منوچهرجمالی / مولوی چه میگوید ؟
این مولوی بلخی بود Ú©Ù‡ این اندیشه را ØŒ Ú©Ù‡ هزاره ها طرد Ùˆ تبعید Ùˆ به خاک ÙØ±Ø§Ù…وشی سپرده شده بود ØŒ ازسر، زنده ساخت . مولوی از نو، ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ برآورد Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی، « صنم زیباروئی » هست.....
------.....
مولوی چه میگوید ؟
Ø®Ø§Ù…ÙØ´ Ú©Ù‡ « مرغ Ú¯ÙØª من » ØŒ پرّد سبک ØŒ سوی چمن
« نبود گرو در Ø¯ÙØªØ±ÛŒ » ØŒ « Ø¯Ø±ØØ¬Ø±Ù‡ ای بنهاده ای »
ریشه ÙÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ این اندیشه بود Ú©Ù‡ « انسان، وجودیست همیشه آبستن، Ùˆ ناگنجا درخود وناگنجا درزمان» . این اندیشه، Ú©Ù‡ بهترین بیان « سرچشمه بودن همیشگی انسان، وناگنجا بودن انسان، درهر نظام Ùˆ قانون وشریعتی Ùˆ ØØ²Ø¨ÛŒ Ùˆ آموزه ای» است ØŒ Ùˆ درتضاد با همه « ادیان نوری» Ùˆ « همه دستگاههای قدرت » است ØŒ « گوهرنوآور انسان » را مینماید . انسان، سرچشمه اندیشه وعشق Ùˆ خیال Ùˆ زیبائی و« ساماندهی گیتی » است .
این مولوی بلخی بود Ú©Ù‡ این اندیشه را ØŒ Ú©Ù‡ هزاره ها طرد Ùˆ تبعید Ùˆ به خاک ÙØ±Ø§Ù…وشی سپرده شده بود ØŒ ازسر، زنده ساخت . مولوی از نو، ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ برآورد Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی، « صنم زیباروئی » هست Ú©Ù‡ هنگامی Ú©Ù‡ انسانی رخ اورا درخود ببوسد، آبستن به ØÙ‚یقت Ùˆ سعادت وشادی ورقص میشود . «
صنم » ØŒ همان « سن » ØŒ همان « سئنا » وهمان « سین» ØŒ یا همان « سیمرغی » است Ú©Ù‡ به جهان Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ها تبعید شده است .« Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ساختن سیمرغ » ØŒ تبعید « بÙÙ† وگوهرانسان، به ÙØ±Ø§Ù…وشی وبی اعتباری » بود . آنچه Ù…ØÙ…د میشکست ØŒ مولوی آنرا « ناشکستنی» میدانست. سیمرغ یا صنم ØŒ خوشه ای بود Ú©Ù‡ خود را درجهان Ù…ÛŒØ§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯ØŒ Ùˆ درهرچیزی، این « هسته» خود را میکاشت، تا « هست » میشد . ØØªØ§ « سـنـگ » ØŒ امتزاج Ùˆ اقتران این دواصل شمرده میشد، ودراصل، سنگ ØŒ نشان « پیوند جداناپذیرو عشق» بود ØŒ نه نماد Ù« سختدلی وقساوت » . ازاین رو Ùکردها، سنگ را، هم « کـچـه » مینامند ØŒ Ú©Ù‡ نام همین صنم میباشد، وهم « بردی» میخوانند، Ú©Ù‡ نام « نای » است، Ùˆ صنم، سن یا سئنا ،« نای به» و« زهدان Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡Â» است. شکستن صنم سنگی، از دیدگاه٠آنها ØŒ نابود ساختن « اصل عشق » ونÙÛŒ Ùˆ انکارآن بود .
مولوی میگوید Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی ØŒ لیلی ومجنونی هست. این تصویر« عشق ÙØ·Ø±ÛŒ ÙˆØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ خود Ø¢ÙØ±ÛŒÙ† » در هرانسانی بود، Ú©Ù‡ اصل نرینه Ùˆ اصل مادینه٠کیهانی ØŒ درهمه جانها Ùˆ درهمه انسانها، Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ شده است. ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران میگوید Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی، صنم Ùˆ بهروز هست . صنم،سیمرغست، Ùˆ بهروز( روزبه ) یا بابک ØŒ دونام بهرام هستند . ØØ§Ùظ شیرازی ØŒ این دو را بنامهای « گلچهره » Ùˆ « اورنگ » میخواند . از عشق ورزی این دواصل کیهانی در سرّ خود انسان، انسان ØŒ میروید Ùˆ پیدایش Ù…ÛŒ یابد . «سرّ » Ú©Ù‡ همان « سریره » باشد ØŒ هم به معنای « اورنگ» است، Ú©Ù‡ بهرام باشد، Ùˆ هم به معنای« رنگین کمان» است، Ú©Ù‡ گلچهره، یا سیمرغ میباشد . « سرّ، یا سریره » ØŒ بÙÙ† عشق کیهانی درهرانسانی است . نه تنها عشق ورزی همیشگی ٠صنم Ùˆ بهروز، یا سیمرغ Ùˆ بهرام ØŒ دربÙÙ† هرانسانی ØŒ سرچشمه زایش Ùˆ رویش Ùˆ پیدایش تازه به تازه آن انسان هستند ØŒ بلکه همین صنم Ùˆ بهروز، بÙÙ† زمان، بÙÙ† گیتی هم هست ØŒ واین Ù…Ùهوم ØŒ آنچیزیست Ú©Ù‡ بنام « سکولاریته » ØŒ آرمان زندگی امروزه است . نوشوی، یا رستاخیز، Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران آنرا – ÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯- مینامید، پدیده آخرالزمانی نیست ØŒ بلکه همیشه، درشدن است .
خویشکاری انسان ØŒ آنست Ú©Ù‡ این بÙÙ† Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ ٠خویشتن را هم درخود، بجوید وبزایاند ØŒ Ùˆ هم ØŒ دایه ومامای وضع ØÙ…Ù„ « اندیشه Ùˆ نیکی Ùˆ بزرگی ومهروشادی Ùˆ بهروزی» از دیگران گردد . انسانهای دیگر، بیخبر ازآنند Ú©Ù‡ خود، به اندیشه Ùˆ به نیکی Ùˆ به بزرگی Ùˆ به مهرو شادی Ùˆ بهروزی، ØØ§Ù…له اند، ولی این مائیم Ú©Ù‡ باید، بجای وعظ اخلاق، Ùˆ تØÙ…یل عقیده ودین ٠خود ØŒ ØÙ‚یقت بی نظیر آنهارا بزایانیم . این کاررا نباید تنها به سقراط واگذاشت . سیمرغ ØŒ هنر دایگی ومامائی را درتخم هرانسانی Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ است . وعظ کردن اخلاقی Ùˆ تبلیغ Ùˆ تØÙ…یل عقیده خود ØŒ پیآیند باورما ØŒ بر « عقیم بودن مردمان » است . جهاد دینی Ùˆ ایدئولوژیکی ØŒ استوار بر ایمان مجاهد Ùˆ ایدئولوگ ØŒ به عقیم بودن کامل انسانهاست . مولوی ØŒ همآهنگ با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ انسان را موجودی همیشه آبستن میشناخت .
کیست Ú©Ù‡ از زمزمه Ø±ÙˆØ Ù‚Ø¯Ø³
ØØ§Ù…له چون مریم آبست نیست
کیست که هرساعت، پنجاه بار
بسته آن طره چون شست نیست
چیست درآن مجلس بالای چرخ
ازمی وشاهد ، که دراین پست، نیست
Â«Ø±ÙˆØ Ù‚Ø¯Ø³ » را ایرانی «مرغ عیسی» میخواند ØŒ Ú©Ù‡ همان سیمرغ میباشد . مریم ØŒ یکباربه عیسی، آبستن شد ØŒ ولی درانسان توانائی آن هست Ú©Ù‡ Ù‡Ø±Ù„ØØ¸Ù‡ صدبارازاو آبستن گردد، و« مشیای» تازه ای بزاید . نام انسان Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ مشیا بود. Ù…Ø³ÛŒØ ØŒ همان مشیا Ùˆ ماشیه ایست Ú©Ù‡ از نطÙÙ‡ سیمرغ یا صنم ØŒ ازانسان ØŒ زاده میشود .
خرد Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ « اصل همیشه زاینده » هست، Ùˆ با عقل خشک Ùˆ تابع ØŒ وعقل ٠عصائی ØŒ Ú©Ù‡ تکیه به عصای مرجعیت این Ùˆ آن میکند ØŒ هزاران ÙØ±Ø³Ù†Ú¯ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ دارد . « خرد همیشه آبستن به اندیشه »، « خرد همیشه نوزا » ØŒ همیشه ازآنچه درخود Ùˆ در دیگری ØŒ کهنه است ØŒ درد میبرد . ولی همیشه ازاین کهنه هاست Ú©Ù‡ با درد زه ØŒ زائیده میشود. چگونه یک اندیشه ØŒ کهنه میشود ØŸ همه درÙکرآنند Ú©Ù‡ برای « ماهی زنده وشناور اندیشه» ØŒ توری بیÙکنند ØŒ Ùˆ آنرا در دام بیاندازند . همه میخواهند ØÙ‚یقت زنده را ØŒ در دام « ØØ±Ù » Ùˆ در دام « نقش » ودر دام « مکتب Ùˆ شریعت Ùˆ آموزه Ùˆ راه مستقیم ... » انداخته ØŒ Ùˆ Ù…ØØ¨ÙˆØ³ Ùˆ تصر٠کنند . هرجا Ú©Ù‡ اندیشه ای بدام Ø§ÙØªØ§Ø¯ØŒ Ùˆ نقش ÙˆØØ±Ù ثابت Ùˆ Ø³ÙØª Ùˆ Ù…ØÚ©Ù… شد، کهنه میشود .
چنین اندیشه را هرکس ، نهد دامی به پیش وپس
گمان دارد که درگنجد ، به دام و شست ، اندیشه
چو هرنقشی که میجوید ، زاندیشه همی روید
تو مر هرنقش را مپرست و، خود بپرست اندیشه
جواهر ØŒ جمله ساکن Ø¨ÙØ¯ ØŒ همه همچون اماکن Ø¨ÙØ¯
شکاÙید این جواهر را Ùˆ ØŒ بیرون جست ØŒ اندیشه
جهان کهنه را بنگر ØŒ Ú¯Ù‡ÛŒ ÙØ±Ø¨Ù‡ ØŒ Ú¯Ù‡ÛŒ لاغر
که « درد کهنه » زان دارد ، که « نوزاد است اندیشه »
که درد زه ازآن دارد که « شه زاده ای » زاید
نتیجه ، سربلند آمد ، چو شد سربست ، اندیشه - مولوی
« شاه » نام سیمرغ بوده است، Ùˆ شهزاده،انسان یا روشنائی است .انسان، تخمیست Ú©Ù‡ پوست کهنه اش را ازهم Ù…ÛŒØ´Ú©Ø§ÙØ¯ ومیاندازد تا ازنو، بروید Ùˆ Ø¨Ø´Ú©ÙˆÙØ¯. انسان، موجود کهنه ایست که« تخم نوزا»و« خود Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´Â» ØŒ دردرونش ØŒ دوران آبستنی را میپماید، تا ازاین زهدان ٠تن ØŒ ازنو زاده شود . این تصویر، تصویر ٠زاده شدن درجهانی دیگر، ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ جهان نبود ØŒ بلکه تصویرنوشوی همیشگی اندیشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ بهروزی وشادی، درهمین جهان بود . « خرد همیشه آبستن » ØŒ همیشه از آنچه در خود Ùˆ در دیگری کهنه است ØŒ درد Ù…ÛŒ برد ØŒ چون جنین آبستن، در زهدان نمیگنجد . انسان ØŒ وجودیست درخود ناگنجا . انسان وجودیست Ú©Ù‡ نه Ø¯Ø±Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª Ùˆ واژه های کهنه ØŒ نه در رسوم Ùˆ شعائرکهنه ØŒ نه دربینشهای کهنه ØŒ نه درآموزه ای از بینش ØŒ میگنجد . ØÙ‚یقت ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، « اشــه » ØŒ یعنی « شیرابه ای Ø´Ú©Ù„ ناپذیر» است . کسی ØÙ‚یقت را دوست دارد ( = اشوزوشت هست، اشوزوشت ØŒ بهمن است Ú©Ù‡ خرد بنیادی هرانسانی است) Ú©Ù‡ شیرابه ØÙ‚یقت را درصورتی ØŒ وآموزه ای Ùˆ مکتبی Ùˆ شریعتی Ùˆ... نخشکاند Ùˆ تثبیت ننماید . هرچند Ú©Ù‡ این Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª ØŒ این بینشها ØŒ این آموزه ها ØŒ بکوشند Ú©Ù‡ انسان در درون آنها، بگنجد ØŒ ولی انسان ØŒ َگنج ناگنجیدنیست ØŒ واین تلاشهابرای « بستن پای انسان، بر میخ طویله ایمان به هرچیزی وکسی Ùˆ بینشی »، بجائی نمیرسد . ولی کهنه ØŒ همیشه زهدان نو است . انسان همیشه ازاین کهنه است Ú©Ù‡ با درد زه ØŒ زائیده میشود . انسان ØŒ خودیست نو Ú©Ù‡ تا خود کهنه اش را ازهم Ù†Ø´Ú©Ø§ÙØ¯ ØŒ پیدایش نمی یابد ØŒ وهمیشه خود٠کهنه اش ØŒ به نقش زهدان بودن ØŒ بسنده نمیکند، Ùˆ میکوشد Ú©Ù‡ زندان ابدیش شود . زهدان دیروزی ØŒ زندان امروزی میشود . مسئله ما ØŒ Ù†ÙØ±ÛŒÙ† کردن به کهنه ها Ùˆ زشت ساختن کهنه ها نیست ØŒ بلکه درک کهنه ها ØŒ به کردار، زهدان است . مسئله انسان ØŒ زائیده شدن از خود ٠کهنه است .مسئله اجتماع ØŒ زائیده شدن ازهویت کهنه اش میباشد . انسان ØŒ موجودیست Ú©Ù‡ در زهدان شدن، ØØ§Ù…له به آینده میشود . کسیکه عقیم شد، آینده Ùˆ ÙØ±Ø¯Ø§ ندارد ØŒ ولو هر روز، دم از آینده Ùˆ آینده نگری بزند . از روزی کهنگی ØŒ درد Ø¢ÙØ±ÛŒÙ† Ùˆ مصیبت میشود، Ú©Ù‡ نقش زهدانی خودرا کنارمی نهد ØŒ Ùˆ نقش « زندان ابدی » را به عهده میگیرد ØŒ Ùˆ میکوشد Ú©Ù‡ زندان Ùˆ Ù‚ÙØ³ را ØŒ بهشت Ùˆ آسمان Ùˆ آزادی ÙˆØÙ‚یقت، قلمداد کند . ما نیاز به کهنه هائی داریم Ú©Ù‡ میتوانند زهدان زاینده آینده شوند . ما نیاز به « خودی » داریم Ú©Ù‡ زهدان Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ خودی دیگرو نو، در ÙØ±Ø¯Ø§ گردد . ما از کهنه هائی Ú©Ù‡ مارا در زندان خود انداخته اند، Ùˆ آنرا جهان بزرگ Ùˆ جهان سعادت Ùˆ بینش ØÙ‚یقت میخوانند، خسته Ùˆ ملول شده ایم . ما میخواهیم از نو، خودی تازه ØŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ تازه ØŒ اندیشه ای تازه، مدنیتی تازه ØŒ بزائیم .
ما ازامروز ØŒ کنده نمیشویم ØŒ Ùˆ به ÙØ±Ø¯Ø§ Ùˆ به آینده ØŒ اÙکنده نمیشویم ØŒ بلکه از امروز، به ÙØ±Ø¯Ø§ Ùˆ آینده ØŒ تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یابیم .« خود» Ú©Ù‡ « خوا = تخم » باشد ØŒ ازخود ØŒ میروید، Ùˆ نو به نو، پوست میاندازد، Ùˆ خودی دیگرمیشود . ما امروز، آنچیزی هستیم Ú©Ù‡ از دیروز، از گذشته ØŒ به آن تØÙˆÙ„ ÛŒØ§ÙØªÙ‡ ایم . « گذشته بنیادی ما » ØŒ آنسان Ú©Ù‡ بسیاری Ù…ÛŒ پندارند ØŒ چندان هم درتاریخ ما نیست . آنچه درتاریخست ØŒ گذشته های مردنی هستند .امیر شاه ابو اسØÙ‚ØŒ وامیرمبارزالدین Ù…ØÙ…د Ù…Ø¸ÙØ²ÛŒ ،تاریخ Ùمرده ماست ØŒ ولی ØØ§Ùظ شیرازی Ú©Ù‡ هیچ مورخی ØŒ ØØªÛŒ یک کلمه درباره وجود جسمانی اوهم ننوشته، Ùˆ تاریخ تولد Ùˆ مرگش را هم کسی نمیداند، Ùˆ همه کارهای علمی ! Ù…Ù†ØØµØ± دراین ØØ¯Ø³ زنیهاست ØŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زاینده ماست. سلطان Ù…ØÙ…ود غزنوی متعصب ØŒ گذشته تاریخی ماست ØŒ ولی ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ توسی ØŒ «زهدان ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ » ماست . گذشته Ùˆ کهنه ای Ú©Ù‡ « زهدان باززائی Ùˆ نوزائی » است ØŒ از ÙØ±Ø§Ù‡Ù… آوردن ÙØ¢Ú¯Ø§Ù‡Ø¨ÙˆØ¯ تاریخی، پیدایش نمی یابد ØŒ بلکه ØØ§Ùظ Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ùˆ مولوی است . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ چیست ØŸ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ØŒ ÙØ±ÙˆØ²Ù‡ ناگنجا بودن یک جامعه وملت ØŒ در زمان Ùˆ مکان است . آنچه درتنگنای زمان تاریخی نمیگنجد ØŒ Ùˆ آنرا ازهم Ù…ÛŒØ´Ú©Ø§ÙØ¯ Ùˆ جامعه را بدان میکشاند، ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ آن جامعه است . تاریخ میمرد، Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ ازشکم آن زاده میشود . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ هرجامعه ای، بیان ØÙ‚یقتی Ùˆ بینشی است Ú©Ù‡ در زمان تاریخی ØŒ نمیگنجد .
ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما را مردان تاریخی ØŒ Ú†Ù‡ ØÚ©ÙˆÙ…تی ÙˆÚ†Ù‡ دینی، Ú†Ù‡ موبدان زرتشتی Ùˆ Ú†Ù‡ علما ÙˆÙقهای اسلامی ØŒ نساخته Ùˆ نپرورده اند . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما ØŒ روند ضد تاریخی است . کاستن ØØ§Ùظ Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ ومولوی، به « آنچه تاریخی است» ØŒ غصب « سرمایه Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ ازملت» است . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، برضد موبدان زرتشتی ØŒ Ú©Ù‡ آنرا درچهارصدسال ØÚ©ÙˆÙ…ت ساسانی، بنام « Ø¨ÙØª پرستی وصنم پرستی Ú©Ù‡ پرستش سیمرغ یا خرّم بود » ØŒ سرکوب Ùˆ Ø®ÙÙ‡ وریشه Ú©Ù† کردند ØŒ باز پس ازچیرگی عرب Ùˆ اسلام ÙˆÙقها Ùˆ علمای دین اسلام ØŒ رویاروبا اسلام وبا زرتشتیگری ØŒ ازدرون خاکسترخود ØŒ پروبال گشود .
تØÙˆÙ„ ØŒ یا « باز زائی ما» ØŒ باز زائی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒØ³Øª. درتلاشهای سیاسی سیاست بازان ØŒ ایران نوین، زاده نخواهدشد . Ù…Ø§ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ داریم Ú©Ù‡ همیشه برضد « تاریخسازان، Ùˆ آنچه خود را تاریخی ساخته » جنگیده است . تاریخ ما ØŒ گستره ایست Ú©Ù‡ قدرتمندان دینی Ùˆ سیاسی، غصب کرده اند، وکوشیده اند Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ مارا Ùقط به « آلت خود » بکاهند . چنانچه امروزه نیز« این آلت ساختن ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران Ø¯Ø±Ø§ØØ²Ø§Ø¨ ومکتب هاوشریعتها»ادامه دارد(بویژه درخارج Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ تابع ØªØØ²Ø¨ است ). مسخسازی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران را ØŒ بنام « تØÙ‚یقات علمی با روش بیش Ø§Ø²ØØ¯ علمی ! » میستایند، Ùˆ برای Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±ØŒ Ùˆ معرÙÛŒ ایران به دیگران ØŒ هزینه ها میکنند ØŒ Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه خود، بوئی از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زنده Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ومردمی ایران نبرده اند، Ùˆ « خود» را نیز نمیشناسند، ولی این خودی را Ú©Ù‡ نمیشناسند، بدیگران، بزبان خارجی، معرÙÛŒ میکنند.
این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ماست Ú©Ù‡ باید تاریخی دیگر، نظامی دیگر ØŒ ÙلسÙÙ‡ ای دیگر ازنو Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ . تنها « آینده نگری » ØŒ بس نیست . مسئله بنیادی ما آنست Ú©Ù‡ ما ØŒ از امروزمان ØŒ از گذشته امان Ú©Ù‡ « درما هست » ØŒ Ùˆ ما ازآن بیخبریم ØŒ چگونه ÙØ±Ø¯Ø§ Ùˆ آینده بشویم ! چگونه از این بÙÙ† زاینده ای Ú©Ù‡ درما میجوشد Ùˆ ازآن بیخبریم ØŒ آینده Ùˆ خود نوین را Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒÙ… . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ØŒ نیروی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ÙØ®ÙˆØ¯Ù تازه است .
امروزه ، بسیار سخن از « آگاهبود تاریخی » و نبود آگاهبود تاریخی میرود، وانگاشته میشود که، نبود « آگاهبود تاریخی» ، گناه کبیره است ، وعلت العلل همه اشتباهکاریها و تکرار مداوم اشتباهاتست. آگاهبود تاریخی داشتن ، بسا نیست .
زبان ما ØŒ تØÙˆÙ„ هزاره ها روان Ùˆ منش Ùˆ ضمیر این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ را به ما انتقال داده است ØŒ Ùˆ این منش ØŒ مانند خون، در رگهای ما روانست . اینها ØŒ کاستنی به « آگاهبود تاریخی » نیستند . « هر واژه ای» ØŒ Ú©Ù‡ بارها مقتدران دینی Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…تی وسیاسی ØŒ در «عبارت Ùˆ جملاتی Ú©Ù‡ مانده » ØŒ معنائی واژگونه، به آن تØÙ…یل کرده اند ØŒ بیان این نبرد « ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما » با « تاریخ ما» است . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما ØŒ هرچند زیر معنای مسخشده « واژه ها» ØŒ مجبور به خاموشی بوده است ØŒ ولی همیشه Ø¯Ø±ÙØºØ§Ù† ودر غوغا هست. بدون درک این ضدیت ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ با تاریخ درایران ØŒ بدون درک این ضدیت٠سیمرغ سوخته Ùˆ خاکسترشده، Ú©Ù‡ نامش « ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Â» میباشد، Ø§Ø²ØØ±ÛŒÙ‚ زرتشتیگری واسلام ØŒ نوشتن٠تاریخ، یاری دادن به Ø®Ùقان وسرکوبی دوهزارساله ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایرانست .
این زمینه تاریک ØŒ Ú©Ù‡ درهرایرانی هست ØŒ همان زمینه ایست Ú©Ù‡ کاریز، یا ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ØÙ‚یقی ØŒ درآن میجوشد، Ùˆ روزی در گذراز دهلیزهائی Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ø²Ø´ را، هیاهوهای رویدادهای دینی وتاریخی وسیاسی ÙˆØØ²Ø¨ بازی، پوشانیده است، آهسته وخرامان ØŒ ازاین تاریکی، بیرون خواهد آمد ØŒ وهمه را Ø¨Ø´Ú¯ÙØª خواهد آورد.
دراین زمینه تاریکست که« بÙÙ† Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡Â» یا هومان، Ú©Ù‡ Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† سرّ Ùˆ « بیخودی » نامیده شد، Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است . این زمینه تاریک ØŒ تنها « تخته پرش ما به آینده » نیست . بلکه این زمینه تاریک ØŒ لایه های درهم ریخته Ùˆ درهم گداخته موادیست Ú©Ù‡ ØŒ بخشی ازآن « سرمایه » برای ساختن آینده است . ازاینرو باید این زمینه تاریک ضمیر را الک کرد ØŒ Ùˆ بخشی ازآن را که« داروهای نازاسازنده » است ØŒ دورریخت . به سخنی دیگر، ما باید خودمان را الک کنیم ،و دراین بیختن ØŒ سرمایه ای برای آینده Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ بیابیم .Ùˆ این تنها « الک کردن بخش آگاه ما ØŒ بخش آگاهبود تاریخی Ùˆ ÙلسÙÛŒ Ùˆ عقاید دینی ما » نیست ØŒ بلکه « خاک بیزی ضمیر Ùˆ روان ناپیدای ماست » ØŒ Ú©Ù‡ « هسته وجودما » را تشکیل میدهد . « رد کردن گذشته Ùˆ آنچه گذشته است » میتواند Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ باشد ØŒ بشرط آنکه ما« شیوه رد کردن Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ » را بشناسیم . سدهاگونه میتوان یک چیز را رد کرد.ولی در ردکردن ØŒ « آنچه رد میشود» ØŒ سو Ùˆ راستا Ùˆ Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ اندیشه ای را Ú©Ù‡ پدیدارمیسازد ØŒ مشخص میسازد . بدینسان در اندیشه ای Ú©Ù‡ جانشین اندیشه ردشده Ù…ÛŒ نشیند ØŒ اندیشه رد شده با اندکی تغییر قیاÙه، موجود هست . Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† اندیشه نو، با ردکردن اندیشه های کهنه ØŒ ممکن نمیگردد . بÙÙ† وجود ما ØŒ چندان غنی وپرمایه ÙˆØ§ÙØ´Ø§Ù†Ù†Ø¯Ù‡ است Ú©Ù‡ نیاز به « ردکردن این Ùˆ آن » نداریم، تا به اندیشه خود برسیم ØŒ بلکه ما میتوانیم ØŒ اندیشه دیگرو جزآن ØŒ Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒÙ…ØŒ بدون آنکه کینه ورزی «رد کردن گذشته درآن » باشد . ما با این ضمیر Ùˆ روان نا پیدا Ùˆ ملموس ØŒ Ú©Ù‡ « بÙÙ† وجود ما، در زبان ما هست » ØŒ میتوانیم در اوستا ØŒ در بندهش ØŒ درگاتای زرتشت، درآثارسعدی Ùˆ نظامی Ùˆ ØØ§Ùظ Ùˆ عطاروغزلیات مولوی، بگردیم Ùˆ بجوئیم ØŒ Ùˆ با بیختن تازه به تازه آنها، « مایه های تازه برای ساختن آینده، ÙˆØ¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† ٠خودی تازه Ùˆ جامعه ای تازه » بیابیم . در این آثار، سرمایه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ ما، زیر خاکسترمسخسازیها ØŒ ØªØØ±ÛŒÙات Ùˆ واژگونه سازیها، پوشیده مانده است . ما « بدون سرمایه » ØŒ هیچ نیستیم . شرکت در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ جهانی ØŒ نیاز به « سرمایه بنیادی» دارد . با دست خالی نمیشود به این Ø¨Ø§Ø²Ø§Ø±Ø±ÙØª ØŒ Ùˆ با تقلید ازاین Ùˆ آن ØŒ Ùˆ وام کردن ازآن واین ØŒ عرض اندام کرد . این پنداشت خام را باید ازسر بیرون کنیم Ú©Ù‡ ما « میتوانیم آنچه هستیم Ùˆ آنچه بوده ایم » ØŒ لجن مال کرده ØŒ درآشغال دان تاریخ اÙکنیم ØŒ Ùˆ یک جا ØŒ بدون خودوگذشته خود ØŒ به آینده بجهیم . اÙکار اندیشمندان خارجی، Ú©Ù‡ ما به آن خود را میچسانیم ØŒ کمندهائی نیستندکه - هیچ را – با خود، به آینده بکشند . اندیشمندان خارجی، ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù† باز زائی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ غربند ØŒ Ùˆ نمیتوانند ØŒ مارا از« عقیم بودن Ùˆ نازا بودن» برهانند ! اینها Ø¨ÙØ±Ø¶ توانائیشان، میتوانند– کسی را Ú©Ù‡ با سرمایه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ هست – به آینده بکشند. کسی را Ú©Ù‡ زاینده هست ØŒ بیانگیزند Ùˆ بارور سازند . ولی ما ØŒ این ضمیر Ùˆ روان ناپیدای خود را Ú©Ù‡ در زبان ما ریشه دوانیده ØŒ نمیتوانیم ØŒ « هیچ بسازیم Ùˆ نادیده بگیریم » . با ننگ Ùˆ عار داشتن از« آگاهبود تاریخی » ØŒ میتوانیم پشت به آن کنیم Ùˆ آنرا لجن مال کنیم ØŒ ولی نمیتوانیم این ضمیر را، Ú©Ù‡ در Ú˜Ø±ÙØ§ÛŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ زبان ما، ریشه دوانیده ØŒ بگسلانیم Ùˆ پاره کنیم Ùˆ دوربریزیم ØŒ چون دراین صورت، هیچ ازخودمان باقی نمی ماند.
ما باید خودمان به آینده برویم . ما باید خود Ù ÙØ±Ø¯Ø§Ø¦ÛŒÙ…ان را ازآنچه Ø¯Ø±Ú˜Ø±ÙØ§ÛŒ زاینده ما هست ØŒ Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒÙ…. ما باید خودمان ØŒ آینده بشویم . ما باید آنچه Ø¯Ø±Ú˜Ø±ÙØ§ÛŒ خودمان ØŒ ازگذشته هست وزاینده هست بیابیم تا ازآن ØŒ ÙØ±Ø¯Ø§ ØŒ Ùوران کند . Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، هنر زائیدن هست ØŒ Ùˆ با « خلق کردن با امروقدرت » ÙØ±Ù‚ دارد .
بررسی اوستا Ùˆ گاتا Ùˆ بندهش Ùˆ شاهنامه Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ùˆ عطار Ùˆ مولوی Ùˆ ØØ§Ùظ ØŒ برای Ùهمیدن آنها نیست Ú©Ù‡ « آنها Ú†Ù‡ وچگونه در زمان خود ØŒ میاندیشیده اند» . این بررسی Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯ÙØª ØŸ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯ÙØªØŸ عطار، Ú†Ù‡ Ú¯ÙØª ØŸ ØØ§Ùظ، Ú†Ù‡ Ú¯ÙØª ØŸ مولوی ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯ÙØª ØŸ کارآنهائیست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ پندارند ØŒ پژوهش علمی میکنند . بررسی دراین سلسله آثار، استوار براین اصلست Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ Ú†Ù‡ میگوید ØŸ مولوی Ú†Ù‡ میگوید ØŸ ØØ§Ùظ Ú†Ù‡ میگوید ØŸ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ú†Ù‡ میگوید ØŸ آن بررسیهای Ù« علمی خوانده شده » ØŒ استوار بر این زمینه ذهنی غلط است، Ú©Ù‡ ما امروزه ØŒ در تØÙˆÙ„ات Ùکری ØŒ از دیدگاهی بالاتر، Ùˆ ازبینشی گسترده تر، میتوانیم به سده های پیشین بنگریم، Ùˆ اÙکار گذشتگان را مرزبندی کنیم Ùˆ تعری٠کنیم . این غرورنابجا، یک خراÙÙ‡ Ùˆ Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ خام بیش نیست .
این گونه بررسیهای علمی ØŒ Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ انداختن Ùˆ زندانی کردن « روانهای بزرگی » است Ú©Ù‡ در « تنگنای زمان خود ØŒ در تنگنای عقیده Ùˆ دین ØØ§Ú©Ù… دراجتماع خود ØŒ در تنگنای ÙØ¶Ø§ÛŒ سیاسی Ùˆ اجتماعی خود » نمی گنجیدند . این « نا گنجیدنی بودن درتنگنای خود اجتماعی ØŒ خود سیاسی ØŒ خود دینی » ØŒ ویژگی هرانسانی هست ØŒ ولی آنها ØŒ این ویژگی را با دلیری Ùˆ جسارت ØŒ شناخته Ùˆ پرورده اند . چنانکه همین روشهای علمی Ùˆ منطق Ùˆ تÙکر، دراثر « نبود این دلیری » ØŒ پیآیندهای ضد علمی وضد آزادی دارد.
دانش ØŒ Ø³Ù„Ø§Ø ØªØ³Øª و، Ø³Ù„Ø§Ø ØŒ از نشان ٠مرد
« مردی» چو نیست ، به که نباشد ترا نشان
بسیارازاین سست دلان نامرد، Ú©Ù‡ برای بدست آوردن نان ونام وجاه ØŒ کاربرداسلØÙ‡ های دانش واندیشه را ÙØ±Ø§Ú¯Ø±Ùته اند ØŒ کارشان درÙلسÙÙ‡ Ùˆ سیاست Ùˆ اجتماع ØŒ جز خیانت به اندیشه Ùˆ Ù¾ÛŒØ´Ø±ÙØª Ùˆ آزادی نیست. درقیاس با این بندگی خواهان وبرده ÙØ·Ø±ØªØ§Ù† ØŒ مولوی ØŒ کسی است Ú©Ù‡ درغزلیاتش، « اصل ØØ³Ù† یا زیبائی » را تنها اصل پرستیدنی میداند ØŒ Ùˆ با تکیه براین اولویت زیبائی Ùˆ عشق ØŒ برقدرت وقهروخشونت ØŒ راه ٠« صنم پرستی» ØŒ یعنی Ú©ÙØ±ÙˆØ´Ø±Ú© را ازنو میگشاید . « سریره »، Ú©Ù‡ به معنای « زیبائی ÙˆÙØØ³Ù†Â» است ØŒ هم اینهمانی با « صنم = سیمرغ » دارد، وهم اینهمانی با « سرّ، یا بÙÙ† ÙˆÙØ·Ø±Øª انسان » دارد . «صریرا» Ú©Ù‡ درعربی به Ú¯Ù„ بوستان Ø§ÙØ±ÙˆØ² Ú¯ÙØªÙ‡ میشود، ومعرب همان « سریره » میباشد ØŒ Ú¯Ù„ Ø§Ø±ØªØ§ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ØŒ یعنی سیمرغ وصنم است. صنم Ø´Ú©Ù†ÛŒ مانند Ù…ØÙ…د، هرگز Ù†Ù…Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØª Ú©Ù‡ « الله » ØŒ از راه ٠تشبیه ØŒ صنم نامیده بشود .« صنم » درگوهرش، ضدیت تام با گوهر« الله »دارد، ونمیتوان یکی را بدیگری، تشبیه کرد . تعبیر صنم به الله ØŒ نه تنها یک Ú©ÙØ±Ø¢Ø´Ú©Ø§Ø±Ø§Ø³Øª ØŒ بلکه بی ارزش ساختن دلیری Ùˆ گستاخی Ùˆ بزرگی مولویست . صنم پرستی، نه تنها، تغییر رابطه « عبودیت Ùˆ تعظیم » با الله ØŒ به « عشق Ùˆ مواصلت » باصنم ØŒ خدای بزرگ ایران بود ØŒ بلکه ØŒ اقرار به وجود صنم یا خدا ØŒ در سرّ هرانسانی بود، Ú©Ù‡ هرگونه واسطه ای را، منتÙÛŒ Ùˆ بی Ù…ØØªÙˆØ§ میساخت . این یقین تزلزل ناپذیر به «غنای بی نظیر انسان» بود . این « یقین از سرچشمه نوآوری Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ بودن»است ØŒ Ú©Ù‡ ما برای Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† خود Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ خود درآینده لازم داریم ØŒ تا ازاین گدا خوئی کنونی بیرون آئیم .
بخدا ØµØ§ØØ¨ باغی، تو زهر باغ ØŒ Ú†Ù‡ دزدی
Ø¨ÙØ±ÙˆØ´ از رز٠خویشت ØŒ همه انگور ØÙ„الی
هله ای عشق Ø¨Ø±Ø§ÙØ´Ø§Ù† ØŒ گهرخویش براختر
که همه اختر وماهند و تو ، خورشید مثالی
دراندیشه های مولویست Ú©Ù‡ ضمیر Ùˆ منش ناگنجای انسان ØŒ Ú©Ù‡ بنیاد همان صنم پرستی، یا آئین سیمرغی بود، کش٠میشود . گنجانیدن اندیشه های مولوی Ùˆ ØØ§Ùظ Ùˆ عطار Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒØŒ دراین وآن مذهب ØŒ یا دراین Ùˆ آن ÙØ±Ù‚Ù‡ ومسلک تصو٠.... نه تنها علمی نیست ØŒ بلکه خیانت به بزرگی اینان Ùˆ بزرگی ÙØ®ÙˆØ¯ ٠انسانست . در بررسیهای من ØŒ کسی با چنین زرتشتی ØŒ وبا چنین ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ùˆ با چنین مولوی Ùˆ با چنین عطار Ùˆ ØØ§Ùظی کاری ندارد . در بررسیهای من ØŒ زرتشت ØŒ نا گنجیدنی در دین زرتشتی Ùˆ الهیات زرتشتی است . در بررسیهای من ØŒ مولوی نه Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ تنگ مولویه Ùˆ نه درتصو٠میگنجد، Ùˆ نه دراسلام میگنجد، Ùˆ نه نماینده « Ø±ÙˆØ Ø§Ø³Ù„Ø§Ù… » است . در بررسیهای من ØŒ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ ØŒ نه پیرو دین زرتشتی است ØŒ نه درتنگنای قالب اسلام Ùˆ تشیع میگنجد ØŒ نه در تنگنای ملیگرائی کنونی Ùˆ نه درتئوری سلطنت طلبی .در این بررسیها ØŒ ما با بزرگی Ùˆ ناگنجائی Ùˆ لبریزی تصویر ایرانی از انسان بطورکلی، درآثار مولوی Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ùˆ ØØ§Ùظ Ùˆ عطار،آشنا میشویم . ما چنین منش ÙØ±Ø§Ø®ÛŒ را برای ساختن آینده امان ØŒ برای پیدایش انسانی نوین ازخودمان ØŒ وبرای ساختن میهنی آباد Ùˆ جهانی شاد، لازم داریم .
گوئی خموش کن ،
..........................تو خموشم نمی هلی
هرموی را زعشق ، زبان میکنی
.........................................، مکن
------.....
مولوی چه میگوید ؟
Ø®Ø§Ù…ÙØ´ Ú©Ù‡ « مرغ Ú¯ÙØª من » ØŒ پرّد سبک ØŒ سوی چمن
« نبود گرو در Ø¯ÙØªØ±ÛŒ » ØŒ « Ø¯Ø±ØØ¬Ø±Ù‡ ای بنهاده ای »
ریشه ÙÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ این اندیشه بود Ú©Ù‡ « انسان، وجودیست همیشه آبستن، Ùˆ ناگنجا درخود وناگنجا درزمان» . این اندیشه، Ú©Ù‡ بهترین بیان « سرچشمه بودن همیشگی انسان، وناگنجا بودن انسان، درهر نظام Ùˆ قانون وشریعتی Ùˆ ØØ²Ø¨ÛŒ Ùˆ آموزه ای» است ØŒ Ùˆ درتضاد با همه « ادیان نوری» Ùˆ « همه دستگاههای قدرت » است ØŒ « گوهرنوآور انسان » را مینماید . انسان، سرچشمه اندیشه وعشق Ùˆ خیال Ùˆ زیبائی و« ساماندهی گیتی » است .
این مولوی بلخی بود Ú©Ù‡ این اندیشه را ØŒ Ú©Ù‡ هزاره ها طرد Ùˆ تبعید Ùˆ به خاک ÙØ±Ø§Ù…وشی سپرده شده بود ØŒ ازسر، زنده ساخت . مولوی از نو، ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ برآورد Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی، « صنم زیباروئی » هست Ú©Ù‡ هنگامی Ú©Ù‡ انسانی رخ اورا درخود ببوسد، آبستن به ØÙ‚یقت Ùˆ سعادت وشادی ورقص میشود . «
صنم » ØŒ همان « سن » ØŒ همان « سئنا » وهمان « سین» ØŒ یا همان « سیمرغی » است Ú©Ù‡ به جهان Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ها تبعید شده است .« Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ساختن سیمرغ » ØŒ تبعید « بÙÙ† وگوهرانسان، به ÙØ±Ø§Ù…وشی وبی اعتباری » بود . آنچه Ù…ØÙ…د میشکست ØŒ مولوی آنرا « ناشکستنی» میدانست. سیمرغ یا صنم ØŒ خوشه ای بود Ú©Ù‡ خود را درجهان Ù…ÛŒØ§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯ØŒ Ùˆ درهرچیزی، این « هسته» خود را میکاشت، تا « هست » میشد . ØØªØ§ « سـنـگ » ØŒ امتزاج Ùˆ اقتران این دواصل شمرده میشد، ودراصل، سنگ ØŒ نشان « پیوند جداناپذیرو عشق» بود ØŒ نه نماد Ù« سختدلی وقساوت » . ازاین رو Ùکردها، سنگ را، هم « کـچـه » مینامند ØŒ Ú©Ù‡ نام همین صنم میباشد، وهم « بردی» میخوانند، Ú©Ù‡ نام « نای » است، Ùˆ صنم، سن یا سئنا ،« نای به» و« زهدان Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡Â» است. شکستن صنم سنگی، از دیدگاه٠آنها ØŒ نابود ساختن « اصل عشق » ونÙÛŒ Ùˆ انکارآن بود .
مولوی میگوید Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی ØŒ لیلی ومجنونی هست. این تصویر« عشق ÙØ·Ø±ÛŒ ÙˆØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ خود Ø¢ÙØ±ÛŒÙ† » در هرانسانی بود، Ú©Ù‡ اصل نرینه Ùˆ اصل مادینه٠کیهانی ØŒ درهمه جانها Ùˆ درهمه انسانها، Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ شده است. ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران میگوید Ú©Ù‡: دربÙÙ† هرانسانی، صنم Ùˆ بهروز هست . صنم،سیمرغست، Ùˆ بهروز( روزبه ) یا بابک ØŒ دونام بهرام هستند . ØØ§Ùظ شیرازی ØŒ این دو را بنامهای « گلچهره » Ùˆ « اورنگ » میخواند . از عشق ورزی این دواصل کیهانی در سرّ خود انسان، انسان ØŒ میروید Ùˆ پیدایش Ù…ÛŒ یابد . «سرّ » Ú©Ù‡ همان « سریره » باشد ØŒ هم به معنای « اورنگ» است، Ú©Ù‡ بهرام باشد، Ùˆ هم به معنای« رنگین کمان» است، Ú©Ù‡ گلچهره، یا سیمرغ میباشد . « سرّ، یا سریره » ØŒ بÙÙ† عشق کیهانی درهرانسانی است . نه تنها عشق ورزی همیشگی ٠صنم Ùˆ بهروز، یا سیمرغ Ùˆ بهرام ØŒ دربÙÙ† هرانسانی ØŒ سرچشمه زایش Ùˆ رویش Ùˆ پیدایش تازه به تازه آن انسان هستند ØŒ بلکه همین صنم Ùˆ بهروز، بÙÙ† زمان، بÙÙ† گیتی هم هست ØŒ واین Ù…Ùهوم ØŒ آنچیزیست Ú©Ù‡ بنام « سکولاریته » ØŒ آرمان زندگی امروزه است . نوشوی، یا رستاخیز، Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران آنرا – ÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯- مینامید، پدیده آخرالزمانی نیست ØŒ بلکه همیشه، درشدن است .
خویشکاری انسان ØŒ آنست Ú©Ù‡ این بÙÙ† Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ ٠خویشتن را هم درخود، بجوید وبزایاند ØŒ Ùˆ هم ØŒ دایه ومامای وضع ØÙ…Ù„ « اندیشه Ùˆ نیکی Ùˆ بزرگی ومهروشادی Ùˆ بهروزی» از دیگران گردد . انسانهای دیگر، بیخبر ازآنند Ú©Ù‡ خود، به اندیشه Ùˆ به نیکی Ùˆ به بزرگی Ùˆ به مهرو شادی Ùˆ بهروزی، ØØ§Ù…له اند، ولی این مائیم Ú©Ù‡ باید، بجای وعظ اخلاق، Ùˆ تØÙ…یل عقیده ودین ٠خود ØŒ ØÙ‚یقت بی نظیر آنهارا بزایانیم . این کاررا نباید تنها به سقراط واگذاشت . سیمرغ ØŒ هنر دایگی ومامائی را درتخم هرانسانی Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù‡ است . وعظ کردن اخلاقی Ùˆ تبلیغ Ùˆ تØÙ…یل عقیده خود ØŒ پیآیند باورما ØŒ بر « عقیم بودن مردمان » است . جهاد دینی Ùˆ ایدئولوژیکی ØŒ استوار بر ایمان مجاهد Ùˆ ایدئولوگ ØŒ به عقیم بودن کامل انسانهاست . مولوی ØŒ همآهنگ با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ انسان را موجودی همیشه آبستن میشناخت .
کیست Ú©Ù‡ از زمزمه Ø±ÙˆØ Ù‚Ø¯Ø³
ØØ§Ù…له چون مریم آبست نیست
کیست که هرساعت، پنجاه بار
بسته آن طره چون شست نیست
چیست درآن مجلس بالای چرخ
ازمی وشاهد ، که دراین پست، نیست
Â«Ø±ÙˆØ Ù‚Ø¯Ø³ » را ایرانی «مرغ عیسی» میخواند ØŒ Ú©Ù‡ همان سیمرغ میباشد . مریم ØŒ یکباربه عیسی، آبستن شد ØŒ ولی درانسان توانائی آن هست Ú©Ù‡ Ù‡Ø±Ù„ØØ¸Ù‡ صدبارازاو آبستن گردد، و« مشیای» تازه ای بزاید . نام انسان Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ مشیا بود. Ù…Ø³ÛŒØ ØŒ همان مشیا Ùˆ ماشیه ایست Ú©Ù‡ از نطÙÙ‡ سیمرغ یا صنم ØŒ ازانسان ØŒ زاده میشود .
خرد Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ « اصل همیشه زاینده » هست، Ùˆ با عقل خشک Ùˆ تابع ØŒ وعقل ٠عصائی ØŒ Ú©Ù‡ تکیه به عصای مرجعیت این Ùˆ آن میکند ØŒ هزاران ÙØ±Ø³Ù†Ú¯ ÙØ§ØµÙ„Ù‡ دارد . « خرد همیشه آبستن به اندیشه »، « خرد همیشه نوزا » ØŒ همیشه ازآنچه درخود Ùˆ در دیگری ØŒ کهنه است ØŒ درد میبرد . ولی همیشه ازاین کهنه هاست Ú©Ù‡ با درد زه ØŒ زائیده میشود. چگونه یک اندیشه ØŒ کهنه میشود ØŸ همه درÙکرآنند Ú©Ù‡ برای « ماهی زنده وشناور اندیشه» ØŒ توری بیÙکنند ØŒ Ùˆ آنرا در دام بیاندازند . همه میخواهند ØÙ‚یقت زنده را ØŒ در دام « ØØ±Ù » Ùˆ در دام « نقش » ودر دام « مکتب Ùˆ شریعت Ùˆ آموزه Ùˆ راه مستقیم ... » انداخته ØŒ Ùˆ Ù…ØØ¨ÙˆØ³ Ùˆ تصر٠کنند . هرجا Ú©Ù‡ اندیشه ای بدام Ø§ÙØªØ§Ø¯ØŒ Ùˆ نقش ÙˆØØ±Ù ثابت Ùˆ Ø³ÙØª Ùˆ Ù…ØÚ©Ù… شد، کهنه میشود .
چنین اندیشه را هرکس ، نهد دامی به پیش وپس
گمان دارد که درگنجد ، به دام و شست ، اندیشه
چو هرنقشی که میجوید ، زاندیشه همی روید
تو مر هرنقش را مپرست و، خود بپرست اندیشه
جواهر ØŒ جمله ساکن Ø¨ÙØ¯ ØŒ همه همچون اماکن Ø¨ÙØ¯
شکاÙید این جواهر را Ùˆ ØŒ بیرون جست ØŒ اندیشه
جهان کهنه را بنگر ØŒ Ú¯Ù‡ÛŒ ÙØ±Ø¨Ù‡ ØŒ Ú¯Ù‡ÛŒ لاغر
که « درد کهنه » زان دارد ، که « نوزاد است اندیشه »
که درد زه ازآن دارد که « شه زاده ای » زاید
نتیجه ، سربلند آمد ، چو شد سربست ، اندیشه - مولوی
« شاه » نام سیمرغ بوده است، Ùˆ شهزاده،انسان یا روشنائی است .انسان، تخمیست Ú©Ù‡ پوست کهنه اش را ازهم Ù…ÛŒØ´Ú©Ø§ÙØ¯ ومیاندازد تا ازنو، بروید Ùˆ Ø¨Ø´Ú©ÙˆÙØ¯. انسان، موجود کهنه ایست که« تخم نوزا»و« خود Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´Â» ØŒ دردرونش ØŒ دوران آبستنی را میپماید، تا ازاین زهدان ٠تن ØŒ ازنو زاده شود . این تصویر، تصویر ٠زاده شدن درجهانی دیگر، ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ جهان نبود ØŒ بلکه تصویرنوشوی همیشگی اندیشه Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ùˆ بهروزی وشادی، درهمین جهان بود . « خرد همیشه آبستن » ØŒ همیشه از آنچه در خود Ùˆ در دیگری کهنه است ØŒ درد Ù…ÛŒ برد ØŒ چون جنین آبستن، در زهدان نمیگنجد . انسان ØŒ وجودیست درخود ناگنجا . انسان وجودیست Ú©Ù‡ نه Ø¯Ø±Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª Ùˆ واژه های کهنه ØŒ نه در رسوم Ùˆ شعائرکهنه ØŒ نه دربینشهای کهنه ØŒ نه درآموزه ای از بینش ØŒ میگنجد . ØÙ‚یقت ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، « اشــه » ØŒ یعنی « شیرابه ای Ø´Ú©Ù„ ناپذیر» است . کسی ØÙ‚یقت را دوست دارد ( = اشوزوشت هست، اشوزوشت ØŒ بهمن است Ú©Ù‡ خرد بنیادی هرانسانی است) Ú©Ù‡ شیرابه ØÙ‚یقت را درصورتی ØŒ وآموزه ای Ùˆ مکتبی Ùˆ شریعتی Ùˆ... نخشکاند Ùˆ تثبیت ننماید . هرچند Ú©Ù‡ این Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª ØŒ این بینشها ØŒ این آموزه ها ØŒ بکوشند Ú©Ù‡ انسان در درون آنها، بگنجد ØŒ ولی انسان ØŒ َگنج ناگنجیدنیست ØŒ واین تلاشهابرای « بستن پای انسان، بر میخ طویله ایمان به هرچیزی وکسی Ùˆ بینشی »، بجائی نمیرسد . ولی کهنه ØŒ همیشه زهدان نو است . انسان همیشه ازاین کهنه است Ú©Ù‡ با درد زه ØŒ زائیده میشود . انسان ØŒ خودیست نو Ú©Ù‡ تا خود کهنه اش را ازهم Ù†Ø´Ú©Ø§ÙØ¯ ØŒ پیدایش نمی یابد ØŒ وهمیشه خود٠کهنه اش ØŒ به نقش زهدان بودن ØŒ بسنده نمیکند، Ùˆ میکوشد Ú©Ù‡ زندان ابدیش شود . زهدان دیروزی ØŒ زندان امروزی میشود . مسئله ما ØŒ Ù†ÙØ±ÛŒÙ† کردن به کهنه ها Ùˆ زشت ساختن کهنه ها نیست ØŒ بلکه درک کهنه ها ØŒ به کردار، زهدان است . مسئله انسان ØŒ زائیده شدن از خود ٠کهنه است .مسئله اجتماع ØŒ زائیده شدن ازهویت کهنه اش میباشد . انسان ØŒ موجودیست Ú©Ù‡ در زهدان شدن، ØØ§Ù…له به آینده میشود . کسیکه عقیم شد، آینده Ùˆ ÙØ±Ø¯Ø§ ندارد ØŒ ولو هر روز، دم از آینده Ùˆ آینده نگری بزند . از روزی کهنگی ØŒ درد Ø¢ÙØ±ÛŒÙ† Ùˆ مصیبت میشود، Ú©Ù‡ نقش زهدانی خودرا کنارمی نهد ØŒ Ùˆ نقش « زندان ابدی » را به عهده میگیرد ØŒ Ùˆ میکوشد Ú©Ù‡ زندان Ùˆ Ù‚ÙØ³ را ØŒ بهشت Ùˆ آسمان Ùˆ آزادی ÙˆØÙ‚یقت، قلمداد کند . ما نیاز به کهنه هائی داریم Ú©Ù‡ میتوانند زهدان زاینده آینده شوند . ما نیاز به « خودی » داریم Ú©Ù‡ زهدان Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ خودی دیگرو نو، در ÙØ±Ø¯Ø§ گردد . ما از کهنه هائی Ú©Ù‡ مارا در زندان خود انداخته اند، Ùˆ آنرا جهان بزرگ Ùˆ جهان سعادت Ùˆ بینش ØÙ‚یقت میخوانند، خسته Ùˆ ملول شده ایم . ما میخواهیم از نو، خودی تازه ØŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ تازه ØŒ اندیشه ای تازه، مدنیتی تازه ØŒ بزائیم .
ما ازامروز ØŒ کنده نمیشویم ØŒ Ùˆ به ÙØ±Ø¯Ø§ Ùˆ به آینده ØŒ اÙکنده نمیشویم ØŒ بلکه از امروز، به ÙØ±Ø¯Ø§ Ùˆ آینده ØŒ تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یابیم .« خود» Ú©Ù‡ « خوا = تخم » باشد ØŒ ازخود ØŒ میروید، Ùˆ نو به نو، پوست میاندازد، Ùˆ خودی دیگرمیشود . ما امروز، آنچیزی هستیم Ú©Ù‡ از دیروز، از گذشته ØŒ به آن تØÙˆÙ„ ÛŒØ§ÙØªÙ‡ ایم . « گذشته بنیادی ما » ØŒ آنسان Ú©Ù‡ بسیاری Ù…ÛŒ پندارند ØŒ چندان هم درتاریخ ما نیست . آنچه درتاریخست ØŒ گذشته های مردنی هستند .امیر شاه ابو اسØÙ‚ØŒ وامیرمبارزالدین Ù…ØÙ…د Ù…Ø¸ÙØ²ÛŒ ،تاریخ Ùمرده ماست ØŒ ولی ØØ§Ùظ شیرازی Ú©Ù‡ هیچ مورخی ØŒ ØØªÛŒ یک کلمه درباره وجود جسمانی اوهم ننوشته، Ùˆ تاریخ تولد Ùˆ مرگش را هم کسی نمیداند، Ùˆ همه کارهای علمی ! Ù…Ù†ØØµØ± دراین ØØ¯Ø³ زنیهاست ØŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زاینده ماست. سلطان Ù…ØÙ…ود غزنوی متعصب ØŒ گذشته تاریخی ماست ØŒ ولی ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ توسی ØŒ «زهدان ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ » ماست . گذشته Ùˆ کهنه ای Ú©Ù‡ « زهدان باززائی Ùˆ نوزائی » است ØŒ از ÙØ±Ø§Ù‡Ù… آوردن ÙØ¢Ú¯Ø§Ù‡Ø¨ÙˆØ¯ تاریخی، پیدایش نمی یابد ØŒ بلکه ØØ§Ùظ Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ùˆ مولوی است . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ چیست ØŸ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ØŒ ÙØ±ÙˆØ²Ù‡ ناگنجا بودن یک جامعه وملت ØŒ در زمان Ùˆ مکان است . آنچه درتنگنای زمان تاریخی نمیگنجد ØŒ Ùˆ آنرا ازهم Ù…ÛŒØ´Ú©Ø§ÙØ¯ Ùˆ جامعه را بدان میکشاند، ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ آن جامعه است . تاریخ میمرد، Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ ازشکم آن زاده میشود . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ هرجامعه ای، بیان ØÙ‚یقتی Ùˆ بینشی است Ú©Ù‡ در زمان تاریخی ØŒ نمیگنجد .
ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما را مردان تاریخی ØŒ Ú†Ù‡ ØÚ©ÙˆÙ…تی ÙˆÚ†Ù‡ دینی، Ú†Ù‡ موبدان زرتشتی Ùˆ Ú†Ù‡ علما ÙˆÙقهای اسلامی ØŒ نساخته Ùˆ نپرورده اند . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما ØŒ روند ضد تاریخی است . کاستن ØØ§Ùظ Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ ومولوی، به « آنچه تاریخی است» ØŒ غصب « سرمایه Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ ازملت» است . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، برضد موبدان زرتشتی ØŒ Ú©Ù‡ آنرا درچهارصدسال ØÚ©ÙˆÙ…ت ساسانی، بنام « Ø¨ÙØª پرستی وصنم پرستی Ú©Ù‡ پرستش سیمرغ یا خرّم بود » ØŒ سرکوب Ùˆ Ø®ÙÙ‡ وریشه Ú©Ù† کردند ØŒ باز پس ازچیرگی عرب Ùˆ اسلام ÙˆÙقها Ùˆ علمای دین اسلام ØŒ رویاروبا اسلام وبا زرتشتیگری ØŒ ازدرون خاکسترخود ØŒ پروبال گشود .
تØÙˆÙ„ ØŒ یا « باز زائی ما» ØŒ باز زائی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒØ³Øª. درتلاشهای سیاسی سیاست بازان ØŒ ایران نوین، زاده نخواهدشد . Ù…Ø§ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ داریم Ú©Ù‡ همیشه برضد « تاریخسازان، Ùˆ آنچه خود را تاریخی ساخته » جنگیده است . تاریخ ما ØŒ گستره ایست Ú©Ù‡ قدرتمندان دینی Ùˆ سیاسی، غصب کرده اند، وکوشیده اند Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ مارا Ùقط به « آلت خود » بکاهند . چنانچه امروزه نیز« این آلت ساختن ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران Ø¯Ø±Ø§ØØ²Ø§Ø¨ ومکتب هاوشریعتها»ادامه دارد(بویژه درخارج Ú©Ù‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ØŒ تابع ØªØØ²Ø¨ است ). مسخسازی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران را ØŒ بنام « تØÙ‚یقات علمی با روش بیش Ø§Ø²ØØ¯ علمی ! » میستایند، Ùˆ برای Ø§ÙØªØ®Ø§Ø±ØŒ Ùˆ معرÙÛŒ ایران به دیگران ØŒ هزینه ها میکنند ØŒ Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه خود، بوئی از ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زنده Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ومردمی ایران نبرده اند، Ùˆ « خود» را نیز نمیشناسند، ولی این خودی را Ú©Ù‡ نمیشناسند، بدیگران، بزبان خارجی، معرÙÛŒ میکنند.
این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ماست Ú©Ù‡ باید تاریخی دیگر، نظامی دیگر ØŒ ÙلسÙÙ‡ ای دیگر ازنو Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ . تنها « آینده نگری » ØŒ بس نیست . مسئله بنیادی ما آنست Ú©Ù‡ ما ØŒ از امروزمان ØŒ از گذشته امان Ú©Ù‡ « درما هست » ØŒ Ùˆ ما ازآن بیخبریم ØŒ چگونه ÙØ±Ø¯Ø§ Ùˆ آینده بشویم ! چگونه از این بÙÙ† زاینده ای Ú©Ù‡ درما میجوشد Ùˆ ازآن بیخبریم ØŒ آینده Ùˆ خود نوین را Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒÙ… . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ØŒ نیروی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ÙØ®ÙˆØ¯Ù تازه است .
امروزه ، بسیار سخن از « آگاهبود تاریخی » و نبود آگاهبود تاریخی میرود، وانگاشته میشود که، نبود « آگاهبود تاریخی» ، گناه کبیره است ، وعلت العلل همه اشتباهکاریها و تکرار مداوم اشتباهاتست. آگاهبود تاریخی داشتن ، بسا نیست .
زبان ما ØŒ تØÙˆÙ„ هزاره ها روان Ùˆ منش Ùˆ ضمیر این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ را به ما انتقال داده است ØŒ Ùˆ این منش ØŒ مانند خون، در رگهای ما روانست . اینها ØŒ کاستنی به « آگاهبود تاریخی » نیستند . « هر واژه ای» ØŒ Ú©Ù‡ بارها مقتدران دینی Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…تی وسیاسی ØŒ در «عبارت Ùˆ جملاتی Ú©Ù‡ مانده » ØŒ معنائی واژگونه، به آن تØÙ…یل کرده اند ØŒ بیان این نبرد « ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما » با « تاریخ ما» است . ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ما ØŒ هرچند زیر معنای مسخشده « واژه ها» ØŒ مجبور به خاموشی بوده است ØŒ ولی همیشه Ø¯Ø±ÙØºØ§Ù† ودر غوغا هست. بدون درک این ضدیت ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ با تاریخ درایران ØŒ بدون درک این ضدیت٠سیمرغ سوخته Ùˆ خاکسترشده، Ú©Ù‡ نامش « ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Â» میباشد، Ø§Ø²ØØ±ÛŒÙ‚ زرتشتیگری واسلام ØŒ نوشتن٠تاریخ، یاری دادن به Ø®Ùقان وسرکوبی دوهزارساله ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایرانست .
این زمینه تاریک ØŒ Ú©Ù‡ درهرایرانی هست ØŒ همان زمینه ایست Ú©Ù‡ کاریز، یا ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ØÙ‚یقی ØŒ درآن میجوشد، Ùˆ روزی در گذراز دهلیزهائی Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ø²Ø´ را، هیاهوهای رویدادهای دینی وتاریخی وسیاسی ÙˆØØ²Ø¨ بازی، پوشانیده است، آهسته وخرامان ØŒ ازاین تاریکی، بیرون خواهد آمد ØŒ وهمه را Ø¨Ø´Ú¯ÙØª خواهد آورد.
دراین زمینه تاریکست که« بÙÙ† Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡Â» یا هومان، Ú©Ù‡ Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† سرّ Ùˆ « بیخودی » نامیده شد، Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است . این زمینه تاریک ØŒ تنها « تخته پرش ما به آینده » نیست . بلکه این زمینه تاریک ØŒ لایه های درهم ریخته Ùˆ درهم گداخته موادیست Ú©Ù‡ ØŒ بخشی ازآن « سرمایه » برای ساختن آینده است . ازاینرو باید این زمینه تاریک ضمیر را الک کرد ØŒ Ùˆ بخشی ازآن را که« داروهای نازاسازنده » است ØŒ دورریخت . به سخنی دیگر، ما باید خودمان را الک کنیم ،و دراین بیختن ØŒ سرمایه ای برای آینده Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒ بیابیم .Ùˆ این تنها « الک کردن بخش آگاه ما ØŒ بخش آگاهبود تاریخی Ùˆ ÙلسÙÛŒ Ùˆ عقاید دینی ما » نیست ØŒ بلکه « خاک بیزی ضمیر Ùˆ روان ناپیدای ماست » ØŒ Ú©Ù‡ « هسته وجودما » را تشکیل میدهد . « رد کردن گذشته Ùˆ آنچه گذشته است » میتواند Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ باشد ØŒ بشرط آنکه ما« شیوه رد کردن Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ » را بشناسیم . سدهاگونه میتوان یک چیز را رد کرد.ولی در ردکردن ØŒ « آنچه رد میشود» ØŒ سو Ùˆ راستا Ùˆ Ù…ØØªÙˆØ§ÛŒ اندیشه ای را Ú©Ù‡ پدیدارمیسازد ØŒ مشخص میسازد . بدینسان در اندیشه ای Ú©Ù‡ جانشین اندیشه ردشده Ù…ÛŒ نشیند ØŒ اندیشه رد شده با اندکی تغییر قیاÙه، موجود هست . Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† اندیشه نو، با ردکردن اندیشه های کهنه ØŒ ممکن نمیگردد . بÙÙ† وجود ما ØŒ چندان غنی وپرمایه ÙˆØ§ÙØ´Ø§Ù†Ù†Ø¯Ù‡ است Ú©Ù‡ نیاز به « ردکردن این Ùˆ آن » نداریم، تا به اندیشه خود برسیم ØŒ بلکه ما میتوانیم ØŒ اندیشه دیگرو جزآن ØŒ Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒÙ…ØŒ بدون آنکه کینه ورزی «رد کردن گذشته درآن » باشد . ما با این ضمیر Ùˆ روان نا پیدا Ùˆ ملموس ØŒ Ú©Ù‡ « بÙÙ† وجود ما، در زبان ما هست » ØŒ میتوانیم در اوستا ØŒ در بندهش ØŒ درگاتای زرتشت، درآثارسعدی Ùˆ نظامی Ùˆ ØØ§Ùظ Ùˆ عطاروغزلیات مولوی، بگردیم Ùˆ بجوئیم ØŒ Ùˆ با بیختن تازه به تازه آنها، « مایه های تازه برای ساختن آینده، ÙˆØ¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† ٠خودی تازه Ùˆ جامعه ای تازه » بیابیم . در این آثار، سرمایه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ ما، زیر خاکسترمسخسازیها ØŒ ØªØØ±ÛŒÙات Ùˆ واژگونه سازیها، پوشیده مانده است . ما « بدون سرمایه » ØŒ هیچ نیستیم . شرکت در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ جهانی ØŒ نیاز به « سرمایه بنیادی» دارد . با دست خالی نمیشود به این Ø¨Ø§Ø²Ø§Ø±Ø±ÙØª ØŒ Ùˆ با تقلید ازاین Ùˆ آن ØŒ Ùˆ وام کردن ازآن واین ØŒ عرض اندام کرد . این پنداشت خام را باید ازسر بیرون کنیم Ú©Ù‡ ما « میتوانیم آنچه هستیم Ùˆ آنچه بوده ایم » ØŒ لجن مال کرده ØŒ درآشغال دان تاریخ اÙکنیم ØŒ Ùˆ یک جا ØŒ بدون خودوگذشته خود ØŒ به آینده بجهیم . اÙکار اندیشمندان خارجی، Ú©Ù‡ ما به آن خود را میچسانیم ØŒ کمندهائی نیستندکه - هیچ را – با خود، به آینده بکشند . اندیشمندان خارجی، ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø§Ù† باز زائی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ غربند ØŒ Ùˆ نمیتوانند ØŒ مارا از« عقیم بودن Ùˆ نازا بودن» برهانند ! اینها Ø¨ÙØ±Ø¶ توانائیشان، میتوانند– کسی را Ú©Ù‡ با سرمایه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ هست – به آینده بکشند. کسی را Ú©Ù‡ زاینده هست ØŒ بیانگیزند Ùˆ بارور سازند . ولی ما ØŒ این ضمیر Ùˆ روان ناپیدای خود را Ú©Ù‡ در زبان ما ریشه دوانیده ØŒ نمیتوانیم ØŒ « هیچ بسازیم Ùˆ نادیده بگیریم » . با ننگ Ùˆ عار داشتن از« آگاهبود تاریخی » ØŒ میتوانیم پشت به آن کنیم Ùˆ آنرا لجن مال کنیم ØŒ ولی نمیتوانیم این ضمیر را، Ú©Ù‡ در Ú˜Ø±ÙØ§ÛŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒ زبان ما، ریشه دوانیده ØŒ بگسلانیم Ùˆ پاره کنیم Ùˆ دوربریزیم ØŒ چون دراین صورت، هیچ ازخودمان باقی نمی ماند.
ما باید خودمان به آینده برویم . ما باید خود Ù ÙØ±Ø¯Ø§Ø¦ÛŒÙ…ان را ازآنچه Ø¯Ø±Ú˜Ø±ÙØ§ÛŒ زاینده ما هست ØŒ Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†ÛŒÙ…. ما باید خودمان ØŒ آینده بشویم . ما باید آنچه Ø¯Ø±Ú˜Ø±ÙØ§ÛŒ خودمان ØŒ ازگذشته هست وزاینده هست بیابیم تا ازآن ØŒ ÙØ±Ø¯Ø§ ØŒ Ùوران کند . Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، هنر زائیدن هست ØŒ Ùˆ با « خلق کردن با امروقدرت » ÙØ±Ù‚ دارد .
بررسی اوستا Ùˆ گاتا Ùˆ بندهش Ùˆ شاهنامه Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ùˆ عطار Ùˆ مولوی Ùˆ ØØ§Ùظ ØŒ برای Ùهمیدن آنها نیست Ú©Ù‡ « آنها Ú†Ù‡ وچگونه در زمان خود ØŒ میاندیشیده اند» . این بررسی Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯ÙØª ØŸ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯ÙØªØŸ عطار، Ú†Ù‡ Ú¯ÙØª ØŸ ØØ§Ùظ، Ú†Ù‡ Ú¯ÙØª ØŸ مولوی ØŒ Ú†Ù‡ Ú¯ÙØª ØŸ کارآنهائیست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ پندارند ØŒ پژوهش علمی میکنند . بررسی دراین سلسله آثار، استوار براین اصلست Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ Ú†Ù‡ میگوید ØŸ مولوی Ú†Ù‡ میگوید ØŸ ØØ§Ùظ Ú†Ù‡ میگوید ØŸ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ú†Ù‡ میگوید ØŸ آن بررسیهای Ù« علمی خوانده شده » ØŒ استوار بر این زمینه ذهنی غلط است، Ú©Ù‡ ما امروزه ØŒ در تØÙˆÙ„ات Ùکری ØŒ از دیدگاهی بالاتر، Ùˆ ازبینشی گسترده تر، میتوانیم به سده های پیشین بنگریم، Ùˆ اÙکار گذشتگان را مرزبندی کنیم Ùˆ تعری٠کنیم . این غرورنابجا، یک خراÙÙ‡ Ùˆ Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ خام بیش نیست .
این گونه بررسیهای علمی ØŒ Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ انداختن Ùˆ زندانی کردن « روانهای بزرگی » است Ú©Ù‡ در « تنگنای زمان خود ØŒ در تنگنای عقیده Ùˆ دین ØØ§Ú©Ù… دراجتماع خود ØŒ در تنگنای ÙØ¶Ø§ÛŒ سیاسی Ùˆ اجتماعی خود » نمی گنجیدند . این « نا گنجیدنی بودن درتنگنای خود اجتماعی ØŒ خود سیاسی ØŒ خود دینی » ØŒ ویژگی هرانسانی هست ØŒ ولی آنها ØŒ این ویژگی را با دلیری Ùˆ جسارت ØŒ شناخته Ùˆ پرورده اند . چنانکه همین روشهای علمی Ùˆ منطق Ùˆ تÙکر، دراثر « نبود این دلیری » ØŒ پیآیندهای ضد علمی وضد آزادی دارد.
دانش ØŒ Ø³Ù„Ø§Ø ØªØ³Øª و، Ø³Ù„Ø§Ø ØŒ از نشان ٠مرد
« مردی» چو نیست ، به که نباشد ترا نشان
بسیارازاین سست دلان نامرد، Ú©Ù‡ برای بدست آوردن نان ونام وجاه ØŒ کاربرداسلØÙ‡ های دانش واندیشه را ÙØ±Ø§Ú¯Ø±Ùته اند ØŒ کارشان درÙلسÙÙ‡ Ùˆ سیاست Ùˆ اجتماع ØŒ جز خیانت به اندیشه Ùˆ Ù¾ÛŒØ´Ø±ÙØª Ùˆ آزادی نیست. درقیاس با این بندگی خواهان وبرده ÙØ·Ø±ØªØ§Ù† ØŒ مولوی ØŒ کسی است Ú©Ù‡ درغزلیاتش، « اصل ØØ³Ù† یا زیبائی » را تنها اصل پرستیدنی میداند ØŒ Ùˆ با تکیه براین اولویت زیبائی Ùˆ عشق ØŒ برقدرت وقهروخشونت ØŒ راه ٠« صنم پرستی» ØŒ یعنی Ú©ÙØ±ÙˆØ´Ø±Ú© را ازنو میگشاید . « سریره »، Ú©Ù‡ به معنای « زیبائی ÙˆÙØØ³Ù†Â» است ØŒ هم اینهمانی با « صنم = سیمرغ » دارد، وهم اینهمانی با « سرّ، یا بÙÙ† ÙˆÙØ·Ø±Øª انسان » دارد . «صریرا» Ú©Ù‡ درعربی به Ú¯Ù„ بوستان Ø§ÙØ±ÙˆØ² Ú¯ÙØªÙ‡ میشود، ومعرب همان « سریره » میباشد ØŒ Ú¯Ù„ Ø§Ø±ØªØ§ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ØŒ یعنی سیمرغ وصنم است. صنم Ø´Ú©Ù†ÛŒ مانند Ù…ØÙ…د، هرگز Ù†Ù…Ù¾Ø°ÛŒØ±ÙØª Ú©Ù‡ « الله » ØŒ از راه ٠تشبیه ØŒ صنم نامیده بشود .« صنم » درگوهرش، ضدیت تام با گوهر« الله »دارد، ونمیتوان یکی را بدیگری، تشبیه کرد . تعبیر صنم به الله ØŒ نه تنها یک Ú©ÙØ±Ø¢Ø´Ú©Ø§Ø±Ø§Ø³Øª ØŒ بلکه بی ارزش ساختن دلیری Ùˆ گستاخی Ùˆ بزرگی مولویست . صنم پرستی، نه تنها، تغییر رابطه « عبودیت Ùˆ تعظیم » با الله ØŒ به « عشق Ùˆ مواصلت » باصنم ØŒ خدای بزرگ ایران بود ØŒ بلکه ØŒ اقرار به وجود صنم یا خدا ØŒ در سرّ هرانسانی بود، Ú©Ù‡ هرگونه واسطه ای را، منتÙÛŒ Ùˆ بی Ù…ØØªÙˆØ§ میساخت . این یقین تزلزل ناپذیر به «غنای بی نظیر انسان» بود . این « یقین از سرچشمه نوآوری Ùˆ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ بودن»است ØŒ Ú©Ù‡ ما برای Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù† خود Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ خود درآینده لازم داریم ØŒ تا ازاین گدا خوئی کنونی بیرون آئیم .
بخدا ØµØ§ØØ¨ باغی، تو زهر باغ ØŒ Ú†Ù‡ دزدی
Ø¨ÙØ±ÙˆØ´ از رز٠خویشت ØŒ همه انگور ØÙ„الی
هله ای عشق Ø¨Ø±Ø§ÙØ´Ø§Ù† ØŒ گهرخویش براختر
که همه اختر وماهند و تو ، خورشید مثالی
دراندیشه های مولویست Ú©Ù‡ ضمیر Ùˆ منش ناگنجای انسان ØŒ Ú©Ù‡ بنیاد همان صنم پرستی، یا آئین سیمرغی بود، کش٠میشود . گنجانیدن اندیشه های مولوی Ùˆ ØØ§Ùظ Ùˆ عطار Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒØŒ دراین وآن مذهب ØŒ یا دراین Ùˆ آن ÙØ±Ù‚Ù‡ ومسلک تصو٠.... نه تنها علمی نیست ØŒ بلکه خیانت به بزرگی اینان Ùˆ بزرگی ÙØ®ÙˆØ¯ ٠انسانست . در بررسیهای من ØŒ کسی با چنین زرتشتی ØŒ وبا چنین ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ùˆ با چنین مولوی Ùˆ با چنین عطار Ùˆ ØØ§Ùظی کاری ندارد . در بررسیهای من ØŒ زرتشت ØŒ نا گنجیدنی در دین زرتشتی Ùˆ الهیات زرتشتی است . در بررسیهای من ØŒ مولوی نه Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ تنگ مولویه Ùˆ نه درتصو٠میگنجد، Ùˆ نه دراسلام میگنجد، Ùˆ نه نماینده « Ø±ÙˆØ Ø§Ø³Ù„Ø§Ù… » است . در بررسیهای من ØŒ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ ØŒ نه پیرو دین زرتشتی است ØŒ نه درتنگنای قالب اسلام Ùˆ تشیع میگنجد ØŒ نه در تنگنای ملیگرائی کنونی Ùˆ نه درتئوری سلطنت طلبی .در این بررسیها ØŒ ما با بزرگی Ùˆ ناگنجائی Ùˆ لبریزی تصویر ایرانی از انسان بطورکلی، درآثار مولوی Ùˆ ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ùˆ ØØ§Ùظ Ùˆ عطار،آشنا میشویم . ما چنین منش ÙØ±Ø§Ø®ÛŒ را برای ساختن آینده امان ØŒ برای پیدایش انسانی نوین ازخودمان ØŒ وبرای ساختن میهنی آباد Ùˆ جهانی شاد، لازم داریم .
گوئی خموش کن ،
..........................تو خموشم نمی هلی
هرموی را زعشق ، زبان میکنی
.........................................، مکن