علی کریمی / ویروس متاÙیزیک
Øالا هم Ú©Ú© به خشتکشان اÙتاده Ú©Ù‡ آدم عصر انÙورماتیک Ùˆ اس ام اس باز؛ پای Øدیث Ùˆ منقل ایشان نمینشینند Ùˆ Ùˆ زمزمه Ù…ÛŒ کنند ویا بلوا براه Ù…ÛŒ اندازند Ú©Ù‡ ای Øضرات: از طلا گشتن پشیمان گشته ایم – مرØمت Ùرموده؛ شر را Ú©Ù… کنید.
مثل اینکه باز خیال باÙیهایم؛ خوش دارند روی صÙØÙ‡ بازی کنند یا شر وسوسه٠رÙتن دارد زیر پایم را خالی میکند.هیچوقت باندازه ای Ú©Ù‡ با خودم Øر٠میزنم گستاخ Ùˆ راØت نیستم.آه ازین پرتگاه Ú©Ù‡ پشت پیشانی منست .روØت را Ù…ÛŒ خراشی Ùˆ زبانت را میتراشی تا بلکه ØرÙÛŒ از جنس Ú†Ùت Ùˆ بست بشنوی، Ú©Ù‡ تازه Ù…ÛŒ Ùهمی عاطÙÙ‡Ù Ø®Ùته ÛŒ Ø±ÙˆØ Ø®Ø³ØªÙ‡Ù Ø·Ø±Ù ØªÙ„Ù†Ú¯Ø´ در رÙته؛ Ùˆ هر Ú†Ù‡ جر میزنی میبینی اهل که٠سالهاست در خوابند Ùˆ خر Ùˆ پوÙ.Ùˆ با اخمهای آشکار Ùˆ خمیازه های پنهان به تو اخ Ùˆ ت٠میکنند.
- پیشتر از این باید میدانستم Ú©Ù‡ واقعیت Øقیر آنها Ùˆ دنیای پوچ مادیشان ،مجازی تر از روÙیاهای من با توÙانی از Ù„Øظه های جنون است . جنون جهان اندیشه های ناب Ú©Ù‡ تاب ستمگریهای جزمی Ùˆ رجزخوانیهای عقلهای عاÙیت اندیش را ندارد.. جهانی Ú©Ù‡ در خلوت خود رخوت باستانی یک قوم را به چالش گرÙته Ùˆ تا خلاص Ø±ÙˆØ Ø®ÙˆØ¯ از تمامی اگرها Ùˆ مگرها - از منزلگاهی به منزلگاهی میگریزد. واز آنها Ú©Ù‡ جسارت شنیدن Øقیقتی را ندارند میگریزد چرا Ú©Ù‡ زبونانه ابله اند.
راستی برای کیست که میگوییم ؟ گماشته ی کدام ایده و ایمان و عقیده ایم؟شیدای کیستیم؟
Ú¯Ùتن برای پاره ای از برای آن بوده؛ تا دیگران بسیاق Ùˆ روال آن Øدیث Ùˆ Øکایت Ø› راه Ùˆ رسم زندگی اشان را سر Ùˆ سامان بدهند.Ùˆ قطار انبیأ اهل سین Ùˆ جیم Ú©Ù‡ قدمهای ما را بجرم جستن از گلیم سنتهای نخ ریس میشکنند همه برای همین این Ø› سرهر پیچ سوال؛ بیخ گوش ما را تیغ میکشند. یا منکرات ما را برای اجر اخروی؛ به متخصصین بیهوشی راپورت میکنند. ÙˆÙÛŒ الواقع کارشان شده Ø› ناتوری بیغوله های بارگاه خلاÙت. یک نوع شامورتی بازی به سبک مدرن.
Ùˆ تاریخ Ùˆ بویژه تاریخ عصر ما با پروسه٠تکوینش بیقواره اش؛ شاهد رویگردانی گروه بی شماری از جماعت شهروندان از این شیوه٠پیرو مرشدیست Ú©Ù‡ ابتدا کار را با وعده Ùˆ وعید Ùˆ Øور قلمان شروع کردند Ùˆ وقتی Ú©Ù‡ بعد با تو بمیری Ùˆ من بمیرم ØŒ ملت Øالیشان نشد؛ کار بیخ پیدا کرد واستÙاده از بساط داغ درÙØ´ Ùˆ بگیر Ùˆ ببند رسمی شد.
Ùرهنگ ما پر است از این نمونه هایی Ú©Ù‡ هر صاØب کمال ذوالجلای بطرÙندی آمده مارا چیز خور کرده ØŒ تا Øاکمان وقت راØت از گرده امان بار بکشند. خواه عارÙان عاشقان دلسوخته یا ÙلایوسÙان Ùرهیخته Ø› غرق در نشÙÙ‡ ÛŒ ØÙ‚ Ú©Ù‡ لط٠کرده تا ما دچار Ùتنه٠اشقیا Ùˆ آتش جهنم نشویم Ùˆ در وادی ظلمت سوراخ دعا را Ú¯Ù… نکنیم؛ یا آن Ùرزانه٠که با عشوه Ù…ÛŒ سرود: خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو.
Øالا هم Ú©Ú© به خشتکشان اÙتاده Ú©Ù‡ آدم عصر انÙورماتیک Ùˆ اس ام اس باز؛ پای Øدیث Ùˆ منقل ایشان نمینشینند Ùˆ Ùˆ زمزمه Ù…ÛŒ کنند ویا بلوا براه Ù…ÛŒ اندازند Ú©Ù‡ ای Øضرات: از طلا گشتن پشیمان گشته ایم – مرØمت Ùرموده؛ شر را Ú©Ù… کنید.
وما اما سر آن داریم تا گوش شیاطین کر تنها از Øال Ùˆ روز خودمان؛ سیاهه بردارم؛ Ùˆ از خیال Ùˆ خاطرات خودمان روایتی ثبت کنیم؛ ان هم نه در جریده٠عالم بلکه در دÙتر ودستک همین آدم Øاظر یعنی خودمان.چرا Ú©Ù‡ ما Ùقط نقد معامله Ù…ÛŒ کنیم.
ومن Ú©Ù‡ باورم Ù…ÛŒ کنم ؛اگر هیچ در ØرÙهایم نیست اما بقدر یک نیشگون بÙهمی Ù†Ùهمی با قشر خاکستری یا سیستم عصبی شنونده تماس بر قرار میکنم. Ùˆ Øر٠اگر پرسشی بر نیانگیزد بپول سیاه هم نمیارزد.اگر جرقه ای در جان ما Ù†ÛŒÙتد یا ما از مرØله پرتیم Ùˆ باروتمان نم کشیده یا چاشنی ازتاریخ مصرÙØ´ گذشته.یعنی زرشک.
یا ما شعورمان شرعی شده یا گوینده قاÙیه را باخته.Ùˆ زرق Ùˆ برق جملات Ùˆ آهنگ بی Ù…Øتوای کلمات Ùˆ جÙتک واروهای پر طمطراق او شده چوب دو سر طلا Ø› Ú©Ù‡ مقصود Ùˆ منظور ایز Ú¯Ù… کردن ماست Ùˆ ستر بی مایگی مولÙØ› Ú©Ù‡ کارشان در این روزگار خالی بندی خیلی هم سکٌه است.Ùˆ جمعشان جمع. Ùˆ پل را برای ما آنسوی رودخانه بسته اند.
این است Ú©Ù‡ میگویم تا شاید با تو Ø´Ú¯Ùتی ام را قسمت کنم. Ùˆ باید عرض کنم Ú©Ù‡ دهانم را بیشتر از جیره ام باز میکنم Ùˆ از خاکریزها میگذرم.
بسیار پیش آمده تا بناچاری با زبان دوم با توگÙتگو Ù…ÛŒ کنم. یعنی با زبان سکوت.آنجا Ú©Ù‡ با تو؛ ØرÙÛŒ از جنس Ù†Ú¯Ùتن دارم.Ùˆ ذهنم از Ú¯Ùتگو گر میگیرد Ùˆ Øر٠بی ربط میشود واین قالبهای Ùعل Ùˆ Ùاعل نیمدار Ùˆ کهنه Ùˆ ریش ریش امانم را Ù…ÛŒ برد. جمله ها گاهی چنان سخت Ùˆ بی قواره Ù…ÛŒ شوند Ú©Ù‡ مثل اینکه به من دهن کجی میکنند Ùˆ انگشت نشان میدهند. گناه من آدم عادی چیست Ú©Ù‡ این دستور زبان غیر عادی زهواردر رÙته در رÙته Ø› مثل بختکی اÙتاده روی روی ذهن Ùˆ زبان من.چرا خودمان را از این این اخ Ùˆ ت٠خانه زاد Ú©Ù‡ خیلی هم Øلال زاده نیست راØت نمی کنیم.خلاص ما از این سترونی؛ در خلاص واژه هاست.
این است Ú©Ù‡ گاهی لازم است گمشده را لای سطرهای Ù†Ú¯Ùته جستجو کنیم.آنچه میبایست Ú¯Ùته Ù…ÛŒ شد Ùˆ این جا نیامده Ø› Ùˆ Ù‡ÛŒ از لای Øر٠و Ú¯Ùت رسمی Ùˆ ثبتی؛ سرک میکشند Ùˆ دست از سرت بر نمی دارد Ùˆ میگویند بگرد Ùˆ بیاب Ø› Ùˆ وانده. ومن Ú©Ù‡ یا از قلم انداخته ام یا عرصه تنگ بوده .
هول Ùˆ هراس برت ندارد Ú©Ù‡ هیچ مجبور نیستی ØرÙهای مرا را باور Ú©Ù†ÛŒ یا پشت سر ما سینه بزنی؛ نه ! Ùقط طلسم عر٠و عاÙیت را ازکه پیش پایت بر داری با هم اخت میشویم.عقل متعار٠اجدادی؛ اگر تو را از گدازه های Øقیقت نامتعار٠رم ندهد؛ پای در باغچه ذهن راوی میگذاری Ùˆ گذارت از Ú©ÙˆÚ†Ù‡ باغهای Ø±ÙˆØ Ø±Ø§ÙˆÛŒ میگذرد.Ùˆ گامهایت Ø› راه نگاه او را پیدا میکند .پرسنده Ú©Ù‡ باشی پاسخ همیشه هست تنها بپا بیات نشوی نازنین.
در روزگار خالی بندی Ùˆ تیغ زنگیست Ú©Ù‡ میشود هیچ Ù†Ú¯Ùت Ùˆ وراجی کرد.ارباب بی مروت دنیا را کولی داد Ùˆ سوار مردم شد Ùˆ اسمش را سیاست ستیزی نام نهاد Ùˆ پرهیزگاری دروغین را از درازگوییهای هر Ùسیل ÙلسÙÙ‡ Ùˆ مرشد اهل ماوراء طبیعه گواه گرÙت Ùˆ دخل Ùˆ خرجت را یکاسه کرد.
شناخت Ùˆ تدبیر Ùˆ عقل میتواند در خدمت ستمگری باشد Ùˆ بی خردی را تئوریزه کند Ùˆ دمار از روزگاری Ùرزانگان Ùˆ آزادگان در بیاورد اگر با عشق Ùˆ اشتیاق انسانی درهم نجوشیده باشد Ùˆ یکجا عرضه نشود.آنهم ابتدا ازشخص مدعی.Ùˆ گر نه میشوی عضو Øزب باد Ùˆ جماعتی Ú©Ù‡ ØرÙهای Ú¯Ù†Ú¯ Ùˆ گنده میزنند Ùˆ دوغ Ùˆ دوشاب را قاطی میکنند بلکه قبله عالم ماتØتشان را درست جهت یابی کنند. وبعد آروغ میزنند Ùˆ با دیالکتیک در خلسه؛ آسمان جر خورده را با ریسمان بلاهت میدوزند.ودر شرÙیابی غش Ùˆ ریسه میروند Ùˆ برای طول Ùˆ عرض عمر آقا نظرودخیل میبنند.Ùˆ بهر مناصبتی شعری را Ú©Ù‡ پیشتر آماده کرده اند در Ù…Ø¯Ø Ø§ÛŒÙ† Ùˆ آن Ù…ÛŒ وغوغند. با بنی آدم اعضای یک پیکردند Ùˆ برای همین در مجلس وعظ اهل بخیه اند Ùˆ چشم دیدن هموطنان بی چشم Ùˆ رویی مثل ما را ندارند؛ Ùˆ نمره عینکشان برای دیدن درد اهل Ù…ØÙ„ دور بین است.
و این است که خط ما را نمی خوانند و ما هم که پسوورد سایت پدر سوختگی را گم کرده ایم و خیلی هم از کارخودمان ممنونیم.
اینطوری لااقل ویروس متاÙیزیک من درآوردشان وبال زبان متاÙوریکی ما نمیشود.
ما هم شده Ú©Ù‡ گاهی با صدا Ø®ÙÙ‡ Ú©Ù† Ùریاد کشیده ایم Ùˆ بر اساس قانون ØÙظ نظم اهل قبور مخل آسایش کسی هم نبوده ایم؛ اما این بر میگردد بان Øضور همیشه در پشت صÙØÙ‡ Ùˆ سطور برادران Ùˆ خواهران خالی بند؛ Ú©Ù‡ چشم غره میروند تا ما بند را آب ندهیم. Ùˆ الا در گردنه Øیران چرخ اتوبوسمان در میرود. Ùˆ ما Ú©Ù‡ نه بند را بنده ایم Ùˆ نه آب طهارت بر ذهنمان زده ایم اصلاً به هیچ صراطی مستقیم نمی شویم؛ برای همه Ùˆ اول برای خودمان سینه میزنیم.زبانمان از Ù†Ú¯Ùتن قاچ قاچ شده Ùˆ روØمان مثل جگر زلیخا پار پاره شده.بی باوریم به درس Ùˆ مشق مرشد Ùˆ مرید؛نه پیش پای مارتین هایدگر از جا بلند میشویم Ùˆ درنه مجلس ابن عربی زانو میزنیم.Øرمت ØاÙظ برایمان در پیشکسوتیست Ùˆ عزت او همچنان باقی؛ با او همان میکنیم Ú©Ù‡ او کمابیش با سعدی کرد.با خاطرات خانه اموات برای بی پناهی هدایت گریه میکنیم؛ Øالی Ú©Ù‡ بو٠کور Ùˆ کاÙکا Ùˆ پوپر را Øلوا Øلوا نمیکنیم؛ دهانمان از Øر٠مÙت ک٠نمیکند باندازه Ùهم Ùˆ خوانش خود با آنها کلنجار میرویم.خلاصه با همه خرده Øساب داریم ,وقتی زورمان بجایی نمیرسد زر نمیزنیم دست بالا یقه خودمان را پاره میکنیم.سرنا را از سری Ú©Ù‡ دوست داریم مینوازیم.برای دانستن له له میزنیم.شیدا Ùˆ سرخوشیم.
بابت شعر باید بگویم: Ú©Ù‡ شعر پاک؛ پاره٠بی Ù¾ÛŒØ±Ø§ÛŒÙ‡Ù Ø±ÙˆØ Ø¢Ø¯Ù…ÛŒØ³Øª.Ùهم هنر بویژه شعر درک Ù…Ùهومی است؛ Ùرار Ùˆ بی قرار Ú©Ù‡ لذت آن را کسی میداند Ú©Ù‡ امروز را میشناسد؛ Ùˆ از دیروز Ù…ÛŒ برد. Ùˆ آنکه Ùردا را میخواهد از امروز Ù…ÛŒ گذرد.Ùˆ باین Øقیقت ساده تن Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ خلاص از جهان Ùرسوده در خلاص خاطره ست.
Ùˆ اما وقتی بقاعده Ùˆ باب طبع خودت خط زدی Ùˆ خط خواندی نه بر سیاق این Ùˆ آن Ø› میبینی عجب جهان بی در Ùˆ پیکری است جهان هنر Ú©Ù‡ هر Ú†Ù‡ میباÙÛŒ رشته میشود؛و هر Ú†Ù‡ میدوزی بیقواره میشود. اولش گمان میکردی Ú©Ù‡ رمزگشایی میکنی؛ نقد Ùˆ تÙسیر Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ پیشترکه میروی رمز Ùˆ راز را ؛تو بر نبود Ùˆ بود Ùˆ عالم Ùˆ آدم مینهی؛ هر چیز داغ نگاه تو را برسم امانت بر گرده ثبت میکند .پیشتر این لغات بودند Ú©Ù‡ از تو میگریختند ودستورزبان چموشی میکرد گازت میگرÙت Ùˆ رکاب نمیداد Ùˆ اشکت را در میاورد تا صÙØÙ‡ ای سیاه Ú©Ù†ÛŒ,Ùˆ Øالا لگام Øر٠را تو میکشی. واژگان پیش چشم تو ناز Ù…ÛŒ کنند Ùˆ هر چیز با دستهای تو پوست Ù…ÛŒ تند با چشمهای بسته هم میتوانی تا آن سوی قصه های Ù†Ú¯Ùته هم سÙر Ú©Ù†ÛŒ. در نمی مانی؛و منزل بمنزل سبکبارتر میشوی Ùˆ میان هیولای تردید Ùˆ ایستگاه یقین مدام گشت Ù…ÛŒ زنی Ø› هوشیاریت با اشتیاق تو یک کاسه میشود. Ùˆ Øقیقت برتر کاينات یعنی انسان برای تو آشکار Ù…ÛŒ شود.
علی کریمی
Karimi49@hotmail.com