Dr.Mahnaz Badihian


در زاینده رود
سگ های ولگرد ماسه ها ی خشگ را
بو می کردند


-----

سفر از آبها

این همه راه رفتم
آمنه را ندیدم..
سیاووشی نبود
خانه ها خالی ازفروغ
و صدای رباب خاموش...

این همه راه رفتم
با خواب،
خستگی،
کوچه ها
کوچ کرده بودند
و از محله های کودکیم
نشانی نه
تصویر های بیگانه
بر دیوار شهر
و نام های نا آشنا
روی پلاک ها

این همه راه رفتم
در زاینده رود
سگ های ولگرد ماسه ها ی خشگ را
بو می کردن
در سپیدی صبح
در محله های جلفا
کسی را بدار می زدند
در پارک شهر
مردی را
با شلاق می شکستند

این همه راه رفتم
وقتی باز گشتم
شگفتا
چمدانم
پر از شوق های مرده بود
و صدای زنی مدام ،
مرا از خواب می پراند
----
از مجموعه ی " صدا ی رباب شعری داشت"
سروده ی 1995
----
تفسیر خانم پروین شکیبا بر شعر سفر از آبها:
شعریست سرشار از تصویر که صحنه های اندوهناک دیار شاعر را در این روزهای تیره و تاربه تماشا می گذارد. در راه سفر خستگی آورش نه آمنه ای را می بیند و نه سیاووشی را. خانه ها تاریکند و رباب ها خاموش، نشانی از کوچه های کودکی به چشم نمی خورد. تصویر های آویخته بر دیوار های شهر، بیگانه اند و نام های روی پلاک ها ناشناس.........
---------
----------
شاعر که با چمدانی پر از شوق دیدار وطن و بستگان و آشنایان، راهی دراز پیموده بود، در بازگشت، شگفت زده، چمدانش را پر از شوق های مرده می یابد. "ویا این راه دور و دراز را شاعر در خواب پیموده است، چرا که در پایان سفر، صدای زنی او را از خواب می پراند.
در این شعر، گذشته از تصویرهای زنده و گویا، تجنیس در دو واژه ی کوچ و کوچه، پاره ای از شعر را آهنگین کرده است....
-----------------------
بر گرفته از کتاب" زنان سرایند ه ی معاصر"
نوشته ی پروین شکیبا
چاپ نشر کتاب کیومرث
آمریکا 2008