يادم نيست
به روزم آمدي
روي تنهاي ام قد كشيدي
جز صداي منقار تو بر استخوانم

قيامت ديگري نيست
بعد از تو
پير شد ساعت شهر يادم نيست
نگاهم از چراغ هاي خواب بي تاب تر
رو تر از نفسهاي غمگينم
دهانت يادم نيست
رسوب واژه هايي كه گفتي
بر دلم ماند
شاهزاده ي خوشبخت اين ميدان ديگر
آدم و گنجشكي
يادش نيست.