آزاده نیکویی
رو به شعله ها می نشینی
آهوها در جنگلهای دور آتش می گیرند
و تو
به روزنامه ای خیره شدی
که آگهی گم شدن ام را
برگشت می زند
24 سال تعبیر خواب شانه های تو
این میز شد
با صندلی هایی که در تصور تو
خالی پوسیدند
بگذار بسوزم
24 سال است که سیاه به همه ی رنگ ها می آید
به لبخند
به اشک
به تقوا و مرگ
هزارها سال پیش
موسی از عصا مار
من از زیر زبان مداد ها
نامه های عاشقانه بیرون کشیدم
تا بیشتر انکارم کنی
مرگ سه خانه بیشتر نیست
تا تو از چارخانه های جهان
این خانه را سیاه کنی
عیبی ندارد
24 سال است که سیاه به همه ی رنگ ها می آید
آهوها در جنگلهای دور آتش می گیرند
و تو
به روزنامه ای خیره شدی
که آگهی گم شدن ام را
برگشت می زند
24 سال تعبیر خواب شانه های تو
این میز شد
با صندلی هایی که در تصور تو
خالی پوسیدند
بگذار بسوزم
24 سال است که سیاه به همه ی رنگ ها می آید
به لبخند
به اشک
به تقوا و مرگ
هزارها سال پیش
موسی از عصا مار
من از زیر زبان مداد ها
نامه های عاشقانه بیرون کشیدم
تا بیشتر انکارم کنی
مرگ سه خانه بیشتر نیست
تا تو از چارخانه های جهان
این خانه را سیاه کنی
عیبی ندارد
24 سال است که سیاه به همه ی رنگ ها می آید
علی رØÛŒÙ…ÛŒ Ù…ØÙ„اتی نوشت