مقدمه ای بر Ùسانۀ مهر / Ùرهاد عرÙانی – مزدک
به بهانۀ انتشار مجموعۀ شعر (( از تلخی ترانه )) راØÙ„Û€ یار
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟
...
مقدمه ای بر Ùسانۀ مهر
به بهانۀ انتشار مجموعۀ شعر (( از تلخی ترانه )) راØÙ„Û€ یار
Ùرهاد عرÙانی – مزدک
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟
درد آشنای اهل خرد این زمان کجاست؟ تا بشنود نوای دل همزبان کجاست
آن عاشقان شعر و ادب آن دلاوران آن شعر و آن ترانه و آن داستان کجاست
آن رهروان جادۀ Ùرهنگ رستخیز صاØبدلان رنج Ùˆ غم بیکران کجاست؟
در پرتگاه ذلت Ùˆ آوارگی Ùˆ مرگ Ùرهنگ٠ما رسیده دگر پاسبان کجاست
بی تاب و عشقری به کجا آرمیده اند؟ آنکس که درد ما بتواند بیان، کجاست
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟ الÙت کجاست؟ مخÙÛŒ شیرین بیان کجاست
Ùریادهای سوز خلیلی Ùˆ بینوا... تا آتش اÙکند به زمین Ùˆ زمان کجاست؟
Øالا Ú©Ù‡ سرنوشت به چنگ٠جهالت است رستم کجاست؟ آرش Ùˆ تیر Ùˆ کمان کجاست؟
دود٠دل ٠وطن ز کران تا کرانه رÙت پیدا نشد پرنده کجا آشیان کجاست؟
راØÙ„Û€ یار
شعر Ùˆ ادبیات اÙغان، همیشۀ تاریخ، بخشی پر اهمیت Ùˆ تÙکیک ناپذیر از گسترۀ Ùرهنگ Ùˆ ادبیات Øوزۀ زبان Ùارسی بوده است. این Ùرهنگ Ùˆ ادبیات، همچون دیگر Ù…Øدوده های جغراÙیائی؛ ایران، تاجیکستان، ازبکستان Ùˆ هند Ùˆ پاکستان، بر شانه های عظیم ترین نمونه های اندیشۀ بشری Ùˆ کسانی همچون رودکی، سنائی، خیام، ناصر خسرو، Ùردوسی، مولانا، عطار، سعدی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ بیدل Ùˆ صائب ایستاده است.
ز بس Ú¯Ù„ Ú©Ù‡ در باغ مأوا گرÙت
چمن رنگ ارژنگ مانا گرÙت
صبا ناÙÛ€ مشک تبت نداشت
جهان بوی مشک از Ú†Ù‡ معنا گرÙت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
Ú©Ù‡ Ú¯Ù„ رنگ رخسار لیلی گرÙت
به Ù…ÛŒ ماند اندر عقیقش قدØ
سرشکی Ú©Ù‡ در لاله مأوا گرÙت
Ù‚Ø¯Ø Ú¯ÛŒØ± چندی Ùˆ دنیا مگیر
Ú©Ù‡ بدبخت شد آنکه دنیا گرÙت
سر نرگس تازه از زر و سیم
نشان سر تاج کسری گرÙت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنÙشه مگر دین ترسا گرÙت
رابعۀ بلخی
شعر امروز اÙغانستان، Ùرزند بلاÙصل زنجیرۀ اÙتخار آمیزی است Ú©Ù‡ بر عناصری همچون؛ Øقیقت گرائی، انسانگرائی، طبیعت دوستی Ùˆ زیبائی Ùˆ عشق Ù…Øوری، استوار است Ùˆ همین امروز، با همۀ دودی Ú©Ù‡ از این سرزمین سوخته بر Ù…ÛŒ آید، نسیم خوش معرÙت Ùˆ نگاه عمیق عزت Ùˆ امواج دریای Øکمت، در تک تک اشعار شاعران شیرین سخن این سرزمین، به دیدگان شعور Ùˆ انسانیت، سر Ù…ÛŒ کشد! تسلسل زیبائی Ùˆ خلق اندیشه های شکوهمند، هرگز در این جغراÙیای عشق، به انقطاع نگرائیده است، Ú†Ù‡ آنگاه Ú©Ù‡ اسطورۀ مظلومیت Ùˆ همزمان، عصیان زن اÙغان، نادیا انجمن، در آغاز جهشی Ø´Ú¯Ùت انگیز، Ø´Ú©ÙˆÙÛ€ وجود نازنین اش، بدست جهالت پرپر Ù…ÛŒ شود، Ú†Ù‡ آنگاه Ú©Ù‡ دٌر غلتان کلام عÙی٠باختری، در اوج عظمت، عزلت Ù…ÛŒ گزیند، Ú†Ù‡ اینک Ú©Ù‡ عروس باغ اندیشه های عمیق بهاری، راØÙ„Û€ یار، ما را با جادوی واژه هایش، به ستایش عشق Ùˆ همدردی، Ùرا Ù…ÛŒ خواند.
هر Ù†Ùس ضربۀ غم در دل بیمار مباش
شاهد مردن مرغان گرÙتار مباش
شور عشق ار به دلت هست مرو از بر ما
از چنین همنÙسان خسته Ùˆ بیزار مباش
تا نرنجد دل یاران ز Ú¯Ù„ صØبت تو
نکته سنجیده بگو در پی آزار مباش
ما که هردم دل خود در دم تیغی نگریم
تو دگر هموطنا! بر جگرم خار مباش
ای Ú©Ù‡ چشمت به دلم تخم ÙˆÙا میکارد
گر نئی مرهم دل زخم دل آزار مباش
رنج ما درد Ùˆ غم Ùˆ Ù…Øنت ما هر دو یکیست
در میان من و خود پارۀ دیوار مباش
چارۀ دشمن مکاره ببایست نخست
یار ما گر نشوی همدم اغیار مباش
راØله یار
شعر اÙغانستان، همانند همۀ دوره های تاریخی خود، عمیقأ متأثر از Øوادث پیرامونی ست. این شعر، تصویری اندوهگین Ùˆ ÙلسÙÛŒ Ùˆ نگاهی ژر٠اندیش به زندگی انسانی است Ú©Ù‡ هماره، نظری به تیغ Ùˆ زخم Ùˆ خون Ùˆ آتش، Ùˆ نگاهی به مهر Ùˆ معرÙت Ùˆ عشق Ùˆ شادی دارد، Ùˆ از این میان، هماره به روشنائی عشق ورزیده، اگرچه شام تیره اش را ناصر خسرو « قیرگون » خوانده است! راØÙ„Û€ یار نیز، Ùرزند چنین شجره ای است Ùˆ یار چنین درخت پرباری Ú©Ù‡ قلم Ùرو Ùتادۀ Ø±ÙˆØ Ù…ØªÛŒÙ† شعر اÙغانستان ( نادیا ) را بدست Ù…ÛŒ گیرد تا نادانی مپندارد Ú©Ù‡ سرزمین شعر Ùˆ عشق، خالی از شیرزنان متÙکری است Ú©Ù‡ در دامان خود، مولانا Ù…ÛŒ پرورانند!
عزیزم خواهرم ای همدم راز
تو ای درد و غمم را قصه پرداز
تو ما را مونس و غمخوار جانی
تو تنها سوز جانم را بدانی
تو نیرو و صدا و هست و بودی
تو با من رشته های یک وجودی
اگر جسمأ جدا از خون مایی
یقین دارم چو جان از آن مایی
من اینجا در میان صخره و سنگ
پر و بال و دلم بشکسته از جنگ
به جای آب و نان، آتش به جان است
چو باران از دو چشمم خون روان است
Ùغانم در گلو پیچیده از درد
ز بیداد زمان در کلبۀ سرد
درم بستند به کلکین قیر کردند
Ù†Ùس را در تنم دلگیر کردند
Ùرار از نور دادندم به چاهی
که بی خورشید ماندم در سیاهی
درون گور غمناکم نهادند
چو جسمی زنده در خاکم نهادند
...
راØÙ„Û€ یار، نماد آن اندیشه ای ست Ú©Ù‡ با شمشیر آختۀ کلام خود، مردانگی لشگر ادعا را از پاکستان تا ایران به سخره Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ به ریش همۀ مهملات مالیخولیائی شان Ù…ÛŒ خندد...
شعر راØÙ„Û€ یار، دنبالۀ همان سبک خراسانی است، شعری ساده Ùˆ عمیق، همراه با توصیÙات ملموس، Ùˆ زبان Ùˆ ترکیبات غنائی، Ùˆ Øماسی. اگرچه گاهگاهی، ردپائی Ùˆ رگه هائی از سبک هندی Ùˆ بیدل را نیز در تصاویر Ùˆ تشبیهات وی، Ù…ÛŒ توان دید.
ویژگیهای اصلی شعر راØله، غالب بودن اØساسات لطی٠زنانه Ùˆ نوع نگاه عاطÙÛŒ ÙˆÛŒ به مسائل اجتماعی، داشتن صراØت لهجه به وقت لزوم، بکار گیری عناصر بدیع Ùˆ تصاویر Ùˆ تعبیرات جدید Ùˆ همچنین، پرهیز از زیاده گوئی Ùˆ Øشو Ùˆ زوائد شعری ست. او، همچون متقدمان خویش، اگرچه غزلسراست، اما این قالب را در Ù…Øتوای متعلق به قصیده نیز، بکار Ù…ÛŒ گیرد...
راØله یار، در اوزان Ùˆ قوالب مختل٠شعر Ù…ÛŒ سراید Ùˆ صد البته قوانین بدیع Ùˆ قاÙیه را تقریبأ خوب بکار Ù…ÛŒ گیرد، اما در قالب غزل، نسبت به سایر قوالب موÙÙ‚ تر است. ضعÙهای شعر او، Øدودأ همان ضعÙهائی است Ú©Ù‡ دیگر شاعران اÙغان نیز بدان گرÙتارند، از جمله اینکه هنوز بطور کامل، قادر به تÙکیک زبان Ú¯Ùتار از زبان نوشتار نیستند Ùˆ ضرورت توجه دائم به این امر مهم را کاملأ در نیاÙته اند. بکارگیری واژه های شکسته، همراه با تلÙظ یا لهجۀ خاص در زبان نوشتار، بدون رعایت علائم دستوری، بخصوص در قالب شعر، ایجاد سکتۀ Ù„Ùظی Ù…ÛŒ کند Ùˆ شعر اگر بخواهد درست خوانده شود، شاعر باید همراه شعر خود، در نزد خواننده باشد!! Ùˆ این نکتۀ بسیار مهمی است Ú©Ù‡ همۀ دوستان شاعر، از جمله خانم راØله یار باید بدان توجه کنند!
دومین ضع٠عمدۀ شعر راØÙ„Û€ یار، تداوم سرایش شعر در آنگاه است Ú©Ù‡ اØساس شعری، متوق٠شده است. البته این ضعÙØŒ متوجه همۀ شاعران است Ùˆ خطری است Ú©Ù‡ Øتی متوجه شاعران طراز اول Ùˆ بزرگ جهان بوده است. اØساس Ùˆ شور شاعرانه ( یا الهام )ØŒ باید همگام با زمان ٠سرایش، Ùˆ طول سخن مورد نظر شعر، باشد. اگر اØساس Ùˆ شور، متوق٠شود اما ØرÙهای شما تداوم داشته باشد، نتیجه اش، عدم انسجام شعری Ùˆ سست شدن ساختار کلامی Ù…ÛŒ شود. شعر را باید در آنجا Ú©Ù‡ اØساس پایان Ù…ÛŒ گیرد، نقطۀ پایان گذاشت، Øتی اگر ØرÙØŒ نیمه تمام مانده باشد Ùˆ قالب، به Ø´Ú©Ù„ کامل نرسیده باشد!
جدا از آنچه آمد، باید اذعان کرد Ú©Ù‡ شعر امروز اÙغانستان، همگام با شعر امروز نیشابور، پیشتاز شعر در Øوزۀ غزل Ùˆ در جغراÙیای Ùرهنگی زبان Ùارسی است Ùˆ پرچمداران این پیشتازی، زنان سخنور، ادیب، با Ùرهنگ Ùˆ Ùهیم Ùˆ رنجدیدۀ اÙغان هستند. ما ایرانیان، به این هموطنان تاریخی خود اÙتخار Ù…ÛŒ کنیم Ùˆ بر ایشان درود Ù…ÛŒ Ùرستیم. امید Ú©Ù‡ راØله یار بتواند با تداوم کار خویش، برگ زرین دیگری بر اÙتخارات تاریخی شعر پارسی بیÙزاید Ùˆ نام خود را در کنار رابعۀ بلخی Ùˆ طاهرۀ قرة العین Ùˆ نادیا انجمن، به ثبت برساند!
ای باد! با نگاه من از خشک و تر نگو
از باغهای سبز جهان، از سÙر Ù†Ú¯Ùˆ
از مرغکان چهچهه زن در رسای گل
جایی که مرده در دل گلها شرر، نگو
با باشه های بسته به جادوی کوهسار
از ترک آشیانه به اÙسون پر Ù†Ú¯Ùˆ
این تیره شام کهنه به تقدیرمان رسید
از Ø¢Ùتاب جلوه نمای سØر Ù†Ú¯Ùˆ ...
جغراÙیای شهر خوشی های ناب را
با کودکان در همه سو دربدر نگو
رویای مست زنده شدن در بهار را
با نونهال کشته به ضرب تبر نگو
با دختران گیس پریشان کابلی
از تاجهای قرمز گل روی سر نگو
با مردهای بی سر این نسل بی نشان
از دختران می زدۀ عشوه گر نگو
ای باد! اگر چه شیشۀ شعرم شکسته است
از سنگهای Øادثه با شیشه گر Ù†Ú¯Ùˆ
از این Øضور نازک امید Ùˆ انتظار
با روزگار سنگدل بی هنر نگو
بسیار Ú¯Ùته ای Ùˆ از این بیشتر Ù†Ú¯Ùˆ
... از قصه های آبی دریا دگر نگو
Ùائقۀ جواد مهاجر ( ژٌمَی )
....
سوم امرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟
...
مقدمه ای بر Ùسانۀ مهر
به بهانۀ انتشار مجموعۀ شعر (( از تلخی ترانه )) راØÙ„Û€ یار
Ùرهاد عرÙانی – مزدک
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟
درد آشنای اهل خرد این زمان کجاست؟ تا بشنود نوای دل همزبان کجاست
آن عاشقان شعر و ادب آن دلاوران آن شعر و آن ترانه و آن داستان کجاست
آن رهروان جادۀ Ùرهنگ رستخیز صاØبدلان رنج Ùˆ غم بیکران کجاست؟
در پرتگاه ذلت Ùˆ آوارگی Ùˆ مرگ Ùرهنگ٠ما رسیده دگر پاسبان کجاست
بی تاب و عشقری به کجا آرمیده اند؟ آنکس که درد ما بتواند بیان، کجاست
دریا چرا ز گریۀ ما دم نمی زند؟ الÙت کجاست؟ مخÙÛŒ شیرین بیان کجاست
Ùریادهای سوز خلیلی Ùˆ بینوا... تا آتش اÙکند به زمین Ùˆ زمان کجاست؟
Øالا Ú©Ù‡ سرنوشت به چنگ٠جهالت است رستم کجاست؟ آرش Ùˆ تیر Ùˆ کمان کجاست؟
دود٠دل ٠وطن ز کران تا کرانه رÙت پیدا نشد پرنده کجا آشیان کجاست؟
راØÙ„Û€ یار
شعر Ùˆ ادبیات اÙغان، همیشۀ تاریخ، بخشی پر اهمیت Ùˆ تÙکیک ناپذیر از گسترۀ Ùرهنگ Ùˆ ادبیات Øوزۀ زبان Ùارسی بوده است. این Ùرهنگ Ùˆ ادبیات، همچون دیگر Ù…Øدوده های جغراÙیائی؛ ایران، تاجیکستان، ازبکستان Ùˆ هند Ùˆ پاکستان، بر شانه های عظیم ترین نمونه های اندیشۀ بشری Ùˆ کسانی همچون رودکی، سنائی، خیام، ناصر خسرو، Ùردوسی، مولانا، عطار، سعدی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ بیدل Ùˆ صائب ایستاده است.
ز بس Ú¯Ù„ Ú©Ù‡ در باغ مأوا گرÙت
چمن رنگ ارژنگ مانا گرÙت
صبا ناÙÛ€ مشک تبت نداشت
جهان بوی مشک از Ú†Ù‡ معنا گرÙت
مگر چشم مجنون به ابر اندر است
Ú©Ù‡ Ú¯Ù„ رنگ رخسار لیلی گرÙت
به Ù…ÛŒ ماند اندر عقیقش قدØ
سرشکی Ú©Ù‡ در لاله مأوا گرÙت
Ù‚Ø¯Ø Ú¯ÛŒØ± چندی Ùˆ دنیا مگیر
Ú©Ù‡ بدبخت شد آنکه دنیا گرÙت
سر نرگس تازه از زر و سیم
نشان سر تاج کسری گرÙت
چو رهبان شد اندر لباس کبود
بنÙشه مگر دین ترسا گرÙت
رابعۀ بلخی
شعر امروز اÙغانستان، Ùرزند بلاÙصل زنجیرۀ اÙتخار آمیزی است Ú©Ù‡ بر عناصری همچون؛ Øقیقت گرائی، انسانگرائی، طبیعت دوستی Ùˆ زیبائی Ùˆ عشق Ù…Øوری، استوار است Ùˆ همین امروز، با همۀ دودی Ú©Ù‡ از این سرزمین سوخته بر Ù…ÛŒ آید، نسیم خوش معرÙت Ùˆ نگاه عمیق عزت Ùˆ امواج دریای Øکمت، در تک تک اشعار شاعران شیرین سخن این سرزمین، به دیدگان شعور Ùˆ انسانیت، سر Ù…ÛŒ کشد! تسلسل زیبائی Ùˆ خلق اندیشه های شکوهمند، هرگز در این جغراÙیای عشق، به انقطاع نگرائیده است، Ú†Ù‡ آنگاه Ú©Ù‡ اسطورۀ مظلومیت Ùˆ همزمان، عصیان زن اÙغان، نادیا انجمن، در آغاز جهشی Ø´Ú¯Ùت انگیز، Ø´Ú©ÙˆÙÛ€ وجود نازنین اش، بدست جهالت پرپر Ù…ÛŒ شود، Ú†Ù‡ آنگاه Ú©Ù‡ دٌر غلتان کلام عÙی٠باختری، در اوج عظمت، عزلت Ù…ÛŒ گزیند، Ú†Ù‡ اینک Ú©Ù‡ عروس باغ اندیشه های عمیق بهاری، راØÙ„Û€ یار، ما را با جادوی واژه هایش، به ستایش عشق Ùˆ همدردی، Ùرا Ù…ÛŒ خواند.
هر Ù†Ùس ضربۀ غم در دل بیمار مباش
شاهد مردن مرغان گرÙتار مباش
شور عشق ار به دلت هست مرو از بر ما
از چنین همنÙسان خسته Ùˆ بیزار مباش
تا نرنجد دل یاران ز Ú¯Ù„ صØبت تو
نکته سنجیده بگو در پی آزار مباش
ما که هردم دل خود در دم تیغی نگریم
تو دگر هموطنا! بر جگرم خار مباش
ای Ú©Ù‡ چشمت به دلم تخم ÙˆÙا میکارد
گر نئی مرهم دل زخم دل آزار مباش
رنج ما درد Ùˆ غم Ùˆ Ù…Øنت ما هر دو یکیست
در میان من و خود پارۀ دیوار مباش
چارۀ دشمن مکاره ببایست نخست
یار ما گر نشوی همدم اغیار مباش
راØله یار
شعر اÙغانستان، همانند همۀ دوره های تاریخی خود، عمیقأ متأثر از Øوادث پیرامونی ست. این شعر، تصویری اندوهگین Ùˆ ÙلسÙÛŒ Ùˆ نگاهی ژر٠اندیش به زندگی انسانی است Ú©Ù‡ هماره، نظری به تیغ Ùˆ زخم Ùˆ خون Ùˆ آتش، Ùˆ نگاهی به مهر Ùˆ معرÙت Ùˆ عشق Ùˆ شادی دارد، Ùˆ از این میان، هماره به روشنائی عشق ورزیده، اگرچه شام تیره اش را ناصر خسرو « قیرگون » خوانده است! راØÙ„Û€ یار نیز، Ùرزند چنین شجره ای است Ùˆ یار چنین درخت پرباری Ú©Ù‡ قلم Ùرو Ùتادۀ Ø±ÙˆØ Ù…ØªÛŒÙ† شعر اÙغانستان ( نادیا ) را بدست Ù…ÛŒ گیرد تا نادانی مپندارد Ú©Ù‡ سرزمین شعر Ùˆ عشق، خالی از شیرزنان متÙکری است Ú©Ù‡ در دامان خود، مولانا Ù…ÛŒ پرورانند!
عزیزم خواهرم ای همدم راز
تو ای درد و غمم را قصه پرداز
تو ما را مونس و غمخوار جانی
تو تنها سوز جانم را بدانی
تو نیرو و صدا و هست و بودی
تو با من رشته های یک وجودی
اگر جسمأ جدا از خون مایی
یقین دارم چو جان از آن مایی
من اینجا در میان صخره و سنگ
پر و بال و دلم بشکسته از جنگ
به جای آب و نان، آتش به جان است
چو باران از دو چشمم خون روان است
Ùغانم در گلو پیچیده از درد
ز بیداد زمان در کلبۀ سرد
درم بستند به کلکین قیر کردند
Ù†Ùس را در تنم دلگیر کردند
Ùرار از نور دادندم به چاهی
که بی خورشید ماندم در سیاهی
درون گور غمناکم نهادند
چو جسمی زنده در خاکم نهادند
...
راØÙ„Û€ یار، نماد آن اندیشه ای ست Ú©Ù‡ با شمشیر آختۀ کلام خود، مردانگی لشگر ادعا را از پاکستان تا ایران به سخره Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ به ریش همۀ مهملات مالیخولیائی شان Ù…ÛŒ خندد...
شعر راØÙ„Û€ یار، دنبالۀ همان سبک خراسانی است، شعری ساده Ùˆ عمیق، همراه با توصیÙات ملموس، Ùˆ زبان Ùˆ ترکیبات غنائی، Ùˆ Øماسی. اگرچه گاهگاهی، ردپائی Ùˆ رگه هائی از سبک هندی Ùˆ بیدل را نیز در تصاویر Ùˆ تشبیهات وی، Ù…ÛŒ توان دید.
ویژگیهای اصلی شعر راØله، غالب بودن اØساسات لطی٠زنانه Ùˆ نوع نگاه عاطÙÛŒ ÙˆÛŒ به مسائل اجتماعی، داشتن صراØت لهجه به وقت لزوم، بکار گیری عناصر بدیع Ùˆ تصاویر Ùˆ تعبیرات جدید Ùˆ همچنین، پرهیز از زیاده گوئی Ùˆ Øشو Ùˆ زوائد شعری ست. او، همچون متقدمان خویش، اگرچه غزلسراست، اما این قالب را در Ù…Øتوای متعلق به قصیده نیز، بکار Ù…ÛŒ گیرد...
راØله یار، در اوزان Ùˆ قوالب مختل٠شعر Ù…ÛŒ سراید Ùˆ صد البته قوانین بدیع Ùˆ قاÙیه را تقریبأ خوب بکار Ù…ÛŒ گیرد، اما در قالب غزل، نسبت به سایر قوالب موÙÙ‚ تر است. ضعÙهای شعر او، Øدودأ همان ضعÙهائی است Ú©Ù‡ دیگر شاعران اÙغان نیز بدان گرÙتارند، از جمله اینکه هنوز بطور کامل، قادر به تÙکیک زبان Ú¯Ùتار از زبان نوشتار نیستند Ùˆ ضرورت توجه دائم به این امر مهم را کاملأ در نیاÙته اند. بکارگیری واژه های شکسته، همراه با تلÙظ یا لهجۀ خاص در زبان نوشتار، بدون رعایت علائم دستوری، بخصوص در قالب شعر، ایجاد سکتۀ Ù„Ùظی Ù…ÛŒ کند Ùˆ شعر اگر بخواهد درست خوانده شود، شاعر باید همراه شعر خود، در نزد خواننده باشد!! Ùˆ این نکتۀ بسیار مهمی است Ú©Ù‡ همۀ دوستان شاعر، از جمله خانم راØله یار باید بدان توجه کنند!
دومین ضع٠عمدۀ شعر راØÙ„Û€ یار، تداوم سرایش شعر در آنگاه است Ú©Ù‡ اØساس شعری، متوق٠شده است. البته این ضعÙØŒ متوجه همۀ شاعران است Ùˆ خطری است Ú©Ù‡ Øتی متوجه شاعران طراز اول Ùˆ بزرگ جهان بوده است. اØساس Ùˆ شور شاعرانه ( یا الهام )ØŒ باید همگام با زمان ٠سرایش، Ùˆ طول سخن مورد نظر شعر، باشد. اگر اØساس Ùˆ شور، متوق٠شود اما ØرÙهای شما تداوم داشته باشد، نتیجه اش، عدم انسجام شعری Ùˆ سست شدن ساختار کلامی Ù…ÛŒ شود. شعر را باید در آنجا Ú©Ù‡ اØساس پایان Ù…ÛŒ گیرد، نقطۀ پایان گذاشت، Øتی اگر ØرÙØŒ نیمه تمام مانده باشد Ùˆ قالب، به Ø´Ú©Ù„ کامل نرسیده باشد!
جدا از آنچه آمد، باید اذعان کرد Ú©Ù‡ شعر امروز اÙغانستان، همگام با شعر امروز نیشابور، پیشتاز شعر در Øوزۀ غزل Ùˆ در جغراÙیای Ùرهنگی زبان Ùارسی است Ùˆ پرچمداران این پیشتازی، زنان سخنور، ادیب، با Ùرهنگ Ùˆ Ùهیم Ùˆ رنجدیدۀ اÙغان هستند. ما ایرانیان، به این هموطنان تاریخی خود اÙتخار Ù…ÛŒ کنیم Ùˆ بر ایشان درود Ù…ÛŒ Ùرستیم. امید Ú©Ù‡ راØله یار بتواند با تداوم کار خویش، برگ زرین دیگری بر اÙتخارات تاریخی شعر پارسی بیÙزاید Ùˆ نام خود را در کنار رابعۀ بلخی Ùˆ طاهرۀ قرة العین Ùˆ نادیا انجمن، به ثبت برساند!
ای باد! با نگاه من از خشک و تر نگو
از باغهای سبز جهان، از سÙر Ù†Ú¯Ùˆ
از مرغکان چهچهه زن در رسای گل
جایی که مرده در دل گلها شرر، نگو
با باشه های بسته به جادوی کوهسار
از ترک آشیانه به اÙسون پر Ù†Ú¯Ùˆ
این تیره شام کهنه به تقدیرمان رسید
از Ø¢Ùتاب جلوه نمای سØر Ù†Ú¯Ùˆ ...
جغراÙیای شهر خوشی های ناب را
با کودکان در همه سو دربدر نگو
رویای مست زنده شدن در بهار را
با نونهال کشته به ضرب تبر نگو
با دختران گیس پریشان کابلی
از تاجهای قرمز گل روی سر نگو
با مردهای بی سر این نسل بی نشان
از دختران می زدۀ عشوه گر نگو
ای باد! اگر چه شیشۀ شعرم شکسته است
از سنگهای Øادثه با شیشه گر Ù†Ú¯Ùˆ
از این Øضور نازک امید Ùˆ انتظار
با روزگار سنگدل بی هنر نگو
بسیار Ú¯Ùته ای Ùˆ از این بیشتر Ù†Ú¯Ùˆ
... از قصه های آبی دریا دگر نگو
Ùائقۀ جواد مهاجر ( ژٌمَی )
....
سوم امرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت