شيرزاد بسطامي-----« بوي دست ØÙˆÙ‘ا » سروده‌ي نصرت‌اله مسعودي
چه كند اين راندة درگاه خدايان
به بهانه چاپ دوم كتاب « بوي دست ØÙˆÙ‘ا » سروده‌ي نصرت‌اله مسعودي
شعر بعد از مشروطه Ù…Ø¨Ø§ØØ« اجتماعي را بصورتي Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با ادبيات كلاسيك، زير مجموعه‌ي معنايي خود قرار داد بگونه‌اي كه آن Ù…Ø¨Ø§ØØ« اجتماعي كه به ÙØ±Ø¶ در شعر ØØ§Ùظ با رندي Ùˆ صورتي استعاري به خدمت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ مي‌شد با يك ÙØ¶Ø§ÙŠ ØªÙˆØµÙŠÙÙŠ Ùˆ بدون هيچگونه واهمه‌اي از بهانه قرار دادن آن براي خلق شعر مبدل شد.
در اين راستا طيÙÙŠ از مبارزان Ùˆ سياستمداران كه شعر را تنها وسيله‌اي براي بيان تÙكرات سياسي خود مي‌دانستند Ù‚Ù„Ù…â€ŒÙØ±Ø³Ø§ÙŠÙŠ ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯ كه من نيز نه به انكار آنها در دهه‌ها نشسته‌ام Ùˆ نه آنها را تأييد مي‌كنم چرا كه اين دوران گذار براي ادبيات ما الزامي بود Ùˆ از سويي ديگر دور شدن آن از ادبيات Ù…ØØ¶ Ùˆ بي‌راهه Ø±ÙØªÙ† ادبيات در آن دوران چندان زيبا نيست Ùˆ غرض من از پيش كشيدن آن تنها مروري خلاصه بر ادبيات مشروطه تاكنون است در همان دهه‌ها بزرگترين شاعران معاصر ما همچون نيما، شاملو، اخوان، ÙØ±ÙˆØº و… با ÙØ±Ù…‌هايي كه اكنون چندان پيچيده نيست Ùˆ تنها در آن زمان نهايت خلاقيت بوده‌اند Ùˆ با داشتن معنا كه Ø¨Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ از زيرساخت جامعه بود نوعي از شعر را خلق كردند كه به همراه زيبايي‌هاي صورت «با توجه به ابزارها Ùˆ داشته‌هاي آن زمان» از معنا هم غاÙÙ„ نبود. به وقوع پيوستن انقلاب Ùˆ رجوع به Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… بنيانگراي ادبيات طيÙÙŠ از معناگرايان را به ميان آورد كه زياد به صورت‌هاي پيشرو پيشنهادي اهميت نمي‌دادند. وقوع جنگ نيز اين معناگرايي را تشديد كرد. با ورود Ù…Ø¨Ø§ØØ« پسامدرن Ùˆ Ø¨ØØ« معنا گريزي به ادبيات ما به سبب آنكه اين نوع از ÙلسÙÙ‡ در مقابل آن معناگرايي‌هاي Ø§ÙØ±Ø§Ø·ÙŠ Ø´ÙƒÙ„ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود خيلي سريع‌تر از آنچه كه تصور شود رايج شد به گونه‌اي كه بسياري از شاعران ما در آن ØÙŠØ·Ù‡ قلم مي‌زنند اما در كنار اين جريان‌، جريان‌هاي قابل Ø§ØØªØ±Ø§Ù… ديگري نيز وجود دارند كه نه در كنار آن شاعران ايدئولوژيك قرار مي‌گيرند Ùˆ نه زير مجموعه‌ي جريان پسامدرن Ùˆ تنها مي‌توان Ú¯ÙØª اين شاعران التذاذ را در جريانات معنايي مي‌دانند Ùˆ چندان درگير برخوردهاي زباني نمي‌شوند كه صد البته نبايد از زيبايي‌هاي اين جريان غاÙÙ„ ماند.
ØØ§Ù„ با توجه به اينكه شعر مسعودي زير مجموعه‌ي اين جريان معـناگرا قـرار مي‌گيـرد Ùˆ با توجه به اينكه مطالبات اين متن زيبايي شناخت‌هاي معناي است لازم مي‌دانم مطلبم را من ØÙŠØ« معنـاي شعرا Ùˆ بنويسم Ùˆ در كنار آن نيز تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ø³Ø¹ÙŠ در آسيب‌شناسي جريان شعر معاصر داشته باشم كه اميدوارم در اين مجال اندك ØÙ‚ مطلب را ادا كرده باشم.
ما در درون سينـه هوايي Ù†Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÙŠÙ… بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
در تÙكر غربي از دكارت تا ماركس Ùˆ از ماركس تا ميشل Ùوكو به تدريج دينا دنيوي‌تر Ùˆ تنها ختم به شئ شده است، اما چيزي كه شرق را از غرب جدا مي‌كند همان شق دوم جهان خلقت است شق دومي كه عيني نيست شق دومي كه تجربي نيست Ùˆ تنها در جهان اساطيري Ù€ شاعرانه شرقي شكل مي‌گيرد Ùˆ يك متاÙيزيك را خلق مي‌كند كه آنقدر براي ما شرقي‌ها مأنوس است كه گويي قسمتي از Ùيزيك ماست، قسمتي از هستي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠâ€ŒÙ…ان، چيزي كه ژاك مارتين آن را در عناوين اشراÙÙŠ متاÙيزيكي ناميده است Ùˆ خواه ناخواه درگير اين تÙكر اشراÙÙŠ هستيم Ùˆ ادراك آن را هم داريم Ùˆ اين ادراك اشراÙÙŠ آنقدر دروني است كه ما را قائل به نظم آن كرده است، نظم Ùˆ ترتيب وقايع؛ ابتدا آدم Ùˆ ØÙˆØ§ در بهشت گناه مي‌كنند Ùˆ بعد اسÙنديار همراه با آشيل غربي‌ها رويينه‌تن مي‌شود Ùˆ بعد در شعر سعدي Ù…Ùهوم غنايي ادبيات به اوج مي‌رسد. اين ترتيب Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… متاÙيزيكي براي هر قشر از مخاطب ادبيات آنقدر دروني Ùˆ بديهي است كه مي‌Ùهمد مسعودي در شعر بوي همه‌ي بهشت يك آنارشيست است كه آن ترتيب را به آشوب كشانده است Ùˆ با تكيه بر پيشنهاد «همزمان وقايع ناهمزمان» كه تجربه Ùˆ ÙلسÙه‌ي ادبيات، پيش مي‌كشد رويينه‌تني را پيش از جريان آدم Ùˆ ØÙˆØ§ مي‌داند Ùˆ همه‌ي آنها را همزمان با قرن اكنون كه عاشقانه‌هاي مسعودي خلق شده دانسته است اين ابتدا Ùˆ انتهاي زمان يك بي‌زماني را به وجود مي‌آورد كه ديگر پذيراي هيچ ساعت دو، سه Ùˆ چهاري نيست يك خلاء زماني كه در اينجاي جهان شكل Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است. اين شعر يك متن بي‌زمان، يك متن با زمان Ùˆ يك متن ÙØ±Ø§Ø²Ù…ان است، چيزي كه مخاطب را مي‌كشاند به جايي كه دو جهان متقارن در هم ادغام شده‌اند. جهان اول جهان بي‌زماني است Ùˆ مخاطب از دغدغه‌هاي روزمره‌ي اداره Ùˆ ماشين Ùˆ بوق در يك بي‌زماني كه ابتدا Ùˆ انتهاي جهان را دربرمي‌گيرد تا اندازه‌ي از خوانش متن خارج مي‌شود Ùˆ اما جهان دوم جهان تأويل استعاره‌هايي است كه در متن‌اند Ùˆ تأويل اين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… يعني درك عميق جهان هستي، جهاني كه ما مخاطبان ايراني در آن زندگي مي‌كنيم Ùˆ خوب مي‌Ùهميم كه عشق نزد آن يعني سوختن Ùˆ خاكستر شدن. درسي كه ØÙ„اج از زاويه Ùˆ منظري ديگر به ما آموخت Ùˆ يك پيش زمينه‌ي تÙكري به نام تÙكر عاشقانه‌ي شرقي را مهر تأييد زد Ù…Ùهومي كه نمي‌توان ترجمه كرد، چرا كه غربي‌ها عشق را با روابط عاشقانه‌اي كه در قرون گذشته ميان اشرا٠آنها شكل Ù…ÙŠâ€ŒÚ¯Ø±ÙØª مي‌شناسند، اما عشق نزد ما شرقي‌ها يعني بر دار شدن Ùˆ سوختن Ùˆ بر باد شدن، پس خوب مي‌Ùهميم كه :
« آن سيب در ÙƒÙ ØÙˆØ§ / كه بوي همه‌ي بهشت بود / سينه به سينه‌ي قبله / هر روز / با سرخي خود / آتشم زد » يعني Ú†Ù‡ ! غربي‌ها نمي‌توانند بÙهمند كه « ØØ§Ù„ا ديگر / خاكستر برايم / اولين درس عاشقي است » يعني Ú†Ù‡ ! پس اولين چيزي كه به ذهنشان مي‌رسد برچسب اغراق زدن بر روي Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… اين‌گونه است. اما ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ايراني Ù€ اساطيري ما قدرت درك اين تجربه را به هر كدام از ما داده است تجربه‌اي كه ما به خاطر ايراني بودنمان Ùˆ به خاطر قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ù…ان در مسير رودي كه سرچشمه‌ي آن در اساطير ماست، داريم، در راستاي همين مطلب شارل دوبو Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒÙŠ Ø²ÙŠØ¨Ø§ÙŠÙŠ دارد كه نوشتن آن خالي از لط٠نيست «به علل بسيار بديهي در زبان‌ها ترجمه‌ ناپذيرترين لغات، آنها هستند كه از همه بيشتر اهميت دارند. اين لغات در يك شيوه‌ي تÙكري Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³ÙŠâ€ŒØ§Ù†Ø¯ كه در چهارچوب خانواده‌ي بزرگ انسان به هر قومي تشخص متاÙيزيكي‌اش را مي‌دهد» اين متاÙيزيك به گونه‌اي است كه با هر بار تكرار عين خلاقيت ØØ§Ø¯Ø« مي‌شوند Ùˆ نمود اين خلاقيت را با اندكي نگاه Ù…ÙˆØ´ÙƒØ§ÙØ§Ù†Ù‡ به متن «بوي همه‌ي بهشت» خواهيم ديد. اما ابتدا لازم است كه بدانيم متن مسعودي مصداق زيبايي است براي زمان عسرتي كه هايدگر در ØªÙØ³ÙŠØ± شعري از هولدرلين آن را اين‌گونه بيان مي‌كند «خدايان گريخته‌اند Ùˆ خدايي خواهد آمد» Ùˆ در اينجا يك خلاء بوجود مي‌آيد «كه در ادامه‌ي آن نهليسم غربي است Ùˆ جمله‌ي معرو٠خدا مرد نيچه» اما همين خلاء مصاد٠است با جستجو براي كش٠خدا همگام با خلاقيت «خلاقيتي كه در سطور بالا از آن Ú¯ÙØªÙ‡ شد» ØØ§Ù„ا اجازه بدهيد كه نمود اين زمان عسرت را در شعر مسعودي با هم ببينيم Ùˆ بخوانيم.
Ú†Ù‡ كند / اين رانده‌ي درگاه خدايان / كه مي‌داند / اين همه آتش / نه از سرخي سيب / كه از بوي دست ØÙˆØ§Ø³Øª / …… / ØØ§Ù„ا ديگر / خاكستر برايم / اولين درس عاشقي است
مؤل٠رانده شده از درگاه خدايان بايد در انتظار خدايي بماند كه شايد قسمتي از هستي آن وصال ØÙˆØ§Ø³Øª. اما يك خلاء زماني بوجود آمده است كه در نهايت شاعر بر اساس شرايط Ùˆ مطالبات متن دست به خلاقيت براي كش٠خدا كه آن هم سوختن Ùˆ خاكستر شدن است مي‌زند. خلاقيت در سياليّت ذهن ØØ§ÙƒÙ… بر معناي شعر، اين مصداق زيبايي را خلق مي‌كند براي زمان عسرت هايدگر. اما در ادامه در باب شعر مسعودي بايد بگويم انÙكاك موضوع با ابژه‌هاي مورد Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ Ùˆ هم‌آهنگي آنها با ÙØ±Ù… «شكل» اثر را در Ùيدبك‌هاي ذهني از شكل كلان روايت خارج مي‌سازد Ùˆ به شكل واضØâ€ŒØªØ±ØŒ شاعر در مقام خلاقيت براي خلق يك شعر عاشقانه از ابژه‌هاي كليشه غروب Ø¢ÙØªØ§Ø¨ Ùˆ لب جوي Ùˆ چشم سياه Ùˆ دماغ Ùلاني كه بيشتر در بين رومانتيسم‌ها مرسوم بود Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ نكرده است Ùˆ با ياري Ú¯Ø±ÙØªÙ† از صنعت Ø§Ù„ØªÙØ§Øª Ùˆ به خدمت Ú¯Ø±ÙØªÙ† روايت آدم Ùˆ ØÙˆØ§ Ùˆ روايت سيب در اساطير غرب Ùˆ نه شرق Ùˆ همچنين روايت قداست آتش و… يك ÙØ±Ø§ روايت را خلق مي‌كند كه هر Ø³Ø§ØØª از آن ما را به گستره‌اي از تأويل مي‌كشاند، تأويلي كه سوئد نبوبرگ علم «ملكي» مي‌خواند.
در اين قسمت از متن لازم مي‌دانم كه توضيØÙŠ Ø±Ø§ جا نگذارم Ùˆ آن اينكه در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ايران باستان نور Ùˆ آتش در نقطه‌ي مقابل تاريكي Ùˆ اهريمن قرار مي‌گيرد Ùˆ در ذهن اين ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ آتش نماد پاكي Ùˆ Ø±ÙˆØ Ùˆ ÙØ±Ù‡ است Ùˆ قداست پر رنگي را در خود دروني كرده است. ØØ§Ù„ در آغوش Ú¯Ø±ÙØªÙ† معشوق «آتش» Ùˆ در اوج معاشقه «خاكستر» شدن مگر ايرادي دارد. بنابر اين مي‌توان رد پاي Ùنا شدن Ùˆ خاكستر شدن را در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ايراني باز جست. اجازه بدهيد مصداق شعري آن را با هم مرور كنيم.
رويينه‌تن بودم Ùˆ / آتش پرست / اما آن سيب در ÙƒÙ ØÙˆØ§ [ …… ] بر سرخي خود / آتشم زد / Ú†Ù‡ كند / اين رانده درگاه خدايان / كه مي‌داند اين همه آتش / نه از سرخي سيب / كه از بوي دست ØÙˆØ§Ø³Øª / [ …… ] با آن سيب نيم‌خورده / چگونه آتشم زد / كه ØØ§Ù„ا ديگر / خاكستر برايم / اولين درس عاشقي است
اما نكته بعدي اين است كه ØÙˆØ§ در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما Ùˆ طي٠بسياري از مذاهب به عنوان اولين زن خلقت كه مادر همه‌ Ù…ØØ³ÙˆØ¨ مي‌شود شناخته شده است Ùˆ قرار دادن ØÙˆØ§ به عنوان معشوق به نوعي دهن كجي Ùˆ به سخره Ú¯Ø±ÙØªÙ† همه‌ي آن ØØ±ÙŠÙ…‌هاي ستر Ùˆ Ø¹ÙØ§Ù ملكوت است Ùˆ شايد پي‌ريزي يك زاويه ديد از منظر ديگر باشد از منظر يك شاعر انقلابي كه گاه خود را به جاي ØØ¶Ø±Øª آدم مي‌گذارد Ùˆ گاه Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ شده Ùˆ به جاي شاعر شعرش كه شخصي است Ùˆ قائل به قبله ظاهر مي‌شود.
« آن سيب در ÙƒÙ ØÙˆØ§ / كه بوي همه بهشت بود / سينه به سينه‌ي قبله / هر روز / با سرخي خود / آتشم زد » Ùˆ گاه Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ ÙØ§Ø¹Ù„ Ùˆ ظهور شاعر در نقش عاشق آن هم از آن دست عشق‌ورزان آتش‌پذير كه خاكستر را دروني كرده‌اند. اما بستر ديگري كه اين شعر را در بعدي متغير قرار مي‌دهد همگرايي اصولي Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… ايران باستان است « رويينه‌تن بودم Ùˆ / آتش پرست و… / Ùˆ هم زماني با زيرساخت‌هاي عميق Ùˆ جامعه‌ شناختانه‌ي كنوني كه مخاطب را از جنبه‌ي زيبايي شناختي متن به تكانش‌هاي عاطÙÙŠØŒ ناسيوناليستي Ù€ اجتماعي مي‌كشاند چيزي كه بسياري از شاعران معاصر با ديد زرق Ùˆ برق غرب آن را ÙØ±Ø§Ù…وش كرده‌اند Ùˆ چيزي كه با غاÙÙ„ شدن از آن به انكار نشستن ريشه‌هاي اصلي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ ادبيات ايراني است Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است. شايد با Ú¯ÙØªÙ† اين ØØ±Ù‌ها از جانب برخي از اهل قلم متهم شوم به سنت‌گرا بودن Ùˆ يا يك اديب ايدئولوژيك كه مي‌خواهد ادبيات را ابزار دست ØØ³ ناسيوناليستي بداند بشوم اما بايد بگويم كه درك عميق‌تر اين امر نيازمند انديشه‌اي عميق‌تر است. هنگامي كه مارشال مك لوهان Ùˆ به تبع آن بسياري از روشنÙكران جهان Ø¨ØØ« دهكده‌ي جهاني را پيش مي‌كشد خواه ناخواه ما درگير يك Ú¯ÙØªÙ…ان مي‌شويم براي ارائه‌ي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ ÙƒÙ‡ دروني كرده‌ايم Ùˆ قابل ترجمه هم نيست. به طور مثال يك امريكايي يا اروپايي Ú†Ù‡ مي‌Ùهمد كه رند در شعر ØØ§Ùظ يعني چه؟! يا وجه تسميه نام شمس‌ مولانا ريشه در كجاي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ايران دارد Ùˆ يا اينكه ÙØ±Ø§Ù‚ با جدايي چقدر ÙØ±Ù‚ مي‌كند!
اين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… دروني شده‌ي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ماست كه با سال‌ها رياضت Ùˆ تÙكر بدست آورده‌ايم، چيزي نيست كه يك شبه به انكار آن بنشينيم. بنابر اين الزاميست كه با تكيه بر همان ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ درون مرزي‌مان به Ú¯ÙØªÚ¯Ùˆ با غرب بنشينيم Ùˆ يك ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ÙØ±Ø§Ù…رزي را خلق كنيم. هر چند كه Ú¯ÙØªÙ…ان اين دو ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ به Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒÙŠ Ù‡Ø§ÙŠØ¯Ú¯Ø± به خاطر نبود خانه‌ي وجودي٠مشترك «زبان مشترك» بسيار سخت مي‌نمايد، اما بايد براي ثبت وجودي خودمان اين رياضت Ùˆ خلاقيت را تركيب كنيم چرا كه سنتز جهان تجربي Ùˆ ØØµÙˆÙ„ÙŠ غربي با جهان اساطيري Ù€ شاعرانه‌ي شرق جز با امر ميّسر نيست چيزي كه مسعودي آن را در معناي شعرش بوجود آورده است.
شيرزاد بسطامي
به بهانه چاپ دوم كتاب « بوي دست ØÙˆÙ‘ا » سروده‌ي نصرت‌اله مسعودي
شعر بعد از مشروطه Ù…Ø¨Ø§ØØ« اجتماعي را بصورتي Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با ادبيات كلاسيك، زير مجموعه‌ي معنايي خود قرار داد بگونه‌اي كه آن Ù…Ø¨Ø§ØØ« اجتماعي كه به ÙØ±Ø¶ در شعر ØØ§Ùظ با رندي Ùˆ صورتي استعاري به خدمت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ مي‌شد با يك ÙØ¶Ø§ÙŠ ØªÙˆØµÙŠÙÙŠ Ùˆ بدون هيچگونه واهمه‌اي از بهانه قرار دادن آن براي خلق شعر مبدل شد.
در اين راستا طيÙÙŠ از مبارزان Ùˆ سياستمداران كه شعر را تنها وسيله‌اي براي بيان تÙكرات سياسي خود مي‌دانستند Ù‚Ù„Ù…â€ŒÙØ±Ø³Ø§ÙŠÙŠ ÙƒØ±Ø¯Ù†Ø¯ كه من نيز نه به انكار آنها در دهه‌ها نشسته‌ام Ùˆ نه آنها را تأييد مي‌كنم چرا كه اين دوران گذار براي ادبيات ما الزامي بود Ùˆ از سويي ديگر دور شدن آن از ادبيات Ù…ØØ¶ Ùˆ بي‌راهه Ø±ÙØªÙ† ادبيات در آن دوران چندان زيبا نيست Ùˆ غرض من از پيش كشيدن آن تنها مروري خلاصه بر ادبيات مشروطه تاكنون است در همان دهه‌ها بزرگترين شاعران معاصر ما همچون نيما، شاملو، اخوان، ÙØ±ÙˆØº و… با ÙØ±Ù…‌هايي كه اكنون چندان پيچيده نيست Ùˆ تنها در آن زمان نهايت خلاقيت بوده‌اند Ùˆ با داشتن معنا كه Ø¨Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ از زيرساخت جامعه بود نوعي از شعر را خلق كردند كه به همراه زيبايي‌هاي صورت «با توجه به ابزارها Ùˆ داشته‌هاي آن زمان» از معنا هم غاÙÙ„ نبود. به وقوع پيوستن انقلاب Ùˆ رجوع به Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… بنيانگراي ادبيات طيÙÙŠ از معناگرايان را به ميان آورد كه زياد به صورت‌هاي پيشرو پيشنهادي اهميت نمي‌دادند. وقوع جنگ نيز اين معناگرايي را تشديد كرد. با ورود Ù…Ø¨Ø§ØØ« پسامدرن Ùˆ Ø¨ØØ« معنا گريزي به ادبيات ما به سبب آنكه اين نوع از ÙلسÙÙ‡ در مقابل آن معناگرايي‌هاي Ø§ÙØ±Ø§Ø·ÙŠ Ø´ÙƒÙ„ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بود خيلي سريع‌تر از آنچه كه تصور شود رايج شد به گونه‌اي كه بسياري از شاعران ما در آن ØÙŠØ·Ù‡ قلم مي‌زنند اما در كنار اين جريان‌، جريان‌هاي قابل Ø§ØØªØ±Ø§Ù… ديگري نيز وجود دارند كه نه در كنار آن شاعران ايدئولوژيك قرار مي‌گيرند Ùˆ نه زير مجموعه‌ي جريان پسامدرن Ùˆ تنها مي‌توان Ú¯ÙØª اين شاعران التذاذ را در جريانات معنايي مي‌دانند Ùˆ چندان درگير برخوردهاي زباني نمي‌شوند كه صد البته نبايد از زيبايي‌هاي اين جريان غاÙÙ„ ماند.
ØØ§Ù„ با توجه به اينكه شعر مسعودي زير مجموعه‌ي اين جريان معـناگرا قـرار مي‌گيـرد Ùˆ با توجه به اينكه مطالبات اين متن زيبايي شناخت‌هاي معناي است لازم مي‌دانم مطلبم را من ØÙŠØ« معنـاي شعرا Ùˆ بنويسم Ùˆ در كنار آن نيز تا ØØ¯ÙˆØ¯ÙŠ Ø³Ø¹ÙŠ در آسيب‌شناسي جريان شعر معاصر داشته باشم كه اميدوارم در اين مجال اندك ØÙ‚ مطلب را ادا كرده باشم.
ما در درون سينـه هوايي Ù†Ù‡ÙØªÙ‡â€ŒØ§ÙŠÙ… بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
در تÙكر غربي از دكارت تا ماركس Ùˆ از ماركس تا ميشل Ùوكو به تدريج دينا دنيوي‌تر Ùˆ تنها ختم به شئ شده است، اما چيزي كه شرق را از غرب جدا مي‌كند همان شق دوم جهان خلقت است شق دومي كه عيني نيست شق دومي كه تجربي نيست Ùˆ تنها در جهان اساطيري Ù€ شاعرانه شرقي شكل مي‌گيرد Ùˆ يك متاÙيزيك را خلق مي‌كند كه آنقدر براي ما شرقي‌ها مأنوس است كه گويي قسمتي از Ùيزيك ماست، قسمتي از هستي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠâ€ŒÙ…ان، چيزي كه ژاك مارتين آن را در عناوين اشراÙÙŠ متاÙيزيكي ناميده است Ùˆ خواه ناخواه درگير اين تÙكر اشراÙÙŠ هستيم Ùˆ ادراك آن را هم داريم Ùˆ اين ادراك اشراÙÙŠ آنقدر دروني است كه ما را قائل به نظم آن كرده است، نظم Ùˆ ترتيب وقايع؛ ابتدا آدم Ùˆ ØÙˆØ§ در بهشت گناه مي‌كنند Ùˆ بعد اسÙنديار همراه با آشيل غربي‌ها رويينه‌تن مي‌شود Ùˆ بعد در شعر سعدي Ù…Ùهوم غنايي ادبيات به اوج مي‌رسد. اين ترتيب Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… متاÙيزيكي براي هر قشر از مخاطب ادبيات آنقدر دروني Ùˆ بديهي است كه مي‌Ùهمد مسعودي در شعر بوي همه‌ي بهشت يك آنارشيست است كه آن ترتيب را به آشوب كشانده است Ùˆ با تكيه بر پيشنهاد «همزمان وقايع ناهمزمان» كه تجربه Ùˆ ÙلسÙه‌ي ادبيات، پيش مي‌كشد رويينه‌تني را پيش از جريان آدم Ùˆ ØÙˆØ§ مي‌داند Ùˆ همه‌ي آنها را همزمان با قرن اكنون كه عاشقانه‌هاي مسعودي خلق شده دانسته است اين ابتدا Ùˆ انتهاي زمان يك بي‌زماني را به وجود مي‌آورد كه ديگر پذيراي هيچ ساعت دو، سه Ùˆ چهاري نيست يك خلاء زماني كه در اينجاي جهان شكل Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است. اين شعر يك متن بي‌زمان، يك متن با زمان Ùˆ يك متن ÙØ±Ø§Ø²Ù…ان است، چيزي كه مخاطب را مي‌كشاند به جايي كه دو جهان متقارن در هم ادغام شده‌اند. جهان اول جهان بي‌زماني است Ùˆ مخاطب از دغدغه‌هاي روزمره‌ي اداره Ùˆ ماشين Ùˆ بوق در يك بي‌زماني كه ابتدا Ùˆ انتهاي جهان را دربرمي‌گيرد تا اندازه‌ي از خوانش متن خارج مي‌شود Ùˆ اما جهان دوم جهان تأويل استعاره‌هايي است كه در متن‌اند Ùˆ تأويل اين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… يعني درك عميق جهان هستي، جهاني كه ما مخاطبان ايراني در آن زندگي مي‌كنيم Ùˆ خوب مي‌Ùهميم كه عشق نزد آن يعني سوختن Ùˆ خاكستر شدن. درسي كه ØÙ„اج از زاويه Ùˆ منظري ديگر به ما آموخت Ùˆ يك پيش زمينه‌ي تÙكري به نام تÙكر عاشقانه‌ي شرقي را مهر تأييد زد Ù…Ùهومي كه نمي‌توان ترجمه كرد، چرا كه غربي‌ها عشق را با روابط عاشقانه‌اي كه در قرون گذشته ميان اشرا٠آنها شكل Ù…ÙŠâ€ŒÚ¯Ø±ÙØª مي‌شناسند، اما عشق نزد ما شرقي‌ها يعني بر دار شدن Ùˆ سوختن Ùˆ بر باد شدن، پس خوب مي‌Ùهميم كه :
« آن سيب در ÙƒÙ ØÙˆØ§ / كه بوي همه‌ي بهشت بود / سينه به سينه‌ي قبله / هر روز / با سرخي خود / آتشم زد » يعني Ú†Ù‡ ! غربي‌ها نمي‌توانند بÙهمند كه « ØØ§Ù„ا ديگر / خاكستر برايم / اولين درس عاشقي است » يعني Ú†Ù‡ ! پس اولين چيزي كه به ذهنشان مي‌رسد برچسب اغراق زدن بر روي Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… اين‌گونه است. اما ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ايراني Ù€ اساطيري ما قدرت درك اين تجربه را به هر كدام از ما داده است تجربه‌اي كه ما به خاطر ايراني بودنمان Ùˆ به خاطر قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ù…ان در مسير رودي كه سرچشمه‌ي آن در اساطير ماست، داريم، در راستاي همين مطلب شارل دوبو Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒÙŠ Ø²ÙŠØ¨Ø§ÙŠÙŠ دارد كه نوشتن آن خالي از لط٠نيست «به علل بسيار بديهي در زبان‌ها ترجمه‌ ناپذيرترين لغات، آنها هستند كه از همه بيشتر اهميت دارند. اين لغات در يك شيوه‌ي تÙكري Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³ÙŠâ€ŒØ§Ù†Ø¯ كه در چهارچوب خانواده‌ي بزرگ انسان به هر قومي تشخص متاÙيزيكي‌اش را مي‌دهد» اين متاÙيزيك به گونه‌اي است كه با هر بار تكرار عين خلاقيت ØØ§Ø¯Ø« مي‌شوند Ùˆ نمود اين خلاقيت را با اندكي نگاه Ù…ÙˆØ´ÙƒØ§ÙØ§Ù†Ù‡ به متن «بوي همه‌ي بهشت» خواهيم ديد. اما ابتدا لازم است كه بدانيم متن مسعودي مصداق زيبايي است براي زمان عسرتي كه هايدگر در ØªÙØ³ÙŠØ± شعري از هولدرلين آن را اين‌گونه بيان مي‌كند «خدايان گريخته‌اند Ùˆ خدايي خواهد آمد» Ùˆ در اينجا يك خلاء بوجود مي‌آيد «كه در ادامه‌ي آن نهليسم غربي است Ùˆ جمله‌ي معرو٠خدا مرد نيچه» اما همين خلاء مصاد٠است با جستجو براي كش٠خدا همگام با خلاقيت «خلاقيتي كه در سطور بالا از آن Ú¯ÙØªÙ‡ شد» ØØ§Ù„ا اجازه بدهيد كه نمود اين زمان عسرت را در شعر مسعودي با هم ببينيم Ùˆ بخوانيم.
Ú†Ù‡ كند / اين رانده‌ي درگاه خدايان / كه مي‌داند / اين همه آتش / نه از سرخي سيب / كه از بوي دست ØÙˆØ§Ø³Øª / …… / ØØ§Ù„ا ديگر / خاكستر برايم / اولين درس عاشقي است
مؤل٠رانده شده از درگاه خدايان بايد در انتظار خدايي بماند كه شايد قسمتي از هستي آن وصال ØÙˆØ§Ø³Øª. اما يك خلاء زماني بوجود آمده است كه در نهايت شاعر بر اساس شرايط Ùˆ مطالبات متن دست به خلاقيت براي كش٠خدا كه آن هم سوختن Ùˆ خاكستر شدن است مي‌زند. خلاقيت در سياليّت ذهن ØØ§ÙƒÙ… بر معناي شعر، اين مصداق زيبايي را خلق مي‌كند براي زمان عسرت هايدگر. اما در ادامه در باب شعر مسعودي بايد بگويم انÙكاك موضوع با ابژه‌هاي مورد Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ Ùˆ هم‌آهنگي آنها با ÙØ±Ù… «شكل» اثر را در Ùيدبك‌هاي ذهني از شكل كلان روايت خارج مي‌سازد Ùˆ به شكل واضØâ€ŒØªØ±ØŒ شاعر در مقام خلاقيت براي خلق يك شعر عاشقانه از ابژه‌هاي كليشه غروب Ø¢ÙØªØ§Ø¨ Ùˆ لب جوي Ùˆ چشم سياه Ùˆ دماغ Ùلاني كه بيشتر در بين رومانتيسم‌ها مرسوم بود Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ نكرده است Ùˆ با ياري Ú¯Ø±ÙØªÙ† از صنعت Ø§Ù„ØªÙØ§Øª Ùˆ به خدمت Ú¯Ø±ÙØªÙ† روايت آدم Ùˆ ØÙˆØ§ Ùˆ روايت سيب در اساطير غرب Ùˆ نه شرق Ùˆ همچنين روايت قداست آتش و… يك ÙØ±Ø§ روايت را خلق مي‌كند كه هر Ø³Ø§ØØª از آن ما را به گستره‌اي از تأويل مي‌كشاند، تأويلي كه سوئد نبوبرگ علم «ملكي» مي‌خواند.
در اين قسمت از متن لازم مي‌دانم كه توضيØÙŠ Ø±Ø§ جا نگذارم Ùˆ آن اينكه در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ايران باستان نور Ùˆ آتش در نقطه‌ي مقابل تاريكي Ùˆ اهريمن قرار مي‌گيرد Ùˆ در ذهن اين ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ آتش نماد پاكي Ùˆ Ø±ÙˆØ Ùˆ ÙØ±Ù‡ است Ùˆ قداست پر رنگي را در خود دروني كرده است. ØØ§Ù„ در آغوش Ú¯Ø±ÙØªÙ† معشوق «آتش» Ùˆ در اوج معاشقه «خاكستر» شدن مگر ايرادي دارد. بنابر اين مي‌توان رد پاي Ùنا شدن Ùˆ خاكستر شدن را در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ايراني باز جست. اجازه بدهيد مصداق شعري آن را با هم مرور كنيم.
رويينه‌تن بودم Ùˆ / آتش پرست / اما آن سيب در ÙƒÙ ØÙˆØ§ [ …… ] بر سرخي خود / آتشم زد / Ú†Ù‡ كند / اين رانده درگاه خدايان / كه مي‌داند اين همه آتش / نه از سرخي سيب / كه از بوي دست ØÙˆØ§Ø³Øª / [ …… ] با آن سيب نيم‌خورده / چگونه آتشم زد / كه ØØ§Ù„ا ديگر / خاكستر برايم / اولين درس عاشقي است
اما نكته بعدي اين است كه ØÙˆØ§ در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما Ùˆ طي٠بسياري از مذاهب به عنوان اولين زن خلقت كه مادر همه‌ Ù…ØØ³ÙˆØ¨ مي‌شود شناخته شده است Ùˆ قرار دادن ØÙˆØ§ به عنوان معشوق به نوعي دهن كجي Ùˆ به سخره Ú¯Ø±ÙØªÙ† همه‌ي آن ØØ±ÙŠÙ…‌هاي ستر Ùˆ Ø¹ÙØ§Ù ملكوت است Ùˆ شايد پي‌ريزي يك زاويه ديد از منظر ديگر باشد از منظر يك شاعر انقلابي كه گاه خود را به جاي ØØ¶Ø±Øª آدم مي‌گذارد Ùˆ گاه Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ شده Ùˆ به جاي شاعر شعرش كه شخصي است Ùˆ قائل به قبله ظاهر مي‌شود.
« آن سيب در ÙƒÙ ØÙˆØ§ / كه بوي همه بهشت بود / سينه به سينه‌ي قبله / هر روز / با سرخي خود / آتشم زد » Ùˆ گاه Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ ÙØ§Ø¹Ù„ Ùˆ ظهور شاعر در نقش عاشق آن هم از آن دست عشق‌ورزان آتش‌پذير كه خاكستر را دروني كرده‌اند. اما بستر ديگري كه اين شعر را در بعدي متغير قرار مي‌دهد همگرايي اصولي Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… ايران باستان است « رويينه‌تن بودم Ùˆ / آتش پرست و… / Ùˆ هم زماني با زيرساخت‌هاي عميق Ùˆ جامعه‌ شناختانه‌ي كنوني كه مخاطب را از جنبه‌ي زيبايي شناختي متن به تكانش‌هاي عاطÙÙŠØŒ ناسيوناليستي Ù€ اجتماعي مي‌كشاند چيزي كه بسياري از شاعران معاصر با ديد زرق Ùˆ برق غرب آن را ÙØ±Ø§Ù…وش كرده‌اند Ùˆ چيزي كه با غاÙÙ„ شدن از آن به انكار نشستن ريشه‌هاي اصلي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ ادبيات ايراني است Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است. شايد با Ú¯ÙØªÙ† اين ØØ±Ù‌ها از جانب برخي از اهل قلم متهم شوم به سنت‌گرا بودن Ùˆ يا يك اديب ايدئولوژيك كه مي‌خواهد ادبيات را ابزار دست ØØ³ ناسيوناليستي بداند بشوم اما بايد بگويم كه درك عميق‌تر اين امر نيازمند انديشه‌اي عميق‌تر است. هنگامي كه مارشال مك لوهان Ùˆ به تبع آن بسياري از روشنÙكران جهان Ø¨ØØ« دهكده‌ي جهاني را پيش مي‌كشد خواه ناخواه ما درگير يك Ú¯ÙØªÙ…ان مي‌شويم براي ارائه‌ي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ ÙƒÙ‡ دروني كرده‌ايم Ùˆ قابل ترجمه هم نيست. به طور مثال يك امريكايي يا اروپايي Ú†Ù‡ مي‌Ùهمد كه رند در شعر ØØ§Ùظ يعني چه؟! يا وجه تسميه نام شمس‌ مولانا ريشه در كجاي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ايران دارد Ùˆ يا اينكه ÙØ±Ø§Ù‚ با جدايي چقدر ÙØ±Ù‚ مي‌كند!
اين Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… دروني شده‌ي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ماست كه با سال‌ها رياضت Ùˆ تÙكر بدست آورده‌ايم، چيزي نيست كه يك شبه به انكار آن بنشينيم. بنابر اين الزاميست كه با تكيه بر همان ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ درون مرزي‌مان به Ú¯ÙØªÚ¯Ùˆ با غرب بنشينيم Ùˆ يك ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ÙØ±Ø§Ù…رزي را خلق كنيم. هر چند كه Ú¯ÙØªÙ…ان اين دو ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ به Ú¯ÙØªÙ‡â€ŒÙŠ Ù‡Ø§ÙŠØ¯Ú¯Ø± به خاطر نبود خانه‌ي وجودي٠مشترك «زبان مشترك» بسيار سخت مي‌نمايد، اما بايد براي ثبت وجودي خودمان اين رياضت Ùˆ خلاقيت را تركيب كنيم چرا كه سنتز جهان تجربي Ùˆ ØØµÙˆÙ„ÙŠ غربي با جهان اساطيري Ù€ شاعرانه‌ي شرق جز با امر ميّسر نيست چيزي كه مسعودي آن را در معناي شعرش بوجود آورده است.
شيرزاد بسطامي