ارانی/Taghi

تركي زبان بودن بعضي از قسمت هاي ايران باعث اشتباه برخي مردمان بي اطلاع شده،بدون اينكه اين قبيل اشخاص قدري صفحات تاريخ را ورق زده از حقيقت مطلع شوند،فورا ادعا مي كنند كه اين قوم ترك و هم نژاد ما هستند.


آذربايجان يا يك مسئله حياتي و مماتي در ايران __ دكتر تقي اراني

از مدتی به این طرف روزنامه های عثمانی مقداری از صفحات انتشارات خود را صرف فحاشی به ایران و ایرانیان نموده از وقاحتی که مخصوص ملل بی تمدن وحشی است خودداری نمی کنند.البته اشخاص مطلع و فکور به این یاوه سرایی های آنها وقعی نگذاشته،بلكه اظهارات آنها را با يك خنده سرد تمسخر آميزي تلقي خواهند نمود،زيرا شب پره گر نور آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نكاهد.ولي نظر به اينكه ممكن است بعضي از روي جهل و ناداني ادعاهاي باطل آنها را صحيح پندارند،ما خود را وجدانا مسئول مي دانيم كه از بيان حقيقت خودداري ننموده و در جواب بعضی از مقالات آنها عقائد خود را به معرض اطلاعات عموم بگذاريم.
آذربايجان چنانكه از اسمش پيدا و آشكار است،مظهر آتش مقدسي است كه روشنايي فكر و حرارت روح ايراني را در ادوار مختلفه به عالميان نشان داده و ثابت نموده است كه اين نژاد داراي احساسات و ذوق مخصوصي است كه نظير آن در ملل ديگر كمتر مشاهده مي شود.اين ناحيه كه از ازمنه قدمه مسكن اقوام آريان نژاد و يكي از مهم ترين مهد هاي تمدن ايراني بوده آثاري به ظهور رسانده كه الحق بايد تمام آريانهاي دنيا بدان افتخار كنند.مثلا قديميترين مقنن اخلاقي كه براي تذهيب اخلاق هيئت جامعه بشر قانون وضع نموده و هنگامي كه تمام ملل دنيا به حالت توحش بوده اند،مردم را به داشتن عقائد و رفتار پاك دعوت كرده زرتشت بوده است كه از اين سرزمين برخاسته و قوانيني آورده كه اساس آنها امروز در قرن بيستم هم مي توانند پيشواي اخلاقي يك ملت متمدن باشد.بدبختانه پس از حمله وحشيان مشرق و تسلط قوم خونخوار مغول كه شنايع اعمال آنها از صفحه تاريخ محو نشدني است،در قسمت عمده آذربايجان اهالي زبان خود را فراموش نموده،نظر به اينكه هلاكوخان مراغه اي را پايتخت خود كرده بود،به زبان تركي متكلم شده اند. ولي چون احساسات ملي در نهاد اهالي آن سامان سرشته شده تغيير دادن آن از عهده قدرت قضا و قدر و از حيز امكان مقتدرترين موثرات عالم هم خارج بوده و ايراندوستي در قلب پاك يك آذربايجاني با شير اندرون شده با جان بدر شود.

تركي زبان بودن بعضي از قسمت هاي ايران باعث اشتباه برخي مردمان بي اطلاع شده،بدون اينكه اين قبيل اشخاص قدري صفحات تاريخ را ورق زده از حقيقت مطلع شوند،فورا ادعا مي كنند كه اين قوم ترك و هم نژاد ما هستند.ما در جواب اين مدعيان باطل بايد سوال كنيم آيا وقتي كه مغول ها به ايران و آسياي صغير حمله كردند تمام اين نواحي خالي از سكنه بود و فقط قوم مغول زن و بچه خود را از مغولستان آورده و در آنجاها سكني گزيدند؟نه،فقط سربازان مغول بودند كه حمله مي كردند و چون خونخوار بودند غالب مي شدند.پس از آنكه در نواحي مختلفه ساكن مي شدند چون عده شان نسبتا قليل بود و در ميان ملل ديگر مستهلك مي گشتند و فقط چون غالب بودند زبان آنها در ميان مردم معمول مي گشت،به قسمي كه اهالي آسياي صغير كه امروزه ادعاي تركي مي كنند قسمت عمده ترك نيستند،بلكه ايراني و يوناني و عرب و ارمني و رومي و غيره هستند كه خود را ترك تصور مي كنند و در حقيقت عده تركهاي حقيقي در آنجا خيلي كم است.با اين حال ما ادعا نمي كنيم كه ملت ترك صلاحيت حكومت ندارند و بايد مضمحل شود،زيرا امروز ديگر دنيايي نيست كه فقط هم نژادي باعث تشكيل يك حكومت و دولت گرددفبلكه اوضاع سياسي و اقتصادي در اين مسئله دخالت كلي دارند به قسمي كه ممكن است دو ملت هم نژاد از نقطه نظر سياست و اقتصاد برخلاف يكديگر بوده، دو ملت ديگر كه نژادهاي مختلف دارند متحد باشند.بنابراين اگر كسي به نظر دقت در ادعاي اشخاص فوق الذكر بنگرد، نه فقط بطلان آن را درك نموده بلكه مضحك بودن آن را تصديق خواهد كرد.

يكي از اشتباه كنندگان كه اغلب عقائد خود را در اين باب انشار مي دهد ((روشني بيك)) نامي است كه ادعا دارد در ايران سياحت نموده و آثار روح ترك را مشاهده كرده است.مثال مي زند كه گنبد سلطانيه در نزديكي زنجان و مسجد كبود در تبريز از اين قبيل هستند.غافل از اينكه اگر اين آثار از روح ترك و نژاد مغول است،چرا در مغولستان وطن مباركشان چند عدد از اين شاهكارها نكرده اند؟ حقيقت قضيه اين است كه او تصور مي كند. روح ايراني در هر موقع آثار خود را به ظهور رسانده و خواهد رساند.منتها اينكه چون در زمان استيلاي مغول اين آثار به ظهور رسيده به اسم مغول مشهور گشته است وگرنه همان ذوقي كه در ازمنه قديمه تخت جمشيد و طاق كسري و كوه بيستون و طاق بستان و طاق بسطام و غيره را به وجود آورده و در زمان مغول در تحت صورت گنبد سلطانيه و مسجد كبود تبريز ظهور كرده است. چرا آقاي روشني بيك وقتي كه ايران را سياحت مي كرده آثار آتش زرتشت را كه در هر گوشه از ايران بلكه در قطرات خون هر ايراني پاك شعله ور است توجه ننموده، فقط از اسم مسجد كبود (گوي مسجد) حكم مي كنند كه اين از آثار ترك است.اگر اينطور باشد خود ايشاني ايراني هستند چون اسمشان فارسي است.در اين قبيل قضاياي مهم به ادعاي صرف نمي توان قناعت كرد بلكه براي هر موضوع بايد دلايل منطقي اقامه نمود وگرنه ايرانيهاي آذربايجان را ((برادران آذري ما)) خطاب كردن نتيجه اي ندارد،زيرا اگرچه امروز از آتشكده هاي قديمي ايران در آذربايجان و قفقاز جز آثاري بيش باقي نمانده، زيرا اگرچه امروز قلب هر آذربايجاني در محبت ايران آتشكده مشتعل و سوزاني است.شايد اگر به ايراني هاي ايالات ديگر از طرف عثماني ها اظهار محبت و دوستي دروغين شود فريفته شده و ادعاهاي انان را قبول كنند،ولي اهالي آذربايجان مخصوصا در دوره اخير عثمانيها را شناخته و فجايع آنها را هرگز فراموش نكردند. مثلا وقتي كه سربازان وحشي دولت تزاري روسيه آذربايجان را ترك كردند مردم با يك دنيا شادي و مسرت عثمانيها را استقبال نمودند.ولي اين دسته ظلم و تعدي را به پايه اي رساندند كه هر كسي دوره استيلاي روسها را آرزو مي كرد و اگر سربازان روس تعدي مي كردند اقلا از صاحب منصب مي ترسيدند.ولي صاحب منصبان عساكر هم مذهب ما از سربازان بيشتر مردم را اذيت و آزار مي كردند،تا مي توانستند از خانه ها اسباب بردند و عده زيادي كسبه از عطار و بقال و غيره را برشكست كردند.يك عسكر ترك هرچه كه مي خواست مي كرد و از هر دكان هرچه مي خواست مي برد، ولي در مقابل آذربايجانيها مي گفتند عيب ندارد هم مذهب و هم دين است بايد كمك كرد.ملت ترك تمام خساراتي را كه ايرانيها براي كمك كردن همسايه مسلمان خود متحمل شده بودند،تمام جوان هايي را كه در اين راه قرباني داده بودند فراموش نموده،امروز به جاي تشكر،زخم به دل ايرانيهاي آذربايجان زده و آنها را ترك خطاب مي كنند.گويا نمي دانند كه يك نفر آذربايجاني ترك شدن را براي خود ننگ مي داند،گويا اينها بايك آذربايجاني كاملا طرف مكالمه واقع نشدند تا ببينند كه احساسات ايراني از افراد اين ايرانيهاي پاك لبريز مي شود،گويا نمي دانند كلمه ((آذري)) كه به آذربايجانيها خطاب مي كنند به معني آتشي است كه نياكانشان در روح آنها به وديعه گذاشته و آن را براي سوزاندن خرمن هوا و هوس دشمن ذخيره كرده اند.جز اينكه هلاكوخان دو روز در آذربايجان اقامت گزيده،و باعث تغيير زبان اهالي گرديده دليل ديگري هم براي ترك بودن آذربايجان داريد؟و اين واضح است كه عده سربازان مغول كه از آذربايجان عبور كرده اند نسبت به عده نفوس آن ايالت به قدري كم بوده كه نمي توانسته است در نژاد دخالت كلي حاصل كند.با اين شرح انصاف بايد داد كه سلب شرافت ايراني بودن و نسبت ترك بودن به يك نفر ايراني ظلم صرف است.آقاي روشني بيك تعجب مي كند كه دولت جوان ترك تمام مدارس خارجه را در عثماني بسته،ولي دبستان ايرانيان در اسلامبول به دست خود آذري ها مشغول تبليغ زبان و تمدن ايراني است.

ما در اينجا از خود ايشان انصاف مي خواهيم كه در صورتي كه اغلب همين آذري ها به زبان فارسي هم آشنا نبوده،در مهد ترك نشو و نما مي كنند و پيشرفت هاي عثماني را ديده،عقب ماندگي ايرانيان را مشاهده مي نمايند،آيا جز يك قلب پاك و احساسات سرشار چيز ديگري هم مي تواند علت اين تعصب در ايراندوستي و فداكاري در وطن پرستي بشود كه تمام تحقيراتي را كه تركها با اطلاق كلمه عجم و غيره به آنها وارد مي آورند قبول كرده،باز با نهايت سربلندي و سرافرازي افتخار مي كنند و خود را شرافتمند مي دانند كه ايراني هستند.بلي آذربايجانيها اگر زبان فارسي را هم ندانند مانند طفلي كه زبان مادر خود را ندانسته،ولي علاقه روحي به او دارد خودشان را نثار خاك پاك مادر عزيز خود يعني ايران خواهند نمود.بعضي از دلايلي كه آقاي روشني بيك براي اثبات مدعاي خود اقامه مي كند واقعا ذكر كردني است.مثلا يك جا مي گويد اسم فلان رود يا فلان كوه تركي است. پس نژاد آن نواخي ترك است. نمي دانيم چرا به اسم خود آذربايجان و تبريز و دهات و رودهاي اين ايالت توجه نمي كنند كه همه فارسي هستند و حتي در بعضي دهات آذربايجان سهل است،در قفقاز هم فارسي تكلم مي كنند و هنوز پيرمردهاي بادكوبه به زبان فارسي با يكديگر مكاتبه مي نمايند.و در اينجا اقرار مي كنيم كه ما تكاهل كرده و در ترويج و تبليغ زبان و تمدن خود كوتاهي كرده ايم و اگر بيشتر مساحمه كنيم بيشتر دچال اشكال خواهيم شد،ولي اين مطلب ابدا نمي تواند دليل بر ترك بودن اهالي قسمت عمده اي از نواحي ايران بشود.من چون مي دانم كه عقائد نويسنده فوق الذكر در ميان عثمانيها موافق زيادي نداشته حتما بر جوانان تحصيل كرده ترك كه داراي معلومات اساسي هستند حقيقت مسئله روشن و آشكار است لذا از شرح زياد صرف نظر نموده و فقط يك مسئله مهم را خاطرنشان مي نمايم:تركها وقتي كه به ايران آمدند وحشي بودند و ايرانيها آنها را به مذهب اسلام درآورده،لباس تمدن را به تن آنها پوشاندند،و تنها ملتي كه به اين قوم وحشي تمدن آموخت ايرانيها بودند.بنابراين افراد حق شناس ترك بايد حقوق ايرانيان را همواره در نظر داشته،و در جاده تمدن آنها را استاد خود بدانند.امروز عثماني ها به مناسبت حس موقع طبيعي خود ترقي كرده و شايد متكبر هم باشد،ولي نبايد فراموش كنند كه اگر وحشي تريم ملت هم در چنين محلي كه داراي موقعيت بسيار مهم طبيعي و سياسي است و نظر تمام ملل متمدنه دنيا متوجه آنهاسكني گزيده بود ترقي مي كرد و تركها خيلي ديرتر از مدتي كه لازم بود متمدن شدند.بنابراين هيچ جاي غرور و تكبر نيست و تصور نكنند كه اگر با ايران مخالفتي كنند نتيجه مفيدي خواهند گرفت،زيرا ديگر دنيا ايران و ترك را به حال خود نمي گذارد و سياست دول مستعمرات طلب اروپايي در جزييات كارهاي ما دخيل خواهد بود. در اين صورت واضح است كه از اين قبيل كدورت ها استفاده نموده و ضرر كلي به دو ملت ايران و ترك وارد خواهند كرد.پس شرط وطن دوستي هريك از افراد ايراني و ترك اينست كه براي استحكام مراسم مودت ميان اين دو ملت كوشيده و به اجنبيان مجال استفاده ندهند و چنانكه سابقا اشاره شد تمام ايرانيان به غير از اهالي آذربايجان نسبت به اتراك خوش بين و خوش عقيده هستند و آنها را همسايه مسلمان و هم دين خود مي دانندفولي اگر بعضي از اشخاص بي اطلاع با اطلاق اسم ترك به عده اي از ايرانيها آنها را ننگين كنند برخلاف سياسيت دولت تركيه رفتار كردند و جز توليد نفرت نتيجه ديگري نخواهند گرفت.بنابراين دولت عثماني بايد از اين قبيل اشخاص جاهل جلوگيري كرده و نگذارند كه ملت ترك منفور سه ميليون ايراني آذربايجان بشود.ما در اينجا توجه تمام ايرانيان را به اين نكته مهم جلب مي كنيم كه مسئله آذربايجان يكي از مهم ترين و قضاياي حياتي و مماتي ايران است و بر هر ايراني واضح است كه اين ايالت براي ايران حكم سر را دارد و اگر به تاريخ نظر كنيم،از خدماتي كه اهالي آن به وطن عزيز خود ايران نموده اند علاقه آنها را به اين آب و خاك خواهيم فهميد.مثلا پس از حمله عرب و انقراض دولت عجم و ملوك الطوايفي تمام دوره قرون وسطي فقط در نتيجه اقدامات شاهنشاهان صفوي كه از اين خاك برخاستند،دولت ايران شخصيت و استقلال خود را از دست نداده توانست پس از چند قرن ابهت ملي خود را دوباره جلوه گر سازد و اگر زحمات پادشاهان اين سلسله نبود امروز ايران وجود نداشت و هر قطعه آن تحت تسلط يكي از دول همجوار بود.همچنين در انقلاب مشروطيت ايران فداكاري آذربايجانيها بر همه كس واضح و آشكار است.پس در اين مسئله بايد افراد خيرانديش ايراني فداكاري نموده و براي از بين بردن زبان تركي و رايج كردن زبان فارسي در آذربايجان بكوشند.مخصوصا وزارت معارف بايد عده زيادي معلم فارسي بدان نواحي فرستاده در آذربايجان فرستاده،كتب و رسال ها و روزنامه جات مجاني و ارزان در آنجا انتشار دهد و خود جوانان آذربايجاني بايد جانفشاني كرده متعد شوند تا مي توانند زبان تركي تكلم نكرده،به وسيله تبليغات عاقبت وخيم آن را در مغز هر ايراني جايگير كنند.

به عقيده بنده اگر اجباري كردن تحصيلات در ساير نقاط ايران براي وزارت معارف ممكن نباشد در آذربايجان به هر وسيله اي كه باشد بايد اجرا شود،زيرا اين امر نه فقط براي توسعه معارف ايران بلكه از نقطه نظر سياسي هم يكي از واجبات ترين اقدامات است.

برلن،۳۰ اوت ۱۹۲۴