بی هیچ ترسی از جاذبه ی زمین منتشر شد

مهری Ø¬Ø¹ÙØ±ÛŒ شاعر Ùˆ منتقد Ùˆ مترجم Ùˆ وکیل دادگستری است. امسال مهری Ø¬Ø¹ÙØ±ÛŒ دل به دریا زده است Ùˆ بی هیچ ترس از جاذبه زمین، اولین مجموعه شعر خود را توسط نشر
رضا ØÛŒØ±Ø§Ù†ÛŒ در ادامه Ú¯ÙØª: «مهری Ø¬Ø¹ÙØ±ÛŒ در اشعارش توانسته زندگی زن ایرانی را به خوبی بازتاب دهد. در کتاب برخی از شاعران زن امروز دیده Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ آنها سعی دارند زن بودن خود را یا زن ایرانی بودن خود را مخÙÛŒ کنند یا بگویند ما ØªØØª ÙØ´Ø§Ø± قرار نداریم اما مهری Ø¬Ø¹ÙØ±ÛŒ مشکلات زن ایرانی را Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ کند Ùˆ ÙØ´Ø§Ø±Ù‡Ø§ÛŒÛŒ Ú©Ù‡ بر زنان تØÙ…یل Ù…ÛŒ شود را نشان Ù…ÛŒ دهد.»
سپیده جدیری شاعر Ùˆ مترجم نیز در نقدی Ú©Ù‡ بر کتاب «بی هیچ ترسی از جاذبه زمین» نوشته بود به تØÙ„یل Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ اشعار این کتاب پرداخت Ùˆ Ú¯ÙØª:« دغدغه اصلی این کتاب مرگ است. اما مرگ های مهری Ø¬Ø¹ÙØ±ÛŒ با مرگ های دیگر ÙØ±Ù‚ Ù…ÛŒ کند. این مرگ ها مرگ های شاد پرجنب Ùˆ جوش، نا ایستا Ùˆ شوخ طبع اند.» ÙˆÛŒ در ادامه به ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ù…Ø±Ú¯ در هر یک از اشعار این کتاب پرداخت.
علیرضا بهنام شاعر مجموعه «نیمه من است Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ سوزد» نیز در این نشست به Ú¯ÙØªÚ¯Ùˆ پرداخت. ÙˆÛŒ به موضوع روایت ذهنی در این کتاب پرداخت Ùˆ Ú¯ÙØª:«روایت شعر از تعابیری تشکیل شده است Ú©Ù‡ تنها در یک جهان ذهنی در میان روابط Ø´Ú©Ù„ ÛŒØ§ÙØªÙ‡ کلمات Ù…ÛŒ تواند وجود داشته باشد.»
ÙˆÛŒ سپس Ø§ÙØ²ÙˆØ¯:«روایت ذهنی از دل شعرهای این کتاب خود را به خواننده نشان Ù…ÛŒ دهد Ùˆ در عین ØØ§Ù„ مصالØÛŒ را در اختیار او Ù…ÛŒ گذارد تا خود روایت های خاص خودش را از میان این روایت ها بیرون بکشد.»
پویا عزیزی دیگر منتقد این نشست بود. ÙˆÛŒ در نقد کتاب «بی هیچ ترسی از جاذبه زمین» Ú¯ÙØª: «چیزی Ú©Ù‡ در این مجموعه توجه ذهن را به خود جذب Ù…ÛŒ کند نوع بیان است. این Ú©Ù‡ شعر با Ú†Ù‡ Ù†ØÙˆØŒ ÙØ±Ù… Ùˆ ساختمانی بیان Ù…ÛŒ شود. اشعار این کتاب اگر ویراست داری مناسب تری Ù…ÛŒ شد Ù†ØÙˆ بیان Ù…ÛŒ توانست با ساخت اشعار هم خوان تر باشد.»
رسول عبدالمØÙ…دی از دیگر منتقدان این کتاب بود. ÙˆÛŒ به موضوع ØÙˆØ²Ù‡ مخاطبان این کتاب پرداخت. عبدالمØÙ…دی ØÙˆØ²Ù‡ مخاطبان این کتاب را وسیع ارزیابی کرد.
شعری از این کتاب :
پرش
وقتی در Ù‚ÙØ³ باز شد
بی انصاÙÛŒ بود
پاهایم بی ØØ±Ú©Øª ماند
و بال هایم
باز نشد.
وقتی در Ù‚ÙØ³ باز شد
بی انصاÙÛŒ بود
پرهایم ریخت
و چشم هایم
هم چنان
در میان مورچه ها
خیره ماند.
وقتی پراندنم
بی انصاÙÛŒ بود
پریدنم را ندیدم.
Mana Aghaee نوشت