آریابرزن زاگرسی----چگونه ایرانزمین، Ú©Ùنام پلنگان .......
[ = اينکه ما – آگاهانه يا ناآگاهانه - در برابر کدامین خدايان، تعظيم Ùˆ کرنش کنيم Ùˆ تصوير آنها را الگوي رÙتارهاي خود برگزينيم، همين گزينش ماست Ú©Ù‡ متعيّن مي کند، Ú†Ù‡ رهبراني را انتخاب خواهيم کرد. ( ماکس شلر
آریابرزن زاگرسی
تاریخ نگارش: 15 Ùوریه 2007 میلادی
تاریخ ویرایش: دوم آگوست سال 2007 میلادی
Øکومت الله Ùˆ رسالت مومنانش برای به دار آویختن زندگی
[ چگونه ایرانزمین، Ú©Ùنام پلنگان Ùˆ شیران درّنده خو شد؟. ]
[ ... تمام نكبتی كه زندگی را آلوده Ùˆ متعÙÙ† Ù…ÛŒ كند از بينشی برمی خيزد كه ما نسبت به « زندگی » داريم. دشوار است كه بتوان انسان « خر مقدّس » را در ايمان Ùˆ اعتقاد ناسنجيده اش به مذهبی يا ايدئولوژيی يا نظريه ای يا چيزهايی از اين دست با منطق Ùˆ برهان Ùˆ انديشيدن به خردمندانه زيستن در كنار همنوعان دگرانديشش Ùراخواند Ùˆ انگيخت. او برای اثبات ÙˆÙاداری Ùˆ Øقيقت شماری مذهب Ùˆ ايدئولوژی اش، جانستانی Ù…ÛŒ كند Ùˆ خون ديگر انسانها را Ù…ÛŒ ريزد Ùˆ همزمان با جنايتهای خودش، مشتاقانه در Øسرت مرگخواهی، رياضت Ù…ÛŒ كشد. او Ú†Ù‡ دژخيم خونريز باشد Ú†Ù‡ شهيد بشود، در هر دو Øالت، Ùرقی نمی كند، او يك غول بی شاخ Ùˆ دم است. از اين رو، هيچ انسانی خطرناكتر از آن Ùردی نيست كه برای ايمان به مذهبی يا ايدئولوژيی يا نظريّه ای يا مرام Ùˆ مسلكی، سالها رياضت Ùˆ عذاب كشيده باشد. اينست كه بزرگترين صيّادان بشر از دامنه ÛŒ شهيدانی سر برمی آورند كه خونشان هنوز بر زمين ريخته نشده است. اشتهای سرسام آور از بهر قدرت طلبی Ù…Øض نه تنها با رياضت Ùˆ زهد خشك Ùˆ خالی، ساكت Ùˆ جبران نمی شود؛ بلكه اÙزايش نيز Ù…ÛŒ يابد. ]
« اميل ميشائيل سيوران ï´¿ Û±Û¹Û±Û± - Û±Û¹Û¹Ûµ Ù…. ) » - كتاب: { تئوری ويرانگری} - مجموعه ÛŒ آثار - نشر گاليمار - Ùرانسه
1- آشغالدونی.
Ú¯Ù… شدن Ùˆ سرگرداني در جنگل تÙكّرات Ùˆ مذاهب Ùˆ نظريّه ها Ùˆ ايدئولوژيها Ùˆ امثالهم، اين مزيّت را دارد كه ما را متوجّه ÙŠ نيروها Ùˆ استعدادها Ùˆ توانائيهاي Ùردي خودمان مي كنند؛ زيرا سرگشته Ùˆ آواره بودن از انتخاب مابين صدها Ùˆ هزاران راه Ùˆ مقصد رنگارنگ بر تشويش Ø±ÙˆØ Ù…Ø§ مي اÙزايد. تصميم از بهر Ø¢Ùرينش راه Ùردی خود؛ - ولو گمراهه ای در « شاهراههای صراط المستقیمی باشد - همانا گزينشيست براي پذيرش مسئوليت عواقب Ùˆ نتايج Ùˆ ثمرات آنچه ما به تن خويش برگزيده ایم. گريز بیشینه شمار Ø¢Øّاد ما ملت از Ø¢Ùرينش راه خودمان Ùˆ تن در دادن به دنباله روي Ùˆ متابعت كردن Ùˆ تقليد از دیگران، نشانگر آنست كه کثیری از ما Øاضر نيستيم مسئوليت خطاها Ùˆ ندانمكاريها Ùˆ پلشتیهاي خود را به شخصه تقبل كنيم. اينست كه ما براي استتار تمام كارهاي ناخوشايند Ùˆ رÙتارها Ùˆ Ú¯Ùتارهاي آزارنده Ùˆ نکبتی خود به آشغالدوني « توجیه Ùˆ تبرئه »، نياز مبرم داريم. Øكومتهايي كه ما ملّت به قدرت مي رسانيم Ùˆ دوام آنها را برمی تابیم، نقش آشغالدوني را براي توجيه Ùˆ مسئوليت گريزيهاي ما ايÙا مي كنند Ùˆ لازم به Ú¯Ùتن نيست كه Øكومت آشغالي به تعÙÙ† اجتماع انسانها خواهد اÙزود؛ زيرا انباشت آشغال پلشتیهای کاراکتری به استقرار Ùˆ دوام Øکومتهای آشغالی مختوم خواهد شد. بنابر این، « Øكومت آشغالي ولایت Ùقیه » از پيامدهاي آشغال بودن بسیاری از جلوه های اعتقاداتی Ùˆ دیدگاهی Ùˆ منشی Ùˆ رÙتاری Ùˆ کرداری Ùˆ سوائق خود ماست.
2- وابسته گی تقلیدی و عواقبش.
Ùرق است مابين بسته Ùˆ اسير Ùˆ ذليل شدن با گرايش Ùˆ همپا شدن. در وابستگي از هر نوعش كه باشد ما با رغبت، جذب مي شويم بدون آنكه در سمت Ùˆ سوي كشيده شدنها نقشي داشته باشيم. ولي در گرايش داشتن Ùˆ همپا شدن مي توانيم هر كجا كه اراده كنيم از چيزهائي يا كساني بگسليم Ùˆ راه خود را برويم. در وابستگيهاي تعبّديست كه ما با مغز خود نمي انديشيم؛ بلكه ديگران ما را در كجاوه ÙŠ اعتقاداتمان مي نشانند Ùˆ به هر سو كه بخواهند Øمل مي كنند. Ùقط در گرايشهاي آزاد Ùˆ بيدار باشيهاي Ùرديست كه ما به اختيار خود Ùˆ با آگاهي تا مرزهائي مشخص Ùˆ پرنسيپ دار با ديگران همپا Ùˆ همÙكر مي شويم. جامعه اي كه بيشينه شمار اÙرادش در اسارتهاي وابستگي مي زييند، نمي توان همپائي گرايشهاي آزاد را به زور وسعت داد. پاهائي كه كوتاه Ùˆ بلند باشند، Øركت Ùˆ جنبش آدمي را مختل Ùˆ كند Ùˆ مسئله ساز مي كنند. اÙراد اجتماع ما، داراي پاهاي كوتاه Ùˆ بلند گرایشی Ùˆ وابسته Ú¯ÛŒ Ùˆ اعتقاداتی متÙاوت Ùˆ متضاد Ùˆ Øتّا متخاصم یکدیگر هستند. به همين دليل، تØوّلات اجتماعي Ùˆ Ùكري Ùˆ Ùرهنگي در جامعه ÙŠ ما Øلزون وار هستند؛ زيرا پاهاي « Ùهم Ùˆ شعور Ùˆ Ùرهیخته Ú¯ÛŒ » کثیری از ما، به رشد Ùˆ اندازه ÙŠ همپایی Ùˆ همآزمایی Ùˆ هماندیشی Ùˆ همدردی با یکدیگر هنوز نرسيده اند.
3- شهوت و اشتها برای ستمگری و خونریزی.
< …. Welchen Göttern wir dienen, indem wir sie heimlich oder bewusst unser Vorbild werfen lassen – das entscheidet auch, welche Führer wir wählen …… >
Max Scheler – Schriften aus dem Nachlaß – Gesammelte Werke - Bd. 10 – Bouvier Verlag – Bonn – 2000 – S. 263
[ = اينکه ما – آگاهانه يا ناآگاهانه - در برابر کدامین خدايان، تعظيم Ùˆ کرنش کنيم Ùˆ تصوير آنها را الگوي رÙتارهاي خود برگزينيم، همين گزينش ماست Ú©Ù‡ متعيّن مي کند، Ú†Ù‡ رهبراني را انتخاب خواهيم کرد. ( ماکس شلر ) ]
« يازون »، ÙŠÚ©ÙŠ از ستمگران جهان باستان مي Ú¯Ùت: « هر وقت Ú©Ù‡ ستم نمي کنم، گرسنه ام مي شود! ». اشتها Ùˆ شهوتي را Ú©Ù‡ انسان براي زجر Ùˆ شکنجه دادن Ùˆ کشتن ديگران دارد Ùˆ لذّتي را Ú©Ù‡ از انجام چنين کاري مي برد، شايد کمتر کسي بتواند دلايل بنياني Ùˆ روانکاوانه ÙŠ آن را ريشه يابي ژر٠کند. رسالت Ùˆ سيماي « Ù…Øمّد ابن عبدالّله » Ùˆ ائمه Ùˆ وليان جانشين او را در شمشير کشي Ùˆ خونريزي، « قرآن » خيلي عالي ترسيم کرده است؛ زيرا « الّله »، عکس برگردان کاراکتر روانپريش خود « Ù…Øمّد ابن عبدالّله » است Ú©Ù‡ برای انتقام خون مادرش Ú©Ù‡ به دست پدر بزرگ Ù…Øمّد به قتل رسیده بود، به خدایی خونریز Ù…Øتاج بود. « الّله Ù…Øمّد »، آنقدر از آزار Ùˆ کشتار Ùˆ ستم Ùˆ تهديد Ùˆ ترور Ùˆ ارعاب Ùˆ قتل ديگران لذّت مي برد Ú©Ù‡ از جنايتهاي خود، قرنهاست هرگز سيرموني ندارد.
4- دمکراسی، هنر همبازی شدن است.
انسانها زماني از تنوّع Ùˆ اختلا٠و دگرگونگي گريزان مي شوند Ú©Ù‡ هنر بازي کردن را از ياد برده باشند. وقتي چيزي Ùرق مي کند با آنچه Ú©Ù‡ من دوست مي دارم، آشÙتگي ذهني Ùˆ آرامش روØÙŠ Ùˆ دلزدگي من شدّت مي گيرد؛ زيرا با آنچه Ú©Ù‡ متÙاوت با تصوّرات من است، بايستي به گونه اي ديگر زيست Ùˆ رÙتار کرد Ùˆ انديشيد. پيامد اين تنش ذهني Ùˆ رواني آنست Ú©Ù‡ من بايستي براي تغيير دادن به بسياري از اعتقادات Ùˆ تÙکّرات خودم، گشوده Ùکر Ùˆ آمادگي روØÙŠ داشته باشم. دمکراسي، گونه اي همبازي شدن با ديگر انیشان است. ما هنر بازي کردن را از ياد برده ايم به همين دليل در چنگال Øکومتهاي مستبد اسيريم.
5 - سکوت در برابر جانستانان.
مسئله ÛŒ ستمگری در Øقّ دیگران به همان میزان، نکوهنده Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ پذیرش ستم. در برابر آن ستمگرانی Ú©Ù‡ ما هیچ مقاومت Ùˆ استواری Ùˆ طغیان Ùˆ سرکشی Ùˆ اعتراضی نمی کنیم، به قطور Ùˆ برّنده شدن شمشیر ستمگری Ùˆ جانستانی، بی گمان، مدد رسانیده ایم؛ گیرم Ú©Ù‡ از جان Ùˆ دل نیز نخواسته باشیم. نکوهش ستمگری در Ú¯Ùتارهای زبانی Ùˆ بدون واکنشهای رÙتاری باعث Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ ما به شکایتهای Ø´Ùاهی Ú©Ù… Ú©Ù… خو بگیریم Ùˆ از این راه، دوام ستمگری را از Ù„Øاظ وجدانی Ùˆ اخلاقی بر خودمان هموار Ùˆ خوشگوار کنیم؛ زیرا بهانه ای در دست داریم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توانیم با تکیه به آن اثبات کنیم Øاکمان Ùˆ مستبدان هستند Ú©Ù‡ بنیان شرّ Ùˆ ستم را در Øقّ دیگران Ù¾ÛŒ Ù…ÛŒ ریزند؛ ولی ما بی گناهیم Ùˆ هیچ تقصیری نداریم. تاب Ùˆ تØمّل ستمگری Ùˆ ستمکاران باعث Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ ما خود را از Ù„Øاظ اخلاقی بر ستمگر Ø§Ø±Ø¬Ø ØªØ± بدانیم Ùˆ به جای تلاش برای در بند کردن ستمگران Ùˆ خنثا کردن اقتدار ستمگرانه ÛŒ آنها به این دل خوش داریم Ú©Ù‡ ما بیگناهیم Ùˆ دستمان به خون هیچ جانداری آلوده نیست. نباید از یاد برد Ú©Ù‡ با پذیرش نخستین نشانه ÛŒ ستمگری Ùˆ جانستانی، خود به خود ما نیز در گسترش ستم Ùˆ زورگویی سهیم هستیم Øتّا اگر از راههای Ùرعی Ùˆ غیر مستقیم باشد. در برابر ستمکاران Ùˆ ستمگری بایستی همان Ù„Øظاتی واکنش نشان داد Ú©Ù‡ Ùهم Ùˆ شعور Ùˆ نیروی « دادگزاری Ùˆ شعور Ùرهیخته Ùˆ وجدان بیدار تک، تک ما »، به وجود آن، گواهی Ù…ÛŒ دهد.
6- تاریخ نانوشته ی جنایتهای مقدّس.
آدمای Ú©Ùمپلکسی، اون دسته از آدما هستن Ú©Ù‡ هیچوقت « درد » را اØساس نکردن. هیچوقت Ù†Ùهمیدن اشکهای آدما Ú†Ù‡ معنایی Ù…ÛŒ ده. هیچوقت Ù†Ùهمیدن زندگی Ùˆ دوست داشتن چیه. این جور آدما، وقتی عجز Ùˆ بی مایه Ú¯ÛŒ خود را در روبرو شدن با مسائل زندگی Ù…ÛŒ بینن، برا Ø·Ùره رÙتن از مسئولیّت Ùˆ شانه خالی کردن از انجام تکالی٠Ùردی خودشون، آرزوی مرگ دیگرون را در سر دارن. عاشق خونریزی میشن. لذّت سادیستی Ù…ÛŒ برن از شنیدن اخبار جنگ Ùˆ Ú©Ùشتار. وقتی خون را Ù…ÛŒ بینن، نشئه میشن. کی٠می کنن وقتی عذاب Ùˆ زجر کشیدن دیگرون را Ù…ÛŒ بینن. وقتی مصیبتهای Ùاجعه بار اجتماعی Ùˆ میهنی Ùˆ طبیعی Ùˆ زیستی Ùˆ جهانی را Ù…ÛŒ بینن، خوشØال Ùˆ خندان میشن. این جور آدما از همون روز اولی Ú©Ù‡ شاششون ک٠میکنه، یه راست میرن استخدام سازمانهای مخو٠تروریستی Ùˆ ماÙیایی Ùˆ اطّلاعاتی Ùˆ شکنجه گاهها Ùˆ سربازخونه های مزدوری Ùˆ امثالهم میشن؛ زیرا استعداد Ùˆ آرمان Ùˆ ایده آلشون، جلّادیگری Ù…ÛŒ باشه. کتاب مقدّس این جور آدما با شعار « مرگ خوبه ولی برا همسایه! » شروع میشه. آدمای Ú©Ùمپلکسی، آدمای Øقیر Ùˆ بدبختی هستن؛ زیرا هیچوقت « آدم بودن » خود را کش٠نکردن. جوامع انسانی از آدمای Ú©Ùمپلکسی، بزرگترین آسیبها را تا امروز دیده Ùˆ خواهند دید. لیاقت « آدم بودن » را کسی به کسی دیگه نمیده. هر کسی خودشه Ú©Ù‡ « آدم بودن » خودش را بر شالوده ÛŒ میزان Ùهم Ùˆ شعور Ùˆ تجربیّات Ùˆ آموخته های Ùردی اش Ú©Ø´Ù Ù…ÛŒ کنه Ùˆ آن را پاس Ù…ÛŒ داره. اینکه من بشینم یه گوشه ای Ùˆ از سر Ø´Ú©Ù… سیری Ùˆ رÙاه عاریتی از دیدن Ùˆ شنیدن Ùلاکتهای دیگرون، غرق در شادمانی بشم، هیچوقت نشانگر آن نیست Ú©Ù‡ من از اÙتادن به چنان Ùلاکتهایی معا٠و مستثناء خواهم شد. آنکه در غم Ùˆ زجر دیگرون، اØساس شادمانی Ùردی Ù…ÛŒ کنه، دیر یا زود به مصیبتی در خواهد غلتید Ú©Ù‡ ذهن Øقیرش از دریاÙت آن، ناکام خواهد ماند. آدمای Ú©Ùمپلکسی، آدمای صغیر Ùˆ Øقیری هستن.
به همین سبب، آنانی Ú©Ù‡ برای آزردن Ùˆ جانستانی از دیگران - مهم نیست با Ú†Ù‡ اتّهام Ùˆ برچسبی باشد – مصمّم Ùˆ Ùعّال هستن، انسانهایی عقده ای Ù…ÛŒ باشن Ú©Ù‡ از کمبود مهر Ùˆ دوست داشتن، عذاب دهنده ÛŒ دیگران شده اند Ùˆ با شکنجه دادن دیگران Ùˆ دیدن زجر Ùˆ عجز آنها Ùˆ شدّت ارتعاش Ùˆ بلندی Ùریادهای دلخراش Ùˆ ناله ها Ùˆ التماسهایشان Ù…ÛŒ توانند دم به دم بر اØساس « قدرت نداشته ÛŒ خودشان » ØŒ صØّه بگذارن. آنانی Ú©Ù‡ در زندگیهای خانواده Ú¯ÛŒ Ùˆ اجتماعی، مطرود Ùˆ به گوشه Ùˆ کنار، رانده Ùˆ تØقیر شده اند Ùˆ در عدم کسب نقش شایسته Ùˆ درخور میهنی به جایی نیز نرسیده اند، Ù…ÛŒ تونن بدون هیچ عذاب وجدانی در آزردن دیگران، اØساس خاصیّت دار بودن خود را ایجاد کنن؛ ولو به قیمت ریختن خون دیگران باشه. وقتی انسان Øقیر Ùˆ ابزار Ùˆ مطیع Ùˆ تابع « قدرتهای بی Ùرّ Øاکم بر کشور » بدونند Ú©Ù‡ جان آزاریها Ùˆ جانستانیهایشان با قدرت Øاکمان وقت، همتراز Ùˆ اینهمانی دارد، در اجرای خشونت Ùˆ کاربست شنیع ترین ابزارها Ùˆ متدهای شکنجه، اØساس « خود بزرگنمایی مطلق العنانی » Ù…ÛŒ کنند. در پوچ Ùˆ هیچ کردن روØÛŒ Ùˆ بدنی دیگران، اØساس بقای خود را Ù…ÛŒ کنند. به همین دلیل، در گرداگرد تمام آنانی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهند به Øاکمیّت مستبد خود، ابدیّت بدهند، سپاهی از « دژخیمان شکنجه Ùˆ Ú©Ùشتار » به ص٠می ایستند تا در همداستانی با Øکّام قدرتپرست بتوانند زخم آن عقده هایی را التیام دهند Ú©Ù‡ از « کمبود بی مهریها Ùˆ بی مایه گیها Ùˆ بی هنریهایی » خود، چشیده Ùˆ کشیده اند. انسانهای شکنجه گر Ùˆ جانستان Ùˆ زندگی آزار، مطرودان عقده ای اجتماع هستند Ú©Ù‡ به انتقامگیری Ùˆ قصاص گرÙتن از تمام اÙراد اجتماع Øتّا خانواده ÛŒ خود، همعقیده Ùˆ متّØد Ù…ÛŒ شوند. اجتماع ایرانزمین، بیش از دو دهه است Ú©Ù‡ گرÙتار « عقده ای ترین مطرودان Ùˆ منÙوران جامعه » Ù…ÛŒ باشد. از این رو، انسانهايي Ú©Ù‡ از Ù„Øاظ شخصيّتي ضعي٠هستند، مطيع Ùˆ تابع قدرت نمي شوند؛ بلکه مطيع اوامر شخص قدرتمند مي شوند. آنها در اجراي اوامر شخص قدرتمند، خود را با او، اينهماني مي دهند Ùˆ نشئه ÙŠ قدرت ورزي مي شوند Ùˆ اØساس برتري Ùˆ امتياز داشتن مي کنند. چنين نشئگي Ùˆ مست شدن از قدرت، باعث مي شود Ú©Ù‡ انسانهاي ضعي٠و مطيع در برابر « جلوه های رنگارنگ آزادي » بايستند Ùˆ با آن خصومت کنند. از انسانهاي Ùاقد شخصيّت Ùˆ ضعي٠در اجتماع بايد ترسيد. اينگونه انسانها، بزرگترين سياهي لشگر براي قدرت پرستان بي لياقت هستند.
7- بÙتهای ما Ùˆ ایده آلهای ناکام ما.
بزرگترين ستمها در Øقّ ديگران اينست Ú©Ù‡ ما از وجود ديگران، بتهاي ايده آل براي خود بسازيم. با اين بت سازيهاست Ú©Ù‡ ما نمي خواهيم ديگران را بدانسان Ú©Ù‡ هستند ببينيم؛ بلکه بدانگونه ببينيم Ú©Ù‡ دوست مي داريم Ùˆ آرزو مي کنيم. چنين تصوّر ايده آلي از انسانهای Ù…Øبوب خود داشتن، Ùلاکتي مضاع٠است؛ زيرا اگر روزي بتهای Ù…Øبوب ما با کوچکترين بدگماني يا لغزش Ùˆ لرزش Ø®ÙÙŠÙÙŠ به يکباره Ùرو ريزند، ما نه تنها از Ùروپاشي بتهای Ù…Øبوب خود، آزرده خواهيم شد Ùˆ دردها خواهيم کشيد؛ بلکه زندگي ديگران را نيز تباه کرده ايم. بهتر Ùˆ شايان ستايش است اگر ما بکوشيم انسانها را بدانگونه Ú©Ù‡ هستند، بشناسيم Ùˆ همواره در نظر داشته باشيم Ú©Ù‡ خطاهاي انساني از کرامت Ùˆ شراÙت انسانها نمي٠کاهد؛ بلکه Ùقط شاخصهاي اعتبار Ùˆ ارزشدهي ما را متاثر Ùˆ متغيّر مي کنند. ما در مناسبات اجتماعي خود بايستي يکديگر را بدانگونه Ú©Ù‡ هستيم به رسميّت بشناسيم Ùˆ ببينيم Ùˆ ارج بگزاريم تا از تلطي٠خطاها Ùˆ اشتباهات خود در Øقّ همديگر بتوانيم به زيباتر کردن زندگي Ùردي Ùˆ اجتماعي خودمان، چهره اي آرامبخش Ùˆ دوست داشتني بدهيم. بت ساختن از انسانها، خطريست بالّقوه براي Ùروپاشي Ùˆ متلاشي Ùˆ بي ارزش شدن ايده آلهايي Ú©Ù‡ ما واقعيّت پذيري آنها را به وجود انسانهاي Ù…Øبوب خود گره زده ايم. ايده آلها Ùˆ آرزوها Ùˆ اميدها را نبايستي همچون خشکبار بر دوش انسانهاي Ù…Øبوب خود سوار کرد؛ بلکه بايستي تلاش کرد Ú©Ù‡ انسانها از ايده آلها Ùˆ اميدها Ùˆ آرزوها به بهمنشي شخصيّت Ùˆ Ú¯Ùتار Ùˆ کردار خود در زندگي Ùردي Ùˆ اجتماعي انگيخته شوند. از این رو، Ùرق است بين « آزاده Ú¯ÙŠ » Ùˆ « آزادي ». آزاده Ú¯ÙŠ از Ùروزه هاي Ùردي انسان مي باشد؛ ولي آزادي، ÙŠÚ© واقعيّت اجتماعي مي باشد. در ÙŠÚ© جامعه، ممکن است اÙراد آزاده، زياد وجود داشته باشند؛ ولی از آزادي اجتماعي، هيچ نشانه اي نباشد. تÙاوت آزادي Ùˆ آزاده Ú¯ÙŠØŒ تÙاوت شخصيّت Ùردي انسانها Ùˆ Øقوق اجتماعي آنهاست. ما ايرانيان در طول تاريخ خويش، آنقدرها Ú©Ù‡ بايد Ùˆ شايسته است، درس « آزاده Ú¯ÙŠ » آموخته ايم. اکنون زمان آن Ùرا رسيده است Ú©Ù‡ الÙباي « آزادي » را بياموزيم تا بتوانيم در « قدرت سياسي / کشور داری / پولیتیکی » سهيم شويم Ùˆ قرباني Ùˆ برده ÙŠ مستبدين Ùˆ ديکتاتورها نشويم.
8- رستاخیر لاشه گان متØرّک.
در جامعه ای Ú©Ù‡ آسیبهای سرسام آور Ùرهنگی ببینه، هر انسانی خودش را به همون قیمتی Ù…ÛŒ Ùروشه Ú©Ù‡ متقاضی تعیین Ù…ÛŒ کنه. ما اجتماعی از « انسانهای Ùروشنده Ùˆ خریدار » شده ایم Ùˆ برای توجیه تمام معاملات تجاری خود از کالاها Ùˆ نیازهای مادّی گرÙته تا معنویّات ظاهر آرا به هر مستمسکی Ù…ÛŒ آویزیم. هیچ چیزی نیز وجود نداره Ú©Ù‡ در مناسبات تجاری ما، جا Ùˆ منÙعت سود آور خودش را نداشته باشه. از خدا Ùˆ دین Ùˆ آزادی Ùˆ جاودانه Ú¯ÛŒ Ùˆ بهشت Ùˆ جهنم Ùˆ طالع بینی گرÙته تا اندامها Ùˆ مغزها Ùˆ استعدادها Ùˆ مهارتهایمان. ما مزدور شده ایم. Ùرقی نمی کنه Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ کسانی Øساب پادویهای ما را Ù…ÛŒ دهند. ما مزدمون را Ù…ÛŒ گیریم Øتّا اگه از راه اختلاس Ùˆ گدایی Ùˆ گردن کج کردن باشه. ما دستمزد بی پرنسیپیها Ùˆ « دروغزنیها Ùˆ دروغگوییهای » خودمون را به هر طریقی Ú©Ù‡ باشه اخذ Ù…ÛŒ کنیم. Øالا Ú†Ù‡ از دست اونایی باشه Ú©Ù‡ توی سرمون Ù…ÛŒ زنند Ùˆ بر شعور Ùˆ Ùهم Ùˆ اراده Ùˆ هستی Ùˆ نیستی ما Øاکم Ùˆ آمر هستند، Ú†Ù‡ اونایی Ú©Ù‡ کنار گود نشسته اند Ùˆ به ریش ما Ù…ÛŒ خندند Ùˆ منتظر نوبت سیطره یابی خودشون له له Ù…ÛŒ زنند. ما ملّتی هستیم از اجتماع آدمهای بدهکار بدون هیچ پرسشی در باره ÛŒ چرایی بدهکاری خودمون. Ùقط اونایی Ú©Ù‡ Øاکم Ùˆ زورگو هستند، طلبکار Ù…ÛŒ باشند. چنان طلبکارانی نیز خیلی قلیل تر از اونایی هستند Ú©Ù‡ بدهکارند. عادت هم بد Ú©ÙˆÙتیه. Øکایت Øکومت Ùقها بر سرنوشت ما، Øکایت به زور Ùˆ Øیله Ùˆ Øقّه Ùˆ پاپوشهای آنچنانی خاله ها (= روشنÙکران متعه )ØŒ شوهر دادن دختری به خواستگار منÙور Ùˆ ایکبیری Ùˆ هرزه Ùˆ Øریص Ù…ÛŒ باشه. نه عشقی. نه مهری. نه دوست داشتنی. Ùقط جبر Ùˆ زور Ùˆ بی چاره Ú¯ÛŒ. ساخت Ùˆ پاخت کردن شده شیوه ÛŒ زیستن روزمره Ú¯ÛŒ ما. دیگه کسی دستاش را نمی ذاره توی دستهای دیگری Ùˆ همبسته ÛŒ با او نمیشه تا تمام نبض گیتی Ùˆ کائنات را از اØساس Øضور دیگری بÙهمد Ùˆ دریابد Ùˆ دوست بدارد. همه شاعر شدن. اونم شاعر بند تنبونی. سخن Ú¯Ùتن از میهندوستی Ùˆ آبادانی Ùˆ آینده نگری Ùˆ مهر ورزی Ùˆ پهلوانی Ùˆ Ø¢Ùریننده Ú¯ÛŒ هنرهای Ùردی، Øکایت متل Ùˆ قصّه Ú¯Ùتن برای خواب کردن کودکانه. ما دیگه صدای « Ùردیّت دیگری » را نمی شنویم. اونقدر خرÙت شده ایم Ú©Ù‡ جلو چشمامون آدم را دار Ù…ÛŒ زنن Ùˆ ما با شهوتی باور نکردنی Ùقط نظاره Ù…ÛŒ کنیم؛ انگار Ú©Ù‡ همین Ùردا نوبت خودمون نیز خواهد رسید. چشماموم وقتی توی آیینه زÙÙ„ Ù…ÛŒ زنند، Ùقط ظاهر را Ù…ÛŒ بینن. ما دیگه روØÛŒ نداریم Ú©Ù‡ جانی شوریده Øال در آن به تکاپو اÙتد Ùˆ جهانی نو بیاÙریند. ما به همّت Øاکمان اراده ÛŒ الهی، لاشه ای متØرّک شده ایم Ùˆ بوی تعÙÙ† گندیده Ú¯ÛŒ خود را به همه جا منتشر Ù…ÛŒ کنیم. چرا هیچکس نیست Ú©Ù‡ جسد ما را به خاک بسپارد شاید امید رستاخیزی بود Ùˆ ما از نو، زاده شدیم. شاید!.
9- سرچشمه ی نو زایی و نو منشی.
پایه ها Ùˆ داربست « نو زایی » از خانواده شروع Ù…ÛŒ شود. اینکه اعضاء یک خانواده، چگونه با یکدیگر پیوند دارند Ùˆ مناسباتشان با یکدیگر بر شالوده ÛŒ کدامین « پرنسیپها Ùˆ اصلها Ùˆ ارزشها » Ø´Ú©Ù„ Ù…ÛŒ گیرد، از همان دامنه نیز هست Ú©Ù‡ Ù…Øصول کاشته شده ÛŒ کاراکتر Ùˆ منش Ùˆ نگرش Ùرد، Ùرد اعضاء خانواده به بار Ù…ÛŒ نشیند. به ندرت، خانواده های ایرانی وجود دارند Ú©Ù‡ اعضاء خود را از همان دوران کودکی بشناسند Ùˆ Ù¾Ùتانسیل استعدادی Ùˆ مایه های ذاتی یکدیگر را کش٠کنند Ùˆ بپرورانند. ما اکثرا در Ùضاهایی رشد Ù…ÛŒ کنیم Ú©Ù‡ هیچ سنخیّتی ندارند با آنچه Ú©Ù‡ ما بالذّات هستیم Ùˆ آرزو Ù…ÛŒ کنیم باشیم. کوله بارهای سنگین سنّتها Ùˆ اعتقادات مذهبی Ùˆ مراسم عصر Øجری تلنبار شده در ذهنیّت ما باعث Ù…ÛŒ شوند Ú©Ù‡ ما نتوانیم قامت Ùهم Ùˆ شعور Ùˆ نیروی داوری Ùˆ آزماینده Ú¯ÛŒ Ùردی خود را براÙرازیم Ùˆ بکوشیم Ú©Ù‡ اÙقهای پهناور Ùˆ ناشناخته Ùˆ دیگرسانی را ببینیم Ùˆ بجوییم. ما در « تÙکّر Ùˆ خویشاندیشی » به انسانهایی قوز کرده Ùˆ خمیده خمیده رو تبدیل شده ایم. به همین دلیل است Ú©Ù‡ از یک طرÙØŒ قدرت پرستان خوش ماسک با نامهای Ùریبنده Ù…ÛŒ توانند بر ما به راØتی سوار شوند Ùˆ از وجودمان بهره برداری کنند Ùˆ از طر٠دیگر، ما در هر گامی Ú©Ù‡ برمی داریم اØتمال سکندری خوردن Ùˆ به اعماق درّه های نامعلوم سقوط کردنمان نیز زیاد Ù…ÛŒ باشد. ملّتی Ú©Ù‡ « راست قامت Ùˆ سرو آزاده » بود، چرا اینقدر ذلیل Ùˆ Øقیر خمیده گیهای جنون شمشیر کشان الّله شده است؟. چرا؟.
10- راست قامتان به هنگام.
به هر مذهب که باشی، باش نیکو کار و بخشنده
Ú©Ù‡ Ú©ÙÙر Ùˆ نیکخویی، به ز اسلام Ùˆ بد اخلاقی ( عÙبید زاکانی )
گردنÙرازي Ùˆ سرکشي Ùˆ اعتراض Ùˆ عصيانگري در ÙŠÚ© « آن » باعث مي شود Ú©Ù‡ اقتدار مطلق، خيلي سريع، متزلزل شود Ùˆ از هم Ùرو پاشد. اگر هزار Ù†Ùر، در سراسر ÙŠÚ© اجتماع، همآواز شوند Ùˆ بر ضدّ « قدرت Øاکم » بشورند، پيامد اعتراض Ùˆ طغيانشان از « انقلاب توده اي ميليونها Ù†Ùر » با ارزشتر Ùˆ ثمر بخشتر است. اقتدار مطلق با آن رنگ آميزي « الهي اش » از سکوتي نشات مي گيرد Ú©Ù‡ « وجدانهاي بيدار » در نخستين اقدام « زورگويانه ÙŠ مقتدران » به آن، تن در داده اند Ùˆ همچنان به سکوت خود مومن مانده اند!. مردم Ùˆ بويژه « وجدانهاي بيدار » اجتماع بايستي از همان آغاز در برابر کردارها Ùˆ رÙتارها Ùˆ Ú¯Ùتارهاي خشونت آميز Ùˆ خشن Ùˆ جان آزار « مقتدرين بی لیاÙت Ùˆ Ùرّ »، مقاومت Ùˆ ایستادگي Ùˆ اÙشاگري Ùˆ اعتراض سر سختانه کنند؛ به جاي آنکه پس از استقرار مطلق « قدرت پرستان » بخواهند در دراز مدّت با زد Ùˆ خوردهاي گاه Ùˆ بي گاه Ùˆ انقلابهاي خونين Ùˆ ويرانيهاي سر سام آور به درهم کوبيدن سيستمهاي استبدادي Øاکم بر جامعه رو آورند. هر استبدادي را بايستي در همان نشانه هاي اوليّه اش سر به نيست کرد تا جامعه به مناسبات استبدادي « خو » نگيرد.
11- همدردی و همبسته گی.
آستانه ÛŒ صبوری Ùˆ تØمّل ما ایرانیها شاید به قدمت تاریخ سرزمینمان باشد. بسیار طولانی با هزاران پیچ Ùˆ تاب معمّایی. ما نیاموخته ایم Ùˆ تلاش نیز نمی کنیم Ú©Ù‡ شیوه های باهماندیشی Ùˆ همآزمایی ایده ها Ùˆ آرزوهای زمینی را در واقعیّتهایی با یکدیگر تجربه کنیم Ú©Ù‡ در آنها Ù…ÛŒ زییم Ùˆ مقهور لبه های زمخت Ùˆ آزارنده ÛŒ چنان واقعیّتهایی نیز هستیم. تلاشهای ما وقتی به سق٠قطور سرخورده گیها Ù…ÛŒ رسند به جای آنکه به « گستره ÛŒ چرایی Ùˆ علّت یابی » بازگشت کنیم Ùˆ از نو با نیرویی پر توانتر به « آزماینده Ú¯ÛŒ » بکوشیم، همواره برعکس Ù…ÛŒ باشد Ùˆ به « گوشه ÛŒ اعتکا٠خزیدن Ùˆ ورطه ÛŒ خوره ای نا امیدی Ùˆ Ú†Ùسناله های نوستالوژیکی » در Ù…ÛŒ غلتیم. ما زخم خنجر « درد » را تا مغز استخوان Ùˆ روØمان Ù…ÛŒ چشیم Ùˆ Øسّ Ù…ÛŒ کنیم؛ ولی از Ùریاد کشیدن Ùˆ درمان درد ناتوانیم. ما تصوّر Ù…ÛŒ کنیم Ú©Ù‡ با بی اعتنایی به مسائل Ùˆ Ù…Ùعضلات پیرامونمان Ù…ÛŒ توانیم بر چهره های زجر آور Ùˆ خشن Ùˆ بسیار زشت Ùˆ منØوس آنها نیز چیره شویم. در Øالیکه گریز از مسائل به معنای Øلّ Ùˆ Ùصل کردن مسائل نیست؛ بلکه میدان دادن به تلنبار شدن آنها Ù…ÛŒ باشد. مشکلاتی را Ú©Ù‡ ما نتوانیم با همدیگر به رÙع آنها همّت کنیم، خواهی نخواهی بر ما آوار خواهند شد. جامعه ای Ú©Ù‡ در آوار مسائل خودش، زندانی شود، جامعه ایست Ú©Ù‡ هزاران نیروی بین المللی نیز نخواهند توانست برای آبادانی آن، گامهایی اساسی بردارند. خانه ای را Ú©Ù‡ من با دستان خودم ویران Ù…ÛŒ کنم، هیچ بیگانه ای به آبادانی اش مشتاق نخواهد بود. ما ایرانزمین را در « جنون انقلاب 1357 » ویران کردیم؛ ولی امروزه روز در « همبسته Ú¯ÛŒ » با یکدیگر است Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توانیم آن را، دوباره آباد کنیم Ùˆ از « شرّ » مستبدین غارتگر Ùˆ Øاکم بر آن، در امان Ù†Ú¯Ù‡ داریم. ولی وقتی ما « زخم دردهای Ùردی Ùˆ اجتماعی » را هنوز نمی Ùهمیم، چگونه Ù…ÛŒ توان همگرا Ùˆ همبسته شد؟. چگونه؟.
12- از گلهای خندانی Ú©Ù‡ نوØÙ‡ خوان شدند.
ما، گلهای خندانیم ...... Ùرزندان ایرانیم
ایران پاک خود را ...... مانند جان می دانیم
ما باید دانا باشیم ...... Ù‡Ùشیار Ùˆ بینا باشیم
از بهر ØÙظ ایران ...... باید توانا باشیم
آباد باشی ای ایران! ...... آزاد باشی ای ایران!
از ما Ùرزندان خود ...... دلشاد باشی ای ایران!
« عبّاس یمینی شری٠»
ما هیچگاه Ùرزندان وطن نبودیم تا مادر خویش را بسان « جان خود » دوست بداریم Ùˆ به آن مهر بورزیم. ما، دانا Ùˆ Ùرزانه نبودیم؛ بلکه نمک به Øرامانی بودیم Ùˆ هنوز هستیم Ú©Ù‡ تمام استعداد Ùˆ هشیاری Ùˆ بینایی نداشته ÛŒ خود را برای نابودی Ùˆ متلاشی Ùˆ ویران کردن ایران به کار برده ایم Ùˆ هنوز Ù…ÛŒ بریم. ما توانا نبودیم؛ نه در اندیشیدن. نه در کاویدن Ùˆ پرسیدن Ùˆ ژرÙنگری. نه در ایده Ùˆ Ùکر داشتن. نه در مسئولیّت Ùˆ آزاد منش Ùˆ آزاد اندیش بودن. نه در دوست داشتن Ùˆ مهر ورزیدن. نه در همآزمایی Ùˆ همدردی Ùˆ همÙکری با یکدیگر. ما ایران را قربانی اعتقادات مذهبی Ùˆ ایدئولوژیهای وارداتی Ùˆ توسعه Ùˆ پخش تزهای آلامدی باختر زمینی با کوله بار ترجمه جات! Ùˆ جاه طلبیها Ùˆ قدرتپرستیهای خود کردیم. ما ایران را به ویرانه ای برای ÙˆØوش الهی تبدیل کردیم. آن ایرانی Ú©Ù‡ آبادانی Ùˆ آزادی اش، آرمان Ùˆ ایده آل Ùرهنگ Ùˆ تاریخ Ùˆ میراث پرورده ÛŒ نیاکان ما بود به دست Ùرزندان ناخل٠و جاهل Ùˆ بی مسئولیّتش Ú©Ù‡ ما معاصران سه دهه ÛŒ اخیر باشیم به باد Ùنا رÙت. تمام آن بذرهای ستمگری Ùˆ بلاهت Ùˆ کینه توزی Ú©Ù‡ ما در قلب Ùˆ مغز یکدیگر کاشتیم، ثمره اش نوØÙ‡ خوانی Ùˆ قمه زنی Ùˆ عربده های گوشخراش Ùˆ بغضها Ùˆ عزاداریهای Ùاجعه بار شد Ú©Ù‡ نه تنها ایرانزمین را به عزاخانه Ùˆ قبرستانی برای خاک بر سر همدیگر ریختن تبدیل کرد؛ بلکه آتش Ù†Ùرت Ùˆ خصومت را نیز به سراسر جهان گسترش داد. ما هرگز گلهای خندانی نشدیم؛ زیرا Ùرزندان اصیل مام میهن نیستیم. ما صغیران Ùˆ عبیدان Ùˆ بنده گان Ùˆ مقلّدان بی مایه Ùˆ ارجی هستیم Ú©Ù‡ به خبیث ترین Ùˆ جنایتکارترین خونریزان تاریخ بشر برای Øاکمیّت بر وجدان Ùˆ شعور Ùˆ Ùهم Ùˆ بینش خود، دست ارادت Ùˆ نوکری داده ایم. ما ایرانزمین را غارت کردیم Ùˆ آزردیم Ùˆ آن را به جنگستان درّنده خویان واگرداندیم. ما هیچگاه وطن خویش را دوست نداشتیم؛ وگر نه اینقدر خاصم Ùˆ خونریز Ùˆ تشنه ÛŒ جاه طلبیها Ùˆ قدرت پرسیتیها Ùˆ ثروت اندوزیهای نجومی نبودیم. ما ایرانزمین را Ú©Ù‡ مادر خودمان باشد بسان روسپی Ùروخته ایم Ùˆ از صدقه ÛŒ جنده گیهای مادر خود، ادّعای شر٠و آبرو Ùˆ Øیثیّت Ùˆ اعتبار Ù…ÛŒ کنیم .
13- کدام « Ú¯Ùت – Ùˆ – شنود » است Ú©Ù‡ شایان ارزش Ùˆ بار آور Ù…ÛŒ باشد؟.
با هر انسانی نمی توان همسÙخن شد Ùˆ در هر میزگرد Ùˆ انجمن Ùˆ Ù…ØÙÙ„ÛŒ نیز نمی توان از « Ú¯Ùت Ùˆ – شنود » بار آور Ùˆ انگیزنده به Ùکر، نشانی دید Ú©Ù‡ روشنگر مسائل پیچیده Ùˆ مه آلوده Ùˆ خاکستری Ùˆ مجهول باشند. در کثیری از گردهمآییها Ùˆ قلمÙرسودنها Ùˆ کتابنویسیها Ùˆ مقالات مختل٠و کشمکشهای Ù„Ùظی Ùˆ قلمی در رسانه های جور واجور نیز نمی توان از « Ú¯Ùت – Ùˆ – شنود » ارزشمند Ùˆ شایسته Ùˆ بایسته ÛŒ اندیشیدن، ردّ پایی پیدا کرد. Ú©Ù… اتّÙاق Ù…ÛŒ اÙتد Ú©Ù‡ از میان اینهمه خروارها خروار Ú¯Ùته ها Ùˆ نوشته ها Ùˆ Ú©Ù†Ùرانسها Ùˆ میزگردها Ùˆ نشستها بتوان روزنه ای را یاÙت Ú©Ù‡ از آن « رایØÙ‡ ÛŒ Ú¯Ùت – Ùˆ – شنود » به مشام آدمی برسد. همه تا امروز بر آن بوده اند Ú©Ù‡ در پوشش مسائل Ùˆ Ù…Ùعضلات، Ùقط « خود را عرضه کنند » بدون آنکه « مسئله » را بازشکاÙÛŒ Ùکری Ùˆ راهنوردی Ùراکاونده کنند. « Ú¯Ùت – Ùˆ – شنود » در میان ما ایرانیان، خیلی به Ù†Ùدرت، پیش Ù…ÛŒ آید Ùˆ از نوادر روزگار Ù…ÛŒ باشد Ùˆ بسان « گوهر شبچراغ »، نایاب است. « Ú¯Ùت – Ùˆ – شنود » با این پرنسیپ رانشی به وجود Ù…ÛŒ آید Ú©Ù‡ هر انسانی با آگاهی Ùˆ گشوده Ùکری به « آزمونگری Ùˆ سنجش » آموخته ها Ùˆ تجربیات Ùردی Ùˆ تصوّرات تقریبا مجاب خود در روبرو شدن با دگراندیشان، پیشگام Ù…ÛŒ شود بدون آنکه بر « Øقیقت شماری » نگرشهای خود، تعصّب Ùˆ دÙاع کور Ùˆ اصرار بی جا کند. « Ú¯Ùت – Ùˆ – شنودی » Ú©Ù‡ طرÙین Ú¯Ùتگو را به اندیشیدن ژر٠و Ùراترکاوی Ùˆ بازاندیشی آنچه نارسا Ùˆ مبهم در ذهنیّت ما جا اÙتاده است، ترغیب Ùˆ تشویق نکند، هرگز « ارزش وقت تل٠کردن » نیز ندارد؛ Ú†Ù‡ رسد به آنکه انسان بخواهد نیروی خود را صر٠آن نیز بکند. « Ú¯Ùت – Ùˆ – شنود » در اجتماع ما نمی تواند اتّÙاق بیÙتد؛ زیرا Øرامیان « بی Øقیقتی Øقیقت ادّعایی الهی » در هر Ú©ÙˆÛŒ Ùˆ برزنی، شمشیر به دست بر سر مردم ایستاده اند.
14- Øاکمان بی Øکومت.
« Ùرمانروایی / Øکومت / کشور داری »، یک « ایده = سراندیشه » است Ú©Ù‡ شاه / رئیس جمهور / ملکه به عنوان نمادهای واتاب دهنده Ùˆ نماینده ÛŒ « خرد Ùˆ شعور Ùˆ Ùهم Ùˆ آگاهیهای Ùرد، Ùرد » مردم یک سرزمین در معنای وسیع آن Ù…ÛŒ باشند. در سرزمین ما، آنچه Ú©Ù‡ به نام « ولایت Ùقیه »، واقعیّت کارکردی دارد، هرگز نماد « Øکومت / Ùرمانروایی / کشور داری » نیست؛ بلکه نمایشگر Øاکمان بی Øکومتیست Ú©Ù‡ اراده ÛŒ Ùونکسیونالیستی Ùˆ جباریّت تصمیمهای Ùردی Ùˆ گروهی خود را به نیرویی ماوراء الطّبیعی استناد Ù…ÛŒ دهند Ùˆ برای اجرای بی چون – Ùˆ – چرای آنها، Øقانیّت Ù…ÛŒ تراشند. ولایت Ùقاهتی، سلطنت اجباری Ùˆ قهّاری « Øاکمان بی Øکومت » Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ تنÙیذ مقاصد Ùˆ اغراض خود را بر « توهّمات اعتقاداتی مردم یک سرزمین » استوار کرده Ùˆ قصر شنی اقتدار خود را در تمام عرصه های تصوّر شدنی Ùˆ نشدنی براÙراشته اند. Øکّامی Ú©Ù‡ Øکومت آنها Ùˆ « ریشه های Øقّانیّت دهی به قدرتشان » را نتوان به طور عینی Ùˆ ملموس Ùˆ Øضوری شناخت، آن Øکومت را به سختی Ù…ÛŒ توان واژگون Ùˆ متلاشی کرد؛ زیرا « Øکّامی » Ú©Ù‡ بر دامنه ÛŒ « اعتقادات نامرئی انسانها »، Øکومت خود را Ù¾ÛŒ ریخته اند Ùˆ برای آن Øقّانیّت دروغین ساخته اند، هیچ دژ عینی Ùˆ جبهه ÛŒ مشخص مبارزه ای ندارند Ú©Ù‡ کسانی بخواهند در جبهه ÛŒ مخال٠آنها به مصا٠بایستند. ولایت Ùقاهتی در ایرانزمین، Øکومت Øکّامی Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ بر « خراÙات زنگار گرÙته ÛŒ آدمها » Ù…ÛŒ خواهند سلطنت ابدی داشته باشند. جنگ با Øکّام بی Øکومت از نوع ولایت Ùقاهتی؛ یعنی مبارزه با توهمات Ùˆ Ø§Ø´Ø¨Ø§Ø Ø±ÙˆØ§Ù†ÛŒ Ùˆ ذهنی انسانهای یک سرزمین.
15- زبان زندگی.
من مي انديشم Ú©Ù‡ زندگي بسان Ùراگيري زباني بيگانه است Ú©Ù‡ انسان بايستي آن را در آزمونهاي سخنگويي Ùˆ نوشتاري Ùˆ Ùهمآزمايي دريابد. کساني Ú©Ù‡ زبان آموزي خود را بر شالوده ÙŠ اصول گراماتيکي پي بريزند، پيداست Ú©Ù‡ زبان ياد مي گيرند؛ ولي در زبان بيگانه، زائيده Ùˆ باليده Ùˆ Ø´Ú©ÙˆÙا نمي شوند؛ يعني Ù…ØÙوظاتي را به ذهن مي سپارند Ùˆ سپس معادل نويسيهاي تطبيقي مي کنند. آموختن زبان بيگانه ÙŠ زندگي به آزمونهاي Ùردي در سخن Ú¯Ùتن Ùˆ نوشتن Ùˆ خواندن Ùˆ درياÙتن Ùˆ Ùهميدن گوهر آن، بازبسته است. آناني Ú©Ù‡ به تن خويش نمي کوشند زبان زندگي را بياموزند، مقلّداني خواهند شد Ú©Ù‡ زبان زندگي را به زور اوامر « گرامري = منکرات Ùˆ منهيات Ùˆ شرعيات Ùˆ امثالهم » در مغزشان Ùرو مي کنند. زبان زندگي را بايستي هر Ùردي با تجربيات خود Ùرا گيرد؛ نه با تکيه به گرامر منکرات Ùˆ شرعيّات Ùˆ منهيات Ùˆ نصايØ. آزادی Ùردی انسان از پیامدهای « بی واسطه Ùˆ عریان در بستر زبان زندگی زیستن » هست Ú©Ù‡ واقعیّت Ùردی Ùˆ اجتماعی پیدا Ù…ÛŒ کند؛ نه از تن دادن به اوامر قالبی.///