خـرد٠سرکش ، بنیاد ٠اجـتـمـاع آزاد است ---منوچهرجمالی
منوچهرجمالی
خـرد٠سرکش ، بنیاد ٠اجـتـمـاع آزاد است
خـرد٠ســرکـَـش
«خـرد٠نـیـرومـنـد٠بهـمنی » است
Ú©Ù‡ جـÙÙـت٠«اکـومـن» است
وازدل تاریک٠سنگ، روشنی ÙØ¨ÛŒÙ†Ø´
را Ø¨Ø±Ù…ÛŒØ§ÙØ±ÙˆØ²Ø¯
هـوشـنگ= بهمن=آتش ÙØ±ÙˆØ² درجـشن ÙØ³Ù€Ø¯Ù‡
زایش روشنی ازسنگ= از اتصال همزاد باهم
بهمن ازآمـیختن ÙØ¯ÛŒÚ¯Ø±Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ ها باهـم
روشنی را ، پدید میآورد
این خرد را، زرتشت، نابود ساخت
بهمن ØŒ بÙÙ† ÙØ®Ù€Ø±Ø¯ ØŒ درهـرانسانی
همان اکـومن ، یا « اکـوان دیو» است
Ú©Ù‡ خدای Ø´Ú¯ÙØª انگیزی وپرسشگری وآشوب وعصیان است
جهان Ù¾Ù€ÙØ±Ø´Ú¯Ùتست چون بنگری
ندارد کسی ، آلت داوری
روان Ù¾Ø±Ø´Ú¯ÙØªØ³Øª Ùˆ تن هم ØŒ Ø´Ú¯ÙØª
نخست ازخود ØŒ انـدازه بایـد Ú¯Ø±ÙØª
ودیگر ، که برسرت، گردان سپهر
همی نـو نمایدت هر روز، چهـر
دین Ø²Ø±ØªØ´ØªÛŒØŒØµÙØª گوهری بهـمن را که« اکومن»
باشد ØŒ ازاو Ø¨Ù€ÙØ±ÛŒÙ€Ø¯ ØŒ
و تبدیل به دیـوی، بر« ضـد٠بهـمن » ساخت
وبدینسان « خـرد٠نـوآور» را ،
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ نابـود ساخت
خرد، ازاین پس ØŒ Ø¨Ø±Ø¶Ø¯Ù Ø´Ú¯ÙØª وسرکشی شد
خردی شد که دراندیشیدن،
به جای آنکه خود را ازنـو، بـزایـد
دراندیشیدن ØŒ « خـودش» را ÙØ±ÙˆÙ…ÛŒ بلعـد
«انسان، اندازه Ø´Ú¯ÙØªÛŒ ها ست » ØŒ Ùˆ نخست باید به اینکه گوهرانسان ØŒ اصل Ø´Ú¯ÙØªÛŒ است ØŒ Ù¾ÛŒ برد . انسان، اندازه Ø´Ú¯ÙØªÛŒ است ØŒ نه برای آنکه هر روز، دیگران درباره او Ø¯Ø±Ø´Ú¯ÙØª Ù…ÛŒØ§ÙØªÙ†Ø¯ØŒ Ú©Ù‡ چیز دیگری شده ØŒ Ú©Ù‡ از پیش میشناخته اند . انسان، هنگامی میاندیشد Ú©Ù‡ هر روز درباره« دیگرگونه شدن خود » ØŒ به Ø´Ú¯ÙØª میآید . دیگرگونه شده انسان ØŒ انسانی دیگر، شدن است . روزی Ú©Ù‡ ما دیگر برای خود، Ø´Ú¯ÙØª انگیزنیستیم ØŒ وکاملا برای خود ØŒ روشن Ùˆ شناخته وثابت شده ایم ØŒ خرد ما، درما مرده است ØŒ Ùˆ Ùقط لاشه آن خرد را ØŒ بنام خرد، با خود میکشیم .« Ø´Ú¯Ù€Ùـتی » ØŒ ازچه پیدایش Ù…ÛŒ یابد ØŸ انسان ØŒ ناگهان به پدیده ای Ùˆ اندیشه ای Ùˆ آزمونی برمیخورد Ú©Ù‡ « جـز» شناخت پیشینی است، Ú©Ù‡ ازآن اندیشه Ùˆ پدیده وآزمون ویا از خود ØŒ داشته است ØŒ واین ÛŒØ§ÙØªÙ ناگهانی ØªÙØ§ÙˆØªØŒ اورا مضطرب Ùˆ پریشان Ùˆ گیج Ùˆ آسیمه وآویزان میان آسمان Ùˆ زمین میسازد ØŒ وازاین ØªÙØ§ÙˆØª ٠« دوئی » ØŒ به نواندیشی ØŒ انگـیخته میشود .
آنچه تا به ØØ§Ù„ ØŒ درست Ùˆ ØÙ‚یقت وساده میشمردیم ØŒ Ùˆ بدان روشنی وسادگی دریکرنگی ØŒ ایمان داشتیم ØŒ ناگهان با این آزمون نوین ØŒ درخطر ÙØ¨Ø§Ø·Ù„ Ùˆ دروغ Ùˆ پیچیده Ùˆ « متموّج بودن »، Ù…ÛŒØ§ÙØªØ¯ . تموج آزمون Ùˆ اندیشه ما ØŒ هستی خود مارا ÙØ±Ø§Ù…یگیرد Ùˆ آن را متزلزل میسازد. آنچه تا دیروز ØŒ یکسویه وصا٠و ساکن بود ØŒ ناگهان ØŒ امروزه ØŒ دورنگه Ùˆ دوپهلو، Ùˆ « هم این Ùˆ هم آن ØŒ Ùˆ نه این Ùˆ نه آن »، وگاهی Ø¯Ø±ÙØ±Ø§Ø²ØŒ Ùˆ گاهی درنشیب میگردد، Ú©Ù‡ میان آن دوقطب، تاب میخورد ( ارک= بادپیچ = تاب ) ØŒ Ùˆ آسایش وآرامش را ازبÙÙ† ٠هستی ما میگیرد. ØØ³Ù‘اسیت مداوم برای « دیگرشدن = ورتن = دیگر، گردیدن ٠شتاب انگیز ٠» پدیده ها Ùˆ اندیشه ها Ùˆ آزمونها، مارا به Ø´Ú¯ÙØªÛŒ میانگیزد . هرچه این ØØ³Ø§Ø³ÛŒØª ØŒ درما بکاهد ØŒ هرچه Ø®Ø±ÙØª تر بشویم یا هرچه کمتر تغییر بکنیم، یا هرچه کمتر، دگرگونیها را ببینیم ØŒ کمتر Ù†ÛŒØ²Ø´Ú¯ÙØª میکنیم ØŒ Ùˆ کمترنیز میاندیشیم . ازاین رو ØŒ بهمن ØŒ اصل خرد، دربÙÙ† ØŒ یا «اندرون ٠» هرانسانی ØŒ « اکه وان ØŒ یا سرچشمه ٠اکه = ئکه ØŒ « Ø´Ú¯ÙØª » ØŒ یا تعجب ازبدی چیزی ویاتعجب ازبسیاری آن چیز است= دهخدا» است ØŒ ولی همین اکوان ØŒ ارغوان نیزمیباشد( برهان قاطع ) ØŒ وارغوان ØŒ Ú©Ù‡ گلیست Ú©Ù‡ آغازشدن انقلاب ٠بهاررا اعلام میدارد ( ئه رخه وان سور، درکردی ØŒ اول بهاراست) ØŒ بیان Ù ( ارکه وان ) بÙÙ† Ùˆ آغازپیدایش است، و«اکه» + ون ØŒ « دایه یا قابله » بینش تازه نیزهست ( اکه = دایه ØŒ معین ) . چون مینوی مینو ØŒ دانه ØŒ درون دانه ØŒ است. بهمن ØŒ « اندیمان= اندی + مینو » ØŒ Ù…ØØ±Ù…ترین Ùˆ صمیمی ترین بخش« انــد رونی » هرانسانیست . « انـد » ØŒ دراصل ØŒ به معنای « تخم Ùˆ دانه » بوده است . « اندرون= اند+ رون » ØŒ به معنای « بسوی خود ٠تخم » است . « اندیمان » ØŒ به معنای « مرکزو هسته دانه » است، ازاینرو مولوی ØŒ این واژه را به معنای « صمیمی ترین Ùˆ Ù…ØØ±Ù…ترینش Ú©Ù‡ شمس تبریزی، اصل برانگیزنده ٠تÙکر او » بود ØŒ بکار میبرد . بهمن Ú©Ù‡ بÙÙ† خرد درهرانسانی است ØŒ همین جستجوی مینو درمینو، دانه در درون دانه است . آنچه ما میشناسیم وبرایمان روشن است ØŒ برونسوی دانه است Ùˆ باید ØŒ اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ اش را ØŒ در درون ٠خود ٠آن جست. خرد، جستجواز روشنی برون ها ØŒ به تاریکی درونهاست . خرد، گنج کاوی همیشگیست . این اندیشه ØŒ درغزلیات مولوی بازتابهای رنگارنگ دارد . ما به هرچه رسیدیم باید بدان ØŒ بازنمانیم ولی درآن، به خواب میرویم ØŒ Ùˆ زمین ساکن، برای Ø®ÙØªÙ† ما میگردد ØŒ ولی هرچیزی وپدیده ای وهرانسانی ØŒ پیازیست Ú©Ù‡ لایه زیر لایه دارد Ùˆ تو در تو هست.
دوش خوابی دیده ام ، خود عاشقان را
کاندرون کعبه Ù…ÛŒ Ø¬ÙØ³ØªÙ… Ú©Ù‡ آن Ù…ØØ±Ø§Ø¨ Ú©Ùˆ
هرغایتی ( کعبه )، غایتی گذراهست ، و غایتی پوشیده ( کعبه ای)، در درون آنست
کعبه جانها ، نه آن کعبه که چون آنجا رسی
درشب تاریک گوئی ØŒ شمع یا Ù…ØØ±Ø§Ø¨ Ú©Ùˆ
بلکه بنیادش زنوری ، کز شعاع جان تو
نورگیرد جمله عالم ، لیک جان را تاب کو
یا در غزلی دیگر گوید :
تو هرگوهر که می بینی ، بجو درّی د گـر ، در وی
Ú©Ù‡ هر ذزّ Ù‡ همی گوید ØŒ Ú©Ù‡ در باطن ØŒ دÙین دارم
ترا هرگوهری گوید، مشو قانع به ØÙسن من
که ازشمع ضمیرست ، آن که نوری درجبین دارم
روشنی من ØŒ از سرچشمه روشنیست Ú©Ù‡ در درون تاریک من، پنهانست ( پیدایش روشنی وبینش ازتاریکی ) . ازاین رو « خرد بهمنی» ØŒ بینش را ØŒ روند جستجوی همیشگی میداند . بÙÙ† جهان ØŒ یا خدا ØŒ اصل روشنی ناب وهمه دانی ( علم ÙØ±Ø§Ú¯ÛŒØ±= هرویسپ آگاه) نیست ØŒ بلکه « اصل جستجو» هست . « Ù‚Ù€Ø²Ø Â»ØŒ هم به « تخم پیاز» Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ØŒ وهم نام سیمرغ است ØŒ Ú©Ù‡ « ÙØ±Ø´ØªÙ‡ موکل برابـر» بوده است . ازاین رو قوس Ù‚Ø²Ø Ø±Ø§ Ú©Ù‡ رنگین کمان باشد، هم « کمان بهمن » وهم « کمان شیطان» خوانده میشود، چون لایه برلایه ØŒ یا چون تو برتو ØŒ ولی پیوسته بهمست . بهمن ØŒ دانه، ویا تخم پیازیست Ú©Ù‡ دررویش Ùˆ پیدایش ØŒ لایه برلایه، وتو در تو ØŒ مانند رنگین کمان میشود . بهمن ØŒ هرچند با « دوئی » آغازمیکند، ولی اصل دوئی ها، ویا کثرت، وچندی ها میگردد. هرجانی وانسانی ،« پیاز» ØŒ یا رنگین کمان ØŒ درونه در درونه ØŒ یا تودرتو است. ازاین رو به « رنگین کمان » ØŒ « انـوش » Ú¯ÙØªÙ‡ میشد، Ú©Ù‡ نام سیمرغ بود .« بهمن» ØŒ در« Ù‡Ùما یا سیمرغ »، رنگین کمان ØŒ پیازلایه برلایه ØŒ تو درتو میگردد . خرد بنیادی ØŒ جستجوی Ù¾ÛŒ درپی ٠بینش Ùˆ روشنی ازتاریکی، یا عبور ازتویه ای به تویه ایست .
امروزه ØŒ ما ÙØ±Ø§Ù…وش کرده ایم Ú©Ù‡ خود٠واژه٠« دانـه » هم ØŒ دراصل « دوانهdwaane » بوده است ( سغدی، قریب ) . Ùˆ « دوانه » درکردی ØŒ به معنای« دوقلو» است ØŒ ودرهمان کردی ØŒ به دوانه ،« Ù„ÙÙ‡ » و« جیمک » نیز میگویند . « Ù„ÙÙ‡ » ØŒ همان واژه « لـَو» است، Ú©Ù‡ عشقه Ùˆ پیچه Ùˆ مهربانک وسن ( سیمرغ ) باشد، Ú©Ù‡ «عشق Ùˆ پیوستگی وچسبیدگی ÙØ¯ÙˆÙ‚لوبهم » ØŒ ویا همزاد میباشد . جیمک ØŒ همان جیما Ùˆ ییما ØŒ یا «همزاد» است Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ معنایش را تغییر داد، Ùˆ واژگونه ساخت . پس هر دانه ای ØŒ به Ø´Ú©Ù„ دوقلوی به هم چسبیده ØŒ دواصل نرینه Ùˆ مادینه، یا بطورکلی ØŒ « دو اصل، Ú©Ù‡ ازهم دیگر گونه اند، ولی نه متضاد » ØŒ در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ میشده است . علت هم این بود Ú©Ù‡ « دانه = تخم » ØŒ دراثر این Ø¬ÙØª درونی ØŒ « خود Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Â» یا « خود زا » شمرده میشد . بدین علت ØŒ سغدیها به« هسته Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´Â» ØŒ یا « مرکزجهان» ØŒ « دام دانهdaam-daane » یا « دامن دانکه daaman-daanaka» Ù…ÛŒÚ¯ÙØªÙ†Ø¯ ØŒ چون میاندیشیدند که، جهان یا هستی(= دام = دامن ) ØŒ ازیک دانه، روئیده است، Ú©Ù‡ در اندرونش یا اندرونش ØŒ یک Ø¬ÙØª یا همزاد میباشد. این بود که« خـدا » Ùˆ «خـدائی » ØŒ معنای امروزه ما را نداشت ØŒ Ùˆ اینهمانی با « شخص وخواست Ùˆ دانش آن شخص » داده نمیشد، بلکه خـدا (= خوا دای = خواxvaa + دای taay,daai ) ØŒ بÙـنی شمرده میشد ØŒ Ú©Ù‡ ازخود، میروید واز خود، میگسترد ØŒ یا اصلی Ú©Ù‡ از خود، میزاید( دای = مادر، دی = مادر+ دیو، بنا برهرودت ØŒ دای، خدای آسمان یا همان سیمرغست ) . خدا، « بÙÙ† جهان» بود ØŒ وهمیشه درهرجانی ØŒ این بÙÙ† ØŒ Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ میشد Ùˆ باقی میماند ØŒ وخدا ØŒ به هیچ روی ØŒ خالق جهان نبود . Ùˆ به « آبستن » ØŒ هنوز درکردی ØŒ « دوگیان » یا « دوجان » میگویند . آبستن، جانی دراندرون جان است . هرانسانی وجانی ØŒ آبستن است . هرانسانی ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ تخم (مردم = مر+ تخم، واژه مـر، هم معنای سی وسه را دارد ØŒ وهم معنای Ø¬ÙØª را دارد . مردم ØŒ به معنای تخم سی وسه خدا ØŒ یا به معنای تخم Ø¬ÙØª ØŒ یا دوانه یا دیوی است ) میباشد. هرانسانی، ØØ§Ù…له به Ø¬ÙØªØ´ØŒ یا به خدایش هست. نام دیگر بهمن ØŒ « بزمونه » است( برهان قاطع ) Ú©Ù‡ به معنای « اصل آبستنی » است ØŒ پس بهمن ØŒ همان دوجان= دوگیان ØŒ یا « دیو » است . این ابلق Ùˆ دورنگه Ùˆ « پیسه » Ùˆ « دوباله » بودن ØŒ نشان خود زائی Ùˆ « ازخود بودن ØŒ وازخود جنـبیـدن ØŒ Ùˆ سرچشمه عشق وپیوستگی وشادی » بوده است . چنانکه به مرغ ØŒ « « vi » یا « بـاز» Ú¯ÙØªÙ‡ میشد، Ú©Ù‡ هردو، معنای « 2 » را دارند( مثال : بازو ØŒ یا این کاررا باز بکن ) . « vi این همان « bi» در لاتین است . مرغ Ú©Ù‡ « وی» ØŒ یا وای خوانده میشد ØŒ پیکریابی « دوتا بال گسترده » بود ØŒ یعنی مرغ دراثر داشتن دوبال ØŒ اصل ØØ±Ú©Øª Ùˆ پرواز بود ( ازاین رو مرغ ØŒ اینهمانی با دیو یا با خدا داشت ) . این سراندیشه ØŒ با چیره ساختن ٠تصویر زرتشت ازهمزاد، زشت Ùˆ خوارو منÙÛŒ ØŒ ساخته شد . چنانچه خود ٠« اهوره + مزدا » ØŒ دراصل ØŒ برعکس همه ترجمه هائی Ú©Ù‡ موبدان ازاین واژه میکنند Ùˆ بنام معنای علمی، به همه، تلقین شده است ،« دیو» یا« دوتای بهم چسبیده= یوغ = همزاد » بود. اهوره ØŒ همان« اوره » ØŒ Ùˆ ابر تاریک Ùˆ بارانی ØŒ و«مزده» ØŒ همان « ماه روشن » بود، Ú©Ù‡ اینهمانی با چشم Ùˆ خرد داده میشد . ماه ØŒ ماه٠ابرومند( دارای ابر= ا٠نا هون ) ØŒ ماه ابردار بود . «اهوره مزده » ØŒ ماهی بود Ú©Ù‡ پیوسته با ابـر، همآغوش بود. تخمهای همه زندگان( = ماه ) ØŒ با سرچشمه آب ( ابر= اوره ) ØŒ درپیوستگی با هم ØŒ اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ جهان وروشنی وبینش شمرده میشدند . پیوند تصویر« ابرتاریک » Ùˆ تصویر« ماه روشن » باهم ØŒ درغزلیات مولوی ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù†Ø³Øª .
به انسان میگوید : «ای قمر زیر میغ » ، خویش ندیدی دریغ
چند چوسایه دوی ، در پی این دیگران ؟
«ماه زیرابر» ، انسان میباشد ، که اصالت دارد ولی اصالتش رانمیشناسد.
ØµÙØ§ØªØª ای « مه روشن » ØŒ عجایب خاصیت دارد
که او ، مر « ابرگریان » را دراندازد بخندانی
ایا دولت ، چو بگریزی ، وزین بیدل بپرهیزی
زلط٠شاه پا برجا ، بدست آسائی به آسانی
درست این اندیشه دربیت ٠دوم ØŒ Ú©Ù‡ هم « گریزندگی » وهم « بدست آمدن به آسانی » باشد ØŒ از پیآیندهای همان دیوی بودن ØŒ یا ابلق بودن ( دورنگه ØŒ تموج Ùˆ تاب خوردن ) است ØŒ Ú©Ù‡ با « اندیشه روشنی پابرجا = راه راست ØŒ همه آگاهی » سازگارنبود . برپایه این « سراندیشه Ø¬ÙØªÂ» ØŒ یا یوغ یا ابلق یا « گـور » یا « پلنگینه » ØŒ پیوستگی خدا ( بÙÙ† جان) با انسان نیز ØŒ استوار بود . « گور» در داستان اکوان دیو، این ویژگی گوهری « بهمن » را بیان میکند. این سراندیشه Ø¬ÙØª خدا Ùˆ انسان Ú©Ù‡ همبازی باهم هستند ØŒ بیان همان « دیو+ خدائی Daemonische » بودن انسانست ØŒ Ú©Ù‡ در غزلیات مولوی ØŒ بسیار پیش میآید . انسان وخدا ØŒ طالب ومطلوب همند ØŒ Ú©Ù‡ هردواین نقش را باهم عوض میکنند . مولوی از خدا میخواهد Ú©Ù‡ گاهی رعیت او بشود ØŒ تا مولوی ØŒ سلطان اوباشد :
مها ، یکدم رعیت شو ، مرا ، شه دان و سالاری
اگرمـه را Ø¬ÙØ§Ú¯ÙˆÛŒÙ… ØŒ بجنبان سر ØŒ بگو : آری
اگر ازتو خواستم که رعیت من بشوی ، نرنج ، وبدانچه ازتو خواستم ، آری بگوو بخند .
مرا برتخت خود بنشان ، دو زانو، پیش من بنشین
مرا سلطان Ú©Ù† Ùˆ میدو ØŒ به پیشم ØŒ چون Ø³Ù„ØØ¯Ø§Ø±ÛŒ
شها، شیری تو ، منم روبه ، تو ، من شو یکزمان ، من ، تو
چو روبه ، شیر گردد ، جهان گوید ، خوش اشکاری
او ازخدا میخواهد Ú©Ù‡ ØŒ دست ازشکارچی بودنش بکشد، وتبدیل به شکاری شود ØŒ تاانسان ØŒ به شکار او، برود وانسان، شکارچی خدا بشود . تنها خدا نیست Ú©Ù‡ انسان را میجوید ØŒ بلکه همانگونه ØŒ انسان بدنبال شکار یا جستجوی خدا میرود ØŒ ومیخواهد خدا یا ØÙ‚یقت را با کمند به دام بیندازد Ùˆ بگیرد ! درست ØŒ همین موضوع اکوان دیو ( بهمن ) Ùˆ رستم در داستان شاهنامه است Ú©Ù‡ با Ù†Ùوذ اندیشه زرتشت ØŒ نامÙهوم وزشت ساخته شده بود
چنان نادر خداوندی ، زنادر خسروی آید
که بخشد تاج و تخت خود ، مگر چون تو کلهداری !
تصویر « Ø¬ÙØª بودن = یوغ = گور= ابلق = ارک ...» با « نوسان Ùˆ تØÙˆÙ„ وگردش »، کار داشت، Ú©Ù‡ با آمدن « اهورامزدا = مرکز روشنائی مطلق Ùˆ راه راست » ØŒ اصل اضطراب وپریشانی Ùˆ گیجی ØŒ شمرده میشد ØŒ Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه ØŒ پیش ازآن ،« اصل جویندگی شادی آور» بود Ú©Ù‡ نشان نیرومندی شمرده میشد . ÙØ±ÙˆÙ‡Ø±( ÙØ±ÙˆØ±Ø¯+ ÙØ±Ù‡ وشی ) درهرانسانی، 1- هم معنای « گشتن Ùˆ گردیدن Ùˆ رقصیدن Ùˆ تغییر ÛŒØ§ÙØªÙ† » را داشت، Ùˆ2- هم معنای « جستجوکردن Ùˆ کاویدن » . ارتا ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ ØŒ یا سیمرغ ØŒ نه تنها اصل تغییر ÛŒØ§ÙØªÙ† Ùˆ معراج است ØŒ بلکه اصل جستجوکردن Ùˆ تغییر دادن وتغییر ÛŒØ§ÙØªÙ† نیزهست . سیمرغ ( مرغ vi= باز= دارای یک Ø¬ÙØª بال= آنکه دراثر یوغ بودن ØŒ پروازمیکند، Ùˆ میجوید ØŒ Ùˆ تغییر Ù…ÛŒ یابد ) Ú©Ù‡ نخستین پیدایش بهمن است ØŒ اصل تغییر وتØÙˆÙ„ یابی درجستجوکردن ØŒ Ùˆ پرواز ومعراج به بÙÙ† درهرانسانی است .
ازاین رو بهمن ØŒ اینهمانی با « روز دوم هرماهی » داشت . بهمن ØŒ دوتای Ø¬ÙØª باهم است ( ژیم دال ØŒ درمقاله پیشین ) . بهمن ØŒ «اصل میان ÙØ¯ÙˆØªØ§ÛŒ گوناگون باهمست» Ú©Ù‡ آنهارا باهم بیامیزد Ùˆ ازآنها، نیروئی برای جنبانیدن ٠یک گردونه گردان ØŒ پدید آورد . ازاین رو از« سـنـگ = Ú©Ù‡ به معنای امتزاج Ùˆ اتصال دوکس یا دوچیزاست » ØŒ آتش Ù…ÛŒØ§ÙØ±ÙˆØ²Ø¯ØŒ ÙˆÙØ±ÙˆØº Ùˆ روشنی را پدید میآورد . به همین علت ØŒ بهمن ØŒ آتش ÙØ±ÙˆØ² خوانده میشد . البته گوهر چنین بهمنی ØŒ بکلی با اهوامزدای زرتشت ØŒ ÙØ±Ù‚ داشت . درست بهمن زال زر وخانواده رستم ØŒ برپایه همان یوغ ØŒ ویا همزاد به هم چسبیده ( سنگ=سنگام=سنگار) ØŒ روشنی از تاریکی Ù…ÛŒØ§ÙØ±ÙˆØ®Øª . بهمن ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی( زال زری) ØŒ یک « دیو = dva دوتا باهم both= انگلیسی» بوده است. درسانسکریت نیز دواDeva ØŒ به صیغه جمع، به خدایان Ú©Ù‡ تعداد آنها را 33 دانسته اند میگویند . « ردان اشـون » Ù†ÛŒØ²Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù€Ù†Ú¯ ایـران ØŒ 33 تا ( کـه – ا َمـَر- Ùˆ- مَـر- هم خوانده میشوند ) بوده اند، Ùˆ کمربند سیمرغیان، مرکب از سی وسه رشته بهم تابیده بوده است ( مردم ØŒ مر+ تخم ØŒ یا تخم سی وسه خداست ØŒ امـرداد ØŒ پیدایش سی وسه خدا باهمست، مر، درسانسکریت به معنای Ø¬ÙØª هم هست ) . همچنین دیوDeva ØŒ نام خدای « اندر» درسانسکریت است Ú©Ù‡ خدای آسمان Ùˆ دهنده باران است، Ú©Ù‡ سیمرغ ایرانی باشد. همچنین دیوDeva به ابر Ú¯ÙØªÙ‡ میشود وسیمرغ، ابرسیاه وبارانی است Ú©Ù‡ ازخود روشنی برق(برق ٠خندان ) وآب را میزاید . همچنین دیو ØŒ درسانسکریت به خدائی Ú¯ÙØªÙ‡ میشود Ú©Ù‡ در زمین ØŒ Ùˆ درمیان مردمانست . این تصویر بهمن Ùˆ سیمرغ ( اندروای ) Ú©Ù‡ نخستین پیدایش ودرخشش بود ØŒ درتضاد با آموزه زرتشت وتصویر او ازهورامزدا بود .
امروزه دراثر ضدیت آموزه زرتشت، با این اندیشه ها ØŒ « دیو» ØŒ برای ما ØŒ اصل شرّ Ùˆ تباهی Ùˆ تاریکی Ùˆ گمراهی Ùˆ زشتی گردیده است . ولی ما برای نوزائی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زنده ایران ØŒ برای Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ساختن خرد خود ØŒ مجبوریم Ú©Ù‡ این خراÙÙ‡ ای را Ú©Ù‡ زرتشت به ما تلقین کرده است ØŒ ودرما ØŒ جا انداخته ØŒ Ùˆ درروان Ùما ریشه دوانیده است ،ازبÙÙ† بکنیم Ùˆ دور بریزیم Ùˆ ازآن بگسلیم . جای دریغ است Ú©Ù‡ خیلی ازمتون، درباره واژه « دیو » مینویسند « خدای غیر ایرانی » . Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه « دیـو» ØŒ پیکریابی گوهر ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ آمیزنده( سنتز) Ùˆ انگیزنده Ùˆ رستاخیزنده ایرانست . اینکه سیمرغ ØŒ پـرش را به زال زرداد ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ زال ازآن پس ØŒ Ø¬ÙØª سیمرغ شد( Ù¾ÙØ±= همان pairانگلیسی Ùˆ پارpaar آلمانی است )ØŒ Ùˆ سیمرغ ØŒ درزال زر، پیکرنوین به خود Ú¯Ø±ÙØª ( زال، بدینسان، دیو میشود ) . بهمن Ùˆ سیمرغ ØŒ تØÙˆÙ„ به هرانسانی Ù…ÛŒ ÛŒØ§ÙØªÙ†Ø¯ ØŒ Ùˆ دربÙÙ† هرانسانی ØŒ خود را Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ بودند ØŒ ÙˆØ¬ÙØª هرانسانی بودند . بهمن Ùˆ هما ØŒ دراندرون هرانسانی ØŒ Ù…ØØ±Ù…ترین وصمیمی ترین جانی به هرانسانی بودند . هرانسانی ØŒ آبستن به بهمن وهما بود . انسان، دیو میشد .
چرا بهمن ، همان اکومن است
وچرا الهیات زرتشتی
« اکومن » را از« بهمن » بـرید
ویکی را « دیو» ، ودیگری را «امشاسپند» ساخت
دین زرتشتی
« خـردرا ازمیان ارّه کـرد »
درمتون زرتشتی ، دیده میشود که اکومن ، مانند بهمن ، اندرونی ترین بخش است . این اندیشه در داستانی مربوط به زاده شدن زرتشت، بازتابیده میشود . درگزیده های زاد اسپرم میآید که :
« سرانجام اهریمن ØŒ اکومن را Ø¨ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯ Ùˆ Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ : تو مینوتری ØŒ زیرا Ú©Ù‡ اندرونی ترینی ( Ù…ØØ±Ù… ترینی). برای ÙØ±ÛŒÙتن براندیشه زرتشت ØŒ بروو اندیشه اورا به سوی ما Ú©Ù‡ دیویم ØŒ بگردان ».
اورمزد،« بهمن » را برای مقابله ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯. اکومن بیشتر( جلوتر) بود . نزدیک درآمده بود Ùˆ خواست به درون رود . بهمن ØŒ به چاره گری بازآمد Ùˆ به اکومن Ú¯ÙØª : وارد شو . اکومن اندیشید Ú©Ù‡ آنچه بهمن Ú¯ÙØªØŒ نشاید کردن . بازآمد . بهمن وارد شد ØŒ Ùˆ به اندیشه زردشت آمیخت . زردشت بخندید ØŒ زیرا بهمن ØŒ مینوی رامش دهنده است ....» . خرد بنیادی Ø¯Ø±ÙØ·Ø±Øª انسان با انسان میآمیزد واین آمیزش ØŒ اصل خندیدن است ( خردخندان ).
« اصل Ø´Ú¯ÙØªÛŒ Ùˆ چون وچرا سرکشی » Ú©Ù‡ با بنیاد خرد آمیخته Ùˆ سرشته است ØŒ باید مانند همان تصویر« همزاد » زرتشت ØŒ ازهم جدا ØŒ Ùˆ باهم متضاد ساخته شود . « اکومن Ùˆ بهمن باهم ØŒ مینوی مینو ØŒ اندرون هرجانی ÙˆØ¬ÙØª هم » هستند . اکنون برای تصر٠اندرون ØŒ جنگ میان اهورامزدا Ùˆ اهریمن ØŒ طبق تصویر« همزاد ازهم جدا Ùˆ متضاد باهم » ØŒ آغازمیشود . اهورامزدا ØŒ بهمن را برای تصر٠اندرون ( همان دژ بهمن Ú©Ù‡ هیچکس ØÙ‚ تصر٠و دخول درآن را با خشم وخدعه وتهدید نداشت ) Ù…ÛŒÙØ±Ø³ØªÙ†Ø¯ØŒ Ùˆ اهریمن ،اکومن را Ù…ÛŒÙØ±Ø³ØªØ¯ ØŒ چون هردو ØŒ اندرونی ترین ØŒ اندیمان ØŒ ÙØ·Ø±Øª Ùˆ بÙÙ† انسان بوده اند . هرچند Ú©Ù‡ اکومن ØŒ جلوترو پیشتر از بهمن ØŒ به درورود به بÙÙ† انسان ØŒ رسیده است ØŒ ولی بهمن ØŒ دست به چاره Ùˆ خدعه Ùˆ Ú©Ù„Ú© میزند ( Ú†Ù†Ú¯ واژگونه زدن ) Ùˆ به اکومن ØŒ تعار٠میکند Ú©Ù‡ وارد شو، Ùˆ اکومن ØŒ بخود میگوید Ú©Ù‡ بهمن ØŒ ØØªÙ…ا سرمرا کلاه میگذارد ØŒ اینست Ú©Ù‡ به او ØÙ‚ تقدم ورود میدهد . اینست Ú©Ù‡ بهمن ØŒ با این ØÙ‚Ù‡ بازی Ùˆ خدعه کاری ØŒ ÙØ·Ø±Øª زرتشت ( یا ÙØ·Ø±Øª انسان را بطورکلی ) را تصر٠میکند. بهمن ØŒ Ú©Ù‡ Ù„ÙˆØ Ù…ØÙوظ Ùˆ باربر« دانش Ùˆ روشنی اهورامزدائیست » ØŒ ضمیر را تصر٠میکند. بدینسان ØŒ خرد وضمیر Ùˆ ÙØ·Ø±Øª (بن ) بکلی، منجلاب تباهی میگردد . ÙØ·Ø±Øª انسان، Ú©Ù‡ « خرد یست Ú©Ù‡ سرشته با چون وچرا Ùˆ Ø´Ú¯ÙØªÛŒ است ودراثر این چون وچرا Ùˆ Ø´Ú¯ÙØªÛŒ وسرکشی ØŒ آغازگر اندیشیدن Ùˆ بینش » است ØŒ تبدیل به جایگاه « بهمن ØŒ یا « خرد ØÙ‚Ù‡ بازو کلاهبرداری میشود »، Ú©Ù‡ ضمیرو بن انسان ( دژ بهمن ) را با Ú†Ù†Ú¯ واژگونه زدن، میگشاید . ضمیر انسان Ú©Ù‡ دژ بهمن ( ارکه من = ارغه + من ØŒ اکوان = ارغوان )ØŒ Ú©Ù‡ با قهر Ùˆ خشم Ùˆ تهدید Ùˆ خدعه Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ واژگونه زنی ØŒ هرگز، به روی کسی گشوده نمیشد ØŒ اکنون ØŒ دژ بهمن نیست ØŒ بلکه خود بهمن زرتشتی نیز، با ØÙ‚Ù‡ ÙˆÚ©Ù„Ú© Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ واژگونه زدن ØŒ آن را تسخیرمیکند، Ùˆ یکجا با خود ØŒ روشنی Ùˆ دانش اهورامزدائی را میآورد، Ùˆ دست ازنواندیشی برپایه چون وچرا ÙˆØ´Ú¯ÙØªØŒ Ú©Ù‡ بینش زایشی از تاریکی به روشنائیست ØŒ دست میکشد، واز « ارکه بودن = بن بودن ØŒ نوآورو مبتکر Ùˆ آتش ÙØ±ÙˆØ² بودن » Ù…ÛŒØ§ÙØªØ¯ .
دربندهش بخش نهم ØŒ پاره 92 ØŒ همین اندیشه بگونه ای دیگر تکرارمیشود. از « جگر Ùگاو یکتا Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ » Ú©Ù‡ درواقع ØŒ « تخمه همه جانها ØŒ دراصل بوده است » ØŒ Ø¯Ø±Ù…ÙØ±Ø¯Ù† ØŒ راسن Ùˆ آویش بازمیروید، تا « گند اکومن » را باز دارد، Ùˆ با درد ها درگیتی ØŒ مقابله کند . همین روئیدن «دوگیاه باهم ازجگر»، شاخصه بهمن است . جگر، دراصل « جی + گر » است، Ùˆ اینهمانی با بهمن دارد . « گر، همان غر»، یا « گرو» و«غرو» است، Ú©Ù‡ Ù†ÛŒ میباشد، Ùˆ به معنای « اصل وسرچشمه Ùˆ زادگاه » است . جیگر، اصل وسرچشمه٠« جی =Ú¯ÛŒ =Ú˜ÛŒ = زندگی » هست . جگر، سرچشمه زندگی است ØŒ چون سرچشمه خون ( جیوا درسانسکریت به معنای خون است ) شمرده میشد . جیگر، اصل یوغ (= جی = یوغ= همزاد= غول = سپنج= گواز=.... ) است . ازاین رو جگر، در ترکی نیز، « باغیر» خوانده میشود Ú©Ù‡ اصل پیوند دادن باشد . جیگر، اصل سنجش Ùˆ کشیدن است ØŒ چون جی ØŒ شاهین Ùˆ هردوبازوی ترازونیزهست . پس جیگریا بهمن ØŒ اصل خردورزی در اندازه Ú¯Ø±ÙØªÙ† ( دوچیز را باهم سنجیدن ) Ùˆ اصل خوب زیستن Ùˆ اصل پیوند دادن میباشد . اکنون ازهمین جگر، گیاه راسن Ùˆ آویشن میروید، تا « گـنـد اکومن » را باز دارند . « بو» ØŒ Ùˆ بوئیدن ØŒ به معنای « شناختن با اندامهای ØØ³ÛŒ از راه جستجوکردن » است، Ú©Ù‡ Ø±ÙØªÙ† از خم وپیچ چون وچرا ÙˆØ´Ú¯ÙØªÛŒ هست . اکنون اکومن ØŒ « بو» نمیدهد ØŒ بلکه « گند= بدبو» است .شناختن به شیوه اکومنی ( از راه چون وچرا Ùˆ Ø´Ú¯ÙØªÛŒ Ùˆ Ø´Ú© وسرکشی ) ØŒ بداندیشی Ùˆ Ú©Ú˜ اندیشی است . اکومن ØŒ شناخت بد است .« خرد ٠بهمن زرتشتی » ØŒ باید ازاین « گند ÙØ·Ø±Øª اکومنی » ØŒ خود را باز دارد . این گند ÙØ·Ø±Øª اکومنیست Ú©Ù‡ اصل همه دردهاست ØŒ Ùˆ وقتی بهمن ØŒ ازاکومن، بریده شد ØŒ آنگاه ØŒ همه دردها چاره میگردد . به عبارت دیگرباید درخرد ورزی ØŒ از Ø´Ú¯ÙØª Ùˆ چون وچرا وشک ÙˆØ´Ú¯ÙØª وسرکشی ØŒ دست برداشت ØŒ Ùˆ تابع دانش همه آگاه وهمه روشن اهورامزدا شد ØŒ تا از دردها ( =اژی ها ) نجات ÛŒØ§ÙØª . درواقع ØŒ اکومن ØŒ بیماری جگر( اصل بینش Ùˆ میان انسان )میشود .چون آویش، برای Ø±ÙØ¹ بیماری های جگرومعده Ùˆ دستگاه گوارش، مصر٠میگردد .
بهمن ØŒ اصل « نیرومندی ÙØ§Ù†Ø³Ø§Ù† » بود
ز« نیرو » بود ، مرد را ، راستی
پدیده « نیرومندی » Ùˆ « نـیـرو » را Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ بدون درک بهمن ØŒ دراصالت سیمرغیش ØŒ نمیتوان شناخت . « نیر» Ùˆ « نیرو» ØŒ درست با همان تصویر « دوقلوی بهم چسبیده یا یوغ یا همزاد » کار دارد . اساسا « نیر» ØŒ به معنای یوغ هست ( لغت نامه ) . همچنین در کردی ØŒ نیر، به معنای نور Ùˆ یوغ است . نیرگه ØŒ شعله آتش است . نیرو، نیمروز است . نیرو، شاخ Ú©Ù„ کوهی ( دوشاخ باهم) است . نیره ØŒ یوغ ووسط رودخانه است .
« یک نیرو» ، ازپیوند و به هم بستگی و همآهنگی دوتائیها و چندتائی ها و یوغ ( نیر) شدن آنها باهم ، پیدایش می یابد .
بهمن ØŒ سرچشمه نیرومندی ٠خرد انسان بود ØŒ چون « اصل میان » یا اصل پیوند همه Ù« دوتائیها » ØŒ بود، Ùˆ هیچ دوتائی نیست Ú©Ù‡ بهمن نتواند باهم بیامیزد Ùˆ یوغ کند، Ùˆ ازآن، یک نیروی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ بزایاند . بهمن ØŒ جگر درمیان انسانست Ùˆ سراسر هستی انسان را به هم پیوند میدهد Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ کارآ Ùˆ روشن میسازد . واژه « نیرو » ØŒ گوهر بهمن را نشان میداده است ØŒ چون همان « یوغ = اصل اتصال وامتزاج » بوده است . هنگامی ØŒ نیرو، پیدایش Ù…ÛŒ یابد، Ú©Ù‡ دو« دیگر گونه » با هم ØŒ یوغ شوند . بهمن ØŒ دراینکه خودش ØŒ تØÙˆÙ„ به جیما ( دوقلو= همزاد = Ø¬ÙØª ) Ùˆ تعدد Ù…ÛŒ یابد ØŒ درآن دوتا شدگی خودش ØŒ خودش نیز، اصل میان آن دو ØŒ وپیوند دهنده آن دو باهم هست ØŒ ازاین روبهمن ØŒ تØÙˆÙ„ به سیمرغ یا به هما Ù…ÛŒ یابد ØŒ Ùˆ چون دو بالی ( ÙˆÛŒ = وای ) میشود ØŒ Ú©Ù‡ به هم پیوند ÛŒØ§ÙØªÙ‡ اند ( همزاد بهم چسبیده هستند ) ØŒ Ùˆ ازاین پیوند ( نیرو) ØŒ مرغ ØŒ درپروازست . این ویژگی بهمن بود Ú©Ù‡ « نیروسنگ » خوانده میشد ØŒ Ú©Ù‡ « آنچیزیست Ú©Ù‡ دوکس یا دواصل ( سنگم = سنگام = سنگ ) » را به هم پیوند میدهد، Ùˆ باهم انباز( واژه انباز، همان واژه همبغ است Ú©Ù‡ اینهمانی با نیروسنگ دارد ) میکند، وباهم( نیر= یوغ ) ØŒ تبدیل به یک « نیرو» یا « یک اصل روشنی Ùˆ ØØ±Ú©Øª Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ وشادی وبهروزی » میشوند . از « سنگ = Ú©Ù‡ امتزاج Ùˆ اتصال ÙˆÙ‡Ù…Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ÛŒ باشد » ØŒ « آتش Ù…ÛŒØ§ÙØ±ÙˆØ²Ø¯Â» ØŒ Ú©Ù‡ سرچشمه « روشنی Ùˆ بینش » است .
« نیر» Ú©Ù‡ یوغ باشد، دوتا را با هم میآمیزد، Ùˆ تبدیل به « یک نیرو» میکند . خرد بهمنی، میتواند دراندیشیدن ØŒ دوچیز گوناگون را Ú©Ù‡ « ازهم ØŒ دیگر گونه اند » ØŒ به هم پیوند بدهد ØŒ وآنها را تØÙˆÙ„ به « یک نیروی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ نوسازنده وجان بخش» بدهد . برای بهمن، دوچیزی Ú©Ù‡ با هم ضد باشند، درجهان هستی ØŒ وجود ندارد ØŒ بلکه ØŒ همه چیزها Ùˆ انسانها ØŒ ازهم دیگر گونه اند، نه باهم متضاد( سراندیشه ای کاملا متضاد با همزاد زرتشت). اینست Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ مردمان گوناگون ØŒ آن گاه ØŒ « یک جامعه» میشوند، Ú©Ù‡ با هم ØŒ « یک نیروی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ وجان بخش Ùˆ زاینده٠روشنی Ùˆ بینش» بشوند . ازاندیشیدن ÙØ®Ø±Ø¯ بهمنیست Ú©Ù‡ همه دوتائیها ØŒ با هم یوغ Ùˆ سنگ میشوند، Ùˆ تØÙˆÙ„ به سیمرغ ( ارتا = هما ) Ù…ÛŒ یابند . اینست Ú©Ù‡ تÙکر سیمرغی ØŒ یا زال زری ØŒ در « دیگری » ØŒ ضد ØŒ نمی جوید ØŒ واو را به ضد ØŒ نمیکاهد . این نشان ØŒ سستی وکاستی خرد بهمنی او خواهد بود . او یقین دارد Ú©Ù‡ خرد بهمنی، میتواند همه دیگرگونه هارا به هم پیوند دهد، Ùˆ ازهمه ØŒ یک نیروی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ØŒ یک خدا ØŒ یک سیمرغ ØŒ پدید آورد . او برعکس اندیشه زرتشت ØŒ در « دیگری » ØŒ یک « همخدا = همبغ = انباز= نیروسنگ» را Ù…ÛŒ بیند، نه یک ضد ودشمن آشتی ناپذیر . Ø§Ø®ØªÙ„Ø§ÙØ§Øª ØŒ در جستجوی همزیستی باهم ØŒ متم هم میشوند . « ÙˆØØ¯Øª یک جامعه» ØŒ درهمآهنگی همه دوتائیها ØŒ نیرومندی آن جامعه است ØŒ چون آن جامعه ØŒ اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ونوآوری ونوزائی Ùˆ جان بخشی وروشنی Ùˆ بینش میگردند . مردمان گوناگون ØŒ موقعی یک جامعه میشوند Ú©Ù‡ با هم « یک خدا = یک سیمرغ » بشوند . یک جامعه شدن ØŒ با هم یک خدا شدن ØŒ با هم یک سرچشمه Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ ونوزائی ÙˆÙ‡Ù…Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ شدنست . درادیان نوری ØŒ این راه Ú©Ù‡ « جستجوی یک خداشدن باهم ٠مردمان » باشد، بسته شده است ØŒ چون خدا ØŒ درتØÙˆÙ„ ØŒ تبدیل به گیتی نمیشود ØŒ تا امکان تØÙˆÙ„ کثرت درگیتی ØŒ به خدا ØŒ بازو گشاده باشد . در ادیان نوری ØŒ « انتظارآمدن یک منجی را درپایان کشیدن » ØŒ اصل پیوند دادن میگردد . « آنانکه باهم شریک دراین انتظارند ØŒ با هم یک جامعه » میگردند . هنگامی همه باهم ØŒ درانتظاریک منجی ØŒ یا درانتظار یک ØÚ©ÙˆÙ…ت Ùˆ دستگاه Ú©Ù‡ آرمانهای آنهارا واقعیت خواهد داد ØŒ هستند، این « انتظار» ØŒ نیروی جامعه سازمیگردد . « دوام همیشگی انتطاردر مردمان » ØŒ ضروریست تا آن جامعه ØŒ Ø¯Ø±ÙˆØØ¯ØªØ´ پایدار بماند . در واقع «انتظاریک اژدها Ú©Ù€ÙØ´ یا اهریمن Ú©Ø´ ØŒ یا دجال Ú©Ø´ØŒ درپایان زمان » ØŒ اصل پیوند دهی مردمان به هم میگردد . این انتظار، پیآیند ØŒ « نبود یقین به نیرومندی خرد٠خود ٠مردمان» است . درچنین جوامعی، بایستی اصالت خرد درمردمان ØŒ بطورمداوم ØŒ پایمال ساخته شود، Ùˆ بطورمتداوم ØŒ درجاهل سازی مردمان باید برنامه ریخته وکوشیده شود، تا این « انتظار» ØŒ زنده باقی بماند . اینست Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ استوار بر یقین به خرد بهمنی درانسانها بود Ú©Ù‡ میتواند ØŒ همه دیگرگونه هارا به هم یوغ سازد، تا همه با هم ØŒ یک اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ نوزا Ùˆ جان Ø§ÙØ²Ø§ گردند . تا باهم سیمرغ شوند .
تا ØÚ©ÙˆÙ…ت درایران ØŒ نقش « همخدا شدن مردمان را باهم » در بسیج کردن خرد٠بهمنیشان ØŒ بازی میکند ØŒ ØÙ‚انیت به ØÚ©ÙˆÙ…ت دارد ØŒ وگرنه از طر٠ایرانیان ،غاصب ØÚ©ÙˆÙ…ت، شمرده میشود ومورد اعتماد مردمان نیست . . تلاش برای همخداشوی ØŒ Ú©Ù‡ گواه بربسیج شدن خرد بهمنی مردمانست ØŒ باید جانشین « انتطازآمدن Ø§Ú˜Ø¯Ù‡Ù€Ø§Ú©Ù€ÙØ´= مهدی، ØµØ§ØØ¨ الزمان .... » را بگیرد ØŒ تا مردمان ØŒ خرد خود را بکار ببندند . « اژی = اژدها= ضد زندگی »، هنگامی پیدامیشود ØŒ Ú©Ù‡ خرد انسان، نیرومندیش را از دست داده ØŒ Ùˆ نمیتواند خودش ØŒ « دیگرگونه هارا باهم پیوند دهد »، Ùˆ طبعا جهان هستی ØŒ Ú©Ù‡ همه با هم دیگرگونه اند ØŒ تبدیل به اضداد ستیزه گرو « اژی = اژدها » میگردند. جامعه انسانی ØŒ بی همپرسی خرد انسان ØŒ تØÙˆÙ„ به « اژدها = ضد زندگی » Ù…ÛŒ یابـد . درست زرتشت با تصویر« همزاد ازهم جدا Ùˆ متضاد اش » ØŒ بهمن را از بÙن، یا ÙØ·Ø±Øª انسان ØŒ میراند Ùˆ ØØ°Ù میکند ØŒ یا آنکه بهمن ازاین پس ØŒ « ÙØ§Ù‚د نیروی پیوند دهی» است ØŒ بدینسان، انگره مینو Ùˆ سپنتامینو، دیگر اسبان یا گاوانی نیستند Ú©Ù‡ یوغ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ را میکشند ØŒ بلکه دوضد آشتی ناپذیر باهم میگردند . بهمن درتصویربندهش ØŒ دیگر در بÙÙ† انسان نیست Ùˆ ÙØ·Ø±Øª انسان ØŒ ØØ°Ù ساخته شده است . با این تصویر زرتشت ،« سستی ÙØ·Ø±ÛŒ » ØŒ جانشین « نیرومندی خرد» میگردد . دراثر این « نبود نیرومندی ÙØ·Ø±ÛŒ » ØŒ « Ú˜ÛŒ Ùˆ اژی ØŒ زندگی Ùˆ ضد زندگی » درانسان، پیدایش Ù…ÛŒ یابند . با تصویر همزاد زرتشت ØŒ بنیاد « سستی ÙØ·Ø±ÛŒ انسان ØŒ Ùˆ سستی خرد انسان »، در تاریخ ایران نهاده میشود .
زرتشت ØŒ « بهمن » را Ú©Ù‡ « اصل نیرومندی »، وطبعا« سرچشمه پیدایش روشنی Ùˆ بینش ØŒ دراثر یوغ بودنش= سنگ » است ØŒ بکلی از اصالت میاندازد . بهمن ØŒ دراثر همبغی ( نیروسنگی ) ØŒ آتش ÙØ±ÙˆØ²ØŒ Ùˆ طبعا اصل روشنی ÙˆÙØ±ÙˆØº ( ÙØ±ÙˆØ²) است . اهورامزدا، سرچشمه روشنائی نیست ØŒ بلکه این بهمن است Ú©Ù‡ دراثرسنجیدن (= سنگیدن ) Ùˆ پیوند دادن ( نه متضاد ساختن Ùˆ نه بریدن ) ØŒ روشنی Ùˆ بینش Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ . همه ردپاهائی Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی ØŒ این اندیشه بزرگ را درایران ØŒ سربه نیست کرده ØŒ ÙˆÙØ±Ø§Ù…وش ساخته اند ØŒ Ø¨ØØ³Ø¨ تصاد٠، باقیمانده اند . در داستان هوشنگ، Ú©Ù‡ اینهمانی با Ø§ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ† آتش درجشن ( در ماه بهمن ) دارد ØŒ از« پدیده اتصال در سنگ» ØŒ الهیات زرتشتی ،« بهم زدن سنگها » میسازد ØŒ تا ازتضاد Ùˆ ستیز دو سنگ جدا ازهم ØŒ ÙØ±ÙˆØº ( روشنی ) پدید آید . از سوئی، این رد پا باقی مانده است Ú©Ù‡ « نریوسنگ nairyo-sangha» به معنای « sama-bhagin=همبغی = انباغی = انبازی » است . ازسوئی به عدس ØŒ نرسنگ Ú¯ÙØªÙ‡ میشود Ú©Ù‡ همان « نیروسنگ » است ØŒ چون عدس ØŒ دولپه است Ú©Ù‡ باهم در یک ØºÙ„Ø§Ù Ù‚Ø±Ø§Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اند ( ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ دکترمعین ) . از سوئی مانویها به نرسنگ Ú©Ù‡ نرسی باشد نریس٠narisaf میگویند واورا« دوست نور » میخوانند . وازسوی دیگر، درهزوارش ،« نیرا» ØŒ به معنای « آتش » است . گذشته ازاینکه درعربی « نیر»، به معنای « Ù†ÛŒ Ùˆ رشته ØŒ چون مجتمع گردد » هست ( منتهی الارب ) . همچنین ØŒ نیر ØŒ به معنای روشن گردیدن است . Ùˆ Ø¯Ø±ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ Ùˆ درکردی ØŒ نیر به معنای یوغ است . Ú©Ù‡ همان معنای « سام sam » را دارد Ú©Ù‡ درسانسکریت به معنای « باهم ØŒ Ø§ØªØØ§Ø¯ ØŒ بهم پیوستن ØŒ پیش آهنگی » میباشد ( سم بغ = نیروسنگ ) . Ùˆ به همین علت به سام ØŒ سام نریمان Ú¯ÙØªÙ‡ میشده است.
چون « نریمان » دراصل ( بنا بریوستی)nairyonaman است .nair+yona+man بوده است . نر، همان « نر، مقابل مادینه » Ùˆ یون ØŒ به معنای رØÙ… Ùˆ زهدان است . پس نریمان ØŒ به معنای « اصل Ø¬ÙØª ØŒ یا مینوی نرو ماده باهم است . Ùˆ درکردی هنوز نیر به « نرماده » ØŒ « نیرامی » میگویند . درشکل دیگر است Ú©Ù‡ nair+rim+manh باشد باز همان ØŒ مینوی نر+ ماده ( ریم = Ù†ÛŒ = اصل مادینه ) است . این دوتائی بهم بسته ØŒ در همان Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª ٠« دیو بند» ØŒ Ùˆ همان « دیو» ØŒ Ùˆ « دوقلوی بهم چسبیده = همزاد = جم » عبارت بندی میشده است .
ازاتصال دوتا باهم( سنگ )، روشنی پیدایش می یابد . ازاین رو نیزهست که « دیو = div» هم دراوستا ( یوستی ) و هم درسانسکریت) (deva، به معنای « د رخشیدن » است . علت هم ، همان پیوستگی ( بند ) دوتا ئی بهم است، که در« سنگ» ودر « همبغی= انبازی » نیزعبارت بندی میشود .
دیـوانه شدن ØŒ یا تØÙˆÙ‘Ù„ به خـرد٠سرکـش
چگونه میتوان « دیـوانـه » شد ؟
اندیـشیـدن ٠دیـوی
« اکـومـن شـدن ÙØ¨Ù‡Ù…Ù† »
« دیوانه شدن » Ú©Ù‡ اصطلاØÛŒ Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† شـد ØŒ چیزی جز رها کردن « عقل عصائی Ùˆ تابع Ùˆ ابزاری » Ùˆ « بسیج ساختن خرد بهمنی خود، نبود Ú©Ù‡ ÙØ·Ø±ØªØ´ØŒ اکومنی ØŒ یا دیوی است » .
« دیو » ØŒ اصطلاØÛŒ برای درک پدیده های جهان ØŒ دردواصل است Ú©Ù‡ به هم، برای « Ù‡Ù…Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ »می پیوندند، ویا بهم تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یابند ØŒ Ùˆ ازیک صورت به صورت دیگر، باشتاب نوسان میکنند . درک همه پدیده های جهان، دراندیشیدن دردواصل Ú©Ù‡ به هم ØŒ به گونه های مختل٠، متصلند، شیوه ای هست Ú©Ù‡ با آمدن خدایان نوری ØŒ زشت Ùˆ طرد Ùˆ مسخ ساخته شده است . برای روشن ساختن این شیوه اندیشیدن ØŒ باید به غزلیات مولوی نظری دقیق وژر٠اÙکند . خدا Ùˆ انسان ØŒ با هم Ø¬ÙØªÛŒ ناگسستنی ازهم هستند Ú©Ù‡ گاهی خدا ØŒ شکارچی، Ùˆ انسان، شکاراوست ØŒ Ùˆ گاهی انسان، شکارچی میشود، Ùˆ خدا یا ØÙ‚یقت را میخواهد شکارکند Ùˆ به دام اندازد.
شکارگاه بخندد ، چو شه ، شکار رود
ولی چه گوئی ، آن دم ، که شه ، شکار بود ؟
انسان، میخواهد خدا یا ØÙ‚یقت را Ú©Ù‡ گوهر اورا از او دزدیده شکارکند، ولی دزدی Ú©Ù‡ شعرو واژه Ùˆ Ú¯ÙØªÙ‡ باشد ØŒ ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ برمیدارد Ú©Ù‡ بیا من دزد را ÛŒØ§ÙØªÙ…ØŒ وهنگامی Ú©Ù‡ من دست ازشکاردزد خودبرمیدارم ØŒ آن دزد ØŒ به من Ùقط ردپا Ùˆ نشان دزد را Ú©Ù‡ گریخته است میدهد، Ùˆ مرا از Ú¯Ø±ÙØªÙ† دزد ØŒ باز میدارد . عشق به Ø´Ø¹Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ† ØŒ درست با همین دغلکاری مرا ØŒ ازشکار ØÙ‚یقت بازمیدارد .
بس که مرا « دام شعر» ، از دغلی ، بند کرد
تا که زدستم ، شکار، جست سوی گلستان
در Ù¾ÛŒ دزدی Ø¨Ù€ÙØ¯Ù… ØŒ دزد دگر، بانگ کرد
هشتم ØŒ باز آمدم . Ú¯ÙØªÙ… : هین چیست آن ØŸ
Ú¯ÙØª » اینک این نشان . دزد تو ØŒ این سوی Ø±ÙØª
دزد مرا باد داد، آن « دغل کژ دهان »
این ازخدا یا ØÙ‚یقت ØŒ گریختن ØŒ وازاو پنهان شدن ØŒ ولی ازاو، باز ÛŒØ§ÙØªÙ‡ شدن ØŒ « بازی همیشگی Ø¬ÙØª انسان Ùˆ خدا » هست ØŒ چون انسان ØŒ ماهئی هست Ú©Ù‡ سرقلاب درکامش Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ هست، Ùˆ هرچند او به تک دریا میشتابد تا ازصیادش ØŒ بگریزد ØŒ ولی شکارچی باهمین رشته پیوند ناپذیر ØŒ Ø¬ÙØªØ´ را Ù…ÛŒ یابد .
پنهان شدم از نرگس مخمور، مرا دید
بگریختم ازخانه خمار، مرا ÛŒØ§ÙØª
بگریختنم چیست ؟ کزو جان نبرد کس
پنهان شدنم چیست ØŸ چوصد بار مرا ÛŒØ§ÙØª
من گم شدم ازخرمن آن ماه ، چو کیله
امروز، مه اندر بن انبار، مرا ÛŒØ§ÙØª
درکام من این شست و ، من اندر تک دریا
صاید، به سر رشته جرّار، مرا ÛŒØ§ÙØª
نه تنها انسان ØŒ ازخدا ÙˆØÙ‚یقت ØŒ میگریزد ØŒ بلکه خداو ØÙ‚یقت هم از انسان ØŒ میگریزند تا انسان، آنهارا بجوید Ùˆ بیابد
بروید ای ØØ±ÛŒÙان ØŒ بکشید یار مارا
به من آورید آخر، « صنم گریز پا » را
به ترانه های شیرین ، به بهانه های زرین
بکشید سوی خانه ، مه خوب خوش لقارا
وگراو به وعده گوید ، که دمی دگر بیاید
همه وعده ØŒ مکر باشد ØŒ Ø¨ÙØ±ÛŒØ¨Ø¯ او شمارا
دم سخت گرم دارد ØŒ Ú©Ù‡ بجادوی Ùˆ به Ø§ÙØ³ÙˆÙ†
بزند گره بر آب و به بندد او هوارا
این ها ØŒ همه پیوند های میان یک Ø¬ÙØª همزاد است ØŒ Ú©Ù‡ « دیوی » یا « بند دیو » ØŒ خوانده میشده است . « بند »، دراصل ØŒ به معنای « عقد Ùˆ گره Ùˆ Ù…ÙØµÙ„ » است . بند٠انگشت ØŒ بند٠نی ØŒ دوبخش ازانگشت ونی را بهم متصل میسازد . از این رو ØŒ به روز شانزدهم ماه ØŒ Ú©Ù‡ روز « مهر» است ØŒ « دیو بند » Ú¯ÙØªÙ‡ میشد ØŒ چون این روز، دراصل ØŒ با « مهرگیاه = بهروز Ùˆ صنم = بهرام Ùˆ ارتا یا سیمرغ » اینهمانی داشته است. « مهر= میترا »، بÙÙ† پیوند دوخداباهم بوده است Ú©Ù‡ باهم ØŒ دیوند . ریشه واژه مهر، میترا ØŒ « مت maetha » میباشد Ú©Ù‡ دارای دومعنای 1- Ø¬ÙØª Ùˆ2- اتصال باهم است ( یوستی ) .
« بهرام Ùˆ سیمرغ » به هم ØŒ Ù…ÙØµÙ„ ولولا شده اند. بند ØŒ به « یوغ » هم Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . این دوخدا باهم یوغند ØŒ واین « یوغی ÙˆØ¬ÙØªÛŒ Ùˆ اتصال» است Ú©Ù‡ « مهر» خوانده میشود . این پیوند ØŒ همبغی= انبازی = نریوسنگ، بند دیوی بوده است . این اندیشه ØŒ معنائی بسیارگسترده ترو Ú˜Ø±ÙØªØ± از« پیوند جنسی نربا ماده= رابطه جنسی » داشته است . « دیو» ØŒ پیوند دوشاخه بوده است Ú©Ù‡ باهم ازیک ساقه میرویند . دیو ØŒ دورنگست Ú©Ù‡ به هم چسبیده است . رخش ٠دورنگ ØŒ دیو است . رنگین کمان ØŒ Ú©Ù‡ پیوند های « رنگ با رنگ » است ØŒ دیو است. طی٠رنگها، گوهر دیوی دارد . به کرم پیله ابریشم ØŒ دیوه میگویند ØŒ چنانکه نام دیگر ابریشم ØŒ « بهرامه » است، Ú©Ù‡ مقصود ØŒ سیمرغ ØŒ Ø¬ÙØª بهرام باشد . کرم ابریشم Ú©Ù‡ به گرد خود، پیله ابریشم را Ù…ÛŒ تند، با آن پیله ØŒ باهم یک Ø¬ÙØª دیوی شمرده میشدند . ازاینگذشته ،« پیله = Ùیل » ØŒ معنای « عشق » را داشته است( مانند پیشوند Ùیل درÙیلسو٠یونانی ) . به همین علت به ØØ±ÛŒØ±( هر+ ایره = سه نای = سیمرغ ) Ú©Ù‡ ازابریشم Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ میشود ØŒ « دیبه» ØŒ یا « دیـبـا » Ú¯ÙØªÙ‡ میشود .
مثلا به شبدر Ú©Ù‡ « انده قوقا = انده کوکا » باشد ØŒ دیواسپست هم Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . انده قوقا ØŒ به معنای « تخم ماه = اند + کوکا » است . Ùˆ ماه ØŒ عبارت از سه خدای متصل به هم ØŒ شمرده میشده است .1- « هلال ماه » Ùˆ 2-« ماه پر» ØŒ Ùˆ3-بخشی Ú©Ù‡ این دورا به هم پیوند میداد ØŒ Ú©Ù‡ سیمرغ باشد، باهم « دیو» بودند . ازاین رو ØŒ « گور» و« پلنگ» ØŒ Ú©Ù‡ پوستشان مرکب ازدورنگ است ØŒ و«استر»، Ú©Ù‡ ازترکیب خرواسب، پیدایش ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است، موجودات دیوی بودند . Ùˆ اینکه دین ØØ§Ú©Ù… برجامعه ای، Ú©Ù‡ سام درآن میزیسته ØŒ ازسام میخواهد Ú©Ù‡ « کودک زال » را دوربیÙکند، به علت آن نبوده است Ú©Ù‡ تنها مویش ØŒ سپید است ØŒ بلکه به علت اینکه زال ØŒ « دورنگ » ØŒ یا موجود دیویست . ÙØ·Ø±Øª زال ØŒ ÙØ·Ø±Øª سیمرغی Ùˆ بهمنی Ùˆ « دیوخدائی» ØŒ Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ بهرام Ùˆ ارتا هست .
ازاین بچه چون بچه اهرمن
« سیه چشم» و« مویش بسان سمن»
زال ØŒ چشمان سیاه Ùˆ موهای سپید دارد ØŒ Ùˆ مانند پلنگ ØŒ دورنگست ØŒ Ùˆ ازجمله Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ú¯Ø§Ù† ٠« مهتر پریان » است .
چو آیند وپرسند گردنکشان چه گویند ازین بچه بد نشان
چه گویم که این بچه دیو، چیست
پلنگ دورنگست، یاخود، پریست
«اکوان دیو» هم ØŒ « گور» ØŒ یا « وجود دیوی » است ØŒ ازاین رو، زود به زود ØŒ ودریک چشم به هم زدن ØŒ تغییرشکل میدهد ØŒ Ùˆ میگریزد ØŒ Ùˆ نمیتوان آنرا بدام انداخت ÙˆÚ¯Ø±ÙØª .« روشنی Ùˆ بینش» ØŒ پیآیند ØŒ اتصال Ùˆ پیوند دوچیزباهمست . اینکه زال زر، درهمان زاده شدن ØŒ گوهر دورنگ دارد، به معنای آنست Ú©Ù‡ ÙØ·Ø±ØªØ§ ØŒ سرچشمه بینش Ùˆ روشنی است . او مستقیما ازخودش، روشن Ùˆ بیناست . این تصویر انسان ( ازخود، روشن بودن ) ØŒ قابل قبول ادیان نوری Ùˆ زرتشتی Ùˆ میترائی نبود، چون چنین انسانی، تسلیم مرجعیت های دینی Ùˆ سیاسی نمیشود Ùˆ همیشه ازهرقدرتی ØŒ سرمی پیچد. اینست Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم مثبت دوئی، زشت وخوارو شرّ ساخته میشود . هرچند، دیو، شرّ Ùˆ زشت Ùˆ ÙØ±ÛŒØ¨Ù†Ø¯Ù‡ ساخته میشود، ولی گوهردوتائیش درتاریخ باقی میماند . این بود Ú©Ù‡ اکوان دیو ØŒ همچنین « دیو واژگونه ساز» است( سررا ØŒ ته میکند ØŒ پشت را رومیکند ØŒ تاریکی را روشنی میکند، زشت را زیبا میکند ØŒ بد را خوب میکند .... ) Ùˆ انسان را میان دو امکان گوناگون Ùˆ خطرناک ØŒ آویزان میکند . چنانچه خود بهمن ØŒ اصل میان دوچیز، دو نیرو، دوکس ØŒ دو چیز، دو اندیشه ... است .همچنین « دیو سپید » Ø¯Ø±Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† ØŒ دارای این ویژگی دوتائیست . این « دوتا ئی ØŒ Ú©Ù‡ توانائی پیوند ÛŒØ§ÙØªÙ† با هم ØŒ یا تØÙˆÙ„ ÛŒØ§ÙØªÙ† به هم .... » را دارند، «اصل ازخود روشن Ùˆ ازخود بینا » هستند ØŒ ودرست پیکار خدایان نوری ØŒ Ú©Ù‡ خویشتن را « Ù…Ø±Ú©Ø²Ø§Ù†ØØµØ§Ø±ÛŒ همه نورها » میدانند، برضد ØŒ پخش شدن سرچشمه نوردرجانها Ùˆ انسانها هستند . اینست Ú©Ù‡ « دیو ازخود روشن شونده »، باید ØŒ تاریک Ùˆ سیاه ØŒ Ùˆ اصل گمراهی ساخته شود . ازاین رو، هروجود دیوی ØŒ تسلیم یک Ù…Ø±Ú©Ø²Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯ نور نمیشود ØŒ Ùˆ به آن تکیه نمیکند . این ویژگی مثبت « دیو » ØŒ سپس در پدیده « دیوانه » Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† میماند . دیوانه( دیو+ یانه یا دوانه = Ø¬ÙØª ) ØŒ خانه Ùˆ آشیانه ایست Ú©Ù‡ دیو درآن زندگی میکند . دیوانه ØŒ ØØ§Ù…له به دیو( خدا ØŒ بهمن Ùˆ هما ) است . درغزلی، مولوی این ویژگی « همیشه ازخود بیدارو روشن بودن ٠دیوانه » را بخوبی برجسته میسازد . در دیوانه ØŒ خردیست Ú©Ù‡ هیچکس نمیتواند ازاو بستاند Ùˆ سراسروجودش، چشم بیدارو روشن است، Ùˆ از دیدن مستقیم جانان، همیشه ØØ§Ù…له به روشنی Ùˆ بینش است :
خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند
دیوانه کجا خسپد ؟ دیوانه چه شب داند
نی روز بود ، نی شب ، در « مذهب دیوانه »
آن چیز که او دارد ، او داند، او داند
گرچشم سرش خسپد ، بی سر، همه چشمست او
کز دیده جان خود ØŒ Ù„ÙˆØ Ø§Ø²Ù„ÛŒ خواند
دیوانگی ار خواهی ، چون مرغ شو و ماهی
مرغ و ماهی، درتصویرآن زمان ، هیچگاه نمی خوابند
با خواب چو همراهی ، آن با تو کجا ماند
شب رو شو و عیاری ، درعشق چنان یاری
تا بازشود کاری ØŒ زان طره Ú©Ù‡ Ø¨ÙØ´Ø§Ù†Ø¯
دیوانه دگرسانست ØŒ او ØØ§Ù…له جانست
چشمش Ú†Ùˆ به جانان است ØŒ ØÙ…لش نه بدو ماند ØŸ
دیوانه ØŒ ØØ§Ù…له به جان ØŒ یا ØØ§Ù…له به خداست، Ùˆ همین ویژگی دیویست Ú©Ù‡ اوراهمیشه ازخود، بیدار، ÙˆÙØ·Ø±ØªØ§ همیشه ازخود بینا Ùˆ روشن میسازد.واژه « دین » درکردی ØŒ هم به معنای « دیدن» Ùˆ هم به معنای « آبستن » Ùˆ هم به معنای « دیوانگی» است . دین، بینش زایشی است ØŒ چون انسان، به خدا ( بهمن وهما ) آبستن است . انسان، وجودی همیشه آبستن ( دیوی ) است . او درخواب هم ØŒ بیداراست. Ùقط چشمش ØŒ بسته است ØŒ ولی سراسروجودش، چشم باز است . با آنکه این ویژگی، با دیانت زرتشتی ØŒ در دیو Ùˆ در دیوان، زشت Ùˆ پلید Ùˆ شرّ ساخته میشود، ونه تنها اصالت Ø§Ø²Ø®Ø±Ø¯ÙØ§Ù†Ø³Ø§Ù† ØØ°Ù میگردد ØŒ بلکه خود٠انسان وخردش ØŒ دشمن اصالت خرد Ùˆ وجود خود میگردد ØŒ ولی درمÙهوم « دیوانه » Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ازسرزنده میشود، Ùˆ ویژگی مثبت خود را نشان میدهد .« دیوانگی » ØŒ یکی ازچهره های برجسته طغیان Ùˆ تمرد Ùˆ سرکشی خرد٠چرا Ú¯Ùˆ ØŒ در دوره چیرگی شریعت اسلام شد . دیو، باز به خانه خود ( دیو+ یانه = خانه ) به وطن خود، Ú©Ù‡ درون انسان باشد ØŒ بازگشت، Ùˆ سرکشی را ØŒ به بهای عذاب Ù†ÙØ±ÛŒÙ† شوی وتØÙ‚یرشوی ØŒ آغازکرد . « مستی » ØŒ Ú©Ù‡ « دیوانگی Ø¯Ø±ØØ§Ù„ت کوتاه وگذرایش باشد » ØŒ امکان « طغیان وسرکشی گهگاهی » را به انسان میداد .
دیوانگی ØŒ Ú©Ù‡ رستاخیز تÙکـر دیـوی بود ØŒ روند زدودن عقل عصائی Ùˆ عقل تابع Ùˆ عقل ابزاری بود، Ú©Ù‡ تن به خدمت Ùˆ اطاعت شریعت Ùˆ قدرت داده بود . « دیوانگی » ØŒ زنده ساختن بهمن ØŒ یا خردی بود Ú©Ù‡ گوهرش، « اکوانی یا اکومنی » است . دیو، Ú©Ù‡ « روشن ازخود بودن » Ùˆ « روشن کردن ازخود » باشد ØŒ درنقش تازه اش، دورویگی گوهری خود را نگاه داشت . همانسان Ú©Ù‡ ازیکسو ازخود، روشن میکرد ØŒ همانسان ازسوی دیگر، دراجتماع ØŒ خوارو زشت Ùˆ Ù†ÙØ±ÛŒÙ† ساخته میشد . همانسان Ú©Ù‡ ازیکسو، نماینده ØÙ‚یقت ازوجودش بود ØŒ دراجتماع، بنام ÙØ±ÛŒØ¨Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ بی عقل Ùˆ پریشان، رسوا وبی اعتبارساخته میشد . ØÙ‚یقت ØŒ ÙØ±ÛŒØ¨ ودروغ ØŒ شمرده میشد ØŒ تا ÙØ±ÛŒØ¨ ودروغ ØŒ جانشین ØÙ‚یقت شود .
سوگند خورده بودم ، کزدل ، سخن نگویم
دل ، آینه است و رو را ، ناچار، ..... مینماید
درآینه شدن ØŒ ازیکسو، خاموش است ØŒ Ùˆ ازسوی دیگر، ملعون است ØŒ چون نماینده زشت Ùˆ زیباست . « دیو » ØŒ دو رویگی خود را درشکلی نوین ØŒ نگاه میدارد . دیوانه ØŒ آنکسی است که« ازخود، روشن میکند » ØŒ ولی هیچکس به روشنی Ùˆ ØÙ‚یقت Ùˆ بینش او ØŒ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ† نمیگوید، Ùˆ برایش ØŒ هیچ اعتباری Ùˆ ارزشی دراجتماع Ùˆ در دین Ùˆ درÙلسÙÙ‡ ØŒ قائل نیست ØŒ بلکه درشکل دیوانه ØŒ کودکان، اورا مانند ابلیس ØŒ رجم میکنند ØŒ Ùˆ عاقلان ØŒ به او میخندند Ùˆ مسخره میکنند . ازاین پس نا آگاهبودانه ØŒ ØÙ‚یقت ØŒ بینشی میشود Ú©Ù‡ عاقلان اجتماع ØŒ آنرا خنده آور Ùˆ مسخره آمیزمیشمارند . دیو ٠ملعون شده وگمراه کننده ٠دیروز در زرتشتیگری ØŒ دیوانه مضØÚ© وبیشعور اسلام میگردد، Ú©Ù‡ ØÛŒØ«ÛŒØª اجتماعی خود را به Ú©Ù„ÛŒ ازدست میدهد Ùˆ ØØªØ§ ارزش، مجازات شدن هم ندارد، یعنی وجودی همسان ØÛŒÙˆØ§Ù†Ø§Øª شمرده میشود . همانسان Ú©Ù‡ نا آگاهبودانه ØŒ در « دیو» ØŒ ØÙ‚یقت دراجتماع Ùˆ سیاست ØŒ ØŒ تباهی وگمراهی Ùˆ شرّ ساخته میشود، در « دیوانه » ØŒ « ØÙ‚یقت درعمل Ùˆ واقعیت » ØŒ خنده آورومضØÚ© Ùˆ « چیزکی دست انداختنی » میشود . شیوه Ø±ÙØªØ§Ø±Ø¨Ø§ « دیو»، یا با « دیوانه » ØŒ نا آگاهبودانه ØŒ شیوه Ø±ÙØªØ§Ø± واقعی، با ØÙ‚یقت Ùˆ بینش ØÙ‚یقت را دراجتماع ØŒ ÙØ§Ø´ میسازد . عاقل، کسی میشود Ú©Ù‡ بینش ØÙ‚یقت Ùˆ « اصالت بینش ازانسان » را به جد نمیگیرد . «عـاقـل » ØŒ کسی است Ú©Ù‡ با سرزبان ØŒ به « بینش ØÙ‚یقت » گواهی میدهد، ولی درعمل ودرواقعیت، آنرا با Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±ØŒ لگد مال میکند، وآن را چیزکی خنده آورو مسخره آمیزو دیوانگی، میشمارد . « ازخود روشن شدن Ùˆ به ØÙ‚یقت رسیدن » ØŒ چیزکی « من درآورده ای » میشود . « من » ØŒ آنقدر خوارو ناپاک Ùˆ چرکین ساخته میشود ØŒ Ú©Ù‡ چیزی Ú©Ù‡ از« من » ØŒ درآورده میشود ØŒ Ùقط سزاوار خندیدن هست . چیزی Ú©Ù‡ از« من» ØŒ درآورده شده ØŒ همه اش خوار وناپاک Ùˆ چرکین است، Ú©Ù‡ بوی گندش، مشام ٠اجتماع Ùˆ قدرت های دینی Ùˆ سیاسی را میآزارد .
این مقاله ، ادامه دارد
خـرد٠سرکش ، بنیاد ٠اجـتـمـاع آزاد است
خـرد٠ســرکـَـش
«خـرد٠نـیـرومـنـد٠بهـمنی » است
Ú©Ù‡ جـÙÙـت٠«اکـومـن» است
وازدل تاریک٠سنگ، روشنی ÙØ¨ÛŒÙ†Ø´
را Ø¨Ø±Ù…ÛŒØ§ÙØ±ÙˆØ²Ø¯
هـوشـنگ= بهمن=آتش ÙØ±ÙˆØ² درجـشن ÙØ³Ù€Ø¯Ù‡
زایش روشنی ازسنگ= از اتصال همزاد باهم
بهمن ازآمـیختن ÙØ¯ÛŒÚ¯Ø±Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ ها باهـم
روشنی را ، پدید میآورد
این خرد را، زرتشت، نابود ساخت
بهمن ØŒ بÙÙ† ÙØ®Ù€Ø±Ø¯ ØŒ درهـرانسانی
همان اکـومن ، یا « اکـوان دیو» است
Ú©Ù‡ خدای Ø´Ú¯ÙØª انگیزی وپرسشگری وآشوب وعصیان است
جهان Ù¾Ù€ÙØ±Ø´Ú¯Ùتست چون بنگری
ندارد کسی ، آلت داوری
روان Ù¾Ø±Ø´Ú¯ÙØªØ³Øª Ùˆ تن هم ØŒ Ø´Ú¯ÙØª
نخست ازخود ØŒ انـدازه بایـد Ú¯Ø±ÙØª
ودیگر ، که برسرت، گردان سپهر
همی نـو نمایدت هر روز، چهـر
دین Ø²Ø±ØªØ´ØªÛŒØŒØµÙØª گوهری بهـمن را که« اکومن»
باشد ØŒ ازاو Ø¨Ù€ÙØ±ÛŒÙ€Ø¯ ØŒ
و تبدیل به دیـوی، بر« ضـد٠بهـمن » ساخت
وبدینسان « خـرد٠نـوآور» را ،
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ نابـود ساخت
خرد، ازاین پس ØŒ Ø¨Ø±Ø¶Ø¯Ù Ø´Ú¯ÙØª وسرکشی شد
خردی شد که دراندیشیدن،
به جای آنکه خود را ازنـو، بـزایـد
دراندیشیدن ØŒ « خـودش» را ÙØ±ÙˆÙ…ÛŒ بلعـد
«انسان، اندازه Ø´Ú¯ÙØªÛŒ ها ست » ØŒ Ùˆ نخست باید به اینکه گوهرانسان ØŒ اصل Ø´Ú¯ÙØªÛŒ است ØŒ Ù¾ÛŒ برد . انسان، اندازه Ø´Ú¯ÙØªÛŒ است ØŒ نه برای آنکه هر روز، دیگران درباره او Ø¯Ø±Ø´Ú¯ÙØª Ù…ÛŒØ§ÙØªÙ†Ø¯ØŒ Ú©Ù‡ چیز دیگری شده ØŒ Ú©Ù‡ از پیش میشناخته اند . انسان، هنگامی میاندیشد Ú©Ù‡ هر روز درباره« دیگرگونه شدن خود » ØŒ به Ø´Ú¯ÙØª میآید . دیگرگونه شده انسان ØŒ انسانی دیگر، شدن است . روزی Ú©Ù‡ ما دیگر برای خود، Ø´Ú¯ÙØª انگیزنیستیم ØŒ وکاملا برای خود ØŒ روشن Ùˆ شناخته وثابت شده ایم ØŒ خرد ما، درما مرده است ØŒ Ùˆ Ùقط لاشه آن خرد را ØŒ بنام خرد، با خود میکشیم .« Ø´Ú¯Ù€Ùـتی » ØŒ ازچه پیدایش Ù…ÛŒ یابد ØŸ انسان ØŒ ناگهان به پدیده ای Ùˆ اندیشه ای Ùˆ آزمونی برمیخورد Ú©Ù‡ « جـز» شناخت پیشینی است، Ú©Ù‡ ازآن اندیشه Ùˆ پدیده وآزمون ویا از خود ØŒ داشته است ØŒ واین ÛŒØ§ÙØªÙ ناگهانی ØªÙØ§ÙˆØªØŒ اورا مضطرب Ùˆ پریشان Ùˆ گیج Ùˆ آسیمه وآویزان میان آسمان Ùˆ زمین میسازد ØŒ وازاین ØªÙØ§ÙˆØª ٠« دوئی » ØŒ به نواندیشی ØŒ انگـیخته میشود .
آنچه تا به ØØ§Ù„ ØŒ درست Ùˆ ØÙ‚یقت وساده میشمردیم ØŒ Ùˆ بدان روشنی وسادگی دریکرنگی ØŒ ایمان داشتیم ØŒ ناگهان با این آزمون نوین ØŒ درخطر ÙØ¨Ø§Ø·Ù„ Ùˆ دروغ Ùˆ پیچیده Ùˆ « متموّج بودن »، Ù…ÛŒØ§ÙØªØ¯ . تموج آزمون Ùˆ اندیشه ما ØŒ هستی خود مارا ÙØ±Ø§Ù…یگیرد Ùˆ آن را متزلزل میسازد. آنچه تا دیروز ØŒ یکسویه وصا٠و ساکن بود ØŒ ناگهان ØŒ امروزه ØŒ دورنگه Ùˆ دوپهلو، Ùˆ « هم این Ùˆ هم آن ØŒ Ùˆ نه این Ùˆ نه آن »، وگاهی Ø¯Ø±ÙØ±Ø§Ø²ØŒ Ùˆ گاهی درنشیب میگردد، Ú©Ù‡ میان آن دوقطب، تاب میخورد ( ارک= بادپیچ = تاب ) ØŒ Ùˆ آسایش وآرامش را ازبÙÙ† ٠هستی ما میگیرد. ØØ³Ù‘اسیت مداوم برای « دیگرشدن = ورتن = دیگر، گردیدن ٠شتاب انگیز ٠» پدیده ها Ùˆ اندیشه ها Ùˆ آزمونها، مارا به Ø´Ú¯ÙØªÛŒ میانگیزد . هرچه این ØØ³Ø§Ø³ÛŒØª ØŒ درما بکاهد ØŒ هرچه Ø®Ø±ÙØª تر بشویم یا هرچه کمتر تغییر بکنیم، یا هرچه کمتر، دگرگونیها را ببینیم ØŒ کمتر Ù†ÛŒØ²Ø´Ú¯ÙØª میکنیم ØŒ Ùˆ کمترنیز میاندیشیم . ازاین رو ØŒ بهمن ØŒ اصل خرد، دربÙÙ† ØŒ یا «اندرون ٠» هرانسانی ØŒ « اکه وان ØŒ یا سرچشمه ٠اکه = ئکه ØŒ « Ø´Ú¯ÙØª » ØŒ یا تعجب ازبدی چیزی ویاتعجب ازبسیاری آن چیز است= دهخدا» است ØŒ ولی همین اکوان ØŒ ارغوان نیزمیباشد( برهان قاطع ) ØŒ وارغوان ØŒ Ú©Ù‡ گلیست Ú©Ù‡ آغازشدن انقلاب ٠بهاررا اعلام میدارد ( ئه رخه وان سور، درکردی ØŒ اول بهاراست) ØŒ بیان Ù ( ارکه وان ) بÙÙ† Ùˆ آغازپیدایش است، و«اکه» + ون ØŒ « دایه یا قابله » بینش تازه نیزهست ( اکه = دایه ØŒ معین ) . چون مینوی مینو ØŒ دانه ØŒ درون دانه ØŒ است. بهمن ØŒ « اندیمان= اندی + مینو » ØŒ Ù…ØØ±Ù…ترین Ùˆ صمیمی ترین بخش« انــد رونی » هرانسانیست . « انـد » ØŒ دراصل ØŒ به معنای « تخم Ùˆ دانه » بوده است . « اندرون= اند+ رون » ØŒ به معنای « بسوی خود ٠تخم » است . « اندیمان » ØŒ به معنای « مرکزو هسته دانه » است، ازاینرو مولوی ØŒ این واژه را به معنای « صمیمی ترین Ùˆ Ù…ØØ±Ù…ترینش Ú©Ù‡ شمس تبریزی، اصل برانگیزنده ٠تÙکر او » بود ØŒ بکار میبرد . بهمن Ú©Ù‡ بÙÙ† خرد درهرانسانی است ØŒ همین جستجوی مینو درمینو، دانه در درون دانه است . آنچه ما میشناسیم وبرایمان روشن است ØŒ برونسوی دانه است Ùˆ باید ØŒ اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ اش را ØŒ در درون ٠خود ٠آن جست. خرد، جستجواز روشنی برون ها ØŒ به تاریکی درونهاست . خرد، گنج کاوی همیشگیست . این اندیشه ØŒ درغزلیات مولوی بازتابهای رنگارنگ دارد . ما به هرچه رسیدیم باید بدان ØŒ بازنمانیم ولی درآن، به خواب میرویم ØŒ Ùˆ زمین ساکن، برای Ø®ÙØªÙ† ما میگردد ØŒ ولی هرچیزی وپدیده ای وهرانسانی ØŒ پیازیست Ú©Ù‡ لایه زیر لایه دارد Ùˆ تو در تو هست.
دوش خوابی دیده ام ، خود عاشقان را
کاندرون کعبه Ù…ÛŒ Ø¬ÙØ³ØªÙ… Ú©Ù‡ آن Ù…ØØ±Ø§Ø¨ Ú©Ùˆ
هرغایتی ( کعبه )، غایتی گذراهست ، و غایتی پوشیده ( کعبه ای)، در درون آنست
کعبه جانها ، نه آن کعبه که چون آنجا رسی
درشب تاریک گوئی ØŒ شمع یا Ù…ØØ±Ø§Ø¨ Ú©Ùˆ
بلکه بنیادش زنوری ، کز شعاع جان تو
نورگیرد جمله عالم ، لیک جان را تاب کو
یا در غزلی دیگر گوید :
تو هرگوهر که می بینی ، بجو درّی د گـر ، در وی
Ú©Ù‡ هر ذزّ Ù‡ همی گوید ØŒ Ú©Ù‡ در باطن ØŒ دÙین دارم
ترا هرگوهری گوید، مشو قانع به ØÙسن من
که ازشمع ضمیرست ، آن که نوری درجبین دارم
روشنی من ØŒ از سرچشمه روشنیست Ú©Ù‡ در درون تاریک من، پنهانست ( پیدایش روشنی وبینش ازتاریکی ) . ازاین رو « خرد بهمنی» ØŒ بینش را ØŒ روند جستجوی همیشگی میداند . بÙÙ† جهان ØŒ یا خدا ØŒ اصل روشنی ناب وهمه دانی ( علم ÙØ±Ø§Ú¯ÛŒØ±= هرویسپ آگاه) نیست ØŒ بلکه « اصل جستجو» هست . « Ù‚Ù€Ø²Ø Â»ØŒ هم به « تخم پیاز» Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ØŒ وهم نام سیمرغ است ØŒ Ú©Ù‡ « ÙØ±Ø´ØªÙ‡ موکل برابـر» بوده است . ازاین رو قوس Ù‚Ø²Ø Ø±Ø§ Ú©Ù‡ رنگین کمان باشد، هم « کمان بهمن » وهم « کمان شیطان» خوانده میشود، چون لایه برلایه ØŒ یا چون تو برتو ØŒ ولی پیوسته بهمست . بهمن ØŒ دانه، ویا تخم پیازیست Ú©Ù‡ دررویش Ùˆ پیدایش ØŒ لایه برلایه، وتو در تو ØŒ مانند رنگین کمان میشود . بهمن ØŒ هرچند با « دوئی » آغازمیکند، ولی اصل دوئی ها، ویا کثرت، وچندی ها میگردد. هرجانی وانسانی ،« پیاز» ØŒ یا رنگین کمان ØŒ درونه در درونه ØŒ یا تودرتو است. ازاین رو به « رنگین کمان » ØŒ « انـوش » Ú¯ÙØªÙ‡ میشد، Ú©Ù‡ نام سیمرغ بود .« بهمن» ØŒ در« Ù‡Ùما یا سیمرغ »، رنگین کمان ØŒ پیازلایه برلایه ØŒ تو درتو میگردد . خرد بنیادی ØŒ جستجوی Ù¾ÛŒ درپی ٠بینش Ùˆ روشنی ازتاریکی، یا عبور ازتویه ای به تویه ایست .
امروزه ØŒ ما ÙØ±Ø§Ù…وش کرده ایم Ú©Ù‡ خود٠واژه٠« دانـه » هم ØŒ دراصل « دوانهdwaane » بوده است ( سغدی، قریب ) . Ùˆ « دوانه » درکردی ØŒ به معنای« دوقلو» است ØŒ ودرهمان کردی ØŒ به دوانه ،« Ù„ÙÙ‡ » و« جیمک » نیز میگویند . « Ù„ÙÙ‡ » ØŒ همان واژه « لـَو» است، Ú©Ù‡ عشقه Ùˆ پیچه Ùˆ مهربانک وسن ( سیمرغ ) باشد، Ú©Ù‡ «عشق Ùˆ پیوستگی وچسبیدگی ÙØ¯ÙˆÙ‚لوبهم » ØŒ ویا همزاد میباشد . جیمک ØŒ همان جیما Ùˆ ییما ØŒ یا «همزاد» است Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ معنایش را تغییر داد، Ùˆ واژگونه ساخت . پس هر دانه ای ØŒ به Ø´Ú©Ù„ دوقلوی به هم چسبیده ØŒ دواصل نرینه Ùˆ مادینه، یا بطورکلی ØŒ « دو اصل، Ú©Ù‡ ازهم دیگر گونه اند، ولی نه متضاد » ØŒ در نظر Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ میشده است . علت هم این بود Ú©Ù‡ « دانه = تخم » ØŒ دراثر این Ø¬ÙØª درونی ØŒ « خود Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Â» یا « خود زا » شمرده میشد . بدین علت ØŒ سغدیها به« هسته Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´Â» ØŒ یا « مرکزجهان» ØŒ « دام دانهdaam-daane » یا « دامن دانکه daaman-daanaka» Ù…ÛŒÚ¯ÙØªÙ†Ø¯ ØŒ چون میاندیشیدند که، جهان یا هستی(= دام = دامن ) ØŒ ازیک دانه، روئیده است، Ú©Ù‡ در اندرونش یا اندرونش ØŒ یک Ø¬ÙØª یا همزاد میباشد. این بود که« خـدا » Ùˆ «خـدائی » ØŒ معنای امروزه ما را نداشت ØŒ Ùˆ اینهمانی با « شخص وخواست Ùˆ دانش آن شخص » داده نمیشد، بلکه خـدا (= خوا دای = خواxvaa + دای taay,daai ) ØŒ بÙـنی شمرده میشد ØŒ Ú©Ù‡ ازخود، میروید واز خود، میگسترد ØŒ یا اصلی Ú©Ù‡ از خود، میزاید( دای = مادر، دی = مادر+ دیو، بنا برهرودت ØŒ دای، خدای آسمان یا همان سیمرغست ) . خدا، « بÙÙ† جهان» بود ØŒ وهمیشه درهرجانی ØŒ این بÙÙ† ØŒ Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ میشد Ùˆ باقی میماند ØŒ وخدا ØŒ به هیچ روی ØŒ خالق جهان نبود . Ùˆ به « آبستن » ØŒ هنوز درکردی ØŒ « دوگیان » یا « دوجان » میگویند . آبستن، جانی دراندرون جان است . هرانسانی وجانی ØŒ آبستن است . هرانسانی ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ تخم (مردم = مر+ تخم، واژه مـر، هم معنای سی وسه را دارد ØŒ وهم معنای Ø¬ÙØª را دارد . مردم ØŒ به معنای تخم سی وسه خدا ØŒ یا به معنای تخم Ø¬ÙØª ØŒ یا دوانه یا دیوی است ) میباشد. هرانسانی، ØØ§Ù…له به Ø¬ÙØªØ´ØŒ یا به خدایش هست. نام دیگر بهمن ØŒ « بزمونه » است( برهان قاطع ) Ú©Ù‡ به معنای « اصل آبستنی » است ØŒ پس بهمن ØŒ همان دوجان= دوگیان ØŒ یا « دیو » است . این ابلق Ùˆ دورنگه Ùˆ « پیسه » Ùˆ « دوباله » بودن ØŒ نشان خود زائی Ùˆ « ازخود بودن ØŒ وازخود جنـبیـدن ØŒ Ùˆ سرچشمه عشق وپیوستگی وشادی » بوده است . چنانکه به مرغ ØŒ « « vi » یا « بـاز» Ú¯ÙØªÙ‡ میشد، Ú©Ù‡ هردو، معنای « 2 » را دارند( مثال : بازو ØŒ یا این کاررا باز بکن ) . « vi این همان « bi» در لاتین است . مرغ Ú©Ù‡ « وی» ØŒ یا وای خوانده میشد ØŒ پیکریابی « دوتا بال گسترده » بود ØŒ یعنی مرغ دراثر داشتن دوبال ØŒ اصل ØØ±Ú©Øª Ùˆ پرواز بود ( ازاین رو مرغ ØŒ اینهمانی با دیو یا با خدا داشت ) . این سراندیشه ØŒ با چیره ساختن ٠تصویر زرتشت ازهمزاد، زشت Ùˆ خوارو منÙÛŒ ØŒ ساخته شد . چنانچه خود ٠« اهوره + مزدا » ØŒ دراصل ØŒ برعکس همه ترجمه هائی Ú©Ù‡ موبدان ازاین واژه میکنند Ùˆ بنام معنای علمی، به همه، تلقین شده است ،« دیو» یا« دوتای بهم چسبیده= یوغ = همزاد » بود. اهوره ØŒ همان« اوره » ØŒ Ùˆ ابر تاریک Ùˆ بارانی ØŒ و«مزده» ØŒ همان « ماه روشن » بود، Ú©Ù‡ اینهمانی با چشم Ùˆ خرد داده میشد . ماه ØŒ ماه٠ابرومند( دارای ابر= ا٠نا هون ) ØŒ ماه ابردار بود . «اهوره مزده » ØŒ ماهی بود Ú©Ù‡ پیوسته با ابـر، همآغوش بود. تخمهای همه زندگان( = ماه ) ØŒ با سرچشمه آب ( ابر= اوره ) ØŒ درپیوستگی با هم ØŒ اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ جهان وروشنی وبینش شمرده میشدند . پیوند تصویر« ابرتاریک » Ùˆ تصویر« ماه روشن » باهم ØŒ درغزلیات مولوی ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù†Ø³Øª .
به انسان میگوید : «ای قمر زیر میغ » ، خویش ندیدی دریغ
چند چوسایه دوی ، در پی این دیگران ؟
«ماه زیرابر» ، انسان میباشد ، که اصالت دارد ولی اصالتش رانمیشناسد.
ØµÙØ§ØªØª ای « مه روشن » ØŒ عجایب خاصیت دارد
که او ، مر « ابرگریان » را دراندازد بخندانی
ایا دولت ، چو بگریزی ، وزین بیدل بپرهیزی
زلط٠شاه پا برجا ، بدست آسائی به آسانی
درست این اندیشه دربیت ٠دوم ØŒ Ú©Ù‡ هم « گریزندگی » وهم « بدست آمدن به آسانی » باشد ØŒ از پیآیندهای همان دیوی بودن ØŒ یا ابلق بودن ( دورنگه ØŒ تموج Ùˆ تاب خوردن ) است ØŒ Ú©Ù‡ با « اندیشه روشنی پابرجا = راه راست ØŒ همه آگاهی » سازگارنبود . برپایه این « سراندیشه Ø¬ÙØªÂ» ØŒ یا یوغ یا ابلق یا « گـور » یا « پلنگینه » ØŒ پیوستگی خدا ( بÙÙ† جان) با انسان نیز ØŒ استوار بود . « گور» در داستان اکوان دیو، این ویژگی گوهری « بهمن » را بیان میکند. این سراندیشه Ø¬ÙØª خدا Ùˆ انسان Ú©Ù‡ همبازی باهم هستند ØŒ بیان همان « دیو+ خدائی Daemonische » بودن انسانست ØŒ Ú©Ù‡ در غزلیات مولوی ØŒ بسیار پیش میآید . انسان وخدا ØŒ طالب ومطلوب همند ØŒ Ú©Ù‡ هردواین نقش را باهم عوض میکنند . مولوی از خدا میخواهد Ú©Ù‡ گاهی رعیت او بشود ØŒ تا مولوی ØŒ سلطان اوباشد :
مها ، یکدم رعیت شو ، مرا ، شه دان و سالاری
اگرمـه را Ø¬ÙØ§Ú¯ÙˆÛŒÙ… ØŒ بجنبان سر ØŒ بگو : آری
اگر ازتو خواستم که رعیت من بشوی ، نرنج ، وبدانچه ازتو خواستم ، آری بگوو بخند .
مرا برتخت خود بنشان ، دو زانو، پیش من بنشین
مرا سلطان Ú©Ù† Ùˆ میدو ØŒ به پیشم ØŒ چون Ø³Ù„ØØ¯Ø§Ø±ÛŒ
شها، شیری تو ، منم روبه ، تو ، من شو یکزمان ، من ، تو
چو روبه ، شیر گردد ، جهان گوید ، خوش اشکاری
او ازخدا میخواهد Ú©Ù‡ ØŒ دست ازشکارچی بودنش بکشد، وتبدیل به شکاری شود ØŒ تاانسان ØŒ به شکار او، برود وانسان، شکارچی خدا بشود . تنها خدا نیست Ú©Ù‡ انسان را میجوید ØŒ بلکه همانگونه ØŒ انسان بدنبال شکار یا جستجوی خدا میرود ØŒ ومیخواهد خدا یا ØÙ‚یقت را با کمند به دام بیندازد Ùˆ بگیرد ! درست ØŒ همین موضوع اکوان دیو ( بهمن ) Ùˆ رستم در داستان شاهنامه است Ú©Ù‡ با Ù†Ùوذ اندیشه زرتشت ØŒ نامÙهوم وزشت ساخته شده بود
چنان نادر خداوندی ، زنادر خسروی آید
که بخشد تاج و تخت خود ، مگر چون تو کلهداری !
تصویر « Ø¬ÙØª بودن = یوغ = گور= ابلق = ارک ...» با « نوسان Ùˆ تØÙˆÙ„ وگردش »، کار داشت، Ú©Ù‡ با آمدن « اهورامزدا = مرکز روشنائی مطلق Ùˆ راه راست » ØŒ اصل اضطراب وپریشانی Ùˆ گیجی ØŒ شمرده میشد ØŒ Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه ØŒ پیش ازآن ،« اصل جویندگی شادی آور» بود Ú©Ù‡ نشان نیرومندی شمرده میشد . ÙØ±ÙˆÙ‡Ø±( ÙØ±ÙˆØ±Ø¯+ ÙØ±Ù‡ وشی ) درهرانسانی، 1- هم معنای « گشتن Ùˆ گردیدن Ùˆ رقصیدن Ùˆ تغییر ÛŒØ§ÙØªÙ† » را داشت، Ùˆ2- هم معنای « جستجوکردن Ùˆ کاویدن » . ارتا ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ ØŒ یا سیمرغ ØŒ نه تنها اصل تغییر ÛŒØ§ÙØªÙ† Ùˆ معراج است ØŒ بلکه اصل جستجوکردن Ùˆ تغییر دادن وتغییر ÛŒØ§ÙØªÙ† نیزهست . سیمرغ ( مرغ vi= باز= دارای یک Ø¬ÙØª بال= آنکه دراثر یوغ بودن ØŒ پروازمیکند، Ùˆ میجوید ØŒ Ùˆ تغییر Ù…ÛŒ یابد ) Ú©Ù‡ نخستین پیدایش بهمن است ØŒ اصل تغییر وتØÙˆÙ„ یابی درجستجوکردن ØŒ Ùˆ پرواز ومعراج به بÙÙ† درهرانسانی است .
ازاین رو بهمن ØŒ اینهمانی با « روز دوم هرماهی » داشت . بهمن ØŒ دوتای Ø¬ÙØª باهم است ( ژیم دال ØŒ درمقاله پیشین ) . بهمن ØŒ «اصل میان ÙØ¯ÙˆØªØ§ÛŒ گوناگون باهمست» Ú©Ù‡ آنهارا باهم بیامیزد Ùˆ ازآنها، نیروئی برای جنبانیدن ٠یک گردونه گردان ØŒ پدید آورد . ازاین رو از« سـنـگ = Ú©Ù‡ به معنای امتزاج Ùˆ اتصال دوکس یا دوچیزاست » ØŒ آتش Ù…ÛŒØ§ÙØ±ÙˆØ²Ø¯ØŒ ÙˆÙØ±ÙˆØº Ùˆ روشنی را پدید میآورد . به همین علت ØŒ بهمن ØŒ آتش ÙØ±ÙˆØ² خوانده میشد . البته گوهر چنین بهمنی ØŒ بکلی با اهوامزدای زرتشت ØŒ ÙØ±Ù‚ داشت . درست بهمن زال زر وخانواده رستم ØŒ برپایه همان یوغ ØŒ ویا همزاد به هم چسبیده ( سنگ=سنگام=سنگار) ØŒ روشنی از تاریکی Ù…ÛŒØ§ÙØ±ÙˆØ®Øª . بهمن ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی( زال زری) ØŒ یک « دیو = dva دوتا باهم both= انگلیسی» بوده است. درسانسکریت نیز دواDeva ØŒ به صیغه جمع، به خدایان Ú©Ù‡ تعداد آنها را 33 دانسته اند میگویند . « ردان اشـون » Ù†ÛŒØ²Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù€Ù†Ú¯ ایـران ØŒ 33 تا ( کـه – ا َمـَر- Ùˆ- مَـر- هم خوانده میشوند ) بوده اند، Ùˆ کمربند سیمرغیان، مرکب از سی وسه رشته بهم تابیده بوده است ( مردم ØŒ مر+ تخم ØŒ یا تخم سی وسه خداست ØŒ امـرداد ØŒ پیدایش سی وسه خدا باهمست، مر، درسانسکریت به معنای Ø¬ÙØª هم هست ) . همچنین دیوDeva ØŒ نام خدای « اندر» درسانسکریت است Ú©Ù‡ خدای آسمان Ùˆ دهنده باران است، Ú©Ù‡ سیمرغ ایرانی باشد. همچنین دیوDeva به ابر Ú¯ÙØªÙ‡ میشود وسیمرغ، ابرسیاه وبارانی است Ú©Ù‡ ازخود روشنی برق(برق ٠خندان ) وآب را میزاید . همچنین دیو ØŒ درسانسکریت به خدائی Ú¯ÙØªÙ‡ میشود Ú©Ù‡ در زمین ØŒ Ùˆ درمیان مردمانست . این تصویر بهمن Ùˆ سیمرغ ( اندروای ) Ú©Ù‡ نخستین پیدایش ودرخشش بود ØŒ درتضاد با آموزه زرتشت وتصویر او ازهورامزدا بود .
امروزه دراثر ضدیت آموزه زرتشت، با این اندیشه ها ØŒ « دیو» ØŒ برای ما ØŒ اصل شرّ Ùˆ تباهی Ùˆ تاریکی Ùˆ گمراهی Ùˆ زشتی گردیده است . ولی ما برای نوزائی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زنده ایران ØŒ برای Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ساختن خرد خود ØŒ مجبوریم Ú©Ù‡ این خراÙÙ‡ ای را Ú©Ù‡ زرتشت به ما تلقین کرده است ØŒ ودرما ØŒ جا انداخته ØŒ Ùˆ درروان Ùما ریشه دوانیده است ،ازبÙÙ† بکنیم Ùˆ دور بریزیم Ùˆ ازآن بگسلیم . جای دریغ است Ú©Ù‡ خیلی ازمتون، درباره واژه « دیو » مینویسند « خدای غیر ایرانی » . Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه « دیـو» ØŒ پیکریابی گوهر ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ آمیزنده( سنتز) Ùˆ انگیزنده Ùˆ رستاخیزنده ایرانست . اینکه سیمرغ ØŒ پـرش را به زال زرداد ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ زال ازآن پس ØŒ Ø¬ÙØª سیمرغ شد( Ù¾ÙØ±= همان pairانگلیسی Ùˆ پارpaar آلمانی است )ØŒ Ùˆ سیمرغ ØŒ درزال زر، پیکرنوین به خود Ú¯Ø±ÙØª ( زال، بدینسان، دیو میشود ) . بهمن Ùˆ سیمرغ ØŒ تØÙˆÙ„ به هرانسانی Ù…ÛŒ ÛŒØ§ÙØªÙ†Ø¯ ØŒ Ùˆ دربÙÙ† هرانسانی ØŒ خود را Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ بودند ØŒ ÙˆØ¬ÙØª هرانسانی بودند . بهمن Ùˆ هما ØŒ دراندرون هرانسانی ØŒ Ù…ØØ±Ù…ترین وصمیمی ترین جانی به هرانسانی بودند . هرانسانی ØŒ آبستن به بهمن وهما بود . انسان، دیو میشد .
چرا بهمن ، همان اکومن است
وچرا الهیات زرتشتی
« اکومن » را از« بهمن » بـرید
ویکی را « دیو» ، ودیگری را «امشاسپند» ساخت
دین زرتشتی
« خـردرا ازمیان ارّه کـرد »
درمتون زرتشتی ، دیده میشود که اکومن ، مانند بهمن ، اندرونی ترین بخش است . این اندیشه در داستانی مربوط به زاده شدن زرتشت، بازتابیده میشود . درگزیده های زاد اسپرم میآید که :
« سرانجام اهریمن ØŒ اکومن را Ø¨ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯ Ùˆ Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ : تو مینوتری ØŒ زیرا Ú©Ù‡ اندرونی ترینی ( Ù…ØØ±Ù… ترینی). برای ÙØ±ÛŒÙتن براندیشه زرتشت ØŒ بروو اندیشه اورا به سوی ما Ú©Ù‡ دیویم ØŒ بگردان ».
اورمزد،« بهمن » را برای مقابله ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯. اکومن بیشتر( جلوتر) بود . نزدیک درآمده بود Ùˆ خواست به درون رود . بهمن ØŒ به چاره گری بازآمد Ùˆ به اکومن Ú¯ÙØª : وارد شو . اکومن اندیشید Ú©Ù‡ آنچه بهمن Ú¯ÙØªØŒ نشاید کردن . بازآمد . بهمن وارد شد ØŒ Ùˆ به اندیشه زردشت آمیخت . زردشت بخندید ØŒ زیرا بهمن ØŒ مینوی رامش دهنده است ....» . خرد بنیادی Ø¯Ø±ÙØ·Ø±Øª انسان با انسان میآمیزد واین آمیزش ØŒ اصل خندیدن است ( خردخندان ).
« اصل Ø´Ú¯ÙØªÛŒ Ùˆ چون وچرا سرکشی » Ú©Ù‡ با بنیاد خرد آمیخته Ùˆ سرشته است ØŒ باید مانند همان تصویر« همزاد » زرتشت ØŒ ازهم جدا ØŒ Ùˆ باهم متضاد ساخته شود . « اکومن Ùˆ بهمن باهم ØŒ مینوی مینو ØŒ اندرون هرجانی ÙˆØ¬ÙØª هم » هستند . اکنون برای تصر٠اندرون ØŒ جنگ میان اهورامزدا Ùˆ اهریمن ØŒ طبق تصویر« همزاد ازهم جدا Ùˆ متضاد باهم » ØŒ آغازمیشود . اهورامزدا ØŒ بهمن را برای تصر٠اندرون ( همان دژ بهمن Ú©Ù‡ هیچکس ØÙ‚ تصر٠و دخول درآن را با خشم وخدعه وتهدید نداشت ) Ù…ÛŒÙØ±Ø³ØªÙ†Ø¯ØŒ Ùˆ اهریمن ،اکومن را Ù…ÛŒÙØ±Ø³ØªØ¯ ØŒ چون هردو ØŒ اندرونی ترین ØŒ اندیمان ØŒ ÙØ·Ø±Øª Ùˆ بÙÙ† انسان بوده اند . هرچند Ú©Ù‡ اکومن ØŒ جلوترو پیشتر از بهمن ØŒ به درورود به بÙÙ† انسان ØŒ رسیده است ØŒ ولی بهمن ØŒ دست به چاره Ùˆ خدعه Ùˆ Ú©Ù„Ú© میزند ( Ú†Ù†Ú¯ واژگونه زدن ) Ùˆ به اکومن ØŒ تعار٠میکند Ú©Ù‡ وارد شو، Ùˆ اکومن ØŒ بخود میگوید Ú©Ù‡ بهمن ØŒ ØØªÙ…ا سرمرا کلاه میگذارد ØŒ اینست Ú©Ù‡ به او ØÙ‚ تقدم ورود میدهد . اینست Ú©Ù‡ بهمن ØŒ با این ØÙ‚Ù‡ بازی Ùˆ خدعه کاری ØŒ ÙØ·Ø±Øª زرتشت ( یا ÙØ·Ø±Øª انسان را بطورکلی ) را تصر٠میکند. بهمن ØŒ Ú©Ù‡ Ù„ÙˆØ Ù…ØÙوظ Ùˆ باربر« دانش Ùˆ روشنی اهورامزدائیست » ØŒ ضمیر را تصر٠میکند. بدینسان ØŒ خرد وضمیر Ùˆ ÙØ·Ø±Øª (بن ) بکلی، منجلاب تباهی میگردد . ÙØ·Ø±Øª انسان، Ú©Ù‡ « خرد یست Ú©Ù‡ سرشته با چون وچرا Ùˆ Ø´Ú¯ÙØªÛŒ است ودراثر این چون وچرا Ùˆ Ø´Ú¯ÙØªÛŒ وسرکشی ØŒ آغازگر اندیشیدن Ùˆ بینش » است ØŒ تبدیل به جایگاه « بهمن ØŒ یا « خرد ØÙ‚Ù‡ بازو کلاهبرداری میشود »، Ú©Ù‡ ضمیرو بن انسان ( دژ بهمن ) را با Ú†Ù†Ú¯ واژگونه زدن، میگشاید . ضمیر انسان Ú©Ù‡ دژ بهمن ( ارکه من = ارغه + من ØŒ اکوان = ارغوان )ØŒ Ú©Ù‡ با قهر Ùˆ خشم Ùˆ تهدید Ùˆ خدعه Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ واژگونه زنی ØŒ هرگز، به روی کسی گشوده نمیشد ØŒ اکنون ØŒ دژ بهمن نیست ØŒ بلکه خود بهمن زرتشتی نیز، با ØÙ‚Ù‡ ÙˆÚ©Ù„Ú© Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ واژگونه زدن ØŒ آن را تسخیرمیکند، Ùˆ یکجا با خود ØŒ روشنی Ùˆ دانش اهورامزدائی را میآورد، Ùˆ دست ازنواندیشی برپایه چون وچرا ÙˆØ´Ú¯ÙØªØŒ Ú©Ù‡ بینش زایشی از تاریکی به روشنائیست ØŒ دست میکشد، واز « ارکه بودن = بن بودن ØŒ نوآورو مبتکر Ùˆ آتش ÙØ±ÙˆØ² بودن » Ù…ÛŒØ§ÙØªØ¯ .
دربندهش بخش نهم ØŒ پاره 92 ØŒ همین اندیشه بگونه ای دیگر تکرارمیشود. از « جگر Ùگاو یکتا Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ » Ú©Ù‡ درواقع ØŒ « تخمه همه جانها ØŒ دراصل بوده است » ØŒ Ø¯Ø±Ù…ÙØ±Ø¯Ù† ØŒ راسن Ùˆ آویش بازمیروید، تا « گند اکومن » را باز دارد، Ùˆ با درد ها درگیتی ØŒ مقابله کند . همین روئیدن «دوگیاه باهم ازجگر»، شاخصه بهمن است . جگر، دراصل « جی + گر » است، Ùˆ اینهمانی با بهمن دارد . « گر، همان غر»، یا « گرو» و«غرو» است، Ú©Ù‡ Ù†ÛŒ میباشد، Ùˆ به معنای « اصل وسرچشمه Ùˆ زادگاه » است . جیگر، اصل وسرچشمه٠« جی =Ú¯ÛŒ =Ú˜ÛŒ = زندگی » هست . جگر، سرچشمه زندگی است ØŒ چون سرچشمه خون ( جیوا درسانسکریت به معنای خون است ) شمرده میشد . جیگر، اصل یوغ (= جی = یوغ= همزاد= غول = سپنج= گواز=.... ) است . ازاین رو جگر، در ترکی نیز، « باغیر» خوانده میشود Ú©Ù‡ اصل پیوند دادن باشد . جیگر، اصل سنجش Ùˆ کشیدن است ØŒ چون جی ØŒ شاهین Ùˆ هردوبازوی ترازونیزهست . پس جیگریا بهمن ØŒ اصل خردورزی در اندازه Ú¯Ø±ÙØªÙ† ( دوچیز را باهم سنجیدن ) Ùˆ اصل خوب زیستن Ùˆ اصل پیوند دادن میباشد . اکنون ازهمین جگر، گیاه راسن Ùˆ آویشن میروید، تا « گـنـد اکومن » را باز دارند . « بو» ØŒ Ùˆ بوئیدن ØŒ به معنای « شناختن با اندامهای ØØ³ÛŒ از راه جستجوکردن » است، Ú©Ù‡ Ø±ÙØªÙ† از خم وپیچ چون وچرا ÙˆØ´Ú¯ÙØªÛŒ هست . اکنون اکومن ØŒ « بو» نمیدهد ØŒ بلکه « گند= بدبو» است .شناختن به شیوه اکومنی ( از راه چون وچرا Ùˆ Ø´Ú¯ÙØªÛŒ Ùˆ Ø´Ú© وسرکشی ) ØŒ بداندیشی Ùˆ Ú©Ú˜ اندیشی است . اکومن ØŒ شناخت بد است .« خرد ٠بهمن زرتشتی » ØŒ باید ازاین « گند ÙØ·Ø±Øª اکومنی » ØŒ خود را باز دارد . این گند ÙØ·Ø±Øª اکومنیست Ú©Ù‡ اصل همه دردهاست ØŒ Ùˆ وقتی بهمن ØŒ ازاکومن، بریده شد ØŒ آنگاه ØŒ همه دردها چاره میگردد . به عبارت دیگرباید درخرد ورزی ØŒ از Ø´Ú¯ÙØª Ùˆ چون وچرا وشک ÙˆØ´Ú¯ÙØª وسرکشی ØŒ دست برداشت ØŒ Ùˆ تابع دانش همه آگاه وهمه روشن اهورامزدا شد ØŒ تا از دردها ( =اژی ها ) نجات ÛŒØ§ÙØª . درواقع ØŒ اکومن ØŒ بیماری جگر( اصل بینش Ùˆ میان انسان )میشود .چون آویش، برای Ø±ÙØ¹ بیماری های جگرومعده Ùˆ دستگاه گوارش، مصر٠میگردد .
بهمن ØŒ اصل « نیرومندی ÙØ§Ù†Ø³Ø§Ù† » بود
ز« نیرو » بود ، مرد را ، راستی
پدیده « نیرومندی » Ùˆ « نـیـرو » را Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ بدون درک بهمن ØŒ دراصالت سیمرغیش ØŒ نمیتوان شناخت . « نیر» Ùˆ « نیرو» ØŒ درست با همان تصویر « دوقلوی بهم چسبیده یا یوغ یا همزاد » کار دارد . اساسا « نیر» ØŒ به معنای یوغ هست ( لغت نامه ) . همچنین در کردی ØŒ نیر، به معنای نور Ùˆ یوغ است . نیرگه ØŒ شعله آتش است . نیرو، نیمروز است . نیرو، شاخ Ú©Ù„ کوهی ( دوشاخ باهم) است . نیره ØŒ یوغ ووسط رودخانه است .
« یک نیرو» ، ازپیوند و به هم بستگی و همآهنگی دوتائیها و چندتائی ها و یوغ ( نیر) شدن آنها باهم ، پیدایش می یابد .
بهمن ØŒ سرچشمه نیرومندی ٠خرد انسان بود ØŒ چون « اصل میان » یا اصل پیوند همه Ù« دوتائیها » ØŒ بود، Ùˆ هیچ دوتائی نیست Ú©Ù‡ بهمن نتواند باهم بیامیزد Ùˆ یوغ کند، Ùˆ ازآن، یک نیروی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ بزایاند . بهمن ØŒ جگر درمیان انسانست Ùˆ سراسر هستی انسان را به هم پیوند میدهد Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ کارآ Ùˆ روشن میسازد . واژه « نیرو » ØŒ گوهر بهمن را نشان میداده است ØŒ چون همان « یوغ = اصل اتصال وامتزاج » بوده است . هنگامی ØŒ نیرو، پیدایش Ù…ÛŒ یابد، Ú©Ù‡ دو« دیگر گونه » با هم ØŒ یوغ شوند . بهمن ØŒ دراینکه خودش ØŒ تØÙˆÙ„ به جیما ( دوقلو= همزاد = Ø¬ÙØª ) Ùˆ تعدد Ù…ÛŒ یابد ØŒ درآن دوتا شدگی خودش ØŒ خودش نیز، اصل میان آن دو ØŒ وپیوند دهنده آن دو باهم هست ØŒ ازاین روبهمن ØŒ تØÙˆÙ„ به سیمرغ یا به هما Ù…ÛŒ یابد ØŒ Ùˆ چون دو بالی ( ÙˆÛŒ = وای ) میشود ØŒ Ú©Ù‡ به هم پیوند ÛŒØ§ÙØªÙ‡ اند ( همزاد بهم چسبیده هستند ) ØŒ Ùˆ ازاین پیوند ( نیرو) ØŒ مرغ ØŒ درپروازست . این ویژگی بهمن بود Ú©Ù‡ « نیروسنگ » خوانده میشد ØŒ Ú©Ù‡ « آنچیزیست Ú©Ù‡ دوکس یا دواصل ( سنگم = سنگام = سنگ ) » را به هم پیوند میدهد، Ùˆ باهم انباز( واژه انباز، همان واژه همبغ است Ú©Ù‡ اینهمانی با نیروسنگ دارد ) میکند، وباهم( نیر= یوغ ) ØŒ تبدیل به یک « نیرو» یا « یک اصل روشنی Ùˆ ØØ±Ú©Øª Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ وشادی وبهروزی » میشوند . از « سنگ = Ú©Ù‡ امتزاج Ùˆ اتصال ÙˆÙ‡Ù…Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ÛŒ باشد » ØŒ « آتش Ù…ÛŒØ§ÙØ±ÙˆØ²Ø¯Â» ØŒ Ú©Ù‡ سرچشمه « روشنی Ùˆ بینش » است .
« نیر» Ú©Ù‡ یوغ باشد، دوتا را با هم میآمیزد، Ùˆ تبدیل به « یک نیرو» میکند . خرد بهمنی، میتواند دراندیشیدن ØŒ دوچیز گوناگون را Ú©Ù‡ « ازهم ØŒ دیگر گونه اند » ØŒ به هم پیوند بدهد ØŒ وآنها را تØÙˆÙ„ به « یک نیروی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ نوسازنده وجان بخش» بدهد . برای بهمن، دوچیزی Ú©Ù‡ با هم ضد باشند، درجهان هستی ØŒ وجود ندارد ØŒ بلکه ØŒ همه چیزها Ùˆ انسانها ØŒ ازهم دیگر گونه اند، نه باهم متضاد( سراندیشه ای کاملا متضاد با همزاد زرتشت). اینست Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ مردمان گوناگون ØŒ آن گاه ØŒ « یک جامعه» میشوند، Ú©Ù‡ با هم ØŒ « یک نیروی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ وجان بخش Ùˆ زاینده٠روشنی Ùˆ بینش» بشوند . ازاندیشیدن ÙØ®Ø±Ø¯ بهمنیست Ú©Ù‡ همه دوتائیها ØŒ با هم یوغ Ùˆ سنگ میشوند، Ùˆ تØÙˆÙ„ به سیمرغ ( ارتا = هما ) Ù…ÛŒ یابند . اینست Ú©Ù‡ تÙکر سیمرغی ØŒ یا زال زری ØŒ در « دیگری » ØŒ ضد ØŒ نمی جوید ØŒ واو را به ضد ØŒ نمیکاهد . این نشان ØŒ سستی وکاستی خرد بهمنی او خواهد بود . او یقین دارد Ú©Ù‡ خرد بهمنی، میتواند همه دیگرگونه هارا به هم پیوند دهد، Ùˆ ازهمه ØŒ یک نیروی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ØŒ یک خدا ØŒ یک سیمرغ ØŒ پدید آورد . او برعکس اندیشه زرتشت ØŒ در « دیگری » ØŒ یک « همخدا = همبغ = انباز= نیروسنگ» را Ù…ÛŒ بیند، نه یک ضد ودشمن آشتی ناپذیر . Ø§Ø®ØªÙ„Ø§ÙØ§Øª ØŒ در جستجوی همزیستی باهم ØŒ متم هم میشوند . « ÙˆØØ¯Øª یک جامعه» ØŒ درهمآهنگی همه دوتائیها ØŒ نیرومندی آن جامعه است ØŒ چون آن جامعه ØŒ اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ونوآوری ونوزائی Ùˆ جان بخشی وروشنی Ùˆ بینش میگردند . مردمان گوناگون ØŒ موقعی یک جامعه میشوند Ú©Ù‡ با هم « یک خدا = یک سیمرغ » بشوند . یک جامعه شدن ØŒ با هم یک خدا شدن ØŒ با هم یک سرچشمه Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ ونوزائی ÙˆÙ‡Ù…Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ شدنست . درادیان نوری ØŒ این راه Ú©Ù‡ « جستجوی یک خداشدن باهم ٠مردمان » باشد، بسته شده است ØŒ چون خدا ØŒ درتØÙˆÙ„ ØŒ تبدیل به گیتی نمیشود ØŒ تا امکان تØÙˆÙ„ کثرت درگیتی ØŒ به خدا ØŒ بازو گشاده باشد . در ادیان نوری ØŒ « انتظارآمدن یک منجی را درپایان کشیدن » ØŒ اصل پیوند دادن میگردد . « آنانکه باهم شریک دراین انتظارند ØŒ با هم یک جامعه » میگردند . هنگامی همه باهم ØŒ درانتظاریک منجی ØŒ یا درانتظار یک ØÚ©ÙˆÙ…ت Ùˆ دستگاه Ú©Ù‡ آرمانهای آنهارا واقعیت خواهد داد ØŒ هستند، این « انتظار» ØŒ نیروی جامعه سازمیگردد . « دوام همیشگی انتطاردر مردمان » ØŒ ضروریست تا آن جامعه ØŒ Ø¯Ø±ÙˆØØ¯ØªØ´ پایدار بماند . در واقع «انتظاریک اژدها Ú©Ù€ÙØ´ یا اهریمن Ú©Ø´ ØŒ یا دجال Ú©Ø´ØŒ درپایان زمان » ØŒ اصل پیوند دهی مردمان به هم میگردد . این انتظار، پیآیند ØŒ « نبود یقین به نیرومندی خرد٠خود ٠مردمان» است . درچنین جوامعی، بایستی اصالت خرد درمردمان ØŒ بطورمداوم ØŒ پایمال ساخته شود، Ùˆ بطورمتداوم ØŒ درجاهل سازی مردمان باید برنامه ریخته وکوشیده شود، تا این « انتظار» ØŒ زنده باقی بماند . اینست Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ استوار بر یقین به خرد بهمنی درانسانها بود Ú©Ù‡ میتواند ØŒ همه دیگرگونه هارا به هم یوغ سازد، تا همه با هم ØŒ یک اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ نوزا Ùˆ جان Ø§ÙØ²Ø§ گردند . تا باهم سیمرغ شوند .
تا ØÚ©ÙˆÙ…ت درایران ØŒ نقش « همخدا شدن مردمان را باهم » در بسیج کردن خرد٠بهمنیشان ØŒ بازی میکند ØŒ ØÙ‚انیت به ØÚ©ÙˆÙ…ت دارد ØŒ وگرنه از طر٠ایرانیان ،غاصب ØÚ©ÙˆÙ…ت، شمرده میشود ومورد اعتماد مردمان نیست . . تلاش برای همخداشوی ØŒ Ú©Ù‡ گواه بربسیج شدن خرد بهمنی مردمانست ØŒ باید جانشین « انتطازآمدن Ø§Ú˜Ø¯Ù‡Ù€Ø§Ú©Ù€ÙØ´= مهدی، ØµØ§ØØ¨ الزمان .... » را بگیرد ØŒ تا مردمان ØŒ خرد خود را بکار ببندند . « اژی = اژدها= ضد زندگی »، هنگامی پیدامیشود ØŒ Ú©Ù‡ خرد انسان، نیرومندیش را از دست داده ØŒ Ùˆ نمیتواند خودش ØŒ « دیگرگونه هارا باهم پیوند دهد »، Ùˆ طبعا جهان هستی ØŒ Ú©Ù‡ همه با هم دیگرگونه اند ØŒ تبدیل به اضداد ستیزه گرو « اژی = اژدها » میگردند. جامعه انسانی ØŒ بی همپرسی خرد انسان ØŒ تØÙˆÙ„ به « اژدها = ضد زندگی » Ù…ÛŒ یابـد . درست زرتشت با تصویر« همزاد ازهم جدا Ùˆ متضاد اش » ØŒ بهمن را از بÙن، یا ÙØ·Ø±Øª انسان ØŒ میراند Ùˆ ØØ°Ù میکند ØŒ یا آنکه بهمن ازاین پس ØŒ « ÙØ§Ù‚د نیروی پیوند دهی» است ØŒ بدینسان، انگره مینو Ùˆ سپنتامینو، دیگر اسبان یا گاوانی نیستند Ú©Ù‡ یوغ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ را میکشند ØŒ بلکه دوضد آشتی ناپذیر باهم میگردند . بهمن درتصویربندهش ØŒ دیگر در بÙÙ† انسان نیست Ùˆ ÙØ·Ø±Øª انسان ØŒ ØØ°Ù ساخته شده است . با این تصویر زرتشت ،« سستی ÙØ·Ø±ÛŒ » ØŒ جانشین « نیرومندی خرد» میگردد . دراثر این « نبود نیرومندی ÙØ·Ø±ÛŒ » ØŒ « Ú˜ÛŒ Ùˆ اژی ØŒ زندگی Ùˆ ضد زندگی » درانسان، پیدایش Ù…ÛŒ یابند . با تصویر همزاد زرتشت ØŒ بنیاد « سستی ÙØ·Ø±ÛŒ انسان ØŒ Ùˆ سستی خرد انسان »، در تاریخ ایران نهاده میشود .
زرتشت ØŒ « بهمن » را Ú©Ù‡ « اصل نیرومندی »، وطبعا« سرچشمه پیدایش روشنی Ùˆ بینش ØŒ دراثر یوغ بودنش= سنگ » است ØŒ بکلی از اصالت میاندازد . بهمن ØŒ دراثر همبغی ( نیروسنگی ) ØŒ آتش ÙØ±ÙˆØ²ØŒ Ùˆ طبعا اصل روشنی ÙˆÙØ±ÙˆØº ( ÙØ±ÙˆØ²) است . اهورامزدا، سرچشمه روشنائی نیست ØŒ بلکه این بهمن است Ú©Ù‡ دراثرسنجیدن (= سنگیدن ) Ùˆ پیوند دادن ( نه متضاد ساختن Ùˆ نه بریدن ) ØŒ روشنی Ùˆ بینش Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ . همه ردپاهائی Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی ØŒ این اندیشه بزرگ را درایران ØŒ سربه نیست کرده ØŒ ÙˆÙØ±Ø§Ù…وش ساخته اند ØŒ Ø¨ØØ³Ø¨ تصاد٠، باقیمانده اند . در داستان هوشنگ، Ú©Ù‡ اینهمانی با Ø§ÙØ±ÙˆØ®ØªÙ† آتش درجشن ( در ماه بهمن ) دارد ØŒ از« پدیده اتصال در سنگ» ØŒ الهیات زرتشتی ،« بهم زدن سنگها » میسازد ØŒ تا ازتضاد Ùˆ ستیز دو سنگ جدا ازهم ØŒ ÙØ±ÙˆØº ( روشنی ) پدید آید . از سوئی، این رد پا باقی مانده است Ú©Ù‡ « نریوسنگ nairyo-sangha» به معنای « sama-bhagin=همبغی = انباغی = انبازی » است . ازسوئی به عدس ØŒ نرسنگ Ú¯ÙØªÙ‡ میشود Ú©Ù‡ همان « نیروسنگ » است ØŒ چون عدس ØŒ دولپه است Ú©Ù‡ باهم در یک ØºÙ„Ø§Ù Ù‚Ø±Ø§Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اند ( ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ دکترمعین ) . از سوئی مانویها به نرسنگ Ú©Ù‡ نرسی باشد نریس٠narisaf میگویند واورا« دوست نور » میخوانند . وازسوی دیگر، درهزوارش ،« نیرا» ØŒ به معنای « آتش » است . گذشته ازاینکه درعربی « نیر»، به معنای « Ù†ÛŒ Ùˆ رشته ØŒ چون مجتمع گردد » هست ( منتهی الارب ) . همچنین ØŒ نیر ØŒ به معنای روشن گردیدن است . Ùˆ Ø¯Ø±ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ Ùˆ درکردی ØŒ نیر به معنای یوغ است . Ú©Ù‡ همان معنای « سام sam » را دارد Ú©Ù‡ درسانسکریت به معنای « باهم ØŒ Ø§ØªØØ§Ø¯ ØŒ بهم پیوستن ØŒ پیش آهنگی » میباشد ( سم بغ = نیروسنگ ) . Ùˆ به همین علت به سام ØŒ سام نریمان Ú¯ÙØªÙ‡ میشده است.
چون « نریمان » دراصل ( بنا بریوستی)nairyonaman است .nair+yona+man بوده است . نر، همان « نر، مقابل مادینه » Ùˆ یون ØŒ به معنای رØÙ… Ùˆ زهدان است . پس نریمان ØŒ به معنای « اصل Ø¬ÙØª ØŒ یا مینوی نرو ماده باهم است . Ùˆ درکردی هنوز نیر به « نرماده » ØŒ « نیرامی » میگویند . درشکل دیگر است Ú©Ù‡ nair+rim+manh باشد باز همان ØŒ مینوی نر+ ماده ( ریم = Ù†ÛŒ = اصل مادینه ) است . این دوتائی بهم بسته ØŒ در همان Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª ٠« دیو بند» ØŒ Ùˆ همان « دیو» ØŒ Ùˆ « دوقلوی بهم چسبیده = همزاد = جم » عبارت بندی میشده است .
ازاتصال دوتا باهم( سنگ )، روشنی پیدایش می یابد . ازاین رو نیزهست که « دیو = div» هم دراوستا ( یوستی ) و هم درسانسکریت) (deva، به معنای « د رخشیدن » است . علت هم ، همان پیوستگی ( بند ) دوتا ئی بهم است، که در« سنگ» ودر « همبغی= انبازی » نیزعبارت بندی میشود .
دیـوانه شدن ØŒ یا تØÙˆÙ‘Ù„ به خـرد٠سرکـش
چگونه میتوان « دیـوانـه » شد ؟
اندیـشیـدن ٠دیـوی
« اکـومـن شـدن ÙØ¨Ù‡Ù…Ù† »
« دیوانه شدن » Ú©Ù‡ اصطلاØÛŒ Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† شـد ØŒ چیزی جز رها کردن « عقل عصائی Ùˆ تابع Ùˆ ابزاری » Ùˆ « بسیج ساختن خرد بهمنی خود، نبود Ú©Ù‡ ÙØ·Ø±ØªØ´ØŒ اکومنی ØŒ یا دیوی است » .
« دیو » ØŒ اصطلاØÛŒ برای درک پدیده های جهان ØŒ دردواصل است Ú©Ù‡ به هم، برای « Ù‡Ù…Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ »می پیوندند، ویا بهم تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یابند ØŒ Ùˆ ازیک صورت به صورت دیگر، باشتاب نوسان میکنند . درک همه پدیده های جهان، دراندیشیدن دردواصل Ú©Ù‡ به هم ØŒ به گونه های مختل٠، متصلند، شیوه ای هست Ú©Ù‡ با آمدن خدایان نوری ØŒ زشت Ùˆ طرد Ùˆ مسخ ساخته شده است . برای روشن ساختن این شیوه اندیشیدن ØŒ باید به غزلیات مولوی نظری دقیق وژر٠اÙکند . خدا Ùˆ انسان ØŒ با هم Ø¬ÙØªÛŒ ناگسستنی ازهم هستند Ú©Ù‡ گاهی خدا ØŒ شکارچی، Ùˆ انسان، شکاراوست ØŒ Ùˆ گاهی انسان، شکارچی میشود، Ùˆ خدا یا ØÙ‚یقت را میخواهد شکارکند Ùˆ به دام اندازد.
شکارگاه بخندد ، چو شه ، شکار رود
ولی چه گوئی ، آن دم ، که شه ، شکار بود ؟
انسان، میخواهد خدا یا ØÙ‚یقت را Ú©Ù‡ گوهر اورا از او دزدیده شکارکند، ولی دزدی Ú©Ù‡ شعرو واژه Ùˆ Ú¯ÙØªÙ‡ باشد ØŒ ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ برمیدارد Ú©Ù‡ بیا من دزد را ÛŒØ§ÙØªÙ…ØŒ وهنگامی Ú©Ù‡ من دست ازشکاردزد خودبرمیدارم ØŒ آن دزد ØŒ به من Ùقط ردپا Ùˆ نشان دزد را Ú©Ù‡ گریخته است میدهد، Ùˆ مرا از Ú¯Ø±ÙØªÙ† دزد ØŒ باز میدارد . عشق به Ø´Ø¹Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ† ØŒ درست با همین دغلکاری مرا ØŒ ازشکار ØÙ‚یقت بازمیدارد .
بس که مرا « دام شعر» ، از دغلی ، بند کرد
تا که زدستم ، شکار، جست سوی گلستان
در Ù¾ÛŒ دزدی Ø¨Ù€ÙØ¯Ù… ØŒ دزد دگر، بانگ کرد
هشتم ØŒ باز آمدم . Ú¯ÙØªÙ… : هین چیست آن ØŸ
Ú¯ÙØª » اینک این نشان . دزد تو ØŒ این سوی Ø±ÙØª
دزد مرا باد داد، آن « دغل کژ دهان »
این ازخدا یا ØÙ‚یقت ØŒ گریختن ØŒ وازاو پنهان شدن ØŒ ولی ازاو، باز ÛŒØ§ÙØªÙ‡ شدن ØŒ « بازی همیشگی Ø¬ÙØª انسان Ùˆ خدا » هست ØŒ چون انسان ØŒ ماهئی هست Ú©Ù‡ سرقلاب درکامش Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ هست، Ùˆ هرچند او به تک دریا میشتابد تا ازصیادش ØŒ بگریزد ØŒ ولی شکارچی باهمین رشته پیوند ناپذیر ØŒ Ø¬ÙØªØ´ را Ù…ÛŒ یابد .
پنهان شدم از نرگس مخمور، مرا دید
بگریختم ازخانه خمار، مرا ÛŒØ§ÙØª
بگریختنم چیست ؟ کزو جان نبرد کس
پنهان شدنم چیست ØŸ چوصد بار مرا ÛŒØ§ÙØª
من گم شدم ازخرمن آن ماه ، چو کیله
امروز، مه اندر بن انبار، مرا ÛŒØ§ÙØª
درکام من این شست و ، من اندر تک دریا
صاید، به سر رشته جرّار، مرا ÛŒØ§ÙØª
نه تنها انسان ØŒ ازخدا ÙˆØÙ‚یقت ØŒ میگریزد ØŒ بلکه خداو ØÙ‚یقت هم از انسان ØŒ میگریزند تا انسان، آنهارا بجوید Ùˆ بیابد
بروید ای ØØ±ÛŒÙان ØŒ بکشید یار مارا
به من آورید آخر، « صنم گریز پا » را
به ترانه های شیرین ، به بهانه های زرین
بکشید سوی خانه ، مه خوب خوش لقارا
وگراو به وعده گوید ، که دمی دگر بیاید
همه وعده ØŒ مکر باشد ØŒ Ø¨ÙØ±ÛŒØ¨Ø¯ او شمارا
دم سخت گرم دارد ØŒ Ú©Ù‡ بجادوی Ùˆ به Ø§ÙØ³ÙˆÙ†
بزند گره بر آب و به بندد او هوارا
این ها ØŒ همه پیوند های میان یک Ø¬ÙØª همزاد است ØŒ Ú©Ù‡ « دیوی » یا « بند دیو » ØŒ خوانده میشده است . « بند »، دراصل ØŒ به معنای « عقد Ùˆ گره Ùˆ Ù…ÙØµÙ„ » است . بند٠انگشت ØŒ بند٠نی ØŒ دوبخش ازانگشت ونی را بهم متصل میسازد . از این رو ØŒ به روز شانزدهم ماه ØŒ Ú©Ù‡ روز « مهر» است ØŒ « دیو بند » Ú¯ÙØªÙ‡ میشد ØŒ چون این روز، دراصل ØŒ با « مهرگیاه = بهروز Ùˆ صنم = بهرام Ùˆ ارتا یا سیمرغ » اینهمانی داشته است. « مهر= میترا »، بÙÙ† پیوند دوخداباهم بوده است Ú©Ù‡ باهم ØŒ دیوند . ریشه واژه مهر، میترا ØŒ « مت maetha » میباشد Ú©Ù‡ دارای دومعنای 1- Ø¬ÙØª Ùˆ2- اتصال باهم است ( یوستی ) .
« بهرام Ùˆ سیمرغ » به هم ØŒ Ù…ÙØµÙ„ ولولا شده اند. بند ØŒ به « یوغ » هم Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . این دوخدا باهم یوغند ØŒ واین « یوغی ÙˆØ¬ÙØªÛŒ Ùˆ اتصال» است Ú©Ù‡ « مهر» خوانده میشود . این پیوند ØŒ همبغی= انبازی = نریوسنگ، بند دیوی بوده است . این اندیشه ØŒ معنائی بسیارگسترده ترو Ú˜Ø±ÙØªØ± از« پیوند جنسی نربا ماده= رابطه جنسی » داشته است . « دیو» ØŒ پیوند دوشاخه بوده است Ú©Ù‡ باهم ازیک ساقه میرویند . دیو ØŒ دورنگست Ú©Ù‡ به هم چسبیده است . رخش ٠دورنگ ØŒ دیو است . رنگین کمان ØŒ Ú©Ù‡ پیوند های « رنگ با رنگ » است ØŒ دیو است. طی٠رنگها، گوهر دیوی دارد . به کرم پیله ابریشم ØŒ دیوه میگویند ØŒ چنانکه نام دیگر ابریشم ØŒ « بهرامه » است، Ú©Ù‡ مقصود ØŒ سیمرغ ØŒ Ø¬ÙØª بهرام باشد . کرم ابریشم Ú©Ù‡ به گرد خود، پیله ابریشم را Ù…ÛŒ تند، با آن پیله ØŒ باهم یک Ø¬ÙØª دیوی شمرده میشدند . ازاینگذشته ،« پیله = Ùیل » ØŒ معنای « عشق » را داشته است( مانند پیشوند Ùیل درÙیلسو٠یونانی ) . به همین علت به ØØ±ÛŒØ±( هر+ ایره = سه نای = سیمرغ ) Ú©Ù‡ ازابریشم Ø¨Ø§ÙØªÙ‡ میشود ØŒ « دیبه» ØŒ یا « دیـبـا » Ú¯ÙØªÙ‡ میشود .
مثلا به شبدر Ú©Ù‡ « انده قوقا = انده کوکا » باشد ØŒ دیواسپست هم Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . انده قوقا ØŒ به معنای « تخم ماه = اند + کوکا » است . Ùˆ ماه ØŒ عبارت از سه خدای متصل به هم ØŒ شمرده میشده است .1- « هلال ماه » Ùˆ 2-« ماه پر» ØŒ Ùˆ3-بخشی Ú©Ù‡ این دورا به هم پیوند میداد ØŒ Ú©Ù‡ سیمرغ باشد، باهم « دیو» بودند . ازاین رو ØŒ « گور» و« پلنگ» ØŒ Ú©Ù‡ پوستشان مرکب ازدورنگ است ØŒ و«استر»، Ú©Ù‡ ازترکیب خرواسب، پیدایش ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است، موجودات دیوی بودند . Ùˆ اینکه دین ØØ§Ú©Ù… برجامعه ای، Ú©Ù‡ سام درآن میزیسته ØŒ ازسام میخواهد Ú©Ù‡ « کودک زال » را دوربیÙکند، به علت آن نبوده است Ú©Ù‡ تنها مویش ØŒ سپید است ØŒ بلکه به علت اینکه زال ØŒ « دورنگ » ØŒ یا موجود دیویست . ÙØ·Ø±Øª زال ØŒ ÙØ·Ø±Øª سیمرغی Ùˆ بهمنی Ùˆ « دیوخدائی» ØŒ Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ بهرام Ùˆ ارتا هست .
ازاین بچه چون بچه اهرمن
« سیه چشم» و« مویش بسان سمن»
زال ØŒ چشمان سیاه Ùˆ موهای سپید دارد ØŒ Ùˆ مانند پلنگ ØŒ دورنگست ØŒ Ùˆ ازجمله Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ú¯Ø§Ù† ٠« مهتر پریان » است .
چو آیند وپرسند گردنکشان چه گویند ازین بچه بد نشان
چه گویم که این بچه دیو، چیست
پلنگ دورنگست، یاخود، پریست
«اکوان دیو» هم ØŒ « گور» ØŒ یا « وجود دیوی » است ØŒ ازاین رو، زود به زود ØŒ ودریک چشم به هم زدن ØŒ تغییرشکل میدهد ØŒ Ùˆ میگریزد ØŒ Ùˆ نمیتوان آنرا بدام انداخت ÙˆÚ¯Ø±ÙØª .« روشنی Ùˆ بینش» ØŒ پیآیند ØŒ اتصال Ùˆ پیوند دوچیزباهمست . اینکه زال زر، درهمان زاده شدن ØŒ گوهر دورنگ دارد، به معنای آنست Ú©Ù‡ ÙØ·Ø±ØªØ§ ØŒ سرچشمه بینش Ùˆ روشنی است . او مستقیما ازخودش، روشن Ùˆ بیناست . این تصویر انسان ( ازخود، روشن بودن ) ØŒ قابل قبول ادیان نوری Ùˆ زرتشتی Ùˆ میترائی نبود، چون چنین انسانی، تسلیم مرجعیت های دینی Ùˆ سیاسی نمیشود Ùˆ همیشه ازهرقدرتی ØŒ سرمی پیچد. اینست Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم مثبت دوئی، زشت وخوارو شرّ ساخته میشود . هرچند، دیو، شرّ Ùˆ زشت Ùˆ ÙØ±ÛŒØ¨Ù†Ø¯Ù‡ ساخته میشود، ولی گوهردوتائیش درتاریخ باقی میماند . این بود Ú©Ù‡ اکوان دیو ØŒ همچنین « دیو واژگونه ساز» است( سررا ØŒ ته میکند ØŒ پشت را رومیکند ØŒ تاریکی را روشنی میکند، زشت را زیبا میکند ØŒ بد را خوب میکند .... ) Ùˆ انسان را میان دو امکان گوناگون Ùˆ خطرناک ØŒ آویزان میکند . چنانچه خود بهمن ØŒ اصل میان دوچیز، دو نیرو، دوکس ØŒ دو چیز، دو اندیشه ... است .همچنین « دیو سپید » Ø¯Ø±Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† ØŒ دارای این ویژگی دوتائیست . این « دوتا ئی ØŒ Ú©Ù‡ توانائی پیوند ÛŒØ§ÙØªÙ† با هم ØŒ یا تØÙˆÙ„ ÛŒØ§ÙØªÙ† به هم .... » را دارند، «اصل ازخود روشن Ùˆ ازخود بینا » هستند ØŒ ودرست پیکار خدایان نوری ØŒ Ú©Ù‡ خویشتن را « Ù…Ø±Ú©Ø²Ø§Ù†ØØµØ§Ø±ÛŒ همه نورها » میدانند، برضد ØŒ پخش شدن سرچشمه نوردرجانها Ùˆ انسانها هستند . اینست Ú©Ù‡ « دیو ازخود روشن شونده »، باید ØŒ تاریک Ùˆ سیاه ØŒ Ùˆ اصل گمراهی ساخته شود . ازاین رو، هروجود دیوی ØŒ تسلیم یک Ù…Ø±Ú©Ø²Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯ نور نمیشود ØŒ Ùˆ به آن تکیه نمیکند . این ویژگی مثبت « دیو » ØŒ سپس در پدیده « دیوانه » Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† میماند . دیوانه( دیو+ یانه یا دوانه = Ø¬ÙØª ) ØŒ خانه Ùˆ آشیانه ایست Ú©Ù‡ دیو درآن زندگی میکند . دیوانه ØŒ ØØ§Ù…له به دیو( خدا ØŒ بهمن Ùˆ هما ) است . درغزلی، مولوی این ویژگی « همیشه ازخود بیدارو روشن بودن ٠دیوانه » را بخوبی برجسته میسازد . در دیوانه ØŒ خردیست Ú©Ù‡ هیچکس نمیتواند ازاو بستاند Ùˆ سراسروجودش، چشم بیدارو روشن است، Ùˆ از دیدن مستقیم جانان، همیشه ØØ§Ù…له به روشنی Ùˆ بینش است :
خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند
دیوانه کجا خسپد ؟ دیوانه چه شب داند
نی روز بود ، نی شب ، در « مذهب دیوانه »
آن چیز که او دارد ، او داند، او داند
گرچشم سرش خسپد ، بی سر، همه چشمست او
کز دیده جان خود ØŒ Ù„ÙˆØ Ø§Ø²Ù„ÛŒ خواند
دیوانگی ار خواهی ، چون مرغ شو و ماهی
مرغ و ماهی، درتصویرآن زمان ، هیچگاه نمی خوابند
با خواب چو همراهی ، آن با تو کجا ماند
شب رو شو و عیاری ، درعشق چنان یاری
تا بازشود کاری ØŒ زان طره Ú©Ù‡ Ø¨ÙØ´Ø§Ù†Ø¯
دیوانه دگرسانست ØŒ او ØØ§Ù…له جانست
چشمش Ú†Ùˆ به جانان است ØŒ ØÙ…لش نه بدو ماند ØŸ
دیوانه ØŒ ØØ§Ù…له به جان ØŒ یا ØØ§Ù…له به خداست، Ùˆ همین ویژگی دیویست Ú©Ù‡ اوراهمیشه ازخود، بیدار، ÙˆÙØ·Ø±ØªØ§ همیشه ازخود بینا Ùˆ روشن میسازد.واژه « دین » درکردی ØŒ هم به معنای « دیدن» Ùˆ هم به معنای « آبستن » Ùˆ هم به معنای « دیوانگی» است . دین، بینش زایشی است ØŒ چون انسان، به خدا ( بهمن وهما ) آبستن است . انسان، وجودی همیشه آبستن ( دیوی ) است . او درخواب هم ØŒ بیداراست. Ùقط چشمش ØŒ بسته است ØŒ ولی سراسروجودش، چشم باز است . با آنکه این ویژگی، با دیانت زرتشتی ØŒ در دیو Ùˆ در دیوان، زشت Ùˆ پلید Ùˆ شرّ ساخته میشود، ونه تنها اصالت Ø§Ø²Ø®Ø±Ø¯ÙØ§Ù†Ø³Ø§Ù† ØØ°Ù میگردد ØŒ بلکه خود٠انسان وخردش ØŒ دشمن اصالت خرد Ùˆ وجود خود میگردد ØŒ ولی درمÙهوم « دیوانه » Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ازسرزنده میشود، Ùˆ ویژگی مثبت خود را نشان میدهد .« دیوانگی » ØŒ یکی ازچهره های برجسته طغیان Ùˆ تمرد Ùˆ سرکشی خرد٠چرا Ú¯Ùˆ ØŒ در دوره چیرگی شریعت اسلام شد . دیو، باز به خانه خود ( دیو+ یانه = خانه ) به وطن خود، Ú©Ù‡ درون انسان باشد ØŒ بازگشت، Ùˆ سرکشی را ØŒ به بهای عذاب Ù†ÙØ±ÛŒÙ† شوی وتØÙ‚یرشوی ØŒ آغازکرد . « مستی » ØŒ Ú©Ù‡ « دیوانگی Ø¯Ø±ØØ§Ù„ت کوتاه وگذرایش باشد » ØŒ امکان « طغیان وسرکشی گهگاهی » را به انسان میداد .
دیوانگی ØŒ Ú©Ù‡ رستاخیز تÙکـر دیـوی بود ØŒ روند زدودن عقل عصائی Ùˆ عقل تابع Ùˆ عقل ابزاری بود، Ú©Ù‡ تن به خدمت Ùˆ اطاعت شریعت Ùˆ قدرت داده بود . « دیوانگی » ØŒ زنده ساختن بهمن ØŒ یا خردی بود Ú©Ù‡ گوهرش، « اکوانی یا اکومنی » است . دیو، Ú©Ù‡ « روشن ازخود بودن » Ùˆ « روشن کردن ازخود » باشد ØŒ درنقش تازه اش، دورویگی گوهری خود را نگاه داشت . همانسان Ú©Ù‡ ازیکسو ازخود، روشن میکرد ØŒ همانسان ازسوی دیگر، دراجتماع ØŒ خوارو زشت Ùˆ Ù†ÙØ±ÛŒÙ† ساخته میشد . همانسان Ú©Ù‡ ازیکسو، نماینده ØÙ‚یقت ازوجودش بود ØŒ دراجتماع، بنام ÙØ±ÛŒØ¨Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ بی عقل Ùˆ پریشان، رسوا وبی اعتبارساخته میشد . ØÙ‚یقت ØŒ ÙØ±ÛŒØ¨ ودروغ ØŒ شمرده میشد ØŒ تا ÙØ±ÛŒØ¨ ودروغ ØŒ جانشین ØÙ‚یقت شود .
سوگند خورده بودم ، کزدل ، سخن نگویم
دل ، آینه است و رو را ، ناچار، ..... مینماید
درآینه شدن ØŒ ازیکسو، خاموش است ØŒ Ùˆ ازسوی دیگر، ملعون است ØŒ چون نماینده زشت Ùˆ زیباست . « دیو » ØŒ دو رویگی خود را درشکلی نوین ØŒ نگاه میدارد . دیوانه ØŒ آنکسی است که« ازخود، روشن میکند » ØŒ ولی هیچکس به روشنی Ùˆ ØÙ‚یقت Ùˆ بینش او ØŒ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ† نمیگوید، Ùˆ برایش ØŒ هیچ اعتباری Ùˆ ارزشی دراجتماع Ùˆ در دین Ùˆ درÙلسÙÙ‡ ØŒ قائل نیست ØŒ بلکه درشکل دیوانه ØŒ کودکان، اورا مانند ابلیس ØŒ رجم میکنند ØŒ Ùˆ عاقلان ØŒ به او میخندند Ùˆ مسخره میکنند . ازاین پس نا آگاهبودانه ØŒ ØÙ‚یقت ØŒ بینشی میشود Ú©Ù‡ عاقلان اجتماع ØŒ آنرا خنده آور Ùˆ مسخره آمیزمیشمارند . دیو ٠ملعون شده وگمراه کننده ٠دیروز در زرتشتیگری ØŒ دیوانه مضØÚ© وبیشعور اسلام میگردد، Ú©Ù‡ ØÛŒØ«ÛŒØª اجتماعی خود را به Ú©Ù„ÛŒ ازدست میدهد Ùˆ ØØªØ§ ارزش، مجازات شدن هم ندارد، یعنی وجودی همسان ØÛŒÙˆØ§Ù†Ø§Øª شمرده میشود . همانسان Ú©Ù‡ نا آگاهبودانه ØŒ در « دیو» ØŒ ØÙ‚یقت دراجتماع Ùˆ سیاست ØŒ ØŒ تباهی وگمراهی Ùˆ شرّ ساخته میشود، در « دیوانه » ØŒ « ØÙ‚یقت درعمل Ùˆ واقعیت » ØŒ خنده آورومضØÚ© Ùˆ « چیزکی دست انداختنی » میشود . شیوه Ø±ÙØªØ§Ø±Ø¨Ø§ « دیو»، یا با « دیوانه » ØŒ نا آگاهبودانه ØŒ شیوه Ø±ÙØªØ§Ø± واقعی، با ØÙ‚یقت Ùˆ بینش ØÙ‚یقت را دراجتماع ØŒ ÙØ§Ø´ میسازد . عاقل، کسی میشود Ú©Ù‡ بینش ØÙ‚یقت Ùˆ « اصالت بینش ازانسان » را به جد نمیگیرد . «عـاقـل » ØŒ کسی است Ú©Ù‡ با سرزبان ØŒ به « بینش ØÙ‚یقت » گواهی میدهد، ولی درعمل ودرواقعیت، آنرا با Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±ØŒ لگد مال میکند، وآن را چیزکی خنده آورو مسخره آمیزو دیوانگی، میشمارد . « ازخود روشن شدن Ùˆ به ØÙ‚یقت رسیدن » ØŒ چیزکی « من درآورده ای » میشود . « من » ØŒ آنقدر خوارو ناپاک Ùˆ چرکین ساخته میشود ØŒ Ú©Ù‡ چیزی Ú©Ù‡ از« من » ØŒ درآورده میشود ØŒ Ùقط سزاوار خندیدن هست . چیزی Ú©Ù‡ از« من» ØŒ درآورده شده ØŒ همه اش خوار وناپاک Ùˆ چرکین است، Ú©Ù‡ بوی گندش، مشام ٠اجتماع Ùˆ قدرت های دینی Ùˆ سیاسی را میآزارد .
این مقاله ، ادامه دارد