مادرم ایران روزت شادمان باد! / اØÙ…د پناهنده
تقدیم به همه سالار زنان ایرانزمین به مناسبت هشتم مارس، روز جهانی زن
ای داد! این خواهر من نیست Ú©Ù‡ این چنین بی رØÙ…انه توسط ٠گرگان ٠درنده خو در زیر ٠مشت Ùˆ لگد Ùˆ هزاران تهمت Ùˆ هتک ØØ±Ù…ت، به زور به داخل ماشین برده Ù…ÛŒ شود، در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ شیون سر Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ نمی خواهد؟
این خواهر تو نیست Ú©Ù‡ توسط دو جانور در ØØ§Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ روسری بر سرش نیست با لگد به داخل ماشین پرت Ù…ÛŒ شود؟
اینها خواهران ما نیستند Ú©Ù‡ هروز توسط اوباشان ٠شب پرست ØŒ ضد زیباییها، ضد رنگهای روشن Ùˆ ضد Ø¢ÙØªØ§Ø¨ØŒ به گناهی Ú©Ù‡ نکردند Ùوج Ùوج دستگیر وتØÙ‚یر Ù…ÛŒ شوند؟
آن هنگام وقتی Ú©Ù‡ صØÙ†Ù‡ دل آزار ٠چهره خونین خواهرم رادیدم Ú©Ù‡ Ø®Ùّاشان شب، چنگال در تن Ùˆ صورتش کرده بودند تا تمامی جانش را بدرند.
دلم
تَرَک برداشت
جگرم
ز خون Ù¾ÙØ± شد
و سرشک
ازدریاچه چشمانم
جاری
تنم
لرزید
و التهاب
خواب را
از من
دریغ
دست خودم نبود. زیرا خود سالهاست که خونین جگرم.
و درد
در دل ٠دگرگونم
انبار
و غم
در درونم
تلنبار
Ùˆ راستی گناهشان چیست Ú©Ù‡ این چنین بی ØØ±Ù…تی Ùˆ ستم به آنها روا Ù…ÛŒ شود؟
مگر زیبایی در جامعه ممنوع است که اینچنین بر گلها، هجوم ٠گراز گونه می برید؟
تو ØªØØ±ÛŒÚ© Ù…ÛŒ شوی به درک اسÙÙ„ØŒ برو خودت را نابود Ú©Ù† Ùˆ یا پائین تنه ات را Ú¯ÙÙ„ بگیر!
جامعه جوان ما گلها را دوست دارند و از بویشان لذت می برند.
آواز پرندگان را بر جان چنگ می نوازند
Ø¢ÙØªØ§Ø¨ را با چهره گشاده آغوش Ù…ÛŒ گشایند
دریا را با بلورین اندام خود نوازش می دهند
ØµØØ±Ø§ را چون اسب سرکش، برهنه Ù…ÛŒ خرامند
شقایق زارن را عشق Ø§ÙØ´Ø§Ù†ØŒ آتش ÙØ±ÙˆØ²Ø§Ù†Ù†Ø¯
جویباران را به نسیمی جانبخش شادمانند
کوهساران را متانت Ùˆ وقار Ø³Ø±ÙØ±Ø§Ø²Ù†Ø¯
آبشاران را در هم همه آبها رقصانند
چایزاران را به بوی معطر چای ٠بهاره، دست Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ù†Ø¯
برنجزاران را به طعم رایØÙ‡ تازه خوشه برنج، پایکوبانند
لاله زاران را به Ù„Ø·Ø§ÙØª ٠گلبرگ Ù Ú¯Ù„ØŒ شاد Ùˆ شادابند
چمن زاران را به بوسه ای از یار در انتظارند
بهاران را در باغ ٠پر درخت ٠انار میهمانند
آنوقت شما بی ØØ±Ù…تان، بر خواهران من Ùˆ ما Ú†Ù†Ú¯ Ù…ÛŒ درید Ùˆ اشک به چشمان آنها Ù…ÛŒ آورید؟
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی زیبایی یعنی چه؟
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی شیدایی یعنی چه؟
تو چی می دانی رعنایی یعنی چه؟
تو چی می دانی شادابی یعنی چه؟
توچی می دانی دلربایی یعنی چه؟
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی رسوایی یعنی چه؟
تو چی می دانی عشق یعنی چه؟
وقتی که در مغزت انبانی از تیرگی، اندیشه ات را چون زغال سیاه کرده است، قدر گل را چون خار ٠بیابان می پنداری و از رنگها، سیاهی شب را به دل و جان مرده ات، دوستدار .
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی Ú©Ù‡ رنگهای روشن، شاداب کننده دیده Ùˆ دل هستند Ùˆ با Ø¢ÙØªØ§Ø¨ دمساز؟
تو Ú†ÛŒ دانی بستر ٠آبی ٠دریا، نوازشگر ٠تن ٠مخمل گون ٠زیبایی سالاران را در انتظار است Ùˆ تو با چهره مالیده از Ú¯ÙÙ„ØŒ باتلاق ٠جنون ٠شب را منتظر تا بر سر بکوبی Ùˆ زوزه شوم ازØÙ†Ø¬Ø±Ù‡ بیمار، بیرون.
تو Ú†ÛŒ Ù…ÛŒ Ùهمی Ú©Ù‡ Ù„Ø·Ø§ÙØª چیست Ùˆ جویباران، پای برهنه ÛŒ پریوشان را آه Ù…ÛŒ کشند تا نسیم جانبخش را در جان ØÛŒØ§Øª ÙØ±Ùˆ دمند؟
Ùˆ تو آنوقت در مرداب لانه داری Ùˆ باتلاق پرست، Ùˆ Ù…ÛŒ خواهی با دشنه Ùˆ Ø¯Ø±ÙØ´ خواهران ٠ما را در باتلاق ٠تیرگی ÙØ±Ùˆ ببری؟
کسانی که از میان پرندگان به کلاغ سیاه عشق می ورزند، روزگار پیرامون را سیاه و تیره تار می خواهند.
به همین منظور است Ú©Ù‡ زیباییها را در گونی سیاه Ù…ÛŒ پیچند تا تیره Ú¯ÛŒ را ØØ§Ú©Ù… گردانند.
بیهوده نیست Ú©Ù‡ بیشتر ایام سال را با سوگواری Ùˆ سیاهپوشی Ùˆ گریه Ùˆ ناله Ùˆ بر سر Ú©ÙˆÙØªÙ†ØŒ به عزا Ù…ÛŒ نشینند.
ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ مرگ سالاری، شهید پروری Ùˆ عاشورایی، ØÙ‚ا، ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ٠بی مایگان ٠زن ستیز Ùˆ زیبایی Ú©Ø´ است Ú©Ù‡ از مکتب بیابان گردان، چون خزان سرد Ùˆ سیاه، چنگال خود را اختابوس وار در بهار ٠جان سرزمین ٠اهورایی ٠زیبایی سالار Ùˆ زن سرور ٠ایران ÙØ±Ùˆ برده است.
Ùˆ اما تو Ùˆ شما Ú©Ù‡ امروز اینچنین تیغ جهالت بر صورت Ùˆ تن خواهرانمان Ù…ÛŒ کشید Ùˆ با لگد جنون، تن ضعی٠و Ù†ØÛŒÙ آنان را کبود Ù…ÛŒ کنید، باید بدانید Ú©Ù‡:
زنان ما مادران و خواهرانی چون ماندانا، رکسانا، پروچیستا، دقدو، منیژه، شیرین، آناهیتا، میترا، طاهره قره العین و ...داشتند و با زهرا و زینب و ام کلثوم و سکینه و رقیه و راضیه و ... هیچ تناسبی ندارند و با آنها بیگانه هستند.
خواهران Ùˆ مادران ما بر تخت پادشاهی تکیه Ù…ÛŒ زدند Ùˆ یک امپراتوری عظیم را رهبری Ù…ÛŒ کردند Ùˆ با خانه نشستن Ùˆ یا Ùقط امیال مردان را بر آورده کردن، بیگانه بودند.
زنان ما با لباس ÙØ§Ø®Ø± Ùˆ آرایشی بی همتا با گیسوانی آراسته چون رودخانه ای جاری بر گردن Ùˆ شانه، با عطر ٠معطر گلهای خوشبو در جامعه Ù…ÛŒ خرامیدند Ùˆ آن را زیر نگین خود داشتند Ùˆ از لباس زمخت Ùˆ تیره Ùˆ تار Ù ØµØØ±Ø§ نشینان Ú©Ù‡ خودشان را در چادر Ùˆ چاقچور به بند کشیده بودند Ùˆ چهره Ùˆ موهایشان، رنگ Ø¢ÙØªØ§Ø¨ نمی دید، بیزار Ùˆ بیگانه بودند.
زنان ما نمادشان آتش و روشنایی بود و نور را می بلعیدند و شب را خوار و زبون.
و امروز تو و شما به خواهرم به مادرم به خواهران و مادرانمان هجوم می بری که در گونی سیاه بروند و شب را دمساز؟
زن ایرانی هرگز به چنین Ø®Ùّتی تن نمی دهد Ú©Ù‡ شما به اجبار سعی دارید، آن را تØÙ…یل کنید.
زن ایرانی آزاده بوده است و می خواهد آزاده باشد. باورندارید؟
به تاریخ رجوع کنید!
اما Ø§ÙØ³ÙˆØ³ Ú©Ù‡ مشتی پا برهنه ÛŒ زیبایی Ú©Ø´ بر بهار ٠بهشت ٠بوستان ٠ایران زمین تاختند، گلها را پر پر کردند، زیباییها را به بند کشیدند Ùˆ زنان سالار ما را تا به قدرت رسیدن رضا شاه در گونی ٠سیاه پیجاندند Ùˆ همه ØÙ‚وق اجتماعی را از آنها سلب کردند.
این زنان Ú©Ù‡ امروز توسط جاهلان Ùˆ رهروان آن بیابانگردان اینچنین مورد ظلم Ùˆ ستم Ùˆ هتک ØØ±Ù…ت قرار Ù…ÛŒ گیرند، دختران آن مادرانی هستند Ú©Ù‡ در 17 دی 1314 ØØ¬Ø§Ø¨ دست Ùˆ پا گیر را از سر Ùˆ تن خود دریدند Ùˆ به Ø¢ÙØªØ§Ø¨ سلام کردند.
دختران آن مادرانی هستند Ú©Ù‡ با مبارزاتشان از ØÙ‚ انتخاباب کردن Ùˆ انتخاب شدن در 6 اصل اولیه ÛŒ انقلاب سÙید در ششم بهمن ماه 1341 برخوردار شدند.
دختران آن مادرانی هستند که بر مسند وزارت تکیه زدند و ملکه ایرانزمین شدند.
چگونه به شما زیبایی گریزان بگویند که نمی خواهند روسری بر سر بگذارند و کنیز وار در خانه بند شوند؟
مگر نمی بینید ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ Ù…ÛŒ کشند Ú©Ù‡ نمی خواهند؟
مگر نمی بینید Ú©Ù‡ با این همه بگیر Ùˆ ببند Ùˆ تØÙ‚یر Ùˆ هتک ØØ±Ù…ت، هر روز بیشتر از پیش بر ØØ¬Ø§Ø¨ اجباری شما هجوم Ù…ÛŒ آورند Ùˆ خواهران زینب شما را بیگانه Ù…ÛŒ پندارند؟
بس کنید این معرکه زن آزاری را!
جمع کنید بساط خود را!
ببرید اسلامتان را از این خانه!
کنید گم! گورتان را!
تا Ú©ÛŒ ØÙ‚Ù‡ بازی؟
تا کی ظلم؟
تا کی دروغ؟
تا Ú©ÛŒ Ø®Ø±Ø§ÙØ§Øª سالاری؟
تاکی ÙØ±Ùˆ بردن مردم در چاه جمکران؟
اما با همه این ظلم Ùˆ ستم Ùˆ نامردمی، بدانید Ú©Ù‡ دوره شما هم توسط همین زنان Ú©Ù‡ امروز زیر مشت Ùˆ لگد Ùˆ تØÙ‚یر Ùˆ اهانت وهتک Ù ØØ±Ù…ت ٠شما خرد Ùˆ له Ù…ÛŒ شوند، به پایان برده Ù…ÛŒ شود.
Ùˆ امروز این سالار زنان، پایان دوره خدعه Ùˆ نیرنگ Ùˆ نامردمی شما را در سراسر ایران با دریدن ØØ¬Ø§Ø¨ اجباری اعلام کردند.
آری:
این پیام را از ØÙ„قوم پر ازدرد ٠آن شیر زنانی Ú©Ù‡ بر تاریکی هجوم برده اند، در غالب شعر گیلکی پائین Ù…ÛŒ توان دید:
ولی دÙونَم، شیمÙÙ‡ دوره، به Ù…ÙŽÙ‡ سر ( ولی Ù…ÛŒ دانم Ú©Ù‡ دوره شما بسر آمده است )
شیمÙÙ‡ موش مردگی، خدعه به مه سر ( Ùˆ دوره موش مردگی Ùˆ خدØÙ‡ تان بسر آمده است )
مردم Ø¯Ù ØØ±Ù Ù Ù…ÙØª ٠گوش نوکونن ( دیگر مردم به ØØ±Ùهای Ù…ÙØªØŒ گوش نمی کنند )
امروز، مردم، آخوند Ù Ù¾ÙØ´Øª کونن ( بلکه امروز، مردم به آخوندها پشت کردند Ùˆ Ù…ÛŒ کنند )
Ø¯Ù ØØ³ÛŒÙ† وسین گریه نوکونن ( دیگر برای " ØØ³ÛŒÙ† " گریه نمی کنند )
عربون وسین سیاه دونکونن ( برای عربها عزاداری نمی کنند و سیاه نمی پوشند )
د٠روزه و نماز نیه عبادت ( دیگر روزه و نماز، عبادت نیستند )
د٠مسجد شون، نیه مردم ٠عادت ( مسجد Ø±ÙØªÙ†ØŒ دیگر، عادت مردم نیست )
د٠ریش و پشم نیه الگوی ٠مردم ( ریش و پشم، دیگر الگوی مردم نیست )
مکّه، امروز نیه قبله ÛŒ مردم ( ØØªÛŒ مکّه دیگر قبله مردم نیست )
چادر Ùˆ روسری، گوره، کونن، Ú¯ÙÙ… ( چادر Ùˆ روسری، گورشان را Ú¯Ù… Ù…ÛŒ کنند )
هر کس، آخوند بَبون، باید بشون قم ( هر کس آخوند باشد Ùˆ یا چون آخوند Ùکر کند باید برود قم )
د٠گل، بیرون هَنه، از توی ٠گلزار ( کم کم، گل از توی گلزار، سَرَک می کشد و بیرون می آید )
عل٠٠هرز، مینه، توی ٠چمن زار ( عل٠های هرزه، دیگر در چمن زار شانسی ندارند و می میرند )
د٠شادی، جای ٠دل تنگین ٠گینه ( دیگر این شادی است که جای دلتنگی ها را می گیرد )
یواش٠خنده، لبون ٠سر، نشینه ( پس از آن خنده به آرامی روی لبان می نشیند )
عاشق، با معشوقش، د٠ترس ندانن ( در این شرایط دیگر عاشق با معشوقش، هیچ ترسی ندارند )
بیرون، با هم شونن، سر خر ندانن ( با هم بیرون Ù…ÛŒ روند Ùˆ دیگر سرخری نیست Ú©Ù‡ مزاØÙ…شان شود )
کنار ٠آب، با هم، آب بازی کونن ( در کنار آب، ÙØ§Ø±Øº از داغ ÙˆØ¯Ø±ÙØ´ Ùˆ هتک Ù ØØ±Ù…ت، آب بازی Ù…ÛŒ کنند )
آب ٠میون، زیر ÙØ¢Ø¨ØŒ جووÙÙ†ÛŒ کونن ( هنگام شنا کردن بر روی Ùˆ زیر آب، جوانی های دوران عشق سالار را انجام Ù…ÛŒ دهند )
تو Ø¢ÙØªÙˆØŒ ریگه ٠سر، درازه Ù†ÙÙ‡ نن ( توی Ø¢ÙØªØ§Ø¨ØŒ روی شن داغ، در از Ù…ÛŒ کشند )
لباس در بارده، جون برهنه Ù†ÙÙ‡ نن ( تمامی پوشش خود را از تن در Ù…ÛŒ آورند Ùˆ لخت به Ø¢ÙØªØ§Ø¨ سلام Ù…ÛŒ کنند )
قشنگ پیرهن ٠رنگ وارنگ دو کونن ( پیراهن ٠قشنگ ٠رنگین می پوشند )
خیابان راه شونن، Ù‡ÛŒ غمزه کونن ( در خیابانها ÙØ§Ø±Øº البال، قدم Ù…ÛŒ زنند Ùˆ غمزه Ù…ÛŒ ÙØ±ÙˆØ´Ù†Ø¯ )
آها لاکو، Ø®Ø±ÙØªÛŒ Ùˆ Ø®Ø±Ø§ÙØ§Øª ( آری: دختر ٠زیبا! Ø®Ø±Ø§ÙØ§Øª Ùˆ Ø®Ø±Ø§ÙØ§Øª سالاری )
گوما کونه، گوره، بعد با Ù…Ú©Ø§ÙØ§Øª ( با Ù…Ú©Ø§ÙØ§Øª ٠در خور، گورشان را Ú¯ÙÙ… Ù…ÛŒ کنند)
وقتی Ùنا بَه بون، جهل Ùˆ جهالت ( این را بدان! وقتیکه جهل Ùˆ جهالت، Ùنا Ùˆ نابود بشود )
اونه جا سر هَنه، عقل و درایت ( جای آن را عقل و درایت می گیرد و نهادینه می شود)
Ú©Ù… Ú©Ù… عاقل بونیم، عاقل موجینیم ( Ú©Ù… Ú©Ù… در این شرایط Ù ØØ§Ú©Ù…یت ٠عقل، عاقل Ù…ÛŒ شویم Ùˆ عاقلانه ØØ±Ú©Øª Ù…ÛŒ کنیم )
Ú©Ù… Ú©Ù… بیدار بونیم، د٠خواب نَبونیم ( Ùˆ Ú©Ù… Ú©Ù… بیدار Ù…ÛŒ شویم Ùˆ دیگر به آن خوابی Ú©Ù‡ 1400 سال پیش Ø±ÙØªÙ‡ بودیم، نمی رویم )
هزار Ùˆ چهارصد سال، خمار ٠خواب بیم ( هزار وچهارصد سال در خمار ٠خواب Ù Ø®Ø±Ø§ÙØ§Øª بودیم )
امی چشمون باز بو، اما تو خواب بیم ( هرچند چشم هایمان باز بود اما در نشئه آن خواب بودیم )
خواباودن اَمَره، همه بَبوردن ( ما را خواب کردند و بعد همه چیز ما را بردند )
هر چی داشتیم، هَمَه، غارت بَبوردن ( هر چه اندوخته بودیم، همه را غارت کردند و بردند )
امی خاکه، هَمَه، پار پاره بَودَن ( سرزمین ما را پاره پاره کردند )
امی باغ Ù Ú¯Ù„ ÙØŒ ویرونه بَودَن ( تمامی باغ Ù Ú¯Ù„ ٠ما را ویرانه کردند )
د٠بَسّه خواب، بی یه بیداری، بَی سیم ( دیگر بس است خواب، بیاییم از این پس بیدار بمانیم )
هوشیار بَبیم، هیتو، هوشیاری بَی سیم ( هوشیار باشیم و همیشه هوشیار و بیدار بمانیم )
چقدر خوبه، آدم، بیداری بَی سه ( چقدر خوب است که آدم بیدار باشد )
دنیا، بیدار بَی نَه، خماری نَی سه ( با چشم ٠باز دنیا را ببیند ودر خمار خواب نباشد )
apanahan@t-online.de
a_panahan@yahoo.de