جايگاه انسان در ادبيات مدرن --- عباس موذن
جايگاه انسان در ادبيات مدرن عباس موذن
" آن Ú†Ù‡ مردم بيش ازهر چيز ازآن مي ترسند برداشتن گامي نو Ùˆ يا Ú¯ÙØªÙ† كلامي تازه است ."
اين سخن را داستايوسكي از زبان "راسكولنيكÙ" مي گويد Ø› نيچه معتقد است ØŒ Ø³ÙØ± به وادي مدرن مخاطره هاي عميق Ùˆ مخصوص به خود را دارد ØŒ Ùˆ راسكولنيك٠نيز با جنايت خود اين گام تازه Ùˆ مدرن را برد مي دارد! اين ØØ±ÙƒØª يا اولين گام ØŒ نيازمند اضطراب Ùˆ دلهره اي جدي است تا بتواند انسان آسيب پذير Ùˆ مضطرب را معرÙÙŠ كرده Ùˆ جهان Ùكري نويني را براي او بنا كند .هنريك ايبسن ØŒ اولين نمايشنامه نويس مدرن نروژي مي گويد: " وظيÙÙ‡ ÙŠ بزرگ زمانه ما اين است كه نهادهاي كهنه ÙŠ موجود را منهدم كنيم Ùˆ از نو بسازيم" Ùˆ البته آنتوان چخو٠در مرغ دريايي خود از زبان ترپيل٠اعترا٠مي كند كه " ما به ÙØ±Ù… هاي نو نيازمنديم Ùˆ بدون شكل هاي نو Ùˆ تازه ما هيچ چيز نداريم."
انسان ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„يته در تنبلي Ùˆ تن پروري ابلومو٠گونه ÙŠ خود دست Ùˆ پا مي زد Ùˆ كاري به جز چرتكه انداختن در ØµÙˆØ±ØªØØ³Ø§Ø¨Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ براي ميهماني ها Ùˆ خوش گذراني هاي خود نداشت . شايد به همين خاطر بود كه شاعر Ùˆ نويسنده ÙŠ آمريكايي در دهه 1930 اعلام كرد كه " مي بايست هنر را نو كنيم."
براي ورود به دنيايي مدرن Ùˆ يا هر جهان Ùكري نويني ديگر مي بايست از ارزشهايي كه بشر در برهه اي از زمان ابتدا آگاهانه آنها را به كار گمارده Ùˆ پس از چندين نسل ØŒ كوركورانه به آنها Ø§ØØªØ±Ø§Ù… مي گذارد Ùˆ سر ÙØ±Ùˆ مي آورد به عبارت ديگر به "لاشه مقدسات"
تبديل شده اند شجاعانه گذر كرد . به Ú¯ÙØªÙ‡ ديگر چون آنها به خودي خود از بين نمي روند بايد آنها را سر بريد . چرا كه برداشت انسان صنعتي از واقعيت موجود ديگر برداشتي يكطرÙÙ‡ Ùˆ تك بعدي نيست واقعيت به نسبت كنشي كه آدمي در مراØÙ„ مختل٠زمان ( نه زمان Ùيزيكي كه در عقربه ÙŠ ساعت مي بينيم بلكه زماني كه در Ø±ÙˆØ Ø§Ù†Ø³Ø§Ù†Ù‡Ø§ كش Ùˆ قوس دارد) تغيير مي كند . ØÙ‚يقت آن چيزي نيست كه چشمان ما مي بيند بلكه رخدادي ست كه بر وجود دروني ما تاثير گذارده Ùˆ موجب Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÙŠ Ùˆ يا شادي خاطرمان مي شود .
نيچه معتقد بود ، خدا را بايد كشت و ابر انسان را جايگزينش كرد ! اما كسي نمي تواند در جايگاه انسان كامل قرار گيرد مگر آنكه جسارت و شجاعت به قتل رساندن سنت هايي را داشته باشد كه مانعي براي رشد او شده اند . البته منظور نيچه ، كشتن آن خدايي ست
كه به مرور زمان توسط مردم از اصل خود تغيير شكل داده است . خدايي كه به تعداد علايق Ùˆ سليقه هاي آدمي تكثير شده است. هرچند كه اينكار در طول تاريخ هميشه Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ Ùˆ خواهد Ø§ÙØªØ§Ø¯ چرا كه هنجارهاي اجتماعي همچنين سنتهاي اجتماعي به مرور زمان كارآيي خود را از دست مي دهند Ùˆ "زندگي" عناصر پيش برنده ÙŠ خود را دوباره جايگزين آنها مي كند .
داستايوسكي در در جنايت Ùˆ Ù…ÙƒØ§ÙØ§ØªØŒ چنين مي كند . معاني موجود را شكسته Ùˆ تعاري٠نويي ازآن Ú†Ù‡ در شعور يك جامعه ÙŠ پير Ùˆ ÙØ±ØªÙˆØª موجود است را ارائه مي دهد. از همين است كه منتقدين يكي از اولين رمان هايي كه به Ø·Ø±Ø ØªÙكر مدرن مي پردازد را جنايت Ùˆ Ù…ÙƒØ§ÙØ§Øª مي دانند .
از ديگر نويسنده گاني كه به دغدغه هاي آدمي در عصر شروع تكنولوژي مي پردازدمي توان به ÙØ±Ø§Ù†ØªØ³ كاÙكا، بورخس Ùˆ همچنين ØŒ مارسل پروست اشاره كرد .
به قول كامو Ùˆ سارتر ØŒ كاÙكا را مي توان يكي از قوي ترين نويسنده گان پست مدرن به شمار آورد . نگاه Ù…ØªÙØ§ÙˆØª كاÙكا به داستان Ùˆ Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ ÙŠ گسترده Ùˆ راهبردي وي از سبك Ùˆ بازي هاي زباني در خلق يك اثر ØŒ Ùˆ به ØØ§Ø´ÙŠÙ‡ كشيدن گره هاي داستان است كه موجب مي شود از ديگر نويسندگان هم عصر خود متمايز Ø§ÙØªØ¯ . وجه تمايز نزديكي را مي توان درآثار بورخس Ùˆ كاÙكا قائل شد . در آثار بورخس به عنوان نويسنده اي پست مدرن ØŒ مي توان رد پاهايي از ادگارآلن پو را نيز مشاهده كرد. آلن پو معتقد بود كه انسان نبايد خود را دراختيار موقعيت هاي روزمره Ùˆ صر٠زندگي قرار دهد . او روزمره Ú¯ÙŠ را از تخيل تهي مي دانست . البته مارسل پروست نيز به عنوان نويسنده اي مدرن نيز چنين مي كند . پروست با ساختن چند گره ÙŠ كوچك ØŒ از گره اصلي داستان دورشده اما براي گشودن آن دوباره به گره ÙŠ اصلي برگشته Ùˆ شروع به Ø·Ø±Ø Ùˆ گسترش موضوع مي كند . هرچند كه پروست بيشتر نوشته هايش را خود تجربه كرد اما پيش از نوشتن آن ها روي كاغذ ابتدا زمان Ùˆ مكان معمول را درهم شكسته ØŒ دوباره با مهارت Ùˆ به گونه اي نو بازسازي مي كند . به نظر بورخس ØŒ يك اثرادبي مي بايد از تجربه هاي شخصي ÙØ±Ø§ØªØ± رود . نويسنده بايد بتواند تجربه هاي شخصي Ùˆ روزمره اي را كه هر روز در كنارش جريان دارد را ابتدا ذخيره كرده Ùˆ سپس از پتانسيل به دست آمده ØŒ ‌آن ها را با رويدادهاي مهم Ùˆ Ø´Ú¯ÙØªÙŠ ÙƒÙ‡ مي توانند مستقل Ùˆ تاثير گذارهم باشند ØŒ در يك ديگر تنيده Ùˆ به چالش درآورد . شايد Ùقط دراين جا مي توان ØªÙØ§ÙˆØª Ùˆ قابليت مهم رمان پست مدرن با رمان نو كه هستي را تا مرتبه اشياء Ùˆ نمونه برداري ديكته وار از طبيعت تنزل مي دهد ØŒ Ùˆ يا رمان هايي به سبك رئاليسم جادويي را شناخت .
كاÙكا ØŒ با Ø·Ø±Ø Ù…Ø¹Ù…Ø§ Ùˆ راز در داستان هاي خود ÙØ¹Ù„ نوشتن را از جبرگرايي يك جامعه شناختي يا روان شناختي كه مي كوشد نويسندگي را با منابع مادي Ùˆ Ùيزيكي ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ رها مي سازد . درمكتب رئاليسم جادويي ØŒ Ø³ØØ± Ùˆ جادو به گونه اي با عناصر جادويي كنارهم قرار مي گيرند كه نياز Ùˆ خاستگاه شخصيت Ùˆ كاراكتر رمان را ارضاء كنند . به بيان ديگر، او عناصر Ùيزيكي را آنگونه كه شخصيت هاي داستان در مخيله خود دوست داشته Ùˆ تصور مي كنند دراختيار آن ها قرار مي دهد . به گونه اي كه واقعيت Ùˆ جادو با هم مخلوط شده Ùˆ با كمك يكديگر ØŒ زمان Ùˆ مكاني مطلوب را پي ريزي مي كنند. اما شخصيت هاي كاÙكا ØŒ رها از نيازهاي روزمره ،‌ خود تبعيد شده هايي هستند كه مي توانند تمام مرزها، اعم ازاخلاقي، قانوني، ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ùˆ رواني را در نوردند براي انسان مدرن هيچ مدينه ÙŠ ÙØ§Ø¶Ù„Ù‡ اي وجود ندارد . انسان درهياهوي اين قرن â€â€ØŒ اسير در ØØ¬Ù… هاي سيماني Ùˆ زمخت ØŒ غريب است Ø› غريبه اي كه مانند پرومته ØŒ خود به خود توان Ùˆ لياقت آن را دارد كه ØµØ§ØØ¨ همه ÙŠ ارزشها باشد . انسان مستوجب Ø§ØØªØ±Ø§Ù… است . هيچ نيرويي ØÙ‚ آن را ندارد كه انسان را ولو در پست ترين نقطه از هستي ØŒ تØÙ‚ير كند . با اين همه او خدايی ست Ù…ØÙƒÙˆÙ… ØŒ كه در پست ترين درجات هستي عذاب بودن را تØÙ…Ù„ مي كند .
زنده به گور صادق هدايت نيز چنين است . سزيوÙ٠زنده به گور به مرگ دست نمي يابد Ùˆ نمي ميرد . به دنبال مرگ مي گردد Ùˆ شجاعانه او را به مبارزه مي طلبد ! صادق هدايت در زنده به گور همان سزيوÙÙŠ ست كه زنده گيش رهايش نمي كند .
زند Ú¯ÙŠ ØŒ سنگ قبري ست كه بر او ÙØ´Ø§Ø± مي آورد . به هر دري مي زند تا مرگ را به اسارت در آورده Ùˆ بر او پيروز شود . از ترياك Ùˆ ساينور كمك مي گيرد اما مرگ از او مي گريزد چرا كه عنصر زندگي ØŒ خود هيولايي ست كه خداوند براي عذاب او به نگهبانيش گمارده است !
از ميان نويسنده گان معاصر آمريكايي ØŒ مي توان به اچ . دي . سلينجر اشاره كرد . درون مايه ÙŠ داستان هاي سلينجر، تنهايي عميق Ùˆ بي رنگ انسان هاست . البته جنس اين تنهايي ØŒ Ù…ØªÙØ§ÙˆØª Ùˆ خاص است . او با خلق اين گونه شخصيت ها Ùقط ØØ³ همدردي خواننده را ØªØØ±ÙŠÙƒ مي كند . به همين ترتيب مي توان†، آكاكي گوگول را در داستان " شنل" مثال زد .
آكاكي كارمندي ست كه هيچ كدام از همكارانش او را نمي Ùهمند . مسخره اش مي كنند Ùˆ مثل يك دلقك به وي خنديده Ùˆ با او Ø±ÙØªØ§Ø± مي كنند . تا جايي كه آكاكي ÙØ±ÙŠØ§Ø¯ مي زند :
" دست از سرم برداريد . مگر من Ú†Ù‡ ÙØ±Ù‚ÙŠ با شما دارم ! "
در شنل ØŒ تنها كسي كه خواننده مي تواند با او همزاد پنداري كند ØŒ آكاكي ست . البته اين ترسو Ùˆ يا مسخره Ú¯ÙŠ آكاكي نيست كه به داستان نمود مي دهد بلكه موقعيت شغلي Ùˆ Ù…ØÙŠØ· كارمندي اوست كه ØÙ‚ير Ùˆ سياه جلوه مي كند . آكاكي التماس مي كند تا همكارانش او را اذيت نكنند . براي رهايي خود از موقعيت Ùˆ Ù„ØØ¸Ù‡ اي كه طبيعت Ùˆ يا سرنوشت براي او پيش آورده التماس مي كند ØŒ در صورتي كه شخصيت هاي كاÙكا از نظر روØÙŠ Ø¨Ø³ÙŠØ§Ø± قدرتمند Ùˆ نسبت به دوزخي كه در آن قرار داده شده اند آگاهند تا جايي كه هيچ كسي يا چيزي نمي تواند براي سئوال هايي كه Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠ كنند پاسخي در خور شاًن Ùˆ مرتبتشان ارائه دهد ! البته انسان هاي كاÙكا ØŒ اين قدرت Ùˆ توان را دارند كه تمامي مرزها Ùˆ هويت هاي مادي را به جريان هايي سيال تبديل كنند . همان گونه كه هنريك ايبسن نمايشنامه نويس مي گويد : " زندگي كردن ØŒ راه Ø±ÙØªÙ† با Ø§Ø´Ø¨Ø§Ø Ø§Ø³Øª اما نوشتن ØŒ به معني انديشيدن."
گاهي وقتها به راستي عمر كلمه ها طولاني تر از زمان نشده اند؟ به راستي آيا ما سعي نمي كنيم تا كلمه ها را به بردگي بكشيم ØŸ كلمه ها در مقايسه ÙŠ با زمان مثل كودكان Ùˆ پيرمردان به نظر مي آيند . زمان ( جان انساني) سرشار از انرژي است ولي واژه ها از كار Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ Ùˆ يا كند ØØ±ÙƒØª مي كنند . انسان در برابر پاسخ Ú¯ÙØªÙ† به نيازهاي دروني اش در چاله هاي تÙهيم مي Ø§ÙØªØ¯ . به قول لكان : « ØµØØ¨Øª كردن در بالاترين مرØÙ„Ù‡ اش نوعي پارازيت است »
اي كاش آدمهاي مرده مي توانستند بنويسند !
منابع :
جهان مدرن ( مالكوم برادبري، ترجمه ÙØ±Ø²Ø§Ù†Ù‡ قوجلو)
لوكاچ و جامعه شناسي ادبيات( جي.پاركينسون)
رؤيا Ùˆ تخيل در ابلوموÙ( Ùيث ويگزال)
لذت متن( رولان بارت)
جهان صنعتي Ùˆ ÙØ±Ù… هاي ادبي( لوسين گلدمن)
" آن Ú†Ù‡ مردم بيش ازهر چيز ازآن مي ترسند برداشتن گامي نو Ùˆ يا Ú¯ÙØªÙ† كلامي تازه است ."

اين سخن را داستايوسكي از زبان "راسكولنيكÙ" مي گويد Ø› نيچه معتقد است ØŒ Ø³ÙØ± به وادي مدرن مخاطره هاي عميق Ùˆ مخصوص به خود را دارد ØŒ Ùˆ راسكولنيك٠نيز با جنايت خود اين گام تازه Ùˆ مدرن را برد مي دارد! اين ØØ±ÙƒØª يا اولين گام ØŒ نيازمند اضطراب Ùˆ دلهره اي جدي است تا بتواند انسان آسيب پذير Ùˆ مضطرب را معرÙÙŠ كرده Ùˆ جهان Ùكري نويني را براي او بنا كند .هنريك ايبسن ØŒ اولين نمايشنامه نويس مدرن نروژي مي گويد: " وظيÙÙ‡ ÙŠ بزرگ زمانه ما اين است كه نهادهاي كهنه ÙŠ موجود را منهدم كنيم Ùˆ از نو بسازيم" Ùˆ البته آنتوان چخو٠در مرغ دريايي خود از زبان ترپيل٠اعترا٠مي كند كه " ما به ÙØ±Ù… هاي نو نيازمنديم Ùˆ بدون شكل هاي نو Ùˆ تازه ما هيچ چيز نداريم."
انسان ÙØ¦ÙˆØ¯Ø§Ù„يته در تنبلي Ùˆ تن پروري ابلومو٠گونه ÙŠ خود دست Ùˆ پا مي زد Ùˆ كاري به جز چرتكه انداختن در ØµÙˆØ±ØªØØ³Ø§Ø¨Ù‡Ø§ÙŠÙŠ ÙƒÙ‡ براي ميهماني ها Ùˆ خوش گذراني هاي خود نداشت . شايد به همين خاطر بود كه شاعر Ùˆ نويسنده ÙŠ آمريكايي در دهه 1930 اعلام كرد كه " مي بايست هنر را نو كنيم."
براي ورود به دنيايي مدرن Ùˆ يا هر جهان Ùكري نويني ديگر مي بايست از ارزشهايي كه بشر در برهه اي از زمان ابتدا آگاهانه آنها را به كار گمارده Ùˆ پس از چندين نسل ØŒ كوركورانه به آنها Ø§ØØªØ±Ø§Ù… مي گذارد Ùˆ سر ÙØ±Ùˆ مي آورد به عبارت ديگر به "لاشه مقدسات"
تبديل شده اند شجاعانه گذر كرد . به Ú¯ÙØªÙ‡ ديگر چون آنها به خودي خود از بين نمي روند بايد آنها را سر بريد . چرا كه برداشت انسان صنعتي از واقعيت موجود ديگر برداشتي يكطرÙÙ‡ Ùˆ تك بعدي نيست واقعيت به نسبت كنشي كه آدمي در مراØÙ„ مختل٠زمان ( نه زمان Ùيزيكي كه در عقربه ÙŠ ساعت مي بينيم بلكه زماني كه در Ø±ÙˆØ Ø§Ù†Ø³Ø§Ù†Ù‡Ø§ كش Ùˆ قوس دارد) تغيير مي كند . ØÙ‚يقت آن چيزي نيست كه چشمان ما مي بيند بلكه رخدادي ست كه بر وجود دروني ما تاثير گذارده Ùˆ موجب Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÙŠ Ùˆ يا شادي خاطرمان مي شود .
نيچه معتقد بود ، خدا را بايد كشت و ابر انسان را جايگزينش كرد ! اما كسي نمي تواند در جايگاه انسان كامل قرار گيرد مگر آنكه جسارت و شجاعت به قتل رساندن سنت هايي را داشته باشد كه مانعي براي رشد او شده اند . البته منظور نيچه ، كشتن آن خدايي ست
كه به مرور زمان توسط مردم از اصل خود تغيير شكل داده است . خدايي كه به تعداد علايق Ùˆ سليقه هاي آدمي تكثير شده است. هرچند كه اينكار در طول تاريخ هميشه Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ Ùˆ خواهد Ø§ÙØªØ§Ø¯ چرا كه هنجارهاي اجتماعي همچنين سنتهاي اجتماعي به مرور زمان كارآيي خود را از دست مي دهند Ùˆ "زندگي" عناصر پيش برنده ÙŠ خود را دوباره جايگزين آنها مي كند .
داستايوسكي در در جنايت Ùˆ Ù…ÙƒØ§ÙØ§ØªØŒ چنين مي كند . معاني موجود را شكسته Ùˆ تعاري٠نويي ازآن Ú†Ù‡ در شعور يك جامعه ÙŠ پير Ùˆ ÙØ±ØªÙˆØª موجود است را ارائه مي دهد. از همين است كه منتقدين يكي از اولين رمان هايي كه به Ø·Ø±Ø ØªÙكر مدرن مي پردازد را جنايت Ùˆ Ù…ÙƒØ§ÙØ§Øª مي دانند .
از ديگر نويسنده گاني كه به دغدغه هاي آدمي در عصر شروع تكنولوژي مي پردازدمي توان به ÙØ±Ø§Ù†ØªØ³ كاÙكا، بورخس Ùˆ همچنين ØŒ مارسل پروست اشاره كرد .
به قول كامو Ùˆ سارتر ØŒ كاÙكا را مي توان يكي از قوي ترين نويسنده گان پست مدرن به شمار آورد . نگاه Ù…ØªÙØ§ÙˆØª كاÙكا به داستان Ùˆ Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ ÙŠ گسترده Ùˆ راهبردي وي از سبك Ùˆ بازي هاي زباني در خلق يك اثر ØŒ Ùˆ به ØØ§Ø´ÙŠÙ‡ كشيدن گره هاي داستان است كه موجب مي شود از ديگر نويسندگان هم عصر خود متمايز Ø§ÙØªØ¯ . وجه تمايز نزديكي را مي توان درآثار بورخس Ùˆ كاÙكا قائل شد . در آثار بورخس به عنوان نويسنده اي پست مدرن ØŒ مي توان رد پاهايي از ادگارآلن پو را نيز مشاهده كرد. آلن پو معتقد بود كه انسان نبايد خود را دراختيار موقعيت هاي روزمره Ùˆ صر٠زندگي قرار دهد . او روزمره Ú¯ÙŠ را از تخيل تهي مي دانست . البته مارسل پروست نيز به عنوان نويسنده اي مدرن نيز چنين مي كند . پروست با ساختن چند گره ÙŠ كوچك ØŒ از گره اصلي داستان دورشده اما براي گشودن آن دوباره به گره ÙŠ اصلي برگشته Ùˆ شروع به Ø·Ø±Ø Ùˆ گسترش موضوع مي كند . هرچند كه پروست بيشتر نوشته هايش را خود تجربه كرد اما پيش از نوشتن آن ها روي كاغذ ابتدا زمان Ùˆ مكان معمول را درهم شكسته ØŒ دوباره با مهارت Ùˆ به گونه اي نو بازسازي مي كند . به نظر بورخس ØŒ يك اثرادبي مي بايد از تجربه هاي شخصي ÙØ±Ø§ØªØ± رود . نويسنده بايد بتواند تجربه هاي شخصي Ùˆ روزمره اي را كه هر روز در كنارش جريان دارد را ابتدا ذخيره كرده Ùˆ سپس از پتانسيل به دست آمده ØŒ ‌آن ها را با رويدادهاي مهم Ùˆ Ø´Ú¯ÙØªÙŠ ÙƒÙ‡ مي توانند مستقل Ùˆ تاثير گذارهم باشند ØŒ در يك ديگر تنيده Ùˆ به چالش درآورد . شايد Ùقط دراين جا مي توان ØªÙØ§ÙˆØª Ùˆ قابليت مهم رمان پست مدرن با رمان نو كه هستي را تا مرتبه اشياء Ùˆ نمونه برداري ديكته وار از طبيعت تنزل مي دهد ØŒ Ùˆ يا رمان هايي به سبك رئاليسم جادويي را شناخت .
كاÙكا ØŒ با Ø·Ø±Ø Ù…Ø¹Ù…Ø§ Ùˆ راز در داستان هاي خود ÙØ¹Ù„ نوشتن را از جبرگرايي يك جامعه شناختي يا روان شناختي كه مي كوشد نويسندگي را با منابع مادي Ùˆ Ùيزيكي ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ رها مي سازد . درمكتب رئاليسم جادويي ØŒ Ø³ØØ± Ùˆ جادو به گونه اي با عناصر جادويي كنارهم قرار مي گيرند كه نياز Ùˆ خاستگاه شخصيت Ùˆ كاراكتر رمان را ارضاء كنند . به بيان ديگر، او عناصر Ùيزيكي را آنگونه كه شخصيت هاي داستان در مخيله خود دوست داشته Ùˆ تصور مي كنند دراختيار آن ها قرار مي دهد . به گونه اي كه واقعيت Ùˆ جادو با هم مخلوط شده Ùˆ با كمك يكديگر ØŒ زمان Ùˆ مكاني مطلوب را پي ريزي مي كنند. اما شخصيت هاي كاÙكا ØŒ رها از نيازهاي روزمره ،‌ خود تبعيد شده هايي هستند كه مي توانند تمام مرزها، اعم ازاخلاقي، قانوني، ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÙŠ Ùˆ رواني را در نوردند براي انسان مدرن هيچ مدينه ÙŠ ÙØ§Ø¶Ù„Ù‡ اي وجود ندارد . انسان درهياهوي اين قرن â€â€ØŒ اسير در ØØ¬Ù… هاي سيماني Ùˆ زمخت ØŒ غريب است Ø› غريبه اي كه مانند پرومته ØŒ خود به خود توان Ùˆ لياقت آن را دارد كه ØµØ§ØØ¨ همه ÙŠ ارزشها باشد . انسان مستوجب Ø§ØØªØ±Ø§Ù… است . هيچ نيرويي ØÙ‚ آن را ندارد كه انسان را ولو در پست ترين نقطه از هستي ØŒ تØÙ‚ير كند . با اين همه او خدايی ست Ù…ØÙƒÙˆÙ… ØŒ كه در پست ترين درجات هستي عذاب بودن را تØÙ…Ù„ مي كند .
زنده به گور صادق هدايت نيز چنين است . سزيوÙ٠زنده به گور به مرگ دست نمي يابد Ùˆ نمي ميرد . به دنبال مرگ مي گردد Ùˆ شجاعانه او را به مبارزه مي طلبد ! صادق هدايت در زنده به گور همان سزيوÙÙŠ ست كه زنده گيش رهايش نمي كند .
زند Ú¯ÙŠ ØŒ سنگ قبري ست كه بر او ÙØ´Ø§Ø± مي آورد . به هر دري مي زند تا مرگ را به اسارت در آورده Ùˆ بر او پيروز شود . از ترياك Ùˆ ساينور كمك مي گيرد اما مرگ از او مي گريزد چرا كه عنصر زندگي ØŒ خود هيولايي ست كه خداوند براي عذاب او به نگهبانيش گمارده است !
از ميان نويسنده گان معاصر آمريكايي ØŒ مي توان به اچ . دي . سلينجر اشاره كرد . درون مايه ÙŠ داستان هاي سلينجر، تنهايي عميق Ùˆ بي رنگ انسان هاست . البته جنس اين تنهايي ØŒ Ù…ØªÙØ§ÙˆØª Ùˆ خاص است . او با خلق اين گونه شخصيت ها Ùقط ØØ³ همدردي خواننده را ØªØØ±ÙŠÙƒ مي كند . به همين ترتيب مي توان†، آكاكي گوگول را در داستان " شنل" مثال زد .
آكاكي كارمندي ست كه هيچ كدام از همكارانش او را نمي Ùهمند . مسخره اش مي كنند Ùˆ مثل يك دلقك به وي خنديده Ùˆ با او Ø±ÙØªØ§Ø± مي كنند . تا جايي كه آكاكي ÙØ±ÙŠØ§Ø¯ مي زند :
" دست از سرم برداريد . مگر من Ú†Ù‡ ÙØ±Ù‚ÙŠ با شما دارم ! "
در شنل ØŒ تنها كسي كه خواننده مي تواند با او همزاد پنداري كند ØŒ آكاكي ست . البته اين ترسو Ùˆ يا مسخره Ú¯ÙŠ آكاكي نيست كه به داستان نمود مي دهد بلكه موقعيت شغلي Ùˆ Ù…ØÙŠØ· كارمندي اوست كه ØÙ‚ير Ùˆ سياه جلوه مي كند . آكاكي التماس مي كند تا همكارانش او را اذيت نكنند . براي رهايي خود از موقعيت Ùˆ Ù„ØØ¸Ù‡ اي كه طبيعت Ùˆ يا سرنوشت براي او پيش آورده التماس مي كند ØŒ در صورتي كه شخصيت هاي كاÙكا از نظر روØÙŠ Ø¨Ø³ÙŠØ§Ø± قدرتمند Ùˆ نسبت به دوزخي كه در آن قرار داده شده اند آگاهند تا جايي كه هيچ كسي يا چيزي نمي تواند براي سئوال هايي كه Ø·Ø±Ø Ù…ÙŠ كنند پاسخي در خور شاًن Ùˆ مرتبتشان ارائه دهد ! البته انسان هاي كاÙكا ØŒ اين قدرت Ùˆ توان را دارند كه تمامي مرزها Ùˆ هويت هاي مادي را به جريان هايي سيال تبديل كنند . همان گونه كه هنريك ايبسن نمايشنامه نويس مي گويد : " زندگي كردن ØŒ راه Ø±ÙØªÙ† با Ø§Ø´Ø¨Ø§Ø Ø§Ø³Øª اما نوشتن ØŒ به معني انديشيدن."
گاهي وقتها به راستي عمر كلمه ها طولاني تر از زمان نشده اند؟ به راستي آيا ما سعي نمي كنيم تا كلمه ها را به بردگي بكشيم ØŸ كلمه ها در مقايسه ÙŠ با زمان مثل كودكان Ùˆ پيرمردان به نظر مي آيند . زمان ( جان انساني) سرشار از انرژي است ولي واژه ها از كار Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ Ùˆ يا كند ØØ±ÙƒØª مي كنند . انسان در برابر پاسخ Ú¯ÙØªÙ† به نيازهاي دروني اش در چاله هاي تÙهيم مي Ø§ÙØªØ¯ . به قول لكان : « ØµØØ¨Øª كردن در بالاترين مرØÙ„Ù‡ اش نوعي پارازيت است »
اي كاش آدمهاي مرده مي توانستند بنويسند !
منابع :
جهان مدرن ( مالكوم برادبري، ترجمه ÙØ±Ø²Ø§Ù†Ù‡ قوجلو)
لوكاچ و جامعه شناسي ادبيات( جي.پاركينسون)
رؤيا Ùˆ تخيل در ابلوموÙ( Ùيث ويگزال)
لذت متن( رولان بارت)
جهان صنعتي Ùˆ ÙØ±Ù… هاي ادبي( لوسين گلدمن)
mahmag نوشت