شعر تازه از رباب Ù…ØØ¨ R- Moheb
رباب Ù…ØØ¨
 وسوسه هاي تماس
به رنگ قوس Ùˆ قزØ
صبØ
کاهل است که
يکي دستش را جلو مي آورد
و يکي عقب مي کشد
تسليم نمي شويم
ما...
دلواپس بازي هاي بزرگ و رابطه هاي کوچکيم
2
زخمي Ú©Ù‡ از تو آمد ØŒ بزرگترين Ø§ØªÙØ§Ù‚ ٠زندگيم بود
تو چيزي از شعور ٠سنگ که من بودم – نمي دانستي که من مي دانستم
من چيزي از تخيل ٠درخت که تو بودي نمي دانستم که تو مي دانستي
در پاي ٠هم ريشه Ú¯Ø±ÙØªÙŠÙ…. تو شعور ٠سنگ شدي ØŒ من تخيل ٠درخت
زخمي Ú©Ù‡ از من آمد ØŒ بزرگترين Ø§ØªÙØ§Ù‚ ٠زندگي ٠تو شد
3
معبدي در کادر :
مردي بالا تر از خود در خود ايستاده و چشمهايش تا ماه مي دود
پايين تر ، جيغ ٠دختري ست –
مهتاب
"کلاکت زده مي شود"
"صداي شاعر":
سمÙوني ٠مرد و٠ماه
سوژه انتخاب شد.
...
آلاچيق ٠پشت ٠معبد در کادر:
دو سايه پايين تر از خود در خود قد کشيده تا سکوت Ù
Ùواره ها
بالا تر بر نوک ٠مرغ ØŒ زÙمردي
و باد در بالهاش ...
"کلاکت زده مي شود"
"صداي شاعر" :
سمÙوني ٠مرد و٠ماه با مرگ ٠سايه ها Ùˆ ٠راه .... ساعتي بعد –
آه اين قلم به کجا مي برد ...
مرا؟
4
مگر درخت چه مي کند با برگ تا باد مي وزد
در هواي پاييزي ؟
مگو " کجا ببينمت پس" که اينجايم
در همين چند کلمه Ú©Ù‡ تو تکه تکه مي کني تا بÙهمي
مکن ! تکه تکه ام مکن!
من Ùقط نوشته ام "ما براي Ùهميدن نيامده ايم"
Ùˆ تو Ù„Ø·Ø§ÙØª اين شعر را هم در همين ببين –
در همين Ù‡ÙØª هي Ú©Ù‡ نوشته ام Ùˆ پاره کرده ام
و ديگر هيچ.
5
ØØ§Ù„ من خراب است. شما چطوريد؟
...
اما ... من نمي خواهم ØØ§Ùظه هاي گمشده Ùˆ مغزهاي از انديشه باز مانده را باور کنم. انسان مسخ نمي شود. او بزرگتر از آني ست Ú©Ù‡ از انديشيدن باز بماند
...
اما مي ماند.
...
Ú©Ù‡ من زينب مي شوم . Ù‡ÙØª ساله. سوره ØÙ…د را با صداي نازک کودکانه ام قرائت مي کنم . مي شوم پانزده ساله. سوره زنان را از بر مي خوانم . مي شوم پنجاه ساله. سوره بقره را چند باره خواني مي کنم Ùˆ نمي آموزم Ú©Ù‡ "الم ذلک الکتب لاريب Ùيه هدي للمتقين "1 براي من Ú©Ù‡ پرهيزگار نشدم ØŒ نوشته نشده بود. اما مي خوانم. از ØÙظ مي خوانم ØŒ تا Ù‡ÙØªØ§Ø¯ ساله شوم. Ù‡ÙØªØ§Ø¯ ساله مي شوم . برای خواندن سوره ØØ¬Ø± ØŒ همه خدا هاي سنگ شده را در دهانم مي ريزم تا شايد به عربي بگويم : ØØ§Ù„ من خراب است. شما چطوريد؟
...
اما نمي گويم
Ú©Ù‡ چقدر برای بيست Ú¯Ø±ÙØªÙ† دويده ام. Ùˆ چقدر بيست Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ ام Ùˆ نیاموخته ام.
Ùˆ آنچه Ú©Ù‡ آموخته ام ØŒ خود آموخته ام. نه از برکت خانه Ùˆ مدرسه ØŒ Ú©Ù‡ از برکت عقده هايم آموخته ام. از برکت Ú©ÙˆÚ†Ú© شدن هايم. از برکت جامعه اي Ú©Ù‡ براي سمت Ùˆ سو دادنم سلامت روØÙ… را ازمن Ú¯Ø±ÙØª
...
نه ... نمي گويم.
زبان ÙØ§Ø±Ø³ÙŠ Ù…Ù† ديگر سليس نيست. ترک برداشته است ØŒ وقتي Ú©Ù‡ مي گويم : خدا ÙŠÚ©ÙŠ نيست. خدا زندان است. زندان جامعه است. جامعه پدر Ùˆ مادر من است. پدر Ùˆ مادر من ØŒ خانه Ùˆ مدرسه من است. خانه Ùˆ مدرسه من ØŒ خدا ÙŠ من است. خداي من پتک تکلي٠هاي من است . پتک تکلي٠هاي من دهان شماست. دهان شما خدايان بيشمار دايره هاي شوم من است
...
نه .. نمي گويم
تا بعد ...
شايد ... در دهان شما جمله اي باشم که کسي نوشته باشد روي کاغذي :
و این شعر نيست ، زبان گريه است!
...
________________________________
"الم ذلک الکتب لاريب Ùيه هدي للمتقين " الم (از رموز قرآن است) این کتاب بي هيچ Ø´Ú© راهنماي پرهيزگاران است. قرآن مجيد. ناشر انتشارات اسوه سال 1370 ص 2