برای زنان دیارم / دکتر اØمد پناهنده
تقدیم به همه سالار زنان ایرانزمین به مناسبت هشتم مارس، روز جهانی زن
آن هنگام وقتی Ú©Ù‡ صØنه دل آزار چهره خونین خواهرم رادیدم Ú©Ù‡ Ø®Ùّاشان شب، چنگال در تن Ùˆ صورتش کرده بودند تا تمامی جانش را بدرند.
دلم
تَرَک برداشت
----
تقدیم به همه سالار زنان ایرانزمین به مناسبت هشتم مارس، روز جهانی زن
ای داد! این خواهر من نیست Ú©Ù‡ این چنین بی رØمانه توسط گرگان درنده خو در زیر مشت Ùˆ لگد Ùˆ هزاران تهمت Ùˆ هتک Øرمت، به زور به داخل ماشین برده Ù…ÛŒ شود، در Øالی Ú©Ù‡ شیون سر Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ نمی خواهد؟
این خواهر تو نیست Ú©Ù‡ توسط دو جانور در Øالی Ú©Ù‡ روسری بر سرش نیست با لگد به داخل ماشین پرت Ù…ÛŒ شود؟
اینها خواهران ما نیستند Ú©Ù‡ هروز توسط اوباشان ٠شب پرست ØŒ ضد زیباییها، ضد رنگهای روشن Ùˆ ضد Ø¢Ùتاب، به گناهی Ú©Ù‡ نکردند Ùوج Ùوج دستگیر وتØقیر Ù…ÛŒ شوند؟
آن هنگام وقتی Ú©Ù‡ صØنه دل آزار ٠چهره خونین خواهرم رادیدم Ú©Ù‡ Ø®Ùّاشان شب، چنگال در تن Ùˆ صورتش کرده بودند تا تمامی جانش را بدرند.
دلم
تَرَک برداشت
جگرم
ز خون Ù¾Ùر شد
و سرشک
ازدریاچه ی چشمانم
جاری
تنم
لرزید
و التهاب
خواب را
از من
دریغ
دست خودم نیست
زیرا خود
سالهاست
که خونین جگرم
و درد
در دل ٠دگرگونم
انبار
و غم
در درونم
تلنبار
Ùˆ راستی گناهشان چیست Ú©Ù‡ این چنین بی Øرمتی Ùˆ ستم به آنها روا Ù…ÛŒ شود؟
مگر زیبایی در جامعه ممنوع است که اینچنین بر گلها، هجوم گراز گونه می برید؟
تو تØریک Ù…ÛŒ شوی به درک اسÙÙ„ØŒ برو خودت را نابود Ú©Ù† Ùˆ یا پائین تنه ات را Ú¯ÙÙ„ بگیر!
جامعه جوان ما گلها را دوست دارند و از بویشان لذت می برند
آواز پرندگان را بر جان، چنگ می نوازند
Ø¢Ùتاب را با چهره ÛŒ گشاده، آغوش Ù…ÛŒ گشایند
دریا را با بلورین اندام خود نوازش می دهند
صØرا را چون اسب سرکش، برهنه Ù…ÛŒ خرامند
شقایق زارن را عشق اÙشان، آتش Ùروزانند
جویباران را به نسیمی جانبخش؛ شادمانند
کوهساران را متانت Ùˆ وقار، سرÙرازند
آبشاران را در هم همه آبها، رقصانند
چایزاران را به بوی ٠معطر چای ٠بهاره، دست اÙشانند
برنجزاران را به طعم ٠رایØÙ‡ ÛŒ تازه- خوشه ÛŒ برنج، پایکوبانند
لاله زاران را به لطاÙت ٠گلبرگ Ù Ú¯Ù„ØŒ شاد Ùˆ شادابند
چمن زاران را به بوسه ای از یار، در انتظارند
بهاران را در باغ ٠پر درخت ٠انار میهمانند
آنوقت شما بی Øرمتان، بر خواهران ٠من Ùˆ ما Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ درید Ùˆ اشک به چشمان ٠آنها Ù…ÛŒ آورید؟
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی زیبایی یعنی چه؟
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی شیدایی یعنی چه؟
تو چی می دانی رعنایی یعنی چه؟
تو چی می دانی شادابی یعنی چه؟
توچی می دانی دلربایی یعنی چه؟
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی رسوایی یعنی چه؟
تو چی می دانی عشق یعنی چه؟
وقتی که در مغزت، انبانی از تیرگی، اندیشه ات را چون زغال سیاه کرده است، قدر گل را چون خار ٠بیابان می پنداری و از رنگها، سیاهی شب را به دل و جان مرده ات، دوستدار .
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی Ú©Ù‡ رنگهای روشن، شاداب کننده دیده Ùˆ دل هستند Ùˆ با Ø¢Ùتاب دمساز؟
تو چی می دانی بستر ٠آبی ٠دریا، نوازشگر ٠تن ٠مخمل گون ٠زیبایی سالاران را در انتظار است؟
Ùˆ تو با چهره ÛŒ مالیده از Ú¯ÙÙ„ØŒ باتلاق ٠جنون ٠شب را منتظر، تا بر سر بکوبی Ùˆ زوزه شوم ازØنجره ÛŒ بیمار، بیرون.
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی Ú©Ù‡ لطاÙت چیست Ùˆ جویباران، پای ٠برهنه ÛŒ پریوشان را آه Ù…ÛŒ کشند تا نسیم ٠جانبخشش را در جان Øیات Ùرو دمند؟
و تو آنوقت در مرداب لانه داری و باتلاق پرست
Ù…ÛŒ خواهی با دشنه Ùˆ درÙØ´ خواهران ٠ما را در باتلاق ٠تیرگی Ùرو ببری؟
کسانی که از میان پرندگان به کلاغ سیاه عشق می ورزند، روزگار پیرامون را سیاه و تیره تار می خواهند.
به همین منظور است Ú©Ù‡ زیباییها را در گونی سیاه Ù…ÛŒ پیچند تا تیره Ú¯ÛŒ را Øاکم گردانند.
بیهوده نیست Ú©Ù‡ بیشتر ایام سال را با سوگواری Ùˆ سیاهپوشی Ùˆ گریه Ùˆ ناله Ùˆ بر سر Ú©ÙˆÙتن، به عزا Ù…ÛŒ نشینند.
Ùرهنگ مرگ سالاری، شهید پروری Ùˆ عاشورایی، Øقا، Ùرهنگ ٠بی مایگان ٠زن ستیز Ùˆ زیبایی Ú©Ø´ است Ú©Ù‡ از مکتب بیابان گردان، چون خزان سرد Ùˆ سیاه، چنگال ٠خود را اختابوس وار در بهار ٠جان سرزمین ٠اهورایی ٠زیبایی سالار Ùˆ زن سرور ٠ایران Ùرو برده است.
Ùˆ اما تو Ùˆ شما Ú©Ù‡ امروز اینچنین تیغ ٠جهالت بر صورت Ùˆ تن خواهرانمان Ù…ÛŒ کشید Ùˆ با لگد جنون، تن ضعی٠و Ù†Øی٠آنان را کبود Ù…ÛŒ کنید، باید بدانید Ú©Ù‡:
زنان ما مادران و خواهرانی چون ماندانا، رکسانا، پروچیستا، دقدو، منیژه، شیرین، آناهیتا، میترا، طاهره قره العین و ...داشتند و با زهرا و زینب و ام کلثوم و سکینه و رقیه و راضیه و ... هیچ تناسبی نداشتند و با آنها بیگانه بودند.
خواهران Ùˆ مادران ما بر تخت پادشاهی تکیه Ù…ÛŒ زدند Ùˆ یک امپراتوری عظیم را رهبری Ù…ÛŒ کردند Ùˆ با خانه نشستن Ùˆ یا Ùقط امیال مردان را بر آورده کردن، بیگانه بودند.
زنان ما با لباس Ùاخر Ùˆ آرایشی بی همتا با گیسوانی آراسته چون رودخانه ای جاری بر گردن Ùˆ شانه، با عطر ٠معطر گلهای خوشبو در جامعه Ù…ÛŒ خرامیدند Ùˆ آن را زیر نگین خود داشتند Ùˆ از لباس زمخت Ùˆ تیره Ùˆ تار ٠صØرا نشینان Ú©Ù‡ خودشان را در چادر Ùˆ چاقچور به بند کشیده بودند Ùˆ چهره Ùˆ موهایشان، رنگ Ø¢Ùتاب نمی دید، بیزار Ùˆ بیگانه بودند.
زنان ما نمادشان آتش و روشنایی بود و نور را می بلعیدند و شب را خوار و زبون می داشتند.
و امروز تو و شما به خواهرم به مادرم به خواهران و مادرانمان هجوم می بری که در گونی سیاه بروند و شب را دمساز؟
زن ایرانی هرگز به چنین Ø®Ùّتی تن نمی دهد Ú©Ù‡ شما به اجبار سعی دارید، آن را تØمیل کنید.
زن ایرانی آزاده بوده است و می خواهد آزاده باشد. باورندارید؟
به تاریخ رجوع کنید!
اما اÙسوس Ú©Ù‡ مشتی پا برهنه ÛŒ زیبایی Ú©Ø´ بر بهار ٠بهشت ٠بوستان ٠ایرانزمین تاختند، گلها را پر پر کردند، زیباییها را به بند کشیدند Ùˆ زنان سالار ٠ما را تا به قدرت رسیدن رضا شاه در گونی ٠سیاه پیجاندند Ùˆ همه Øقوق اجتماعی را از آنها سلب کردند.
این زنان Ú©Ù‡ امروز توسط جاهلان Ùˆ رهروان آن بیابانگردان اینچنین مورد ظلم Ùˆ ستم Ùˆ هتک Øرمت قرار Ù…ÛŒ گیرند، دختران آن مادرانی هستند Ú©Ù‡ در 17 دی 1314 Øجاب دست Ùˆ پا گیر را از سر Ùˆ تن خود دریدند Ùˆ به Ø¢Ùتاب سلام کردند.
دختران آن مادرانی هستند Ú©Ù‡ با مبارزاتشان از ØÙ‚ انتخاباب کردن Ùˆ انتخاب شدن در 6 اصل اولیه ÛŒ انقلاب سÙید در ششم بهمن ماه 1341 برخوردار شدند.
دختران آن مادرانی هستند که بر مسند وزارت تکیه زدند و ملکه ایرانزمین شدند.
چگونه به شما زیبایی گریزان بگویند که نمی خواهند روسری بر سر بگذارند و کنیز وار در خانه بند شوند؟
مگر نمی بینید Ùریاد Ù…ÛŒ کشند Ú©Ù‡ نمی خواهند؟
مگر نمی بینید Ú©Ù‡ با این همه بگیر Ùˆ ببند Ùˆ تØقیر Ùˆ هتک Øرمت، هر روز بیشتر از پیش بر Øجاب اجباری شما هجوم Ù…ÛŒ آورند Ùˆ خواهران زینب شما را بیگانه Ù…ÛŒ پندارند؟
بس کنید این معرکه ی زن آزاری را!
جمع کنید بساط خود را!
ببرید اسلامتان را از این خانه!
کنید گم! گورتان را!
تا Ú©ÛŒ Øقه بازی؟
تا کی ظلم؟
تا کی دروغ؟
تا Ú©ÛŒ خراÙات سالاری؟
تاکی Ùرو بردن مردم در چاه جمکران؟
اما با همه این ظلم Ùˆ ستم Ùˆ نامردمی، بدانید Ú©Ù‡ دوره شما هم توسط همین زنان Ú©Ù‡ امروز زیر مشت Ùˆ لگد Ùˆ تØقیر Ùˆ اهانت وهتک Ù Øرمت ٠شما خرد Ùˆ له Ù…ÛŒ شوند، به پایان برده Ù…ÛŒ شود.
Ùˆ امروز این سالار زنان، پایان دوره خدعه Ùˆ نیرنگ Ùˆ نامردمی شما را در سراسر ایران با دریدن Øجاب اجباری اعلام کردند.
آری:
این پیام را از Øلقوم پر ازدرد ٠آن شیر زنانی Ú©Ù‡ بر تاریکی هجوم برده اند، در غالب شعر گیلکی پائین Ú©Ù‡ به همین منظور سروده شده است Ù…ÛŒ توان دید.
ولی دÙونَم، شیمÙÙ‡ دوره، به Ù…ÙŽÙ‡ سر ( ولی Ù…ÛŒ دانم Ú©Ù‡ دوره شما بسر آمده است )
شیمÙÙ‡ موش مردگی، خدعه به مه سر ( Ùˆ دوره موش مردگی Ùˆ خدØÙ‡ تان بسر آمده است )
مردم د٠Øر٠٠مÙت ٠گوش نوکونن ( دیگر مردم به ØرÙهای Ù…Ùت، گوش نمی کنند )
امروز، مردم، آخوند Ù Ù¾Ùشت کونن ( بلکه امروز، مردم به آخوندها پشت کردند Ùˆ Ù…ÛŒ کنند )
د٠Øسین وسین گریه نوکونن ( دیگر برای " Øسین " گریه نمی کنند )
عربون وسین ناله نوکونن ( برای عربها عزاداری و ناله نمی کنند )
د٠روزه و نماز نیه عبادت ( دیگر روزه و نماز، عبادت نیستند )
د٠مسجد شون، نیه مردم ٠عادت ( مسجد رÙتن، دیگر، عادت مردم نیست )
د٠ریش و پشم نیه الگوی ٠مردم ( ریش و پشم، دیگر الگوی مردم نیست )
مکّه، امروز نیه قبله ÛŒ مردم ( Øتی مکّه دیگر قبله مردم نیست )
چادر Ùˆ روسری، گوره، کونن، Ú¯ÙÙ… ( چادر Ùˆ روسری، گورشان را Ú¯Ù… Ù…ÛŒ کنند )
هر کس، آخوند بَبون، باید بشون قم ( هر کس آخوند باشد Ùˆ یا چون آخوند Ùکر کند باید برود قم )
د٠گل، بیرون هَنه، از توی ٠گلزار ( کم کم، گل از توی گلزار، سَرَک می کشد و بیرون می آید )
عل٠٠هرز، مینه، توی ٠چمن زار ( عل٠های هرزه، دیگر در چمن زار شانسی ندارند و می میرند )
د٠شادی، جای ٠دل تنگین ٠گینه ( دیگر این شادی است که جای دلتنگی ها را می گیرد )
یواش٠خنده، لبون ٠سر، نشینه ( پس از آن خنده به آرامی روی لبان می نشیند )
عاشق، با معشوقش، د٠ترس ندانن ( در این شرایط دیگر عاشق با معشوقش، هیچ ترسی ندارند )
بیرون، با هم شونن، سر خر ندانن ( با هم بیرون Ù…ÛŒ روند Ùˆ دیگر سرخری نیست Ú©Ù‡ مزاØمشان شود )
کنار ٠آب، با هم، آب بازی کونن ( در کنار آب، Ùارغ از داغ ودرÙØ´ Ùˆ هتک Ù Øرمت، آب بازی Ù…ÛŒ کنند )
آب ٠میون، زیر Ùآب، جووÙÙ†ÛŒ کونن ( هنگام شنا کردن بر روی Ùˆ زیر آب، جوانی های دوران عشق سالار را انجام Ù…ÛŒ دهند )
تو Ø¢Ùتو، ریگه ٠سر، درازه Ù†ÙÙ‡ نن ( توی Ø¢Ùتاب، روی شن داغ، در از Ù…ÛŒ کشند )
لباس در بارده، جون برهنه Ù†ÙÙ‡ نن ( تمامی پوشش خود را از تن در Ù…ÛŒ آورند Ùˆ لخت به Ø¢Ùتاب سلام Ù…ÛŒ کنند )
قشنگ پیرهن ٠رنگ وارنگ دو کونن ( پیراهن ٠قشنگ ٠رنگین می پوشند )
خیابان راه شونن، Ù‡ÛŒ غمزه کونن ( در خیابانها Ùارغ البال، قدم Ù…ÛŒ زنند Ùˆ غمزه Ù…ÛŒ Ùروشند )
آها لاکو، خرÙتی Ùˆ خراÙات ( آری: دختر ٠زیبا! خراÙات Ùˆ خراÙات سالاری )
گوما کونه، گوره، بعد با مکاÙات ( با مکاÙات ٠در خور، گورشان را Ú¯ÙÙ… Ù…ÛŒ کنند)
وقتی Ùنا بَه بون، جهل Ùˆ جهالت ( این را بدان! وقتیکه جهل Ùˆ جهالت، Ùنا Ùˆ نابود بشود )
اونه جا سر هَنه، عقل و درایت ( جای آن را عقل و درایت می گیرد و نهادینه می شود)
Ú©Ù… Ú©Ù… عاقل بونیم، عاقل موجینیم ( Ú©Ù… Ú©Ù… در این شرایط Ù Øاکمیت ٠عقل، عاقل Ù…ÛŒ شویم Ùˆ عاقلانه Øرکت Ù…ÛŒ کنیم )
Ú©Ù… Ú©Ù… بیدار بونیم، د٠خواب نَبونیم ( Ùˆ Ú©Ù… Ú©Ù… بیدار Ù…ÛŒ شویم Ùˆ دیگر به آن خوابی Ú©Ù‡ 1400 سال پیش رÙته بودیم، نمی رویم )
هزار Ùˆ چهارصد سال، خمار ٠خواب بیم ( هزار وچهارصد سال در خمار ٠خواب ٠خراÙات بودیم )
امی چشمون باز بو، اما تو خواب بیم ( هرچند چشم هایمان باز بود اما در نشئه آن خواب بودیم )
خواباودن اَمَره، همه بَبوردن ( ما را خواب کردند و بعد همه چیز ما را بردند )
هر چی داشتیم، هَمَه، غارت بَبوردن ( هر چه اندوخته بودیم، همه را غارت کردند و بردند )
امی خاکه، هَمَه، پار پاره بَودَن ( سرزمین ما را پاره پاره کردند )
امی باغ Ù Ú¯Ù„ ÙØŒ ویرونه بَودَن ( تمامی باغ Ù Ú¯Ù„ ٠ما را ویرانه کردند )
د٠بَسّه خواب، بی یه بیداری، بَی سیم ( دیگر بس است خواب، بیاییم از این پس بیدار بمانیم )
هوشیار بَبیم، هیتو، هوشیاری بَی سیم ( هوشیار باشیم و همیشه هوشیار و بیدار بمانیم )
چقدر خوبه، آدم، بیداری بَی سه ( چقدر خوب است که آدم بیدار باشد )
دنیا، بیدار بَی نَه، خماری نَی سه ( با چشم ٠باز دنیا را ببیند ودر خمار خواب نباشد )
www.apanahan.blogfa.com
a_panahan@yahoo.de
آن هنگام وقتی Ú©Ù‡ صØنه دل آزار چهره خونین خواهرم رادیدم Ú©Ù‡ Ø®Ùّاشان شب، چنگال در تن Ùˆ صورتش کرده بودند تا تمامی جانش را بدرند.
دلم
تَرَک برداشت
----
تقدیم به همه سالار زنان ایرانزمین به مناسبت هشتم مارس، روز جهانی زن
ای داد! این خواهر من نیست Ú©Ù‡ این چنین بی رØمانه توسط گرگان درنده خو در زیر مشت Ùˆ لگد Ùˆ هزاران تهمت Ùˆ هتک Øرمت، به زور به داخل ماشین برده Ù…ÛŒ شود، در Øالی Ú©Ù‡ شیون سر Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ نمی خواهد؟
این خواهر تو نیست Ú©Ù‡ توسط دو جانور در Øالی Ú©Ù‡ روسری بر سرش نیست با لگد به داخل ماشین پرت Ù…ÛŒ شود؟
اینها خواهران ما نیستند Ú©Ù‡ هروز توسط اوباشان ٠شب پرست ØŒ ضد زیباییها، ضد رنگهای روشن Ùˆ ضد Ø¢Ùتاب، به گناهی Ú©Ù‡ نکردند Ùوج Ùوج دستگیر وتØقیر Ù…ÛŒ شوند؟
آن هنگام وقتی Ú©Ù‡ صØنه دل آزار ٠چهره خونین خواهرم رادیدم Ú©Ù‡ Ø®Ùّاشان شب، چنگال در تن Ùˆ صورتش کرده بودند تا تمامی جانش را بدرند.
دلم
تَرَک برداشت
جگرم
ز خون Ù¾Ùر شد
و سرشک
ازدریاچه ی چشمانم
جاری
تنم
لرزید
و التهاب
خواب را
از من
دریغ
دست خودم نیست
زیرا خود
سالهاست
که خونین جگرم
و درد
در دل ٠دگرگونم
انبار
و غم
در درونم
تلنبار
Ùˆ راستی گناهشان چیست Ú©Ù‡ این چنین بی Øرمتی Ùˆ ستم به آنها روا Ù…ÛŒ شود؟
مگر زیبایی در جامعه ممنوع است که اینچنین بر گلها، هجوم گراز گونه می برید؟
تو تØریک Ù…ÛŒ شوی به درک اسÙÙ„ØŒ برو خودت را نابود Ú©Ù† Ùˆ یا پائین تنه ات را Ú¯ÙÙ„ بگیر!
جامعه جوان ما گلها را دوست دارند و از بویشان لذت می برند
آواز پرندگان را بر جان، چنگ می نوازند
Ø¢Ùتاب را با چهره ÛŒ گشاده، آغوش Ù…ÛŒ گشایند
دریا را با بلورین اندام خود نوازش می دهند
صØرا را چون اسب سرکش، برهنه Ù…ÛŒ خرامند
شقایق زارن را عشق اÙشان، آتش Ùروزانند
جویباران را به نسیمی جانبخش؛ شادمانند
کوهساران را متانت Ùˆ وقار، سرÙرازند
آبشاران را در هم همه آبها، رقصانند
چایزاران را به بوی ٠معطر چای ٠بهاره، دست اÙشانند
برنجزاران را به طعم ٠رایØÙ‡ ÛŒ تازه- خوشه ÛŒ برنج، پایکوبانند
لاله زاران را به لطاÙت ٠گلبرگ Ù Ú¯Ù„ØŒ شاد Ùˆ شادابند
چمن زاران را به بوسه ای از یار، در انتظارند
بهاران را در باغ ٠پر درخت ٠انار میهمانند
آنوقت شما بی Øرمتان، بر خواهران ٠من Ùˆ ما Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ درید Ùˆ اشک به چشمان ٠آنها Ù…ÛŒ آورید؟
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی زیبایی یعنی چه؟
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی شیدایی یعنی چه؟
تو چی می دانی رعنایی یعنی چه؟
تو چی می دانی شادابی یعنی چه؟
توچی می دانی دلربایی یعنی چه؟
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی رسوایی یعنی چه؟
تو چی می دانی عشق یعنی چه؟
وقتی که در مغزت، انبانی از تیرگی، اندیشه ات را چون زغال سیاه کرده است، قدر گل را چون خار ٠بیابان می پنداری و از رنگها، سیاهی شب را به دل و جان مرده ات، دوستدار .
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی Ú©Ù‡ رنگهای روشن، شاداب کننده دیده Ùˆ دل هستند Ùˆ با Ø¢Ùتاب دمساز؟
تو چی می دانی بستر ٠آبی ٠دریا، نوازشگر ٠تن ٠مخمل گون ٠زیبایی سالاران را در انتظار است؟
Ùˆ تو با چهره ÛŒ مالیده از Ú¯ÙÙ„ØŒ باتلاق ٠جنون ٠شب را منتظر، تا بر سر بکوبی Ùˆ زوزه شوم ازØنجره ÛŒ بیمار، بیرون.
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی Ú©Ù‡ لطاÙت چیست Ùˆ جویباران، پای ٠برهنه ÛŒ پریوشان را آه Ù…ÛŒ کشند تا نسیم ٠جانبخشش را در جان Øیات Ùرو دمند؟
و تو آنوقت در مرداب لانه داری و باتلاق پرست
Ù…ÛŒ خواهی با دشنه Ùˆ درÙØ´ خواهران ٠ما را در باتلاق ٠تیرگی Ùرو ببری؟
کسانی که از میان پرندگان به کلاغ سیاه عشق می ورزند، روزگار پیرامون را سیاه و تیره تار می خواهند.
به همین منظور است Ú©Ù‡ زیباییها را در گونی سیاه Ù…ÛŒ پیچند تا تیره Ú¯ÛŒ را Øاکم گردانند.
بیهوده نیست Ú©Ù‡ بیشتر ایام سال را با سوگواری Ùˆ سیاهپوشی Ùˆ گریه Ùˆ ناله Ùˆ بر سر Ú©ÙˆÙتن، به عزا Ù…ÛŒ نشینند.
Ùرهنگ مرگ سالاری، شهید پروری Ùˆ عاشورایی، Øقا، Ùرهنگ ٠بی مایگان ٠زن ستیز Ùˆ زیبایی Ú©Ø´ است Ú©Ù‡ از مکتب بیابان گردان، چون خزان سرد Ùˆ سیاه، چنگال ٠خود را اختابوس وار در بهار ٠جان سرزمین ٠اهورایی ٠زیبایی سالار Ùˆ زن سرور ٠ایران Ùرو برده است.
Ùˆ اما تو Ùˆ شما Ú©Ù‡ امروز اینچنین تیغ ٠جهالت بر صورت Ùˆ تن خواهرانمان Ù…ÛŒ کشید Ùˆ با لگد جنون، تن ضعی٠و Ù†Øی٠آنان را کبود Ù…ÛŒ کنید، باید بدانید Ú©Ù‡:
زنان ما مادران و خواهرانی چون ماندانا، رکسانا، پروچیستا، دقدو، منیژه، شیرین، آناهیتا، میترا، طاهره قره العین و ...داشتند و با زهرا و زینب و ام کلثوم و سکینه و رقیه و راضیه و ... هیچ تناسبی نداشتند و با آنها بیگانه بودند.
خواهران Ùˆ مادران ما بر تخت پادشاهی تکیه Ù…ÛŒ زدند Ùˆ یک امپراتوری عظیم را رهبری Ù…ÛŒ کردند Ùˆ با خانه نشستن Ùˆ یا Ùقط امیال مردان را بر آورده کردن، بیگانه بودند.
زنان ما با لباس Ùاخر Ùˆ آرایشی بی همتا با گیسوانی آراسته چون رودخانه ای جاری بر گردن Ùˆ شانه، با عطر ٠معطر گلهای خوشبو در جامعه Ù…ÛŒ خرامیدند Ùˆ آن را زیر نگین خود داشتند Ùˆ از لباس زمخت Ùˆ تیره Ùˆ تار ٠صØرا نشینان Ú©Ù‡ خودشان را در چادر Ùˆ چاقچور به بند کشیده بودند Ùˆ چهره Ùˆ موهایشان، رنگ Ø¢Ùتاب نمی دید، بیزار Ùˆ بیگانه بودند.
زنان ما نمادشان آتش و روشنایی بود و نور را می بلعیدند و شب را خوار و زبون می داشتند.
و امروز تو و شما به خواهرم به مادرم به خواهران و مادرانمان هجوم می بری که در گونی سیاه بروند و شب را دمساز؟
زن ایرانی هرگز به چنین Ø®Ùّتی تن نمی دهد Ú©Ù‡ شما به اجبار سعی دارید، آن را تØمیل کنید.
زن ایرانی آزاده بوده است و می خواهد آزاده باشد. باورندارید؟
به تاریخ رجوع کنید!
اما اÙسوس Ú©Ù‡ مشتی پا برهنه ÛŒ زیبایی Ú©Ø´ بر بهار ٠بهشت ٠بوستان ٠ایرانزمین تاختند، گلها را پر پر کردند، زیباییها را به بند کشیدند Ùˆ زنان سالار ٠ما را تا به قدرت رسیدن رضا شاه در گونی ٠سیاه پیجاندند Ùˆ همه Øقوق اجتماعی را از آنها سلب کردند.
این زنان Ú©Ù‡ امروز توسط جاهلان Ùˆ رهروان آن بیابانگردان اینچنین مورد ظلم Ùˆ ستم Ùˆ هتک Øرمت قرار Ù…ÛŒ گیرند، دختران آن مادرانی هستند Ú©Ù‡ در 17 دی 1314 Øجاب دست Ùˆ پا گیر را از سر Ùˆ تن خود دریدند Ùˆ به Ø¢Ùتاب سلام کردند.
دختران آن مادرانی هستند Ú©Ù‡ با مبارزاتشان از ØÙ‚ انتخاباب کردن Ùˆ انتخاب شدن در 6 اصل اولیه ÛŒ انقلاب سÙید در ششم بهمن ماه 1341 برخوردار شدند.
دختران آن مادرانی هستند که بر مسند وزارت تکیه زدند و ملکه ایرانزمین شدند.
چگونه به شما زیبایی گریزان بگویند که نمی خواهند روسری بر سر بگذارند و کنیز وار در خانه بند شوند؟
مگر نمی بینید Ùریاد Ù…ÛŒ کشند Ú©Ù‡ نمی خواهند؟
مگر نمی بینید Ú©Ù‡ با این همه بگیر Ùˆ ببند Ùˆ تØقیر Ùˆ هتک Øرمت، هر روز بیشتر از پیش بر Øجاب اجباری شما هجوم Ù…ÛŒ آورند Ùˆ خواهران زینب شما را بیگانه Ù…ÛŒ پندارند؟
بس کنید این معرکه ی زن آزاری را!
جمع کنید بساط خود را!
ببرید اسلامتان را از این خانه!
کنید گم! گورتان را!
تا Ú©ÛŒ Øقه بازی؟
تا کی ظلم؟
تا کی دروغ؟
تا Ú©ÛŒ خراÙات سالاری؟
تاکی Ùرو بردن مردم در چاه جمکران؟
اما با همه این ظلم Ùˆ ستم Ùˆ نامردمی، بدانید Ú©Ù‡ دوره شما هم توسط همین زنان Ú©Ù‡ امروز زیر مشت Ùˆ لگد Ùˆ تØقیر Ùˆ اهانت وهتک Ù Øرمت ٠شما خرد Ùˆ له Ù…ÛŒ شوند، به پایان برده Ù…ÛŒ شود.
Ùˆ امروز این سالار زنان، پایان دوره خدعه Ùˆ نیرنگ Ùˆ نامردمی شما را در سراسر ایران با دریدن Øجاب اجباری اعلام کردند.
آری:
این پیام را از Øلقوم پر ازدرد ٠آن شیر زنانی Ú©Ù‡ بر تاریکی هجوم برده اند، در غالب شعر گیلکی پائین Ú©Ù‡ به همین منظور سروده شده است Ù…ÛŒ توان دید.
ولی دÙونَم، شیمÙÙ‡ دوره، به Ù…ÙŽÙ‡ سر ( ولی Ù…ÛŒ دانم Ú©Ù‡ دوره شما بسر آمده است )
شیمÙÙ‡ موش مردگی، خدعه به مه سر ( Ùˆ دوره موش مردگی Ùˆ خدØÙ‡ تان بسر آمده است )
مردم د٠Øر٠٠مÙت ٠گوش نوکونن ( دیگر مردم به ØرÙهای Ù…Ùت، گوش نمی کنند )
امروز، مردم، آخوند Ù Ù¾Ùشت کونن ( بلکه امروز، مردم به آخوندها پشت کردند Ùˆ Ù…ÛŒ کنند )
د٠Øسین وسین گریه نوکونن ( دیگر برای " Øسین " گریه نمی کنند )
عربون وسین ناله نوکونن ( برای عربها عزاداری و ناله نمی کنند )
د٠روزه و نماز نیه عبادت ( دیگر روزه و نماز، عبادت نیستند )
د٠مسجد شون، نیه مردم ٠عادت ( مسجد رÙتن، دیگر، عادت مردم نیست )
د٠ریش و پشم نیه الگوی ٠مردم ( ریش و پشم، دیگر الگوی مردم نیست )
مکّه، امروز نیه قبله ÛŒ مردم ( Øتی مکّه دیگر قبله مردم نیست )
چادر Ùˆ روسری، گوره، کونن، Ú¯ÙÙ… ( چادر Ùˆ روسری، گورشان را Ú¯Ù… Ù…ÛŒ کنند )
هر کس، آخوند بَبون، باید بشون قم ( هر کس آخوند باشد Ùˆ یا چون آخوند Ùکر کند باید برود قم )
د٠گل، بیرون هَنه، از توی ٠گلزار ( کم کم، گل از توی گلزار، سَرَک می کشد و بیرون می آید )
عل٠٠هرز، مینه، توی ٠چمن زار ( عل٠های هرزه، دیگر در چمن زار شانسی ندارند و می میرند )
د٠شادی، جای ٠دل تنگین ٠گینه ( دیگر این شادی است که جای دلتنگی ها را می گیرد )
یواش٠خنده، لبون ٠سر، نشینه ( پس از آن خنده به آرامی روی لبان می نشیند )
عاشق، با معشوقش، د٠ترس ندانن ( در این شرایط دیگر عاشق با معشوقش، هیچ ترسی ندارند )
بیرون، با هم شونن، سر خر ندانن ( با هم بیرون Ù…ÛŒ روند Ùˆ دیگر سرخری نیست Ú©Ù‡ مزاØمشان شود )
کنار ٠آب، با هم، آب بازی کونن ( در کنار آب، Ùارغ از داغ ودرÙØ´ Ùˆ هتک Ù Øرمت، آب بازی Ù…ÛŒ کنند )
آب ٠میون، زیر Ùآب، جووÙÙ†ÛŒ کونن ( هنگام شنا کردن بر روی Ùˆ زیر آب، جوانی های دوران عشق سالار را انجام Ù…ÛŒ دهند )
تو Ø¢Ùتو، ریگه ٠سر، درازه Ù†ÙÙ‡ نن ( توی Ø¢Ùتاب، روی شن داغ، در از Ù…ÛŒ کشند )
لباس در بارده، جون برهنه Ù†ÙÙ‡ نن ( تمامی پوشش خود را از تن در Ù…ÛŒ آورند Ùˆ لخت به Ø¢Ùتاب سلام Ù…ÛŒ کنند )
قشنگ پیرهن ٠رنگ وارنگ دو کونن ( پیراهن ٠قشنگ ٠رنگین می پوشند )
خیابان راه شونن، Ù‡ÛŒ غمزه کونن ( در خیابانها Ùارغ البال، قدم Ù…ÛŒ زنند Ùˆ غمزه Ù…ÛŒ Ùروشند )
آها لاکو، خرÙتی Ùˆ خراÙات ( آری: دختر ٠زیبا! خراÙات Ùˆ خراÙات سالاری )
گوما کونه، گوره، بعد با مکاÙات ( با مکاÙات ٠در خور، گورشان را Ú¯ÙÙ… Ù…ÛŒ کنند)
وقتی Ùنا بَه بون، جهل Ùˆ جهالت ( این را بدان! وقتیکه جهل Ùˆ جهالت، Ùنا Ùˆ نابود بشود )
اونه جا سر هَنه، عقل و درایت ( جای آن را عقل و درایت می گیرد و نهادینه می شود)
Ú©Ù… Ú©Ù… عاقل بونیم، عاقل موجینیم ( Ú©Ù… Ú©Ù… در این شرایط Ù Øاکمیت ٠عقل، عاقل Ù…ÛŒ شویم Ùˆ عاقلانه Øرکت Ù…ÛŒ کنیم )
Ú©Ù… Ú©Ù… بیدار بونیم، د٠خواب نَبونیم ( Ùˆ Ú©Ù… Ú©Ù… بیدار Ù…ÛŒ شویم Ùˆ دیگر به آن خوابی Ú©Ù‡ 1400 سال پیش رÙته بودیم، نمی رویم )
هزار Ùˆ چهارصد سال، خمار ٠خواب بیم ( هزار وچهارصد سال در خمار ٠خواب ٠خراÙات بودیم )
امی چشمون باز بو، اما تو خواب بیم ( هرچند چشم هایمان باز بود اما در نشئه آن خواب بودیم )
خواباودن اَمَره، همه بَبوردن ( ما را خواب کردند و بعد همه چیز ما را بردند )
هر چی داشتیم، هَمَه، غارت بَبوردن ( هر چه اندوخته بودیم، همه را غارت کردند و بردند )
امی خاکه، هَمَه، پار پاره بَودَن ( سرزمین ما را پاره پاره کردند )
امی باغ Ù Ú¯Ù„ ÙØŒ ویرونه بَودَن ( تمامی باغ Ù Ú¯Ù„ ٠ما را ویرانه کردند )
د٠بَسّه خواب، بی یه بیداری، بَی سیم ( دیگر بس است خواب، بیاییم از این پس بیدار بمانیم )
هوشیار بَبیم، هیتو، هوشیاری بَی سیم ( هوشیار باشیم و همیشه هوشیار و بیدار بمانیم )
چقدر خوبه، آدم، بیداری بَی سه ( چقدر خوب است که آدم بیدار باشد )
دنیا، بیدار بَی نَه، خماری نَی سه ( با چشم ٠باز دنیا را ببیند ودر خمار خواب نباشد )
www.apanahan.blogfa.com
a_panahan@yahoo.de