برای خواندن متن کامل به وبلاگ زیر مراجعه کنید
https://faryadedosty.blogfa.com/

فرستنده رضا ایرانی
لازمه دستيابی به اهداف مشروطه در درجه اول اشاعه فکر آزادی خواهی و گسستن زنجيرهای اسارت فکری بوده است. بدون آماده کردن چنين زمينه ای هرگونه تغيير حکومتی نتیجه ای جز خون ريزی و ويرانی به بار نمی آورد. تجربه تاريخی به ما می آموزد که از دل جنگ و خون ريزی آزادی و رفاه بيرون نمی آيد.از اين رو بهائيان سعی وافر در اشاعه فکر آزادی و سست کردن يکی از دو پايه قدرت استبداد يعنی روحانيون داشته اند.


سپهر آريا

Wednesday, March 7, 2007

لازمه دستيابی به اهداف مشروطه در درجه اول اشاعه فکر آزادی خواهی و گسستن زنجيرهای اسارت فکری بوده است. بدون آماده کردن چنين زمينه ای هرگونه تغيير حکومتی نتیجه ای جز خون ريزی و ويرانی به بار نمی آورد. تجربه تاريخی به ما می آموزد که از دل جنگ و خون ريزی آزادی و رفاه بيرون نمی آيد.از اين رو بهائيان سعی وافر در اشاعه فکر آزادی و سست کردن يکی از دو پايه قدرت استبداد يعنی روحانيون داشته اند.


سپهر آريا

نقش بابيان و بهائیان در انقلاب مشروطه

مقدمه

ایرانیان به جان آمده از ظلم و جور درباریان قاجار و فتواهای ضد و نقيض روحانیون قدرت طلب از طرفی و مشاهده عقب ماندگی کشور ايران از طرف ديگر به فکر پیدا کردن راه چاره ای برای خاتمه دادن به وضع موجود برآمدند. نيرو های شرکت کننده در انقلاب مشروطه دارای انگیزه های متفاوتی بوده اند. روحانيون بفکر محدود کردن قدرت درباريان به نفع خويش و درباريان برای آزادی بيشتر در برابر روحانيون در انقلاب مشروطه شرکت کردند. اکثريت مردم درک درستی از مشروطه نداشته اند. هدف آنها بيشتر متوجه تشکيل عدالت خانه و پايان دادن به خودسری های محاکم شرع و حکّام عرف بوده است. با توجه بدرخواست های مشروطه خواهان اين مطلب روشن میشود. در نامه ای که به نام ملت به شاه نوشته شده چنين می خوانيم: "در عريضه ملت حضور بندگان شاهنشاه خلد الله ملکه استدعای رعايا که نماويس و عيال پادشاه اند آن است که مجلس معدلتی که حاوی بر اجراء احکام قانون محمدی و مشتمل است بر حفظ نفوس و اموال و اعراض و ناموس و دماء مسلمين و امنيت دوستان محمد و آل محمد..." (1). در اين تقاضا نه اسمی از آزادی است و نه نامی از قوانين مدنی. با توجه بتقاضای مشروطه خواهان متحصن در سفارت انگليس اين مسئله بهتر روشن میشود. "ما عرايض خود را بتوسط شارژدافر سفارت حضور شاه فرستادیم. امروز مقصود و عرض ما منحصر است به سه مطلب: اول مراجعت آقایان و رؤسای روحانی که اسناد و قبالجات زنهای ما بخط و مهر و اعتبار آنها بوده. ديم افتتاح عدالت خانه که شاه و گدا در آن مساوی باشند. سوم آنکه قبوض و براتهای مواجبها را که از مردم خریدیم باعتبار دولت پول ما را بدهند." (2)

انگیزه بخش بزرگی از روحانیون فعال در انقلاب مشروطه محدودتر کردن قدرت شاهزادگان و حکام درباری به نفع خود بوده است, نه به خاطر تشکیل مجلس مردمی و وضع قوانین. روحانيون فعال در جنبش مشروطه را میتوان به دو گروه تقسيم کرد: يک گروه روحانيونی که طرف دار مشروطه بعنوان حکومت قانون بودند, مانند ملا کاظم خراسانی و طرف دارانش. و گروه ديگر که طرفدار حکومت مشروطه مشروعه, مانند شيخ فضل الله نوری و یارانش. درباره تفکرات این گروه ناظم الاسلام چنین می نویسد: "در جلسه ای در حضور شاه [صحبت از مشروطه بوده است] سلطان العلماء... عرض کرده بود اين لفظ مشروطه را که منافی بادين است در زبان مبارک نياوريد. حاج شيخ فضل الله گفت... مشروطه خوب لفظی است. شاه دستخط مشروطه را داده اند...مشروطه بايد باشد ولی مشروطه مشروعه و مجلس محدود نه هرج و مرج." (3) آقای بهبهانی که يکی از روحانيون سردمدار مشروطه و به نام یکی از «سيّدَین سندَين» (یعنی طباطبائی و بهبهانی) معروف است به گفته يحيی دولت آبادی از ظلّ السلطان می خواهد که اگر 150000 تومان رشوه بدهد اسباب خلع محمد علی ميرزا و نصب وی را به سلطنت فراهم کند. اما چون ظل السلطان پرداخت وجه را به بعد از نصب خود موکول می کند مسئله منتفی می شود. (4) بهبهانی به درستی می دانسته است که ظل السلطان در استبداد دست کمی از پدرش نداشته است. هدف بهبهانی در دايره قدرت قرار گرفتن و طرفدار مشروطه شدن فقط به خاطر قدرت مندتر شدن بوده است, نه ايجاد حکومت قانون. باید یادآور شویم آن بخشی از روحانیون که طرفدار قانون و آزادی بودند بزودی از دایره قدرت کنار زده می شوند اما اگر چه شیخ فضلالله سنبل گروه دوم در ابتدا شکست میخورد و اعدام می شود اما تفکر او در انقلاب مشروطه تا حدود زیادی نهادینه می شود.

روحانیون همچنان حکومت را حق خود میدانستند و پادشاهان را عمله ظلم مینامیدند که حق آنها را غصب کرده اند. به نظر آنها تنها پادشاهانی حق حکومت دارند که از طرف روحانيون مأذون به سلطنت باشند. دراین باره دیرتر صحبت خواهیم کرد.
شاهان قاجار کمتر شهامت و قدرت اقدامی برعلیه منافع و خواسته های روحانیون را داشته اند و اگر گهگاهی چنین اجازه ای به خود میدادند با جواب آنها که به صورت بلواهای شهری ظاهر می شد روبرو می شدند، و چاره ای جز تسليم شدن در بارابر خواسته های آنها نداشتند. روحانيون با طرح تفکر غاصب بودن حکومت غیر روحانی موجبات جدائی بین مردم و دولت را فراهم کرده اند. از اين رو مردم هیچ گاه دولت را حافظ منافع خود نمی دانستند و دولت مردم را طرفدار حکومت نمی شناخت. با بودن چنين تفکری هیچگاه قانون مدنی نمیتوانسته است در جامعه نهادینه شود.
روحانیون برای حفظ قدرت خود با بودن هرگونه آزادی در ایران مخالف بودند, زیرا قانون و آزادی را سدّی در برابر خواسته ها و تمایلات خود میدانستند. آنها حتی بردن نام آزادی را جزو گناهان کبیره میدانستند. از این نظر ملا علی کنی روحانی بزرگ عصر ناصری از آزادی به نام "کلمه قبیحه" یاد میکند و موفق میشود مردم عادی و دربار را متفقاً برعلیه فکر آزادی خواهی بشوراند. بخشی از مردم عادی برای حفظ بیضه اسلام و درباريان برای حفظ منافع خود بر علیه مشروطه خواهان متفق میشوند. در این دوران بهائیان چه از طرف روحانيون و چه از طرف درباريان مورد حمله قرار می گيرند.
روحانیون برای ضربه زدن به مشروطه سعی می کردند که مشروطه را فکر بابی/بهائی و مشروطه خواهان را بهائی معرفی کنند. آنها مشروطه را خلاف شرع و مشروطه خواهان را مخالفین دین و شریعت نبوی معرفی میکردند که هدفی جز ضربه زدن بر اساس دین مبین ندارند و از این راه مردم را بر عليه آنان تحريک می کردند.
مشروطه خواهان نیز نظر مساعدی با بهائیان نداشتند چون آنها را طرفدار دربار و مستبدين می دانستند. علت این بدبینی در دفاع بهائیان از نهاد حکومت در برابر روحانیون بوده است. البته دفاع بهائیان از حکومت, نه از سلاطین فاسد قاجار که بابيان و بهائيان خود از دست آنها ظلمها کشيده بودند, بلکه از نهاد قانون مدنی در برابر قانون شرع بوده است. قانونی که حقانیت خود را از مردم می گرفت نه از اعتقادات دینی. و هر زمانی که مردم می خواستند می توانستند حاکم را بر کنار کنند. نه آنچنان حکومتی که مشروعيت خود را از «الله» می گرفت که نه دربارابر مردم مسؤول بود و نه مردم حق داشتند و یا میتوانستند آنها را از حکومت عزل کنند. دفاع بهائیان از حکومت را باید از این زاویه مورد بررسی قرار داد, نه دفاع از شاهان فاسد قاجار. لازمه بررسی انقلاب مشروطه شناخت نقش روحانیون شیعه در آن دوران است. بدین جهت لازم است که ابتدا نگاهی مختصر به نقش آنها در رابطه با حکومت مياندازيم. دراین زمینه رضا مرزبان چنین می نویسد:
"هجوم نظامی تزار روسیه به ایران، که با توجه حرکت استعماری اروپا به این سو همراه بود، و شکست رسوای دو عنصر فرسودۀ قدرت : شمای سلطنت قبیله یی قاجار و هیرارشی مذهبی از این هجوم، سرمنشأ بیداری بود. و نخستین واکنش ها از درون هیرارشی مذهبی آغاز گشت، که برفرهنگ عام جامعه استیلا داشت. و اوج آن در جنبش باب بود که ایران را تکان داد. حتی پس از سرکوب، قریب نیم قرن نقطۀ الهام و خاستگاه تنبه اندیشه گران باقی ماند. دراین جنبش، تنها هیرارشی مذهبی نیست که به مبارزه طلبیده شد؛ سلطنت استبدادی شاه هم مانند همزادش، عرضۀ هجوم شد. و این هردو که هیچ اصالتی نداشتند، با هم دستی به آفریدن سیاه ترین فاجعۀ سرکوب و اختناق در تاریخ صدساله ایران پرداختند. و پس از آن برهر حرکت هشداردهنده و هرنشانۀ عدول از سنن استبداد دینی و حکومتی برچسب بابی زده شد. اما این در زمانی بود که از سویی سلطنت قاجار، زیر حمایت تزار قرار داشت. و هیرارشی مذهبی مشهور به مکتب اصولی، از حمایت مالی انگلیس، به نام "موقوفۀ هند" برخوردار بود. (5)

I پيش زمينه های انقلاب مشروطه

در دوران قاجارها فساد دستگاه دولتی به اوج خود رسیده بود. دولت مردان حاکم مناطق حکومتی خودرا با دادن رشوه از شاه اجاره میکردند. و بدین جهت هرگونه ظلم و جوری را به مردم بدبخت حق خود میدانستند. هیچ قانونی نبود که از آنها دربرابر زورگوئی های حکام عرف و شرع دفاع کند.
زجر و فشار بدبختی و درماندگی که ملت ایران درعهد شاهان قاجار باید تحمل میکرد حاصل همکاری 3 نیروی مختلف بود: یکی روحانیون قشری و متعصب که بی خبر نگهداشتن مردم را در راه رسیدن به اهداف خود لازم میدانستند و با هرچه بوی نوآوری و آزادی از قبیل ایجاد مدارس و یا چاپ خانه ها میداد مخالف بودند. دیگری دولتمردان فاسد که برای جمع آوری ثروت از هیچ گونه تجاوزی به جان و مال مردم ابائی نداشتند و بالاخره دولتهای انگلیس و روس که از ضعف دولت استفاده کرده و باج خواهی میکردند. آنها برای حفظ منافع خود گاهی به این گروه و زمانی به آن گروه کمک میکردند. مردم هم تحت فشار و باج خواهی های حکام ظالم و احکام ضد و نقیض روحانیون و مالیات های سنگین دست و پا میزدند. شکست های ایران در جنگها با روسیه از طرفی و باج خواهی های انگلیس و روس از طرف دیگر مردم را سخت تکان داده بود. ضعف حکومت ایران در برابر خارجیان و مشاهده قدرت آنان مردم را مات و مبهوت کرده بود. عده ای شیفته غرب و رشد آنها بودند. عده ای به رهبری روحانیون هم چنان ضد غرب و پیش رفت و طرفدار سنت بودند، عده ای هم به فکر پیدا کردن راه چاره ای برای علاج علل عقب ماندگی ایران از قافله تمدن بودند. بهائیان يکی از علل اصلی عقب ماندگی جامعه ايران را در تفکرات روحانیون و دخالت های نابجای آنها در سیاست و حکومت میدانستند. چنانچه هرگاه روحانيون در سياست دخالت کرده بودند ضرر های جبران ناپذيری به ايران و ايرانيان خورده بود. مثل دخالت روحانيون به رياست محمد باقر مجلسی در اواخر دوران صفويه و در زمان شاه سلطان حسين در سياست که نتيجه آن سقوط کشور به دست قبائل افاغنه بود و مرتبه دوم دخالت روحانيون به پيشوائی سيد محمد مجاهد و فتوای جنگ دوم ايران و روس که منجر به عقد قرارداد ترکمن چای شد. سعيد نفيسی می نويسد:"عهد نامه ترکمن چای ضرر معنوی بسيار بزرگی به ايران زد که هنوز ما گرفتار انيم ...ايرانيان کاملاً مرعوب اروپا شدند." (6) برای رسيدن به حکومت قانون که هدف اصلی مشروطه خواهان بوده است هيچ راهی جز جدائی دين از سياست نبوده است. استبداد هميشه از نظر تاريخی بر دو پايه استوار بوده است. يک پايه روحانيون که تفکرات متحجرانه را نمايندگی می کردند و پايه ديگر حکومتگران که طالب قدرت و ثروت بوده اند. مبارزه با گروه اول به مراتب مشکلتر از با گروه دوم است زيرا اين گروه همانطور که ذکر شد مشروعيت خود را از فرستادگان الهی می گيرد و هيچگونه مسئوليتی دربرابر مردم را نمی پذيرد. در حالی که حاکمین عرفی مشروعیت خود را یا به ارث یا از مردم میدانند. نماينده مردم را می توان از اريکه قدرت به زير آورد اما به زير آوردن قدرت نمايندگان الله کاری است بس مشکل. اين کار فقط از عهده گروهی بر میايد که آنها هم مشروعيت خود را از الله بدانند. در انقلاب مشروطه اين بابيان و بهائيان بوده اند که آشکارا با دخالت روحانيون در سياست مخالفت کردند. آئين بابی و بعدا بهائی در انکار آشکار تفکرات روحانيون و مخالف دخالت دين در سياست بوده است. علت اصلی مخالفت روحاني با دو آئین نامبرده نه از موضع حفظ بیضه اسلام بلکه از موضع حفظ منافع مقام و ثروت خود بوده است.

II نیروهای مؤثر در انقلاب مشروطه

لازمه دستيابی به اهداف مشروطه در درجه اول اشاعه فکر آزادی خواهی و گسستن زنجيرهای اسارت فکری بوده است. بدون آماده کردن چنين زمينه ای هرگونه تغيير حکومتی نتیجه ای جز خون ريزی و ويرانی به بار نمی آورد. تجربه تاريخی به ما می آموزد که از دل جنگ و خون ريزی آزادی و رفاه بيرون نمی آيد.از اين رو بهائيان سعی وافر در اشاعه فکر آزادی و سست کردن يکی از دو پايه قدرت استبداد يعنی روحانيون داشته اند. متاسفانه در دوران انقلاب مشروطه اين زمينه بدلائل گوناگونی از قبيل بی سوادی, نبودن مطبوعات آزاد, عدم آزادی بيان و عقيده فراهم نبوده است. برخی از رهبران جنبش مشروطه به واسطه روابط و رفت و آمد هائی که با اروپائيان داشته اند لزوم تغييراتی در بافت حکومتی ايران را تشخيص داده بودند. اما دربرابر تفکر اين گروه معدود دو گروه مخالف قوی يعنی روحانيون و دربار قرار داشتند. اگر رهبران مشروطه را به سرداران بدون سرباز تشبيه کنيم راهی به خطا نرفته ايم. آنچه از تاريخ صد سال گذشته آموخته ايم انقلاب مشروطه نتيجه مطلوب را به بار نیاورده است. گواينکه قدم هائی در راه حکومت قانون برداشته شده است. اما بر عکس صد سال قبل امروز شرايط ايجاد يک حکومت دموکرات به مراتب مهيا تر است. زيرا اکنون جامعه از يک نيروی عظيم تحصيل کرده و تا حدودی رشد صنايع داخلی و يک قشر عظيم مردم آگاه برخوردار است. اما آنچه را که فاقد آن است يک رهبری منسجم است.
در جواب سئوال چرا بهائیان عملاً در انقلاب مشروطه شرکت نکردند، عبدالبهاء جواب میدهد اگر ما در انقلاب شرکت میکردیم بهائیان قتل عام میشدند و مشروطیت هم جاری نمی شد. نگاهی به جنبش بابیه و خون هائی که ریخته شد دلیل این مدعا است. برای روشن شدن اين مسئله نگاهی کوتاه به جنبش بابيه میاندازيم.
ظهور سید علی محمد باب درسال 1844 و نفوذ او در زمان بسیار کوتاهی دربین کلیه اقشار جامعه ایرانی زنگ خطر را برای روحانیون شیعه به صدا درمیآورد. گو اینکه روحانیون شیعه از همان ابتدا با اسلحه تکفیر به مقابله با آئین بابی برخاستند ولی به زودی ناکارائی حربه آنان دربرابر نفوذ روزافزون بابیان نمایان گردید.
نفوذ تفکرات باب و اقبال به آئین جدید در میان اقشار مختلف جامعه از قبيل روحانیون شیعه، دولتمردان قاجار، تجار و کسبه مشهود بود. با بوجود آمدن چنین زمینه ای جنبش بابیه میرفت که قدرت روحانیون شیعه را درهم بکوبد، اقبال خارج از تصور مردم از آئین جدید دولت مردان قاجار را به فکر انداخت که با کمک اين نيروی نوظهور قدرت روزافزون روحانیونی که برای آنها هم اسباب زحمت شده بودند، محدود کنند. از این رو ابتدا با آنها راه مماشات را برگزیدند. بابیان ازاین دوران استفاده کرده و موقعیت خودرا تحکیم کردند. روحانیون که احساس خطر کرده بودند از هیچ گونه اقدامی که منجر به رویاروئی بابیان با دولت بشود فروگذار نکردند. اگر جنبش بابی موفق میشد که قدرت روحانیون شیعه را درهم بکوبد، مشخصاً میتوانست در راه استقرار حکومت قانون کمک های شایانی به جامعه ايران بنماید. اما متأسفانه این چنین نشد و روحانیون شیعه توانستند با کمک دولت مانع نفوذ تفکرات آئین بابی درجامعه بشوند.
قدرت روحانیون در ناآگاه نگهداشتن جامعه و در ترساندن مردم از آتش دوزخ و مجازاتهائی که شامل حال غير مؤمن میشود بوده. آنها مردم را از عواقب ناشی از عدم اجراء دستورات خود آنچنان ترسانده بودند که هردستوری از طرف آنها را بدون چون و چرا اجراء میکردند که مبادا مورد غضب خداوند قرار گیرند و در آتش آنچنانی جهنم بسوزند.
تفکرات باب خط بطلان برروی این تفکرات کشیده و بدین ترتیب روحانیون را خلع سلاح کرده بود.
قابل فهم است که روحانیون برای حفظ مقام و منزلت خود از هروسیله ای برای جلوگیری از ترویج این گونه افکار استفاده کنند و معتقدین به چنین آئینی را مخالف شرع، مرتد و مهدورالدم بنامند.

III. نظر روحانيون شيعه نسبت به حکومت

دراین بخش از بحث ابتدا به نظریات روحانیون شیعه درباره حکومت می پردازیم و سپس نظریات باب را معرفی می کنیم تا نقش آئین بابی و بهائی در انقلاب مشروطه مشخص گردد.
دخالت روحانیون از هردین و آئین در مسائل حکومتی و اجتماعی مانع رشد و شکوفائی جامعه میشود. دخالت کلیسا در جوامع اروپائی منجر به تشکیل محاکم تفتیش عقائد، کشتار میلیون ها انسان, مصادره اموال آنها و ویرانی اروپا شد.
اروپا زمانی راه رشد و شکوفائی را درپیش گرفت که موفق شد قدرت کلیسا را محدود کند. دولت عثمانی تا خودرا از چنگ روحانیون قدرت طلب آزاد نکرد، نتوانست به حداقل از آزادی دست بیابد. میرزا صالح یکی از محصلین که درسال 1815 به انگلستان فرستاده میشود (او در مدت اقامت خود در انگلیس شیفته آزادی در انگلیس میشود) دربازگشت به ایران از راه عثمانی با مشاهده اوضاع آن دیار و مخالفت روحانیون با اصلاحات، نظر خودرا نسبت به آنها چنین ابراز میکند:
"مادامی که سلسلۀ علیه ملاها خودرا مدخل به دولت عثمانی نمایند هرگز دولت مزبور ترقی نخواهد کرد. سلطان سلیم را اراده اینکه نظام فرنگستان را در اسلامبول آورد، ملاها از راه حماقت نظام را خلاف شرع دانسته از راه غرض اورا منع نموده و ایضاً سلطان مزبور میخواست علوم فرنگستان را به اسلامبول آورد. از راه حسد اورا مانع شده نگذاشتند که جمعی از جادۀ نادانی و حماقت بیرون آیند. فی الواقع هردولتی که ملاها خود را مدخل آن نموده بنا را به حیله بازی گذارند هرگز آن دولت و آن ولایت ترقی نخواهد کرد. سابقاً دولت عثمانی چندان در حیطۀ تصرف ملاها نبوده از هرکناره ناصر بودند و بالفعل که ید این طایفۀ جلیله درآن است در نهایت بی قوتی است". (7)
دربین شخصیت ها و سیاست مداران ایرانی بوده اند افرادی مانند قائم مقام فراهانی، میرزا تقی خان امیرکبیر، میرزا حسین خان مشیرالدوله، میرزا ملکم خان، مستشارالدوله، طالبوف، آخوندزاده و .... که قصد نوآوری و تجدد در ایران داشته اند و هرکدام از آنها دراین راه زحماتی کشیده اند که قابل تمجید است. ولی هیچ کدام از آنها در راه محدود کردن قدرت روحانیون و دخالت شرع درامور جامعه یا نخواستند و یا نتوانستند اقدامی اساسی بنمایند. میرزا ملکم خان ارمنی جدیدالاسلام سعی در نشان دادن رابطه حسنه بین شرع انور و آزادی داشته و آزادی را از شرع انور میدانسته. آیا ملکم خان مسلمان بوده است یا ارمنی نه مشخص است و نه مهم. اما مسئله از آنجا اهمیت پیدا میکند که ملکم از ترس روحانیون و عدم شهامت قصد دارد که ترقی خواهی و عدالت اجتماعی را با مبانی شرع انور وفق دهد و آزادی در غرب را منبعث از اسلام معرفی کند.
ملکم خان در رساله صراط المستقیم سعی در تطبیق دادن شریعت اسلام با آزادی دارد. او از ترس تکفیر روحانیون در ابتداء رساله صراط المستقیم چنین مینویسد:
"معلوم باد که نگارنده کلیه فضایل عقلیه و نقلیه انبیاء را عقلا و فضایل نقلیه و معجزات و نزولی ملائکه و غیره را آنچه متوقف شریعت مقدسه است قلباً و ذوقاً و وجداناً و تعبداً و عادتاً اقرار دارد." (8)
ملکم قوانین دولتی مربوط به عدل و انصاف اروپا را برگرفته از قوانین اسلام میداند. فریدون آدمیت راجع به ملکم خان مینویسد او نسبت به ایران زمان خود سالها جلوتر زندگی میکرد. استدلال آدمیت در این زمینه مربوط به این جمله از ملکم است: "کره زمین خانه مشترک جمیع اجزای بنی آدم است" باز میگوید "آبادی دنیا تعلق به عموم انسانیت دارد." (9) آدمیت از وسعت اندیشه ملکم خان یاد میکند ولی فراموش میکند که قبل از ملکم بهاءالله میگوید "ای دانایان امم از بیگانگی چشم بردارید و به یگانگی ناظر باشید و باسبابی که سبب راحت و آسایش عموم اهل عالم است تمسک جوئید. این یک بشر، عالم یک وطن و یک مقام است از افتخار که سبب اختلاف است بگذرید و به آنچه علت اتفاق است تمسک جوئید." (10) سخت میتوان تصور کرد که تفکرات بهاءالله ازنظر تیزبین آدمیت پنهان مانده است.
بدین ترتیب ملکم خان قصد داشته است که با کمک شریعت و رهبران دینی راهی به تجدد و دمکراسی برای جامعه ایران بازکند. او غافل بوده است که روحانیون چنین امکانی را نمی دهند. هیچ کدام از سیاست مداران ایران که از 150 سال گذشته قصد نوآوری، تجدد و یا آزادی داشته اند، نتوانسته اند به موفقیتی دست یابند.علت آن را در همین نوع سازشها با روحانیت باید دانست. هما ناطق مینویسد:"امیرکبیر از کشتن باب و آزردن بابیان طرفی نبست. حتی دست تنها ماند. اوکه شیفته نوآوری و آبادسازی و اصلاح بود می بایست نواندیشان را برکشد تا بتواند با خودکامگی نظام ناصری و استبداد دینی درافتد. دیدیم که بابیان دستکم و نخست در گسترانیدن آرمان خود روی به دولتمردان آوردند. حتی می توان گفت با آنان بودند و نه برآنان." (11)
امیرکبیر به عقب ماندگی ایران آگاه بوده و علاقه داشته است که ایران دارای حکومت قانون باشد و مردم بتوانند درسایۀ قانون زندگی کنند. او آگاه بوده است تا زمانیکه روحانیون درکار دولت مداخله کنند، هیچ اصلاحی صورت نخواهد گرفت. آدمیت می نویسد: "میرزا تقیخان برای پیشرفت نقشۀ اصلاحی خود از نفوذ روحانیون سخت کاست و دست آنها را درامور دولت قطع کرد. او برآن بود که با اقتدار و مداخله های آنها هیچ اصلاحی سرنمیگیرد. امیر به استیونس قنسول انگلیس در تبریز گفته بود" دولت عثمانی وقتی توانست به احیاء اهمیت خود به پردازد که تسلط ملاها را درهم شکست". (1) قنسول انگلیس در این باره مینویسد "میرزا تقیخان نیز میخواهد همین راه را پیش گیرد". (2) یکی از علل عمدۀ مخالفت شدید امیرکبیر با روحانیون نفع پرستی و رابطۀ آنها با سفارت خانه های خارجی بود. بنا برگزارش وزیرمختار انگلیس در طهران میرزا ابوالقاسم امام جمعۀ طهران که از یک طرف از امپراطور روس هدایای قیمتی میپذیرفت و از طرفی دیگر به پالمرستون وزیر خارجه انگلیس نامۀ ارادتمندانه مینوشت، مورد سخط و عتاب امیرکبیر قرار گرفت. و در مقابل وساطت وزیر مختار انگلیس به او ابلاغ کرد "یا باید در مقابل بهانه جوئی ها و دخالت ها ایستادگی کنم یا از حکومت دست بردارم. این مختص امام جمعه نیست اساساً همه آخوندها میخواهند درامور مملکتی و دنیوی دخالت کنند." همچنین وقتی که درسال 1265 در تبریز شایع گردید که بقعۀ صاحب الامر معجزه کرده است و قنسول انگلیس از راه شیطنت چهل چراغ به آنجا فرستاد و غوغائی در شهر برخاست و گفتند تبریز باید از پرداخت مالیات معاف باشد، میرزا تقیخان سران ملایان تبریز از جمله شیخ الاسلام را توقیف کرد، عذر قنسول انگلیس را از ایران خواست که دیگر مداخلۀ فضولانه نکند. بقعۀ صاحب الامر دیگر معجزه ای نکرد.
1- اسناد وزارت امور خارجه انگلیس، نامه استیونس. 15 ژوئن 1849.
2- ایضاً (12)

سرنوشت امیرکبیرو اصلاحات اورا میشناسیم. اگر امیرکبیر همانطور که هما ناطق مینویسد بابیان را قتل عام نمی کرد، میتوانست از پشتیبانی نیروی بزرگی در محدود کردن قدرت روحانیون استفاده کند. اما متأسفانه امیرکبیر چنین نکرد و با قتل عام بابیان تنها ماند و روحانیون به هدف خود رسیدند.
سیاست مدار دیگری که قصد نوآوری و تجدد داشت میرزا حسین خان مشیرالدوله(سپهسالار) بود. آدمیت درباره او مینویسد:
"ملایان متعصب خودپرست به پیشوایی حاج ملا علی کنی میرزا حسین خان را مرد بی دین و کارهای ترقی خواهانه اورا محصول کارفرنگ و خلاف شرع شمردند ... در گزارش 18 ماهه خود به ناصرالدین شاه مینویسد دعوای من با مخالفان منحصر به فرداست. فدوی میگویم دولت آنها میگویند اشخاص. فدوی نظم میخواهد آنها اختلال." (13) میرزا حسین خان هم به سرنوشت امیرکبیر دچار میشود.
مختصراً همه آن سیاست مدارانی که قصد اصلاحات از راه شریعت و با کمک روحانیون را درسر می پروراندند نه تنها که موفق نشدند برخی از آنان جان خودرا هم برسرآن گذاشتند. روحانیت شیعه تمامیت خواه است و هیچ دگراندیشی را نمی پذیرد. آنها حتی به مسلمانان غیر 12 امامی هم رحم نکرده و نمی کنند. قتل عام صوفیان و طرفداران مکتب اخباری شاهد این مدعا است. کشتار سنیان که جای خود دارد. آیا از چنین گروهی میتوان انتظار داشت که دگراندیش را تحمل کند و راه به آزادی را اجازه دهد.
روحانیت شیعه حکومت را حق خود میداند و لاغیر. ازاین رو لازم است که قبل از ورود به بحث اصلی تفکرات روحانیون شیعه را بشناسیم تا بتوانیم به نقش بهائیان در انقلاب مشروطه بپردازیم.

.IVروحانیون و انقلاب مشروطه

قبلاً باید یادآور شویم که هرجا از روحانیون شیعه صحبت میشود منظور آن بخشی از روحانیت است که طرفدار مطلق گرائی و تمامیت خواهی بوده است. باید قبول کنیم بوده اند روحانیون عالی قدری که با تفکرات تمامیت خواه سرسازش نداشته اند، اما متأسفانه دربرابر قشر روحانیون تمامیت خواه یا سکوت کرده اند و یا با آنها مماشات کرده اند.
بطورکلی اندیشه غاصب انگاشتن هرنوع حکومت در غیبت امام غائب و انکار مشروعیت حکام به علت در اقلیت بودن شیعه از محدوده حوزه های درسی روحانیون تجاوز نکرده بود. اما با به قدرت رسیدن ایل قاجار درایران روحانيون به آرزوی هزار ساله خود که دخالت در حکومت بوده است می رسند. سعيد نفيسی می نويسد: "قاجارها چون خود می دانستند که مردم پادشاهی ايشان را به جق نمیدانند بهمين جهت از آغاز روحانيون را که پشتیبان خود ساخته بودند بر مردم چيره کردند." (14)
ازاین دوران تفکر غاصب انگاشتن حکومت از طرف روحانیون مطرح میشود. و بخشی از روحانیون که تشنه قدرت بودند، ادعای حق حکومت کردن خودرا علناً مطرح میکنند گواینکه برخی از روحانیون هرگونه تلاش برای تشکیل حکومت در زمان غيبت را قبول نداشتند و آنرا نوعی از غصب حکومت در غیبت امام میدانستند. اما با پیروزی علمای اصولی بر علمای اخباری اين تفکر در بين روحانيون برای خود جائی باز می کند.
علمای اصولی معتقد به انتقال وظائف امام غائب یا امام معصوم در دوران غيبت کبری به مراجع تقليد هستند و ازاین راه توانستند مقدمات دخالت خود در حکومت را فراهم کنند. آنها توانستند با تحت نظارت خود درآوردن مسائل حقوقی، بست نشینی، تولیت اوقاف و دریافت سهم امام و نذورات به قدرت مالی فوق العاده ای دست پیدا کنند. این بخش از روحانیون همیشه این امکان را داشته اند که از مردم ناآگاه دربه کرسی نشاندن نظریات خود سوء استفاده کنند و درموقع لزوم آنها را برعلیه مخالفان خود به میدان آورند.
درتأیید سلطنت دو نظریه از طرف روحانیون مطرح میشود. یکی سلطنت مسلمان ذی شوکت و دیگری سلطنت مأذون از فقیه. از چه راهی سلطان ذی شوکت به قدرت رسیده است مهم نیست بشرط آنکه توانائی دفاع از مسلمانان را داشته باشد، شریعت را رعایت کند، علمای دینی را محترم شمرد و اختیارات فقها را درامور شرعیه به رسمیت بشناسد، میتوان حکومت را به او سپرد تا درکنار فقها حافظ بیضه اسلام باشد. (15)
سلطنت مأذون از فقیه جامع الشرایط: مطابق این نظریه فقها میتوانند به سلطان شرعاً اذن دهند که سیاست جامعه را برعهده گیرد.
گروهی از علمای دینی عصر مشروطیت از طرفداران این نظریه بوده اند. میرزا ابوالقاسم قمی عالم بزرگ شیعه درعصرقاجار بطورکلی اعتقاد به حقوق سیاسی و اجتماعی ملت دربرابر حکومت نداشته است. وی "معتقد است که سلطنت برطبق تقدیر الهی از سوی خدا به نیکوکاران برسبیل استحقاق و به نابکاران برسبیل امتحان واگذاشته شده است. لذا سلطان تنها دربرابر خداوند رحمان مسئول و پاسخ گو شمرده میشود و بنده را نشاید که سراز کمند اطاعت سلطان پیچد." (16)
یکی دیگر از علمای شیعه در دوران قاجار به نام شیخ جعفر نجفی اعتقاد به عدم مشروعیت ذاتی سلطنت دارد. وی برلزوم اطاعت مردم از مجتهدان در دوران غیبت امام اشاره میکند. ملا احمد نراقی تئوری پرداز ولایت فقیه "درنامشروع شناختن ذاتی سلطنت در زمان غیبت معصوم درنگ نکرده و با استناد به احادیث متعدد کوشیده است تاولایت سیاسی فقیه را اثبات کند." (17) همین روحانی بزرگ برخلاف چنین نظریه ای که ابراز میدارد، رابطه بسیار نزدیکی با فتحعلیشاه داشته و در ستایش او از هیچ گونه مبالغه گوئی ابا ندارد. نسبت به شاهی که غاصبش مینامد چنین اظهار میکند:
"خدیو زمان، قبله سلاطین جهان، سرور خواقین دوران، بانی مبانی دین مبین، و مرّوج شریعت سیدالمرسلین، گلزار زیبای منشور خلافت، رونق جمال کمال مملکت، آفتاب تابان فلک سلطنت، خورشید درخشان سپهر جلالت، ماحی مأثرظلم و عدوان، مظهر"ان الله یامر بالعدل و الاحسان" خسروی که انجم با آنکه همگی چشم شده، صاحبقرانی چون او در هیچ قرنی ندیده، و سپهر پیر با آنکه همه تن گوش گشته، طنین طنطنه کشور گشایی چنین نشنیده ... نسیم گلستان عدل و انصاف، شعله ی نیستان جور و اعتساف، مؤسس قوانین معدلت، مؤکد قواعد رأفت و رحمت، دارای نیک رأی، و اسکندر ملک آرای، ظل ظلیل اله و المجاهد فی سبیل الله، صدرنشین محفل عنایات حضرت آفریدگار، السلطان بن السلطان، و الخاقان بن الخاقان، السلطان فتحعلیشاه قاجار لازالت اطناب دولته الی یوم القیام." (18)
میدانیم که در دوران سلطنت این پادشاه به علت بی لیاقتی او شیرازه کشور ازهم پاشیده و بخش بزرگی از کشور ایران جدا شد. این مجتهد بزرگ به چه انگیزه ای درباره او چنین غلو کرده است نامعلوم است. پادشاهی که نه برای حفظ کشور و نه برای صیانت بیضه اسلام اقدامی کرده است چرا اینگونه مورد لطف مرجع بزرگ شیعه قرار میگیرد شاید یک علت داشته باشد و آن حفظ منافع روحانیون بوده است.
نقش روحانیون درانقلاب مشروطه و اصلاح قانون اساسی اول و ضمیمه کردن متمم به قانون اساسی و قراردادن 5 مجتهد در رأس مصوبات مجلس چیزی جز همین شورای نگهبان امروزی نبوده است. در متن قانون اساسی اول که اجداد ما نوشتند نه از دین رسمی اسمی است و نه از تبعیض بین شیعه و سایرین حرفی. ولی در متمم قانون اساسی چه بندهائی را به آن اضافه کردند بحث این مقاله نیست. ما دراینجا فقط خواستیم اشاره ای به تفکر روحانیون شیعه نسبت به قانون و حکومت کرده باشیم. چون بدون شناخت دقیق این نظریه نقش بابیان و بهائیان درروند روشنگری و تجددخواهی درایران مشخص نمی شود روحانیون شیعه با هرنوع نوآوری و تجدد از قبیل تأسیس مدارس، تأسیس چاپخانه، ایجاد راه آهن و کارخانه مخالف بودند. آزادی زنان برای آنها مطرح نبود، بکاربردن عقل و خرد ناپسند بود، مردم را نادان و عوام میدانستند که باید توسط روحانیون هدایت شوند و از خود اراده ای نداشته باشند. با وضع هرنوع قانونی مخالف بودند . در یک کلمه برکلیه شئون زندگی حاکم بودند و هر دگراندیشی را محکوم به مرگ میدانستند. سعادت و خوشبختی این جهانی و آن جهانی مردم را در رضایت از خود میدانستند.
آئین باب و بعداً بهائیان درست در نقطه مقابل این تفکرات قد علم میکنند. از این رو روحانیت که در این آئین انکار خودرا میدیده است با تمام توان برعلیه آن قیام می کند.
دربخش بعدی به عواقب ناشی از این مخالفت ها با آئین بای می پردازیم تا دليل عدم دخالت عملی بهائيان در انقلاب مشروطه مشخص گردد.

.V نقش بابیان در روشنگری جامعه ایران و سرنوشت انان

سیدعلی محمد باب با پایه گذاری آئین جدید به یک دوران طولانی چند صد ساله انتظار خاتمه میدهد. روحانیون دراین دوران مردم را به صبر و بردباری تا ظهور مهدی دعوت میکردند و هرگونه اقدامی در راه تغییردادن وضع موجود را ناصواب و خلاف شرع میدانستند. باب این تفکر را نادرست میداند و مردم را به کارو کوشش و پیدا کردن راه های حل مشکلات امر میکند. گوشه گیری و انزوا و مطیع تقدیر بودن را خلاف عقل میداند.
همانطور که قبلاً یاد شد حتی روشنگران دوران مشروطیت با یک دوگانگی و خود فریبی نظریات خودرا درقالب شرع بیان می کردند. هیچ کدام از آنها این شهامت را نداشته که برخلاف نظر مجتهدان مطلبی را ارائه دهند تا چه رسد به طرد شریعت از زندگی روزمره. چون در اسلام رهبری مذهبی و سیاسی بهم آمیخته بوده است روحانیون خودرا نایبان معصوم میدانند این حق را به خود میداده اند که در کلیه زمینه های سیاسی، اقتصادی و قانون گذاری حرف آخر را بزنند.
البته جای تعجب نیست که در ایران آن دوران روشنگران از طرح قانون عرف دربرابر شرع امتناع داشته باشند, چون چنین عملی به آسانی بهانه به دست مجتهدی میداد که حکم قتل اورا بدهد و دولت را مجبور به اجراء آن کند.
باب به درستی میدانسته است که تنها راه برون رفتن از این بن بست نسخ شریعت است زیرا اصلاح شریعت از راه تأویل و تفسیر را غیرممکن میدانسته. سید باب با اقدام خود یکی از دوپایه محکم استبداد یعنی استبداد مذهبی را متزلزل کرد و راه را برای اظهار عقائد ترقی خواهانه بازنمود.
دلارام مشهوری به درستی مینویسد:"رفرم اصیل مذهبی بعنوان یک انقلاب فلسفی میتواند راهگشای پیشروترین جناح جامعه در راه دامن زدن به تحولات عمیق اجتماعی باشد. از این دیدگاه برآمدن پرتستانتسیم در قرن شانزدهم را بدرستی آغاز عصر روشنگری اروپائی ارزیابی نموده اند و درست از همین جنبه، جنبش سراپا مذهبی بابی میتوانست ایران را در مسیر همان تحولاتی قرار دهد که اروپا پشت سرگذارده است." (19)
رستاخیز بابی موفق میشود که در یک زمان نسبتاً کوتاهی دربین کلیه اقشار جامعه ایران نفوذ کند و قدرت روحانیون شیعه را خدشه دار سازد. دربین مؤمنین به باب نه تنها شیعیان که یهودیان و زرتشتیان هم بوده اند. برای آنها مهدی موعود بودن باب مطرح نبوده است بلکه در تفکرات او آزادی خودرا می دیده اند. هما ناطق مینویسد: " اما با برخاست باب مردم آنچه را که درسر و به دل داشتند برزبان راندند. آن فرقه های پراکنده درسراسر ایران به آرمان های خود شکل دادند." (20)
دراینجا مختصراً به بخشی از تعالیم باب درباره مبانی اندیشه تجدد اشاره میشود:
1- باب معتقداست که در هردورانی فرستاده جدیدی می آید و خاتمیت را نمی پذیرد.
2-باب معاد جسمانی را مردود می داند و معتقد است که هیچ مرده ای زنده نمی شود. باب هفتم از واحد دوم بیان فارسی؛ "مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت است و مشاهده نمی شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد، بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد." (21) بزرگترین اسلحه در دست روحانیون برای ترساندن مردم مجازات در آن جهان توسط ملک دوزخ است. آتش جهنم و مارها را چنان شرح میدهند که مو بر بدن هر انسانی راست میشود. بعد از شرح مجازاتهای آن چنانی در جهنم راه نجات از آن محل وحشتناک و ورود به بهشت موعود را نیز نشان میدهد و آن راه چیزی جز اطاعت بدون چون و چرا از دستورات خود او نیست.
3- یکی دیگر از سلاحهای مجتهدین معجزه است و از نظر آنها نه تنها که پیغمبر و امامان معجزه میکرده اند، بلکه هر سقاخانه و امام زاده ای هرگاه که مجتهدین صلاح بدانند، معجزه ای میکند تا مجتهد به هدف مورد نیاز خود برسد. مثل معجزه بقعه صاحب الامر در تبریز در زمان صدارت امیرکبیر و یا معجزه هارون ولایت در اصفهان برای تصفیه حساب مجتهد اصفهانی آقا نجفی با ظل السطان حاکم اصفهان. باب با مخالفت با معجزه و بی اعتبار دانستن آن اسلحه دیگری را از دست روحانیون میگیرد. او درباب 8 از واحد 6 بیان میگوید:"اگر کسی معجزه ای غیر از آیات الهی روایت کند حجت حساب نمی شود." (22)

"آنچه از مطالب یادشده برمی آید تجدد در آئین بابی به معنی پیشرفت دائم و ترک نه فقط آداب و رسوم بشری بلکه حتی احکام الهی مربوط به ظهور قبل نیز می باشد ...فرق اساسی با اکثر فرقه ها و گروه های مذهبی اعمّ از اسلامی و مسیحی و غیره دراین مطلب است که جنبشهای نامبرده هدف نهائی خودرا بازگشت به اصل دین می دانند. یعنی فی الواقع قصد نوآوری نیست بلکه برعکس بازگشت به وضع سابق و دورشدن از هرگونه نوآوری است از این رو برای آماده ساختن جامعه در مسیر تحولی گسترده، باید قدرت روحانیون محدود میشد. " ... طبعاً روحانیون درهرگونه تغییر و تحوّلی که در ساختار جامعه پدیدار می گردید خطری برای مقام خود می دیدند و با آن با قدرت هرچه بیشتر مخالفت می کردند. مثلاً ایجاد مدارس جهت توسعۀ علوم در جامعه و اصلاح حکومت را برای خود خطری عظیم می پنداشتند. زیرا تا زمانی که اکثریت مردم بیسواد بودند، می توانستند آنها را به عنوان "مقلّد" به میل خود تحریک کرده جهت اهداف خویش مورد استفاده قرار دهند. دلیل عدم موفقیت متجدّدین و اصلاح طلبان ایران دراین راز نهفته بود که یا نتوانستند و یا نمی خواستند از قید و بند علما آزاد شوند.
اگر روشنفکران ایران می توانستند خودرا از بند روحانیون آزاد کنند، ایران و منطقه خاورمیانه موفق میشد که در راه تجدد و آزادی گامهای بلندی بردارد.
بزرگترین اسلحه روحانیون شیعه مسئله نیابت امام معصوم است. این تفکر در طی زمان بوجود آمده و به فرم امروزی درآمده است. آنها با این استدلال که امام معصوم در غیبت است پس بهتر است که ما خود نایب امام باشیم و با این استدلال خودرا مسئول اداره امور امت قرار دادند. روحانیون با استفاده از مقام نیابت به منابع بزرگ مادی دست پیدا کردند چون دریافت خمس و ذکات حق آنها بود.
باب با ادعای خود مشروعیت علما را به عنوان نایبان امام منتفی ساخت. این مسئله موجب از دست دادن منابع مالی و مقام اجتماعی آنها میشد. بدین ترتیب کل ساختار روحانیت تشییع زیر سئوال می رفت و با از دست دادن منابع مالی امکان جلب پیرو از آنها گرفته میشد.
اسلحه دیگر روحانیون حکم جهاد است.
چون مطابق با اعتقادات شیعه حکم جهاد با امام است، حال که شخصی ادعای امامت دارد دیگر حقی برای نایبان امام نمی ماند.
وی حق اجتهاد را هم حق روحانیون نمی داند و آنها را از این کار منع میکند.
یکی دیگر از پایه های قدرت روحانیون ادای نماز جمعه است که درآن بعد از ادای نماز مؤمنین گوش به سخنان امام میدهند و امام از این جایگاه میتواند عقائد و نظریات خودرا به مؤمنین برساند. او ادای نماز جماعت را غیر از نماز میت ممنوع اعلام میکند.
همچنین مردم را از اقرار به گناه منع میکند و آن را خلاف کرامت انسانی میداند. او اقرار به گناه را فقط در برابر پروردگار مجاز میداند.
همانطور که فتوای قتل را غیرمجاز میداند و این حق را از روحانیون سلب میکند. در این باره باب چنین میگوید:" و خداوند اذن نفرموده که کسی دربیان فتوای قتل کسی را دهد درهیچ حال و در هیچ شأن و در هیچ مورد. اگر چه دربین خود مخالف در شؤونات علمیّه ظاهر گردد که براحدی نبوده و نیست بلکه برخدا است فصل و حکم. شماها را ای خلق منکوس چه حدّ است که فتوی بر قتل نفسی دهید." (23)
باتوجه با این مطلب که کشورهای متمدن و دمکرات جهان هنوز 50 سالی نگذشته است که مجازات حکم اعدام را لغو کرده اند، اهمیت دستور باب در 160 سال قبل و درایران عصر قاجار روشن میشود.
میدانیم که روحانیون شیعه با فتواهای قتل خود چه خون ها که نریخته اند و چه جنایاتی که نکرده اند. هرکسی که کوچک ترین مخالفتی با نظریات آنها میکرد اورا تکفیر کرده و به دست جلاد می سپردند. کافی است به فتواهای قتل که صادر کرده اند نگاه کنید تا مسئله روشن شود.
او برای جلوگیری از سوء استفاده از اعتقادات مردم برای کسب ثروت، فروش چوب و سنگ و خاک مقامات مقدسه را اکیداً منع میکند. به این حکم باب شیخ فضل الله نوری در لوایح خود سخت میتازد چون یکی از منابع درآمد آقایان زیر سؤال میرفته است.

این بود مختصری از تعالیم و نظریات باب که اگر در ایران اجراء میشد، می توان گفت که ایران امروز سرنوشتی دیگر میداشت.
اگر روشنفکران ایرانی صدر مشروطیت این مسائل را مورد نظر قرار میدادند آیا درایران به جدائی کامل دین از سیاست نرسیده بودیم؟ آيا سخن امروز بخشی از روشنفکران دینی ایران چیزی جزهمان نظریاتی است که سید باب ارائه کرده است؟
متأسفانه روحانیون شیعه موفق میشوند که دیوار ضخیمی به دور باب و بابیان بکشند و مردم را در ناآگاهی از تفکرات آنها نگاه دارند تا بتوانند به اهداف این جهانی خود برسند.
دراین قسمت اشاره ای مختصر به دستورات باب درزمینه اجتماعی می کنیم.
دستور به تشکیل پست تا همه مردم بتوانند به اخبار و اطلاعات دست رسی داشته باشند
دستور تأسیس چاپخانه جهت چاپ کتب و ترویج فرهنگ
دستور منع از مواد مخدر، منع از آزار به حیوانات، امر به تعلیم و تربیت کودکان، منع از تنبیه بدنی کودکان، امر به محبت و احترام به فامیل، محبت به همسر و اطفال را عین عبادت میداند و حتی درحد امکان دستور میدهد که زن را در سفر همراه ببرید. حقوق زن و مرد را مساوی می داند. (24)

این دستورات را اگر با نظریات روحانیون شیعه مقایسه کنیم، می بینیم که فرق از کجا تا به کجا است. علت اقبال جمع زیادی از ایرانیان به جنبش بابی را دلارام مشهوری چنین شرح میدهد: "رهایی از خودکامگی شیعه گری درطول قرنها، پیش و پس از بابیت، به برآمدن صدها فرقه و جرگه درایران منجر گشت. اما آنچه که به جنبش بابی چهره ای کاملاً متفاوت می داد، این واقعیت بود که دراین دوران بحران تکان دهنده ای جامعۀ ایرانی را فراگرفته، فلسفۀ حیات اجتماعی را درمقابله با شرایط جهان نوین، یکسره مورد بازجویی قرار می داد. این جنبه نیز بنوبۀ خود زمینۀ گسترش سریع و بیسابقۀ بابیت را ممکن ساخت و ازاین فراتر آنچه که این "فرقۀ جدید" را به جنبشی اجتماعی و بنیان کن بدل ساخت، بیشک عناصر کاملاً نوین در شیوۀ تشکل و منش رهبری بود. (25)
در شیوۀ تشکل و منش رهبری، مشهوری بر روی اصل روی آوردن باب به دولت اشاره میکند: سید باب با روی آوردن به دربار قصد داشته است که نفوذ روحانیون را درسیاست کشور محدود کند و پایه های جدائی دین از سیاست را بریزد. دراینکه شاهان قاجار شهوت پرست، ناتوان، مستبد و پول دوست بوده اند شکی نیست. اما پایه دیگر قدرت که روحانیون شیعه بوده اند دست کمی ازآنها در ترویج فساد و ممانعت از آزادی نداشته اند. در این زمینه مشهور مینویسد: "جنبش بابی در دو سه سال اوّل، بعنوان "فرقه ای" نظیر دیگر فرقه های اسلامی و در ردۀ فرقه های شیخی برآمد. امّا بیکباره با روی آوردن باب به دربار چرخشی یافت، که نه تنها از مزدک به بعد درتاریخ ایران بی نظیراست، بلکه بطور قاطع این جنبش را بعنوان جنبشی اجتماعی و سیاسی مطرح ساخت و نه یک"هیاهوی مذهبی". فریدون آدمیت از اول کسانی است که این ارزش را در جنبش بابی دریافته، می نویسد:" سیدعلی محمد درپی جنگ و آشوب نمی گشت. اساساً مرد نیک نفسی بود و در خوی و منش او ستیزگی نبود ... فقط ملایان بودند که مقام خودرا در خطر دیدند ... نکتۀ با معنی دیگر اینکه چون باب مورد تعرّض علما قرارگرفت، به دولت روی آورد."
البته چنانکه خواهیم دید، روی آوردن باب نه به واکنش درمقابل "تعرض علما"، بلکه باید بعنوان قدمی آگاهانه و ارادی تلقی گردد. اینجا همین بس که بابیت با این قدم از "دعوای خانگی" در درون حاکمیت مذهبی که میتوانست آتش بیار غوغاگری این حاکمیت باشد و مانند فرقه های دیگر در دراز مدت در خدمت نفوذ عمومی مذهب مسلط قرار گیرد، با روی آوردن به "دشمن" یعنی دربار، تنها بدانکه کینۀ بی چون و چرای عمامه بسران را متوجه خود ساخت، به نقش بارز تاریخی اش دست یافت. چنانکه حتی پس از صد و پنجاه سال، اسماعیل رائین آرزو می کند که ایکاش بابیت یک "سودای مذهبی" می ماند و در سیاست دخالت نمی کرد." (26)
مشهوری روی آوردن باب به حکومت را از دو جهت مثبت ارزیابی میکند. یکی پشت کردن به پایگاه مذهب و دیگری تقویت جنبه مترقی حاکمیت سیاسی. روی آوردن باب به حکومت را نه به خاطر کسب جاه و مقام بلکه درجهت تقویت مبرم ترین ضرورت تاریخی میداند.
"بابیت نفی هرآنچه در جامعه ایرانی منفی بود را بر پرچم خود نوشت. درهرطبقه و قشری جاذب همه پتانسیل مترقی موجود گشت و از گندم پاک کن اصفهانی تا شاهزادگان قاجار و از مجتهدان تا جمعی از طلبگان به بحران هویت دچار آمده را بخود جلب نمود. در این راه توجه خاصی به قشر ویژه ای نداشت و بدین سبب نیز باید این جنبش را از نظر فلسفه سیاسی مدرن اولین جنبش ملی ایران ارزیابی نمود." (27)
نقشی Ú©Ù‡ قرة العین دربیداری ایرانیان Ùˆ احقاق حقوق زنان ایفا کرده خود بحثی است جداگانه. زمانی طاهره برای زنان حق آزادی سخن گفتن Ùˆ مشارکت در زندگی را خواست Ú©Ù‡ حتی زنان دربار درپشت دیوارهای بلند در حرمسراها محبوس بودند. اگرچه درآن زمان صاحبان این تفکر به خاک Ùˆ خون کشیده شدند Ùˆ برای مدتی از پویائی بازماندند اما به ضرورت تاریخ امروز در کشور اسلامی ایران Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ دها زن استاد دانشگاه، نماینده مجلس Ùˆ در ï