Hiva Majidzadeh

به حقيقت قرن بيست و يكم بايد قرن تجديد نظر اومانيسم در راهكارهاي استراتژيك و تاكتيكي خويش باشد.

.......
روزمرگي، اومانيسم و قرن بيست ويكم
هيوا مجيدزاده
انسان روزمره شده یا انسان غرق شده در روزمرگی انسانی ست که نمی تواند موقعیت خود را بر پهنه هستی درک کند و به خواستگاه وجودی خود پی برد؛ قل و زنجیرهای آویخته ی روزمرگی بر پیکرش او را از فراتر رفتن و ایستادن بالای خویشتن خویش سخت باز می دارند و هرگز توان به آسمان رفتن زمین وجود خویش را ندارند و این نوع انسان هیچ وقت از آزادی واقعی در زندگی اش نصیبی نمی برد چون در برابر اعمالش غیر مسئول است و نسبت به انجام مسئولیت هایش نيز غیر متعهد .
بهره مندی از آزادی به معنای واقعی کلمه لازمه طرح افکندن در زیست جهان خویش و فراتر رفتن از وضعیت موجود است ، به طوری که در متحول ساختن فضا-زمانی که در آن قرار داریم و آفرینش فضا-زمان های دیگر موثر باشیم.
انسان روزمره شده ، در بهترین حالت ممکن نسبت به وضعیت موجود که سد راهش قرار می گیرد غرولند می كند ، و تنها نق نارضایتی زده، چرا كه وضعیت موجود را طبیعی می پندارد.
انسانی که به خویشتن انسانی خویش رجوع کند و بر قدرت درونی خویش آگاه شود خود را خالق فضا-زمان های موجود می یابد ، خالقی که هر وقت اراده کند می تواند دست به تغییر و ویرایش این فضا-زمان ها بزند و زیست تکاملی خویش را در پی گیرد . زیستی که کل گستره ی آن پویا است و هیچ نمودی از ایستایی در آن نیست.
لازمه اومانیسم همین زیست پویا است. اومانیسم ایستایی را بر نمی تابد. در اومانیسم ایدئولوژی(جهان بینی) یا هر امری که غایتی برای خود تعریف کرده باشد جایی ندارد و ايدئولوژي اصولاً نمي تواند خود را برخواسته از اومانيسم بداند ، چون اومانيسم بر اساس خصلت زيستي انسان مبتني بر پويايي و نسبي بودن است در حالي كه ايدئولوژي با ايستايي و مطلق نگاه كردن به امرهاي طبيعي و اجتماعي سروكار دارد.
اومانیسم و چالش های آن در قرن بیست ویکم
در حال حاضر مفاهيمي در ادبيات گفتاري و نوشتاري روزمره اغلب روشنفكران معاصر به طور برجسته نمود كرده است كه بعضاً خود را وامدار اومانيسم و دغدغه هاي آن مي دانند ،در حالي كه ناخودآگاه با اين نوع ادبيات گفتاري و نوشتاري دست به طبقه بندي جغرافيايي جامعه بشري مي زنند.
آري، غربی بودن یا شرقی بودن و شق سومی که خود را فرای این دو محدوده و در تقابل با آنها می داند اصلی ترین مفاهیمی هستند که در قرن حاضر تفکر اومانیستی را با چالش مواجهه کرده اند. ما در هر حوزه ای از علم و دانش بشری که وارد می شویم به ناچار باید با این مفاهیم که به جزیی ضروری از ادبیات نوشتاری و گفتاری در آمده اند ، روبرو شویم. با مفاهیمی همچون فلسفه غرب و شرق، سیاست غرب و شرق یا فرهنگ شرق و غرب مواجهه می شویم و در همه جا در مقابل این دو حد شق سومی با پسوند اسلامی یا خاورمیانه ای رخ می نمایاند همچون فلسفه اسلامی /سیاست اسلامی و فرهنگ اسلامی ...
حال هر یک از این گونه ها و نحله های جغرافیایی همواره در تلاش است برتری خود را بر نحله های دیگر به اثبات برساند و حرف خود را به کرسی بنشاند.
و اینک مفاهیم نژادپرستانه که در گذشته با تفاوت رنگ پوست انسان نمود پیدا می کرد در قرن بیست و یکم جای خود را به نژادپرستی جغرافیایی داده است و محل جغرافیایی سکونت انسان نژادپرستی مدرن را رقم زده است.
در این فرایند سرمایه داری متأخر و بنیادگرایی مذهبی هر چه بیشتر همت به گسترش این نوع نژادپرستی و در تقابل قرار دادن اعضای جامعه جهانی گمارده اند.
پس یکی از مهم ترین مسایل و مشکلاتی که اومانیسم در معنای اصیل خود با آن مواجهه است گام نهادن در راه تنش زایی و آشتی نحله های فکری این مناطق است . البته این راه سختی هایی همچون مبارزه با نهادهای سردمدار سرمایه داری و بنیادگرایی مذهبی دارد .
نهادهای سرمایه داری مقاومت می کنند چون نمی خواهند سودهای حاصل از تقابل این نحله های جغرافیایی را از دست بدهند. بنیاد گرایی مذهبی هم که اثرگذاری روی آنها سخت تر و طاقت فرساتر است به دلیل ذهنیت بسته (ذهنیتی که خود را مقید کرده از چارچوب یک سری اصول که برخواسته از مذهب است فراتر نرود) و تاکید بیش از حد بر اصالت سنت از جانب نهادهای متولی این تفکر است و مهم تر از همه اعضای این نوع تفکر منشأ رفتار و گفتار خود را رضايت معبود و خداي خويش اظهار مي كنند و بقيه نحله هاي فكري را در برابر خود پست مي دانند.
به حقيقت قرن بيست و يكم بايد قرن تجديد نظر اومانيسم در راهكارهاي استراتژيك و تاكتيكي خويش باشد.