دو شعر جدید از : نصرت اله مسعودی

بهارانه بيا
كو كه از كنار اين سكوگذشته باشي
و رد هزار آهو
از خط چشمت جا نمانده باشد
ومن بوي ناÙÙ‡ Ùˆ موي تو را
چون مستي Ùگلخانه ها قا طي نكرده باشم
بهارانه بيا
كو كه از كنار اين سكوگذشته باشي
و رد هزار آهو
از خط چشمت جا نمانده باشد
ومن بوي ناÙÙ‡ Ùˆ موي تو را
چون مستي Ùگلخانه ها قا طي نكرده باشم
و بازبر نگشته باشم
به آن رقص اسا طيري
كه باغ معلق با بÙÙ„
ديوانه ي آن بود.؟
ÙØ®Ø§ ØªÙˆÙ†Ù ÙØ³Ø± كشيده به همه ÙŠ خوابهاي من
من Ù†ØÙˆ ÙØ¹Ø´Ù‚ را
از تو آموخته ام
كه در مركز گريزي ÙØ®ÙˆØ¯
تا اسيرهيچ مني نباشد
طعم بوسه هاي عا لم را
در هوا مي پراكند.
خاتون اگر شانه به شانه ي درخت
در ØµØ¨Ø Ù†ÙˆØ±ÙˆØ² غاÙلگيرم نكني
ÙØ±Ø¯Ø§ اين سكو
صد كوچه آن سوترروي خط ÙØ®Ø§Ø·Ø±Ù‡ خواهد ماند
كه از تو چه پنهان خاتون
خانه اجاره يي ست!
ديروز هم Ú¯ÙØªÙ…
چنار ÙØ¨ÙŠ Ø³Ø§Ø±
ديگر چه صيغه يي ست
جهان اگر اين چنين بچرخد
كه بايد من تمام عمررا
دنبال ريتمي بگردم
كه لاي شاخه ها
گم شده
ØØ§Ù„ا از سنگ يا صÙير بماند.
ديروز هم Ú¯ÙØªÙ…
وديروز تر هم Ú¯ÙØªÙ‡ بودم
چنار بي سار
چيزي به اندازه ي يك بغل ارديبهشت
و اجراي چشم هاي تو
در نم نم باران كم دارد
آن هم درست وقتي كه به عمد
چتر را
روي آخرين پله هاي خانه جا گذاشته باشي.
سمیرا نوشت