جشن آتش سوری شاد باد! / دکتر اØمد پناهنده
Ùریاد شادی Ùˆ شادمانی ٠پیر Ùˆ جوان در جای جای ٠جان ٠جامعه، آهنگی گوشنواز Ùˆ رقص Ùˆ پایکوبی ٠چشم نواز را در هیئت ٠کنسرتی به وسعت ایران آواز Ù…ÛŒ دهد.
جشن آتش سوری شاد باد!
دکتر اØمد پناهنده
از سی Ùˆ یک جشن سالیانه Ú©Ù‡ نیاکان ما در Ù‡Ùتاد Ùˆ سه روز برگزار Ù…ÛŒ کردند، اÙزون بر سه جشن سده، آذرگان Ùˆ اردیبهشت گان، جشن چهارشنبه سوری است Ú©Ù‡ به پاس Ùˆ بزرگداشت آتش آن را گرامی Ù…ÛŒ داشتند Ùˆ جشن Ù…ÛŒ گرÙتند.
در میان این جشن ها Ú©Ù‡ به مناسبت Ùˆ گرامیداشت آتش برگزار Ù…ÛŒ شد ومی شود، جشن چهارشنبه سوری به دلیل نزدیکی Ùˆ گاهاً همزمانی با جشن بزرگ Ùˆ سالار ٠نوروز از Ùˆ یژه گی، جنب Ùˆ جوش Ùˆ شور Ùˆ شیدایی والایی برخوردار است. بطوری Ú©Ù‡ در سراسر ٠پهن دشت ٠بی کران سرای ٠ایران زمین، در شب چهارشنبه سوری، Ùروغی از شراره های آتش، دل Ùˆ جان ٠شب قیرگون را Ù…ÛŒ درد Ùˆ سرخی Ø´ÙÙ‚ گون را بر چهره شب Ù…ÛŒ نشاند.
Ùریاد شادی Ùˆ شادمانی ٠پیر Ùˆ جوان در جای جای ٠جان ٠جامعه، آهنگی گوشنواز Ùˆ رقص Ùˆ پایکوبی ٠چشم نواز را در هیئت ٠کنسرتی به وسعت ایران آواز Ù…ÛŒ دهد.
شب چهارشنبه سوری شب ٠عاشقان دلباخته ای است Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توانند در این شب ٠بی همتای شادمانی، معشوق را به سیری دل Ùˆ جان نظاره کنند Ùˆ Øتی در سرور Ùˆ شادی Ù Ùضای ٠دلکش ٠دود ٠اسپند، دست یار را به قدر Ùرو نشاندن عطش، بÙشارند.
از دیر باز تا جایی Ú©Ù‡ در خاطره ام ضبط Ùˆ ثبت شده است، ما کودکان Ùˆ نوجوانان ٠بی قرار ٠آن روزهای خوش Ùˆ سرمست Ùˆ Ø¢Ùتابی Ùˆ شادمانی، هرساله برای استقبال از نوروز ٠جوان کننده طبیعت Ùˆ Ú¯Ù„ Ùˆ گیاه Ùˆ دیده Ùˆ دل، کودکانه Ùˆ سپس جوانانه اما عاشقانه ابتدا به پیش باز " جشن سرخ " در آخرین شب چهارشنبه ٠سال Ù…ÛŒ رÙتیم.
میدان شهر " لنگرود " ولوله ای از شادی Ùˆ سرور ٠جمعیت در Ùضایی از یگانگی بی همتا موج Ù…ÛŒ زد.
دود ٠اسپند در شعاع نورانی لامپ Ùˆ چراغ ٠زنبوری، Øلقه ای از مستان شب را جار Ù…ÛŒ زد Ùˆ عطر دل انگیزش، مستی شب عاشقان را در تن ما Ùرو Ù…ÛŒ داد.
دست Ùروشان، دانه های اسپند را همراه با براده چوب با الوانی از رنگها Ù…ÛŒ آمیختند Ùˆ آن را در طبق های جداگانه بر روی بستر گاری ٠دستی عرضه Ù…ÛŒ کردند.
منقلی Ú©ÙˆÚ†Ú© در مرکز گاریها ÛŒ دستی با زغال سرخ Ùˆ بور، دانه های اسپند را در داغی جانش Ù…ÛŒ ترکاند Ùˆ عصاره معطرش را به ازدØام شب چهارشنبه سوری Ù…ÛŒ پاشاند Ùˆ عشق رنگین را هدیه Ù…ÛŒ داد.
سوزن Ùˆ سنجاق Ùˆ جوراب Ùˆ روسری Ùˆ دستمال Ùˆ Ú©ÙØ´ Ùˆ پیراهن بر روی هر بساطی جلوه ای از Ùراوانی Ùˆ Ùزونی کالای زندگی را در دیده نوازش Ù…ÛŒ کرد.
جار Ùˆ هوار ٠دست Ùروشان ٠شب، با آوازی خوش Ùˆ آهنگین، گوشها را نوازشی دلپذیر Ù…ÛŒ داد.
Øلقه های جمعیت از زن ومرد، دختر Ùˆ پسر بر دورا دور ٠هر بساطی رونق آن را بر رخ Ù…ÛŒ کشیدند.
جوانان اما در سودای دیگری بسر می بردند.
زیرا این شب، شب عاشقان بود.
شب دیدار ٠یار از رخ ٠دلدار و بوسه بر لب ٠تبدار.
شب گشایش نگاه ٠معشوق به عاشق و خنده عسلین و ناز و عشوه از هر دو دلدار.
منتظران، چنین شبی را با سرمستی، هر Ù„Øظه اش را غنیمتی قیمتی Ù…ÛŒ دانستند Ùˆ با نوش، هوش را مدهوش اما شب را با شور Ùˆ شیدایی، جلوه ای عاشقانه Ù…ÛŒ بخشیدند.
دخترکان برای دیدن یار، عیارترین پوشاک را بر تن می آراییدند و با خوشبوترین عطر ٠دل انگیز، خود را معطر می کردند و با آرایشی متین به عشق دیدار ٠یار با خواهر و مادر از خانه، خروجی عاشقانه می زدند.
عاشق در انتظار دیدار ٠معشوق سرو مویش را آب شانه کرده، در گوشه ای، چشم به مسیری دوخته بود تا آمدن یار را در جان و دلش جشن بگیرد.
مادران Ù…ÛŒ دانستند اما چشم Ùرو Ù…ÛŒ بستند Ú©Ù‡ دخترانشان به هوای دیدن یار، شب ٠بی قرار را به انتظار نشسته اند.
اما چه باک!
بگذار این شب ٠سرÙراز Ùˆ شادمان ٠سالانه را خوش باشند. زیرا مادران هم در این شب ٠عاشقان، شادمان بودند. Ùˆ Øسرت Ùˆ Ù…Øرومیت ٠جوانی خودشان را در عشق Ùˆ دلدادگی دخترکان Ùˆ پسرکان ٠شب ٠عاشق، جبران Ù…ÛŒ کردند Ùˆ به ثمره خودشان، جان Ùˆ توان ٠سالار زیستن Ù…ÛŒ دادند.
بچه های بازیگوش دور از غوغای جوانان ٠به بلوغ رسیده در Ùضایی از شیطنت، چادرهای دو زن را از پشت به هم سنجاق Ù…ÛŒ کردند Ùˆ در گوشه ای به تماشای ٠رسوایی ٠اÙتادن چادرهای زنان، به انتظار Ù…ÛŒ نشستند Ùˆ خنده های شکرین ٠کودکانه را Ú©Ù‡ از دل Ùˆ جانشان بر چهره شان ظاهر Ù…ÛŒ شد، سر Ù…ÛŒ دادند.
شهر در غوغای شادی ٠ازدØام غرق بود Ùˆ شب را آرام Ùˆ قرار نبود.
در Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ها Ùˆ پس Ú©ÙˆÚ†Ù‡ های خلوت ٠شهر، دلداده گان، Ùضای دلتنگی خلوتکدهء Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ها را با سرگذاشتن بر شانه های یکدیگر Ùˆ نجواهای بی قراری Ùˆ اشک عطش عشق، روشنی عاشقانه Ù…ÛŒ بخشیدند.
شب بیدار و آسمان با چراغک های چشمک زنش ماه را به میهمانی عاشقان سور ٠سوری دعوت کرده بود.
هوای دلپذیر ٠بهاری، گونه های Ø´ÙÙ‚ گون مستان شب را نوازشی ÙØ±Ø Ø¨Ø®Ø´ Ùˆ جانانه Ùˆ جوان کننده Ù…ÛŒ داد.
در غروب ٠آÙتاب، جلوه های جشن ٠سوری با کوپه کردن خار Ùˆ خاشاک Ùˆ ساقه های خشک شده برنج در Ù‡Ùت تل جدا از هم با نام Ù‡Ùت امشاسپندان آغاز Ù…ÛŒ شد.
آتش ٠کوپه ها در سراسر شهر، شب را از هویت ٠ظلمت گون ٠خویش تهی کرده بود Ùˆ پرواز پروانه وار پیر Ùˆ جوان از روی کوپه های آتش، جشن سوری را با آوای " سرخی تو از من، زردی من از تو " طنین اÙکنده بود.
همه جا آتش بود و شراره های آتش زبانه می کشید.
اهل دلان و شب زنده داران با نوشیدن خون ٠رگ ٠تاک چهره های خود را در همبستگی با آتش ٠سوری، آتش گون و ارغوان می کردند.
عطر دل انگیز ماهی پلو از هر خانه ای Ùضای شب ٠سوری را معطر کرده بود Ùˆ سبزیهای تازه روی سÙره شب ٠چهارشنبه سوری باغچه سبز را در کنار سÙره دامن گستر کرده بود.
در هر خانه ای، شادی Ùˆ سرور موج Ù…ÛŒ زد Ùˆ کودکان هدیه خود را از پدر Ùˆ مادر در ازدØام شادی خانوادگی، دریاÙت Ù…ÛŒ کردند.
البته مراسم این شب در جای جای جامعه زیاد و متنوع است و تاکنون بوسیله عاشقان سنن ایرانی در این باره قلم زده شد و این قلم برای طولانی تر نشدن مطلب از آنها صر٠نظر کرده است.
***
باور کنید وقتی Ú©Ù‡ این سطور را Ù…ÛŒ نویسم، خود را درشب چهار شنبه سوری سالهای پر شور Ùˆ شر ٠جوانی ام اØساس Ù…ÛŒ کنم Ùˆ آن Ù„Øظات شیرین زنده گانی را Ú©Ù‡ با رسوایی Ùˆ شیدایی همراه بوده است،در جلوی دیده گانم چون Ùیلمی برروی پرده سینما به نمایش در Ù…ÛŒ آید Ùˆ اØساس Ù…ÛŒ کنم، آنجا هستم. Ùˆ Ú†Ù‡ خوشØالم Ú©Ù‡ آنجا هستم Ùˆ در روزهای Ø¢Ùتابی بسر Ù…ÛŒ برم Ùˆ دنیا را زیر نگین جوانیم دارم.
اما اÙسوس Ú©Ù‡ قدر نشناختیم Ùˆ با لگد جهالت، هر آنچه را Ú©Ù‡ داشتیم، جÙتک انداختیم Ùˆ بر سرمان خراب Ùˆ آوار کردیم Ùˆ جامه سیاه پوشیدیم Ùˆ Ùرهنگ عزا Ùˆ ناله Ùˆ مرگ Ùˆ سینه زنی Ùˆ قمه زنی را به استقبال شتاÙتیم.
آری:
ما قدر نشناختیم
ما ناسپاسانه دستاوردهای ملی و میهنی مان را با لگد جهالت کوبیدیم
ما بر روشنایی Ùˆ سپیده سØر تاختیم Ùˆ شب را به استقبال شتاÙتیم
ما زیبایی و رعنایی را در چنگال دریدیم و کهنه پرستی و زشتی و نکبت را بی صبرانه به انتظار نشستیم
ما چهرهای شادمان Ùˆ Ø¢Ùتاب گون را به Ù†Ùرت آمیختیم Ùˆ عبوس سالاری Ùˆ اÙسردگی مذمن را سلام کردیم
ما قدر Ùˆ اندازه نشناختیم، با دیو جماران ساختیم، بر خود تاختیم، هر آنچه داشتیم، باختیم، Ùˆ اÙسار گسیخته به سوی مرگ شتاÙتیم
ما...
ما...
در پایان مایل هستم شما را به گیلان ٠جانم ببرم و ببینیم که مردم ساده دل شهر لنگرود این جش آتش ٠شادمان را چگونه بر گزار می کردند و شاید امروز هم می کنند و به چه رسوماتی باور داشتند.
کول کوله چار شمبه **
در آخرین سه شنبه شب سال ٠کهنه، مردم شهر لنگرود هیجان بیشتری پیدا Ù…ÛŒ کنند. پیر Ùˆ جوان، زن Ùˆ مرد، در Ú©ÙˆÚ†Ù‡ ها Ùˆ Ù…Øله ها ÙˆØتی خیابانها ساقه های خشک شده برنج ( کولوش )ØŒ همچنین چوب های نازک ٠خشک شده Ùˆ کئونه جارو ( جاروی کهنه ) را آتش Ù…ÛŒ زنند Ùˆ بَل بَل ÙŽ آتیش ( آتش ٠شعله ور ) روشن Ù…ÛŒ کنند Ùˆ از روی آن Ù…ÛŒ پرند Ùˆ Ù…ÛŒ خوانند:
کول کوله چارشمبه بَدَر
سال بَدَر ( کهنه سال بیرون! )
ماه بَدَر ( ماه بیرون! )
سینزه بَدَر ( سیزده بیرون! Ù†Øوست بیرون! )
بعد از آتش اÙروزی Ùˆ پریدن از رو آنها به کارهای زیر Ù…ÛŒ پردازند:
* Øتمأ یک چیز نو Ù…ÛŒ خرند
* ( ساتور تخته ) تخته ساتور را ( تخته ای Ú©Ù‡ سبزی Ùˆ پیاز را با ساتور بر روی آن Ø®Ùرد Ù…ÛŒ کنند ) Øتمأ به صدا در Ù…ÛŒ آورند زیرا معتقد هستند Ú©Ù‡ شگون دارد.
* ØµØ¨Ø Ø²ÙˆØ¯ ٠بعد از آئین کول کوله چهارشنبه بدر، زنهای خانه دار، اطاق ها را با جاروی تازه ای تمیز Ù…ÛŒ کنند. آت آشغالها را در بیرون اطاق گرد Ù…ÛŒ آورند Ùˆ روی ٠لت پاره ( تکه ای از تخته ) یا بَشکَسَه گَمج ( دیگ سÙالین Ùشکسته ) Ù…ÛŒ ریزند Ùˆ آن را کنار " راشی " ( گذرگاه ) Ù…ÛŒ گذارند Ùˆ پشت ٠سر خود را نگاه نمی کنند Ùˆ به خانه باز Ù…ÛŒ گردند.
به هنگام بردن آشغال به خارج از خانه، کسی نباید آنها را ببیند زیرا عقیده دارند که این کار شگون و میمنت دارد.
* در روز چهارشنبه سوری هیچکس به خانه کسی مهمانی نمی رود.
* برای شام، تره ( نوعی خورشت از انواع سبزی های کوبیده شده با تخم مرغ که در تابه سرخ می کنند) آماده می کنند.
* انواع ماهی ( دودی، شور، سÙید، کولی ( نوعی ماهی کوچولو )) را روی سÙره Ù…ÛŒ آرایند.
* دختران ٠دم ٠بخت را با جارو از خانه بیرون می کنند و بعد یکی از بستگان میانجیگری می کند و او را به خانه می آورد تا در سال ٠جدید شوهر پیدا کند.
* سوخته های هر چیزی را که آتش می زنند و از روی آن می پرند، زیر درختان می ریزند.
* بعصی از زنها به چاه دباغ خانه Ù…ÛŒ رÙتند Ùˆ از پسر نابالغی Ù…ÛŒ خواستند Ú©Ù‡ بند تنبان شان را بگشاید تا در سال جدید بختشان باز شود.
* بعضی ها به Ùالگوش اعتقاد داشتند. مثلأ در همه شبهای چهارشنبه، خصوصأ شب چهارشنبه سوری، برای برآورده شدن خواستشان، نیت Ù…ÛŒ کنند.
برای این کار پارچه ای به عرض دو تا سه Ùˆ به طول بیست تا بیست Ùˆ پنج سانتیمتر ( آب ندیده ) Ùˆ دوک ٠کج ریسی ( نوعی ابریشم ٠مخصوص ٠چادرشب باÙÛŒ ) را برمی دارند. دوک را وسط پارچه Ù…ÛŒ گذارند Ùˆ دو سر پارچه را با یک دست Ù…ÛŒ گیرند Ùˆ Ù…ÛŒ کشند Ùˆ با دست دیگر، Ù…ØÙ„ ٠تا شده را به دور ٠دوک Ù…ÛŒ پیچند Ùˆ در گوشه ایوان Ù…ÛŒ گذارند وخود در اطاق Ù…ÛŒ نشینند. پس از نیم ساعتی، دوک را برمیدارند Ùˆ دوسر پارچه را Ù…ÛŒ گیرند Ùˆ باز Ù…ÛŒ کنند.
اگر دوک، خارج از پارچه قرار گیرد نیت برآورده می شود ولی اگر دوک در داخل دوسر پارچه قرار گیرد، نیت باطل است.
چهارشنبه سوری همه شما شادمان Ùˆ آتش اÙشان باد!
** برگرÙته از کتاب ٠آئین ها Ùˆ باورداشتهای ٠گیل Ùˆ دیلم اثر زنده یاد، عزیز ٠جان Ù…Øمود پاینده لنگرودی
انی نوشت
سپاس بابت این همه تلاش برای شناساندن Ùرهنگ اصیل ایران زمین Ùˆ اگاهی دادن به
جوانان این مرزوبوم .
در هر مناسبتی بدنبال مقالات شما هستم و بدنبال اموختن بیشتر از شما و تمامی غزیزانی که برای اگاهی دادن به مردم و بخصوص جوانان تلاش می کنند.
چهارشنبه سوری شما هم شاد Ùˆ نوراÙشان باد.