نقد رمان "صد سال تنهایی" گابریل گارسیا مارکز (۳-----ترانه جوانبخت
(نقد رمان "صد سال تنهایی" گابریل گارسیا مارکز (۳
در این بخش از نقد رمان صد سال تنهایی مارکز شخصیت های رمان را با دیدگاه های Ùروید Ùˆ یونگ مقایسه Ù…ÛŒ کنم Ùˆ از این دو نقد یونگی Ùˆ Ùرویدی نتیجه گیری Ù…ÛŒ کنم.
Ùروید به تاثیر ناخودآگاه Ùرد در برهم خودن تعادل روØÛŒ او نظر داشت. از آن جا Ú©Ù‡ بعضی شخصیت های رمان صد سال تنهایی جهت شناخت زندگی کولی ها از دیگر اÙراد خانواده خود Ùاصله Ù…ÛŒ گیرند Ù…ÛŒ توانیم شخصیت های این رمان را طبق دیدگاه های Ùروید بررسی کنیم.
نقد Ùرویدی این رمان چند نکته به همراه دارد:
۱. در دسترس نبودن خودآگاه
Ùروید Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ برخلا٠خودآگاه ناخودآگاه برای Ùرد قابل دسترس نیست. ذهنیت کولی ها در رمان صد سال تنهایی مارکز برای شخصیت های ماکوندو عجیب Ùˆ دور از دسترس است Ùˆ ما Ù…ÛŒ توانیم در یک تشابه Ù…Ùهومی خودآگاه شخصیت ها را با ناخودآگاه کولی ها در نظر بگیریم. تا پایان رمان صد سال تنهایی ذهنیت کولی ها از درک شخصیت های رمان دور Ù…ÛŒ ماند به این دلیل Ù…ÛŒ توانیم ناخودآگاه کولی ها را بخش مورد نظر مارکز در تقابل با خودآگاه دیگر شخصیت ها بدانیم درست مثل ناخودآگاه Ú©Ù‡ برای خودآگاه قابل دسترس نیست.
۲. ساختار شخصیت
بررسی ساختار شخصیت Ú©Ù‡ طبق نظر Ùروید به سه بخش نهاد لذت جو من عقل گرا Ùˆ Ùرا من مطیع تقسیم Ù…ÛŒ شود در رمان صد سال تنهایی ما را به این نتیجه Ù…ÛŒ رساند Ú©Ù‡ مارکز Ùرا من را بخش سرنوشت ساز رمان قرار داده Ùˆ دو بخش نهاد Ùˆ من در شخصیت های رمان را تابع Ùرا من گذاشته است. خواننده رمان لذت جویی Ùˆ عقل گرایی شخصیت های رمان را Ú©Ù… رنگ تر از مطیع بودن آنها Ù…ÛŒ یابد. مارکز در پررنگ کردن Ùرا من در شخصیت های رمان تا آنجا پیش Ù…ÛŒ رود Ú©Ù‡ لذت جویی Ùˆ عقل گرایی را برای رسیدن به هد٠که همان مطیع شدن شخصیت هاست قربانی Ù…ÛŒ کند به طوری Ú©Ù‡ شخصیت های ماکوندو لذت Ùˆ عقل را در اطاعت از زندگی پر رمز Ùˆ راز کولی ها رها Ù…ÛŒ کنند Ùˆ مطیع آنان Ù…ÛŒ شوند. یعنی سه بخش شخصیتی نهاد من Ùˆ Ùرا من در شخصیت های رمان صد سال تنهایی به یک اندازه در ساخته شدن شخصیت ها Ùˆ رسیدن به سرنوشت آنان در رمان Ú©Ù‡ مد نظر مارکز است تاثیر ندارند Ùˆ نویسنده Ùرا من مطیع را بیشتر از نهاد لذت جو Ùˆ من عقل گرا در خلق رمان مد نظر داشته است.
Û³. مراØÙ„ روانی جنسی رشد شخصیت
از دیدگاه Ùروید اÙراد از بدو تولد مراØÙ„ روانی جنسی مختلÙÛŒ را Ø·ÛŒ Ù…ÛŒ کنند تا به مرØله بلوغ جنسی Ú©Ù‡ آخرین مرØله رشد روانی جنسی است Ù…ÛŒ رسند. این مراØÙ„ در خلق شخصیت های رمان صد سال تنهایی مد نظر مارکز نبوده به این دلیل Ú©Ù‡ او تغییرات روØÛŒ شخصیت های رمان را نسبت به تØولات جنسی شان در متن رمان نیاورده است. ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ گرایش جنسی شخصیت ها در متن رمان آمده اما مراØÙ„ تØولات آن در شخصیت های رمان توسط نویسنده پرداخته نشده Ùˆ به این دلیل رمان صد سال تنهایی رمانی با ذهنیت جنسی-Ùرویدی به Øساب نمی آید.
یونگ برخلا٠Ùروید به تاثیر ناخودآگاه جمعی در برهم خودن تعادل روØÛŒ Ùرد نظر داشت.
در نقد یونگی رمان صد سال تنهایی چند نکته Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª:
Û±. خطر به هم خودن تعادل روØÛŒ
یونگ خطر انÙکاک شخصیت را برای خودآگاه Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ در این هنگام ناخودآگاه جمعی به واسطه الگوهای دیرینه به خودآگاه پیام Ù…ÛŒ Ùرستد تا به آن Ú©Ù…Ú© کند اما خودآگاه در ابتدا متوجه این مورد نیست. ما در رمان مارکز شخصیت های ماکوندو را در کنش با هم Ù…ÛŒ بینیم. نمادهایی Ú©Ù‡ کولی ها از آنها برای جلب توجه Ùˆ جذب مردم ماکوندو استÙاده Ù…ÛŒ کنند به طور خودآگاهانه به Ùکر شخصیت ها راه پیدا نمی کند بلکه به طور شهودی آنها را متØول Ù…ÛŒ کند همان طور Ú©Ù‡ در نسل های جوان تر Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ خودآگاهشان از طریق غریزه ای درونی به عجایبی Ú©Ù‡ کولی ها برایشان آورده اند رغبت نشان Ù…ÛŒ دهد اگر Ú†Ù‡ مارکز خطر به هم خوردن تعادل روØÛŒ شخصیت ها را مد نظر داشته است. الگوهای دیرینه ای Ú©Ù‡ در ذهنیت Ùˆ زندگی کولی ها راه یاÙته به تدریج بر شخصیت های رمان اثر Ù…ÛŒ کند سپس نویسنده الگوهای دیرینه زندگی کولی ها را Ú©Ù‡ رسم ها Ùˆ عاداتشان است از Øالت پنهانی موجود در ابتدای رمان بیرون Ù…ÛŒ آورد.
۲. تقویت خودآگاه از طریق معنا بخشیدن به ناخودآگاه
مارکز خودآگاه شخصیت های رمان را در تقابل با ناخودآگاه کولی ها قرار داده است. همه رÙتارها Ùˆ عاداتی Ú©Ù‡ کولی ها از خود نشان Ù…ÛŒ دهند Øالتی ناخودآگاهانه دارد اما بر خود آگاه شخصیت ها اثر Ù…ÛŒ گذارد Ùˆ آن را تقویت Ù…ÛŒ کند. مارکز خواننده را به دنبال معانی جدیدی Ù…ÛŒ کشاند Ú©Ù‡ نه تنها در معانی زندگی شخصیت ها نمود دارد Ùˆ ما نمونه آنها را در عشق Ùˆ جنگ Ùˆ خیانت Ù…ÛŒ بینیم بلکه در دنیای بی معنی کولی ها هم منعکس Ù…ÛŒ شود Ùˆ آن را هم معنا Ù…ÛŒ بخشد. اینجاست Ú©Ù‡ خواننده رمان معناها را در بی معنایی رÙتارهای شخصیت های اثر گرÙته از هم Ù…ÛŒ بیند. مارکز معناگرایی را Ù†ÙÛŒ نکرده اما آن را کمال نمی داند. یعنی از نظر نویسنده Ù„Øظه هایی هست Ú©Ù‡ باید شخصیت های رمان در بی معنایی سرگردان باشند Ùˆ این بی معنایی Ù…ÛŒ تواند آنها را به سرانجامی Ú©Ù‡ مورد نظر نویسنده رمان است برساند. معنا Ùˆ بی معنا مثل دو راه موازی پیش Ù…ÛŒ روند اما در انتهای رمان Ú©Ù‡ همه شخصیت ها با بسته شدن کتاب زندگی شان Ù…ÛŒ میرند این دو راه همدیگر را قطع Ù…ÛŒ کنند تا خواننده رمان در امتداد معنا Ùˆ بی معنایی ذهنیت جدیدی پیدا کند Ú©Ù‡ هیچ یک از این دو بر دیگری برتری ندارد Ùˆ اصلا این دو یکی Ù…ÛŒ شوند Ùˆ نه معنا Ùˆ نه بی معنایی هیچ کدام تعریÙÛŒ ندارد Ùˆ خواننده هر دو را یکی شده Ù…ÛŒ یابد.
۳. برتری خود نسبت به من جهت شناختن ناخودآگاه
خواننده رمان صد سال تنهایی در صورتی Ú©Ù‡ به Ù…Ùهوم Ùروتنی در شخصیت ها توجه نشان دهد متوجه Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ شخصیت های رمان Ùروتنی نسبت به هم ندارند اما در تاثیر گرÙتن از همدیگر به تدریج من وجودی شان را کنار Ù…ÛŒ گذارند. مارکز در شخصیت های رمان انگیزه Ùˆ علاقه به خود شناسی را جهت شناختن ناخودآگاهشان پررنگ کرده طوری Ú©Ù‡ اگر خودآگاه را شخصیت های ماکوندو Ùˆ ناخودآگاه را کولی ها در نظر بگیریم مرکز ثقل این شناخت به تدریج از شناخت شخصیت های ماکوندو به شناخت کولی ها تبدیل Ù…ÛŒ شود Ùˆ آنها Ú©Ù… Ú©Ù… من وجودی شان را Ùراموش Ù…ÛŒ کنند ولی این نشانه Ùروتنی شخصیت های رمان نیست Ùˆ ما در هیچ جای رمان نشانه ای از Ùروتنی در آنها نمی یابیم.
۴. گره خوردن الگوهای تاریخی
یونگ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ به دلیل متعادل شدن هشیاری اخطاری Ú©Ù‡ به آگاهی Ù…ÛŒ رسد همراه با برقراری هماهنگی بین Ùرد با آنیمای خودش است یعنی سایه وجودی Ú©Ù‡ همان آنیماست بین خودآگاه Ùˆ ناخودآگاه هماهنگی برقرار Ù…ÛŒ کند. در رمان صد سال تنهایی خواننده با تلÙیق روØÛŒ مردم ماکوندو Ùˆ کولی ها مواجه است Ú©Ù‡ این تلÙیق به قدری قوی است Ú©Ù‡ انگار مردم ماکوندو با خودشان آشتی Ù…ÛŒ کنند Ùˆ به بخشی از وجود خودشان پیوند Ù…ÛŒ خورند. این همان گره خوردن الگوهای تاریخی دو قوم است اگر Ú†Ù‡ نویسنده از همان ابتدای رمان تضادهای آنها را خطری جهت به هم خوردن تعادل Ùکری روØÛŒ مردم ماکوندو Ù…ÛŒ داند اما در نهایت آنها را به هم نزدیک Ùˆ سپس یکی کرده است. نکته یکی شدن معنا Ùˆ بی معنایی در پایان رمان در پیوند این الگوهای تاریخی اهمیت دارد چون اگر نویسنده معنا Ùˆ بی معنایی را به صورت دو Ù…Ùهوم جدا از هم تا پایان رمان ادامه Ù…ÛŒ داد Ùˆ زندگی شخصیت های رمان با بسته شدن خود رمان به عنوان کتابی Ú©Ù‡ شخصیت آخر رمان در دست داد به پایان نمی رسید در این صورت الگوهایی Ú©Ù‡ تÙاوت های تاریخی شخصیت های ماکوندو Ùˆ کولی ها را صØÙ‡ Ù…ÛŒ گذارد جدا از هم باقی Ù…ÛŒ ماند Ùˆ ذهنیت Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø§ÛŒÙ† دو قوم با هم یکی نمی شد. در تطبیق این مورد با نظریه یونگ Ù…ÛŒ توانیم نتیجه بگیریم Ú©Ù‡ کولی ها آنیمای شخصیت های ماکوندو هستند. یعنی در رمان صد سال تنهایی مارکز آنیما همان سایه وجودی Ùرد در Ùردی دیگر است Ùˆ با وجود تÙاوت های بارز بین شخصیت های ماکوندو Ùˆ کولی ها این یکی شدن روØÛŒ رخ Ù…ÛŒ دهد.
در مقایسه نقد Ùرویدی Ùˆ یونگی رمان صد سال تنهایی لازم است Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†Ù… Ú©Ù‡ معمولا یک رمان را طبق یکی از این دو دیدگاه نقد Ù…ÛŒ کنند اما علت این Ú©Ù‡ من به جنبه های مختل٠از هر دو نقد درباره این رمان پرداخته ام این است Ú©Ù‡ شخصیت پردازی رمان صد سال تنهایی این امکان را به منتقد Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ به هر دو نوع نقد بپردازد. وقتی معنا Ùˆ بی معنایی را در تقابل با هم قرار Ù…ÛŒ دهیم Ùˆ Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ در انتهای رمان مارکز این دو به هم Ù…ÛŒ رسند Ùˆ یکی Ù…ÛŒ شوند Ùˆ مارکز ذهنیت کولی ها را طوری از دسترس شخصیت های ماکوندو دور Ù†Ú¯Ù‡ داشته Ú©Ù‡ منتقد Ù…ÛŒ تواند از کولی ها به ناخودآگاه تعبیر کند Ùˆ بخش های ساختاری شخصیت شامل نهاد من Ùˆ Ùرا من به طور یکسان در شخصیت های رمان صد سال تنهایی وجود ندارند بلکه طبق سلیقه نویسنده رمان دو بخش نهاد Ùˆ من Ú©Ù… رنگ تر از بخش Ùرا من Ù…ÛŒ شوند Ùˆ نویسنده رمان به خطر به هم خوردن تعادل شخصیت های ماکوندو در اثر هم جواری با کولی ها پرداخته Ùˆ نیز الگوهای تاریخی دو قوم کولی Ùˆ اهالی ماکوندو با هم یکی Ù…ÛŒ شوند از همه این ویژگی ها Ú©Ù‡ به تÙصیل Ø´Ø±Ø Ø¢Ù† را داده ام Ù…ÛŒ توان نتیجه گرÙت Ú©Ù‡ رمان صد سال تنهایی مارکز قابل نقد شدن از هر دو دیدگاه یونگ Ùˆ Ùروید است.
در این بخش از نقد رمان صد سال تنهایی مارکز شخصیت های رمان را با دیدگاه های Ùروید Ùˆ یونگ مقایسه Ù…ÛŒ کنم Ùˆ از این دو نقد یونگی Ùˆ Ùرویدی نتیجه گیری Ù…ÛŒ کنم.
Ùروید به تاثیر ناخودآگاه Ùرد در برهم خودن تعادل روØÛŒ او نظر داشت. از آن جا Ú©Ù‡ بعضی شخصیت های رمان صد سال تنهایی جهت شناخت زندگی کولی ها از دیگر اÙراد خانواده خود Ùاصله Ù…ÛŒ گیرند Ù…ÛŒ توانیم شخصیت های این رمان را طبق دیدگاه های Ùروید بررسی کنیم.
نقد Ùرویدی این رمان چند نکته به همراه دارد:
۱. در دسترس نبودن خودآگاه
Ùروید Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ برخلا٠خودآگاه ناخودآگاه برای Ùرد قابل دسترس نیست. ذهنیت کولی ها در رمان صد سال تنهایی مارکز برای شخصیت های ماکوندو عجیب Ùˆ دور از دسترس است Ùˆ ما Ù…ÛŒ توانیم در یک تشابه Ù…Ùهومی خودآگاه شخصیت ها را با ناخودآگاه کولی ها در نظر بگیریم. تا پایان رمان صد سال تنهایی ذهنیت کولی ها از درک شخصیت های رمان دور Ù…ÛŒ ماند به این دلیل Ù…ÛŒ توانیم ناخودآگاه کولی ها را بخش مورد نظر مارکز در تقابل با خودآگاه دیگر شخصیت ها بدانیم درست مثل ناخودآگاه Ú©Ù‡ برای خودآگاه قابل دسترس نیست.
۲. ساختار شخصیت
بررسی ساختار شخصیت Ú©Ù‡ طبق نظر Ùروید به سه بخش نهاد لذت جو من عقل گرا Ùˆ Ùرا من مطیع تقسیم Ù…ÛŒ شود در رمان صد سال تنهایی ما را به این نتیجه Ù…ÛŒ رساند Ú©Ù‡ مارکز Ùرا من را بخش سرنوشت ساز رمان قرار داده Ùˆ دو بخش نهاد Ùˆ من در شخصیت های رمان را تابع Ùرا من گذاشته است. خواننده رمان لذت جویی Ùˆ عقل گرایی شخصیت های رمان را Ú©Ù… رنگ تر از مطیع بودن آنها Ù…ÛŒ یابد. مارکز در پررنگ کردن Ùرا من در شخصیت های رمان تا آنجا پیش Ù…ÛŒ رود Ú©Ù‡ لذت جویی Ùˆ عقل گرایی را برای رسیدن به هد٠که همان مطیع شدن شخصیت هاست قربانی Ù…ÛŒ کند به طوری Ú©Ù‡ شخصیت های ماکوندو لذت Ùˆ عقل را در اطاعت از زندگی پر رمز Ùˆ راز کولی ها رها Ù…ÛŒ کنند Ùˆ مطیع آنان Ù…ÛŒ شوند. یعنی سه بخش شخصیتی نهاد من Ùˆ Ùرا من در شخصیت های رمان صد سال تنهایی به یک اندازه در ساخته شدن شخصیت ها Ùˆ رسیدن به سرنوشت آنان در رمان Ú©Ù‡ مد نظر مارکز است تاثیر ندارند Ùˆ نویسنده Ùرا من مطیع را بیشتر از نهاد لذت جو Ùˆ من عقل گرا در خلق رمان مد نظر داشته است.
Û³. مراØÙ„ روانی جنسی رشد شخصیت
از دیدگاه Ùروید اÙراد از بدو تولد مراØÙ„ روانی جنسی مختلÙÛŒ را Ø·ÛŒ Ù…ÛŒ کنند تا به مرØله بلوغ جنسی Ú©Ù‡ آخرین مرØله رشد روانی جنسی است Ù…ÛŒ رسند. این مراØÙ„ در خلق شخصیت های رمان صد سال تنهایی مد نظر مارکز نبوده به این دلیل Ú©Ù‡ او تغییرات روØÛŒ شخصیت های رمان را نسبت به تØولات جنسی شان در متن رمان نیاورده است. ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª Ú©Ù‡ گرایش جنسی شخصیت ها در متن رمان آمده اما مراØÙ„ تØولات آن در شخصیت های رمان توسط نویسنده پرداخته نشده Ùˆ به این دلیل رمان صد سال تنهایی رمانی با ذهنیت جنسی-Ùرویدی به Øساب نمی آید.
یونگ برخلا٠Ùروید به تاثیر ناخودآگاه جمعی در برهم خودن تعادل روØÛŒ Ùرد نظر داشت.
در نقد یونگی رمان صد سال تنهایی چند نکته Ù…Ø·Ø±Ø Ø§Ø³Øª:
Û±. خطر به هم خودن تعادل روØÛŒ
یونگ خطر انÙکاک شخصیت را برای خودآگاه Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ کند Ùˆ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ در این هنگام ناخودآگاه جمعی به واسطه الگوهای دیرینه به خودآگاه پیام Ù…ÛŒ Ùرستد تا به آن Ú©Ù…Ú© کند اما خودآگاه در ابتدا متوجه این مورد نیست. ما در رمان مارکز شخصیت های ماکوندو را در کنش با هم Ù…ÛŒ بینیم. نمادهایی Ú©Ù‡ کولی ها از آنها برای جلب توجه Ùˆ جذب مردم ماکوندو استÙاده Ù…ÛŒ کنند به طور خودآگاهانه به Ùکر شخصیت ها راه پیدا نمی کند بلکه به طور شهودی آنها را متØول Ù…ÛŒ کند همان طور Ú©Ù‡ در نسل های جوان تر Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ خودآگاهشان از طریق غریزه ای درونی به عجایبی Ú©Ù‡ کولی ها برایشان آورده اند رغبت نشان Ù…ÛŒ دهد اگر Ú†Ù‡ مارکز خطر به هم خوردن تعادل روØÛŒ شخصیت ها را مد نظر داشته است. الگوهای دیرینه ای Ú©Ù‡ در ذهنیت Ùˆ زندگی کولی ها راه یاÙته به تدریج بر شخصیت های رمان اثر Ù…ÛŒ کند سپس نویسنده الگوهای دیرینه زندگی کولی ها را Ú©Ù‡ رسم ها Ùˆ عاداتشان است از Øالت پنهانی موجود در ابتدای رمان بیرون Ù…ÛŒ آورد.
۲. تقویت خودآگاه از طریق معنا بخشیدن به ناخودآگاه
مارکز خودآگاه شخصیت های رمان را در تقابل با ناخودآگاه کولی ها قرار داده است. همه رÙتارها Ùˆ عاداتی Ú©Ù‡ کولی ها از خود نشان Ù…ÛŒ دهند Øالتی ناخودآگاهانه دارد اما بر خود آگاه شخصیت ها اثر Ù…ÛŒ گذارد Ùˆ آن را تقویت Ù…ÛŒ کند. مارکز خواننده را به دنبال معانی جدیدی Ù…ÛŒ کشاند Ú©Ù‡ نه تنها در معانی زندگی شخصیت ها نمود دارد Ùˆ ما نمونه آنها را در عشق Ùˆ جنگ Ùˆ خیانت Ù…ÛŒ بینیم بلکه در دنیای بی معنی کولی ها هم منعکس Ù…ÛŒ شود Ùˆ آن را هم معنا Ù…ÛŒ بخشد. اینجاست Ú©Ù‡ خواننده رمان معناها را در بی معنایی رÙتارهای شخصیت های اثر گرÙته از هم Ù…ÛŒ بیند. مارکز معناگرایی را Ù†ÙÛŒ نکرده اما آن را کمال نمی داند. یعنی از نظر نویسنده Ù„Øظه هایی هست Ú©Ù‡ باید شخصیت های رمان در بی معنایی سرگردان باشند Ùˆ این بی معنایی Ù…ÛŒ تواند آنها را به سرانجامی Ú©Ù‡ مورد نظر نویسنده رمان است برساند. معنا Ùˆ بی معنا مثل دو راه موازی پیش Ù…ÛŒ روند اما در انتهای رمان Ú©Ù‡ همه شخصیت ها با بسته شدن کتاب زندگی شان Ù…ÛŒ میرند این دو راه همدیگر را قطع Ù…ÛŒ کنند تا خواننده رمان در امتداد معنا Ùˆ بی معنایی ذهنیت جدیدی پیدا کند Ú©Ù‡ هیچ یک از این دو بر دیگری برتری ندارد Ùˆ اصلا این دو یکی Ù…ÛŒ شوند Ùˆ نه معنا Ùˆ نه بی معنایی هیچ کدام تعریÙÛŒ ندارد Ùˆ خواننده هر دو را یکی شده Ù…ÛŒ یابد.
۳. برتری خود نسبت به من جهت شناختن ناخودآگاه
خواننده رمان صد سال تنهایی در صورتی Ú©Ù‡ به Ù…Ùهوم Ùروتنی در شخصیت ها توجه نشان دهد متوجه Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ شخصیت های رمان Ùروتنی نسبت به هم ندارند اما در تاثیر گرÙتن از همدیگر به تدریج من وجودی شان را کنار Ù…ÛŒ گذارند. مارکز در شخصیت های رمان انگیزه Ùˆ علاقه به خود شناسی را جهت شناختن ناخودآگاهشان پررنگ کرده طوری Ú©Ù‡ اگر خودآگاه را شخصیت های ماکوندو Ùˆ ناخودآگاه را کولی ها در نظر بگیریم مرکز ثقل این شناخت به تدریج از شناخت شخصیت های ماکوندو به شناخت کولی ها تبدیل Ù…ÛŒ شود Ùˆ آنها Ú©Ù… Ú©Ù… من وجودی شان را Ùراموش Ù…ÛŒ کنند ولی این نشانه Ùروتنی شخصیت های رمان نیست Ùˆ ما در هیچ جای رمان نشانه ای از Ùروتنی در آنها نمی یابیم.
۴. گره خوردن الگوهای تاریخی
یونگ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ به دلیل متعادل شدن هشیاری اخطاری Ú©Ù‡ به آگاهی Ù…ÛŒ رسد همراه با برقراری هماهنگی بین Ùرد با آنیمای خودش است یعنی سایه وجودی Ú©Ù‡ همان آنیماست بین خودآگاه Ùˆ ناخودآگاه هماهنگی برقرار Ù…ÛŒ کند. در رمان صد سال تنهایی خواننده با تلÙیق روØÛŒ مردم ماکوندو Ùˆ کولی ها مواجه است Ú©Ù‡ این تلÙیق به قدری قوی است Ú©Ù‡ انگار مردم ماکوندو با خودشان آشتی Ù…ÛŒ کنند Ùˆ به بخشی از وجود خودشان پیوند Ù…ÛŒ خورند. این همان گره خوردن الگوهای تاریخی دو قوم است اگر Ú†Ù‡ نویسنده از همان ابتدای رمان تضادهای آنها را خطری جهت به هم خوردن تعادل Ùکری روØÛŒ مردم ماکوندو Ù…ÛŒ داند اما در نهایت آنها را به هم نزدیک Ùˆ سپس یکی کرده است. نکته یکی شدن معنا Ùˆ بی معنایی در پایان رمان در پیوند این الگوهای تاریخی اهمیت دارد چون اگر نویسنده معنا Ùˆ بی معنایی را به صورت دو Ù…Ùهوم جدا از هم تا پایان رمان ادامه Ù…ÛŒ داد Ùˆ زندگی شخصیت های رمان با بسته شدن خود رمان به عنوان کتابی Ú©Ù‡ شخصیت آخر رمان در دست داد به پایان نمی رسید در این صورت الگوهایی Ú©Ù‡ تÙاوت های تاریخی شخصیت های ماکوندو Ùˆ کولی ها را صØÙ‡ Ù…ÛŒ گذارد جدا از هم باقی Ù…ÛŒ ماند Ùˆ ذهنیت Ùˆ Ø±ÙˆØ Ø§ÛŒÙ† دو قوم با هم یکی نمی شد. در تطبیق این مورد با نظریه یونگ Ù…ÛŒ توانیم نتیجه بگیریم Ú©Ù‡ کولی ها آنیمای شخصیت های ماکوندو هستند. یعنی در رمان صد سال تنهایی مارکز آنیما همان سایه وجودی Ùرد در Ùردی دیگر است Ùˆ با وجود تÙاوت های بارز بین شخصیت های ماکوندو Ùˆ کولی ها این یکی شدن روØÛŒ رخ Ù…ÛŒ دهد.
در مقایسه نقد Ùرویدی Ùˆ یونگی رمان صد سال تنهایی لازم است Ù…Ø·Ø±Ø Ú©Ù†Ù… Ú©Ù‡ معمولا یک رمان را طبق یکی از این دو دیدگاه نقد Ù…ÛŒ کنند اما علت این Ú©Ù‡ من به جنبه های مختل٠از هر دو نقد درباره این رمان پرداخته ام این است Ú©Ù‡ شخصیت پردازی رمان صد سال تنهایی این امکان را به منتقد Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ به هر دو نوع نقد بپردازد. وقتی معنا Ùˆ بی معنایی را در تقابل با هم قرار Ù…ÛŒ دهیم Ùˆ Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ در انتهای رمان مارکز این دو به هم Ù…ÛŒ رسند Ùˆ یکی Ù…ÛŒ شوند Ùˆ مارکز ذهنیت کولی ها را طوری از دسترس شخصیت های ماکوندو دور Ù†Ú¯Ù‡ داشته Ú©Ù‡ منتقد Ù…ÛŒ تواند از کولی ها به ناخودآگاه تعبیر کند Ùˆ بخش های ساختاری شخصیت شامل نهاد من Ùˆ Ùرا من به طور یکسان در شخصیت های رمان صد سال تنهایی وجود ندارند بلکه طبق سلیقه نویسنده رمان دو بخش نهاد Ùˆ من Ú©Ù… رنگ تر از بخش Ùرا من Ù…ÛŒ شوند Ùˆ نویسنده رمان به خطر به هم خوردن تعادل شخصیت های ماکوندو در اثر هم جواری با کولی ها پرداخته Ùˆ نیز الگوهای تاریخی دو قوم کولی Ùˆ اهالی ماکوندو با هم یکی Ù…ÛŒ شوند از همه این ویژگی ها Ú©Ù‡ به تÙصیل Ø´Ø±Ø Ø¢Ù† را داده ام Ù…ÛŒ توان نتیجه گرÙت Ú©Ù‡ رمان صد سال تنهایی مارکز قابل نقد شدن از هر دو دیدگاه یونگ Ùˆ Ùروید است.
توجه نوشت