ÙØ±Ø²Ø§Ù†Ù‡ قوامی - شعر تازهF- Ghavami

به دستانم برگرد
به پنجره ام بیا
از خیابانم ببار
ودورهیچ جای تنم بپیچ
به پیله ام ببار
درمن Ø´Ùیره ای است بی قرار
که می ترسد از جیغ هام
وخون که انگار از هیچ وقت نبودنم سرریز
Ø¬ÙØªÙ… را از بیابان ÙØ±Ø§Ø®ÙˆØ§Ù†ÛŒØ¯
این وادی هیچ وقت برای زاییدنم ایمن نبود
کجاست خرمایی که بر سرم می بارید؟
مادر نبوده ام
که زیربارش لالایی ام تمام...
-کجایی؟
تمام قندها راساییده اند و بختت را به ابرها گره...
بازکسی از پیشانی سوخته ات می ترسد
-کجایی؟
این جا هزارکولی روبروی مردمک هام نقاره می زنند
ومن برای یوس٠های نیامده ام لالایی
دالانی از شیارهای مغزم به تنهایی
ازسال هایی که دور درمن روییده اند
این بیداری به گریه ام می اندازد
به آن وقت هایی که نیستی ات ازنبودن می گذشت
روبروی مردمک هام
هزارکولی باخالکوب هاشان
نقاره می زنند
نقبی به ØÙره های تنم
پیله ای که به هیچ کجا
سید ØÛŒÙ…د قائمی نوشت
ممنون میشم اگه بتونم از متن های قشنگتون بیشتر Ø§Ø³ØªÙØ§Ø¯Ù‡ کنم