از کجای قصه امده بودی
که رویاگونه
به خورشید بی رمق روزهای زمستانی ام گرما بخشیدی

و من خالی از اراده
در جریان تند رودخانه ای
که شاید از حضور غافلگیرانه ات به خروش امده بود
از تمامی اضطراب های کهنه شسته شدم.
محکومین ابدی به اشتباهات گذشته
در کجای قصه
با تو وداع خواهند کرد؟