منوچهرجمالی / زال زر Ùˆ پـر Ùسیمرغ
چرا ما همه ، زال زرهستیم ؟
چرا ما همه جـمشـیدیـم ؟
چرا سیمرغ( خدا = اصل نوشوی)
به ما ، « پـَـرَش » را میدهد ؟
منوچهرجمالی
زال زر Ùˆ پـر Ùسیمرغ
« پـر » ، چیـسـت ؟
چرا خدای ایران
پـرخود را به هر انسانی میدهد ؟
چرا ما همه ، زال زرهستیم ؟
چرا ما همه جـمشـیدیـم ؟
چرا سیمرغ( خدا = اصل نوشوی)
به ما ، « پـَـرَش » را میدهد ؟
وچرا به انسان ،« کتابی یا آموزه ای یاشریعتی یا امرونهی ای» نمیدهد ؟
داستان زال زردرشاهنامه ØŒ سرنوشت هزاره های انسان است Ú©Ù‡ همه قدرتها Ùˆ ادیان وآموزه ها Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ آیند ØŒ اورا از« اصالت » ØŒ « ازخود بودن » ØŒ « ازخود، روشن شدن Ùˆ بینش یاÙتن » ØŒ « ازخود، معیارسنجش نیک وبد بودن » ... Ù…ÛŒ اندازند.
آنگاه جستجوی اصالت ØŒ یا « از خود بودن » را ØŒ برای انسان ØŒ نخستین وبرترین گناه میسازند . کسیکه میکوشد، اصالت خود را بیابد ( تا ازخود، باشد ) ØŒ برضد قدرت برمیخیزد وسرکشی میکند. هرکه بخواهد ØŒ ازخود، بیندیشد Ùˆ ازخود، کاری بکند Ùˆ ازخودبیاÙریند ØŒ « بــد » است ØŒ گناهکاراست، سرکش است . به Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ùرهنگ ایران ØŒ تخم بودن ( = ازخود بودن ØŒ ازخود، معیارنیک وبد شدن) بزرگترین گناه میشود .
Ùˆ Ù„ÛŒ این سیمرغ، خدای ایران است Ú©Ù‡ هرانسانی را به آشیانه خود Ù…ÛŒ برد وبا شیرابه جان خود، او را Ù…ÛŒ پرورد ØŒ وخون خود را Ú©Ù‡ جان اوست ØŒ در رگهای انسان روان میکند Ùˆ اصالت اورا به اوبازمیگرداند، واورا همال وجÙت خود میسازد، Ùˆ آنگاه اوراازنو، به جهان خاکی Ù…ÛŒÙرستند.
این باردیگرکسی توانائی آن را ندارد Ú©Ù‡ انسان را از اصالت بیندازد ØŒ چون سیمرغ ØŒ پـرهای خود را به انسان داده است . با داشتن پرهای سیمرغ، او سیمرغ میشود . پـرسیمرغ ØŒ روشنی چشم انسان ØŒ یا خرد بهمنی ØŒ یا همان « جام جم » میگردد . سیمرغ ØŒ به هیچکس ØŒ امر ونهی خود را نمیدهد ØŒ Ùˆ پیامی برای انسانها نمیÙرستد ØŒ وبه انسانها ØŒ درس Øقیقت را نمی آموزد ØŒ بلکه Ùقط به هرکسی ØŒ پرخود را میدهد، تا ازآن پس با پرسیمرغ بپرد . ازآن پس ØŒ ازخود، اصل تعالی Ùˆ Ø¢Ùرینندگی بشود . انسان ØŒ Ùرزند سیمرغ Ùˆ همال وجÙت٠سیمرغ میشود .
....................
ما با تصویری Ú©Ù‡ در ذهن خود ØŒ از « مرغ یا پرنده » داریم ØŒ به سراغ تصویر« سیمرغ Ùˆ پـرش » میرویم ØŒ Ùˆ اشتباه ما ازهمین جا آغازمیشود ØŸ در ذهن ایرانیان آن روزگاران ØŒ مرغ ØŒ اینهمانی با باد ( وات = واد = وای = ÙˆÛŒ ) داشت . در پهلوی ( کتاب Ùره وشی ) دیده میشود Ú©Ù‡ « وای » ØŒ هم به معنای « مرغ یا پرنده » است، Ùˆ هم به معنای « هوا » هست ØŒ وهم به معنای « ایزد هوا » میباشد Ú©Ù‡ « وای به » باشد . « هوا » ØŒ چنانچه دیده خواهد شد ،« باد آرمیده» شمرده میشده است . ولی « هواhva Ú©Ù‡ همان سواsva در سانسکریت میباشد » به معنای « خود، ذات ØŒ قائم بالذات ØŒ ازخود موجود » است . ازاین رو ØŒ نام خدای ویشنوVishnu بود، Ú©Ù‡ مظهرایجاد وپرورش دهنده (پروردگار) است . ازخود بودن sva-bhu یا قائم بالذات، یا خود موجود، نام برهما Ùˆ وویشنو Ùˆ شیوا، هر سه خدای هند است .
ازاین رو درایران هـوا ( ازخود بود = قائم بالذات ) نام « باد = وای به » بود . « وای به » ØŒ ازخود، هست ØŒ قائم بالذات میباشد. رد پای این اندیشه درادبیات ایران ØŒ یاÙت میشود : مولوی گوید
چو کاهی جز به بادی می نجنبد
کجا جـÙنـبـد جهانی ØŒ بی هوائی !
البته همین « ازخود بودن hva» ØŒ سپس علت العلل زشت ساختن Ùˆ Ù†Ùرت آور ساختن Ùˆ Ù†Ùرین کردن آن شد . این همان « هوا hva»ست Ú©Ù‡ برای ما « معنائی » جزجسمی لطی٠و روان ندارد Ú©Ù‡ گرداگرد زمین را ÙراگرÙته Ùˆ جانداران Ùˆ گیاهان ازآن تنÙس میکنند ØŒ ودر اصل ØŒ پیکریابی « اصل ازخود بودن ØŒ ازخود معیارنیک وبد بودن ... » بوده است، ولی این برآیندش هست Ú©Ù‡ منÙورو ملعون ادیان نوری شده است . Ùˆ Ù…Øمد، رسول اسلام در آیه ای درقرآن ( سوره Ùرقان) خوب بو برده است Ú©Ù‡ آنچه گوهر وجود هرانسانی هست ØŒ همان « هوا» هست Ú©Ù‡ اینهمانی با خدا داشته است . ازاینرو میگوید : « اÙراءیت من اتخذ الهه هواه » آیا کسی را نمی بینی Ú©Ù‡ هوایش را خدایش میگیرد ! این هوا یا باد، دراین برآیند معنایش ØŒ به همان شدت مورد Ù†Ùرت٠زرتشت بوده است ØŒ Ùˆ واژه « بـد » امروزه ما نیز، همان « باد = وات » است . همچنین واژه « باده baatak» که« می» باشد ،همین باد یا وای است Ú©Ù‡ « اصل پدیدارسازنده گوهرها » شمرده میشده است، وباده نیز نزد Ùردوسی Ùˆ اسدی توسی ØŒ همین ویژگی را دارند . دربندهش بخش نهم پاره 132 میآید Ú©Ù‡ « بادنیکو... چون برمردمان آمد، آنگاه ایشان را چنان خوش آمد Ú©Ù‡ به تن جان آید» یا درپاره 133میآید Ú©Ù‡ باد « به هرچه گذرد ØŒ آن گوهر را آورد». درØقیقت، وای به ØŒ اصل Ùرشگرد وازنوسبزو رنگارنگ شوی Ùˆ طبعا « اصل Ø¢Ùرینندگی Ùˆ از خود بودن » میباشد . این باد ØŒ چنانچه دیده خواهد شد ØŒ Ù…Øوریا قطب Ø¢Ùریننده هستی انسان بوده است (axv اخو= اسوasv= اهوa-hv ) Ùˆ طبعا ،انسان را موجود قائم بالذات ( آنچه ازخود، هست ) میساخته است Ú©Ù‡ طبعا بی نیازاز Ùرستادگان خدائی میکرده است Ùˆ هیچ قدرتی نمیتوانسته است براو Øکومت کند، ومعیارنیک وبد Ùخود را براو تØمیل کند .
چنانچه درگرشاسپ نامه دیده میشود ودراین جستار، بررسی خواهد شد ØŒ از« هوا » Ú©Ù‡ « وای به » باشد ØŒ باد Ùˆ آتش Ùˆ آب Ùˆ زمین، پیدایش Ù…ÛŒ یابد . به عبارت دیگر، از«هوا» یا «وای به» است Ú©Ù‡ «همه چیزها » پیدایش Ù…ÛŒ یابند ( صÙØÙ‡ 138 گرشاسپ نامه /یغمائی )ØŒ وخودش ØŒ Ø¢Ùریده Ùˆ مخلوق هیچ قدرتی واصلی نیست .
چیزی ازخود، هست ( قائم بالذات هست ) ØŒ Ú©Ù‡ میتواند ازخود، همیشه نـووتـازه وسرسبزبشود ØŒ Ùˆ این «وای به» است Ú©Ù‡ درپیوند به هم دادن همه اضداد به همدیگر، اصل Ùرشگرد ( خود، تازه ونو شوی ) میباشد. درست سیمرغ ( Ú©Ù‡ مرغ یا پرنده است ) همان وای است. درشاهنامه نیز سیمرغ ،همیشه در« ابرسیاه » پدیدارمیگردد . این باد است Ú©Ù‡ در جنبش ابر سیاه ØŒ هرلØظه صورتی دیگر Ù…ÛŒ یابد ØŒ Ùˆ هیچگاه نمیشود اورا درصورتی، تثبیت کرد . همچنین برق یا آذرخش ØŒ اینهمانی با سیمرغ دارد ( رجوع به جلد سوم کتاب زال زر یا زرتشت بشود. برق وابر، هردو، سنگ نامیده میشدند- بندهش 9/140ØŒ چون سنگ همان معنای جÙت ویوغ را دارد ).اینست Ú©Ù‡ درست واژه ٠« جنبش هوا ووزیدن باد » ØŒ همان واژه٠« پروازکردن » است .وای ØŒ هم پرنده است Ùˆ هم باد . ازاین رو vaayenitanواینیتن Ú©Ù‡ درواقع وزیدن باد است ØŒ درپهلوی اصطلاØیست برای 1- پروازدادن 2- به پروازآوردن Ùˆ3- به Øرکت درآوردن Ùˆ4- روانه کردن . ودرست ازواژه باد، Ú©Ù‡ وای باشد ØŒ واژه vaayendak ساخته شده، Ú©Ù‡ به معنای « پرنده» است .
گذشته ازاین، خود نام « پـرنـده » ØŒ بهترین گواه براین نکته است . چون پیشوند « پـرن » درپـرنده ( پرن + ا َنده ) ØŒ Ú©Ù‡ همان « Ùـرن » باشد در سانسکریت praanaمیباشد Ú©Ù‡ به « باد Ùˆ Ù†Ùس Ùˆ دم، یا اصل منشاء زندگی » Ú¯Ùته میشده است .« پـرنـده» ØŒ Ú©Ù‡ مرکب از « پرن + اند Ù‡ » میباشد، به معنای « تخم باد، یاتخم جان وزندگی ØŒ یا تخم اصل Øیات » هست . باید درپیش چشم داشت Ú©Ù‡ « پـرن pranna» از نامهای برهما Ùˆ ویشنو، دوخدای هند است . درسغدی « Ùرن = پرن » نام عنصرنخستین است Ú©Ù‡ با« ارتا Ùرورد» اینهمانی داده میشود ( Ùرهنگ سغدی ØŒ بدرالدین قریب) .پس مرغ ØŒ یا پرنده Ú©Ù‡ « اصل ازخود بودن Ùˆ قائم بالذات بودن » است ØŒ Ùˆ چنانچه درگرشاسپ نامه دیده میشود « اصل آتش Ùروزی » است ØŒ Ùˆ به عبارت دیگر، « پدید آرنده گوهرهاست » ØŒ اوست Ú©Ù‡ « پر» خود را به زال زر میدهد . این « پر» ØŒ چنانچه پنداشته میشود ØŒ چیزی نیست Ú©Ù‡ سیمرغ ØŒ ازتن خودش بکـند ØŒ Ùˆ یکی یا دوتا ازآن را به زال زر بدهد، تا درجیبش بگذارد . بلکه « پـر، اصل پدید آرنده (بـاد= دم ) ØŒ اصل انگیزنده ازخود بودن » است Ú©Ù‡ به زال زر میدهد .
هرهنگامی Ú©Ù‡ زال زر، این « اصل ازخود بودن = هوا » را درخود بیÙروزد( به آن تلنگری بزند، وآن را بیانگیزد ) ØŒ آنگاه ØŒ اوخودش ØŒ اینهمانی با سیمرغ Ù…ÛŒ یابد ØŒ وسیمرغ ØŒ «اندر زمان= Ùوری» ØŒ پدیدارمیشود . سیمرغ ØŒ « وجودی اÙشاننده » « ازخود، پخش شونده » است. او، درآÙریدن ØŒ هستی خود را پخش میکند Ùˆ Ù…ÛŒ پراکند . درآÙریدن ØŒ گوهرخود را Ù…ÛŒ بـَغـَد( بغیدن ØŒ بخش همان واژه بخش کردن است ) .دادن پـر، انتقال گوهرباد ( پـرن ØŒ اسوasv= اخوaxv ØŒ یا آن دم یا « تخم هوا » به ضمیرانسان است ØŒ Ú©Ù‡ میان ٠هستی انسان قرارمیگیرد(hva = a-hv) ØŒ تا انسان ØŒ « ازخود، باشد » ØŒ « ازخود، روشن بشود » ØŒ « ازخود ØŒ نیک وبد را بشناسد » ØŒ « ازخود، خود را نو وتازه وسبزکند » . « باد » را Ú©Ù‡ نمیتوان بسته بندی کرد Ùˆ به کسی داد ØŒ بلکه باد، گوهرامتداد یابنده دارد .انسان ازهمان « هوا » هست Ú©Ù‡ با دَمـش ØŒ میتواند زنده کند . مولوی خطاب به انسان میگوید :
بشکن سبوی خوبان ، که تو ، یوس٠جمالی
Ú†Ùˆ Ù…Ø³ÛŒØ ØŒ دم روان Ú©Ù† ØŒ Ú©Ù‡ تو نیز ازآن هوائی
تو زخاک سر برآور، که درخت سر بلندی
تو بپر به قا٠قربت ØŒ Ú©Ù‡ شریÙتر همائی
این پـری هست Ú©Ù‡ سیمرغ (= وای به ) به هرانسانی میدهد، تا هرگاه بیÙروزد ( آن را بیانگیزد ØŒ Ùˆ تلنگری به آن بزند ) ØŒ سیمرغ ØŒ ازگوهرخود اوپدیدارمیشود . همین « گوهر ازخود بودن » است Ú©Ù‡ انسان ØŒ رسالت آن را Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ «خودرا درگیتی Ùˆ روزگار بیازماید، Ùˆ راه خود را به بینش درخود آزمائیها وجستجوها ØŒ بگشاید. هرانسانی ØŒ این رسالت سیمرغی را دارد Ú©Ù‡ درخود آزمائیها در روزگاروگیتی ØŒ به بینش مستقیم وبیواسطه برسد . ازاین روسیمرغ به زال زر Ú©Ù‡ باید ازآشیانه سیمرغ درÙرازکوه البرز به گیتی Ùرورد آید، Ùˆ خود را در روزگار بیازماید ØŒ میگوید :
مگر کین نشیمت نیاید بکار
یکی آزمایش کن از روزگار ......
نزد من( خدا) ماندن ØŒ هرچند Ú©Ù‡ بسیار نیکست ØŒ ولی نیکتر آنست Ú©Ù‡ به جهان خاکی بازگردی ØŒ Ùˆ ببینی Ú©Ù‡ میتوانی « ازخودت باشی » و« ازخودت ØŒ به بینش راه بیابی » ØŒ ولی ای زال زر، ای Ùرزند من ØŒ ای پرورده من ØŒ ای جÙت وهمال من، هنگام رÙتن به گیتی ØŒ پر مرا با خویشتن ببر! سیمرغ به زال نمیگوید سخنان Ùˆ اوامرونواهی مرا برسنگ بتراش Ùˆ برای زمینیان ببر. یا این سخنان من پیامهای من به زمینیان وزمانیان هستند Ùˆ تو دریک کتاب بنویس وآنرا برای مردمان ببر! تا مردمان هرروز سخنان مرا بخوانند Ùˆ ازپیامهایم آگاه شوند. سیمرغ میگوید من بتو ØŒ پرخود را میدهم Ùˆ با این پربه زمان Ùˆ زمین برو. سیمرغ ØŒ چرا ØŸ وچگونه ØŸ پرخو د را به زال زرمیدهد Ú©Ù‡ با خود ببرد ØŸ چرا وچگونه پرخود را به هرانسانی میدهد Ú©Ù‡ باخود ببرند ØŸ سیمرغ ØŒ دهنده پریا به سخنی بهتر، اÙشاننده پر( پراÙشان) است .
پـر= بـاد
« پـرن » ، همان اسـو یا اخو،
یااهـوahv، یا hvaهوا یا«پـر» هست
درهمان واژه وای = پرنده ØŒ وای = هوایا باد ØŒ میتواند اینهمانی «جنبش پر» را با « باد یا جنبش هوا» شناخت . ازاینگدشته واژه « وا ینیتن » Ú©Ù‡ به معنای « به جنبش آمدن باد » هست ØŒ به معنای « پرواز دادن Ùˆ بپرواز درآمدن » بکاربرده میشود Ú©Ù‡ به خوبی گواهی بدین اینهمانی میدهد . دریادداشتهای اÙزوده بر گزیده های زاد اسپرم (Ù…Øمدتقی راشد Ù…Øصل )دیده میشود Ú©Ù‡ وای ØŒ جوت گوهر است( waay I jud-gohrØŒ ازدید یزدانشناسی زرتشتی، معنای - وای جدا سازنده ازهم- دارد وطبعا وای بد گوهراست ØŒ ولی دراصل ،به معنای وای Ø¢Ùرییننده دراثرجÙت ویوغ کردن اجزاء بوده است ) . یا به عبارت دیگر، گوهر جÙتی وهمزادی Ùˆ یوغی دارد ØŒ Ùˆ معنای « خود Ø¢Ùرین Ùˆ قائم بالذات بودن » ØŒ درست ØŒ پیآیند این« گوهر جÙتی» اوبوده ،که از ادیان توØیدی، سخنی ناپذیرÙتنی است . آنها خدای خود را Ø¢Ùریننده یا خالق Ù« هوا یا باد » میسازند، ودرجهان Ø¢Ùرینش، « اصل ازخود بودن » را درهمه چیزها انکار میکنند ØŒ وهمه ØŒ را مخلوق وآÙریده میدانند ØŒ وهیچ چیزی Ùˆ هیچ انسانی ØŒ ازخود ØŒ نیست . ازاین رو یزدانشناسی زرتشتی این واژه را به « جدا گوهر» ترجمه میکند .
ولی پژوهشهای علمی در زبان سانسکریت، نشان داده است Ú©Ù‡ « وا va» دراصل، « دوا dva » بوده است Ú©Ù‡ به معنای « عدد2 » Ùˆ « دوتا باهم یا جÙت » بوده است ( به Justi مراجعه شود ) .وایهvaya ØŒ دوایا dvayaa بوده است . دراوستا به مرغ نیز ÙˆÛŒ = vi Ú¯Ùته میشود ( Ú©Ù‡ همان – ویس vis باشد ) Ú©Ù‡ البته اصطلاØیست Ú©Ù‡ خصوصا برای سیمرغ ( وای به ) بکار برده میشود . نام « ویس Ùˆ رامین » Ùˆ « پیران ویسه » ØŒ اینهمانی با همین « ÙˆÛŒ » دارند . با این آگاهیست Ú©Ù‡ میتوان بازشناخت Ú©Ù‡ پرن praana Ú©Ù‡ Ù†Ùس وباد وجان Ùˆ اصل زندگی میباشد Ùˆ نام خدایان هند برهما Ùˆ ویشنونیزهست ØŒ همان واژه « پر=parnaa اوستا=parena هندی باستان» است ØŒ هرچند اندکی نیز تغییر یاÙته است . درواقع واژه « پرن = Ùرن» ØŒ اینهمانی با واژه « پر» دارد . «جÙتی=دوتاپیوسته به هم »، وجنبش پر، با جنبش دَم ( Ùروبردن وبرآوردن دم درشـÙØ´ ) یکیست . همین اندیشه درمورد دوسوراخ بینی Ú©Ù‡ باهم جÙتند ( دوپـره بینی ) ØŒ بازتابیده میشود . این دوپره بینی ØŒ دربندهش بخش سیزدهم ØŒ دودمه نیز خوانده میشد. درالتÙهیم ابوریØان بیرونی نیز دیده میشود Ú©Ù‡ یک سوراخ بینی(پـره بینی) منسوب به زÙهره ( رام ) Ùˆ سوراخ دیگربینی ( بین = وین = نای )،منسوب به مریخ ( بهرام ) است ØŒ Ú©Ù‡ همان « مهرگیاه = بهروزوصنم= برم » یا « جÙت٠آÙریننده جهان» میباشند، Ùˆ ازاین رو « دو دمه » نامیده میشوند . دمه ØŒ معنای آتش Ùروز هم دارد .
این واقعه « Ùرود آمدن Ùˆ Øلول یا پیکریابی خود٠خدا ØŒ دریزدانشناسی زرتشتی، Ø¯Ø±Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù…Ø±Ø¨ÙˆØ· به « آتش جان» پوشیده Ùˆ تاریک ومجهول ساخته شده است . این آتش، آتش به ÙرنÙتارweh-franaftarar خوانده میشود( گزیده های زاداسپرم بخش3/79). ÙرنÙتار، مرکب از« Ùرن + اوتار» است .
پسوند –اÙتار، Ú©Ù‡ ava-taare باشد درسانسکریت به معنای نزول، Ùرود، ظهور، Øلول یا تشخص الوهیت ØŒ نزول ایزدی ازآسمان )
Ú©Ù‡ به معنای Ùرود آمدن وصورت یابی « پرن » میباشد . این « Ùرن = پرن » است Ú©Ù‡ درهرانسانی ،« اخوaxv= اسوasu= اهوahu » نامیده میشود . Ú©Ù‡ بدون پیشوند « a» ØŒ همانxva = sva= hva میباشد. درواقع بÙÙ† گیتی، یا سیمرغ( ارتاÙرورد= Ùرن= نخستین عنصر ØŒ سغدی ØŒ قریب ) ØŒ درهرانسانی، صورت به خود میگیرد Ùˆ درهرانسانی، اصل ازخود بودن میشود . چنانکه دریسنه 26 ØŒ بند 4 (اوستا) دیده میشود . نیروهای مینوئی یا ضمیری، پنج تا بوده اند . - اهو ---ahu=axu=asu ( sva= xva = hva )- دئنا ---daenaa - بوی --- baoda - روان --- urvan – Ùروهر--- fravashay ازاهو = « هوا »، یا اخو= خوا Ú©Ù‡ تخم پر( پرن ) است ØŒ چهارپرمیروئید Ú©Ù‡ 2-دین Ùˆ3- بوی Ùˆ4- روان Ùˆ 5- Ùروهر باشند ØŒ وهنگامی این اخو= اهو، با تلنگری انگیخته واÙروخته شد ØŒ این چهارپرانسان، پیدایش Ù…ÛŒ یابند ØŒ Ùˆ انسان « اندر زمان »، اینهمانی با سیمرغ ( وای به ØŒ ارتا Ùرورد ) Ù…ÛŒ یابد .
این عنصرنخستین Ú©Ù‡ « پرن = Ùرن = اهو= هوا » باشد دراثراین گوهرجـÙتی ( چهارپر، دوپر، شش پر، هشت پر... ) ØŒ اصل قائم بالذات ( هوا = ) شمرده میشد . این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« هوا ØŒhvant هوانت » چنانکه خواهد آمد ØŒ معنای« خود» را دراوستا نگاه داشته است( یوستی Justi)ØŒ هرچند این معنا، درژرÙایش جدگرÙته نمیشود . این بود Ú©Ù‡ با یزدانشناسی زرتشتی ØŒ « اهو » معنای «کاستی ونقص وعیب» را یاÙت. Ùˆ دربخش چهارم بندهش Ú©Ù‡ یزدانشناسی زرتشتی است ØŒ دیده میشود Ú©Ù‡ نیروهای ضمیر یا مینوئی به« چهارتا » کاسته میشوند 1- جان 2- روان 3- آئینه 4- Ùروهر . « روان Ùˆ بوی»، باهم یکی ساخته میشوند . جای دین ،« آئینه » گذاشته میشود، Ùˆ این « آئینه» درهنگام مرگ، اینهمانی با «خورشید» Ù…ÛŒ یابد . به عبارت دیگر، بینش درتاریکی وجستجوگرانه وآزماینده نیست ( چون اینهمانی با ماه Ú©Ù‡ چشم بیننده درتاریکی است نمی یابد ) . به جای اهو( هوا)= اسو، نیز «جان» گذاشته میشود.
درمتون زرتشتی درهیچ کجا، نیروهای دین ( بینش زایشی ) Ùˆ بوی Ùˆ روان Ùˆ Ùروهر، اینهمانی با چهارپر داده نمیشوند . انسان، بی پر است Ùˆ ØÙ‚ ندارد به آسمان پروازکند Ùˆ به راز خدا ئی Ù¾ÛŒ ببرد . این همان اندیشه « هبوط » است . اینست Ú©Ù‡ داستان جمشید درشاهنامه ØŒ روایت زرتشتی است ØŒ چون پس ازهمه پیروزیهایش با خرد، در پایان همدست وهمکاردیو میشود تا به آسمان پروازکند . این درواقع ØŒ بزرگترین گناه اوست . خرد جمشیدی درپایان، اهریمنی میشود .
همچنین داستان کاوس Ùˆ پروازش به آسمان با چهارعقاب ØŒ یک روایت زرتشتی است . با این پروازاست Ú©Ù‡ کاوس، گناهکارمیشود . پـر داشتن ØŒ به معنای داشتن امکان وصال با خدا Ùˆ اینهمانی یاÙتن با خدا بوده است . اینست Ú©Ù‡ زرتشتیان امروزه ØŒ معناهای بسیارسخی٠برای نماد« Ùروهر»، جعل میکنند . اینکه کوروش ØŒ بالداراست ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ قائم بالذاتست Ùˆ با خدا پیود مستقیم دارد . البته ØŒ این تنها کوروش نبود Ú©Ù‡ پرداشت، بلکه هرانسانی، چنین پری داشت . این پریست Ú©Ù‡ سیمرغ به همه انسانها داده است .
این اندیشه Ú©Ù‡ اهو= اخو= هوا ØŒ پـرنده ( تخم پرن ) Ú©Ù‡ ازاو چهارپرمیروید ØŒ دریزدانشناسی زرتشتی ØŒ به Ú©Ù„ÛŒ طرد میگردد ØŒ چون وجود « پرن = اخو= هوا » درمیان انسان، اورا معیارنیک وبد ØŒ Ùˆ میزان قائم بالذات واصل Ùرشگرد میساخت، Ú©Ù‡ با پایگاه ٠زرتشت Ùˆ بیکران بودن روشنی ( همه آگاهی ) اهورامزدای زرتشت ØŒ سازگاری نداشت .
دَم یا اسو( اهو= اخو= هوا) یا پرن ØŒ آتش جان را با دست خود درمیان انسان، میاÙروزد ( روشن میکند) Ùˆ این آتش جان، ازروزنه ( = روشن ) های Ùاندام پنجگانه Øواس ØŒ Ùرامیدرخشند Ùˆ با Ù…Øسوسات جÙت میشوند . این روند، « خرد» نامیده میشد . درست « هوا = اهو) Ú©Ù‡ آتش جان را میاÙروخت ØŒ درØواس، خرد میشد. خرد، درخود ØŒ اصل « ازخود بودن » میباشد . ولی یزدانشناسی زرتشتی ØŒ چنین خردی را نمیتوانست بپذیرد Ùˆ چنین گزارشی را رد ونÙÛŒ وطرد میکرد ØŒ چون بینش خوب وبد ( برای زندگی Ùˆ ضد زندگی) ØŒ مرجعیت گوهری درهرÙردی Ù…ÛŒ یاÙت Ú©Ù‡ با شناخت خواستهای اهورامزدای زرتشت به کردارمرجع ØŒ درتضاد بود. این است Ú©Ù‡ دریزدانشناسی زرتشتی خرد، برضد « هوا » بود، Ùˆ همین اندیشه زرتشتی است Ú©Ù‡ درشاهنامه نیز باقی مانده است. خرد، برضد هوا هست .
خردمند مردم ، که دارد روا خرد، دورکردن زبهر هوا
وگربرخرد ، چیره گردد هوا
نخواهد به دیوانگی برگوا
وگر برگزینی زگیتی هوا بمانی به چنگ هوا بی نوا
سراسرببندید دست ازهوا هوارا مدارید Ùرمانروا
بنه کینه Ùˆ دورباش ازهوا مبادا هوا برتو Ùرمانروا
وگرچیره گردد هوا برخرد
خردمندت ازمردمان نشمرد
« هوا » نباید برانسان Ùˆ خردش ØŒ Ùرمانروا Ùˆ چیره گردد ØŒ چون علت العلل کینه ورزی Ùˆ بندگی وبینوائی ودیوانگیهاست . « ازخود بودن ØŒ درک اصالت خود » ØŒ دیگرسرچشمه اندیشیدن نیست ØŒ بلکه درخرد ورزی ØŒ نباید اصالت داشت . خرد باید تابع مرجعیتی Ùراسوی خود باشد، تا خرد باشد. البته دربندهش، بخش چهارم پاره 34ØŒ آئینه انسان، Ú©Ù‡ دراصل « بینش زایشی Ùˆ استوار براصالت خود » بوده است، خرد ØŒ به Ù…Ùهوم تازه میشود، Ú©Ù‡ با « ازخود بودن » درتضاداست. خرد باید اینهمانی با « دین » به معنای زرتشت بیابد Ú©Ù‡ خواستهای اهورامزدا درآموزه زرتشت است . خرد انسان باید دردین زرتشت، ØÙ„ بشود ØŒ چون این واژه «آئینه» دراصل دراوستا ØŒ همان « دین » است . خرد، چیزی جزپیروی ÙˆÙرمانبری کامل ازخواستهای اهورامزدای زرتشت نیست . بدینسان، خرد ØŒ دیگر تراوش اصالت انسان در« ازخود بودن » نیست . خرد دیگر، Ùروزش تخم ارتا ( خرد= هره + راتاو ) یا « Ùرودآمدن پرن وشکل یابی درانسان Ùˆ زهشی شدن ارتا = راته » نیست. ارتاÙرورد همان پرن است ( سغدی، قریب) . ارتا، خودش دیگر، تخمی نیست Ú©Ù‡ درانسان اÙشانده میشود. « اصالت انسان ØŒ ازخودبودن Ú©Ù‡ هوا باشد » دراسلام نیز دچارلعن ونÙرین ابدی میگردد Ùˆ این « ازخود بودن » است Ú©Ù‡ هیچگاه سجود دربرابر الله واراده اش را نمی پذیرد . ازاین رو Ùرشته هارا میآÙریند Ú©Ù‡ « بی هوا » هستند. مولوی گوید :
درØدیث آمد Ú©Ù‡ یزدان مجید
خلق عالم را سه گونه Ø¢Ùرید
یک گرÙÙ‡ را جمله عقل وعلم وجود
آن Ùرشته است ØŒ او نداند جز سجود
نیست اندرعنصرش، Øرص Ùˆ هوا
نور مطلق ØŒ زنده ازعشق خدا ( دÙترچهارم مثنوی)
علم وعقل وجود ØŒ همه برضد گوهر « هوا» هستند . Ùرشتگان ØŒ موجوداتی هستند Ú©Ù‡ هیچگاه « ازخود، نیستند » . کسی معصوم است Ú©Ù‡ « هوا » ندارد ØŒ یعنی هیچ کاری ÙˆÙکری ازخودش نمیکند Ùˆ هیچ سخنی ازخودش نمیگوید
زانک ما ینطق رسول بالهوی
رسول اسلام ، ازهوا یش( از خودش) سخن نمیگوید
کی« هوا » زاید زمعصوم خدا
منطقی کزوØÛŒ نبود ØŒ ازهواست
ÙˆØی، سخنیست Ú©Ù‡ « ازخود انسان » نیست . سخنی Ú©Ù‡ « ازخود انسان » نیست ØŒ ازخرد خود انسان نیست، اعتباردارد Ùˆ مرجع هست . ازخود٠انسان بودن Ùیک اندیشه ØŒ آن اندیشه را بی ارزش میسازد .
همچوخاکی ، درهوا و درهباست
ای رÙیقان زین مقیل Ùˆ زان مقال
اتقوا ØŒ ان الهوی Øیض الرجال
هوا، مرد را زن میکند . زنست Ú©Ù‡ هوا دارد( ازخود، هست ) . خونروی ماهیانه ØŒ اینهمانی با هوا داده میشود . هوا، Øیض رجالست . رجل، نباید هوا داشته باشد . کسی رجل است Ú©Ù‡ « ازخود» نیست ! « ازخود بودن ØŒ خود، معیاراندیشیدن Ùˆ سنجش بودن » ØŒ هوای Ù†Ùس، اصل ضد اخلاق وتقوا ÙˆÙضیلت انسانی میگردد ØŒ وبزرگترین عدوانسان وابلیس میشود، Ú©Ù‡ ملعون Ùˆ اغواگرابدیست . به عبارت دیگر، انسان ØŒ همیشه درتلاش برای ازخود بودنست Ùˆ دست ازاین کشش درونی برنمیدارد ØŒ Ùˆ اراین روهست Ú©Ù‡ این ابلیس وخناس، همیشه درانسان، وسواس میکند . با خرد، باید ازبام تاشام جنگید Ú©Ù‡ تا « ازخود» نیندیشد ØŒ Ùˆ خودش را هرگز، معیارومرجع نکند.
اخلاق ÙˆÙضیلت وهنر ØŒ برضد اصالت خرد میگردد .«باد = غرور» درسرانسان نباید باشد ØŒ اهو، پرن ØŒ ارتا Ùرورد( سیمرغ) ØŒ وای به ØŒ برهما Ùˆ ویشنو نباید درانسان، Ùرود آیند، Ùˆ به هسته Ø¢Ùریننده انسان تØول یابند Ùˆ این همان معنای « هبوط » است .
پـَـریا هـوا ØŒ نخستین اصل Ø¢Ùریننده
1. پــر= هـوا ، درجنبیدن ، باد میشود
2. باد، آتش را میاÙروزد
3. آتش ØŒ باد را اÙسرده میکند وآب میشود
4. ک٠وتیرگی که ازآب برمیخیزد، زمین میشود
5ازت٠آتش وآب،بخارمیشود وازآن،آسمان پیدایش مییابد
«پرن» یا اهو( هوا=hva =ahv) ØŒ چیزی را خلق نمیکند،بلکه ازآنجا Ú©Ù‡ « اصل ازخود بودن ØŒ ازخود پدید آمدن » هست ØŒ این اصل را پخش میکند، Ù…ÛŒ پراکند، امتداد میدهد، میگسترد، Ùراخ میشود ØŒ پهن میکند، میاÙشاند ØŒ یا به عبارتی دیگر، خودش به صورتهائی دیگر، متامورÙوز Ù…ÛŒ یابد . «ÙرنÙتار»، این تØول خدا ØŒ یکراست به جانها وانسانها وگیاههاست . وازاین زنجیره تØولات ( گشتن = وشتن = ورتن ) اوست، Ú©Ù‡ همه جهان پیدایش Ù…ÛŒ یابد .
این اندیشه ØŒ در داستان سیمرغ Ú©Ù‡ با بادپرخود، آتش میاÙروزد Ùˆ با سوزندان خود تبدیل به خاکسترمیشود، وسپس ازآن خاکستربرمیخزد، یکی ازصورت های خودرا Ù…ÛŒ یابد. «خاکستر»، Ú©Ù‡ « هاگ – استر» باشد به معنای « پراکندن تخم » است وبا سوخته شدن، کاری ندارد. هاگ وآگ ØŒ تخم وخوشه هستند، واستردراوستا، به معنای پخش کردن وپراکندن است . اسدی درباره سیمرغ درگرشاسپ نامه میگوید:
یکی پشته سازید سهمن بلند
پس ØŒ از باد پر، آتش اندرÙکند
( پر، بادی پدید میآورد Ú©Ù‡ آتش میاÙروزد )
چوهیزم زباد هوا برÙروخت
شد اندر میان، خویشتن را بسوخت
زخاکش پس آن پس به روز دراز
یکی مرغ خیزد چو او نیز باز
اسدی درگرشاسپ نامه میگوید که « هوا»، ماده نخستین بوده است آنگاه هوا را چنین تعری٠میکند :
هواهست « آرمیده باد » از نهاد
چو « جنبد هوا » ، نام گرددش ، باد
هرآن جانور، کش دمست ، ازهواست
به دم ( اسو= اهو=اخو ) جان وتن ، زنده وبانواست
همه تخم در کشتها گونه گون
Ú©Ù‡ ناراست اÙتد، بود سرنگون
هوا ، درهمه ، زور وساز آورد
سرهرنگون ØŒ زی Ùراز آورد
این هواهست Ú©Ù‡ تخم سرنگون شده درخاک را بسوی Ùرازمیکشد ومی برد Ùˆ آن را Ù…ÛŒ بالاند ( معراج ).
اگرچندشان زآب خیزد بسیج
هوا چون نباشد ، نرویند هیچ
سپس زنخیره ٠تØولات هوا را به سایرعناصر برمیشمارد.
زگیتی، هوا بـÙد ØŒ نخستین پدید
خدا اندرو، جنبشی Ø¢Ùرید
این Ø¢Ùریدن یاخلق هوا ازخدا، طرد اندیشه اصلی هست . « هوا» یا « وای » چون اصل جÙت Ø¢Ùرین هست، ازخود Ù…ÛŒ جنبد Ùˆ ازخود، خود را میآÙریند .
Ú†Ùˆ جنید سخت آن هوای Ø´Ú¯Ùت
بشد باد Ùˆ ØŒ زان باد ØŒ آتش گرÙت
مرآن باد را آتش، اÙسرده کرد
ازو ، آب بنشاند و ، گسترده کرد
چو نم دارجامه ، که بدهیش تاب
بÙشاریش، زو بپالاید آّب
ک٠وتیرگی، هرچه زآن آب خاست
زمی گشت اینک که درزیرماست
پس ازت٠آن آتش و عکس آب
برآمد بخارو زنو داد تاب
خدا از بخارش ØŒ سپهر Ø¢Ùرید
زعکسش، ستاره پدید آورید
آنچه اسدی توسی،ازقول Ùیلسو٠رومی آورده ØŒ گسترش ٠سراندیشه اصلی درÙرهنگ سیمرغی یا ارتائی میباشد . دراصل ØŒ همان جنبش باد Ú©Ù‡ Øرکت پر( پرنا = اسو= هوا ) باشد Ùˆ پیدایش باد Ùˆ آتش Ùروزیست .
باد نیکو ØŒ همان« وای به» یا« نای به» است ( سپس صبا ونسیم بهاری خوانده میشود) Ú©Ù‡ آتش اÙروز است .آتش اÙروز، Ù…Ùهوم « Ø¢Ùریدن Ùˆ نو Ø¢Ùرینی » داشته است . باد نیک بنا بربندهش، Ùرشگرد میکند Ùˆ گوهر همه چیزهارا پدیدارمیسازد . «آتش Ùروزی» به معنای آنست Ú©Ù‡ با وزیدن باد ØŒ گوهریا ضمیر نهÙته در« تخم ها » را Ú©Ù‡ درخاک نهÙته اند ØŒ پدیدارمیسازد ØŒ وهمه تخم هارا ازنو، سبزو رنگارنگ میکند . این اندیشه بنیادی٠« Ø¢Ùرینندگی » بوده است . « Ø¢Ùریننده » ØŒ معنای « خالق ازهیچ » رانداشته است ØŒ بلکه به معنای « انگیزنده وبیدارسازنده٠آنچه در درون تخم ها نهÙته » بوده است . Ø¢Ùریننده ØŒ آنچه درگوهرچیزها نهÙته وپوشیده ودربند Ùˆ طلسم است ØŒ میگشاید وبیرون میآورد . هرچیزی ØŒ ازخودش ØŒ هست ØŒ Ùقط نیار به یک تلنگر دارد، تا ازخود ØŒ برون آید Ùˆ چهره خود را بگشاید . Ø¢Ùریننده یا « وای به= نای به » ØŒ انگیزنده است، وبا تلنگر، همه را ازخواب بیدارمیسازد. این بود Ú©Ù‡ وای به ØŒ اینهمانی با « نوازنده Ù†ÛŒ وآهنگساز» داده میشد ØŒ ونای هم دراثر داشتن « گره = Ù‚Ù = کاو= بند» ØŒ نماد اصل جÙتی بود . وای به ØŒ باد نیکو، انگیزنده گوهر متنوع چیزهاست . « پـرن » هم وای به = هوا، Ùˆ هم خوشه پروین هست. پروین Ú©Ù‡ ارتاخوشت (زرتشت آن را اردیبهشت مینامد) هست مرکب از شش تخم هست. پـرن، خود انگیز، یا ازخود هست . هم آتش( تخم ) هست، وهم انگیزنده این تخم به پیدایش میباشد.این تخم ها Ú©Ù‡ شش گاهنبار باشند، تخم های 1- آسمان ابری 2- آب 3- زمین 4- گیاه 5- جانور 6- مردم ( انسان) میباشند Ú©Ù‡ ازخود( Ú©Ù‡ پرن = باد پر باشد) ØŒ انگیخته میشوند، Ùˆ Ø¢Ùرینش گیتی روی میدهد .
این اندیشه نخستین بوده است ØŒ Ùˆ همه این تخم های ششگانه باهم ØŒ همان پرن = اسو= اخو هستند. اینجا« پرن» Ú©Ù‡ درمیانش، بهمن ( مینوی مینو= تخم درون تخم) هست، Ùˆ اصل ازخود بودنست Ùˆ نادیدنی Ùˆ ناگرÙتنی است ØŒ Ùˆ دراین تخمهای شش گانه ØŒ خود را میگستراند ( بهمن، شش پر پیدا میکند) .درخوشه پروین ØŒ ستاره ای Ú©Ù‡ ناپیداست، بهمن شمرده میشود، Ùˆ شش ستاره Ú©Ù‡ ازآن پیدایش Ù…ÛŒ یابند ØŒ ارتا وه خوشت یا ارتای خوشه یا « پرن » هستند.
درتصویرخوشه پروین Ú©Ù‡ تخمهای همه جهان Ø¢Ùرینش شمرده میشد ØŒ بهمن ØŒ مرغی شمرده میشد Ú©Ù‡ شش پر داشت . این مرغست Ú©Ù‡ باگستردن شش پرخود ØŒ جهان را میآÙریند یا جهان راپدید میآورد وجهان میشود . آسمان ابری، وآب ،وزمین، Ùˆ گیاه ØŒ Ùˆ جانور، Ùˆ انسان، شش پریا بال ٠این مرغ هستند . جهان Ø¢Ùرینش ،پـرنده ( پرن + اند ) ای بود Ú©Ù‡ در شش بالش خودرا میگسترد ( شش سو )ØŒ Ùˆ عدد Ù‡Ùت ازاین تصویر، پدید آمده است . وقتی انسانی را با شش بال نشان میدهند ØŒ اورا با خوشه پروین( بهمن + هما ) ØŒ Ú©Ù‡ تخم همه جهان Ø¢Ùرینش میدانستند، اینهمانی میدهند . درهمه این اندیشه ها وتصاویر، میتوان دید Ú©Ù‡ « آتش وه ÙرنÙتار» Ú©Ù‡ روند Ùرود آمدن « پرن » ØŒ Ùˆ تØول یاÙتن به صورتهای گوناگون درگیتی Ùˆ طبعا به انسان میباشد ØŒ اندیشه هبوط نیست.
دراین جهان نگری ØŒ تØول خدا به گیتی Ùˆ انسان هست ØŒ نه هبوط ازخدا .دراین اندیشه ØŒ خدا ØŒ یا به عبارت بهتر، بÙÙ† Ø¢Ùرینندگی جهان هستی ØŒ خودش ØŒ گیتی میشود . گیتی Ùˆ انسان وجهان خاکی، هبوط خدا نیستند ØŒ بلکه دراین تØول ØŒ هرلØظه خدا، به صورتی دیگر درمی آید . خدا ØŒ وجودی رنگارنگ شونده Ùˆ تنوع یابنده است. خدا، درختی است Ú©Ù‡ درهرشاخه ای Ùˆ درهر برگی Ùˆ درهرشکوÙÙ‡ ای Ùˆ باروبری ازآن ØŒ صورتی دیگرمی یابد.
جمشید، Ùرزند ٠ویواviva + هونتhvant
Viva-svatدرسانسکریت
Vivenhaao vivanhvantدراوستا
Viva- anhva
یعنی ØŒ جمشید، Ùرزند وای به ٠جÙت گوهراست
(hva هوا= ازخود بودن= اخوaxv ahv=)
جمشید Ùرزند اصل ازخود، نوشوی است
با شناخت این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« هوا = اسو= اخو= پرن » ØŒ میتوان به آسانی شناخت Ú©Ù‡ نخستین انسان Ùرهنگ ارتائی ØŒ جمشید ØŒ مستقیما Ùرزند « وای به = رام » است، Ú©Ù‡ اصل Ùرشگرد ØŒ یا ازخود نوشوی Ùˆ سرسبزشوی Ùˆ اصل شناخت Ùˆ شعرو موسیقی Ùˆ رقص است، Ùˆ رام ØŒ نخستین پیکریابی سیمرغ میباشد . اینست Ú©Ù‡ « اصل ازخود بودن =hva هوا = a-hv» گوهرهستی اوست . به همین علت « هوا = هوی » ØŒ از همه ادیان نوری وازهمه قدرتهای اجتماعی وسیاسی ØŒ به سخنی طرد ونÙÛŒ میگردید ØŒ چون دشمن هرگونه « معیارگذاری Ùراسوی خود انسان » هست.
دراوستا، جمشید Ùرزند « ویوا نهونت= viva-anhvant
Viva-anhaaoویونگهان خوانده میشود. او، به پاداش گرÙتن اÙشره هوم ØŒ Ùرزندی به نام جمشید Ù…ÛŒ یابد . این شیوه Ùطرد زنخدا Ùˆ نشاندن یک مرد به جایش بود . «هـوم» ØŒ برعکس معنائی Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی بدان میدهند، همان « خوم = نای » است. چنانچه هنوز دربرخی گویشها هنوز به گلو( گرو= نای ) هوم میگویند . درتبری به کاریزکه نمادی ازنای هست ØŒ sumaسوما Ú¯Ùته میشود . اÙشردن نای ،و بیرون آمدن شیرابه ازنای ØŒ اینهمانی با « روند زادن » داده میشد . بدینسان ØŒ مادر، پدر ساخته میشود .
ولی خود واژه « ویوا+نهونت » ØŒ بهترین گواه برآنست Ú©Ù‡ او کسی جز « وای به » نیست Ú©Ù‡ وجودی « قائم بالذات است، چون یوغ وجÙت میباشد » ØŒ وهمین گوهر جÙتی، نیز به جم انتقال داده میشود، Ùˆ ازاین رو جم ØŒ ییما نامیده میشود Ú©Ù‡ به معنای « جÙت به هم چسبیده » یا« همزاد» است. جÙت به هم چسبیده ØŒ اصل Ø¢Ùریننده است Ú©Ù‡ همیشه ازخود، نو وتازه میگردد . زرتشت ØŒ تصویر تازه ای ازهمزاد آورد Ú©Ù‡ برضد Ùرهنگ ایران بود . او درهمزاد، دونیروی بریده ازهم Ùˆ متضاد باهم، میدید Ú©Ù‡ به Ú©Ù„ÛŒ با اندیشه بنیادی Ùرهنگ سیمرغی، درتضاد بود . موبدان زرتشتی هزاره ها کوشیده اند Ú©Ù‡ همه اصطلاØات مربوط به « جÙت Ø¢Ùرینی » را ازمتون وسرودهای اوستا بزدایند ØŒ یا تØری٠ومسخ سازند ØŒ یا معانی واژگونه بدان ها بدهند .
نام پدرجمشید Ú©Ù‡ دراوستا « ویوانهوانت» نامیده میشود، مرکب از دوبخش است .هوانت hvant همان « هوا hva » است Ú©Ù‡ به معنای ازخود بودنست. anhva = ان+ هوا معنای «از خودبودن » را میاÙزاید . «انهوا» ØŒ دراوستا به معنای « خودی خود = خود٠خود Ùˆ درون وباطن بکار برده میشود . چنانچه درهزوارش انهوام ØŒ معنای « دین = Anhvaam =daenaam» رادارد ØŒ Ú©Ù‡ دراصل معنای « بینش زائیدن ازبÙÙ† » داشته است . پس انهوا ØŒ همان « هوا » است Ú©Ù‡ بیشتر« ازخود بودن » درآن تائید شده است .
واژه ویوا viva همان واژه vi-bhaa درسانسکریت است. این واژه درسانسکریت به معنای « درخشنده + روشن + شکوه + زیبا » است. دراین صورت « ویوا نهوانت » به معنای وجود٠« ازخود درخشنده ، ازخود، روش ، ازخود، شکوهمند، ازخود زیبا » هست و درسانسکریت به معانی « درخشنده ، روشن شونده ، پدیدارشونده » بکاربرده میشود.
بخش دوم واژه ویوا ، که bhaa باشد دارای معانی 1- درخشیدن 2- ظاهرشدن و خودرا نمودن 3- زیبا بودن 4- وجود داشتن و بودن 5- آشکارساختن است .
پیشوند ÙˆÛŒ=vi ØŒ در اوستا هم به « مرغ »، وهم به « دوتاباهم = جÙت » Ú¯Ùته میشود، وهمان واژه « وای=dvayaa =vaya » هست Ú©Ù‡ دراصل درسانسکریت دوتائی میباشد . باد، یا وای به ØŒ درگوهر وذاتش، جÙت Ùˆ یوغست ØŒ ازاین رو « اصل ازخود Ø¢Ùریننده Ùˆ نوشونده » است، Ùˆ طبعا « ازخود، هست » . اکنون واژه « ویوا + هونت » معنای اصلی خود را بدین گونه آشکارمیسازد Ú©Ù‡ او : وای ٠جÙتی است Ú©Ù‡ ازخود ØŒ روشن Ùˆ زیبا وبا شکوه Ùˆ آشکارشونده Ùˆ هستی یابنده هست ØŒ ازخود ØŒ هست.
وهمانسان که« باد» درصورت مرغ ØŒ ناگرÙتنی ولی دیدنیست ØŒ همانسان « آهو» نیز Ú©Ù‡ همین واژه « اخو = اهو » میباشد، دیدنی ولی ناگرÙتنی است . اینست Ú©Ù‡ رام ØŒ Ùرزند سیمرغ ØŒ به Ø´Ú©Ù„ آهو( بزوØØ´ÛŒ یا نخجیر ØŒ گور ) نیز پیکر به خود میگیرد Ùˆ اندیشه « آهوی ÙˆØØ´ÛŒ » ØاÙظ Ùˆ مولوی، Ùˆ همچنین « ضامن آهو بودن امام رضا » به این تصاویر بازمیگردند .
آهو یا رام ( اصل زندگی) ØŒ گریزنده ورمنده ØŒ ولی درپی خود، کشنده است . آنچه ازما میگریزد ØŒ مارا رها نمیکند ØŒ بلکه درگریختن Ùˆ رمیدن، درست با مزه Ùˆ زیبائی وشکوه Ùˆ درخشندگیش، مارا Ø´ÛŒÙته خود میسازد . دررمیدن Ùˆ گریختن ØŒ بیشتر مارا به دنبال خود میکشد . خدا، درما، مزه میکند. مزه خدا ( رام = هوا = ازخود بودن )ØŒ همیشه در زیر زبان ما میماند . این خوشمزگی ØŒ میانگیزد Ùˆ مارا به جستجوی او میکشاند. این آهو ØŒ چهره ای ازهمان اندیشه « جستجوی همیشگی » است . رام در رام یشت میگوید : « نام من ØŒ جوینده هست » . درواقع ØŒ اصل Øیات Ùˆ مبداء نوشوی ونوسازی ØŒ ازخود، هست ØŒ چون همیشه Ù…ÛŒ جنبد Ùˆ میدود Ùˆ Ù…ÛŒ پرد ولی نمیتوان آن را گرÙت Ùˆ به تملک خود درآورد. آنچه ازخود، هست ØŒ گریزان ورمنده ولی کشاننده Ùˆ گیرا هست . مزه ایست Ú©Ù‡ همیشه زیرزبان میماند Ùˆ میانگیزدو همیشه مارا میکشاند وهمیشه معیارØقیقت ونیکیست .
جمشید،ÙرزندÙ«وای = مرغ »
جمشید بالدار = انسان چهارپر
با نامیدن « ویوانهوانت » به کردار٠پدر جمشید، بطور مسلم روشن میشود Ú©Ù‡ جمشید، Ùرزند « وای = ÙˆÛŒ » هست Ú©Ù‡ پرنده وباد Ùˆ « ازخود، یا قائم بالذات، Ùˆ ازخود، هستی یابنده » است. وازآنجا Ú©Ù‡ میدانیم Ú©Ù‡ آتش وه ÙرنÙتار( درگزیده های زاد اسپرم بخش 3/79 ) Ú©Ù‡ همان تخم جان انسان ( آتش تخمه) است، نخستین عنصرآÙریننده درانسان، به طور زهشی= immanent هست . «ÙرنÙتار»، « پرن + اوتار » میباشد، وپرن ØŒ همان اسو،یا اهو، یا اخو هست ،که تلÙظ دیگر هوا= خوا = سوا باشد . بنا بر معنای پسوند« اوتا ر»، پرن یا اهو، Ùرود آمده ÙˆØلول کرده Ùˆ تغییرپیکریاÙته Ùˆ ضمیرو باطن ( waatene) انسان شده است Ú©Ù‡ دارای چهار پرشده است، Ú©Ù‡ چهار نیروی ضمیر انسان باشد .
Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« باطن » چنانچه پنداشته میشود، عربی نیست، بلکه همان واژه « واتـنـه » ایرانیست . واتنه ØŒ Ú©Ù‡ معربش باطنی باشد، ازهمان واژه « بادwaat » ساخته شده است، Ú©Ù‡ درسغدی به معنای « Ø±ÙˆØ Â» است . واتنهwaatene درسغدی به معنای «اثیری، روØانی» است . باطنی = واتـنی ØŒ همان اهو= اخو= هوا ( اصل ازخودبودن یا ارتاÙرورد= سیمرغ ) است Ú©Ù‡ میان٠آÙریننده هستی انسان، شمرده میشده است . جنبش باطنیه ØŒ یکی ازجنبشهای خرمدینان وسیمرغیان بوده است . همچنین Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¨Ø§Ø·Ù† در عرÙان نیز، رجوع به همین « اصالت سیمرغی Ùˆ ازخودبودن » میباشد . به همین علت مولوی همیشه دراین باطن، جÙت ویس ورامین ویا جÙت لیلی ومجنون Ù…ÛŒ بیند .
از« وای waay= ÙˆÛŒ vi»، یا پرن یا اخو= اهو = هوا ØŒ چهارپر میرویند، وبا این چهار پر، یا چهارپا، یا دودست( بال) Ùˆ دوپا ØŒ انسان ØŒ وجودی جنبنده Ùˆ پویا میشود . گوهر باطنی( مینوی) وضمیر انسان ØŒ «گوهرجنبش Ùˆ رقص Ùˆ تØول Ùˆ گردنده »میگردد . بدین گونه است Ú©Ù‡ سیمرغ یا وای٠به ( هوا ØŒ باد درابرسیاه ) پرهای خود را به انسان میدهد، تا انسان بتواند ØŒ همال سیمرغ ( Ø¢Ùریننده برابر با Ø¢Ùریده ) شود، Ùˆ ازخود، قائم بالذات بجنبد، بیندیشد، پروازکند ØŒ Ùˆ همیشه به سرعت ØŒ در گیتی وجهان خاکی پروازکند، Ùˆ به آشیانه اش Ú©Ù‡ جانان = سیمرغ است برود وبازگردد . این بود Ú©Ù‡ گوهر نخستین هرانسانی اهو= اخو بود Ú©Ù‡ چهارپر داشت . این چهارپر 1- دین ( بینش زایشی از بن Ùرد ) Ùˆ 2- بوی ( شناخت از راه جستجو وآزمایش ) Ùˆ3- روان ( نیروی سامانده Ùˆ آراینده همه باهم ) Ùˆ 4- Ùروهر ( نیروی بالاننده Ùˆ معراجی Ùˆ متامورÙوز) میباشند .
این نیروهای معنوی وباطنی انسان ØŒ چهارپرهستند Ú©Ù‡ از« اهو= هوا » یا دمی ( پرن ) Ú©Ù‡ درانسان، از وای به = سیمرغ دمیده میشود ØŒ از سیمرغ به انسان، داده میشود . Ùˆ این، روند Ù Ùرود آمدن سیمرغ در جان ( Ú˜ÛŒ ) هرانسانیست ( ÙرنÙتار) . این سیمرغست Ú©Ù‡ انسان میشود . ضمیرهرانسانی،« وای به » یا سیمرغست Ú©Ù‡ چهارپردارد.
همه نیروهای ضمیر( مینوی،باطنی= بادی یا هوائی )درهمآهنگی باهم ØŒ درهمآهنگی چهارپر باهم، میتوانند با اصل خود Ú©Ù‡ « پرن = اهو= اخو = ارتاÙرورد » باشد، همیشه درآمد وشد باشند . ضمیر انسان ØŒ به عبارت مولوی « همای چهارپر» است Ú©Ù‡ دراثرگوهرباطنی اش ( بادی وهوائی اش ) ØŒ قائم بالذات Ùˆ ازخودش هست .
تو مرغ چهار پری ، تا بر آسمان پـرّ ی
تو ازکجا و، ره بام و نر دبان زکجا
تو نیازبه نردبان وواسطه نداری و میتوانی یکراست بسیمرغ برسی .
این برترین آزادی هست Ú©Ù‡ سیمرغ ØŒ خدای ایران، به هر انسانی میدهد . سیمرغ ØŒ خود را درهرانسانی میاÙشاند، میگدازد، آغشته میکند ØŒ Ù…ÛŒ سرشتد، میپراکند ØŒ میگسترد . این « اهو » Ú©Ù‡ « هوا » Ú©Ù‡ « وای به » باشد، چنانکه خود ٠نامش بهترین گواه براین « جÙتی وهمزادی » است، « جÙت گوهر» است ( چهاربال ØŒ دوبال، شش بال ... همه بیان جÙت گوهری ØŒ یعنی قائم بالذاتی هستند ) .
ازاین رو زال زر، در زاده شدن ØŒ جوت گوهر است . داشتن چشم سیاه Ùˆ موی سپید ØŒ یا روی سرخ Ùˆ موی سپید ØŒ نماد این « جÙت گوهری = اصالت = ازخود، Ø¢Ùریننده بودن » هست. به عبارت دیگر، سیمرغ یا وای به ØŒ درزال هست . او Ùرزند سیمرغست . ودرست خدا Ùˆ جامعه ای Ú©Ù‡ زال درآن زاده شده ØŒ اصالت خدائی انسان را انکار میکنند ØŒ ÙˆØÚ©Ù… به نابود ساختن او میدهند. او، چهارپر دارد ØŒ هرچند کسی آن را نبیند . ازاین رو ØŒ خدای زادگاه زال زر Ú©Ù‡ برضد اصالت٠خدائی انسان بود، این را « آهو = نقص Ùˆ عیب » میداند . ازخود بودن ØŒ برترین گناه است.
ازاین رو پیدایش زال زررا پیآیند گناهی Ú©Ù‡ پدرش کرده است، میشمارند . اصالت سیمرغی داشتن ØŒ گناه است ØŒ وباید مطرود Ùˆ ملعون Ùˆ نابود ساخته شود . ولی سیمرغ ØŒ آنچه را منکران اصالت انسان ØŒ دور میاÙکنند Ùˆ به نابودی میسپارند ØŒ وطرد Ùˆ لعن میکنند ØŒ برمیدارد، Ùˆ به آشیانه خود در پروین (= پرن ØŒ Ùرازکوه البرز ) میبرد، Ùˆ به او ازپستان خود شیرمیدهد، Ùˆ اورا میپرورد Ùˆ زال زر، درخانه خدا ØŒ همال وجÙت خدا میشود، Ùˆ آنگاهست Ú©Ù‡ زال را با پرهای سیمرغیش به جهان خاکی Ù…ÛŒÙرستد، تا هرکسی بداند Ú©Ù‡ انسان، Ùرزند همای چهارپر است ØŒ Ùˆ در زیرپر سیمرغ ØŒ پرورده شده، Ùˆ خود، سیمرغ شده است .
پرسیمرغ و« چشم خورشید گونه » یا « جام جم »
چرا جمشید با « نگاه ٠خورشید » است ؟
چرا سیمرغ ، « آمـوزگار» است ؟
آموزگار= مـوسه + کار= موسیقار
aa--- mozha---kaar
پیوند سیمرغ با انسان وبا جان به طورکلی ØŒ پیوند« جÙتی یا یوغی وهمزادی Ùˆ همبغی = همآÙرینی » هست . « انگیختن گوهر،یا تخم» یا به اصلاØÛŒ دیگر، « آتش اÙروزی » ØŒ یکی ازصورتهای « همآÙرینی یا همبغی = نریوسنگی = نرسی » هست . انگیزنده ØŒ درهمکاری با تخم ØŒ گوهر نهÙته درتخم را ØŒ آشکارمیسازد. این روند Ø¢Ùرینندگی بود . خدا، درÙرهنگ سیمرغی، خلق نمیکند، بلکه تخم هرجانی را میانگیزد تا گوهر درون خود را بزاید. او نقش دایگی را درهرچیزی Ùˆ در پیدایش بینش Ùˆ زایش خرد باری میکند . او بینش به نیک وبد را نمیدهد، بلکه میانگیزد تا این بینش ازگوهر خود انسان، Ùاش وآشکارشود .
ما امروزه رابطه آموزگار را با « شاگرد یا آموزنده » را، بیشتردر راستای « Øاکمیت وتابعیت » درمی یابیم . آموزنده ØŒ ازخودش، نمیتواند، دانش را پدید آورد، Ùˆ نیاز به کسی دارد Ú©Ù‡ دانش را به او امانت بدهد . همین اندیشه است Ú©Ù‡ همه ادیان نوری برآن استوارند. انسان ØŒ نیاز به Ùرستاده ای ازخدای همه آگاه دارد Ú©Ù‡ «کل روشنی » است Ùˆ دیگران، همه تاریکند یا درتاریکی هستند. داستان غار اÙلاتون هم استوار برهمین اندیشه است . انسان Ùاسیرو زنجیری درغار، Ùقط Ø§Ø´Ø¨Ø§Ø ÙˆØ³Ø§ÛŒÙ‡( خراÙÙ‡ ) Ù…ÛŒ بیند، ونیاز به کسی دارد Ú©Ù‡ زنجیرهای اورا پاره کند، Ùˆ اورا به بیرون ازغارببرد ØŒ تا Ú©Ù… Ú©Ù… با روشنائی Ùˆ دیدن اشیاء درروشنائی آشنا گردد، Ùˆ ÙلاسÙه، چنین نقشی را بازی میکنند . Ùرهنگ اصیل ایران، هم برضد ادیان نوری وهم برضد « روشنگری» به سبک اÙلاتونست Ú©Ù‡ امروزهم شیوه کار روشنÙکران وروشنگران ماست . چنانچه در داستان ضØاک دیده میشود ØŒ نخستین بار، اهریمن ØŒ نقش معلم را بازی میکند، Ùˆ دربرابر یاد دادن بینش ØŒ «پیمان تابعیت ضØاک را ازخود » میخواهد . چنین گونه رابطه ای را دربینش، Ùرهنگ ایران، اهریمنی میداند ( آنچه را ادیان نوری ØŒ هسته مرکزی آموزه های خود میدانند ) . اهریمن، بدین شرط به ضØاک میآموزد ØŒ Ú©Ù‡ با اهریمن ØŒ رابطه Øاکمیت – تابعیت داشته باشد . همین اندیشه درگÙتار علی، خلیÙÙ‡ چهارمست Ú©Ù‡ میگوید هرکسی به من کلمه ای بیاموزد ،سید وآقای من میشود .
هنوز هم البته سازمانهای « آموزش » ، زیرنظر قدرتمندان سامان می یابد ، تا با آموزش ، مردمان را مطیع خود بار آورند .
ولی وارونه این اندیشه ØŒ Ùرهنگ ایران ØŒ برضد چنین رابطه ای میان آموز گارو شاگرد است. طبعا سازمان Øکومتی وقدرت نیزباید براین رابطه استوار گردد . Øکومت ØÙ‚ ندارد، سازمانهای آموزشی را برای ایجاد « مقامات قدرتی خود » سامان بدهد . ازخود واژه « آموزگار» Ùˆ « شاگرد » میتوان دید Ú©Ù‡ آموزگار Ùˆ آموختن Ùˆ یا دگرÙتن ØŒ استواربرپیوند انبازشدن وجÙت شدن ØŒ وهمآÙرین شدن » است . شاگرد ،« اشاگرد» است Ú©Ù‡ به معنای « جوینده اشه » است. آموزگار وشاگرد، با هم Øقیقت را میجویند .
درسغدی، واژه « یوغدyughd همان واژه « یوغ = جÙت » است ØŒ Ú©Ù‡ هم به معنای جÙت است، Ùˆ هم به معنای آموختن . یادگرÙتن Ùˆ آموختن ØŒ رابطه « همآÙرینی باهم = انبازی = نریوسنگی= نرسی » بود. دونیرو، دو شخص باهم ØŒ یک چیز( بینش ) را میآÙرینند . « دادن پر» نیز بیان رابطه یوغی سیمرغ با زال زر وبا انسان به طورکلی هست . نگاهی کوتاه به شاهنامه Ùˆ رابطه سیمرغ با زال زر میاندازیم :
اگر چند مردم ندیده بÙـد اوی
زسیمرغ ØŒ « آموخته » بـÙد ØŒ Ú¯Ùت ÙˆÚ¯ÙˆÛŒ
زاا زر، Ú¯Ùتگو را Ú©Ù‡ «همپرسی» باشد ØŒ از سیمرغ ØŒ « آموخته » بود . به عبارت دیگر سخن Ùˆ خرد Ùˆ دانش زال ØŒ پیآیند این « یوغ Ùˆ همآÙرین شدن Ùˆ انبازشدن » با سیمرغ بود . زال زر، پیآیند این آمیزش وانبازی
برآواز سیمرغ Ú¯Ùتی سخن Ùراوان خرد بود ودانش کهن
سخنانش ØŒ آهنگین Ùˆ سرو د ØŒ Ùˆ به رقص آورنده Ùˆ شاد وخرّم سازنده بود ( رجوع شود به نخستین Ú¯Ùتار جلد سوم زال زر یا زرتشت ) Ùˆ سرشار از خرد Ùˆ دانش بود . این خرد Ùˆ دانش Ùˆ سخن ØŒ پیآیند « همآÙرینی = یوغ = آمیزش = همزادی » با سیمرغ میباشد Ú©Ù‡ « آموزگار» اوهست . رابطه آموزگاری سیمرغ با زال ØŒ رابطه آموزگاری خدا با هرانسانی هست . یکی آنکه خدا ØŒ مستقیما آموزگار زال زر است، Ùˆ واسطه ÙˆÙرستاده ای Ùˆ رسولی Ùˆ نبی یا ØŒ Ùقیه یا امامی درمیان نیست . Ùرهنگ ارتائی – سیمرغی ایران، استوار براینست Ú©Ù‡ Ùقط خدا ØŒ مستقیما آموزگار هرانسانی هست . ازخود میپرسیم Ú©Ù‡ خدا چگونه مستقیما به هرکسی میآموزد . پیش ازآنکه سخن را دراین راستا دنبال کنیم ØŒ خوبست Ú©Ù‡ به دورویگی Ùˆ دوسویگی درخود٠واژه « آموختن » نگاه کنیم . آموزنده Ùˆ آموزگار، با یک رابطه متقابله باهم کار دارند . آموختن ØŒ هم یاد دادن ØŒ وهم یاد گرÙتن است. انسان دریاد دادن، یاد میگیرد . انسان در یادگرÙتن، یاد هم میدهد .این Ù…Ùهوم اگر در ژرÙایش دریاÙته شود ØŒ سراسر ÙلسÙÙ‡ ادیان نوری را به هم میزند .
این Ù…Øتوا ØŒ ازکجا میآید ØŸ این Ù…Øتوا، پیآیند همان اصل جÙت Ø¢Ùرینی، Ùˆ پیوند یوغیست Ú©Ù‡ به همه روابط گسترش داده میشود. آنکه یاد میدهد، یاد هم میگیرد Ùˆ آنکه یاد میگیرد، یادهم میدهد . آموزگار Ùˆ آموزنده ØŒ باهم درهمپرسی، بینش را میآÙرینند. بینش ØŒ ریشه در« جستجوی باهمدیگر» دارد . خداهم با انسان، باهم میجئیند . خدا، اصل جستجو درانسانست .همه این اندیشه ها درخود واژه « آموزگار» هست .
آموزگار
درپهلوی kaar + mozha + aa
آ + موسه + کار
برای ریشه واژه آموزگار، زبان کردی به ما یاری میرساند. درکردی به یاد گرÙتن ØŒ «موسنایا » Ùˆ به آموزش یاÙته ( آموخته) «موسایا» Ùˆ به نشان دادن Ùˆ نمودن ØŒ « موژنایش » Ú¯Ùت