منوچهرجمالی / مـزه زنـد گـی / بخش یکم
« ارزشـهـا » ØŒ ازهمین معنا یا غایتی Ú©Ù‡ آگاهانه یا نا آگاهانه ØŒ به زندگی داده میشود، یا از Øقیقتی Ú©Ù‡ برای زندگی قائل میشوند ØŒ برشکاÙته میشوند .
آنرا که داده اند ، همیجاش داده اند
وان را Ú©Ù‡ نیست ØŒ وعده به Ùرداش داده اند ( عبید زاکان )
منوچهرجمالی
مـزه زنـد گـی
چرا ما دیگردنبال آن نیستیم Ú©Ù‡ مزه زندگی را بچشیم ØŸ زندگی، شیرابه ای دارد Ú©Ù‡ اگرآنرا در زندگی ØŒ بجوئیم وبنوشیم ØŒ مارا اÙسون وشیÙته خود میکند . ولی ما امروزه ØŒ اگربه خیال « بهزیستی» هم بیÙتیم ØŒ این شیرابه وجوهر زندگی را درخود، نمیجوئیم Ùˆ نمی مزیم ØŒ بلکه بدنبال « معنای زندگی، یا Øقیقت زندگی ØŒ یا غایت زندگی » میرویم ØŸ وسوبسو ÙˆÚ©Ùˆ به Ú©Ùˆ میگردیم ØŒ وچشم به هرسو میاندازیم ومیپرسیم Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ کسی Ùˆ ÙˆÚ†Ù‡ آموزه ای Ùˆ Ú†Ù‡ چیزی به زندگی ØŒ معنا وغایت ÙˆØقیقت، « میدهد ». ما درواقع ØŒ ایمان نهانی به آن داریم Ú©Ù‡ زندگی به خودی خود، بی معنا وبی غایت وبی Øقیقت است ØŒ وباید به آن معنا ÙˆØقیقتی Ùˆ غایتی داد . بدینسان، معنا ÙˆØقیقت وغایت، نه تنها ØŒ وامی ØŒ بلکه « ساختنی وجعلی» هم میشود . البته ادیان وایدئولوژیها Ùˆ جهان بینی هاو آموزه ها گوناگون ومکاتب ÙلسÙÛŒ ØŒ همه خود را به کردار« معنابخش به زندگی، غایت دهنده به زندگی » عرضه میکنند، وما میکوشیم Ú©Ù‡ یکی را ازمیان آنها بیابیم، Ú©Ù‡ چنین نقشی را میتواند بهتر بازی کند .
«عـلـم » هم ØŒ به رغم انتظاری Ú©Ù‡ همه درآغاز ازآن داشتند، ازعهده معنا بخشیدن به زندگی Ùˆ غایت دادن به زندگی، برنمیآید ØŒ Ùˆ آن را Øتا ØŒ خویشکاری خود هم ØŒ نمیداند .
« ارزشـهـا » ØŒ ازهمین معنا یا غایتی Ú©Ù‡ آگاهانه یا نا آگاهانه ØŒ به زندگی داده میشود، یا از Øقیقتی Ú©Ù‡ برای زندگی قائل میشوند ØŒ برشکاÙته میشوند . ولی Ùرهنگ ایران ØŒ ازمعنا وغایت ÙˆØقیقت زندگی ØŒ هیچ سخنی نمیگÙت، Ùˆ اصالت زندگی را در« مـزه آن » میدانست . ما ازاین درشگÙتیم ØŒ چون اصطلاØات Ù« مزه » و« ذوق» Ùˆ « چاشنی» ... امروزه ØŒ پیوند خود را با« ژرÙـای وجـود » Ú©Ù‡ درÙرهنگ ایران داشته اند، به Ú©Ù„ÛŒ از دست داده اند . آیا این اصطلاØات ØŒ Ù…Øتویات خود را درگذشت زمان، از دست داده اند، یا آنکه آنهارا به عمد وقصد، بی Ù…Øتوا ساخته اند، واین Ù…Øتویات را ازآنها طرد ÙˆØذ٠کرده اند ØŸ چرا آنها را تهی از ژرÙا ÛŒ گوهری ساخته اند ØŸ
هنگامی تازیان زیردرÙØ´ خونین اسلام ØŒ به ایران تاختند ØŒ ایرانیان ناگهان ازبÙÙ† جان خود، دریاÙتند Ú©Ù‡ زندگی ØŒ بیـمـزه شده است . برای ایرانی، هنگامی زندگی بیمزه شد، آنگاه با شادی، به پیشوازمرگ میرود. مرگ ØŒ برزندگی ØŒ بی مزه، ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ø¯Ø§Ø¯Ù‡ میشد. Ùراموش نباید کرد Ú©Ù‡ انسان میتواند ØŒ Øتا ØŒ هرروز با مرگ هم ØŒ زندگی کند . هرلØظه زندگیش، تلخترازمرگ باشد . تلخی در زندگی، انسان را از زندگی ØŒ سیرمیکند، ولی «امید به زندگی» هست Ú©Ù‡ اورا از«دوزخ = هراس ازقهروگزند» درگریزازگیتی، نجات میدهد. زندگی ØŒ تبدیل به « گریزهمیشگی اززندگی تلخ درگیتی » میگردد . انسان ØŒ ازاین پس ØŒ همیشه ØŒ در« دوزخ هـراس »، زندگی میکند. درهراس وترس وبیم زیستن، دوزخ است . دوزخ Ú©Ù‡ « دوژ+ اخو» باشد ØŒ به معنای « زندگی، درهراس ازقهروخشم وعذاب وکین» است . دوزخ ØŒ همیشه درهمین گیتی هست ØŒ Ùˆ هزارنوع هم دارد . دوزخهای رنگارنگ ØŒ بنام « بهشت ها ویا خوش آباد های آرمانی » Ùروخته میشوند . دردوزخست Ú©Ù‡ وعده بهشت میدهند ØŒ ووعده هم ØŒ دردوزخ، مشتری Ùراوان دارد.
آنرا که داده اند ، همیجاش داده اند
وان را Ú©Ù‡ نیست ØŒ وعده به Ùرداش داده اند ( عبید زاکان )
خواه ناخواه ØŒ هرکسی ،هرلØظه در دوزخ پرهراس Ùˆ ÙˆØشت Ùˆ عذاب زندگیش، به « Ùکرشادی پس ازمرگ» دل خوش میکند . بدینسان « زندگی، Øواله به Ùردای پس ازمرگ » داده میشود . هنگامی زندگی بدینسان ØŒ بیمزه شد، آنگاهست Ú©Ù‡ انسان، بدنبال معنا وغایت ÙˆØقیقت زندگی درمرگ ØŒ میدود . تا زندگی، بیمزه نشده است ØŒ کسی خریدار« زندگی Øقیقی وبا معنا درمرگ وپس ازمرگ » نیست . زندگی را باید بیمزه یا بد مزه یا تلخ مزه کرد ØŒ تا « زندگی پس ازمرگ » ØŒ معنا Ùˆ غایت ÙˆØقیقت زندگی گردد . دریادگارجاماسپ میآید Ú©Ù‡ با آمدن تازیان : « وبه آن هنگام بد، تـوانگران را از درویشان ØŒ Ùرخنده تر دارند Ùˆ درویشان ØŒ خود ØŒ Ùرخنده نباشند ØŒ وآزادگان وبزرگان به زندگی بیمزه رسند . ایشان را مرگ چنان خوش نماید Ú©Ù‡ پدرو مادر را از دیدار Ùرزند .. » یا آنکه میآید Ú©Ù‡ : « مردمان بیشتر به دلقکی Ùˆ نابکاری گردند Ùˆ مزه راست را نـدانـنـد ... زندگی بیمزه شود Ùˆ به مرگ، پناه بـرند » ( ازترجمه صادق هدایت ) . هنگامی زندگی ØŒ بی مزه شد، انسان ازمرگ، مانند دیدار Ùرزندش، شاد میشود . ازاین پس ØŒ راست بودن ØŒ راست Ú¯Ùتن ØŒ راست اندیشیدن ØŒ مزه ندارد . کارکردن وعمل ØŒ به خودی خود وازخودش ØŒ دیگر، مزه ندارد . وایرانی، کاری Ùˆ اندیشه ای را میکرد Ú©Ù‡ مزه داشت . عمل کردن Ùˆ اندیشیدن ØŒ برای ایرانی ØŒ ازخودش ØŒ مزه داشت . زندگی کردن ØŒ عمل کردن Ùˆ اندیشیدن بـود، چون عمل کردن واندیشیدن ØŒ خوشمـزه بود .
در تاریخ بیهقی، هنوز این معنای مزه بجا مانده است . میآید Ú©Ù‡ یکی : « Ú¯Ùت Ú©Ù‡ اورا مزه نماند از زندگانی ØŒ Ú©Ù‡ چشم Ùˆ دست وپای ندارد » . داشتن چشم Ùˆ دست Ùˆ پا، به زندگی ØŒ مزه میداد. درعمل وبینش ÙˆØرکت، زندگی ØŒ مزه پیدا میکند . اکنون Ú©Ù‡ اینها را ازاو ربوده بودند ØŒ زندگی بی چشم وبی دست Ùˆ بی پا ØŒ بیمزه شده بود . کاربرد Ù…Ùهوم « مزه » ØŒ درسØنهای بهاء الدین ولد ( پدر مولوی ) ØŒ با همان Ù…Øتویات اصیل Ùرهنگ ایرانش، به بهترین Ø´Ú©Ù„ÛŒ باقی مانده است . او این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ø§ ازÙرهنگ ایران ØŒ نا آگاهبودانه با تصویر الله Ùˆ آیات قرآنی پیوند میدهد، Ùˆ درست ØŒ ازهمان آیات قرآن ØŒ همان اندیشه های ایرانی را بازمی یابد. آزشکاÙها ودرزهای آیات قرآنی، ناگهان Ùرهنگ ایران، سØرکرده میشوند . Ù…Øتویات نهÙته دراین Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ( مزه )ØŒ چون سیلی، سراسرÙرهنگ سیمرغی را، در تصویر « الله وآیات قرآنی» Ùرومیریزاند، ومعانی اسلامی را چون خس وخاشاک بکنارمیاندازد. درÙـرهنگ ایران ØŒ رسیدن به «اصل زندگی» Ùˆ دریاÙتن اصالت زندگی ØŒ « مزه کردن بÙÙ† زندگی» میباشد Ú©Ù‡ ØŒ چیزی جز« آمیختن با خدا » نیست ØŒ Ú©Ù‡ « شیرابه جان هرانسانی » هست .« مزه زندگی» ØŒ پدیده ای « زهشی = immanent» ازدرون خود زندگیست ØŒ نه ازÙراسوی آن . به زندگی، نمیتوان ازبیرون، مزه « داد» ØŒ بلکه میتوان درزندگی ØŒ مزه ØŒ جست ویاÙت . زندگی، پدیده ای مکیدنی ومزیدنی Ùˆ آمیختنی است. رسیدن به اصالت درزندگی ØŒ مزیدن « بÙÙ† وشیرابه جان خود» است Ú©Ù‡ « خدا » میباشد .
نیاز بدان هست Ú©Ù‡ درآغـاز، « اشاره ای کـوتـاه » بدان کرده شود Ú©Ù‡ ارتا Ùرورد (= Ùروردین )ØŒ Ú©Ù‡ سیمرغ باشد ØŒ متامورÙوز به 1- خرداد ( هاروت) Ùˆ2- مرداد ( ماروت ) Ùˆ3- رام ( زهره ) Ù…ÛŒ یابد، Ú©Ù‡ هرسه ØŒ « مـزه زندگی » هستند . انسان ØŒ خدا را در زندگی میمزد . هاروت وماروت Ùˆ زهره ØŒ سه« اصل مزه زندگی» میباشند ØŒ واین سه اصل مزه ØŒ سه گونه چهره یابی ØŒ یا سه ظهورگوناگون سیمرغ، یا خدای ایران هستند. این نکته دراین بررسی ØŒ سپس گسترده خواهد شد . ولی با دانستن این سراندیشه درذهن ØŒ میتوان به آسانی تخمه هائی را یاÙت Ú©Ù‡ اندیشه های بهاء الدین ولد یا جلال الدین مولوی ازآن رÙسته اند. درآثار مولوی ØŒ Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« ذوق» ØŒ جانشین همان « مزه » میگردد، Ùˆ همان معنای « مزه درÙرهنگ ایران» را دارد، ÙˆØ§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« ذوق» درآثار او بیشتر ازواژه « مزه » بکاربرده میشود . وذوق، درآثارمولوی، با مغزو هسته وبÙÙ† جان کاردارد، Ùˆ جÙتی وآمیزش با مغزوبÙÙ† واصل است
واسطه ØŒ هرجا Ùزون شد ØŒ اصل جست
واسطه Ú©Ù… ØŒ ذوق وصل ØŒ اÙنزونتر است
یارآن طلبد که ذوق باشد زیرا طلب از مذاق خیزد
طریق بØØ« ØŒ لجاجست Ùˆ اعتراض Ùˆ دلیل
طریق دل، همه دیده است و « ذوق ٠شهد وشکر »
یک واژه ØŒ مانند « مزه » ØŒ یا« ذوق » Ú©Ù‡ ازهمان واژه مزه ( میزاگ درپهلوی= معربش مذاق ) برآمده است ØŒ میتواند با خود، Ú©Ù„ Ùرهنگ را نا آگاهانه با خود Øمل کند . بررسی درباره اندیشه های والای بهاء الدین ولد، در ارتباط با همین Ù…Ùهوم « مزه » ØŒ نیازبه رساله ای جداگانه دارد ØŒ ولی چند اشاره کوتاه ØŒ مینماید Ú©Ù‡ چگونه کاربرد یک Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø§Ø²Ùرهنگ ایران، یک شکا٠ودرز وروزنـه تـنگ، برای Ùوران کردن ٠دریای Ùرهنگ ایران، درگستره الهیات اسلامیست . بهاء الدین ولد میگوید : « الله ØŒ مزه خوبان را در من Ùˆ اجزای من خورانید . گوئی جمله اجزای من دراجزای ایشان ØŒ آمیخت ØŒ Ùˆ شیر، ازهرجزومن روان شد .... » . الله ØŒ مزه همه زیبائیها را بدین معنا به انسان میخوراند Ú©Ù‡ اجزای انسان با اجرای همه زیباها آمیخته است . درجای دیگر میگوید Ú©Ù‡ : « درین صÙات بیکرانه الله نظرمیکنم ØŒ تا مزه نوع نوع را دروی مشاهده میکنم Ùˆ طمع میدارم Ú©Ù‡ این همه را بمن بدهد Ùˆ Ù…ÛŒ بینم Ú©Ù‡ میدهد ... » . همه صÙات الله ØŒ مزه دارند، ونه تنها انسان، طمع دارد Ú©Ù‡ دارای این مزه ها باشد، بلکه الله هم با کمال رغبت ،همه این صÙات = مزه های خودرا به اومیدهد . البته « مزه » ØŒ چنانکه ازخود واژه ØŒ نمایانست، از اصل « آمیختن وپیوند یاÙتن درآمیزش » جدا ناپذیراست. مزیدن آب ومکیدن شیر، با خرداد( هاروت) Ú©Ù‡ خدای آب یا شیرابه همه جانهاست( رس ورسا )ØŒ Ùˆ با رام( زهره ØŒ Ú©Ù‡ جی نامیده میشود Ú©Ù‡ زندگی واصل زندگی باشد ) Ú©Ù‡ باده نوشین ( خوشمزه ) ومادرزندگی است، Ú©Ù‡ همه شیرازپستان او میمکند، کار دارد . خواه ناخواه ØŒ مزه صÙات الله ØŒ خود الله را ØŒ وجودی آمیزنده Ùˆ آمیختنی میکند Ú©Ù‡ با اندیشه های قرآن واسلام سازگارنیست .
زندگی ، هنگامی با مزه است ، که نخست، تهی از
1- درد و2 - تنگی و 3- هراس وبیم ، باشد
درد و تنگی و هراس ، ضد زندگی هستند
هراس و بیم ، گرانیگاه « اصل ضد زندگی » هست
اژی = اژدها = اصل هراس ودرد و تـنـگی
مزه زندگی ØŒ هنگامی آغازبه پدیدارشدن میکند Ú©Ù‡ درد Ùˆ تنگی وهراس دراجتماع Ùˆ درشهرو کشور نباشد. درÙرهنگ ایران ØŒ گرانیگاه « اژی = اژدها = اصل ضد زندگی» ØŒ هراس وبیم ازگزند Ùˆ درد Ùˆ تنگی بود . درواقع ØŒ اژدها یا اصل ضد زندگی(= اژی= اجی = اگی ) ØŒ پیکریایی «هراس وترس Ùˆ بیم » بود . خواه ناخواه ØŒ این سراندیشه ژر٠وبنیادی درÙرهنگ ایران ØŒ به« تصویر خدا» و«آرمان Øکومتی» میرسید Ú©Ù‡ درگوهرشان ØŒ ترسناک وهراس انگیزوبیم آورنیستند . Ùرهنگ ایران ØŒ درخدا Ùˆ درØکومت ØŒ « بـÙÙ† » مـیـدیـد . هرچه دربÙÙ† گیاه یا درخت هست، درشاخ وبرگ وبرش نیز هست. بÙن، اصل آمیزنده است . گوهرخدا Ùˆ Øکومت ØŒ دراجتماع وشهر، گسترده Ùˆ پهن کرده میشود . خدا یا Øکومت ØŒ نمیتواند اژدها یا Leviatan یا خدا ÛŒ خشم Ùˆ Øکومت تهدیدگروقاهر باشد. Ùرهنگ ایران ØŒ برضد« قدرت» ØŒ برپایه ترس انگیزی درشکنجه گری Ùˆ مجازاتهای بیم انگیز است.
Ùرهنگ ایران، اینهمانی با تاریخ قدرتها ÙˆØکومتها درایران ندارد . ازاین رو بود Ú©Ù‡ « میتراس= مرداس= مهراس » با آنکه خدای خشم ودرÙØ´ خونین( پیمان وقانون ÙˆØکومت، برشالوده بریدن وکشتن Ùˆ قربانی خونین ) بود، خودرا « خدای مهر» خواند، و« خشم » خودرا در مخمل نرم « مهر» پوشانید ØŒ Ú©Ù‡ دریهودیت ومسیØیت واسلام ØŒ این اندیشه «ترکیب خشم وغضب ودوزخ، با Ù…Øبت ورØÙ… وبهشت» ØŒ پایدارو استوار بجای ماند . ولی Ùرهنگ زال زری ØŒ چنین ملغمه Ùˆ آلیاژی را نمی پذیرÙت . سامان دادن اجتماع وشهروکشور، باید بـری از ترس انگیزی Ùˆ ÙˆØشت زائی Ùˆ ارهاب وانـذارباشد . رد پای این اندیشه Ú©Ù‡ گرانیگاه « اژی » ØŒ ترس Ùˆ Øشت Ùˆ هراس است ØŒ ازجمله در داستان سه Ùرزانه دربهمن نامه باقی مانده است .
دربهمن نامه ØŒ داستانی بسیارژر٠درروند زندگی « زال زر» آورده میشود Ú©Ù‡ هم گستره پدیده « اژی » نموداروآشکارمیگردد Ùˆ هم گرانیگاه اندیشه « اژی = اژدها ØŒ آجودان » مشخص میگردد . « بیم وترس Ùˆ ÙˆØشت Ùˆ هراس » ØŒ اصل ضد زندگیست Ú©Ù‡ درتصویر« اژدها = ضØاک » تجسم Ù…ÛŒ یابد . در بهمن نامه ØŒ بخوبی میتوان دید Ú©Ù‡ « بـدی = اصل ضد زندگی = اژدهـا = اژی » ØŒ به خود ØŒ Ø´Ú©Ù„ « دیـن جـهـادی »، Ú©Ù‡ درآن هنگام دین زرتشتی بوده است ØŒ میدهـد .
« هربینشی Ú©Ù‡ تعصب وکین Ùˆ ستیزو دشمنی وبـیـم » میآÙریـنـد ØŒ اژدها، یا اصل ضد زندگی= بـدی است . زرتـشت با دین خود، میخواست Ú©Ù‡ انسان، « Ú˜ÛŒ = زندگی » را برگزیند، Ùˆ برضد « اژی= بـدی » بجنگد ØŒ Ùˆ Ù„ÛŒ با تولید تعصب وکین توزی شدیدی Ú©Ù‡ برضد Ùرهنگ مهری سیمرغی کـرد، دین ٠خـودش، بـرتـریـن « اژی = اژدها= بـدی » شد .« دین جهادی » ØŒ « بینش ÙˆØقیقت جهادی » ØŒ خودش، اژدها یا اصل ضد زندگی میگردد، هرچند Ú©Ù‡ خود را اژدهاکش نیزبنامد . زال زر، Ú©Ù‡ Ùرزند Ùˆ جÙت سیمرغ خدای مهر ایرانست ØŒ دچاراژدهای کین توزی وخونخواری Ùˆ تعصب دین جهادی میگردد.
این داستان نشان میدهد Ú©Ù‡ «اژی» Ú©Ù‡ درمÙاهیم « درد ØŒ تنگی ØŒ بیم وهراس » عبارت بندی میشد، وزندگی ازآن درگیتی بیمزه ساخته میشد ØŒ اصطلاØÛŒ بسیارÙراخ بوده است ØŒ وپدیده های تازه اجتماعی وسیاسی ودینی را نیزروشن میساخته است.
داستان سه Ùرزانه
« ترس و بیم وهراس» ، برترین اصل ضد زندگیست
دین جهادی، بزرگترین دشمن زندگی بشریست
بینشی که ایجاد کین توزی وقهرمیکند، ضد زندگیست
درÙرهنگ ایران، « بدی Ùˆ گناه » ØŒ « آزردن جان وخردی بوده است Ú©Ù‡ پاسدارزندگی » است . سه Ùرزانه باهم درباره اینکه «برترین بدی » چیست، باهم Ú¯Ùتگو میکنند . یکی درد را بالاترین بدی میداند ودیگری « تنگی » را ØŒ وسومی « ترس وبیم » را . برای معلوم ساختن درستی این اندیشه ها ØŒ سه گوسپند میگیرند، تا این سه اندیشه را بیازمایند Ùˆ برترین بدی را بیابند . گوسپند Ú©Ù‡ « گئوسپنتا » باشد ØŒ دراصل به معنای « جان مقدس = جان بی آزار» هست . پای گوسپندی را میشکنند Ùˆ ایجاد درد میکنند ولی پیش آن ØŒ علوÙÙ‡ Ùˆ آب میگذارند . گوسپند دیگری را زندانی میکنند Ùˆ بی غذا میگذارند Ú©Ù‡ بیان تنگی هست Ùˆ بالاخره ØŒ
به خانه درون کرد میشی بزرگ
به بست از برابرش ، گرگی سترگ
گرگ ØŒ درÙرهنگ ایران ØŒ نماد Ú©Ù„ Øیوانات درنده Ùˆ اصل آزاربطورکلی شمرده میشود . « اصل آزار= اژی »، همیشه Ø´Ú©Ù„ گرگی بزرگ میگیرد، Ú©Ù‡ نماد مجموعه همه گرگها یا درندگانست. همین اندیشه درشاهنامه ØŒ در تصویر« اژدها » بیان کرده میشود . این میش، شب وروز، درپیش چشم خود، این گرگ گزاینده را Ù…ÛŒ بیند . آن دوگوسپند Ú©Ù‡ یکی دچار درد Ùˆ دیگری دچارتنگیست، پس از سه روز، هنوز زنده اند . ولی گوسپندی Ú©Ù‡ بام وشب گرگ گزاینده را Ù…ÛŒ بیند، ازبیم وترس میمیرد .تجسم هراس وبیم همیشگی درپیش چشم ØŒ Ú©Ù‡ دربینش وخرد باشـد ØŒ برترین بدی یا اژی = ضد زندگیست. بیم اندیشی ØŒ بزرگترین اصل ضد زندگیست. اندیشیدن باید تهی ازترس وبیم باشد . بدینسان ØŒ بدان Ù¾ÛŒ میبرند Ú©Ù‡ بیم وهراس ØŒ اوج همه بدیهاست .
جان یا زندگی ØŒ میتواند درد وتنگی را به گونه ای تØمل کند وزنده بماند ØŒ ولی « هراس وبیم » ØŒ نابود سازنده زندگی وخرد است . این داستان نشان میدهد Ú©Ù‡ بهمن( پسراسÙندیار) Ú©Ù‡ برای گسترش دین زرتشتی برخاسته، ومیگوید Ú©Ù‡ « همه شادی من به کیش- زرتشتی - اندرست » ØŒ وهرگونه پیمان وسوگندی( Øتا سوگند به زرتشت ) را زیرپا Ù…ÛŒ نهد، تا به مقصدش Ú©Ù‡ نابودکردن خانواده زال زر Ú©Ù‡ سیمرغی هستند Ùˆ نابود کردن هراثری ازآنها برسد، پیکریابی اژدها ست Ú©Ù‡ زرتشت میخواست نابود سازد .
بکوبم سرش( زال را ) Ú¯Ùت در زیر سنگ
خورم باستخوانش ، می لعل رنگ
کنم سیستان را سراسر خراب سراسربه ارزن کنم کشته آب
وزایدر سوی دخمه ( رستم وسام و..) لشگرکشم
همه نامداران سرکش کشم
یکی اندرآن دخمه لشگرزنم بن وبیخ دخمه بهم برکنم
این تعصب وکینه توزی بی نهایت٠دینی وجهادیست Ú©Ù‡ دوزخ همه بدیها باهم ( درد + تنگی + بیم وهراس ) را برای زال درهنگام پیریش Ùراهم میآورد . کینه توزی دینی وجهاد دینی ØŒ بدینسان، اصل اژی ( اژدها = گرگ ) میشود، Ú©Ù‡ سیمرغ را (خدای مهر Ú©Ù‡ در زال زر، پیکربه خود گرÙته) میسوزاند . در الهیات زرتشتی ØŒ دین Ú©Ù‡ دانش اهورامزدا شمرده میشود ØŒ نخست به بهمن آشکارمیشود ( بندهش، بخش یازدهم ØŒ پاره 176 ). ولی درست نام بهمن ØŒ به بهمن پسراسÙندیار داده شده ØŒ چون نخستین تجلی دین اهورامزدا درخشم Ùˆ قهروترس انگیزیش ØŒ یا دراصل بیم وخشم بودنش هست . Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« دوزخ = دوژ+ اخو » ØŒ زندگی دربیم ازخشم وقهردرهمین گیتی است . دوزخ، با خود دانش اهورامزدا ØŒ درهمین گیتی Ø¢Ùریده میشود . دین کین توزجهادی ØŒ درگوهرش،« خلاق دوزخ درهمین گیتی » است . درهمان اندیشه برگزیدن « Ú˜ÛŒ » یا « اژی » در آموزه زرتشت ØŒ ویا اندیشه « ایمان آوردن به ØÙ‚ » و« رد وطرد باطل ÙˆÚ©Ùروشرک » ØŒ اصل دشمنی وستیزه گری بی Øد وبیکرانه در دل وروان موءمن به زرتشت یا اسلام کاشته میشود، Ú©Ù‡ بنیاد پدیده « تنگی » درÙرهنگ ایرانست .
چرا برای « انسان» ØŒ در Ùرهنگ ایران
زمین، تنگ وبسته میشود ، واین
انسانست Ú©Ù‡ آن را ØŒ Ùراخ وگشاد وبازمیکند ØŸ
هرچند درداستان سه Ùرزانه بهمن نامه ØŒ گرانیگاه « بدی یا اژی » ØŒ ØŒ « بیم وهراس » است، ولی 1- درد Ùˆ2- تـنگی Ùˆ3- بـیم ØŒ باهم سه پهلوی وسه گوشه جداناپذیر « اژی یا اژدها یا اصل ضد زندگی » بوده اند ØŒ وهرسه، یکراست از« پدیده بریدگی وپارگی وشکاÙتگی» سرچشمه میگیرند . زرتشت درگاتا، با « Ùریاد Ú¯Ù€ÙØ´ ئورون ØŒ Ú©Ù‡ جانان، یا پیکریابی مجموعه جانهاست» ØŒ درد و« رستگاری از درد » را گرانیگاه « اژی = بدی » میسازد . ولی پدیده « جشن» درایران، Ú©Ù‡ « مزه زندگی» بود، با « Ùراخ شوی » Ùˆ « رهائی ازتنگی» کار داشت . ایرانیان ØŒ جشن های بزرگ خود را درخارج ازشهر، دردشت وصØرای Ùراخ برپا میکردند .
همه کس رÙته ازخانه به صØرا برون برده همه ساز تماشا
زهرباغی و هر راغی ورودی به گوش آمد دگرگونه سرودی
زمین ازبس Ú¯Ù„ وسبزه چنان بود Ú©Ù‡ Ú¯Ùتی پرستاره آسمان بود
زلاله هرکسی را برسراÙسر زباده هریکی را برک٠اخگر
گروهی درنشاط واسب تازی گروهی درسماع و پای بازی
گروهی میخوران دربوستانی گروهی گل چنان درگلستانی
گروهی برکنار رود باری گروهی درمیان لاله زاری
بدانجا رÙته هرکس، خرّمی را Ú†Ùˆ دیبا کرده کیمخت زمی را
ویس ورامین، Ùخرالدین اسعدگرگانی
جشن ØŒ کشش به Ùراخی یاÙتن در دشت وصØرا، از« تنگی شهر» بود . شهر، با دیوارهایش ØŒ بسته است . درشهر، چشم ØŒ همیشه به دیوار ها میاÙتد ØŒ وهمیشه « به آنچه بسته Ùˆ Ù…Øدود شده است » برمیخورد . مدنیت، درچیزهای بسته شناخته میشود .ولی این جان Ùˆ چشم یا خرد Ùˆ بینشش هست Ú©Ù‡ نیاز به درک آزادی در دیدن Ùˆ اندیشیدن ØŒ درباز بودن دارد . درجشن، انسان خود را از « بسته ها ØŒ بندها ØŒ Ù…Øدودیت ها ØŒ ازتنگی ها » خود آزاد میسازد . درشهر، انسان باید گرداگرد هرچیزی Ùˆ هرپدیده اس Ùˆ هرشخصی ØŒ دیواره ای بکشد ØŒ Ùˆ به آن مشخصاتی بدهد، Ùˆ هرچیزی را تعری٠کند، Ùˆ طبعا چیزی Ùˆ کسی Ùˆ پدیده ای Ú©Ù‡ « بسته Ùˆ دربند Ùˆ تعری٠شده Ùˆ درقÙس نیست» ØŒ اهلی ومدنی نیست ØŒ بلکه « ÙˆØØ´ÛŒ وبدوی » میباشد .
این کشش به جشن، Ú©Ù‡ مزه ونهاد زندگیست ØŒ ازتصویر Ùرهنگ ایران از« انسان »، Ùˆ نقشی را Ú©Ù‡ درگیتی بازمیکند ØŒ برمیآید . خدای ایران، خرّم یا Ùرّخ ØŒ اصل جشن سازاست . انسان ØŒ آبستن به گنج است . اینست Ú©Ù‡ آنچه برای انسان ØŒ دیروز، میدان وگستره بوده است ØŒ امروز برای او Ù‚Ùس شده است . آیا او وجود خود را Ùراخ کرده است ØŒ یا جهان او ناگهان برایش تنگ شده است ØŸ خدای ایران ØŒ خدای جشن ساز یا بهمن Ú©Ù‡ بÙÙ† جهانست « بزمونه » است. طبعا پدیده موسیقی ( جشن = یس + نا = نواختن Ù†ÛŒ ) نیزانسان را ازتنگیش میرهانید Ùˆ به گشادی ÙˆÙراخی میکشید Ùˆ « بازمیکرد» . این بود Ú©Ù‡ دین درÙرهنگ سیمرغی، جداناپذیراز دین بود . ازاین رو بود Ú©Ù‡ زال زر به آوازسیمرغ ØŒ سخن میگÙت Ú©Ù‡ همه را به بزم برمیانگیخت .
آن مطرب ما خوشست وچنگش دیوانه شود دل از ترنگش
چون چنگ زند یکی تو بنگر کزلط٠، چگونه گشت رنگش
گر تنگ آئی ، ززندگانی برجه بکنارگیر تنگـش
بهمن ØŒ بÙÙ† جهان Ú©Ù‡ بزمونه ØŒ اصل بزمست، وسیمرغ Ú©Ù‡ بÙÙ† جهانست واصل جشن سازست ØŒ درهمه ضمیرها وروانها، بزم میسازند.
ولی بزم روØست Ùˆ ساقی غیب ببوئید بوی Ùˆ نبینید رنگ
توصØرای دل بین درآن قطره خون
زهی دشت بیØد ØŒ درآن کنج تنگ
درآن بزم قدسند، ابدال مست نه قدسی Ú©Ù‡ اÙتد بدست Ùرنگ
Ú†Ù‡ اÙرنگ؟ عقلی Ú©Ù‡ بود اصل دین
Ú†Ùˆ Øلقه است بردر، درآن Ú©ÙˆÛŒ Ùˆ دنگ
با موسقیست Ú©Ù‡ روانها وضمائر را میگشایند . با موسقیست Ú©Ù‡ جهان را Ùراخ میکنند Ùˆ ازیک تخم ØŒ جهان را میگسترند .
درست داستان جمشید در« وندیداد » ØŒ Øاوی چنین سراندیشه ژر٠وبا شکوهی بوده است Ú©Ù‡ « گوهریا Ùطرت انسان » را بطورکلی مینماید . با زرتشتی سازی این متن، Ú©Ù‡ متنی بسیارکهن است، گرانیگاه معنای داستان ØŒ تØری٠شده است. جم ØŒ نخستین انسان Ùرهنگ سیمرغی ØŒ پس ازهمپرسی با خدا، از پیامبر دین یا دانش اهورامزدا شدن ØŒ سرمی پیچد. درواقع ØŒ اندیشه « همپرسی با خدا » ØŒ متناقض با اندیشه « دین بÙردار= Øمل یک آموزه بینشی را کردن » است . جمشید Ú©Ù‡ بÙÙ† همه انسانهاست ØŒ همپرس با خداست ØŒ ونیاز به رسول Ùˆ Ùرستاده Ùˆ نبی بودن وواسطه شدن ندارد. ولی اهورامزدای زرتشت، پس از امتناع ازپیامبراوشدن Ú©Ù‡ بریده شدن او ازخداست( Ùˆ برای جمشید ØŒ پذیرÙتنی نیست ) ØŒ اورا بدان میگمارد Ú©Ù‡ « پس جهان مرا ØŒ Ùراخی بخش ! پس جهان مرا ببالان Ùˆ به نگاهداری جهانیان، سالارو نگاهبان آن باش » .جهان، ازآن اهورامزداست ØŒ Ùˆ Ùقط اوبدین کار، ازسوی اهورا مزدا گماشته میشود . اینها همه مسخسازی اندیشه اصلیست . Ùˆ اینکه بلاÙاصله جمشید میگوید « به شهریاری من ØŒ نه باد سرد باشد ØŒ نه باد گرم ØŒ نه بیماری ونه مرگ » ØŒ بیان آنست Ú©Ù‡ جمشید کاری را انجام میدهد Ú©Ù‡ زرتشت واهورامزدایش ازعهده انجام آن دراین گیتی برنمیآیند . درواقع جمشید Ú©Ù‡ بÙÙ† هرانسانیست، با این کار، بیخ « اژی » را ازجهان میکند ØŒ درØالیکه زرتشت واهورامزدا میخواهند ØŒ این کار را Ú©Ù‡ ریشه Ú©Ù†ÛŒ درد است ØŒ به انسان ØŒ واگذارکنند Ú©Ù‡ « Ú˜ÛŒ » را برگزیند، Ùˆ با « اژی » درگیتی پیکار کند . درØالیکه انسان جمشیدی ØŒ این کار را با خرد مهرپرورش، کرده است Ùˆ دردوزخ را بسته Ùˆ جهان را تهی ازبیم کرده است .
آنچه دراین داستان ØŒ بسیارچشمگیراست ØŒ « اندیشه غنای گوهری انسان» است ØŒ Ú©Ù‡ بارها تکرارمیشود . درشهریاری جم ØŒ زمین دراثرآرامش Ùˆ بی بیمی Ùˆ جشن ØŒ پـÙر از رمه Ùˆ ستوران Ùˆ مردمان میشود، بسانی Ú©Ù‡ دراین زمین ،« جای نمی یابند » ØŒ Ùˆ زمین ØŒ به عبارت دیگر، تنگ میشود. آنگاه جمشید ØŒ از آرمئتی ( سپندارمذ ) Ú©Ù‡ زمین یا همان « جما » وجÙتش باشد ØŒ با آهنگ نای ØŒ میطلبدکه « به مهربانی Ùراز رو ØŒ Ùˆ بیش Ùراخ شو Ú©Ù‡ رمه ها وستوران Ùˆ مردمان را برتابی .... چونان Ú©Ù‡ کام هرکس است » . این تنگشوی زمین دراثرÙراوانی Ùˆ خوشی Ùˆ پـÙری Ùˆ اÙزایش ØŒ ونیاز به Ùراخشدن Ùˆ گشادن، ÙˆÙراخ ساختن وبازکردن جهان درهمکاری جم وجما ( آرمئتی = زمین = گیتی ) پس ازدرک تنگی ØŒ بیان بÙÙ† Ø¢Ùریننده وهمیشه آبستن انسانست Ú©Ù‡ در درک تنگی وبستگی ØŒ به اندیشه ØŒ بازشدن ÙˆÙراخ شدن میاÙتد Ùˆ توانائی برای بازشدن ØŒ ازنو Ø¢Ùریدن خود دارد . این تنگشوی ÙˆÙراخشوی ØŒ با پدیده « Ø¢Ùرینندگی Ùˆ نو Ø¢Ùرینی انسان » در مدنیت ÙˆÙرهنگ کار دارد Ú©Ù‡ الهیات زرتشتی به علت تصویر اهورامزدا Ùˆ رسالت زرتشتش ØŒ آنرا نامشخص Ùˆ تاریک میسازد . انسان ØŒ وجودیست درخود، ناگنجا ØŒ وطبعا همیشه ازدرک تنگشدن وجودی ØŒ کشش خودرا به بازشدن وجودی درمی یابد . این با پدیده « ایمان »، Ú©Ù‡ درادیان نوری ØŒ گرانیگاه « دین » میشود ØŒ ناسازگار است، Ú©Ù‡ هنروÙضیلت را « دراستوارماندن Ùˆ ثابت وسÙت درقاب یک بینش Ùˆ شیوه اندیشیدن ماندن » میداند . « ایمان ØŒ Ùˆ تعـصب Ú©Ù‡ مستقیما ازآن زاده میشود» ØŒ Ùˆ « بیماری مـزمن بستگی وخشکیدگی خرد وروان درآن بستگی » است ØŒ تنها یک پدیده مذهبی نیست، بلکه در« بستگی به هرآموزه ای ØŒ هرچند ÙلسÙÛŒ وعلمی هم باشد» نیزپدید میآید . درØالیکه « دین » درÙرهنگ ایران، درست همین « روند آبستنی بینشی » ازتجربیات مستقیم ونو نه نو انسان هست . درروند آبستن شدن ازیک تجربه نویه ØŒ زمانی چند ØŒ بسته میشود تا آن تجربه را بپرورد Ùˆ بینشی نوین بزاید بستگی Ùقط یک دوره جنینی هست تا به Ùراخا بیانجامد. دین ØŒ به هیچ آموزه ای ایمان نمیآرد ØŒ بلکه او برای تجربیاتی Ú©Ù‡ اورا مستقیما بیانگیزند ØŒ بازوگشاده است، Ùˆ خودرا تا زمانی Ù…ÛŒ بندد ØŒ Ú©Ù‡ آن تجربه دراو پخته وپرورده Ùˆ بزرگ شود Ùˆ در زهدان وجود او ØŒ ایجاد تنگی کند، Ùˆ نیاز به بازشدن دراو پیدایش یابد .
چگونه معنای « تـنـگی »
دگرگون ساخته شـد ؟
از« سنگ » تا « تـنگ »
ازروشنائی که ازسنگ= همپرسی وهمجوئی پیدایش مییابد
تا
« تنگی»، که سیاه شدن جهان، از بینشی است که
پیآیند« شکاÙتگی روان وستیزه منشی وخشم » میباشد
« تنگ » Ùˆ « سنگ » دراصل ØŒ یک واژه هستند، Ú©Ù‡ دراصل معنای « یوغ وجÙت وهمزاد» را داشته اند .« سنگ» درسانسکریت ØŒ به معنای همخوابی Ùˆ مجامعت Ùˆ ÙˆØدت Ùˆ باهم بودن Ùˆ کنارهم بودن است . سنگار، Øس عشق است . سنگام، پیوستن دورودخانه بهمست. درÙارسی ØŒ دوکس Ú©Ù‡ باهم بجائی میروند، سنگارند. درÙارسی ØŒ سنگم، اتصال وامتزاج دوکس یا دوچیزباهمست . درست این برآیند نزدیکی دوستی وعشق درواژه٠« تنگ» نیزمیماند. چنانکه تنگ آمدن ØŒ نزدیک آمدنست . تنگ گرÙتن ØŒ درمیان سینه وبازوان Ùشردن ازشدت علاقه یا درآغوش گرÙتن است . تنگی ØŒ به معنای نزدیکی سخت است . تنگ اندرآوردن ØŒ سخت نزدیک گردیدن است . ودرست « تنگ بستن، یا تنگ اسب را برکشیدن » Ú©Ù‡ « Ù…ØÚ©Ù… بستن کمربند» باشد، نشان همین « مهروپیمان » بوده است ØŒ Ùˆ کیوان Ú©Ù‡ سپهرهÙتم باشد، بنا بر عبید زاکان ØŒ اصل همین « کشتی، یا زنار، یا تنگ » به گرداگرد همه سپهرها بوده است . به عبارت دیگر، عشق ومهر، دنیا را به هم Ù…ÛŒ بسته است .
ازو( ÙÙ„Ú© Ù‡Ùتم ) گرÙته جهان ØŒ رسم « خرقه Ùˆ زنـّار »
وزوگرÙته چمن ساز وبرگ نشو Ùˆ نما
واژه « تنگار» نیز داروئیست Ú©Ù‡ طلا Ùˆ نقره Ùˆ مس وبرنج وامثال آن را بدان پیوند Ùˆ Ù„Øیم کنند . دربرهان، این دارو « اشق » نامیده شده است. و« تنگ اختلاط»، به معنای به شدت مخلوطست . ازاین معانی بخوبی همریشه بودن « تنگ » را با « سنگ » را میتوان بازشناخت .
ازسوی دیگر، « درخت Ùˆ چوب » نیز، اینهمانی با عشق داشته است . اینکه« وای به» دربندهش ØŒ Ú©ÙØ´ چوبین میپوشد، به معنای آنست Ú©Ù‡ باد نیکو( سیمرغ= خضر ) ØŒ با عشق راه میرود، Ùˆ با عشق، زمین هارا سبزو خرّم میکند، Ùˆ به همین علت ØŒ بهرام چوبینه ØŒ چوبینه ØŒ نامیده مشده است ØŒ نه برای آنکه مرد خشگ اندام ولاغری بوده است. البته « قو= ارج » نیز، چوبینه نامیده میشود ØŒ چون اینهمانی با سیمرغ دارد . دراینکه «درخت» دراوستا « ونه vana » نامیده میشود ØŒ وسیمرغ برÙراز « ون وس تخمک» نشسته است ( نارون = درخت زنخدا )نیر اینهمانی با « عشق » دارد . واژه « ون = van» دراوستا ØŒ به معنای عشق ورزیدنست . vantu به معنای معشوقه است Ùˆvanta به معنای دوستی است . درسانسکریت نیز وان vaanØŒ هم به معنای چوب Ùˆ هم به معنای عشق است . وازسوئی vansa وانسه ØŒ هم به معنای چوب وهم به معنای Ù†ÛŒ است . سیمرغ در دریای وروکش ØŒ برÙراز درخت عشق نشسته است . انسان ØŒ درخت است، به عبارت دیگر،ا نسان پیکریابی عشق است . دربالا هم معنا بودن « سنگ » با « درخت » بیان گردید، تا دگرگون شدن معنای « تنگی » نشان داده شود .
دربندهش 9 / 104 درباره مشی ومشیانه Ú©Ù‡ جÙت نخستین انسان درالهیات زرتشتی هستند، میآید Ú©Ù‡ آن دو ØŒ « ... آهن را بگداختند ØŒ به سنگ آهن را بزدند Ùˆ ازآن تیغی ساختند ØŒ درخت را بدان ببریدند ... ازآن ناسپاسی Ú©Ù‡ کردن .. رشگ بد ( به هم بردند ) ... بسوی یکدیگر ÙرازرÙتند هم را زدند ØŒ دریدند Ùˆ موی رودند ... » . درواقع « درخت را ازهم بریدن » ØŒ اینهمانی با « ییما = جم = را ازمیان به دونیمه اره کردن » داشته است .« تیغ » هم درمتن بالا، معنای « ارّه = هره » را دارد . درخت عشق ومهر را بریدن ØŒ بÙÙ† پیدایش رشک است Ú©Ù‡ بنا برÙرهنگ ایران ØŒ بنیاد کین نوزی وخشم است .
چنانچه در بخش دوازدهم بندهش پاره 183 میآید Ú©Ù‡ « رشک ØŒ دیو دروج کین توزی Ùˆ بدچشمی است . ایشان هم اÙزاران خشم دیوند .... آن جای Ú©Ù‡ رشک میهمانست ØŒ خشم بـÙنه Ùرود اÙکند . آن جای Ú©Ù‡ خشم بنه دارد ØŒ بسیار Ø¢Ùریده را Ú©Ù‡ نابود کندو بس ویرانی کند . همه بدی را برآÙریدگان هرمزد، خشم بیش Ø¢Ùرید » .
درعبارت نامبرده ازبندهش دیده میشود با بریدن درخت ( ون= مهرودوستی واتØاد= سنگ ) ØŒ رشک Ùˆ کین توزی Ùˆ خشم وستیزپیدایش Ù…ÛŒ یابد . روشنائی Ùˆ Ø¢Ùرینندگی دراصل ØŒ از« سنگ = آمیزش Ùˆ همپرسی ومهروهمکاری » برمیخاست . اکنون دراثر بریدگی وشکاÙتگی ØŒ سنگ ØŒ معنای « تنگ وتنگی Ùˆ تاریکی » پیدا میکند . تنگی روان Ùˆ بینش وخرد Ùˆ زندگی اجتماعی ØŒ پیآیند های « بریدگی = قطع همپرسی Ùˆ همروشی Ùˆ همآÙرینی » است . رشک Ùˆ کین توزی وخشم ( قهروخشونت )ØŒ جانشین « سنگ = ون = مهرودوستی وهمآÙرینی وهمپرسی» میگردد . البته « رشک » را درÙرهنگ ایران، نمیتوان به Ù…Ùهوم « Øسد » درعربی کاست. رشک Ú©Ù‡ ازواژه « رش = ره Ø´ » برآمده است ØŒ به معنای « سیاه وتاریک » است . درشاهنامه درداستان کیومرث دیده میشود Ú©Ù‡ اهریمن، دراثر رشک( به رشک اندر، اهریمن بد سگال ) ØŒ جهان براو سیاه میشود ( جهان شد برآن دیو بچه سیاه ) . سیاه شدن جهان ØŒ با سگالش بد دررشک، باهم بستگی دارند . درکردی به بد بین ÙˆØسود ØŒ « ره Ø´ بین» Ú¯Ùته میشود . درÙرهنگ ایران ØŒ آتش یا گرمی جان ازجگرودل، دراندام Øسی ØŒ ازجمله چشم ØŒ جهان را روشن میکنند، وبا این روشنائیست Ú©Ù‡ همه پدیده هارا درگیتی Ù…ÛŒ بینند Ùˆ میشناسند .
این چشم است Ú©Ù‡ دراثر آتش سنگ یا« یوغ یا جÙت ٠درون= بهرام وارتا » ØŒ همه چیزها را روشن میکند Ùˆ Ù…ÛŒ بیند Ùˆ میاندیشد . درداستان هوشنگ درشاهنامه ØŒ Ú©Ù‡ دراثرنÙوذ الهیات زرتشتی پدید آمده ØŒ « روشنائی ØŒ دراثر بهم زدگی دوسنگ ( برضد اندیشه همبغی وجÙتی Ú©Ù‡ اتصال درونی درخودسنگ میباشد ) پدیدار میشود . ازاین رو با بریدگی درخت( مشی ومشیانه ) ØŒ چشم وخرد دیگر، سرچشمه روشن سازی پدیده ها نیست ØŒ بلکه Øتا چشم وخرد ØŒ روشنی Ùˆ روز را نیز تاریک Ùˆ سیاه میسازد. رشک، عمل ضد بینشی میگردد . این بینش رشکی ( بینشی Ú©Ù‡ ازÙقدان مهرو همبغی Ùˆ دوستی برخاسته= بـدچـشمی ) ØŒ بینش وسگالش Ùˆ اندیشیدن ضد مهریست، Ú©Ù‡ هدÙØ´ ØŒ نابودسازی دیگری است . بدچشمی ØŒ اندیشیدن Ùˆ سگالیدن درشیوه های نابود سازی دیگرانست ØŒ چون مهرو دوستی Ùˆ « کشش همآÙرینی وهمپرسی »، دربریدن ØŒ ازبین رÙته است . چشم وخرد دیگر، جهان را روشن نمیکند . یا به عبارت دیگر، روی وچهره ØŒ دیگرجهان را روشن نمیکند. به عبارت مولوی
زهی تعلق جان ، با گشاد و خنده او
یکی دمش که نبینم ، شوم نزار چرا
جهان سیه شود آن دم که روبگرداند
نه روز ماند و نه عقل ، برقرار چرا
درکردی ØŒ « رش » ØŒ معنای مهم دیگرهم دارد، Ùˆ آن « تعصب» است . به متعصب مسلمان Ùˆ ترسا ویهودی، ره شه موسولمان ØŒ ره شه گاور، ره شه جو Ú¯Ùته میشود . اینست Ú©Ù‡ در رشک ØŒ جهان سیاه Ùˆ تنگ میشود . انسان ØŒ با این گونه بینش ØŒ بدان رانده میشود Ú©Ù‡ هرچه جزاوست ( جزگروه او ØŒ جز قوم او ØŒ جزهم مذهب او ØŒ جزهم نژاد وهم طبقه او ) نابود سازد. چشم وخرد ØŒ دیگر ازگرمی مهری Ú©Ù‡ ازجانش ( ازبهمن ویا جÙت بهرام وارتا ) برمیخیزد، نمیتواند جهان را روشن کند Ùˆ بیندیشد Ùˆ ببیند . رشک ØŒ نمیتواند نیکی یا مهر یا خوشی Ùˆ بزرگی وپیروزی Ùکسی را جزخودش ØŒ تØمل کند . در دیدن Ùˆ اندیشیدن ØŒ جهان Ùخوشی وزیبائی Ùˆ بزرگی ØŒ Ùقط خانه منØصر به Ùرد اوست Ùˆ دیگری ØŒ این جای را برایش تنگ میسازد . رشک ØŒ دراندیشه٠تاختن وکشتن آنچه غیرازخود اوست، میباشد » ØŒ چون خوشی وبهزیستی وبزرگی Ùˆ شادی ( جشن درگیتی وبهشت درآن جهان ) ØŒ Ùقط باید درمالکیت ودرقدرت او باشد . این ویژگی رشک در بخش نخست بندهش پاره 4 بازتابیده میشود . « اهریمن .... به مرز دیدار روشنان آمد، چون هرمزد وآن روشنی ناملموس را دید ØŒ به سبب زدارکامگی Ùˆ رشک گوهری Ùراز تاخت ØŒ برای میراندن تاخت آورد ... » . این اندیشه٠« منØصر به خود کردن روشنی Ùˆ بزرگی Ùˆ زیبائی Ùˆ نیکی وخرد » ØŒ Ú©Ù‡ درÙارسی « غیرت » نامیده میشود ØŒ صÙت خدایان نوری ( یهوه Ùˆ پدرآسمانی والله واهورامزدا) است . بقول مولوی
غیرت آن باشد که آن ، « غیرازهمه » است
آنکه اÙزون از بیان Ùˆ دمدمه است
این غیرت، نامی دیگر از رشک هست ØŒ Ú©Ù‡ هیچکس جزمن ØŒ نباید سرچشمه نیکی وروشنی Ùˆ خوبی Ùˆ بزرگی Ùˆ زیبا ئی باشد . هیچکس نباید جزمن ØŒ معشوق ومØبوب Ùˆ معبود مردمان باشد . هیچکس نباید جزمن ØŒ روشنی بخش Ùˆ بینش دهنده Ùˆ آموزگارورهبرکسی باشد. هیچکس نباید جزمن ØŒ قانون بگذارد . هیچکس نباید جزمن ØŒ قدرت داشته باشد . این غیرت Ú©Ù‡ همان رشکست ØŒ ازاین خدایان برای خودشان ØŒ صÙتی « مقدس » ساخته میشود ØŒ ولی ازآنجا Ú©Ù‡ خدا ØŒ دراصل، بÙÙ† همه انسانها بوده است ØŒ این رشک ØŒ درهرانسانی ریشه پیدایش Ù…ÛŒ یابد ØŒ هرچند Ú©Ù‡ رشک درانسان ØŒ این قداست را از دست میدهد . البته پدیده « برابری» در دموکراسی، آغشته به این رشک هست . درÙرهنگ سیمرغی ØŒ چون خدا، خوشه تخمهای انسانهاست ØŒ خدا ØŒ چنین ویژگی را ندارد، Ùˆ رشک وغیرت ØŒ مقدس ساخته نمیشود. « غیرت » همان « غیر» است Ú©Ù‡ هم معنای غیرت وهم معنای دیگرو چیز دیگر دارد، Ùˆ تغییر Ú©Ù‡ ازاین ریشه ساخته میشود ØŒ چیزدیگرشدن Ùˆ دیگرگون شدن است . یهوه Ùˆ الله Ùˆ پدرآسمانی ØŒ نمیخواهند ØŒ تغییر بیابند Ùˆ چیزی دیگر بشوند ØŒ درØالیکه سیمرغ ØŒ اصل چیز دیگرشدن است. تورات با این اندیشه آغازمیشود Ú©Ù‡ یهوه ØŒ خودش به تنهائی، میخواهد عار٠به نیک وبد Ùˆ جاودانگی ( Øیات ) باشد، Ùˆ ازاین سائقه انسان به همانند شدن باخود، بسختی میترسد، Ùˆ به همین علت انسان را ازبهشت بیرون میراند ØŒ تا مبادا ازدرخت زندگی( خلد) هم بخورد .
« انØصار» ØŒ همیشه، « اندیشیدن در تنگیست » . بهشت Ùˆ روشنائی Ùˆ کمال Ùˆ نیکی Ùˆ بزرگی Ùˆ بینش وبرگزیدگی ... همه درانØصارمنست، درانØصار امت وملت ونژاد Ùˆ طبقه Ùˆ قوم Ùˆ جنس ... منست . جشن دراین گیتی، Ùقط ازآن این ملت وطبقه ونژاد وجنس Ùˆ امت است . بهشت درآن گیتی ØŒ Ùقط ازآن موءمنان به این خداست . تصویر« خوشه بودن خدا، یا خوشه بودن بÙÙ† جهان هستی» ØŒ برضد این گونه تنگ اندیشیهاست . « تنگ اندیشی » ØŒ پیآیند همان « بریدن درخت مهر، یا درخت زندگی » در داستان مشی ومشیانه است، Ú©Ù‡ اصل رشک Ùˆ کین توزی Ùˆ بدچشمی Ùˆ خشم شمرده میشود . « رشک » یا « بدچشمی = بداندیشی » بÙÙ† ستیزه خواهی Ùˆ خشم ( قهروخشونت Ùˆ تجاوز وآزارخواهی) است Ú©Ù‡ زمانه ازآن تاروتنگ میگردد .
چو مردم ندارد نهاد پلنگ نگردد زمانه براو ، تار و تنگ
مسئله داد ØŒ هرچند دراصل ØŒ مسئله پخش کردن زمین بوده است ØŒ ولی بطورکلی مسئله بهره مندی ازخوبیها Ùˆ خوشیها Ùˆ امکانات Ùˆ زیبائیهای زندگی درگیتی هست ØŒ و« بی مهر» ØŒ ممکن نیست . ومهر درÙرهنگ ایران ØŒ همسگالی وهمپرسی Ùˆ همآÙرینی Ùˆ همکامی است . همکامی ØŒ انبازبودن همه دربهره مندی ازشادی ها دراجتماعست . در داستان Ùریدون Ùˆ ایرج وسلم وتور، درشاهنامه نشان داده میشود Ú©Ù‡ داد کردن ( پخش Ùˆ توزیع وتقسیم کردن = Ú©Ù‡ بریدن وپاره کردن ازهمست ) ØŒ هرچند برپایه خرد Ùˆ رایزنی هم بوده باشد ØŒ بدون مهراندیشی ازهمه ØŒ به تراژدی Ùˆ Ùاجعه میانجامد. عدالت درپاره کردن بخشها ازهم ØŒ نیاز به پیوسته شدن دوباره درمهر دارد، وگرنه هیچگاه ØŒ هیچکسی وهیچ گروهی ØŒ پاره ای Ú©Ù‡ بهره اش شده، سزاوار خود نخواهد دانست Ùˆ برضد عدالت موجود برخواهد خاست .
همین موضوع در داستان « زوطهماسب» ازنو Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒØ´ÙˆØ¯ . این بار، همه، متوجه آن میشوند Ú©Ù‡ پخش کردن زمین ØŒ برپایه بیرون کردن کین توزی از دلها وروانها ØŒ Ùˆ « سرائیدن Ø¢Ùرین برهمدیگر » ممکن میگردد . داستان بدین گونه آغازمیشود Ú©Ù‡ زال زر ØŒ درپی جستن شاهیست Ú©Ù‡ جای نوذرپسرمنوچهرکه بدست اÙراسیاب کشته شده ØŒ بنشیند . دراینجا بازبه خوبی دیده میشود Ú©Ù‡ نقش تاج بخش ØŒ آنست Ú©Ù‡ درنبود شاه یا نبود جانشین سزاوار، ØÙ‚ وتوانائی گزینش یا یاÙتن وبرگزیدن کسی را دارد Ú©Ù‡ سزاوار شاهی است .
ندیدند جز پور طهماسب زو Ú©Ù‡ زور کیان داشت Ùˆ Ùرهنگ Ú¯Ùˆ
به شاهی برو Ø¢Ùرین کرد زال نشست ازبرتخت زو، پنجسال
کهن بود برسال، هشتاد مرد به داد وبه خوبی ، جهان تازه کرد
سپه را ز راه بدی باز داشت که با پاک یزدان، بدل راز داشت
گرÙتن نیارست Ùˆ بستن کسی وزآن پس ندیدند خستن کسی
درآغازسخن از « تنگی اندرجهان » میرود، Ú©Ù‡ درچهره خشکسالی نمودارمیشود ØŒ ولی این تنگسالی ØŒ پیآیند جنگهای درازوخونریزیهای Ùراون لشگریان است، Ùˆ آنگاه مسئله تنگی ØŒ در ژرÙایش Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒÚ¯Ø±Ø¯Ø¯ . هنگامی ØŒ تنگی تبدیل به Ùراخی میشود، Ùˆ جهان چون عروس ØŒ جوان میگردد ØŒ Ú©Ù‡ سرنامداران ØŒ « تهی ازجنگ Ùˆ کین » بشود، تا بخشیدن ( پخش کردن = داد کردن ) امکان پذیر گردد . با مبارزه کردن باهمدیگر، نمیتوان به عدالت Øقیقی دست یاÙت .
همان بÙد Ú©Ù‡ تنگی بد اندرجهان شده خشک و، تشنه گیارا دهان
نیامدهمی زآسمان آب و نم همی برکشیدند نان با درم
دو لشگربدین گونه برپنج ماه برواندرآورده روی سپاه
بکردند هرروز، جنگ گران که روز یلان بود ورزم سران
زتنگی چنان شد که چاره نماند زلشگر، همی پود وتاره نماند
سخن رÙتشان یک بیک همزمان Ú©Ù‡ ازماست برما ØŒ بد آسمان
زهردوسپه خاست Ùریاد وغو Ùرستاده آمد به نزدیک زو
که ازبهرما زین سرای سپنج نیامد بجز درد و اندوه و ر نج
بیا تا ببخشم روی زمین سرائیم بر یکدگر، Ø¢Ùرین
سرنامداران تهی شد زجنگ زتنگی ، نبد روزگار درنگ
برآن برنهادند یکسر سخن که در دل ندارند کین کهن
ببخشند گیتی به رسم وبه داد زکارگذشته ، نیارند یاد
زجیØون همی تاسرمرز روم ازآن بخش گیتی به آباد بوم
« روم » ØŒ Ú©Ù‡ سبکشده « هروم » باشد، به اجتماعاتی Ú¯Ùته میشده است Ú©Ù‡ پیرو Ùرهنگ زنخدائی بوده اند ( هرو= هر، به معنای Ù†ÛŒ است ) .
رواروچنین تا به چین وختن سپردند شاهی برآن انجمن
« شاهی» ØŒ دراینجا به معنای « Øکومت ÙˆØاکمیت » میباشد.
زمرز « کجا رسم خرگاه » بود ازاو، زال را دست کوتاه بود
وزین روی، ترکان نجویند راه چنین بخش کردند تخت وکلاه
سوی پارس، لشگربرون راند زو کهن بد ، ولیکن جهان کردنو
سوی زابلستان بشد زال زر جهانی گرÙتند یکسر ببر
پر ازغلغل ورعدشد کوهسار زمین شد پرازرنگ وبوی بهار
جهان چون عروسی رسیده جوان پرازچشمه و باغ وآب روان
چو مردم ندارد ، نهاد پلنگ نگردد زمانه برو تارو تنگ
این« نهاد ستیزنده انسانست که روزگار را برانسانها تاروتنگ میسازد.
رشک ØŒ Ú©Ù‡ « سیاه شدن جهان به چشم یا خرد » است، چنانچه در داستان مشی ومشیانه برجسته ساخته شد، Ù¾Ùیایند « بریدن درخت »، یا « نابودشدن مهردربÙÙ† انسانست . سه پهلوی پدیده « اژی یا اژدها، یا مثلث ضد زندگی» Ú©Ù‡ زندگی را بی مزه میکند، Ú©Ù‡ 1- درد Ùˆ 2- تنگی Ùˆ 3- بیم وهراس باشند ØŒ هرسه به پدیده « بریدن Ùˆ دریدن Ùˆ پارگی Ùˆ کرانیدن وگسستن » بازمیگردند . « بیم Ú©Ù‡ ویم » باشد دراصل به معنای « ورطه وگودال » است Ú©Ù‡ گونه ای بریدگیست . درد ØŒ به دردیدن بازمیگردد Ùˆ تنگی نیز ØŒ همان « سنگ » است Ú©Ù‡ ازاصل امتزاج واتصال Ùˆ اتØاد Ùˆ همآغوشی، دراثرپاره شدن وگسستن ازهم ØŒ تبدیل به اصل رشک وکین وخشم Ùˆ تضاد باهم گردیده است .
« مزه » Ú©Ù‡ « میزاگ » باشد ØŒ وارونه پدیده بریدگی ØŒ به معنای همآغوشی وبا هم آمیختن Ùˆ جÙتشدن( یوغ شدن ) است . بدینسان دراثردرد وتنگی Ùˆ بیم ØŒ زندگی بی مزه میشود . داستانی را Ú©Ù‡ Ùروسی درشاهنامه از موسی وعیسی ومØمد Ùˆ زرتشت میآورد Ú©Ù‡ چهارسوی یک کرباس را Ú©Ù‡ دین باشد گرÙته Ùˆ میکوشند ازهم پاره کنند ØŒ درست به معنای آنست Ú©Ù‡ همه این ادیان نوری ØŒ با آموزه اشان ØŒ مهرهمه گیر را ازبین Ù…ÛŒ برند . کرباس یا جامه ØŒ Ú©Ù‡ ازتاروپود ند، نشان مهرهست . این پاره کردن وازهم دریدن است، Ú©Ù‡ Ù‚Ùس های تنگ عقیدتی Ùˆ مذهبی را بوجود میآورد ØŒ Ùˆ این مهرÙراگیربه جانست Ú©Ù‡ Ùراخی جهانست . ازاین روهست Ú©Ù‡ مولوی میگوید :
بØمد الله ØŒ به عشق او بجستیم ازاین تنگی، Ú©Ù‡ Ù…Øراب وچلیپاست
مولوی دراسلام ( Ù…Øراب ) Ùˆ درچلیپا ( مسیØیت ) ØŒ همان تنگی را Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ Ùردوسی درتصویرکرباسش بیان میکند . عشق ØŒ ایمان به این مذهب یا آن مذهب نیست . همه این مذاهب، نابودسازنده مهر ØŒ یا Ùضای Ùراخ وگسترده هستند . درÙرهنگ ایران ØŒ تجربه آزادی ØŒ تجربه Ùراخی یا تجربه « گشادی ØŒ وسعت ØŒ پهناوری ØŒ بازبودن ØŒ آشکار بودن » میباشد . هرچند ØŒ Ù…Øمد، برگزیده الله ØŒ جبرئیل ویژه خود را دارد، وعیسی ØŒ Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‚Ø¯Ø³ ویژه خود را دارد، درÙرهنگ ایران هرانسانی بدون تبعیض واستثناء ØŒ سروش ویژه خودش را دارد، Ùˆ نام سروش ØŒ « رهگشا » هست ( برهان قاطع ) . انسان ØŒ نیازبه راهبری وراهنمائی ندارد ØŒ بلکه سروش هرÙردی ØŒ با بینشی Ú©Ù‡ ازبÙÙ† جان آن انسان میآورد ØŒ راههای نوین را برای او میگشاید، راه پیدایش بینش را ازبÙÙ† خود او برایش میگشاید . گشادن Ú©Ù‡ vishaatan باشد ازواژه vi-saa درسانسکریت برآمده است ØŒ Ú©Ù‡ به معنای « آزاد کردن + بازکردن » است . در دزÙولی وشوشتری ØŒ به گشادن ØŒgoshidan گوشیدن میگویند ØŒ Ú©Ù‡ به معنای بازکردن ØŒ آشکارکردن ØŒ رها ساختن است . آزادی درÙرهنگ ایران ØŒ درÙراخ بینی ØŒ درÙراخ منشی ØŒ دروسعت مشرب ØŒ درگشاده دلی بود . ضمیر انسان ØŒ خانه ایست Ú©Ù‡ درو پنجره گشاده دارد . ضمیروÙطرت انسان ØŒ آشیانه باز ٠پرواز است . انسان را نمیشود در « Ù‚Ùس همیشه دربسته ØŒ دریک عقیده ومذهب وآموزه Ùˆ سیستم ÙلسÙی» زندانی کرد .
درداشتن امکان وتوانائی آمیزش با همه گیتی وباهمه مردمان میباشد Ú©Ù‡ انسان میتواند زندگی را بمزد( مزه کند ). Øواس انسان ØŒ اندامهای آمیزش با گیتی هستند، تا دراین آمیزشها ØŒ مزه زندگی را دریابند . بÙÙ† هرانسانی ØŒ گنج وکان یا سرچشمه غنا هست، Ú©Ù‡ سروش راه آنرا درگستره خرد میگشاید . انسان، « مردم = مر+ تخمه » است . تخمیست Ú©Ù‡ هنگامی آب ( شیره جهان = خدا ) را مزید Ùˆ مکید ØŒ بامزه میشود، Ùˆ خود را میگشاید Ùˆ پهنای خدا ØŒ یعنی پهنای گیتی را Ù…ÛŒ یابد.
مرا چو مست کنی ، زین شجربرآرم سر
به خنده ، دل بنمایم به خلق همچو انار
بینش بهمنی، همین گشایش وجود انسان درمکیدن ومزیدن ( مزه یاÙتن ) ازشیرابه جهان ( خدا = آپه = آوه ) هست . اینست Ú©Ù‡ درتخمه انسان ØŒ جهان موجود هست. درقطره ØŒ دریا هست . دریک تخم یا قطره تنگ ØŒ دریاست. اینست Ú©Ù‡ سیمرغ یا خدا ØŒ آبکش یا ساقی هست ( لنبک آبکش، لنبغ = خدای اÙشاننده ) Ú©Ù‡ در باده (= بگمز= بغ + مز) هستی خود را با تخم انسان ØŒ میآمیزد، Ùˆ اصل مزه دروجود انسان میگردد .
روید ای جمله صورتها ، که صورتهای نو آمد
علم هاتان نگون گردد ، که آن بسیار می آید
درودیوار این سینه ، همی درّد ز انبوهی
که اندر – در - نمی گنجد ، پس از دیوار میآید
پایان بخش یکم این مقاله