منوچهرجمالی
منوچهرجمالی
معنای Ù« جـان »، درغـزلـیـات مولوی
ورابطه اش با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی
این« جان Ù» دیگریست Ú©Ù‡ Ø±ÙØªØ§Ø±Ùˆ شیوه اندیشیدن مرا با او مشخص میسازد ØŒ نه مسلمان ویهودی Ùˆ زرتشتی Ùˆ بودائی بودنش ØŒ نه انگلیسی Ùˆ ترک Ùˆ عرب Ùˆ چینی بودنش، نه کارگروسرمایه دار بودنش ØŒ نه شاه Ùˆ گدا بودنش، نه زن Ùˆ مرد بودنش
اگرتوجنس همائی و جنس زاغ نه ای
ز« جان » ØŒ تو میل بسوی هـÙما توانی کرد
« انسان، جانی هست که هرزمانی نومیشود »
جمله جان شو، ارکسی پرسد ترا
توکئی ؟ گو : « هر زمانی جان نو »
اگربخواهیم سراسر Ù ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران را دریک واژه ØŒ خلاصه کنیم ØŒ آن واژه « جان » هست . « خـرد » Ú©Ù‡ « بینش وروشنی » باشد ØŒ «نخستین پیدایش جان » و« چشم جان » بود . چشم جان، Ú©Ù‡ خرد باشد ØŒ برای نگهبانی زندگی بطورکلی ازگزند وآزاراست . ازاین روهست Ú©Ù‡ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ میگوید :
هرآنکس که او ، شاد شد از خرد جهان را به کرداربد، نسپرد
انسان ØŒ هنگامی ازخردش، شاد میشود Ú©Ù‡ خردش ØŒ مستقیم ازجانش، بتراود . خرد ØŒ Ùˆ به عبارت دیگر، « چشمی » Ú©Ù‡ ازخود٠جان ØŒ گشوده نشده است ØŒ شادی Ù†Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ . واین چشم یا خرد Ú©Ù‡ ازجان انسان، بیواسطه بازشد ØŒ هرگز، جهان زندگی را ØŒ به بدی وآزار Ùˆ زورمندان Ùˆ تØÙ…یلگران Ùˆ « Ø®Ù€ÙŽØ±Ø¯Ú©Ù€ÙØ´Ø§Ù† » نمی سپارد ØŒ چون« تخم Ú©Ù„ جهان جان » ØŒ درجان خود اوهست . خویشکاری این چشم یا خرد ØŒ بالقوه ØŒ نگهبانی Ùˆ پاسداری همه جانها درگیتی از آزار Ùˆ بدی است .
هرچند Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ØŒ ونزد مولوی ØŒ «خرد» ØŒ دراثر اینهمانی یا ÙØªÙ† با Ù…Ùهوم « عقل » درعربی ØŒ بینش Ú©Ù… ارزشی شد ØŒ ولی « بینش Ùˆ روشنی چشم » ØŒ همان پیوند تنگاتنگ ØŒ با « جان »را نگاه داشت . « چشم » ØŒ روشنی Ùˆ بینشی است Ú©Ù‡ مستقیما از« جان » میتراود . رابطه چشم باجان ØŒ در غزلیات مولوی ØŒ جداگانه بررسی خواهد شد . خدای ایران ØŒ جان (= زندگی ) هست( نه بطور تشبیهی، ونه در تلقی شاعرانه ! ) . انسان ØŒ جان ØŒ هست ØŒ گیتی ØŒ جایگاه جانست . « Ø¹Ù€ÙŽØ±ÙØ§Ù† » ØŒ همان راه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ یا ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی را درپیش Ú¯Ø±ÙØª . دردسر ما آنست Ú©Ù‡ ما ØŒ معنائی Ú©Ù‡ امروزه خود، ازواژه « جان » داریم ØŒ به واژه جان در غزلیات مولوی ØŒ انتقال داده وبدانها تØÙ…یل میکنیم ØŒ Ùˆ بدین سان ØŒ همه اندیشه های اورا ØŒ ØªØØ±ÛŒÙ Ùˆ مسخ میسازیم . این پدیده ٠« جان » ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ ویژگیهای بی نظیر خود را دارد، Ùˆ نمیتوان آنرا به هیچکدام از زبانها، ترجمه کرد وبدانها انتقال داد . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ( Ú©Ù‡ با زرتشتی گری ØªÙØ§ÙˆØª دارد ) ØŒ « جان » ØŒ برترین ارزش Ùˆ ارج را دارد ØŒ Ùˆ اولویت برهرچیزی دارد . دربرابر پدیده جان ØŒ Ú©Ù‡ شاخصه انسانیست ØŒ « ایمان انسان » ØŒ به خدائی یا به آموزه ای یا به پیامبری ØŒ یا تعلق داشتن به این Ùˆ آن گروه یا قوم یا نژاد Ùˆ .... جزو ÙØ±ÙˆØ¹ نادیدنی Ú¯Ø±ÙØªÙ†ÛŒ هستند .« ایمان به هیچ دینی ومسلکی Ùˆ مذهبی» ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ نمیتواند « اولویت جان » را منتÙÛŒ سازد ØŒ ویا کوچکترین خدشه ای به ارزش آن وارد آورد . شیوه Ø±ÙØªØ§Ø± انسان Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ( نه در زرتشتی گری ) هیچگاه ØŒ ازنوع ایمان Ùˆ عقیده مذهبی یا ØØ²Ø¨ÛŒ یا سیاسی ØŒ یا از تعلق داشتن به یک ملت Ùˆ قوم Ùˆ نژاد ØŒ معین Ùˆ مشخص نمیشود ØŒ بلکه از « پیوند یابی مستقیم با جان انسان دیگر» ØŒ مشخص میگردد . جامعه Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…ت Ùˆ اقتصاد ÙˆØÙ‚وق ØŒ استوار برمÙهوم « جان = زندگی » است ØŒ نه برمÙهوم « ایمان»، یا « تعلق به یک ØØ²Ø¨ÛŒ Ùˆ مذهبی Ùˆ نژادی Ùˆ ملیتی » . من درانسان دیگر ØŒ یهودی یا مسیØÛŒ یا زرتشتی ØŒ یا کمونیست یا مسلمان ØŒ یا انگلیسی Ùˆ عرب Ùˆ نمی بینم . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ایران ØŒ نه عرب ستیزیست ØŒ نه ترک ستیزی، نه اسلام ستیزی ØŒ نه ..... .
جامعه انسانی ØŒ به غایت « همزیستی Ùˆ همجانی باهم » است، نه به غایت « همدینی وهم مذهبی وهم قومی Ùˆ همطبقاتی Ùˆ هم نژادی ..... بودن » است .« من » درانسان دیگری ØŒ « جان » Ù…ÛŒ بینیم . این جان دیگریست Ú©Ù‡ Ø±ÙØªØ§Ø±Ùˆ شیوه اندیشیدن مرا مشخص میسازد ØŒ نه مسلمان ویهودی Ùˆ زرتشتی Ùˆ بهائی Ùˆ بودائی بودنش ØŒ نه انگلیسی Ùˆ ترک Ùˆ عرب Ùˆ چینی بودنش . او میخواهد خودرا درمسلمان Ùˆ زرتشتی Ùˆ یهودی Ùˆ ترک وعرب بودنش ØŒ به من نمودارسازد ØŒ ولی من میخواهم برای او « جان » باشم ØŒ نه مسلمان Ùˆ یهودی Ùˆ عرب یا ترک یا ایرانی . من میخواهم با گوهرجان او، در زیراین پوشش وزره ٠اسلامیت Ùˆ عربیت Ùˆ یهودیت یا ترک وعرب Ùˆ چینی بودنش ... نزدیک گردم، Ùˆ « همجان او » شوم . غایت Ø±ÙØªØ§Ø±Ù…ا ØŒ همجان شدن( =هم زی شدن ) با دیگرانست ØŒ نه همعقیده Ùˆ هممسلک Ùˆ هم مذهب وهمقوم Ùˆ هم ملت وهمطبقه ÙˆÙ‡Ù…ØØ²Ø¨... شدن با دیگران . زیستن ØŒ زیستن با جان دیگرانست ØŒ نه با زره پوشهایشان .
این Ù…Ùهوم Ù« جان » ØŒ هیچگونه پیوندی وخویشی ØŒ با Ù…Ùهوم ما امروزه از« جان » ندارد ØŒ Ùˆ سبب میشود Ú©Ù‡ ما، همه اندیشه های مولوی را، تبدیل به یک مشت تشبیهات شاعرانه ØŒ Ú©Ù‡ تهی ازبو Ùˆ خاصیت هستند، بکنیم، یا سبب میشود Ú©Ù‡ ما همه آن اندیشه هارا غلط بÙهمیم ØŒ ودر تنگنای زمان تاریخیش ØŒ اندیشه های مرده از گذشته بدانیم ØŒ Ú©Ù‡ Ùقط باید نگاه تاریخی وعلمی و« ایران شناختی! » بدان انداخت .
این تصویر« جان » ØŒ ریشه Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی دارد . « جهان هستی» ØŒ تخمیستکه ازآمیزش وهمآغوشی ٠آسمان با زمین ØŒ یا سیمرغ (= ارتا ) با آرمئتی، بوجود آمده است . به عبارت دقیق تر، هرموجودی ØŒ تـنی است ( آرمئتی ) است، Ú©Ù‡ دراو، سیمرغ ( جانان ) آشیانه کرده است . هرانسانی ØŒ زناشوئی آسمان با زمین ØŒ یا سیمرغ با آرمئتی است. دوخدا درانسان باهم میآمیزند ØŒ Ùˆ یک تخم میشوند ØŒ نه بطور تشبیهی ØŒ بلکه بطور واقعی . زندگی کردن، روند عروسی کردن دوخدا باهمست . همین تصویر ØŒ درخود ٠واژه « جان » ØŒ باز تابیده شده است . «جان » ØŒ در اصل ØŒ واژه « گیان = Ú¯ÛŒ + یان ØŒ یا Ú˜ÛŒ + یان ØŒ یا جی + یان » میباشد . « Ú¯ÛŒ » ØŒ نام مرغیست نامعلوم !ØŒ Ú©Ù‡ دارای پر ابلق است Ú©Ù‡ آنرا برسرپیکانها میزنند . معمولا سیمرغ را با چنین شیوه های نامردانه ای، به جهان مجهول ÙˆØ§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ØŒ تبعید میکرده اند .
« ابلق» ØŒ همان Ù…Ùهوم « پیسه » Ùˆ « Ø¬ÙØª ویوغ » و« همزاد» است . پس جان ØŒ « Ú¯ÛŒ+ یان » ØŒ به معنای « ØØ¬Ù„Ù‡ وصال با سیمرغ » ØŒ « آشیانه Ùˆ جایگاه سیمرغ است، Ú©Ù‡ مجموعه همه جانهای جهان است » ØŒ چون « یانyaona » ØŒ دارای دومعنای 1-« جا ومنزل » Ùˆ 2-« Ø§ØªØØ§Ø¯ ووصال » است . درهمین واژه ØŒ دیده میشود Ú©Ù‡ Ú©Ù„ جهان جان (= جانان) ØŒ Ú©Ù‡ ازجمله، شامل جان هر انسانی نیزمیباشد » درجان ØŒ خانه دارد .
این اندیشه ØŒ یکی از بزرگترین نقش+اندیشه هاست Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ازهمان آغازش، ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است، Ú©Ù‡ بنیاد تزلزل ناپذیر ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران Ù‚Ø±Ø§Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است . هرجانی ØŒ خانه « Ú©Ù„ جان = جانان » است . این Ø§ØªØØ§Ø¯ Ùˆ اتصال« جان ÙØ±Ø¯ » با « جانان= Ú©Ù€ÙÙ„ »، Ú©Ù‡ پیوند ÙØ±Ø¯ÛŒØª را، با جامعه Ùˆ بشریت Ùˆ جهان ØŒ بنیاد میگذارد ØŒ ازیکسو، بیان « همزاد ÙˆØ¬ÙØª بودن خدا با انسان » است .
جان ما ØŒ با عشق او ØŒ گرنی زیک جا Ø±ÙØ³Ù€ØªÙ‡ اند
« جان » با اقبال ما ، با« عشق او» ، همزاد چیست ؟
این جانان، یا خداست Ú©Ù‡ مستقیما اصل ٠زندگانی هرکسی هست ( پیدایش اصل قداست جان وخرد ). انسان ØŒ مستقیما در غنای دریای جان ØŒ یا روشنی جان ØŒ انباز است. انسان ØŒ قـناتیست Ú©Ù‡ از دریای جان، ÙØ±Ø§ میجوشد :
بیا ، ای جان مارا ، زندگانی بیا ای چشم مارا روشنائی
بهرجائی ، زسودای تو دودیست کجائی تو، کجائی تو، کجائی
یکی « شاخی ز نور پا ک یزدان» که جان جان جمله میوه هائی
Ø§Ú¯Ø±Ú©ÙØ±Ø§Ø³Øª ØŒ اگر اسلام ØŒ بشنو
تو یا نورخدائی ؟ یا خدائی
تو ای جان، که شاخی ازنور هستی ، تو خدائی ، توخورشیدی
خمش کن ، چشم درخورشید درنه
که مستغنیست خورشید ازگدائی
مولوی دراینجا مطلب را ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ اینکه از Ú©ÙØ± ویا از اسلام باشد ØŒ ØÙ‚یقت میداند .Ø§Ú¯Ø±Ú©ÙØ±Ù‡Ù… هست ØÙ‚یقت است ØŒ Ùˆ اگر اسلام هم هست ØŒ ØÙ‚یقت است، چون « جان » ØŒ ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ Ú©ÙØ±Ùˆ اسلام ÙˆÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ همه ایمانها، ارج بی نظیرخود را دارد . این ØªØµÙˆÛŒØ±Ø¬ÙØª شدن آسمان ( جانان = Ú©Ù„ جانها ) با زمین در تک تک٠هست ها ( تنکردها ) ØŒ Ú©Ù‡ یک تصویر شاعرانه Ùˆ تشبیهی نبود ØŒ پیآیندهای Ùوق العاده زیاد Ùˆ مهم درهمه گستره ها داشت. خدا از انسان، ایمان به خود را، یا نماینده خود را یا آموزه وامر خود را نمیخواهد ØŒ چون خودش ØŒ جان هر انسانی هست .انسان ØŒ مستقیما با خدا (= جانان ) است، Ùˆ آمیخته با اواست، Ùˆ ازاو، زندگی میکند . خدا ØŒ Ø¬ÙØª اوست . انسان ØŒ Ú©Ù„ جهان را درخود ØŒ دارد . جان او، جهانست . این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù Â« جان وجهان ØŒ جان جهان » Ú©Ù‡ در غزلیات مولوی، Ùوق العاده ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù†Ø³Øª ØŒ یک Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø´Ø§Ø¹Ø±Ø§Ù†Ù‡ ØŒ یک تراد٠دوکلمه همانند باهم نیست ØŒ بلکه بیان ٠واقعیت جان است، Ú©Ù‡ درخود ØŒ جهان را دارد . مثلا Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ یکی از دستانهای باربد ØŒ هم آرایش جان Ùˆ هم آرایش جهان نامیده میشود .خدائی Ú©Ù‡ آراینده درجانست ØŒ آراینده درجهان نیزهست . آنکه درخود ØŒ جانش را میآراید ØŒ با این کار، جهان را نیزمیآراید . همین اندیشه بسیار ساده ØŒ جهانی از تعهدات سیاسی Ùˆ اخلاقی Ùˆ اجتماعی Ùˆ ÙلسÙÛŒ را دروجود هرانسانی ØŒ میرویاند Ùˆ میجوشاند .این گونه تعهد گوهری ÙØ±Ø¯ را ØŒ با هزاروعظ مقدس دینی Ùˆ نصØÛŒØª اخلاقی، Ùˆ انذارو .... وبا ÙØ±Ù…ایشات مقدسترین یا ØÚ©ÛŒÙ… ترین Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ ØŒ نمیتوان درانسانها پدید آورد .
جانان Ú©Ù‡ معشوقه انسان باشد، همان « جان خود ٠او» ست ØŒ ولی این معشوقه درونه او ØŒ «جان جهان » ØŒ یا بسخنی دیگر ØŒ هرجانی درجهانست . این تصاویر را، با تصاویر خدایان نوری نباید با هم آمیخت Ùˆ باهم مشتبه ساخت ØŒ چون این تصاویر ØŒ هیچ واسطه( رسول Ùˆ نبی ومظهر Ùˆ ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯Ù‡ ....) ای را نمی پذیرند . ناگهان ØŒ جهان جانها ØŒ Ú©Ù‡ سراسر گیتی باشند ØŒ معشوقه دلربای انسان میگردد . انسان ØŒ با دوستی جانش ØŒ عاشق همه جانها درجهان میگردد ØŒ Ùˆ هیچ گونه تمایزو تبعیض دینی Ùˆ مذهبی Ùˆ قومی Ùˆ زبانی Ùˆ طبقاتی وجنسی را نمیشناسد ØŒ ودر همه ØŒ جان خود را Ù…ÛŒ یابد .
Ú¯ÙØªÙ… صنما ØŒ تو جانان منی اکنون Ú©Ù‡ همی نظر کنم، جان منی
مرتد گردم ، گر زتو من برگردم
ای « جان جهان » ØŒ تو ØŒ Ú©ÙØ± Ùˆ ایمان منی
Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â«Ø§ÛŒÙ…Ø§Ù†Â» Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ØŒ به معنای اسلامیش بکار برده نمیشود ØŒ بلکه Ùقط به معنای پیوند مستقیم Ùˆ آمیختگی جانان با انسانست ØŒ ÙˆÚ©ÙØ±ØŒ درست بیان وقتیست Ú©Ù‡ جانان با انسان ØŒ از راه « واسطه » ØŒ پیوند پیدا کند . به عبارت دیگر، وقتی ایمان چنین معنائی داشته باشد، ایمان به همه پیامبران Ùˆ ادیان نوری ØŒ Ú©ÙØ± Ùˆ ارتداد است . این ØªØ¹Ø±ÛŒÙ Ú©ÙØ±Ùˆ ایمان ØŒ درست وارونه تعری٠اسلام، Ø§Ø²Ú©ÙØ±Ùˆ ایمانست .
خدا ØŒ نزد مولوی ØŒ Ùقط تصویر« معشوق انسان » را دارد ØŒ Ùˆ نخستین ویژگی عشق ØŒ آمیخته بودن ÙˆØ±ÙØ¹ هرگونه دوری Ùˆ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ùˆ Ù†ÙÛŒ بریدگی Ùˆ دریدگی است . « عشق » ØŒ Ù†ÙÛŒ وطرد همه مناسبات Ùˆ آداب ÙˆØ±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ استوار بر « تعظیم » Ùˆ « ÙØ§ØµÙ„Ù‡ گیری » است.
« عشق » ØŒ برضد « آداب » است ØŒ چون آداب، برای تولید تعظیم Ùˆ ØÙظ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ùˆ دوری است . وقتی موسی، نعلینش را درکوه طور ازپا بیرون میآورد ØŒ برای ØÙظ ادب ( Ú¯Ø±ÙØªÙ† ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ùˆ ØØ§Ù„ت تعظیم ) ØŒ با یهوه است .
وعشق ØŒ در« خدا ÛŒ عشق» ØŒ برضد همه ØµÙØ§Øª دیگریست Ú©Ù‡ ادیان نوری به خدایانشان ØŒ نسبت میدهند ØŒ Ú©Ù‡ درست تولید کننده Ùˆ انگیزنده تعظیم Ùˆ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ اند . خدا، جانیست Ú©Ù‡ با تن انسان، آمیخته است. اینها ØŒ آشکارا برضد هرگونه وجود واسطه است .
معشوق من ازهمه ، نهانست، بدان
بیرون زگمان هر گمانست ، بدان
در سینه من ، چو مه ، عیانست بدان
آمیخته با تنم ، چو « جان » است ، بدان
همین جان من ØŒ جان جهان است . من ØŒ درجانم ØŒ عشق به جهان جان ØŒ به « جان ØŒ درهمه جهان » میورزم . من درنگاه به جانم ØŒ همه جهان را میشناسم . جان من ØŒ جام جهان نمای منست . ازیک سو، انسان ØŒ امکان Ù…Ø¹Ø±ÙØª مستقیم به همه چیز دارد ØŒ Ùˆ ازسوی دیگر، متعهد ونگران ØŒ آراستن همه جهان جان است . عشق به جانش ØŒ اورا متعهد به آراستن جهان جان میکند . مولوی ØŒ دم ازچنین عشقی میزند . عشقی Ú©Ù‡ «نÙÛŒ آداب ÙˆÙواصل Ùˆ مراتب » در همه روابط میان « جانها در انسانها » میکند . جانان ØŒ همان « یکتاجانی همه جانها » ØŒ Ùˆ جانان ØŒ معشوقه هرانسانیست . درتصو٠، Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« ÙˆØØ¯Øª وجود » را جانشین Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø§ØµÙ„ÛŒ ØŒ Ú©Ù‡ « همه جانی Ùˆ یکجانی = جانان » باشد ØŒ کرده اند . به عبارت دیگر، مسئله بنیادی زندگی وعشق ØŒ Ø±ÙØ¹ Ùˆ Ù†Ùی« آداب » ØŒ یعنی « آنچه ایجاد ÙØ§ØµÙ„Ù‡ وبریدگی اجتماعی Ùˆ سیاسی Ùˆ قومی وملی Ùˆ اقتصادی میکند » ØŒ هست . اینها Ø¨ØØ« هپروت Ùˆ خیالات اÙیونی ومالیخولیائی ÙˆÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ جهانی نیست . برای زیستن با جانهای مردمان در اجتماع ØŒ باید همه قدرتها Ùˆ رسومی Ú©Ù‡ ایجاد ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ùˆ دوری Ùˆ بریدگی میکنند ØŒ Ù…Ø±ØªÙØ¹ ومنتÙÛŒ گردد . ØÚ©ÙˆÙ…ت وملت ØŒ هنگامی باهم آمیخته اند ØŒ Ú©Ù‡ آداب اداری ØŒ واسطه در واسطه درواسطه ØŒ Ùˆ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ§ØµÙ„Ù‡ ایجاد نکنند . مهر میان ØÚ©ÙˆÙ…ت وملت ØŒ زدودن همه این آداب Ùˆ مراسم Ùˆ ØªØ´Ø±ÛŒÙØ§Øª است . ملت ØŒ موقعی میاندیشد Ùˆ میخواهد ØŒ Ùˆ این اندیشه Ùˆ خواستش ØŒ بدون مسخ سازی درکاربرد آیات مقدس ØŒ بدون دستاویزشدن درغرضهای این ØØ²Ø¨ Ùˆ آن گروه Ùˆ... اجراء میگردد ØŒ آنگاه ملت با ØÚ©ÙˆÙ…ت، آمیخته است . ملت ØŒ هنگامی با ØÚ©ÙˆÙ…ت آمیخته است ØŒ Ú©Ù‡ بدون واسطه ØŒ خودش ØŒ ØÚ©ÙˆÙ…ت کند . در« جشن خرم روز» درایران ØŒ شاه Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…تگران ØŒ با روستایان Ùˆ کارگران Ùˆ ... همه بدون رعایت مقام ØŒ برروی زمین، باهم گرد یک خوان Ù…ÛŒ نشستند ØŒ Ùˆ هیچ دربانی Ùˆ ØØ§Ø¬Ø¨ÛŒ ØŒ درمیان نبود،... Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…ت ØŒ مستقیما درمی ÛŒØ§ÙØª Ú©Ù‡ ملت ØŒ Ú†Ù‡ میخواهد Ùˆ Ú†Ù‡ میاندیشد ØŒ نه اینکه از موبدان Ùˆ آخوندها Ùˆ یا ایدئولوگها بشنود Ú©Ù‡ قرآن Ùˆ گاتا Ùˆ مارکس، برای ملت Ú†Ù‡ میخواهند . « Ù†ÙÛŒ ادب= Ù†ÙÛŒ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ ومرتبه » از روابط ØŒ برای پیوند یابی ٠« همجانی » ØŒ ضروریست .
Ø¹Ø±ÙØ§Ù† Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ ØµØØ¨Øª ازخواب Ùˆ خیال Ùˆ سوزوگداز رÙمانتیک شاعرانه نمیکنند . مسئله ØŒ « باستان گرائی » ویا « بازگشت تاریخی » ویا «غرقشدن Ø¯Ø±ØØ§Ù„ات مبهم درونی» نیست . اینها، سوء ØªÙØ§Ù‡Ù…ات کودکانه وجاهلانه است Ú©Ù‡ به Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ویا ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران نسبت میدهند . وجود واسطه( پیامبرورسول ومظهر.... ) ØŒ ایجاد نخستین وبزرگترین ÙØ§ØµÙ„Ù‡ هست. خدا ØŒ جانانست، Ùˆ جز « همجانی با همه جانها ØŒ بدون واسطه » چیزی نمیخواهد . خدائی Ú©Ù‡ واسطه دارد، وواسطه در واسطه میخواهد ØŒ جان Ùˆ جانان نیست . اگرخدا ØŒ واسطه Ùˆ Ù¾ÛŒØ§Ù…Ø¨Ø±ÙˆØØ¬Øª Ùˆ... Ù…ÛŒÙØ±Ø³ØªØ¯ ØŒ دیگر « جانان Ùˆ معشوقه » نیست . نباید اجازه داد Ú©Ù‡ اینقدر این واژه ها Ùˆ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª را بنام تشبیهات ØŒ درهم بریزند Ùˆ مغلطه Ùˆ Ø³ÙØ³Ø·Ù‡ کنند ! وآنرا ÙلسÙÙ‡ بنامند ! ایمان مذهبی وشریعتی ØŒ هیچ ربطی به « عشق » ندارد .
« جی= Ú¯ÛŒ » Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ به معنای « زندگی» میباشد ØŒ به معنای « یوغ = یوگا = وصال Ùˆ عشق » هم هست . «زندگی= جان » ØŒ اینهمانی با عشق ( مهر= آمیختن ØŒ Ù†ÙÛŒ بریدگی = Ù†ÙÛŒ آداب ÙˆÙواصل Ùˆ تعظیم Ùˆ تسلیم ) دارد. در واژه های ما ØŒ «عشق» و«جان » ØŒ دو واژه ازهم بریده Ùˆ مستقل هستند ØŒ Ùˆ به آسانی نمیتوان یکی را به دیگری ØŒ چسبانید . ولی برای آنها «جان» و« عشق» ØŒ دورویه یک سکه، یا دوپدیده باهم Ø¬ÙØª بودند . « بـاد= وای به = نای به » ØŒ هم جانست Ùˆ هم عشقست . برای اینخاطر، باد ØŒ اینهمانی با« پروازمرغ » داده میشد . دوبال Ùˆ تنی Ú©Ù‡ آنها را به هم Ù…ÛŒ پیوندد، باهم ØŒ «سه تای یکتا» ØŒ اصل عشق Ùˆ جانند . اینهمان باشی « جی = زندگی » با « یوغ = وصال Ùˆ پیوند ÙˆÙ‡Ù…Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒÂ» ØŒ بنیاد ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی بود .
زندگی ØŒ یوغ، یا همزاد، یا مهر( maeta = Ø¬ÙØª ) است . زندگی وجان، ازپیوندیابی Ùˆ همآهنگی وهمروشی، دوام Ùˆ بقا Ù…ÛŒ یابد. نوشوی ÙˆÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯ ونوزائی Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒØŒ همیشه ازهمپرسی Ùˆ ازهماندیشی واز همکاری ÙˆÙ‡Ù…Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ است . اندیشه « هـمزاد » زرتشت، Ú©Ù‡ درآن ØŒ Ú˜ÛŒ( زندگی ) Ùˆ اژی ( ضد زندگی ) ØŒ دوضد غیرقابل آمیزش باهم هستند ØŒ تیشه را بر ریشه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران زد . « زندگی » ØŒ Ú©Ù‡ درهمزاد ( یوغ + Ù‡Ù…Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ + همپرسی + خود همآهنگ سازی با دیگری ) است ØŒ با آموزه زرتشت ØŒ زیر وزبر شد .« همزاد= ییما » ØŒ همزاد٠ژی Ùˆ اژی ( ضد زندگی ) شد . بÙÙ† گیتی ØŒ بن اندیشه ØŒ دو پدیده متضاد ازهم Ùˆ پاره ازهم شد. اندیشه٠اینهمانی « عشق با جان » ØŒ نابود ساخته شد . ÙØ±Ø§Ù…وش نباید کرد Ú©Ù‡ « جـم » ØŒ Ú©Ù‡ « ییما » باشد ØŒ همان واژه « جیما = جیم = جی » است . انسان ØŒ زندگیست، Ú©Ù‡ بنمایه اش ØŒ « مهروعشق ØŒ یا به هم پیوستگی » است . یکی از بزرگترین ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ های تاریخ ایران دراین سده، آن بود Ú©Ù‡ پس از پورداود ØŒ شاگردانش ØŒ سراسر ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران را « زرتشتیزه » ساختند . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ به زور در Ù‚ÙØ³ تنگ « الهیات زرتشتی » چپانده شد وبدین ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ ØŒ نام علم وشناخت علمی Ùˆ ایرانشناختی Ùˆ... دادند .
خدا ØŒ Ú©Ù‡ جانان باشد ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ Ø¨ØØ« « ترانسندتال = ما Ùوق الطبیعه » نیست . جانان یا خدا ØŒ پیوند یابی همه جانها در واقعیت ØŒ درعشق ورزی باهم است . Ø¨ØØ«Â« Ù†ÙÛŒ آداب» در غزلیات مولوی ØŒ یک Ø¨ØØ« اجتماعی ØŒ سیاسی، اقصادی ØŒ بین المللی ØŒ بین القومی ØŒ بین الاجناس ØŒ بین العقاید است . « ادب » ØŒ آنچیزیست Ú©Ù‡ دورمیسازد، Ùˆ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ ایجاد میکند .
ادب ØŒ همان چیزیست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ « بـرّد » . آموزه ٠زرتشت ØŒ بر پایه٠« بریدگی دوهمزاد ازهم » دربÙـن انسان ØŒ دربÙـن هستی ØŒ دربن اندیشه ØŒ دربÙÙ† ضمیر، قـرار دارد . بدینسان ØŒ بازرتشت ØŒ جهان ÙØ¨Ø±ÛŒØ¯Ú¯ÛŒ ÙˆÙØ§ØµÙ„Ù‡ گذاری و« مناسبات تابعیت Ùˆ ØØ§Ú©Ù…یت» ØŒ « قدرت » ØŒ بنیاد گزارده میشود . با تصویر « همزاد٠ازهم بریده Ùˆ متضاد٠زرتشت » ØŒ جهان بینی های ایرانی ØŒ هزاره ها در منجلاب « دوالیسم dualism= ثنویت » غوطه خورد ند .
ادب ØŒ ایجاد رابطه بندگی Ùˆ خدائی ØŒ به کردار دو هستی ناهمگونست . با این تصویر « همزاد متضاد = Ø¬ÙØª ٠متضاد ! » زرتشت ØŒ دشمنی Ùˆ عداوت وکینه توزی ØŒ ÙØ·Ø±ÛŒ وذاتی وگوهری ØŒ در Ú©Ù„ هستی Ùˆ تاریخ Ùˆ اجتماع میگردد. ادب ØŒ رابطه عاجز با مقتدر است . زرتشت نمیرود، خودش، آموزه اش را آهسته آهسته با همپرسی Ùˆ Ø¨ØØ« ØŒ تبلیغ کند، Ùˆ تاپایان عمر، درشیوه ÙØ±Ø§Ø®ÙˆØ§Ù†ÛŒ مردم Ø¯Ø±Ú¯ÙØªÚ¯ÙˆØŒ استوار بماند ØŒ بلکه مقتدری مانند گشتاسپ را گیرمیآورد ØŒ Ú©Ù‡ با قدرت وقهرپادشاهی ØŒ آموزه زرتشت را به مردم ØŒ تØÙ…یل وتنÙیذمیکند، Ùˆ بت هایشان را میشکند، وبجایش ØŒ آتش پرستی را طبق آئین ÙˆÙهم زرتشت ØŒ به زور، جانشین بت پرستی میسازد ( اندکی با دقت Ùˆ شکیبائی این بخش ازشاهنامه خوانده شود ØŒ Ùˆ بت Ø´Ú©Ù†ÛŒ ØŒ از دید اسلامی، نگریسته نشود . کوروش Ú©Ù‡ درمنشورش ØŒ آزادی دینی داد ØŒ به معنای آن بود Ú©Ù‡ آزادی به بت پرستی داد ØŒ چون درآن روزگار، دربابل Ùˆ کلده Ùˆ .... ومصرو... بت میپرستیدند . ولی Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± اسÙندیار، مبلغ دین زرتشت ØŒ به بت شکنیست ØŒ Ùˆ این درتضاد با منشورکوروش است ). با Ù…Ùهوم روشنائی زرتشت Ú©Ù‡ درهمزاد داده شده ØŒ دین ØŒ میشود ØŒ رابطه ÙØ±Ø§Ø² ÙˆÙØ±ÙˆØ¯ÛŒ وقدرتی . هرجا زور وترس ØŒ بکار برده میشود ØŒ خدا ØŒ یا جان یا جانان نیست . زور وترس ØŒ رابطه ای برضد همجانی است .ادب ØŒ ایجاد رابطه ÙØ±Ø§Ø² Ø¨Ø§ÙØ±ÙˆØ¯ است . ادب ØŒ رابطه خود خوارسازی ØŒ Ùˆ خدا را بزرگ سازیست . ادب ØŒ ایجاد رابطه تابعیت Ùˆ ØØ§Ú©Ù…یت است .
عجز است و قدرتست و ، خدائی و بندگی
« بیرون زجمله » آمد ، این ره ، چو بنگری
راه قـلـنـدری ، ز« خدائی » ، برون بود
در بندگی نیاید و نه در پیمبری
اینجا کسی نمیآید خدا بشود ØŒ تا دیگران، بنده اش وعبدش باشند . خدائی Ú©Ù‡ دراندیشه « خلق عباد » هست تا معبود آنها باشد ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ خدا نیست . چنین ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ ØŒ بری ازاینگونه « خدائی » شدن هست . اینجا ØŒ این روابط عجز Ùˆ قدرت ØŒ Ùˆ بندگی ( عبودیت ) Ùˆ معبودیت، بین خدا Ùˆ انسان نیست . اینهاست Ú©Ù‡ مولوی ،« آداب Ùˆ ترتیب » مینامد .
وقتی در داستان موسی وشبان مولوی ØŒ بجای یهوه ( Ú©Ù‡ ازاو دربیرون آوردن نعلین درکوه طور ØŒ ادب وتعظیم خواست ØŒ وبجای الله اسلام ØŒ درنهان، خدای مهر ( سیمرغ ) Ù…ÛŒ نشیند ØŒ این خداست Ú©Ù‡ به موسی میگوید Ú©Ù‡ : برو، به شبانی Ú©Ù‡ اورا ازخود، با این Ú¯ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ ÛŒ شریعت مآبانه ٠« ÙØ§ØµÙ„Ù‡ بگیر Ùˆ تعظیم بکن » رنجانیده ای بگو : بیا Ùˆ موهای سرمرا Ú©Ù‡ خدای مهرم ØŒ شانه کن، Ùˆ بیا ØŒ شپش های پیراهن مرا بگیر، Ùˆ جامه پاره پاره مرا بخیه بزن ØŒ وبیا پاهای مرا Ú©Ù‡ در سرگردانی در بیابانها، زخم آلود شده است ØŒ مرهم بمال ØŒ Ùˆ بیا ازمن، Ú©Ù‡ معشوقه ات هستم ØŒ پرستاری Ú©Ù† .من آن یهوه Ùˆ الله نیستم Ú©Ù‡ ازتو، آداب Ùˆ تعظیم Ùˆ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ وتسلیم میخواهند . در پیوند بامن خدای مهر( سیمرغ ) :
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
هرچه میخواهد دل تنگت بگوی
چون او میداند Ú©Ù‡ « تعظیم Ùˆ تجلیل وتسلیم Ùˆ ... » با « وصال Ùˆ آمیختگی ØŒ دوضد جمع ناشدنی هستند . در رابطه عشق ØŒ این تسلیم شدگی Ùˆ عبودیت Ùˆ خود ذلیل Ùˆ عاجزسازی ØŒ .... Ù…ØÙ„ÛŒ از موجودیت ندارد . آمیختن اینها باهم ØŒ Ø³ÙØ³Ø·Ù‡ است .
تعظیم Ùˆ مواصلت ØŒ دو ضدند در ÙØ³ØØªÙ وصل ØŒ آن ØŒ هبا شد
ادب عشق ، جمله بی ادبی است
اÙمّـة العشق ØŒ عشقهم ØŒ آداب
لذت عشق با دماغ آمیخت کامتزاج العبید با لارباب
این اندیشه « ترک ونÙÛŒ ٠ادب Ùˆ صورت وترتیب ورسم »، یک راست، به تصویر « آب بودن جـان ØŒ شیـرابه بودن جان » بازمیگردد ØŒ چون آنچه آبکیست ØŒ از « Ø³ÙØª شدن دریک Ø´Ú©Ù„ » ØŒ از« یک صورت ثابت به خود Ú¯Ø±ÙØªÙ†Â» امتناع میورزد . « جان » ØŒ هنگامی جانست Ú©Ù‡ موج بزند ØŒ روان بشود ØŒ Ø§Ø²ØØ§Ù„ت سبوئی Ùˆ کوزه ای Ùˆ پیاله ای ØŒ خودرا برهاند ØŒ Ùˆ جوی Ùˆ رود Ùˆ سیلاب روان بشود، ثابت دراین Ø´Ú©Ù„ Ùˆ آن عبارت Ùˆ این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ÙˆØ¢Ù† آیه نماند . آنچه جان را تبدیل به سبو وکوزه Ùˆ Ù¾ÛŒØ§Ù„Ù‡Ù Ø³ÙØª میکند ØŒ بشکند . درغزلیات مولوی ØŒ ازیکسو، جان ØŒ اینهمانی با « تصویر مرغ » دارد ØŒ ازسوئی دیگر، اینهمانی با « آب Ùˆ شیرابه وشیره Ùˆ بـاده » دارد . ازاین رو Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ خدا ØŒ آوه = آپه بود ØŒ چون جان روان درهمه چیزها بود. سهراب ومهراب Ùˆ رودابه ... همه خودرا ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ سیمرغ ( = آوه ) میدانستند . خدا ØŒ رود٠وه دایتی بود ( رود دایه به ) . هنوز در کتابهای لغت، میتوان دید Ú©Ù‡ « جان ØÛŒÙˆØ§Ù† » ØŒ شیر Ùˆ روغن Ùˆ شیرابه اوست . جان هرچیزی ØŒ مان Ùˆ شیرابه Ùˆ شیره Ùˆ صمغ ( ژد = Ú¯Ù€ÙÙ… =انگم ) Ùˆ Ø§ÙØ´Ø±Ù‡ آن چیزهست . جوهر هرچیزیEssenze ØŒ شیرابه درون آن چیزاست .هرچه دریک Ø´Ú©Ù„ Ùˆ واژه Ùˆ عبارت ØŒ Ø§ÙØ³Ø±Ø¯ وماند ØŒ جان نیست . نام این « شیرابه » Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ « مان » Ùˆ « خور» Ùˆ « خورآوه=خرابه » Ùˆ « آوخون = خونابه » Ùˆ « ژد » بوده است . خرابات وخرابه Ùˆ خراÙÙ‡ Ùˆ « خرّم » .. همه ازاین ریشه، برخاسته اند . اصل Ùˆ ØÙ‚یقت چیزها ØŒ Ú©Ù‡ روانند Ùˆ طبعا نمیتوان آنهارا تسخیر Ùˆ تصر٠کرد Ùˆ بدام انداخت واسیر خود ساخت ØŒ بنام « خراÙـه » ØŒ زشت Ùˆ بدنام شده اند ØŒ تا همه ØŒ پشت به « اصل Ùˆ ØÙ‚یقت Ùˆ جان چیزها » بکنند .
« جانان » ØŒ شیرابه Ùˆ جوهر درونی همه چیزهاست . نام دیگر این شیرابه وروغن ØŒ همان « Ù‚ÛŒ = Ú¯ÛŒ = جی » بوده است، Ú©Ù‡ به معنای جان است ØŒ Ùˆ پیشوند واژه « جان = Ú¯ÛŒ + یان » است . اینست Ú©Ù‡ درکتب لغت ،« Ú¯ÛŒ » ØŒ معنای آبگیرو تالاب هم دارد . اندیشه ٠« همجانی Ùˆ یکتاجانی » ØŒ بیان زیستن باهمدیگر از تـه قلب ØŒ ازبÙÙ† هستی ØŒ از ØÙ‚یقت Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ دردرونه خود، ازجان روان ٠خود هست ØŒ نه با صورت وشکلی Ú©Ù‡ اجتماع Ùˆ قانون Ùˆ سیاست Ùˆ مذهب Ùˆ مسلک Ùˆ عقیده ØŒ به ما، درظاهر داده است ØŒ ومارا درآن قالب ØŒ ریخته واسیرو زندانی ساخته است . اینکه سیمرغ ØŒ هم مرغ Ùˆ هم آبست ØŒ ازهمان اندیشه Ú©Ù‡ سیمرغ ØŒ « آسمان ابری » است ØŒ نمایان میگردد . سیمرغ درهمه جا درشاهنامه ØŒ به Ø´Ú©Ù„ ابرتاریک، نمایان میگردد . سیمرغ ØŒ هم ابر تاریک Ùˆ بارا Ù† زاست ØŒ Ùˆ هم زننده برق است ( نام برخ اسود درعطار ازاین تصویر برمیخیزد ) . به عبارت دیگر، سیمرغ ØŒ تاریکست Ú©Ù‡ ازخود، روشنی را میزاید. « ابـر» ØŒ اساسا به معنای « آب + ور» ØŒ آبستن به آب است . اینست Ú©Ù‡ دیده میشود سیمرغ ØŒ هم مرغ است ( سمندر) است، Ùˆ هم اقیانوس است، Ú©Ù‡ درسانسکریت Ùˆ اردو، « سمندر» نامیده میشود . « سمندر» ØŒ مانند سیمرغ و« تصویر مرغ بطورکلی » ØŒ نماد باز زائی و« ازنو زنده شوی درجانان » است . ازاین رو گوراب رستم Ùˆ زال Ùˆ گرشاسپ را، در شهر « سمندر » میدانند ( گرشاسپ نامه ) . جان، به خودی خودش ØŒ ویژگی ازنو زائی Ùˆ ÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯ را دارد . جان، درخود، اصل باز زیستی را دارد . ازاین رو ست Ú©Ù‡ مولوی Ú¯ÙØªÙ‡ :
جمله جان شو ، ارکسی پرسد ترا ...... توکئی ؟
گو : « هر زمانی جان نو » .
اینست Ú©Ù‡ شناختن ØÙ‚یقت یک چیز ØŒ شناختن جان روان آن چیزهست . هرچیزی را از شیرابه Ùˆ شیره اش میتوان شناخت ØŒ نه از پوسته Ùˆ صورتش . یک چیزی ØŒ روشن میشود ØŒ وقتی شیره وخور Ùˆ خونابه Ùˆ Ø§ÙØ´Ø±Ù‡ اش ØŒ پدیدارشود . ازاین رو چون« رشنواد» یا « رشن» ØŒ خدای چرخشت ( Ú¯Ø±ÙØªÙ† آب انگور) بود ØŒ خدای بینش Ùˆ قضاوت Ùˆ پیدایش Ø¢ÙØªØ§Ø¨ نیز بود . ازاین رو بود Ú©Ù‡ Ú¯Ø±ÙØªÙ† « Ø§ÙØ´Ø±Ù‡ هوم » ØŒ Ú©Ù‡ دراصل به معنای « Ù†ÛŒ » بوده است ØŒ بیان شناخت درونه بود . Ú¯Ø±ÙØªÙ† شیره هوم ØŒ روندی همانند « زائیدن » شمرده میشد . این بود Ú©Ù‡ « Ú¯Ø±ÙØªÙ† Ø§ÙØ´Ø±Ù‡ هوم » ØŒ بیان ÛŒØ§ÙØªÙ† بینش به جان یک چیز بود .« راستی » ØŒ Ø§ÙØ´Ø±Ø¯Ù† Ùˆ بیرون آوردن جان یک چیزهست . چون رشنواد ØŒ خدای چرخشت Ùˆ خدای شناخت Ùˆ داوری ( پیدایش روشنی ) بود ØŒ به همین علت درقضاوت ØŒ به اشخاص سه یا چهارجام باده میدادند ØŒ تا ØÙ‚یقت را « Ù‚ÛŒ کند ØŒ Ø¨Ø´Ú©ÙˆÙØ¯ » ØŒ چنانکه تخم با نوشیدن آب ØŒ ØÙ‚یقت درونش را Ù…ÛŒØ´Ú©ÙˆÙØ¯ . ØØªØ§ هخامنشیها بنا بر هرودوت ØŒ در مجلس رایزنیها ØŒ باده مینوشیدند ØŒ تا راست بگویند .همین اندیشه « مستی Ùˆ راستی » ØŒ در Ø¹Ø±ÙØ§Ù† باقی ماند .
انسان درمستی است Ú©Ù‡ گوهر ٠جانش را آشکار میسازد . مستی ØŒ این ÙØ±ÙˆØ´Ú©Ø³ØªÙ† قشرهای سخت Ùˆ Ø³ÙØª شده درتÙکرو درعقیده است . این صورتهای وشکلها Ùˆ مراسم Ùˆ آداب Ùˆ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª ØŒ سبوهائی هستند Ú©Ù‡ نمیگذارند ØŒ آب از درون به بیرون ØŒ بتراود Ùˆ به جوی بپیوندد . Ø´Ú©ÙØªÙ† همین « Ù‚ÛŒ کردن » است . شیرابه Ú¯Ø±ÙØªÙ† ØŒ همان زایانیدن است .« معنا= مانا= شیرابه » باید با درد زه ØŒ ازصورت ØŒ زاده شود . جان را باید از این صورتها Ùˆ عبارتها Ùˆ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª Ùˆ آداب ØŒ زایانید .
شیرابه چیزها ØŒ معمولا دوویژگی دارند . یکی آنکه آبکی Ùˆ روانند Ùˆ دیگر آنکه « اصل آمیزنده هرچیزی » هستند . درجان انسانها ØŒ اصل باهم آمیزنده ØŒ اصل اجتماعساز وجود دارد . درست پوسته ها Ùˆ صورتها Ùˆ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª ØŒ تراوش مستقیم جانهارا باز میدارند . آن چیزی ØŒ جان انسانهاست Ú©Ù‡ انسان هارا باهم میآمیزد ØŒ Ùˆ تاءسیس جامعه میکند .« وجود جامعه » را نباید یک چیز بدیهی Ú¯Ø±ÙØª ØŒ Ú©Ù‡ درتاریخ ØŒ یکباربرای همیشه ØŒ واقعیت ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است . جامعه ای ØŒ جامعه زنده است Ú©Ù‡ همیشه در روند تاءسیس نوبه نو خود هست . پس شناخت « اصول آمیزش انسانها باهم ØŒ یا عشق » ØŒ « شناخت جان انسانها » است . ما موقعی دوجان را میشناسیم ØŒ Ú©Ù‡ کش٠کنیم Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ نیروئی آن دوجان را با هم میآمیزد Ùˆ باهم یوغ وهمزاد میکند . چگونه میتوان دو انسان، دو خانواده ØŒ دوقوم ØŒ دوملت .... را به هم پیوند دادوباهم آمیخت ØŒ درک شناخت ٠جان آن انسانها ØŒ Ùˆ خانواده ها Ùˆ قومها Ùˆ ملتها.. است . چگونه میتوان Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ وانسانهای گوناگون را دریک شهر، دریک اجتماع باهم آمیخت Ùˆ بهم پیوند داد ØŒ « شناخت جان آن انسانها » است . این سراندیشه ØŒ سراندیشه جامعه ساز ØŒ یا موءسس یک جامعه Ùˆ شهر Ùˆ ملت است. دربرابر این سراندیشه ØŒ سراندیشه « Ú©ÛŒÙØ± Ùˆ پاداش دادن » ØŒ ایجاد عدالت ( داد Ùˆ ØÙ‚وق Ùˆ قانون ) برپایه جزاء هست . جامعه را دراثر دادن پاداش صØÛŒØ Ùˆ مجازات صØÛŒØ به تک تک Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ ØŒ میتوان نگاهداشت . سراندیشه Ú©ÛŒÙØ±Ùˆ پاداش ØŒ نیاز به « شناخت ÙØ±Ø¯ دریک صورت ثابت ومجزا » دارد . جامعه ØŒ نگاهبانی میشود ØŒ وقتی Ú©Ù‡ صورت Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ ØŒ ازهم مجزّ ا گردند . عدالت جزائی ØŒ گرانیگاه را از « جامعه سازی Ùˆ سراندیشه جامعه ساز» ØŒ به « نگاهبانی جامعه درجزاء » انتقال میدهد . گرانیگاه جامعه ØŒ از« آمیزش جانی » ØŒ به « جدائی صورتها= Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ » ازهم ØŒ کشیده میشود . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ روشنی Ùˆ بینش درپیدایش شیرابه Ùˆ شیره جانها بود ØŒ ولی در میترائیسم Ùˆ در آموزه زرتشت ØŒ روشنی Ùˆ بینش ØŒ جدا ساختن دو چیز آمیخته شده بهم است . درست ØŒ گرانیگاه پدیده روشنی Ùˆ شناخت ØŒ جداساختن « شیره های به هم آمیخته » است . این سراندیشه، درست درهمان تصویر« همزاد « زرتشت ØŒ موجود هست . «همزاد » زرتشت ØŒ نه تنها دوقلوی بهم چسبیده نیستند ØŒ بلکه دوقولوی کاملا متضاد Ùˆ ازهم شناختنی هستند ( دوبدیل روشن ومتمایز ازهم ). Ù…Ùهوم روشنی Ùˆ بینش زرتشت ØŒ با این سراندیشه٠هـمزادش ØŒ بنیاد گذارده میشود .
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی « زندگی » ØŒ اینهمانی با « جی = یوغ ÙˆØ¬ÙØª وهمزاد » ØŒ Ùˆ با « Ù‚ÛŒ = روغن، واصل آمیزندگی » داشت ØŒ Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه در تصویر زرتشت ØŒ همزاد(=جیما، Ú©Ù‡ همان جی میباشد ) ØŒ دوضد« جی » Ùˆ « اجی » Ú©Ù‡ ازهم بطورپیوند ناپذیری ازهم بریده اند ØŒ شدند . زرتشت درست« همزاد= جیما» را، اضداد « جی » Ùˆ « اجی= اژی = اژدها » میداند . Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری ØŒ همزاد «= جیما = یوغ » را، همان « Ù‚ÛŒ = شیره ØŒ ویا اصل اتصالی Ú©Ù‡ روانست »میداند . اختلا٠پیآمدهای این دو سراندیشه ØŒ در سه داستان Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† رستم ØŒ بخوبی وبرجسته ØŒ رستم ØŒ نمودارمیشود . داستان Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† رستم ØŒ داستانیست Ú©Ù‡ پیشینه بسیارکهنتر از اندیشه های زرتشت دارد . دراین داستان Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† « خود آزمائی ØŒ برای رسیدن به بینشی Ú©Ù‡ جامعه انسانی را ØŒ ازآزاربرهاند » ØŒ رخش Ùˆ رستم باهم، نماینده اندیشه « Ø¬ÙØª ویوغ وهمزاد » هستند . رخش Ùˆ رستم ØŒ « همزاد نا گسستنی ازهم » هستند . وقتی رستم درخوان یکم، Ú©Ù‡ نخستین مرØÙ„Ù‡ خود آزمائیست ØŒ میآساید Ùˆ آرام میگیرد ØŒ رخش ØŒ بیداروهوشیاراست . یکی ازهمزاد درخواب Ùˆ همزاد دیگری، بیداراست . رخش ،که « اسب » است ØŒ بنا بر اوستا ( بهرام یشت Ùˆ دین یشت ) دارای چشمانیست Ú©Ù‡ درتاریکی ÙØ´Ø¨Ø§Ù† تار، موئی رانیز ازدورمی بیند ومیشناسد ( بینش درتاریکی ) . چنین چشمی Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی، اینهمانی با « دین = بینش زایشی Ùˆ جانی » داده میشود . دین ØŒ آموزه زرتشت یا Ù…ØÙ…د Ùˆ عیسی Ùˆ.. نیست ØŒ بلکه بینش جان درتاریکی جستجو Ùˆ آزمایش است . رخش، « چشم جان رستم » است . درنخستین ماجرای Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† ØŒ انسان ØŒ نخستین اشتباه خود را میکند . رستم درجائی میآرامد Ú©Ù‡ درست جای بیمست، ولی او نمیداند. زندگی کردن ØŒ همیشه با امن پنداشتن ٠آنچه درØÙ‚یقت ناامن است، آغازمیشود . انسان ØŒ راهی میرود Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ پندارد، راه راستین است ØŒ ولی Ú©Ú˜ راهه است . انسان ØŒ Ùکری برمیگزیند Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ انگارد ØŒ ØÙ‚یقت است ØŒ ولی درست سرچشمه دروغ Ùˆ باطل وناØÙ‚ست . این اندیشه ØŒ با اندیشه زرتشت درگاتا ÙØ±Ù‚ دارد Ú©Ù‡ انسان ØŒ بخوبی جی Ùˆ اجی را ازهم ØŒ پیشاپیش Ù…ÛŒ بیند وبی هیچ اشتباهی میتواند برگزیند .
( رستم ) یکی نیستان ، بسترخواب ساخت
دربیم را ، جای ایمن ، شناخت
رستم ، جایگاه بیمناکی را که خطر آزار جان( کشته شدن ) هست ، درست جای ایمن میشناسد . رستم جائی را برای آرامش زندگی برمیگزیند ، که خطر دریده شدن ازاصل آزار ( شیر درنده ) هست .
درآن نیستان ، بیشه شیربود که پیلی نیارست ازآن ، نی، ربود
چو یک پاس بگذشت ، درّنده شیر
به پیش کنام خود آمد ، دلیر
بـÙÙ†ÛŒ بر ØŒ یکی پیلتن ØÙته دید براو، یکی اسپ Ø¢Ø´ÙØªÙ‡ دید
نخست اسپ Ø±Ø§Ú¯ÙØª باید شکست Ú†Ùˆ خواهم خود آید سوارم بدست
این اسب بیدار، یا این چشم جان ( خرد ) را، باید نخست ازبین برد. رخش بیدار( خرد= چشم جان ) ØŒ برغم آنکه Ù‡Ù…Ø²Ø§Ø¯ÙˆØ¬ÙØªØ´ خوابست ØŒ ازجان ØŒ دربرابر شیر( اصل آزار) Ø¯ÙØ§Ø¹ میکند . مهررخش به رستم ØŒ جان رستم را Ú©Ù‡ ازروبروشدن با خطر بیخبراست ØŒ میرهاند . رخش( چشم = خرد ) در تاریکی ØŒ ضد زندگی را میشناسد، Ùˆ به تنهائی ،ازعهده Ø¯ÙØ§Ø¹ ازجان برمیآید . این اندیشه ØŒ با اندیشه ای Ú©Ù‡ زرتشت در نالیدن Ú¯Ù€ÙØ´ ( تصویرگاوی Ú©Ù‡ نماد مجموعه جانهای بی آزاراست = جانان ) بیان میکند ØŒ Ùˆ خود را بی یارو یاور میداند، Ùˆ دنبال « منجی زندگیش از آزار » میگردد ØŒ ÙØ±Ù‚ Ú©Ù„ÛŒ دارد . این اندیشه، برپایه اصالت جان Ùˆ خردی Ú©Ù‡ مستقیما ازجان، برای نگاهبانی جان پیدایش Ù…ÛŒ یابد ØŒ قراردارد . چشم جان ( خرد زاده ازجان ) ØŒ برغم خواب آلودگی Ùˆ غÙلت Ùˆ اشتباه درشناخت Ø¬ÙØªØ´ ØŒ ازعهده Ø¯ÙØ§Ø¹ ازجان برمیآید. آنچه Ùوری به چشم Ù…ÛŒØ§ÙØªØ¯ آنست Ú©Ù‡ رستم ØŒ به خود یقین دارد Ú©Ù‡ برغم پیش آمد خطری غیر منتظره ØŒ « بینش جانی او ØŒ به هنگام » پدیدار خواهد شد . Ø±ÙØªÙ† به Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† رستم ØŒ Ø±ÙØªÙ† به پیشواز « غیر منتظره ها » است . در هرآنی ØŒ برغم امید Ùˆ پیشدانی های انسان ØŒ غیرمنتظره ای هست . خرد Ùˆ دین ( بینش زایشی با چشم جان ) ØŒ آمادگی برای برخورد با هنگام ØŒ برای رویاروشدن با غیرمنتظره ØŒ با آنچه ØØ³Ø§Ø¨ نشده Ùˆ روشن نشده ØŒ با آنچه ناشناخته Ùˆ بیگانه است ØŒ میباشد . خرد زال زری ØŒ مانند خرد زرتشت ØŒ تنها خرد برگزیننده میان دوبدیل متمایزو شناخته نیست ØŒ بلکه خردیست برای برخورد با « خلا٠انتظارها» ØŒ « با هنگام » . خرد ØŒ با هنگام ناشناخته Ùˆ بیگانه کار دارد ØŒ نه با « انتخاب صراط مستقیم از صراط غیرمستقیم » . :
( شیر) سوی رخش رخشان، بیامد دمان
چو آتش بجوشید، رخش آن زمان
دو دست اندر آورد و زد برسرش
همان تیز دندان ، به پشت اندرش
همی زدش برخاک ، تا پاره کرد
ددی را بدان چاره، بیچاره کرد
چو بیدارشد رستم تیز جنگ جهان دید برشیر درنده تنگ
چنین Ú¯ÙØª با رخش، کای هوشیار
Ú©Ù‡ Ú¯ÙØªØª Ú©Ù‡ با شیر Ú©Ù† کارزار ØŸ
پس از دیدن چنین واقعه ای ، واطمینان اینکه چشم جانش، برغم خواب آلودگیش میتواند با هرهنگام ناشناخته ای روبروشود ، رستم بادل آسوده ، بخواب ادامه میدهد
Ø¨Ú¯ÙØª ÙˆØ¨Ø®ÙØª Ùˆ برآسود دیر Ú¯Ùˆ نامبردارو گرد دلیر
بخوبی میتوان دیالکتیک تصویرجان را دراین داستان دید Ú©Ù‡ « اصل بیداری ØŒ Ø®ÙØªÙ‡ Ø´Ú©Ù„ » درجان موجود است . انسان برغم غÙلت Ùˆ اشتباه ØŒ اصل بیداری را به Ø´Ú©Ù„ Ù Ø®ÙØªÙ‡ ØŒ درجان ٠خود دارد Ú©Ù‡ در آموزه زرتشت نیست . بقول مولوی
او بزیر کاه ØŒ آب Ø®ÙØªÙ‡ است پامنه گستاخ، ورنی Ø±ÙØª سر
Ø®ÙØªÙ‡ Ø´Ú©Ù„ÛŒ ØŒ اصل هر بیدارئی
تا زخوابش ، تو نخسپی ای پسر
در این داستان دیده میشود Ú©Ù‡ همیشه « اژی » ØŒ ناشناخته ØŒ درتاریکی هنگام ØŒ در« اشتباه ٠پیش بینی » ØŒ در« اعتماد به آنچه غیرقابل اعتماد است » به زندگی میتازد . زندگی ØŒ جای انتخاب میان یک راه راست Ùˆ یک راه Ú©Ú˜ نیست . زال برای رستم دوراهی Ú©Ù‡ Ø¯Ø±Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† زندگی پیش خواهد آمد ØŒ چنین بیان میکند:
ازاین پادشاهی بدان ØŒ Ú¯ÙØª زال
دو راه است ، هر دو به رنج و وبال
یکی دیر باز، آنکه کاوس Ø±ÙØª
ودیگر Ú©Ù‡ بالاش باشد Ø¯ÙˆÙ‡ÙØª
پرازشیرو دیو است و پر تیرگی
بماند برو چشمت ازز خیرگی
تو کوتاه بگزین ØŒ Ø´Ú©ÙØªÛŒ ببین
Ú©Ù‡ یارتو باشد جهان Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†
اگرچه به رنجست ، هم بگذرد
Ù¾ÛŒ « رخش ÙØ±Ù‘Ø® » ورا بسپرد
یکی ازاین دوراه ØŒ راهیست Ú©Ù‡ کاوس Ø±ÙØª وخود وملت را به خواری Ùˆ اسارت Ùˆ مذلت انداخت، Ùˆ راه دیگر، پرازشیرو دیو Ùˆ تیرگیست ( نه روشنی ØŒ Ùˆ نه صراط مستقیم ) . تو این راه پرخطرو تاریک Ùˆ تیره را برگزین ØŒ تا Ø´Ú©ÙØªÛŒÙ‡Ø§ ببینی، وخود را بیازمائی Ùˆ بیدارشوی . Ùˆ این رخش ÙØ±Ù‘Ø® ( چشم جان = خرد ) است Ú©Ù‡ ترا دراین راه تاریک Ùˆ پرخطر، راهنمائی خواهد کرد Ùˆ توانست این راه پر رنج را بسپرد . خرد یا چشم جان ØŒ دراین گونه راه تیره Ú©Ù‡ پر ازهنگامهای ناشناخته است ØŒ گشوده Ùˆ پرورده میشود ØŒ نه درصراط مستقیم وروشن . خوب دیده میشود Ú©Ù‡ راه روشن Ùˆ صراط مستقیمی Ú©Ù‡ کسی بدان اعتماد کند، نیست، بلکه باید به خرد یا « چشم جان خود » اعتماد کرد .
Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه برای زرتشت ØŒ Ú˜ÛŒ Ùˆ اژی در تضاد باهم، کاملا روشن Ùˆ مجزا ØŒ برای برگزیدن Ùˆ رد کردن پیش انسان ØØ§Ø¶Ø±Ù†Ø¯ . زرتشت ازهمان آغاز،عاقبت را میبیند . Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه انسان ØŒ باید همیشه ØŒ ØØªØ§ درآسودگی ØŒ نیز Ø®ÙØªÙ‡ بیدارباشد . انسان، نیاز به « چشم جان ØŒ خرد هنگام شناس » دارد ØŒ نه به صراط مستقیم .
معنای Ù« جـان »، درغـزلـیـات مولوی
ورابطه اش با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی
این« جان Ù» دیگریست Ú©Ù‡ Ø±ÙØªØ§Ø±Ùˆ شیوه اندیشیدن مرا با او مشخص میسازد ØŒ نه مسلمان ویهودی Ùˆ زرتشتی Ùˆ بودائی بودنش ØŒ نه انگلیسی Ùˆ ترک Ùˆ عرب Ùˆ چینی بودنش، نه کارگروسرمایه دار بودنش ØŒ نه شاه Ùˆ گدا بودنش، نه زن Ùˆ مرد بودنش
اگرتوجنس همائی و جنس زاغ نه ای
ز« جان » ØŒ تو میل بسوی هـÙما توانی کرد
« انسان، جانی هست که هرزمانی نومیشود »
جمله جان شو، ارکسی پرسد ترا
توکئی ؟ گو : « هر زمانی جان نو »
اگربخواهیم سراسر Ù ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران را دریک واژه ØŒ خلاصه کنیم ØŒ آن واژه « جان » هست . « خـرد » Ú©Ù‡ « بینش وروشنی » باشد ØŒ «نخستین پیدایش جان » و« چشم جان » بود . چشم جان، Ú©Ù‡ خرد باشد ØŒ برای نگهبانی زندگی بطورکلی ازگزند وآزاراست . ازاین روهست Ú©Ù‡ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ میگوید :
هرآنکس که او ، شاد شد از خرد جهان را به کرداربد، نسپرد
انسان ØŒ هنگامی ازخردش، شاد میشود Ú©Ù‡ خردش ØŒ مستقیم ازجانش، بتراود . خرد ØŒ Ùˆ به عبارت دیگر، « چشمی » Ú©Ù‡ ازخود٠جان ØŒ گشوده نشده است ØŒ شادی Ù†Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ . واین چشم یا خرد Ú©Ù‡ ازجان انسان، بیواسطه بازشد ØŒ هرگز، جهان زندگی را ØŒ به بدی وآزار Ùˆ زورمندان Ùˆ تØÙ…یلگران Ùˆ « Ø®Ù€ÙŽØ±Ø¯Ú©Ù€ÙØ´Ø§Ù† » نمی سپارد ØŒ چون« تخم Ú©Ù„ جهان جان » ØŒ درجان خود اوهست . خویشکاری این چشم یا خرد ØŒ بالقوه ØŒ نگهبانی Ùˆ پاسداری همه جانها درگیتی از آزار Ùˆ بدی است .
هرچند Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ØŒ ونزد مولوی ØŒ «خرد» ØŒ دراثر اینهمانی یا ÙØªÙ† با Ù…Ùهوم « عقل » درعربی ØŒ بینش Ú©Ù… ارزشی شد ØŒ ولی « بینش Ùˆ روشنی چشم » ØŒ همان پیوند تنگاتنگ ØŒ با « جان »را نگاه داشت . « چشم » ØŒ روشنی Ùˆ بینشی است Ú©Ù‡ مستقیما از« جان » میتراود . رابطه چشم باجان ØŒ در غزلیات مولوی ØŒ جداگانه بررسی خواهد شد . خدای ایران ØŒ جان (= زندگی ) هست( نه بطور تشبیهی، ونه در تلقی شاعرانه ! ) . انسان ØŒ جان ØŒ هست ØŒ گیتی ØŒ جایگاه جانست . « Ø¹Ù€ÙŽØ±ÙØ§Ù† » ØŒ همان راه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ یا ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی را درپیش Ú¯Ø±ÙØª . دردسر ما آنست Ú©Ù‡ ما ØŒ معنائی Ú©Ù‡ امروزه خود، ازواژه « جان » داریم ØŒ به واژه جان در غزلیات مولوی ØŒ انتقال داده وبدانها تØÙ…یل میکنیم ØŒ Ùˆ بدین سان ØŒ همه اندیشه های اورا ØŒ ØªØØ±ÛŒÙ Ùˆ مسخ میسازیم . این پدیده ٠« جان » ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ ویژگیهای بی نظیر خود را دارد، Ùˆ نمیتوان آنرا به هیچکدام از زبانها، ترجمه کرد وبدانها انتقال داد . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ( Ú©Ù‡ با زرتشتی گری ØªÙØ§ÙˆØª دارد ) ØŒ « جان » ØŒ برترین ارزش Ùˆ ارج را دارد ØŒ Ùˆ اولویت برهرچیزی دارد . دربرابر پدیده جان ØŒ Ú©Ù‡ شاخصه انسانیست ØŒ « ایمان انسان » ØŒ به خدائی یا به آموزه ای یا به پیامبری ØŒ یا تعلق داشتن به این Ùˆ آن گروه یا قوم یا نژاد Ùˆ .... جزو ÙØ±ÙˆØ¹ نادیدنی Ú¯Ø±ÙØªÙ†ÛŒ هستند .« ایمان به هیچ دینی ومسلکی Ùˆ مذهبی» ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ نمیتواند « اولویت جان » را منتÙÛŒ سازد ØŒ ویا کوچکترین خدشه ای به ارزش آن وارد آورد . شیوه Ø±ÙØªØ§Ø± انسان Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ( نه در زرتشتی گری ) هیچگاه ØŒ ازنوع ایمان Ùˆ عقیده مذهبی یا ØØ²Ø¨ÛŒ یا سیاسی ØŒ یا از تعلق داشتن به یک ملت Ùˆ قوم Ùˆ نژاد ØŒ معین Ùˆ مشخص نمیشود ØŒ بلکه از « پیوند یابی مستقیم با جان انسان دیگر» ØŒ مشخص میگردد . جامعه Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…ت Ùˆ اقتصاد ÙˆØÙ‚وق ØŒ استوار برمÙهوم « جان = زندگی » است ØŒ نه برمÙهوم « ایمان»، یا « تعلق به یک ØØ²Ø¨ÛŒ Ùˆ مذهبی Ùˆ نژادی Ùˆ ملیتی » . من درانسان دیگر ØŒ یهودی یا مسیØÛŒ یا زرتشتی ØŒ یا کمونیست یا مسلمان ØŒ یا انگلیسی Ùˆ عرب Ùˆ نمی بینم . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ایران ØŒ نه عرب ستیزیست ØŒ نه ترک ستیزی، نه اسلام ستیزی ØŒ نه ..... .
جامعه انسانی ØŒ به غایت « همزیستی Ùˆ همجانی باهم » است، نه به غایت « همدینی وهم مذهبی وهم قومی Ùˆ همطبقاتی Ùˆ هم نژادی ..... بودن » است .« من » درانسان دیگری ØŒ « جان » Ù…ÛŒ بینیم . این جان دیگریست Ú©Ù‡ Ø±ÙØªØ§Ø±Ùˆ شیوه اندیشیدن مرا مشخص میسازد ØŒ نه مسلمان ویهودی Ùˆ زرتشتی Ùˆ بهائی Ùˆ بودائی بودنش ØŒ نه انگلیسی Ùˆ ترک Ùˆ عرب Ùˆ چینی بودنش . او میخواهد خودرا درمسلمان Ùˆ زرتشتی Ùˆ یهودی Ùˆ ترک وعرب بودنش ØŒ به من نمودارسازد ØŒ ولی من میخواهم برای او « جان » باشم ØŒ نه مسلمان Ùˆ یهودی Ùˆ عرب یا ترک یا ایرانی . من میخواهم با گوهرجان او، در زیراین پوشش وزره ٠اسلامیت Ùˆ عربیت Ùˆ یهودیت یا ترک وعرب Ùˆ چینی بودنش ... نزدیک گردم، Ùˆ « همجان او » شوم . غایت Ø±ÙØªØ§Ø±Ù…ا ØŒ همجان شدن( =هم زی شدن ) با دیگرانست ØŒ نه همعقیده Ùˆ هممسلک Ùˆ هم مذهب وهمقوم Ùˆ هم ملت وهمطبقه ÙˆÙ‡Ù…ØØ²Ø¨... شدن با دیگران . زیستن ØŒ زیستن با جان دیگرانست ØŒ نه با زره پوشهایشان .
این Ù…Ùهوم Ù« جان » ØŒ هیچگونه پیوندی وخویشی ØŒ با Ù…Ùهوم ما امروزه از« جان » ندارد ØŒ Ùˆ سبب میشود Ú©Ù‡ ما، همه اندیشه های مولوی را، تبدیل به یک مشت تشبیهات شاعرانه ØŒ Ú©Ù‡ تهی ازبو Ùˆ خاصیت هستند، بکنیم، یا سبب میشود Ú©Ù‡ ما همه آن اندیشه هارا غلط بÙهمیم ØŒ ودر تنگنای زمان تاریخیش ØŒ اندیشه های مرده از گذشته بدانیم ØŒ Ú©Ù‡ Ùقط باید نگاه تاریخی وعلمی و« ایران شناختی! » بدان انداخت .
این تصویر« جان » ØŒ ریشه Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی دارد . « جهان هستی» ØŒ تخمیستکه ازآمیزش وهمآغوشی ٠آسمان با زمین ØŒ یا سیمرغ (= ارتا ) با آرمئتی، بوجود آمده است . به عبارت دقیق تر، هرموجودی ØŒ تـنی است ( آرمئتی ) است، Ú©Ù‡ دراو، سیمرغ ( جانان ) آشیانه کرده است . هرانسانی ØŒ زناشوئی آسمان با زمین ØŒ یا سیمرغ با آرمئتی است. دوخدا درانسان باهم میآمیزند ØŒ Ùˆ یک تخم میشوند ØŒ نه بطور تشبیهی ØŒ بلکه بطور واقعی . زندگی کردن، روند عروسی کردن دوخدا باهمست . همین تصویر ØŒ درخود ٠واژه « جان » ØŒ باز تابیده شده است . «جان » ØŒ در اصل ØŒ واژه « گیان = Ú¯ÛŒ + یان ØŒ یا Ú˜ÛŒ + یان ØŒ یا جی + یان » میباشد . « Ú¯ÛŒ » ØŒ نام مرغیست نامعلوم !ØŒ Ú©Ù‡ دارای پر ابلق است Ú©Ù‡ آنرا برسرپیکانها میزنند . معمولا سیمرغ را با چنین شیوه های نامردانه ای، به جهان مجهول ÙˆØ§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ØŒ تبعید میکرده اند .
« ابلق» ØŒ همان Ù…Ùهوم « پیسه » Ùˆ « Ø¬ÙØª ویوغ » و« همزاد» است . پس جان ØŒ « Ú¯ÛŒ+ یان » ØŒ به معنای « ØØ¬Ù„Ù‡ وصال با سیمرغ » ØŒ « آشیانه Ùˆ جایگاه سیمرغ است، Ú©Ù‡ مجموعه همه جانهای جهان است » ØŒ چون « یانyaona » ØŒ دارای دومعنای 1-« جا ومنزل » Ùˆ 2-« Ø§ØªØØ§Ø¯ ووصال » است . درهمین واژه ØŒ دیده میشود Ú©Ù‡ Ú©Ù„ جهان جان (= جانان) ØŒ Ú©Ù‡ ازجمله، شامل جان هر انسانی نیزمیباشد » درجان ØŒ خانه دارد .
این اندیشه ØŒ یکی از بزرگترین نقش+اندیشه هاست Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ازهمان آغازش، ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است، Ú©Ù‡ بنیاد تزلزل ناپذیر ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران Ù‚Ø±Ø§Ø±Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است . هرجانی ØŒ خانه « Ú©Ù„ جان = جانان » است . این Ø§ØªØØ§Ø¯ Ùˆ اتصال« جان ÙØ±Ø¯ » با « جانان= Ú©Ù€ÙÙ„ »، Ú©Ù‡ پیوند ÙØ±Ø¯ÛŒØª را، با جامعه Ùˆ بشریت Ùˆ جهان ØŒ بنیاد میگذارد ØŒ ازیکسو، بیان « همزاد ÙˆØ¬ÙØª بودن خدا با انسان » است .
جان ما ØŒ با عشق او ØŒ گرنی زیک جا Ø±ÙØ³Ù€ØªÙ‡ اند
« جان » با اقبال ما ، با« عشق او» ، همزاد چیست ؟
این جانان، یا خداست Ú©Ù‡ مستقیما اصل ٠زندگانی هرکسی هست ( پیدایش اصل قداست جان وخرد ). انسان ØŒ مستقیما در غنای دریای جان ØŒ یا روشنی جان ØŒ انباز است. انسان ØŒ قـناتیست Ú©Ù‡ از دریای جان، ÙØ±Ø§ میجوشد :
بیا ، ای جان مارا ، زندگانی بیا ای چشم مارا روشنائی
بهرجائی ، زسودای تو دودیست کجائی تو، کجائی تو، کجائی
یکی « شاخی ز نور پا ک یزدان» که جان جان جمله میوه هائی
Ø§Ú¯Ø±Ú©ÙØ±Ø§Ø³Øª ØŒ اگر اسلام ØŒ بشنو
تو یا نورخدائی ؟ یا خدائی
تو ای جان، که شاخی ازنور هستی ، تو خدائی ، توخورشیدی
خمش کن ، چشم درخورشید درنه
که مستغنیست خورشید ازگدائی
مولوی دراینجا مطلب را ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ اینکه از Ú©ÙØ± ویا از اسلام باشد ØŒ ØÙ‚یقت میداند .Ø§Ú¯Ø±Ú©ÙØ±Ù‡Ù… هست ØÙ‚یقت است ØŒ Ùˆ اگر اسلام هم هست ØŒ ØÙ‚یقت است، چون « جان » ØŒ ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ Ú©ÙØ±Ùˆ اسلام ÙˆÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ همه ایمانها، ارج بی نظیرخود را دارد . این ØªØµÙˆÛŒØ±Ø¬ÙØª شدن آسمان ( جانان = Ú©Ù„ جانها ) با زمین در تک تک٠هست ها ( تنکردها ) ØŒ Ú©Ù‡ یک تصویر شاعرانه Ùˆ تشبیهی نبود ØŒ پیآیندهای Ùوق العاده زیاد Ùˆ مهم درهمه گستره ها داشت. خدا از انسان، ایمان به خود را، یا نماینده خود را یا آموزه وامر خود را نمیخواهد ØŒ چون خودش ØŒ جان هر انسانی هست .انسان ØŒ مستقیما با خدا (= جانان ) است، Ùˆ آمیخته با اواست، Ùˆ ازاو، زندگی میکند . خدا ØŒ Ø¬ÙØª اوست . انسان ØŒ Ú©Ù„ جهان را درخود ØŒ دارد . جان او، جهانست . این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù Â« جان وجهان ØŒ جان جهان » Ú©Ù‡ در غزلیات مولوی، Ùوق العاده ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù†Ø³Øª ØŒ یک Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø´Ø§Ø¹Ø±Ø§Ù†Ù‡ ØŒ یک تراد٠دوکلمه همانند باهم نیست ØŒ بلکه بیان ٠واقعیت جان است، Ú©Ù‡ درخود ØŒ جهان را دارد . مثلا Ù…ÛŒ بینیم Ú©Ù‡ یکی از دستانهای باربد ØŒ هم آرایش جان Ùˆ هم آرایش جهان نامیده میشود .خدائی Ú©Ù‡ آراینده درجانست ØŒ آراینده درجهان نیزهست . آنکه درخود ØŒ جانش را میآراید ØŒ با این کار، جهان را نیزمیآراید . همین اندیشه بسیار ساده ØŒ جهانی از تعهدات سیاسی Ùˆ اخلاقی Ùˆ اجتماعی Ùˆ ÙلسÙÛŒ را دروجود هرانسانی ØŒ میرویاند Ùˆ میجوشاند .این گونه تعهد گوهری ÙØ±Ø¯ را ØŒ با هزاروعظ مقدس دینی Ùˆ نصØÛŒØª اخلاقی، Ùˆ انذارو .... وبا ÙØ±Ù…ایشات مقدسترین یا ØÚ©ÛŒÙ… ترین Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ ØŒ نمیتوان درانسانها پدید آورد .
جانان Ú©Ù‡ معشوقه انسان باشد، همان « جان خود ٠او» ست ØŒ ولی این معشوقه درونه او ØŒ «جان جهان » ØŒ یا بسخنی دیگر ØŒ هرجانی درجهانست . این تصاویر را، با تصاویر خدایان نوری نباید با هم آمیخت Ùˆ باهم مشتبه ساخت ØŒ چون این تصاویر ØŒ هیچ واسطه( رسول Ùˆ نبی ومظهر Ùˆ ÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯Ù‡ ....) ای را نمی پذیرند . ناگهان ØŒ جهان جانها ØŒ Ú©Ù‡ سراسر گیتی باشند ØŒ معشوقه دلربای انسان میگردد . انسان ØŒ با دوستی جانش ØŒ عاشق همه جانها درجهان میگردد ØŒ Ùˆ هیچ گونه تمایزو تبعیض دینی Ùˆ مذهبی Ùˆ قومی Ùˆ زبانی Ùˆ طبقاتی وجنسی را نمیشناسد ØŒ ودر همه ØŒ جان خود را Ù…ÛŒ یابد .
Ú¯ÙØªÙ… صنما ØŒ تو جانان منی اکنون Ú©Ù‡ همی نظر کنم، جان منی
مرتد گردم ، گر زتو من برگردم
ای « جان جهان » ØŒ تو ØŒ Ú©ÙØ± Ùˆ ایمان منی
Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â«Ø§ÛŒÙ…Ø§Ù†Â» Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ØŒ به معنای اسلامیش بکار برده نمیشود ØŒ بلکه Ùقط به معنای پیوند مستقیم Ùˆ آمیختگی جانان با انسانست ØŒ ÙˆÚ©ÙØ±ØŒ درست بیان وقتیست Ú©Ù‡ جانان با انسان ØŒ از راه « واسطه » ØŒ پیوند پیدا کند . به عبارت دیگر، وقتی ایمان چنین معنائی داشته باشد، ایمان به همه پیامبران Ùˆ ادیان نوری ØŒ Ú©ÙØ± Ùˆ ارتداد است . این ØªØ¹Ø±ÛŒÙ Ú©ÙØ±Ùˆ ایمان ØŒ درست وارونه تعری٠اسلام، Ø§Ø²Ú©ÙØ±Ùˆ ایمانست .
خدا ØŒ نزد مولوی ØŒ Ùقط تصویر« معشوق انسان » را دارد ØŒ Ùˆ نخستین ویژگی عشق ØŒ آمیخته بودن ÙˆØ±ÙØ¹ هرگونه دوری Ùˆ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ùˆ Ù†ÙÛŒ بریدگی Ùˆ دریدگی است . « عشق » ØŒ Ù†ÙÛŒ وطرد همه مناسبات Ùˆ آداب ÙˆØ±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ استوار بر « تعظیم » Ùˆ « ÙØ§ØµÙ„Ù‡ گیری » است.
« عشق » ØŒ برضد « آداب » است ØŒ چون آداب، برای تولید تعظیم Ùˆ ØÙظ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ùˆ دوری است . وقتی موسی، نعلینش را درکوه طور ازپا بیرون میآورد ØŒ برای ØÙظ ادب ( Ú¯Ø±ÙØªÙ† ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ùˆ ØØ§Ù„ت تعظیم ) ØŒ با یهوه است .
وعشق ØŒ در« خدا ÛŒ عشق» ØŒ برضد همه ØµÙØ§Øª دیگریست Ú©Ù‡ ادیان نوری به خدایانشان ØŒ نسبت میدهند ØŒ Ú©Ù‡ درست تولید کننده Ùˆ انگیزنده تعظیم Ùˆ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ اند . خدا، جانیست Ú©Ù‡ با تن انسان، آمیخته است. اینها ØŒ آشکارا برضد هرگونه وجود واسطه است .
معشوق من ازهمه ، نهانست، بدان
بیرون زگمان هر گمانست ، بدان
در سینه من ، چو مه ، عیانست بدان
آمیخته با تنم ، چو « جان » است ، بدان
همین جان من ØŒ جان جهان است . من ØŒ درجانم ØŒ عشق به جهان جان ØŒ به « جان ØŒ درهمه جهان » میورزم . من درنگاه به جانم ØŒ همه جهان را میشناسم . جان من ØŒ جام جهان نمای منست . ازیک سو، انسان ØŒ امکان Ù…Ø¹Ø±ÙØª مستقیم به همه چیز دارد ØŒ Ùˆ ازسوی دیگر، متعهد ونگران ØŒ آراستن همه جهان جان است . عشق به جانش ØŒ اورا متعهد به آراستن جهان جان میکند . مولوی ØŒ دم ازچنین عشقی میزند . عشقی Ú©Ù‡ «نÙÛŒ آداب ÙˆÙواصل Ùˆ مراتب » در همه روابط میان « جانها در انسانها » میکند . جانان ØŒ همان « یکتاجانی همه جانها » ØŒ Ùˆ جانان ØŒ معشوقه هرانسانیست . درتصو٠، Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« ÙˆØØ¯Øª وجود » را جانشین Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø§ØµÙ„ÛŒ ØŒ Ú©Ù‡ « همه جانی Ùˆ یکجانی = جانان » باشد ØŒ کرده اند . به عبارت دیگر، مسئله بنیادی زندگی وعشق ØŒ Ø±ÙØ¹ Ùˆ Ù†Ùی« آداب » ØŒ یعنی « آنچه ایجاد ÙØ§ØµÙ„Ù‡ وبریدگی اجتماعی Ùˆ سیاسی Ùˆ قومی وملی Ùˆ اقتصادی میکند » ØŒ هست . اینها Ø¨ØØ« هپروت Ùˆ خیالات اÙیونی ومالیخولیائی ÙˆÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ جهانی نیست . برای زیستن با جانهای مردمان در اجتماع ØŒ باید همه قدرتها Ùˆ رسومی Ú©Ù‡ ایجاد ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ùˆ دوری Ùˆ بریدگی میکنند ØŒ Ù…Ø±ØªÙØ¹ ومنتÙÛŒ گردد . ØÚ©ÙˆÙ…ت وملت ØŒ هنگامی باهم آمیخته اند ØŒ Ú©Ù‡ آداب اداری ØŒ واسطه در واسطه درواسطه ØŒ Ùˆ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ§ØµÙ„Ù‡ ایجاد نکنند . مهر میان ØÚ©ÙˆÙ…ت وملت ØŒ زدودن همه این آداب Ùˆ مراسم Ùˆ ØªØ´Ø±ÛŒÙØ§Øª است . ملت ØŒ موقعی میاندیشد Ùˆ میخواهد ØŒ Ùˆ این اندیشه Ùˆ خواستش ØŒ بدون مسخ سازی درکاربرد آیات مقدس ØŒ بدون دستاویزشدن درغرضهای این ØØ²Ø¨ Ùˆ آن گروه Ùˆ... اجراء میگردد ØŒ آنگاه ملت با ØÚ©ÙˆÙ…ت، آمیخته است . ملت ØŒ هنگامی با ØÚ©ÙˆÙ…ت آمیخته است ØŒ Ú©Ù‡ بدون واسطه ØŒ خودش ØŒ ØÚ©ÙˆÙ…ت کند . در« جشن خرم روز» درایران ØŒ شاه Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…تگران ØŒ با روستایان Ùˆ کارگران Ùˆ ... همه بدون رعایت مقام ØŒ برروی زمین، باهم گرد یک خوان Ù…ÛŒ نشستند ØŒ Ùˆ هیچ دربانی Ùˆ ØØ§Ø¬Ø¨ÛŒ ØŒ درمیان نبود،... Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…ت ØŒ مستقیما درمی ÛŒØ§ÙØª Ú©Ù‡ ملت ØŒ Ú†Ù‡ میخواهد Ùˆ Ú†Ù‡ میاندیشد ØŒ نه اینکه از موبدان Ùˆ آخوندها Ùˆ یا ایدئولوگها بشنود Ú©Ù‡ قرآن Ùˆ گاتا Ùˆ مارکس، برای ملت Ú†Ù‡ میخواهند . « Ù†ÙÛŒ ادب= Ù†ÙÛŒ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ ومرتبه » از روابط ØŒ برای پیوند یابی ٠« همجانی » ØŒ ضروریست .
Ø¹Ø±ÙØ§Ù† Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ ØµØØ¨Øª ازخواب Ùˆ خیال Ùˆ سوزوگداز رÙمانتیک شاعرانه نمیکنند . مسئله ØŒ « باستان گرائی » ویا « بازگشت تاریخی » ویا «غرقشدن Ø¯Ø±ØØ§Ù„ات مبهم درونی» نیست . اینها، سوء ØªÙØ§Ù‡Ù…ات کودکانه وجاهلانه است Ú©Ù‡ به Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ویا ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران نسبت میدهند . وجود واسطه( پیامبرورسول ومظهر.... ) ØŒ ایجاد نخستین وبزرگترین ÙØ§ØµÙ„Ù‡ هست. خدا ØŒ جانانست، Ùˆ جز « همجانی با همه جانها ØŒ بدون واسطه » چیزی نمیخواهد . خدائی Ú©Ù‡ واسطه دارد، وواسطه در واسطه میخواهد ØŒ جان Ùˆ جانان نیست . اگرخدا ØŒ واسطه Ùˆ Ù¾ÛŒØ§Ù…Ø¨Ø±ÙˆØØ¬Øª Ùˆ... Ù…ÛŒÙØ±Ø³ØªØ¯ ØŒ دیگر « جانان Ùˆ معشوقه » نیست . نباید اجازه داد Ú©Ù‡ اینقدر این واژه ها Ùˆ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª را بنام تشبیهات ØŒ درهم بریزند Ùˆ مغلطه Ùˆ Ø³ÙØ³Ø·Ù‡ کنند ! وآنرا ÙلسÙÙ‡ بنامند ! ایمان مذهبی وشریعتی ØŒ هیچ ربطی به « عشق » ندارد .
« جی= Ú¯ÛŒ » Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ به معنای « زندگی» میباشد ØŒ به معنای « یوغ = یوگا = وصال Ùˆ عشق » هم هست . «زندگی= جان » ØŒ اینهمانی با عشق ( مهر= آمیختن ØŒ Ù†ÙÛŒ بریدگی = Ù†ÙÛŒ آداب ÙˆÙواصل Ùˆ تعظیم Ùˆ تسلیم ) دارد. در واژه های ما ØŒ «عشق» و«جان » ØŒ دو واژه ازهم بریده Ùˆ مستقل هستند ØŒ Ùˆ به آسانی نمیتوان یکی را به دیگری ØŒ چسبانید . ولی برای آنها «جان» و« عشق» ØŒ دورویه یک سکه، یا دوپدیده باهم Ø¬ÙØª بودند . « بـاد= وای به = نای به » ØŒ هم جانست Ùˆ هم عشقست . برای اینخاطر، باد ØŒ اینهمانی با« پروازمرغ » داده میشد . دوبال Ùˆ تنی Ú©Ù‡ آنها را به هم Ù…ÛŒ پیوندد، باهم ØŒ «سه تای یکتا» ØŒ اصل عشق Ùˆ جانند . اینهمان باشی « جی = زندگی » با « یوغ = وصال Ùˆ پیوند ÙˆÙ‡Ù…Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒÂ» ØŒ بنیاد ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی بود .
زندگی ØŒ یوغ، یا همزاد، یا مهر( maeta = Ø¬ÙØª ) است . زندگی وجان، ازپیوندیابی Ùˆ همآهنگی وهمروشی، دوام Ùˆ بقا Ù…ÛŒ یابد. نوشوی ÙˆÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯ ونوزائی Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒØŒ همیشه ازهمپرسی Ùˆ ازهماندیشی واز همکاری ÙˆÙ‡Ù…Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ است . اندیشه « هـمزاد » زرتشت، Ú©Ù‡ درآن ØŒ Ú˜ÛŒ( زندگی ) Ùˆ اژی ( ضد زندگی ) ØŒ دوضد غیرقابل آمیزش باهم هستند ØŒ تیشه را بر ریشه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران زد . « زندگی » ØŒ Ú©Ù‡ درهمزاد ( یوغ + Ù‡Ù…Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ + همپرسی + خود همآهنگ سازی با دیگری ) است ØŒ با آموزه زرتشت ØŒ زیر وزبر شد .« همزاد= ییما » ØŒ همزاد٠ژی Ùˆ اژی ( ضد زندگی ) شد . بÙÙ† گیتی ØŒ بن اندیشه ØŒ دو پدیده متضاد ازهم Ùˆ پاره ازهم شد. اندیشه٠اینهمانی « عشق با جان » ØŒ نابود ساخته شد . ÙØ±Ø§Ù…وش نباید کرد Ú©Ù‡ « جـم » ØŒ Ú©Ù‡ « ییما » باشد ØŒ همان واژه « جیما = جیم = جی » است . انسان ØŒ زندگیست، Ú©Ù‡ بنمایه اش ØŒ « مهروعشق ØŒ یا به هم پیوستگی » است . یکی از بزرگترین ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ های تاریخ ایران دراین سده، آن بود Ú©Ù‡ پس از پورداود ØŒ شاگردانش ØŒ سراسر ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران را « زرتشتیزه » ساختند . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ به زور در Ù‚ÙØ³ تنگ « الهیات زرتشتی » چپانده شد وبدین ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ ØŒ نام علم وشناخت علمی Ùˆ ایرانشناختی Ùˆ... دادند .
خدا ØŒ Ú©Ù‡ جانان باشد ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ Ø¨ØØ« « ترانسندتال = ما Ùوق الطبیعه » نیست . جانان یا خدا ØŒ پیوند یابی همه جانها در واقعیت ØŒ درعشق ورزی باهم است . Ø¨ØØ«Â« Ù†ÙÛŒ آداب» در غزلیات مولوی ØŒ یک Ø¨ØØ« اجتماعی ØŒ سیاسی، اقصادی ØŒ بین المللی ØŒ بین القومی ØŒ بین الاجناس ØŒ بین العقاید است . « ادب » ØŒ آنچیزیست Ú©Ù‡ دورمیسازد، Ùˆ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ ایجاد میکند .
ادب ØŒ همان چیزیست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ « بـرّد » . آموزه ٠زرتشت ØŒ بر پایه٠« بریدگی دوهمزاد ازهم » دربÙـن انسان ØŒ دربÙـن هستی ØŒ دربن اندیشه ØŒ دربÙÙ† ضمیر، قـرار دارد . بدینسان ØŒ بازرتشت ØŒ جهان ÙØ¨Ø±ÛŒØ¯Ú¯ÛŒ ÙˆÙØ§ØµÙ„Ù‡ گذاری و« مناسبات تابعیت Ùˆ ØØ§Ú©Ù…یت» ØŒ « قدرت » ØŒ بنیاد گزارده میشود . با تصویر « همزاد٠ازهم بریده Ùˆ متضاد٠زرتشت » ØŒ جهان بینی های ایرانی ØŒ هزاره ها در منجلاب « دوالیسم dualism= ثنویت » غوطه خورد ند .
ادب ØŒ ایجاد رابطه بندگی Ùˆ خدائی ØŒ به کردار دو هستی ناهمگونست . با این تصویر « همزاد متضاد = Ø¬ÙØª ٠متضاد ! » زرتشت ØŒ دشمنی Ùˆ عداوت وکینه توزی ØŒ ÙØ·Ø±ÛŒ وذاتی وگوهری ØŒ در Ú©Ù„ هستی Ùˆ تاریخ Ùˆ اجتماع میگردد. ادب ØŒ رابطه عاجز با مقتدر است . زرتشت نمیرود، خودش، آموزه اش را آهسته آهسته با همپرسی Ùˆ Ø¨ØØ« ØŒ تبلیغ کند، Ùˆ تاپایان عمر، درشیوه ÙØ±Ø§Ø®ÙˆØ§Ù†ÛŒ مردم Ø¯Ø±Ú¯ÙØªÚ¯ÙˆØŒ استوار بماند ØŒ بلکه مقتدری مانند گشتاسپ را گیرمیآورد ØŒ Ú©Ù‡ با قدرت وقهرپادشاهی ØŒ آموزه زرتشت را به مردم ØŒ تØÙ…یل وتنÙیذمیکند، Ùˆ بت هایشان را میشکند، وبجایش ØŒ آتش پرستی را طبق آئین ÙˆÙهم زرتشت ØŒ به زور، جانشین بت پرستی میسازد ( اندکی با دقت Ùˆ شکیبائی این بخش ازشاهنامه خوانده شود ØŒ Ùˆ بت Ø´Ú©Ù†ÛŒ ØŒ از دید اسلامی، نگریسته نشود . کوروش Ú©Ù‡ درمنشورش ØŒ آزادی دینی داد ØŒ به معنای آن بود Ú©Ù‡ آزادی به بت پرستی داد ØŒ چون درآن روزگار، دربابل Ùˆ کلده Ùˆ .... ومصرو... بت میپرستیدند . ولی Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± اسÙندیار، مبلغ دین زرتشت ØŒ به بت شکنیست ØŒ Ùˆ این درتضاد با منشورکوروش است ). با Ù…Ùهوم روشنائی زرتشت Ú©Ù‡ درهمزاد داده شده ØŒ دین ØŒ میشود ØŒ رابطه ÙØ±Ø§Ø² ÙˆÙØ±ÙˆØ¯ÛŒ وقدرتی . هرجا زور وترس ØŒ بکار برده میشود ØŒ خدا ØŒ یا جان یا جانان نیست . زور وترس ØŒ رابطه ای برضد همجانی است .ادب ØŒ ایجاد رابطه ÙØ±Ø§Ø² Ø¨Ø§ÙØ±ÙˆØ¯ است . ادب ØŒ رابطه خود خوارسازی ØŒ Ùˆ خدا را بزرگ سازیست . ادب ØŒ ایجاد رابطه تابعیت Ùˆ ØØ§Ú©Ù…یت است .
عجز است و قدرتست و ، خدائی و بندگی
« بیرون زجمله » آمد ، این ره ، چو بنگری
راه قـلـنـدری ، ز« خدائی » ، برون بود
در بندگی نیاید و نه در پیمبری
اینجا کسی نمیآید خدا بشود ØŒ تا دیگران، بنده اش وعبدش باشند . خدائی Ú©Ù‡ دراندیشه « خلق عباد » هست تا معبود آنها باشد ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ خدا نیست . چنین ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ ØŒ بری ازاینگونه « خدائی » شدن هست . اینجا ØŒ این روابط عجز Ùˆ قدرت ØŒ Ùˆ بندگی ( عبودیت ) Ùˆ معبودیت، بین خدا Ùˆ انسان نیست . اینهاست Ú©Ù‡ مولوی ،« آداب Ùˆ ترتیب » مینامد .
وقتی در داستان موسی وشبان مولوی ØŒ بجای یهوه ( Ú©Ù‡ ازاو دربیرون آوردن نعلین درکوه طور ØŒ ادب وتعظیم خواست ØŒ وبجای الله اسلام ØŒ درنهان، خدای مهر ( سیمرغ ) Ù…ÛŒ نشیند ØŒ این خداست Ú©Ù‡ به موسی میگوید Ú©Ù‡ : برو، به شبانی Ú©Ù‡ اورا ازخود، با این Ú¯ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ ÛŒ شریعت مآبانه ٠« ÙØ§ØµÙ„Ù‡ بگیر Ùˆ تعظیم بکن » رنجانیده ای بگو : بیا Ùˆ موهای سرمرا Ú©Ù‡ خدای مهرم ØŒ شانه کن، Ùˆ بیا ØŒ شپش های پیراهن مرا بگیر، Ùˆ جامه پاره پاره مرا بخیه بزن ØŒ وبیا پاهای مرا Ú©Ù‡ در سرگردانی در بیابانها، زخم آلود شده است ØŒ مرهم بمال ØŒ Ùˆ بیا ازمن، Ú©Ù‡ معشوقه ات هستم ØŒ پرستاری Ú©Ù† .من آن یهوه Ùˆ الله نیستم Ú©Ù‡ ازتو، آداب Ùˆ تعظیم Ùˆ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ وتسلیم میخواهند . در پیوند بامن خدای مهر( سیمرغ ) :
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
هرچه میخواهد دل تنگت بگوی
چون او میداند Ú©Ù‡ « تعظیم Ùˆ تجلیل وتسلیم Ùˆ ... » با « وصال Ùˆ آمیختگی ØŒ دوضد جمع ناشدنی هستند . در رابطه عشق ØŒ این تسلیم شدگی Ùˆ عبودیت Ùˆ خود ذلیل Ùˆ عاجزسازی ØŒ .... Ù…ØÙ„ÛŒ از موجودیت ندارد . آمیختن اینها باهم ØŒ Ø³ÙØ³Ø·Ù‡ است .
تعظیم Ùˆ مواصلت ØŒ دو ضدند در ÙØ³ØØªÙ وصل ØŒ آن ØŒ هبا شد
ادب عشق ، جمله بی ادبی است
اÙمّـة العشق ØŒ عشقهم ØŒ آداب
لذت عشق با دماغ آمیخت کامتزاج العبید با لارباب
این اندیشه « ترک ونÙÛŒ ٠ادب Ùˆ صورت وترتیب ورسم »، یک راست، به تصویر « آب بودن جـان ØŒ شیـرابه بودن جان » بازمیگردد ØŒ چون آنچه آبکیست ØŒ از « Ø³ÙØª شدن دریک Ø´Ú©Ù„ » ØŒ از« یک صورت ثابت به خود Ú¯Ø±ÙØªÙ†Â» امتناع میورزد . « جان » ØŒ هنگامی جانست Ú©Ù‡ موج بزند ØŒ روان بشود ØŒ Ø§Ø²ØØ§Ù„ت سبوئی Ùˆ کوزه ای Ùˆ پیاله ای ØŒ خودرا برهاند ØŒ Ùˆ جوی Ùˆ رود Ùˆ سیلاب روان بشود، ثابت دراین Ø´Ú©Ù„ Ùˆ آن عبارت Ùˆ این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ÙˆØ¢Ù† آیه نماند . آنچه جان را تبدیل به سبو وکوزه Ùˆ Ù¾ÛŒØ§Ù„Ù‡Ù Ø³ÙØª میکند ØŒ بشکند . درغزلیات مولوی ØŒ ازیکسو، جان ØŒ اینهمانی با « تصویر مرغ » دارد ØŒ ازسوئی دیگر، اینهمانی با « آب Ùˆ شیرابه وشیره Ùˆ بـاده » دارد . ازاین رو Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ خدا ØŒ آوه = آپه بود ØŒ چون جان روان درهمه چیزها بود. سهراب ومهراب Ùˆ رودابه ... همه خودرا ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ سیمرغ ( = آوه ) میدانستند . خدا ØŒ رود٠وه دایتی بود ( رود دایه به ) . هنوز در کتابهای لغت، میتوان دید Ú©Ù‡ « جان ØÛŒÙˆØ§Ù† » ØŒ شیر Ùˆ روغن Ùˆ شیرابه اوست . جان هرچیزی ØŒ مان Ùˆ شیرابه Ùˆ شیره Ùˆ صمغ ( ژد = Ú¯Ù€ÙÙ… =انگم ) Ùˆ Ø§ÙØ´Ø±Ù‡ آن چیزهست . جوهر هرچیزیEssenze ØŒ شیرابه درون آن چیزاست .هرچه دریک Ø´Ú©Ù„ Ùˆ واژه Ùˆ عبارت ØŒ Ø§ÙØ³Ø±Ø¯ وماند ØŒ جان نیست . نام این « شیرابه » Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ « مان » Ùˆ « خور» Ùˆ « خورآوه=خرابه » Ùˆ « آوخون = خونابه » Ùˆ « ژد » بوده است . خرابات وخرابه Ùˆ خراÙÙ‡ Ùˆ « خرّم » .. همه ازاین ریشه، برخاسته اند . اصل Ùˆ ØÙ‚یقت چیزها ØŒ Ú©Ù‡ روانند Ùˆ طبعا نمیتوان آنهارا تسخیر Ùˆ تصر٠کرد Ùˆ بدام انداخت واسیر خود ساخت ØŒ بنام « خراÙـه » ØŒ زشت Ùˆ بدنام شده اند ØŒ تا همه ØŒ پشت به « اصل Ùˆ ØÙ‚یقت Ùˆ جان چیزها » بکنند .
« جانان » ØŒ شیرابه Ùˆ جوهر درونی همه چیزهاست . نام دیگر این شیرابه وروغن ØŒ همان « Ù‚ÛŒ = Ú¯ÛŒ = جی » بوده است، Ú©Ù‡ به معنای جان است ØŒ Ùˆ پیشوند واژه « جان = Ú¯ÛŒ + یان » است . اینست Ú©Ù‡ درکتب لغت ،« Ú¯ÛŒ » ØŒ معنای آبگیرو تالاب هم دارد . اندیشه ٠« همجانی Ùˆ یکتاجانی » ØŒ بیان زیستن باهمدیگر از تـه قلب ØŒ ازبÙÙ† هستی ØŒ از ØÙ‚یقت Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ دردرونه خود، ازجان روان ٠خود هست ØŒ نه با صورت وشکلی Ú©Ù‡ اجتماع Ùˆ قانون Ùˆ سیاست Ùˆ مذهب Ùˆ مسلک Ùˆ عقیده ØŒ به ما، درظاهر داده است ØŒ ومارا درآن قالب ØŒ ریخته واسیرو زندانی ساخته است . اینکه سیمرغ ØŒ هم مرغ Ùˆ هم آبست ØŒ ازهمان اندیشه Ú©Ù‡ سیمرغ ØŒ « آسمان ابری » است ØŒ نمایان میگردد . سیمرغ درهمه جا درشاهنامه ØŒ به Ø´Ú©Ù„ ابرتاریک، نمایان میگردد . سیمرغ ØŒ هم ابر تاریک Ùˆ بارا Ù† زاست ØŒ Ùˆ هم زننده برق است ( نام برخ اسود درعطار ازاین تصویر برمیخیزد ) . به عبارت دیگر، سیمرغ ØŒ تاریکست Ú©Ù‡ ازخود، روشنی را میزاید. « ابـر» ØŒ اساسا به معنای « آب + ور» ØŒ آبستن به آب است . اینست Ú©Ù‡ دیده میشود سیمرغ ØŒ هم مرغ است ( سمندر) است، Ùˆ هم اقیانوس است، Ú©Ù‡ درسانسکریت Ùˆ اردو، « سمندر» نامیده میشود . « سمندر» ØŒ مانند سیمرغ و« تصویر مرغ بطورکلی » ØŒ نماد باز زائی و« ازنو زنده شوی درجانان » است . ازاین رو گوراب رستم Ùˆ زال Ùˆ گرشاسپ را، در شهر « سمندر » میدانند ( گرشاسپ نامه ) . جان، به خودی خودش ØŒ ویژگی ازنو زائی Ùˆ ÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯ را دارد . جان، درخود، اصل باز زیستی را دارد . ازاین رو ست Ú©Ù‡ مولوی Ú¯ÙØªÙ‡ :
جمله جان شو ، ارکسی پرسد ترا ...... توکئی ؟
گو : « هر زمانی جان نو » .
اینست Ú©Ù‡ شناختن ØÙ‚یقت یک چیز ØŒ شناختن جان روان آن چیزهست . هرچیزی را از شیرابه Ùˆ شیره اش میتوان شناخت ØŒ نه از پوسته Ùˆ صورتش . یک چیزی ØŒ روشن میشود ØŒ وقتی شیره وخور Ùˆ خونابه Ùˆ Ø§ÙØ´Ø±Ù‡ اش ØŒ پدیدارشود . ازاین رو چون« رشنواد» یا « رشن» ØŒ خدای چرخشت ( Ú¯Ø±ÙØªÙ† آب انگور) بود ØŒ خدای بینش Ùˆ قضاوت Ùˆ پیدایش Ø¢ÙØªØ§Ø¨ نیز بود . ازاین رو بود Ú©Ù‡ Ú¯Ø±ÙØªÙ† « Ø§ÙØ´Ø±Ù‡ هوم » ØŒ Ú©Ù‡ دراصل به معنای « Ù†ÛŒ » بوده است ØŒ بیان شناخت درونه بود . Ú¯Ø±ÙØªÙ† شیره هوم ØŒ روندی همانند « زائیدن » شمرده میشد . این بود Ú©Ù‡ « Ú¯Ø±ÙØªÙ† Ø§ÙØ´Ø±Ù‡ هوم » ØŒ بیان ÛŒØ§ÙØªÙ† بینش به جان یک چیز بود .« راستی » ØŒ Ø§ÙØ´Ø±Ø¯Ù† Ùˆ بیرون آوردن جان یک چیزهست . چون رشنواد ØŒ خدای چرخشت Ùˆ خدای شناخت Ùˆ داوری ( پیدایش روشنی ) بود ØŒ به همین علت درقضاوت ØŒ به اشخاص سه یا چهارجام باده میدادند ØŒ تا ØÙ‚یقت را « Ù‚ÛŒ کند ØŒ Ø¨Ø´Ú©ÙˆÙØ¯ » ØŒ چنانکه تخم با نوشیدن آب ØŒ ØÙ‚یقت درونش را Ù…ÛŒØ´Ú©ÙˆÙØ¯ . ØØªØ§ هخامنشیها بنا بر هرودوت ØŒ در مجلس رایزنیها ØŒ باده مینوشیدند ØŒ تا راست بگویند .همین اندیشه « مستی Ùˆ راستی » ØŒ در Ø¹Ø±ÙØ§Ù† باقی ماند .
انسان درمستی است Ú©Ù‡ گوهر ٠جانش را آشکار میسازد . مستی ØŒ این ÙØ±ÙˆØ´Ú©Ø³ØªÙ† قشرهای سخت Ùˆ Ø³ÙØª شده درتÙکرو درعقیده است . این صورتهای وشکلها Ùˆ مراسم Ùˆ آداب Ùˆ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª ØŒ سبوهائی هستند Ú©Ù‡ نمیگذارند ØŒ آب از درون به بیرون ØŒ بتراود Ùˆ به جوی بپیوندد . Ø´Ú©ÙØªÙ† همین « Ù‚ÛŒ کردن » است . شیرابه Ú¯Ø±ÙØªÙ† ØŒ همان زایانیدن است .« معنا= مانا= شیرابه » باید با درد زه ØŒ ازصورت ØŒ زاده شود . جان را باید از این صورتها Ùˆ عبارتها Ùˆ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª Ùˆ آداب ØŒ زایانید .
شیرابه چیزها ØŒ معمولا دوویژگی دارند . یکی آنکه آبکی Ùˆ روانند Ùˆ دیگر آنکه « اصل آمیزنده هرچیزی » هستند . درجان انسانها ØŒ اصل باهم آمیزنده ØŒ اصل اجتماعساز وجود دارد . درست پوسته ها Ùˆ صورتها Ùˆ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª ØŒ تراوش مستقیم جانهارا باز میدارند . آن چیزی ØŒ جان انسانهاست Ú©Ù‡ انسان هارا باهم میآمیزد ØŒ Ùˆ تاءسیس جامعه میکند .« وجود جامعه » را نباید یک چیز بدیهی Ú¯Ø±ÙØª ØŒ Ú©Ù‡ درتاریخ ØŒ یکباربرای همیشه ØŒ واقعیت ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است . جامعه ای ØŒ جامعه زنده است Ú©Ù‡ همیشه در روند تاءسیس نوبه نو خود هست . پس شناخت « اصول آمیزش انسانها باهم ØŒ یا عشق » ØŒ « شناخت جان انسانها » است . ما موقعی دوجان را میشناسیم ØŒ Ú©Ù‡ کش٠کنیم Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ نیروئی آن دوجان را با هم میآمیزد Ùˆ باهم یوغ وهمزاد میکند . چگونه میتوان دو انسان، دو خانواده ØŒ دوقوم ØŒ دوملت .... را به هم پیوند دادوباهم آمیخت ØŒ درک شناخت ٠جان آن انسانها ØŒ Ùˆ خانواده ها Ùˆ قومها Ùˆ ملتها.. است . چگونه میتوان Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ وانسانهای گوناگون را دریک شهر، دریک اجتماع باهم آمیخت Ùˆ بهم پیوند داد ØŒ « شناخت جان آن انسانها » است . این سراندیشه ØŒ سراندیشه جامعه ساز ØŒ یا موءسس یک جامعه Ùˆ شهر Ùˆ ملت است. دربرابر این سراندیشه ØŒ سراندیشه « Ú©ÛŒÙØ± Ùˆ پاداش دادن » ØŒ ایجاد عدالت ( داد Ùˆ ØÙ‚وق Ùˆ قانون ) برپایه جزاء هست . جامعه را دراثر دادن پاداش صØÛŒØ Ùˆ مجازات صØÛŒØ به تک تک Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ ØŒ میتوان نگاهداشت . سراندیشه Ú©ÛŒÙØ±Ùˆ پاداش ØŒ نیاز به « شناخت ÙØ±Ø¯ دریک صورت ثابت ومجزا » دارد . جامعه ØŒ نگاهبانی میشود ØŒ وقتی Ú©Ù‡ صورت Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ ØŒ ازهم مجزّ ا گردند . عدالت جزائی ØŒ گرانیگاه را از « جامعه سازی Ùˆ سراندیشه جامعه ساز» ØŒ به « نگاهبانی جامعه درجزاء » انتقال میدهد . گرانیگاه جامعه ØŒ از« آمیزش جانی » ØŒ به « جدائی صورتها= Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ » ازهم ØŒ کشیده میشود . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ روشنی Ùˆ بینش درپیدایش شیرابه Ùˆ شیره جانها بود ØŒ ولی در میترائیسم Ùˆ در آموزه زرتشت ØŒ روشنی Ùˆ بینش ØŒ جدا ساختن دو چیز آمیخته شده بهم است . درست ØŒ گرانیگاه پدیده روشنی Ùˆ شناخت ØŒ جداساختن « شیره های به هم آمیخته » است . این سراندیشه، درست درهمان تصویر« همزاد « زرتشت ØŒ موجود هست . «همزاد » زرتشت ØŒ نه تنها دوقلوی بهم چسبیده نیستند ØŒ بلکه دوقولوی کاملا متضاد Ùˆ ازهم شناختنی هستند ( دوبدیل روشن ومتمایز ازهم ). Ù…Ùهوم روشنی Ùˆ بینش زرتشت ØŒ با این سراندیشه٠هـمزادش ØŒ بنیاد گذارده میشود .
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی « زندگی » ØŒ اینهمانی با « جی = یوغ ÙˆØ¬ÙØª وهمزاد » ØŒ Ùˆ با « Ù‚ÛŒ = روغن، واصل آمیزندگی » داشت ØŒ Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه در تصویر زرتشت ØŒ همزاد(=جیما، Ú©Ù‡ همان جی میباشد ) ØŒ دوضد« جی » Ùˆ « اجی » Ú©Ù‡ ازهم بطورپیوند ناپذیری ازهم بریده اند ØŒ شدند . زرتشت درست« همزاد= جیما» را، اضداد « جی » Ùˆ « اجی= اژی = اژدها » میداند . Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری ØŒ همزاد «= جیما = یوغ » را، همان « Ù‚ÛŒ = شیره ØŒ ویا اصل اتصالی Ú©Ù‡ روانست »میداند . اختلا٠پیآمدهای این دو سراندیشه ØŒ در سه داستان Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† رستم ØŒ بخوبی وبرجسته ØŒ رستم ØŒ نمودارمیشود . داستان Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† رستم ØŒ داستانیست Ú©Ù‡ پیشینه بسیارکهنتر از اندیشه های زرتشت دارد . دراین داستان Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† « خود آزمائی ØŒ برای رسیدن به بینشی Ú©Ù‡ جامعه انسانی را ØŒ ازآزاربرهاند » ØŒ رخش Ùˆ رستم باهم، نماینده اندیشه « Ø¬ÙØª ویوغ وهمزاد » هستند . رخش Ùˆ رستم ØŒ « همزاد نا گسستنی ازهم » هستند . وقتی رستم درخوان یکم، Ú©Ù‡ نخستین مرØÙ„Ù‡ خود آزمائیست ØŒ میآساید Ùˆ آرام میگیرد ØŒ رخش ØŒ بیداروهوشیاراست . یکی ازهمزاد درخواب Ùˆ همزاد دیگری، بیداراست . رخش ،که « اسب » است ØŒ بنا بر اوستا ( بهرام یشت Ùˆ دین یشت ) دارای چشمانیست Ú©Ù‡ درتاریکی ÙØ´Ø¨Ø§Ù† تار، موئی رانیز ازدورمی بیند ومیشناسد ( بینش درتاریکی ) . چنین چشمی Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی، اینهمانی با « دین = بینش زایشی Ùˆ جانی » داده میشود . دین ØŒ آموزه زرتشت یا Ù…ØÙ…د Ùˆ عیسی Ùˆ.. نیست ØŒ بلکه بینش جان درتاریکی جستجو Ùˆ آزمایش است . رخش، « چشم جان رستم » است . درنخستین ماجرای Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† ØŒ انسان ØŒ نخستین اشتباه خود را میکند . رستم درجائی میآرامد Ú©Ù‡ درست جای بیمست، ولی او نمیداند. زندگی کردن ØŒ همیشه با امن پنداشتن ٠آنچه درØÙ‚یقت ناامن است، آغازمیشود . انسان ØŒ راهی میرود Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ پندارد، راه راستین است ØŒ ولی Ú©Ú˜ راهه است . انسان ØŒ Ùکری برمیگزیند Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ انگارد ØŒ ØÙ‚یقت است ØŒ ولی درست سرچشمه دروغ Ùˆ باطل وناØÙ‚ست . این اندیشه ØŒ با اندیشه زرتشت درگاتا ÙØ±Ù‚ دارد Ú©Ù‡ انسان ØŒ بخوبی جی Ùˆ اجی را ازهم ØŒ پیشاپیش Ù…ÛŒ بیند وبی هیچ اشتباهی میتواند برگزیند .
( رستم ) یکی نیستان ، بسترخواب ساخت
دربیم را ، جای ایمن ، شناخت
رستم ، جایگاه بیمناکی را که خطر آزار جان( کشته شدن ) هست ، درست جای ایمن میشناسد . رستم جائی را برای آرامش زندگی برمیگزیند ، که خطر دریده شدن ازاصل آزار ( شیر درنده ) هست .
درآن نیستان ، بیشه شیربود که پیلی نیارست ازآن ، نی، ربود
چو یک پاس بگذشت ، درّنده شیر
به پیش کنام خود آمد ، دلیر
بـÙÙ†ÛŒ بر ØŒ یکی پیلتن ØÙته دید براو، یکی اسپ Ø¢Ø´ÙØªÙ‡ دید
نخست اسپ Ø±Ø§Ú¯ÙØª باید شکست Ú†Ùˆ خواهم خود آید سوارم بدست
این اسب بیدار، یا این چشم جان ( خرد ) را، باید نخست ازبین برد. رخش بیدار( خرد= چشم جان ) ØŒ برغم آنکه Ù‡Ù…Ø²Ø§Ø¯ÙˆØ¬ÙØªØ´ خوابست ØŒ ازجان ØŒ دربرابر شیر( اصل آزار) Ø¯ÙØ§Ø¹ میکند . مهررخش به رستم ØŒ جان رستم را Ú©Ù‡ ازروبروشدن با خطر بیخبراست ØŒ میرهاند . رخش( چشم = خرد ) در تاریکی ØŒ ضد زندگی را میشناسد، Ùˆ به تنهائی ،ازعهده Ø¯ÙØ§Ø¹ ازجان برمیآید . این اندیشه ØŒ با اندیشه ای Ú©Ù‡ زرتشت در نالیدن Ú¯Ù€ÙØ´ ( تصویرگاوی Ú©Ù‡ نماد مجموعه جانهای بی آزاراست = جانان ) بیان میکند ØŒ Ùˆ خود را بی یارو یاور میداند، Ùˆ دنبال « منجی زندگیش از آزار » میگردد ØŒ ÙØ±Ù‚ Ú©Ù„ÛŒ دارد . این اندیشه، برپایه اصالت جان Ùˆ خردی Ú©Ù‡ مستقیما ازجان، برای نگاهبانی جان پیدایش Ù…ÛŒ یابد ØŒ قراردارد . چشم جان ( خرد زاده ازجان ) ØŒ برغم خواب آلودگی Ùˆ غÙلت Ùˆ اشتباه درشناخت Ø¬ÙØªØ´ ØŒ ازعهده Ø¯ÙØ§Ø¹ ازجان برمیآید. آنچه Ùوری به چشم Ù…ÛŒØ§ÙØªØ¯ آنست Ú©Ù‡ رستم ØŒ به خود یقین دارد Ú©Ù‡ برغم پیش آمد خطری غیر منتظره ØŒ « بینش جانی او ØŒ به هنگام » پدیدار خواهد شد . Ø±ÙØªÙ† به Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† رستم ØŒ Ø±ÙØªÙ† به پیشواز « غیر منتظره ها » است . در هرآنی ØŒ برغم امید Ùˆ پیشدانی های انسان ØŒ غیرمنتظره ای هست . خرد Ùˆ دین ( بینش زایشی با چشم جان ) ØŒ آمادگی برای برخورد با هنگام ØŒ برای رویاروشدن با غیرمنتظره ØŒ با آنچه ØØ³Ø§Ø¨ نشده Ùˆ روشن نشده ØŒ با آنچه ناشناخته Ùˆ بیگانه است ØŒ میباشد . خرد زال زری ØŒ مانند خرد زرتشت ØŒ تنها خرد برگزیننده میان دوبدیل متمایزو شناخته نیست ØŒ بلکه خردیست برای برخورد با « خلا٠انتظارها» ØŒ « با هنگام » . خرد ØŒ با هنگام ناشناخته Ùˆ بیگانه کار دارد ØŒ نه با « انتخاب صراط مستقیم از صراط غیرمستقیم » . :
( شیر) سوی رخش رخشان، بیامد دمان
چو آتش بجوشید، رخش آن زمان
دو دست اندر آورد و زد برسرش
همان تیز دندان ، به پشت اندرش
همی زدش برخاک ، تا پاره کرد
ددی را بدان چاره، بیچاره کرد
چو بیدارشد رستم تیز جنگ جهان دید برشیر درنده تنگ
چنین Ú¯ÙØª با رخش، کای هوشیار
Ú©Ù‡ Ú¯ÙØªØª Ú©Ù‡ با شیر Ú©Ù† کارزار ØŸ
پس از دیدن چنین واقعه ای ، واطمینان اینکه چشم جانش، برغم خواب آلودگیش میتواند با هرهنگام ناشناخته ای روبروشود ، رستم بادل آسوده ، بخواب ادامه میدهد
Ø¨Ú¯ÙØª ÙˆØ¨Ø®ÙØª Ùˆ برآسود دیر Ú¯Ùˆ نامبردارو گرد دلیر
بخوبی میتوان دیالکتیک تصویرجان را دراین داستان دید Ú©Ù‡ « اصل بیداری ØŒ Ø®ÙØªÙ‡ Ø´Ú©Ù„ » درجان موجود است . انسان برغم غÙلت Ùˆ اشتباه ØŒ اصل بیداری را به Ø´Ú©Ù„ Ù Ø®ÙØªÙ‡ ØŒ درجان ٠خود دارد Ú©Ù‡ در آموزه زرتشت نیست . بقول مولوی
او بزیر کاه ØŒ آب Ø®ÙØªÙ‡ است پامنه گستاخ، ورنی Ø±ÙØª سر
Ø®ÙØªÙ‡ Ø´Ú©Ù„ÛŒ ØŒ اصل هر بیدارئی
تا زخوابش ، تو نخسپی ای پسر
در این داستان دیده میشود Ú©Ù‡ همیشه « اژی » ØŒ ناشناخته ØŒ درتاریکی هنگام ØŒ در« اشتباه ٠پیش بینی » ØŒ در« اعتماد به آنچه غیرقابل اعتماد است » به زندگی میتازد . زندگی ØŒ جای انتخاب میان یک راه راست Ùˆ یک راه Ú©Ú˜ نیست . زال برای رستم دوراهی Ú©Ù‡ Ø¯Ø±Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† زندگی پیش خواهد آمد ØŒ چنین بیان میکند:
ازاین پادشاهی بدان ØŒ Ú¯ÙØª زال
دو راه است ، هر دو به رنج و وبال
یکی دیر باز، آنکه کاوس Ø±ÙØª
ودیگر Ú©Ù‡ بالاش باشد Ø¯ÙˆÙ‡ÙØª
پرازشیرو دیو است و پر تیرگی
بماند برو چشمت ازز خیرگی
تو کوتاه بگزین ØŒ Ø´Ú©ÙØªÛŒ ببین
Ú©Ù‡ یارتو باشد جهان Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†
اگرچه به رنجست ، هم بگذرد
Ù¾ÛŒ « رخش ÙØ±Ù‘Ø® » ورا بسپرد
یکی ازاین دوراه ØŒ راهیست Ú©Ù‡ کاوس Ø±ÙØª وخود وملت را به خواری Ùˆ اسارت Ùˆ مذلت انداخت، Ùˆ راه دیگر، پرازشیرو دیو Ùˆ تیرگیست ( نه روشنی ØŒ Ùˆ نه صراط مستقیم ) . تو این راه پرخطرو تاریک Ùˆ تیره را برگزین ØŒ تا Ø´Ú©ÙØªÛŒÙ‡Ø§ ببینی، وخود را بیازمائی Ùˆ بیدارشوی . Ùˆ این رخش ÙØ±Ù‘Ø® ( چشم جان = خرد ) است Ú©Ù‡ ترا دراین راه تاریک Ùˆ پرخطر، راهنمائی خواهد کرد Ùˆ توانست این راه پر رنج را بسپرد . خرد یا چشم جان ØŒ دراین گونه راه تیره Ú©Ù‡ پر ازهنگامهای ناشناخته است ØŒ گشوده Ùˆ پرورده میشود ØŒ نه درصراط مستقیم وروشن . خوب دیده میشود Ú©Ù‡ راه روشن Ùˆ صراط مستقیمی Ú©Ù‡ کسی بدان اعتماد کند، نیست، بلکه باید به خرد یا « چشم جان خود » اعتماد کرد .
Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه برای زرتشت ØŒ Ú˜ÛŒ Ùˆ اژی در تضاد باهم، کاملا روشن Ùˆ مجزا ØŒ برای برگزیدن Ùˆ رد کردن پیش انسان ØØ§Ø¶Ø±Ù†Ø¯ . زرتشت ازهمان آغاز،عاقبت را میبیند . Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه انسان ØŒ باید همیشه ØŒ ØØªØ§ درآسودگی ØŒ نیز Ø®ÙØªÙ‡ بیدارباشد . انسان، نیاز به « چشم جان ØŒ خرد هنگام شناس » دارد ØŒ نه به صراط مستقیم .