پیروز شریÙ
ره نمودهايي براي خويش انديشي
بر اساس ديدگاه ÙلسÙÙŠ استاد منوچهر جمالي
پیروز شریÙ
از ایران
در اين نوشته خلاصه اي از ديدگاههاي ÙلسÙÙŠ استاد منوچهر جمالي با اقتباس از كتاب ايشان ØªØØª عنوان " نعش ها سنگين است " ارائه شده است . هد٠از اين كار تشويق خوانندگان به خواندن مجموعه آثار استاد جمالي است تا از اين طريق بذرهاي ايده هاي نوو انقلابي استاد در باره ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ اصيل ايراني ( ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سيمرغي ) هر Ú†Ù‡ بيشتر در خاك ضمير ايرانيان Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ شود. اميد است
كليه نيروهاي سياسي كشور اعم از برون مرز Ùˆ درون مرز Ùˆ هواداران صادق آنها Ø±ÙˆØ Ø¬ÙˆÛŒÙ†Ø¯Ù‡ گیها Ùˆ تلاشهای استاد منوچهر جمالي را دريابند Ùˆ در سمت Ùˆ سوی « بازگستری تخمه های Ùکری ايده ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سيمرغي " هرچه در توان دارند انجام دهند.
تÙکر واقعی از "کاشتن بذر یک ایده در ما" شروع Ù…ÛŒ شود نه از انتقال "درختان تنومند دستگاه های ÙلسÙÛŒ".
کاشتن بذر یک ایده
• اÙکاری Ú©Ù‡ در ما ریشه خواهند دوانید Ùˆ جوانه خواهند زد Ùˆ با ما Ùˆ در ما زندگی خواهند کرد Ùˆ تنومند خواهند شد Ùˆ ما را تنومند خواهند کرد، اÙکاری هستند Ú©Ù‡ مانند "بذر" در ما کاشته شوند. اگر اÙکاری Ú©Ù‡ در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ های دیگر، درختان تنومند شده ا ند، ما به سرزمین Ùکری خود بیاوریم، غالبا Ù‹ بعد از مدتی خشک خواهند شد یا هیچ گاه در ما ریشه عمیق پیدا نخواهند کرد. Ùکری از ماست Ú©Ù‡ در ما روئیده باشد Ùˆ رشد کرده باشد. "اÙکار جا به جا شده"ØŒ اÙکار بی ریشه Ùˆ بی تاریخی هستند. هر Ùکری Ú©Ù‡ در ما بروید Ùˆ در ما تاریخ روان Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما را تشکیل بدهد، به ما استقلال خواهد داد. Ùکر ریشه دار، Ùکریست Ú©Ù‡ تاریخ دارد. ØØªÛŒ تاریخ یک Ùکر تازه، تاریخ عصیان Ùˆ مبارزه Ùˆ Ù†ÙÛŒ Ùکر گذشته است. Ùکر تازه، قدرت خود را در ریشه Ú©Ù† ساختن Ùکر کهنه باید نشان بدهد. Ùکر تازه، باید همه ریشه های Ùکر کهنه را تا گوشه های Ø±ÙˆØ Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ دنبال کند Ùˆ از جا بکند تا خود استوار بشود. بنابراین یک Ùکر تازه، با ریشه Ú©Ù† کردن Ùکر کهنه، ریشه دار Ù…ÛŒ شود
• برای "سرچشمه Ùکر خود شدن"ØŒ باید تمایز میان "بودن" Ùˆ "داشتن" داد، Ùˆ لذت "بودن" را بر لذت "داشتن" ترجیع داد. ما با "داشتن" اÙکار، متÙکر "نیستیم"ØŒ Ùˆ "متÙکر نمی شویم". تÙکر، توجه به "بود خود" است. از خود اندیشیدن، از خود بودن است. موقعی ما به Ùکر خود Ù…ÛŒ رسیم Ú©Ù‡ ما "خود" "هستیم".
• تتغییر درانسان، Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به "شکا٠در انسان" دارد. هر تغییری در انسان، دو شخصیت در انسان به وجود Ù…ÛŒ آورد. انسان در زمان ÙˆØ§ØØ¯ØŒ هم شخصیت گذشته اش هست Ùˆ هم شخصیت آینده اش. انسانی Ú©Ù‡ تغییر Ù…ÛŒ کند "شخصیت موجود" ندارد. انسان، از طرÙÛŒ شخصیتی را از دست Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ تابع عقیده Ùˆ ÙلسÙÙ‡ گذشته اش است Ùˆ از طرÙÛŒ شخصیتی پیدا Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ تجسم عقیده Ùˆ ÙلسÙÙ‡ تازه اش خواهد بود.
• تغییر پذیری، موقعی راه ساده Ùˆ طبیعی خود را Ø·ÛŒ Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ از شخصیتی به شخصیت دیگر برود Ùˆ با نوسانات تناوبی ÙØ§ØµÙ„Ù‡ دو شخصیتش را به تدریج از هم Ú©Ù… کند.
ولی مسئله ما در شرق، چنین نیست، ما نه تنها در مقابل اÙکار مختل٠(از کشور های مختل٠معاصر) قرار Ù…ÛŒ گیریم بلکه در مقابل "اÙکار مختل٠در زمان های مختل٠دنیای غرب" قرار Ù…ÛŒ گیریم Ùˆ هر کدام از این اÙکار Ùˆ ادوار، تغییر خاص خود را از شخصیت ما Ù…ÛŒ طلبند. در مقابل شخصیت ÙˆØ§ØØ¯ ما Ú©Ù‡ میل به ترک آن Ùˆ Ù†ÙØ±Øª از آن در ما پدیدار شده، از هر گونه تمایل تازه به تغییر، شخصیت جداگانه ای در مقابل همان "شخصیت ترک شدنی Ùˆ منÙور" قد بر Ù…ÛŒ Ø§ÙØ±Ø§Ø²Ø¯. در مقابل "یک شخصیت ترک شدنی"ØŒ "چندین شخصیت مطلوب" قرار Ù…ÛŒ گیرد Ú©Ù‡ ما را به خود Ù…ÛŒ کشند ولو آن Ú©Ù‡ ما دقیقا Ù‹ خودآگاهی از آن ها نداشته باشیم. بدین سان نوسانات میان این شخصیت های مطلوب Ùˆ شخصیت ÙˆØ§ØØ¯ ترک شدنی Ùˆ جذب آن در این شخصیت های مختل٠مطلوب Ú©Ù‡ هر کدام مختل٠و بالطبع نوسانات مختل٠با شخصیت سابق دارد، بسیار سخت Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯. شدت Ùˆ پیچیدگی Ùˆ اضطرابات Ùˆ سردرگمی این تغییر چند بعدی Ùˆ چند شخصیتی، برای ما به اندازه ای شدید Ùˆ زیاد است Ú©Ù‡ ما را به شدت به شخصیت اولیه باز "Ù…ÛŒ اÙکند". ما ارتجاع به معنای "بازگشت" نداریم. بلکه "ارتجاع" در جامعه ما همیشه ضربه وار Ùˆ با شخصیت Ùوق العاده به صورت "باز اÙکنده شدن" است. ما به گذشته Ùˆ شخصیت گذشته خود "پرتاب" Ù…ÛŒ شویم. ما به گذشته "نمی رویم"ØŒ "بر نمی گردیم" بلکه به گذشته "پرتاب Ù…ÛŒ شویم". ØØªÛŒ "ارتجاع ما" یک "انقلاب" است.
ØÙ„ مسائل اجتماعی Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به تغییر بدیهیات اجتماعی دارد
یک مسئله اجتماعی را نمی توان Ùقط با "رو به رو شدن مستقیم با آن" Ùˆ اندیشیدن دائم در آن، ØÙ„ کرد. هر دردی تمام ØÙˆØ§Ø³ ما را متمرکز نقطه دردناک Ù…ÛŒ کند ولی چاره این درد، تنها با مرهم گذاشتن بر روی این نقطه نمی شود. ØÙ„ یک مسئله اجتماعی، ØÙ„ بسیاری از مسائل را Ù…ÛŒ طلبد Ú©Ù‡ هنوز ØØªÛŒ به عنوان "مسئله" برای ما Ø·Ø±Ø Ù‡Ù… نشده اند. بسیاری از "بدیهیات اجتماع" را باید تغییر داد، تا آن مسئله اجتماعی ØÙ„ یا Ø±ÙØ¹ گردد. ولی خصوصیات یک "بدیهی" این است Ú©Ù‡ آن قدر مسلم است Ú©Ù‡ ØØªÛŒ انسان وجود آن را نیز ØØ³ نمی کند. پیدایش یک مسئله از آن جاست Ú©Ù‡ آن Ú†Ù‡ "بدیهی" Ù…ÛŒ شماریم Ùˆ به عنوان بدیهی دست به آن نمی زنیم، باید تغییر داده بشود. ولی هیچ کس نمی خواهد در بدیهیات خود Ø´Ú© بکند Ùˆ بدون قدرت Ø´Ú© در بدیهیات، بدیهیات قابل تغییر نیستند.
• خلق یک Ùکر متضاد در خود، سبب Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ انسان بستگی مطلق خود را با یک Ùکر یا ØÙ‚یقت از بین ببرد Ùˆ از ÙˆÙØ§Ø¯Ø§Ø±ÛŒ مطلق Ùˆ ابدی نسبت به یک Ùکر دست بردارد. کسی Ú©Ù‡ در کوره اÙکار تضاد خود گداخته Ùˆ ذوب شد، Ù…ÛŒ تواند هر Ùکر متضادی از شخص دیگری را تØÙ…Ù„ کند بدون آن Ú©Ù‡ دشمنی Ùˆ Ù†ÙØ±Øª به شخص او پیدا کند. هر انسانی برای آن Ú©Ù‡ Ùکر دیگری جز من دارد، دشمن من نیست Ùˆ چون من Ùکر دیگری غیر از مردم دارم، دشمن آن ها نیستم. برای تØÙ…Ù„ اÙکار دیگران باید قدرت خلق اÙکار متضاد در خود Ùˆ علیه اÙکار خود داشت.
• آمادگی برای آبستن شدن
انسان همیشه آمادگی آبستن شدن از یک Ùکر را ندارد. ما باید عشق ورزی خود را با یک Ùکر آن قدر تکرار کنیم تا از آن آبستن شویم. Ùکری هست Ú©Ù‡ با همان برخورد اول، ما را به خود آبستن Ù…ÛŒ کند. Ùکری نیز هست Ú©Ù‡ بارها باید با آن آمیزش داشت، Ùˆ Ùکری نیز هست Ú©Ù‡ هیچ گاه ما را به خود آبستن نخواهد کرد. کسی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهد Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùکری باشد، باید شامه برای زود شناختن اÙکار عقیم داشته باشد. تنها "Ø§ØØ³Ø§Ø³ لذت از یك Ùکر"ØŒ قدرت بارآور بودن آن را تضمین نمی کند، همین طور "عظمت یک Ùکر" دلیل بارآور بودنش نیست. ولی غالب مردم عادت دارند Ú©Ù‡ بهترین اÙکارشان را در پشت در اتاق خوابشان Ù…ÛŒ گذارند Ùˆ بدون هیچ Ùکری Ù…ÛŒ خوابند. با اÙکار، تماس دارند ولی با هیچ Ùکری آمیزش ندارند. هنوز "عطش Ùˆ سائقه مادر شدن" ندارند. Ùˆ ØØªÛŒ Ù†ÙØ±Øª Ùˆ اکراه از مادر شدن دارند. ولی "خلاقیت Ø¯Ø±Ù…Ø¹Ø±ÙØª" Ùقط با "قدرت مادر شدن" بستگی دارد. زائیدن اÙکار تازه، ترکیب منطقی اÙکار نیست، بلکه Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به قدرت بارآوری دارد. اندیشیدن، زائیدن است. Ùکری Ú©Ù‡ زائیده شد ضعی٠و نا توان است Ùˆ سال ها عذاب Ùˆ رØÙ…ت Ùˆ پرستاری لازم دارد. ÙØ±Ø¯ Ø¶Ø¹ÛŒÙØŒ نمی تواند به یک Ùکر ضعی٠ببالد Ùˆ غرور داشته باشد. Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ بینش مادری لازم دارد تا قدرت آینده را در کودک ضعی٠خود ØØ¯Ø³ بزند.
خطر کاربرد اندیشه ها
"کاربرد یک اندیشه" به خودی خود، اندیشیدن نیست. ØªÙØ³ÛŒØ± Ùˆ تأویل یک اندیشه یا دستگاه Ùکری به منظور ØÙظ ابدیت آن نیز اندیشیدن نیست. انسان موقعی در یک اندیشه، Ù…ÛŒ اندیشد Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§ØªØ± از آن اندیشه برده شود کاربرد یا ØªÙØ³ÛŒØ± Ùˆ تأویل یک ایدئولوژی (دستگاه Ùکری)ØŒ انسان را به یک مشت اÙکار عادت Ù…ÛŒ دهد Ùˆ هر Ú†Ù‡ عادت های اندیشیدن بیشتر شود، جنبش اندیشه کمتر Ù…ÛŒ شود. اندیشیدن در یک اندیشه، همیشه تلاش برای در هم شکستن Ùˆ لبریز شدن از آن اندیشه، Ùˆ ÙØ±Ø§ØªØ± Ø±ÙØªÙ† از آن اندیشه است. ØªÙØ§ÙˆØª عقیده با اندیشه آن است Ú©Ù‡ انسان Ù…ÛŒ خواهد در عقیده بماند ولی از اندیشه Ù…ÛŒ خواهد ÙØ±Ø§ØªØ± برود. هد٠عقیده، سکون انسان در آن عقیده است. هد٠اندیشه ÙØ±Ø§ØªØ± Ø±ÙØªÙ† انسان از آن اندیشه است. ارزش یک اندیشه در آن است Ú©Ù‡ به ما نیرو بدهد تا او را ترک کنیم. ارزش یک عقیده در آن است Ú©Ù‡ از ما نیرو را بگیرد تا نتوانیم آن را ترک کنیم.
تÙکر درباره "زیبا Ùˆ زشت" باید به جای تÙکر درباره "نیک Ùˆ بد" بنشیند. آدم، به جای آن Ú©Ù‡ از درخت "Ù…Ø¹Ø±ÙØª نیک Ùˆ بد" بخورد، باید از "درخت زشت Ùˆ زیبا" بخورد. خدا، در بهشتش زشت Ùˆ زیبا را نمی شناخت Ú©Ù‡ ØØªÛŒ اسمش راببرد تا Ú†Ù‡ رسد به آن Ú©Ù‡ آن را قدغن سازد. موقع آن رسیده است Ú©Ù‡ دنیا را زیباتر سازیم. زندگانی را زیبا تر سازیم. خود را زیباتر سازیم ØØªÛŒ اÙکار خود را با معیار زیبائی Ùˆ زشتی بسنجیم نه با معیار نیکی Ùˆ بدی. یک Ùکر زیبا برای من ارجعیت به یک Ùکر نیک دارد. تÙکر Ø§Ù†ØØµØ§Ø±ÛŒ در نیکی Ùˆ بدی، دنیا را زشت کرده است.
• سرچشمه استبداد
تا تصاویر یا Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… ØÙ‚یقت Ùˆ خدا، خالی از استبداد نشوند، مبارزه با استبداد، به نتیجه ای نخواهد رسید. تمام عناصر استبداد را باید از ØÙ‚یقت Ùˆ خدا زدود تا کسی برای استبداد نتواند متوسل به خدا یا ØÙ‚یقت شود. همین Ú©Ù‡ خدا Ùˆ ØÙ‚یقت، ÙˆØ§ØØ¯Ù†Ø¯ØŒ همیشه سرچشمه استبداد باقی خواهند ماند. استبداد، بدون Ù…Ùهوم ÙˆØØ¯Øª نمی تواند پیدایش یابد Ùˆ پایدار بماند. کسی Ú©Ù‡ هنوز در Ù†ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است Ú©Ù‡ سرچشمه استبداد همان "ØÙ‚یقت ÙˆØ§ØØ¯" Ùˆ "خدای ÙˆØ§ØØ¯" است، راه پیدایش بزرگ ترین استبداد را در تاریخ Ù…ÛŒ گشاید. نه تنها "خدای قدرت"ØŒ خدای مستبد است بلکه "خدای Ù…ØØ¨Øª" نیز خدای مستبد است، چون هم خدای قدرت Ùˆ هم خدای Ù…ØØ¨ØªØŒ خدای "ÙˆØ§ØØ¯" است
این Ù…Ùهوم ما از ØÙ‚یقت است Ú©Ù‡ استبداد در آن ریشه Ù…ÛŒ دواند. آن Ú©Ù‡ ایمان دارد Ú©Ù‡ Ùقط "یک ØÙ‚یقت" وجود دارد Ùˆ او آن ØÙ‚یقت را Ù…ÛŒ داند (یا Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ در کجا نزد Ú†Ù‡ کسی این ØÙ‚یقت هست) پایه پیدایش استبداد را گذاشته .
• چگونه انسان ÙØ§Ù‚د نیروی Ø´Ú© ورزی Ù…ÛŒ شود
Ø´Ú© ورزی، جهت ثابت Ùˆ معینی ندارد. Ø´Ú© ورزی همیشه به سوئی جهت Ù…ÛŒ گیرد Ú©Ù‡ Ùکری، سنگ Ù…ÛŒ شود Ùˆ بستگی مطلق از انسان Ù…ÛŒ طلبد. نباید گذاشت Ú©Ù‡ Ø´Ú© ورزی Ùقط Ù…Ù†ØØµØ± به یک جهت بشود Ùˆ Ùقط به یک چیزیا عقیده Ø´Ú© ورزیده شود.عقاید Ùˆ ایدئولوژی ها، قدرت Ø´Ú© ورزی را بدین روش از پیروان خود سلب Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ Ø´Ú© آن ها را در یک جهت یا جهات مشخصی، ثابت Ùˆ متمرکز Ù…ÛŒ سازند. پیرو، باید Ùقط در "Ùکر دشمن" Ø´Ú© کند. این Ø´Ú© ورزی، دیگر تبدیل به "بدبینی" شده است. از مرز تÙکر گذشته Ùˆ وارد دنیای اخلاق شده است. برای Ø´Ú© ورزی، Ùکری Ú©Ù‡ مورد Ø´Ú© قرار Ù…ÛŒ گیرد. "بد" نیست. او معیار اخلاقی را به عنوان معیار Ùکری به گار نمی گیرد. "بد ساختن Ùˆ شوم ساختن یک Ùکر"ØŒ Ø´Ú© ورزی را از بین Ù…ÛŒ برد. آن Ú†Ù‡ را در این مورد، Ø´Ú© ورزی Ù…ÛŒ خوانند چیزی جز "بدبینی" نیست. پیرو یک عقیده یا ایدئولوژی، نمی تواند Ø´Ú© کند. او همه قدرت Ø´Ú© ورزیش را تبدیل به "بدبینی به Ùکر دشمن" کرده است Ùˆ جهت Ø´Ú© ورزیش را به خارج ازعقیده خود تثبیت کرده است. در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ Ø´Ú© ورزی باید باهمان "عقیده خود" شروع شود. کسی Ú©Ù‡ خود، عقیده (Ùکر ثابت شده ای Ú©Ù‡ از او بستگی مطلق Ù…ÛŒ طلبد) دارد، باید Ø´Ú© ورزی را به سوی خود متوجه سازد. معتقد به Ùکر دیگران بدبین است نه مشکوک. "Ù…Ù†ØØ±Ù ساختن Ø´Ú© از عقیده خود"ØŒ سبب "مسخ شدن Ø´Ú© به بدبینی" Ù…ÛŒ گردد. او قدرت Ø´Ú© ورزی را از دست داده است Ùˆ به عقاید Ùˆ اÙکار دیگر "بدبین" شده است. از این رو نیز نمی تواند درباره اÙکار Ùˆ عقاید دیگر، بیندیشد چون در اÙکار Ùˆ عقاید دیگر نمی تواند Ø´Ú© بکند
اÙکار آدمخوار
باید این Ùکر در اذهان رسوخ داده شود Ú©Ù‡ قربانی همه بشریت نیز یک جو به ارزش یک Ùکر نمی Ø§ÙØ²Ø§ÛŒØ¯. معیار اهمیت یک Ùکر، مقدار انسان هائی نیست Ú©Ù‡ ما برای آن قربانی Ù…ÛŒ کنیم. بیائید این اÙکار خونخوار Ùˆ آدمخوار خود را دور بریزیم. شروع تÙکر از دوره آدمخواری بوده است. Ùکری Ú©Ù‡ آدم Ù…ÛŒ خورد، مهم Ùˆ با ارزش است. Ùکر، برای اعتبار Ùˆ اهمیت خود قربانی Ù…ÛŒ طلبد. ما آدمخواری را رها کرده ایم، اما اÙکار خود را آدمخوار کرده ایم. ولی Ùکر، چون Ú©Ù„ÛŒ Ùˆ مجرد Ùˆ عمومی است شکمش را با یک انسان نمی شود پر کرد، بلکه اگر همه بشریت را بکشیم Ùˆ در او ÙØ±Ùˆ بریزیم باز خالی Ù…ÛŒ ماند. یک Ùکر به همان اندازه Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ú¯ÛŒØ± Ùˆ جهان گیر است، به همان اندازه نیز Ù…ÛŒ تواند انسان ها را بخورد
• میان "آن Ú©Ù‡ Ùکرش مرده است" Ùˆ "آن Ú©Ù‡ نعش اÙکار مرده را Ù…ÛŒ کشد" باید ØªÙØ§ÙˆØª گذاشت. آن Ú©Ù‡ نعش اÙکار مرده را "Ù…ÛŒ کشد" به علت همان "کشیدن" Ùˆ " رنج بارکشی" خود را زنده Ù…ÛŒ داند. اندیشیدن، باید "زØÙ…ت کشیدن" باشد، تا ارزش پیدا کند
• نعش Ùکر مرده، سنگین است Ùˆ کشیدن بار آن، رنج دارد. از این Ù„ØØ§Ø¸ کسی Ú©Ù‡ رنج کشیدن نعش اÙکار مرده را به خود تØÙ…Ù„ کرده، این ÙØ¯Ø§Ú©Ø§Ø±ÛŒ Ùˆ زØÙ…ت در او، Ø§ØØ³Ø§Ø³ ÙˆÙØ§Ø¯Ø§Ø±ÛŒ Ùˆ دلبستگی نسبت به آن اÙکار مرده Ù…ÛŒ کند. او از ترک Ùˆ طرد اÙکار مرده اش به عنوان "بی ÙˆÙØ§Ø¦ÛŒ"ØŒ صرÙنظر Ù…ÛŒ کند. او نمی تواند از اÙکار مرده اش دست بکشد. از این رو او در Ù¾ÛŒ کسی Ù…ÛŒ رود Ú©Ù‡ این اÙکار مرده اش را زنده کند از این رو نیز او منتظر رستاخیز است. اÙکار مرده او باید از سر زنده شوند، نه آن Ú©Ù‡ اÙکار زنده تازه ای بیایند. رستاخیز، همیشه "تجدید ØÛŒØ§Øª اÙکار مرده" است. بدین علت است Ú©Ù‡ آن ها در Ù¾ÛŒ ØªÙØ³ÛŒØ± گران Ùˆ تأویل گران اÙکار مرده ولی مقدس خود هستند، نه در Ù¾ÛŒ متÙکرین تازه Ùˆ اÙکار تازه. هر Ùکر تازه ای نباید با هیکل خود ظاهر شود، بلکه باید در نعش اÙکار مرده بخزد، چون اغلب مردم نعش Ú©Ø´ اÙکار هستند. Ùکر تازه باید "گند کهنگی" بگیرد Ùˆ سنگینی مردگان را پیدا کند تا برای نعش کشان قابل کشیدن باشد. Ùکر تازه ای Ú©Ù‡ هنوز بر پای خود Ù…ÛŒ ایستد Ùˆ میرود، Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به کشیدن Ùˆ کشیده شدن ندارد. برای نعش Ú©Ø´ Ùکری، ارزش هر Ùکری در همان سنگینی است Ú©Ù‡ باید کشیده شود Ùˆ باید از آن رنج کشیده شود. ولی ما رستاخیز اÙکار مرده را نمی خواهیم بلکه خلق اÙکار زنده تازه را Ù…ÛŒ خواهیم
• ÙلسÙÙ‡ Ùˆ انقلاب
انقلاب بارآور، Ù…ØØµÙˆÙ„ÛŒ است Ú©Ù‡ از کاشتن اÙکار ÙلاسÙÙ‡ عاید Ù…ÛŒ شود جامعه ای Ú©Ù‡ خودش متÙکری ندارد خودش هم انقلاب نخواهد کرد. انقلاب هم Ù…ÛŒ تواند کالای وارداتی باشد. انقلاب، موقعی انقلاب واقعی است Ú©Ù‡ "انقلاب اصیل" باشد. یک انقلاب اصیل را نمی توان صادر کرد. همان طور Ú©Ù‡ نمی شود وارد کرد. انقلابات صادراتی Ùˆ وارداتی، مانع درک Ùˆ پیدایش "انقلاب اصیل" شده است. انقلاب هم جزو کالاهای مد مصرÙÛŒ شده است. انقلابی صادر Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ در آن جامعه اصالت ندارد. بدون پاشیدن بذر اÙکار ÙلسÙÛŒ متÙکرین یک جامعه در آن جامعه نمی توان به یک انقلاب اصیل رسید. استقلال ملت، استقلال تÙکر آن ملت است. ما با وام Ú¯Ø±ÙØªÙ† Ùکر دیگری، به استقلل نمی رسیم. با Ú¯Ø±ÙØªÙ† اÙکار Ùˆ وارد کردن اÙکار، هیچ ملتی خلاق نمی شود
•
"Ùکر پاشیده شده"ØŒ موقعی انقلاب Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ در آرامش Ùˆ دور از دیده، ریشه هائی در عمق مردم دوانیده Ú©Ù‡ دیگر قابل کندن نیست
امروزه Ù…ÛŒ پندارند Ú©Ù‡ یک Ùکر، موقعی انقلابی است Ú©Ù‡ Ø¨Ù„Ø§ÙØ§ØµÙ„Ù‡ مردم را ØªØØ±ÛŒÚ© کند Ùˆ بشوراند Ùˆ مضطرب سازد. Ù…Ùهوم امقلاب، همان Ù…Ùهوم مواد مخدره است. از این رو اÙکار مخدر (نشئه آور، سرمست کننده، هیجان آور، شورانگیز Ùˆ شورش انگیز) به جای "اÙکار ریشه دار" برای انقلاب های صادراتی Ùˆ وارداتی به کار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ شود. قدرت تخدیر یک Ùکر را باید بالا برد تا آن Ùکر، ارزش انقلابی داشته باشد. Ùˆ در اÙکاردینی، قدرت تخدیری شدیدی Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است Ú©Ù‡ به آسانی Ù…ÛŒ توان آن را کش٠کرد Ùˆ به کار برد. به کار بردن یک Ùکر (ÙلسÙÙ‡) برای تخدیر، Ù†ÙÛŒ یک Ùکر با Ùکر است. ÙلسÙÙ‡ هیجان آور Ùˆ شور انگیز همان ارزش دین را پیدا Ù…ÛŒ کند. عقل وسیله برای نابود سازی عقل Ù…ÛŒ شود
• بندگی از واقعیت
واقعیت گرائی این نیست Ú©Ù‡ ما بندگی واقعیت را بکنیم. برای آن Ú©Ù‡ "بندگی واقعیت" را Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ†ÛŒ Ùˆ قابل Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± Ùˆ دارای ØÙ‚انیت بکنیم تئوری های واقعیت گرائی Ù…ÛŒ سازیم. واقعیت تا آن جائی برای انسان Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ†ÛŒ است Ú©Ù‡ هنوز قدرت مقابله با آن Ùˆ غلبه بر آن را ندارد. این ضع٠ماست Ú©Ù‡ ØØ§Ø¶Ø± به تسلیم به واقعیت Ù…ÛŒ شود. "قبول واقعیت" با "بندگی واقعیت"ØŒ دو چیز مختل٠است. واقعیت، هیچ ØÙ‚انیتی ندارد Ùˆ Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ† واقعیت، هیچ ÙØªØ®Ø§Ø±ÛŒ ندارد. واقعیت، مرزهای قدرت ما را Ù…ÛŒ نماید. Ùˆ انسان خطوط مرزهای قدرتش را هیچ گاه ثابت نمی سازد. از این رو واقعیت دیروز من، Ø®Ø±Ø§ÙØ§Øª Ùˆ پنداشت های امروز من است
• هر انسانی و هر جامعه ای، واقعیتی دیگر دارد. جائی که قدرت یک اجتماع پایان می یابد واقعیت آن اجتماع شروع می شود
•
آن Ú†Ù‡ برای مردم پاکستان واقعیت است برای مردم ÙØ±Ø§Ù†Ø³Ù‡ واقعیت نیست. همین طور ایده آل Ùˆ رؤیا به نسبت واقعیت Ùˆ بر ضد واقعیت هر اجتماعی، پیدایش Ù…ÛŒ یابد. برای شناخت واقعیت در هر اجتماعی، باید ایده آل ها Ùˆ رؤیاهای آن اجتماع را شناخت. بدون ایده آل Ùˆ رؤیای یک اجتماع، نمی توان واقعیت های آن اجتماع را شناخت. آن Ú©Ù‡ بنده واقعیتش است، بنده رؤیا Ùˆ ایده آلش نیز هست
وقتی واقعیت، یک انسان یا جامعه ای را بنده خود سازد، ایده آلی یا رؤیائی که از آن واقعیت و بر ضد آن واقعیت سرچشمه می گریزد، به مراتی بیشتر آن اجتماع و انسان را بنده خود خواهد ساخت. بنده واقعیت، بنده رؤیا هم هست
• دوره گریز از دین
بعد از انقلاب ÙØ±Ø§Ù†Ø³Ù‡ØŒ دوره رهائی از عقل پرستی شروع شد، چون انقلاب بر پایه عقل Ùˆ برای عقل بود. بعد از انقلاب ایران دوره رهائی از "دین پرستی Ùˆ ایمان پرستی" شروع خواهد شد. مردم ایران از دین Ùˆ ایمان همان ترسی را خواهند داشت Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ù†Ø³ÙˆÛŒ ها بعد از انقلاب ÙØ±Ø§Ù†Ø³Ù‡ از عقل. هر Ú†Ù‡ را انسان بپرستد (Ú†Ù‡ عقل باشد Ú†Ù‡ دین) خونخوار Ùˆ درنده Ùˆ ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ú© Ù…ÛŒ شود
از بالا Ø±ÙØªÙ† ارزش Ùکر در جامعه
برای تÙکر مستقل در ایران باید "قدرت گذشت" بیشتری داشت. Ù…ØÙ…د برای اÙکارش، اجر نمی خواست. از Ú¯Ø±ÙØªÙ† قیمت کار Ùˆ اندیشیدنش صرÙنظر Ù…ÛŒ کرد. امروزه در ایران باید اندیشید Ùˆ از جیب خود چاپ کرد Ùˆ به مردم بخشید. این هم علامت آن است Ú©Ù‡ جامعه ما ترقی کرده است Ùˆ Ùکر، ارزش بیشتری پیدا کرده است! Ùکر را نباید داد (در مقوله اجر برد) Ùکر را نباید هدیه کرد (در مقوله بخشیده برد) Ùکر را باید "ریخت"ØŒ ØØªÛŒ باید "دور ریخت"ØŒ Ùکر، مزرعه ندارد (ØØ±Ù مسیØ). جائی Ú©Ù‡ بذر یک Ùکر مستقل سبز خواهد شد، مشخص نیست. یک متÙکر باید اÙکارش را دور بریزد. هزاران اÙکار او خواهند خشکید Ùˆ پایمال خواهند شد Ùˆ در شوره زار نابود خواهند شد تا یک Ùکر او به ØØ³Ø¨ تصاد٠در جای ØØ§ØµÙ„خیزی Ø¨ÛŒÙØªØ¯. اÙکار یک متÙکر باید برای او بی ارزش Ùˆ "با ارزش منÙÛŒ" بشوند تا بتواند دور بریزد. برای بسیاری، اÙکارشان چنان پر بهاست Ú©Ù‡ موقعی به دیگران Ù…ÛŒ دهند Ú©Ù‡ چندین برابر قیمت اصلی اش را Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØª دارند. برای بعضی، Ùکرشان آن قدر ارزش دارد Ú©Ù‡ ØØ§Ø¶Ø±Ù†Ø¯ جان خود را برای آن ÙØ¯Ø§ کنند Ùˆ Ùکرشان برای آن ها آن قدر ارزش دارد Ú©Ù‡ ØØ§Ø¶Ø±Ù†Ø¯ جان همه بشریت را برای آن ÙØ¯Ø§ کنند. از این Ù„ØØ§Ø¸ بود Ú©Ù‡ Ù…ØÙ…د به عمل خود Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± Ù…ÛŒ کرد چون ØØ§Ø¶Ø± شده بود Ú©Ù‡ Ùکرش را بدون Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØª اجر به دیگران بدهد (در واقع بیش از اجر Ù…ÛŒ خواست. از هر مؤمنی Ù…ÛŒ خواست Ú©Ù‡ جان Ùˆ مال Ùˆ خانواده اش را برای آن ها ÙØ¯Ø§ کند). هنوز روزگار ÙØ±ÙˆØ´ Ùˆ یا "ÙØ±ÙˆØ´ Ù…ÙØª- بدون اجر" یا روزگاز "بخشش" اÙکار نشده است. ما هنوز در دوره "دور ریختن اÙکار" هستیم. متÙکر باید نه تنها ارزشی برای اÙکارش قائل نشود بلکه باید آن ها را تØÙ‚یر کند تا دور ریختنی بشوند. اگر اÙکار، دور ریختنی نبودند (ارزش دور ریختن را نداشتند) در جامعه متÙکر بیشتر پیدا Ù…ÛŒ شد. روزی Ú©Ù‡ Ùکر در جامعه بازار پیدا کند (Ùکر، ارزش پیدا کند) تولید کنندگان Ùکری نیز زیاد خواهند شد. ما برای اÙکار، ارزشی قائل نمی شویم چون همه این اÙکار"اÙکار دور ریختنی اند". اÙکاری Ú©Ù‡ دور ریخته نیستند بسیار گرانند. چنین اÙکاری را Ùقط به قیمت جان ما به ما Ù…ÛŒ ÙØ±ÙˆØ´Ù†Ø¯. مردم اÙکاری را Ú©Ù‡ به قیمت جانشان Ù…ÛŒ خرند، آسان تر Ù…ÛŒ خرند. اÙکار را باید به قیمت جان ÙØ±ÙˆØ®Øª تا خریدار پیدا کند. گران ÙØ±ÙˆØ´Ø§Ù† Ùکری، همه نقد مردم را از مردم Ù…ÛŒ گیرند.
دین و آخوند
تا دین قدرت دارد، آخوند نیز ØÚ©ÙˆÙ…ت خواهد کرد. وجود دین بدون ØÚ©ÙˆÙ…ت آخوند ممکن نیست. تغییر Ø´Ú©Ù„ Ùˆ نام آخوند، از بین بردن آخوند نیست. دین بهترین امکان قدرت Ø§Ø³ØªØŒØØªÛŒ موقعی Ú©Ù‡ قدرت را منÙور Ù…ÛŒ دارد. قدرت، هیچ راهی مطمئن تر Ùˆ بادوام تر از دین نخواهد ÛŒØ§ÙØª. تا قدرت را Ù…ÛŒ خواهند، نخواهند گذاشت Ú©Ù‡ دین از بین برود. "هر Ú†Ù‡ قدرت Ù…ÛŒ دهد"ØŒ پاسدار (Ù…ØØ§Ùظ) دارد. قدرت دینی Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به "دستگاه Ùˆ سازمان ØÚ©ÙˆÙ…تی" ندارد. دین، پیش از ایجاد دستگاه ØÚ©ÙˆÙ…ت، ØÚ©ÙˆÙ…ت Ù…ÛŒ کند
Ùˆ بالطبع همین طور بعد از نابود ساختن دستگاه یک ØÚ©ÙˆÙ…ت دینی، بدون هیچ دستگاهی، ØÚ©ÙˆÙ…ت Ù…ÛŒ کند. دین را نمی توان از سیاست جدا ساخت. چون سیاستمدار در دیانت، مجرائی برای رسیدن به قدرت Ù…ÛŒ یابد. سیاستمدار تا موقعی با دین Ù…Ø®Ø§Ù„ÙØª Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ سد قدرت یابی اوست. کسانی Ú©Ù‡ جدائی دین را از سیاست Ù…ÛŒ خواهند، کسانی هستند Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهند ایجاد ÙØ¶Ø§ÛŒ قدرتی ماوراء دین بکنند. مبارزه آن ها با دین، مبارزه آن ها با قدرتی است Ú©Ù‡ از دین سرچشمه Ù…ÛŒ گیرد نه با دین. این است Ú©Ù‡ هیچ گاه عمق مبارزه با دین را درک نمی کنند. از این رو به Ù…ØØ¶ÛŒ Ú©Ù‡ باز دین امکان تØÙ‚Ù‚ قدرت آن ها را به آن ها بدهد، ØØ§Ø¶Ø± به مصالØÙ‡ Ùˆ عینیت دادن خود با دین Ù…ÛŒ شوند.
بدون گناه، خدائی نیست
اگر انسان گناهی نمی کرد، خدائی وجود نداشت Ùˆ بدون قدرت بود چون عÙÙˆ گناه Ùˆ زدودن گناه، ایجاب بزرگ ترین قدرت را Ù…ÛŒ کند. بدین سان Ù…ÛŒ باید شیوه ای پیش Ú¯Ø±ÙØª Ú©Ù‡ انسان گناهی بیشتر بکند یا همیشه خطر لغزش Ùˆ دچار شدن به گناه را داشته باشد، انسان گناهکار، وجود Ùˆ قدرت خدا را تØÚ©ÛŒÙ… Ù…ÛŒ کند. انسان باید گناهکار باشد چون خدا به آن Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ دارد.
• نصÙÛŒ Ú©Ù‡ بیشتر از یکی است
خدا، نص٠انسان است چون Ùقط ØµÙØª های خوب انسان را دارد. وقتی نصÙی، بهتر از نص٠دیگر است، از "نص٠بودن" نمی Ø§ÙØªØ¯. انسان، از نص٠بهتر خود، خدایش را ساخته Ùˆ از خود جدا کرده Ùˆ با نص٠بدتر خود، همیشه زیسته است. جائی Ú©Ù‡ بدی ها Ùˆ نیکی ها از هم جدا ساختنی هستند، انسان، دو نیمه Ù…ÛŒ شود. ولی بدی از نیکی جدا ساختنی نیست . همان Ú†Ù‡ بد است Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ به نیکی Ù…ÛŒ یابد وبالعکس همان Ú†Ù‡ نیک است، Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ به بدی Ù…ÛŒ یابد. ایجاد یک "خوبی مطلق" Ú©Ù‡ هیچ گاه قابل تغییر Ùˆ Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ به "بدی" نیست (نمی تواند بد بشود) وجود انسان رانامÙهوم Ùˆ بی ارزش Ù…ÛŒ سازد. وقتی "خوبی مطلق" ساخته شد، دیگر، خوبی Ùˆ بدی قابل تØÙˆÙ„ به هم نیستند Ùˆ قدرت اخلاقی انسان Ú©Ù‡ همین "تØÙˆÙ„ خوبی Ùˆ بدی به همدیگر" است نابود ساخته Ù…ÛŒ شود. هیچ گاه نمی شود خوبی رابه جائی رسانید Ú©Ù‡ قابل تØÙˆÙ„ به بدی نباشد Ùˆ بدی را به جائی رسانید Ú©Ù‡ قابل تØÙˆÙ„ به خوبی نباشد. اهریمن Ùˆ خدا، بدی Ùˆ خوبی، از هم پاره شده Ùˆ غیر قابل تØÙˆÙ„ بهمند. خدائی Ú©Ù‡ شیطان نمی شود،علامت پارگی وجود انسان هستند. اخلاق، با خوبی Ùˆ بدی جدا از هم سرو کار ندارد بلکه اخلاق، تÙکر در باره "تØÙˆÙ„ات خوبی وبدی به همدیگر" است جداساختن Ùˆ پاک ساختن خوبی از بدی، خوبی را تثبیت Ùˆ Ù…ØÚ©Ù… Ùˆ ابدی نمی سازد. انسان، همیشه خوب نمی ماند، بلکه بدی باید همیشه تØÙˆÙ„ به خوبی بیابد Ùˆ همان طور بالعکس خوبی همیشه تØÙˆÙ„ به بدی Ù…ÛŒ یابد. Ú†Ù‡ مقدار ازعالی ترین تقواهای انسانی در تاریخ ،شرارت ها Ùˆ ÙØ³Ø§Ø¯Ù‡Ø§Ø¦ÛŒ را پدید آورده اند Ú©Ù‡ بدون آن تقواهای عالی امکان نداشتند. کسی Ú©Ù‡ تقوی تازه ای پدید Ù…ÛŒ آورد باید بداند Ú©Ù‡ خطر تØÙˆÙ„ این تقوای تازه به شرارت Ùˆ جنایت های غیر منتظره Ùˆ نشناخته چیست. راه تØÙˆÙ„ تقوا رابه شر نمی توان مسدود ساخت. نمی توان خدائی ساخت Ú©Ù‡ امکان Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ به شیطان رانداشته باشد. خدا، نص٠مصنوعی انسان است، همان طور Ú©Ù‡ شیطان نص٠دیگر مصنوعی اوست. این پارگی انسان سبب پیدایش تقواهای عالی تر Ùˆ به همان ترتیب سبب شرارت های خبیث تر Ù…ÛŒ گردد. وقتی نصÙÛŒ از انسان، تØÙˆÙ„ به خدا ÛŒØ§ÙØªØŒ خواه ناخواه نص٠دیگر او تØÙˆÙ„ به اهریمن Ù…ÛŒ یابد Ùˆ اهریمن Ùˆ خدا در وجود انسان همیشه ÙˆØØ¯Øª خود را ØÙظ Ù…ÛŒ کنند. آن Ú©Ù‡ "اناالØÙ‚" Ù…ÛŒ گوید بی خبر از آن است Ú©Ù‡ "انا الشیطان" هم هست. از ÙˆØØ¯Øª انسانی دو وجود متضاد Ùˆ آشتی ناپذیر Ú©Ù‡ دشمن مطلق با هم دارند به وجود Ù…ÛŒ آید.
• من می اندیشم، پس من هستم "دکارت"
چون من Ù…ÛŒ اندیشم، من، به عنوان "یک ÙØ±Ø¯". هستم، آن Ú†Ù‡ من Ù…ÛŒ اندیشم Ùˆ Ù…ÛŒ توانم بیندیشم برای این Ú©Ù‡ من به عنوان یک ÙØ±Ø¯ Ù…ÛŒ اندیشم، هست. بدین سان "تقدم وجود ÙØ±Ø¯ " برهرچه Ù…ÛŒ اندیشد، Ùˆ اولویت اندیشه ÙØ±Ø¯ÛŒØŒ پیدایش ÛŒØ§ÙØª. هر Ú†Ù‡ من به عنوان ÙØ±Ø¯ Ù…ÛŒ اندیشم، "هست". Ùˆ هر Ú†Ù‡ من به عنوان ÙØ±Ø¯ نیندیشم، "نیست". انکار کردن هر چیزی، با "نیندیشیدن" میسرمی شود. "اندیشیدن ÙØ±Ø¯"ØŒ ØÙ‚ وجود به "هر چیزی" Ù…ÛŒ داد. چنین ÙØ±Ø¯ÛŒ لازم بود تا از گیر عقاید مطلق رها بشود، چون دیگر او Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به مبارزه با آن ها Ùˆ رد کردن آن ها را نداشت. او Ùقط در باره آن عقاید نمی اندیشید Ùˆ از اندیشیدن در باره آن ها صر٠نظر Ù…ÛŒ کرد. چیزی Ú©Ù‡ او نمی اندیشید، برای او نبود. Ùˆ چیزی Ú©Ù‡ اجتماعی از این Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ در باره اش نمی اندیشیدند، برای آن اجتماع "نبود"ØŒ مبارزه با ØÙ‚ایق مطلق، لازم نیست Ùˆ انسان را پا بست Ùˆ آلوده Ù…ÛŒ سازد.
برای ØØ±Ú©Øª دادن،باید سیلاب شد
یک Ùکر برای این ØØ±Ú©Øª نیست چون خودش تغییر Ù…ÛŒ یابد، بلکه یک Ùکر همین طور ØØ±Ú©Øª است چون Ùکر دیگری را تغییر Ù…ÛŒ دهد، Ùˆ همین طور ØØ±Ú©Øª است چون با برخورد به Ùکر دیگری، خودش تغییر داده Ù…ÛŒ شود. بدین سان یک جریان Ùکری در مغزها ایجاد Ù…ÛŒ شود. جائی Ú©Ù‡ یک Ùکر، ثابت Ùˆ Ø³ÙØª Ùˆ منجمد Ù…ÛŒ شود این جریان، به هم Ù…ÛŒ خورد. یک مغز Ú©Ù‡ در اجتماع نمی اندیشد (ولی Ùقط به یک عده اÙکار ثابت معتقد Ùˆ مؤمن است ) تÙکر اجتماعی را باز Ù…ÛŒ دارد. چون ØØ±Ú©Øª Ùکری یک مغز، نمی تواند در مغزهای دیگر جریان یابد.Ùکری Ú©Ù‡ از یک مغز جریان ÛŒØ§ÙØª Ùˆ به "مغزهای سنگشده" برخورد Ùˆ بازگشت، متوجه Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ برای "ØØ±Ú©Øª دادن" باید سیلاب شد
• در انتظار امام غایب
کسی Ú©Ù‡ برای Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡ "در انتظار آمدن خدا" یا "درانتظار ظهور امام" Ù…ÛŒ نشیند ØŒ جامعه را ÙØ§Ø³Ø¯ØªØ± Ùˆ بدتر Ù…ÛŒ سازد."نشستن در انتظار"ØŒ ایجاد "عدم علاقه در تغییرات جامعه به سوی بهزیستی" Ù…ÛŒ کند. من منتظر خدا یا امام هستم، چون "ایمان به قدرت Ùˆ عقل خودم" برای ØÙ„ مسائل سیاسی Ùˆ اقتصادی Ùˆ اجتماعی ندارم. اگر چنان Ú†Ù‡ من به ØØ§Ù„ت "انتظار کشیدنم" ادامه بدهم ولی علی رغم این انتظار، در تغییرات اجتماعی نیز کوشا باشم تا جامعه ØØ¯ اقل ÙØ§Ø³Ø¯ØªØ± آن Ú†Ù‡ هست نشود یا جامعه از ÙØ³Ø§Ø¯ کنونی اش بکاهد ØŒ انتظار کسی را Ù…ÛŒ کشم Ú©Ù‡ دیگر به او Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ ندارم. چون انسان، وقتی Ù…ÛŒ تواند از"ÙØ§Ø³Ø¯ ترشدن جامعه" ممانعت کند، Ù…ÛŒ تواند جامعه را نیز Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ú©Ù†Ø¯ Ùˆ کسی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تواند خود، جامعه را Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ú©Ù†Ø¯ دیگر در انتظار کسی نمی نشیند. نمی شود هم انتظار یک Ù…ØµÙ„Ø Ø±Ø§ کشید وهم خود در خود قدرت Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¯Ø§Ø´Øª. آن Ú©Ù‡ انقلاب Ù…ÛŒ کند، ایمان "به قدرت خود در Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ú©Ø±Ø¯Ù† جامعه " دارد.انتظاریک Ù…ØµÙ„Ø Ø§Ø¬ØªÙ…Ø§Ø¹ÛŒ را کشیدن، همیشه علامت یأس از قدرت خود به Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø§Ø³Øª. در گذشته "Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡ " کار خدا Ùˆ نماینده خدا بود. از این رو Ù…ÛŒ باید منتظر خدا یا نماینده اش شد ولی ØØ§Ù„ا دیگر Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡ØŒ کارانسان شده است. باید به خود ایمان داشت، آن Ú©Ù‡ منتظر خدا یا امامش Ù…ÛŒ نشیند به خودش Ùˆ عملش ایمان ندارد.
• کسی به خدا ØÙ‚ÛŒ ندارد
انسان Ù…ÛŒ تواند ØÙ‚Ø´ را از انسان دیگری بگیرد اما انسان نمی تواند از خدا، ØÙ‚Ø´ را بگیرد چون به خدا کسی ØÙ‚ÛŒ ندارد. از این رو هر ØÚ©ÙˆÙ…تی Ú©Ù‡ با Ù…Ùهومی از خدا پیوند ÛŒØ§ÙØªØŒ انسان نخواهد توانست از چنین "ØØ§Ú©Ù…" Ùˆ" ØÚ©ÙˆÙ…تی" ØÙ‚Ø´ را بگیرد.چون خدا، ØÙ‚ است Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…ت خدائی، ØÚ©ÙˆÙ…ت ØÙ‚ است. باید کسی ØÚ©ÙˆÙ…ت بکند Ú©Ù‡ انسان بتواند براو ØÙ‚ داشته باشد Ùˆ بتواند ØÙ‚ را از او بگیرد. ØÙ‚ØŒ همیشه Ú¯Ø±ÙØªÙ†ÛŒ است. انسان آن قدر ØÙ‚ دارد Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گیرد. از این رو است Ú©Ù‡ ØÚ©ÙˆÙ…ت نباید عینیت با ØÙ‚ یا با ØÙ‚یقت پیدا کند. از چنین ØÚ©ÙˆÙ…تی نمی توان ØÙ‚ را Ú¯Ø±ÙØª. ØÙ‚ØŒ تعادلی است Ú©Ù‡ میان "گیرندگان ØÙ‚" ØØ§ØµÙ„ Ù…ÛŒ شود.ØÚ©ÙˆÙ…ت هم باید ØÙ‚Ø´ را از مردم داشته باشد. ØÚ©ÙˆÙ…تی Ú©Ù‡ مردم به او ØÙ‚ نداده اند، هیچ ØÙ‚ÛŒ ندارد.
• راه Ù…Ù†ÙØ¬Ø± ساختن اجتماع
بزرگ ترین کش٠عصر ØØ§Ø¶Ø±ØŒ Ú©Ø´Ù "راه Ù…Ù†ÙØ¬Ø± ساختن اجتماع" است. تبدیل قوای Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±ÛŒ انسان ها به یک دینامیت، اصل مسئله انقلاب است. انسان، بزرگ ترین ماده Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±ÛŒ است. کش٠انسان Ùˆ جامعه به عنوان "ماده Ù…Ù†ÙØ¬Ø±Ù‡"ØŒ مهمتر از Ú©Ø´Ù "ماده Ù…Ù†ÙØ¬Ø±Ù‡" بوده است.
• بیائید زلزله بیندازیم
تÙکر، اضطراب آور، Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª سازنده، متزلزل سازنده، Ùˆ ناخوش آیند است. ÙلسÙÙ‡ ای Ú©Ù‡ خوش آیند ما Ùˆ دوست داشتنی Ùˆ اطمینان بخش Ùˆ تسکین دهنده باشد، پشتیبانی از Ø®Ø±Ø§ÙØ§Øª Ùˆ Ù…Ù†Ø§ÙØ¹ Ùˆ امیال ما Ù…ÛŒ کند. ÙلسÙÙ‡ ای Ú©Ù‡ خوش آیند Ùˆ طبق ذوق ماست، Ùکر ما را به جنبش نخواهد انداخت.متÙکر، اÙکاری Ú©Ù‡ خوش آیند خوانندگانش باشد نمی نویسد. Ùکر، به ما ØØ±Ú©Øª نمی دهد بلکه زیر پای ما زلزله ایجاد Ù…ÛŒ کند Ùˆ هر زلزله ای، دلهره دارد. ØØ±Ú©ØªÛŒ Ú©Ù‡ تÙکر Ù…ÛŒ آورد، یک ØØ±Ú©Øª دلهره آور است. خیلی از Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ Ù…ÛŒ توانند ØØ±Ú©Øª را دوست داشته باشند، اما هیچ کس زلزله را دوست ندارد. زلزله، دوست داشتنی نیست. یک ÙلسÙÙ‡ واقعی، همیشه زلزله اندازنده است.ما زلزله Ùکری لازم داریم. زمین اÙکاری Ú©Ù‡ ما بر روی آن ایستاده ایم باید از هم Ø´Ú©Ø§ÙØªÙ‡ شوند. بیائید بیندیشیم، بیائید زلزله بیاندازیم، بیائید به خود زلزله بیندازیم
بر اساس ديدگاه ÙلسÙÙŠ استاد منوچهر جمالي
پیروز شریÙ
از ایران
در اين نوشته خلاصه اي از ديدگاههاي ÙلسÙÙŠ استاد منوچهر جمالي با اقتباس از كتاب ايشان ØªØØª عنوان " نعش ها سنگين است " ارائه شده است . هد٠از اين كار تشويق خوانندگان به خواندن مجموعه آثار استاد جمالي است تا از اين طريق بذرهاي ايده هاي نوو انقلابي استاد در باره ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ اصيل ايراني ( ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سيمرغي ) هر Ú†Ù‡ بيشتر در خاك ضمير ايرانيان Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ شود. اميد است
كليه نيروهاي سياسي كشور اعم از برون مرز Ùˆ درون مرز Ùˆ هواداران صادق آنها Ø±ÙˆØ Ø¬ÙˆÛŒÙ†Ø¯Ù‡ گیها Ùˆ تلاشهای استاد منوچهر جمالي را دريابند Ùˆ در سمت Ùˆ سوی « بازگستری تخمه های Ùکری ايده ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سيمرغي " هرچه در توان دارند انجام دهند.
تÙکر واقعی از "کاشتن بذر یک ایده در ما" شروع Ù…ÛŒ شود نه از انتقال "درختان تنومند دستگاه های ÙلسÙÛŒ".
کاشتن بذر یک ایده
• اÙکاری Ú©Ù‡ در ما ریشه خواهند دوانید Ùˆ جوانه خواهند زد Ùˆ با ما Ùˆ در ما زندگی خواهند کرد Ùˆ تنومند خواهند شد Ùˆ ما را تنومند خواهند کرد، اÙکاری هستند Ú©Ù‡ مانند "بذر" در ما کاشته شوند. اگر اÙکاری Ú©Ù‡ در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ های دیگر، درختان تنومند شده ا ند، ما به سرزمین Ùکری خود بیاوریم، غالبا Ù‹ بعد از مدتی خشک خواهند شد یا هیچ گاه در ما ریشه عمیق پیدا نخواهند کرد. Ùکری از ماست Ú©Ù‡ در ما روئیده باشد Ùˆ رشد کرده باشد. "اÙکار جا به جا شده"ØŒ اÙکار بی ریشه Ùˆ بی تاریخی هستند. هر Ùکری Ú©Ù‡ در ما بروید Ùˆ در ما تاریخ روان Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما را تشکیل بدهد، به ما استقلال خواهد داد. Ùکر ریشه دار، Ùکریست Ú©Ù‡ تاریخ دارد. ØØªÛŒ تاریخ یک Ùکر تازه، تاریخ عصیان Ùˆ مبارزه Ùˆ Ù†ÙÛŒ Ùکر گذشته است. Ùکر تازه، قدرت خود را در ریشه Ú©Ù† ساختن Ùکر کهنه باید نشان بدهد. Ùکر تازه، باید همه ریشه های Ùکر کهنه را تا گوشه های Ø±ÙˆØ Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ دنبال کند Ùˆ از جا بکند تا خود استوار بشود. بنابراین یک Ùکر تازه، با ریشه Ú©Ù† کردن Ùکر کهنه، ریشه دار Ù…ÛŒ شود
• برای "سرچشمه Ùکر خود شدن"ØŒ باید تمایز میان "بودن" Ùˆ "داشتن" داد، Ùˆ لذت "بودن" را بر لذت "داشتن" ترجیع داد. ما با "داشتن" اÙکار، متÙکر "نیستیم"ØŒ Ùˆ "متÙکر نمی شویم". تÙکر، توجه به "بود خود" است. از خود اندیشیدن، از خود بودن است. موقعی ما به Ùکر خود Ù…ÛŒ رسیم Ú©Ù‡ ما "خود" "هستیم".
• تتغییر درانسان، Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به "شکا٠در انسان" دارد. هر تغییری در انسان، دو شخصیت در انسان به وجود Ù…ÛŒ آورد. انسان در زمان ÙˆØ§ØØ¯ØŒ هم شخصیت گذشته اش هست Ùˆ هم شخصیت آینده اش. انسانی Ú©Ù‡ تغییر Ù…ÛŒ کند "شخصیت موجود" ندارد. انسان، از طرÙÛŒ شخصیتی را از دست Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ تابع عقیده Ùˆ ÙلسÙÙ‡ گذشته اش است Ùˆ از طرÙÛŒ شخصیتی پیدا Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ تجسم عقیده Ùˆ ÙلسÙÙ‡ تازه اش خواهد بود.
• تغییر پذیری، موقعی راه ساده Ùˆ طبیعی خود را Ø·ÛŒ Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ از شخصیتی به شخصیت دیگر برود Ùˆ با نوسانات تناوبی ÙØ§ØµÙ„Ù‡ دو شخصیتش را به تدریج از هم Ú©Ù… کند.
ولی مسئله ما در شرق، چنین نیست، ما نه تنها در مقابل اÙکار مختل٠(از کشور های مختل٠معاصر) قرار Ù…ÛŒ گیریم بلکه در مقابل "اÙکار مختل٠در زمان های مختل٠دنیای غرب" قرار Ù…ÛŒ گیریم Ùˆ هر کدام از این اÙکار Ùˆ ادوار، تغییر خاص خود را از شخصیت ما Ù…ÛŒ طلبند. در مقابل شخصیت ÙˆØ§ØØ¯ ما Ú©Ù‡ میل به ترک آن Ùˆ Ù†ÙØ±Øª از آن در ما پدیدار شده، از هر گونه تمایل تازه به تغییر، شخصیت جداگانه ای در مقابل همان "شخصیت ترک شدنی Ùˆ منÙور" قد بر Ù…ÛŒ Ø§ÙØ±Ø§Ø²Ø¯. در مقابل "یک شخصیت ترک شدنی"ØŒ "چندین شخصیت مطلوب" قرار Ù…ÛŒ گیرد Ú©Ù‡ ما را به خود Ù…ÛŒ کشند ولو آن Ú©Ù‡ ما دقیقا Ù‹ خودآگاهی از آن ها نداشته باشیم. بدین سان نوسانات میان این شخصیت های مطلوب Ùˆ شخصیت ÙˆØ§ØØ¯ ترک شدنی Ùˆ جذب آن در این شخصیت های مختل٠مطلوب Ú©Ù‡ هر کدام مختل٠و بالطبع نوسانات مختل٠با شخصیت سابق دارد، بسیار سخت Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯. شدت Ùˆ پیچیدگی Ùˆ اضطرابات Ùˆ سردرگمی این تغییر چند بعدی Ùˆ چند شخصیتی، برای ما به اندازه ای شدید Ùˆ زیاد است Ú©Ù‡ ما را به شدت به شخصیت اولیه باز "Ù…ÛŒ اÙکند". ما ارتجاع به معنای "بازگشت" نداریم. بلکه "ارتجاع" در جامعه ما همیشه ضربه وار Ùˆ با شخصیت Ùوق العاده به صورت "باز اÙکنده شدن" است. ما به گذشته Ùˆ شخصیت گذشته خود "پرتاب" Ù…ÛŒ شویم. ما به گذشته "نمی رویم"ØŒ "بر نمی گردیم" بلکه به گذشته "پرتاب Ù…ÛŒ شویم". ØØªÛŒ "ارتجاع ما" یک "انقلاب" است.
ØÙ„ مسائل اجتماعی Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به تغییر بدیهیات اجتماعی دارد
یک مسئله اجتماعی را نمی توان Ùقط با "رو به رو شدن مستقیم با آن" Ùˆ اندیشیدن دائم در آن، ØÙ„ کرد. هر دردی تمام ØÙˆØ§Ø³ ما را متمرکز نقطه دردناک Ù…ÛŒ کند ولی چاره این درد، تنها با مرهم گذاشتن بر روی این نقطه نمی شود. ØÙ„ یک مسئله اجتماعی، ØÙ„ بسیاری از مسائل را Ù…ÛŒ طلبد Ú©Ù‡ هنوز ØØªÛŒ به عنوان "مسئله" برای ما Ø·Ø±Ø Ù‡Ù… نشده اند. بسیاری از "بدیهیات اجتماع" را باید تغییر داد، تا آن مسئله اجتماعی ØÙ„ یا Ø±ÙØ¹ گردد. ولی خصوصیات یک "بدیهی" این است Ú©Ù‡ آن قدر مسلم است Ú©Ù‡ ØØªÛŒ انسان وجود آن را نیز ØØ³ نمی کند. پیدایش یک مسئله از آن جاست Ú©Ù‡ آن Ú†Ù‡ "بدیهی" Ù…ÛŒ شماریم Ùˆ به عنوان بدیهی دست به آن نمی زنیم، باید تغییر داده بشود. ولی هیچ کس نمی خواهد در بدیهیات خود Ø´Ú© بکند Ùˆ بدون قدرت Ø´Ú© در بدیهیات، بدیهیات قابل تغییر نیستند.
• خلق یک Ùکر متضاد در خود، سبب Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ انسان بستگی مطلق خود را با یک Ùکر یا ØÙ‚یقت از بین ببرد Ùˆ از ÙˆÙØ§Ø¯Ø§Ø±ÛŒ مطلق Ùˆ ابدی نسبت به یک Ùکر دست بردارد. کسی Ú©Ù‡ در کوره اÙکار تضاد خود گداخته Ùˆ ذوب شد، Ù…ÛŒ تواند هر Ùکر متضادی از شخص دیگری را تØÙ…Ù„ کند بدون آن Ú©Ù‡ دشمنی Ùˆ Ù†ÙØ±Øª به شخص او پیدا کند. هر انسانی برای آن Ú©Ù‡ Ùکر دیگری جز من دارد، دشمن من نیست Ùˆ چون من Ùکر دیگری غیر از مردم دارم، دشمن آن ها نیستم. برای تØÙ…Ù„ اÙکار دیگران باید قدرت خلق اÙکار متضاد در خود Ùˆ علیه اÙکار خود داشت.
• آمادگی برای آبستن شدن
انسان همیشه آمادگی آبستن شدن از یک Ùکر را ندارد. ما باید عشق ورزی خود را با یک Ùکر آن قدر تکرار کنیم تا از آن آبستن شویم. Ùکری هست Ú©Ù‡ با همان برخورد اول، ما را به خود آبستن Ù…ÛŒ کند. Ùکری نیز هست Ú©Ù‡ بارها باید با آن آمیزش داشت، Ùˆ Ùکری نیز هست Ú©Ù‡ هیچ گاه ما را به خود آبستن نخواهد کرد. کسی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهد Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùکری باشد، باید شامه برای زود شناختن اÙکار عقیم داشته باشد. تنها "Ø§ØØ³Ø§Ø³ لذت از یك Ùکر"ØŒ قدرت بارآور بودن آن را تضمین نمی کند، همین طور "عظمت یک Ùکر" دلیل بارآور بودنش نیست. ولی غالب مردم عادت دارند Ú©Ù‡ بهترین اÙکارشان را در پشت در اتاق خوابشان Ù…ÛŒ گذارند Ùˆ بدون هیچ Ùکری Ù…ÛŒ خوابند. با اÙکار، تماس دارند ولی با هیچ Ùکری آمیزش ندارند. هنوز "عطش Ùˆ سائقه مادر شدن" ندارند. Ùˆ ØØªÛŒ Ù†ÙØ±Øª Ùˆ اکراه از مادر شدن دارند. ولی "خلاقیت Ø¯Ø±Ù…Ø¹Ø±ÙØª" Ùقط با "قدرت مادر شدن" بستگی دارد. زائیدن اÙکار تازه، ترکیب منطقی اÙکار نیست، بلکه Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به قدرت بارآوری دارد. اندیشیدن، زائیدن است. Ùکری Ú©Ù‡ زائیده شد ضعی٠و نا توان است Ùˆ سال ها عذاب Ùˆ رØÙ…ت Ùˆ پرستاری لازم دارد. ÙØ±Ø¯ Ø¶Ø¹ÛŒÙØŒ نمی تواند به یک Ùکر ضعی٠ببالد Ùˆ غرور داشته باشد. Ø§ØØ³Ø§Ø³ Ùˆ بینش مادری لازم دارد تا قدرت آینده را در کودک ضعی٠خود ØØ¯Ø³ بزند.
خطر کاربرد اندیشه ها
"کاربرد یک اندیشه" به خودی خود، اندیشیدن نیست. ØªÙØ³ÛŒØ± Ùˆ تأویل یک اندیشه یا دستگاه Ùکری به منظور ØÙظ ابدیت آن نیز اندیشیدن نیست. انسان موقعی در یک اندیشه، Ù…ÛŒ اندیشد Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§ØªØ± از آن اندیشه برده شود کاربرد یا ØªÙØ³ÛŒØ± Ùˆ تأویل یک ایدئولوژی (دستگاه Ùکری)ØŒ انسان را به یک مشت اÙکار عادت Ù…ÛŒ دهد Ùˆ هر Ú†Ù‡ عادت های اندیشیدن بیشتر شود، جنبش اندیشه کمتر Ù…ÛŒ شود. اندیشیدن در یک اندیشه، همیشه تلاش برای در هم شکستن Ùˆ لبریز شدن از آن اندیشه، Ùˆ ÙØ±Ø§ØªØ± Ø±ÙØªÙ† از آن اندیشه است. ØªÙØ§ÙˆØª عقیده با اندیشه آن است Ú©Ù‡ انسان Ù…ÛŒ خواهد در عقیده بماند ولی از اندیشه Ù…ÛŒ خواهد ÙØ±Ø§ØªØ± برود. هد٠عقیده، سکون انسان در آن عقیده است. هد٠اندیشه ÙØ±Ø§ØªØ± Ø±ÙØªÙ† انسان از آن اندیشه است. ارزش یک اندیشه در آن است Ú©Ù‡ به ما نیرو بدهد تا او را ترک کنیم. ارزش یک عقیده در آن است Ú©Ù‡ از ما نیرو را بگیرد تا نتوانیم آن را ترک کنیم.
تÙکر درباره "زیبا Ùˆ زشت" باید به جای تÙکر درباره "نیک Ùˆ بد" بنشیند. آدم، به جای آن Ú©Ù‡ از درخت "Ù…Ø¹Ø±ÙØª نیک Ùˆ بد" بخورد، باید از "درخت زشت Ùˆ زیبا" بخورد. خدا، در بهشتش زشت Ùˆ زیبا را نمی شناخت Ú©Ù‡ ØØªÛŒ اسمش راببرد تا Ú†Ù‡ رسد به آن Ú©Ù‡ آن را قدغن سازد. موقع آن رسیده است Ú©Ù‡ دنیا را زیباتر سازیم. زندگانی را زیبا تر سازیم. خود را زیباتر سازیم ØØªÛŒ اÙکار خود را با معیار زیبائی Ùˆ زشتی بسنجیم نه با معیار نیکی Ùˆ بدی. یک Ùکر زیبا برای من ارجعیت به یک Ùکر نیک دارد. تÙکر Ø§Ù†ØØµØ§Ø±ÛŒ در نیکی Ùˆ بدی، دنیا را زشت کرده است.
• سرچشمه استبداد
تا تصاویر یا Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… ØÙ‚یقت Ùˆ خدا، خالی از استبداد نشوند، مبارزه با استبداد، به نتیجه ای نخواهد رسید. تمام عناصر استبداد را باید از ØÙ‚یقت Ùˆ خدا زدود تا کسی برای استبداد نتواند متوسل به خدا یا ØÙ‚یقت شود. همین Ú©Ù‡ خدا Ùˆ ØÙ‚یقت، ÙˆØ§ØØ¯Ù†Ø¯ØŒ همیشه سرچشمه استبداد باقی خواهند ماند. استبداد، بدون Ù…Ùهوم ÙˆØØ¯Øª نمی تواند پیدایش یابد Ùˆ پایدار بماند. کسی Ú©Ù‡ هنوز در Ù†ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است Ú©Ù‡ سرچشمه استبداد همان "ØÙ‚یقت ÙˆØ§ØØ¯" Ùˆ "خدای ÙˆØ§ØØ¯" است، راه پیدایش بزرگ ترین استبداد را در تاریخ Ù…ÛŒ گشاید. نه تنها "خدای قدرت"ØŒ خدای مستبد است بلکه "خدای Ù…ØØ¨Øª" نیز خدای مستبد است، چون هم خدای قدرت Ùˆ هم خدای Ù…ØØ¨ØªØŒ خدای "ÙˆØ§ØØ¯" است
این Ù…Ùهوم ما از ØÙ‚یقت است Ú©Ù‡ استبداد در آن ریشه Ù…ÛŒ دواند. آن Ú©Ù‡ ایمان دارد Ú©Ù‡ Ùقط "یک ØÙ‚یقت" وجود دارد Ùˆ او آن ØÙ‚یقت را Ù…ÛŒ داند (یا Ù…ÛŒ داند Ú©Ù‡ در کجا نزد Ú†Ù‡ کسی این ØÙ‚یقت هست) پایه پیدایش استبداد را گذاشته .
• چگونه انسان ÙØ§Ù‚د نیروی Ø´Ú© ورزی Ù…ÛŒ شود
Ø´Ú© ورزی، جهت ثابت Ùˆ معینی ندارد. Ø´Ú© ورزی همیشه به سوئی جهت Ù…ÛŒ گیرد Ú©Ù‡ Ùکری، سنگ Ù…ÛŒ شود Ùˆ بستگی مطلق از انسان Ù…ÛŒ طلبد. نباید گذاشت Ú©Ù‡ Ø´Ú© ورزی Ùقط Ù…Ù†ØØµØ± به یک جهت بشود Ùˆ Ùقط به یک چیزیا عقیده Ø´Ú© ورزیده شود.عقاید Ùˆ ایدئولوژی ها، قدرت Ø´Ú© ورزی را بدین روش از پیروان خود سلب Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ Ø´Ú© آن ها را در یک جهت یا جهات مشخصی، ثابت Ùˆ متمرکز Ù…ÛŒ سازند. پیرو، باید Ùقط در "Ùکر دشمن" Ø´Ú© کند. این Ø´Ú© ورزی، دیگر تبدیل به "بدبینی" شده است. از مرز تÙکر گذشته Ùˆ وارد دنیای اخلاق شده است. برای Ø´Ú© ورزی، Ùکری Ú©Ù‡ مورد Ø´Ú© قرار Ù…ÛŒ گیرد. "بد" نیست. او معیار اخلاقی را به عنوان معیار Ùکری به گار نمی گیرد. "بد ساختن Ùˆ شوم ساختن یک Ùکر"ØŒ Ø´Ú© ورزی را از بین Ù…ÛŒ برد. آن Ú†Ù‡ را در این مورد، Ø´Ú© ورزی Ù…ÛŒ خوانند چیزی جز "بدبینی" نیست. پیرو یک عقیده یا ایدئولوژی، نمی تواند Ø´Ú© کند. او همه قدرت Ø´Ú© ورزیش را تبدیل به "بدبینی به Ùکر دشمن" کرده است Ùˆ جهت Ø´Ú© ورزیش را به خارج ازعقیده خود تثبیت کرده است. در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ Ø´Ú© ورزی باید باهمان "عقیده خود" شروع شود. کسی Ú©Ù‡ خود، عقیده (Ùکر ثابت شده ای Ú©Ù‡ از او بستگی مطلق Ù…ÛŒ طلبد) دارد، باید Ø´Ú© ورزی را به سوی خود متوجه سازد. معتقد به Ùکر دیگران بدبین است نه مشکوک. "Ù…Ù†ØØ±Ù ساختن Ø´Ú© از عقیده خود"ØŒ سبب "مسخ شدن Ø´Ú© به بدبینی" Ù…ÛŒ گردد. او قدرت Ø´Ú© ورزی را از دست داده است Ùˆ به عقاید Ùˆ اÙکار دیگر "بدبین" شده است. از این رو نیز نمی تواند درباره اÙکار Ùˆ عقاید دیگر، بیندیشد چون در اÙکار Ùˆ عقاید دیگر نمی تواند Ø´Ú© بکند
اÙکار آدمخوار
باید این Ùکر در اذهان رسوخ داده شود Ú©Ù‡ قربانی همه بشریت نیز یک جو به ارزش یک Ùکر نمی Ø§ÙØ²Ø§ÛŒØ¯. معیار اهمیت یک Ùکر، مقدار انسان هائی نیست Ú©Ù‡ ما برای آن قربانی Ù…ÛŒ کنیم. بیائید این اÙکار خونخوار Ùˆ آدمخوار خود را دور بریزیم. شروع تÙکر از دوره آدمخواری بوده است. Ùکری Ú©Ù‡ آدم Ù…ÛŒ خورد، مهم Ùˆ با ارزش است. Ùکر، برای اعتبار Ùˆ اهمیت خود قربانی Ù…ÛŒ طلبد. ما آدمخواری را رها کرده ایم، اما اÙکار خود را آدمخوار کرده ایم. ولی Ùکر، چون Ú©Ù„ÛŒ Ùˆ مجرد Ùˆ عمومی است شکمش را با یک انسان نمی شود پر کرد، بلکه اگر همه بشریت را بکشیم Ùˆ در او ÙØ±Ùˆ بریزیم باز خالی Ù…ÛŒ ماند. یک Ùکر به همان اندازه Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ú¯ÛŒØ± Ùˆ جهان گیر است، به همان اندازه نیز Ù…ÛŒ تواند انسان ها را بخورد
• میان "آن Ú©Ù‡ Ùکرش مرده است" Ùˆ "آن Ú©Ù‡ نعش اÙکار مرده را Ù…ÛŒ کشد" باید ØªÙØ§ÙˆØª گذاشت. آن Ú©Ù‡ نعش اÙکار مرده را "Ù…ÛŒ کشد" به علت همان "کشیدن" Ùˆ " رنج بارکشی" خود را زنده Ù…ÛŒ داند. اندیشیدن، باید "زØÙ…ت کشیدن" باشد، تا ارزش پیدا کند
• نعش Ùکر مرده، سنگین است Ùˆ کشیدن بار آن، رنج دارد. از این Ù„ØØ§Ø¸ کسی Ú©Ù‡ رنج کشیدن نعش اÙکار مرده را به خود تØÙ…Ù„ کرده، این ÙØ¯Ø§Ú©Ø§Ø±ÛŒ Ùˆ زØÙ…ت در او، Ø§ØØ³Ø§Ø³ ÙˆÙØ§Ø¯Ø§Ø±ÛŒ Ùˆ دلبستگی نسبت به آن اÙکار مرده Ù…ÛŒ کند. او از ترک Ùˆ طرد اÙکار مرده اش به عنوان "بی ÙˆÙØ§Ø¦ÛŒ"ØŒ صرÙنظر Ù…ÛŒ کند. او نمی تواند از اÙکار مرده اش دست بکشد. از این رو او در Ù¾ÛŒ کسی Ù…ÛŒ رود Ú©Ù‡ این اÙکار مرده اش را زنده کند از این رو نیز او منتظر رستاخیز است. اÙکار مرده او باید از سر زنده شوند، نه آن Ú©Ù‡ اÙکار زنده تازه ای بیایند. رستاخیز، همیشه "تجدید ØÛŒØ§Øª اÙکار مرده" است. بدین علت است Ú©Ù‡ آن ها در Ù¾ÛŒ ØªÙØ³ÛŒØ± گران Ùˆ تأویل گران اÙکار مرده ولی مقدس خود هستند، نه در Ù¾ÛŒ متÙکرین تازه Ùˆ اÙکار تازه. هر Ùکر تازه ای نباید با هیکل خود ظاهر شود، بلکه باید در نعش اÙکار مرده بخزد، چون اغلب مردم نعش Ú©Ø´ اÙکار هستند. Ùکر تازه باید "گند کهنگی" بگیرد Ùˆ سنگینی مردگان را پیدا کند تا برای نعش کشان قابل کشیدن باشد. Ùکر تازه ای Ú©Ù‡ هنوز بر پای خود Ù…ÛŒ ایستد Ùˆ میرود، Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به کشیدن Ùˆ کشیده شدن ندارد. برای نعش Ú©Ø´ Ùکری، ارزش هر Ùکری در همان سنگینی است Ú©Ù‡ باید کشیده شود Ùˆ باید از آن رنج کشیده شود. ولی ما رستاخیز اÙکار مرده را نمی خواهیم بلکه خلق اÙکار زنده تازه را Ù…ÛŒ خواهیم
• ÙلسÙÙ‡ Ùˆ انقلاب
انقلاب بارآور، Ù…ØØµÙˆÙ„ÛŒ است Ú©Ù‡ از کاشتن اÙکار ÙلاسÙÙ‡ عاید Ù…ÛŒ شود جامعه ای Ú©Ù‡ خودش متÙکری ندارد خودش هم انقلاب نخواهد کرد. انقلاب هم Ù…ÛŒ تواند کالای وارداتی باشد. انقلاب، موقعی انقلاب واقعی است Ú©Ù‡ "انقلاب اصیل" باشد. یک انقلاب اصیل را نمی توان صادر کرد. همان طور Ú©Ù‡ نمی شود وارد کرد. انقلابات صادراتی Ùˆ وارداتی، مانع درک Ùˆ پیدایش "انقلاب اصیل" شده است. انقلاب هم جزو کالاهای مد مصرÙÛŒ شده است. انقلابی صادر Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ در آن جامعه اصالت ندارد. بدون پاشیدن بذر اÙکار ÙلسÙÛŒ متÙکرین یک جامعه در آن جامعه نمی توان به یک انقلاب اصیل رسید. استقلال ملت، استقلال تÙکر آن ملت است. ما با وام Ú¯Ø±ÙØªÙ† Ùکر دیگری، به استقلل نمی رسیم. با Ú¯Ø±ÙØªÙ† اÙکار Ùˆ وارد کردن اÙکار، هیچ ملتی خلاق نمی شود
•
"Ùکر پاشیده شده"ØŒ موقعی انقلاب Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ در آرامش Ùˆ دور از دیده، ریشه هائی در عمق مردم دوانیده Ú©Ù‡ دیگر قابل کندن نیست
امروزه Ù…ÛŒ پندارند Ú©Ù‡ یک Ùکر، موقعی انقلابی است Ú©Ù‡ Ø¨Ù„Ø§ÙØ§ØµÙ„Ù‡ مردم را ØªØØ±ÛŒÚ© کند Ùˆ بشوراند Ùˆ مضطرب سازد. Ù…Ùهوم امقلاب، همان Ù…Ùهوم مواد مخدره است. از این رو اÙکار مخدر (نشئه آور، سرمست کننده، هیجان آور، شورانگیز Ùˆ شورش انگیز) به جای "اÙکار ریشه دار" برای انقلاب های صادراتی Ùˆ وارداتی به کار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ù…ÛŒ شود. قدرت تخدیر یک Ùکر را باید بالا برد تا آن Ùکر، ارزش انقلابی داشته باشد. Ùˆ در اÙکاردینی، قدرت تخدیری شدیدی Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است Ú©Ù‡ به آسانی Ù…ÛŒ توان آن را کش٠کرد Ùˆ به کار برد. به کار بردن یک Ùکر (ÙلسÙÙ‡) برای تخدیر، Ù†ÙÛŒ یک Ùکر با Ùکر است. ÙلسÙÙ‡ هیجان آور Ùˆ شور انگیز همان ارزش دین را پیدا Ù…ÛŒ کند. عقل وسیله برای نابود سازی عقل Ù…ÛŒ شود
• بندگی از واقعیت
واقعیت گرائی این نیست Ú©Ù‡ ما بندگی واقعیت را بکنیم. برای آن Ú©Ù‡ "بندگی واقعیت" را Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ†ÛŒ Ùˆ قابل Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± Ùˆ دارای ØÙ‚انیت بکنیم تئوری های واقعیت گرائی Ù…ÛŒ سازیم. واقعیت تا آن جائی برای انسان Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ†ÛŒ است Ú©Ù‡ هنوز قدرت مقابله با آن Ùˆ غلبه بر آن را ندارد. این ضع٠ماست Ú©Ù‡ ØØ§Ø¶Ø± به تسلیم به واقعیت Ù…ÛŒ شود. "قبول واقعیت" با "بندگی واقعیت"ØŒ دو چیز مختل٠است. واقعیت، هیچ ØÙ‚انیتی ندارد Ùˆ Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØªÙ† واقعیت، هیچ ÙØªØ®Ø§Ø±ÛŒ ندارد. واقعیت، مرزهای قدرت ما را Ù…ÛŒ نماید. Ùˆ انسان خطوط مرزهای قدرتش را هیچ گاه ثابت نمی سازد. از این رو واقعیت دیروز من، Ø®Ø±Ø§ÙØ§Øª Ùˆ پنداشت های امروز من است
• هر انسانی و هر جامعه ای، واقعیتی دیگر دارد. جائی که قدرت یک اجتماع پایان می یابد واقعیت آن اجتماع شروع می شود
•
آن Ú†Ù‡ برای مردم پاکستان واقعیت است برای مردم ÙØ±Ø§Ù†Ø³Ù‡ واقعیت نیست. همین طور ایده آل Ùˆ رؤیا به نسبت واقعیت Ùˆ بر ضد واقعیت هر اجتماعی، پیدایش Ù…ÛŒ یابد. برای شناخت واقعیت در هر اجتماعی، باید ایده آل ها Ùˆ رؤیاهای آن اجتماع را شناخت. بدون ایده آل Ùˆ رؤیای یک اجتماع، نمی توان واقعیت های آن اجتماع را شناخت. آن Ú©Ù‡ بنده واقعیتش است، بنده رؤیا Ùˆ ایده آلش نیز هست
وقتی واقعیت، یک انسان یا جامعه ای را بنده خود سازد، ایده آلی یا رؤیائی که از آن واقعیت و بر ضد آن واقعیت سرچشمه می گریزد، به مراتی بیشتر آن اجتماع و انسان را بنده خود خواهد ساخت. بنده واقعیت، بنده رؤیا هم هست
• دوره گریز از دین
بعد از انقلاب ÙØ±Ø§Ù†Ø³Ù‡ØŒ دوره رهائی از عقل پرستی شروع شد، چون انقلاب بر پایه عقل Ùˆ برای عقل بود. بعد از انقلاب ایران دوره رهائی از "دین پرستی Ùˆ ایمان پرستی" شروع خواهد شد. مردم ایران از دین Ùˆ ایمان همان ترسی را خواهند داشت Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ù†Ø³ÙˆÛŒ ها بعد از انقلاب ÙØ±Ø§Ù†Ø³Ù‡ از عقل. هر Ú†Ù‡ را انسان بپرستد (Ú†Ù‡ عقل باشد Ú†Ù‡ دین) خونخوار Ùˆ درنده Ùˆ ÙˆØØ´ØªÙ†Ø§Ú© Ù…ÛŒ شود
از بالا Ø±ÙØªÙ† ارزش Ùکر در جامعه
برای تÙکر مستقل در ایران باید "قدرت گذشت" بیشتری داشت. Ù…ØÙ…د برای اÙکارش، اجر نمی خواست. از Ú¯Ø±ÙØªÙ† قیمت کار Ùˆ اندیشیدنش صرÙنظر Ù…ÛŒ کرد. امروزه در ایران باید اندیشید Ùˆ از جیب خود چاپ کرد Ùˆ به مردم بخشید. این هم علامت آن است Ú©Ù‡ جامعه ما ترقی کرده است Ùˆ Ùکر، ارزش بیشتری پیدا کرده است! Ùکر را نباید داد (در مقوله اجر برد) Ùکر را نباید هدیه کرد (در مقوله بخشیده برد) Ùکر را باید "ریخت"ØŒ ØØªÛŒ باید "دور ریخت"ØŒ Ùکر، مزرعه ندارد (ØØ±Ù مسیØ). جائی Ú©Ù‡ بذر یک Ùکر مستقل سبز خواهد شد، مشخص نیست. یک متÙکر باید اÙکارش را دور بریزد. هزاران اÙکار او خواهند خشکید Ùˆ پایمال خواهند شد Ùˆ در شوره زار نابود خواهند شد تا یک Ùکر او به ØØ³Ø¨ تصاد٠در جای ØØ§ØµÙ„خیزی Ø¨ÛŒÙØªØ¯. اÙکار یک متÙکر باید برای او بی ارزش Ùˆ "با ارزش منÙÛŒ" بشوند تا بتواند دور بریزد. برای بسیاری، اÙکارشان چنان پر بهاست Ú©Ù‡ موقعی به دیگران Ù…ÛŒ دهند Ú©Ù‡ چندین برابر قیمت اصلی اش را Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØª دارند. برای بعضی، Ùکرشان آن قدر ارزش دارد Ú©Ù‡ ØØ§Ø¶Ø±Ù†Ø¯ جان خود را برای آن ÙØ¯Ø§ کنند Ùˆ Ùکرشان برای آن ها آن قدر ارزش دارد Ú©Ù‡ ØØ§Ø¶Ø±Ù†Ø¯ جان همه بشریت را برای آن ÙØ¯Ø§ کنند. از این Ù„ØØ§Ø¸ بود Ú©Ù‡ Ù…ØÙ…د به عمل خود Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± Ù…ÛŒ کرد چون ØØ§Ø¶Ø± شده بود Ú©Ù‡ Ùکرش را بدون Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØª اجر به دیگران بدهد (در واقع بیش از اجر Ù…ÛŒ خواست. از هر مؤمنی Ù…ÛŒ خواست Ú©Ù‡ جان Ùˆ مال Ùˆ خانواده اش را برای آن ها ÙØ¯Ø§ کند). هنوز روزگار ÙØ±ÙˆØ´ Ùˆ یا "ÙØ±ÙˆØ´ Ù…ÙØª- بدون اجر" یا روزگاز "بخشش" اÙکار نشده است. ما هنوز در دوره "دور ریختن اÙکار" هستیم. متÙکر باید نه تنها ارزشی برای اÙکارش قائل نشود بلکه باید آن ها را تØÙ‚یر کند تا دور ریختنی بشوند. اگر اÙکار، دور ریختنی نبودند (ارزش دور ریختن را نداشتند) در جامعه متÙکر بیشتر پیدا Ù…ÛŒ شد. روزی Ú©Ù‡ Ùکر در جامعه بازار پیدا کند (Ùکر، ارزش پیدا کند) تولید کنندگان Ùکری نیز زیاد خواهند شد. ما برای اÙکار، ارزشی قائل نمی شویم چون همه این اÙکار"اÙکار دور ریختنی اند". اÙکاری Ú©Ù‡ دور ریخته نیستند بسیار گرانند. چنین اÙکاری را Ùقط به قیمت جان ما به ما Ù…ÛŒ ÙØ±ÙˆØ´Ù†Ø¯. مردم اÙکاری را Ú©Ù‡ به قیمت جانشان Ù…ÛŒ خرند، آسان تر Ù…ÛŒ خرند. اÙکار را باید به قیمت جان ÙØ±ÙˆØ®Øª تا خریدار پیدا کند. گران ÙØ±ÙˆØ´Ø§Ù† Ùکری، همه نقد مردم را از مردم Ù…ÛŒ گیرند.
دین و آخوند
تا دین قدرت دارد، آخوند نیز ØÚ©ÙˆÙ…ت خواهد کرد. وجود دین بدون ØÚ©ÙˆÙ…ت آخوند ممکن نیست. تغییر Ø´Ú©Ù„ Ùˆ نام آخوند، از بین بردن آخوند نیست. دین بهترین امکان قدرت Ø§Ø³ØªØŒØØªÛŒ موقعی Ú©Ù‡ قدرت را منÙور Ù…ÛŒ دارد. قدرت، هیچ راهی مطمئن تر Ùˆ بادوام تر از دین نخواهد ÛŒØ§ÙØª. تا قدرت را Ù…ÛŒ خواهند، نخواهند گذاشت Ú©Ù‡ دین از بین برود. "هر Ú†Ù‡ قدرت Ù…ÛŒ دهد"ØŒ پاسدار (Ù…ØØ§Ùظ) دارد. قدرت دینی Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به "دستگاه Ùˆ سازمان ØÚ©ÙˆÙ…تی" ندارد. دین، پیش از ایجاد دستگاه ØÚ©ÙˆÙ…ت، ØÚ©ÙˆÙ…ت Ù…ÛŒ کند
Ùˆ بالطبع همین طور بعد از نابود ساختن دستگاه یک ØÚ©ÙˆÙ…ت دینی، بدون هیچ دستگاهی، ØÚ©ÙˆÙ…ت Ù…ÛŒ کند. دین را نمی توان از سیاست جدا ساخت. چون سیاستمدار در دیانت، مجرائی برای رسیدن به قدرت Ù…ÛŒ یابد. سیاستمدار تا موقعی با دین Ù…Ø®Ø§Ù„ÙØª Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ سد قدرت یابی اوست. کسانی Ú©Ù‡ جدائی دین را از سیاست Ù…ÛŒ خواهند، کسانی هستند Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهند ایجاد ÙØ¶Ø§ÛŒ قدرتی ماوراء دین بکنند. مبارزه آن ها با دین، مبارزه آن ها با قدرتی است Ú©Ù‡ از دین سرچشمه Ù…ÛŒ گیرد نه با دین. این است Ú©Ù‡ هیچ گاه عمق مبارزه با دین را درک نمی کنند. از این رو به Ù…ØØ¶ÛŒ Ú©Ù‡ باز دین امکان تØÙ‚Ù‚ قدرت آن ها را به آن ها بدهد، ØØ§Ø¶Ø± به مصالØÙ‡ Ùˆ عینیت دادن خود با دین Ù…ÛŒ شوند.
بدون گناه، خدائی نیست
اگر انسان گناهی نمی کرد، خدائی وجود نداشت Ùˆ بدون قدرت بود چون عÙÙˆ گناه Ùˆ زدودن گناه، ایجاب بزرگ ترین قدرت را Ù…ÛŒ کند. بدین سان Ù…ÛŒ باید شیوه ای پیش Ú¯Ø±ÙØª Ú©Ù‡ انسان گناهی بیشتر بکند یا همیشه خطر لغزش Ùˆ دچار شدن به گناه را داشته باشد، انسان گناهکار، وجود Ùˆ قدرت خدا را تØÚ©ÛŒÙ… Ù…ÛŒ کند. انسان باید گناهکار باشد چون خدا به آن Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ دارد.
• نصÙÛŒ Ú©Ù‡ بیشتر از یکی است
خدا، نص٠انسان است چون Ùقط ØµÙØª های خوب انسان را دارد. وقتی نصÙی، بهتر از نص٠دیگر است، از "نص٠بودن" نمی Ø§ÙØªØ¯. انسان، از نص٠بهتر خود، خدایش را ساخته Ùˆ از خود جدا کرده Ùˆ با نص٠بدتر خود، همیشه زیسته است. جائی Ú©Ù‡ بدی ها Ùˆ نیکی ها از هم جدا ساختنی هستند، انسان، دو نیمه Ù…ÛŒ شود. ولی بدی از نیکی جدا ساختنی نیست . همان Ú†Ù‡ بد است Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ به نیکی Ù…ÛŒ یابد وبالعکس همان Ú†Ù‡ نیک است، Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ به بدی Ù…ÛŒ یابد. ایجاد یک "خوبی مطلق" Ú©Ù‡ هیچ گاه قابل تغییر Ùˆ Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ به "بدی" نیست (نمی تواند بد بشود) وجود انسان رانامÙهوم Ùˆ بی ارزش Ù…ÛŒ سازد. وقتی "خوبی مطلق" ساخته شد، دیگر، خوبی Ùˆ بدی قابل تØÙˆÙ„ به هم نیستند Ùˆ قدرت اخلاقی انسان Ú©Ù‡ همین "تØÙˆÙ„ خوبی Ùˆ بدی به همدیگر" است نابود ساخته Ù…ÛŒ شود. هیچ گاه نمی شود خوبی رابه جائی رسانید Ú©Ù‡ قابل تØÙˆÙ„ به بدی نباشد Ùˆ بدی را به جائی رسانید Ú©Ù‡ قابل تØÙˆÙ„ به خوبی نباشد. اهریمن Ùˆ خدا، بدی Ùˆ خوبی، از هم پاره شده Ùˆ غیر قابل تØÙˆÙ„ بهمند. خدائی Ú©Ù‡ شیطان نمی شود،علامت پارگی وجود انسان هستند. اخلاق، با خوبی Ùˆ بدی جدا از هم سرو کار ندارد بلکه اخلاق، تÙکر در باره "تØÙˆÙ„ات خوبی وبدی به همدیگر" است جداساختن Ùˆ پاک ساختن خوبی از بدی، خوبی را تثبیت Ùˆ Ù…ØÚ©Ù… Ùˆ ابدی نمی سازد. انسان، همیشه خوب نمی ماند، بلکه بدی باید همیشه تØÙˆÙ„ به خوبی بیابد Ùˆ همان طور بالعکس خوبی همیشه تØÙˆÙ„ به بدی Ù…ÛŒ یابد. Ú†Ù‡ مقدار ازعالی ترین تقواهای انسانی در تاریخ ،شرارت ها Ùˆ ÙØ³Ø§Ø¯Ù‡Ø§Ø¦ÛŒ را پدید آورده اند Ú©Ù‡ بدون آن تقواهای عالی امکان نداشتند. کسی Ú©Ù‡ تقوی تازه ای پدید Ù…ÛŒ آورد باید بداند Ú©Ù‡ خطر تØÙˆÙ„ این تقوای تازه به شرارت Ùˆ جنایت های غیر منتظره Ùˆ نشناخته چیست. راه تØÙˆÙ„ تقوا رابه شر نمی توان مسدود ساخت. نمی توان خدائی ساخت Ú©Ù‡ امکان Ø§Ø³ØªØØ§Ù„Ù‡ به شیطان رانداشته باشد. خدا، نص٠مصنوعی انسان است، همان طور Ú©Ù‡ شیطان نص٠دیگر مصنوعی اوست. این پارگی انسان سبب پیدایش تقواهای عالی تر Ùˆ به همان ترتیب سبب شرارت های خبیث تر Ù…ÛŒ گردد. وقتی نصÙÛŒ از انسان، تØÙˆÙ„ به خدا ÛŒØ§ÙØªØŒ خواه ناخواه نص٠دیگر او تØÙˆÙ„ به اهریمن Ù…ÛŒ یابد Ùˆ اهریمن Ùˆ خدا در وجود انسان همیشه ÙˆØØ¯Øª خود را ØÙظ Ù…ÛŒ کنند. آن Ú©Ù‡ "اناالØÙ‚" Ù…ÛŒ گوید بی خبر از آن است Ú©Ù‡ "انا الشیطان" هم هست. از ÙˆØØ¯Øª انسانی دو وجود متضاد Ùˆ آشتی ناپذیر Ú©Ù‡ دشمن مطلق با هم دارند به وجود Ù…ÛŒ آید.
• من می اندیشم، پس من هستم "دکارت"
چون من Ù…ÛŒ اندیشم، من، به عنوان "یک ÙØ±Ø¯". هستم، آن Ú†Ù‡ من Ù…ÛŒ اندیشم Ùˆ Ù…ÛŒ توانم بیندیشم برای این Ú©Ù‡ من به عنوان یک ÙØ±Ø¯ Ù…ÛŒ اندیشم، هست. بدین سان "تقدم وجود ÙØ±Ø¯ " برهرچه Ù…ÛŒ اندیشد، Ùˆ اولویت اندیشه ÙØ±Ø¯ÛŒØŒ پیدایش ÛŒØ§ÙØª. هر Ú†Ù‡ من به عنوان ÙØ±Ø¯ Ù…ÛŒ اندیشم، "هست". Ùˆ هر Ú†Ù‡ من به عنوان ÙØ±Ø¯ نیندیشم، "نیست". انکار کردن هر چیزی، با "نیندیشیدن" میسرمی شود. "اندیشیدن ÙØ±Ø¯"ØŒ ØÙ‚ وجود به "هر چیزی" Ù…ÛŒ داد. چنین ÙØ±Ø¯ÛŒ لازم بود تا از گیر عقاید مطلق رها بشود، چون دیگر او Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ به مبارزه با آن ها Ùˆ رد کردن آن ها را نداشت. او Ùقط در باره آن عقاید نمی اندیشید Ùˆ از اندیشیدن در باره آن ها صر٠نظر Ù…ÛŒ کرد. چیزی Ú©Ù‡ او نمی اندیشید، برای او نبود. Ùˆ چیزی Ú©Ù‡ اجتماعی از این Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ در باره اش نمی اندیشیدند، برای آن اجتماع "نبود"ØŒ مبارزه با ØÙ‚ایق مطلق، لازم نیست Ùˆ انسان را پا بست Ùˆ آلوده Ù…ÛŒ سازد.
برای ØØ±Ú©Øª دادن،باید سیلاب شد
یک Ùکر برای این ØØ±Ú©Øª نیست چون خودش تغییر Ù…ÛŒ یابد، بلکه یک Ùکر همین طور ØØ±Ú©Øª است چون Ùکر دیگری را تغییر Ù…ÛŒ دهد، Ùˆ همین طور ØØ±Ú©Øª است چون با برخورد به Ùکر دیگری، خودش تغییر داده Ù…ÛŒ شود. بدین سان یک جریان Ùکری در مغزها ایجاد Ù…ÛŒ شود. جائی Ú©Ù‡ یک Ùکر، ثابت Ùˆ Ø³ÙØª Ùˆ منجمد Ù…ÛŒ شود این جریان، به هم Ù…ÛŒ خورد. یک مغز Ú©Ù‡ در اجتماع نمی اندیشد (ولی Ùقط به یک عده اÙکار ثابت معتقد Ùˆ مؤمن است ) تÙکر اجتماعی را باز Ù…ÛŒ دارد. چون ØØ±Ú©Øª Ùکری یک مغز، نمی تواند در مغزهای دیگر جریان یابد.Ùکری Ú©Ù‡ از یک مغز جریان ÛŒØ§ÙØª Ùˆ به "مغزهای سنگشده" برخورد Ùˆ بازگشت، متوجه Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ برای "ØØ±Ú©Øª دادن" باید سیلاب شد
• در انتظار امام غایب
کسی Ú©Ù‡ برای Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡ "در انتظار آمدن خدا" یا "درانتظار ظهور امام" Ù…ÛŒ نشیند ØŒ جامعه را ÙØ§Ø³Ø¯ØªØ± Ùˆ بدتر Ù…ÛŒ سازد."نشستن در انتظار"ØŒ ایجاد "عدم علاقه در تغییرات جامعه به سوی بهزیستی" Ù…ÛŒ کند. من منتظر خدا یا امام هستم، چون "ایمان به قدرت Ùˆ عقل خودم" برای ØÙ„ مسائل سیاسی Ùˆ اقتصادی Ùˆ اجتماعی ندارم. اگر چنان Ú†Ù‡ من به ØØ§Ù„ت "انتظار کشیدنم" ادامه بدهم ولی علی رغم این انتظار، در تغییرات اجتماعی نیز کوشا باشم تا جامعه ØØ¯ اقل ÙØ§Ø³Ø¯ØªØ± آن Ú†Ù‡ هست نشود یا جامعه از ÙØ³Ø§Ø¯ کنونی اش بکاهد ØŒ انتظار کسی را Ù…ÛŒ کشم Ú©Ù‡ دیگر به او Ø§ØØªÛŒØ§Ø¬ ندارم. چون انسان، وقتی Ù…ÛŒ تواند از"ÙØ§Ø³Ø¯ ترشدن جامعه" ممانعت کند، Ù…ÛŒ تواند جامعه را نیز Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ú©Ù†Ø¯ Ùˆ کسی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تواند خود، جامعه را Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ú©Ù†Ø¯ دیگر در انتظار کسی نمی نشیند. نمی شود هم انتظار یک Ù…ØµÙ„Ø Ø±Ø§ کشید وهم خود در خود قدرت Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¯Ø§Ø´Øª. آن Ú©Ù‡ انقلاب Ù…ÛŒ کند، ایمان "به قدرت خود در Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ú©Ø±Ø¯Ù† جامعه " دارد.انتظاریک Ù…ØµÙ„Ø Ø§Ø¬ØªÙ…Ø§Ø¹ÛŒ را کشیدن، همیشه علامت یأس از قدرت خود به Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø§Ø³Øª. در گذشته "Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡ " کار خدا Ùˆ نماینده خدا بود. از این رو Ù…ÛŒ باید منتظر خدا یا نماینده اش شد ولی ØØ§Ù„ا دیگر Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¬Ø§Ù…Ø¹Ù‡ØŒ کارانسان شده است. باید به خود ایمان داشت، آن Ú©Ù‡ منتظر خدا یا امامش Ù…ÛŒ نشیند به خودش Ùˆ عملش ایمان ندارد.
• کسی به خدا ØÙ‚ÛŒ ندارد
انسان Ù…ÛŒ تواند ØÙ‚Ø´ را از انسان دیگری بگیرد اما انسان نمی تواند از خدا، ØÙ‚Ø´ را بگیرد چون به خدا کسی ØÙ‚ÛŒ ندارد. از این رو هر ØÚ©ÙˆÙ…تی Ú©Ù‡ با Ù…Ùهومی از خدا پیوند ÛŒØ§ÙØªØŒ انسان نخواهد توانست از چنین "ØØ§Ú©Ù…" Ùˆ" ØÚ©ÙˆÙ…تی" ØÙ‚Ø´ را بگیرد.چون خدا، ØÙ‚ است Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…ت خدائی، ØÚ©ÙˆÙ…ت ØÙ‚ است. باید کسی ØÚ©ÙˆÙ…ت بکند Ú©Ù‡ انسان بتواند براو ØÙ‚ داشته باشد Ùˆ بتواند ØÙ‚ را از او بگیرد. ØÙ‚ØŒ همیشه Ú¯Ø±ÙØªÙ†ÛŒ است. انسان آن قدر ØÙ‚ دارد Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گیرد. از این رو است Ú©Ù‡ ØÚ©ÙˆÙ…ت نباید عینیت با ØÙ‚ یا با ØÙ‚یقت پیدا کند. از چنین ØÚ©ÙˆÙ…تی نمی توان ØÙ‚ را Ú¯Ø±ÙØª. ØÙ‚ØŒ تعادلی است Ú©Ù‡ میان "گیرندگان ØÙ‚" ØØ§ØµÙ„ Ù…ÛŒ شود.ØÚ©ÙˆÙ…ت هم باید ØÙ‚Ø´ را از مردم داشته باشد. ØÚ©ÙˆÙ…تی Ú©Ù‡ مردم به او ØÙ‚ نداده اند، هیچ ØÙ‚ÛŒ ندارد.
• راه Ù…Ù†ÙØ¬Ø± ساختن اجتماع
بزرگ ترین کش٠عصر ØØ§Ø¶Ø±ØŒ Ú©Ø´Ù "راه Ù…Ù†ÙØ¬Ø± ساختن اجتماع" است. تبدیل قوای Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±ÛŒ انسان ها به یک دینامیت، اصل مسئله انقلاب است. انسان، بزرگ ترین ماده Ø§Ù†ÙØ¬Ø§Ø±ÛŒ است. کش٠انسان Ùˆ جامعه به عنوان "ماده Ù…Ù†ÙØ¬Ø±Ù‡"ØŒ مهمتر از Ú©Ø´Ù "ماده Ù…Ù†ÙØ¬Ø±Ù‡" بوده است.
• بیائید زلزله بیندازیم
تÙکر، اضطراب آور، Ù†Ø§Ø±Ø§ØØª سازنده، متزلزل سازنده، Ùˆ ناخوش آیند است. ÙلسÙÙ‡ ای Ú©Ù‡ خوش آیند ما Ùˆ دوست داشتنی Ùˆ اطمینان بخش Ùˆ تسکین دهنده باشد، پشتیبانی از Ø®Ø±Ø§ÙØ§Øª Ùˆ Ù…Ù†Ø§ÙØ¹ Ùˆ امیال ما Ù…ÛŒ کند. ÙلسÙÙ‡ ای Ú©Ù‡ خوش آیند Ùˆ طبق ذوق ماست، Ùکر ما را به جنبش نخواهد انداخت.متÙکر، اÙکاری Ú©Ù‡ خوش آیند خوانندگانش باشد نمی نویسد. Ùکر، به ما ØØ±Ú©Øª نمی دهد بلکه زیر پای ما زلزله ایجاد Ù…ÛŒ کند Ùˆ هر زلزله ای، دلهره دارد. ØØ±Ú©ØªÛŒ Ú©Ù‡ تÙکر Ù…ÛŒ آورد، یک ØØ±Ú©Øª دلهره آور است. خیلی از Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ Ù…ÛŒ توانند ØØ±Ú©Øª را دوست داشته باشند، اما هیچ کس زلزله را دوست ندارد. زلزله، دوست داشتنی نیست. یک ÙلسÙÙ‡ واقعی، همیشه زلزله اندازنده است.ما زلزله Ùکری لازم داریم. زمین اÙکاری Ú©Ù‡ ما بر روی آن ایستاده ایم باید از هم Ø´Ú©Ø§ÙØªÙ‡ شوند. بیائید بیندیشیم، بیائید زلزله بیاندازیم، بیائید به خود زلزله بیندازیم