منوچهرجمالی /درجـÙستجوی مـزه زنـدگی / بخش 2
سکولاریته
یا
بازگشت هاروت وماروت
سÙرنا را ازسرگشادش نمیتوان نواخت . این شیوه Ú©Ù‡ ما سکولاریته را میخواهیم ØŒ نواختن سرنا ازسرگشادش هست
منوچهرجمالی
درجـÙستجوی مـزه زنـدگی
سکولاریته
یا
بازگشت هاروت وماروت
سÙرنا را ازسرگشادش نمیتوان نواخت . این شیوه Ú©Ù‡ ما سکولاریته را میخواهیم ØŒ نواختن سرنا ازسرگشادش هست . چنین سکولاریته ای ØŒ Ùردا ØŒ شبه سکولاریته ازآب درخواهد آمد . البته همه چیزهایمان تا کنون به همین علت ØŒ « شبه چیزها»از آب درآمده است . ما مشروطه خواستیم، ولی شبه مشروطه شد. ما انتخابات خواستیم ØŒ ولی شبه انتخابات شد . ما به Ùکرجمهوری اÙتادیم ØŒ ولی سرانجام، شبه جمهوری شد . ما قانون خواستیم ØŒ ولی شبه قانون، یعنی شریعت ÙˆÙقه Ùˆ قرآن شد . ما دل به آزادی بستیم ØŒ ولی شبه آزادی گیرمان آمد . ما رÙراندم خواستیم ØŒ ØŒ ولی شبه رÙراندم ( رÙرندوم میان جمهوری اسلامی وسلطنت ) گردید . چرا آنچه میخواهیم ØŒ شـبه(مانندای ) آن را Ù…ÛŒ یابـیـم ØŸ
چون همه چیزهارا، از روی تقلید میخواهیم ØŒ Ùˆ ازروی اندیشه ائی Ú©Ù‡ ازبÙÙ† خرد Ùˆ وژرÙای وجودخودمان جوشیده باشد نمیخواهیم . اصالت « خواستن» آنست Ú©Ù‡ ما « ازخود، بخواهیم » . نه آنکه چیزی را مانند دیگران بخواهیم ØŒ چون آنها « خواسته اند» . خواستن ما نیز، « شبه خواستن ØŒ یا مانندای خواستن » است. چون عقل گرائی ما ØŒ شبه عقل گرائیست . چون عقل ما هم ØŒ « شـبه عـقـل» است . Øالا هم دنبال شبه سکولاریته میرویم . ولی این یک Ùرهنگ، یا ÙلسÙÙ‡ ای یا شیوه تÙکری هست Ú©Ù‡ هنگامی دلهاوروانها واندیشه های مردمان ØŒ به ویژه « عوام » را ربود ØŒ آنگاه سرنا ØŒ سرودی را مینوازد Ú©Ù‡ سکولاریته را میآÙریند Ùˆ برقرار وپایدارمیسازد .
سکولاریته، هنگامی شبه سکولاریته نخواهد شد ØŒ Ú©Ù‡ پیآیند یک Ùرهنگ یا یک شیوه تÙکر بنیادی، یا یک تÙکرÙلسÙÛŒ ØŒ جوشیده از خرد خودما باشد . سکولاریته را نباید ازغرب ØŒ قرض کرد ØŒ بلکه باید از نهاد ودل وروان عـوام خودمان ØŒ واز عـوام بودن هریک از خودمان ØŒ Ùرا جوشانید .
در«عـوام » هست Ú©Ù‡ سکولاریته ( زیستن Ùزمانی ) ØŒ یا لائیسیته (= زندگی عمومی ومردمان غیر روØانی) ØŒ بطورطبیعی ونهادی هست، Ùˆ Ùقط باید این رگ Ø®Ùته عـوام ØŒ بسـیج ساخته شود . « عوام =layman» کیست؟
درهمه ما،عوام هست،هرچند نیزخودراازخواص امروز( روشنÙکران ) یا ازخواص دیروز(آخوندها) نیز بشماریم . انسان، تا آنجا Ú©Ù‡ طبق پسند طبع ØŒ وپسند دل ØŒ Ùˆ پسندخود( ازخودی خود ØŒ پسندیدن وطبق آن عمل کردن ) زندگی میکند ØŒ عـوام هست . عوام ØŒ طبق « پسند دل وپسندطبع خود » زندگی میکند ØŒ ازاین رو « زمانی » میزید ØŒ چون طبیعت ودل ( خون = زندگی = جیو) انسان، مستقیما به زمان پیوسته اند . زمان ØŒ برایش « گـَـشتن Ùˆ وشـتن » هست. آنانکه خود را خواص میشمارند ØŒ میکوشند Ú©Ù‡ طبق « عقل » زندگی کنند . عقل Ùˆ نور، طبق معیارهای ثابت یا آموزه وشریعت سÙت وثابتی زندگی میکند، وخودرا بدین سان، Ùراسوی زمان وبیرون از زمان ØŒ Ù…ÛŒ نهد .هرمÙهوم انتزاعی یا تجریدی، بـÙریده از زمان ØŒ ÙˆÙراسوی زمانست . عقل ØŒ Ú†Ù‡ در ادیان نوری ØŒ ÙˆÚ†Ù‡ درمکاتب ÙلسÙی، درپی جستجوی میزانهای ثابت یا Ù…Ùاهیم ثابت هست، تا همه اعمال Ùˆ Øرکات Ùˆ اقدامات را با آن بسنجد Ùˆ بپذیرد یا ردکند . ازاینجاست Ú©Ù‡ تÙاوت « خواست عـقلانه » و« پسندیدن » آغازمیگرد . تئوری « خواست عمومی واجتماعی » Ú©Ù‡ رÙوسـو آورد ØŒ بندرت کاربرد عملی Ùˆ واقعی داشته است . آنچه را « خواست ملی واجتماعی وعمومی » مینامند، درواقعیت، چیزی جز« پسند اجتماعی یا پسندعوام » نبود ونیست . هرخواستی نیزهنگامی کاراهست Ú©Ù‡ با« پسند» بیامیزد .
عـوام( وهرانسانی دربستراجتماعیش ) بنا برپـسند ØŒ زندگی وعمل میکند Ùˆ بندرت بربسترخواستش. Ú†Ù‡ بسا Ú©Ù‡ این « پسند» را رنگ وروی« خواست عقلی» میدهند .« پسندیدن » ØŒ وارونه عقل، Ú©Ù‡ معیارثابت Ùˆ روشن میسازد، « طبق هنگام Ùˆ گشت زمان، برمیگزیند» . پسندیدن با روان بودن زندگی کاردارد. بنا برپسند زیستن ØŒ پذیرÙتن چیزهائیست Ú©Ù‡ از تن Ùˆ روان Ùˆ ضمیرو طبع انسان باهم، بطورخود جوش، برخاسته . پسندیدن با نیازی کاردارد Ú©Ù‡ ناآگاهانه ازکـÙÙ„ وجود انسان ( کان ومعدن جان وهستی ) برمیخیزد .
چو آن چشمه بدید یت ، چرا آب نگشتید ؟
چون آن « خویش » بدیدیت ، چرا « خویش » ، پسندید ؟
چو در کـان نباتید ، ترش روی چرائید
Ú†Ùˆ درآب Øیاتید ØŒ چرا خشک ونـژنـدیـد ( اÙسرده اید) ØŸ
درپسندیدن ØŒ این کان ÙˆÚ©Ù„ وجملگی وجود یا جان انسانست Ú©Ù‡ به خود، پیکر میگیرد . Ùرهنگ ایران، استوار براین اصل بود Ú©Ù‡: Ú©Ù„ (= جان = سیمرغ Ùˆ بهمن )ØŒ گنج نهÙته درهرÙـردانسانی هست . بدین علت بود Ú©Ù‡ « پسند این جان » ØŒ معیاررÙتاروبرگزیدن بود ØŒ نه خواستن طبق یک معیارثابت وروشن دریک کتاب مقدس( گاتا یا قرآن یا تورات وانجیل ) یا عـقـل معیارگذار . خـدا ØŒ چنین جان Ú©Ù„ÛŒ هست Ú©Ù‡ درهرضمیری هست . طبق پسند رÙتارکردن ØŒ رÙتاربنا برپسند این Ú©Ù„ جان ( سیمرغ = خدا = بن Ú©Ù„ هستی) بود :
نباشد پسند جهان Ø¢Ùرین Ú©Ù‡ بیـداد جوید جهاندار Ùˆ کـین
این پسند جان یا جانان نیست Ú©Ù‡ Øکومتگر، بیداد وکین بجوید . یا هنگامی ایرج ( ارز، ارتا هست Ú©Ù‡ همان سیمرغ میباشد ) میگوید :
پسندی وهمداستانی کنی که جان داری و جان ستانی کنی ؟
با داشتن جان ØŒ Ú©Ù‡ انسان درخود٠جانان ( Ú©Ù„ جان ) را دارد ØŒ چگونه میتواند « جان ستاندن » را بپسندد، Ùˆ همداستان ( همÙکروهمعقیده مواÙÙ‚ ) با قاتلان وستمکاران وجهاد خواهان بشود ØŸ انسان دراین پسند ØŒ درتضاد با جانان درخود، رÙتارمیکند، وگرÙتاردوزخ(د٠ژ+اخـو=وجدان هراسناک ) میشود .
هرآن چیز، کان دورگشت ازپسند بدان چیز، نزدیک باشد گزند
با« دورشدن ازاین پسند » خود ، به « گزند = زندگی آزاری = ضد زندگی » نزدیک میشویم . این است که « پسـنـد » ، نقش بنیادی را دراخلاق اجتماعی و سیاسی و دینی درایران بازی میکرده است .
« پسـندیدن » ØŒ کشش نا آگاهانه طبیعت Ùˆ نهاد Ùˆ بÙÙ† بهمنی Ùˆ سیمرغی هرÙرد انسانی بود . خدا ØŒ گشت در زمان است ØŒ Ùˆ این خدا ØŒ تبدیل به گشت در زمین ( تن ØŒ تنکرد= جسمانیات ومادیات ) میگردد . این خدای گـشتنده در زمان است Ú©Ù‡ درضمیر درون هرتنی درزمین ØŒ « Ù…ÛŒ پسندد » . « زمان» Ùˆ « زمین » ØŒ هردو ازریشه « زم » ساخته شده اند . چرا ØŸ چون رام جید ØŒ رام Ù†ÛŒ نواز، Ú©Ù‡ نام دیگرش « جی = زندگی واصل پیوند » است Ùˆ اصل جویندگی هست ،« زم» خوانده میشود . روز 28 را Ú©Ù‡ سق٠زمانست ( روزهای 28Ùˆ 29 Ùˆ30 سق٠زمان هستند) ØŒ اهل Ùارس Ú©Ù‡ خرمدین بودند ،« رام جید» مینامیدند، Ùˆ Ù„ÛŒ زرتشتیان آنرا « زامیاد= آرمئتی= زمین = اهل همه تن ها » میدانند. درست این سق٠زمان ØŒ رام ØŒ Ú©Ù‡ خدای زمان ( زروان ) Ùˆ زندگی ( جی = نام دیگر رام )است ØŒ Ú©Ù‡ به زمین میآید وزمین ( آرمئتی ) میشود . خدای زمان ØŒ Ú©Ù‡ خدای گشتن ورقصیدن( وشتن ) Ùˆ جشن ( نواختن Ù†ÛŒ ) بود ØŒ تØول به زمین Ù…ÛŒ یاÙت . این بود Ú©Ù‡ نهاد هرانسانی ØŒ گشتن زمان ØŒ رقصیدن Ùˆ موسیقی Ùˆ جشن را Ù…ÛŒ پسندید . انسان ØŒ ازتØول ( گشتن ) خوشش Ù…Ùیآمد .
روند« پسندیدن » ØŒ مانند« خواست عقلی » ØŒ روشن Ùˆ ثابت Ùˆ آگاهانه نیست . انسان چیزی را Ù…ÛŒ پسندد Ú©Ù‡ نزدیک Ùˆ خـÙرد Ùˆ گذرا Ùˆ کنونی هست، Ùˆ میتواندازاین « جزء »، پرتو خوشی، به Ú©Ù„ یا سراسر زندگیش بیÙکند . انسان در تغییر زمان ØŒ گذروÙنا نمی دید ØŒ بلکه وارونه آن ØŒ « متامورÙوز= دگردیسی = گشتن » Ùˆ « تولد تازه به تازه » میدید .
« عـوام » درعربی ، به نظراین پژوهشگر، به واژه « اوام » درپهلوی بازمیگردد، که به معنای« زمان » است، وعوام ، معرب « اوام » است . اعراب ، از واژه « عوام = اعوام » ، ریشه « عام » را ساخته اند . هم « اعوام » که معرب « اوام » است، به معنای سالها و زمانهاست، و هم خود واژه « عام » که ریشه آن بوده باشد ، به معنای « همگانی و تمام مردم » است ، به معنای « سال وزمان وروز» نیزهست .
تا « عام » نام سال بود ، شهر ، نام ماه
اقبال را نظر، بسوی « شهرو عام » نیست
همین واژه عام ( = زمان) ، معنای عموم و همگی مردم را نیزدارد
درآن مجلس که بهر عام کردند
میی همچون Ø´ÙÙ‚ درجام کردند( نظامی )
ازواژه « عام » و « عوام » و « اعوام » درعربی ، بخوبی میتوان اینهمانی آن را با « اوام = زمان » درپهلوی دید، و ازسوی دیگرگواه براینهمانی آن با « همگی مردم» است . عوام ( همگی مردم ) ، « اوام = زمانی ، با طبیعت٠زمان پسند » هستند .
عـوام layman= اوام است، چون خوشی Ùˆ شادی درگشتن زمان را Ù…ÛŒ پسندد . دکتراØمد تÙضلی ØŒ « اوامیگان» را به معنای «زمانیان » Ù…ÛŒÙهمد، Ùˆ به « مردم روزگار» ترجمه میکند. Ùˆ همزمان با آن Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ Ù…Ú© کنزی، پژوهشگر انگلیسی، همین واژه را « کارهای مربوط به آسایش » معنا کرده است . درست آمیزش این دومعنا، Ú©Ù‡ در ظاهر، ناجور باهمند ØŒ چهره اصلی « اوام = زمان » را مینمایند . زمان Ú©Ù‡ اینهمانی با رام ( جی واصل جشن وورقص Ùˆ پیوند اضداد Ùˆ آشتی دادن همه اضداد ) دارد ØŒ خوشی پسند است ØŒ نهاد وبن خوشی وجشن Ùˆ رقص است. زندگی( جی= رام) ØŒ اوام (= زمانی= رام ØŒ خدای زمان ) هست .
عوام ØŒ زمانی ( =اوامیگان ) هست . « عوام بودن » ØŒ بطورکلی، رغبت Ùراوان به زندگی درگذر زمان داشتن است. موبدان زرتشتی مانند علمای اسلام ØŒ « زندگی در زمان گذرا » را Ú©Ù‡ زمان Ùانی باشد ØŒ کمتربها میدادند، Ùˆ دیگر گرانیگاه زندگی نمیدانستند ØŒ هرچند Ú©Ù‡ مانند قرآن ØŒ آنرا ØŒ لهو ولعب نیز نمیشمردند . این بود Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی ØŒ مردمان عادی را « اوامیگان= زمانیان » میخواندند، Ú©Ù‡ واژه ای همانند « لائیک layman» هست، Ú©Ù‡ « لائیسیته » ازآن برخواسته است. مردمان روزگار، Ú©Ù‡ عوام یا « زمانیان » باشند، بربنیاد طبیعت زندگی انسان، «علاقه به زندگی درروند زمان » دارند Ùˆ دلشان به زندگی در زمان چسبیده است. خدای زمان ایران ØŒ رام ØŒ اصل زندگی ( جی = Ú˜ÛŒ ) بود . زندگی، زمان بود .
هزاره هاست Ú©Ù‡ کوشیده اند دل این عوام را ØŒ از « آسایش Ùˆ راØت وخوشی زمانی » بکنند واورا به Ùراسوی جهان Ùˆ آخرت ورستگاری درملکوت بÙریبند . به همین علت روØانیون Ùˆ علمای دین Ùˆ خواص ØŒ عوام را کالانعام میدانستند. عبارت « عوام کالانعام » ØŒ خوارشمردن مردمان وخلق ØŒ برای دلبستگی آنان به زندگی در همین زمان گذرا بود. مردمان بهائم هستند ØŒ چون دل به خوشی در زمان Ù…ÛŒ بندند . بدینسان خوشزیستی در زمان، یک عمل Øیوانی هست Ùˆ انسان ØŒ با لذت بردن ازاین خوشیها ØŒ Øیوان بیشعور وپست وگمراه میگردد . زندگی زمانی (= سکولار) ØŒ زندگی Øیوانی( عوام = لائیک ) است .
عوام ØŒ Øـیـوانـنـد ! کسیکه عالم ÙˆÙقیه دین ومتقی Ùˆ زاهد Ùˆ موءمن Ùˆ ازخواص است، Ùˆ همیشه به آخرت ØŒ به قیامت وبه Ùردا Ùˆ به زندگی درÙراسوی مرگ وبه عیش دربهشت میاندیشد Ùˆ البته Øیوان نیست . Øکومت ولایت Ùقیه وخلیÙÙ‡ Ùˆ امام ØŒ Øکومت برØیوانهاست . ایجاد Ù†Ùرت Ùˆ بیزاری ÙˆØقارت از زندگی درگیتی ØŒ Ú©Ù‡ بی مزه کردن زندگی در زمان گذرا باشد ØŒ بنیاد کار علمای دین وروØانیون ØŒ وایمان به غیب وآخرتست . ولی همان واژه « گـذر» Ú©Ù‡ درمتون زرتشتی ØŒ خوارشمرده میشود ØŒ از واژه « گشـتن » برآمده است، Ú©Ù‡ دراصل « وشتن » میباشد، ولی دارای Ù…Ùاهیمی متضاد با این خوارشماریست . ودرست همین واژه، برضد آنچه موبدان به « گذر» نسبت میدهند، به معنای « رقصیدن » Ùˆ « دوباره زنده کردن » Ùˆ « خوش گذشتن » Ùˆ « Ù…Ø²Ø§Ø Ú©Ø±Ø¯Ù† » است .
این تضاد Ù…Ùهوم « گـذر، به معنای Ùنا » با « گشتن» ØŒ به معنای « رقصیدن Ùˆ دوباره زنده شدن Ùˆ Ø´ÙایاÙتن Ùˆ خوش گذشتن » ازکجا سرچشمه میگیرد؟ این تضاد، به دوگونه جهان بینی برمیگردد Ú©Ù‡ در ایران، روبروی هم ایستاده بودند . تضاد سیمرغیان Ú©Ù‡ خرمدینان ومزدکیان باشند، با زرتشتیان ØŒ دردوگونه ارزشی بود Ú©Ù‡ به زمان Ùˆ تصویر خدایان زمان میدادند . مسئله آنها نیز درست همین مسئله سکولاریته یا لائیسیته امروزه ما بوده است .اهورامزدای زرتشتیان، خدای Ùراسوی زمان بود ØŒ Ùˆ زمان را، Ùراسوی گوهرخود میآÙرید . به عبارت دیگر، گوهر اهورامزدا ØŒ بی زمان Ùˆ « ناگذرا» بود .
ولی چنانچه از تقویم (ماهروز) ایران، میتوان آشکارا دید ØŒ خدایان ایران همه بدون استثناء، خدایان زمان بوده اند . این نام خدایان نیست Ú©Ù‡ به هر روز داده اند ØŒ بلکه این خود خدا هست Ú©Ù‡ هرروز در روز دیگر، خدائی دیگر میشود . خدا ( ارتا Ùرورد یا Ùروردین ØŒ اصل گشتن وتØول Ùˆ متامورÙوزاست) اصل گشتن (= Ùرورد= Ùروهر) بود . درÙرهنگ سیمرغیان ( خرمدینان)ØŒ خدائی ØŒ Ùراسـوی زمان نـبـود . بÙÙ† گیتی ØŒ هرروز، تØول Ù…ÛŒ یاÙت، Ùˆ خدائی دیگر میگشت. هرروز ØŒ Ú¯Ù„ÛŒ دیگر میگشت . هر روز ØŒ Ù„ØÙ† یا دستانی دیگرازموسیقی میگشت . هر روز، شاخی دیگروتازه بر درخت زمان وزندگی میگشت . زمان ØŒ Ù…ÛŒ بالید Ùˆ Ùرازمی یاÙت .
این درست وارونه Ù…Ùهوم « گذر وگشتن » در الهیات زرتشتی است ØŒ چون اÙزایش شاخه بر درخت ØŒ وارونه روند Ùنا شدن هست . زمان نمیگذرد ØŒ بلکه « Ù…ÛŒ گشتد ØŒ Ù…ÛŒ وشتد = متامورÙوز Ù…ÛŒ یابد ØŒ دگردیس میشود » . هر روز، خدائی بود ØŒ Ùˆ Ùردا، این خدا ØŒ Ùانی نمیشد، بلکه خدائی دیگر، « میگشت » . خرّمدینان ( سیمرغیان ØŒ زال زرو رستم وسام ) چنین خدائی داشتند . خدا، اصل گشتن Ùˆ متامورÙوز، « اصل ازنو، درصورتی دیگر زنده شدن وپیدایش یاÙتن » بود ØŒ وچون زاده شدن ØŒ جشن بود ØŒ هر روز، خدائی تازه زاده میشد Ùˆ جشنی تازه باید برپا کرد . زمان ØŒ جشن مداوم بود . زمان ØŒ زما ( = پایکوبی وجشن عروسی ) بود ØŒ Ú©Ù‡ همان واژه « سماع » صوÙیه باشد . خدا یا بÙÙ† Ø¢Ùریننده زندگی، برغم دگرگون شدن درشکل ØŒ گوهر اصیل خود را نگاه میداشت . اصالت، درمتامورÙوزها Ùˆ دگردیسی ها ØŒ بجای میماند . خدا، گیتی میشد Ùˆ هرچیزی وجانی Ùˆ انسانی درگیتی میشد ولی به هرچه تغییرشکل Ù…ÛŒ یاÙت ØŒ همان اصالت را داشت . گیتی وانسان Ùˆ زمان ØŒ تابع خدائی Ùراسوی زمان وگیتی نبودند .
« Ùرهنگ » نیزپیکریابی همین اصالت بود . Ùرهنگ هم ØŒ اصل ازخود روشن شدن ØŒ اصل ازخود جوشیدن Ùˆ اصل ازخود بودن ØŒ میباشد . این نیست Ú©Ù‡ جائی برای پدیده تابعیت ÙˆØاکمیت نیست . « مزه زندگی » ØŒ در دریاÙت اصالت خود( شیرابه ای Ú©Ù‡ مغزوجوهرو هسته جانست) است . « با Ùرهنگ بودن » ØŒ مزیدن اصالت٠زندگی انسان، درÙردیتش است . انسان ØŒ درمی یابد Ú©Ù‡ کاریز(= Ùرهنگ )است، وشیرابه وجوهرهستی اش ازخود Ø´ ØŒ میجوشد Ùˆ ازخودش ØŒ روشن میشود Ùˆ ازخودش، هست، وازخودش ØŒ مزه دارد .
با اهورامزدا ØŒ زمان ØŒ کرانمند شد . کرانیدن، به معنای ازهم گسستن وپاره شدن هست . با اهورامزدا ØŒ زمان Ú©Ù‡ همیشه میگشت، ولی درگشتن هایش به هم پیوسته بود ØŒ اکنون ازهم پاره پاره شد . Ùˆ دیگر، خدا، هرروز، خدائی دیگر نمیگشت . بدینسان ØŒ همه برهه های زمان ØŒ اصالت خود را از دست دادند . همه جانها، ازهم پاره شدند، Ùˆ طبعا ØŒ دیگر اصالت ØŒ ازیکی به دیگری، انتقال نمی یاÙت واصالت دست بدست نمیرÙت، Ùˆ Ø¢Ùریننده ØŒ برابر با Ø¢Ùریده نبود .
با بریده شدن زمان ØŒ همه جانها ØŒ همه انسانها ØŒ همه چیزها ØŒ اصالت، یعنی نیروی ازخود شدن Ùˆ ازخود بودن Ùˆ ازخود روشن شدن را از دست دادند . همه عقیم ونازا شدند، Ùˆ طبعا همه، تابع Ùˆ مخلوق Ùˆ مطیع شدند. به عبارت دیگر، همه، بی مزه شدند . با این کرانیدن یا گسستن روند زمان ØŒ همه جانها ØŒ مخلوق وتابع شدند واصالت خود را Ú¯Ù… کردند . همه چیزها وجانها Ùˆ انسانها، بی مزه شدند، Ùˆ همه مشتاق تابعیت Ùˆ اطاعت ازاصل Ø¢Ùریننده ای Ùراسوی وجود خود، گردیدند . همه نیاز به چاشنی Ùˆ ادویه پیدا کردند، تا زندگی بی مزه را با مزه کنند . همه نیازبه غایت Ùˆ معنا Ùˆ Øقیقت پیدا کردند ØŒ چون زندگیشان، مزه یا اصالت خودرا ازدست داده بود .
اینست Ú©Ù‡ اشتیاق آشکاریا پنهانی برای تابعیت ازغرب، یا هرآموزه Ùˆ مکتب ومذهبی ØŒ وکوشش برای آنکه خود را تابع غرب ویا تابع آموزه ای سازیم ØŒ بهترین گواه بر « Ùـقـدان Ùرهنگ » است.
« Ùرهنگ» ØŒ نیروی Ø¢Ùرینندگی ویا « ازخود، روشن شدن » و« ازخود، جوشیدن »، یا بسخنی دیگر بیان اصالت هست . آنانکه امروزه به همه رسوبات گذشته ØŒ « Ùرهنگ» میگویند ØŒ ازÙرهنگ ایران Ùˆ معنائی Ú©Ù‡ این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¯Ø§Ø±Ø¯ ØŒ بکلی بیخبرند . همین دست کشیدن از قرض کردن معنای « Ùرهنگ » ازلغت نامه های خارجی ØŒ برداشتن نخستین گام در راه ٠شناخت Ùرهنگ خود میباشد .
Ùرهنگ، کاریز( قـنات= سوم= وین= کت = کـتـز) ØŒ یا سرچشمه جوشش آبست Ú©Ù‡ «اصل روشنی Ùˆ آبادی Ùˆ مزه » شمرده میشده است . هر انسانی اینهمانی با کاریز= Ùرهنگ داده میشده است. Ùرهنگ، بÙÙ† Ø¢Ùریننده است ØŒ نه چیزی Ú©Ù‡ درگذشته ها، ته نشین شده Ùˆ سÙت وسخت گردیده ØŒ وباید مانند بـار، برپشت خود، Øمل کرد .
« با Ùرهنگ شدن » ØŒ به معنای « راه یاÙتن به سرچشمه Ø¢Ùرینندگی خود» هست، نه Øمالی یک مشت آموزه ازاین Ùˆ ازآن . کسیکه Ùرهنگ دارد ØŒ تابع نمیشود . هیچ اصلی، تقلید نمیکند . « انگیخته شدن از دیگری، به Ø¢Ùرینندگی » ØŒ غیر ازتابع دیگری شدنست .
خود بودن ØŒ با Ùرهنگ بودن ØŒ بازو گشوده بودن ØŒ برای « انگیخته شدن به Ø¢Ùرینندگی خود » است . « خود بودن » ØŒ این نیست Ú©Ù‡ درب ضمیرو روان وخرد خود را به جهان Ùˆ به اÙکار دیگر وتجربیات دیگران ØŒ ببندیم، Ùˆ به درون لاک پشت عقیدتی یا ملیتی یا نژادی خود بخزیم . « دیگری » هم درست درگوناگوناگونیش باما ØŒ مارا به « خود Ø¢Ùرینی ØŒ Ùˆ ازخود جوشیدن Ùˆ ازخود روشن شدن » میانگیزد . کسی ØŒ « خود » هست Ú©Ù‡ درهای خرد وروان وضمیرش ØŒ به همه جهان، باز است .
همیشه « ذوق تابعشدن » ØŒ ذوق ومزه یاÙتن از نابودکردن اصالت خود، بدست خود است. بهترین راه ØŒ برای بی مزه ساختن زندگی ØŒ آنست Ú©Ù‡ به ما یاد میدهند Ú©Ù‡ از نابود کردن بÙÙ† زندگی خود ØŒ مزه ببریم . Ùرهنگ، همیشه بیان « ازخود بودن ØŒ ازخود اندیشیدن ØŒ ازخود جنبیدن ØŒ از خود شاد شدن Ùˆ ازخود زیستن » است . Ùرهنگ، نیروی Ø¢Ùرینندگی است Ú©Ù‡ ازیک « تخم تنگ وتاریک » ØŒ درخت بلند Ùˆ پرشاخ وبرگ وبرهستی را میرویاند . Ùرهنگ، نیروی Ø¢Ùرینندگیست Ú©Ù‡ ازیک « سراندیشه پیش پا اÙتاده » Ú©Ù‡ ازهمه نادیده گرÙته میشود ØŒ جهانها از شیوه های Ùکری ÙˆÙلسÙÛŒ وهنری میگستراند .
این نیروی گستراندن Ùˆ Ùراخ کردن Ùˆ پهنا بخشیدن یک سراندیشه ناچیزاست Ú©Ù‡ « Ø¢Ùریدن» نامیده میشود . همه دراین نکته تنگ وتاریک Ùˆ ناچیز ØŒ هیچ نمی بینند، ولی یک Ø¢Ùریننده، درست در«آن هیچ Ùˆ پوچ » ØŒ سرچشمه ای جوشان Ù…ÛŒ بیند Ùˆ میکـَند Ùˆ میکاود وبه آن میرسد .
« Ùـقـر» در عرÙان ØŒ وارونه آنچه همه میانگارند ØŒ به معنای « کندن Ùˆ یاÙتن کاریزو چـشمه » است . Ùقر، کندن Ùˆ کاویدن Ùˆ «تهی کردن خود، از آموزه ها Ùˆ دانسته ها Ùˆ معلوماتیست Ú©Ù‡ بÙÙ† غنای مارا درزیر خود ØŒ دÙÙ† کرده Ùˆ پوشانیده است » ØŒ تا آب، ازچشمه خود بجوشد ØŒ Ùˆ درست درنوشیدن Ùˆ مزیدن این آبست Ú©Ù‡ « مزه زندگی » هست . آنچه را ما « خود » مینامیم ØŒ همین دانسته ها Ùˆ سنت ها Ùˆ آموزه هاست Ú©Ù‡ « آگاهبود» یا « خود آگاهی » نامیده میشود .
« Ùـقـر»، کندن Ùˆ تهی کردن ودور ریختن چیزهائی است Ú©Ù‡ ما تا بØال، « خود » نامیده ایم . اینها هستند Ú©Ù‡ زندگی مارا بی مزه ساخته اند . این خود٠آگاه ما ØŒ از اسلام ساخته شده است . این خود آگاه ما، Ùˆ این آگاهبود ما، پیش ازآن از زرتشتیگری ساخته شده بود . این خود آگاه ما Ùˆ آگاهبود ما ØŒ ازاعتقاد مذهبی به مارکسیسم ساخته شده است . این خود آگاه ما وآگاهبود ما ØŒ از ناسیونالیسم غربی ساخته شده است . Ùقیرشدن ازاینها ØŒ « ازجا کندن خودآگاهی » میباشد Ú©Ù‡ البته دردناکست . ولی گشودن راه ØŒ به بÙÙ† Ø¢Ùریننده خود ØŒ با همین « کندن این خود ها ØŒ یا خود آگاهیها، یا خود بسیار روشن خود ØŒ بدست خود Ùˆ دور ریختن آنها بدست خود » است . ما دراین کندن خود آگاهیها ØŒ Ùˆ دورریختن آنها ØŒ « ØŒ اØساس Ùقیرشدن» میکنیم وازآن میترسیم ØŒ درØالیکه ØŒ درست از آنچه بیگانه ازماست، میکاهیم ØŒ Ùˆ به سرچشمه غنای خود ØŒ نزدیکترمیشویم . مزه زندگی ØŒ درچشیدن سرچشمه غنای خود هست .
سیمرغ، سـرچشمه همه Ùرهنگهـا
سیمرغ ، دریائیست که کل همه آبها (شیرابه ها) است
ازاین دریا، کاریزی ( کانالی= Ùرهنگی )
به تخم وجود هرانسانی ، کشـیـده شده است
درمیان این دریا، درختیست Ú©Ù‡ Ùرازش خوشه ایست
که « کل همه جانها» است و سیمرغ نامیده میشود
Ùˆ تخمهایش را درگیتی میاÙشاند
وهرجاکه تخم به زمین اÙتاد، به کاریزمتصل میشود
این تصویریست Ú©Ù‡ اندیشه « Ùرهنگ » و« اصالت انسان= ارج » ØŒ ازآن پیدایش یاÙته است . این تصویر بسیارروشن وچشمگیررا چنان درمتون زرتشتی مغشوش وپریشان ساخته اند، تا کسی به اصل مطلب راه نبرد ØŒ چون درآن صورت ØŒ ایمان به Ø¢Ùریننده بودن اهورامزدا ( خدای Ø¢Ùریننده ) منتÙÛŒ میشود . درÙرهنگ ایران ØŒ « Ú©Ù„ جهان » ØŒ یا« Ú©Ù„ چیزها درپیوستگی باهم »، « خدا » نامیده میشد . خدا ØŒ خالق Ú©Ù„ جهان نبود ØŒ بلکه Ú©Ù„ جهان ØŒ خدا بود . دراین تصویر، رابطه Ùرد با Ú©Ù„ ØŒ یا رابطه « جزء با Ú©Ù„ » ØŒ رابطه تابعیت Ùرد ازکل نبود .
جهان یا Ú©Ù„ یا خدا ØŒ روئیده Ùˆ آمیخته Ùˆ پیوسته با هر Ùردی Ùˆ هرجزئی بود . جهانی ØŒ خدائی ØŒ Ú©Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ Ùراسوی ما یا هرجزئی باشد، وجود نداشت . همه اجزاء Ùˆ اÙراد، در آمیختگی Ùˆ در رویندگی وبه هم بستگی ØŒ خدا یا جهان یا Ú©Ù„ بودند . خدا وانسان ØŒ یا جهان وانسان ØŒ یا Ú©Ù„ ÙˆÙرد ØŒ بهم ودرهم آمیخته Ùˆ روئیده Ùˆ پیچیده Ùˆ باÙته به هم بودند. داستانی Ú©Ù‡ اسدی توسی از سنگ جزعی ( پیسه یمانی = نماد چشم وخرد) میآورد Ú©Ù‡ گرشاسپ درسیرو سیاØتش بدان برخورد میکند ØŒ درست Ù…Øتوای این اندیشه هست . میگوید اگر این سنگ ØŒ شکسته Ùˆ هزاران پاره نیز شود ØŒ باز درهرپاره اش، همان ویژگی هست Ú©Ù‡ درکل بوده است . همیشه اصل بینش میماند . هیچگاه درپاره Ùˆ پخش ÙˆÙرد Ùرد شدن ØŒ اصالت را از دست نمیدهد . در جزء ÙˆÙرد ØŒ همان اصالتی هست Ú©Ù‡ درکل هست . این اندیشه سپس به Ø´Ú©Ù„ « برابر بودن Ø¢Ùریننده با Ø¢Ùریده » عبارت بندی میشود . این همگوهری خدا با انسان درآÙرینندگی واصالت ØŒ Ù…Ùهوم Ùرهنگ را مشخص میسازد .
رد پای این اندیشه ژرÙØŒ دربندهش باقی مانده است . دربندهش بخش نهم ØŒ پاره 151 میآید Ú©Ù‡ : « درخت بس تخمه میان دریای Ùراخکرت رÙسته است ØŒ Ùˆ تخم همه گیاهان بدو است . باشد Ú©Ù‡ اورا نیکوپزشک ... Ú©Ù‡ همه پزشک خوانند . در زیر تنه آن ØŒ نه کوه Ø¢Ùریده شده است . آن کوه سوراخمند. نه هزارو نهصد ونو Ùˆ نه بیور( 1000) جوی درآن کوه بصورت راه آبی Ø¢Ùریده شده است Ú©Ù‡ آب ازآنجا ØŒ بدان جوی وگذر، Ùراز رود به Ù‡Ùت کشور زمین ØŒ Ú©Ù‡ همه آب دریای Ù‡Ùت کشورزمین را چشمه ازآنجاست » .
هرچند Ú©Ù‡ درمتون زرتشتی ØŒ Ùقط تخم گیاهان به این درخت نسبت داده میشود ØŒ ولی دراصل ØŒ تخم همه جانداران بوده است . Ùˆ این شماره راه آبها ØŒ Ùقط بیان وجود بی نهایت کاریز( راه آب Ùˆ جوی نهÙته ) است Ú©Ù‡ به سراسرگیتی آب را روان میکند . همه پزشک بودن این درخت ØŒ برای آنست Ú©Ù‡ دارای شیرابه Ùˆ جوهر همه گیاهان وهمه چیزهاست Ú©Ù‡ هر دردی را دارو میکند Ùˆ اکسیر Ùˆ توتیا تØول دهنده همه چیزهاست . این شیرابه است Ú©Ù‡ دراین کاریزها روانست . همین جÙت درخت ( بس تخمه ) وآب ( دریا ئی Ú©Ù‡ چشمه همه آبهاست )ØŒ باز در هرجائی Ú©Ù‡ درختی ( جانی ) هست ØŒ نیزØضوردارد . این جÙت آب وتخم ( گیاه ) ØŒ درهرجائی در جÙت « امرداد Ùˆ خرداد » پیکربه خود میگیرند .
اساسا امرداد ØŒ «همداد» نیز نامیده میشود Ú©Ù‡ همان معنای « همزاد = جÙت بهم چسبیده » را دارد. دربرهان قاطع دیده میشود Ú©Ù‡ یک نام خرداد نیر، « مـد » میباشد . این واژه ØŒ یا سبکشده واژه «مت= maetha » است Ú©Ù‡ به معنای « یک جÙت » Ùˆ « اتØاد واتصال » است یا همان واژه mada ,mad درسانسکریت است . درسانسکریت madaدارای معانی مستی، سرور، شادی ØŒ هیجان، الهام، شوق ØŒ میل جنسی ØŒ مشروب الکلی ØŒ غرور، ازخود راضی بودن ØŒ سوم ( هوم ) ØŒ عسل ØŒ رودخانه ØŒ نطÙÙ‡ مرد ØŒ چیز زیبا ØŒ مستی Ùˆ دیوانگی مجسم ØŒ خیش وادوات کشاورزی است . mad درسانسکریت به معنای مست شدن ØŒ الهام بخشیدن ØŒ مسرورشدن ØŒ براÙروختن ØŒ به نشاط آوردن ØŒ ازسرور آسمانی متلذذ شدن ØŒ جوشیدن Ùˆ غلغل شدن . mad-pati خداوند عصاره گیاه هوم است نام دوخدای ایندرا Ùˆ ویشنو است . mad-raaga خدای عشق است . خرداد نیز « هرو + دات » است Ùˆ هرو، همان Ù†ÛŒ یا هوم است Ùˆ هرو دات ØŒ به معنای آنچه ازنی پیدایش Ùˆ زایش Ù…ÛŒ یابد هست Ú©Ù‡ همان عصاره هوم باشد . درسانسکریت سوم یا هوم را مرغی بنام ساینا میآورد Ú©Ù‡ همان سیمرغ باشد . همچنین
Ùˆmadhu درسانسکریت ØŒ دارای معانی 1- عرق 2- شیره Ú¯Ù„ 3- عسل 4- بهار 5- ماه مارچ-آپریل است . آب وگیاه ØŒ جÙت همند Ùˆ همدیگررا میکشند Ùˆ گیاه، همیشه تشنه آبست. Ùˆ همین گیاه ( امرداد ) ØŒ پستانیست Ú©Ù‡ همه، شیرابه او را Ù…ÛŒ نوشند ومیمکند ومیمزند . مزیدن ØŒ مکیدن شیرازپستان است . اسدی درگرشاسپ نامه میگوید :
زمینست چون مادری مهرجوی همه رستنیها، چو پستان اوی
آب ØŒ معنای امروزه را نداشت. آب ØŒ به خون ØŒ به شیر وشیرابه گیاهان Ùˆ باده Ùˆ شبنم Ùˆ Ú¯Ùته میشد ( بندهش ) . آب ØŒ جوهروشیرابه جهان هستی بود ØŒ چون همه هستی ØŒ سرشت گیاهی داشت . طبعا تخم یا گیاه انسانی ( مردم = مـر+ تخمه ØŒ مر= امر) تشنه آب یا تشنه شیرابه Ú©Ù„ جهان هستی بود . ازاین رو ØŒ این شیرابه Ú©Ù„ هستی، هردردی را درمان میکرد Ùˆ بیمرگی میآورد (بیمرگی= امرداد ØŒ خضر ØŒ همان خدر یا خدرلیاس میباشد، آب Øیات= امرداد Ùˆ خرداد ØŒ Ùˆ نوشین باده ØŒ یا باده ای Ú©Ù‡ بیمرگی میآورد ØŒ رام جید ØŒ جی یا اصل زندگیست). امرداد Ùˆ خرداد Ùˆ رام (= زÙهره ) ØŒ هرسه ØŒ اصل مزه هستند. هرسه ØŒ مزه شیرابه واÙشره Ú©Ù„ درخت زندگی هستند . یکی ازنامهای درخت بس تخمه ( درخت سیمرغ ) hvaapa است Ú©Ù‡ تبدیل به واژه « خوب » امروزه شده است Ùˆ مرکب از دوبخش خواhva = تخم Ùˆaapa آپه = آب میباشد . درخت Ú©Ù„ هستی ØŒ خوب است ØŒ چون آمیغ تخم وآبست .
انسان، تشنه نوشیدن Ùˆ مزیدن شیرابه درخت بس تخمه یا دریای Ùراخکرت هست . این دریا را دراردو وسانسکریت ØŒ « سمندر» مینامند Ú©Ù‡ نام دیگر سیمرغست . انسان نیازبه مزیدن وچشیدن Ùˆ گواریدن اÙشره جهان هستی دارد .این تشنگی برای یا Ùتن شیره واÙشره همه جهان جان ØŒ سپس تبدیل به Ù…Ùهوم « جستجوی آب زندگی » ویا « جستجوی Øقیقت » شد . درعرÙان ØŒ باده ( بگمز) ØŒ جانشین این Ù…Ùهوم Ùراگیر« آب » گردید Ú©Ù‡ شیرابه Ú©Ù„ هستی باشد.
« آب » Ùˆ « رس » ØŒ شیرابه ومان ÙÚ©Ù„ جانها
« آب » و « رس» ، اصل آمیـزش ( مهر)
آب و رس ، اصل « مزه » یا اصل آمیختن
« مزه » = آمیختن وهمآغوشـی
ازاین درخت Ú©Ù‡ آب دریا را مینوشد، تا خوشه سیمرغ ( جانان) برÙرازش بروید ØŒ کاریزی ( آبراهی= قناتی= چاهی) به هرجانی Ùˆ گیاهی ودرختی کشیده شده است. این شیرابه جهان جان ØŒ همه جانها را به هم Ù…ÛŒ پیوندد Ùˆ میآمیزد . « آب » درÙرهنگ ایران به معنای « شیرابه، یا مان ÙÚ©Ù„ هستی وجانها وگیاهها» بود .
چنانچه دربندهش( بخش نهم پاره 95 ) دیده میشود Ú©Ù‡ به « رودها» Ùˆ « آب چاهها» و« منی جانداران وانسان» Ùˆ « اشک » Ùˆ « خون جانوران ومردمان» و« روغن در جانوران وانسانها» Ùˆ « آب در زهدان جانوران وانسان» Ùˆ « آب زیرساقه گیاه Ú©Ù‡ همان آب کاریز» باشد ØŒ Ùˆ « شیره گیاهان » Ùˆ « شیرجانوران Ùˆ مردمان » ØŒ آب Ú¯Ùته میشود .
و« همه این آبها » ØŒ در دوشکل جسمانی ( تنکردی ) Ùˆ روØانی ( وخشائی ) از نو با رودها میآمیزند . این شیره Ú©Ù„ جانها Ú©Ù‡ « آب = آپه = آوه » نامیده میشود، تنها یک گوهر مادی نیست ØŒ بلکه هم گوهرجسمانی وهم گوهر روØانی ( وخشائی) است . درآب یا شیرابه Ú©Ù„ هستی ØŒ جسمانی Ùˆ روØانی باهم آمیخته Ùˆ همآغوشند ( میز= آمیز= آمیغ= مـزه ) . اینست Ú©Ù‡ «ابر باران دار» ØŒ Ú©Ù‡ دراصل « آب + ور= آب + بر» ØŒ برنده آب یا Øامله به آبست Ùˆ درشاهنامه ØŒ نماد سیمرغ میباشد ØŒ درهزوارش، « میزناک » نامیده میشود( یوستی ) Ú©Ù‡ به معنای « نا٠یا گوهرآب » است . آب ØŒ یا ابر، یا سیمرغ ØŒ خدای ایران ØŒ وارونه خدایان نوری ØŒ اصل Ùˆ گوهرآمیزش است . مهرکه از واژه « مت » برآمده ØŒ معنای « باهم جÙت» ومتصل شدن را دارد . خدائی Ú©Ù‡ با گیتی ( گیاه وزمین وجانوروانسان Ùˆ.. ) میآمیزد ØŒ خدای مهرمیباشد . « مـزه » کردن هرچیزی ØŒ به معنای « آمیختن با آن چیزاست . مزه زندگی را در آمیزش با همه چیزها درگیتی میتوان شناخت ودریاÙت . انسان در مزیدن مزه این زندگیست Ú©Ù‡ مهرش به گیتی ومردمان Ùˆ طبیعت ØŒ Ø´Ú©Ù„ به خود میگیرد . مزه زندگی ØŒ درالÙت Ùˆ درانس گرÙتن Ùˆ پیوستن وممزوج شدن وصØبت با همه طبیعت وباهمه مردمانست .
به « خو » هرکسی درجهان ، دیگر است
ترا باوی ØŒ آمیزش اندر خور است ( Ùردوسی )
« مزه » ØŒ همان » آمیز، ومیز= آغوش » Ùˆ میختن ومیزتن ومیژتن است . « میزد » ØŒ بزم وجشن برای آمیزش است . درکردی به نماز« میژ » Ú¯Ùته میشود ØŒ چون انسان میخواهد با خدا Ú©Ù‡ بÙÙ† هستی Ùˆ شیرابه همه جانها ست، بیامیزد، Ùˆ به مزه زندگی برسد. خرداد وامرداد Ú©Ù‡ سپس هاروت وماروت نامیده شدند، خدا، یا دواصل همزاد٠« مزه » هستند ØŒ به عبارت دیگر، خرداد وامرداد، اصل مزه درهرچیزی Ùˆ اصل خوشی در زندگی درآمیزش با گیتی هستند . مزه Ùˆ آمیزش ØŒ Ùقط با « نقد » کاردارد .
Ù…ÛŒÙÚ©Ù† وعده مستان به Ùردا توئی Ùردا وپس Ùردای مستان
یا مرادمن بده ØŒ یا Ùارغم Ú©Ù† ازمراد
وعده Ùردا رهاکن ØŒ یا چنان Ú©Ù† یا چنین
گرانیگاه زندگی ( جی ) ، مزیدن و رسائی و چشیدن و بسودن ، بی واسطه و مستقیم و نقد هست .
اندیشه توØید ووØدت درÙرهنگ ایران ØŒ جداناپذیر ازاندیشه « آمیختن ومزه » است . اسلام ØŒ توØید را « یکی بودن خالقی » میداند Ú©Ù‡ ازهرگونه « آمیختگی با مخلوقش» میپرهیزد Ùˆ میگریزد . درÙرهنگ ایران ØŒ چنین زندگی ØŒ بی مزه است . انسان وخدا باید همدیگر را بمزند ØŒ وباهم بیامیزند ØŒ تا ÙˆØدت Ùˆ توØید ØŒ معنای Øقیقی خود را بدهد . درپیوستن Ùˆ آمیختن خدا با همه چیزها وبا انسانها است Ú©Ù‡ « یکتا جانی » Ø´Ú©Ù„ به خود میگیرد ØŒ نه در خدای خالقی Ú©Ù‡ ازهمان آغاز، گیتی را جدا ازگوهرخودش ØŒ خلق میکند .
توØید خالق در قرآن ودر اسلام ØŒ از دیدگاه Ùرهنگ ایران ØŒ معنای « ثنویت » دارد . خالق ومخلوق دراسلام ØŒ دوهستی جدا ازهمند . تاره همین رابطه ØŒ تبدیل به « تثلیث = سه گانگی » میشود، Ùˆ سه تای « الله Ùˆ رسول یا واسطه Ùˆ مخلوق » Ú©Ù‡ ازهم بریده اند ØŒ به وجود میآیند . درست درÙرهنگ ایران ØŒ سه تا یکتائی ØŒ معنای « عشق Ùˆ آمیزش» داشت . عشق است Ú©Ù‡ عاشق ومعشوق را باهم میآمیزد وآنهارا باهم یکی میسازد . خدا، این اصل آمیزنده ØŒ این مزه، این آب ØŒ این شیرابه Ú©Ù„ هستی بود .
این شیرابه و« مان » Ùˆ اÙشره Ú©Ù„ هستی یا آب را ØŒ مولوی « جان » مینامد . «گی » ØŒ درواژه « جان = Ú¯ÛŒ یان » ØŒ به معنای تالاب آب نیزهست. این شیرابه یا مزه ØŒ ازخودش ØŒ شیرین یا بامزه است :
جان ، آب لطی٠دیده خود را درخویش ، دوچشم را گشاده
ازخودشیرین ، چنانکه شکر وزخویش به جوش، همچو باده
خلقان ، بنهاده چشم درجان جان ، چشم به خویش درنهاده
خود را هم خویش سجده کرده بی ساجد و مسجد و سجاده
هم برلب خویش، بوسه داده کای شادی جان و « جان شاده »
هرچیز، زهمدگر بزاید ای جان ، تو زهیچکس، نزاده
جان ، ازخودش شیرین است ، ازخودی خود ، مزه دارد . خودش، اصل مزه است . خودش ، غایت زندگیست .
ازاین رو خدا ØŒ دریائی ازشیرابه ٠مهربود Ú©Ù‡ با هرانسانی درکاریزی ØŒ بسته Ùˆ آمیخته بود، Ùˆ آب ( دریا ) Ú©Ù‡ خدا بود، با تخم ( انسان ) Ú©Ù‡ ازهمان خوشه سیمرغ ( خدا ) بود ØŒ میپیوست، وازاین پیوستگی وآمیزش Ùˆ مزیدن ومکیدن آب وتخم ØŒ شادی وروشنی Ùˆ بینش ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ یاÙت . ارتا یا سیمرغ ØŒ درسه پیکر، اصل مزه ( اصل آمیختن ومهر) میشد . درجÙت خرداد ومرداد Ú©Ù‡ هاروت وماروت باشند، Ùˆ در رام ØŒ Ú©Ù‡ « جی = زندگی » هم نامیده میشود ØŒ Ùˆ خدای زمانست ØŒ Ùˆ اصل موسیقی Ùˆ شعر ورقص وشناخت است ØŒ Ú©Ù‡ درعربی ØŒ زÙهره نامیده میشود .
درجلد دوم روایات Ùارسی ( هرمزیارÙرامرز ) صÙØÙ‡ 507 میآید Ú©Ù‡ خویشکاری خرداد Ùˆ امرداد ØŒ پیدایش همه گونه شیرینی Ùˆ مزه Ùˆ خوشمزگی Ùˆ خوشی ØŒ درآب Ùˆ گیاهان Ùˆ خورشهاست . درمتون پهلوی Ùˆ اوستائی دیده میشود Ú©Ù‡ خرداد ØŒ به « رسائی » ترجمه میگردد .
همچنین درستایش سی روزه ( اساطیر، رØیم عÙÛŒÙÛŒ ) درستایش رام میآید Ú©Ù‡ : « ....تو ØŒ رام ØŒ مینوی رامش خوارم ( مزه غذا= رامش خوردنی ) چونکه مردمان مزه خورش Ùˆ رامش ازچیز، دانند به راه تو ... خدای زروان زمان بیکرانه .... » . رام ،اصل رامش یا موسیقی خورش یعنی مزه هست . مزه ØŒ موسیقی وآهنگ خورش است . اینست Ú©Ù‡ باربد ØŒ دستانی را Ú©Ù‡ برای روز 28 رام جید میسازد ØŒ باده نوشین یا نوشین باده مینامد . رام ØŒ باده نوشین است . ومردم ØŒ روزپنجم را Ú©Ù‡ آرمئتی ( زمین ) باشد ØŒ نوش خور ( برهان قاطع ) مینامیدند . Ùˆ میدانیم Ú©Ù‡ زرتشتیان درست همان روز 28 Ú©Ù‡ اهل Ùارس، رام جید مینامیدند ØŒ زامیاد مینامند Ùˆ آرمئتی میدانند . درست همین رام آسمانیست Ú©Ù‡ خودش آرمئتی زمین میشود . زمین ØŒ یا آرمئتی ØŒ همان « نوش خور» است Ú©Ù‡ « نوشین باده» را مینوشد . نوش Ú©Ù‡ به معنای خوشی وخوشØالی Ùˆ خرّمی است ØŒ نام رنگین کمان ( کمان بهمن ) است Ú©Ù‡ نام سیمرغست . Ùˆ « نوش گیاه Ùˆ نوشدارو » ØŒ مخلصه است ØŒ تریاقیست Ú©Ù‡ انسان را از هرگزندی ایمن میکند . همانسان Ú©Ù‡ شیرابه درخت ون وس تخمک ØŒ همه پزشک بود . بیمرگی وشادی ØŒ مزه رام ( جی = زندگی ) است . خرداد ( هاروت ) Ùˆ امرداد ( ماروت ) Ùˆ رام ( زهره ) سه چهره گوناگون ارتا یا سیمرغ ØŒ پیکریابی مزه ( اصل آمیزش Ùˆ شادی ) بودند .
خرداد و امرداد و رام ،
اصـل « ازخـود رسـی » هستند
« مسئله نـقـد بودن مـزه »
ازدریای Ùراخکرت ØŒ شیرابه جهان جان ØŒ ازکاریزهای بیشمار، ازخود بسوی آماجهایشان ØŒ بسوی جانها روانند . بقول مولوی
ازچشمه جان ره شد درخانه هرمسکین
ماننده کاریزی ، بی تیشه وبی میتین ( کلنگ )
دررام یشت ØŒ پاره 43 میآید Ú©Ù‡ رام میگوید « جویند نام من است . ازآن روی جوینده نام من است Ú©Ù‡ من به هردو Ø¢Ùرینش سپند مینو Ùˆ Ø¢Ùرینش انگره مینو- Ù…ÛŒ رسم » . من ØŒ جی Ú©Ù‡ مادر زندگی Ùˆ اصل زمانم ØŒ گوهر جستجویم Ùˆ درجستجوهست Ú©Ù‡ به همه سرچشمه های Ø¢Ùریننده زندگی ( درالهیات زرتشتی این همزاد Ùˆ یوغ سپنتا مینو وانگره مینو ØŒ Ø´Ú©Ù„ تضاد به خود گرÙت ) میرسم . من ØŒ Ú©Ù‡ مزه Ú©Ù„ زندگی هستم ØŒ ازخودم ØŒ به همه جانها میرسم . من ØŒ همانسان Ú©Ù‡ « ازخود ØŒ جویا یا جوینده هستم » ØŒ « ازخود ØŒ رسنده » نیزهستم . همانسان گوهرخرداد Ùˆ امرداد « رسائی » است ØŒ به سخنی دیگر، شیرابه جهانند Ú©Ù‡ ازخود ØŒ به همه میرسند . درسانسکریت، طی٠معانی « رس Ùˆ رسا » باقی مانده است . رس ØŒ هم زبان است ØŒ هم شیرابه همه گیاهانست ØŒ هم جوهرومغزوهسته هرچیز، هم درک Ùˆ اØساس است ØŒ Ùˆ هم مهرورزی Ùˆ عشق Ùˆ هم خوشی وشادی است. درواقع ØŒ ویژگی رس همزاد خرداد Ùˆ امرداد ØŒ پیوند دادن Ùˆ متصل ساختن انسان ØŒ با جوهرو شیرابه Ùˆ مزه چیزها Ùˆ Øقیقت چیزها درشادی ومهراست .
خدا یا سیمرغ ( ارتا Ùرورد ) ØŒ شیرابه هستی ØŒ ازخودش ØŒ میرسد ØŒ ازخودش ØŒ رسیدن است . به عبارت دیگر خرداد Ùˆ امرداد Ùˆ رام، اصل رسیدن هستند . اصل ملاقات کردن ØŒ یاÙتن ØŒ نایل به مقصود وکام شدن ØŒ اصل وصول به جوهرومزه چیزها شدن ØŒ اصل رسیدن به هد٠، اصل الØاق شدن به Øقیقت چیزها ØŒ اصل وصال با گوهرچیزها هستند.
این خوشی وشادی رسیدن به گوهر یا مزه چیزها ، درآئین نوشیدن سه نوشابه آمیخته دریک جام ، و دست بدست شدن آن جام ( دوستگانی ) ، نمایان میشد . کسانی که شیرابه گیاهان وآب وشیر را ازجام مینوشیدند ، جـزو اجتماع سیمرغی درمیآمدند .
با آمدن میتراس Ùˆ یهوه Ùˆ الله ØŒ رسم دیگری جانشین این شد . کسی عضو امت یا جامعه مقدس میشد Ú©Ù‡ ازگوشت Øیوانی Ú©Ù‡ بشیوه مقدس Ø°Ø¨Ø Ø´Ø¯Ù‡ باشد ØŒ بخورد . « بریدن Øیوان » Ú©Ù‡ معنای کشتن Øیوان را دارد ØŒ Ùˆ خوردن ازاین گوشت جان ازهم بریده ØŒ موءمن را به امت یا جامعه مقدس میپوندد . بدینسان ØŒ « اصل بریدن = کشتن یا ذبØ» Ú©Ù‡ قداست یاÙته بود ØŒ جامعه مقدس یا امت مذهبی را بوجود میآورد .
این اصل بریدن ØŒ ØÙ‚ مزیدن گیتی ومهرورزیدن به گیتی را نیز مخدوش میسازد .درØالیکه در نوشیدن ازجامی Ú©Ù‡ شیرو شیرابه گیاه Ùˆ آب، باهم آمیخته شده بود ØŒ 1- هم اصل مهرو2- هم اصل مزیدن زندگی درگیتی ØŒ بنیاد جامعه میشد . بدینسان خرداد Ùˆ امرداد Ùˆ رام ( زهره ) ØŒ برضد ساختار این ادیان بودند Ùˆ هرکدام بشیوه ای آنهارا بکنارمیزدند یا طرد Ùˆ تبعید میکردند .
تبدیل « اصل ازخـود رسـی »
به « اصـل هرگـز نارسـی »
تبدیل « اصل آمیزش و خوشزیستی »
به « دوزخ=زیستن درکنارخوشی ولی Ù…Øروم ازآن »
مزه زنـدگی، بسـیار نـزدیکـست
ولی هرگز، به آن نمیتوان رسید
خـلق دوزخ درگـیتی
برای موءمن ساختن مردم به آخرت ( مینو)
هرچه درتاریخ ØŒ اندیشیده ÙˆÚ¯Ùته Ùˆ کرده شده ØŒ درآن اندیشه Ùˆ Ú¯Ùته Ùˆ کرده ØŒ تنها آنچه مربوط به آن زمان گذشته است ØŒ اندیشیده Ùˆ Ú¯Ùته Ùˆ کرده نشده است ØŒ بلکه پدیده ای نیز برای نخستین بار، امکان Ú¯Ùتن Ùˆ اندیشیدن Ùˆ پیدایش یاÙته است Ú©Ù‡ ارزش انسانی دارد . « اصل ازخود رسی » ØŒ Ú©Ù‡ درخرداد Ùˆ امرداد Ùˆ زÙهره ( رام ) پیکربه خود میگیرند ØŒ همان مسئله « نقد بودن » Ùˆ « سکولاریته = طبع زمانی داشتن » است Ú©Ù‡ امروز، گرانیگاه خواستها و« پسند ها » Ùˆ « آرزوها » شده است .
خرداد Ùˆ امرداد ØŒ آبراه اتصال دریای سمندر( خدا = شیرابه زندگی ÙˆØقیقت ) به هرانسانی ( درختی ) است . اینست Ú©Ù‡ درالهیات اسلام ØŒ هاروت Ùˆ ماروت ØŒ همیشه وارونه درچاه آویزان میشوند . رستم Ùˆ رخش هم درچاه اÙتاده اند . پدر ضØاک نیز Ú©Ù‡ وارونه پسرش ØŒ سرچشمه شیر برای همه مردمانست ØŒ ازاهریمن، درچاه انداخته میشود. چون چاه ØŒ آبراه Ùˆ کاریزیست Ú©Ù‡ خدا را به بÙÙ† Ø¢Ùریننده مردم وهرچه جانداراست میرساند . ازاین رو ØŒ ریشه درخت Ú©Ù‡ به آب در زیرزمین میرسد، نماد بیمرگی یا باز زائی همیشگی است . ازجمله Ø´Ú¯Ùتی هائی Ú©Ù‡ گرشاسپ Ù…ÛŒ بیند ( گرشاسپ نامه ØŒ اسدی توسی ) درشهری Ú©Ù‡ مانند بهارخرّمست :
میانش درختی چو سروسهی که ازبار هرگز نگشتی تهی
هم ازبیخ او خاستی کیمیا بÙدی برگ او ØŒ چشم را توتیا
ازبیخ این درخت ØŒ کیمیا میجوشید Ú©Ù‡ اکسیر باشد، Ùˆ یکی ازمعنای « رس یا رسا = خرداد » ØŒ اکسیراست . ودر برگ او( امرداد)ØŒ توتیائیست Ú©Ù‡ با چکاندن آن درچشمها ØŒ بینش به خوبی وبدی پیدایش Ù…ÛŒ یابد . این تصویر درخت است Ú©Ù‡ سپس در داستان آدم درتورات ØŒ تبدیل به دودرخت جدا ازهم یاÙت، Ú©Ù‡ گوهرالهی را دربردارند Ùˆ با انسان ØŒ همسرشت وهمگوهر نیستند . یا سیامک در دخمه سیامک ( Øصاری Ú©Ù‡ درش را به هر تجاوزطلبی Ù…ÛŒ بندد ) به گرشاسپ میگوید :
من این هردو ( خورد وپوشش ) دارم که ایزد زبخت
یکی مهربان دایه کرد ، این درخت
Ú¯Ù‡ تشنگی ØŒ بخشد ازبیخم آب به گرما کند سایه ام زآÙتاب
( سایه ØŒ معنای Ùرشگرد دارد ØŒ رجوع به کتاب مولوی وسایه سیمرغ شود ) . چنانکه « درخت وس تخمک نیز ازبیخش » از آبراه Ùˆ چاه Ùˆ کاریز « خرداد Ùˆ امرداد » ØŒ آب به تخم هرجانی میرساند ØŒ Ùˆ برÙرازش ØŒ همه پزشک Ùˆ درمان هردردی است، Ùˆ اصل روشنائی است . ازآنجا Ú©Ù‡ زرتشت درگاتا ØŒ خرداد وامرداد را پذیرÙته است ØŒ برای موبدان زرتشتی ØŒ راه چاره نمی ماند Ú©Ù‡ این دوخدا را با دستکاری Ùˆ Øذ٠برخی صÙات Ùˆ قبول برخی صÙات، بپذیرند . ازمیانه اره کردن این خدایان، وازآنها دوخدای متضاد ساختن ØŒ تنها راه چاره بود ØŒ Ú©Ù‡ درÙرصتی دیگر ازآن سخن خواهد رÙت .
ولی دراسلام ØŒ الهیات اسلامی مجبور بود راه چاره ای دربرخورد با این خدایان برگزیند ØŒ چون راه ٠« ایمان به غیب Ùˆ آخرت » ØŒ هنگامی گشوده میشد Ú©Ù‡ این « اصل ازخود رسیدن = اصل نقد بودن Ùˆ نقد خواستن مزه یا Øقیقت Ùˆ شادی زندگی درگیتی » متزلزل ومنتÙÛŒ گردد . ولی الهیات اسلام دربرخورد با همین « هاروت Ùˆ ماروت Ùˆ زÙهره » ØŒ یک چهره ازواقعیت اسلام را برجسته وچشمگیرساخت Ú©Ù‡ درقرآن به روشنی عبارت بندی نشده است . برای ایجاد رغبت به ایمان به آخرت Ùˆ جنت Ùˆ Ùردا ØŒ باید به هرترتیبی Ú©Ù‡ شده در این دنیا ØŒ برنامه برای « خلق دوزخ » ریخت . بدون خلق مداوم دوزخ دراین دنیا ØŒ راه برای ایمان آوردن به آخرت Ùˆ مینو ØŒ گشوده نمیشود .
برای امید آوردن به بهشت درآخرت یا درآخرزمان ، باید دنیا را مرتبا، تبدیل به دوزخ و جهنم کرد . برای این کار، باید « اصل ازخود رسی » را تبدیل به « اصل هرگزنارسی » کرد .
هاروت Ùˆ ماروت Ùˆ زÙهره ØŒ باید تبدیل به اصل نارسیدنی ØŒ اصل نسیه ØŒ اصل دوزخ ( دÙÚ˜ + اخو ) گردند . اینست Ú©Ù‡ داستانهای هارت وماروت Ùˆ زÙهره در تÙاسیرقرآن، Ùوق العاده ماهیت اسلام وقرآن را روشن Ùˆ چشمگیرمیسازند . دراین جا Ùقط بخشی ازاین داستان ØŒ Ú©Ù‡ عطاردرمصیبت نامه آورده ØŒ وشامل شیوه جالب برخورد اوبا این داستان Ùˆ هاروت وماروتست ØŒ آورده میشود تا هم گوهرخاموش ولی گویای اسلام ØŒ Ùˆ هم شیوه تÙکر Ùرهنگی ایران دربرابرآن، شناخته شود . هاروت وماروت Ú©Ù‡ Ùرشتگان مقرب الله هستند، به دنیا میآیند Ùˆ عاشق زÙهره میشوند ØŒ Ùˆ دراثر لغزششان ØŒ درچاه آبی سرنگون آویزان میشوند Ú©Ù‡ زبانشان از آب ،به پهنای یک انگشت ØŒ دوراست .
تصویر جهنم Ú†Ù‡ درارداویراÙنامه ÙˆÚ†Ù‡ درقرآن ØŒ براساس شکنجه ها Ùˆ عذابهای بدوی وخشن قراردارند . ولی دراینجا ØŒ شکنجه Ùˆ عذاب دادن ØŒ اوج لطاÙت ومتلازما ØŒ اوج قساوت را پیدا میکند . ازسوئی ØŒ هاروت وماروت ØŒ نیاز وجودی به آب ( شیرابه ومزه ÙˆØقیقت زندگی ) دارند ØŒ ولی این نیاز، دراثر نزدیکی Ùوق العاده Ùˆ دیدن آن ØŒ اÙزوده وبر انگیخته میشود . ازسوی دیگر، رسیدن به این نیاز Ú©Ù‡ Ùوق العاده نزدیکست ØŒ دراثر وارونه آویخته شدن Ùˆ دراثر سلب امکان Øرکت ØŒ غیرممکن ساخته شده است . ازسوی دیگر، هاورت وماروت Ú©Ù‡ دراصل، کاریز درنهاد هرانسانی هستند ØŒ این Ù…Øرومیت از« مزه زندگی Ùˆ Øقیقت زندگی » را پیآیند گناه خود میدانند . به مزه زندگی Ùˆ Øقیقت نمیتوانند برسند، چون گناهکارند.
درست این اندیشه ایست Ú©Ù‡ این ادیان درهرگونه سازمانی Ú©Ù‡ بسازند، شیوه کارشان قرارمیگیرد . انسان دردنیا ØŒ هرچند به مزه Ùˆ Øقیقت زندگی Ùوق العاده نزدیکست Ùˆ دراثر این نزدیکی ØŒ تشنگی دراو تبدیل به Øریق وجودی Ùˆ Ù…Øرومیت Ùˆ اضطراب زندگانی میگردد ØŒ ولی باید Ù…Øرومیت خود را ØŒ نتیجه دین خود، Ùˆ عمل خدای خود Ú©Ù‡ پای اورا بسته Ùˆ آویزان کرده ØŒ نداند ØŒ بلکه درست Ù…Øرومیت خود را ازمزه Ùˆ Øقیقت زندگی ØŒ پیآیند گناه خود بداند .
بدینسان ØŒ همه ادیان نوری ØŒ دست اندرکار خلق دوزخ در دنیا هستند . شیخ Ùرید الدین عطار درمصیبت نامه ØŒ با آوردن یک بخش از داستان هاروت وماروت طبق تÙاسیراسلامی( ازآیه 96 سوره البقره ) ØŒ ناگهان ورق را میچرخاند ØŒ Ùˆ ناگهان هویت اصیل هاروت وماروت ØŒ Ùˆ اندیشه ای Ú©Ù‡ درآن روزگاری پیکریاÙته بوده است ØŒ Ùˆ زرتشتیها نیزآن را پوشیده Ùˆ تاریک ساخته بودند، برجسته Ùˆ آشکارمیسازد . درآغاز داستان هاروت وماروت را طبق درک اسلامی آن، چنین میآورد :
Ú¯Ùت چون هاروت Ùˆ ماروت از گناه
اوÙتادند از ÙÙ„Ú© درقعر چاه
هر دوتن را سرنگون آویختند تا درون چاه ، خون میریختند
هردو تن را تشنگی درجان Ùتاد زانکه آتش دردل ایشان Ùتاد
تشنگی، غالب چنان شد هردورا
کزغم یک آب ، جان شدهردورا
هردوتن از تشنگی میسوختند همچو آتس، تشنه ØŒ میاÙروختند
بود از آب زلال آن قعر چاه تالب آن هردو، یک انگشت راه
نه لب ایشان ، برآنجا میرسید
نه زچاه آبی به بالا میرسید
سرنگون آویخته ، درت٠وتاب
تشنه میمردند ، لب بر روی آب
تشنگیشان گریکی بود ازشمار دربرآن آب، میشد صدهزار
برلب آب ، آن دوتن را خشک لب
تشنگی میسوخت جانها ، ای عجب
هر زمانی تشنگیشان بیش بود
وی عجب، آبی چنان ، درپیش بود
این تشنگی جانسوز Ú©Ù‡ اوج عذاب وشکنجه درمØرومیت از« شیرابه زندگی ومزه Ùˆ Øقیقت جهان » است ØŒ درتÙاسیرقرآن ØŒ مجازات متناسب با گناهیست Ú©Ù‡ این دوÙرشته کرده اند . ولی عطار دریک ضربه ØŒ چرخشی نا گهانی به موضوع میدهد، Ùˆ منش اصلی داستان خرداد وامرداد را ازسرزنده میکند Ùˆ میگوید :
تشنگان عالم کون ÙˆÙساد
« پیش دارند » ای عجب « آب مراد »
جـمـله درآبند و، کس آگاه نیست
یا نمی بینند ، یا خود ، راه نیست
« آب چاهی Ú©Ù‡ درآن هاروت وماروت سرنگون آویخته شده اند » ØŒ « آب مراد » یا عبارت دیگر، « مزه Ùˆ Øقیقت است Ú©Ù‡ هر انسانی، تشنه رسیدن بدان هست ومقصد وغایت زندگی اوست » .
عطار، مسئله گناه را به کنار میاندازد . انسان، نه تنÙ