نقد رمان "صد سال تنهایی" گابریل گارسیا مارکز (۳-----ترانه جوانبخت
(نقد رمان "صد سال تنهایی" گابریل گارسیا مارکز (۳
در این بخش از نقد رمان صد سال تنهایی مارکز شخصیت های رمان را با دیدگاه های ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ Ùˆ یونگ مقایسه Ù…ÛŒ کنم Ùˆ از این دو نقد یونگی Ùˆ ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ÛŒ نتیجه گیری Ù…ÛŒ کنم.
ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ به تاثیر ناخودآگاه ÙØ±Ø¯ در برهم خودن تعادل روØÛŒ او نظر داشت. از آن جا Ú©Ù‡ بعضی شخصیت های رمان صد سال تنهایی جهت شناخت زندگی کولی ها از دیگر Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ خانواده خود ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ù…ÛŒ گیرند Ù…ÛŒ توانیم شخصیت های این رمان را طبق دیدگاه های ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ بررسی کنیم.
نقد ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ÛŒ این رمان چند نکته به همراه دارد:
۱. در دسترس نبودن خودآگاه
ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ برخلا٠خودآگاه ناخودآگاه برای ÙØ±Ø¯ قابل دسترس نیست. ذهنیت کولی ها در رمان صد سال تنهایی مارکز برای شخصیت های ماکوندو عجیب Ùˆ دور از دسترس است Ùˆ ما Ù…ÛŒ توانیم در یک تشابه Ù…Ùهومی خودآگاه شخصیت ها را با ناخودآگاه کولی ها در نظر بگیریم. تا پایان رمان صد سال تنهایی ذهنیت کولی ها از درک شخصیت های رمان دور Ù…ÛŒ ماند به این دلیل Ù…ÛŒ توانیم ناخودآگاه کولی ها را بخش مورد نظر مارکز در تقابل با خودآگاه دیگر شخصیت ها بدانیم درست مثل ناخودآگاه Ú©Ù‡ برای خودآگاه قابل دسترس نیست.
۲. ساختار شخصیت
بررسی ساختار شخصیت Ú©Ù‡ طبق نظر ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ به سه بخش نهاد لذت جو من عقل گرا Ùˆ ÙØ±Ø§ من مطیع تقسیم Ù…ÛŒ شود در رمان صد سال تنهایی ما را به این نتیجه Ù…ÛŒ رساند Ú©Ù‡ مارکز ÙØ±Ø§ من را بخش سرنوشت ساز رمان قرار داده Ùˆ دو بخش نهاد Ùˆ من در شخصیت های رمان را تابع ÙØ±Ø§ من گذاشته است. خواننده رمان لذت جویی Ùˆ عقل گرایی شخصیت های رمان را Ú©Ù… رنگ تر از مطیع بودن آنها Ù…ÛŒ یابد. مارکز در پررنگ کردن ÙØ±Ø§ من در شخصیت های رمان تا آنجا پیش Ù…ÛŒ رود Ú©Ù‡ لذت جویی Ùˆ عقل گرایی را برای رسیدن به هد٠که همان مطیع شدن شخصیت هاست قربانی Ù…ÛŒ کند به طوری Ú©Ù‡ شخصیت های ماکوندو لذت Ùˆ عقل را در اطاعت از زندگی پر رمز Ùˆ راز کولی ها رها Ù…ÛŒ کنند Ùˆ مطیع آنان Ù…ÛŒ شوند. یعنی سه بخش شخصیتی نهاد من Ùˆ ÙØ±Ø§ من در شخصیت های رمان صد سال تنهایی به یک اندازه در ساخته شدن شخصیت ها Ùˆ رسیدن به سرنوشت آنان در رمان Ú©Ù‡ مد نظر مارکز است تاثیر ندارند Ùˆ نویسنده ÙØ±Ø§ من مطیع را بیشتر از نهاد لذت جو Ùˆ من عقل گرا در خلق رمان مد نظر داشته است.
Û³. مراØÙ„ روانی جنسی رشد شخصیت
از دیدگاه ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ از بدو تولد مراØÙ„ روانی جنسی مختلÙÛŒ را Ø·ÛŒ Ù…ÛŒ کنند تا به مرØÙ„Ù‡ بلوغ جنسی Ú©Ù‡ آخرین مرØÙ„Ù‡ رشد روانی جنسی است Ù…ÛŒ رسند. این مراØÙ„ در خلق شخصیت های رمان صد سال تنهایی مد نظر مارکز نبوده به این دلیل Ú©Ù‡ او تغییرات روØÛŒ شخصیت های رمان را نسبت به تØÙˆÙ„ات جنسی شان در متن رمان نیاورده است. ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ گرایش جنسی شخصیت ها در متن رمان آمده اما مراØÙ„ تØÙˆÙ„ات آن در شخصیت های رمان توسط نویسنده پرداخته نشده Ùˆ به این دلیل رمان صد سال تنهایی رمانی با ذهنیت جنسی-ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ÛŒ به ØØ³Ø§Ø¨ نمی آید.
یونگ Ø¨Ø±Ø®Ù„Ø§Ù ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ به تاثیر ناخودآگاه جمعی در برهم خودن تعادل روØÛŒ ÙØ±Ø¯ نظر داشت.
در نقد یونگی رمان صد سال تنهایی چند نکته Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª:
Û±. خطر به هم خودن تعادل روØÛŒ
یونگ خطر انÙکاک شخصیت را برای خودآگاه Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ در این هنگام ناخودآگاه جمعی به واسطه الگوهای دیرینه به خودآگاه پیام Ù…ÛŒ ÙØ±Ø³ØªØ¯ تا به آن Ú©Ù…Ú© کند اما خودآگاه در ابتدا متوجه این مورد نیست. ما در رمان مارکز شخصیت های ماکوندو را در کنش با هم Ù…ÛŒ بینیم. نمادهایی Ú©Ù‡ کولی ها از آنها برای جلب توجه Ùˆ جذب مردم ماکوندو Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ Ù…ÛŒ کنند به طور خودآگاهانه به Ùکر شخصیت ها راه پیدا نمی کند بلکه به طور شهودی آنها را متØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ کند همان طور Ú©Ù‡ در نسل های جوان تر Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ خودآگاهشان از طریق غریزه ای درونی به عجایبی Ú©Ù‡ کولی ها برایشان آورده اند رغبت نشان Ù…ÛŒ دهد اگر Ú†Ù‡ مارکز خطر به هم خوردن تعادل روØÛŒ شخصیت ها را مد نظر داشته است. الگوهای دیرینه ای Ú©Ù‡ در ذهنیت Ùˆ زندگی کولی ها راه ÛŒØ§ÙØªÙ‡ به تدریج بر شخصیت های رمان اثر Ù…ÛŒ کند سپس نویسنده الگوهای دیرینه زندگی کولی ها را Ú©Ù‡ رسم ها Ùˆ عاداتشان است از ØØ§Ù„ت پنهانی موجود در ابتدای رمان بیرون Ù…ÛŒ آورد.
۲. تقویت خودآگاه از طریق معنا بخشیدن به ناخودآگاه
مارکز خودآگاه شخصیت های رمان را در تقابل با ناخودآگاه کولی ها قرار داده است. همه Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ Ùˆ عاداتی Ú©Ù‡ کولی ها از خود نشان Ù…ÛŒ دهند ØØ§Ù„تی ناخودآگاهانه دارد اما بر خود آگاه شخصیت ها اثر Ù…ÛŒ گذارد Ùˆ آن را تقویت Ù…ÛŒ کند. مارکز خواننده را به دنبال معانی جدیدی Ù…ÛŒ کشاند Ú©Ù‡ نه تنها در معانی زندگی شخصیت ها نمود دارد Ùˆ ما نمونه آنها را در عشق Ùˆ جنگ Ùˆ خیانت Ù…ÛŒ بینیم بلکه در دنیای بی معنی کولی ها هم منعکس Ù…ÛŒ شود Ùˆ آن را هم معنا Ù…ÛŒ بخشد. اینجاست Ú©Ù‡ خواننده رمان معناها را در بی معنایی Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ شخصیت های اثر Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ از هم Ù…ÛŒ بیند. مارکز معناگرایی را Ù†ÙÛŒ نکرده اما آن را کمال نمی داند. یعنی از نظر نویسنده Ù„ØØ¸Ù‡ هایی هست Ú©Ù‡ باید شخصیت های رمان در بی معنایی سرگردان باشند Ùˆ این بی معنایی Ù…ÛŒ تواند آنها را به سرانجامی Ú©Ù‡ مورد نظر نویسنده رمان است برساند. معنا Ùˆ بی معنا مثل دو راه موازی پیش Ù…ÛŒ روند اما در انتهای رمان Ú©Ù‡ همه شخصیت ها با بسته شدن کتاب زندگی شان Ù…ÛŒ میرند این دو راه همدیگر را قطع Ù…ÛŒ کنند تا خواننده رمان در امتداد معنا Ùˆ بی معنایی ذهنیت جدیدی پیدا کند Ú©Ù‡ هیچ یک از این دو بر دیگری برتری ندارد Ùˆ اصلا این دو یکی Ù…ÛŒ شوند Ùˆ نه معنا Ùˆ نه بی معنایی هیچ کدام تعریÙÛŒ ندارد Ùˆ خواننده هر دو را یکی شده Ù…ÛŒ یابد.
۳. برتری خود نسبت به من جهت شناختن ناخودآگاه
خواننده رمان صد سال تنهایی در صورتی Ú©Ù‡ به Ù…Ùهوم ÙØ±ÙˆØªÙ†ÛŒ در شخصیت ها توجه نشان دهد متوجه Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ شخصیت های رمان ÙØ±ÙˆØªÙ†ÛŒ نسبت به هم ندارند اما در تاثیر Ú¯Ø±ÙØªÙ† از همدیگر به تدریج من وجودی شان را کنار Ù…ÛŒ گذارند. مارکز در شخصیت های رمان انگیزه Ùˆ علاقه به خود شناسی را جهت شناختن ناخودآگاهشان پررنگ کرده طوری Ú©Ù‡ اگر خودآگاه را شخصیت های ماکوندو Ùˆ ناخودآگاه را کولی ها در نظر بگیریم مرکز ثقل این شناخت به تدریج از شناخت شخصیت های ماکوندو به شناخت کولی ها تبدیل Ù…ÛŒ شود Ùˆ آنها Ú©Ù… Ú©Ù… من وجودی شان را ÙØ±Ø§Ù…وش Ù…ÛŒ کنند ولی این نشانه ÙØ±ÙˆØªÙ†ÛŒ شخصیت های رمان نیست Ùˆ ما در هیچ جای رمان نشانه ای از ÙØ±ÙˆØªÙ†ÛŒ در آنها نمی یابیم.
۴. گره خوردن الگوهای تاریخی
یونگ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ به دلیل متعادل شدن هشیاری اخطاری Ú©Ù‡ به آگاهی Ù…ÛŒ رسد همراه با برقراری هماهنگی بین ÙØ±Ø¯ با آنیمای خودش است یعنی سایه وجودی Ú©Ù‡ همان آنیماست بین خودآگاه Ùˆ ناخودآگاه هماهنگی برقرار Ù…ÛŒ کند. در رمان صد سال تنهایی خواننده با تلÙیق روØÛŒ مردم ماکوندو Ùˆ کولی ها مواجه است Ú©Ù‡ این تلÙیق به قدری قوی است Ú©Ù‡ انگار مردم ماکوندو با خودشان آشتی Ù…ÛŒ کنند Ùˆ به بخشی از وجود خودشان پیوند Ù…ÛŒ خورند. این همان گره خوردن الگوهای تاریخی دو قوم است اگر Ú†Ù‡ نویسنده از همان ابتدای رمان تضادهای آنها را خطری جهت به هم خوردن تعادل Ùکری روØÛŒ مردم ماکوندو Ù…ÛŒ داند اما در نهایت آنها را به هم نزدیک Ùˆ سپس یکی کرده است. نکته یکی شدن معنا Ùˆ بی معنایی در پایان رمان در پیوند این الگوهای تاریخی اهمیت دارد چون اگر نویسنده معنا Ùˆ بی معنایی را به صورت دو Ù…Ùهوم جدا از هم تا پایان رمان ادامه Ù…ÛŒ داد Ùˆ زندگی شخصیت های رمان با بسته شدن خود رمان به عنوان کتابی Ú©Ù‡ شخصیت آخر رمان در دست داد به پایان نمی رسید در این صورت الگوهایی Ú©Ù‡ ØªÙØ§ÙˆØª های تاریخی شخصیت های ماکوندو Ùˆ کولی ها را صØÙ‡ Ù…ÛŒ گذارد جدا از هم باقی Ù…ÛŒ ماند Ùˆ ذهنیت Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø§ÛŒÙ† دو قوم با هم یکی نمی شد. در تطبیق این مورد با نظریه یونگ Ù…ÛŒ توانیم نتیجه بگیریم Ú©Ù‡ کولی ها آنیمای شخصیت های ماکوندو هستند. یعنی در رمان صد سال تنهایی مارکز آنیما همان سایه وجودی ÙØ±Ø¯ در ÙØ±Ø¯ÛŒ دیگر است Ùˆ با وجود ØªÙØ§ÙˆØª های بارز بین شخصیت های ماکوندو Ùˆ کولی ها این یکی شدن روØÛŒ رخ Ù…ÛŒ دهد.
در مقایسه نقد ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ÛŒ Ùˆ یونگی رمان صد سال تنهایی لازم است Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†Ù… Ú©Ù‡ معمولا یک رمان را طبق یکی از این دو دیدگاه نقد Ù…ÛŒ کنند اما علت این Ú©Ù‡ من به جنبه های مختل٠از هر دو نقد درباره این رمان پرداخته ام این است Ú©Ù‡ شخصیت پردازی رمان صد سال تنهایی این امکان را به منتقد Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ به هر دو نوع نقد بپردازد. وقتی معنا Ùˆ بی معنایی را در تقابل با هم قرار Ù…ÛŒ دهیم Ùˆ Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ در انتهای رمان مارکز این دو به هم Ù…ÛŒ رسند Ùˆ یکی Ù…ÛŒ شوند Ùˆ مارکز ذهنیت کولی ها را طوری از دسترس شخصیت های ماکوندو دور Ù†Ú¯Ù‡ داشته Ú©Ù‡ منتقد Ù…ÛŒ تواند از کولی ها به ناخودآگاه تعبیر کند Ùˆ بخش های ساختاری شخصیت شامل نهاد من Ùˆ ÙØ±Ø§ من به طور یکسان در شخصیت های رمان صد سال تنهایی وجود ندارند بلکه طبق سلیقه نویسنده رمان دو بخش نهاد Ùˆ من Ú©Ù… رنگ تر از بخش ÙØ±Ø§ من Ù…ÛŒ شوند Ùˆ نویسنده رمان به خطر به هم خوردن تعادل شخصیت های ماکوندو در اثر هم جواری با کولی ها پرداخته Ùˆ نیز الگوهای تاریخی دو قوم کولی Ùˆ اهالی ماکوندو با هم یکی Ù…ÛŒ شوند از همه این ویژگی ها Ú©Ù‡ به ØªÙØµÛŒÙ„ Ø´Ø±Ø Ø¢Ù† را داده ام Ù…ÛŒ توان نتیجه Ú¯Ø±ÙØª Ú©Ù‡ رمان صد سال تنهایی مارکز قابل نقد شدن از هر دو دیدگاه یونگ Ùˆ ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ است.
در این بخش از نقد رمان صد سال تنهایی مارکز شخصیت های رمان را با دیدگاه های ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ Ùˆ یونگ مقایسه Ù…ÛŒ کنم Ùˆ از این دو نقد یونگی Ùˆ ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ÛŒ نتیجه گیری Ù…ÛŒ کنم.
ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ به تاثیر ناخودآگاه ÙØ±Ø¯ در برهم خودن تعادل روØÛŒ او نظر داشت. از آن جا Ú©Ù‡ بعضی شخصیت های رمان صد سال تنهایی جهت شناخت زندگی کولی ها از دیگر Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ خانواده خود ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ù…ÛŒ گیرند Ù…ÛŒ توانیم شخصیت های این رمان را طبق دیدگاه های ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ بررسی کنیم.
نقد ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ÛŒ این رمان چند نکته به همراه دارد:
۱. در دسترس نبودن خودآگاه
ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ برخلا٠خودآگاه ناخودآگاه برای ÙØ±Ø¯ قابل دسترس نیست. ذهنیت کولی ها در رمان صد سال تنهایی مارکز برای شخصیت های ماکوندو عجیب Ùˆ دور از دسترس است Ùˆ ما Ù…ÛŒ توانیم در یک تشابه Ù…Ùهومی خودآگاه شخصیت ها را با ناخودآگاه کولی ها در نظر بگیریم. تا پایان رمان صد سال تنهایی ذهنیت کولی ها از درک شخصیت های رمان دور Ù…ÛŒ ماند به این دلیل Ù…ÛŒ توانیم ناخودآگاه کولی ها را بخش مورد نظر مارکز در تقابل با خودآگاه دیگر شخصیت ها بدانیم درست مثل ناخودآگاه Ú©Ù‡ برای خودآگاه قابل دسترس نیست.
۲. ساختار شخصیت
بررسی ساختار شخصیت Ú©Ù‡ طبق نظر ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ به سه بخش نهاد لذت جو من عقل گرا Ùˆ ÙØ±Ø§ من مطیع تقسیم Ù…ÛŒ شود در رمان صد سال تنهایی ما را به این نتیجه Ù…ÛŒ رساند Ú©Ù‡ مارکز ÙØ±Ø§ من را بخش سرنوشت ساز رمان قرار داده Ùˆ دو بخش نهاد Ùˆ من در شخصیت های رمان را تابع ÙØ±Ø§ من گذاشته است. خواننده رمان لذت جویی Ùˆ عقل گرایی شخصیت های رمان را Ú©Ù… رنگ تر از مطیع بودن آنها Ù…ÛŒ یابد. مارکز در پررنگ کردن ÙØ±Ø§ من در شخصیت های رمان تا آنجا پیش Ù…ÛŒ رود Ú©Ù‡ لذت جویی Ùˆ عقل گرایی را برای رسیدن به هد٠که همان مطیع شدن شخصیت هاست قربانی Ù…ÛŒ کند به طوری Ú©Ù‡ شخصیت های ماکوندو لذت Ùˆ عقل را در اطاعت از زندگی پر رمز Ùˆ راز کولی ها رها Ù…ÛŒ کنند Ùˆ مطیع آنان Ù…ÛŒ شوند. یعنی سه بخش شخصیتی نهاد من Ùˆ ÙØ±Ø§ من در شخصیت های رمان صد سال تنهایی به یک اندازه در ساخته شدن شخصیت ها Ùˆ رسیدن به سرنوشت آنان در رمان Ú©Ù‡ مد نظر مارکز است تاثیر ندارند Ùˆ نویسنده ÙØ±Ø§ من مطیع را بیشتر از نهاد لذت جو Ùˆ من عقل گرا در خلق رمان مد نظر داشته است.
Û³. مراØÙ„ روانی جنسی رشد شخصیت
از دیدگاه ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ از بدو تولد مراØÙ„ روانی جنسی مختلÙÛŒ را Ø·ÛŒ Ù…ÛŒ کنند تا به مرØÙ„Ù‡ بلوغ جنسی Ú©Ù‡ آخرین مرØÙ„Ù‡ رشد روانی جنسی است Ù…ÛŒ رسند. این مراØÙ„ در خلق شخصیت های رمان صد سال تنهایی مد نظر مارکز نبوده به این دلیل Ú©Ù‡ او تغییرات روØÛŒ شخصیت های رمان را نسبت به تØÙˆÙ„ات جنسی شان در متن رمان نیاورده است. ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ گرایش جنسی شخصیت ها در متن رمان آمده اما مراØÙ„ تØÙˆÙ„ات آن در شخصیت های رمان توسط نویسنده پرداخته نشده Ùˆ به این دلیل رمان صد سال تنهایی رمانی با ذهنیت جنسی-ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ÛŒ به ØØ³Ø§Ø¨ نمی آید.
یونگ Ø¨Ø±Ø®Ù„Ø§Ù ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ به تاثیر ناخودآگاه جمعی در برهم خودن تعادل روØÛŒ ÙØ±Ø¯ نظر داشت.
در نقد یونگی رمان صد سال تنهایی چند نکته Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª:
Û±. خطر به هم خودن تعادل روØÛŒ
یونگ خطر انÙکاک شخصیت را برای خودآگاه Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ در این هنگام ناخودآگاه جمعی به واسطه الگوهای دیرینه به خودآگاه پیام Ù…ÛŒ ÙØ±Ø³ØªØ¯ تا به آن Ú©Ù…Ú© کند اما خودآگاه در ابتدا متوجه این مورد نیست. ما در رمان مارکز شخصیت های ماکوندو را در کنش با هم Ù…ÛŒ بینیم. نمادهایی Ú©Ù‡ کولی ها از آنها برای جلب توجه Ùˆ جذب مردم ماکوندو Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ Ù…ÛŒ کنند به طور خودآگاهانه به Ùکر شخصیت ها راه پیدا نمی کند بلکه به طور شهودی آنها را متØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ کند همان طور Ú©Ù‡ در نسل های جوان تر Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ خودآگاهشان از طریق غریزه ای درونی به عجایبی Ú©Ù‡ کولی ها برایشان آورده اند رغبت نشان Ù…ÛŒ دهد اگر Ú†Ù‡ مارکز خطر به هم خوردن تعادل روØÛŒ شخصیت ها را مد نظر داشته است. الگوهای دیرینه ای Ú©Ù‡ در ذهنیت Ùˆ زندگی کولی ها راه ÛŒØ§ÙØªÙ‡ به تدریج بر شخصیت های رمان اثر Ù…ÛŒ کند سپس نویسنده الگوهای دیرینه زندگی کولی ها را Ú©Ù‡ رسم ها Ùˆ عاداتشان است از ØØ§Ù„ت پنهانی موجود در ابتدای رمان بیرون Ù…ÛŒ آورد.
۲. تقویت خودآگاه از طریق معنا بخشیدن به ناخودآگاه
مارکز خودآگاه شخصیت های رمان را در تقابل با ناخودآگاه کولی ها قرار داده است. همه Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ Ùˆ عاداتی Ú©Ù‡ کولی ها از خود نشان Ù…ÛŒ دهند ØØ§Ù„تی ناخودآگاهانه دارد اما بر خود آگاه شخصیت ها اثر Ù…ÛŒ گذارد Ùˆ آن را تقویت Ù…ÛŒ کند. مارکز خواننده را به دنبال معانی جدیدی Ù…ÛŒ کشاند Ú©Ù‡ نه تنها در معانی زندگی شخصیت ها نمود دارد Ùˆ ما نمونه آنها را در عشق Ùˆ جنگ Ùˆ خیانت Ù…ÛŒ بینیم بلکه در دنیای بی معنی کولی ها هم منعکس Ù…ÛŒ شود Ùˆ آن را هم معنا Ù…ÛŒ بخشد. اینجاست Ú©Ù‡ خواننده رمان معناها را در بی معنایی Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ شخصیت های اثر Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ از هم Ù…ÛŒ بیند. مارکز معناگرایی را Ù†ÙÛŒ نکرده اما آن را کمال نمی داند. یعنی از نظر نویسنده Ù„ØØ¸Ù‡ هایی هست Ú©Ù‡ باید شخصیت های رمان در بی معنایی سرگردان باشند Ùˆ این بی معنایی Ù…ÛŒ تواند آنها را به سرانجامی Ú©Ù‡ مورد نظر نویسنده رمان است برساند. معنا Ùˆ بی معنا مثل دو راه موازی پیش Ù…ÛŒ روند اما در انتهای رمان Ú©Ù‡ همه شخصیت ها با بسته شدن کتاب زندگی شان Ù…ÛŒ میرند این دو راه همدیگر را قطع Ù…ÛŒ کنند تا خواننده رمان در امتداد معنا Ùˆ بی معنایی ذهنیت جدیدی پیدا کند Ú©Ù‡ هیچ یک از این دو بر دیگری برتری ندارد Ùˆ اصلا این دو یکی Ù…ÛŒ شوند Ùˆ نه معنا Ùˆ نه بی معنایی هیچ کدام تعریÙÛŒ ندارد Ùˆ خواننده هر دو را یکی شده Ù…ÛŒ یابد.
۳. برتری خود نسبت به من جهت شناختن ناخودآگاه
خواننده رمان صد سال تنهایی در صورتی Ú©Ù‡ به Ù…Ùهوم ÙØ±ÙˆØªÙ†ÛŒ در شخصیت ها توجه نشان دهد متوجه Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ شخصیت های رمان ÙØ±ÙˆØªÙ†ÛŒ نسبت به هم ندارند اما در تاثیر Ú¯Ø±ÙØªÙ† از همدیگر به تدریج من وجودی شان را کنار Ù…ÛŒ گذارند. مارکز در شخصیت های رمان انگیزه Ùˆ علاقه به خود شناسی را جهت شناختن ناخودآگاهشان پررنگ کرده طوری Ú©Ù‡ اگر خودآگاه را شخصیت های ماکوندو Ùˆ ناخودآگاه را کولی ها در نظر بگیریم مرکز ثقل این شناخت به تدریج از شناخت شخصیت های ماکوندو به شناخت کولی ها تبدیل Ù…ÛŒ شود Ùˆ آنها Ú©Ù… Ú©Ù… من وجودی شان را ÙØ±Ø§Ù…وش Ù…ÛŒ کنند ولی این نشانه ÙØ±ÙˆØªÙ†ÛŒ شخصیت های رمان نیست Ùˆ ما در هیچ جای رمان نشانه ای از ÙØ±ÙˆØªÙ†ÛŒ در آنها نمی یابیم.
۴. گره خوردن الگوهای تاریخی
یونگ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ به دلیل متعادل شدن هشیاری اخطاری Ú©Ù‡ به آگاهی Ù…ÛŒ رسد همراه با برقراری هماهنگی بین ÙØ±Ø¯ با آنیمای خودش است یعنی سایه وجودی Ú©Ù‡ همان آنیماست بین خودآگاه Ùˆ ناخودآگاه هماهنگی برقرار Ù…ÛŒ کند. در رمان صد سال تنهایی خواننده با تلÙیق روØÛŒ مردم ماکوندو Ùˆ کولی ها مواجه است Ú©Ù‡ این تلÙیق به قدری قوی است Ú©Ù‡ انگار مردم ماکوندو با خودشان آشتی Ù…ÛŒ کنند Ùˆ به بخشی از وجود خودشان پیوند Ù…ÛŒ خورند. این همان گره خوردن الگوهای تاریخی دو قوم است اگر Ú†Ù‡ نویسنده از همان ابتدای رمان تضادهای آنها را خطری جهت به هم خوردن تعادل Ùکری روØÛŒ مردم ماکوندو Ù…ÛŒ داند اما در نهایت آنها را به هم نزدیک Ùˆ سپس یکی کرده است. نکته یکی شدن معنا Ùˆ بی معنایی در پایان رمان در پیوند این الگوهای تاریخی اهمیت دارد چون اگر نویسنده معنا Ùˆ بی معنایی را به صورت دو Ù…Ùهوم جدا از هم تا پایان رمان ادامه Ù…ÛŒ داد Ùˆ زندگی شخصیت های رمان با بسته شدن خود رمان به عنوان کتابی Ú©Ù‡ شخصیت آخر رمان در دست داد به پایان نمی رسید در این صورت الگوهایی Ú©Ù‡ ØªÙØ§ÙˆØª های تاریخی شخصیت های ماکوندو Ùˆ کولی ها را صØÙ‡ Ù…ÛŒ گذارد جدا از هم باقی Ù…ÛŒ ماند Ùˆ ذهنیت Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø§ÛŒÙ† دو قوم با هم یکی نمی شد. در تطبیق این مورد با نظریه یونگ Ù…ÛŒ توانیم نتیجه بگیریم Ú©Ù‡ کولی ها آنیمای شخصیت های ماکوندو هستند. یعنی در رمان صد سال تنهایی مارکز آنیما همان سایه وجودی ÙØ±Ø¯ در ÙØ±Ø¯ÛŒ دیگر است Ùˆ با وجود ØªÙØ§ÙˆØª های بارز بین شخصیت های ماکوندو Ùˆ کولی ها این یکی شدن روØÛŒ رخ Ù…ÛŒ دهد.
در مقایسه نقد ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ÛŒ Ùˆ یونگی رمان صد سال تنهایی لازم است Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†Ù… Ú©Ù‡ معمولا یک رمان را طبق یکی از این دو دیدگاه نقد Ù…ÛŒ کنند اما علت این Ú©Ù‡ من به جنبه های مختل٠از هر دو نقد درباره این رمان پرداخته ام این است Ú©Ù‡ شخصیت پردازی رمان صد سال تنهایی این امکان را به منتقد Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ به هر دو نوع نقد بپردازد. وقتی معنا Ùˆ بی معنایی را در تقابل با هم قرار Ù…ÛŒ دهیم Ùˆ Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ در انتهای رمان مارکز این دو به هم Ù…ÛŒ رسند Ùˆ یکی Ù…ÛŒ شوند Ùˆ مارکز ذهنیت کولی ها را طوری از دسترس شخصیت های ماکوندو دور Ù†Ú¯Ù‡ داشته Ú©Ù‡ منتقد Ù…ÛŒ تواند از کولی ها به ناخودآگاه تعبیر کند Ùˆ بخش های ساختاری شخصیت شامل نهاد من Ùˆ ÙØ±Ø§ من به طور یکسان در شخصیت های رمان صد سال تنهایی وجود ندارند بلکه طبق سلیقه نویسنده رمان دو بخش نهاد Ùˆ من Ú©Ù… رنگ تر از بخش ÙØ±Ø§ من Ù…ÛŒ شوند Ùˆ نویسنده رمان به خطر به هم خوردن تعادل شخصیت های ماکوندو در اثر هم جواری با کولی ها پرداخته Ùˆ نیز الگوهای تاریخی دو قوم کولی Ùˆ اهالی ماکوندو با هم یکی Ù…ÛŒ شوند از همه این ویژگی ها Ú©Ù‡ به ØªÙØµÛŒÙ„ Ø´Ø±Ø Ø¢Ù† را داده ام Ù…ÛŒ توان نتیجه Ú¯Ø±ÙØª Ú©Ù‡ رمان صد سال تنهایی مارکز قابل نقد شدن از هر دو دیدگاه یونگ Ùˆ ÙØ±ÙˆÛŒØ¯ است.
توجه نوشت