نظری به نوشته آقای
دکتر احمد پناهنده
"خوشا به بشریت که کورش دارد " که در ماه مگ منتشر شده است



سنگسار کردن،

نعل بستن،

شقه کردن،

شمع آجین کردن،

ساخت جام شراب از جمجمه ،

زنده بگور کردن،

چشم در آوردن،

گوش و بینی و لب بریدن،

پوست کندن ،

زنده زنده به آ تش کشیدن،

مصلوب کردن،

چهار میخ کردن،

زبان از پشت سر در آوردن،

در روغن داغ جوشاندن،

به سیخ کشیدن و کباب کردن آدمی،

نزدیک کردن دودرخت و بستن 4 دست و پای محکوم به شاخه های درخت و رها کردن درختها،

مجازات دو قایقی،

در خاکستر خفه کردن،

با شانه های آهنی قیمه قیمه کردن،

زنده زنده پوست محکوم را کندن و کاه در آن قرار دادن،

این جنایات از ابتدای تاریخ بشر در دورانهای مختلف تا همین اواخر بطور علنی در تمام جوامع وجود داشته و بعضا ً هم وجود دارد. تاریخ بشری بر اساس مرزهای قرار دادی تعیین نمی شود که بتوان تمایزی بین آنها قائل شد. تاریخ سلسله های پادشاهی ایرانی و غیر ایرانی (همچنین آخرین شعبده بازی ایی بنام جمهوری اسلامی عصاره تمام تاریخ ایران) هم انباشته شده از این جنایات بوده و هست. افتخار و تبلیغ عظمت پادشاهی ایران، بازی با احساسات و فریب مردم است .

باور کردنی است در قرن بیست و یکم، شکنجه" 9 مرگ " وجود داشته باشد؟ بله در زندانهای جمهوری اسلامی این شکنجه اصیل ایرانی وجود دارد و به اجرا درمی آید. .

کسی که نمی داند ناآگاه است. کسی که می داند و با هزینه دیگران ،

فریب میدهد، جنایت کار و مزدور است. کسی که با هزینه خود،

به تطهیر و تبلیغ این تاریخ می پردازد، ، بیانی برای آن وجود ندارد.

فجایع تاریخی :

ماد ها 550 – 705 قبل از میلاد

... هنگامی که دیگر ساراکوس امپراتور نینوا نتوانست در مقابل مادها مقاومت کند، خود و خانواده خویش را در آتش بسوخت( تاریخ ایران زمین محمد جواد مشکور ص21)

... یکی از جوانان دربار ماد بقتل رسیده شد. با گوشت وی غذایی درست کردند به شاه تقدیم کردند.....( ایران باستان، حسن پیرنیا ج1 ص198)

.... آستیاک پسر هوخشتره پسر وزیر خود را بقتل رساند و در ضیافتی گوشت پسر را مقابل وزیر خود گذاشت. شاه گفت لذیذ بود . وزیر گفت آری . شاه گفت گوشت پسر خودت بود. وزیر گفت هرچه را شاه خوش آید نیکوست.......... ( تاریخ شکنجه- مهیار خلیلی ج1 ص227)



هخامنشیایان 330 -559 قبل از میلاد



... کمبوجیه پسر کوروش مصر را فتح کرد. معابد را از بین برد، بتها را سوزاند. فرمان داد جسد آخرین فرعون را از تابوت خارج کرده شلاق زدند سپس با سیخ سوراخ کردند. جسد از بین نرفت دستور داد مومیایی را آتش زدند.

چقدر باید به بیانه حقوق بشرکوروش افتخار کنیم. پدر به پسر نرسید حقوق بشر دود شد. تبریک به فریب کاران، میلیونها ناراضی از جمهوری جهل اسلامی به سوی شما خواهند آمد.

کمبوجیه دستور داد 12000 نفر از بزرگان ایران را زنده بگور کنند. وی برادر و همسرش را بقتل رساند(تاریخ تمدن ویل دورانت ج 1 ص52)

کمبوجیه فرمان قتل کراسوس را صادر کرد اما بلافاصله پشیمان شد. هنگامیکه دریافت حکم اجرا نشده است خوشحال شد. اما مامورین مذکور را به سزای اعمال خود رساند.

پزکزاسپ مشاور و معتمد نزدیک کمبوجیه بود. شاه از او پرسید نظر ایرانیان نسبت به من چیست؟ گفت نظرشان اینست که شما زیاد شراب می خورید. شاه با خشم گفت چون شراب زیاد می خورم شعورم را از دست داده ام؟ پس تعاریفی که از من می کردندراست نبوده است؟ حال خودت قضاوت کن که آیا ایرانیان حق دارند یا خود دیوانه اند. حال پسرت را که در دالان ایستاده بنگر، اگر من با این تیر، درست میان قلب اورا هدف ساختم، معلوم خواهد شد که حرف ایرانیان اساسی ندارد و اگر تیرم به خطا رفت، آن وقت تصدیق می کنم که حق با ایرانیان است و من دیوانه هستم.

با این حرف کمان خود را تمام کشید و تیر را به طفل زد که در همانجا افتاد و مرد. بعد شاه دستور داد بدن کودک را شکافتند و زخم را امتحان کردند و چون معلوم شد که تیر در قلب داخل شده است. شاه بسی خوشحالی کرد و خنده کنان به پدر گفت: آشکارا می بینی که من دیوانه نیستم، بلکه این ایرانیانند که شعورشان را از دست داده اند و از تو می پرسم که بگویی آیا هرگز دیده ای که یک آدم فانی، بهتر از این تیری به هدف زده باشد.

(تاریخ هرودوت – ترجمه مازندرانی صص 212- 210)

....داریوش( 486 – 522 قبل از میلاد)، پسر ویشتاسب یکی از بزرگترین شاهان ایران سلطنت خود را با خونریزی آغاز نمود. بابلیان علیه داریوش قیام کردند. مردان بابل بجز مادر خود و محبوب ترین زنان خود، سایر زنان خود را در مکانی گرد آورده و آنها را خفه کردند. تا بدین ترتیب آذوقه سایرین کم نیاید. داریوش پس از محاصره طولانی بابل را تصرف کردو فرمان داد 3000 نفر از بزرگان بابلی را بدار آویزند تا مایه عبرت دیگران شود. ( تاریخ تمدن ویل دورانت ج 1 ص521)

مردم مصر شش بار علیه نیروهای متجاوز ایرانی قیام کردند و بشدت سرکوب شدند.

داریوش در کتیبه بیستون چنین می گوید:فرَ وَر تیش دستگیر شد و اورا نزد من آوردند. گوشها بینی و زبان اورا بریدم و چشمهای اورا در آوردم. و اورا در دبار من غل و زنجیر کردند تا همه مردم اورا ببینند، بعدا ً اورا به همدان بردم به دار آویختم... و اهورا مزدا یاری خود را به من عطا کرد. به اراده اهورا مزدا قشون من بر قشونی که از من برگشته بود، پیروز شد و چیتیر تَخم را گرفته گوشها بینی و زبان اورا بریدم و چشمهای اورا برکندم. و اورا در دبار من غل و زنجیر کردند تا همه مردم اورا ببینند بعد به امر من در اربل اورا مصلوب کردند( تاریخ تمدن ویل دورانت ج 1 ص549)

معمولا ًچشم در آوردن بوسیله نوک خنجر، شمشیر، کاردی مخصوص انجام می شد. محکوم را با دست و پای بسته به دو زانو روی زمین می نشاندند سپس جلاد سر محکوم را به سمت عقب خم می کرد. سپس خنجر را به درون چشم محکوم فرو می برد و آنرا در جهت بینی به شدت فشار می داد تا چشم خارج شود. برای در آوردن چشم دیگر هم به همین طریق عمل می شد. معمولا ً ابروها و بینی و گوشها را هم می بریدند.

حال برای منحرف کردن ِ روند آگاه سازی، ضدیت با اسلام و عربیت را عمده کنیم غافل از اینکه اسلام فرزند خلف ِ حاکمان ایرانی بوده است. و ما باید با چشم بستن بر این تاریخ برای خارج شدن از ارتجاع مجسم اسلامی مجددا ً بدامان تاریخ 2500 افتیم .

خشایار شا(466 – 486 قبل از میلاد)پی سی یوس فردی از اهالی لیدیه( غرب ترکیه امروزی) به خشایارشا در لشکر کشی به یونان کمک فراوان کرد. از شاه تقاضا کرد ، چهار فرزند من در سپاه تو هستند پسر بزرگ را نبر تا من کسی را داشته باشم. شاه گفت مهمان نوازیت و کمکت به سپاه جان ترا نجات می دهد اما به خاطر این جسارتت یکی از فرزندانت اعدام می شود. شاه دستور داد یکی از پسرهایش را شقه کردند و دو شقه را روی زمین انداختند به دستور شاه از بین دو بدن شقه شده رد شدند. .....( ایران باستان، حسن پیرنیا ج3 ص721)

معمولا ً شقه کردن، به دوصورت با شمشیر یا خنجر انجام می شد. نوع اول: از میان دوپا شروع می شد و با ضربه ای سخت تا گردن محکوم بریده می شد. نوع سخت شقه کردن، از طرف سر صورت می گرفت. چنانچه جلاد، از مهارت کافی برخوردار نبود، به جراحت های بسیار دردناک منتهی می شد.

.... ملکه – همسر خشایار شا – به قراولان دستور داد تا پستانها و گوشها وبینی همسر برادر شاه را ببرند . برادر شاه و پسرانش به قصد انتقام به سمت کاخ رفتند. توسط قراولان شاه کشته شدند .

... ده روز تمام سرباز را بر چهار میخ کشیدند و چشمانش را بیرون آوردند. آن اندازه سرب گداخته در گوشهای او ریختند تا مرد......... ( تاریخ تمدن ویل دورانت ج 1 ص552)



ساسانیان 226 – 652 بعد از میلاد

اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان با خشونت و قساوت تمام، به سرکوبی مخالفان خود پرداخت. وی سر اردوان آخرین پادشاه اشکانی را از تن جدا ساخت زیر پای خود قرار داد. دستور داد پوست اردوان را از تن جدا کنند و در اردشیر خوره بنمایش گذارند. اردشیر پس از کشتن اردوان خون وی را نوشید. وی برای جلوگیری از خیانت و طغیان برادران، فرمان داد که همه آنها را قتل رساندند.اردشیر در مرو" جمعی را بکشت وسرشان رابه آتشکده آناهید فرستاد".

اردشیر دوم دستور داد سرباز خاطی توسط مجازات دو قایقی کشته شود. روش شکنجه ای بود که دو قایق هم اندازه را انتخاب می کردند. محکوم را در یکی از قایق ها می گذاشتند. قایق دیگر را بر روی او قرار می دادند. جز دستها و سر محکوم ، بقیه اندام بین دو قایق قرار می گرفت. آنگاه به او غذا می دادند. اگر از خوردن امتناع می کرد با داخل کردن میخی در چشمش او را به خوردن مجبور می کردند. بعد به سر و صورت او شیر و عسل می مالیدند و به وی می دادند تا بنوشد. کرجی را رو به آفتاب قرار می دادند. مگسان به او حمله ور می شدند. با دفع غذا ، کرمهایی تولید می شوند و به درون بدن وی می روند. بعد از دو سه هفته قایق را از روی بدن محکوم برداشته اندام محکوم از درون خورده می شد. تنها پوستی از آن باقی می ماند.

قانون مجازات زهر دهندگان در پارس: سر متهم را روی سنگ پهنی قرار می دادند با سنگ دیگری چنان بر سر متهم می کوبند تا سر او مسطح شود. .....( ایران باستان، حسن پیرنیا ج4 ص1096) .

اردشیر وی پادشاهی بسیار ستمگر و بی رحم بود. شروع کار وی با کشتار خواهران و برادران، برادرزادگان و عمو زادگان بود. به فرمان او عمویش به همراه صدتن از پسران و نواده هایش را در حیاط زندانی گرد آوردند. سپس همه را بقتل رساند.عاقبت شاه چنین شد که بدستور وزیرمعتمدش، باگواس، قطعه قطعه شد و به خورد سگان داده شد.( تاریخ مردم ایران- زرین کوب ج1 ص201) .

بهرام اول – فوت 275- مجلس مباحثه ای با مانی مصلح برقرار کرد. از او پرسید: آیا ویرانی بهتر است یا آبادی؟ مانی گفت: ویرانی تن ها، مایه آبادی جانهاست.بهرام گفت : به ما بگو کشتن تو آیا آبادی است یا ویرانی ؟ مانی گفت : این ویرانی بدن است. بهرام گفت شایسته است ترا بکشیم تا پیکرت ویران شود و جانت آبادان. ما با ویران کردن پیکر تو آغاز می کنیم و گفتار ترا بکار می بندیم. مانی در مجلس مباحثه مغلوب شد و اورا بعنوان خروج از دین به زندان افکندند. بهرام دستور داد: پوست تن مانی را زنده زنده کندند، بعد سرش را بریدند و پوستش را پر از کاه کردند و به دروازه های گندیشاپور آویختند. سپس طرفداران وی را اعدام کرد.( مروج المذهب- مسعودی ج1 ص 245)

شاهپور دوم تنها شاه ایران بود که بعد از مرگ پدرش - هرمز دوم- بدنیا آمد و تا زمان مرگ شاه بود. اعراب در غرب و کوشانیان در شرق به ایران حمله آوردند. شاهپور به اعراب حمله کرد و جمع بسیاری را کشت. شانه های اسیران را سوراخ می کرد و ریسمانی از آنها عبور می داد. آنان به سختی و با درد جان می دادند. به او " ذوالاکتاف " می گفتند.

وی بطور ناشناس به سوی روم رهسپار شد. اورا شناختند اورا در پوست تازه ی گاوی دوختند. پوست بعد از مدتی خشک و سخت می شود. مدفوع سبب تولید کرم و حشرات می شود. . قیصر روم به ایران حمله کرد و شاپور را با خود برد. بدست ایرانیان افتاد بروی او روغن ریختند رها شد . سپاهی گرد آورد به روم تاخت و پیروز شد.

وقتیکه پوسیگ عیسوی را به حضور شاه کشیدند، اظهار داشت که بر شهادت همکیشان خود غبطه می خورد و به عظمت شاه وقعی نمی گذارد. شاهپور را غضب در گرفت و فریاد بر آورد: این مرد را به مرگ دیگر مردمان مکشید، چون جلالت شاهانه مرا تحقیر کردو با من چون همسری سخن راند. زبان اورا از پشت سر برآورید تا سایرین از خشم من بترسند.( ایرانیان در زمان ساسانیان- آرتور کریستن سن ص 275) در این روش ابتدا گردن را سوراخ می کردند سپس زبان را از آن بیرون می آوردند. این روش اغلب سبب مرگ می شد.

از دیگر مجازاتهای این دوران:

کور کردن بوسیله میل سرخ در چشم،

یا ریختن روغن گداخته در چشم ،

جوال دوز در چشم فرو کردن،

مصلوب کردن،

پوست کندن،

سنگسار کردن،

ریختن سرب گداخته در گوش و چشم،

ریختن سرکه و خردل در دهان تا رسیدن مرگ،

گوشت بدن را با شانه آهنین کندن.

بسیاری از این شکنجه ها در مورد عیسویان انجام می شد. .

یکی از وحشتناک ترین شکنجه های این دوره ، شنکنجه معروف به " 9 مرگ " بود . این شکنجه بدین گونه اجرا می شد: ابتدا جلاد انگشتان پا ، سپس دست را تا مچ و پا را تا استخوان بندگاه پا و ساق و بعد دست تا آرنج و پا را تا زانو، سپس گوش و بینی و سرانجام سر مجرم را قطع می نمود. به نظر آرتور کریستن سن، " مجازاتهای دوره ساسانی، مخصوص سیاستهای مذهبی بوده و بنابراین آن بی رحمی ها نتیجه اختلاط تعصب و غیرت دینی با مقاصد شهوانی است که در اعمال محاکم مذهبی اروپا در چند قرن پیش مشاهده شده است.

قلعه فراموشی گیل گرد واقع در خوزستان، آنرا انوشبرد نیز می خواندند. نام زندانیان و آن محل نباید برده می شد. افراد زندانی را دست و پا بسته بدرون قلعه می انداختند سپس تعدادی جانور( موش...) رها می کردند. زندانی بدون هرگونه دفاعی شاهد خورده شدن اندام بدنش می شد تا بمیرد.

بدستور انوشیروان 12000 پیرومزدک و خود اورا از سروارد گودالی کردندو تامچ پایشان خاک ریختند.(528 یا 529) پرده دار و آشپز انوشیروان طی توطئه ای غذایی مسموم برای شاه تهیه کردند ، بعد از فاش شدن توطئه، شاه دستور داد پرده دار را دار زدند و آشپز را شقه کردند( تاریخ ثعالبی- ثعالبی نیشابوری ج1 399)

خسرو پرویز628- 590 بعد از میلاد عموی خود را که در شورش علیه پدرش شرکت کرده بود، گرفته اورا کور کرد ودوپای اورا قطع کرده وزنده به دار زد.( تاریخ یعقوبی- یعقوبی ص211) . خسرو پرویز از منجمان پایان کار خود را سئوال کرد. گفتند از جانب نیمروز است. وی تصمیم گرفت مردانشاه حاکم نیمروز را بقتل رساند. اما وقتی خدمات وی را بخاطر آورد، پشیمان شد. شاه به بهانه واهی دست راست اورا قطع کرد.

سپس برای جلب رضایت او مال فراوانی بدو داد. مردانشاه که وفادار شاه بود سر خورده شد و از شاه خواست که گردن اورا بزنند تا این ذلت را تحمل نکند. شاه چنین کرد .( ایرانیان در زمان ساسانیان-آرتور کریستن سن ص 471)

بزرگمهر وزیر اول انوشیروان بود که به دستور وی بدین گونه کشته شد: ابتدا اورا به حبس انداخته سپس دهان و بینی اورا شکستند. بزرگمهر گفت دهان من در خور بدتر از این بود. پرویز گفت : چرا ای دشمن خدا؟ گفت: برای آنکه من پیش خواص و عوام از اوصاف تو چیز ها می گفتم که نداشتی و ترا محبوب ایشان می کردم. تو که از همه پادشاهان بد طینت تر و زشت کارتر و بدرفتارتری آیا مرا بگمان می کشی و از یقین خود که مرا همیشه دلبسته شریعت دیده ای چشم می پوشی: در این صورت چه کسی به عدل تو امید خواهد داشت و به گفتارت تکیه و بکارت اطمینان خواهد کرد؟ پرویز خشمگین شد و بگفت تا گردنش را بزنند.پس از آن شاه شدیدا ً پشیمان شد. آنگاه بخیر اریس وزیر دوم را احضار کرد، هنگامیکه بخیر اریس بزرگمهر را کشته دید بسختی ناراحت شدو دریافت که به زودی بقتل خواهد رسید. بشدت پرویز را مورد ملامت قرار داد. پس شاه دستور داد اورا هم بکشند جسدش را به دجله اندازند.( مروج المذهب- مسعودی – ج 1 ص270)

هموطنان سلطنت طلب تنها به دو سلسله هخامنشیان و ساسانیان استناد کرده و صرفا ًبه چند نکته مثبت اشاره دارند. آگاهانه یا ناآگاهانه چشم بر عملکرد های شاهان ایران الاصل می بندند تا تاریخی منزه برای ما فراهم کنند. و باز

50سال دیگرجامعه را به عقب اندازند چه فرق است میان خمینی و داریوش ها،شاپورها و بهرامها...؟

یکی از اندرزهای اردشیر بابکان خطاب به فرزند خود:

بدان ای فرزند، دین و پادشاهی دوبرادرند که هیچ یک از دیگری بی نیاز نتواند بود. دین پایه پادشاهی و شاهی نگهبان آنست. هر چیز که پایه نداشته باشد نابود خواهد شد و آنچه بی نگهبان باشد از میان خواهد رفت.

(فرهنگ ایرانی- محمد محمدی ص 70)

فردوسی

چنان دین و شاهی به یکدیگرند تو گویی که در زیر یک چادرند

نه بی تخت شاهی بود دین بجای نه بی دین بود شهریاری به پای

دو دیباست یک در دگر بافته برآورده پیش خرد یافته

نه از پادشاهی بی نیاز است دین نه بی دین بود شاه را آخرین

نه آن زین نه این زان بود بی نیاز دو انباز دییمیشان نیک ساز