( 1 )
چراغِ من مي سوزد
كم سوتر از تاريكي
كجايي ؟


( 2 )


تو زاگرسي !

بلند بالا و عشوه گر

در كنسرتِ بزرگ آريوبرزن

با سرهايِ بريده در ميدانِ جوان مردي

اين جا بهبهان است

- بهبهانِ 1385 -

كه تابستان بوسه هايِ تو را

به ياد نمي آورد

لب هايم .


( 3 )


ماهِ فراموش كارِ من !

آن برف سنگين

جاده ها را بست

ترانه هايم را تو نشنيدي .




( 4 )


پرده را كنار مي زنم

آفتاب مي خندد

تو مي روي

اتاق تاريك مي شود

تو آفتابي

تو ابري

تو پرده يي !


( 5 )


نگاه مي كنم –

به موهايم

به چند تاري كه سياه مانده است

به اين كه برف نمي تواند

تمامِ درخت را بپوشاند .


( 6 )


اين رود ،‌ رود !

تو را به گريه مي اندازد

مرا مي بَرد .








( 7 ) برای قاسم کشکولی

بنویس بر گورم ! :

تا تو می تابی

و ماه

آفتاب می درخشد

و تو

به خانه بر می گردم

صدایت را می شنوم

گریه می کنی !


( 8 )

تمام سهم من از تو

نبودن های تو بود فقط

و یک شال گردن

که اهواز ، رامهرمز و بهبهان را

پنجاه درجه بالای صفر

می پیچی به دور گردن ام .





( 9 )

باران می بارد

اشک هایم را نمی بینی .



( 10 )

از چشم های تو ـ

ماه می ریزد

این شوق ناتمام

چیزی کم دارد :

باده بریز !



( 11 )

تو نیستی

تو هستی

ماه می تابد .



( 12 )

تو آهویی

آهو همیشه می رود !