منوچهرجمالی
انسان
« وجـود٠ازخود، Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ù€Ù†Ù€Ø¯Ù‡ »

و« ازخـود، یـابـنـده »« ÛŒØ§ÙØªÙ† درجستن »، موجودشدنست
روان انسان = نیـروئی که ، هم میجـوید
و هم به آنچه میجوید ، میـرسـد
هم می پرسد ، و هم پاسخ رامی یابـد
هم گمان وسرگردانیست، وهم یقین ÙˆØÙ‚یقتست
روان انسان، اصـل ٠تـاشـونده درخوداست
من استادی درÙلسÙÙ‡ داشتم Ú©Ù‡ نخستین Ùˆ آخرین درسش به من این بود Ú©Ù‡ : ازمن مپرس ØŒ بلکه ازخود بپرس . ازمن مپرس، تا من، میزان تونـشوم ØŒ Ùˆ ازخودت Ø¨Ù€Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ØŒ تا تـو، میزان ٠خودت بـشوی . او Ù…ÛŒÚ¯ÙØª Ú©Ù‡ سراسر ÙلسÙه، یا « بینش بنیادین ٠انسان » درهمین Ú¯ÙØªÙ‡ØŒ خلاصه میشود .
شاگرد ( اشه + گرد= gert=asha+kert+ashaa ) ØŒ دنبال « اشه، Ú©Ù‡ شیرابه هرچیزی باشد ØŒ میگردد » . او « اشو زوشت » ØŒ یعنی « دوستداراشه » هست ØŒ Ú©Ù‡ نام مرغ « بهمن= هومن » ØŒ « بنیاد٠خرد٠کیهانی » درهرانسانی بوده است . او، « شیرابه درون هرچیزی» را « دوست » میدارد ØŒ Ùˆ میخواهد با آن، همپرس وهم رَو ÙØ´ Ùˆ همدم شود . دنبال شیره یا جوهر چیزها گشتن ØŒ « Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ÛŒØ¯Ù† » است . بسیاری ØŒ استادان دانشگاهها، شده اند ØŒ ولی من هنوز« شاگرد ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ » هم نشده ام ØŒ Ùˆ دراینکه همیشه شاگردم ØŒ شادم . وهنوزاین درس اورا ØŒ چنانچه شایسته است ØŒ یاد Ù†Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ ام . Ø´Ú¯ÙØªØ§ ØŒ Ú†Ù‡ درس مشکلیست ØŒ هرچند بسیار آسان، به چشم میآید . نام این استاد Ù… ØŒ « رام » است . او ØŒ ازخود میپرسد ØŒ چون ازخود، یقین دارد، Ú©Ù‡ به پاسخ آن نیز، میرسد .
« پرسیدن » ØŒ هنگامی پرسیدنست ØŒ Ú©Ù‡ گوهر Ùˆ « شیرابه = اشه = مان » هر چیز را بـرهنه کند، ویا بیرون Ø¨ÛŒÙØ´Ø§Ø±Ø¯ Ùˆ آشکار سازد ØŒ تا دوستش را ببیند . در پرسیدن ØŒ گوهر هرچیزی را میتوان پدیدارساخت . اهریمن ØŒ دربندهش ØŒ میگوید « ازمن مپرسید » ØŒ چون با پرسش شما ØŒ گوهر من، پدیدار خواهد شد ØŒ ومن از پدیدارشدن گوهرم ØŒ ترسانم . آیا بسیاری ازخدایان ØŒ به همین علت نیست Ú©Ù‡ ØŒ ازلم وبم ØŒ میترسند ØŒ چون گوهرشان ازچون وچراها ØŒ ÙØ§Ø´ ÙˆØ§ÙØ´Ø§Ø¡ میشود ØŸ پرسیدن ازخدایان ØŒ برای بهره Ú¯Ø±ÙØªÙ† ازدریای دانش آنها نیست ØŒ بلکه برای « آشکارساختن گوهر٠خود آنهاست ». کسی ØŒ هنگامی دوست ماست Ú©Ù‡ با گوهر او، آشنا شویم وبا او بیامیزیم . ولی این خدایان ØŒ ازآ میختن با انسان ØŒ ازهمگوهرشدن با انسان ØŒ میگریزند . « خدا » ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ آشکارساختن گوهر خود را ØŒ « توانائی » میداند .
Ú†Ùˆ دانا (= خدا ) ØŒ توانا Ø¨Ù€ÙØ¯ Ùˆ دادگر
ازیرا نکرد ایچ ، پنهان هنر ( شاهنامه )
« توانا بود هرکه دانا بود » ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ دانا ،کسیست Ú©Ù‡ میتواند هنرها (=ÙØ¶ÛŒÙ„ت های مردمی وتازگی وراستی) ÛŒ خود را ازخود ØŒ بزایاند . توانائی، به معنای آن نیست Ú©Ù‡ انسان با قلدری Ùˆ تهدید Ùˆ پرخاش وعقل وشمشیرو پول ØŒ میتواند همه مردمان را تابع Ùˆ عبد وبرده خودسازد، وبرهمه چیره گردد، Ùˆ اراده خود را برهمه تØÙ…یل کند .
هنگامی انسان ازخدا ØŒ میپرسد ØŒ گوهر خدا ( هنرهای خدا ) را میزایاند Ùˆ آشکار( اشه + کار ) میسازد . درپرسش ازهرچیزی ،انسان ØŒ مامای آن چیز، میگردد . Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ù†Ø¯Ù‡ ØÙ‚یقی ØŒ قابله یا دایه هر زائویست . همه جانها وانسانها ،« آبستن » هستند، ÙˆØ¯Ø±Ø§Ù†ØªØ¸Ø§Ø±ÙØ±Ø§Ø±Ø³ÛŒØ¯Ù† ٠دایه ای هستند . اینکه سیمرغ ØŒ « دایه = قابله وماما » است، برای آنستکه پرسشش، آوازنایش ØŒ وزش بادهای پـَرَش ØŒ زایاننده گوهر هرانسانیست .
« پرسش » ØŒ هنگامی Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ø´ وجویندگی است ØŒ Ú©Ù‡ مانند وزش باد بهاری ( وای به = نای به )ØŒ گوهر چیزهارا Ø¨Ø´Ú©ÙˆÙØ§Ù†Ø¯ØŒ Ùˆ پدیدار سازد . « Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ø´ » ØŒ با « استنطاق ÙˆØªÙØªÛŒØ´ » ØŒ ÙØ±Ù‚ دارد . استنطاق ØŒ کوشیدن با ارعاب وتهدید Ùˆ زور، برای « بیرون آوردن آنچیزیست Ú©Ù‡ انسان، در دل وضمیر خود ØŒ پوشانیده » است ØŒ واز ÙØ§Ùشایش ØŒ سرمی پیچد . اینست Ú©Ù‡ « پرسیدن » Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ،« استنطاق کردن » نبوده است . درتورات ØŒ پس ازآنکه آدم ÙˆØÙˆØ§ از درخت ممنوعه میخورند، Ùˆ خودرا ازترس ØŒ پنهان میکنند « وخداوند خدا ØŒ آدم را ندا درداد ÙˆÚ¯ÙØª کجا هستی ØŸ . Ú¯ÙØª چون آواز ترا درباغ شنیدم ترسان گشتم ØŒ زیرا Ú©Ù‡ عریانم، پس خودرا پنهان کردم » . این همان استنطاق یا « تـرس+ Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ÛŒ » است. با این پنهان شدن ازترس ØŒ هر بهشتی ØŒ دوزخ میشود . آنکه در گیتی ØŒ همیشه ازخدا میترسد ØŒ در دوزخ ØŒ زندگی میکند .
« Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ø´ » ØŒ 1- جستن در نگران بودن برای دیگری ØŒ Ùˆ 2- جستجوی باهمدیگر(= همپرسی) است. هرپرسشی، همپرسی است. همپرسی ØŒ زایانیدن همدیگر درجستجوهست . « رام» ØŒ به ما میآموزد Ú©Ù‡ : ما بجای آنکه، تبلیغ ØÙ‚یقت خود را بکنیم ØŒ Ùˆ دراندیشهÙ« روشن کردن Ùˆ هدایت کردن دیگران، باشیم »، باید یاد بگیریم Ú©Ù‡ با همدیگر ØŒ چگونه میتوان، ØÙ‚یقت زندگی را Ø¬Ù€ÙØ³Øª . رام ØŒ انسان را میانگیزد، Ú©Ù‡ بجای «ارشاد دیگران با ØÙ‚یقت Ùˆ روشنی خود» ØŒ هنر با هم جستن ØŒ با هم پرسیدن را دنبال کند، Ùˆ نام این هنر، « همپرسی » است .
Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ø´ ØŒ وزش باد نیکو، یا نسیم بهاری است ØŒ Ú©Ù‡ گوهر هرچیزی را ازخاک، آشکارمیسازد . این استاد ØŒ Ú©Ù‡ به من آموخت Ú©Ù‡ ازمن نپرس ØŒ بلکه ازخود بپرس ØŒ تا خودت ØŒ میزان خودت بشوی ØŒ نامش ØŒ « رام » هست .این « رام » ØŒ دربÙÙ† من ØŒ تبدیل به « روان من » شده است . این « رام »، نه تنها روان من ØŒ بلکه ØŒ دربن هرانسانی ØŒ روان هرانسانی شده است . « رام » Ú©Ù‡ « هم اصل جویندگی ØŒ وهم اصل رسیدن به آنچه میجوید » میباشد ØŒ تبدیل به « روانهای همه ٠انسانها » گردیده است .
نام دیگر او، « در+ وای » ØŒ یا « اندر+ وای » میباشد ØŒ Ú©Ù‡ به معنای « اصل آبستنی ومادینگی، یا دین Ùوای ÙØ¨Ù€Ù‡ » ØŒ یا بسخنی دیگر « زهدان سیمرغ »، یا «اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ خدا » است، Ú©Ù‡ با انسان آمیخته ØŒ ونامش « روان=ur+van » شده است .
« دروای » ØŒ هم « سرگشته Ùˆ سرگردان ØŒ وسرنگون آویخته » بودنست، Ùˆ هم « چیزضروری Ùˆ Ù…Ø§ÛŒØØªØ§Ø¬ Ùˆ درست Ùˆ تØÙ‚یقی» است. « درواخ » نیز Ú©Ù‡ ØªÙ„ÙØ¸ دیگراز همین واژه است ØŒ به معنای « شجاع Ùˆ دلیر+ Ù…ØÚ©Ù… Ùˆ مضبوط + یقین Ùˆ درست Ùˆ تØÙ‚یق + ØØ§Ù„ت برخاستن ازبیماری » میباشد . پس« دروای »، هم سرگشتگی وسرگردانی ÙˆØÛŒØ±ØªØ³Øª ØŒ Ú©Ù‡ پیآیند جویدگی Ùˆ Ø¢Ø´ÙØªÚ¯ÛŒ در راههاست ØŒ وهم یقین است Ú©Ù‡ در، « ÛŒØ§ÙØªÙ† آنچه Ø¬ÙØ³ØªÙ‡ میشود » ØŒ پدید میآید ØŒ Ùˆ این دو، ازهم بریده Ùˆ پاره نیستند . « جویندگی وسرگشتگی» ØŒ در « یقین » ØŒ « تـا میشود » . پرسش ØŒ درپاسخ ØŒ میخمد . دروای، یا رام یا روان ØŒ پرسشی است Ú©Ù‡ پاسخ میشود ØŒ گمانیست Ú©Ù‡ یقین میشود . این رام ØŒ همیشه درجستن ØŒ سرگشته Ùˆ سرگردانست ØŒ Ùˆ همیشه درمسائل ØŒ خود را سرنگون آویخته Ùˆ Ù…Ù€ÙØ¹Ù„ـّق درهوا Ù…ÛŒ بیند ØŒ وهم دلیرو گستاخست ØŒ وهیچگاه تزلزل به خود راه نمیدهد ØŒ Ùˆ مطمئن ازآنست Ú©Ù‡ به یقین وراستی میرسد . او، هم پرسش است ØŒ وهم پاسخ . او هم میجوید، وهم به آنچه میجوید ØŒ میرسد . هم Ø´Ú© میکند Ùˆ گمان میبرد، Ùˆ در دوراهه ها Ùˆ سه راهه ها Ùˆ چهارسوها ØŒ درد Ùˆ بیماری ÙØ¨Ù„اتکلیÙÛŒ خود را درهنگام گزینش میان راهها، تا به استخوان درمی یابد ØŒ ولی، هم یقین دارد Ú©Ù‡ به ØÙ‚یقت میرسد، Ùˆ ازین بیماری ØŒ بهبودی Ù…ÛŒ یابد . جستجو، هم مصیبت ودرد، Ùˆ هم بزم وجشن است .
وارونه این پدیده که جهان بینی زال زریست ، زرتشت ، ازاهورامزدا، میپرسد ، وهمیشه درانتظار پاسخ ازاوست ، و اورا ، تنها پاسخ دهنده به پرسشهای خود میداند. ولی « رام »، که پیدایش سیمرغ ، دایه زال زر بود ، میآید، وخودش، درتن انسان ، تبدیل به « روان انسان » ، که روان شما ومن و دیگری باشد ، میگردد ، تاهم درما وبا ما بپرسد وبجوید، وتا هم درما وهم با ما، برسد . پس جهان بینی زرتشت و جهان بینی زال زر، کاملا باهم گوناگون ، بلکه باهم متضاد بودند. انسان با چنین روانی ، « خودش میپرسد » ، وخودش اطمینان دارد که آن پرسش ، نسیمیست ( وای به ) که به همه چیزها میوزد، و گوهر چیزها را پدیدارمیسازد وبه پاسخ میرسد .
همپرسی ØŒ ازخود٠انسان ØŒ آغازمیشود ØŒ چون انسان ورام ØŒ انسان Ùˆ سیمرغ (ارتا = ارد = دل )ØŒ Ø¬ÙØª باهم ØŒ یا همزاد هستند . درپرسیدن ØŒ گوهرهرچیزی را میتوان پدیدارساخت، یا زایانید . اینست Ú©Ù‡ درهمپرسی ÙØ®ÙˆØ¯ با خدا ( نام دل ØŒ ارد است Ú©Ù‡ ØŒ ارتا یا سیمرغ باشد ) ÛŒØ§ÙØªÙ† میزان درخود است . با پرسیدن ازخوداست Ú©Ù‡ ما درمی یابیم Ú©Ù‡ میزان وکلید گشودن هرچیزهستیم . « دل » ØŒ Ú©Ù‡ نام دیگرش « ارد = ارتا = ارته = ارزه = ایرج » میباشد، با جگر، Ø¬ÙØª وهمزاد ØŒ Ùˆ « اصل میان درهستی انسان » میباشد . انسان، هنگامی میپرسد ØŒ Ú©Ù‡ با میان Ùهستی اش ØŒ همپرسی ( دیالوگ ) میکند .« خرد » ØŒ درسراسر تن انسان ØŒ پخش Ùˆ پراکنده است ØŒ و« دل » ØŒ Ú©Ù‡ خون یا زندگی به همه میرساند ØŒ درمیان انسان، Ùˆ درست ØŒ « میان ÙØ®Ø±Ø¯ » است. « میان خرد » ØŒ « دل» نامیده میشود .
هرپرسشی ،پرسشی راستین است، Ú©Ù‡ درخود، میخمد ØŒ Ùˆ درخود، تا Ùˆ دوتا میشود ØŒ Ùˆ از« پرسش ازخود » با یک چرخش Ùˆ پیچش، « پاسخ ÙØ¨Ù‡ خود » میشود . از دیگری پرسیدن ØŒ انداختن خود از اصالت ØŒ وعقیم ساختن خود است . این عادت ٠« از دیگری پرسیدن ØŒ ازدیگری Ø¬ÙØ³ØªÙ† » ØŒ انسان را از میزان بودن ØŒ میاندازد ØŒ چون پاسخ به نیازخود را، از دیگری میطلبد . هرپرسشی ØŒ هنگامی پرسش راستین است Ú©Ù‡ خودش ØŒ تا میخورد ØŒ Ùˆ به پاسخ ØŒ تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یابد . هرپرسشی ØŒ جنبش درراهها Ùˆ بیراهه ها است ØŒ Ùˆ طبعا سرگشتگی درراهها Ùˆ « آویختگی میان آسمان وزمین » است . گریز زدن از پیمودن این راهها Ùˆ بیراهه ها ØŒ نشان سستی خود، Ùˆ نبود دلیری Ùˆ گستاخیست . ولی Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ÛŒØ¯Ù† از خـود ØŒ نشان نیرومندی انسانست ØŒ چون انسان ØŒ دلیروگستاخ ØŒ درآزمودن Ùˆ در گسستن از اندیشه هائیست Ú©Ù‡ بدانها ØŒ عمری عادت کرده است . اینها هستند Ú©Ù‡ راه Ù ÛŒØ§ÙØªÙ† پاسخ به پرسش را Ù…ÛŒ بندند . اینها هستند Ú©Ù‡ دلیری Ùˆ گستاخی را ØŒ شوم Ùˆ طغیان میدانند ØŒ Ùˆ Ù†ÙØ±ÛŒÙ† میکنند. انسان میپرسد ØŒ چون دراÙکاری ØŒ Ú©Ù‡ به آن عادت کرده ØŒ زندانی شده است، Ùˆ عادت ØŒ پا را از « شادی در جنبش، از رقص درجنبش» ØŒ میاندازد ØŒ وبـا عادت ØŒ « زنـدان » ØŒ تبدیل به « اطاق خواب » میگردد . اندیشه ØŒ هنگامی زنده است Ú©Ù‡ درخود نمی ماند ØŒ وبا ماندن در یکجا ØŒ خود را زندانی Ù…ÛŒ یـابـد . انسان دراندیشه ای Ú©Ù‡ میماند ØŒ آن اندیشه ØŒ گوریست Ú©Ù‡ درآن، او مرده است . اندیشه ØŒ همیشه رویا ØŒ همیشه بازو گشوده است .اندیشه ØŒ آغوش باز است . اندیشه ای Ú©Ù‡ Ù…Ù€ÙØ±Ø¯ Ùˆ Ø§ÙØ³Ø±Ø¯ Ùˆ Ø³ÙØª Ùˆ سخت شد ØŒ تبدیل به « ØÙ‚یقت Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯ » میگردد . آن اندیشه، تبدیل به ØÙ‚یقتی میشود Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒØ´ ØŒ Ùقط دروغ Ùˆ باطل Ùˆ Ú©ÙØ±Ø§Ø³Øª . هرØÙ‚یقت Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯ÛŒ ØŒ درجهانی از دروغ Ùˆ باطل Ùˆ تباهی Ùˆ ظلمت ØŒ زندانیست. اودرقلب٠دروغ ØŒ زندگی میکند . ازاین پس ØŒ جهان گرداگرداو ØŒ همه انباشته از دروغ Ùˆ باطل Ùˆ بی معنائی Ùˆ تباهی Ùˆ تاریکی Ùˆ ÙØ³Ø§Ø¯ Ùˆ گمراهی میگردد . چنین موضعگیری ØŒ توهین به بشریت ØŒ توهین به جهان زندگی است ØŒ Ú©Ù‡ بالاخره ØŒ به تجاوز به آنها نیز کشیده میشود . چنین آموزه ای ØŒ « بی ارزش سازی Ú©Ù„ هستی ØŒ غیرازخودش » هست . بدینسان خودرا از پرسیدن ØŒ ازجستجو کردن ØŒ از آزمودن ØŒ نجات میدهد ØŒ Ùˆ بربستر ØÙ‚یقت خودش ØŒ تا ابد دراز میکشد .
کسیکه میپرسد Ùˆ میجوید ØŒ درپی Ù« گشودن » است، Ùˆ « هستی گشوده Ùˆ گشاینده » دارد . آنچه را هم او میجوید Ùˆ ØÙ‚یقت، مینامد نیز گوهر ٠گشوده Ùˆ گشاینده دارد . به عبارت دیگر، ØÙ‚یقت یا « آنچه او میجوید» ØŒ « Ù†ÙˆØ¢ÙØ±ÛŒÙ† » هست . او تنها، چیزهائی نوین، نمیجوید ØŒ بلکه او « اصل نو Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ » را درهرچیز نوینی میجوید . ØÙ‚یقت ØŒ چیزیست Ú©Ù‡ بازو گشوده است، ودر رابسوی نوها ØŒ بازمیکند ومیگشاید . ØÙ‚یقت ØŒ کلید٠درگشا هست . ØÙ‚یقت ØŒ چیزی باز وگشوده ØŒ Ùˆ طبعا بازکننده Ùˆ گشاینده است ØŒ Ú©Ù‡ خود را برای پذیرش ØŒ میگشاید ØŒ به پیشواز آمیختن با جهان دیگر میرود . این را ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری ØŒ « دیـن » مینامید . ØÙ‚یقتی Ú©Ù‡ خود را Ù…ÛŒ بندد ØŒ هستی معتقد به آن رانیز، بسته میکند . چنین ØÙ‚یقتی ØŒ انسان را درخود، بندی Ùˆ زندانی میکند . هر بهشتی ØŒ چون بسته است ØŒ زندان است . آموزه هائی Ú©Ù‡ مارا به بهشت خود ÙØ±Ø§Ù…یخوانند ØŒ همه بهشتشان در دژ وقلعه ÙˆØØµØ§Ø±ØŒ دربسته است ودربان دارد . وجود ٠موءمنان به این آموزه ها ØŒ به خودی خود ØŒ تبدیل به « بهشت های دربسته وسربسته » میشود . آنها در زندانی هستند Ú©Ù‡ برایشان بهشت است .
ولی « بهشت » ØŒ Ú©Ù‡ ویژگی « ارتا واهیشت = اردیبهشت » است ØŒ بهشت باز وگشاده هست ØŒ چون « ارته » Ú©Ù‡ همان « رته » ØŒ « راه » یا « مجموعه همه راهها» است ØŒ نه « یک راه مستقیم » . ارتا یا سیمرغ ØŒ گوهرخوشه ای دارد. خوشه ØŒ نماد ØŒ کثرت به هم پیوسته » است . « خوشه پروین » Ú©Ù‡ نماد «همه تخمهای جهان هستی» بود ØŒ « خوشه ØŒ یعنی دانه های به هم پیوسته » بود . ازاین رو « ارتا = سیمرغ » Ú©Ù‡ روز سوم است ØŒ با « ثریا = تریا =thrya 3 = خوشه پروین » اینهمانی داشت . او شبکه رگها ØŒ شبکه راهها ØŒ شبکه رودهـا، شبکه ریشه ها است . او شبکه قناتهاست . اودریائیست Ú©Ù‡ شبکه ملیارها کاریز، به دل وجگر همه انسانهاست. اواقیانویسیست( نام اقیانوس، سمندر است Ú©Ù‡ نام سیمرغست ) Ú©Ù‡ مخزن آبش ØŒ کاریز یا لوله به همه خانه دلها کشیده است( بندهش، بخش نهم پاره 151) . « شبکه »، سبکشده واژه « شباک » است . در منتهی الارب میآید Ú©Ù‡ « شباک » ØŒ هرچه ازنی Ùˆ مانند آن ØŒ Ú©Ù‡ درهم نهاده باشند برصنعت بوریاها . رشته لوله های آب شهررا ØŒ شبکه خوانند ( متن اللغة ) . سیمرغ ØŒ همانسان Ú©Ù‡ خوشه دانه هاست ØŒ رنگین کمانست ØŒ چاههائیست Ú©Ù‡ به یکدیگر راه دارند ØŒ « چـپ» است ( دست Ú¯Ù„ Ùˆ گیاه ) است( نه ØØ²Ø¨ ٠صراط مستقیمی مارکسیست ) ØŒ « شباک Ùˆ شبکه » Ùˆ « قبه شباک » است . دهخدا مینویسد Ú©Ù‡ « قبه شباک » ØŒ قبه ای بوده است مشبک ØŒ وخلیÙÙ‡ ØŒ گاه «بیعت» ØŒ برکرسی Ù…ÛŒ نشست Ùˆ در بیرون ØŒ منبری Ù…ÛŒ نهادند، Ùˆ زیر ØŒ بر منبری Ù…ÛŒ نشست Ùˆ – استاد الدار – به یک پایه زیرتر، Ùˆ ازمردمان برای خلیÙÙ‡ بیعت میستدند . پایان . پدیده « بیعت Ùˆ پیمان بستن » ØŒ با شباک سیمرغ ØŒ به هم گره خورده بود، چون بیعت کردن ØŒ پیوند یابی است . کردها به اسرار درویشان ØŒ « شه به Ú© » میگویند . در بندهش دیده میشود Ú©Ù‡ در زیر درخت « وس تخمک Ú©Ù‡ سیمرغ Ø¨Ø±ÙØ±Ø§Ø²Ø´ نشسته » ØŒ قناتها Ùˆ کاریزهای بیشمار، بسوی همه درختان زمین ØŒ کشیده شده است ØŒ Ùˆ این سیمرغست Ú©Ù‡ همه را، مستقیما Ùˆ بی واسطه آبیاری میکند . همین قناتها وکاریزها نیز، از اقیانوسی Ú©Ù‡ در زبان اردو، « سمندر = سیمرغ » نامیده میشود، به همه دلها کشیده شده اند . جان هرانسانی ØŒ مستقیما چشمه ایست Ú©Ù‡ سیمرغ ازآن ÙØ±Ø§ میجوشد . درچشم یا خرد Ùˆ دل هرکسی ØŒ مستقیما ØŒ خدا ØŒ میزهد Ùˆ میتراود . مولوی ØŒ همین اندیشه را درغزلهایش بازمیتابد :
از« چشمه جان » ، ره شد ، درخانه هرمسکین
ماننده کاریزی ، بی تیشه و بی میتین ( کلنگ )
ازاینجاست Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری ØŒ هرانسانی ØŒ خودش ØŒ سرچشمه Ùˆ کاریز( ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯) است . خدا، چشمه ایست Ú©Ù‡ درچشم Ú©Ù‡ اینهمانی با خرد هرانسانی دارد، میجوشد، ودر هرچشمی وخردی ØŒ به گونه ای دیگر Ù…ÛŒ بیند Ùˆ میاندیشد . مولوی Ø¯Ø±Ú¯ÙØªÚ©Ùˆ از « خود » Ùˆ « بیخودی » ØŒ همیشه سخن از این دوگونه « من » میکند . بیخودشدن از « خود قراضه ای » ØŒ Ùˆ پیوستن به « خود دریائی» است . گسستن از« من Ùقراضه ای، من قـرضی»، برای رسیدن به « من چشمه ای » است .ازاین « من قراضه ای» ØŒ از این « من ٠قطره ای » ØŒ باید راه روان شدن به « خود دریائی» را ØŒ Ú©Ù‡ درما ØŒ سر چشمه Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است، جست ÙˆÛŒØ§ÙØª
منیّ ٠دیگری داری ØŒ Ú©Ù‡ آن Ø¨ØØ±Ø§Ø³Øª ØŒ Ùˆ این قطره
قراضه است این منیّ تو ، و آن من هست ، چون معدن
این ارتا ، رگ ، به معنای « شبکه رگها » ، کاریز، به معنای شبکه چاهها ، آهنگ ونوا ، به معنای « پیوند همه سازها و ابزارهاست . چنانچه در گرشاسپ نامه ، سیمرغ (=سمندر) ، همآهنگی و پیوند نواهای همه سازهاست .
برآنسان که باد آمدش پیشباز همی زد نواها به هرگونه ساز
ÙØ²ÙˆÙ†ØªØ±Ø²Ø³ÙˆØ±Ø§Ø® ØŒ پنجاه بود Ú©Ù‡ ازوی، دمش را برون راه بود
به هرصدهزارش خروش از دهن
همی خاست ، هریک به دیگر شکن
تو Ú¯ÙØªÛŒ دوصد بربط Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ Ùˆ نای
به یک ره ، شدستند ، دستانسرای
ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† کس از خوشی آن خروش
ÙØªØ§Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ زیشان ØŒ رمان گشت ØŒ هوش
ازاین رو نیز ارتا ، « راه » ، به معنای « شبکه راهها»ست .
ارتا ( سیمرغ = دل = ارد) ، ، رته = راه است
ارتا ، همه راههاست ،
و« راه » ، « اصل پیوند دادن » است
ازاین رو ØŒ برضد Ù Ù…Ùهوم « راه راست » است
دل یا سیمرغ ( اردیبهشت ) ØŒ بهشت Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯
چون همه را درمهر، به هم پیوند میدهد
«ارتا واهیشت» را بنا Ø¨Ø±Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی ØŒ سجستانیها ØŒ « راهو » مینامیدند ØŒ وراهو ØŒ همان « رگ یا رگا » هست، Ú©Ù‡ نام شهر « ری = راگا» شده است . چرا ،« راه » ØŒ اینهمانی با « رگ » داشت ØŸ ویژگی « رگ = ارتا»، Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران جداناپذیر Ø§Ø²Ø¬ÙØªØ´ Ù¾ÛŒ( عصب= بهرام ) است ØŒ « رسانیدن خون یا زندگی، به همه اندام Ùˆ پیوند دادن همه اندام ØŒ برای زیستن با هم » است .جیوهjiva در سانسکریت، به خون Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ØŒ Ú©Ù‡ اینهمانی با« زندگی= جی = Ú˜ÛŒ =گی» دارد . جیوه یا خون ØŒ زنده میکند ØŒ اصل زندگیست ØŒ Ø±ÙˆØ ÙˆÙ†Ø§Ù…ÙˆØ³ ØÛŒØ§Øª است، Ùˆ یک معنایش نیزه « زه کمان » است Ú©Ù‡ پیکریابی « اصل کشش » میباشد . همانسان نام دیگر« خون » درسانسکریت ØŒ Ø¢Ú¯Ù†ÛŒ Agneyaاست Ú©Ù‡ به معنای « متعلق به آتش یا خدای آتش ØŒ Ø¢Ú¯Ù†ÛŒ » است . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران نیز« آتش» ØŒ «خویش ارتا واهیشت » است ØŒ Ú©Ù‡ خون در رگها ورگهاست . درترکی به آتش ØŒ اورت Ú¯ÙØªÙ‡ میشود، Ùˆurt همان ارتا واهیشت هست . درست Ù…Ùهوم « رگ ØŒ Ùˆ رساندن خونش به همه اندامها » ØŒ تصویر « راه » را Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران معین میسازد . « راه » Ùˆ « رگ » ØŒ اصل پیوند دادن هستند . ازاین رو هردوازیک ریشه ØŒ برآمده اند . هنوز درکردی ØŒ « راگه یاندن » ØŒ به معنای تبلیغ کردن Ùˆ ابلاغ کردنست .« راگه یشتن » ØŒ به معنای رسیدن است . راگوستن ØŒ منتقل کردنست . درکردی « ره هـ » نیز به « رگ» Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . یا « ره هگرتن = ره Ú¯ داکوتان » ØŒ ریشه دوانیدن است . با ریشه دوانیدن ØŒ گیاه خودرا به زمین Ù…ÛŒ پیوندد . قناتهای اقیانوس سیمرغ در بندهش ( وروکش= دریای ÙØ±Ø§Ø®Ú©Ø±Øª ) ØŒ چیزی جز ریشه های درخت همه تخمه ( درخت Ú©Ù„ هستی ) نیستند Ú©Ù‡ چشمه زندگی را به همه جانها وچشمها متصل میسازند.
ارتا ØŒ خدای خانواده زال زر، همان « ارتا خوشت = ارتای خوشه » Ùˆ « اردوشت = ارتا + وشی » بود، Ú©Ù‡ متون زرتشتی اورا « ارتا واهیشت= اردیبهشت » مینامند . ارتا Ú©Ù‡ همان سیمرغ میباشد ØŒ « راه » است ØŒ نه « راه راست » . این خدایان نوری Ú©Ù‡ پیشاپیش ازهمه چیز آگاهند ØŒ مخترع ومبدع « راه راست، یا صراط مستقیم » هستند . البته کسیکه راه راست را Ù…ÛŒ پیماید ØŒ نیازی به « دیدن » ندارد . او، میتواند چشمش را ببندد ØŒ Ùˆ درراستای شکمش برود، وغایتش ØŒ رسیدن به ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ گیتی است ØŒ نه پیوند دادن همه راهها وخردها وبینش ها به همدیگر .
جائی Ú©Ù‡ خم Ùˆ پیچ هست ØŒ جائی Ú©Ù‡ کج وکوله میشود ØŒ نیاز به « دیدن » هست ØŒ Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ راه به دوراهه میرسد ØŒ نیاز به « اندیشیدن Ùˆ تصمیم Ú¯Ø±ÙØªÙ† » هست . در راه راست ØŒ نه خبری ازخم Ùˆ پیچست ( دراین صورت ØŒ راست نیست ) Ú©Ù‡ نیاز به دیدن باشد ØŒ Ùˆ نه نیازبه اندیشیدن Ùˆ تصمیم Ú¯Ø±ÙØªÙ† است ØŒ چون هیچگاه راه راست ØŒ دوراهه وچهارسووچهارراه نمیشود . آموزه ها Ùˆ شریعت ها Ùˆ دینها Ùˆ مکاتب ÙلسÙÛŒ Ú©Ù‡ « راه راست » هستند ØŒ Ùقط « یک راه » هستند . هرراه دیگری ØŒ کجراهه وبیراهه است، Ú©Ù‡ انسان را گمراه میکند . ولی « ارتا = سیمرغ » ØŒ Ú©Ù‡ سیستانی ها اورا « راهو » Ùˆ اهل ری، اورا « رگا » میخواندند ØŒ « راه = رگ » بود ØŒ نه « راه راست » . او هم راه بود وهم رگ . به گردونه Ùˆ چرخ نیز، Ú©Ù‡ با آنها راه پیموده میشود ØŒ « رته » Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . اساسا به « نخستین گردونه Ùˆ یوغی Ú©Ù‡ جهان را Ø¯Ø±ØØ±Ú©Øª در راهها ØŒ میپیماید Ùˆ Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯Â» ØŒaghrae+ratha اگره + رته Ú¯ÙØªÙ‡ میشد، Ú©Ù‡ نام برادر Ø§ÙØ±Ø§Ø³ÛŒØ§Ø¨ بود . به سخنی دیگر، راه پیمودن ØŒ Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† است . چنین گردونه ای ØŒ همه راهها را میپمود، تا به همه جا برسد، Ùˆ پیام را برساند ØŒ یا بار را منتقل سازد . « راه پیمائی » ØŒ ماندن استوار دریک راه راست نبود . ارتا ØŒ همه راهها بود، Ùˆ همه راهها را میپمود ØŒ چون گوهری روان بود Ú©Ù‡ باید همه را زندگی ببخشد . اینکه « راهها Ùˆ رگها ØŒ باهم اینهمانی داشتند » ØŒ از این زمینه برمیخاست Ú©Ù‡ راهها ØŒ مانند رگها Ùˆ Ù¾ÛŒ ها ØŒ « اصل پیوند دادن » هستند . همانسان Ú©Ù‡ رگها Ùˆ Ù¾ÛŒ ها ØŒ با خم Ùˆ پیچهایشان ØŒ با انشعاباتشان ØŒ سراسرتن انسان را بهم پیوند میدهند ØŒ راهها نیز در یک کشور Ùˆ درجهان ØŒ همه مردمان را به هم پیوند میدهند . اندیشه ها Ùˆ آموزه ها Ùˆ مکاتب ÙلسÙÛŒ Ùˆ عقاید دینی نیز، باید گوهر « راه » را، بدین معنا داشته باشند . همه آنها ØŒ درچهارسوها Ùˆ میدانها، به هم برسند Ùˆ خودرا برای Ø±ÙØªÙ† به راه دیگر بگشایند، Ùˆ « گشتگاه برای اتصال» به راههای دیگر بجویند . ولی تصویر Ù…Ùهوم « راه راست یا صراط مستقیم » ØŒ بکلی برضد « گوهربنیادی راه ØŒ به معنای سیمرغ » است . غایت یا آماج « راه » ØŒ پیدایش « شبکه راههای متصل به هم » ØŒ برای پیوند دادن همه مردمان Ùˆ همه بینش ها به هست ØŒ تا همه باهم ØŒ « خوشه ارتا » یا « جانان » بشوند . خود « آماج = غایت » ØŒ به معنای « یوغ یا اتصال » است . آماج ØŒ جایگاه پیوند Ùˆ رسیدن به دیگریست . ولی راه های راست، تکراهه هائی هستند Ú©Ù‡ پیچیدن Ùˆ کج شدن ازآن راه ØŒ ودخول در راه دیگر را، نه تنها ناروا میشمارند( ارتداد ) ØŒ بلکه هرراهی جز خود را ØŒ بیراهه Ùˆ گمراهه میداند . غایت راه راست ØŒ رسیدن به ÙØ±Ø§Ø³Ùˆ هست . این بود Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم « ارتائی راه » ØŒ گسستنی ناپذیر از« پیوند دادن » بود . « یک راه » وجود ندارد . همه چشمها ØŒ ازیک چشمه اند، ولی به گونه ای دیگر Ù…ÛŒ بینند . همه خردها، ازیک چشمه میزهند، ولی هرکدام به گونه ای دیگر میاندیشند. ازهمان تصویر « ارتای خوشه » میتوان دید Ú©Ù‡ با Ù…Ùهوم ٠« شبکه خطوط به هم متصل» کاردارد . ازاین رو، پیمودن راهها ØŒ نیازبه « سنگ نشان = میل سنگ = ÙØ±Ø³Ù†Ú¯ » دارد، تا یک راه ØŒ گشتگاه به راه دیگر بیابد . Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù Â« Ùـرسـنـگ » ØŒ وارونه آنچه امروزه پنداشته میشود ØŒ اندازه ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ùˆ دوری جائی ازجای دیگر، به تنهائی نبود ØŒ بلکه Ø§ÙØ²ÙˆØ¯Ù‡ برآن ،« نشان ٠گشت Ùˆ خمیدگی در راه دیگر» ØŒ و« پیوند یابی یک راه به راه دیگر» بود. ازاین روهست Ú©Ù‡ ØŒ نام دقیق آن ØŒ میل سنگ » است Ú©Ù‡ درگرشاسپ نامه توسی ØŒ باقیمانده است . میل سنگ ÙˆÙØ±Ø³Ù†Ú¯ ØŒ سنگیست Ú©Ù‡ نقطه گشتن Ùˆ اتصال یک راه به راه دیگر، یا یک راه Ùˆ انشعاب آن را به چند راه را نشان میدهد .« میل سنگ یا ÙØ±Ø³Ù†Ú¯ » ØŒ یک راه را به راه دیگر، پیوند میدهد . دراین گشتگاه ØŒ دوراه یا چند راه، به هم متصل میشوند ØŒ Ùˆ انسان ØŒ امکان برگزیدن راهی را Ú©Ù‡ میخواهد دارد ØŒ Ùˆ Ø±ÙØªÙ† ازیک راه به راه دیگر را ØŒ گمراه شدن Ùˆ کج روی Ùˆ لغزش نمیشمارد .
« راه » Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری ØŒ معنائی کاملا Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با معنای « راه راست » در آموزه زرتشت Ùˆ سایر ادیان نوری دارد . پیدایش Ù…Ùهوم « راه راست » ØŒ پیدایش یکنوع « بدویت Ùکری » بود . راهها ØŒ رگها ØŒ برای جریان خون ویا مایه زندگی Ùˆ بینش ØŒ درسراسراجتماع بود . راهها یا « ارتا وسیمرغ » ØŒ اصل پیوند دهنده راهها به همدیگر هستند . غایت وجود راهها ØŒ همین پیوند دادن است . غایت ( آماج ) راهها ØŒ پیوند دادن مردمان درهمه جا هست ØŒ تا « جانان = سیمرغ » به وجود آید .خود٠« اماج = غایت » ØŒ به معنای « یوغ » یا « اتصال وهمزاد Ùˆ پیوند» هست . گوهر« آماج= غایت » ØŒ پیوند است . این بود Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم « راه » ØŒ ناگسستنی از« پیوند دهنده » بود . « یک راه » Ú©Ù‡ « راه راست » نامیده شود ØŒ وجود نداشت . ازهمان تصویر« ارتاخوشت = ارتای خوشه »، میتوان دید Ú©Ù‡ با « شبکه خطوط اتصالی» کاردارد . ازسوی دیگر، سغدیها وخوارزمیها بنا Ø¨Ø±Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† درآثارالباقیه، اورا « اردوشت » مینامیدند، Ú©Ù‡ « ارتا وشی » ØŒ « ارتای وشتن» ØŒ «ارتای گشتن » باشد . این « وشی Ùˆ وشتن » برآیندهای دیگررا چشمگیرمیسازد . وشتن ØŒ رقصیدنست . وشتن ØŒ دوباره زنده کردنست . وشتن ØŒ پخش کردن Ùˆ پاشیدنست . در کردی ØŒ « وه شین » ØŒ وسیله پخش کردنست . وه شینه Ú© ØŒ وسائل ارتباط جمعیست . Ø§ÙØ²ÙˆØ¯Ù‡ براین Ú©Ù‡ معنای « وه Ø´ÛŒ » ØŒ خوشه است . خوب دیده میشود Ú©Ù‡ « تصویر راه » ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری ØŒ به کلی، برضد تصویر« راه راست = صراط مستقیم » بوده است . « راه مستقیم » ØŒ Ùقط یک راه است، Ùˆ نمیخواهد به راهی دیگر برسد ØŒ Ùˆ Ø±ÙØªÙ† در راه دیگر را گمراهی Ùˆ Ú©ÙØ±ÙˆØ´Ø±Ú© میداند . این اندیشه بود Ú©Ù‡ در Ù…Ùهوم « ورای Ú©ÙØ± ودین » یا « ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ ایمانها Ùˆ جهان بینیها Ùˆ Ø§ØØ²Ø§Ø¨ » Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ØŒ Ùˆ « رندی ØØ§Ùظ » باز ازنو زنده Ùˆ بسیج ساخته شد . این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ اصیل سیمرغیست Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ خانوداه سام Ùˆ زال زراست . همین اندیشه ØŒ در منشور ØÙ‚وق بشرکوروش بازتابیده شد
« وجـود٠ازخود، Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ù€Ù†Ù€Ø¯Ù‡ »
و« ازخـود، یـابـنـده »« ÛŒØ§ÙØªÙ† درجستن »، موجودشدنست
روان انسان = نیـروئی که ، هم میجـوید
و هم به آنچه میجوید ، میـرسـد
هم می پرسد ، و هم پاسخ رامی یابـد
هم گمان وسرگردانیست، وهم یقین ÙˆØÙ‚یقتست
روان انسان، اصـل ٠تـاشـونده درخوداست
من استادی درÙلسÙÙ‡ داشتم Ú©Ù‡ نخستین Ùˆ آخرین درسش به من این بود Ú©Ù‡ : ازمن مپرس ØŒ بلکه ازخود بپرس . ازمن مپرس، تا من، میزان تونـشوم ØŒ Ùˆ ازخودت Ø¨Ù€Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ØŒ تا تـو، میزان ٠خودت بـشوی . او Ù…ÛŒÚ¯ÙØª Ú©Ù‡ سراسر ÙلسÙه، یا « بینش بنیادین ٠انسان » درهمین Ú¯ÙØªÙ‡ØŒ خلاصه میشود .
شاگرد ( اشه + گرد= gert=asha+kert+ashaa ) ØŒ دنبال « اشه، Ú©Ù‡ شیرابه هرچیزی باشد ØŒ میگردد » . او « اشو زوشت » ØŒ یعنی « دوستداراشه » هست ØŒ Ú©Ù‡ نام مرغ « بهمن= هومن » ØŒ « بنیاد٠خرد٠کیهانی » درهرانسانی بوده است . او، « شیرابه درون هرچیزی» را « دوست » میدارد ØŒ Ùˆ میخواهد با آن، همپرس وهم رَو ÙØ´ Ùˆ همدم شود . دنبال شیره یا جوهر چیزها گشتن ØŒ « Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ÛŒØ¯Ù† » است . بسیاری ØŒ استادان دانشگاهها، شده اند ØŒ ولی من هنوز« شاگرد ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ » هم نشده ام ØŒ Ùˆ دراینکه همیشه شاگردم ØŒ شادم . وهنوزاین درس اورا ØŒ چنانچه شایسته است ØŒ یاد Ù†Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ ام . Ø´Ú¯ÙØªØ§ ØŒ Ú†Ù‡ درس مشکلیست ØŒ هرچند بسیار آسان، به چشم میآید . نام این استاد Ù… ØŒ « رام » است . او ØŒ ازخود میپرسد ØŒ چون ازخود، یقین دارد، Ú©Ù‡ به پاسخ آن نیز، میرسد .
« پرسیدن » ØŒ هنگامی پرسیدنست ØŒ Ú©Ù‡ گوهر Ùˆ « شیرابه = اشه = مان » هر چیز را بـرهنه کند، ویا بیرون Ø¨ÛŒÙØ´Ø§Ø±Ø¯ Ùˆ آشکار سازد ØŒ تا دوستش را ببیند . در پرسیدن ØŒ گوهر هرچیزی را میتوان پدیدارساخت . اهریمن ØŒ دربندهش ØŒ میگوید « ازمن مپرسید » ØŒ چون با پرسش شما ØŒ گوهر من، پدیدار خواهد شد ØŒ ومن از پدیدارشدن گوهرم ØŒ ترسانم . آیا بسیاری ازخدایان ØŒ به همین علت نیست Ú©Ù‡ ØŒ ازلم وبم ØŒ میترسند ØŒ چون گوهرشان ازچون وچراها ØŒ ÙØ§Ø´ ÙˆØ§ÙØ´Ø§Ø¡ میشود ØŸ پرسیدن ازخدایان ØŒ برای بهره Ú¯Ø±ÙØªÙ† ازدریای دانش آنها نیست ØŒ بلکه برای « آشکارساختن گوهر٠خود آنهاست ». کسی ØŒ هنگامی دوست ماست Ú©Ù‡ با گوهر او، آشنا شویم وبا او بیامیزیم . ولی این خدایان ØŒ ازآ میختن با انسان ØŒ ازهمگوهرشدن با انسان ØŒ میگریزند . « خدا » ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ آشکارساختن گوهر خود را ØŒ « توانائی » میداند .
Ú†Ùˆ دانا (= خدا ) ØŒ توانا Ø¨Ù€ÙØ¯ Ùˆ دادگر
ازیرا نکرد ایچ ، پنهان هنر ( شاهنامه )
« توانا بود هرکه دانا بود » ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ دانا ،کسیست Ú©Ù‡ میتواند هنرها (=ÙØ¶ÛŒÙ„ت های مردمی وتازگی وراستی) ÛŒ خود را ازخود ØŒ بزایاند . توانائی، به معنای آن نیست Ú©Ù‡ انسان با قلدری Ùˆ تهدید Ùˆ پرخاش وعقل وشمشیرو پول ØŒ میتواند همه مردمان را تابع Ùˆ عبد وبرده خودسازد، وبرهمه چیره گردد، Ùˆ اراده خود را برهمه تØÙ…یل کند .
هنگامی انسان ازخدا ØŒ میپرسد ØŒ گوهر خدا ( هنرهای خدا ) را میزایاند Ùˆ آشکار( اشه + کار ) میسازد . درپرسش ازهرچیزی ،انسان ØŒ مامای آن چیز، میگردد . Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ù†Ø¯Ù‡ ØÙ‚یقی ØŒ قابله یا دایه هر زائویست . همه جانها وانسانها ،« آبستن » هستند، ÙˆØ¯Ø±Ø§Ù†ØªØ¸Ø§Ø±ÙØ±Ø§Ø±Ø³ÛŒØ¯Ù† ٠دایه ای هستند . اینکه سیمرغ ØŒ « دایه = قابله وماما » است، برای آنستکه پرسشش، آوازنایش ØŒ وزش بادهای پـَرَش ØŒ زایاننده گوهر هرانسانیست .
« پرسش » ØŒ هنگامی Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ø´ وجویندگی است ØŒ Ú©Ù‡ مانند وزش باد بهاری ( وای به = نای به )ØŒ گوهر چیزهارا Ø¨Ø´Ú©ÙˆÙØ§Ù†Ø¯ØŒ Ùˆ پدیدار سازد . « Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ø´ » ØŒ با « استنطاق ÙˆØªÙØªÛŒØ´ » ØŒ ÙØ±Ù‚ دارد . استنطاق ØŒ کوشیدن با ارعاب وتهدید Ùˆ زور، برای « بیرون آوردن آنچیزیست Ú©Ù‡ انسان، در دل وضمیر خود ØŒ پوشانیده » است ØŒ واز ÙØ§Ùشایش ØŒ سرمی پیچد . اینست Ú©Ù‡ « پرسیدن » Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ،« استنطاق کردن » نبوده است . درتورات ØŒ پس ازآنکه آدم ÙˆØÙˆØ§ از درخت ممنوعه میخورند، Ùˆ خودرا ازترس ØŒ پنهان میکنند « وخداوند خدا ØŒ آدم را ندا درداد ÙˆÚ¯ÙØª کجا هستی ØŸ . Ú¯ÙØª چون آواز ترا درباغ شنیدم ترسان گشتم ØŒ زیرا Ú©Ù‡ عریانم، پس خودرا پنهان کردم » . این همان استنطاق یا « تـرس+ Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ÛŒ » است. با این پنهان شدن ازترس ØŒ هر بهشتی ØŒ دوزخ میشود . آنکه در گیتی ØŒ همیشه ازخدا میترسد ØŒ در دوزخ ØŒ زندگی میکند .
« Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ø´ » ØŒ 1- جستن در نگران بودن برای دیگری ØŒ Ùˆ 2- جستجوی باهمدیگر(= همپرسی) است. هرپرسشی، همپرسی است. همپرسی ØŒ زایانیدن همدیگر درجستجوهست . « رام» ØŒ به ما میآموزد Ú©Ù‡ : ما بجای آنکه، تبلیغ ØÙ‚یقت خود را بکنیم ØŒ Ùˆ دراندیشهÙ« روشن کردن Ùˆ هدایت کردن دیگران، باشیم »، باید یاد بگیریم Ú©Ù‡ با همدیگر ØŒ چگونه میتوان، ØÙ‚یقت زندگی را Ø¬Ù€ÙØ³Øª . رام ØŒ انسان را میانگیزد، Ú©Ù‡ بجای «ارشاد دیگران با ØÙ‚یقت Ùˆ روشنی خود» ØŒ هنر با هم جستن ØŒ با هم پرسیدن را دنبال کند، Ùˆ نام این هنر، « همپرسی » است .
Ù¾Ù€ÙØ±Ø³Ø´ ØŒ وزش باد نیکو، یا نسیم بهاری است ØŒ Ú©Ù‡ گوهر هرچیزی را ازخاک، آشکارمیسازد . این استاد ØŒ Ú©Ù‡ به من آموخت Ú©Ù‡ ازمن نپرس ØŒ بلکه ازخود بپرس ØŒ تا خودت ØŒ میزان خودت بشوی ØŒ نامش ØŒ « رام » هست .این « رام » ØŒ دربÙÙ† من ØŒ تبدیل به « روان من » شده است . این « رام »، نه تنها روان من ØŒ بلکه ØŒ دربن هرانسانی ØŒ روان هرانسانی شده است . « رام » Ú©Ù‡ « هم اصل جویندگی ØŒ وهم اصل رسیدن به آنچه میجوید » میباشد ØŒ تبدیل به « روانهای همه ٠انسانها » گردیده است .
نام دیگر او، « در+ وای » ØŒ یا « اندر+ وای » میباشد ØŒ Ú©Ù‡ به معنای « اصل آبستنی ومادینگی، یا دین Ùوای ÙØ¨Ù€Ù‡ » ØŒ یا بسخنی دیگر « زهدان سیمرغ »، یا «اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ خدا » است، Ú©Ù‡ با انسان آمیخته ØŒ ونامش « روان=ur+van » شده است .
« دروای » ØŒ هم « سرگشته Ùˆ سرگردان ØŒ وسرنگون آویخته » بودنست، Ùˆ هم « چیزضروری Ùˆ Ù…Ø§ÛŒØØªØ§Ø¬ Ùˆ درست Ùˆ تØÙ‚یقی» است. « درواخ » نیز Ú©Ù‡ ØªÙ„ÙØ¸ دیگراز همین واژه است ØŒ به معنای « شجاع Ùˆ دلیر+ Ù…ØÚ©Ù… Ùˆ مضبوط + یقین Ùˆ درست Ùˆ تØÙ‚یق + ØØ§Ù„ت برخاستن ازبیماری » میباشد . پس« دروای »، هم سرگشتگی وسرگردانی ÙˆØÛŒØ±ØªØ³Øª ØŒ Ú©Ù‡ پیآیند جویدگی Ùˆ Ø¢Ø´ÙØªÚ¯ÛŒ در راههاست ØŒ وهم یقین است Ú©Ù‡ در، « ÛŒØ§ÙØªÙ† آنچه Ø¬ÙØ³ØªÙ‡ میشود » ØŒ پدید میآید ØŒ Ùˆ این دو، ازهم بریده Ùˆ پاره نیستند . « جویندگی وسرگشتگی» ØŒ در « یقین » ØŒ « تـا میشود » . پرسش ØŒ درپاسخ ØŒ میخمد . دروای، یا رام یا روان ØŒ پرسشی است Ú©Ù‡ پاسخ میشود ØŒ گمانیست Ú©Ù‡ یقین میشود . این رام ØŒ همیشه درجستن ØŒ سرگشته Ùˆ سرگردانست ØŒ Ùˆ همیشه درمسائل ØŒ خود را سرنگون آویخته Ùˆ Ù…Ù€ÙØ¹Ù„ـّق درهوا Ù…ÛŒ بیند ØŒ وهم دلیرو گستاخست ØŒ وهیچگاه تزلزل به خود راه نمیدهد ØŒ Ùˆ مطمئن ازآنست Ú©Ù‡ به یقین وراستی میرسد . او، هم پرسش است ØŒ وهم پاسخ . او هم میجوید، وهم به آنچه میجوید ØŒ میرسد . هم Ø´Ú© میکند Ùˆ گمان میبرد، Ùˆ در دوراهه ها Ùˆ سه راهه ها Ùˆ چهارسوها ØŒ درد Ùˆ بیماری ÙØ¨Ù„اتکلیÙÛŒ خود را درهنگام گزینش میان راهها، تا به استخوان درمی یابد ØŒ ولی، هم یقین دارد Ú©Ù‡ به ØÙ‚یقت میرسد، Ùˆ ازین بیماری ØŒ بهبودی Ù…ÛŒ یابد . جستجو، هم مصیبت ودرد، Ùˆ هم بزم وجشن است .
وارونه این پدیده که جهان بینی زال زریست ، زرتشت ، ازاهورامزدا، میپرسد ، وهمیشه درانتظار پاسخ ازاوست ، و اورا ، تنها پاسخ دهنده به پرسشهای خود میداند. ولی « رام »، که پیدایش سیمرغ ، دایه زال زر بود ، میآید، وخودش، درتن انسان ، تبدیل به « روان انسان » ، که روان شما ومن و دیگری باشد ، میگردد ، تاهم درما وبا ما بپرسد وبجوید، وتا هم درما وهم با ما، برسد . پس جهان بینی زرتشت و جهان بینی زال زر، کاملا باهم گوناگون ، بلکه باهم متضاد بودند. انسان با چنین روانی ، « خودش میپرسد » ، وخودش اطمینان دارد که آن پرسش ، نسیمیست ( وای به ) که به همه چیزها میوزد، و گوهر چیزها را پدیدارمیسازد وبه پاسخ میرسد .
همپرسی ØŒ ازخود٠انسان ØŒ آغازمیشود ØŒ چون انسان ورام ØŒ انسان Ùˆ سیمرغ (ارتا = ارد = دل )ØŒ Ø¬ÙØª باهم ØŒ یا همزاد هستند . درپرسیدن ØŒ گوهرهرچیزی را میتوان پدیدارساخت، یا زایانید . اینست Ú©Ù‡ درهمپرسی ÙØ®ÙˆØ¯ با خدا ( نام دل ØŒ ارد است Ú©Ù‡ ØŒ ارتا یا سیمرغ باشد ) ÛŒØ§ÙØªÙ† میزان درخود است . با پرسیدن ازخوداست Ú©Ù‡ ما درمی یابیم Ú©Ù‡ میزان وکلید گشودن هرچیزهستیم . « دل » ØŒ Ú©Ù‡ نام دیگرش « ارد = ارتا = ارته = ارزه = ایرج » میباشد، با جگر، Ø¬ÙØª وهمزاد ØŒ Ùˆ « اصل میان درهستی انسان » میباشد . انسان، هنگامی میپرسد ØŒ Ú©Ù‡ با میان Ùهستی اش ØŒ همپرسی ( دیالوگ ) میکند .« خرد » ØŒ درسراسر تن انسان ØŒ پخش Ùˆ پراکنده است ØŒ و« دل » ØŒ Ú©Ù‡ خون یا زندگی به همه میرساند ØŒ درمیان انسان، Ùˆ درست ØŒ « میان ÙØ®Ø±Ø¯ » است. « میان خرد » ØŒ « دل» نامیده میشود .
هرپرسشی ،پرسشی راستین است، Ú©Ù‡ درخود، میخمد ØŒ Ùˆ درخود، تا Ùˆ دوتا میشود ØŒ Ùˆ از« پرسش ازخود » با یک چرخش Ùˆ پیچش، « پاسخ ÙØ¨Ù‡ خود » میشود . از دیگری پرسیدن ØŒ انداختن خود از اصالت ØŒ وعقیم ساختن خود است . این عادت ٠« از دیگری پرسیدن ØŒ ازدیگری Ø¬ÙØ³ØªÙ† » ØŒ انسان را از میزان بودن ØŒ میاندازد ØŒ چون پاسخ به نیازخود را، از دیگری میطلبد . هرپرسشی ØŒ هنگامی پرسش راستین است Ú©Ù‡ خودش ØŒ تا میخورد ØŒ Ùˆ به پاسخ ØŒ تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یابد . هرپرسشی ØŒ جنبش درراهها Ùˆ بیراهه ها است ØŒ Ùˆ طبعا سرگشتگی درراهها Ùˆ « آویختگی میان آسمان وزمین » است . گریز زدن از پیمودن این راهها Ùˆ بیراهه ها ØŒ نشان سستی خود، Ùˆ نبود دلیری Ùˆ گستاخیست . ولی Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ÛŒØ¯Ù† از خـود ØŒ نشان نیرومندی انسانست ØŒ چون انسان ØŒ دلیروگستاخ ØŒ درآزمودن Ùˆ در گسستن از اندیشه هائیست Ú©Ù‡ بدانها ØŒ عمری عادت کرده است . اینها هستند Ú©Ù‡ راه Ù ÛŒØ§ÙØªÙ† پاسخ به پرسش را Ù…ÛŒ بندند . اینها هستند Ú©Ù‡ دلیری Ùˆ گستاخی را ØŒ شوم Ùˆ طغیان میدانند ØŒ Ùˆ Ù†ÙØ±ÛŒÙ† میکنند. انسان میپرسد ØŒ چون دراÙکاری ØŒ Ú©Ù‡ به آن عادت کرده ØŒ زندانی شده است، Ùˆ عادت ØŒ پا را از « شادی در جنبش، از رقص درجنبش» ØŒ میاندازد ØŒ وبـا عادت ØŒ « زنـدان » ØŒ تبدیل به « اطاق خواب » میگردد . اندیشه ØŒ هنگامی زنده است Ú©Ù‡ درخود نمی ماند ØŒ وبا ماندن در یکجا ØŒ خود را زندانی Ù…ÛŒ یـابـد . انسان دراندیشه ای Ú©Ù‡ میماند ØŒ آن اندیشه ØŒ گوریست Ú©Ù‡ درآن، او مرده است . اندیشه ØŒ همیشه رویا ØŒ همیشه بازو گشوده است .اندیشه ØŒ آغوش باز است . اندیشه ای Ú©Ù‡ Ù…Ù€ÙØ±Ø¯ Ùˆ Ø§ÙØ³Ø±Ø¯ Ùˆ Ø³ÙØª Ùˆ سخت شد ØŒ تبدیل به « ØÙ‚یقت Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯ » میگردد . آن اندیشه، تبدیل به ØÙ‚یقتی میشود Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒØ´ ØŒ Ùقط دروغ Ùˆ باطل Ùˆ Ú©ÙØ±Ø§Ø³Øª . هرØÙ‚یقت Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯ÛŒ ØŒ درجهانی از دروغ Ùˆ باطل Ùˆ تباهی Ùˆ ظلمت ØŒ زندانیست. اودرقلب٠دروغ ØŒ زندگی میکند . ازاین پس ØŒ جهان گرداگرداو ØŒ همه انباشته از دروغ Ùˆ باطل Ùˆ بی معنائی Ùˆ تباهی Ùˆ تاریکی Ùˆ ÙØ³Ø§Ø¯ Ùˆ گمراهی میگردد . چنین موضعگیری ØŒ توهین به بشریت ØŒ توهین به جهان زندگی است ØŒ Ú©Ù‡ بالاخره ØŒ به تجاوز به آنها نیز کشیده میشود . چنین آموزه ای ØŒ « بی ارزش سازی Ú©Ù„ هستی ØŒ غیرازخودش » هست . بدینسان خودرا از پرسیدن ØŒ ازجستجو کردن ØŒ از آزمودن ØŒ نجات میدهد ØŒ Ùˆ بربستر ØÙ‚یقت خودش ØŒ تا ابد دراز میکشد .
کسیکه میپرسد Ùˆ میجوید ØŒ درپی Ù« گشودن » است، Ùˆ « هستی گشوده Ùˆ گشاینده » دارد . آنچه را هم او میجوید Ùˆ ØÙ‚یقت، مینامد نیز گوهر ٠گشوده Ùˆ گشاینده دارد . به عبارت دیگر، ØÙ‚یقت یا « آنچه او میجوید» ØŒ « Ù†ÙˆØ¢ÙØ±ÛŒÙ† » هست . او تنها، چیزهائی نوین، نمیجوید ØŒ بلکه او « اصل نو Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ » را درهرچیز نوینی میجوید . ØÙ‚یقت ØŒ چیزیست Ú©Ù‡ بازو گشوده است، ودر رابسوی نوها ØŒ بازمیکند ومیگشاید . ØÙ‚یقت ØŒ کلید٠درگشا هست . ØÙ‚یقت ØŒ چیزی باز وگشوده ØŒ Ùˆ طبعا بازکننده Ùˆ گشاینده است ØŒ Ú©Ù‡ خود را برای پذیرش ØŒ میگشاید ØŒ به پیشواز آمیختن با جهان دیگر میرود . این را ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری ØŒ « دیـن » مینامید . ØÙ‚یقتی Ú©Ù‡ خود را Ù…ÛŒ بندد ØŒ هستی معتقد به آن رانیز، بسته میکند . چنین ØÙ‚یقتی ØŒ انسان را درخود، بندی Ùˆ زندانی میکند . هر بهشتی ØŒ چون بسته است ØŒ زندان است . آموزه هائی Ú©Ù‡ مارا به بهشت خود ÙØ±Ø§Ù…یخوانند ØŒ همه بهشتشان در دژ وقلعه ÙˆØØµØ§Ø±ØŒ دربسته است ودربان دارد . وجود ٠موءمنان به این آموزه ها ØŒ به خودی خود ØŒ تبدیل به « بهشت های دربسته وسربسته » میشود . آنها در زندانی هستند Ú©Ù‡ برایشان بهشت است .
ولی « بهشت » ØŒ Ú©Ù‡ ویژگی « ارتا واهیشت = اردیبهشت » است ØŒ بهشت باز وگشاده هست ØŒ چون « ارته » Ú©Ù‡ همان « رته » ØŒ « راه » یا « مجموعه همه راهها» است ØŒ نه « یک راه مستقیم » . ارتا یا سیمرغ ØŒ گوهرخوشه ای دارد. خوشه ØŒ نماد ØŒ کثرت به هم پیوسته » است . « خوشه پروین » Ú©Ù‡ نماد «همه تخمهای جهان هستی» بود ØŒ « خوشه ØŒ یعنی دانه های به هم پیوسته » بود . ازاین رو « ارتا = سیمرغ » Ú©Ù‡ روز سوم است ØŒ با « ثریا = تریا =thrya 3 = خوشه پروین » اینهمانی داشت . او شبکه رگها ØŒ شبکه راهها ØŒ شبکه رودهـا، شبکه ریشه ها است . او شبکه قناتهاست . اودریائیست Ú©Ù‡ شبکه ملیارها کاریز، به دل وجگر همه انسانهاست. اواقیانویسیست( نام اقیانوس، سمندر است Ú©Ù‡ نام سیمرغست ) Ú©Ù‡ مخزن آبش ØŒ کاریز یا لوله به همه خانه دلها کشیده است( بندهش، بخش نهم پاره 151) . « شبکه »، سبکشده واژه « شباک » است . در منتهی الارب میآید Ú©Ù‡ « شباک » ØŒ هرچه ازنی Ùˆ مانند آن ØŒ Ú©Ù‡ درهم نهاده باشند برصنعت بوریاها . رشته لوله های آب شهررا ØŒ شبکه خوانند ( متن اللغة ) . سیمرغ ØŒ همانسان Ú©Ù‡ خوشه دانه هاست ØŒ رنگین کمانست ØŒ چاههائیست Ú©Ù‡ به یکدیگر راه دارند ØŒ « چـپ» است ( دست Ú¯Ù„ Ùˆ گیاه ) است( نه ØØ²Ø¨ ٠صراط مستقیمی مارکسیست ) ØŒ « شباک Ùˆ شبکه » Ùˆ « قبه شباک » است . دهخدا مینویسد Ú©Ù‡ « قبه شباک » ØŒ قبه ای بوده است مشبک ØŒ وخلیÙÙ‡ ØŒ گاه «بیعت» ØŒ برکرسی Ù…ÛŒ نشست Ùˆ در بیرون ØŒ منبری Ù…ÛŒ نهادند، Ùˆ زیر ØŒ بر منبری Ù…ÛŒ نشست Ùˆ – استاد الدار – به یک پایه زیرتر، Ùˆ ازمردمان برای خلیÙÙ‡ بیعت میستدند . پایان . پدیده « بیعت Ùˆ پیمان بستن » ØŒ با شباک سیمرغ ØŒ به هم گره خورده بود، چون بیعت کردن ØŒ پیوند یابی است . کردها به اسرار درویشان ØŒ « شه به Ú© » میگویند . در بندهش دیده میشود Ú©Ù‡ در زیر درخت « وس تخمک Ú©Ù‡ سیمرغ Ø¨Ø±ÙØ±Ø§Ø²Ø´ نشسته » ØŒ قناتها Ùˆ کاریزهای بیشمار، بسوی همه درختان زمین ØŒ کشیده شده است ØŒ Ùˆ این سیمرغست Ú©Ù‡ همه را، مستقیما Ùˆ بی واسطه آبیاری میکند . همین قناتها وکاریزها نیز، از اقیانوسی Ú©Ù‡ در زبان اردو، « سمندر = سیمرغ » نامیده میشود، به همه دلها کشیده شده اند . جان هرانسانی ØŒ مستقیما چشمه ایست Ú©Ù‡ سیمرغ ازآن ÙØ±Ø§ میجوشد . درچشم یا خرد Ùˆ دل هرکسی ØŒ مستقیما ØŒ خدا ØŒ میزهد Ùˆ میتراود . مولوی ØŒ همین اندیشه را درغزلهایش بازمیتابد :
از« چشمه جان » ، ره شد ، درخانه هرمسکین
ماننده کاریزی ، بی تیشه و بی میتین ( کلنگ )
ازاینجاست Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری ØŒ هرانسانی ØŒ خودش ØŒ سرچشمه Ùˆ کاریز( ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯) است . خدا، چشمه ایست Ú©Ù‡ درچشم Ú©Ù‡ اینهمانی با خرد هرانسانی دارد، میجوشد، ودر هرچشمی وخردی ØŒ به گونه ای دیگر Ù…ÛŒ بیند Ùˆ میاندیشد . مولوی Ø¯Ø±Ú¯ÙØªÚ©Ùˆ از « خود » Ùˆ « بیخودی » ØŒ همیشه سخن از این دوگونه « من » میکند . بیخودشدن از « خود قراضه ای » ØŒ Ùˆ پیوستن به « خود دریائی» است . گسستن از« من Ùقراضه ای، من قـرضی»، برای رسیدن به « من چشمه ای » است .ازاین « من قراضه ای» ØŒ از این « من ٠قطره ای » ØŒ باید راه روان شدن به « خود دریائی» را ØŒ Ú©Ù‡ درما ØŒ سر چشمه Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است، جست ÙˆÛŒØ§ÙØª
منیّ ٠دیگری داری ØŒ Ú©Ù‡ آن Ø¨ØØ±Ø§Ø³Øª ØŒ Ùˆ این قطره
قراضه است این منیّ تو ، و آن من هست ، چون معدن
این ارتا ، رگ ، به معنای « شبکه رگها » ، کاریز، به معنای شبکه چاهها ، آهنگ ونوا ، به معنای « پیوند همه سازها و ابزارهاست . چنانچه در گرشاسپ نامه ، سیمرغ (=سمندر) ، همآهنگی و پیوند نواهای همه سازهاست .
برآنسان که باد آمدش پیشباز همی زد نواها به هرگونه ساز
ÙØ²ÙˆÙ†ØªØ±Ø²Ø³ÙˆØ±Ø§Ø® ØŒ پنجاه بود Ú©Ù‡ ازوی، دمش را برون راه بود
به هرصدهزارش خروش از دهن
همی خاست ، هریک به دیگر شکن
تو Ú¯ÙØªÛŒ دوصد بربط Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ Ùˆ نای
به یک ره ، شدستند ، دستانسرای
ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† کس از خوشی آن خروش
ÙØªØ§Ø¯Ù†Ø¯ Ùˆ زیشان ØŒ رمان گشت ØŒ هوش
ازاین رو نیز ارتا ، « راه » ، به معنای « شبکه راهها»ست .
ارتا ( سیمرغ = دل = ارد) ، ، رته = راه است
ارتا ، همه راههاست ،
و« راه » ، « اصل پیوند دادن » است
ازاین رو ØŒ برضد Ù Ù…Ùهوم « راه راست » است
دل یا سیمرغ ( اردیبهشت ) ØŒ بهشت Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯
چون همه را درمهر، به هم پیوند میدهد
«ارتا واهیشت» را بنا Ø¨Ø±Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی ØŒ سجستانیها ØŒ « راهو » مینامیدند ØŒ وراهو ØŒ همان « رگ یا رگا » هست، Ú©Ù‡ نام شهر « ری = راگا» شده است . چرا ،« راه » ØŒ اینهمانی با « رگ » داشت ØŸ ویژگی « رگ = ارتا»، Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران جداناپذیر Ø§Ø²Ø¬ÙØªØ´ Ù¾ÛŒ( عصب= بهرام ) است ØŒ « رسانیدن خون یا زندگی، به همه اندام Ùˆ پیوند دادن همه اندام ØŒ برای زیستن با هم » است .جیوهjiva در سانسکریت، به خون Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ØŒ Ú©Ù‡ اینهمانی با« زندگی= جی = Ú˜ÛŒ =گی» دارد . جیوه یا خون ØŒ زنده میکند ØŒ اصل زندگیست ØŒ Ø±ÙˆØ ÙˆÙ†Ø§Ù…ÙˆØ³ ØÛŒØ§Øª است، Ùˆ یک معنایش نیزه « زه کمان » است Ú©Ù‡ پیکریابی « اصل کشش » میباشد . همانسان نام دیگر« خون » درسانسکریت ØŒ Ø¢Ú¯Ù†ÛŒ Agneyaاست Ú©Ù‡ به معنای « متعلق به آتش یا خدای آتش ØŒ Ø¢Ú¯Ù†ÛŒ » است . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران نیز« آتش» ØŒ «خویش ارتا واهیشت » است ØŒ Ú©Ù‡ خون در رگها ورگهاست . درترکی به آتش ØŒ اورت Ú¯ÙØªÙ‡ میشود، Ùˆurt همان ارتا واهیشت هست . درست Ù…Ùهوم « رگ ØŒ Ùˆ رساندن خونش به همه اندامها » ØŒ تصویر « راه » را Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران معین میسازد . « راه » Ùˆ « رگ » ØŒ اصل پیوند دادن هستند . ازاین رو هردوازیک ریشه ØŒ برآمده اند . هنوز درکردی ØŒ « راگه یاندن » ØŒ به معنای تبلیغ کردن Ùˆ ابلاغ کردنست .« راگه یشتن » ØŒ به معنای رسیدن است . راگوستن ØŒ منتقل کردنست . درکردی « ره هـ » نیز به « رگ» Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . یا « ره هگرتن = ره Ú¯ داکوتان » ØŒ ریشه دوانیدن است . با ریشه دوانیدن ØŒ گیاه خودرا به زمین Ù…ÛŒ پیوندد . قناتهای اقیانوس سیمرغ در بندهش ( وروکش= دریای ÙØ±Ø§Ø®Ú©Ø±Øª ) ØŒ چیزی جز ریشه های درخت همه تخمه ( درخت Ú©Ù„ هستی ) نیستند Ú©Ù‡ چشمه زندگی را به همه جانها وچشمها متصل میسازند.
ارتا ØŒ خدای خانواده زال زر، همان « ارتا خوشت = ارتای خوشه » Ùˆ « اردوشت = ارتا + وشی » بود، Ú©Ù‡ متون زرتشتی اورا « ارتا واهیشت= اردیبهشت » مینامند . ارتا Ú©Ù‡ همان سیمرغ میباشد ØŒ « راه » است ØŒ نه « راه راست » . این خدایان نوری Ú©Ù‡ پیشاپیش ازهمه چیز آگاهند ØŒ مخترع ومبدع « راه راست، یا صراط مستقیم » هستند . البته کسیکه راه راست را Ù…ÛŒ پیماید ØŒ نیازی به « دیدن » ندارد . او، میتواند چشمش را ببندد ØŒ Ùˆ درراستای شکمش برود، وغایتش ØŒ رسیدن به ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ گیتی است ØŒ نه پیوند دادن همه راهها وخردها وبینش ها به همدیگر .
جائی Ú©Ù‡ خم Ùˆ پیچ هست ØŒ جائی Ú©Ù‡ کج وکوله میشود ØŒ نیاز به « دیدن » هست ØŒ Ùˆ هنگامی Ú©Ù‡ راه به دوراهه میرسد ØŒ نیاز به « اندیشیدن Ùˆ تصمیم Ú¯Ø±ÙØªÙ† » هست . در راه راست ØŒ نه خبری ازخم Ùˆ پیچست ( دراین صورت ØŒ راست نیست ) Ú©Ù‡ نیاز به دیدن باشد ØŒ Ùˆ نه نیازبه اندیشیدن Ùˆ تصمیم Ú¯Ø±ÙØªÙ† است ØŒ چون هیچگاه راه راست ØŒ دوراهه وچهارسووچهارراه نمیشود . آموزه ها Ùˆ شریعت ها Ùˆ دینها Ùˆ مکاتب ÙلسÙÛŒ Ú©Ù‡ « راه راست » هستند ØŒ Ùقط « یک راه » هستند . هرراه دیگری ØŒ کجراهه وبیراهه است، Ú©Ù‡ انسان را گمراه میکند . ولی « ارتا = سیمرغ » ØŒ Ú©Ù‡ سیستانی ها اورا « راهو » Ùˆ اهل ری، اورا « رگا » میخواندند ØŒ « راه = رگ » بود ØŒ نه « راه راست » . او هم راه بود وهم رگ . به گردونه Ùˆ چرخ نیز، Ú©Ù‡ با آنها راه پیموده میشود ØŒ « رته » Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . اساسا به « نخستین گردونه Ùˆ یوغی Ú©Ù‡ جهان را Ø¯Ø±ØØ±Ú©Øª در راهها ØŒ میپیماید Ùˆ Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯Â» ØŒaghrae+ratha اگره + رته Ú¯ÙØªÙ‡ میشد، Ú©Ù‡ نام برادر Ø§ÙØ±Ø§Ø³ÛŒØ§Ø¨ بود . به سخنی دیگر، راه پیمودن ØŒ Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† است . چنین گردونه ای ØŒ همه راهها را میپمود، تا به همه جا برسد، Ùˆ پیام را برساند ØŒ یا بار را منتقل سازد . « راه پیمائی » ØŒ ماندن استوار دریک راه راست نبود . ارتا ØŒ همه راهها بود، Ùˆ همه راهها را میپمود ØŒ چون گوهری روان بود Ú©Ù‡ باید همه را زندگی ببخشد . اینکه « راهها Ùˆ رگها ØŒ باهم اینهمانی داشتند » ØŒ از این زمینه برمیخاست Ú©Ù‡ راهها ØŒ مانند رگها Ùˆ Ù¾ÛŒ ها ØŒ « اصل پیوند دادن » هستند . همانسان Ú©Ù‡ رگها Ùˆ Ù¾ÛŒ ها ØŒ با خم Ùˆ پیچهایشان ØŒ با انشعاباتشان ØŒ سراسرتن انسان را بهم پیوند میدهند ØŒ راهها نیز در یک کشور Ùˆ درجهان ØŒ همه مردمان را به هم پیوند میدهند . اندیشه ها Ùˆ آموزه ها Ùˆ مکاتب ÙلسÙÛŒ Ùˆ عقاید دینی نیز، باید گوهر « راه » را، بدین معنا داشته باشند . همه آنها ØŒ درچهارسوها Ùˆ میدانها، به هم برسند Ùˆ خودرا برای Ø±ÙØªÙ† به راه دیگر بگشایند، Ùˆ « گشتگاه برای اتصال» به راههای دیگر بجویند . ولی تصویر Ù…Ùهوم « راه راست یا صراط مستقیم » ØŒ بکلی برضد « گوهربنیادی راه ØŒ به معنای سیمرغ » است . غایت یا آماج « راه » ØŒ پیدایش « شبکه راههای متصل به هم » ØŒ برای پیوند دادن همه مردمان Ùˆ همه بینش ها به هست ØŒ تا همه باهم ØŒ « خوشه ارتا » یا « جانان » بشوند . خود « آماج = غایت » ØŒ به معنای « یوغ یا اتصال » است . آماج ØŒ جایگاه پیوند Ùˆ رسیدن به دیگریست . ولی راه های راست، تکراهه هائی هستند Ú©Ù‡ پیچیدن Ùˆ کج شدن ازآن راه ØŒ ودخول در راه دیگر را، نه تنها ناروا میشمارند( ارتداد ) ØŒ بلکه هرراهی جز خود را ØŒ بیراهه Ùˆ گمراهه میداند . غایت راه راست ØŒ رسیدن به ÙØ±Ø§Ø³Ùˆ هست . این بود Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم « ارتائی راه » ØŒ گسستنی ناپذیر از« پیوند دادن » بود . « یک راه » وجود ندارد . همه چشمها ØŒ ازیک چشمه اند، ولی به گونه ای دیگر Ù…ÛŒ بینند . همه خردها، ازیک چشمه میزهند، ولی هرکدام به گونه ای دیگر میاندیشند. ازهمان تصویر « ارتای خوشه » میتوان دید Ú©Ù‡ با Ù…Ùهوم ٠« شبکه خطوط به هم متصل» کاردارد . ازاین رو، پیمودن راهها ØŒ نیازبه « سنگ نشان = میل سنگ = ÙØ±Ø³Ù†Ú¯ » دارد، تا یک راه ØŒ گشتگاه به راه دیگر بیابد . Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù Â« Ùـرسـنـگ » ØŒ وارونه آنچه امروزه پنداشته میشود ØŒ اندازه ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ùˆ دوری جائی ازجای دیگر، به تنهائی نبود ØŒ بلکه Ø§ÙØ²ÙˆØ¯Ù‡ برآن ،« نشان ٠گشت Ùˆ خمیدگی در راه دیگر» ØŒ و« پیوند یابی یک راه به راه دیگر» بود. ازاین روهست Ú©Ù‡ ØŒ نام دقیق آن ØŒ میل سنگ » است Ú©Ù‡ درگرشاسپ نامه توسی ØŒ باقیمانده است . میل سنگ ÙˆÙØ±Ø³Ù†Ú¯ ØŒ سنگیست Ú©Ù‡ نقطه گشتن Ùˆ اتصال یک راه به راه دیگر، یا یک راه Ùˆ انشعاب آن را به چند راه را نشان میدهد .« میل سنگ یا ÙØ±Ø³Ù†Ú¯ » ØŒ یک راه را به راه دیگر، پیوند میدهد . دراین گشتگاه ØŒ دوراه یا چند راه، به هم متصل میشوند ØŒ Ùˆ انسان ØŒ امکان برگزیدن راهی را Ú©Ù‡ میخواهد دارد ØŒ Ùˆ Ø±ÙØªÙ† ازیک راه به راه دیگر را ØŒ گمراه شدن Ùˆ کج روی Ùˆ لغزش نمیشمارد .
« راه » Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری ØŒ معنائی کاملا Ù…ØªÙØ§ÙˆØª با معنای « راه راست » در آموزه زرتشت Ùˆ سایر ادیان نوری دارد . پیدایش Ù…Ùهوم « راه راست » ØŒ پیدایش یکنوع « بدویت Ùکری » بود . راهها ØŒ رگها ØŒ برای جریان خون ویا مایه زندگی Ùˆ بینش ØŒ درسراسراجتماع بود . راهها یا « ارتا وسیمرغ » ØŒ اصل پیوند دهنده راهها به همدیگر هستند . غایت وجود راهها ØŒ همین پیوند دادن است . غایت ( آماج ) راهها ØŒ پیوند دادن مردمان درهمه جا هست ØŒ تا « جانان = سیمرغ » به وجود آید .خود٠« اماج = غایت » ØŒ به معنای « یوغ » یا « اتصال وهمزاد Ùˆ پیوند» هست . گوهر« آماج= غایت » ØŒ پیوند است . این بود Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم « راه » ØŒ ناگسستنی از« پیوند دهنده » بود . « یک راه » Ú©Ù‡ « راه راست » نامیده شود ØŒ وجود نداشت . ازهمان تصویر« ارتاخوشت = ارتای خوشه »، میتوان دید Ú©Ù‡ با « شبکه خطوط اتصالی» کاردارد . ازسوی دیگر، سغدیها وخوارزمیها بنا Ø¨Ø±Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† درآثارالباقیه، اورا « اردوشت » مینامیدند، Ú©Ù‡ « ارتا وشی » ØŒ « ارتای وشتن» ØŒ «ارتای گشتن » باشد . این « وشی Ùˆ وشتن » برآیندهای دیگررا چشمگیرمیسازد . وشتن ØŒ رقصیدنست . وشتن ØŒ دوباره زنده کردنست . وشتن ØŒ پخش کردن Ùˆ پاشیدنست . در کردی ØŒ « وه شین » ØŒ وسیله پخش کردنست . وه شینه Ú© ØŒ وسائل ارتباط جمعیست . Ø§ÙØ²ÙˆØ¯Ù‡ براین Ú©Ù‡ معنای « وه Ø´ÛŒ » ØŒ خوشه است . خوب دیده میشود Ú©Ù‡ « تصویر راه » ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری ØŒ به کلی، برضد تصویر« راه راست = صراط مستقیم » بوده است . « راه مستقیم » ØŒ Ùقط یک راه است، Ùˆ نمیخواهد به راهی دیگر برسد ØŒ Ùˆ Ø±ÙØªÙ† در راه دیگر را گمراهی Ùˆ Ú©ÙØ±ÙˆØ´Ø±Ú© میداند . این اندیشه بود Ú©Ù‡ در Ù…Ùهوم « ورای Ú©ÙØ± ودین » یا « ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ ایمانها Ùˆ جهان بینیها Ùˆ Ø§ØØ²Ø§Ø¨ » Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ØŒ Ùˆ « رندی ØØ§Ùظ » باز ازنو زنده Ùˆ بسیج ساخته شد . این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ اصیل سیمرغیست Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ خانوداه سام Ùˆ زال زراست . همین اندیشه ØŒ در منشور ØÙ‚وق بشرکوروش بازتابیده شد