جشن سبز سیزده بَد ر / اØمد پناهنده
پس بیهوده نیست Ú©Ù‡ سراسر زندگی مردم پهن دشت ایرانزمین بر بستر شاد خوانی Ùˆ شاد خواری Ùˆ شاد گویی Ùˆ شاد رقصی، سÙره شادمانی پهن کرده بود Ùˆ غم را در سرسرای کاشانه نیاکانمان مکانی نبوده است Ùˆ Øتی در مرگ عزیزان خود لباس سÙید Ù…ÛŒ پوشیدند Ùˆ باور داشتند Ú©Ù‡ شادمانی ÙروخÙته در عزیز از دست رÙته را باید در زندگان Ø´Ú©ÙˆÙا کرد Ùˆ به همین مناسبت سراسر ایام سال را با جشن Ùˆ سرور بدرقه Ù…ÛŒ کردند.
سبز بادا! سبز ٠سبز، جشن ٠بَد َر
عشق بادا! هر سرای، هر انجمن، در هر مقر
ای رÙیقان! در دیار ٠یار، کنید سیزده بَد َر
یادی از غربت نشینان را، در آن دشت و دمن آرید نظر
سبز بادا! سیزده ٠سبز ٠سرور
در گل و باغ و چمن، ایام را قدری مرور
ای دلا! ای جان ٠ما! ای روز ٠سبز! باغ ٠جوان
Øسرت ٠دیدار را بر ما گشا! خاک ٠وطن را پر غرور
تاریخ کهنسال ٠پر سÙرور Ùˆ غرور ایرانزمین، همانگونه Ú©Ù‡ در آثار ادیبان Ùˆ Ùرهنگ زنان Ùˆ مردان ایران آمده است، مشØون از شادی Ùˆ شادمانی Ùˆ جشن Ùˆ پایکوبی Ùˆ سرور است.
هرچند در طول تاریخ ٠ایران، بیگانه گان، به دÙعات ٠گوناگون بر این سرزمین تاختند Ùˆ کشتند Ùˆ خوردند Ùˆ بردند Ùˆ ویران کردند Ùˆ شادی Ùˆ شادمانی را بر مردم عزا نمودند. اما هر بار این Ùرهنگ شادی Ø¢Ùرین ٠پرشکوه ٠ایرانیان بوده است Ú©Ù‡ توانسته است بر هر Ú†Ù‡ غم Ùˆ اندو Ùایق آید Ùˆ شادی Ùˆ شادمانی را در هر سرایی جاری Ùˆ در هر مکانی ساری کند.
Ùˆ چنین است Ú©Ù‡ مردم ایران علی رغم هر گونه Ù…Øدویتی، جشن چهارشنبه سوری Ùˆ سپس نوروز جوان کننده ÛŒ طبیعت Ùˆ انسان را در عالی ترین Ø´Ú©Ù„ Ù Ù…Ùروض برگزار کردند Ùˆ شادی Ùˆ شادمانی را در جای جای ٠جان ٠جامعه در چهره ÛŒ هر جنبنده ای جار زدند Ùˆ غم Ùˆ اندوه را از جان Ùˆ دل ٠خود شستند Ùˆ چون صد٠شاداب شدند .
ایام ٠نوروز ٠سبز ٠پر غرور، آغازگر شادی طبیعت جاندار است Ùˆ هر روزش اقیانوس ٠شادمانی را در دل Ùˆ جان ٠عاشقان ٠زیبایی Ùˆ رعنایی، طرب انگیز Ùˆ مناظر ٠بی همتای سبزی Ùˆ طراوت را در چشمان هر بیننده ای نوازشی مخملین، سÙره ÛŒ شادمانی Ù…ÛŒ گستراند Ùˆ آواز جویباران در جنگل های ٠برهنه ÛŒ سبز Ùˆ آبشاران را در کوهساران، در گوش ها، آهنگی هارمونیک جاری Ù…ÛŒ کند.
جان Ùˆ جهان ٠جوان ٠جانان، جویباری از نسیم ٠آبشاران را در شریان وجودشان Ùرو Ù…ÛŒ دمند Ùˆ چهره های جوان را به لبخندی به Ú¯Ù„ Ùˆ گیاه Ùˆ قناری میهمان Ù…ÛŒ کنند.
این ارکستر شادمانی و شادکامی را مرزی نیست. و هر ایرانی با هر عقیده و مرامی به استقبال آن می شتابد.
هر چند هستند، خشک مغزان Ùˆ تاریک اندیشانی Ú©Ù‡ Ùرهنگ مرگ Ùˆ ناله Ùˆ ماتم Ùˆ سینه زنی را تبلیغ Ù…ÛŒ کنند تا از این طریق بر جهالت مردم سوار شوند Ùˆ از آنها سواری بگیرند. اما تیزاب Ùˆ الماس Ù Ùرهنگ گوهر Ø¢Ùرین ٠ایران، بقدری ØÙ„ کننده Ùˆ زلال است Ú©Ù‡ هیچ گرد Ùˆ غبار ٠جاهیلیت بر آمده از Ùرهنگ ٠مردابی را جذب کننده نیست.
کاÙÛŒ است Ùقط اندکی اندیشه کنیم Ú©Ù‡ چرا تا امروز علی رغم هر گونه Øمله Ùˆ هجوم دیوانه وار Ùˆ دد منشانه ÛŒ بیابان گردان Ùˆ صØرانشیانان ٠ضد ٠آزادی Ùˆ آبادی Ùˆ آبادانی Ùˆ جشن Ùˆ سرور Ùˆ شادمانی ØŒ نتوانستند این اعیاد شادی بخش را از Ùرهنگ ایران زمین بزدایند؟
زیرا به عقیده این قلم همواره در نبرد بین غم و شادی، اصالت با شادی است. به همین منظور بوده است که نیاکانمان از آغاز تاریخ، زندگی خود را با شادی و شادکامی آراستند.
پس بیهوده نیست Ú©Ù‡ سراسر زندگی مردم پهن دشت ایرانزمین بر بستر شاد خوانی Ùˆ شاد خواری Ùˆ شاد گویی Ùˆ شاد رقصی، سÙره شادمانی پهن کرده بود Ùˆ غم را در سرسرای کاشانه نیاکانمان مکانی نبوده است Ùˆ Øتی در مرگ عزیزان خود لباس سÙید Ù…ÛŒ پوشیدند Ùˆ باور داشتند Ú©Ù‡ شادمانی ÙروخÙته در عزیز از دست رÙته را باید در زندگان Ø´Ú©ÙˆÙا کرد Ùˆ به همین مناسبت سراسر ایام سال را با جشن Ùˆ سرور بدرقه Ù…ÛŒ کردند.
اکنون Ú©Ù‡ جشن شادمان ٠جهالت سوز چهارشنبه سوری را به کوری چشم ذلت پرستان در جای جای ٠جان ٠جامعه با شراره های آتش آراستیم Ùˆ پس از آن نوروز را با لبخند طبیعت Ùˆ Ú¯Ù„ Ùˆ گیاه به استقبال شتاÙتیم Ùˆ سرور Ùˆ شادمانی را در هر سرایی آواز انداختیم Ùˆ با قلوبی زدوده از دوده Ùˆ غم Ùˆ خشم Ùˆ کینه، تولد ٠پیامبر خرد، آشو زرتشت را در سرسرای ٠دیار ٠جانان ØŒ سرزمین ٠ایران، چلچراغ آویختیم. آماده Ù…ÛŒ شویم خروجی عاشقانه از کاشانه خود به دشت Ùˆ صØرا Ùˆ کوه Ùˆ کوهسار زنیم تا با طبیعت ٠سبز ٠پر طراوت در آمیزیم Ùˆ عطر ٠نرم ٠جوان کننده آن را بر خود Ùˆ در خود معطر کنیم.
این جشن معطر Ùˆ مطهر ٠طبیعت در Ùرهنگ ایرانی " سیزده بدر " نام دارد Ú©Ù‡ آن را در پایان تعطیلات ایام نوروز جشن Ù…ÛŒ گیرند.
Ùˆ Ú†Ù‡ نیکو منظر خواهد بود، ایرانیانی Ú©Ù‡ در هر جای این سرای گینی بسر Ù…ÛŒ برند، ØµØ¨Ø Ù¾Ù†Ø¬ شنبه را از خانه Ùˆ کاشانه خود خروجی عاشقانه بزنند Ùˆ مثل کبوتری گردن Ùراز، زیبایی Ùˆ رعنایی Ùˆ شیدایی طبیعت را چرخشی مستانه بزنند.
با قناریها بخوانند و با لبخند گلها، لبی به خنده باز کنند.
با آبشاران و جویباران در آمیزند و سینه به صخره کوهساران بسایند.
در شقایق زاران بخرامند و در لاله زاران لاله باران شوند.
در شالیزاران، عطر ٠معطر ٠تازه خوشه ÛŒ برنج را در جان Ùˆ دلشان Ùرو دهند Ùˆ در چای زاران، چای بهاره را به دمی نوش کنند.
در سبزه زاران بساط می و ساغر و باده پهن کنند و روز شادمان ٠سبز سیزده بَد َر را بَد َری جانانه کنند.
***
جشن سیزده بدر بی گمان در بین ما ایرانیان از زیبایی Ùˆ طراوت Ùˆ انگیزانندگی باشکوهی در چهره Ùˆ رخسار هر ایرانی، خود را جلوه ای از نشاط Ùˆ سÙرور Ùˆ سور Ùˆ شادمانی Ù…ÛŒ نشاند. بطوریکه در این روز، پیر Ùˆ جوان Ùˆ کودک از خانه بیرون Ù…ÛŒ زنند Ùˆ به دشت Ùˆ دمن Ùˆ کوه وصØرا روی Ù…ÛŒ آورند Ùˆ در کنار آبشاران Ùˆ جویباران، طراوت زندگانی جوان را، از طبیعت ٠با نشاط ٠سبز، در خود Ùرو Ù…ÛŒ دمند.
دخترکان ٠جوان ٠دم بخت، به آرزوی رسیدن به یار، در کنار جویبارها، بطور سمبلیک سبزه را گره Ù…ÛŒ زنند Ùˆ در درونشان، غوغای وصل ٠یار را Ùریاد Ù…ÛŒ کشند.
پسرکان، دزدانه معشوق ٠جگرسوز خود را به سیری دیده Ùˆ دل، نگاهی خجولانه اما عاشقانه Ù…ÛŒ کنند. دلی Ù…ÛŒ دهند Ùˆ جان معشوق را Ù…ÛŒ ربایند Ùˆ دست در دست هم در چمن زاران، خرمن ٠عطر ٠دل انگیز Ù Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ های بهاری را در جانشان Ùرو Ù…ÛŒ دمند Ùˆ طبق طبق عشق را بین خود تقسیم Ù…ÛŒ کنند.
این منظره Ùˆ تابلوی زیبای ٠جشن سیزده بدر را انتهایی نیست Ùˆ تا جایی Ú©Ù‡ چشمان Ù…ÛŒ بیند، صÙا Ùˆ عشق Ùˆ دلدادگی Ùˆ شادی Ùˆ شادمانی، صØنه گستر است.
هر گوشه ای از دشت Ùˆ دمن Ùˆ صØرا Ùˆ کوه، جمعی برای بَدَر کردن سیزده ÛŒ سال با ساز Ùˆ نقاره Ùˆ آواز Ù…ÛŒ رقصند Ùˆ خون رگ ٠تاک را در کام Ù…ÛŒ ریزند، ارغوان Ù…ÛŒ شوند Ùˆ Ùضای جشن را ارغوانی Ù…ÛŒ کنند.
طبیعت ٠سبز ٠شاداب، با عاشقان، نرد عشق Ù…ÛŒ بازد Ùˆ Ù„Øظه های زندگی را در کام آنها شکر بار Ù…ÛŒ کند.
آه ه ه ه
Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ گویم Ùˆ Ú†Ù‡ Øالی مرا به آن آخرین سیزده بدرم در لنگرود ٠جانم در پرواز است؟
12 Ùروردین سال 57 را با دوستان در " چمخاله "ØŒ با شوری به مستی شب ٠دریا گذراندیم، خوردیم Ùˆ نوشیدیم Ùˆ خواندیم Ùˆ رقصیدیم Ùˆ ماه Ùˆ ستاره را به تماشا نشستیم. Ùˆ شب را عاشقانه برای آماده شدن جشن سیزده بدر خوابیدیم.
سØرگاه، بیدار به سمت کوه لیلا، قدمی به سیری د Ù„ زدیم Ùˆ به کوه لیلا رسیدیم.
بساط خود را در شقایق زارن پهن کردیم و به انتظار رسیدن یار، گلها را بوییدیم تا گل ٠گلاب گونمان را پیدا کنیم.
همه جا سبز بود
همه جا گل بود
همه جا لاله بود
همه جا شقایق بود
همه جا طراوت بود
همه جا نسیم بود
همه جا عطر بود
Ø´Ú©ÙˆÙÙ‡ درختان گوجه سبز با دامن سÙیدشان، لباس عروسان را در دیدگان نوازش Ù…ÛŒ داد.
بوته های چای با برگهای جوانشان، بستر ٠سبز ٠کوه لیلا را معطر کرده بود Ùˆ مستی نوش چای بهاره را در جانمان Ùرو Ù…ÛŒ داد.
پرندگان ٠جنگلی Ùˆ کوهی، روز ٠شادمان ٠سیزده بَدَر ما را با نزدیک کردن منقارشان به یکدیگر جشن Ù…ÛŒ گرÙتند Ùˆ سیزده خودشان را با ما بدری عاشقانه Ù…ÛŒ کردند.
کبوتران اما گردن Ùرازتر از همیشه، معشوق جگرسوزشان را چرخشی مستانه Ù…ÛŒ زدند Ùˆ سیزده خود را پر غرور Ùˆ سرو قامت بَدَر Ù…ÛŒ کردند.
آبشاران را جنب Ùˆ جوشی عاشقانه بود Ùˆ بی قرار، قله های کوه را سقوطی شیداوار به دامنه Ùˆ بستر رودخانه Ù…ÛŒ زدند Ùˆ آواز ٠پر شکوه ٠کوهساران را در گوشها طنین Ù…ÛŒ اÙکندند Ùˆ جان را Ù…ÛŒ رباییدند Ùˆ در ارکستر خود شریک Ù…ÛŒ کردند.
شرشر جویباران را اما صÙایی دیگر بود. زیرا در کنار آن دلداده گان با پای برهنه در تندی آب خود را Ù…ÛŒ ساییدند Ùˆ چهره Ù…ÛŒ گشودند.
آسمان ٠صا٠و آبی با خورشیدی Ú©Ù‡ در بغل داشت، روشنایی جوان کننده را در جان طبیعت جاندار Ùرو Ù…ÛŒ نشاند Ùˆ نوازش ٠گرمای ٠مطلوب Ùˆ مطبوع خود را در تن ٠عاشقان Ù†Ùوذ Ù…ÛŒ داد.
گلهای ٠رنگارنگ ٠کوهستانی، Ùخر Ù…ÛŒ Ùروختند Ùˆ با تکان دان اندام خود، شهد عشق را در کام هر انسانی چون عسل شیرین Ù…ÛŒ کردند.
همه جا عشق بود و شور جوانی
همه جا رقص بود و آواز کوهستانی
همه جا شقایق بود Ùˆ گلهای صØرایی
همه جا چای زار بود و عطر دل انگیز بهاری
همه جا پرنده بود و پروانه و آواز قناری
همه جا رنگ بود Ùˆ سبز بود Ùˆ Ø¢Ùتابی
همه جا می بود و نوش بود و رسوایی
همه جا مستی ٠جوانی بود و دلدادگی و شیدایی
همه جا ...بود ...
آری سیزده ÛŒ مرا در آن سال ٠جوان ٠آÙتابی اینچنین بدر کردم Ùˆ سÙر به سوی غربت تنگ Ùˆ تلخ نمودم تا با دست پر برگردم.
اما دریغ Ùˆ درد Ú©Ù‡ دست ٠روزگار غدار چنان سیلی به بناگوشم نواخت Ú©Ù‡ مرا Ùرسنگها از وطنم دور کرد Ùˆ ظلم زمانه چنان شرایطی برایم ایجاد کرد Ú©Ù‡ سرزمینم را ازمن دریغ کردند. Ùˆ من در این سرای بیگانه با این قلم Ùˆ کاغذ مأنوس شدم Ùˆ تمامی ٠خوشیها، جوانیها، عاشقی ها، شادمانی ها Ùˆ خاطرات خود را از طریق آنها بازگو Ù…ÛŒ کنم.
Ùˆ قلم، این دوست ÙˆÙادار در این غربت ٠تلخ ٠تنهایی، آن چنان خدمتی به من Ù…ÛŒ کند Ú©Ù‡ مثل گردونه ÛŒ زمان، روی کاغذی Ú©Ù‡ زیر پایش Ùرش شده است، سÙر Ù…ÛŒ خورد Ùˆ به جلو Ù…ÛŒ رود Ùˆ در ادامه راه، سری به عقب برمی گرداند Ùˆ کوله بار گذشته را انباشت کرده Ùˆ سوار خود Ù…ÛŒ کند. تا این همزبانان، سازگاران Ùˆ عزیزان ٠مرا Ú©Ù‡ در ایران ٠جانم جا مانده اند به سمت جلو براند.
کوله باری از دلدادگان، دلباختگان، همزبانان که هریک تاریخی در زندگی من بوده اند.
هر Ù„Øظه از آن تاریخ بسان سلولی در وجودم زندگی Ù…ÛŒ کردند Ú©Ù‡ از تنم جدا شده Ùˆ در ایران ٠جانم، جا مانده است.
تکه های تنم که به ودیعه در آنجا گذاشتم تا روزی برگردم.
آری! این عزیزان را من برای اثبات برگشتنم در آنجا به امانت گذاشتم تا برگردم.
و بر می گردم، بر می گردم تا آن ها را در آغوش بگیرم و بوسه بارانشان کنم و سرم را روی شانه های آنها می گذارم و گریه های عیان و پنهان خودم را که سالها در گلویم چون استخوانی گیر کرده بود، از دریاچه چشمانم سرازیر می کنم و آن چنان زاری و زجّه سر می دهم که تمامی ایران صدای ناله جگر سوز مرا بشنوند.
و از جدایی نی ایی که آن را از ساقه اش ببریده اند، شکایت می کنم.
Ùˆ این دیدار وصل را با چشمان ٠تر Øکایت Ù…ÛŒ کنم.
تا اشکی که از دیده گانم سرازیر می شود – بشوید - همه کدورتها، دوریها، ناملایمتها را.
و جاری شود روی شانه ها و سپس، بریزد در جوی ها و جمع بشود در گودالها که در این مدت خالی بوده است و روان گردد از گودال ها به سوی نهرها و از نهرها به سمت رودخانه ها و از رودخانه ها به سوی دریا و دریغا که دریای مازندران بسته است...
در پایان ٠این جشن ٠شادمان ٠سبز و شادمانی گستر ٠سیزده بدر، ایام نوروز را بار دیگر به همه عاشقان ٠شادمانی و شادابی در ایرانزمین تبریک و تهنیت می گویم. باشد که نوروز دیگر را در ایران ٠جانمان با شکوه هر چه گسترده تر و به سیری دیده و دل در جای جای ٠جان ٠جامعه، جشن بگیریم و سیزده خود را در آن دیار جانان عاشقانه بَدَر کنیم.
چنین باد!
a_panahan@yahoo.de
www.apanahan.blogfa.com