/ استاد Ù…Øمدرضا Ø´Ùيعى كدكنى†â€Ø§Ø¯Ø±Ø§Ú© بی چگونه هنر
مىâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯Ùت كه ميدان٠معرÙت Ùˆ شناخت انسان، از درون Ùˆ پيرامونش، از دو گونه بيرون نيست: « شناخت٠عاطÙÙ‰ Ùˆ هنرى» و« شناخت٠منطقى Ùˆ . وجود دارد كه همه اÙراد بشريك تصوّر از « مثلث» يا « ÙƒÙره» يا « آب» Ùˆ يا « هوا» دارند ولى شناخت٠هنرى Ùˆ عاطÙÙ‰ ......
......
ادراک بی چگونه هنر
استاد Ù…Øمدرضا Ø´Ùيعى كدكنى†â€
« زبان٠علم» مىâ€Ø¬ÙˆØ´Ø¯ Ú†Ùˆ خورشيد
«زبان٠معرÙت» Ú¯Ù†Ú¯ است جاويد
عطار
مىâ€ØªÙˆØ§Ù† Ú¯Ùت كه ميدان٠معرÙت Ùˆ شناخت انسان، از درون Ùˆ پيرامونش، از دو گونه بيرون نيست: « شناخت٠عاطÙÙ‰ Ùˆ هنرى» و« شناخت٠منطقى Ùˆ علمى» . در شناخت٠منطقى Ùˆ علمى نوعى معرÙت٠يكسان Ùˆ جهانى Ùˆ بىâ€Ù…رز Universal وجود دارد كه همه اÙراد بشريك تصوّر از « مثلث» يا « ÙƒÙره» يا « آب» Ùˆ يا « هوا» دارند ولى شناخت٠هنرى Ùˆ عاطÙÙ‰ در باÙتâ€Ù‡Ø§Ù‰ Ùرهنگى Ùˆ زمينهâ€Ù‡Ø§Ù‰ تاريخى وجغراÙيائى متÙاوت است. در عرصه شناخت٠منطقى Ùˆ علمى ما موضوع٠معرÙت را بهâ€Ø¯ÙŠÚ¯Ø±Ø§Ù† عيناً انتقال مىâ€Ø¯Ù‡ÙŠÙ…ØŒ يعنى اگر ندانند كه آبâ€Ø¯Ø±ØµØ¯ درجه Øرارت در كنار٠دريا بهâ€Ø¬ÙˆØ´ مىâ€Ø¢ÙŠØ¯ Ùˆ يا مجموع زواياى مثلث صد Ùˆ هشتاد درجه است، از راه٠استدلال يا آزمايش اينâ€Ù…طلب را بهâ€Ø¢Ù†Ù‡Ø§ « ثابت» مىâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… ولى در عرصه شناخت٠عاطÙÙ‰ ما آنها را Ùقط « اقناع» مىâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… بهâ€Ø§ÙŠÙ† معنى كه وقتى مخاطبى را تØت٠تأثيريك بيان هنرى قرار مىâ€Ø¯Ù‡ÙŠÙ…ØŒ چيزى را براى او « اثبات» نمىâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ… ولى او را در برابر٠مÙهوم٠آن بيان، « اقناع» مىâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ….
تا اينجاى مطلب، چندان بديهى است كه من از نوشتن٠همين چند سطر هم بايد عذرخواهى كنم. ولى براى دنباله بØØ«ØŒ يادآورى آنâ€Ø±Ø§ ضرورى ياÙتم Ùˆ ناگزير بودم. آنچه در دنباله اين امر٠بديهى مىâ€Ø®ÙˆØ§Ù‡Ù… Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒÙ†Ù… اين است كه ميزان٠« اطمينان» Ùˆ « يقين» Ùˆ « ابطالâ€Ù†Ø§Ù¾Ø°ÙŠØ±Ù‰Ù» بسيارى از دادهâ€Ù‡Ø§Ù‰ عاطÙÙ‰ Ùˆ هنرى، گاه، چندان استوار است كه روياروى٠معرÙت٠منطقى Ùˆ علمى مىâ€Ø§ÙŠØ³ØªØ¯ Ùˆ در ناخودآگاهÙâ€Ø¢Ø¯Ù…Ù‰ بهâ€Ø³ØªÙŠØ²Ù‡ با دادهâ€Ù‡Ø§Ù‰ معرÙت٠منطقى Ùˆ علمى، برمىâ€Ø®ÙŠØ²Ø¯ Ùˆ Øتى آن را مغلوب مىâ€ÙƒÙ†Ø¯. تصور مىâ€ÙƒÙ†Ù… در اين بخش از سخن همâ€Ø¨Ù‡â€ØªÙƒØ±Ø§Ø± يك امر٠بديهى پرداختهâ€Ø§Ù…. هرچه هست از Ú¯Ùتن٠آن نيز ناگزير بودم. نگاهى بهâ€ØªØ§Ø±ÙŠØ® علم Ùˆ تمدن نشان مىâ€Ø¯Ù‡Ø¯ كه « معرÙت٠اقناعى» روياروى٠« معرÙت٠اثباتى» غالباً صÙâ€Ø¢Ø±Ø§ÙŠÙ‰ داشته Ùˆ بسيارى از دادهâ€Ù‡Ø§Ù‰ معرÙت٠اثباتى را مغلوب خود ساخته است. گاه نيز مغلوبâ€Ù…عرÙت٠اثباتى شده است. چنان نيست كه همواره معرÙت٠اثباتى از اين نبرد پيروز، بهâ€Ø¯Ø± آمده باشد. بسيارى از گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ هنرى (كهâ€ÙˆØ¸ÙŠÙÙ‡â€Ø§Ù‰ اقناعى دارند) بربسيارى از Ù…Ùاهيم Ùˆ مصاديق٠« علم» غلبه كردهâ€Ø§Ù†Ø¯. كهنه شدن بعضى از دادهâ€Ù‡Ø§Ù‰ علم Ùˆ استمرار٠ارزشâ€Ø´Ø§Ù‡ÙƒØ§Ø±Ù‡Ø§Ù‰ هنرى، نشانه پيروزى٠بخشى از گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ هنرى در برابر بعضى از گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ علمى است.
بار ديگر از Ø·Ø±Ø Ø§ÙŠÙ† بديهيّات نيز بايد عذرخواهى كنم تا برسم بهâ€Ø§ØµÙ„٠مطلب كه قدرى پيچيده مىâ€Ù†Ù…ايد Ùˆ آن اين است كه در مركزÙتمام گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ اقناعى (يعنى دينى Ùˆ هنرى) نوعى ادراك٠« بلاكيÙ» Ùˆ « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» وجود دارد Ùˆ در مركز گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ « اثباتى» ما بهâ€Ú†Ù†ÙŠÙ†â€Ø§Ø¯Ø±Ø§ÙƒÙ‰ نمىâ€Ø±Ø³ÙŠÙ…ØŒ بلكه برعكس ادراك ما ادراكى است كه از « كيÙ» Ùˆ « Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ú¯Ù‰Ù» آن آگاهى داريم Ùˆ در مقابل بايد آن را ادراك٠« ذات٠كيÙ» يا ادراك « با Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» نامâ€Ú¯Ø°Ø§Ø±Ù‰ كرد.
با هرگزاره علمى Ùˆ منطقى، مخاطب، « Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ú¯Ù‰Ù» معرÙت٠Øاصل از آن گزاره را، با تمام اجزاء، در مىâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯ ولى در هرگزاره هنرى، وبهâ€ÙˆÙŠÚ˜Ù‡ در مركز٠آن، نوعى معرÙت٠« بلاكيÙ» Ùˆ نوعى شناخت٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» وجود دارد. اگر لذتى كه Ø·Ùلان خردسال از « اَتَلْ مَتَلْ تÙوتÙوله» مىâ€Ø¨Ø±Ù†Ø¯ - Ùˆ تكرار٠آن در طول قرون Ùˆ اعصار نشان دهنده اين واقعيّت است - مصداق٠ساده گزاره هنرى Ùˆ اقناعى تلقى شود Ùˆ التذاذ٠از Ùلانâ€ØºØ²Ù„ ØاÙظ براى هنرشناسان، نمونه پيچيده گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ اقناعى Ùˆ هنرى باشد، در مركز٠ادراك٠ما از غزل ØاÙظ يك شناخت٠« بلاكيÙ» وجوددارد كه در مركز٠التذاذ٠كودك از « اَتَلْ مَتَلْ توتوله» نيز براى او وجود دارد. وقتى كودك بزرگâ€ØªØ± شد خواهد Ùهميد كه در مركز٠آن التذاذ، ادراكÙâ€Ø¨Ù„اكيÙÙ‰ نسبت بهâ€Ù†Ø¸Ø§Ù…٠ايقاعى آن كلمات نهÙته بوده است كه او را چنان مسØور خود مىâ€ÙƒØ±Ø¯Ù‡ است Ùˆ ما نيز از تأمل در شعر٠ØاÙظ بهâ€Ø§ÙŠÙ†â€Ù†ØªÙŠØ¬Ù‡ مىâ€Ø±Ø³ÙŠÙ… كه چيزى در آن نهÙته است كه « ÙŠÙدْرَك Ùˆ لايÙوصَÙ» است Ùˆ هرچه هست امرى است « اقناعى» Ùˆ نه اثباتى.
اصل٠سخن، در اين Ú¯Ùتار، توجه دادن٠خواننده است بهâ€Ø§ÙŠÙ† نكته كه در مركز٠هرپديدهâ€Ù‡Ù†Ø±Ù‰ Ùˆ هربيان٠عاطÙى، يك امر٠« بلاكيÙ» Ùˆ يك ابلاغ٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» نهÙته است كه اگر ما بتوانيمâ€Ø¢Ù† را از « بلاكي٠بودن» Ùˆ « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ بودن» بهâ€Ø¯Ø± آوريم، مىâ€ØªÙˆØ§Ù†ÙŠÙ… آن ابلاغ را از عرصه هنرىâ€Ø¨ÙˆØ¯Ù† Ùˆ از تأثير عاطÙÙ‰â€Ø§Ø´ خلع كنيم Ùˆ بگوييم براى ما، مصداق٠هنر نيست Ùˆ برما تأثير٠عاطÙÙ‰â€Ù†Ø¯Ø§Ø±Ø¯.
در ترجمه آثار هنرى Ùˆ گزارهâ€Ù‡Ø§Ù‰ عاطÙى٠ديگر زبانâ€Ù‡Ø§ØŒ اگر نتوانيم آن ويژگى٠« بلاكيÙ» بودن Ùˆ
« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ú¯Ù‰Â» را بهâ€Ù†ÙˆØ¹Ù‰ بازآÙرينى كنيم، چيز مهمى از آن گزاره انتقال نخواهد ياÙت Ùˆ همين جامىâ€ØªÙˆØ§Ù† يادآور شد كه اى بسا، در ترجمه، آن ويژگى٠« بلاكيÙ» Ùˆ « بى چگونه» از اصل هم بيشتراتÙاق مىâ€Ø§Ùتد يا در جاهايى از اثر - كه در متن٠اصلى « بى چگونگى» وجود دارد - در ترجمه وجودنداشته باشد، Ùˆ برعكس، در مواردى از ترجمه اين « بى چگونگى» اتÙاق اÙتد كه در اصل اثرنيست. آنها كه دست اندركار٠ترجمه شعر بودهâ€Ø§Ù†Ø¯ اين تجربه را بسيار داشتهâ€Ø§Ù†Ø¯.
اينâ€ÙƒÙ‡ ما از متون مقدّس در زبانى غير از زبان خودمان بيشتر متأثر مىâ€Ø´ÙˆÙŠÙ… (دعاها،زيارتنامهâ€Ù‡Ø§ØŒ مناجاتâ€Ù‡Ø§) بايد ريشهâ€Ø§Ø´ در همين مسأله ادراك٠« بلاكيÙ» باشد، چون در اين گونهâ€Ø³Ø®Ù†Ø§Ù† در زبان٠خودمان براى « بى چگونگى» ميدان٠كمترى وجود دارد.
در تمام مصاديق٠هنرهاى ناب، در تمام شطØâ€Ù‡Ø§Ù‰ صوÙيه، در تمام دعاها Ùˆ مناجاتâ€Ù‡Ø§Ù‰â€Ù…تعالى Ùˆ جاودانه، صبغهâ€Ø§Ù‰ از ادراك٠« بلاكيÙ» Ùˆ اØساس٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» وجود دارد.
در مركز٠تمام شاهكارهاى هنرى، اين ويژگى٠ادراك٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» Ùˆ « نقطه نامعلوم» نهÙتهâ€Ø§Ø³Øª. نقطه نامعلومى كه اگر روزى بهâ€Ù…علوم بَدَل شود، ديگر آن شاهكار، شاهكار تلقى نخواهدشد؛ دست٠كم براى كسى كه اين آگاهى را ياÙته Ùˆ ديگر در برابر آن اثر آن ادراك٠بىâ€Ú†Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ را درخود نمىâ€ÙŠØ§Ø¨Ø¯.
در جوهر٠همه اديان Ùˆ در مركز٠تمام٠جريانâ€Ù‡Ø§Ù‰ عرÙانى جهان، اين مسأله « ادراك٠بلاكيÙ» Øضور دارد. بهâ€Ù‡Ù…ين دليل، عرÙان Ùˆ دينى كه در مركز٠آن عناصرى از « پارادوكس» وجود نداشتهâ€Ø¨Ø§Ø´Ø¯ØŒ ظاهراً، نمىâ€ØªÙˆØ§Ù† ياÙت. (نمونهâ€Ø§Ø´: تثليث در آئين Ù…Ø³ÙŠØ Ùˆ مسأله Ø¢Ùرينش ابليس دراÙلاهيات اسلامى Ùˆ...) دينى كه تمام اجزاى آن را بتوان با منطق Ùˆ بهâ€Ø¨ÙŠØ§Ù† « اثباتى» Ùˆ عقلانىâ€ØªÙˆØ¶ÙŠØ داد همان قدر دين است Ùˆ پايدار كه اثرى هنرى كه تمام٠جوانب٠زيبائى٠آن را بتوانâ€ØªÙˆØµÙŠÙ كرد. اگر تمام اجزاى يك دين را بتوان به« بيان٠اثباتى» ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø¯Ø§Ø¯ØŒ ديگر آن دين باقىâ€Ù†Ø®ÙˆØ§Ù‡Ø¯ ماند Ùˆ اگر تمام جوانب٠اثرى هنرى را بتوان با بيان اثباتى، توصي٠كرد، ديگر آن اثر،اثرى هنرى نخواهد بود. قدماى متÙكرين ما، قلمرو « ايمان» را قلمرو٠« تو مدان» مىâ€Ø¯Ø§Ù†Ø³ØªÙ‡â€Ø§Ù†Ø¯ÙŠØ¹Ù†Ù‰ عقيده داشتهâ€Ø§Ù†Ø¯ØŒ رابطهâ€Ø§Ù‰ وجود دارد ميان « ايمان» Ùˆ يك « نامعلوم» سنائى در Øديقهâ€Ù…Ù‰â€Ú¯ÙˆÙŠØ¯:
چه كنى جستجوى٠چون جان، تو
« تو مدان» نوش كن چو « ايمان» تو(1)
يعنى ايمان، امرى است از مقوله « تو مدان» Ùˆ « تو مدان» اصطلاØÙ‰ است كه با ابوسعيدابوالخير وارد٠قلمرو عرÙان ايرانى شده است. داستان٠آن بهâ€Ø§Ø®ØªØµØ§Ø± اين است كه وقتى بوسعيد دركودكى بهâ€Ø¯ÙƒÙ‘ان٠پدرش - كه عطّار بود - مىâ€Ø±Ùت، هرلØظه از او مىâ€Ù¾Ø±Ø³ÙŠØ¯ كه اين خريطه Ú†Ù‡ دارد وآن خريطه Ú†Ù‡ دارد؟ سرانجام Øوصله پدرش سرآمد Ùˆ براى رهائى از پرسشâ€Ù‡Ø§Ù‰ Ø·ÙÙ„ بهâ€Ø§Ùˆ Ú¯Ùت:اين خريطه « تو مدان٠بلخى» دارد. بعدها وقتى بوسعيد براثر٠تØوّلات٠روØÙ‰ خويش Ùˆ پشت پازدن٠بهâ€Ø¹Ù„وم رسمى، كتابâ€Ù‡Ø§Ù‰ خود را، در خاك دÙÙ† كرد، پدرش از او پرسيد كه:
« اى پسر! آخر اين چيست كه تو مىâ€ÙƒÙ†Ù‰ØŸÂ» شيخ Ú¯Ùت: « ياد دارى آن روز كه ما، در دوكانÙâ€ØªÙˆ آمديم Ùˆ سؤال كرديم كه در اين خريطهâ€Ù‡Ø§ چيست؟ Ùˆ در اين انبانâ€Ù‡Ø§ Ú†Ù‡ در كردهâ€Ø§Ù‰ØŸÂ» توگÙتى: « تو مدان٠بلخى؟» [ پدر] Ú¯Ùت: « دارم» شيخ Ú¯Ùت: « اين تو مدان٠ميهنگى است!» (2)
بعد از عصر٠بوسعيد، اين تعبير « تو مدان» مورد٠توجه عÙرÙا قرار گرÙته است Ùˆ سنائى در اينâ€Ø¨ÙŠØªÙ Øديقه، « ايمان» را از مقوله « تو مدان» بهâ€Øساب مىâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯ØŒ يعنى چيزى كه در مركز٠آن امرىâ€Ù†Ø§Ù…علوم نهÙته است. همان كه مولانا به بيان ديگر آن را چنين عرضه مىâ€Ø¯Ø§Ø±Ø¯: جز كه Øيرانى نباشدكار٠دين.
در تاريخ انديشه اسلامى، وقتى امام مالك بنâ€Ø§ÙŽÙ†ÙŽØ³ (1 79 - 93) مسأله « ادراك٠بلاكيÙ» را در« الرّØمن٠عَلىâ€Ø§Ù„عرش٠اÙستوىâ€â€Â» (2 0/5) Ù…Ø·Ø±Ø ÙƒØ±Ø¯(3)ØŒ بهâ€Ù†Ø¸Ø±Ù… يكى از مهمترين ØرÙâ€Ù‡Ø§Ù‰ تاريخâ€Ø§Ø³Ù„ام را برزبان آورد Ùˆ شايد هم يكى از مهمترين انديشهâ€Ù‡Ø§ را در عرصه الاهيّات جهانى.
از آنجا كه قلمرو٠دين Ùˆ قلمرو٠هنر، هردو عرصه « ابلاغ٠اقناعى» است Ùˆ نه « ابلاغ٠اثباتى» ØŒ پسâ€Ù†Ø¸Ø±ÙŠÙ‡ او در باب٠« ادراك بلاكيÙ» مىâ€ØªÙˆØ§Ù†Ø¯ در هنرها نيز مورد بررسى قرار گيرد.
تمام كسانى كه با در دست گرÙتن٠« Ú†Ùتكه» آثار هنرى را تجزيه Ùˆ تØليل مىâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ Ùˆ با « چتكه» بهâ€Ø¢Ù†Ù‡Ø§ نمره مىâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ØŒ غالباً، كسانى هستند كه از تجربه خلاّق هنرى، بىâ€Ø¨Ù‡Ø±Ù‡â€Ø§Ù†Ø¯. اين « هنرشناسان» « چتكه» بهâ€Ø¯Ø³ØªØŒ غالباً، در Ù…Øاسبات Ùˆ ارزيابىâ€Ù‡Ø§Ù‰ خود، همان جاهايى را كه قابل٠ادراك٠« باچهâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» است مورد بررسى قرار مىâ€Ø¯Ù‡Ù†Ø¯ Ùˆ از اصل هنر كه قلمروى « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» دارد، غالباً، درغÙلتâ€Ø§Ù†Ø¯.
تجربه دينى، تجربه هنرى، تجربه عشق، همه از قلمرو٠« ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» سرچشمهâ€Ù…Ù‰â€Ú¯ÙŠØ±Ù†Ø¯. بهترين تمثيل٠آن داستان مردى است كه عاشق زنى بود Ùˆ هرشب، بهâ€Ø¹Ø´Ù‚٠ديدار٠آن زن،از رودخانهâ€Ø§Ù‰ ژر٠و هولناك، عبور مىâ€ÙƒØ±Ø¯. اين ديدارها مدتâ€Ù‡Ø§ ادامه داشت تا آن كه يك شبâ€Ù…رد، از زن پرسيد كه « اين لكه سÙيد كوچك در چشم تو از كى پيدا شده است؟» زن بدو Ú¯Ùت: « ازوقتى كه عشق٠تو كم شده است. اين لكّه هميشه در چشم٠من بود Ùˆ تو، بهâ€Ø¹Ù„ّت٠عشق، آن رانمىâ€Ø¯ÙŠØ¯Ù‰. اكنون بهâ€ØªÙˆ توصيه مىâ€ÙƒÙ†Ù… كه امشب از رودخانه عبور نكنى كه غرق خواهى شد» Ùˆ آنâ€Ù…رد نپذيرÙت Ùˆ غرق شد.(4) زيرا ديگر عاشق نبود Ùˆ از نيروى عشق بهره نداشت. آن « ادراك٠بىâ€Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» كه سرچشمه عشق بود بهâ€Ø§Ø¯Ø±Ø§ÙƒÙ‰ « با Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» (آگاهى از لكّه سÙيد در چشم معشوق)بَدَل شده بود Ùˆ عملاً، عشق، از ميان برخاسته بود. در ميان امثال Ùˆ Øكمى كه برسر٠زبانâ€Ù‡Ø§Ø³Øªâ€Ø§Ú¯Ø± دقت كنيم، همين تجربه تكرار مىâ€Ø´ÙˆØ¯ كه:
چشم بدانديش، كه بركنده باد،عيب نمايد هنرش در نظر ور هنرى دارى Ùˆ Ù‡Ùتاد عيبâ€Ø¯ÙˆØ³Øª نبيند بجزآن يكâ€Ù‡Ù†Ø±(5) يا در اين بيت عربى:
ÙˆÙŽ عَيْنÙâ€Ø§Ù„رّضا عَنْ ÙƒÙلّ٠عيب٠كَليلةٌ
ÙˆÙŽ لكّن عَين٠السÙخْط٠تÙبْدÙÙ‰ المساويا
تعبير « دوست نبيند بهâ€Ø¬Ø² آن يك هنر» صورت٠ساده شده همان قصه مرد٠عاشق است كه ازرودخانه عبور مىâ€ÙƒØ±Ø¯ Ùˆ تعبير٠« عينâ€Ø§Ù„رضا» كه شاعرى آن را بهâ€Ùارسى ترجمه كرده است Ùˆ بدينâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ شهرت دارد:
چشم٠رضا بپوشد هرعيب را كه ديد
چشم Øسد پديد كند عيب ناپديد
صورت ساده شده « چشم عاشق» Ùˆ چشم شخصى است كه بهâ€Ù…وضوعى « ايمان مىâ€ÙˆØ±Ø²Ø¯Â» ويا از يك « اثر هنرى» التذاذ مىâ€Ø¨Ø±Ø¯. اينها Øقايق ساده شدهâ€Ø§Ù‰ از آن نكته ژر٠است كه در قلمروÙ« عشق» ØŒ « ايمان» Ùˆ « هنر» نوعى « نمىâ€Ø¯Ø§Ù†Ù…» Ùˆ نقطه « ابهام» هميشه بايد باشد وگرنه عشق Ùˆ هنر وايمان از ميان برمىâ€Ø®ÙŠØ²Ø¯.
هركس تجربه عشق را - Ùراتر از Øدّ٠پاسخ بهâ€Ù†ÙŠØ§Ø² جنسى - در خود اØساس كرده باشد مىâ€Ø¯Ø§Ù†Ø¯ÙƒÙ‡ در مركز٠آن، چنين ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§Ù‰ نهÙته است. پاسخى كه ليلى بهâ€Ø®Ù„ÙŠÙÙ‡ داد بهترينâ€Ù…صداق اين Øقيقت است. وقتى كه خليÙÙ‡ از رهگذر٠ادراك٠« با Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» جمال ليلى را مىâ€Ø¯ÙŠØ¯ ومجنون با ادراك٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» :
Ú¯Ùت ليلى را خليÙÙ‡ « كان توىâ€
كز تو مجنون شد پريشان و غوى؟
از دگر خوبان تو اÙزون نيستى»
Ú¯Ùت: « خامÙØ´! چون تو مجنون نيستى» (6)
« تو مجنون نيستى» يعنى تو از ادراك٠« بلاكيÙ» Ùˆ « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» Ù…Øرومى Ùˆ مجنون از آن بهرهâ€Ø¯Ø§Ø±Ø¯. تو Ú†Ùتكه برداشتهâ€Ø§Ù‰ Ùˆ مىâ€Ú¯ÙˆÙŠÙ‰ « بينى٠ليلى بهâ€Ø®ÙˆØ¨Ù‰ بينى٠Ùلان دختر نمىâ€Ø±Ø³Ø¯ØŒ چشمش همâ€Ø§Ø² چشم٠Ùلان دختر زيباتر نيست Ùˆ...» Øاصل اين برداشت٠تو ادراكى است « با Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» امّامجنون، چنين Ú†Ùتكهâ€Ø§Ù‰ در دست ندارد نگاه٠او نگاه٠عاشق است Ùˆ ادراك٠او ادراك٠« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» .
در مركز٠تمام تجربهâ€Ù‡Ø§Ù‰ دينى، عرÙانى، Ùˆ اÙلاهيّاتى٠بشر اين « ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» بايد وجودداشته باشد Ùˆ نقطهâ€Ø§Ù‰ غيرÙقابل٠توصي٠و غيرقابل٠توضيØ٠با ابزار عقل Ùˆ منطق، بايد در اينâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€ØªØ¬Ø±Ø¨Ù‡â€Ù‡Ø§ وجود داشته باشد Ùˆ بهâ€Ù…نزله ستون Ùقرات٠اين تجربهâ€Ù‡Ø§ قرار گيرد. در التذاذ٠از آثار هنرىâ€Ù†ÙŠØ² ما با چنين ادراك٠بلاكي٠و بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§Ù‰ØŒ همواره، رو بهâ€Ø±Ùˆ هستيم. چرا « هنر» Ùˆ « ابتذال» بايكديگر جمع نمىâ€Ø´ÙˆÙ†Ø¯ØŸ زيرا وقتى چيزى مبتذل (بهâ€Ù…عنى لغوى كلمه) شد، ديگر نقطه ابهام وزمينهâ€Ø§Ù‰ براى ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ ندارد.
از همين جاست كه گاه يك « اثر» براى بعضى از مردم مصداق٠هنر است Ùˆ براى بعضى ديگرهنر شمرده نمىâ€Ø´ÙˆØ¯. آنها كه هنر مىâ€Ø¯Ø§Ù†Ù†Ø¯Ø´ هنوز نقطه ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡â€Ø§Ù‰ در آن مىâ€ÙŠØ§Ø¨Ù†Ø¯ Ùˆ آنهاكه آن اثر را از مقوله هنر بهâ€Øساب نمىâ€Ø¢ÙˆØ±Ù†Ø¯ كسانى هستند كه آن اثر، براى آنها، هيچ نقطه ادراكÙâ€Ø¨Ù„اكيÙÙ‰ ندارد: مشت٠آن « هنرمند» Ùˆ صاØب آن اثر در برابر٠آنها باز است. مثل اينكه بگويند: اينâ€Ø´Ø¹Ø± Ùقط وزن Ùˆ قاÙيه دارد يا تشبيهش صورت٠دست مالى٠شده Ùلان تشبيه٠از Ùلان شاعر است يامضمونش را ديگرى با صورتى كه مركزى براى ادراك بلاكي٠دارد، قبلاً، آورده است. براى اينâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ اÙراد، آن اثر، ديگر مصداق هنر نخواهد بود. امّا اگر كسانى باشند كه از آن گونه هوش وآگاهى برخوردار نباشند، مىâ€ØªÙˆØ§Ù†Ù†Ø¯ از چنان اثرى هم اØساس التذاذ هنرى كنند، زيرا براى آنهاهنوز، نقطهâ€Ù‡Ø§ÙŠÙ‰ از ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ در آن « اثر» وجود دارد.
پس در Ùاصله زبان روزمرّه Ùˆ ØرÙâ€Ù‡Ø§Ù‰ مكرّر٠كوچه Ùˆ بازار٠مردم، از يك سوى، وشاهكارهاى مسلّم٠شعر٠جهان از سوى ديگر، هميشه، مجموعه بىâ€Ø´Ù…ارى از طيÙâ€Ù‡Ø§Ù‰ هنرى، باشدّت Ùˆ ضعÙ٠بسيار، وجود خواهد داشت. تا مخاطب Ùˆ داور٠اين موضوع Ú†Ù‡ كسانى باشند؟
در كاربÙردهاى روزانه، مىâ€Ú¯ÙˆÙŠÙŠÙ… اين اثر٠هنرى يا اين شعر، يا اين قطعه موسيقى « لطيÙ» استâ€Ùˆ كمتر متوجّه٠عمق٠اين كلمه مىâ€Ø´ÙˆÙŠÙ…. با اينكه لطي٠از اسماء الاهى است Ùˆ Ù…Ùسّران٠قرآن درباب٠آن، از ديدگاهâ€Ù‡Ø§Ù‰ گوناگون سخن Ú¯Ùتهâ€Ø§Ù†Ø¯(7)ØŒ كمتر كسى « لطيÙ» را بدان خوبى Ùˆ ژرÙÙ‰ دركâ€ÙƒØ±Ø¯Ù‡ است كه يكى از « مجانين٠عقلا» كه از او درباره « الّلطيÙ» پرسيدند Ùˆ او Ú¯Ùت:
لطي٠آن است كه « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» ادراك شود(8) توضيØÙ‰ كه اين ديوانه درباره معنى« اللّطيÙ» ØŒ از اسماء اÙلاهى، داده است، بىâ€Ú¯Ù…ان درستâ€ØªØ±ÙŠÙ† Ùˆ ژرÙâ€ØªØ±ÙŠÙ† ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ø§Ø³Øª زيرا معناىâ€Ø¢Ù† را بهâ€Ù‡Ù…ان قلمروى بÙرده است كه مركز « اÙلاهيّات» است Ùˆ آن عبارت است از « ادراك٠بىâ€Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡.» در قرآن كريم در چند مورد صÙت٠« اللّطيÙ» درباره خداوند آمده است از جمله در آيهâ€â€103 سوره انعام (سوره ششم) است Ùˆ در اين باÙت: « لاتÙدركه الأَبصار Ùˆ Ù‡ÙÙˆÙŽ ÙŠÙدرÙك٠الأبصار ÙˆÙŽÙ‡ÙوَاللّطيÙÙâ€Ø§Ù„خَبير» (6 /103) .
Ùˆ اين باÙت، مناسبâ€ØªØ±ÙŠÙ† باÙتى براى مسأله ادراك٠بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ ØÙ‚ تعالى است: چيزى رابتوان اØساس كرد Ùˆ نتوان آن را « ديد» Ùˆ بهâ€Ù‚لمرو٠تجربه اÙبصار Ùˆ ديدن درآورد، بهترين تعبيرى كهâ€Ø§Ø² آن مىâ€ØªÙˆØ§Ù† تصور كرد همانا همان اللّطي٠است با تÙسيرى كه آن مجنون٠عاقل ارائه داده است.
Ù…Ùسّران٠اشعرى Ùˆ معتزلى Ùˆ شيعى درباره اين آيه Ùˆ Ùهمâ€Ù‡Ø§Ù‰ گوناگون٠خود از اين آيه سخنâ€Ù‡Ø§Ú¯Ùتهâ€Ø§Ù†Ø¯ ولى هيچ كس بهâ€Ø§ÙŠÙ† ظراÙت Ùˆ ژرÙÙ‰ كه آن ديوانه از آن سخن Ú¯Ùته است نرسيده است.(9)
« اسم» اللّطي٠كه در قرآن كريم Ù‡Ùت مورد درباره ØÙ‚ تعالى بهâ€ÙƒØ§Ø± رÙته است، همواره با« اسمى» ديگر از قبيل « الخبير» (پنج مورد) Ùˆ العليم (يك مورد) Ùˆ القوّى (يك مورد) همراه بودهâ€Ø§Ø³Øª دليل آن از نظر بلاغى، گويا، اين است كه آن صÙتâ€Ù‡Ø§ وجود٠او را از طريق٠معناى خوداثبات مىâ€ÙƒÙ†Ù†Ø¯ Ùˆ « اللّطيÙ» صاØب٠آن صÙتâ€Ù‡Ø§ را كه وجودى Ù…Øسوس است بهâ€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡ « بلاكيÙ» و« بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» در مىâ€Ø¢ÙˆØ±Ø¯. بهâ€Ù‡Ù…ين دليل Øتى يك مورد هم « اللّطيÙ» بهâ€ØªÙ†Ù‡Ø§ÙŠÙ‰ بهâ€ÙƒØ§Ø± نرÙته است.
خداى را مىâ€ØªÙˆØ§Ù† شناخت امّا با شناختى « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» اگر در ذات٠ØÙ‚ به« Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ú¯Ù‰Â» برسيمâ€Ù‡Ù…ان مصداق٠« ÙƒÙلّما ماَميَّزتÙÙ…Ùوه٠بأوهامÙÙƒÙم» است كه « مردود» است Ùˆ « مصنوع»(10) . عيناً در موردÙ« هنر» Ùˆ « عشق» نيز اين قضيّه صادق است. در مركز٠هر« عشق» Ùˆ هر« اثر هنرى» آن ادراك٠« بىâ€Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» Øضور دارد. هم خدا « لطيÙ» است Ùˆ هم « هنر» Ùˆ هم « عشق» Ùˆ هرسه را ما « بى Ú†Ù‡â€Ú¯ÙˆÙ†Ù‡Â» ادراك مىâ€ÙƒÙ†ÙŠÙ…. Ùˆ اگر « با چگونه» شد ديگر نه خداست Ùˆ نه عشق Ùˆ نه هنر.
1) Øديقه سنائى، چاپ استاد مدرس رضوى، 114ØŒ صورت٠انتخابى٠متن استاد چنين است: تو بدان،ولى نسخه بدلâ€Ù‡Ø§: تو مدان دارند كه هم با قرينه مقامى Ùˆ هم با سابقه عرÙانى Ùˆ Ùرهنگى تصوÙ٠خراسانâ€Ø§Ù†Ø·Ø¨Ø§Ù‚ استوارى دارد.
2) اسرار التوØيد، چاپ آگاه، 32/1 Ùˆ مقايسه شود با تعبير « تو مباش» در همان كتاب 43/1.
3) تاريخ دقيق اين Ú¯Ùتار٠مالك بن انس را ضبط نكردهâ€Ø§Ù†Ø¯ يا من نديدهâ€Ø§Ù… ولى ظاهراً در نيمه اوّل٠قرنâ€Ø¯ÙˆÙ… بوده است كه مردى از او در مسجد مىâ€Ù¾Ø±Ø³Ø¯ كه « الرØمن على العرش استوى» يعنى چه؟ Ùˆ اومىâ€Ú¯ÙˆÙŠØ¯: الا ستواء٠معقول والكيÙ٠مجهول Ùˆ لا اضنك الاّ رجل سوء» العقد الÙَريد، ابنâ€Ø¹Ø¨Ø¯Ø±Ø¨Ù‘Ù‡ 166/1 Ùˆ بهâ€ØµÙˆØ±Øªâ€Ù‡Ø§Ù‰ ديگر هم نقل كردهâ€Ø§Ù†Ø¯ كه « استوا، معلوم است Ùˆ Ú†Ù‡ گونگى آن مجهول Ùˆ ايمان٠بدان واجب وسئوال از آن بدعت» اØياء علوم الدين، غزالى، 96/1 براى تÙصيل مراجعه شود به تعليقات اسرارالتوØيد 577- 9/2.
4) قديميترين جايى كه اين داستان را بهâ€ÙŠØ§Ø¯ دارم در Ø³ÙˆØ§Ù†Ø Ø§Øمد غزالى است. Ùˆ پس از غزالى، سنائىâ€Ø¯Ø± Øديقه، آن را منظوم كرده است ØديقةالØقيقه 331 - 2 Ùˆ پس از او عطار، در منطقâ€Ø§Ù„طير، 169.
5) گلستان سعدى، چاپ استاد يوسÙى، خوارزمى، 136.
6) مثنوى، چاپ نيكلسون، 26 / 12.
7) براى نمونه مراجعه شود بهâ€Ø±ÙˆØ الارواØØŒ سمعانى، كه Ø´Ø±Ø Ø§Ø³Ù…Ø§Ø¡ Øسنى†اÙلاهى است صÙØاتâ€â€241-257 سمعانى اللطي٠را در Ù…Ùهومى غير جمال شناسانه گرÙته Ùˆ بهâ€Ù…عنى٠عليم Ùˆ Ù…ÙØسÙÙ†. با اينكهâ€Ø§Ø³Ù„وب٠عرÙانى٠او اقتضاى آن را داشته كه با نگاهى جمال شناسانه بهâ€ÙƒÙ„مه اللطي٠بنگرد.
8) مجانين العقلاء، Ù…Øمدبن Øسن نيشابورى، چاپ الكيلانى، 151 Ùˆ مقايسه شود با تازيانهâ€Ù‡Ø§Ù‰ سلوك،245.
9) براى تÙاوت آراء Ù…Ùسران در Ùهم اللّطي٠و تمامى٠آيه مراجعه شود بهâ€Ø²Ù…خشرى كشا٠54/2 از ديدمعتزلى Ùˆ امام Ùخر، در Ù…ÙاتيØâ€Ø§Ù„غيب، 124-33/13 Ùˆ قشيرى در لطايÙâ€Ø§Ù„اشارات 493/1 از ديد اشعرى Ùˆ از ديدشيعى جوامع٠الجامع، طبرسى، چاپ سنگى، 133 كه روايتى از Øضرت رضا (ع) نقل مىâ€ÙƒÙ†Ø¯ كه « اÙنّها الأبصارÙبالقلوب» Ùˆ خود Ù…Ø¤Ù„Ù ØªÙˆØ¶ÙŠØ Ù…Ù‰â€Ø¯Ù‡Ø¯ كه « اى لا يقع٠عليه الأوهام Ùˆ لا ÙŠÙدرك٠كيÙÙŽ هو؟» .
10) سخنى است بسيار مشهور در ميان صوÙيّه به نام٠شبلى معرو٠است. اللّÙمع، ابونصر٠سرّاج، 30. ودر ميان شيعه بهâ€Ù†Ø§Ù… امام باقر(ع) المØجّةÙالبيضاء، 131/1 Ùˆ تعليقات استاد مدرس رضوى بر Øديقه، 129