«در بستر جاذبه»


در بسترت
بيدار مي شوم
مي دانم
كه خواب ديده ام.

ساعاتي قبل،
اين ساعت شماطه اي
جدايي را
رقم زده بود
و من
قرنهاست
كه مي نويسم
اين سطرهاي عشق را .
تو،
آن شعري
كه هر صبحگاه
بر گونه ام بوسه مي زند
و من،
با لبخندي
دوباره به خواب مي روم
و از حضور ساده ي جاذبه ات
ديگر بار
در بستر
بيدار مي شوم.