فلک را سقف بشکافیم........
و نپرس
Mahnaz _ Ario

چگونه، خواهد شکوفه شدن
غنچه را
و کجا
آنجا آیا که اشگ با خون دل
در تلاقی یک اندوه؟



دوخته بدر
دیریست
چشم ها که بسته
و دستی که خالی از پر است.

وقت رسیده اما
که آسمان بشکفد
و طرح تازه
دلبندانه، شیوا
به رقصی،
از آسمان به زمین
و به شوری از خاک به ستاره
آذین شود.


تبار

من از کجایم
که پیرهنم بوی ترخون های
کرته ی باغ پدر می دهد؟
و گونه هایم
به سرخی گل های انار باغ همسایه؟
از کجایم
که دستانم
ساقه ی ترد بوته ی بنادر است؟
و طعم دهانم
مزه ی گل بید مشک چای مادرم؟
از کجایم
که شوق هایم آبی اند
به رنگ مینای آبهای شمال؟
از کجایم
که بهاران
شکوفه های سیب
در دلم جوانه می زند؟
و طرح هفت سین عجیبی
در آینه بندان چهره ام؟
می دانی. ..می دانی…
از آن بالنده رودم.
زاینده
از آن بلند کوهم
البرز
از سر زمینی ام که
به زرتشت می رسم
اولین شاعر زمین….
………………………….2001
مهناز بدیهیان