اگر در جشن صد سالگي پابلو نرودا ، ميليون ها نفر هم بستگي و علاقه ي خود را به او و متن او نشان مي دهند ، بخشي مربوط مي شود به حركت او به سمت مخاطب و البته تأثير متقابل اين حركت . توجه به فرهنگ بومي و نوعي شيفتگي هم راه با حل شدن مولف در كلمه و در نتيجه متن ، مواردي است كه آثار نرودا را در جان مخاطب ، مي دواند !


Arash Nosratolahi

شعر امروز ، شاعر ديروز

ادبيات موجودي است كه مثل ما در همه جاي خاك زندگي مي كند و رابطه ي متقابلي با محيط خود برقرار مي كند . از اين بابت جهت شناخت پروسه ي آن مي توان به عوامل زيست محيطي مربوط رجوع كرد . شعر دهه ي 80 با سرگذشتي كه به خصوص در سال هاي 40 و 50 از سر گذرانده بود و هم چنين تجربه ي دهه ي 70 ، به بازسازي درك محيطي و آگاهي عميق ، نياز پيدا كرده است .

اگر در سال هاي 40 و 50 ، وضعيت اجتماعي و نشان گرهاي زيست محيطي ، شعر را به كاربردي قابل توجه در بستر جامعه سوق داد ، سال هاي جنگ ، شعر را به تنگ ناهاي زماني و مكاني كشاند و در واقع وضعيتي كه جامعه با آن دست به يقه بود ، رابطه ي متقابل شعر و جامعه را كم رنگ تر كرد . اما دهه ي 70 علاوه بر نوستالوژي جا مانده از جنگ ، با يك برون فكني حاصل از حس نوسازي و فيزيك فكري پديده اي به نام اصلاحات ، هم راه شد . اتفاقي كه داشت مي افتاد ، تجربه ي چند صدايي شدن فضاي فعاليت و ايجاد ظرفيت شنيدن اين صداها بود . اين كه چند درصد از وضعيت ياد شده را تجربه كرديم ، به بحث حاضر بر نمي گردد . حالا كه داريم شعر سال هاي 80 را از سر مي گذرانيم ، علاوه بر نقص فني در تجربه هاي گذشته جاي خالي برخي تجربه ها نيز ، احساس مي شود .

به هر صورت شعر نوشتن در محيطي كه آدم ها با استفاده از تلفن هم راه ، سرعت بالايي در برقراري ارتباط و تكميل ساختار پيرامون خود دارند ، با وضعيتي كه پدرم در سي چهل سال پيش پس از دو روز طي مسير از آستارا به تهران مي رسيد ، متفاوت است . بنابراين علاوه برحذف مواد زايد متن كه درسال هاي 70 و چند سال گذشته تجربه شد ، درك درست از سرعت متن ، با به كارگيري تكنيك سرعت حروف ، نياز به توجه بيش تري دارد كه در يادداشت ديگري ، آن را " ترابري كلمات " ناميده ام .

چيز ديگري كه شعر حاضر را رنج مي دهد ، محدوديت آگاهي به وجود آورندگان آن است . آگاهي اگر در كوره ي متن قرار گيرد ، تبديل به مصالحي مطلوب جهت تكميل ساختار و حركت هاي فرمي – فهمي قابل توجه مي گردد . هر گونه بناي زباني نيز روي پي ريزي آگاهي قابل ساخت است و نتيجه ي اين ساخت مي تواند به دست آوردن فضاي امن براي مخاطب باشد ( پناه گاه ) . مثل وضعيت نماي ساختماني كه نمايان گر پي پنهان شده در خاك خويش است ، زبان مي تواند جذبه ي آگاهي در نهفتگي متن باشد . البته براي كشف اين نهفتگي ، بده و بستان اعجاب انگيز حروف يك كلمه و در نتيجه كلمات يك متن ، علمي است كه ما كاربران زبان فارسي ، كم تر روي آن كار كرده ايم . شناسايي قانون سوم نيوتن* در اجزاي متن ، زير ساخت يك آفرينش ادبي در شعر معاصر است .

تمام اين حركت ها قرار است منجر شود به شعر و شعر منجر شود به لذت آدم . پس از تمامي تجربه هاي قابل احترامي كه در شعر دهه ي 70 انجام شد ، يك ركود و سردرگمي در انتهاي آن و ابتداي دهه ي 80 به وجود آمد كه مهم ترين عامل آن يكي نبودن زبان شعر با زبان آدمي بود ( منهاي برخي موارد ) . به علاوه با توجه به تغييراتي كه در تصورات اجتماعي مردم پيش آمد ، نوعي پس زدگي فكري بر بخش غالب جامعه ، سايه افكند و رفته رفته حساسيت گيرنده ها كاهش پيدا كرد . طي اين سال ها ، رفاه اجتماعي نيز با سير نزولي خود باعث شد روي كرد منفي فرهنگ عامه به گزينه هاي ادبي ، افزايش يابد . اما همان طور كه عنوان شد ، كاري كه از دست نويسنده بر مي آيد چيزي جز توجه به ايجاد لذت نيست . به هر صورت پس از پايان خوانش يك شعر حركت از وضعيت اول به وضعيت دوم ، انتظار معقولي مي تواند باشد . براي شعر نياز به زباني داريم كه از سرعت موضوعي مناسبي برخوردار باشد و بتواند با طي پروسه اي ، به آن چه عالي ترين شكل بيان مي باشد ، دست يابد . فكر نمي كنم هر چه مي نويسم ، شعر من باشد ، فكر مي كنم به ترين چيزي كه مي توانم بنويسم ، شعر من است .

شعر دهه ي 80 مي تواند با شناخت شاخص هاي حركت و عوامل فعال گر فضاي متن ، به وجود داشتن در ميان مردم و يا دست كم دست يافتن به ذهن آدمي زاد ، اميدوار باشد . دو عامل مؤثر در ايجاد فضاي فعال در متن ، به كار گيري تجربه طنز و باز سازي رابطه ي زبان و معنا مي باشد . حالا از قبل حافظ و حافظ بگير تا دهه ي هفتاد ، شعر فارسي با موارد فوق ، دست به يقه شده و حتي در مواردي موفق عمل كرده است . فكر من اين است كه نبود فضاي فعال و نيرو محركه اي كه ارابه ي اجتماع را به حركت در آورد ، دليل نمي شود كه ما تلاشمان را براي آفرينش يك " متن فعال " به كار نگيريم .

اگر در جشن صد سالگي پابلو نرودا ، ميليون ها نفر هم بستگي و علاقه ي خود را به او و متن او نشان مي دهند ، بخشي مربوط مي شود به حركت او به سمت مخاطب و البته تأثير متقابل اين حركت . توجه به فرهنگ بومي و نوعي شيفتگي هم راه با حل شدن مولف در كلمه و در نتيجه متن ، مواردي است كه آثار نرودا را در جان مخاطب ، مي دواند !

نخبه مداري و قيافه گرفتن شعر ، آسيب قابل توجهي به روابط شعر و مخاطب وارد مي كند كه عادي شدن آن نياز به صرف هزينه هاي هنگفت دارد ! فكر مي كنم كه شعر در دهه ي 70 تا حدودي دچار چنين آسيبي شد و حالا در دهه ي 80 تاوان آن را پس مي دهيم !

آرش نصرت اللهي - تهران - تير / 86

* هر كنشي را واكنشي است مساوي و خلاف جهت آن .

-----
آرش نصرت اللهي :



متولد : 1357 ، آستارا ، از پدر و مادري معلم

آدرس وبلاگ : https://arashnosratollahi.blogfa.com

آدرس پست الكترونيكي : arash26may@yahoo.com

مجموعه شعرها :

1- « رفته ام خودم را بياورم » / انتشارات فرهنگ ايليا / پاييز 1383

2- « تو / تهران / 1385 » / انتشارات ثالث / 1387

فعاليت ها :

چاپ شعر ، نقد مجموعه ي شعر و نقد و نظر در خصوص شعر در مجلات ادبي مكتوب و اينترنتي

برگزاري بيش از 30 شب شعر و نشست هاي ادبي



دبير گفتمان هاي ادبي سايت ادبي پياده رو هستم .