ارزش های این انسان نوین هر روز پرداخته و دست یافتنی تر می شود. این زنان و مردان دیگر خود نمونه و مرجع زنده و جاویدان دلیری و
دل دادگی به آزادی و عدالتند. بی باوری به این حقیقت بالند : ستیز باد با دریا و یا ستاره با سپیده است.


........

در کتاب "دیکشنری خزری ها" میلورد پاویک خواننده را بر آن می خواند تا شیوه ی خواندن را خودانتخاب کند. و جا در جا او را در گیر پرسش یا جهت گیری در مورد قهرمانان و رویدادهایی می کند که نمی توان آنها را زیر سبیلی در کرد. روال روایت و ستار زبانی پاویک به گمان من چرت خواننده راحت طلب را پاره می کند چرا که پیش درآمد انتخاب اندیشه است و پی آمد آن مسؤلیت.
باآمدن کاراکتر احمدی نژاد به صحنه ی تراژدی سی ساله ما روند بی حرمتی انسان هم شیوه ی خشن تر وآشکارتری می یابد و هم مناسبات دارنگان قدرت با شهروندان ایرانی روال تو در توی قهقرایی می گیرد.گسست ذهن و زبان بازتاب خود را در دور شدن حقیقت از واقعیت های دستکاری شده آشکار می کند. آمارهای اقتصادی – اجتماعی ساخته و زبان دروغزن رسانه های دولتی آنها را پرداخته تا خواننده و خواهند به انتخابی هدایت شده تن در دهد. به دگر سخن باز داشتن انسان از اندیشیدن و روالی برای زندگی گله وار انسان قرن بیست و یکم.
در همان داستان دیکشنری خزری ها، از آته ملکه خزری ها- که پاره ای او را زیباو پرهیزگار و دانا می دانند و دیگران و مسافران نه زیبا و نه پرهیزگارش می یابند- سخن می رود که هر بامداد پیش از بارعام، در آیینه ای ساخته از نمک چهر ی خود را دور از چشم دیگران تماشا و زیبا سازی می کند. و شامگاهان همه ی زیبایی و جلال و جبروت او در تاریکی می میرد و به زشتی باز می گردد.
و روزی خردمندی آیینه ای به او هدیه می دهد که هم گذشته و هم آینده را می توان در آن دید. و آته به هنگامی که در آیینه می نگرد در دم جان می سپارد. چرا آینده و گذشته را همهنگام و به شتاب به تماشا نشسته است. که این حکایت حکومت جمهوری با رهبران ریز و درشت و تماشای در صحنه بودن ملیون ها در آغاز روی کار آمدنشان و کوتاه آمدن نجیبانه مردم در برابر زورگویی ها و دست اندازی هایشان با خیزش خیابانی امروز و رشته شدن پنبه های حکومت جاهلانه اشان و تصور فردایی بی اعتبار، آنان را نه به مرگ که به کشتن و شکنجه و زندانی کردن زنان و مردانی وا داشته است که به نام انسان از حقوق شهروندی خود می خواهند پاسداری کنند. انسان نوین ایرانی بر انگیخته از فهم عزت و آزادی نه از سرزنش و نه از سر نیزه می ترسد و او را سر باز ایستادن نیست. یعنی از همان روزی که به جای برادر بسیجی گفتن، فریاد بر باطوم بدست حاکمم یک دست بر آورد که : چقدر پول گرفتی اینجا آمدی؟ خون پدرت را گرفتی؟ کار دستگاه الیگارشی مالی-امنیتی را اگر نه تمام شده، که در هم شکسته می باید دانست.
ارزش های این انسان نوین هر روز پرداخته و دست یافتنی تر می شود. این زنان و مردان دیگر خود نمونه و مرجع زنده و جاویدان دلیری و دل دادگی به آزادی و عدالتند. بی باوری به این حقیقت بالند : ستیز باد با دریا و یا ستاره با سپیده است.

کریمی