علی کریمی / یادداشتی بر تراژدی رستم و سهراب

راز تکیده ی درخت را
در امتداد سوختن خوب می داند
و من
ØØ³Ø±Øª رویدن را
در جبین سنگ می خوانم
یادداشتی بر تراژدی رستم و سهراب
آنچه بر ما امروز Ù…ÛŒ گذرد؛ پاره ای از آن روست Ú©Ù‡ نمی خواهیم بدانیم پیشتر بر ما Ú†Ù‡ گذشته تا شاید بتوانیم برای امروزمان چاره ای دست Ùˆ پا کنیم.. با دستکاری در واقعیت؛ ØÙ‚یقت را کتمان Ù…ÛŒ کنیم. روزگار درازیست در جاده Ø§Ù†ØØ±Ø§ÙÛŒ Ù…ÛŒ رانیم. در جهانی زندگی Ù…ÛŒ کنیم Ú©Ù‡ نباید باشد Ùˆ اما هست Ùˆ سخت جانی Ù…ÛŒ کند. میانگین هوشمان هنوز از پایین تنه امان بالاتر نمی رود. چون از ØÙ‚یقت Ù…ÛŒ گریزیم, به سایه اش دلخوش کرده ایم.
نگاهی به پرونده ÛŒ جهان پهلوان رستم در یکی از دردناکترین Ù„ØØ¸Ø§Øª تاریخی؛ شاید تلنگری باشد به ما تا ببینیم؛ چگونه Ù…ÛŒ شود ØØªÛŒ با داشتن نیت خیر Ùˆ اندوخته ÛŒ سالیان, با چشم پوشی از ØÙ‚یقت Ùˆ کاهلی در آموختن؛ به بی عدالتی دست زد.
ما که به گرد آن گرد نمی رسیم و نه یکبار که بسیار با بیداد ساخته ایم؛ جا دارد جایمان را در میان این معرکه ها پیدا کنیم.
یکی داستانست پر آب چشم دل نازک از رستم آید بخشم
سهراب با لشکر تورانیان به ایران تاخته و تمامی دلیران ایران را درهم شکسته . خبر بکاووس شاه می رسد که:
عنان دار چون او ندیدست کس تو Ú¯ÙØªÛŒ Ú©Ù‡ سام سوار است Ùˆ بس
که بی واسطه شباهت سهراب به دودمان رستم آشکار می کند. شباهتی که هر بیننده ای آنرا تجربه می کند.
بیایید این ÙØ±Ø§Ø² را از واکنش رستم به نامه کاووس Ú©Ù‡ او را برای جنگ با سهراب ÙØ±Ø§ Ù…ÛŒ خواند؛ داشته باشیم Ùˆ داوری کنیم:
تهمتن چو بشنید و نامه بخواند بخندید و زان کار خیره بماند
Ú©Ù‡ ماننده٠سام گردن ÙØ±Ø§Ø² سواری پدید آمد اندر جهان
از آزادگان این نباشد Ø´Ú¯ÙØª ز ترکان چنین یاد نتوان Ú¯Ø±ÙØª.
من از دخت شاه سمنگان یکی پسر دارم و باشد او کودکی.
آنان که سهراب را دیده اند؛ گواهی می دهند که او دلاوری کم سن و هم سان سام سوار است.رستم می خواند و می خندد و اما اندیشه نمی کند,( گاهی منیت ما ؛ شخصیتمان را می پوشاند)
و هنگامی که کاووس در پاسخ دیر آمدن رستم به بارگاه دستور دست بستن او را می دهد؛ رستم با خشم خارج می شود و رو بسوی سربازان ایران می گوید:
به ایران از ایدون که سهراب گرد بیاید نماند بزرگ و نه خرد
شما هرکدام چاره٠جان کنید خرد را باین کار پیمان کنید.
* جا دارد همین جا بگویم Ú©Ù‡ این بیت ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ سوال بر انگیز است؛ آیا بیان نام سهراب از دهان رستم بی معنایی نشناختن ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ را از سوی پدر تداعی نمی کند.آیا Ø·Ø±Ø Ø¯Ø§Ø³ØªØ§Ù† با اشکال نیست؟
* پیشتر هم در مورد دزدیدن رخش اسب رستم در ابتدای روایت با همین سؤال روبرو می شویم.
* سواران ترکان تنی Ù‡ÙØª Ùˆ هشت بران دشت نخجیرگه بر گذشت
* یکی اسب دیدند در مرغزار بگشتند گرد لب مرغزار
* Ú†Ùˆ بر دشت رخش را ÛŒØ§ÙØªÙ†Ø¯ سوی بند کردنش Ø¨Ø´ØªØ§ÙØªÙ†Ø¯
Ú¯ÙØªÚ¯Ùˆ از رخشی است Ú©Ù‡ همین چندی پیش اژدها در (Ù‡ÙØª خان رستم) چاره اش نبود.ÙˆØØ§Ù„ا در خطر ØØªÛŒ شیه هم نمی کشد.
* یا Ú¯ÙØªÚ¯ÙˆÛŒ تهمینه با رستم Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوید من Ú©Ù‡ همیشه در ØØ±Ù… بوده ام؛ Ø´ÛŒÙØªÙ‡ مردی Ùˆ مردانگی Ùˆ جنگاوری های توام Ú©Ù‡ از دیگران شنیده ام Ùˆ دوست دارم زن تو باشم Ùˆ پسر تو را در آغوش بگیرم.
* آیا این با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایرانی Ú©Ù‡ زن, آن هم دختر شاه Ú©Ù‡ آزاد بوده تا در جامعه Ø±ÙØª Ùˆ آمد کند Ùˆ ما نمونه زیبای آن را آمدن شیرین در Ù¾ÛŒ خسرو از زبان نظامی داریم , Ú©Ù‡ در کتاب سیمای دو زن نوشته ارزشمند سعیدی سیرجانی داریم Ø› مغایرت ندارد؟
بر گردیم به تراژدی در پیش رو
رستم بعنوان آخرین برگ کاووس بمیدان او آمده و با دیدن او:
Ú†Ùˆ سهراب را دید با یال Ùˆ شاخ برش چون بر سام جنگی ÙØ±Ø§Ø®
بدیگر سخن رستم با دیدن سهراب بیاد سام یعنی پدر بزرگش Ù…ÛŒ Ø§ÙØªØ¯.چرا Ú©Ù‡ ریخت Ùˆ ژست سهراب تداعی هیکل Ùˆ قیاÙÙ‡ ÛŒ سام سمبل پهلوانی ایرانیست. سهراب هیچ شباهتی به تورانیان ندارد Ùˆ جا در جای روایت این تکرار شده است.
وباز شب هنگام وقتی رستم برای شناختن تواناییهای دشمن با لباس تورانی وارد لشکر آنان می شود و در تاریکی سهراب را در خیمه می بیند, با خود می گوید:
ز سهراب رستم زبان بر گشاد زبالا و برزش همی کرد یاد
که کس در جهان کودک نارسید بدین شیرمردی و گردی ندید.
پدر پسر را چگونه نمی شناسد؟آیا شباهتها را نمی بیند.یا در خوش بینانه ترین داوری باید Ú¯ÙØª نمی تواند ببیند. یا نمی خواهد ببیند.سیستم Ùکری Ùˆ عاطÙÛŒ اش در چنبر پیشداوری Ú¯Ø±ÙØªØ§Ø± است Ùˆ آنی را Ù…ÛŒ بیند Ùˆ Ù…ÛŒ شنود Ú©Ù‡ خوش دارد.یادمان باشد Ú©Ù‡ او خود Ù…ÛŒ Ú¯ÙØª:
من از دخت شاه سمنگان یکی پسر دارم و باشد او کودکی.
رستم که نمود هوشیاری قومی و پهلوانی ماست با آن داده های آشکار و درخواستهای پی در پی سهراب برای شناخت پدر؛ که می باست دست کم تردید و پرسشی را در وی بر انگیزد؛ به راهی می رود که اهریمنیست.
پیشاپش نبرد رستم از پیشینه دلاوری های خود به سهراب می می گوید:
بپیری بسی دیدم آوردگاه بسی بر زمین پست کردم سپاه
تبه شد بسی دیو در چنگ من نبودم بدان سو که بودی شکن
چه کردم؛ ستاره گواه من است به مردی جهان زیر پای من ااست
و سهراب با شنیدن آنها بی درنگ می گویید:
بدو Ú¯ÙØª کز تو بپرسم سخن همه راستی باید اÙکند بن
من ایدون گمانم که تو رستمی گراز تخمه ی نامور نیرمی
یعنی دادهای رستم میرود تا شناخت را درسهراب تکمیل کند. Ùˆ جوان جستجو را همچنان Ù¾ÛŒ Ù…ÛŒ گیرد اما وقتی رستم Ú©Ù‡ تنها چند Ù„ØØ¸Ù‡ ای پیش از بی همتایی خویش در نبرد با دشمنان Ù…ÛŒ گوید( Ú©Ù‡ همه از نشانه های رستم دستان است Ùˆ دیگر هیچ) همه درها را بروی او میبندد Ùˆ ناگهان صد Ùˆ هشتاد درجه باشگردی نارستمی Ù…ÛŒ گوید:
چنین داد پاسخ که رستم نیم هم از تخمه سام نیرم نیم!!!
Ú©Ù‡ او پهلوانست Ùˆ من کهترم نه با تخت Ùˆ گاهم نه با Ø§ÙØ³Ø±Ù…
( باید پرسید : Ú†Ù‡ کسی ØØ±Ù از تاج Ùˆ تخت زده بود Ú©Ù‡ رستم آن را کتمان Ù…ÛŒ کند.آیا این نیست Ú©Ù‡ اگر رستم هم باشی Ùˆ دروغ بگویی دچار ÙØ±Ø§Ù…وشی Ù…ÛŒ شوی !!)
Ùˆ سهراب در Ø´Ú¯ÙØª Ù…ÛŒ ماند Ú©Ù‡ این پاسخهای رستم به هیچ وجه با نشانه های مادر خوانایی ندارد؛ این هیکل Ùˆ سابقه Ùˆ ژست همه از رستم بودن ØÚ©Ø§ÛŒØª Ù…ÛŒ کنند اما مرد روبرو آنرا انکار Ù…ÛŒ کند Ùˆ سهراب درمانده است Ùˆ یادمان باشد جوان بی تجربه.
از امید سهراب شد نا امید برو تیره شد روی روز سپید
به آوردگه Ø±ÙØª نیزه بدست همی ماند از Ú¯ÙØª مادر Ø´Ú¯ÙØª
آیا مادرم نشانه ها را نادرست داد.آیا چیزی از قلم انداخته بود.
سهراب Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ù‡ Ùˆ پریشان است.ذهنیت ÙˆÛŒ درهم Ùˆ برهم شده.بی یاور Ù…ÛŒ شود.ذهنیتش در هم کوبیده است Ùˆ واقعیات به او دهن کجی Ù…ÛŒ کنند.
رستم در اولین نبرد؛ از پیروزی به سهراب باز Ù…ÛŒ ماند Ùˆ پشت بر خاک؛ در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ مرگ را در دستان سهراب Ù…ÛŒ بیند؛ با دروغ Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ مطابق رسم آنان ؛پهلوان باید دوبار ØØ±ÛŒÙ خود را بر زمین بزند تا بتواند او را از میان بردارد.Ùˆ سهراب از روی سینه او بر Ù…ÛŒ خیزد.
در ÙØ±Ø¯Ø§ÛŒ ان روز؛ پیش از نبرد سهراب Ú©Ù‡ مهر مرد پیش رو را باز در دل دارد Ù…ÛŒ گوید:
ز رستم بپرسید خندان دولب تو Ú¯ÙØªÛŒ Ú©Ù‡ با او بهم بود شب
که شب چون بدست روز چون خاستی ز پیکار بر دل چه آراستی
ز ک٠بÙÚ©Ù† این گرز Ùˆ شمشیر کین بزن جنگ Ùˆ بیداد را بر زمین
نشینیم هردو پیاده بهم بمی تازه داریم روی دژم
به پیش جهان دار پیمان کنیم دل از جنگ جستن پشیمان کنیم
دل من همی با تو, مهر آورد همی آب شرمم بچهر آورد
همانا که داری ز گردان نژاد کنی پیش من گوهر خویش یاد
و در دومین و آخرین نبرد؛ رستم تا سهراب را برزمین می زند؛پهلویش را می درد.(رسم بی رسم)
Ùˆ پس از نبرد ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ Ø´Ú¯ÙØª زده Ù…ÛŒ نالد Ùˆ Ù…ÛŒ گوید:ØÛŒÙˆØ§Ù† ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ خویش را در دریا Ùˆ خشکی Ù…ÛŒ شناسد اما
جهانا Ø´Ú¯ÙØªÛŒ ز کردار تست هم از تو شکست Ùˆ هم از تو درست
ازاین دو یکی را نجنبید مهر خرد دور بد مهر ننمود چهر.
آیا بی انصاÙÛŒ نیست! از آن دو یکی Ùˆ آن هم سهراب مهرش جنبیده بود.Ùˆ دستهایش را دراز کرده بود. جا در جای Ù„ØØ¸Ù‡ ها سهراب پیش آمد Ùˆ رستم او را پس زد .رستم هم نشانه های مشترک را دیده بودغ اما Ùˆ تراژدی در همین اماست.
پهلوان ما Ú©Ù‡ از جنس آدمیست گویا دچار پدیده اختلال در شناختcognition disorder بود؛ از نزدیک شدن به ØÙ‚یقت Ù…ÛŒ گریخت Ùˆ ØÙ‚ایق پیش رویش را با نابخردی ارزیابی Ù…ÛŒ کرد.شنیده ها Ùˆ دیده ها را دستچین میکرد.تنها دشمن میدید Ùˆ با توجه به عظمت ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ Ù…ØØªÙ…Ù„ Ú©Ù‡ همان پیروزی دشمن Ùˆ شکست Ùˆ خواری خویش Ùˆ سرزمین خویش بود( Ùˆ قطعاً از سوی ØØ§Ú©Ù…ان وقت تبلبغ Ùˆ مورد بهربرداری قرار Ù…ÛŒ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است). چنان شتسوی مغزی شده بود Ú©Ù‡ چیزی بنام ØÙ‚ Ùˆ ØÙ‚یقت پیش رو را در نمی ÛŒØ§ÙØª .
پهلوان ما با کشتن شتابزده ÛŒ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ به ضد قهرمان تبدیل Ù…ÛŒ شود.چرا Ú©Ù‡ ما را از رستمی نو Ú©Ù‡ در Ù¾ÛŒ او آمده بود Ù…ØØ±ÙˆÙ… میکند. Ùˆ اگر پرونده درخشان Ùˆ دردناک پیش Ùˆ پس او نبود؛ او هرگز نمی توانست در جهان پهلوانی خود ما را در پیروزی خیر در نبرد با شر یاری رساند. .
(گریه یا خنده دارد از نیاکانی سخن Ú¯ÙØªÙ†â€“ Ú©Ù‡ من Ú¯ÙØªÙ…ØŸ) هر دو یا هیچ کدام مهم نیست. مهم این است Ú©Ù‡ ما از آنها امروز Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ آموزیم.چگونه از واقعیت؛ نقبی بسوی ØÙ‚یقت Ù…ÛŒ زنیم.
علی کریمی
karimi49@hotmail.com
سهراب نوشت
گوسÙندي قرباني شده .از تهمينه Ùˆ Ø§ÙØ±Ø§Ø³ÙŠØ§Ø¨
تا هجير مرزبان Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ وكاوس نا مراد تا رستم ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ كش جملگي از بود ونبود سهراب در
پي مراد خوشند هريك به نوعي (مجمل Ú¯ÙØªÙ… )
سهراب بواقع آن زمان كه (كشتي بر آب انداخت)جنازه خويش بر شانه انداخت تا در دامن رستم اندازد واو را تا مرز پوكي وپوچي Ùˆ بدنامي براند .رستم ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ كش.