ØÙ…يد باقري
Ø¢ÙØªØ§Ø¨ ٠اریب ٠زمستانی
پشت ابر نبود و
در کلاس
ستون های غبار کج بودند
با عطا مَلک به کلاس آمد
معلم تاریخ
با عطا ملک
بوی اسب می آمد و
شیهه ها ی زخم
بوی اسب می آمد
از بو پیاده شد
معلم تاریخ درغبار نشست
و عطا ملک
هی عرض کلاس را بر می گشت
هی عرض کلاس را
به قرن Ù‡ÙØªÙ… هجری
به زخم کهنه ی قمری
ÙˆØ¢ÙØªØ§Ø¨Ù اریب
در غبار قدم می زد
انگور شانی می چیدند
دختران نیشابور
از تاک های کهن
و درباغ های معلق قالی
دختران رازی
آواز می خواندند
دل اش در بخارا می سوخت
معلم تاریخ
صدایش درکلاس
و از ستون های کج
هی سرباز قهر خدا بیرون می آمد
هی هی هی
Ø¢ÙØªØ§Ø¨ برهنه بود Ùˆ دختران نیشابور
Ø¢ÙØªØ§Ø¨ برهنه بود Ùˆ
دختران نا راضی
هی مغول می زاییدند
هی سرباز به کلاس می آمد
هی به کلاس
هی سرباز
هی هی هی
عطا ملک ؛
با بوی اسب Ø±ÙØª Ùˆ
مغول در کلاس ماند
و معلم
صدایش درØÙˆØ§Ù„ÛŒ کرمان
در ØÙˆØ§Ù„ÛŒ ری
دل اش به ØØ§Ù„ ٠شما Ù…ÛŒ سوخت
Ùˆ Ø¢ÙØªØ§Ø¨ ٠اریب
پشت ابر بود و
معلم تاریخ
به ØÚ©Ù… هلاکو
آه.....
من کی مرده ام؛
که نمی دانم ؟
24/11/85
پشت ابر نبود و
در کلاس
ستون های غبار کج بودند
با عطا مَلک به کلاس آمد
معلم تاریخ
با عطا ملک
بوی اسب می آمد و
شیهه ها ی زخم
بوی اسب می آمد
از بو پیاده شد
معلم تاریخ درغبار نشست
و عطا ملک
هی عرض کلاس را بر می گشت
هی عرض کلاس را
به قرن Ù‡ÙØªÙ… هجری
به زخم کهنه ی قمری
ÙˆØ¢ÙØªØ§Ø¨Ù اریب
در غبار قدم می زد
انگور شانی می چیدند
دختران نیشابور
از تاک های کهن
و درباغ های معلق قالی
دختران رازی
آواز می خواندند
دل اش در بخارا می سوخت
معلم تاریخ
صدایش درکلاس
و از ستون های کج
هی سرباز قهر خدا بیرون می آمد
هی هی هی
Ø¢ÙØªØ§Ø¨ برهنه بود Ùˆ دختران نیشابور
Ø¢ÙØªØ§Ø¨ برهنه بود Ùˆ
دختران نا راضی
هی مغول می زاییدند
هی سرباز به کلاس می آمد
هی به کلاس
هی سرباز
هی هی هی
عطا ملک ؛
با بوی اسب Ø±ÙØª Ùˆ
مغول در کلاس ماند
و معلم
صدایش درØÙˆØ§Ù„ÛŒ کرمان
در ØÙˆØ§Ù„ÛŒ ری
دل اش به ØØ§Ù„ ٠شما Ù…ÛŒ سوخت
Ùˆ Ø¢ÙØªØ§Ø¨ ٠اریب
پشت ابر بود و
معلم تاریخ
به ØÚ©Ù… هلاکو
آه.....
من کی مرده ام؛
که نمی دانم ؟
24/11/85