/ استاد Ù…ØÙ…درضا Ø´Ùيعى ÙƒØ¯ÙƒÙ†Ù‰â€ â€Ø§Ø¯Ø±Ø§Ú© بی چگونه هنر
Ù…Ù‰â€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯ÙØª كه Ù…ÙŠØ¯Ø§Ù†Ù Ù…Ø¹Ø±ÙØª Ùˆ شناخت انسان، از درون Ùˆ پيرامونش، از دو گونه بيرون نيست: « شناخت٠عاطÙÙ‰ Ùˆ هنرى» و« شناخت٠منطقى Ùˆ . وجود دارد كه همه Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ بشريك تصوّر از « مثلث» يا « ÙƒÙØ±Ù‡Â» يا « آب» Ùˆ يا « هوا» دارند ولى شناخت٠هنرى Ùˆ عاطÙÙ‰ ......
......
ادراک بی چگونه هنر
استاد Ù…ØÙ…درضا Ø´Ùيعى كدكنى†â€
« زبان٠علم» Ù…Ù‰â€Ø¬ÙˆØ´Ø¯ Ú†Ùˆ خورشيد
Â«Ø²Ø¨Ø§Ù†Ù Ù…Ø¹Ø±ÙØªÂ» Ú¯Ù†Ú¯ است جاويد
عطار
Ù…Ù‰â€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯ÙØª كه Ù…ÙŠØ¯Ø§Ù†Ù Ù…Ø¹Ø±ÙØª Ùˆ شناخت انسان، از درون Ùˆ پيرامونش، از دو گونه بيرون نيست: « شناخت٠عاطÙÙ‰ Ùˆ هنرى» و« شناخت٠منطقى Ùˆ علمى» . در شناخت٠منطقى Ùˆ علمى نوعى Ù…Ø¹Ø±ÙØªÙ يكسان Ùˆ جهانى Ùˆ بىâ€Ù…رز Universal وجود دارد كه همه Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ بشريك تصوّر از « مثلث» يا « ÙƒÙØ±Ù‡Â» يا « آب» Ùˆ يا « هوا» دارند ولى شناخت٠هنرى Ùˆ عاطÙÙ‰ در Ø¨Ø§ÙØªâ€Ù‡Ø§Ù‰ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù‰ Ùˆ زمينهâ€Ù‡Ø§Ù‰ تاريخى وجغراÙيائى Ù…ØªÙØ§ÙˆØª است. در عرصه شناخت٠منطقى Ùˆ علمى ما Ù…ÙˆØ¶ÙˆØ¹Ù Ù…Ø¹Ø±ÙØª را Ø¨Ù‡â€Ø¯ÙŠÚ¯Ø±Ø§Ù† عيناً انتقال Ù…Ù‰â€Ø¯Ù‡ÙŠÙ…ØŒ يعنى اگر ندانند كه Ø¢Ø¨â€Ø¯Ø±ØµØ¯ درجه ØØ±Ø§Ø±Øª در كنار٠دريا Ø¨Ù‡â€Ø¬ÙˆØ´ Ù…Ù‰â€Ø¢ÙŠØ¯ Ùˆ يا مجموع زواياى مثلث صد Ùˆ هشتاد درجه است، از راه٠استدلال يا آزمايش اينâ€Ù…طلب را Ø¨Ù‡â€Ø¢Ù†Ù‡Ø§ « ثابت» مىâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… ولى در عرصه شناخت٠عاطÙÙ‰ ما آنها را Ùقط « اقناع» مىâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… Ø¨Ù‡â€Ø§ÙŠÙ† معنى كه وقتى مخاطبى را ØªØØªÙ تأثيريك بيان هنرى قرار Ù…Ù‰â€Ø¯Ù‡ÙŠÙ…ØŒ چيزى را براى او « اثبات» نمىâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… ولى او را در برابر٠مÙهوم٠آن بيان، « اقناع» مىâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ….
تا اينجاى مطلب، چندان بديهى است كه من از نوشتن٠همين چند سطر هم بايد عذرخواهى كنم. ولى براى دنباله Ø¨ØØ«ØŒ يادآورى Ø¢Ù†â€Ø±Ø§ ضرورى ÙŠØ§ÙØªÙ… Ùˆ ناگزير بودم. آنچه در دنباله اين امر٠بديهى Ù…Ù‰â€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ù… Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†Ù… اين است كه ميزان٠« اطمينان» Ùˆ « يقين» Ùˆ « ابطالâ€Ù†Ø§Ù¾Ø°ÙŠØ±Ù‰Ù» بسيارى از دادهâ€Ù‡Ø§Ù‰ عاطÙÙ‰ Ùˆ هنرى، گاه، چندان استوار است كه Ø±ÙˆÙŠØ§Ø±ÙˆÙ‰Ù Ù…Ø¹Ø±ÙØªÙ منطقى Ùˆ علمى Ù…Ù‰â€Ø§ÙŠØ³ØªØ¯ Ùˆ در ناخودآگاهÙâ€Ø¢Ø¯Ù…Ù‰ Ø¨Ù‡â€Ø³ØªÙŠØ²Ù‡ با دادهâ€Ù‡Ø§Ù‰ Ù…Ø¹Ø±ÙØªÙ منطقى Ùˆ علمى، Ø¨Ø±Ù…Ù‰â€Ø®ÙŠØ²Ø¯ Ùˆ ØØªÙ‰ آن را مغلوب مىâ€ÙƒÙ†Ø¯. تصور مىâ€ÙƒÙ†Ù… در اين بخش از سخن Ù‡Ù…â€Ø¨Ù‡â€ØªÙƒØ±Ø§Ø± يك امر٠بديهى Ù¾Ø±Ø¯Ø§Ø®ØªÙ‡â€Ø§Ù…. هرچه هست از Ú¯ÙØªÙ†Ù آن نيز ناگزير بودم. نگاهى Ø¨Ù‡â€ØªØ§Ø±ÙŠØ® علم Ùˆ تمدن نشان Ù…Ù‰â€Ø¯Ù‡Ø¯ كه « Ù…Ø¹Ø±ÙØªÙ اقناعى» روياروى٠« Ù…Ø¹Ø±ÙØªÙ اثباتى» غالباً صÙâ€Ø¢Ø±Ø§ÙŠÙ‰ داشته Ùˆ بسيارى از دادهâ€Ù‡Ø§Ù‰ Ù…Ø¹Ø±ÙØªÙ اثباتى را مغلوب خود ساخته است. گاه نيز مغلوبâ€Ù…Ø¹Ø±ÙØªÙ اثباتى شده است. چنان نيست كه همواره Ù…Ø¹Ø±ÙØªÙ اثباتى از اين نبرد پيروز، Ø¨Ù‡â€Ø¯Ø± آمده باشد. بسيارى از گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ هنرى (كهâ€ÙˆØ¸ÙŠÙÙ‡â€Ø§Ù‰ اقناعى دارند) بربسيارى از Ù…ÙØ§Ù‡ÙŠÙ… Ùˆ مصاديق٠« علم» غلبه ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯. كهنه شدن بعضى از دادهâ€Ù‡Ø§Ù‰ علم Ùˆ Ø§Ø³ØªÙ…Ø±Ø§Ø±Ù Ø§Ø±Ø²Ø´â€Ø´Ø§Ù‡ÙƒØ§Ø±Ù‡Ø§Ù‰ هنرى، نشانه پيروزى٠بخشى از گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ هنرى در برابر بعضى از گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ علمى است.
بار ديگر از Ø·Ø±Ø Ø§ÙŠÙ† بديهيّات نيز بايد عذرخواهى كنم تا برسم Ø¨Ù‡â€Ø§ØµÙ„٠مطلب كه قدرى پيچيده مىâ€Ù†Ù…ايد Ùˆ آن اين است كه در Ù…Ø±ÙƒØ²ÙØªÙ…ام گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ اقناعى (يعنى دينى Ùˆ هنرى) نوعى ادراك٠« بلاكيÙ» Ùˆ « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» وجود دارد Ùˆ در مركز گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ « اثباتى» ما بهâ€Ú†Ù†ÙŠÙ†â€Ø§Ø¯Ø±Ø§ÙƒÙ‰ Ù†Ù…Ù‰â€Ø±Ø³ÙŠÙ…ØŒ بلكه برعكس ادراك ما ادراكى است كه از « كيÙ» Ùˆ « Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ú¯Ù‰Ù» آن آگاهى داريم Ùˆ در مقابل بايد آن را ادراك٠« ذات٠كيÙ» يا ادراك « با Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» نامâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù‰ كرد.
با هرگزاره علمى Ùˆ منطقى، مخاطب، « Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ú¯Ù‰Ù» Ù…Ø¹Ø±ÙØªÙ ØØ§ØµÙ„ از آن گزاره را، با تمام اجزاء، در مىâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ ولى در هرگزاره هنرى، وبهâ€ÙˆÙŠÚ˜Ù‡ در مركز٠آن، نوعى Ù…Ø¹Ø±ÙØªÙ « بلاكيÙ» Ùˆ نوعى شناخت٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» وجود دارد. اگر لذتى كه Ø·Ùلان خردسال از « اَتَلْ مَتَلْ تÙوتÙوله» Ù…Ù‰â€Ø¨Ø±Ù†Ø¯ - Ùˆ تكرار٠آن در طول قرون Ùˆ اعصار نشان دهنده اين واقعيّت است - مصداق٠ساده گزاره هنرى Ùˆ اقناعى تلقى شود Ùˆ التذاذ٠از ÙÙ„Ø§Ù†â€ØºØ²Ù„ ØØ§Ùظ براى هنرشناسان، نمونه پيچيده گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ اقناعى Ùˆ هنرى باشد، در مركز٠ادراك٠ما از غزل ØØ§Ùظ يك شناخت٠« بلاكيÙ» وجوددارد كه در مركز٠التذاذ٠كودك از « اَتَلْ مَتَلْ توتوله» نيز براى او وجود دارد. وقتى كودك Ø¨Ø²Ø±Ú¯â€ØªØ± شد خواهد Ùهميد كه در مركز٠آن التذاذ، ادراكÙâ€Ø¨Ù„اكيÙÙ‰ نسبت بهâ€Ù†Ø¸Ø§Ù…٠ايقاعى آن كلمات Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ بوده است كه او را چنان مسØÙˆØ± خود مىâ€ÙƒØ±Ø¯Ù‡ است Ùˆ ما نيز از تأمل در Ø´Ø¹Ø±Ù ØØ§Ùظ Ø¨Ù‡â€Ø§ÙŠÙ†â€Ù†ØªÙŠØ¬Ù‡ Ù…Ù‰â€Ø±Ø³ÙŠÙ… كه چيزى در آن Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است كه « ÙŠÙØ¯Ù’رَك Ùˆ لايÙوصَÙ» است Ùˆ هرچه هست امرى است « اقناعى» Ùˆ نه اثباتى.
اصل٠سخن، در اين Ú¯ÙØªØ§Ø±ØŒ توجه دادن٠خواننده است Ø¨Ù‡â€Ø§ÙŠÙ† نكته كه در مركز٠هرپديدهâ€Ù‡Ù†Ø±Ù‰ Ùˆ هربيان٠عاطÙى، يك امر٠« بلاكيÙ» Ùˆ يك ابلاغ٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است كه اگر ما Ø¨ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ…â€Ø¢Ù† را از « بلاكي٠بودن» Ùˆ « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ بودن» Ø¨Ù‡â€Ø¯Ø± آوريم، Ù…Ù‰â€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… آن ابلاغ را از عرصه Ù‡Ù†Ø±Ù‰â€Ø¨ÙˆØ¯Ù† Ùˆ از تأثير عاطÙÙ‰â€Ø§Ø´ خلع كنيم Ùˆ بگوييم براى ما، مصداق٠هنر نيست Ùˆ برما تأثير٠عاطÙÙ‰â€Ù†Ø¯Ø§Ø±Ø¯.
در ترجمه آثار هنرى Ùˆ گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ عاطÙى٠ديگر زبانâ€Ù‡Ø§ØŒ اگر نتوانيم آن ويژگى٠« بلاكيÙ» بودن Ùˆ
« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ú¯Ù‰Â» را بهâ€Ù†ÙˆØ¹Ù‰ Ø¨Ø§Ø²Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ù‰ كنيم، چيز مهمى از آن گزاره انتقال نخواهد ÙŠØ§ÙØª Ùˆ همين Ø¬Ø§Ù…Ù‰â€ØªÙˆØ§Ù† يادآور شد كه اى بسا، در ترجمه، آن ويژگى٠« بلاكيÙ» Ùˆ « بى چگونه» از اصل هم Ø¨ÙŠØ´ØªØ±Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ù…Ù‰â€Ø§Ùتد يا در جاهايى از اثر - كه در متن٠اصلى « بى چگونگى» وجود دارد - در ترجمه وجودنداشته باشد، Ùˆ برعكس، در مواردى از ترجمه اين « بى چگونگى» Ø§ØªÙØ§Ù‚ Ø§ÙØªØ¯ كه در اصل اثرنيست. آنها كه دست اندركار٠ترجمه شعر Ø¨ÙˆØ¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ اين تجربه را بسيار Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯.
اينâ€ÙƒÙ‡ ما از متون مقدّس در زبانى غير از زبان خودمان بيشتر متأثر Ù…Ù‰â€Ø´ÙˆÙŠÙ… (دعاها،زيارتنامهâ€Ù‡Ø§ØŒ مناجاتâ€Ù‡Ø§) بايد Ø±ÙŠØ´Ù‡â€Ø§Ø´ در همين مسأله ادراك٠« بلاكيÙ» باشد، چون در اين Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø³Ø®Ù†Ø§Ù† در زبان٠خودمان براى « بى چگونگى» ميدان٠كمترى وجود دارد.
در تمام مصاديق٠هنرهاى ناب، در تمام شطØâ€Ù‡Ø§Ù‰ صوÙيه، در تمام دعاها Ùˆ مناجاتâ€Ù‡Ø§Ù‰â€Ù…تعالى Ùˆ جاودانه، ØµØ¨ØºÙ‡â€Ø§Ù‰ از ادراك٠« بلاكيÙ» Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³Ù « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» وجود دارد.
در مركز٠تمام شاهكارهاى هنرى، اين ويژگى٠ادراك٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» Ùˆ « نقطه نامعلوم» Ù†Ù‡ÙØªÙ‡â€Ø§Ø³Øª. نقطه نامعلومى كه اگر روزى بهâ€Ù…علوم بَدَل شود، ديگر آن شاهكار، شاهكار تلقى نخواهدشد؛ دست٠كم براى كسى كه اين آگاهى را ÙŠØ§ÙØªÙ‡ Ùˆ ديگر در برابر آن اثر آن ادراك٠بىâ€Ú†Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ را درخود نمىâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯.
در جوهر٠همه اديان Ùˆ در مركز٠تمام٠جريانâ€Ù‡Ø§Ù‰ Ø¹Ø±ÙØ§Ù†Ù‰ جهان، اين مسأله « ادراك٠بلاكيÙ» ØØ¶ÙˆØ± دارد. بهâ€Ù‡Ù…ين دليل، Ø¹Ø±ÙØ§Ù† Ùˆ دينى كه در مركز٠آن عناصرى از « پارادوكس» وجود Ù†Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡â€Ø¨Ø§Ø´Ø¯ØŒ ظاهراً، Ù†Ù…Ù‰â€ØªÙˆØ§Ù† ÙŠØ§ÙØª. (Ù†Ù…ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§Ø´: تثليث در آئين Ù…Ø³ÙŠØ Ùˆ مسأله Ø¢ÙØ±ÙŠÙ†Ø´ ابليس دراÙلاهيات اسلامى Ùˆ...) دينى كه تمام اجزاى آن را بتوان با منطق Ùˆ Ø¨Ù‡â€Ø¨ÙŠØ§Ù† « اثباتى» Ùˆ Ø¹Ù‚Ù„Ø§Ù†Ù‰â€ØªÙˆØ¶ÙŠØ داد همان قدر دين است Ùˆ پايدار كه اثرى هنرى كه تمام٠جوانب٠زيبائى٠آن را Ø¨ØªÙˆØ§Ù†â€ØªÙˆØµÙŠÙ كرد. اگر تمام اجزاى يك دين را بتوان به« بيان٠اثباتى» ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ø§Ø¯ØŒ ديگر آن دين باقىâ€Ù†Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ ماند Ùˆ اگر تمام جوانب٠اثرى هنرى را بتوان با بيان اثباتى، توصي٠كرد، ديگر آن اثر،اثرى هنرى نخواهد بود. قدماى متÙكرين ما، قلمرو « ايمان» را قلمرو٠« تو مدان» Ù…Ù‰â€Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ¹Ù†Ù‰ عقيده Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯ØŒ Ø±Ø§Ø¨Ø·Ù‡â€Ø§Ù‰ وجود دارد ميان « ايمان» Ùˆ يك « نامعلوم» سنائى در ØØ¯ÙŠÙ‚Ù‡â€Ù…Ù‰â€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
چه كنى جستجوى٠چون جان، تو
« تو مدان» نوش كن چو « ايمان» تو(1)
يعنى ايمان، امرى است از مقوله « تو مدان» Ùˆ « تو مدان» اصطلاØÙ‰ است كه با ابوسعيدابوالخير وارد٠قلمرو Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ايرانى شده است. داستان٠آن Ø¨Ù‡â€Ø§Ø®ØªØµØ§Ø± اين است كه وقتى بوسعيد دركودكى Ø¨Ù‡â€Ø¯ÙƒÙ‘ان٠پدرش - كه عطّار بود - Ù…Ù‰â€Ø±Ùت، Ù‡Ø±Ù„ØØ¸Ù‡ از او مىâ€Ù¾Ø±Ø³ÙŠØ¯ كه اين خريطه Ú†Ù‡ دارد وآن خريطه Ú†Ù‡ دارد؟ سرانجام ØÙˆØµÙ„Ù‡ پدرش سرآمد Ùˆ براى رهائى از پرسشâ€Ù‡Ø§Ù‰ Ø·ÙÙ„ Ø¨Ù‡â€Ø§Ùˆ Ú¯ÙØª:اين خريطه « تو مدان٠بلخى» دارد. بعدها وقتى بوسعيد براثر٠تØÙˆÙ‘لات٠روØÙ‰ خويش Ùˆ پشت Ù¾Ø§Ø²Ø¯Ù†Ù Ø¨Ù‡â€Ø¹Ù„وم رسمى، كتابâ€Ù‡Ø§Ù‰ خود را، در خاك دÙÙ† كرد، پدرش از او پرسيد كه:
« اى پسر! آخر اين چيست كه تو مىâ€ÙƒÙ†Ù‰ØŸÂ» شيخ Ú¯ÙØª: « ياد دارى آن روز كه ما، در دوكانÙâ€ØªÙˆ آمديم Ùˆ سؤال كرديم كه در اين خريطهâ€Ù‡Ø§ چيست؟ Ùˆ در اين انبانâ€Ù‡Ø§ Ú†Ù‡ در ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù‰ØŸÂ» ØªÙˆÚ¯ÙØªÙ‰: « تو مدان٠بلخى؟» [ پدر] Ú¯ÙØª: « دارم» شيخ Ú¯ÙØª: « اين تو مدان٠ميهنگى است!» (2)
بعد از عصر٠بوسعيد، اين تعبير « تو مدان» مورد٠توجه Ø¹ÙØ±Ùا قرار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است Ùˆ سنائى در Ø§ÙŠÙ†â€Ø¨ÙŠØªÙ ØØ¯ÙŠÙ‚ه، « ايمان» را از مقوله « تو مدان» Ø¨Ù‡â€ØØ³Ø§Ø¨ Ù…Ù‰â€Ø¢ÙˆØ±Ø¯ØŒ يعنى چيزى كه در مركز٠آن امرىâ€Ù†Ø§Ù…علوم Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است. همان كه مولانا به بيان ديگر آن را چنين عرضه Ù…Ù‰â€Ø¯Ø§Ø±Ø¯: جز كه ØÙŠØ±Ø§Ù†Ù‰ نباشدكار٠دين.
در تاريخ انديشه اسلامى، وقتى امام مالك Ø¨Ù†â€Ø§ÙŽÙ†ÙŽØ³ (1 79 - 93) مسأله « ادراك٠بلاكيÙ» را در« الرّØÙ…Ù†Ù Ø¹ÙŽÙ„Ù‰â€Ø§Ù„Ø¹Ø±Ø´Ù Ø§ÙØ³ØªÙˆÙ‰â€â€Â» (2 0/5) Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯(3)ØŒ بهâ€Ù†Ø¸Ø±Ù… يكى از مهمترين ØØ±Ùâ€Ù‡Ø§Ù‰ ØªØ§Ø±ÙŠØ®â€Ø§Ø³Ù„ام را برزبان آورد Ùˆ شايد هم يكى از مهمترين انديشهâ€Ù‡Ø§ را در عرصه الاهيّات جهانى.
از آنجا كه قلمرو٠دين Ùˆ قلمرو٠هنر، هردو عرصه « ابلاغ٠اقناعى» است Ùˆ نه « ابلاغ٠اثباتى» ØŒ پسâ€Ù†Ø¸Ø±ÙŠÙ‡ او در باب٠« ادراك بلاكيÙ» Ù…Ù‰â€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ در هنرها نيز مورد بررسى قرار گيرد.
تمام كسانى كه با در دست Ú¯Ø±ÙØªÙ†Ù « Ú†ÙØªÙƒÙ‡Â» آثار هنرى را تجزيه Ùˆ تØÙ„يل مىâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ Ùˆ با « چتكه» Ø¨Ù‡â€Ø¢Ù†Ù‡Ø§ نمره Ù…Ù‰â€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ØŒ غالباً، كسانى هستند كه از تجربه خلاّق هنرى، Ø¨Ù‰â€Ø¨Ù‡Ø±Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯. اين « هنرشناسان» « چتكه» Ø¨Ù‡â€Ø¯Ø³ØªØŒ غالباً، در Ù…ØØ§Ø³Ø¨Ø§Øª Ùˆ ارزيابىâ€Ù‡Ø§Ù‰ خود، همان جاهايى را كه قابل٠ادراك٠« باچهâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» است مورد بررسى قرار Ù…Ù‰â€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ Ùˆ از اصل هنر كه قلمروى « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» دارد، غالباً، درغÙÙ„Øªâ€Ø§Ù†Ø¯.
تجربه دينى، تجربه هنرى، تجربه عشق، همه از قلمرو٠« ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» سرچشمهâ€Ù…Ù‰â€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯. بهترين تمثيل٠آن داستان مردى است كه عاشق زنى بود Ùˆ هرشب، Ø¨Ù‡â€Ø¹Ø´Ù‚٠ديدار٠آن زن،از Ø±ÙˆØ¯Ø®Ø§Ù†Ù‡â€Ø§Ù‰ ژر٠و هولناك، عبور مىâ€ÙƒØ±Ø¯. اين ديدارها مدتâ€Ù‡Ø§ ادامه داشت تا آن كه يك شبâ€Ù…رد، از زن پرسيد كه « اين لكه سÙيد كوچك در چشم تو از كى پيدا شده است؟» زن بدو Ú¯ÙØª: « ازوقتى كه عشق٠تو كم شده است. اين لكّه هميشه در چشم٠من بود Ùˆ تو، Ø¨Ù‡â€Ø¹Ù„ّت٠عشق، آن Ø±Ø§Ù†Ù…Ù‰â€Ø¯ÙŠØ¯Ù‰. اكنون Ø¨Ù‡â€ØªÙˆ توصيه مىâ€ÙƒÙ†Ù… كه امشب از رودخانه عبور نكنى كه غرق خواهى شد» Ùˆ آنâ€Ù…رد Ù†Ù¾Ø°ÙŠØ±ÙØª Ùˆ غرق شد.(4) زيرا ديگر عاشق نبود Ùˆ از نيروى عشق بهره نداشت. آن « ادراك٠بىâ€Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» كه سرچشمه عشق بود Ø¨Ù‡â€Ø§Ø¯Ø±Ø§ÙƒÙ‰ « با Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» (آگاهى از لكّه سÙيد در چشم معشوق)بَدَل شده بود Ùˆ عملاً، عشق، از ميان برخاسته بود. در ميان امثال Ùˆ ØÙƒÙ…Ù‰ كه برسر٠زبانâ€Ù‡Ø§Ø³Øªâ€Ø§Ú¯Ø± دقت كنيم، همين تجربه تكرار Ù…Ù‰â€Ø´ÙˆØ¯ كه:
چشم بدانديش، كه بركنده باد،عيب نمايد هنرش در نظر ور هنرى دارى Ùˆ Ù‡ÙØªØ§Ø¯ Ø¹ÙŠØ¨â€Ø¯ÙˆØ³Øª نبيند بجزآن يكâ€Ù‡Ù†Ø±(5) يا در اين بيت عربى:
ÙˆÙŽ عَيْنÙâ€Ø§Ù„رّضا عَنْ ÙƒÙلّ٠عيب٠كَليلةٌ
ÙˆÙŽ لكّن Ø¹ÙŽÙŠÙ†Ù Ø§Ù„Ø³ÙØ®Ù’Ø·Ù ØªÙØ¨Ù’دÙÙ‰ المساويا
تعبير « دوست نبيند Ø¨Ù‡â€Ø¬Ø² آن يك هنر» صورت٠ساده شده همان قصه مرد٠عاشق است كه ازرودخانه عبور مىâ€ÙƒØ±Ø¯ Ùˆ تعبير٠« Ø¹ÙŠÙ†â€Ø§Ù„رضا» كه شاعرى آن را بهâ€Ùارسى ترجمه كرده است Ùˆ بدينâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ شهرت دارد:
چشم٠رضا بپوشد هرعيب را كه ديد
چشم ØØ³Ø¯ پديد كند عيب ناپديد
صورت ساده شده « چشم عاشق» Ùˆ چشم شخصى است كه بهâ€Ù…وضوعى « ايمان مىâ€ÙˆØ±Ø²Ø¯Â» ويا از يك « اثر هنرى» التذاذ Ù…Ù‰â€Ø¨Ø±Ø¯. اينها ØÙ‚ايق ساده Ø´Ø¯Ù‡â€Ø§Ù‰ از آن نكته ژر٠است كه در قلمروÙ« عشق» ØŒ « ايمان» Ùˆ « هنر» نوعى « Ù†Ù…Ù‰â€Ø¯Ø§Ù†Ù…» Ùˆ نقطه « ابهام» هميشه بايد باشد وگرنه عشق Ùˆ هنر وايمان از ميان Ø¨Ø±Ù…Ù‰â€Ø®ÙŠØ²Ø¯.
هركس تجربه عشق را - ÙØ±Ø§ØªØ± از ØØ¯Ù‘٠پاسخ بهâ€Ù†ÙŠØ§Ø² جنسى - در خود Ø§ØØ³Ø§Ø³ كرده باشد Ù…Ù‰â€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ÙƒÙ‡ در مركز٠آن، چنين ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§Ù‰ Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است. پاسخى كه ليلى Ø¨Ù‡â€Ø®Ù„ÙŠÙÙ‡ داد بهترينâ€Ù…صداق اين ØÙ‚يقت است. وقتى كه خليÙÙ‡ از رهگذر٠ادراك٠« با Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» جمال ليلى را Ù…Ù‰â€Ø¯ÙŠØ¯ ومجنون با ادراك٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» :
Ú¯ÙØª ليلى را خليÙÙ‡ « كان توىâ€
كز تو مجنون شد پريشان و غوى؟
از دگر خوبان تو Ø§ÙØ²ÙˆÙ† نيستى»
Ú¯ÙØª: « Ø®Ø§Ù…ÙØ´! چون تو مجنون نيستى» (6)
« تو مجنون نيستى» يعنى تو از ادراك٠« بلاكيÙ» Ùˆ « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» Ù…ØØ±ÙˆÙ…Ù‰ Ùˆ مجنون از آن Ø¨Ù‡Ø±Ù‡â€Ø¯Ø§Ø±Ø¯. تو Ú†ÙØªÙƒÙ‡ Ø¨Ø±Ø¯Ø§Ø´ØªÙ‡â€Ø§Ù‰ Ùˆ مىâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ‰ « بينى٠ليلى Ø¨Ù‡â€Ø®ÙˆØ¨Ù‰ بينى٠Ùلان دختر Ù†Ù…Ù‰â€Ø±Ø³Ø¯ØŒ چشمش Ù‡Ù…â€Ø§Ø² چشم٠Ùلان دختر زيباتر نيست Ùˆ...» ØØ§ØµÙ„ اين برداشت٠تو ادراكى است « با Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» امّامجنون، چنين Ú†ÙØªÙƒÙ‡â€Ø§Ù‰ در دست ندارد نگاه٠او نگاه٠عاشق است Ùˆ ادراك٠او ادراك٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» .
در مركز٠تمام تجربهâ€Ù‡Ø§Ù‰ دينى، Ø¹Ø±ÙØ§Ù†Ù‰ØŒ Ùˆ اÙلاهيّاتى٠بشر اين « ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» بايد وجودداشته باشد Ùˆ Ù†Ù‚Ø·Ù‡â€Ø§Ù‰ غيرÙقابل٠توصي٠و غيرقابل٠توضيØÙ با ابزار عقل Ùˆ منطق، بايد در اينâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€ØªØ¬Ø±Ø¨Ù‡â€Ù‡Ø§ وجود داشته باشد Ùˆ بهâ€Ù…نزله ستون Ùقرات٠اين تجربهâ€Ù‡Ø§ قرار گيرد. در التذاذ٠از آثار هنرىâ€Ù†ÙŠØ² ما با چنين ادراك٠بلاكي٠و بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§Ù‰ØŒ همواره، رو Ø¨Ù‡â€Ø±Ùˆ هستيم. چرا « هنر» Ùˆ « ابتذال» بايكديگر جمع Ù†Ù…Ù‰â€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ØŸ زيرا وقتى چيزى مبتذل (بهâ€Ù…عنى لغوى كلمه) شد، ديگر نقطه ابهام ÙˆØ²Ù…ÙŠÙ†Ù‡â€Ø§Ù‰ براى ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ ندارد.
از همين جاست كه گاه يك « اثر» براى بعضى از مردم مصداق٠هنر است Ùˆ براى بعضى ديگرهنر شمرده Ù†Ù…Ù‰â€Ø´ÙˆØ¯. آنها كه هنر Ù…Ù‰â€Ø¯Ø§Ù†Ù†Ø¯Ø´ هنوز نقطه ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§Ù‰ در آن مىâ€ÙŠØ§Ø¨Ù†Ø¯ Ùˆ آنهاكه آن اثر را از مقوله هنر Ø¨Ù‡â€ØØ³Ø§Ø¨ Ù†Ù…Ù‰â€Ø¢ÙˆØ±Ù†Ø¯ كسانى هستند كه آن اثر، براى آنها، هيچ نقطه ادراكÙâ€Ø¨Ù„اكيÙÙ‰ ندارد: مشت٠آن « هنرمند» Ùˆ ØµØ§ØØ¨ آن اثر در برابر٠آنها باز است. مثل اينكه بگويند: Ø§ÙŠÙ†â€Ø´Ø¹Ø± Ùقط وزن Ùˆ قاÙيه دارد يا تشبيهش صورت٠دست مالى٠شده Ùلان تشبيه٠از Ùلان شاعر است يامضمونش را ديگرى با صورتى كه مركزى براى ادراك بلاكي٠دارد، قبلاً، آورده است. براى اينâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ØŒ آن اثر، ديگر مصداق هنر نخواهد بود. امّا اگر كسانى باشند كه از آن گونه هوش وآگاهى برخوردار نباشند، Ù…Ù‰â€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ از چنان اثرى هم Ø§ØØ³Ø§Ø³ التذاذ هنرى كنند، زيرا براى آنهاهنوز، نقطهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙ‰ از ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ در آن « اثر» وجود دارد.
پس در ÙØ§ØµÙ„Ù‡ زبان روزمرّه Ùˆ ØØ±Ùâ€Ù‡Ø§Ù‰ مكرّر٠كوچه Ùˆ بازار٠مردم، از يك سوى، وشاهكارهاى مسلّم٠شعر٠جهان از سوى ديگر، هميشه، مجموعه Ø¨Ù‰â€Ø´Ù…ارى از طيÙâ€Ù‡Ø§Ù‰ هنرى، باشدّت Ùˆ ضعÙ٠بسيار، وجود خواهد داشت. تا مخاطب Ùˆ داور٠اين موضوع Ú†Ù‡ كسانى باشند؟
در ÙƒØ§Ø±Ø¨ÙØ±Ø¯Ù‡Ø§Ù‰ روزانه، مىâ€Ú¯ÙˆÙŠÙŠÙ… اين اثر٠هنرى يا اين شعر، يا اين قطعه موسيقى « لطيÙ» استâ€Ùˆ كمتر متوجّه٠عمق٠اين كلمه Ù…Ù‰â€Ø´ÙˆÙŠÙ…. با اينكه لطي٠از اسماء الاهى است Ùˆ Ù…ÙØ³Ù‘ران٠قرآن درباب٠آن، از ديدگاهâ€Ù‡Ø§Ù‰ گوناگون سخن Ú¯ÙØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯(7)ØŒ كمتر كسى « لطيÙ» را بدان خوبى Ùˆ ژرÙÙ‰ دركâ€ÙƒØ±Ø¯Ù‡ است كه يكى از « مجانين٠عقلا» كه از او درباره « الّلطيÙ» پرسيدند Ùˆ او Ú¯ÙØª:
لطي٠آن است كه « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» ادراك شود(8) توضيØÙ‰ كه اين ديوانه درباره معنى« اللّطيÙ» ØŒ از اسماء اÙلاهى، داده است، بىâ€Ú¯Ù…ان Ø¯Ø±Ø³Øªâ€ØªØ±ÙŠÙ† Ùˆ ژرÙâ€ØªØ±ÙŠÙ† ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø§Ø³Øª زيرا Ù…Ø¹Ù†Ø§Ù‰â€Ø¢Ù† را بهâ€Ù‡Ù…ان قلمروى Ø¨ÙØ±Ø¯Ù‡ است كه مركز « اÙلاهيّات» است Ùˆ آن عبارت است از « ادراك٠بىâ€Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡.» در قرآن كريم در چند مورد ØµÙØªÙ « اللّطيÙ» درباره خداوند آمده است از جمله در آيهâ€â€103 سوره انعام (سوره ششم) است Ùˆ در اين Ø¨Ø§ÙØª: « Ù„Ø§ØªÙØ¯Ø±ÙƒÙ‡ الأَبصار Ùˆ Ù‡ÙÙˆÙŽ ÙŠÙØ¯Ø±Ùك٠الأبصار ÙˆÙŽÙ‡ÙوَاللّطيÙÙâ€Ø§Ù„خَبير» (6 /103) .
Ùˆ اين Ø¨Ø§ÙØªØŒ Ù…Ù†Ø§Ø³Ø¨â€ØªØ±ÙŠÙ† Ø¨Ø§ÙØªÙ‰ براى مسأله ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ ØÙ‚ تعالى است: چيزى رابتوان Ø§ØØ³Ø§Ø³ كرد Ùˆ نتوان آن را « ديد» Ùˆ بهâ€Ù‚لمرو٠تجربه Ø§ÙØ¨ØµØ§Ø± Ùˆ ديدن درآورد، بهترين تعبيرى ÙƒÙ‡â€Ø§Ø² آن Ù…Ù‰â€ØªÙˆØ§Ù† تصور كرد همانا همان اللّطي٠است با ØªÙØ³ÙŠØ±Ù‰ كه آن مجنون٠عاقل ارائه داده است.
Ù…ÙØ³Ù‘ران٠اشعرى Ùˆ معتزلى Ùˆ شيعى درباره اين آيه Ùˆ Ùهمâ€Ù‡Ø§Ù‰ گوناگون٠خود از اين آيه سخنâ€Ù‡Ø§Ú¯ÙØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯ ولى هيچ كس Ø¨Ù‡â€Ø§ÙŠÙ† Ø¸Ø±Ø§ÙØª Ùˆ ژرÙÙ‰ كه آن ديوانه از آن سخن Ú¯ÙØªÙ‡ است نرسيده است.(9)
« اسم» اللّطي٠كه در قرآن كريم Ù‡ÙØª مورد درباره ØÙ‚ تعالى بهâ€ÙƒØ§Ø± Ø±ÙØªÙ‡ است، همواره با« اسمى» ديگر از قبيل « الخبير» (پنج مورد) Ùˆ العليم (يك مورد) Ùˆ القوّى (يك مورد) همراه Ø¨ÙˆØ¯Ù‡â€Ø§Ø³Øª دليل آن از نظر بلاغى، گويا، اين است كه آن ØµÙØªâ€Ù‡Ø§ وجود٠او را از طريق٠معناى خوداثبات مىâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ Ùˆ « اللّطيÙ» ØµØ§ØØ¨Ù آن ØµÙØªâ€Ù‡Ø§ را كه وجودى Ù…ØØ³ÙˆØ³ است بهâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ « بلاكيÙ» و« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» در Ù…Ù‰â€Ø¢ÙˆØ±Ø¯. بهâ€Ù‡Ù…ين دليل ØØªÙ‰ يك مورد هم « اللّطيÙ» Ø¨Ù‡â€ØªÙ†Ù‡Ø§ÙŠÙ‰ بهâ€ÙƒØ§Ø± Ù†Ø±ÙØªÙ‡ است.
خداى را Ù…Ù‰â€ØªÙˆØ§Ù† شناخت امّا با شناختى « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» اگر در ذات٠ØÙ‚ به« Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ú¯Ù‰Â» برسيمâ€Ù‡Ù…ان مصداق٠« ÙƒÙلّما ماَميَّزتÙÙ…Ùوه٠بأوهامÙÙƒÙم» است كه « مردود» است Ùˆ « مصنوع»(10) . عيناً در موردÙ« هنر» Ùˆ « عشق» نيز اين قضيّه صادق است. در مركز٠هر« عشق» Ùˆ هر« اثر هنرى» آن ادراك٠« بىâ€Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» ØØ¶ÙˆØ± دارد. هم خدا « لطيÙ» است Ùˆ هم « هنر» Ùˆ هم « عشق» Ùˆ هرسه را ما « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» ادراك مىâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ…. Ùˆ اگر « با چگونه» شد ديگر نه خداست Ùˆ نه عشق Ùˆ نه هنر.
1) ØØ¯ÙŠÙ‚Ù‡ سنائى، چاپ استاد مدرس رضوى، 114ØŒ صورت٠انتخابى٠متن استاد چنين است: تو بدان،ولى نسخه بدلâ€Ù‡Ø§: تو مدان دارند كه هم با قرينه مقامى Ùˆ هم با سابقه Ø¹Ø±ÙØ§Ù†Ù‰ Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù‰ تصوÙÙ Ø®Ø±Ø§Ø³Ø§Ù†â€Ø§Ù†Ø·Ø¨Ø§Ù‚ استوارى دارد.
2) اسرار التوØÙŠØ¯ØŒ چاپ آگاه، 32/1 Ùˆ مقايسه شود با تعبير « تو مباش» در همان كتاب 43/1.
3) تاريخ دقيق اين Ú¯ÙØªØ§Ø±Ù مالك بن انس را ضبط Ù†ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ يا من Ù†Ø¯ÙŠØ¯Ù‡â€Ø§Ù… ولى ظاهراً در نيمه Ø§ÙˆÙ‘Ù„Ù Ù‚Ø±Ù†â€Ø¯ÙˆÙ… بوده است كه مردى از او در مسجد مىâ€Ù¾Ø±Ø³Ø¯ كه « الرØÙ…Ù† على العرش استوى» يعنى چه؟ Ùˆ اومىâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯: الا ستواء٠معقول والكيÙ٠مجهول Ùˆ لا اضنك الاّ رجل سوء» العقد الÙَريد، Ø§Ø¨Ù†â€Ø¹Ø¨Ø¯Ø±Ø¨Ù‘Ù‡ 166/1 Ùˆ Ø¨Ù‡â€ØµÙˆØ±Øªâ€Ù‡Ø§Ù‰ ديگر هم نقل ÙƒØ±Ø¯Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯ كه « استوا، معلوم است Ùˆ Ú†Ù‡ گونگى آن مجهول Ùˆ ايمان٠بدان واجب وسئوال از آن بدعت» اØÙŠØ§Ø¡ علوم الدين، غزالى، 96/1 براى ØªÙØµÙŠÙ„ مراجعه شود به تعليقات اسرارالتوØÙŠØ¯ 577- 9/2.
4) قديميترين جايى كه اين داستان را بهâ€ÙŠØ§Ø¯ دارم در Ø³ÙˆØ§Ù†Ø Ø§ØÙ…د غزالى است. Ùˆ پس از غزالى، Ø³Ù†Ø§Ø¦Ù‰â€Ø¯Ø± ØØ¯ÙŠÙ‚ه، آن را منظوم كرده است ØØ¯ÙŠÙ‚ةالØÙ‚يقه 331 - 2 Ùˆ پس از او عطار، در Ù…Ù†Ø·Ù‚â€Ø§Ù„طير، 169.
5) گلستان سعدى، چاپ استاد يوسÙى، خوارزمى، 136.
6) مثنوى، چاپ نيكلسون، 26 / 12.
7) براى نمونه مراجعه شود Ø¨Ù‡â€Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ø§Ø±ÙˆØ§ØØŒ سمعانى، كه Ø´Ø±Ø Ø§Ø³Ù…Ø§Ø¡ ØØ³Ù†Ù‰â€ اÙلاهى است ØµÙØØ§Øªâ€â€241-257 سمعانى اللطي٠را در Ù…Ùهومى غير جمال شناسانه Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ بهâ€Ù…عنى٠عليم Ùˆ Ù…ÙØØ³ÙÙ†. با Ø§ÙŠÙ†ÙƒÙ‡â€Ø§Ø³Ù„ÙˆØ¨Ù Ø¹Ø±ÙØ§Ù†Ù‰Ù او اقتضاى آن را داشته كه با نگاهى جمال شناسانه بهâ€ÙƒÙ„مه اللطي٠بنگرد.
8) مجانين العقلاء، Ù…ØÙ…دبن ØØ³Ù† نيشابورى، چاپ الكيلانى، 151 Ùˆ مقايسه شود با تازيانهâ€Ù‡Ø§Ù‰ سلوك،245.
9) براى ØªÙØ§ÙˆØª آراء Ù…ÙØ³Ø±Ø§Ù† در Ùهم اللّطي٠و تمامى٠آيه مراجعه شود Ø¨Ù‡â€Ø²Ù…خشرى كشا٠54/2 از ديدمعتزلى Ùˆ امام ÙØ®Ø±ØŒ در Ù…ÙØ§ØªÙŠØâ€Ø§Ù„غيب، 124-33/13 Ùˆ قشيرى در لطايÙâ€Ø§Ù„اشارات 493/1 از ديد اشعرى Ùˆ از ديدشيعى جوامع٠الجامع، طبرسى، چاپ سنگى، 133 كه روايتى از ØØ¶Ø±Øª رضا (ع) نقل مىâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه « اÙنّها Ø§Ù„Ø£Ø¨ØµØ§Ø±ÙØ¨Ø§Ù„قلوب» Ùˆ خود Ù…Ø¤Ù„Ù ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…Ù‰â€Ø¯Ù‡Ø¯ كه « اى لا يقع٠عليه الأوهام Ùˆ لا ÙŠÙØ¯Ø±ÙƒÙ كيÙÙŽ هو؟» .
10) سخنى است بسيار مشهور در ميان صوÙيّه به نام٠شبلى معرو٠است. اللّÙمع، ابونصر٠سرّاج، 30. ودر ميان شيعه بهâ€Ù†Ø§Ù… امام باقر(ع) Ø§Ù„Ù…ØØ¬Ù‘Ø©ÙØ§Ù„بيضاء، 131/1 Ùˆ تعليقات استاد مدرس رضوى بر ØØ¯ÙŠÙ‚ه، 129