جامعه‌شناسي موزيك توده در ايران-مسعود یزدی
مسعود یزدی، از نویسندگان ØµÙØÛ€ اندیشۀ روزنامۀ شرق، Ú©Ù‡ بهار امسال درگذشت، مقالۀ ØØ§Ø¶Ø± را در سال 1357 برای نشریه‌ای به نام جدل Ú©Ù‡ Ùقط در دو شماره آمد، نوشت. این مقاله، Ú©Ù‡ نخستین Ùˆ به‌واقع شاید یگانه تلاش نظری برای Ùهم جامعه‌شناختی موسیقی عامه‌پسند در ایران است، قرار است در کنار مقالاتی دیگر از یزدی Ùˆ یادداشت‌هایی از برخی دوستانش منتشر شود (توسط انتشارات گام نو).
جامعه‌شناسي موزيك در ØÙ‚يقت رشته‌اي‌ است كه پس از تكامل Ø±ÙˆØ²Ø§ÙØ²ÙˆÙ† جامعه‌شناسي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ ادبيات Ùˆ Ù…Ø¹Ø±ÙØª مكاني قابل Ø¨ØØ« براي خود پيدا نموده است. ريشة اين بخش جديد در جامعه‌شناسي را مي‌توان در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ «وايمار» جست. در Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ آلماني مابين دو جنگ است كه روشنÙكران ماركسيست آلماني براي اولين‌بار به تØÙ„يل موزيك در Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡â€ŒØ´Ù†Ø§Ø³ÙŠ Ùˆ ÙلسÙÙŠ مي‌پردازند.1 مقالة Ù…Ø¹Ø±ÙˆÙ Ø¢Ø¯ÙØ±Ù†Ùˆ به‌نام «شيوه‌هاي واپس‌گرايانه در شنيدن»2 مي‌تواند نقطة عطÙÙŠ در تØÙ„يل موزيك عامه Ùˆ يا كلاسيك (در Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¬Ø¯ÙŠØ¯) تلقي شود. در اين Ú¯ÙØªØ§Ø± سعي مي‌شود كه با توجه به تئوري آدرنو نمايي كلي از موزيك عامه در ايران، در چند سال گذشته، به‌دست آيد.
نكتة اصلي در هر تØÙ„يلْ نمايش، انعكاس Ùˆ تجلي ايدئولوژي ØØ§ÙƒÙ…Ù‡ در قطعات موزيك است. البته كاملاً ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª كه بررسي تأثير موزيك عامه در ØÙ‚يقت ابتدايي‌ترين نوع جامعه‌شناسي موزيك است، Ùˆ ما در سراسر اين مقاله سعي خواهيم كرد كه از اين خطر پرهيز كنيم. شايد اولين تصويري كه براي ÙØ±Ø¯ از عبارت جامعه‌شناسي موزيك به‌وجود مي‌آيد، همانا ارتباط‌دادن گروه‌هاي اجتماعي خاص با نوع ÙØ±Ù… موزيك است. اما ما مشاهده خواهيم كرد كه هيچ‌ نوع «ارتباط مستقيم» بين گروه Ùˆ ÙØ±Ù… موزيك وجود ندارد، Ùˆ بايد اشكال موزيك را در آن‌چيزي كه لوكاچ «كليت اجتماعي» مي‌نامد بررسي كرد.
تصوير كلي
مي‌توان در نمايي كلي به خصوصيات جهانشمول Ùˆ عام موزيك عامه در ايران دست ÙŠØ§ÙØª:
اولاً موزيك عامه بدون ترديد داراي شكلي منجمد Ùˆ بسته است كه در آن صور (images)ØŒ ÙØ±Ù… Ùˆ سازمان٠يك قطعة موزيك بسيار قابل‌Ùهم براي توده است3. به‌عبارت ديگر ÙØ±Ø¯ به‌سادگي مي‌تواند خود را در كنار صورت‌ها Ùˆ ÙØ±Ù…‌هاي موزيك قرار دهد Ùˆ بدون به‌كاربستن تخيل Ùˆ انديشه در شكل سازماني اين نوع موزيك قرار مي‌گيرد.
در اين نوع موزيك، ÙØ±Ø¯ خود را تسليم اين ÙØ±Ù… موزيكال مي‌كند Ùˆ در سراسر تجربة شنيدن به Ø³ÙØ±ÙŠ Ø¯Ø±ÙˆØºÙŠÙ† Ùˆ ازپيش‌تعيين‌شده تن مي‌دهد. سادگي شكل، خيال Ùˆ سازمان٠اين قطعات موزيك سبب مي‌شود كه ÙØ±Ø¯ در هر Ù„ØØ¸Ù‡ كه بخواهد در متن آن قرار گيرد Ùˆ يا به‌سادگي از آن بيرون آيد. گويي اين نوع موزيك در متني Ù…Ø³Ø·Ø Ùˆ هموار در ØØ±ÙƒØª است.
موزيك عامه كلاً ØØ§ÙˆÙŠ Ø§ÙŠÙ† خصوصيت است كه در آن دنيا آشنا، قابل‌كنترل Ùˆ قابل‌پيش‌بيني است. ØØ§Ù„ آنكه پيچيدگي٠يك ÙØ±Ù… موزيكال مي‌تواند باعث Ø§ÙØ²Ø§ÙŠØ´ اضطراب Ùˆ دلهره شود. به سخن ديگر، موزيك عامه همانا كوششي درجهت پيروزي بر دلهره Ùˆ اضطراب‌هاي اجتماعي است. بدين‌سبب است كه رابطه‌اي عميق ميان دلهره‌هاي اجتماعي Ùˆ موزيك عامه به‌چشم مي‌خورد.4
ترس‌هاي غيرعقلاني ناشي از تØÙˆÙ„ات سريع اجتماعي، سقوط منزلت Ùˆ پايگاه اجتماعي Ùˆ بالاخره گمنامي٠اجتماعي مي‌تواند عامل يا عواملي باشد كه به پيدايش اضطراب كمك نمايد. در عصر جديد Ùˆ به‌ويژه با توسعة شهرنشيني، به‌نظر مي‌آيد كه روابط اجتماعي بيش از پيش مبهم Ùˆ غيرقابل‌درك شده است. اين وضعيت به‌ويژه درمورد قشرهاي بي‌ثبات Ùˆ ناپايدار به‌شكل واضØâ€ŒØªØ±ÙŠ Ø¯ÙŠØ¯Ù‡ مي‌شود. موزيك عامه داراي عملكرد خاصي است كه همانا خنثي‌‌كردن اضطراب Ùˆ دلهره است.
رابطة دلهره Ùˆ موزيك عامه را مي‌توان در يكنواختي Ùˆ منجمد‌بودن اين ÙØ±Ù… موسيقي مشاهده كرد. ازبين‌بردن هرگونه تجربة «غيرمداوم» Ùˆ ايجاد دنيايي Ù…Ø³Ø·Ø ÙƒÙ‡ در آن ÙØ±Ø¯ بدون هيچ‌گونه اشكالي در متن آن قرار مي‌گيرد، گوياي اين نكته است. البته كاملاً ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª كه موزيك كلاسيك اگرچه داراي يك «سيستم» Ùˆ «نظم» مشخص است، ولي مسلماً تجربة زيباشناسانة ناشي از آن Ù…Ø³Ø·Ø Ùˆ منجمد نيست. براي تودة عامهْ هرنوع تجربة موزيكال [غير؟]خطي نوعي عامل دلهره‌زا Ùˆ ويران‌گراست. بدين‌سبب است كه مثلاً موزيك نوع «آغاسي» مي‌تواند به علت انجماد Ùوق‌العاده‌اش Ù…ØØ¨ÙˆØ¨Ù آن قشرهايي باشد كه از نظر زبان‌شناسي اجتماعي در پايين‌ترين Ø³Ø·Ø Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡ قرار دارند.5 در اين نوع موزيك، Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ ØØ±ÙƒØ§ØªÙ از پيش‌تعيين‌شدة بدن در يك ÙØ¶Ø§ÙŠ Ù‡Ù…Ú¯ÙˆÙ† قرار مي‌گيرند Ùˆ ÙØ±Ø¯ تجربة موزيكال خود را از طريق ØØ±ÙƒØ§Øª بدن نشان مي‌دهد. در ØÙ‚يقت اين نوع موسيقي تلاش مي‌كند تا بتواند نوعي «همبستگي كلي» در Ø³Ø·Ø ÙƒÙ†ØªØ±Ù„ موسيقي Ùˆ «تن» به‌وجود آورد، ÙØ±Ø¯ÙŠ ÙƒÙ‡ ØªØØªâ€ŒØªØ£Ø«ÙŠØ± اين موزيك قرار مي‌گيرد، Ùˆ به سبب آنكه ديگران نيز همين همگامي Ùˆ هم‌نوايي در Ø³Ø·Ø ØªÙ† را انجام مي‌دهند، مي‌تواند خود را با ÙƒÙ„ÙŠØªÙ Ø§ÙØ±Ø§Ø¯Ù’ يك‌صدا Ùˆ يك‌دست ببيند. اين تجربه همان تجربة دنياي كودكي است كه در آن Ø·ÙÙ„ از طريق زبان ØØ±ÙƒØ§Øª تن مي‌تواند با جهان خارج ارتباط يابد.6 به‌سخن ديگر تجربة موزيكال در اينجا نوعي تجربة «بينايي» را نيز همراه دارد. موزيك به‌معناي خالص Ùˆ مطلق كلمه آن‌قدر مهم نيست كه Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از موزيك براي تنظيم Ùˆ كنترل ØØ±ÙƒØ§Øª بدن، اين گرايش توتاليتر در موزيك عامه مي‌تواند [ØŸ] قشرهايي بي‌ثبات Ùˆ شناور به‌وجود آورد
از آنچه كه Ú¯ÙØªÙ‡ شد چنين برمي‌آيد كه در پايين‌ترين نوع موزيك عامه، تجربة موزيكال بيشتر نوعي «بهانه» Ùˆ «عذر» جهت ايجاد يك ÙØ¶Ø§ÙŠ Ø¯Ø±ÙˆØºÙŠÙ†Ù Â«Ù†Ø²Ø¯ÙŠÙƒÙŠ اجتماعي» است. موزيك در اينجا نوعي «كاتاليزر» براي شكل‌دادن به Ø§ØØ³Ø§Ø³ ناشناخته براي نزديكي Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ است. اما نكتة مهم اينكه اين Ø±ÙˆØ Ù†Ø²Ø¯ÙŠÙƒÙŠ اجتماعي كه توسط موزيك توده به‌وجود مي‌آيد به‌طور عمده خود را در ØÙŠØ·Ø© ØØ±ÙƒØ§Øª بدن كه قابل‌رؤيت است متجلي مي‌سازد. كاملاً ممكن است كه تمايل براي ايجاد يك تجربة مشترك٠گروهي خود را در Ø³Ø·ÙˆØ Ø²Ø¨Ø§Ù†ØŒ Ùكر Ùˆ يا هنرهاي جدي‌تر نشان دهد. اما اينكه اين اشتياق شديد به‌صورت ØØ±ÙƒØ§Øª Ø³Ø§Ø²Ù…Ø§Ù†â€ŒÙŠØ§ÙØªØ© تن ظاهر مي‌شود، معنايي به اين نوع موزيك عامه مي‌بخشد.
در انواع ديگر موزيك عامه كه قدري بالاتر از اين نوع قرار دارد، Â«Ø±ÙˆØ Ú¯Ø±ÙˆÙ‡ÙŠÂ» اهميت آن‌چناني ندارد. بدون‌شك موزيك «گوگوش»، «ستار» Ùˆ غيره، موزيك سرخوردگي٠قشرهاي جوان طبقة متوسط Ùˆ طبقة متوسط پايين است. در اينجا تصنيÙÙ’ شكلي شبه‌شعري پيدا مي‌كند Ùˆ رابطه‌اي Â«Ø®ÙˆØ¯Ø´ÙŠÙØªÙ‡â€ŒÙˆØ§Ø±Â» [Narcissit] بين ÙØ±Ø¯ Ùˆ اشياء Ùˆ تصاوير به‌وجود مي‌آيد. مثلاً در اين قطعه كه خواننده مي‌گويد: اگه سبزم، اگه جنگل، اگه ماهي، اگه دريا، آنچه كه ديده مي‌شود تركيب «زبان خودماني» با تصاوير شبه‌شاعرانه است. گرايش‌هاي Ø·Ùوليت در اين زبان موزيك آن‌چنان است كه سبز، جنگل Ùˆ غيره را تبديل به رابطه‌اي Â«Ø®ÙˆØ¯Ø´ÙŠÙØªÙ‡Â» بين ÙØ±Ø¯ Ùˆ تصاوير شبه‌شعري مي‌كند. شايد اين همان خصوصيت كلي٠خرده‌بورژوازي است كه مي‌خواهد رابطه‌اي Ø´Ø¨Ù‡â€ŒÙ…ØØ²ÙˆÙ† Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙŠâ€ŒØ´Ø¯Ù‡ با دنيا Ùˆ اشياء را به‌وجود آورد. جهان ÙØ±Ø¯ÙŠâ€ŒØ´Ø¯Ù‡ در موزيك «گوگوش» در ØÙ‚يقت نوعي «تسلي» براي آن دسته از گروه‌هاي اجتماعي است كه در مكانيسم پيچيدة روابط اجتماعي بيش از پيش Ø§ØØ³Ø§Ø³ ضع٠و زبوني مي‌نمايند.
البته مي‌توان اشاره كرد كه «شكل اجرايي موزيك» همراه موزيك ناب را ØªØØªâ€ŒØªØ£Ø«ÙŠØ± قرار داده است. به‌عبارت ديگر ØØªÙŠ Ø¯Ø± مورد موزيك كلاسيك، شكل اجرايي٠كارهاي «ماهلر» Ùˆ «واگنر» داراي يك عملكرد عميق اجتماعي بوده است.7 بدين‌خاطر است كه در اشكال موزيك عامه، خواننده در كنار آرايش صØÙ†Ù‡ يك كليت را به‌وجود مي‌آورد كه داراي اهميت خاص است. در ØØ§Ù„ÙŠ كه در مورد «آغاسي» آرايش صØÙ†Ù‡ نقش چنداني را ندارد، در اجراهاي موزيك «گوگوش» صØÙ†Ù‡ داراي اهميتي خاص است. ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ صØÙ†Ù‡â€ŒØ¢Ø±Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø± موزيك گوگوش ØØ§Ù„تي ابتدايي Ùˆ Ø®ÙˆØ¯Ø´ÙŠÙØªÙ‡â€ŒÙˆØ§Ø± است كه ÙØ±Ø¯ خود را در متن خيال تصور كرده Ùˆ به ÙØ±Ø§Ù…وشي مطلق مي‌رسد. ØØ±ÙƒØ§Øª دوربين در ØÙ‚يقت سازندة مجموعه تصاويري است كه در آن گوگوش چونان «خود ايده‌آل» (Ego Ideal) ظاهر مي‌شود كه در دنياي دروغين ÙØ±Ø§ØºØª Ùˆ تخيلات كودكانه، ÙØ±Ø¯ را در خود Ù…ØÙˆ مي‌سازد. اين دنياي خيالي همانا رؤياهاي جابه‌جاشدة خرده‌بورژوازي است كه به‌شكلي مصنوعي قابل‌دسترسي نشان داده مي‌شود. در متن صØÙ†Ù‡ØŒ «گوگوش» چونان يك قهرمان رؤياهاي يك خرده‌بورژوا تسلط كامل خود را ØÙظ مي‌كند. دنياي اطرا٠در صØÙ†Ù‡ در متن رؤياهاي عاطÙÙŠ Ùˆ كودكانه Ù…ØÙˆ مي‌گردد. در اينجا اين ÙØ±Ø¯ است كه به Ù…ØÙŠØ· تسلط كامل دارد Ùˆ متن صØÙ†Ù‡ چونان تصاوير ØªØµÙ†ÙŠÙØŒ رابطه‌ا‌ي Ø®ÙˆØ¯Ø´ÙŠÙØªÙ‡â€ŒÙˆØ§Ø± با خواننده Ùˆ شنونده برقرار مي‌كند. به سخني ديگر، رابطه‌اي «صميمانه» ميان خواننده Ùˆ متن صØÙ†Ù‡ برقرار مي‌گردد. دنياي Ø¢Ø±Ø§ÙŠØ´â€ŒÙŠØ§ÙØªÙ‡ «گوگوش» ÙØ§Ù‚د «سايه‌روشن» است گويي كه روشني مطلق همه‌چيز را ØªØØª تأثير قرار داده. اين دنياي Ùوق‌روشن مي‌تواند پاسخي به ابهام، سرگشتگي Ùˆ بي‌امني زندگي٠يك خرده‌بورژوا باشد.
در نوع ديگر موزيك عامه، (ØÙ…يرا، هايده Ùˆ غيره) ÙØ¶Ø§ÙŠ Ù…ÙˆØ²ÙŠÙƒ به شكلي قراردادي Ùˆ خسته‌كننده Â«Ù…ØØ²ÙˆÙ†Â» است. Â«ØØ²Ù†Â» در اين نوع موزيك بيشتر در رابطه با ترس از جدايي، تنهايي Ùˆ بي‌كسي است. شايد اين بهترين ÙØ±Ù… موزيك است كه در آن اضطراب Ùˆ ترس‌هاي طبقة بورژوا Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است. شعر Ùˆ Ø¨Ø§ÙØª موزيك در ØØ±ÙƒØªÙŠ Ø¨Ø·Ø¦ÙŠ جريان مي‌يابد. ÙƒÙ†Ø¯ÙŠÙ ØØ±ÙƒØª بخش‌هاي موزيك درست نقطة مقابل٠سرعت ØØ±ÙƒØª در موزيك٠قشرهاي پايين‌تر است. در اينجا ناله‌هاي زنانه، از يك‌سو منعكس‌كنندة موقعيت مظلوم زن ايراني است Ùˆ از سوي ديگر ايده‌آل‌هاي زنانگي را در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ خرده‌‌بورژوازي نشان مي‌دهد. ايده‌آل زنانگي در اينجا نوعي تصوير سركوب‌شدة جنسي است. بدون ‌شك در اين نوع موزيك، ساخت صدا داراي اهميتي ويژه است. ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ اين دسته از خوانندگان داراي خصوصيات ايده‌آل زنانگي اند Ùˆ به‌سادگي مي‌توادند شنونده را مجذوب Ùˆ Ø³ØØ±Ø²Ø¯Ù‡ كنند. اين ناله‌هاي Ù…ØØ²ÙˆÙ† عاشقانه در ØÙ‚يقت همان زيباسازي٠رنج‌كشيدگي است. لذت‌بردن آن‌چنان است كه ÙØ±Ø¯ مي‌تواند به‌سهولت خود را با آن همگام سازد. اما اينكه تنهايي Ùˆ بي‌كسي با صداي مجذوب‌كنندة زنانه منعكس مي‌شود معنايي خاص دارد. در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ قدرت‌گرايانة ايراني بدون ‌شك عامل٠ازبين‌برندة تنهايي همانا مادر Ùˆ خانواده است. به‌خصوص اينكه در سال‌‌هاي اخير با پيدايش طبقات Ùˆ گروه‌هاي جديد Ùˆ با رشد ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ عامه، اهميت خانواده رو به كاهش گذاشته است. در ØÙ‚يقت، زنانگي همانا بازگشت به «رØÙ… مادر» (بر طبق تئوري ÙØ±ÙˆÙŠØ¯) Ùˆ Ù…ØÙŠØ· گرم Ùˆ Â«ÙØ±Ø¯ÙŠâ€ŒØ´Ø¯Ø©Â» خانواده است. در سراسر تجربة شنيدن٠اين چنين موزيك، ÙØ±Ø¯ ØØ³ شديد يكي‌شدن با جامعة گرم مادرانه را در درون خود Ø§ØØ³Ø§Ø³ مي‌كند. از سوي ديگر ØÙظ اين تنهايي Ùˆ رنج مي‌تواند ÙØ±Ø¯ را به‌طور موقت از تسلط دنياي بي‌رØÙ… جامعه نجات دهد.8
موزيك ÙƒÙند در ØÙ‚يقت نمايشگر نوعي ترس از تنهايي Ùˆ جستجو براي «نجات‌دهنده» است. در اين نوع موزيك Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از تن جهت همگامي با موزيك نقش عمده‌اي ندارد. بطئي‌بودن موزيك Ùˆ تصوير (مثلاً در مقابل آغاسي) نوعي پذيرش شكست Ùˆ ناكامي، از يك‌سو، Ùˆ ترس از به‌هم‌ريخته‌شدن ÙØ±Ù…‌هاي قابل‌درك، از سوي ديگر، است.
اين ÙØ±Ù… تصني٠و موزيك عميقاً Ù…ØØ§Ùظه‌كار است. ØØªÙŠ Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از كلمات شبه‌شعري نيز از پيش تعيين‌شده است Ùˆ برعكس نوع ديگر موزيك عامه (گوگوش)ØŒ زبان شبه‌شعري در اينجا كم Ùˆ بيش سنتي است. اين زبان آن‌چنان بسته Ùˆ سركوب‌شده ‌ است كه مي‌تواند اين تجربه موزيكال را براي گروه‌هاي بيشتري قابل‌درك سازد.
در اينجا بايد به نكتة ديگري نيز توجه داشت Ùˆ آن اينكه موزيك عامه داراي اين گرايش مهم است كه كوشش مي‌كند سرخوردگي‌هاي دنيوي را به‌شكلي Ø´Ø¨Ù‡â€ŒØ¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ Ùˆ ايده‌آليستي بيان كند.9 در ØÙ‚يقت موزيك عامه بخشي از مكانيسم توليد آگاهي٠مجازي است كه در آن ÙØ±Ø¯ خود را در رابطه‌اي تخيلي مشاهده مي‌كند Ùˆ پيچيدگي روابط اجتماعي Ùˆ درك آن را ÙØ¯Ø§ÙŠ Ø¯Ù†ÙŠØ§ÙŠ يك‌بعدي Ùˆ وهم‌آلود مي‌كند. شكوه‌ها Ùˆ ناله‌هاي مبهم٠دروني در موزيك عامه، خود را در قالبي از‌پيش‌تعيين‌شده مي‌يابد. هر نوع اشتياق، ØØ²Ù†ØŒ Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÙŠ Ùˆ رنجْ خود را به‌شكلي متبلور Ùˆ Ø³Ø§Ø²Ù…Ø§Ù†â€ŒÙŠØ§ÙØªÙ‡ Ùˆ پيش‌بيني‌شده نشان مي‌دهد. در موزيك عامه، ÙØ±Ø¯Ù’ رنج‌هاي دنيوي خود را به جهاني ديگر منتقل مي‌سازد. گويي كه Ùقط تجربة زوركي٠عشق [درØÙƒÙ…] پاسخ نهايي (Ùˆ يا گريز نهايي؟) به Ø¨ØØ±Ø§Ù†â€ŒÙ‡Ø§ Ùˆ زخم‌هاي اجتماعي است.
در موزيك عامه، به‌خصوص آن نوعي كه براساس تصاوير زنانگي است، Ù…Ùهوم عشق نيز بسيار بسته Ùˆ يك‌بعدي است. عشق در اينجا نوعي وسيله Ùˆ كاتاليزر براي رهايي از آن دسته از غم‌هايي است كه ÙØ±Ø¯ را در تنهايي دچار Ø¨ØØ±Ø§Ù† Ùˆ تشويش مي‌نمايد. بايد دانست كه براي خرده‌بورژوا غم Ùˆ رنج هميشه بايد بتواند شكلي عيني Ùˆ معين در دنياي خارج پيدا كند. به‌عبارت ديگر اگر غم نتواند به شكل Ø³Ø§Ø²Ù…Ø§Ù†â€ŒÙŠØ§ÙØªÙ‡ (به‌صورت تجربة مبتذل Ùˆ كليشه‌اي٠عشق) منعكس شود، ÙØ±Ø¯ Ø§ØØªÙ…الاً دچار «تشويش بي‌نظمي» مي‌گردد.10 بدين‌سبب است كه تنها تجربة زيباشناسي در اين نوع موزيك Ùقط مي‌تواند به‌صورت عشق «خودآزار» Ùˆ اشتياق براي يكي شدن با معشوق باشد. «ترس از جدايي» در ØÙ‚يقت نشان‌دهندة نوعي گرايش به قدرت‌گرايي Ùˆ آن‌چيزي كه اريش ÙØ±ÙˆÙ… آن را «ترس از آزادي» ناميده است. كاملاً ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª كه عشق در موزيك عامه نوعي تجربه‌، زبان، تخيل Ùˆ يا انديشه نيست، بلكه ميل به تسليم معشوق٠«غيرقابل دسترسْ» ØµÙØª ممتاز اين بخش از موزيك عامه است. غيرقابل دسترس بودن معشوق نيز در اينجا اهميتي ويژه دارد. به عبارت ديگر ناميسر‌بودن وصال Ùˆ رنج جدايي همانا نشان‌دهندة شدت سرخوردگي Ùˆ بيهوده‌بودن مسكن‌هايي چون موزيك عامه است. ÙØ±Ø¯ كم‌كم از اين اخلاق رنج‌بردن در Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø§ÙŠÙ† عشق خودآزار لذت مي‌برد Ùˆ بدين‌ترتيب جنبه‌هاي ظالمانه Ùˆ تØÙ…يق‌كنندة موزيك عامه يك‌بار ديگر خود را نشان مي‌دهد. اين عذاب Ùˆ رنج توجيه‌كنندة رنج واقعي است كه «جامعه به ÙØ±Ø¯ تØÙ…يل مي‌گردد. بدين‌سبب است كه موزيك عامه هميشه توانسته است ظالمانه‌ترين ÙØ±Ù… واقعيت جامعه را مخدوش نمايد. نتيجة اين تجربة كليشه‌اي٠«رنج‌ دوري» همانا Ø¨ÙŠâ€ŒØØ³â€ŒØ´Ø¯Ù† ابعاد زيباشناسي ÙØ±Ø¯ است. بدين‌شيوه كه آدرنو معتقد است موزيك عامه منجر به كر‌شدن Ùˆ سركوب‌شدن ØÙˆØ§Ø³ متعالي زيباشناسي در انسان مي‌گردد!!
در عشق ظالمانة موزيك عامه، رابطه قدرت‌گرايانه Ùˆ ضع٠طبقة خرده‌بورژوا Ùˆ دنياي بستهْ تجربيات خود را Ø¨Ù‡â€ŒÙˆØ¶ÙˆØ Ù†Ø´Ø§Ù† مي‌دهد. ÙØ±Ø¯ از يك‌سوي از سلطة رابطة قدرت‌گرايانه در جامعه رنج مي‌برد. از سوي ديگر با نمايش‌دادن اين رنج در موزيك عامه، ÙØ±Ø¯ خود را براي پذيرش Ùˆ قبول اين عذاب آماده مي‌سازد. بسته‌بودن ÙØ±Ù… موزيكال نشان‌دهنده‌ Ùˆ در ØÙ‚يقت خنثي‌كنندة اين اضطراب غيرمشخص است.
آدرنو در Ú¯ÙØªØ§Ø± خود در باب موزيك عامه، بدين‌نكته اشاره مي‌كند كه چگونه بخش ناخودآگاه ذهن Ùˆ همچنين قسمت خلاقة آن توسط موزيك عامه نابود مي‌شود.11 گويي كه ÙØ±Ø¯ خالي از هرگونه درون Ùˆ ذهنيت است. لوكاچ جوان Ø´Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ كه پيدايش مقوله‌اي به‌نام درون Ùقط در رمان بورژوايي Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù…ÙŠâ€ŒØ§ÙØªØ¯.12 در موزيك عامه، بدون‌شك ذهنيت Ùˆ عينيت، درون Ùˆ برون، با يكديگر يكسان مي‌شوند. در ابتدايي‌ترين نوع موزيك عامه كه با رقص Ùˆ آواز همراه است، ÙØ±Ø¯ در مرØÙ„ه‌اي است كه Ù‡Ú¯Ù„ آن را آگاهي ابتدايي ناميده است. جهان Ù…Ø³Ø·Ø Ù…ÙˆØ²ÙŠÙƒ عامه موقعيتي «پيروزمند» Ùˆ «مسلط» به ÙØ±Ø¯ مي‌بخشد.
ÙØ±Ù…‌هاي موزيك آن‌چنان است كه ÙØ±Ø¯ مي‌تواند خطاب‌كننده Ùˆ يا خطاب‌شونده باشد. شنوندة اين شكل موزيك به‌طور دربست ÙØ±Ø¯ را در اين‌ صورت‌هاي موزيكال جاي مي‌دهد Ùˆ باورهاي روزمرة او مرتباً توسط اين هنر تهي تأييد مي‌گردد. اگر Â«Ø¨ÙŠâ€ŒÙˆÙØ§ÙŠÙŠ" يا «جدايي" در Ø¹Ø±ÙØ§Ù† Ùˆ ادبيات داراي Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… متعالي Ùˆ آن‌جهاني باشد. موزيك عامه آن را تبديل به شكلي «قابل رؤيت» Ùˆ «قابل لمس» مي‌نمايد. در موزيك عامه رابطة ÙØ±Ø¯ با جهان خارج براساس نوعي «تعادل» استوار است. Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… شعري يا شبه‌شعري در موزيك عامه به‌سهولت «قابل تبديل» به پديده‌هاي جهان خارج بوده Ùˆ هر ØØ³ دروني خود را در دنياي غيرانتزاعي Ùˆ Ù…ØªØØ¬Ø± مي‌يابد. در ØÙ‚يقت دنياي انتزاعيْ جهاني است كه موزيك عامه از آن مي‌گريزد. لازم به تذكر است كه در زندگي٠يك خرده‌بورژوا؛ جهان انتزاعياتْ اضطراب‌انگيز Ùˆ تشويش‌آور است. دنياي انتزاعي آن‌چنان دنيايي است كه در آن دنياي سادة مبادلات عيني جايي ندارد.13
بدين‌شيوه است كه در موزيك عامه، عشق هميشه در قبال كسي كه قابل‌لمس است، Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯. رنج Ùˆ ناكامي در واقعيت همانا درد ناتواني در ايجاد همان دنياي تعادل مصنوعي Ùˆ منجمد است. از سوي ديگر، موزيك عامه نمي‌تواند ØÙˆØ§Ø³ گوناگون يا متضاد را در يك قطعه موزيك تجربه كند. اگر «رنج»، «دلتنگي»، «عذاب» Ùˆ «غم» Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯ موزيك عامه بايد بتواند اين ØØ§Ù„ات را به مبتذل‌ترين شكل ممكن برآورد، آن‌چنان‌كه با يكديگر در تضاد Ùˆ اختلا٠نباشند. به سخن ديگر، تجربه با ØØ§Ù„ات گوناگون مي‌تواند جهان كليشه‌اي ÙØ±Ø¯ را برهم‌زده Ùˆ او را دچار سرگيجه كند.
در نوع ديگر موزيك عامه در ايران كه مي‌تواند معر٠آن ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ باشد، عملكرد ايدئولوژي Ùˆ «آگاهي مجازي [كاذب]» به‌گونه‌اي ديگر است. در تبديل شعر «شاملو» به موزيك عامه آنچه كه ØØ§Ø¦Ø² اهميت است‌ منجمد‌شدن٠شعر در قالبي سطØÙŠØŒ تكراري Ùˆ ساده است. در اينجا ظاهراً شعر ناب تبديل به يك مجموعه Ùˆ كليت مي‌گردد. ØØ§Ù„ آنكه شعر ناب (به‌خصوص شعر در عصر جديد) مي‌تواند ØØ§ÙˆÙŠ Ù…Ø¬Ù…ÙˆØ¹Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÙŠ بي‌نهايتي از كلمه، مصرع Ùˆ بيت باشد. در شعر مدرن ØØªÙŠ ØªØ¬Ø±Ø¨Ø© ناب با كلمه نيز پديده‌اي مستقل است كه مي‌تواند جدا از مصرع يا بيت خوانده شود Ùˆ به‌خاطر بماند. البته روشن است كه شعر معاصر ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ù†ØªÙˆØ§Ù†Ø³ØªÙ‡ به آن‌چنان Ù¾ÙŠØ´Ø±ÙØªÙŠ Ø¯Ø± تجربة انتزاعي با كلمه نائل شود Ùˆ Ø§ØØªÙ…الاً كلمه در متن مصرع Ùˆ يا بيت شكل مي‌گيرد. اما به‌هر صورت موزيكال‌شدن شعر شاملو چيزي جز ساده‌كردن آن براي به‌خاطر‌آوردن٠سريع نيست. در متÙكرانه‌ترين نوع شنيدن٠موزيك Â«ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯Â» Ùˆ شعر «شاملو»، تصويري كه به‌دست مي‌آيد يك دلتنگي سطØÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ Ø§Ø²â€ŒØ¨ÙŠÙ†â€ŒØ±ÙØªÙ† شهري قديمي Ùˆ آشنا است.
«تنگ‌بودن كوچه‌ها» Ùˆ «خالي‌بودن دكون‌ها» متداول‌ترين Ùˆ سطØÙŠâ€ŒØªØ±ÙŠÙ† تجربة آن شهري است كه سريعاً در ØØ§Ù„ تØÙˆÙ„ات سريع اجتماعي است. اين در ØÙ‚يقت همان دلتنگي براي آشنايي است كه تصوير مسلط ذهني دنياي خرده‌بورژوازي را تشكيل مي‌دهد.
در ادبيات Ùˆ هنر اروپايي مي‌توان نمونه‌هايي ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† از اين «دلتنگي براي آشنايي» Ù…Ø·Ø±Ø Ø³Ø§Ø®Øª كه همه نمايشگر رؤياهاي طبقة متوسط پايين٠روبه‌زوال است.14
Ù†ÙØ±Øª از شهر، اين ادعا كه شهر روابط ÙØ±Ø¯ÙŠâ€ŒØ´Ø¯Ù‡ را از بين مي‌برد، اشتياق براي پناه‌بردن به روزگاري «ساده‌تر» كه در آن همه خوب Ùˆ مهربانند، اين Ø§ØØ³Ø§Ø³ كه جامعة شهريْ مادي، Ø¨ÙŠâ€ŒØ±ÙˆØ Ùˆ خودخواه است، در سراسر ايدئولوژي اين طبقه ديده مي‌شود كه Ù…ØªØ£Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ در اين مقاله ÙØ±ØµØª Ø¨ØØ« پيرامون آن نيست.
به‌هر صورت آنچه كه مسلم است، اين است كه در سراسر موزيك عامه در ايران جهان‌بيني خرده‌بورژوازي مكاني والا دارد. ترس از دوري Ùˆ اشتياق شديد براي نزديك‌شدن به معشوق همان انعكاس نوع٠زندگي جديد است كه در آن روابط براساس ضوابط «توليد سادة كالايي» قرار ندارد. Ùقط در جهان٠كالايي‌شده است كه ÙØ±Ø¯ نيز چونان يك كالا مجرد بوده، موقعيت ممتاز Ùˆ يكة خود را از دست مي‌دهد. دقيقاً اين طبقه خرده‌بورژوا است كه خود را در معرض بيشترين تØÙ‚ير در جامعة جديد مي‌بيند.
در خاتمه، تذكر اين نكته شايان است كه Ø±ÙˆØ Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ø© جديد را در ايران عميقاً مي‌توان در نوع موزيك كش٠نمود. اشتياق براي ØÙاظت‌شدن Ùˆ ØÙ…ايت‌شدن در سراسر اين موزيك به چشم مي‌خورد. به سخن ديگر، در اين موزيك، قدرت چونان پديده‌اي اهورايي است كه عشق، رؤيا Ùˆ رنج سرانجام به آن ختم مي‌شوند. البته قدرت نه به معناي عقلاني (Rational) Ùˆ عملكردي (Functional) بلكه قدرت به‌مثابه پديده‌اي Ø±ÙˆØØ§Ù†ÙŠ Ùˆ عاشقانه. دقيقاً در برداشت عاشقانه از قدرت است كه مكانيسم سركوب‌كنندة آن مبهم Ùˆ غيرقابل‌درك باقي مي‌ماند.
_________________________________________________________________________________
1. نگاه كنيد به: Martin Jay، Dialectical Imaginations, London، 1973
پيدايش شيوه‌اي جديد در موزيك‌شناسي توسط آدورنو (Adorno)ØŒ Ùˆ هانس ايزلر (Hans Eisler) از يك‌سوي مربوط به انقلاب در موزيك توسط شوئنبرگ (Schoenberg) بوده Ùˆ از سوي ديگر Ù…ØØµÙˆÙ„ به‌كار Ú¯Ø±ÙØªÙ† ماركسيسم در متن سنت ايده‌آليسم آلماني Ùˆ نقد ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ است.
2. نگاه كنيد به:
Theodor W. Adorno, "On the Fetish character in music" in the essential Frankfurt School Reader، Oxford، 1978، pp. 270-300.
نگاه كنيد به:
Adorno، “A Social Critique of Radio Music"، Kenyon Review، Vol. VIII، No.2، 1945، 208-217.
3. مقالة «Regression of Listening" p. 281.
4. Ibid. p.287.
5. در تئوري‌هاي بازيل برنستاين (Basil Bernstein) سعي شده است كه رابطه ميان اشكال زباني Ùˆ گروه‌هاي مختل٠اجتماعي تصور شود. در اين تئوري ÙØ±Ø¶ بر اين است كه زبان طبقه متوسط انتزاعي است ØØ§Ù„ آنكه شكل زباني Ùˆ Ú¯ÙØªØ§Ø±ÙŠ Ú¯Ø±ÙˆÙ‡â€ŒÙ‡Ø§ÙŠ ØªØØªØ§Ù†ÙŠ Ø§Ø¬ØªÙ…Ø§Ø¹ÙŠ بيشتر غيرانتزاعي Ùˆ ØØ³ÙŠ Ø§Ø³Øª. نگاه كنيد به: BernsteinØŒ CalssØŒ Code and ContrlØŒ LondonØŒ 1973.
6. ژان پياژه در مورد برداشت كودك از جهان معتقد است كه Ø·ÙÙ„ در مراØÙ„ نخستين قادر به تÙكيك شمردن اشياء نيست. به عبارت ديگر Ø·ÙÙ„ اشياء را مجموعه‌اي مبهم Ùˆ به‌هم پيوسته مي‌انگارد كه در آن شيئي به تنهايي، معنايي ندارد Ùˆ يا آنكه تصور مي‌كند اشياء به‌خاطري نمايي، (مثلاً وجود مادر) در ØØ±ÙƒØªâ€ŒØ§Ù†Ø¯. نگاه كنيد به:
Piaget، Child’s concpect of the Word، London، 1973.
7. در تئوري هنر واگنر، دنياي «بصري» اهميتي Ùوق‌العاده دارد. در اينجا موزيك، هنر تئاتري Ùˆ هنر ويژه‌اي را به‌وجود مي‌آورد. اين تركيب آن‌چنان است كه «تجربه‌ شنيدن» ØªØØª تأثير «تجربه‌ بينايي» قرار مي‌گيرد. به سخن ديگر موزيك ناب اهميت خود را از دست داده Ùˆ «شكوه صØÙ†Ù‡Â» تمام ابعاد زيباشناسي را Ø§ØØ§Ø·Ù‡ مي‌كند. اين نوع موزيك به‌علت خصوصيت بينايي‌اش به‌سادگي قابل درك بوده Ùˆ ØØ³ كاذب قدرت Ùˆ شكوه را در بيننده به‌وجود مي‌آورد. تصادÙÙŠ نيست كه موزيك عامه سراسر انباشته از Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… «بينايي» است.
8. براي بررسي رابطة تنهايي و موزيك عامه نگاه كنيد به:
Adorno and Horkheimer، Dialectics of Enlightenment، London، 1973.
9. در سراسر نوشته‌هاي ÙÙŠÙ„Ø³ÙˆÙØ§Ù† مكتب ÙØ±Ø§Ù†ÙƒÙورت مسئله «زيباشناسي» چونان بخشي از آگاهي مجازي به‌شكل گسترده‌اي Ø¨ØØ« شده است بر اساس تئوري‌هاي هوركهايمر Ùˆ بنيامين ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ عامه داراي خصلتي مثبت Ùˆ در جهت تأييد وضع موجود عمل مي‌نمايد. در مقابل اين خصلت هنر عامه، هنر متعالي مدرن داراي خصوصيت Ùˆ مشخصه ديگر است. مثلاً در موزيك شوئنبرگ شنيدن پديده‌اي منظم Ùˆ ÙˆØ§ØØ¯ نيست. نگاه كنيد به بررسي پيكاسو، در مقاله هوركهايمر ØªØØª عنوان، «هنر Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ عامه» در
Critical Theory، New York، 1973.
10. رولان بارت معتقد است كه دنياي خرده‌بورژوا دنياي متعادل است و «كل ماشين تعادل به وي اطمينان خاطر مي‌بخشد». بدين ترتيب «بي‌نهايت» در جهان ذهن و جهان برون از دست مي‌رود. نگاه كنيد به:
Roland Barthes، The eiffell tower and other My theologies، London، 1979، p. 51.
11. نگاه كنيد به:
Adorno، “The radio symphony: An Experiment in Theory" in Radio Research، New York، 1941، p. 130.
12. نگاه كنيد به اثر لوكاچ ØªØØª عنوان «جامعه‌شناسي درام مدرن» در The theory of modern stage, Edited Eric BentleyØŒ LondonØŒ 1976ØŒ pp 425-450.
13. رولان بارت، همان كتاب، ØµÙØØ© 52
14. شايد بهترين ØªÙØ³ÙŠØ± اين نوع ادبيات را بتوان در اثر لوونتال (Leo Lowenthal) مشاهده كرد. نگاه كنيد به:
Literature and the image of man، Boston 1957.
___________________________________________________________________________________
برداشت از www.rokhdaad.com
جامعه‌شناسي موزيك در ØÙ‚يقت رشته‌اي‌ است كه پس از تكامل Ø±ÙˆØ²Ø§ÙØ²ÙˆÙ† جامعه‌شناسي ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ ادبيات Ùˆ Ù…Ø¹Ø±ÙØª مكاني قابل Ø¨ØØ« براي خود پيدا نموده است. ريشة اين بخش جديد در جامعه‌شناسي را مي‌توان در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ «وايمار» جست. در Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ آلماني مابين دو جنگ است كه روشنÙكران ماركسيست آلماني براي اولين‌بار به تØÙ„يل موزيك در Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡â€ŒØ´Ù†Ø§Ø³ÙŠ Ùˆ ÙلسÙÙŠ مي‌پردازند.1 مقالة Ù…Ø¹Ø±ÙˆÙ Ø¢Ø¯ÙØ±Ù†Ùˆ به‌نام «شيوه‌هاي واپس‌گرايانه در شنيدن»2 مي‌تواند نقطة عطÙÙŠ در تØÙ„يل موزيك عامه Ùˆ يا كلاسيك (در Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø¬Ø¯ÙŠØ¯) تلقي شود. در اين Ú¯ÙØªØ§Ø± سعي مي‌شود كه با توجه به تئوري آدرنو نمايي كلي از موزيك عامه در ايران، در چند سال گذشته، به‌دست آيد.
نكتة اصلي در هر تØÙ„يلْ نمايش، انعكاس Ùˆ تجلي ايدئولوژي ØØ§ÙƒÙ…Ù‡ در قطعات موزيك است. البته كاملاً ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª كه بررسي تأثير موزيك عامه در ØÙ‚يقت ابتدايي‌ترين نوع جامعه‌شناسي موزيك است، Ùˆ ما در سراسر اين مقاله سعي خواهيم كرد كه از اين خطر پرهيز كنيم. شايد اولين تصويري كه براي ÙØ±Ø¯ از عبارت جامعه‌شناسي موزيك به‌وجود مي‌آيد، همانا ارتباط‌دادن گروه‌هاي اجتماعي خاص با نوع ÙØ±Ù… موزيك است. اما ما مشاهده خواهيم كرد كه هيچ‌ نوع «ارتباط مستقيم» بين گروه Ùˆ ÙØ±Ù… موزيك وجود ندارد، Ùˆ بايد اشكال موزيك را در آن‌چيزي كه لوكاچ «كليت اجتماعي» مي‌نامد بررسي كرد.
تصوير كلي
مي‌توان در نمايي كلي به خصوصيات جهانشمول Ùˆ عام موزيك عامه در ايران دست ÙŠØ§ÙØª:
اولاً موزيك عامه بدون ترديد داراي شكلي منجمد Ùˆ بسته است كه در آن صور (images)ØŒ ÙØ±Ù… Ùˆ سازمان٠يك قطعة موزيك بسيار قابل‌Ùهم براي توده است3. به‌عبارت ديگر ÙØ±Ø¯ به‌سادگي مي‌تواند خود را در كنار صورت‌ها Ùˆ ÙØ±Ù…‌هاي موزيك قرار دهد Ùˆ بدون به‌كاربستن تخيل Ùˆ انديشه در شكل سازماني اين نوع موزيك قرار مي‌گيرد.
در اين نوع موزيك، ÙØ±Ø¯ خود را تسليم اين ÙØ±Ù… موزيكال مي‌كند Ùˆ در سراسر تجربة شنيدن به Ø³ÙØ±ÙŠ Ø¯Ø±ÙˆØºÙŠÙ† Ùˆ ازپيش‌تعيين‌شده تن مي‌دهد. سادگي شكل، خيال Ùˆ سازمان٠اين قطعات موزيك سبب مي‌شود كه ÙØ±Ø¯ در هر Ù„ØØ¸Ù‡ كه بخواهد در متن آن قرار گيرد Ùˆ يا به‌سادگي از آن بيرون آيد. گويي اين نوع موزيك در متني Ù…Ø³Ø·Ø Ùˆ هموار در ØØ±ÙƒØª است.
موزيك عامه كلاً ØØ§ÙˆÙŠ Ø§ÙŠÙ† خصوصيت است كه در آن دنيا آشنا، قابل‌كنترل Ùˆ قابل‌پيش‌بيني است. ØØ§Ù„ آنكه پيچيدگي٠يك ÙØ±Ù… موزيكال مي‌تواند باعث Ø§ÙØ²Ø§ÙŠØ´ اضطراب Ùˆ دلهره شود. به سخن ديگر، موزيك عامه همانا كوششي درجهت پيروزي بر دلهره Ùˆ اضطراب‌هاي اجتماعي است. بدين‌سبب است كه رابطه‌اي عميق ميان دلهره‌هاي اجتماعي Ùˆ موزيك عامه به‌چشم مي‌خورد.4
ترس‌هاي غيرعقلاني ناشي از تØÙˆÙ„ات سريع اجتماعي، سقوط منزلت Ùˆ پايگاه اجتماعي Ùˆ بالاخره گمنامي٠اجتماعي مي‌تواند عامل يا عواملي باشد كه به پيدايش اضطراب كمك نمايد. در عصر جديد Ùˆ به‌ويژه با توسعة شهرنشيني، به‌نظر مي‌آيد كه روابط اجتماعي بيش از پيش مبهم Ùˆ غيرقابل‌درك شده است. اين وضعيت به‌ويژه درمورد قشرهاي بي‌ثبات Ùˆ ناپايدار به‌شكل واضØâ€ŒØªØ±ÙŠ Ø¯ÙŠØ¯Ù‡ مي‌شود. موزيك عامه داراي عملكرد خاصي است كه همانا خنثي‌‌كردن اضطراب Ùˆ دلهره است.
رابطة دلهره Ùˆ موزيك عامه را مي‌توان در يكنواختي Ùˆ منجمد‌بودن اين ÙØ±Ù… موسيقي مشاهده كرد. ازبين‌بردن هرگونه تجربة «غيرمداوم» Ùˆ ايجاد دنيايي Ù…Ø³Ø·Ø ÙƒÙ‡ در آن ÙØ±Ø¯ بدون هيچ‌گونه اشكالي در متن آن قرار مي‌گيرد، گوياي اين نكته است. البته كاملاً ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª كه موزيك كلاسيك اگرچه داراي يك «سيستم» Ùˆ «نظم» مشخص است، ولي مسلماً تجربة زيباشناسانة ناشي از آن Ù…Ø³Ø·Ø Ùˆ منجمد نيست. براي تودة عامهْ هرنوع تجربة موزيكال [غير؟]خطي نوعي عامل دلهره‌زا Ùˆ ويران‌گراست. بدين‌سبب است كه مثلاً موزيك نوع «آغاسي» مي‌تواند به علت انجماد Ùوق‌العاده‌اش Ù…ØØ¨ÙˆØ¨Ù آن قشرهايي باشد كه از نظر زبان‌شناسي اجتماعي در پايين‌ترين Ø³Ø·Ø Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡ قرار دارند.5 در اين نوع موزيك، Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ ØØ±ÙƒØ§ØªÙ از پيش‌تعيين‌شدة بدن در يك ÙØ¶Ø§ÙŠ Ù‡Ù…Ú¯ÙˆÙ† قرار مي‌گيرند Ùˆ ÙØ±Ø¯ تجربة موزيكال خود را از طريق ØØ±ÙƒØ§Øª بدن نشان مي‌دهد. در ØÙ‚يقت اين نوع موسيقي تلاش مي‌كند تا بتواند نوعي «همبستگي كلي» در Ø³Ø·Ø ÙƒÙ†ØªØ±Ù„ موسيقي Ùˆ «تن» به‌وجود آورد، ÙØ±Ø¯ÙŠ ÙƒÙ‡ ØªØØªâ€ŒØªØ£Ø«ÙŠØ± اين موزيك قرار مي‌گيرد، Ùˆ به سبب آنكه ديگران نيز همين همگامي Ùˆ هم‌نوايي در Ø³Ø·Ø ØªÙ† را انجام مي‌دهند، مي‌تواند خود را با ÙƒÙ„ÙŠØªÙ Ø§ÙØ±Ø§Ø¯Ù’ يك‌صدا Ùˆ يك‌دست ببيند. اين تجربه همان تجربة دنياي كودكي است كه در آن Ø·ÙÙ„ از طريق زبان ØØ±ÙƒØ§Øª تن مي‌تواند با جهان خارج ارتباط يابد.6 به‌سخن ديگر تجربة موزيكال در اينجا نوعي تجربة «بينايي» را نيز همراه دارد. موزيك به‌معناي خالص Ùˆ مطلق كلمه آن‌قدر مهم نيست كه Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از موزيك براي تنظيم Ùˆ كنترل ØØ±ÙƒØ§Øª بدن، اين گرايش توتاليتر در موزيك عامه مي‌تواند [ØŸ] قشرهايي بي‌ثبات Ùˆ شناور به‌وجود آورد
از آنچه كه Ú¯ÙØªÙ‡ شد چنين برمي‌آيد كه در پايين‌ترين نوع موزيك عامه، تجربة موزيكال بيشتر نوعي «بهانه» Ùˆ «عذر» جهت ايجاد يك ÙØ¶Ø§ÙŠ Ø¯Ø±ÙˆØºÙŠÙ†Ù Â«Ù†Ø²Ø¯ÙŠÙƒÙŠ اجتماعي» است. موزيك در اينجا نوعي «كاتاليزر» براي شكل‌دادن به Ø§ØØ³Ø§Ø³ ناشناخته براي نزديكي Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ است. اما نكتة مهم اينكه اين Ø±ÙˆØ Ù†Ø²Ø¯ÙŠÙƒÙŠ اجتماعي كه توسط موزيك توده به‌وجود مي‌آيد به‌طور عمده خود را در ØÙŠØ·Ø© ØØ±ÙƒØ§Øª بدن كه قابل‌رؤيت است متجلي مي‌سازد. كاملاً ممكن است كه تمايل براي ايجاد يك تجربة مشترك٠گروهي خود را در Ø³Ø·ÙˆØ Ø²Ø¨Ø§Ù†ØŒ Ùكر Ùˆ يا هنرهاي جدي‌تر نشان دهد. اما اينكه اين اشتياق شديد به‌صورت ØØ±ÙƒØ§Øª Ø³Ø§Ø²Ù…Ø§Ù†â€ŒÙŠØ§ÙØªØ© تن ظاهر مي‌شود، معنايي به اين نوع موزيك عامه مي‌بخشد.
در انواع ديگر موزيك عامه كه قدري بالاتر از اين نوع قرار دارد، Â«Ø±ÙˆØ Ú¯Ø±ÙˆÙ‡ÙŠÂ» اهميت آن‌چناني ندارد. بدون‌شك موزيك «گوگوش»، «ستار» Ùˆ غيره، موزيك سرخوردگي٠قشرهاي جوان طبقة متوسط Ùˆ طبقة متوسط پايين است. در اينجا تصنيÙÙ’ شكلي شبه‌شعري پيدا مي‌كند Ùˆ رابطه‌اي Â«Ø®ÙˆØ¯Ø´ÙŠÙØªÙ‡â€ŒÙˆØ§Ø±Â» [Narcissit] بين ÙØ±Ø¯ Ùˆ اشياء Ùˆ تصاوير به‌وجود مي‌آيد. مثلاً در اين قطعه كه خواننده مي‌گويد: اگه سبزم، اگه جنگل، اگه ماهي، اگه دريا، آنچه كه ديده مي‌شود تركيب «زبان خودماني» با تصاوير شبه‌شاعرانه است. گرايش‌هاي Ø·Ùوليت در اين زبان موزيك آن‌چنان است كه سبز، جنگل Ùˆ غيره را تبديل به رابطه‌اي Â«Ø®ÙˆØ¯Ø´ÙŠÙØªÙ‡Â» بين ÙØ±Ø¯ Ùˆ تصاوير شبه‌شعري مي‌كند. شايد اين همان خصوصيت كلي٠خرده‌بورژوازي است كه مي‌خواهد رابطه‌اي Ø´Ø¨Ù‡â€ŒÙ…ØØ²ÙˆÙ† Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙŠâ€ŒØ´Ø¯Ù‡ با دنيا Ùˆ اشياء را به‌وجود آورد. جهان ÙØ±Ø¯ÙŠâ€ŒØ´Ø¯Ù‡ در موزيك «گوگوش» در ØÙ‚يقت نوعي «تسلي» براي آن دسته از گروه‌هاي اجتماعي است كه در مكانيسم پيچيدة روابط اجتماعي بيش از پيش Ø§ØØ³Ø§Ø³ ضع٠و زبوني مي‌نمايند.
البته مي‌توان اشاره كرد كه «شكل اجرايي موزيك» همراه موزيك ناب را ØªØØªâ€ŒØªØ£Ø«ÙŠØ± قرار داده است. به‌عبارت ديگر ØØªÙŠ Ø¯Ø± مورد موزيك كلاسيك، شكل اجرايي٠كارهاي «ماهلر» Ùˆ «واگنر» داراي يك عملكرد عميق اجتماعي بوده است.7 بدين‌خاطر است كه در اشكال موزيك عامه، خواننده در كنار آرايش صØÙ†Ù‡ يك كليت را به‌وجود مي‌آورد كه داراي اهميت خاص است. در ØØ§Ù„ÙŠ كه در مورد «آغاسي» آرايش صØÙ†Ù‡ نقش چنداني را ندارد، در اجراهاي موزيك «گوگوش» صØÙ†Ù‡ داراي اهميتي خاص است. ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ صØÙ†Ù‡â€ŒØ¢Ø±Ø§ÙŠÙŠ Ø¯Ø± موزيك گوگوش ØØ§Ù„تي ابتدايي Ùˆ Ø®ÙˆØ¯Ø´ÙŠÙØªÙ‡â€ŒÙˆØ§Ø± است كه ÙØ±Ø¯ خود را در متن خيال تصور كرده Ùˆ به ÙØ±Ø§Ù…وشي مطلق مي‌رسد. ØØ±ÙƒØ§Øª دوربين در ØÙ‚يقت سازندة مجموعه تصاويري است كه در آن گوگوش چونان «خود ايده‌آل» (Ego Ideal) ظاهر مي‌شود كه در دنياي دروغين ÙØ±Ø§ØºØª Ùˆ تخيلات كودكانه، ÙØ±Ø¯ را در خود Ù…ØÙˆ مي‌سازد. اين دنياي خيالي همانا رؤياهاي جابه‌جاشدة خرده‌بورژوازي است كه به‌شكلي مصنوعي قابل‌دسترسي نشان داده مي‌شود. در متن صØÙ†Ù‡ØŒ «گوگوش» چونان يك قهرمان رؤياهاي يك خرده‌بورژوا تسلط كامل خود را ØÙظ مي‌كند. دنياي اطرا٠در صØÙ†Ù‡ در متن رؤياهاي عاطÙÙŠ Ùˆ كودكانه Ù…ØÙˆ مي‌گردد. در اينجا اين ÙØ±Ø¯ است كه به Ù…ØÙŠØ· تسلط كامل دارد Ùˆ متن صØÙ†Ù‡ چونان تصاوير ØªØµÙ†ÙŠÙØŒ رابطه‌ا‌ي Ø®ÙˆØ¯Ø´ÙŠÙØªÙ‡â€ŒÙˆØ§Ø± با خواننده Ùˆ شنونده برقرار مي‌كند. به سخني ديگر، رابطه‌اي «صميمانه» ميان خواننده Ùˆ متن صØÙ†Ù‡ برقرار مي‌گردد. دنياي Ø¢Ø±Ø§ÙŠØ´â€ŒÙŠØ§ÙØªÙ‡ «گوگوش» ÙØ§Ù‚د «سايه‌روشن» است گويي كه روشني مطلق همه‌چيز را ØªØØª تأثير قرار داده. اين دنياي Ùوق‌روشن مي‌تواند پاسخي به ابهام، سرگشتگي Ùˆ بي‌امني زندگي٠يك خرده‌بورژوا باشد.
در نوع ديگر موزيك عامه، (ØÙ…يرا، هايده Ùˆ غيره) ÙØ¶Ø§ÙŠ Ù…ÙˆØ²ÙŠÙƒ به شكلي قراردادي Ùˆ خسته‌كننده Â«Ù…ØØ²ÙˆÙ†Â» است. Â«ØØ²Ù†Â» در اين نوع موزيك بيشتر در رابطه با ترس از جدايي، تنهايي Ùˆ بي‌كسي است. شايد اين بهترين ÙØ±Ù… موزيك است كه در آن اضطراب Ùˆ ترس‌هاي طبقة بورژوا Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است. شعر Ùˆ Ø¨Ø§ÙØª موزيك در ØØ±ÙƒØªÙŠ Ø¨Ø·Ø¦ÙŠ جريان مي‌يابد. ÙƒÙ†Ø¯ÙŠÙ ØØ±ÙƒØª بخش‌هاي موزيك درست نقطة مقابل٠سرعت ØØ±ÙƒØª در موزيك٠قشرهاي پايين‌تر است. در اينجا ناله‌هاي زنانه، از يك‌سو منعكس‌كنندة موقعيت مظلوم زن ايراني است Ùˆ از سوي ديگر ايده‌آل‌هاي زنانگي را در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ خرده‌‌بورژوازي نشان مي‌دهد. ايده‌آل زنانگي در اينجا نوعي تصوير سركوب‌شدة جنسي است. بدون ‌شك در اين نوع موزيك، ساخت صدا داراي اهميتي ويژه است. ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¢Ù†ÙƒÙ‡ اين دسته از خوانندگان داراي خصوصيات ايده‌آل زنانگي اند Ùˆ به‌سادگي مي‌توادند شنونده را مجذوب Ùˆ Ø³ØØ±Ø²Ø¯Ù‡ كنند. اين ناله‌هاي Ù…ØØ²ÙˆÙ† عاشقانه در ØÙ‚يقت همان زيباسازي٠رنج‌كشيدگي است. لذت‌بردن آن‌چنان است كه ÙØ±Ø¯ مي‌تواند به‌سهولت خود را با آن همگام سازد. اما اينكه تنهايي Ùˆ بي‌كسي با صداي مجذوب‌كنندة زنانه منعكس مي‌شود معنايي خاص دارد. در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ قدرت‌گرايانة ايراني بدون ‌شك عامل٠ازبين‌برندة تنهايي همانا مادر Ùˆ خانواده است. به‌خصوص اينكه در سال‌‌هاي اخير با پيدايش طبقات Ùˆ گروه‌هاي جديد Ùˆ با رشد ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ عامه، اهميت خانواده رو به كاهش گذاشته است. در ØÙ‚يقت، زنانگي همانا بازگشت به «رØÙ… مادر» (بر طبق تئوري ÙØ±ÙˆÙŠØ¯) Ùˆ Ù…ØÙŠØ· گرم Ùˆ Â«ÙØ±Ø¯ÙŠâ€ŒØ´Ø¯Ø©Â» خانواده است. در سراسر تجربة شنيدن٠اين چنين موزيك، ÙØ±Ø¯ ØØ³ شديد يكي‌شدن با جامعة گرم مادرانه را در درون خود Ø§ØØ³Ø§Ø³ مي‌كند. از سوي ديگر ØÙظ اين تنهايي Ùˆ رنج مي‌تواند ÙØ±Ø¯ را به‌طور موقت از تسلط دنياي بي‌رØÙ… جامعه نجات دهد.8
موزيك ÙƒÙند در ØÙ‚يقت نمايشگر نوعي ترس از تنهايي Ùˆ جستجو براي «نجات‌دهنده» است. در اين نوع موزيك Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از تن جهت همگامي با موزيك نقش عمده‌اي ندارد. بطئي‌بودن موزيك Ùˆ تصوير (مثلاً در مقابل آغاسي) نوعي پذيرش شكست Ùˆ ناكامي، از يك‌سو، Ùˆ ترس از به‌هم‌ريخته‌شدن ÙØ±Ù…‌هاي قابل‌درك، از سوي ديگر، است.
اين ÙØ±Ù… تصني٠و موزيك عميقاً Ù…ØØ§Ùظه‌كار است. ØØªÙŠ Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ از كلمات شبه‌شعري نيز از پيش تعيين‌شده است Ùˆ برعكس نوع ديگر موزيك عامه (گوگوش)ØŒ زبان شبه‌شعري در اينجا كم Ùˆ بيش سنتي است. اين زبان آن‌چنان بسته Ùˆ سركوب‌شده ‌ است كه مي‌تواند اين تجربه موزيكال را براي گروه‌هاي بيشتري قابل‌درك سازد.
در اينجا بايد به نكتة ديگري نيز توجه داشت Ùˆ آن اينكه موزيك عامه داراي اين گرايش مهم است كه كوشش مي‌كند سرخوردگي‌هاي دنيوي را به‌شكلي Ø´Ø¨Ù‡â€ŒØ¹Ø±ÙØ§Ù†ÙŠ Ùˆ ايده‌آليستي بيان كند.9 در ØÙ‚يقت موزيك عامه بخشي از مكانيسم توليد آگاهي٠مجازي است كه در آن ÙØ±Ø¯ خود را در رابطه‌اي تخيلي مشاهده مي‌كند Ùˆ پيچيدگي روابط اجتماعي Ùˆ درك آن را ÙØ¯Ø§ÙŠ Ø¯Ù†ÙŠØ§ÙŠ يك‌بعدي Ùˆ وهم‌آلود مي‌كند. شكوه‌ها Ùˆ ناله‌هاي مبهم٠دروني در موزيك عامه، خود را در قالبي از‌پيش‌تعيين‌شده مي‌يابد. هر نوع اشتياق، ØØ²Ù†ØŒ Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÙŠ Ùˆ رنجْ خود را به‌شكلي متبلور Ùˆ Ø³Ø§Ø²Ù…Ø§Ù†â€ŒÙŠØ§ÙØªÙ‡ Ùˆ پيش‌بيني‌شده نشان مي‌دهد. در موزيك عامه، ÙØ±Ø¯Ù’ رنج‌هاي دنيوي خود را به جهاني ديگر منتقل مي‌سازد. گويي كه Ùقط تجربة زوركي٠عشق [درØÙƒÙ…] پاسخ نهايي (Ùˆ يا گريز نهايي؟) به Ø¨ØØ±Ø§Ù†â€ŒÙ‡Ø§ Ùˆ زخم‌هاي اجتماعي است.
در موزيك عامه، به‌خصوص آن نوعي كه براساس تصاوير زنانگي است، Ù…Ùهوم عشق نيز بسيار بسته Ùˆ يك‌بعدي است. عشق در اينجا نوعي وسيله Ùˆ كاتاليزر براي رهايي از آن دسته از غم‌هايي است كه ÙØ±Ø¯ را در تنهايي دچار Ø¨ØØ±Ø§Ù† Ùˆ تشويش مي‌نمايد. بايد دانست كه براي خرده‌بورژوا غم Ùˆ رنج هميشه بايد بتواند شكلي عيني Ùˆ معين در دنياي خارج پيدا كند. به‌عبارت ديگر اگر غم نتواند به شكل Ø³Ø§Ø²Ù…Ø§Ù†â€ŒÙŠØ§ÙØªÙ‡ (به‌صورت تجربة مبتذل Ùˆ كليشه‌اي٠عشق) منعكس شود، ÙØ±Ø¯ Ø§ØØªÙ…الاً دچار «تشويش بي‌نظمي» مي‌گردد.10 بدين‌سبب است كه تنها تجربة زيباشناسي در اين نوع موزيك Ùقط مي‌تواند به‌صورت عشق «خودآزار» Ùˆ اشتياق براي يكي شدن با معشوق باشد. «ترس از جدايي» در ØÙ‚يقت نشان‌دهندة نوعي گرايش به قدرت‌گرايي Ùˆ آن‌چيزي كه اريش ÙØ±ÙˆÙ… آن را «ترس از آزادي» ناميده است. كاملاً ÙˆØ§Ø¶Ø Ø§Ø³Øª كه عشق در موزيك عامه نوعي تجربه‌، زبان، تخيل Ùˆ يا انديشه نيست، بلكه ميل به تسليم معشوق٠«غيرقابل دسترسْ» ØµÙØª ممتاز اين بخش از موزيك عامه است. غيرقابل دسترس بودن معشوق نيز در اينجا اهميتي ويژه دارد. به عبارت ديگر ناميسر‌بودن وصال Ùˆ رنج جدايي همانا نشان‌دهندة شدت سرخوردگي Ùˆ بيهوده‌بودن مسكن‌هايي چون موزيك عامه است. ÙØ±Ø¯ كم‌كم از اين اخلاق رنج‌بردن در Ù…ØØªÙˆØ§ÙŠ Ø§ÙŠÙ† عشق خودآزار لذت مي‌برد Ùˆ بدين‌ترتيب جنبه‌هاي ظالمانه Ùˆ تØÙ…يق‌كنندة موزيك عامه يك‌بار ديگر خود را نشان مي‌دهد. اين عذاب Ùˆ رنج توجيه‌كنندة رنج واقعي است كه «جامعه به ÙØ±Ø¯ تØÙ…يل مي‌گردد. بدين‌سبب است كه موزيك عامه هميشه توانسته است ظالمانه‌ترين ÙØ±Ù… واقعيت جامعه را مخدوش نمايد. نتيجة اين تجربة كليشه‌اي٠«رنج‌ دوري» همانا Ø¨ÙŠâ€ŒØØ³â€ŒØ´Ø¯Ù† ابعاد زيباشناسي ÙØ±Ø¯ است. بدين‌شيوه كه آدرنو معتقد است موزيك عامه منجر به كر‌شدن Ùˆ سركوب‌شدن ØÙˆØ§Ø³ متعالي زيباشناسي در انسان مي‌گردد!!
در عشق ظالمانة موزيك عامه، رابطه قدرت‌گرايانه Ùˆ ضع٠طبقة خرده‌بورژوا Ùˆ دنياي بستهْ تجربيات خود را Ø¨Ù‡â€ŒÙˆØ¶ÙˆØ Ù†Ø´Ø§Ù† مي‌دهد. ÙØ±Ø¯ از يك‌سوي از سلطة رابطة قدرت‌گرايانه در جامعه رنج مي‌برد. از سوي ديگر با نمايش‌دادن اين رنج در موزيك عامه، ÙØ±Ø¯ خود را براي پذيرش Ùˆ قبول اين عذاب آماده مي‌سازد. بسته‌بودن ÙØ±Ù… موزيكال نشان‌دهنده‌ Ùˆ در ØÙ‚يقت خنثي‌كنندة اين اضطراب غيرمشخص است.
آدرنو در Ú¯ÙØªØ§Ø± خود در باب موزيك عامه، بدين‌نكته اشاره مي‌كند كه چگونه بخش ناخودآگاه ذهن Ùˆ همچنين قسمت خلاقة آن توسط موزيك عامه نابود مي‌شود.11 گويي كه ÙØ±Ø¯ خالي از هرگونه درون Ùˆ ذهنيت است. لوكاچ جوان Ø´Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ¯Ù‡Ø¯ كه پيدايش مقوله‌اي به‌نام درون Ùقط در رمان بورژوايي Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù…ÙŠâ€ŒØ§ÙØªØ¯.12 در موزيك عامه، بدون‌شك ذهنيت Ùˆ عينيت، درون Ùˆ برون، با يكديگر يكسان مي‌شوند. در ابتدايي‌ترين نوع موزيك عامه كه با رقص Ùˆ آواز همراه است، ÙØ±Ø¯ در مرØÙ„ه‌اي است كه Ù‡Ú¯Ù„ آن را آگاهي ابتدايي ناميده است. جهان Ù…Ø³Ø·Ø Ù…ÙˆØ²ÙŠÙƒ عامه موقعيتي «پيروزمند» Ùˆ «مسلط» به ÙØ±Ø¯ مي‌بخشد.
ÙØ±Ù…‌هاي موزيك آن‌چنان است كه ÙØ±Ø¯ مي‌تواند خطاب‌كننده Ùˆ يا خطاب‌شونده باشد. شنوندة اين شكل موزيك به‌طور دربست ÙØ±Ø¯ را در اين‌ صورت‌هاي موزيكال جاي مي‌دهد Ùˆ باورهاي روزمرة او مرتباً توسط اين هنر تهي تأييد مي‌گردد. اگر Â«Ø¨ÙŠâ€ŒÙˆÙØ§ÙŠÙŠ" يا «جدايي" در Ø¹Ø±ÙØ§Ù† Ùˆ ادبيات داراي Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… متعالي Ùˆ آن‌جهاني باشد. موزيك عامه آن را تبديل به شكلي «قابل رؤيت» Ùˆ «قابل لمس» مي‌نمايد. در موزيك عامه رابطة ÙØ±Ø¯ با جهان خارج براساس نوعي «تعادل» استوار است. Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… شعري يا شبه‌شعري در موزيك عامه به‌سهولت «قابل تبديل» به پديده‌هاي جهان خارج بوده Ùˆ هر ØØ³ دروني خود را در دنياي غيرانتزاعي Ùˆ Ù…ØªØØ¬Ø± مي‌يابد. در ØÙ‚يقت دنياي انتزاعيْ جهاني است كه موزيك عامه از آن مي‌گريزد. لازم به تذكر است كه در زندگي٠يك خرده‌بورژوا؛ جهان انتزاعياتْ اضطراب‌انگيز Ùˆ تشويش‌آور است. دنياي انتزاعي آن‌چنان دنيايي است كه در آن دنياي سادة مبادلات عيني جايي ندارد.13
بدين‌شيوه است كه در موزيك عامه، عشق هميشه در قبال كسي كه قابل‌لمس است، Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯. رنج Ùˆ ناكامي در واقعيت همانا درد ناتواني در ايجاد همان دنياي تعادل مصنوعي Ùˆ منجمد است. از سوي ديگر، موزيك عامه نمي‌تواند ØÙˆØ§Ø³ گوناگون يا متضاد را در يك قطعه موزيك تجربه كند. اگر «رنج»، «دلتنگي»، «عذاب» Ùˆ «غم» Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠâ€ŒØ´ÙˆØ¯ موزيك عامه بايد بتواند اين ØØ§Ù„ات را به مبتذل‌ترين شكل ممكن برآورد، آن‌چنان‌كه با يكديگر در تضاد Ùˆ اختلا٠نباشند. به سخن ديگر، تجربه با ØØ§Ù„ات گوناگون مي‌تواند جهان كليشه‌اي ÙØ±Ø¯ را برهم‌زده Ùˆ او را دچار سرگيجه كند.
در نوع ديگر موزيك عامه در ايران كه مي‌تواند معر٠آن ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯ باشد، عملكرد ايدئولوژي Ùˆ «آگاهي مجازي [كاذب]» به‌گونه‌اي ديگر است. در تبديل شعر «شاملو» به موزيك عامه آنچه كه ØØ§Ø¦Ø² اهميت است‌ منجمد‌شدن٠شعر در قالبي سطØÙŠØŒ تكراري Ùˆ ساده است. در اينجا ظاهراً شعر ناب تبديل به يك مجموعه Ùˆ كليت مي‌گردد. ØØ§Ù„ آنكه شعر ناب (به‌خصوص شعر در عصر جديد) مي‌تواند ØØ§ÙˆÙŠ Ù…Ø¬Ù…ÙˆØ¹Ù‡â€ŒÙ‡Ø§ÙŠ بي‌نهايتي از كلمه، مصرع Ùˆ بيت باشد. در شعر مدرن ØØªÙŠ ØªØ¬Ø±Ø¨Ø© ناب با كلمه نيز پديده‌اي مستقل است كه مي‌تواند جدا از مصرع يا بيت خوانده شود Ùˆ به‌خاطر بماند. البته روشن است كه شعر معاصر ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ù†ØªÙˆØ§Ù†Ø³ØªÙ‡ به آن‌چنان Ù¾ÙŠØ´Ø±ÙØªÙŠ Ø¯Ø± تجربة انتزاعي با كلمه نائل شود Ùˆ Ø§ØØªÙ…الاً كلمه در متن مصرع Ùˆ يا بيت شكل مي‌گيرد. اما به‌هر صورت موزيكال‌شدن شعر شاملو چيزي جز ساده‌كردن آن براي به‌خاطر‌آوردن٠سريع نيست. در متÙكرانه‌ترين نوع شنيدن٠موزيك Â«ÙØ±Ù‡Ø§Ø¯Â» Ùˆ شعر «شاملو»، تصويري كه به‌دست مي‌آيد يك دلتنگي سطØÙŠ Ø¨Ø±Ø§ÙŠ Ø§Ø²â€ŒØ¨ÙŠÙ†â€ŒØ±ÙØªÙ† شهري قديمي Ùˆ آشنا است.
«تنگ‌بودن كوچه‌ها» Ùˆ «خالي‌بودن دكون‌ها» متداول‌ترين Ùˆ سطØÙŠâ€ŒØªØ±ÙŠÙ† تجربة آن شهري است كه سريعاً در ØØ§Ù„ تØÙˆÙ„ات سريع اجتماعي است. اين در ØÙ‚يقت همان دلتنگي براي آشنايي است كه تصوير مسلط ذهني دنياي خرده‌بورژوازي را تشكيل مي‌دهد.
در ادبيات Ùˆ هنر اروپايي مي‌توان نمونه‌هايي ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† از اين «دلتنگي براي آشنايي» Ù…Ø·Ø±Ø Ø³Ø§Ø®Øª كه همه نمايشگر رؤياهاي طبقة متوسط پايين٠روبه‌زوال است.14
Ù†ÙØ±Øª از شهر، اين ادعا كه شهر روابط ÙØ±Ø¯ÙŠâ€ŒØ´Ø¯Ù‡ را از بين مي‌برد، اشتياق براي پناه‌بردن به روزگاري «ساده‌تر» كه در آن همه خوب Ùˆ مهربانند، اين Ø§ØØ³Ø§Ø³ كه جامعة شهريْ مادي، Ø¨ÙŠâ€ŒØ±ÙˆØ Ùˆ خودخواه است، در سراسر ايدئولوژي اين طبقه ديده مي‌شود كه Ù…ØªØ£Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ در اين مقاله ÙØ±ØµØª Ø¨ØØ« پيرامون آن نيست.
به‌هر صورت آنچه كه مسلم است، اين است كه در سراسر موزيك عامه در ايران جهان‌بيني خرده‌بورژوازي مكاني والا دارد. ترس از دوري Ùˆ اشتياق شديد براي نزديك‌شدن به معشوق همان انعكاس نوع٠زندگي جديد است كه در آن روابط براساس ضوابط «توليد سادة كالايي» قرار ندارد. Ùقط در جهان٠كالايي‌شده است كه ÙØ±Ø¯ نيز چونان يك كالا مجرد بوده، موقعيت ممتاز Ùˆ يكة خود را از دست مي‌دهد. دقيقاً اين طبقه خرده‌بورژوا است كه خود را در معرض بيشترين تØÙ‚ير در جامعة جديد مي‌بيند.
در خاتمه، تذكر اين نكته شايان است كه Ø±ÙˆØ Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ø© جديد را در ايران عميقاً مي‌توان در نوع موزيك كش٠نمود. اشتياق براي ØÙاظت‌شدن Ùˆ ØÙ…ايت‌شدن در سراسر اين موزيك به چشم مي‌خورد. به سخن ديگر، در اين موزيك، قدرت چونان پديده‌اي اهورايي است كه عشق، رؤيا Ùˆ رنج سرانجام به آن ختم مي‌شوند. البته قدرت نه به معناي عقلاني (Rational) Ùˆ عملكردي (Functional) بلكه قدرت به‌مثابه پديده‌اي Ø±ÙˆØØ§Ù†ÙŠ Ùˆ عاشقانه. دقيقاً در برداشت عاشقانه از قدرت است كه مكانيسم سركوب‌كنندة آن مبهم Ùˆ غيرقابل‌درك باقي مي‌ماند.
يادداشت‌ها
_________________________________________________________________________________
1. نگاه كنيد به: Martin Jay، Dialectical Imaginations, London، 1973
پيدايش شيوه‌اي جديد در موزيك‌شناسي توسط آدورنو (Adorno)ØŒ Ùˆ هانس ايزلر (Hans Eisler) از يك‌سوي مربوط به انقلاب در موزيك توسط شوئنبرگ (Schoenberg) بوده Ùˆ از سوي ديگر Ù…ØØµÙˆÙ„ به‌كار Ú¯Ø±ÙØªÙ† ماركسيسم در متن سنت ايده‌آليسم آلماني Ùˆ نقد ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ است.
2. نگاه كنيد به:
Theodor W. Adorno, "On the Fetish character in music" in the essential Frankfurt School Reader، Oxford، 1978، pp. 270-300.
نگاه كنيد به:
Adorno، “A Social Critique of Radio Music"، Kenyon Review، Vol. VIII، No.2، 1945، 208-217.
3. مقالة «Regression of Listening" p. 281.
4. Ibid. p.287.
5. در تئوري‌هاي بازيل برنستاين (Basil Bernstein) سعي شده است كه رابطه ميان اشكال زباني Ùˆ گروه‌هاي مختل٠اجتماعي تصور شود. در اين تئوري ÙØ±Ø¶ بر اين است كه زبان طبقه متوسط انتزاعي است ØØ§Ù„ آنكه شكل زباني Ùˆ Ú¯ÙØªØ§Ø±ÙŠ Ú¯Ø±ÙˆÙ‡â€ŒÙ‡Ø§ÙŠ ØªØØªØ§Ù†ÙŠ Ø§Ø¬ØªÙ…Ø§Ø¹ÙŠ بيشتر غيرانتزاعي Ùˆ ØØ³ÙŠ Ø§Ø³Øª. نگاه كنيد به: BernsteinØŒ CalssØŒ Code and ContrlØŒ LondonØŒ 1973.
6. ژان پياژه در مورد برداشت كودك از جهان معتقد است كه Ø·ÙÙ„ در مراØÙ„ نخستين قادر به تÙكيك شمردن اشياء نيست. به عبارت ديگر Ø·ÙÙ„ اشياء را مجموعه‌اي مبهم Ùˆ به‌هم پيوسته مي‌انگارد كه در آن شيئي به تنهايي، معنايي ندارد Ùˆ يا آنكه تصور مي‌كند اشياء به‌خاطري نمايي، (مثلاً وجود مادر) در ØØ±ÙƒØªâ€ŒØ§Ù†Ø¯. نگاه كنيد به:
Piaget، Child’s concpect of the Word، London، 1973.
7. در تئوري هنر واگنر، دنياي «بصري» اهميتي Ùوق‌العاده دارد. در اينجا موزيك، هنر تئاتري Ùˆ هنر ويژه‌اي را به‌وجود مي‌آورد. اين تركيب آن‌چنان است كه «تجربه‌ شنيدن» ØªØØª تأثير «تجربه‌ بينايي» قرار مي‌گيرد. به سخن ديگر موزيك ناب اهميت خود را از دست داده Ùˆ «شكوه صØÙ†Ù‡Â» تمام ابعاد زيباشناسي را Ø§ØØ§Ø·Ù‡ مي‌كند. اين نوع موزيك به‌علت خصوصيت بينايي‌اش به‌سادگي قابل درك بوده Ùˆ ØØ³ كاذب قدرت Ùˆ شكوه را در بيننده به‌وجود مي‌آورد. تصادÙÙŠ نيست كه موزيك عامه سراسر انباشته از Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… «بينايي» است.
8. براي بررسي رابطة تنهايي و موزيك عامه نگاه كنيد به:
Adorno and Horkheimer، Dialectics of Enlightenment، London، 1973.
9. در سراسر نوشته‌هاي ÙÙŠÙ„Ø³ÙˆÙØ§Ù† مكتب ÙØ±Ø§Ù†ÙƒÙورت مسئله «زيباشناسي» چونان بخشي از آگاهي مجازي به‌شكل گسترده‌اي Ø¨ØØ« شده است بر اساس تئوري‌هاي هوركهايمر Ùˆ بنيامين ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ عامه داراي خصلتي مثبت Ùˆ در جهت تأييد وضع موجود عمل مي‌نمايد. در مقابل اين خصلت هنر عامه، هنر متعالي مدرن داراي خصوصيت Ùˆ مشخصه ديگر است. مثلاً در موزيك شوئنبرگ شنيدن پديده‌اي منظم Ùˆ ÙˆØ§ØØ¯ نيست. نگاه كنيد به بررسي پيكاسو، در مقاله هوركهايمر ØªØØª عنوان، «هنر Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ عامه» در
Critical Theory، New York، 1973.
10. رولان بارت معتقد است كه دنياي خرده‌بورژوا دنياي متعادل است و «كل ماشين تعادل به وي اطمينان خاطر مي‌بخشد». بدين ترتيب «بي‌نهايت» در جهان ذهن و جهان برون از دست مي‌رود. نگاه كنيد به:
Roland Barthes، The eiffell tower and other My theologies، London، 1979، p. 51.
11. نگاه كنيد به:
Adorno، “The radio symphony: An Experiment in Theory" in Radio Research، New York، 1941، p. 130.
12. نگاه كنيد به اثر لوكاچ ØªØØª عنوان «جامعه‌شناسي درام مدرن» در The theory of modern stage, Edited Eric BentleyØŒ LondonØŒ 1976ØŒ pp 425-450.
13. رولان بارت، همان كتاب، ØµÙØØ© 52
14. شايد بهترين ØªÙØ³ÙŠØ± اين نوع ادبيات را بتوان در اثر لوونتال (Leo Lowenthal) مشاهده كرد. نگاه كنيد به:
Literature and the image of man، Boston 1957.
___________________________________________________________________________________
برداشت از www.rokhdaad.com