منوچهرجمالی / مولوی چه میگوید ؟
این مولوی بلخی بود Ú©Ù‡ این اندیشه را ØŒ Ú©Ù‡ هزاره ها طرد Ùˆ تبعید Ùˆ به خاک Ùراموشی سپرده شده بود ØŒ ازسر، زنده ساخت . مولوی از نو، Ùریاد برآورد Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی، « صنم زیباروئی » هست.....
------.....
مولوی چه میگوید ؟
خامÙØ´ Ú©Ù‡ « مرغ Ú¯Ùت من » ØŒ پرّد سبک ØŒ سوی چمن
« نبود گرو در دÙتری » ØŒ « درØجره ای بنهاده ای »
ریشه ÙÙرهنگ ایران ØŒ این اندیشه بود Ú©Ù‡ « انسان، وجودیست همیشه آبستن، Ùˆ ناگنجا درخود وناگنجا درزمان» . این اندیشه، Ú©Ù‡ بهترین بیان « سرچشمه بودن همیشگی انسان، وناگنجا بودن انسان، درهر نظام Ùˆ قانون وشریعتی Ùˆ Øزبی Ùˆ آموزه ای» است ØŒ Ùˆ درتضاد با همه « ادیان نوری» Ùˆ « همه دستگاههای قدرت » است ØŒ « گوهرنوآور انسان » را مینماید . انسان، سرچشمه اندیشه وعشق Ùˆ خیال Ùˆ زیبائی و« ساماندهی گیتی » است .
این مولوی بلخی بود Ú©Ù‡ این اندیشه را ØŒ Ú©Ù‡ هزاره ها طرد Ùˆ تبعید Ùˆ به خاک Ùراموشی سپرده شده بود ØŒ ازسر، زنده ساخت . مولوی از نو، Ùریاد برآورد Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی، « صنم زیباروئی » هست Ú©Ù‡ هنگامی Ú©Ù‡ انسانی رخ اورا درخود ببوسد، آبستن به Øقیقت Ùˆ سعادت وشادی ورقص میشود . «
صنم » ØŒ همان « سن » ØŒ همان « سئنا » وهمان « سین» ØŒ یا همان « سیمرغی » است Ú©Ù‡ به جهان اÙسانه ها تبعید شده است .« اÙسانه ساختن سیمرغ » ØŒ تبعید « بÙÙ† وگوهرانسان، به Ùراموشی وبی اعتباری » بود . آنچه Ù…Øمد میشکست ØŒ مولوی آنرا « ناشکستنی» میدانست. سیمرغ یا صنم ØŒ خوشه ای بود Ú©Ù‡ خود را درجهان میاÙشاند، Ùˆ درهرچیزی، این « هسته» خود را میکاشت، تا « هست » میشد . Øتا « سـنـگ » ØŒ امتزاج Ùˆ اقتران این دواصل شمرده میشد، ودراصل، سنگ ØŒ نشان « پیوند جداناپذیرو عشق» بود ØŒ نه نماد Ù« سختدلی وقساوت » . ازاین رو Ùکردها، سنگ را، هم « کـچـه » مینامند ØŒ Ú©Ù‡ نام همین صنم میباشد، وهم « بردی» میخوانند، Ú©Ù‡ نام « نای » است، Ùˆ صنم، سن یا سئنا ،« نای به» و« زهدان Ø¢Ùریننده» است. شکستن صنم سنگی، از دیدگاه٠آنها ØŒ نابود ساختن « اصل عشق » ونÙÛŒ Ùˆ انکارآن بود .
مولوی میگوید Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی ØŒ لیلی ومجنونی هست. این تصویر« عشق Ùطری وآÙریننده Ùˆ خود Ø¢Ùرین » در هرانسانی بود، Ú©Ù‡ اصل نرینه Ùˆ اصل مادینه٠کیهانی ØŒ درهمه جانها Ùˆ درهمه انسانها، اÙشانده شده است. Ùرهنگ ایران میگوید Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی، صنم Ùˆ بهروز هست . صنم،سیمرغست، Ùˆ بهروز( روزبه ) یا بابک ØŒ دونام بهرام هستند . ØاÙظ شیرازی ØŒ این دو را بنامهای « گلچهره » Ùˆ « اورنگ » میخواند . از عشق ورزی این دواصل کیهانی در سرّ خود انسان، انسان ØŒ میروید Ùˆ پیدایش Ù…ÛŒ یابد . «سرّ » Ú©Ù‡ همان « سریره » باشد ØŒ هم به معنای « اورنگ» است، Ú©Ù‡ بهرام باشد، Ùˆ هم به معنای« رنگین کمان» است، Ú©Ù‡ گلچهره، یا سیمرغ میباشد . « سرّ، یا سریره » ØŒ بÙÙ† عشق کیهانی درهرانسانی است . نه تنها عشق ورزی همیشگی ٠صنم Ùˆ بهروز، یا سیمرغ Ùˆ بهرام ØŒ دربÙÙ† هرانسانی ØŒ سرچشمه زایش Ùˆ رویش Ùˆ پیدایش تازه به تازه آن انسان هستند ØŒ بلکه همین صنم Ùˆ بهروز، بÙÙ† زمان، بÙÙ† گیتی هم هست ØŒ واین Ù…Ùهوم ØŒ آنچیزیست Ú©Ù‡ بنام « سکولاریته » ØŒ آرمان زندگی امروزه است . نوشوی، یا رستاخیز، Ú©Ù‡ Ùرهنگ ایران آنرا – Ùرشگرد- مینامید، پدیده آخرالزمانی نیست ØŒ بلکه همیشه، درشدن است .
خویشکاری انسان ØŒ آنست Ú©Ù‡ این بÙÙ† Ø¢Ùرینندگی ٠خویشتن را هم درخود، بجوید وبزایاند ØŒ Ùˆ هم ØŒ دایه ومامای وضع Øمل « اندیشه Ùˆ نیکی Ùˆ بزرگی ومهروشادی Ùˆ بهروزی» از دیگران گردد . انسانهای دیگر، بیخبر ازآنند Ú©Ù‡ خود، به اندیشه Ùˆ به نیکی Ùˆ به بزرگی Ùˆ به مهرو شادی Ùˆ بهروزی، Øامله اند، ولی این مائیم Ú©Ù‡ باید، بجای وعظ اخلاق، Ùˆ تØمیل عقیده ودین ٠خود ØŒ Øقیقت بی نظیر آنهارا بزایانیم . این کاررا نباید تنها به سقراط واگذاشت . سیمرغ ØŒ هنر دایگی ومامائی را درتخم هرانسانی اÙشانده است . وعظ کردن اخلاقی Ùˆ تبلیغ Ùˆ تØمیل عقیده خود ØŒ پیآیند باورما ØŒ بر « عقیم بودن مردمان » است . جهاد دینی Ùˆ ایدئولوژیکی ØŒ استوار بر ایمان مجاهد Ùˆ ایدئولوگ ØŒ به عقیم بودن کامل انسانهاست . مولوی ØŒ همآهنگ با Ùرهنگ ایران ØŒ انسان را موجودی همیشه آبستن میشناخت .
کیست Ú©Ù‡ از زمزمه Ø±ÙˆØ Ù‚Ø¯Ø³
Øامله چون مریم آبست نیست
کیست که هرساعت، پنجاه بار
بسته آن طره چون شست نیست
چیست درآن مجلس بالای چرخ
ازمی وشاهد ، که دراین پست، نیست
Â«Ø±ÙˆØ Ù‚Ø¯Ø³ » را ایرانی «مرغ عیسی» میخواند ØŒ Ú©Ù‡ همان سیمرغ میباشد . مریم ØŒ یکباربه عیسی، آبستن شد ØŒ ولی درانسان توانائی آن هست Ú©Ù‡ هرلØظه صدبارازاو آبستن گردد، و« مشیای» تازه ای بزاید . نام انسان درÙرهنگ ایران ØŒ مشیا بود. Ù…Ø³ÛŒØ ØŒ همان مشیا Ùˆ ماشیه ایست Ú©Ù‡ از نطÙÙ‡ سیمرغ یا صنم ØŒ ازانسان ØŒ زاده میشود .
خرد درÙرهنگ ایران ØŒ « اصل همیشه زاینده » هست، Ùˆ با عقل خشک Ùˆ تابع ØŒ وعقل ٠عصائی ØŒ Ú©Ù‡ تکیه به عصای مرجعیت این Ùˆ آن میکند ØŒ هزاران Ùرسنگ Ùاصله دارد . « خرد همیشه آبستن به اندیشه »، « خرد همیشه نوزا » ØŒ همیشه ازآنچه درخود Ùˆ در دیگری ØŒ کهنه است ØŒ درد میبرد . ولی همیشه ازاین کهنه هاست Ú©Ù‡ با درد زه ØŒ زائیده میشود. چگونه یک اندیشه ØŒ کهنه میشود ØŸ همه درÙکرآنند Ú©Ù‡ برای « ماهی زنده وشناور اندیشه» ØŒ توری بیÙکنند ØŒ Ùˆ آنرا در دام بیاندازند . همه میخواهند Øقیقت زنده را ØŒ در دام « Øر٠» Ùˆ در دام « نقش » ودر دام « مکتب Ùˆ شریعت Ùˆ آموزه Ùˆ راه مستقیم ... » انداخته ØŒ Ùˆ Ù…Øبوس Ùˆ تصر٠کنند . هرجا Ú©Ù‡ اندیشه ای بدام اÙتاد، Ùˆ نقش ÙˆØر٠ثابت Ùˆ سÙت Ùˆ Ù…ØÚ©Ù… شد، کهنه میشود .
چنین اندیشه را هرکس ، نهد دامی به پیش وپس
گمان دارد که درگنجد ، به دام و شست ، اندیشه
چو هرنقشی که میجوید ، زاندیشه همی روید
تو مر هرنقش را مپرست و، خود بپرست اندیشه
جواهر ØŒ جمله ساکن بÙد ØŒ همه همچون اماکن بÙد
شکاÙید این جواهر را Ùˆ ØŒ بیرون جست ØŒ اندیشه
جهان کهنه را بنگر ØŒ Ú¯Ù‡ÛŒ Ùربه ØŒ Ú¯Ù‡ÛŒ لاغر
که « درد کهنه » زان دارد ، که « نوزاد است اندیشه »
که درد زه ازآن دارد که « شه زاده ای » زاید
نتیجه ، سربلند آمد ، چو شد سربست ، اندیشه - مولوی
« شاه » نام سیمرغ بوده است، Ùˆ شهزاده،انسان یا روشنائی است .انسان، تخمیست Ú©Ù‡ پوست کهنه اش را ازهم میشکاÙد ومیاندازد تا ازنو، بروید Ùˆ بشکوÙد. انسان، موجود کهنه ایست که« تخم نوزا»و« خود Ø¢Ùرینش» ØŒ دردرونش ØŒ دوران آبستنی را میپماید، تا ازاین زهدان ٠تن ØŒ ازنو زاده شود . این تصویر، تصویر ٠زاده شدن درجهانی دیگر، Ùراسوی جهان نبود ØŒ بلکه تصویرنوشوی همیشگی اندیشه Ùˆ Ùرهنگ Ùˆ بهروزی وشادی، درهمین جهان بود . « خرد همیشه آبستن » ØŒ همیشه از آنچه در خود Ùˆ در دیگری کهنه است ØŒ درد Ù…ÛŒ برد ØŒ چون جنین آبستن، در زهدان نمیگنجد . انسان ØŒ وجودیست درخود ناگنجا . انسان وجودیست Ú©Ù‡ نه دراصطلاØات Ùˆ واژه های کهنه ØŒ نه در رسوم Ùˆ شعائرکهنه ØŒ نه دربینشهای کهنه ØŒ نه درآموزه ای از بینش ØŒ میگنجد . Øقیقت ØŒ درÙرهنگ ایران، « اشــه » ØŒ یعنی « شیرابه ای Ø´Ú©Ù„ ناپذیر» است . کسی Øقیقت را دوست دارد ( = اشوزوشت هست، اشوزوشت ØŒ بهمن است Ú©Ù‡ خرد بنیادی هرانسانی است) Ú©Ù‡ شیرابه Øقیقت را درصورتی ØŒ وآموزه ای Ùˆ مکتبی Ùˆ شریعتی Ùˆ... نخشکاند Ùˆ تثبیت ننماید . هرچند Ú©Ù‡ این اصطلاØات ØŒ این بینشها ØŒ این آموزه ها ØŒ بکوشند Ú©Ù‡ انسان در درون آنها، بگنجد ØŒ ولی انسان ØŒ َگنج ناگنجیدنیست ØŒ واین تلاشهابرای « بستن پای انسان، بر میخ طویله ایمان به هرچیزی وکسی Ùˆ بینشی »، بجائی نمیرسد . ولی کهنه ØŒ همیشه زهدان نو است . انسان همیشه ازاین کهنه است Ú©Ù‡ با درد زه ØŒ زائیده میشود . انسان ØŒ خودیست نو Ú©Ù‡ تا خود کهنه اش را ازهم نشکاÙد ØŒ پیدایش نمی یابد ØŒ وهمیشه خود٠کهنه اش ØŒ به نقش زهدان بودن ØŒ بسنده نمیکند، Ùˆ میکوشد Ú©Ù‡ زندان ابدیش شود . زهدان دیروزی ØŒ زندان امروزی میشود . مسئله ما ØŒ Ù†Ùرین کردن به کهنه ها Ùˆ زشت ساختن کهنه ها نیست ØŒ بلکه درک کهنه ها ØŒ به کردار، زهدان است . مسئله انسان ØŒ زائیده شدن از خود ٠کهنه است .مسئله اجتماع ØŒ زائیده شدن ازهویت کهنه اش میباشد . انسان ØŒ موجودیست Ú©Ù‡ در زهدان شدن، Øامله به آینده میشود . کسیکه عقیم شد، آینده Ùˆ Ùردا ندارد ØŒ ولو هر روز، دم از آینده Ùˆ آینده نگری بزند . از روزی کهنگی ØŒ درد Ø¢Ùرین Ùˆ مصیبت میشود، Ú©Ù‡ نقش زهدانی خودرا کنارمی نهد ØŒ Ùˆ نقش « زندان ابدی » را به عهده میگیرد ØŒ Ùˆ میکوشد Ú©Ù‡ زندان Ùˆ Ù‚Ùس را ØŒ بهشت Ùˆ آسمان Ùˆ آزادی ÙˆØقیقت، قلمداد کند . ما نیاز به کهنه هائی داریم Ú©Ù‡ میتوانند زهدان زاینده آینده شوند . ما نیاز به « خودی » داریم Ú©Ù‡ زهدان Ø¢Ùریننده خودی دیگرو نو، در Ùردا گردد . ما از کهنه هائی Ú©Ù‡ مارا در زندان خود انداخته اند، Ùˆ آنرا جهان بزرگ Ùˆ جهان سعادت Ùˆ بینش Øقیقت میخوانند، خسته Ùˆ ملول شده ایم . ما میخواهیم از نو، خودی تازه ØŒ Ùرهنگی تازه ØŒ اندیشه ای تازه، مدنیتی تازه ØŒ بزائیم .
ما ازامروز ØŒ کنده نمیشویم ØŒ Ùˆ به Ùردا Ùˆ به آینده ØŒ اÙکنده نمیشویم ØŒ بلکه از امروز، به Ùردا Ùˆ آینده ØŒ تØول Ù…ÛŒ یابیم .« خود» Ú©Ù‡ « خوا = تخم » باشد ØŒ ازخود ØŒ میروید، Ùˆ نو به نو، پوست میاندازد، Ùˆ خودی دیگرمیشود . ما امروز، آنچیزی هستیم Ú©Ù‡ از دیروز، از گذشته ØŒ به آن تØول یاÙته ایم . « گذشته بنیادی ما » ØŒ آنسان Ú©Ù‡ بسیاری Ù…ÛŒ پندارند ØŒ چندان هم درتاریخ ما نیست . آنچه درتاریخست ØŒ گذشته های مردنی هستند .امیر شاه ابو اسØÙ‚ØŒ وامیرمبارزالدین Ù…Øمد مظÙزی ،تاریخ Ùمرده ماست ØŒ ولی ØاÙظ شیرازی Ú©Ù‡ هیچ مورخی ØŒ Øتی یک کلمه درباره وجود جسمانی اوهم ننوشته، Ùˆ تاریخ تولد Ùˆ مرگش را هم کسی نمیداند، Ùˆ همه کارهای علمی ! منØصر دراین Øدس زنیهاست ØŒ Ùرهنگ زاینده ماست. سلطان Ù…Øمود غزنوی متعصب ØŒ گذشته تاریخی ماست ØŒ ولی Ùردوسی توسی ØŒ «زهدان Ùرهنگی » ماست . گذشته Ùˆ کهنه ای Ú©Ù‡ « زهدان باززائی Ùˆ نوزائی » است ØŒ از Ùراهم آوردن Ùآگاهبود تاریخی، پیدایش نمی یابد ØŒ بلکه ØاÙظ Ùˆ Ùردوسی Ùˆ مولوی است . Ùرهنگ چیست ØŸ Ùرهنگ ØŒ Ùروزه ناگنجا بودن یک جامعه وملت ØŒ در زمان Ùˆ مکان است . آنچه درتنگنای زمان تاریخی نمیگنجد ØŒ Ùˆ آنرا ازهم میشکاÙد Ùˆ جامعه را بدان میکشاند، Ùرهنگ آن جامعه است . تاریخ میمرد، Ùˆ Ùرهنگ، ازشکم آن زاده میشود . Ùرهنگ هرجامعه ای، بیان Øقیقتی Ùˆ بینشی است Ú©Ù‡ در زمان تاریخی ØŒ نمیگنجد .
Ùرهنگ ما را مردان تاریخی ØŒ Ú†Ù‡ Øکومتی ÙˆÚ†Ù‡ دینی، Ú†Ù‡ موبدان زرتشتی Ùˆ Ú†Ù‡ علما ÙˆÙقهای اسلامی ØŒ نساخته Ùˆ نپرورده اند . Ùرهنگ ما ØŒ روند ضد تاریخی است . کاستن ØاÙظ Ùˆ Ùردوسی ومولوی، به « آنچه تاریخی است» ØŒ غصب « سرمایه Ø¢Ùرینندگی Ùرهنگی ازملت» است . Ùرهنگ ایران، برضد موبدان زرتشتی ØŒ Ú©Ù‡ آنرا درچهارصدسال Øکومت ساسانی، بنام « بÙت پرستی وصنم پرستی Ú©Ù‡ پرستش سیمرغ یا خرّم بود » ØŒ سرکوب Ùˆ Ø®ÙÙ‡ وریشه Ú©Ù† کردند ØŒ باز پس ازچیرگی عرب Ùˆ اسلام ÙˆÙقها Ùˆ علمای دین اسلام ØŒ رویاروبا اسلام وبا زرتشتیگری ØŒ ازدرون خاکسترخود ØŒ پروبال گشود .
تØول ØŒ یا « باز زائی ما» ØŒ باز زائی Ùرهنگیست. درتلاشهای سیاسی سیاست بازان ØŒ ایران نوین، زاده نخواهدشد . ماÙرهنگی داریم Ú©Ù‡ همیشه برضد « تاریخسازان، Ùˆ آنچه خود را تاریخی ساخته » جنگیده است . تاریخ ما ØŒ گستره ایست Ú©Ù‡ قدرتمندان دینی Ùˆ سیاسی، غصب کرده اند، وکوشیده اند Ú©Ù‡ Ùرهنگ مارا Ùقط به « آلت خود » بکاهند . چنانچه امروزه نیز« این آلت ساختن Ùرهنگ ایران دراØزاب ومکتب هاوشریعتها»ادامه دارد(بویژه درخارج Ú©Ù‡ Ùرهنگ، تابع تØزب است ). مسخسازی Ùرهنگ ایران را ØŒ بنام « تØقیقات علمی با روش بیش ازØد علمی ! » میستایند، Ùˆ برای اÙتخار، Ùˆ معرÙÛŒ ایران به دیگران ØŒ هزینه ها میکنند ØŒ درØالیکه خود، بوئی از Ùرهنگ زنده Ùˆ Ø¢Ùریننده ومردمی ایران نبرده اند، Ùˆ « خود» را نیز نمیشناسند، ولی این خودی را Ú©Ù‡ نمیشناسند، بدیگران، بزبان خارجی، معرÙÛŒ میکنند.
این Ùرهنگ ماست Ú©Ù‡ باید تاریخی دیگر، نظامی دیگر ØŒ ÙلسÙÙ‡ ای دیگر ازنو بیاÙریند . تنها « آینده نگری » ØŒ بس نیست . مسئله بنیادی ما آنست Ú©Ù‡ ما ØŒ از امروزمان ØŒ از گذشته امان Ú©Ù‡ « درما هست » ØŒ Ùˆ ما ازآن بیخبریم ØŒ چگونه Ùردا Ùˆ آینده بشویم ! چگونه از این بÙÙ† زاینده ای Ú©Ù‡ درما میجوشد Ùˆ ازآن بیخبریم ØŒ آینده Ùˆ خود نوین را بیاÙرینیم . Ùرهنگ ØŒ نیروی Ø¢Ùریننده Ùخود٠تازه است .
امروزه ، بسیار سخن از « آگاهبود تاریخی » و نبود آگاهبود تاریخی میرود، وانگاشته میشود که، نبود « آگاهبود تاریخی» ، گناه کبیره است ، وعلت العلل همه اشتباهکاریها و تکرار مداوم اشتباهاتست. آگاهبود تاریخی داشتن ، بسا نیست .
زبان ما ØŒ تØول هزاره ها روان Ùˆ منش Ùˆ ضمیر این Ùرهنگ را به ما انتقال داده است ØŒ Ùˆ این منش ØŒ مانند خون، در رگهای ما روانست . اینها ØŒ کاستنی به « آگاهبود تاریخی » نیستند . « هر واژه ای» ØŒ Ú©Ù‡ بارها مقتدران دینی Ùˆ Øکومتی وسیاسی ØŒ در «عبارت Ùˆ جملاتی Ú©Ù‡ مانده » ØŒ معنائی واژگونه، به آن تØمیل کرده اند ØŒ بیان این نبرد « Ùرهنگ ما » با « تاریخ ما» است . Ùرهنگ ما ØŒ هرچند زیر معنای مسخشده « واژه ها» ØŒ مجبور به خاموشی بوده است ØŒ ولی همیشه درÙغان ودر غوغا هست. بدون درک این ضدیت Ùرهنگ با تاریخ درایران ØŒ بدون درک این ضدیت٠سیمرغ سوخته Ùˆ خاکسترشده، Ú©Ù‡ نامش « Ùرهنگ» میباشد، ازØریق زرتشتیگری واسلام ØŒ نوشتن٠تاریخ، یاری دادن به Ø®Ùقان وسرکوبی دوهزارساله Ùرهنگ ایرانست .
این زمینه تاریک ØŒ Ú©Ù‡ درهرایرانی هست ØŒ همان زمینه ایست Ú©Ù‡ کاریز، یا Ùرهنگ Øقیقی ØŒ درآن میجوشد، Ùˆ روزی در گذراز دهلیزهائی Ú©Ù‡ Ùرازش را، هیاهوهای رویدادهای دینی وتاریخی وسیاسی ÙˆØزب بازی، پوشانیده است، آهسته وخرامان ØŒ ازاین تاریکی، بیرون خواهد آمد ØŒ وهمه را بشگÙت خواهد آورد.
دراین زمینه تاریکست که« بÙÙ† Ø¢Ùریننده» یا هومان، Ú©Ù‡ درعرÙان سرّ Ùˆ « بیخودی » نامیده شد، اÙتاده است . این زمینه تاریک ØŒ تنها « تخته پرش ما به آینده » نیست . بلکه این زمینه تاریک ØŒ لایه های درهم ریخته Ùˆ درهم گداخته موادیست Ú©Ù‡ ØŒ بخشی ازآن « سرمایه » برای ساختن آینده است . ازاینرو باید این زمینه تاریک ضمیر را الک کرد ØŒ Ùˆ بخشی ازآن را که« داروهای نازاسازنده » است ØŒ دورریخت . به سخنی دیگر، ما باید خودمان را الک کنیم ،و دراین بیختن ØŒ سرمایه ای برای آینده Ø¢Ùرینی بیابیم .Ùˆ این تنها « الک کردن بخش آگاه ما ØŒ بخش آگاهبود تاریخی Ùˆ ÙلسÙÛŒ Ùˆ عقاید دینی ما » نیست ØŒ بلکه « خاک بیزی ضمیر Ùˆ روان ناپیدای ماست » ØŒ Ú©Ù‡ « هسته وجودما » را تشکیل میدهد . « رد کردن گذشته Ùˆ آنچه گذشته است » میتواند Ø¢Ùریننده باشد ØŒ بشرط آنکه ما« شیوه رد کردن Ø¢Ùریننده » را بشناسیم . سدهاگونه میتوان یک چیز را رد کرد.ولی در ردکردن ØŒ « آنچه رد میشود» ØŒ سو Ùˆ راستا Ùˆ Ù…Øتوای اندیشه ای را Ú©Ù‡ پدیدارمیسازد ØŒ مشخص میسازد . بدینسان در اندیشه ای Ú©Ù‡ جانشین اندیشه ردشده Ù…ÛŒ نشیند ØŒ اندیشه رد شده با اندکی تغییر قیاÙه، موجود هست . Ø¢Ùریدن اندیشه نو، با ردکردن اندیشه های کهنه ØŒ ممکن نمیگردد . بÙÙ† وجود ما ØŒ چندان غنی وپرمایه واÙشاننده است Ú©Ù‡ نیاز به « ردکردن این Ùˆ آن » نداریم، تا به اندیشه خود برسیم ØŒ بلکه ما میتوانیم ØŒ اندیشه دیگرو جزآن ØŒ بیاÙرینیم، بدون آنکه کینه ورزی «رد کردن گذشته درآن » باشد . ما با این ضمیر Ùˆ روان نا پیدا Ùˆ ملموس ØŒ Ú©Ù‡ « بÙÙ† وجود ما، در زبان ما هست » ØŒ میتوانیم در اوستا ØŒ در بندهش ØŒ درگاتای زرتشت، درآثارسعدی Ùˆ نظامی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ عطاروغزلیات مولوی، بگردیم Ùˆ بجوئیم ØŒ Ùˆ با بیختن تازه به تازه آنها، « مایه های تازه برای ساختن آینده، وآÙریدن ٠خودی تازه Ùˆ جامعه ای تازه » بیابیم . در این آثار، سرمایه Ùرهنگی ما، زیر خاکسترمسخسازیها ØŒ تØریÙات Ùˆ واژگونه سازیها، پوشیده مانده است . ما « بدون سرمایه » ØŒ هیچ نیستیم . شرکت در Ùرهنگ جهانی ØŒ نیاز به « سرمایه بنیادی» دارد . با دست خالی نمیشود به این بازاررÙت ØŒ Ùˆ با تقلید ازاین Ùˆ آن ØŒ Ùˆ وام کردن ازآن واین ØŒ عرض اندام کرد . این پنداشت خام را باید ازسر بیرون کنیم Ú©Ù‡ ما « میتوانیم آنچه هستیم Ùˆ آنچه بوده ایم » ØŒ لجن مال کرده ØŒ درآشغال دان تاریخ اÙکنیم ØŒ Ùˆ یک جا ØŒ بدون خودوگذشته خود ØŒ به آینده بجهیم . اÙکار اندیشمندان خارجی، Ú©Ù‡ ما به آن خود را میچسانیم ØŒ کمندهائی نیستندکه - هیچ را – با خود، به آینده بکشند . اندیشمندان خارجی، Ùرزندان باز زائی Ùرهنگ غربند ØŒ Ùˆ نمیتوانند ØŒ مارا از« عقیم بودن Ùˆ نازا بودن» برهانند ! اینها بÙرض توانائیشان، میتوانند– کسی را Ú©Ù‡ با سرمایه Ùرهنگی هست – به آینده بکشند. کسی را Ú©Ù‡ زاینده هست ØŒ بیانگیزند Ùˆ بارور سازند . ولی ما ØŒ این ضمیر Ùˆ روان ناپیدای خود را Ú©Ù‡ در زبان ما ریشه دوانیده ØŒ نمیتوانیم ØŒ « هیچ بسازیم Ùˆ نادیده بگیریم » . با ننگ Ùˆ عار داشتن از« آگاهبود تاریخی » ØŒ میتوانیم پشت به آن کنیم Ùˆ آنرا لجن مال کنیم ØŒ ولی نمیتوانیم این ضمیر را، Ú©Ù‡ در ژرÙای Ùرهنگی زبان ما، ریشه دوانیده ØŒ بگسلانیم Ùˆ پاره کنیم Ùˆ دوربریزیم ØŒ چون دراین صورت، هیچ ازخودمان باقی نمی ماند.
ما باید خودمان به آینده برویم . ما باید خود Ù Ùردائیمان را ازآنچه درژرÙای زاینده ما هست ØŒ بیاÙرینیم. ما باید خودمان ØŒ آینده بشویم . ما باید آنچه درژرÙای خودمان ØŒ ازگذشته هست وزاینده هست بیابیم تا ازآن ØŒ Ùردا ØŒ Ùوران کند . Ø¢Ùریدن ØŒ درÙرهنگ ایران، هنر زائیدن هست ØŒ Ùˆ با « خلق کردن با امروقدرت » Ùرق دارد .
بررسی اوستا Ùˆ گاتا Ùˆ بندهش Ùˆ شاهنامه Ùˆ Ùردوسی Ùˆ عطار Ùˆ مولوی Ùˆ ØاÙظ ØŒ برای Ùهمیدن آنها نیست Ú©Ù‡ « آنها Ú†Ù‡ وچگونه در زمان خود ØŒ میاندیشیده اند» . این بررسی Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯Ùت ØŸ Ùردوسی ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯Ùت؟ عطار، Ú†Ù‡ Ú¯Ùت ØŸ ØاÙظ، Ú†Ù‡ Ú¯Ùت ØŸ مولوی ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯Ùت ØŸ کارآنهائیست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ پندارند ØŒ پژوهش علمی میکنند . بررسی دراین سلسله آثار، استوار براین اصلست Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ Ú†Ù‡ میگوید ØŸ مولوی Ú†Ù‡ میگوید ØŸ ØاÙظ Ú†Ù‡ میگوید ØŸ Ùردوسی Ú†Ù‡ میگوید ØŸ آن بررسیهای Ù« علمی خوانده شده » ØŒ استوار بر این زمینه ذهنی غلط است، Ú©Ù‡ ما امروزه ØŒ در تØولات Ùکری ØŒ از دیدگاهی بالاتر، Ùˆ ازبینشی گسترده تر، میتوانیم به سده های پیشین بنگریم، Ùˆ اÙکار گذشتگان را مرزبندی کنیم Ùˆ تعری٠کنیم . این غرورنابجا، یک خراÙÙ‡ Ùˆ اÙسانه خام بیش نیست .
این گونه بررسیهای علمی ØŒ درقÙس انداختن Ùˆ زندانی کردن « روانهای بزرگی » است Ú©Ù‡ در « تنگنای زمان خود ØŒ در تنگنای عقیده Ùˆ دین Øاکم دراجتماع خود ØŒ در تنگنای Ùضای سیاسی Ùˆ اجتماعی خود » نمی گنجیدند . این « نا گنجیدنی بودن درتنگنای خود اجتماعی ØŒ خود سیاسی ØŒ خود دینی » ØŒ ویژگی هرانسانی هست ØŒ ولی آنها ØŒ این ویژگی را با دلیری Ùˆ جسارت ØŒ شناخته Ùˆ پرورده اند . چنانکه همین روشهای علمی Ùˆ منطق Ùˆ تÙکر، دراثر « نبود این دلیری » ØŒ پیآیندهای ضد علمی وضد آزادی دارد.
دانش ØŒ Ø³Ù„Ø§Ø ØªØ³Øª و، Ø³Ù„Ø§Ø ØŒ از نشان ٠مرد
« مردی» چو نیست ، به که نباشد ترا نشان
بسیارازاین سست دلان نامرد، Ú©Ù‡ برای بدست آوردن نان ونام وجاه ØŒ کاربرداسلØÙ‡ های دانش واندیشه را ÙراگرÙته اند ØŒ کارشان درÙلسÙÙ‡ Ùˆ سیاست Ùˆ اجتماع ØŒ جز خیانت به اندیشه Ùˆ پیشرÙت Ùˆ آزادی نیست. درقیاس با این بندگی خواهان وبرده Ùطرتان ØŒ مولوی ØŒ کسی است Ú©Ù‡ درغزلیاتش، « اصل Øسن یا زیبائی » را تنها اصل پرستیدنی میداند ØŒ Ùˆ با تکیه براین اولویت زیبائی Ùˆ عشق ØŒ برقدرت وقهروخشونت ØŒ راه ٠« صنم پرستی» ØŒ یعنی Ú©Ùروشرک را ازنو میگشاید . « سریره »، Ú©Ù‡ به معنای « زیبائی ÙˆÙØسن» است ØŒ هم اینهمانی با « صنم = سیمرغ » دارد، وهم اینهمانی با « سرّ، یا بÙÙ† ÙˆÙطرت انسان » دارد . «صریرا» Ú©Ù‡ درعربی به Ú¯Ù„ بوستان اÙروز Ú¯Ùته میشود، ومعرب همان « سریره » میباشد ØŒ Ú¯Ù„ ارتاÙرورد، یعنی سیمرغ وصنم است. صنم Ø´Ú©Ù†ÛŒ مانند Ù…Øمد، هرگز نمپذیرÙت Ú©Ù‡ « الله » ØŒ از راه ٠تشبیه ØŒ صنم نامیده بشود .« صنم » درگوهرش، ضدیت تام با گوهر« الله »دارد، ونمیتوان یکی را بدیگری، تشبیه کرد . تعبیر صنم به الله ØŒ نه تنها یک Ú©Ùرآشکاراست ØŒ بلکه بی ارزش ساختن دلیری Ùˆ گستاخی Ùˆ بزرگی مولویست . صنم پرستی، نه تنها، تغییر رابطه « عبودیت Ùˆ تعظیم » با الله ØŒ به « عشق Ùˆ مواصلت » باصنم ØŒ خدای بزرگ ایران بود ØŒ بلکه ØŒ اقرار به وجود صنم یا خدا ØŒ در سرّ هرانسانی بود، Ú©Ù‡ هرگونه واسطه ای را، منتÙÛŒ Ùˆ بی Ù…Øتوا میساخت . این یقین تزلزل ناپذیر به «غنای بی نظیر انسان» بود . این « یقین از سرچشمه نوآوری Ùˆ Ø¢Ùرینندگی بودن»است ØŒ Ú©Ù‡ ما برای Ø¢Ùریدن خود Ùˆ Ùرهنگ خود درآینده لازم داریم ØŒ تا ازاین گدا خوئی کنونی بیرون آئیم .
بخدا صاØب باغی، تو زهر باغ ØŒ Ú†Ù‡ دزدی
بÙروش از رز٠خویشت ØŒ همه انگور Øلالی
هله ای عشق براÙشان ØŒ گهرخویش براختر
که همه اختر وماهند و تو ، خورشید مثالی
دراندیشه های مولویست Ú©Ù‡ ضمیر Ùˆ منش ناگنجای انسان ØŒ Ú©Ù‡ بنیاد همان صنم پرستی، یا آئین سیمرغی بود، کش٠میشود . گنجانیدن اندیشه های مولوی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ عطار Ùˆ Ùردوسی، دراین وآن مذهب ØŒ یا دراین Ùˆ آن Ùرقه ومسلک تصو٠.... نه تنها علمی نیست ØŒ بلکه خیانت به بزرگی اینان Ùˆ بزرگی Ùخود ٠انسانست . در بررسیهای من ØŒ کسی با چنین زرتشتی ØŒ وبا چنین Ùردوسی Ùˆ با چنین مولوی Ùˆ با چنین عطار Ùˆ ØاÙظی کاری ندارد . در بررسیهای من ØŒ زرتشت ØŒ نا گنجیدنی در دین زرتشتی Ùˆ الهیات زرتشتی است . در بررسیهای من ØŒ مولوی نه درقÙس تنگ مولویه Ùˆ نه درتصو٠میگنجد، Ùˆ نه دراسلام میگنجد، Ùˆ نه نماینده « Ø±ÙˆØ Ø§Ø³Ù„Ø§Ù… » است . در بررسیهای من ØŒ Ùردوسی ØŒ نه پیرو دین زرتشتی است ØŒ نه درتنگنای قالب اسلام Ùˆ تشیع میگنجد ØŒ نه در تنگنای ملیگرائی کنونی Ùˆ نه درتئوری سلطنت طلبی .در این بررسیها ØŒ ما با بزرگی Ùˆ ناگنجائی Ùˆ لبریزی تصویر ایرانی از انسان بطورکلی، درآثار مولوی Ùˆ Ùردوسی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ عطار،آشنا میشویم . ما چنین منش Ùراخی را برای ساختن آینده امان ØŒ برای پیدایش انسانی نوین ازخودمان ØŒ وبرای ساختن میهنی آباد Ùˆ جهانی شاد، لازم داریم .
گوئی خموش کن ،
..........................تو خموشم نمی هلی
هرموی را زعشق ، زبان میکنی
.........................................، مکن
------.....
مولوی چه میگوید ؟
خامÙØ´ Ú©Ù‡ « مرغ Ú¯Ùت من » ØŒ پرّد سبک ØŒ سوی چمن
« نبود گرو در دÙتری » ØŒ « درØجره ای بنهاده ای »
ریشه ÙÙرهنگ ایران ØŒ این اندیشه بود Ú©Ù‡ « انسان، وجودیست همیشه آبستن، Ùˆ ناگنجا درخود وناگنجا درزمان» . این اندیشه، Ú©Ù‡ بهترین بیان « سرچشمه بودن همیشگی انسان، وناگنجا بودن انسان، درهر نظام Ùˆ قانون وشریعتی Ùˆ Øزبی Ùˆ آموزه ای» است ØŒ Ùˆ درتضاد با همه « ادیان نوری» Ùˆ « همه دستگاههای قدرت » است ØŒ « گوهرنوآور انسان » را مینماید . انسان، سرچشمه اندیشه وعشق Ùˆ خیال Ùˆ زیبائی و« ساماندهی گیتی » است .
این مولوی بلخی بود Ú©Ù‡ این اندیشه را ØŒ Ú©Ù‡ هزاره ها طرد Ùˆ تبعید Ùˆ به خاک Ùراموشی سپرده شده بود ØŒ ازسر، زنده ساخت . مولوی از نو، Ùریاد برآورد Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی، « صنم زیباروئی » هست Ú©Ù‡ هنگامی Ú©Ù‡ انسانی رخ اورا درخود ببوسد، آبستن به Øقیقت Ùˆ سعادت وشادی ورقص میشود . «
صنم » ØŒ همان « سن » ØŒ همان « سئنا » وهمان « سین» ØŒ یا همان « سیمرغی » است Ú©Ù‡ به جهان اÙسانه ها تبعید شده است .« اÙسانه ساختن سیمرغ » ØŒ تبعید « بÙÙ† وگوهرانسان، به Ùراموشی وبی اعتباری » بود . آنچه Ù…Øمد میشکست ØŒ مولوی آنرا « ناشکستنی» میدانست. سیمرغ یا صنم ØŒ خوشه ای بود Ú©Ù‡ خود را درجهان میاÙشاند، Ùˆ درهرچیزی، این « هسته» خود را میکاشت، تا « هست » میشد . Øتا « سـنـگ » ØŒ امتزاج Ùˆ اقتران این دواصل شمرده میشد، ودراصل، سنگ ØŒ نشان « پیوند جداناپذیرو عشق» بود ØŒ نه نماد Ù« سختدلی وقساوت » . ازاین رو Ùکردها، سنگ را، هم « کـچـه » مینامند ØŒ Ú©Ù‡ نام همین صنم میباشد، وهم « بردی» میخوانند، Ú©Ù‡ نام « نای » است، Ùˆ صنم، سن یا سئنا ،« نای به» و« زهدان Ø¢Ùریننده» است. شکستن صنم سنگی، از دیدگاه٠آنها ØŒ نابود ساختن « اصل عشق » ونÙÛŒ Ùˆ انکارآن بود .
مولوی میگوید Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی ØŒ لیلی ومجنونی هست. این تصویر« عشق Ùطری وآÙریننده Ùˆ خود Ø¢Ùرین » در هرانسانی بود، Ú©Ù‡ اصل نرینه Ùˆ اصل مادینه٠کیهانی ØŒ درهمه جانها Ùˆ درهمه انسانها، اÙشانده شده است. Ùرهنگ ایران میگوید Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی، صنم Ùˆ بهروز هست . صنم،سیمرغست، Ùˆ بهروز( روزبه ) یا بابک ØŒ دونام بهرام هستند . ØاÙظ شیرازی ØŒ این دو را بنامهای « گلچهره » Ùˆ « اورنگ » میخواند . از عشق ورزی این دواصل کیهانی در سرّ خود انسان، انسان ØŒ میروید Ùˆ پیدایش Ù…ÛŒ یابد . «سرّ » Ú©Ù‡ همان « سریره » باشد ØŒ هم به معنای « اورنگ» است، Ú©Ù‡ بهرام باشد، Ùˆ هم به معنای« رنگین کمان» است، Ú©Ù‡ گلچهره، یا سیمرغ میباشد . « سرّ، یا سریره » ØŒ بÙÙ† عشق کیهانی درهرانسانی است . نه تنها عشق ورزی همیشگی ٠صنم Ùˆ بهروز، یا سیمرغ Ùˆ بهرام ØŒ دربÙÙ† هرانسانی ØŒ سرچشمه زایش Ùˆ رویش Ùˆ پیدایش تازه به تازه آن انسان هستند ØŒ بلکه همین صنم Ùˆ بهروز، بÙÙ† زمان، بÙÙ† گیتی هم هست ØŒ واین Ù…Ùهوم ØŒ آنچیزیست Ú©Ù‡ بنام « سکولاریته » ØŒ آرمان زندگی امروزه است . نوشوی، یا رستاخیز، Ú©Ù‡ Ùرهنگ ایران آنرا – Ùرشگرد- مینامید، پدیده آخرالزمانی نیست ØŒ بلکه همیشه، درشدن است .
خویشکاری انسان ØŒ آنست Ú©Ù‡ این بÙÙ† Ø¢Ùرینندگی ٠خویشتن را هم درخود، بجوید وبزایاند ØŒ Ùˆ هم ØŒ دایه ومامای وضع Øمل « اندیشه Ùˆ نیکی Ùˆ بزرگی ومهروشادی Ùˆ بهروزی» از دیگران گردد . انسانهای دیگر، بیخبر ازآنند Ú©Ù‡ خود، به اندیشه Ùˆ به نیکی Ùˆ به بزرگی Ùˆ به مهرو شادی Ùˆ بهروزی، Øامله اند، ولی این مائیم Ú©Ù‡ باید، بجای وعظ اخلاق، Ùˆ تØمیل عقیده ودین ٠خود ØŒ Øقیقت بی نظیر آنهارا بزایانیم . این کاررا نباید تنها به سقراط واگذاشت . سیمرغ ØŒ هنر دایگی ومامائی را درتخم هرانسانی اÙشانده است . وعظ کردن اخلاقی Ùˆ تبلیغ Ùˆ تØمیل عقیده خود ØŒ پیآیند باورما ØŒ بر « عقیم بودن مردمان » است . جهاد دینی Ùˆ ایدئولوژیکی ØŒ استوار بر ایمان مجاهد Ùˆ ایدئولوگ ØŒ به عقیم بودن کامل انسانهاست . مولوی ØŒ همآهنگ با Ùرهنگ ایران ØŒ انسان را موجودی همیشه آبستن میشناخت .
کیست Ú©Ù‡ از زمزمه Ø±ÙˆØ Ù‚Ø¯Ø³
Øامله چون مریم آبست نیست
کیست که هرساعت، پنجاه بار
بسته آن طره چون شست نیست
چیست درآن مجلس بالای چرخ
ازمی وشاهد ، که دراین پست، نیست
Â«Ø±ÙˆØ Ù‚Ø¯Ø³ » را ایرانی «مرغ عیسی» میخواند ØŒ Ú©Ù‡ همان سیمرغ میباشد . مریم ØŒ یکباربه عیسی، آبستن شد ØŒ ولی درانسان توانائی آن هست Ú©Ù‡ هرلØظه صدبارازاو آبستن گردد، و« مشیای» تازه ای بزاید . نام انسان درÙرهنگ ایران ØŒ مشیا بود. Ù…Ø³ÛŒØ ØŒ همان مشیا Ùˆ ماشیه ایست Ú©Ù‡ از نطÙÙ‡ سیمرغ یا صنم ØŒ ازانسان ØŒ زاده میشود .
خرد درÙرهنگ ایران ØŒ « اصل همیشه زاینده » هست، Ùˆ با عقل خشک Ùˆ تابع ØŒ وعقل ٠عصائی ØŒ Ú©Ù‡ تکیه به عصای مرجعیت این Ùˆ آن میکند ØŒ هزاران Ùرسنگ Ùاصله دارد . « خرد همیشه آبستن به اندیشه »، « خرد همیشه نوزا » ØŒ همیشه ازآنچه درخود Ùˆ در دیگری ØŒ کهنه است ØŒ درد میبرد . ولی همیشه ازاین کهنه هاست Ú©Ù‡ با درد زه ØŒ زائیده میشود. چگونه یک اندیشه ØŒ کهنه میشود ØŸ همه درÙکرآنند Ú©Ù‡ برای « ماهی زنده وشناور اندیشه» ØŒ توری بیÙکنند ØŒ Ùˆ آنرا در دام بیاندازند . همه میخواهند Øقیقت زنده را ØŒ در دام « Øر٠» Ùˆ در دام « نقش » ودر دام « مکتب Ùˆ شریعت Ùˆ آموزه Ùˆ راه مستقیم ... » انداخته ØŒ Ùˆ Ù…Øبوس Ùˆ تصر٠کنند . هرجا Ú©Ù‡ اندیشه ای بدام اÙتاد، Ùˆ نقش ÙˆØر٠ثابت Ùˆ سÙت Ùˆ Ù…ØÚ©Ù… شد، کهنه میشود .
چنین اندیشه را هرکس ، نهد دامی به پیش وپس
گمان دارد که درگنجد ، به دام و شست ، اندیشه
چو هرنقشی که میجوید ، زاندیشه همی روید
تو مر هرنقش را مپرست و، خود بپرست اندیشه
جواهر ØŒ جمله ساکن بÙد ØŒ همه همچون اماکن بÙد
شکاÙید این جواهر را Ùˆ ØŒ بیرون جست ØŒ اندیشه
جهان کهنه را بنگر ØŒ Ú¯Ù‡ÛŒ Ùربه ØŒ Ú¯Ù‡ÛŒ لاغر
که « درد کهنه » زان دارد ، که « نوزاد است اندیشه »
که درد زه ازآن دارد که « شه زاده ای » زاید
نتیجه ، سربلند آمد ، چو شد سربست ، اندیشه - مولوی
« شاه » نام سیمرغ بوده است، Ùˆ شهزاده،انسان یا روشنائی است .انسان، تخمیست Ú©Ù‡ پوست کهنه اش را ازهم میشکاÙد ومیاندازد تا ازنو، بروید Ùˆ بشکوÙد. انسان، موجود کهنه ایست که« تخم نوزا»و« خود Ø¢Ùرینش» ØŒ دردرونش ØŒ دوران آبستنی را میپماید، تا ازاین زهدان ٠تن ØŒ ازنو زاده شود . این تصویر، تصویر ٠زاده شدن درجهانی دیگر، Ùراسوی جهان نبود ØŒ بلکه تصویرنوشوی همیشگی اندیشه Ùˆ Ùرهنگ Ùˆ بهروزی وشادی، درهمین جهان بود . « خرد همیشه آبستن » ØŒ همیشه از آنچه در خود Ùˆ در دیگری کهنه است ØŒ درد Ù…ÛŒ برد ØŒ چون جنین آبستن، در زهدان نمیگنجد . انسان ØŒ وجودیست درخود ناگنجا . انسان وجودیست Ú©Ù‡ نه دراصطلاØات Ùˆ واژه های کهنه ØŒ نه در رسوم Ùˆ شعائرکهنه ØŒ نه دربینشهای کهنه ØŒ نه درآموزه ای از بینش ØŒ میگنجد . Øقیقت ØŒ درÙرهنگ ایران، « اشــه » ØŒ یعنی « شیرابه ای Ø´Ú©Ù„ ناپذیر» است . کسی Øقیقت را دوست دارد ( = اشوزوشت هست، اشوزوشت ØŒ بهمن است Ú©Ù‡ خرد بنیادی هرانسانی است) Ú©Ù‡ شیرابه Øقیقت را درصورتی ØŒ وآموزه ای Ùˆ مکتبی Ùˆ شریعتی Ùˆ... نخشکاند Ùˆ تثبیت ننماید . هرچند Ú©Ù‡ این اصطلاØات ØŒ این بینشها ØŒ این آموزه ها ØŒ بکوشند Ú©Ù‡ انسان در درون آنها، بگنجد ØŒ ولی انسان ØŒ َگنج ناگنجیدنیست ØŒ واین تلاشهابرای « بستن پای انسان، بر میخ طویله ایمان به هرچیزی وکسی Ùˆ بینشی »، بجائی نمیرسد . ولی کهنه ØŒ همیشه زهدان نو است . انسان همیشه ازاین کهنه است Ú©Ù‡ با درد زه ØŒ زائیده میشود . انسان ØŒ خودیست نو Ú©Ù‡ تا خود کهنه اش را ازهم نشکاÙد ØŒ پیدایش نمی یابد ØŒ وهمیشه خود٠کهنه اش ØŒ به نقش زهدان بودن ØŒ بسنده نمیکند، Ùˆ میکوشد Ú©Ù‡ زندان ابدیش شود . زهدان دیروزی ØŒ زندان امروزی میشود . مسئله ما ØŒ Ù†Ùرین کردن به کهنه ها Ùˆ زشت ساختن کهنه ها نیست ØŒ بلکه درک کهنه ها ØŒ به کردار، زهدان است . مسئله انسان ØŒ زائیده شدن از خود ٠کهنه است .مسئله اجتماع ØŒ زائیده شدن ازهویت کهنه اش میباشد . انسان ØŒ موجودیست Ú©Ù‡ در زهدان شدن، Øامله به آینده میشود . کسیکه عقیم شد، آینده Ùˆ Ùردا ندارد ØŒ ولو هر روز، دم از آینده Ùˆ آینده نگری بزند . از روزی کهنگی ØŒ درد Ø¢Ùرین Ùˆ مصیبت میشود، Ú©Ù‡ نقش زهدانی خودرا کنارمی نهد ØŒ Ùˆ نقش « زندان ابدی » را به عهده میگیرد ØŒ Ùˆ میکوشد Ú©Ù‡ زندان Ùˆ Ù‚Ùس را ØŒ بهشت Ùˆ آسمان Ùˆ آزادی ÙˆØقیقت، قلمداد کند . ما نیاز به کهنه هائی داریم Ú©Ù‡ میتوانند زهدان زاینده آینده شوند . ما نیاز به « خودی » داریم Ú©Ù‡ زهدان Ø¢Ùریننده خودی دیگرو نو، در Ùردا گردد . ما از کهنه هائی Ú©Ù‡ مارا در زندان خود انداخته اند، Ùˆ آنرا جهان بزرگ Ùˆ جهان سعادت Ùˆ بینش Øقیقت میخوانند، خسته Ùˆ ملول شده ایم . ما میخواهیم از نو، خودی تازه ØŒ Ùرهنگی تازه ØŒ اندیشه ای تازه، مدنیتی تازه ØŒ بزائیم .
ما ازامروز ØŒ کنده نمیشویم ØŒ Ùˆ به Ùردا Ùˆ به آینده ØŒ اÙکنده نمیشویم ØŒ بلکه از امروز، به Ùردا Ùˆ آینده ØŒ تØول Ù…ÛŒ یابیم .« خود» Ú©Ù‡ « خوا = تخم » باشد ØŒ ازخود ØŒ میروید، Ùˆ نو به نو، پوست میاندازد، Ùˆ خودی دیگرمیشود . ما امروز، آنچیزی هستیم Ú©Ù‡ از دیروز، از گذشته ØŒ به آن تØول یاÙته ایم . « گذشته بنیادی ما » ØŒ آنسان Ú©Ù‡ بسیاری Ù…ÛŒ پندارند ØŒ چندان هم درتاریخ ما نیست . آنچه درتاریخست ØŒ گذشته های مردنی هستند .امیر شاه ابو اسØÙ‚ØŒ وامیرمبارزالدین Ù…Øمد مظÙزی ،تاریخ Ùمرده ماست ØŒ ولی ØاÙظ شیرازی Ú©Ù‡ هیچ مورخی ØŒ Øتی یک کلمه درباره وجود جسمانی اوهم ننوشته، Ùˆ تاریخ تولد Ùˆ مرگش را هم کسی نمیداند، Ùˆ همه کارهای علمی ! منØصر دراین Øدس زنیهاست ØŒ Ùرهنگ زاینده ماست. سلطان Ù…Øمود غزنوی متعصب ØŒ گذشته تاریخی ماست ØŒ ولی Ùردوسی توسی ØŒ «زهدان Ùرهنگی » ماست . گذشته Ùˆ کهنه ای Ú©Ù‡ « زهدان باززائی Ùˆ نوزائی » است ØŒ از Ùراهم آوردن Ùآگاهبود تاریخی، پیدایش نمی یابد ØŒ بلکه ØاÙظ Ùˆ Ùردوسی Ùˆ مولوی است . Ùرهنگ چیست ØŸ Ùرهنگ ØŒ Ùروزه ناگنجا بودن یک جامعه وملت ØŒ در زمان Ùˆ مکان است . آنچه درتنگنای زمان تاریخی نمیگنجد ØŒ Ùˆ آنرا ازهم میشکاÙد Ùˆ جامعه را بدان میکشاند، Ùرهنگ آن جامعه است . تاریخ میمرد، Ùˆ Ùرهنگ، ازشکم آن زاده میشود . Ùرهنگ هرجامعه ای، بیان Øقیقتی Ùˆ بینشی است Ú©Ù‡ در زمان تاریخی ØŒ نمیگنجد .
Ùرهنگ ما را مردان تاریخی ØŒ Ú†Ù‡ Øکومتی ÙˆÚ†Ù‡ دینی، Ú†Ù‡ موبدان زرتشتی Ùˆ Ú†Ù‡ علما ÙˆÙقهای اسلامی ØŒ نساخته Ùˆ نپرورده اند . Ùرهنگ ما ØŒ روند ضد تاریخی است . کاستن ØاÙظ Ùˆ Ùردوسی ومولوی، به « آنچه تاریخی است» ØŒ غصب « سرمایه Ø¢Ùرینندگی Ùرهنگی ازملت» است . Ùرهنگ ایران، برضد موبدان زرتشتی ØŒ Ú©Ù‡ آنرا درچهارصدسال Øکومت ساسانی، بنام « بÙت پرستی وصنم پرستی Ú©Ù‡ پرستش سیمرغ یا خرّم بود » ØŒ سرکوب Ùˆ Ø®ÙÙ‡ وریشه Ú©Ù† کردند ØŒ باز پس ازچیرگی عرب Ùˆ اسلام ÙˆÙقها Ùˆ علمای دین اسلام ØŒ رویاروبا اسلام وبا زرتشتیگری ØŒ ازدرون خاکسترخود ØŒ پروبال گشود .
تØول ØŒ یا « باز زائی ما» ØŒ باز زائی Ùرهنگیست. درتلاشهای سیاسی سیاست بازان ØŒ ایران نوین، زاده نخواهدشد . ماÙرهنگی داریم Ú©Ù‡ همیشه برضد « تاریخسازان، Ùˆ آنچه خود را تاریخی ساخته » جنگیده است . تاریخ ما ØŒ گستره ایست Ú©Ù‡ قدرتمندان دینی Ùˆ سیاسی، غصب کرده اند، وکوشیده اند Ú©Ù‡ Ùرهنگ مارا Ùقط به « آلت خود » بکاهند . چنانچه امروزه نیز« این آلت ساختن Ùرهنگ ایران دراØزاب ومکتب هاوشریعتها»ادامه دارد(بویژه درخارج Ú©Ù‡ Ùرهنگ، تابع تØزب است ). مسخسازی Ùرهنگ ایران را ØŒ بنام « تØقیقات علمی با روش بیش ازØد علمی ! » میستایند، Ùˆ برای اÙتخار، Ùˆ معرÙÛŒ ایران به دیگران ØŒ هزینه ها میکنند ØŒ درØالیکه خود، بوئی از Ùرهنگ زنده Ùˆ Ø¢Ùریننده ومردمی ایران نبرده اند، Ùˆ « خود» را نیز نمیشناسند، ولی این خودی را Ú©Ù‡ نمیشناسند، بدیگران، بزبان خارجی، معرÙÛŒ میکنند.
این Ùرهنگ ماست Ú©Ù‡ باید تاریخی دیگر، نظامی دیگر ØŒ ÙلسÙÙ‡ ای دیگر ازنو بیاÙریند . تنها « آینده نگری » ØŒ بس نیست . مسئله بنیادی ما آنست Ú©Ù‡ ما ØŒ از امروزمان ØŒ از گذشته امان Ú©Ù‡ « درما هست » ØŒ Ùˆ ما ازآن بیخبریم ØŒ چگونه Ùردا Ùˆ آینده بشویم ! چگونه از این بÙÙ† زاینده ای Ú©Ù‡ درما میجوشد Ùˆ ازآن بیخبریم ØŒ آینده Ùˆ خود نوین را بیاÙرینیم . Ùرهنگ ØŒ نیروی Ø¢Ùریننده Ùخود٠تازه است .
امروزه ، بسیار سخن از « آگاهبود تاریخی » و نبود آگاهبود تاریخی میرود، وانگاشته میشود که، نبود « آگاهبود تاریخی» ، گناه کبیره است ، وعلت العلل همه اشتباهکاریها و تکرار مداوم اشتباهاتست. آگاهبود تاریخی داشتن ، بسا نیست .
زبان ما ØŒ تØول هزاره ها روان Ùˆ منش Ùˆ ضمیر این Ùرهنگ را به ما انتقال داده است ØŒ Ùˆ این منش ØŒ مانند خون، در رگهای ما روانست . اینها ØŒ کاستنی به « آگاهبود تاریخی » نیستند . « هر واژه ای» ØŒ Ú©Ù‡ بارها مقتدران دینی Ùˆ Øکومتی وسیاسی ØŒ در «عبارت Ùˆ جملاتی Ú©Ù‡ مانده » ØŒ معنائی واژگونه، به آن تØمیل کرده اند ØŒ بیان این نبرد « Ùرهنگ ما » با « تاریخ ما» است . Ùرهنگ ما ØŒ هرچند زیر معنای مسخشده « واژه ها» ØŒ مجبور به خاموشی بوده است ØŒ ولی همیشه درÙغان ودر غوغا هست. بدون درک این ضدیت Ùرهنگ با تاریخ درایران ØŒ بدون درک این ضدیت٠سیمرغ سوخته Ùˆ خاکسترشده، Ú©Ù‡ نامش « Ùرهنگ» میباشد، ازØریق زرتشتیگری واسلام ØŒ نوشتن٠تاریخ، یاری دادن به Ø®Ùقان وسرکوبی دوهزارساله Ùرهنگ ایرانست .
این زمینه تاریک ØŒ Ú©Ù‡ درهرایرانی هست ØŒ همان زمینه ایست Ú©Ù‡ کاریز، یا Ùرهنگ Øقیقی ØŒ درآن میجوشد، Ùˆ روزی در گذراز دهلیزهائی Ú©Ù‡ Ùرازش را، هیاهوهای رویدادهای دینی وتاریخی وسیاسی ÙˆØزب بازی، پوشانیده است، آهسته وخرامان ØŒ ازاین تاریکی، بیرون خواهد آمد ØŒ وهمه را بشگÙت خواهد آورد.
دراین زمینه تاریکست که« بÙÙ† Ø¢Ùریننده» یا هومان، Ú©Ù‡ درعرÙان سرّ Ùˆ « بیخودی » نامیده شد، اÙتاده است . این زمینه تاریک ØŒ تنها « تخته پرش ما به آینده » نیست . بلکه این زمینه تاریک ØŒ لایه های درهم ریخته Ùˆ درهم گداخته موادیست Ú©Ù‡ ØŒ بخشی ازآن « سرمایه » برای ساختن آینده است . ازاینرو باید این زمینه تاریک ضمیر را الک کرد ØŒ Ùˆ بخشی ازآن را که« داروهای نازاسازنده » است ØŒ دورریخت . به سخنی دیگر، ما باید خودمان را الک کنیم ،و دراین بیختن ØŒ سرمایه ای برای آینده Ø¢Ùرینی بیابیم .Ùˆ این تنها « الک کردن بخش آگاه ما ØŒ بخش آگاهبود تاریخی Ùˆ ÙلسÙÛŒ Ùˆ عقاید دینی ما » نیست ØŒ بلکه « خاک بیزی ضمیر Ùˆ روان ناپیدای ماست » ØŒ Ú©Ù‡ « هسته وجودما » را تشکیل میدهد . « رد کردن گذشته Ùˆ آنچه گذشته است » میتواند Ø¢Ùریننده باشد ØŒ بشرط آنکه ما« شیوه رد کردن Ø¢Ùریننده » را بشناسیم . سدهاگونه میتوان یک چیز را رد کرد.ولی در ردکردن ØŒ « آنچه رد میشود» ØŒ سو Ùˆ راستا Ùˆ Ù…Øتوای اندیشه ای را Ú©Ù‡ پدیدارمیسازد ØŒ مشخص میسازد . بدینسان در اندیشه ای Ú©Ù‡ جانشین اندیشه ردشده Ù…ÛŒ نشیند ØŒ اندیشه رد شده با اندکی تغییر قیاÙه، موجود هست . Ø¢Ùریدن اندیشه نو، با ردکردن اندیشه های کهنه ØŒ ممکن نمیگردد . بÙÙ† وجود ما ØŒ چندان غنی وپرمایه واÙشاننده است Ú©Ù‡ نیاز به « ردکردن این Ùˆ آن » نداریم، تا به اندیشه خود برسیم ØŒ بلکه ما میتوانیم ØŒ اندیشه دیگرو جزآن ØŒ بیاÙرینیم، بدون آنکه کینه ورزی «رد کردن گذشته درآن » باشد . ما با این ضمیر Ùˆ روان نا پیدا Ùˆ ملموس ØŒ Ú©Ù‡ « بÙÙ† وجود ما، در زبان ما هست » ØŒ میتوانیم در اوستا ØŒ در بندهش ØŒ درگاتای زرتشت، درآثارسعدی Ùˆ نظامی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ عطاروغزلیات مولوی، بگردیم Ùˆ بجوئیم ØŒ Ùˆ با بیختن تازه به تازه آنها، « مایه های تازه برای ساختن آینده، وآÙریدن ٠خودی تازه Ùˆ جامعه ای تازه » بیابیم . در این آثار، سرمایه Ùرهنگی ما، زیر خاکسترمسخسازیها ØŒ تØریÙات Ùˆ واژگونه سازیها، پوشیده مانده است . ما « بدون سرمایه » ØŒ هیچ نیستیم . شرکت در Ùرهنگ جهانی ØŒ نیاز به « سرمایه بنیادی» دارد . با دست خالی نمیشود به این بازاررÙت ØŒ Ùˆ با تقلید ازاین Ùˆ آن ØŒ Ùˆ وام کردن ازآن واین ØŒ عرض اندام کرد . این پنداشت خام را باید ازسر بیرون کنیم Ú©Ù‡ ما « میتوانیم آنچه هستیم Ùˆ آنچه بوده ایم » ØŒ لجن مال کرده ØŒ درآشغال دان تاریخ اÙکنیم ØŒ Ùˆ یک جا ØŒ بدون خودوگذشته خود ØŒ به آینده بجهیم . اÙکار اندیشمندان خارجی، Ú©Ù‡ ما به آن خود را میچسانیم ØŒ کمندهائی نیستندکه - هیچ را – با خود، به آینده بکشند . اندیشمندان خارجی، Ùرزندان باز زائی Ùرهنگ غربند ØŒ Ùˆ نمیتوانند ØŒ مارا از« عقیم بودن Ùˆ نازا بودن» برهانند ! اینها بÙرض توانائیشان، میتوانند– کسی را Ú©Ù‡ با سرمایه Ùرهنگی هست – به آینده بکشند. کسی را Ú©Ù‡ زاینده هست ØŒ بیانگیزند Ùˆ بارور سازند . ولی ما ØŒ این ضمیر Ùˆ روان ناپیدای خود را Ú©Ù‡ در زبان ما ریشه دوانیده ØŒ نمیتوانیم ØŒ « هیچ بسازیم Ùˆ نادیده بگیریم » . با ننگ Ùˆ عار داشتن از« آگاهبود تاریخی » ØŒ میتوانیم پشت به آن کنیم Ùˆ آنرا لجن مال کنیم ØŒ ولی نمیتوانیم این ضمیر را، Ú©Ù‡ در ژرÙای Ùرهنگی زبان ما، ریشه دوانیده ØŒ بگسلانیم Ùˆ پاره کنیم Ùˆ دوربریزیم ØŒ چون دراین صورت، هیچ ازخودمان باقی نمی ماند.
ما باید خودمان به آینده برویم . ما باید خود Ù Ùردائیمان را ازآنچه درژرÙای زاینده ما هست ØŒ بیاÙرینیم. ما باید خودمان ØŒ آینده بشویم . ما باید آنچه درژرÙای خودمان ØŒ ازگذشته هست وزاینده هست بیابیم تا ازآن ØŒ Ùردا ØŒ Ùوران کند . Ø¢Ùریدن ØŒ درÙرهنگ ایران، هنر زائیدن هست ØŒ Ùˆ با « خلق کردن با امروقدرت » Ùرق دارد .
بررسی اوستا Ùˆ گاتا Ùˆ بندهش Ùˆ شاهنامه Ùˆ Ùردوسی Ùˆ عطار Ùˆ مولوی Ùˆ ØاÙظ ØŒ برای Ùهمیدن آنها نیست Ú©Ù‡ « آنها Ú†Ù‡ وچگونه در زمان خود ØŒ میاندیشیده اند» . این بررسی Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯Ùت ØŸ Ùردوسی ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯Ùت؟ عطار، Ú†Ù‡ Ú¯Ùت ØŸ ØاÙظ، Ú†Ù‡ Ú¯Ùت ØŸ مولوی ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯Ùت ØŸ کارآنهائیست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ پندارند ØŒ پژوهش علمی میکنند . بررسی دراین سلسله آثار، استوار براین اصلست Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ Ú†Ù‡ میگوید ØŸ مولوی Ú†Ù‡ میگوید ØŸ ØاÙظ Ú†Ù‡ میگوید ØŸ Ùردوسی Ú†Ù‡ میگوید ØŸ آن بررسیهای Ù« علمی خوانده شده » ØŒ استوار بر این زمینه ذهنی غلط است، Ú©Ù‡ ما امروزه ØŒ در تØولات Ùکری ØŒ از دیدگاهی بالاتر، Ùˆ ازبینشی گسترده تر، میتوانیم به سده های پیشین بنگریم، Ùˆ اÙکار گذشتگان را مرزبندی کنیم Ùˆ تعری٠کنیم . این غرورنابجا، یک خراÙÙ‡ Ùˆ اÙسانه خام بیش نیست .
این گونه بررسیهای علمی ØŒ درقÙس انداختن Ùˆ زندانی کردن « روانهای بزرگی » است Ú©Ù‡ در « تنگنای زمان خود ØŒ در تنگنای عقیده Ùˆ دین Øاکم دراجتماع خود ØŒ در تنگنای Ùضای سیاسی Ùˆ اجتماعی خود » نمی گنجیدند . این « نا گنجیدنی بودن درتنگنای خود اجتماعی ØŒ خود سیاسی ØŒ خود دینی » ØŒ ویژگی هرانسانی هست ØŒ ولی آنها ØŒ این ویژگی را با دلیری Ùˆ جسارت ØŒ شناخته Ùˆ پرورده اند . چنانکه همین روشهای علمی Ùˆ منطق Ùˆ تÙکر، دراثر « نبود این دلیری » ØŒ پیآیندهای ضد علمی وضد آزادی دارد.
دانش ØŒ Ø³Ù„Ø§Ø ØªØ³Øª و، Ø³Ù„Ø§Ø ØŒ از نشان ٠مرد
« مردی» چو نیست ، به که نباشد ترا نشان
بسیارازاین سست دلان نامرد، Ú©Ù‡ برای بدست آوردن نان ونام وجاه ØŒ کاربرداسلØÙ‡ های دانش واندیشه را ÙراگرÙته اند ØŒ کارشان درÙلسÙÙ‡ Ùˆ سیاست Ùˆ اجتماع ØŒ جز خیانت به اندیشه Ùˆ پیشرÙت Ùˆ آزادی نیست. درقیاس با این بندگی خواهان وبرده Ùطرتان ØŒ مولوی ØŒ کسی است Ú©Ù‡ درغزلیاتش، « اصل Øسن یا زیبائی » را تنها اصل پرستیدنی میداند ØŒ Ùˆ با تکیه براین اولویت زیبائی Ùˆ عشق ØŒ برقدرت وقهروخشونت ØŒ راه ٠« صنم پرستی» ØŒ یعنی Ú©Ùروشرک را ازنو میگشاید . « سریره »، Ú©Ù‡ به معنای « زیبائی ÙˆÙØسن» است ØŒ هم اینهمانی با « صنم = سیمرغ » دارد، وهم اینهمانی با « سرّ، یا بÙÙ† ÙˆÙطرت انسان » دارد . «صریرا» Ú©Ù‡ درعربی به Ú¯Ù„ بوستان اÙروز Ú¯Ùته میشود، ومعرب همان « سریره » میباشد ØŒ Ú¯Ù„ ارتاÙرورد، یعنی سیمرغ وصنم است. صنم Ø´Ú©Ù†ÛŒ مانند Ù…Øمد، هرگز نمپذیرÙت Ú©Ù‡ « الله » ØŒ از راه ٠تشبیه ØŒ صنم نامیده بشود .« صنم » درگوهرش، ضدیت تام با گوهر« الله »دارد، ونمیتوان یکی را بدیگری، تشبیه کرد . تعبیر صنم به الله ØŒ نه تنها یک Ú©Ùرآشکاراست ØŒ بلکه بی ارزش ساختن دلیری Ùˆ گستاخی Ùˆ بزرگی مولویست . صنم پرستی، نه تنها، تغییر رابطه « عبودیت Ùˆ تعظیم » با الله ØŒ به « عشق Ùˆ مواصلت » باصنم ØŒ خدای بزرگ ایران بود ØŒ بلکه ØŒ اقرار به وجود صنم یا خدا ØŒ در سرّ هرانسانی بود، Ú©Ù‡ هرگونه واسطه ای را، منتÙÛŒ Ùˆ بی Ù…Øتوا میساخت . این یقین تزلزل ناپذیر به «غنای بی نظیر انسان» بود . این « یقین از سرچشمه نوآوری Ùˆ Ø¢Ùرینندگی بودن»است ØŒ Ú©Ù‡ ما برای Ø¢Ùریدن خود Ùˆ Ùرهنگ خود درآینده لازم داریم ØŒ تا ازاین گدا خوئی کنونی بیرون آئیم .
بخدا صاØب باغی، تو زهر باغ ØŒ Ú†Ù‡ دزدی
بÙروش از رز٠خویشت ØŒ همه انگور Øلالی
هله ای عشق براÙشان ØŒ گهرخویش براختر
که همه اختر وماهند و تو ، خورشید مثالی
دراندیشه های مولویست Ú©Ù‡ ضمیر Ùˆ منش ناگنجای انسان ØŒ Ú©Ù‡ بنیاد همان صنم پرستی، یا آئین سیمرغی بود، کش٠میشود . گنجانیدن اندیشه های مولوی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ عطار Ùˆ Ùردوسی، دراین وآن مذهب ØŒ یا دراین Ùˆ آن Ùرقه ومسلک تصو٠.... نه تنها علمی نیست ØŒ بلکه خیانت به بزرگی اینان Ùˆ بزرگی Ùخود ٠انسانست . در بررسیهای من ØŒ کسی با چنین زرتشتی ØŒ وبا چنین Ùردوسی Ùˆ با چنین مولوی Ùˆ با چنین عطار Ùˆ ØاÙظی کاری ندارد . در بررسیهای من ØŒ زرتشت ØŒ نا گنجیدنی در دین زرتشتی Ùˆ الهیات زرتشتی است . در بررسیهای من ØŒ مولوی نه درقÙس تنگ مولویه Ùˆ نه درتصو٠میگنجد، Ùˆ نه دراسلام میگنجد، Ùˆ نه نماینده « Ø±ÙˆØ Ø§Ø³Ù„Ø§Ù… » است . در بررسیهای من ØŒ Ùردوسی ØŒ نه پیرو دین زرتشتی است ØŒ نه درتنگنای قالب اسلام Ùˆ تشیع میگنجد ØŒ نه در تنگنای ملیگرائی کنونی Ùˆ نه درتئوری سلطنت طلبی .در این بررسیها ØŒ ما با بزرگی Ùˆ ناگنجائی Ùˆ لبریزی تصویر ایرانی از انسان بطورکلی، درآثار مولوی Ùˆ Ùردوسی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ عطار،آشنا میشویم . ما چنین منش Ùراخی را برای ساختن آینده امان ØŒ برای پیدایش انسانی نوین ازخودمان ØŒ وبرای ساختن میهنی آباد Ùˆ جهانی شاد، لازم داریم .
گوئی خموش کن ،
..........................تو خموشم نمی هلی
هرموی را زعشق ، زبان میکنی
.........................................، مکن