یاسمین اØÙ…دی
از کجای قصه امده بودی
که رویاگونه
به خورشید بی رمق روزهای زمستانی ام گرما بخشیدی
و من خالی از اراده
در جریان تند رودخانه ای
Ú©Ù‡ شاید از ØØ¶ÙˆØ± غاÙلگیرانه ات به خروش امده بود
از تمامی اضطراب های کهنه شسته شدم.
Ù…ØÚ©ÙˆÙ…ین ابدی به اشتباهات گذشته
در کجای قصه
با تو وداع خواهند کرد؟
عزيز كلهر نوشت
بيا همه چيز در هم بشكن
سر به سنگ Ù„Ø¬Ø§ØØª بكوب تا يا سمين اØÙˆØ¯ÙŠ Ø¨Ø´ÙˆÙŠ
https://www.azizkalhor .blogfa.com