پرسه در تاریکی Øقیقتهای وطنی / آریابرزن زاگرسی
[ زمزمه هایی برای « امیر سپهر » ] ( 2 )
چیزی که در سرزمین ما باعث تاس٠عمیق می باشه، اینه که ما مردم، اساسا به مطالعه و کتابخوانی و کتاب هدیه دادن، ارزش و اهمیّتی نمی دهیم.
آریابرزن زاگرسی
تاریخ نگارش: دوازدهم ماه ژانویه سال 2008 میلادی
پرسه در تاریکی Øقیقتهای وطنی
[ زمزمه هایی برای « امیر سپهر » ] ( 2 )
« .... تجربه ÙŠ سالها انديشيدن Ùˆ مطالعات گسترده در باره ÛŒ معضلات ایرانزمين به من آموخت Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توان در سایه ÛŒ صمیمیت Ùˆ دوستي Ùˆ رادمنشی با مسائلي گلاویز شد Ú©Ù‡ زندگی باهمستان را Ùلج Ùˆ منØØ· کرده اند. دگرگشتهای روØÛŒ هر انسانی با انسانی دیگه، Ùرق Ù…ÛŒ کنن. مسائل Ùکری من از زمانی آغاز شدند Ú©Ù‡ تجربه ÙŠ آزادی Ùردی Ùˆ مسئولیت پذيری را با درد Ùˆ رنجی Ú©Ù‡ پيامد آن هست، همزمان تجربه کردم. ما در جامعه ÙŠ خود با کلاÙÙŠ سر در Ú¯Ù… رويارو هستيم Ú©Ù‡ انديشيدن در باره ÙŠ آن به شکيبايي Ùˆ ظراÙت خاصّي نياز داره. وقتي « دنيا » برای کثیری از آدما Ùقط Ù…Øلّ گذر Ùˆ جان کندنهای بي ارزش باشه Ùˆ هول روز قيامت Ùˆ مکاÙات الهي نیز اذهان انسانها را تسخير کرده باشه، اونوقته Ú©Ù‡ بايستي به گونه اي ديگه اندیشید Ùˆ رÙتار کرد. « کار » بايستي ستوده بشه Ùˆ زندگي گيتايي ارجمند بشه تا بتوان نم نم به برطر٠کردن دشواريهاي باهمزیستی Ùˆ دخالتهای بی جای ØÙکّام در مسائل اجتماعی همّت کرد؛ آنهم به Ú©Ù…Ú© خود مردمي Ú©Ù‡ آن دشواريها را توليد مي کنند.
بر خلا٠باختر زمینیان Ú©Ù‡ ما به Ù†Ùدرت از آنها، چیزی Ù…ÛŒ آموزیم، در باره ÛŒ Øادّترین مسائل باهمزیستی Ùˆ کشور داری Ùˆ میهنی، معمولا یاد گرÙته ایم Ú©Ù‡ هر چیزی را یا « انکار مطلق » کنیم یا اینکه « تایید Ùˆ تصدیق مطلق ». ما به ذهنمون خطور نمی کنه Ú©Ù‡ چطور Ùˆ چگونه میشه در باره ÛŒ موضوعی / پدیده ای / رویدادی یا چیزی « اندیشید » بدون آنکه بخواهیم همون چیز را انکار یا تایید Ùˆ تصدیق مطلقش کنیم. در اجتماع Ùˆ گستره ÛŒ عجیب Ùˆ غریب تØصیل کرده گان Ùˆ Ùعّالین سیاسی ایرانزمین یا « خدا Ùˆ دین » را به طور کلّی، انکار Ù…ÛŒ کنن یا اینکه « تایید Ùˆ تصدیق مطلق ». Øال بگذریم از اینکه نیندیشیدن در باره ÛŒ موضوعات گوناگون باعث شده Ú©Ù‡ ما « تÙاوتها Ùˆ تمایزها Ùˆ تضادها Ùˆ تناقضهای تلنبار شده در نامیده ها » را از یکدیگر Ù†Ùهمیم Ùˆ تمیز Ùˆ تشخیص نیز ندهیم. این مسئله البته، خودش از پیامدهای نیندیشیدن در باره ÛŒ « موضوع » Ù…ÛŒ باشه. در ایران ما، در باره ÛŒ دو مسئله ÛŒ Øادّ « خدا Ùˆ دین »، نه « Ù…Ùنکران » Ù…ÛŒ تونند بیندیشند، نه مومنان Ùˆ تصدیق کننده گان. دقیقا از همین Ùقدان « اندیشیدن » هست Ú©Ù‡ هیچ چیزی « ریشه دار Ùˆ پایدار » نیز نیست. از نوع Øکومتها Ùˆ دولتها Ùˆ قوانین Ùˆ اصول Ùˆ ضوابط گرÙته تا کارکردها Ùˆ نقش کلیدی چهره های مختل٠و بی نظیر Ùˆ استثنائی شخصیّتها Ùˆ نویسنده گان Ùˆ پژوهشگران Ùˆ شاعران Ùˆ کثیری امثال اینان.
بیا Ùˆ از تمام آن منکران Ùˆ مومنان دعوت Ú©Ù† Ú©Ù‡ بدون انکار Ùˆ تصدیق در باره ÛŒ « چیستی » آنچه Ú©Ù‡ انکارش یا تصدیقش Ù…ÛŒ کنن Ùقط با مغز Ùˆ بر شالوده ÛŒ تجربیّات Ùردی Ùˆ زبان شخصی خودشون سخن بگویند. اگه تونستی یه Ù†Ùر را پیدا Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ به چنین کاری توانا باشه، Øتما با تمام نیرویی Ú©Ù‡ در وجودت هست، بیا Ùˆ نام Ùˆ آثار چنان شخصی یا اشخاصی را Ù…ØÚ©Ù… بر سر من بکوب!. امکان نداره پیدا Ú©Ù†ÛŒ. امکان نداره؛ زیرا اندیشیدن در باره ÛŒ « چیستی » آنچه Ú©Ù‡ « ما نمی دانیم چیست؟ » Ùˆ Ùقط Ù…ÛŒ تونه انگیزه ای برای جست – Ùˆ – جو باشه، به دلیری Ùˆ گشوده Ùکری Ùˆ گسستن از هر نوع غÙÙ„ Ùˆ زنجیر اعتقاداتی Ùˆ پیش Ùرضهای مثلا علمی Ùˆ آکادمیکری Ùˆ غیره باز بسته Ù…ÛŒ باشه Ú©Ù‡ در توان Ùˆ گستاخی Ùˆ شعور Ùˆ Ùهم هر Ùردی نمی تونی ردّ پاهایش را پیدا Ú©Ù†ÛŒ. نه!. ما اهل اندیشیدن نیستیم؛ زیرا Ùکر؛ یعنی بار دار کردن زهدان خود Ùˆ زاییدن نوزاد اندیشه ها Ùˆ ایده های Ùردی خود. یعنی کاری Ùˆ زØمتی Ú©Ù‡ کثیری از مدّعیان Ùˆ یسل کشان میهنی با آن بیگانه اند Ùˆ Øتّا سر ستیز با آن دارند. ما ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒ دهیم Ú©Ù‡ انبار Ùˆ گونی Ùˆ کارتÙÙ† Ùˆ جعبه Ùˆ Øوض Ùˆ خندق Ùˆ بشکه Ùˆ بندر « گرد آورنده Ùˆ کپیه Ú©Ù† Ùˆ ترجمه جاتی » باشیم؛ نه زاینده Ùˆ تولید کننده.
Ùرض بگیر Ùˆ Ùقط در مخیله ÛŒ خودت مجسّم Ú©Ù† Ú©Ù‡ مثلا تمام « طی٠اسلامیستها از آخوند معمّمش گرÙته تا کت Ùˆ شلواری ÙÙÚ©Ù„ کراواتی اش »، همه Ùˆ همه در « دامنه ÛŒ شرّ » باشند. تازه این Ùقط یه Ùرضه Ùˆ هرگز ØÙÚ©Ù… قطعی نیس. من Ù…ÛŒ خوام یه نتیجه گیری بکنم. در باره ÛŒ این Ùرض گرÙتن، بارها Ùˆ بارها از زوایای گوناگون، بØØ« کرده ام Ùˆ استدلالهایی را نوشته ام. ولی Ú©Ùˆ گوش شنوا؟. گرÙتیم Ú©Ù‡ « اسلامیستها » در سرزمینی به نام « ایران سیاسی / جغراÙیایی بالاخص » Ùˆ در گستره ای دیگر به وسعت Ùرهنگی به « طبقه ÛŒ اشرار »، تعلّق داشته باشند. اکنون پرسش من اینه: چرا آنانی Ú©Ù‡ خود را « خوب » Ù…ÛŒ دانند - نمی گویم « بهترین Ùˆ رادمنش ترین » - Ø› بلکه خیلی ساده، « خوب Ùˆ خودمونی Ùˆ میهندوست »، به کدامین دلایل ناپژوهیده Ùˆ نامکشو٠مانده، هنوز Ú©Ù‡ هنوزه، پس از نزدیک به سی سال علنیّت Ùˆ Ùعّال مایشاء بودن « گیوتین اقتلویی Øکومت Ùقاهتی » نمی توان در هیچ کجای این جهان پهناور، گردآمدی؛ ولو بیست Ù†Ùره از « چنان خوبانی » را پیدا کرد Ú©Ù‡ دمبشان به هیچ گرایش مطلقخواه Ùˆ توتالیترگرا بسته نباشه؛ بلکه مستقل اندیش Ùˆ مصمّم Ùˆ با مسئولیّت Ùˆ آگاهی Ùˆ اØساس میهندوستی، گرد یکدیگر متّØّد شوند از بهر کاری کارستان کردن. چرا؟. من Ù…ÛŒ خوام بدونم، آیا اگه از میان اینهمه مدّعیان، بیست Ù†Ùر دلیر رادمنش پیدا شوند Ú©Ù‡ بخواهند به ایران بازگردند Ùˆ با ایجاد Ùراکسیونی قاطع Ùˆ نیرومند به مقابله با Øکومتگران Ùقاهتی بایستند بدون آنکه بخواهند از شیوه ها Ùˆ ابزارهای خشونتی Ùˆ خونریزی Ùˆ توØّشی اسلامیستها استÙاده کنند یا همچون آنان رÙتار Ùˆ کردار Ùˆ Ú¯Ùتار داشته باشن، آیا تصوّر Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ چنین کاری Ù…Øال Ùˆ ناممکنه؟. من Ù…ÛŒ تونم برای تو از لابلای صÙØات تاریخ « پیکارگران بزرگ Ùˆ نامدار جهانی Ùˆ میهنی »، مثالها Ùˆ نمونه های درخشان بیاورم Ú©Ù‡ در جا، ØرÙت Ùˆ موضعت را نقض کنم. چگونه است در این عصری Ú©Ù‡ امکانهات تکنیکی Ùˆ سمعی Ùˆ بصری اش بسیار سترگ Ù…ÛŒ باشن؛ طوری Ú©Ù‡ من به تنهایی Ù…ÛŒ تونم از یک ØÙجره ÛŒ دو متر مربعی با سراسر جهان انسانها Ùˆ کائنات در ارتباط Ùˆ پیوند مستقیم باشم، آنگاه یک گروه بیست Ù†Ùره ÛŒ مصمّم نتونند با پشتیبانی جهانی Ùˆ بالطبع کثیری از هم میهنان کارد به استخوان رسیده از دست ØÙکّام Ùقاهتی Ùˆ ارگانهای سرکوبگرشان برای « آزادی Ùˆ بهزیستی » یک مملکت کهنسال Ùˆ بزرگ Ùرهنگی مثل ایران، گامی بردارند؟. چگونه است؟.
وقتی بیست Ù†Ùر مصمّم شوند Ú©Ù‡ برای « آزادی Ùˆ آبادانی Ùˆ سرÙرازی » ایران در کنار یکدیگر، متّØد Ùˆ منسجم Ùˆ هماندیش Ùˆ همعزم به پا خیزند Ùˆ در یک روز مشخّص به تمام جهانیان Ùˆ مطبوعات Ùˆ تلویزیونها Ùˆ رادیوها Ùˆ امثالهم، Øرکت Ùˆ بازگشت مصمّم خود را ابلاغ کنند Ùˆ در وطن مستقر شوند، من Ù…ÛŒ خواهم بدونم، Ú†Ù‡ خواهد شد؟. Øتما خواهی Ú¯Ùت: « خب معلومه!. آخوندها توی همون Ùرودگاه، همه را به دار خواهند زد! ». من Ù…ÛŒ گویم، گرÙتیم Ú©Ù‡ اینگونه باشه. Ù…ÛŒ پرسم آیا دوام Øکومت Ùقاهتی Ú©Ù‡ روز به روز، سلّاخی مردم ایران را رسالت الهی خودش میدونه، با این واپس نشینیها Ùˆ قنطور نویسیهایی Ùاقد « پراکتیک رÙتاری »، راه به جایی نیز خواهند برد؟. آیا در میان اینهمه هزاران هزار مدّعیان عرصه ÛŒ سیاست Ùˆ Ùرهنگ Ùˆ هنر Ùˆ پیشکسوتی Ùˆ مبارز هل من یزید Ùˆ غیره نمی توان « بیست Ù†Ùر » را پیدا کرد Ú©Ù‡ « ایرانزمین Ùˆ مردمش » را دوست بدارند Ùˆ به آنان مهر بورزند؟. پس یعنی همه ÛŒ این شعارها Ùˆ قلمÙرسودنها Ùقط لالایی خوندن برای خواب کردن همدیگه نیز نیست؛ بلکه بخارهای معده است Ú©Ù‡ Ù†ÙØ® آنها را در صدی نود وبسایتها Ùˆ روزنامه ها Ùˆ نشریه ها Ùˆ کتابها Ùˆ رادیوها Ùˆ تلویزیونها Ùˆ پالتاکها Ùˆ امثالهم سالهاست با گوشت Ùˆ پوست خود تجربه Ù…ÛŒ کنیم. Ù…Ú¯Ù‡ نه!ØŸ.
Øقیقت تلخ Ùˆ گزنده اینه Ú©Ù‡ « بزرگان Ùرهنگی ایرانزمین در معنای وسیع آن » از شوربخت ترین انسانهای عصر خویش بوده اند. بØØ« بر سر اتلا٠عمر Ùˆ مته به خشخاش گذاشتنهای آنان نیس Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ بسا شادمانیهای Ùردی Ùˆ خوشدلیهای آنان همان « راهی » Ù…ÛŒ بوده است Ú©Ù‡ به تن خویش رÙته اند Ùˆ جوینده گانی خویشاندیش را به Ø¢Ùریدن راههای Ùردی انگیخته اند. بØØ« بر سر، Ùضائیست Ú©Ù‡ با تمام سختجانیها Ùˆ خون دل خوردنهای قرن به قرن، هنوز Ú©Ù‡ هنوزه در اجتماع ایرانزمین به برکت « خشونتهای هولناک از سوی مدّعیان Ùˆ مالکان Øقیقتهای روضه ای »، واقعیّت وجودی نیاÙته است. Ùلاکت مناسبات اجتماعی ما، خشونتگرائی Ùˆ توØØ´ مآبی بسیار بدوی Ùˆ آسیب زننده است Ú©Ù‡ نه تنها « Øکّام قدرت پرست Ùˆ جاه طلب » در طول تاریخ از کاربست آنها، هرگز پرهیز Ùˆ ابائی نداشته اند Ùˆ هنوز ندارند؛ بلکه در گسترش Ùˆ شیوع Ùˆ تخریبگری نیز، نقش مهمی را ایÙا کرده اند Ùˆ همچنان Ù…ÛŒ کنند. چیزی Ú©Ù‡ شنیدن Ùˆ آگاهی یاÙتن از آن در میهن ما، مو بر تن آدم سیخ Ù…ÛŒ کنه، خصومت سر سختانه با هر آن چیزیست Ú©Ù‡ بوئی از « زندگی Ùˆ Ùرهنگ » Ù…ÛŒ دهد Ùˆ نشانه ای از « آزادی Ùˆ وجدان Ùردی » دارد. من نمی دانم این چاه توØشگرائی Ùˆ خشونت بسیار آزارنده، کجا Ùˆ Ú†Ù‡ زمانی Ùˆ به دست Ú†Ù‡ کسانی به انتها خواهد رسید؟.
میدانی، انسان، زمانی Ù…ÛŒ تونه به « وضعیّتهای آرزویی Ùˆ ایده آلی Ùˆ آرمانی » برسه Ú©Ù‡ در آغاز، اصالت خودش را کش٠کرده Ùˆ پروریده باشه. وقتی ما هیچ « خود اصیلی » نداریم، به چیزی نیز نخواهیم رسید؛ سوای در جا زدن در همان باتلاق همگونه گان Ùˆ امّت صÙتان Ùˆ همعقیده گانی Ú©Ù‡ قرنهاست در ته چاه بلاهتها Ùˆ رذالتهای آنها Ùرو چسبیده ایم. در تمام اون سرزمینهایی Ú©Ù‡ بویی از تÙکّر Ùˆ روشنگری ذهنیّت Ùˆ روان آدمها به همّت متÙکّرانشون، واقعیّت پیدا کرده است، Ù…ÛŒ توان چهره هایی ساده Ùˆ پیش پا اÙتاده را هر روز تجربه کرد Ú©Ù‡ در سرزمین ما، Ùقط اتّÙاق اÙتادن یک بار یا Øتّا دیدن خردلی نشانه از آن چهره ها، برایمان در ØÙÚ©Ù…ØŒ خساراتی بدتر از Ùاجعه ÛŒ اتمی Ù…ÛŒ باشه. برای Ùهم مناسبات انسانها در چنان جوامعی Ùˆ تلاش برای ایجاد امکانهای زایشی Ùˆ پرورشی مناسباتی شایسته ÛŒ باهمزیستی در جوامع بسته Ùˆ متØجّر Ùˆ اسلامزده مثل ایران خودمون به « Ùهم Ùˆ شعور Ùˆ گستاخی Ùˆ ایده Ø¢Ùرینی Ùˆ ÙلسÙیدن Ùˆ سنجشگران رادیکال » Ù…Øتاجیم. ولی Øکایت ملموس مملکت را ببین Ú©Ù‡ Ùقط گریه آوره Ùˆ همه ÛŒ این زندگی آزاریها Ùˆ Ú©Ùشتنهای Ù¾ÛŒ در Ù¾ÛŒ از باتلاقی Øکایت Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ ما در چنگالش Ùرو Ø®Ùته ایم Ùˆ آن دلیری را نداریم Ú©Ù‡ اعتقادات بی مغز Ùˆ مایه ÛŒ یک ملّت را در رادیکالترین Ùرم ممکن به « دامنه ÛŒ سنجشگری » Ùرا خوانیم Ùˆ سراسر آن اعتقادات Ùˆ Øکومتهایی را رسوا کنیم Ú©Ù‡ « آزردن Ùˆ Ú©Ùشتن زندگی » را سرلوØÙ‡ ÛŒ عقاید Ùˆ رسالتهای مزخر٠خود Ù…ÛŒ دانند. در جامعه ای Ú©Ù‡ اÙراد مثلا Øقوقدان Ùˆ نویسنده Ùˆ یسل Ú©Ø´ Ùˆ غیره Ùˆ ذالک آن از نیش زهر آگین شرایع، اÙلیج شده اند Ùˆ نمی تونند به خود آیند Ùˆ Øر٠اول Ùˆ آخر را Ùقط « موکّلان Ùˆ متشرعان اسلامیّت قیراطی » Ù…ÛŒ زنند، مناسبات انسانی در آن جامعه، مرض مزمن Ùˆ هلاک کننده ای Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ درمان آن، Ùهم Ùˆ شعور Ù…ÛŒ خواهد. جدا ننگمان باد Ú©Ù‡ با اعتقادات پوسیده Ùˆ چسبیده به وجودمان Ù…ÛŒ خواهیم « آزردن Ùˆ Ú©Ùشتن زندگی » را « بر نگاهبانی کردن از زندگی Ùˆ پروراندن آن »، ارجØیّت دهیم. من مونده ام باور Ú©Ù†!. وقتی انسانی دوست نداره Ùˆ نمی خواهد Ùˆ تلاش نیز نمی کنه Ú©Ù‡ بر وسعت Ùˆ عمق Ø±ÙˆØ Ùˆ روان Ùˆ مغز خود بیÙزاید، نمی توان او را به سیخ کشید که؟. Ù…Ú¯Ù‡ میشه؟. ما در Øدّ Ùهم Ùˆ شعور خودمون، تلاش Ù…ÛŒ کنیم. دیگرانند Ú©Ù‡ باید میزان گشوده Ùکری Ùˆ پرنسیپهای Ùردی خودشون را آگاهانه متعیّن بکنند تا شمشیر کشان الهی Ùˆ غیر الهی بر گردن آنها، Øاکم جبّار نشوند.
میدانی، مسئله ÛŒ مهاجرت Ùˆ دوام طولانی شدن غربت Ú†Ù‡ از روی اجبار Ú†Ù‡ از ناگزیری به دلیل بر نتابیدن وضعیّت اجتماعی Ùˆ سیاسی ایران، همینطور نبود چشم انداز روشن Ùˆ امید بخش، مبØثیست Ú©Ù‡ ذهنیّت کثیر زیادی از ایراندوستان Ùˆ پژوهشگران Ùˆ Øتّا خانواده های مهاجر را درگیر کرده. بØØ« مهاجرت اجباری Ùˆ ماندن در سرزمین میزبان با بØØ« بازگشت به وطن Ùˆ پذیرÙتن Ùˆ تن در دادن به شرایط Øاکم بر آن، بØØ« دو بغرنج بنیانی Ùˆ زیستن در دو وطن Ù…ÛŒ باشه Ú©Ù‡ ایرانیان سرگردان به شدّت در عمق تاریک Ùˆ معمّایی آن Ùرو اÙتاده اند. در سرزمین میزبان، ما هر کجا Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهد باشه، آزادی نسبی داریم؛ ولی با Ùرهنگ Ùˆ تاریخ Ùˆ زبان ملّت میزبان بیگانه ایم. در سرزمین خودمان، ما Ùاقد آزادیهای Ùردی Ùˆ اجتماعی هستیم؛ ولی دارای تاریخ Ùˆ Ùرهنگ مشترکی Ù…ÛŒ باشیم. در وطن عاریتی، آزادیم؛ ولی غریب. در وطن پدری، آشناییم Ùˆ خودی؛ ولی اسیر Ùˆ Ù…Øکوم. این مسئله، خود به خود به بØرانهای هویتی، دامن Ù…ÛŒ زنه؛ بویژه جایی Ú©Ù‡ والدین از تاریخ Ùˆ Ùرهنگ ایرانزمین، چیزی ندانند؛ سوای همان شنیده ها Ùˆ روایتها Ùˆ اØادیث Ùˆ امثالهم.
چیزی Ú©Ù‡ در سرزمین ما باعث تاس٠عمیق Ù…ÛŒ باشه، اینه Ú©Ù‡ ما مردم، اساسا به مطالعه Ùˆ کتابخوانی Ùˆ کتاب هدیه دادن، ارزش Ùˆ اهمیّتی نمی دهیم. آنقدر Ú©Ù‡ به غذا Ùˆ پوشاک Ùˆ زلم زیمبو Ùˆ تجمّلات Ùˆ شکممون Ùˆ زیر شکممون ارجØیّت Ù…ÛŒ دهیم، به کوششهای Ùرهنگی Ùˆ Ùکری Ùˆ هنری Ùˆ موسیقایی Ùˆ امثالهم بهایی نمی دهیم. چنین بدبختی، به میزان سواد داشتن Ùˆ نداشتن Ùˆ تØصیل Ùˆ امثالهم، هیچ ربطی ندارند. من خودم دوستانی دارم Ú©Ù‡ آکادمیکر Ù…ÛŒ باشند Ùˆ Øتّا یک روزنامه ÛŒ خبری نیز نمی خونند. وقتی بهشون میگی، چرا کتاب نمی خونید، خیلی بدشون میاد. میگن ما دکترا Ùˆ مهندسی گرÙته ایم بسه دیگه!ØŸ. جدّی Ù…ÛŒ Ú¯Ù…. اونوقت در جامعه ای Ú©Ù‡ آدمهای تØصیل کرده اش، اینا باشن، Ú†Ù‡ توقعی میشه از مردم معمولی داشت. ناگÙته نمونه Ú©Ù‡ ما بیشترین آسیبهای Ùرهنگی Ùˆ میهنی را از طر٠همین Ø·ÛŒÙهای تØصیل کرده خورده ایم از پزشک بسیار ماهر Ùˆ چیره دستش بگیر تا بیا به دیپلم متوسطه دارش. من آدمایی را Ù…ÛŒ شناسم Ú©Ù‡ Øاضرند در عرض یک شب، هزار یورو خرج الواطیهای خود کنند؛ ولی Øاضر نیستن پنج یورو بدهند کتابی بخرند Ùˆ اگر خودشون نیز نمی خونند به دیگران Øدّاقل هدیه دهند. ما Ú©Ùشته ÛŒ خویشیم جانم.
ناراØت نشو Ú©Ù‡ اینگونه Ù…ÛŒ نویسم. من یاد گرÙته ام Ú©Ù‡ از واقعیّتهای دم دست آغاز کنم؛ نه از لاطائلات باÙیهای مکتبی Ùˆ دانشگاهی Ùˆ Øوزوی Ùˆ کتابی Ùˆ کذا. واقعیّت امروز ایران اینه Ú©Ù‡ به نام الله Ùˆ رسول Ùˆ کتابش، کشتارها Ùˆ ترورها Ùˆ غصب Øقوق Ùردی انسانها Ùˆ سرکوب Ùˆ غارت Ùˆ غارت Ùˆ غارت Ùˆ شمشیر Ú©Ø´ÛŒ Ùˆ شکنجه Ùˆ تبعید Ùˆ ‌آزار Ùˆ سانسور Ùˆ خصومت با وجدان Ùردی Ùˆ امثالهم Ù…ÛŒ شود. اون نظام Ùقاهتی Ú©Ù‡ اینقدر Ù…Ùتعه گان Ú©Ù… مایه Ùˆ بی مایه Ùˆ بعضا مزدور با یابس Ùˆ طوبا باÙیهای شارلاتانیستی برایش توجیهات Ù…ÛŒ باÙن، هر ساله در مسئله Ú©Ùشتن Ùˆ خونریزی Ùˆ آزار دگراندیشان، مقام اول یا دوم را در Ø³Ø·Ø Ø¬Ù‡Ø§Ù† Ù…ÛŒ آورد. من نمیام خودم را گول بزنم Ùˆ بر واقعیّت مملکتم خط بکشم Ùˆ بچسبم به مزخرÙگویی یه عده مزدور Ùˆ شارلاتان Ùˆ Ù…Ùتعه ÛŒ Øکومتچیان. بدبختی ما ایرانیها اینه، کاري را Ú©Ù‡ بايستي همين امروز به انجام برسونيم، به Ùردا Ùˆ روزهاي ديگه Øواله اش مي دهيم Ùˆ خبر نداريم Ú©Ù‡ هر روزي، مشکلات Ùˆ مسائل خودش را با خودش به همراه مياره. قرنهاست Ú©Ù‡ مسائل ايرانزمين روي همديگه تلبار شده اند Ùˆ مردم، بر طر٠و Øلّ کردن اونا را به انقلابها Ùˆ رژيمهای غیبی! Ù…Øوّل کرده اند. مشکلي را Ú©Ù‡ من امروز با آن، رويارو نشوم Ùˆ از پس آن بر نيايم، مطمئن باش Ú©Ù‡ صدها انقلاب Ùˆ رژيمهاي توتاليتر نيز از عهده ÙŠ اون بر نخواهند اومد. ما ملّت، عادت کرده ايم Ú©Ù‡ در هر گوشه Ùˆ خرابه، برينيم Ùˆ يواشکي از يه سوراخي نيز Ùلنگ را ببنديم Ùˆ توقع داشته باشيم Ú©Ù‡ ديگرون بيایند Ú¯Ù‡ ما را پاک کنند. نه ! عزيز جان !. ما ملّت، هر بلايي Ú©Ù‡ به سرمون مي ره از دست خوديهاست Ùˆ بس. اينا همش ØرÙÙ‡ Ú©Ù‡ بيگانه ها مقصرند Ùˆ Ùلان Ùˆ بمان.
این گونه است Ú©Ù‡ در سیطره ÛŒ Øکومتهای نوع Ùقاهتی نیز، Øتّا اگر کثیری از ما را روزانه، اسیر کنند Ùˆ آزار دهند Ùˆ Ù…Øکوم کنند، هیچکس در Ùکر اندیشیدن در باره ÛŒ اصل « مسئله ÛŒ Øکومت Ùˆ دولت Ùˆ کشور داری Ùˆ میهن Ùˆ مردم Ùˆ Øقوق انسانها » نیست Ùˆ آنانی نیز Ú©Ù‡ در Ùکر اسیران هستند برای آزادی اسیران به آش نذری پختن Ùˆ دعا Ùˆ جادو Ùˆ جنبل Ùˆ پخش شیرینی مشگل گشا Ùˆ Øلوا Ùˆ خرما خیر کردن مشغول Ùˆ استغاثه کنان به هر Øبل المتینی آویزان Ù…ÛŒ شوند. هیچکس « آزادی » را در معنای عریانی Ùˆ اینهمانی آنچه Ú©Ù‡ من Ù…ÛŒ اندیشم Ùˆ طبق آن باید رÙتار کنم، در نمی یابد. تا زمانی Ú©Ù‡ شعارها Ùˆ نوشتارها Ùˆ سخنسرائیها Ùˆ هارت Ùˆ پورت کردنهای ما به رنگ واقعیّتهای ملموس Ùˆ Øسّی Ùˆ عینی دم دست واگردانده نمی شوند، استمرار Ùˆ دوام Øاکمان بی لیاقت Ùˆ Ùرّ بر زندگی Ùˆ هستی Ùˆ نیستی ما، اجتناب ناپذیر خواهد بود. در نظر بگیر در مملکتی با اون همه تاریخ Ùˆ Ùرهنگ Ùˆ تØصیل کرده گان Ù†Ùخبه اش، بیایند « دست Ùˆ پا Ùˆ گردن را قطع کنند Ùˆ چشم انسانها را در بیاورند Ùˆ آنها را از ارتÙاعات هولناک به پایین پرتاب کنند Ùˆ Ø¢Ùتابه به دور گردن جوانان بیندازند Ùˆ باطوم Ùˆ تسمه Ùˆ شلّاق را به سراسر پیکر آنها Ùرو آورند »؛ آنگاه طی٠مدّعیان از نویسنده Ùˆ استاد دانشگاه Ùˆ مبارز Ùˆ شاعر Ùˆ Ùعّال سیاسی اش نتونند کوچکترین اقدام انساندوستانه را پیش ببرند Ùˆ واقعیّت تلخ Ùˆ گزنده Ùˆ نکبتی Ùˆ هراس آور Øکومتگران خبیث را از اقتدار Ùرو اÙکنند.
در اجتماعی Ú©Ù‡ برای جان آدمیزاد تا شیر مرغ Ùقط Ùˆ Ùقط « شرایع قیراطی » یکی از بدوی ترین Ùˆ خشن ترین Ùˆ مزخر٠ترین Ùˆ کثی٠ترین مذاهبی (= اسلامیّت گیوتینی ) Ú©Ù‡ در زهدان « بربریّت Ùˆ توØش» به وجود آمده Ùˆ Ø´Ú©Ù„ گرÙته Ùˆ Øر٠اول Ùˆ آخر را بزند، شرم آور است ادّعاهای آنچنانی کردن. بستن چشمان خود Ùˆ به کری زدن گوشهای خود در برابر چنین واقعیّتهای آزارنده، هیچ معنایی ندارد؛ سوای اینکه Øاکم Ùˆ Ù…Øکوم، اینهمانی دارند؛ ولو در اینهمانی داشتن با یکدیگر به سرØد Ù†Ùرت از یکدیگر نیز رسیده باشند. من تا ذهنیّتم به مبانی اعتقاداتی یا ایدئولوژیی یا مذهبی مخرّب، غرقه نباشه، Ù…Øال است Ú©Ù‡ Øکومتگرانی بتوانند با جان Ùˆ زندگی Ùˆ هستی Ùˆ نیستی من، بازی کنند Ùˆ آن را ملک طلق خودشون بدونند. امکان ندارد. ذهنیّت رÙتاری Ùˆ زیستاری ما ایرانیان – مهم نیست کجا مقیم باشیم Ùˆ کدام ادّعاهای آنچنانی را داشته باشیم – تا امروز ثابت کرده است Ú©Ù‡ بی Ú©Ù… Ùˆ کاست تا خرخره در شرایع باتلاق اسلامیّت شمشیر اقتلویی Ùرو Ø®Ùته ایم Ùˆ تمام اداها Ùˆ اطوارها Ùˆ مدرن نما بازیهایمان Ùقط Ùˆ Ùقط « خود Ùریبی » Ù…ÛŒ باشند Ùˆ خود Ùریبی Ùˆ خود Ùریبی.
آره امیر عزیز!. من به همه چيزي كه تا كنون شناخته ام Ùˆ تجربه كرده ام Ùˆ شنيده ام Ùقط مي خندم. برا اينكه آخر Ùˆ عاقبت آن چيزها را ديده ام. شايد پوزخند هايم از شناختهايم ريشه مي گيرن كه عمق Ùاجعه ها را تجربه كرده ام Ùˆ در گوشه اي ساكت Ùˆ در خود خزيده ام. اينكه ميگن Ùلاني از Ù‡Ùت دولت آزاده، Øكايت منه . اينم كه مي بيني راØت مي تونم در باره ÙŠ موضوعاتي مثل خدا Ùˆ دين Ùˆ انبيا Ùˆ سراي ديگر Ùˆ Øكومت Ùˆ دولت Ùˆ سياست Ùˆ غيره Ùˆ غيره، دیدگاههایم را بنويسم، همه از همين آزاد Ùˆ رها شدن از كمپلكسها مي باشه. اين ØرÙها را براي اونايي مي نويسم كه هنوز در چنبره ÙŠ اينگونه موضوعات اسيرند Ùˆ نمي تونن از بختك اونا راØت بشن. اگر تمام مقالات Ùˆ پاره - انديشه هاي مرا وارسي كني، خواهی دید Ú©Ù‡ همشون در باره ÙŠ واقعيتهائي هستن كه تجربه كرده ام بدون آنكه بخواهم اØکام قطعی صادر کرده باشم. انسان، یه پرتگاه هولناک Ùˆ معمّایی در کائناته، ای امیر نیک مرام. من تا امروز با تته – تته گوییهایم خواسته ام عريان Ùˆ ساده بگويم كه Ú†Ù‡ مي انديشم. گوشه نشيني Ùˆ سكوت اسرار آميزم از پوچي Ùˆ بي معنائي بسياري چيزها نيست كه من شناخته ام Ùˆ تجربه كرده ام؛ بلكه از پرسشي نشات مي گيرند كه بي معنائي را در آن چيزهاي تجربه شده، كش٠كرده ام. برا همينه كه به همه چيز مي خندم Ùˆ پوزخند مي زنم Ùˆ به قول « عبید ذاکانی » : [ از خیر کسان، طمع بریده ام تا به ریش همشون بتونم بخندم ].
من خودم را در خدا Ùˆ دين Ùˆ زمان Ùˆ گذشته Ùˆ اكنون Ùˆ آينده Ùˆ هنر Ùˆ ادبيّات Ùˆ شعر Ùˆ ÙلسÙÙ‡ Ùˆ سينما Ùˆ غيره Ùˆ ذالك، دائم مي جويم Ùˆ نمي يابم خودم را. شايد گردآمد تمام آنچه كه مي جويم Ùˆ نمي يابمش، همان « خود مجهولی » باشه كه تنها در آنات انديشيدن همچون آذرخش، ناگهان پديدار مي شود Ùˆ در يك آن، خاموش مي شود. شايد!. اگر تنهائي نيهيلستي ام از بي Øوصلگيها Ùˆ سرخوردگيها نباشه، مطمئن باش كه از ژرÙنگريها Ùˆ تجربيات عريان Ùˆ بي واسطه Ùˆ تلخي ريشه مي گيرن كه هيچ ايده آل Ùˆ اميد Ùˆ آرزويي را Ùراسوی « واقعیّت تلخ اکنون » نيز برايم باقي نگذاشته اند. سالهاست كه نه به چيزي بازمانده ام Ùˆ نه در دام چيزي اÙتاده ام. Ùقط خنده ام مي گيره از Øرکات آناني كه هنوز هنر گسستن Ùˆ سبكبال Ùˆ چونان اسبان ÙˆØشي زيستن را نياموخته اند Ùˆ گستاخ نيستن كه به آزمونگري در گستره ÙŠ مجهولات Ùˆ نامنتظره ها Ùˆ Ø´Ú¯Ùتيها رو آورند.
من ØرÙÙ… اینه Ú©Ù‡ اگه بخوای آدمیگری Ùˆ انسانیّت Ùˆ Øقوق بشر را ارج بزاری، بایستی جانم یاد گرÙت Ú©Ù‡ از عقاید نصّی Ùˆ ایدئولوژیها Ùˆ مذاهب Ùˆ امثال این صراطها به عنوان تنها نسخه ÛŒ درمان Ùلاکتهای اجتماعی، برا همیشه چشم پوشید Ùˆ Ùرا گذشت. آن آزادی Ùˆ Ù…Øبّت Ùˆ داد ورزی Ùˆ انسانیّت Ùˆ دوستی Ùˆ مهر ورزی Ú©Ù‡ در ظلّ عقیده Ùˆ ایدئولوژی Ùˆ مرام Ùˆ مسلک Ùˆ مذهب Ùˆ امثالهم بخواد اجرا بشه، باور کن، بیش از هر چیز دیگری در Øقّ انسانها، قساوت Ùˆ جنایت Ùˆ تبهکاری ایجاد خواهد کرد. نمونه ÛŒ Øیّ Ùˆ Øاضرش، همین اسلامیّت با عدل الهی اش در ایرانزمین. برای آنکه انسان هم خودش را ببینه هم ديگران را، بايستي از سطØÙŠ Ú©Ù‡ همه در کنار يکديگر هستن، Ùاصله بگيره. چنين Ùاصله اي را یا بايد با به ژرÙا رÙتن به دست آورد يا با به بلنديها صعود کردن. کمتر کساني را مي توان ياÙت Ú©Ù‡ بخواهن اØساس Ùاصله گرÙتن از ديگران را براي شناخت آنچه Ú©Ù‡ « خود » هستن، در سر بپرورانند. ولي انساني Ú©Ù‡ متوجّه ÙŠ « بود » خودش بشه Ùˆ با « خودش » گلاويزي Ùکري پيدا کنه، Ú©Ù… Ú©Ù… از ميدان ديد ديگران ناپديد ميشه با آنکه شدّت Øضور او، ملموس Ùˆ آشکاره. آنگاهه Ú©Ù‡ انسان مي تونه عمق بسياري از واقعيّتهايي را به عيان ببينه Ú©Ù‡ با هيچ کلامي نمیشه آنها را بيان کرد. منظورم عرياني واقعيّتهاي انسانهائیست Ú©Ù‡ شکنجه اي براي Ø±ÙˆØ Ø²ÙŠØ¨Ø§ پسند Ù…ÛŒ شوند. یعنی ابعادي Ú©Ù‡ زمختی اعتقادات کثیری از همنوعان ما را واتاب میدن؛ زیرا « از زایش Ùˆ پدیدار کردن زیبائیهای وجود خودشون »، عاجز Ùˆ ذلیلند.
من به Øقّ، از دل بستن به کسي يا چيزي رميده ام Ùˆ ترسيده ام؛ زيرا نمي دانم آن Ú†Ù‡ را Ú©Ù‡ به آن دل بسته ام Ùˆ دوستش مي دارم تا Ú©ÙŠ Ùˆ چگونه باعث دلخوشيهاي من خواهد بود Ùˆ دل مرا با خود، همراه خواهد داشت. روزي Ú©Ù‡ بخواهم دل بکنم پاره هايي از وجودم به آن شخص يا چيز مي چسبند Ùˆ کنده نمي شوند. سالهايی عزیر Ùˆ هرگز بازنگشتنی از زندگي ام به دل بستن Ùˆ دل کندن سپري شده اند. از اين رو، قلبي پاره پاره دارم Ùˆ آوازي غمناک. درد مرا از زبان « کليم همداني » بشنو:
بدنامي Øيات، دو روزي نبود بيش
گويم « کليم » با تو ،که آن هم، چه سان گذشت
يک روز، صر٠بستن دل شد به اين و آن
روز دگر، به کندن دل از جهان گذشت.
من مي انديشم Ú©Ù‡ « اØساس تنهايي » با « تنها بودن » بسيار متÙاوت از يکديگر هستن. من در تنها بودن خويش، اين امکان را دارم Ú©Ù‡ با ديگران همسخن شوم Ùˆ Ù„Øظه هاي تنهايي خودم را سرشار از Ù„Øظات شادي Ùˆ خوشزيستي Ùˆ Ú¯Ùت – Ùˆ – شنودهاي ثمر بخش کنم. ولي بر « اØساس تنهايي » نمي توان با هيچ چيزي چيره شد. « اØساس تنهايي »، پايانيست بر هر Ù„Øظه اي Ú©Ù‡ بر انسان مي گذرد. Ù…Ùردن زمانيست Ú©Ù‡ انسان، آرزو دارد آن را خوش بزييد؛ ولی دست Ùˆ بالهایش بسته اند. نوعی پوزخند تلخ مرگ به « آنات زندگي » در هر ثانيه است. « اØساس تنهايي »، رنج Ùˆ درد پاره شدن Ùˆ بریدن از انسانها Ùˆ اجتماعيست Ú©Ù‡ « مرا » در مقام ÙŠÚ© انسان نامتعار٠و مستقل اندیش به رسميّت نمي شناسند Ùˆ از خودشان نمي دانند. جامعه اي Ú©Ù‡ اÙرادش نمي تونن دگرانديشان Ùˆ دگرگونه زيستن را تاب آورند، همونها نیز خیلی سریع به آلت قدرتپرستان Ùˆ Øاسدان جاه طلب تبدیل Ù…ÛŒ شوند تا انسانهاي ناهمگونه Ùˆ نامتعار٠و تکرو Ùˆ نیرومند Ùˆ مستقل اندیش را از دامن خود برانند Ùˆ به دور اÙکنند Ùˆ از این راه، يکدستي Ùˆ همگونه Ú¯ÛŒ اÙراد اجتماع، دوام هميشگي داشته باشد.
دگرانديش Ùˆ دگرگونه زيستن، خیزش بلندی کوههائیهاست Ú©Ù‡ بر Ø³Ø·Ø ÛŒÚ©Ø¯Ø³Øª همگونه رÙتار کردن اجتماع گله اي، Ùراز Ùˆ نشيب ايجاد مي کند. از اين رو، تلاش برای واقعیّت پذیر شدن « آزادي » در اينگونه جوامع، ÙŠÚ© روند زايشي برای خیزش کوههای سر به ÙÙ„Ú© کشیده ÛŒ شخصیّتها Ùˆ Ùردیّتهای نامتعار٠و مستقل اندیش Ù…ÛŒ باشد؛ نه Øرکتی خلقتي Ùˆ تصنّعي برای همعقیده گرد آوردن. « آزادي » با زائيده شدن انسان در گيتي، عجين Ùˆ آميخته است. انسان در « آزادي » مي تواند سرچشمه ÙŠ « آسایش » در تمام ابعاد زندگي شود. من به نسلي تعلق دارم Ú©Ù‡ نه امروز را مي تواند بزييد نه آينده اي را Ùرا راه خودش مي بيند. برايم هر Ù„Øظه ای Ú©Ù‡ مي گذرد، ÙŠÚ© خاطره ÛŒ هولناک است. خاطره اي از آنچه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ سوزاند Ùˆ تباه Ù…ÛŒ کند. من با يادآوري Ùˆ باز Ø¢Ùريني خاطره هايم، زنده بودن خودم را در ملعونیّتهای دور اÙکنده شدن، شبيه سازي مي کنم. نسل من، زنده بودن خودش را « Ù…Ùردن ÙˆØشتناک » در پيکري متØرّک مي Ùهمد. اينست Ú©Ù‡ در جست – Ùˆ – جوي زندگي، به سوی اÙقهایی دیگه، نگاه Ù…ÛŒ اÙکنه تا در سپيده دم اميدها Ùˆ آرزوها Ùˆ خيالات شادي Ø¢Ùرين، آنگونه زندگي کنه Ú©Ù‡ آرزو مي کنه؛ نه بدانگونه Ú©Ù‡ Øکومتگران انتظار دارند.
من انسان شکّاکی هستم Ú©Ù‡ به شکهایم، هیچگاه وانموندم Ùˆ اسیر Ùˆ تسلیم آنها نیز نشدم؛ بلکه همواره در جست Ùˆ جوی واقعیّت پذیر شدن آرزوها Ùˆ آرمانها Ùˆ امیدها Ùˆ خیالهای رنگین کمانی گیتائی ام بوده ام. اگر کسانی پیدا شوند Ú©Ù‡ بخواهند با لجاجت Ùˆ تØکّم Ùˆ خونریزی Ùˆ ستم Ùˆ اجØا٠و شانتاژگری بر آن باشند Ú©Ù‡ مبانی عقاید Ùˆ مذاهب Ùˆ ایدئولوژیها Ùˆ تزها Ùˆ نظریّه ها Ùˆ مرام Ùˆ مسلکهای خودشون را « پیش شرط آزادی » بشمارند، پیداست Ú©Ù‡ همانان از پایمال کننده گان Ùˆ خاصمان سر سخت « آزادی » خواهند شد Ùˆ صدها Ùˆ هزاران مثال از تاریخ بشر برای چنین استدلالی Ù…ÛŒ توانم از سراسر جوامع بشری Ùˆ بویژه ایرانزمین بیاورم؛ زیرا « آزادی »، هیچگاه شرط Ùˆ شروط نداشته است Ùˆ ندارد. هر گونه پیش شرط گذاشتن برای « آزادی »، نشانگر مقیّد Ùˆ تØری٠و تقلیب Ùˆ متلاشی کردن آزادیست. آزادی، Ùضا Ùˆ آتمسÙر Ùˆ دامنه ای Ùˆ خاکی مستعد Ùˆ آزاد Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ تخمه ÛŒ وجود نامتعار٠نهال درخت آدمها Ù…ÛŒ توانند در آن ریشه بزنند Ùˆ Ø´Ú©ÙˆÙا شوند Ùˆ به رنگ Ùˆ بوی خویشتن در آیند. یا ما تمام همّ Ùˆ غمّ خود را بایستی بر سر این بگذاریم Ú©Ù‡ Ùضای آزادی را گسترده تر Ùˆ Ù¾Ùر دامنه تر بیندیشیم Ùˆ بپرورانیم Ùˆ نگهبان آن باشیم Ùˆ هر چیزی Ú©Ù‡ بخواهد چنین Ùضایی را تنگ Ùˆ مقیّد کند به دامنه ÛŒ سنجشگری رادیکال بکشانیم – خواه Øقیقتی مطلق Ùراکائناتی باشد. خواه نظریّه ای مطلق راسیونالیستی Ùˆ آکادمیکی باشد. خواه Øقیقتی انØصاری Ùˆ امثالهم. هر چیزی Ú©Ù‡ بخواهد « آزادی » را به رنگ Ùˆ روی خودش در آورد، آن چیز، خاصم بالÙطره ÛŒ آزادی Ù…ÛŒ باشد. « مهاتما گاندی » Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ « هیچ راهی به سوی ØµÙ„Ø Ù†ÛŒØ³ØªØ› زیرا صلØØŒ خودش راه Ù…ÛŒ باشد. ». من Ù…ÛŒ اندیشم Ú©Ù‡ هیچ پیش شرطی نمی تونه آزادی را تضمین Ùˆ تامین Ùˆ نگاهبانی کند؛ آنهم در هر Ùرمی Ú©Ù‡ بخواهد به خودش، پیکر بگیره؛ زیرا « آزادی »، بالقوّه، « مجهوله » Ùˆ گوهر معمّایی وجود خود انسان نیز بدون شرط Ùˆ شروط Ù…ÛŒ باشه.
یک پرنده را Øتّا اگه بالهایش را نیز قیچی نکنن Ùˆ اونا در Ù‚Ùس، Ù…Øبوس کنن، هرگز نمی توان ادّعا کرد Ú©Ù‡ پرنده ای آزاد است Ùˆ Ù…ÛŒ تونه به هر گوشه ای از Ù‚Ùس Ú©Ù‡ بخواهد بال بگشاید. من زمانی آزاد هستم Ú©Ù‡ در هیچ Ù‚Ùسی Ù…Øکوم به زیستن Ùˆ ماندن نباشم تا بتونم با آزادی Ùˆ مسئولیّت Ùردی خودم به هر سویی Ú©Ù‡ دوست Ù…ÛŒ دارم Ùˆ آرزو Ù…ÛŒ کنم، بال پرواز گشایم یا Ùرود آیم Ùˆ لختی بیاسایم . دهه هاست Ú©Ù‡ بیشینه شمار تØصیل کرده گان Ùˆ مبارزین عرصه ÛŒ سیاست در ایرانزمین Ùقط در سمت Ùˆ سوی « Ù‚Ùس ساختن » برای مردم Ùˆ میهن بوده اند. بØØ« تک Ùˆ توک استثناها را Ù†Ú©Ù† Ú©Ù‡ چنان استثناهایی بسان ستاره ÛŒ سهیل در تاریخ کژبختیهای مردم ما درخشیده اند؛ ولی همگونه گان Ùˆ ØÙکّام تبهکار، آنها را قلع Ùˆ قمع کرده اند. از چنان استثناهایی Ùعلا بگذریم Ú©Ù‡ یاد از آنها نیز اگه ارزنی شعور داشته باشیم، بایست ما را شرمنده کنه Ú©Ù‡ اینقدر ذلیل Ùˆ Øقیر Øکومتگران الهی Ùˆ Ùقاهتی شده ایم. جدّی میگم. زیاد Øاشیه نروم. داشتم Ù…ÛŒ Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ آزادی در Ù‚Ùس، Ú†Ù‡ مصیبت هولناکیه. از Ù‚Ùس اسلامیّت Ùˆ مذاهب تاق Ùˆ جÙت بگیر تا ایدئولوژیهای وارداتی Ùˆ نظریّه های سوپر آکادمیکی Ùˆ علمی نما. در میان اینهمه تاجرهای رنگارنگ، هیچکس به ذهنش خطور نکرده Ú©Ù‡ ما بایستی هنر « آزاد زیستن Ùˆ آزاد اندیشی » را بیاموزیم Ùˆ Øقیقت منØصر به Ùرد « اصالت خود » را بزییم. هر کسی از ما، پرنده ای در Ù‚Ùس Ù…Øبوس عقیده Ùˆ مذهب Ùˆ ایدئولوژی Ùˆ نظریّه Ùˆ تز Ùˆ ادّعاها Ùˆ وعده Ùˆ وعیدهایش را Ù…ÛŒ خواهد. هیچکس در این باره نمی اندیشه Ú©Ù‡ وقتی اسلامیّت یا نمیدونم انواع Ùˆ اقسام « ایسمهای ماتیک سرخابی » یا Ùلان Ùˆ بیسار بخواهند پیش شرطی برای واقعیّت پذیری آزادی به Øساب آیند، آنگاه همه ÛŒ مدّعیان با بیرقهای خودشون همانا در ØÙÚ©Ù… « Ù‚Ùس » برای در بند Ùˆ Ù…Øبوس Ùˆ سر به نیست کردن آزادیهای Ùردی Ùˆ اجتماعی Ù…ÛŒ باشند. هر نوع ایمسی Ùˆ مذهب مطلقگرا Ùˆ نظریّه ÛŒ آکبند؛ ولو مروّجان Ùˆ مومنان Ùˆ مداÙعانشان، شبانه روز در بوق Ùˆ کرّنای « آزادی » بدمند، همه ضدّ « آزادی » هستند؛ زیرا « آزادی »، پرنسیپا ضدّ Ø´Ú©Ù„ Ùˆ قالب Ùˆ Ùرم متعیّنی هست Ùˆ تنها « گستره ÛŒ امکانهای مجهول Ùˆ Ùضای جابجاییها Ùˆ تنوّعهای رنگارنگ » Ù…ÛŒ باشه؛ نه قالبهای Øاضر Ùˆ آماده Ùˆ قیراطی از Ùراکائناتی اش بگیر تا زمینی ترینش.
تو، اگر میخواهی میزان Ùˆ ظرÙیّت مثلا اسلامیّت هارت Ùˆ پورتی را Ùˆ در اینجا Ùˆ اکنون وطن، واقعیّّت عینی Ùˆ ملموس Ùˆ Øاکم – اجرائی اش را برای « شکیبیدن آزادی Ùردی Ùˆ وجدان خویشآÙریده » برآورد Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ بسنجی، بیا همین Ù‡Ùته به جهانیان اعلان کنیم Ú©Ù‡ من Ùˆ تو در Ùلان روز؛ آنهم بعد از سالها دربدری Ùˆ Ù…Øکوم بودن در غربت اجباری بدون آنکه کوچکترین جرمی داشته یا آزاری به یه مورچه رسونده باشیم، بر آنیم Ú©Ù‡ به ایران مراجعت کنیم. اگه کسانی Ú©Ù‡ شبانه روز دارند از آن سÙّاکان Ùˆ سÙله گان بی لیاقت Ùˆ Ùرّ Ùقاهتی Ùˆ آن اسلامیّت شمشیر اقتلویی، دÙاعیّات اØمقانه Ùˆ مغرضانه Ù…ÛŒ کنن، توانستند ثابت بکنند Ú©Ù‡ Øکومت Ùقاهتی Ùˆ اسلامیّت گیوتینی در همان Ùرودگاه، مرا Ùˆ تو را دستگیر Ùˆ آزار Ùˆ به چار میخ نکشند، پس بدان Ùˆ مطمئن شو Ú©Ù‡ « شعارهای دهن Ù¾Ùر Ú©Ù† آنها »، شعار نیست؛ بلکه Øقیقت داره Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوین مثلا اسلامیّت شمشیر اقتلویی نیز Ù…ÛŒ تواند دگراندیشان Ùˆ Øتّا رادیکالترین سنجشگران خود را برتابد Ùˆ نه تنها Øقوق Ùردی Ùˆ اجتماعی آنها را غارت نمی کند؛ بلکه آنقدر « مسلمانان مصطÙایی »، اÙرادی با شعور Ùˆ Ùهمیده هستند Ú©Ù‡ نمی گذارند Øتّا یه تار مو نیز از سر مخالÙان خودشون کاسته بشه؛ Ú†Ù‡ رسد به اینکه جان Ùˆ هستی Ùˆ نیستی Ùˆ آبا Ùˆ اجداد آنها Ùدای شمشیر الهی شود!. این Ú¯ÙˆÛŒ Ùˆ این میدون امیر نازنین!. به قول آخوندا: « بسم الله! بÙرما ». نه امیر جان!. Ùریب نخوریم. اگه چنین چیزی اتّÙاق بیÙته Ú©Ù‡ ناممکن بودنش با توجّه به وضعیّت سی سال رÙتار Ùˆ Ú¯Ùتار مدّعیان مثلا اپوزیسیون!ØŒ همچون خورشید تابان، معلوم Ùˆ روشنه، من به تو قول شر٠می دهم Ú©Ù‡ از همین جایی Ú©Ù‡ هستم تا اونجایی Ú©Ù‡ تو هستی، لخت Ùˆ عور، ورجه ورجه کنان بدوم Ùˆ هورا بکشم Ú©Ù‡ بالاخره اسلامیّت شمشیر اقتلویی، پس از هزار Ùˆ چهارصد سال خونریزیها Ùˆ Ú©Ùشت Ùˆ کشتارها Ùˆ غارتگریها Ùˆ ترورهای ÙˆØشتناک Ùˆ توصی٠ناپذیر، سرانجام از آن بدویّت توØØ´ÛŒ اش به در آمد Ùˆ پوست اندازی Ùˆ شمشیرش را ذوب Ùˆ معدوم کرد. البته چنین خوشخیالیهایی را در قصّه های Ùانتزی نیز نمی توان متصوّر شد؛ Ú†Ù‡ رسد واقعیّت باهمزیستی. اسلامیّت Ùˆ بدیلهای ایدئولوژیکی آن، زمانی « آزادی Ùˆ وجدان Ùردی » دیگران را ارج خواهند گذاشت Ùˆ با Øرمت از دیگران، یاد خواهند کرد Ùˆ در کنارشان خواهند زیست Ú©Ù‡ هیچگاه، خودشان را مرکز Ùˆ Ù…Øور Ùˆ Øکومت Ùˆ عقل کلّ Ùˆ تنها صراط Ùˆ پیش شرط Ùˆ Øقیقت Ù…Øض نصّی Ùˆ خوشزیستی جنّت مکانی Ùˆ امثال این Ùروزه هایی Ú©Ù‡ « Ù…Øصول آزادی » Ù…ÛŒ باشند، هرگز Ùˆ هرگز ندانند Ùˆ شعارش را نیز عربده Ú©Ø´ÛŒ نکنند.
دریغا Ú©Ù‡ کثیری از ایرانیان برغم داشتن تجربه های بسیار دلخراش Ùˆ خونین Ùˆ ÙˆØشتناک، همچنان خودشون را با این نامهای دلخوشکنکی Ùریب Ù…ÛŒ دهند Ùˆ با کمال میل Ù…ÛŒ گذارند Ùˆ اجازه Ù…ÛŒ دهند Ú©Ù‡ Øکومتگران ستمگر Ùˆ خونریز Ùˆ همچنین مدّعیان قدرت طلب بیایند Ùˆ آنها را به Ú©Ù…Ú© این خودÙریبیها در Ù‚Ùسهای رنگارنگ با برچسبهای دهن Ù¾Ùر کن، Ù…Øبوس Ùˆ اسیر کنند. درد Ùˆ پرسش کلیدی اینجاست Ú©Ù‡ ما نمی خواهیم در برابر تمام موانع Ùˆ سدها Ùˆ خاصمان « آزادی Ùˆ وجدان خویشآÙریده ÛŒ Ùردی »، مرز بندیهای Ùکری داشته باشیم؛ زیرا مناÙع Ùˆ سوائق جاه طلبی Ùˆ قدرتپرستی Ùˆ همگونه خواه Ùˆ کوتوله مغزی را بر هر گونه آزادیی Ú©Ù‡ به زایش Ùˆ پرورش « نامتعارÙها Ùˆ شخصیّتها Ùˆ Ùردیّتها » بیانجامد، Ø§Ø±Ø¬Ø Ù…ÛŒ دهیم. ما هنوز نمی خواهیم بپذیریم Ú©Ù‡ اسلامیّت، ضدّ آزادیست. انواع Ùˆ اقسام ایسمها Ùˆ مذاهب رهائیبخش نیز٠ضدّ آزادی هستند از خراÙاتی اش گرÙته تا سوپر علمی Ùˆ آکادمیکی اش، همه بدون استثناء تا جایی Ú©Ù‡ رنگ Ùˆ Ùˆ روی « توتالیتری Ùˆ تمامیّتی » دارند از خاصمان Ùˆ Ù…ØÙˆ کننده گان هر نوع آزادی Ùردی Ùˆ وجدانی Ù…ÛŒ باشند. در وجود تک، تک آن مدّعیانی Ú©Ù‡ برای « آزادی Ùˆ وجدان Ùردی انسانها »، پیش شرطهای Ùریبنده Ù…ÛŒ گذارند، چهره ای Ùˆ باریگادی Ùˆ Ù†Øله ای Ùˆ نشانه ای Ùˆ Ø·ÛŒÙÛŒ از خاصمان بالقوّه ÛŒ « آزادی » را Ù…ÛŒ توان با تیز بینی Ùˆ ذکاوت، تمییز Ùˆ تشخیص داد.
کثیری از ما نمی خواهیم بر « Ùردیّتهای نامتعار٠»، Ø¢Ùرینها بگوییم؛ در نتیجه به دنبال قالبهای همگونه ساز Ù…ÛŒ گردیم. ما خشتمال قالبگرا هستیم Ùˆ تمام همّ Ùˆ غمّ خود را در این Ù…ÛŒ دانیم Ú©Ù‡ «خاک وجود » دیگران را آجری Ùˆ خشتی برای « Ù‚Ùس آزادی » دیگران کنیم. آنانی Ú©Ù‡ Ùریب « نامهای Ù¾Ùر دبدبه Ùˆ کبکه ÛŒ مختل٠» را راهی به سوی آزادیهای Ùردی Ùˆ وجدانی Ù…ÛŒ دانند، خبر ندارند Ú©Ù‡ به Ú†Ù‡ دامهایی Ùرو خواهند اÙتاد. Øکایت تک بیتیست Ú©Ù‡ « صائب تبریزی » Ú†Ù‡ نیکو سروده:
دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج
شاخه را، مرغ Ú†Ù‡ داند Ú©Ù‡ Ù‚Ùس خواهد شد.
خوبترین خوبان ما تا امروز در باره ÛŒ هر چیزی سخن Ú¯Ùته اند Ùˆ خروارها کاغذ را سیاه کرده اند Ùˆ هزاران هزار ساعت، از طریق رادیوها Ùˆ تلویزیونها Ùˆ پالتاکها Ùˆ تلÙنها Ùˆ امثالهم، هوا را آلوده کرده اند؛ ولی هیچگاه، مسئله ÛŒ « آزادیهای Ùˆ وجدان Ùردی انسانها » را Ù…Øور بØثها Ùˆ کشمکشهای خود نگذاشته اند Ùˆ دهها سال است Ú©Ù‡ به دنبال زرق Ùˆ برق کردن انواع Ùˆ اقسام تزها Ùˆ نظریّه ها Ùˆ مذهبها Ùˆ ایدئولوژیها بوده اند. هر چیزی Ú©Ù‡ بخواهد پیش شرطی برای آزادی به Øساب آید، آن چیز بی گمان، ایدئولوژی Ù…ÛŒ باشه Ùˆ اسارتگاه؛ ولو برای استتار کردن ایدئولوژی نبودنش به صدها دائرة المعار٠توجیهی استناد شود. Øقیقت عریان Ùˆ تلخ زندگی در جهان ماتریالیستی این است Ú©Ù‡ واقعیّتها Ùˆ موقعیّتهای گیتایی Ùˆ کیهانی از رویاهای پریشیده ÛŒ « مجهولی بی نام » Øکایت Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ در گوشه Ùˆ کنار کائنات، رخ Ù…ÛŒ دهند بدون آنکه رخدادها به سوی مقصدی یا اتراقگاهی یا ایستگاهی Ùراسوی کائنات یا « سرای دیگر » یا نقطه ای در انتهای تاریخ، روان باشند. ایمان خشک Ùˆ خارا سنگی داشتن به شخصواره Ú¯ÛŒ خالقی یا قدرتی مرموز در طبیعت پیرامون خود Ùˆ سپس تئولوژیکی برانداز Ùˆ بررسی کردن رویدادهای گیتایی Ùˆ کیهانی Ùˆ اجتماعی باعث شده است Ú©Ù‡ در کثیری از کشورهای مشرق زمینی، « Ùردیّتهای نامتعار٠و شخصیّتهای مستقل اندیش Ùˆ تکواره های قائم به ذات » در هر Ú©ÙˆÛŒ Ùˆ برزنی، ملعون Ùˆ منÙور Ùˆ تØقیر Ùˆ دست آخر، سر به نیست شوند تا استمرار Ùˆ دوام Øکومتهای همگونه خواه Ùˆ امّتگرا Ùˆ توده ای تضمین شود.
ذهنیّت اسلامی، هر رویدادی را در کائنات Ùˆ گیتی از پیامدهای « مشیّت الهی Ùˆ قضا Ùˆ قدر » Ù…ÛŒ داند. در چارچوب چنین اعتقاداتی هرگز نمی توان « معنایی برای راسیونال رÙتار کردن Ùˆ هماندیشی Ùˆ اتّخاذ تصمیمهای کلیدی از بهر کشور داری » پیدا کرد. هم از این روست Ú©Ù‡ « Ù…Ùنجی Ùˆ Ù…Øلّل مسائل » بایستی از Ùراسوی کائنات یا از اعماق چاهی در ناکجا آباد جمکران به در آید Ùˆ یک تنه با کوه مشکلات در بیÙتد. اینگونه است Ú©Ù‡ Ùلج شدن نیروی رایزنی Ùˆ همÙکری Ùˆ همازمایی Ùرد، Ùرد انسانهای یک سرزمین از پیامدهای « هیچ شماری خویشتن Ùˆ تسلیم Ù…Øض شدن به سرنوشت قهّار Ùˆ Øاکم » Ù…ÛŒ باشد Ùˆ تا زمانی Ú©Ù‡ انرژی چنین اعتقادی در خون رگهای انسانها جاری Ùˆ Ùعّال Ù…ÛŒ باشد، هیچ کاری را نمی توان پیش برد. Ù…Øکوم بودن در غÙÙ„ Ùˆ زنجیر جبریّتهای قضا Ùˆ قدری Ùˆ همچنین اعتقاد راسخ داشتن به سرنوشت، به معنای امکانهایی در واقعیّتهای « اینجا Ùˆ اکنون » نیست؛ بلکه به معنای وعده Ùˆ وعیدهای طلایی دادن به انسانها در « سرای دیگر » یا آینده ای بسیار بسیار دور Ùˆ پرت اÙتاده Ù…ÛŒ باشد. به همین سبب، مردم معتقد در جوامع اسلامی در باره ÛŒ چند – Ùˆ – چون ریشه های اعتقادات Ùˆ مذاهب Ùˆ سنّتها Ùˆ آداب Ùˆ اØادیث Ùˆ غیره، هرگز نمی اندیشند Ùˆ پرس – Ùˆ – جو Ùˆ Ø´Ú© Ùˆ سنجشگری نیز نمی کنند تا بتونند از این راه به راز Ùلاکتها Ùˆ مصیبتها Ùˆ بدبختیها Ùˆ سیه روزیهای خوشون Ù¾ÛŒ ببرند Ùˆ در صدد چاره بر آیند؛ بلکه خود را تسلیم نشئه Ú¯ÛŒ اعتقادات Ù…ÛŒ کنند تا از خندق Ùقر Ùˆ Ùلاکت Ùکری Ú©Ù‡ به آن درغلتیده اند در ظاهر گریخته باشند.
در جوامعی Ú©Ù‡ ذهنیّت اسلامی بر آنها غالب Ùˆ چیره ÛŒ تØکّمی Ù…ÛŒ باشد، سخن Ú¯Ùتن از الهیات، بØØ« تÙکّر Ùˆ ایده زایی Ùˆ ÙلسÙیدن نیست؛ زیرا در چنین جوامعی Ùقط « Ùقیه Ùˆ مجتهد Ùˆ قائد اعظم Ùˆ مرجع تقلید Ùˆ آخوند » است Ú©Ù‡ در مسائل اجتماعی Ùˆ Ùردی Ùˆ امّتی، نقشهای کلیدی / روضه ای / خطبه ای ایÙا Ù…ÛŒ کنند. یک Ùقیه یا مجتهد یا مرجع تقلید، شخصی Ù…ÛŒ باشه Ú©Ù‡ در باره ÛŒ « چیستی خدا Ùˆ دین »، هیچگاه Ùˆ هرگز لام تا کام سخنی نمی گوید؛ بلکه در باره ÛŒ « خدا Ùˆ دین » Ùˆ در ایران ما « الله Ùˆ اسلامیّت » به نام Øقیقت ازلی – ابدی Ùˆ هرگز جای چون Ùˆ چرا نداشتن Ùقط قنطور نویسیهای خرواری Ù…ÛŒ کند Ùˆ در تمام قنطور نویسیهای خروار خرواری نمی توان هرگز ردّ پای یک پرسش را یاÙت. Ùقط تا دلت بخواهد، جواب Ùˆ جواب Ùˆ جواب Ùˆ جواب؛ آنهم به پرسشهایی Ú©Ù‡ هرگز Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯Ù‡ اند!. برای همین نیز هست Ú©Ù‡ در جوامع اسلامی از « تÙسیر Ùˆ تÙسیر Ùˆ تÙسیر Ùˆ تÙسیر Ùˆ تÙسیر » سخن Ù…ÛŒ رود. از تÙکّر Ùˆ ایده Ø¢Ùرینی Ùˆ بدعت Ùˆ نو اندیشی Ùˆ نو زایی، هرگز کوچکترین نشان مورچه سان نیز نیست Ú©Ù‡ نیست. تÙکّر Ùˆ ÙلسÙیدن در جوامع اسلامی Ùˆ زیر تیغ اراده ÛŒ توتالیتر خواه خلÙای Øاکم، با تمام امکانها Ùˆ ابزارهای نظری Ùˆ Ùیزیکی به هر Ùرمی Ú©Ù‡ بخواهد آشکار شود، با خشونتی توصی٠ناپذیر، قلع Ùˆ قمع Ù…ÛŒ شود. آنانی Ú©Ù‡ به توهمّات مالیخولیایی دچار هستند Ùˆ از مثلا « ÙلسÙÙ‡ ÛŒ اسلامی!ØŸ » سخن Ù…ÛŒ گویند، پیداست Ú©Ù‡ نه، « ÙلسÙیدن » را Ù…ÛŒ شناسند نه کوچکترین شناختی از اسلامیّت دارند. تÙکّر ÙلسÙی، هرگز بر هیچ « دگمهای ازلی / ابدی » تÙسیر سازی نمی کند؛ بلکه « پرنسیپها Ùˆ اصلها » را از نو، در دامنه های بدیع Ùˆ دیگرسان، « باز اندیشی Ùˆ گسترده اندیشی Ùˆ تلطی٠اندیشی » Ù…ÛŒ کند بدون آنکه به روند اندیشیدنها، اتکیت Øقیقتهای ازلی / ابدی Ùˆ نصوص بدون لم Ùˆ بمّ بچسباند.
Øکومتهای استبدادی Ùˆ الهی Ùˆ Ùقاهتی Ùˆ امثال اینها زمانی از ایرانزمین، Ù…ØÙˆ Ùˆ ناپدید خواهند شد Ú©Ù‡ تلاش برای « آزادی Ùˆ ÙلسÙیدن Ùˆ ایده Ø¢Ùرینی » با جان Ùˆ دل از سوی تمام نیروهای میهندوست Ùˆ « آزاد منش » با دلیری، پشتیبانی Ùˆ پخش Ùˆ گسترده شود. تا چنین کاری در واقعیّتهای دم دست، صورت به خود نگیره، ولایت Ùقاهتی، دوامش بر Øلقوم مردم ایران Ùˆ Ùعّال مایشاء بودن گیوتین اقتلوئی اش مستدام خواهد بود Ùˆ دیر نیست آن روزی Ú©Ù‡ شاهد « شمع آجین کردن انسانها Ùˆ قطع کردن اعضاء بدن Ùˆ انداختن تکه های وجودشان در دیگهای مذاب Ùˆ همچنین دو شقّه کردن انسانها در ملاء عام Ùˆ ریختن روغن گداخته در Øلق متهمّان Ùˆ سوزاندن اعضای بدنشان Ùˆ پوست کندن Ùˆ بر سر دروازه ÛŒ شهر، آویزان کردن Ùˆ کلاه کاغذی بر سر گذاشتن Ùˆ سوار الاغ سیاه Ùˆ سÙید کردن Ùˆ در پوست خیگ چپاندن Ùˆ شیره ریختن بر سر Ùˆ پیکرشان Ùˆ سپس در زیر Ø¢Ùتاب سوزان گذاشتن از برنامه های رسمی Ùˆ تماشایی « Øکومت عدل الهی » در سرزمین جمشید جم Ùˆ سیمرغ گسترده پر » خواهیم بود Ùˆ خوبترین خوبان ما نیز مثل شصت سال گذشته ÛŒ پر اÙتخار Ùˆ مملوّ از متابعتهای مدرنیستی Ùˆ مقلّدی خود، به مشق نویسیهای خودشان در باره ÛŒ « سکولاریسم Ùˆ آته ایسم Ùˆ جامعه مدنی Ùˆ مدرنیته Ùˆ پست مدرنیسم Ùˆ قالَ این Ùیلسو٠و قالَ آن متÙکّر Ùˆ قالَ این پژوهشگر باختر زمینی » با جان Ùˆ دل، سعی بلیغ آکادمیکی / علمی / رزمی خواهند کرد. تا آناتی دیگر Ùˆ لختی درنگ بر این روزگار معمّایی ایرانی، دلت خوش باد امیر عزیز!. » ///
چیزی که در سرزمین ما باعث تاس٠عمیق می باشه، اینه که ما مردم، اساسا به مطالعه و کتابخوانی و کتاب هدیه دادن، ارزش و اهمیّتی نمی دهیم.
آریابرزن زاگرسی
تاریخ نگارش: دوازدهم ماه ژانویه سال 2008 میلادی
پرسه در تاریکی Øقیقتهای وطنی
[ زمزمه هایی برای « امیر سپهر » ] ( 2 )
« .... تجربه ÙŠ سالها انديشيدن Ùˆ مطالعات گسترده در باره ÛŒ معضلات ایرانزمين به من آموخت Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توان در سایه ÛŒ صمیمیت Ùˆ دوستي Ùˆ رادمنشی با مسائلي گلاویز شد Ú©Ù‡ زندگی باهمستان را Ùلج Ùˆ منØØ· کرده اند. دگرگشتهای روØÛŒ هر انسانی با انسانی دیگه، Ùرق Ù…ÛŒ کنن. مسائل Ùکری من از زمانی آغاز شدند Ú©Ù‡ تجربه ÙŠ آزادی Ùردی Ùˆ مسئولیت پذيری را با درد Ùˆ رنجی Ú©Ù‡ پيامد آن هست، همزمان تجربه کردم. ما در جامعه ÙŠ خود با کلاÙÙŠ سر در Ú¯Ù… رويارو هستيم Ú©Ù‡ انديشيدن در باره ÙŠ آن به شکيبايي Ùˆ ظراÙت خاصّي نياز داره. وقتي « دنيا » برای کثیری از آدما Ùقط Ù…Øلّ گذر Ùˆ جان کندنهای بي ارزش باشه Ùˆ هول روز قيامت Ùˆ مکاÙات الهي نیز اذهان انسانها را تسخير کرده باشه، اونوقته Ú©Ù‡ بايستي به گونه اي ديگه اندیشید Ùˆ رÙتار کرد. « کار » بايستي ستوده بشه Ùˆ زندگي گيتايي ارجمند بشه تا بتوان نم نم به برطر٠کردن دشواريهاي باهمزیستی Ùˆ دخالتهای بی جای ØÙکّام در مسائل اجتماعی همّت کرد؛ آنهم به Ú©Ù…Ú© خود مردمي Ú©Ù‡ آن دشواريها را توليد مي کنند.
بر خلا٠باختر زمینیان Ú©Ù‡ ما به Ù†Ùدرت از آنها، چیزی Ù…ÛŒ آموزیم، در باره ÛŒ Øادّترین مسائل باهمزیستی Ùˆ کشور داری Ùˆ میهنی، معمولا یاد گرÙته ایم Ú©Ù‡ هر چیزی را یا « انکار مطلق » کنیم یا اینکه « تایید Ùˆ تصدیق مطلق ». ما به ذهنمون خطور نمی کنه Ú©Ù‡ چطور Ùˆ چگونه میشه در باره ÛŒ موضوعی / پدیده ای / رویدادی یا چیزی « اندیشید » بدون آنکه بخواهیم همون چیز را انکار یا تایید Ùˆ تصدیق مطلقش کنیم. در اجتماع Ùˆ گستره ÛŒ عجیب Ùˆ غریب تØصیل کرده گان Ùˆ Ùعّالین سیاسی ایرانزمین یا « خدا Ùˆ دین » را به طور کلّی، انکار Ù…ÛŒ کنن یا اینکه « تایید Ùˆ تصدیق مطلق ». Øال بگذریم از اینکه نیندیشیدن در باره ÛŒ موضوعات گوناگون باعث شده Ú©Ù‡ ما « تÙاوتها Ùˆ تمایزها Ùˆ تضادها Ùˆ تناقضهای تلنبار شده در نامیده ها » را از یکدیگر Ù†Ùهمیم Ùˆ تمیز Ùˆ تشخیص نیز ندهیم. این مسئله البته، خودش از پیامدهای نیندیشیدن در باره ÛŒ « موضوع » Ù…ÛŒ باشه. در ایران ما، در باره ÛŒ دو مسئله ÛŒ Øادّ « خدا Ùˆ دین »، نه « Ù…Ùنکران » Ù…ÛŒ تونند بیندیشند، نه مومنان Ùˆ تصدیق کننده گان. دقیقا از همین Ùقدان « اندیشیدن » هست Ú©Ù‡ هیچ چیزی « ریشه دار Ùˆ پایدار » نیز نیست. از نوع Øکومتها Ùˆ دولتها Ùˆ قوانین Ùˆ اصول Ùˆ ضوابط گرÙته تا کارکردها Ùˆ نقش کلیدی چهره های مختل٠و بی نظیر Ùˆ استثنائی شخصیّتها Ùˆ نویسنده گان Ùˆ پژوهشگران Ùˆ شاعران Ùˆ کثیری امثال اینان.
بیا Ùˆ از تمام آن منکران Ùˆ مومنان دعوت Ú©Ù† Ú©Ù‡ بدون انکار Ùˆ تصدیق در باره ÛŒ « چیستی » آنچه Ú©Ù‡ انکارش یا تصدیقش Ù…ÛŒ کنن Ùقط با مغز Ùˆ بر شالوده ÛŒ تجربیّات Ùردی Ùˆ زبان شخصی خودشون سخن بگویند. اگه تونستی یه Ù†Ùر را پیدا Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ به چنین کاری توانا باشه، Øتما با تمام نیرویی Ú©Ù‡ در وجودت هست، بیا Ùˆ نام Ùˆ آثار چنان شخصی یا اشخاصی را Ù…ØÚ©Ù… بر سر من بکوب!. امکان نداره پیدا Ú©Ù†ÛŒ. امکان نداره؛ زیرا اندیشیدن در باره ÛŒ « چیستی » آنچه Ú©Ù‡ « ما نمی دانیم چیست؟ » Ùˆ Ùقط Ù…ÛŒ تونه انگیزه ای برای جست – Ùˆ – جو باشه، به دلیری Ùˆ گشوده Ùکری Ùˆ گسستن از هر نوع غÙÙ„ Ùˆ زنجیر اعتقاداتی Ùˆ پیش Ùرضهای مثلا علمی Ùˆ آکادمیکری Ùˆ غیره باز بسته Ù…ÛŒ باشه Ú©Ù‡ در توان Ùˆ گستاخی Ùˆ شعور Ùˆ Ùهم هر Ùردی نمی تونی ردّ پاهایش را پیدا Ú©Ù†ÛŒ. نه!. ما اهل اندیشیدن نیستیم؛ زیرا Ùکر؛ یعنی بار دار کردن زهدان خود Ùˆ زاییدن نوزاد اندیشه ها Ùˆ ایده های Ùردی خود. یعنی کاری Ùˆ زØمتی Ú©Ù‡ کثیری از مدّعیان Ùˆ یسل کشان میهنی با آن بیگانه اند Ùˆ Øتّا سر ستیز با آن دارند. ما ØªØ±Ø¬ÛŒØ Ù…ÛŒ دهیم Ú©Ù‡ انبار Ùˆ گونی Ùˆ کارتÙÙ† Ùˆ جعبه Ùˆ Øوض Ùˆ خندق Ùˆ بشکه Ùˆ بندر « گرد آورنده Ùˆ کپیه Ú©Ù† Ùˆ ترجمه جاتی » باشیم؛ نه زاینده Ùˆ تولید کننده.
Ùرض بگیر Ùˆ Ùقط در مخیله ÛŒ خودت مجسّم Ú©Ù† Ú©Ù‡ مثلا تمام « طی٠اسلامیستها از آخوند معمّمش گرÙته تا کت Ùˆ شلواری ÙÙÚ©Ù„ کراواتی اش »، همه Ùˆ همه در « دامنه ÛŒ شرّ » باشند. تازه این Ùقط یه Ùرضه Ùˆ هرگز ØÙÚ©Ù… قطعی نیس. من Ù…ÛŒ خوام یه نتیجه گیری بکنم. در باره ÛŒ این Ùرض گرÙتن، بارها Ùˆ بارها از زوایای گوناگون، بØØ« کرده ام Ùˆ استدلالهایی را نوشته ام. ولی Ú©Ùˆ گوش شنوا؟. گرÙتیم Ú©Ù‡ « اسلامیستها » در سرزمینی به نام « ایران سیاسی / جغراÙیایی بالاخص » Ùˆ در گستره ای دیگر به وسعت Ùرهنگی به « طبقه ÛŒ اشرار »، تعلّق داشته باشند. اکنون پرسش من اینه: چرا آنانی Ú©Ù‡ خود را « خوب » Ù…ÛŒ دانند - نمی گویم « بهترین Ùˆ رادمنش ترین » - Ø› بلکه خیلی ساده، « خوب Ùˆ خودمونی Ùˆ میهندوست »، به کدامین دلایل ناپژوهیده Ùˆ نامکشو٠مانده، هنوز Ú©Ù‡ هنوزه، پس از نزدیک به سی سال علنیّت Ùˆ Ùعّال مایشاء بودن « گیوتین اقتلویی Øکومت Ùقاهتی » نمی توان در هیچ کجای این جهان پهناور، گردآمدی؛ ولو بیست Ù†Ùره از « چنان خوبانی » را پیدا کرد Ú©Ù‡ دمبشان به هیچ گرایش مطلقخواه Ùˆ توتالیترگرا بسته نباشه؛ بلکه مستقل اندیش Ùˆ مصمّم Ùˆ با مسئولیّت Ùˆ آگاهی Ùˆ اØساس میهندوستی، گرد یکدیگر متّØّد شوند از بهر کاری کارستان کردن. چرا؟. من Ù…ÛŒ خوام بدونم، آیا اگه از میان اینهمه مدّعیان، بیست Ù†Ùر دلیر رادمنش پیدا شوند Ú©Ù‡ بخواهند به ایران بازگردند Ùˆ با ایجاد Ùراکسیونی قاطع Ùˆ نیرومند به مقابله با Øکومتگران Ùقاهتی بایستند بدون آنکه بخواهند از شیوه ها Ùˆ ابزارهای خشونتی Ùˆ خونریزی Ùˆ توØّشی اسلامیستها استÙاده کنند یا همچون آنان رÙتار Ùˆ کردار Ùˆ Ú¯Ùتار داشته باشن، آیا تصوّر Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ چنین کاری Ù…Øال Ùˆ ناممکنه؟. من Ù…ÛŒ تونم برای تو از لابلای صÙØات تاریخ « پیکارگران بزرگ Ùˆ نامدار جهانی Ùˆ میهنی »، مثالها Ùˆ نمونه های درخشان بیاورم Ú©Ù‡ در جا، ØرÙت Ùˆ موضعت را نقض کنم. چگونه است در این عصری Ú©Ù‡ امکانهات تکنیکی Ùˆ سمعی Ùˆ بصری اش بسیار سترگ Ù…ÛŒ باشن؛ طوری Ú©Ù‡ من به تنهایی Ù…ÛŒ تونم از یک ØÙجره ÛŒ دو متر مربعی با سراسر جهان انسانها Ùˆ کائنات در ارتباط Ùˆ پیوند مستقیم باشم، آنگاه یک گروه بیست Ù†Ùره ÛŒ مصمّم نتونند با پشتیبانی جهانی Ùˆ بالطبع کثیری از هم میهنان کارد به استخوان رسیده از دست ØÙکّام Ùقاهتی Ùˆ ارگانهای سرکوبگرشان برای « آزادی Ùˆ بهزیستی » یک مملکت کهنسال Ùˆ بزرگ Ùرهنگی مثل ایران، گامی بردارند؟. چگونه است؟.
وقتی بیست Ù†Ùر مصمّم شوند Ú©Ù‡ برای « آزادی Ùˆ آبادانی Ùˆ سرÙرازی » ایران در کنار یکدیگر، متّØد Ùˆ منسجم Ùˆ هماندیش Ùˆ همعزم به پا خیزند Ùˆ در یک روز مشخّص به تمام جهانیان Ùˆ مطبوعات Ùˆ تلویزیونها Ùˆ رادیوها Ùˆ امثالهم، Øرکت Ùˆ بازگشت مصمّم خود را ابلاغ کنند Ùˆ در وطن مستقر شوند، من Ù…ÛŒ خواهم بدونم، Ú†Ù‡ خواهد شد؟. Øتما خواهی Ú¯Ùت: « خب معلومه!. آخوندها توی همون Ùرودگاه، همه را به دار خواهند زد! ». من Ù…ÛŒ گویم، گرÙتیم Ú©Ù‡ اینگونه باشه. Ù…ÛŒ پرسم آیا دوام Øکومت Ùقاهتی Ú©Ù‡ روز به روز، سلّاخی مردم ایران را رسالت الهی خودش میدونه، با این واپس نشینیها Ùˆ قنطور نویسیهایی Ùاقد « پراکتیک رÙتاری »، راه به جایی نیز خواهند برد؟. آیا در میان اینهمه هزاران هزار مدّعیان عرصه ÛŒ سیاست Ùˆ Ùرهنگ Ùˆ هنر Ùˆ پیشکسوتی Ùˆ مبارز هل من یزید Ùˆ غیره نمی توان « بیست Ù†Ùر » را پیدا کرد Ú©Ù‡ « ایرانزمین Ùˆ مردمش » را دوست بدارند Ùˆ به آنان مهر بورزند؟. پس یعنی همه ÛŒ این شعارها Ùˆ قلمÙرسودنها Ùقط لالایی خوندن برای خواب کردن همدیگه نیز نیست؛ بلکه بخارهای معده است Ú©Ù‡ Ù†ÙØ® آنها را در صدی نود وبسایتها Ùˆ روزنامه ها Ùˆ نشریه ها Ùˆ کتابها Ùˆ رادیوها Ùˆ تلویزیونها Ùˆ پالتاکها Ùˆ امثالهم سالهاست با گوشت Ùˆ پوست خود تجربه Ù…ÛŒ کنیم. Ù…Ú¯Ù‡ نه!ØŸ.
Øقیقت تلخ Ùˆ گزنده اینه Ú©Ù‡ « بزرگان Ùرهنگی ایرانزمین در معنای وسیع آن » از شوربخت ترین انسانهای عصر خویش بوده اند. بØØ« بر سر اتلا٠عمر Ùˆ مته به خشخاش گذاشتنهای آنان نیس Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ بسا شادمانیهای Ùردی Ùˆ خوشدلیهای آنان همان « راهی » Ù…ÛŒ بوده است Ú©Ù‡ به تن خویش رÙته اند Ùˆ جوینده گانی خویشاندیش را به Ø¢Ùریدن راههای Ùردی انگیخته اند. بØØ« بر سر، Ùضائیست Ú©Ù‡ با تمام سختجانیها Ùˆ خون دل خوردنهای قرن به قرن، هنوز Ú©Ù‡ هنوزه در اجتماع ایرانزمین به برکت « خشونتهای هولناک از سوی مدّعیان Ùˆ مالکان Øقیقتهای روضه ای »، واقعیّت وجودی نیاÙته است. Ùلاکت مناسبات اجتماعی ما، خشونتگرائی Ùˆ توØØ´ مآبی بسیار بدوی Ùˆ آسیب زننده است Ú©Ù‡ نه تنها « Øکّام قدرت پرست Ùˆ جاه طلب » در طول تاریخ از کاربست آنها، هرگز پرهیز Ùˆ ابائی نداشته اند Ùˆ هنوز ندارند؛ بلکه در گسترش Ùˆ شیوع Ùˆ تخریبگری نیز، نقش مهمی را ایÙا کرده اند Ùˆ همچنان Ù…ÛŒ کنند. چیزی Ú©Ù‡ شنیدن Ùˆ آگاهی یاÙتن از آن در میهن ما، مو بر تن آدم سیخ Ù…ÛŒ کنه، خصومت سر سختانه با هر آن چیزیست Ú©Ù‡ بوئی از « زندگی Ùˆ Ùرهنگ » Ù…ÛŒ دهد Ùˆ نشانه ای از « آزادی Ùˆ وجدان Ùردی » دارد. من نمی دانم این چاه توØشگرائی Ùˆ خشونت بسیار آزارنده، کجا Ùˆ Ú†Ù‡ زمانی Ùˆ به دست Ú†Ù‡ کسانی به انتها خواهد رسید؟.
میدانی، انسان، زمانی Ù…ÛŒ تونه به « وضعیّتهای آرزویی Ùˆ ایده آلی Ùˆ آرمانی » برسه Ú©Ù‡ در آغاز، اصالت خودش را کش٠کرده Ùˆ پروریده باشه. وقتی ما هیچ « خود اصیلی » نداریم، به چیزی نیز نخواهیم رسید؛ سوای در جا زدن در همان باتلاق همگونه گان Ùˆ امّت صÙتان Ùˆ همعقیده گانی Ú©Ù‡ قرنهاست در ته چاه بلاهتها Ùˆ رذالتهای آنها Ùرو چسبیده ایم. در تمام اون سرزمینهایی Ú©Ù‡ بویی از تÙکّر Ùˆ روشنگری ذهنیّت Ùˆ روان آدمها به همّت متÙکّرانشون، واقعیّت پیدا کرده است، Ù…ÛŒ توان چهره هایی ساده Ùˆ پیش پا اÙتاده را هر روز تجربه کرد Ú©Ù‡ در سرزمین ما، Ùقط اتّÙاق اÙتادن یک بار یا Øتّا دیدن خردلی نشانه از آن چهره ها، برایمان در ØÙÚ©Ù…ØŒ خساراتی بدتر از Ùاجعه ÛŒ اتمی Ù…ÛŒ باشه. برای Ùهم مناسبات انسانها در چنان جوامعی Ùˆ تلاش برای ایجاد امکانهای زایشی Ùˆ پرورشی مناسباتی شایسته ÛŒ باهمزیستی در جوامع بسته Ùˆ متØجّر Ùˆ اسلامزده مثل ایران خودمون به « Ùهم Ùˆ شعور Ùˆ گستاخی Ùˆ ایده Ø¢Ùرینی Ùˆ ÙلسÙیدن Ùˆ سنجشگران رادیکال » Ù…Øتاجیم. ولی Øکایت ملموس مملکت را ببین Ú©Ù‡ Ùقط گریه آوره Ùˆ همه ÛŒ این زندگی آزاریها Ùˆ Ú©Ùشتنهای Ù¾ÛŒ در Ù¾ÛŒ از باتلاقی Øکایت Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ ما در چنگالش Ùرو Ø®Ùته ایم Ùˆ آن دلیری را نداریم Ú©Ù‡ اعتقادات بی مغز Ùˆ مایه ÛŒ یک ملّت را در رادیکالترین Ùرم ممکن به « دامنه ÛŒ سنجشگری » Ùرا خوانیم Ùˆ سراسر آن اعتقادات Ùˆ Øکومتهایی را رسوا کنیم Ú©Ù‡ « آزردن Ùˆ Ú©Ùشتن زندگی » را سرلوØÙ‡ ÛŒ عقاید Ùˆ رسالتهای مزخر٠خود Ù…ÛŒ دانند. در جامعه ای Ú©Ù‡ اÙراد مثلا Øقوقدان Ùˆ نویسنده Ùˆ یسل Ú©Ø´ Ùˆ غیره Ùˆ ذالک آن از نیش زهر آگین شرایع، اÙلیج شده اند Ùˆ نمی تونند به خود آیند Ùˆ Øر٠اول Ùˆ آخر را Ùقط « موکّلان Ùˆ متشرعان اسلامیّت قیراطی » Ù…ÛŒ زنند، مناسبات انسانی در آن جامعه، مرض مزمن Ùˆ هلاک کننده ای Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ درمان آن، Ùهم Ùˆ شعور Ù…ÛŒ خواهد. جدا ننگمان باد Ú©Ù‡ با اعتقادات پوسیده Ùˆ چسبیده به وجودمان Ù…ÛŒ خواهیم « آزردن Ùˆ Ú©Ùشتن زندگی » را « بر نگاهبانی کردن از زندگی Ùˆ پروراندن آن »، ارجØیّت دهیم. من مونده ام باور Ú©Ù†!. وقتی انسانی دوست نداره Ùˆ نمی خواهد Ùˆ تلاش نیز نمی کنه Ú©Ù‡ بر وسعت Ùˆ عمق Ø±ÙˆØ Ùˆ روان Ùˆ مغز خود بیÙزاید، نمی توان او را به سیخ کشید که؟. Ù…Ú¯Ù‡ میشه؟. ما در Øدّ Ùهم Ùˆ شعور خودمون، تلاش Ù…ÛŒ کنیم. دیگرانند Ú©Ù‡ باید میزان گشوده Ùکری Ùˆ پرنسیپهای Ùردی خودشون را آگاهانه متعیّن بکنند تا شمشیر کشان الهی Ùˆ غیر الهی بر گردن آنها، Øاکم جبّار نشوند.
میدانی، مسئله ÛŒ مهاجرت Ùˆ دوام طولانی شدن غربت Ú†Ù‡ از روی اجبار Ú†Ù‡ از ناگزیری به دلیل بر نتابیدن وضعیّت اجتماعی Ùˆ سیاسی ایران، همینطور نبود چشم انداز روشن Ùˆ امید بخش، مبØثیست Ú©Ù‡ ذهنیّت کثیر زیادی از ایراندوستان Ùˆ پژوهشگران Ùˆ Øتّا خانواده های مهاجر را درگیر کرده. بØØ« مهاجرت اجباری Ùˆ ماندن در سرزمین میزبان با بØØ« بازگشت به وطن Ùˆ پذیرÙتن Ùˆ تن در دادن به شرایط Øاکم بر آن، بØØ« دو بغرنج بنیانی Ùˆ زیستن در دو وطن Ù…ÛŒ باشه Ú©Ù‡ ایرانیان سرگردان به شدّت در عمق تاریک Ùˆ معمّایی آن Ùرو اÙتاده اند. در سرزمین میزبان، ما هر کجا Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهد باشه، آزادی نسبی داریم؛ ولی با Ùرهنگ Ùˆ تاریخ Ùˆ زبان ملّت میزبان بیگانه ایم. در سرزمین خودمان، ما Ùاقد آزادیهای Ùردی Ùˆ اجتماعی هستیم؛ ولی دارای تاریخ Ùˆ Ùرهنگ مشترکی Ù…ÛŒ باشیم. در وطن عاریتی، آزادیم؛ ولی غریب. در وطن پدری، آشناییم Ùˆ خودی؛ ولی اسیر Ùˆ Ù…Øکوم. این مسئله، خود به خود به بØرانهای هویتی، دامن Ù…ÛŒ زنه؛ بویژه جایی Ú©Ù‡ والدین از تاریخ Ùˆ Ùرهنگ ایرانزمین، چیزی ندانند؛ سوای همان شنیده ها Ùˆ روایتها Ùˆ اØادیث Ùˆ امثالهم.
چیزی Ú©Ù‡ در سرزمین ما باعث تاس٠عمیق Ù…ÛŒ باشه، اینه Ú©Ù‡ ما مردم، اساسا به مطالعه Ùˆ کتابخوانی Ùˆ کتاب هدیه دادن، ارزش Ùˆ اهمیّتی نمی دهیم. آنقدر Ú©Ù‡ به غذا Ùˆ پوشاک Ùˆ زلم زیمبو Ùˆ تجمّلات Ùˆ شکممون Ùˆ زیر شکممون ارجØیّت Ù…ÛŒ دهیم، به کوششهای Ùرهنگی Ùˆ Ùکری Ùˆ هنری Ùˆ موسیقایی Ùˆ امثالهم بهایی نمی دهیم. چنین بدبختی، به میزان سواد داشتن Ùˆ نداشتن Ùˆ تØصیل Ùˆ امثالهم، هیچ ربطی ندارند. من خودم دوستانی دارم Ú©Ù‡ آکادمیکر Ù…ÛŒ باشند Ùˆ Øتّا یک روزنامه ÛŒ خبری نیز نمی خونند. وقتی بهشون میگی، چرا کتاب نمی خونید، خیلی بدشون میاد. میگن ما دکترا Ùˆ مهندسی گرÙته ایم بسه دیگه!ØŸ. جدّی Ù…ÛŒ Ú¯Ù…. اونوقت در جامعه ای Ú©Ù‡ آدمهای تØصیل کرده اش، اینا باشن، Ú†Ù‡ توقعی میشه از مردم معمولی داشت. ناگÙته نمونه Ú©Ù‡ ما بیشترین آسیبهای Ùرهنگی Ùˆ میهنی را از طر٠همین Ø·ÛŒÙهای تØصیل کرده خورده ایم از پزشک بسیار ماهر Ùˆ چیره دستش بگیر تا بیا به دیپلم متوسطه دارش. من آدمایی را Ù…ÛŒ شناسم Ú©Ù‡ Øاضرند در عرض یک شب، هزار یورو خرج الواطیهای خود کنند؛ ولی Øاضر نیستن پنج یورو بدهند کتابی بخرند Ùˆ اگر خودشون نیز نمی خونند به دیگران Øدّاقل هدیه دهند. ما Ú©Ùشته ÛŒ خویشیم جانم.
ناراØت نشو Ú©Ù‡ اینگونه Ù…ÛŒ نویسم. من یاد گرÙته ام Ú©Ù‡ از واقعیّتهای دم دست آغاز کنم؛ نه از لاطائلات باÙیهای مکتبی Ùˆ دانشگاهی Ùˆ Øوزوی Ùˆ کتابی Ùˆ کذا. واقعیّت امروز ایران اینه Ú©Ù‡ به نام الله Ùˆ رسول Ùˆ کتابش، کشتارها Ùˆ ترورها Ùˆ غصب Øقوق Ùردی انسانها Ùˆ سرکوب Ùˆ غارت Ùˆ غارت Ùˆ غارت Ùˆ شمشیر Ú©Ø´ÛŒ Ùˆ شکنجه Ùˆ تبعید Ùˆ ‌آزار Ùˆ سانسور Ùˆ خصومت با وجدان Ùردی Ùˆ امثالهم Ù…ÛŒ شود. اون نظام Ùقاهتی Ú©Ù‡ اینقدر Ù…Ùتعه گان Ú©Ù… مایه Ùˆ بی مایه Ùˆ بعضا مزدور با یابس Ùˆ طوبا باÙیهای شارلاتانیستی برایش توجیهات Ù…ÛŒ باÙن، هر ساله در مسئله Ú©Ùشتن Ùˆ خونریزی Ùˆ آزار دگراندیشان، مقام اول یا دوم را در Ø³Ø·Ø Ø¬Ù‡Ø§Ù† Ù…ÛŒ آورد. من نمیام خودم را گول بزنم Ùˆ بر واقعیّت مملکتم خط بکشم Ùˆ بچسبم به مزخرÙگویی یه عده مزدور Ùˆ شارلاتان Ùˆ Ù…Ùتعه ÛŒ Øکومتچیان. بدبختی ما ایرانیها اینه، کاري را Ú©Ù‡ بايستي همين امروز به انجام برسونيم، به Ùردا Ùˆ روزهاي ديگه Øواله اش مي دهيم Ùˆ خبر نداريم Ú©Ù‡ هر روزي، مشکلات Ùˆ مسائل خودش را با خودش به همراه مياره. قرنهاست Ú©Ù‡ مسائل ايرانزمين روي همديگه تلبار شده اند Ùˆ مردم، بر طر٠و Øلّ کردن اونا را به انقلابها Ùˆ رژيمهای غیبی! Ù…Øوّل کرده اند. مشکلي را Ú©Ù‡ من امروز با آن، رويارو نشوم Ùˆ از پس آن بر نيايم، مطمئن باش Ú©Ù‡ صدها انقلاب Ùˆ رژيمهاي توتاليتر نيز از عهده ÙŠ اون بر نخواهند اومد. ما ملّت، عادت کرده ايم Ú©Ù‡ در هر گوشه Ùˆ خرابه، برينيم Ùˆ يواشکي از يه سوراخي نيز Ùلنگ را ببنديم Ùˆ توقع داشته باشيم Ú©Ù‡ ديگرون بيایند Ú¯Ù‡ ما را پاک کنند. نه ! عزيز جان !. ما ملّت، هر بلايي Ú©Ù‡ به سرمون مي ره از دست خوديهاست Ùˆ بس. اينا همش ØرÙÙ‡ Ú©Ù‡ بيگانه ها مقصرند Ùˆ Ùلان Ùˆ بمان.
این گونه است Ú©Ù‡ در سیطره ÛŒ Øکومتهای نوع Ùقاهتی نیز، Øتّا اگر کثیری از ما را روزانه، اسیر کنند Ùˆ آزار دهند Ùˆ Ù…Øکوم کنند، هیچکس در Ùکر اندیشیدن در باره ÛŒ اصل « مسئله ÛŒ Øکومت Ùˆ دولت Ùˆ کشور داری Ùˆ میهن Ùˆ مردم Ùˆ Øقوق انسانها » نیست Ùˆ آنانی نیز Ú©Ù‡ در Ùکر اسیران هستند برای آزادی اسیران به آش نذری پختن Ùˆ دعا Ùˆ جادو Ùˆ جنبل Ùˆ پخش شیرینی مشگل گشا Ùˆ Øلوا Ùˆ خرما خیر کردن مشغول Ùˆ استغاثه کنان به هر Øبل المتینی آویزان Ù…ÛŒ شوند. هیچکس « آزادی » را در معنای عریانی Ùˆ اینهمانی آنچه Ú©Ù‡ من Ù…ÛŒ اندیشم Ùˆ طبق آن باید رÙتار کنم، در نمی یابد. تا زمانی Ú©Ù‡ شعارها Ùˆ نوشتارها Ùˆ سخنسرائیها Ùˆ هارت Ùˆ پورت کردنهای ما به رنگ واقعیّتهای ملموس Ùˆ Øسّی Ùˆ عینی دم دست واگردانده نمی شوند، استمرار Ùˆ دوام Øاکمان بی لیاقت Ùˆ Ùرّ بر زندگی Ùˆ هستی Ùˆ نیستی ما، اجتناب ناپذیر خواهد بود. در نظر بگیر در مملکتی با اون همه تاریخ Ùˆ Ùرهنگ Ùˆ تØصیل کرده گان Ù†Ùخبه اش، بیایند « دست Ùˆ پا Ùˆ گردن را قطع کنند Ùˆ چشم انسانها را در بیاورند Ùˆ آنها را از ارتÙاعات هولناک به پایین پرتاب کنند Ùˆ Ø¢Ùتابه به دور گردن جوانان بیندازند Ùˆ باطوم Ùˆ تسمه Ùˆ شلّاق را به سراسر پیکر آنها Ùرو آورند »؛ آنگاه طی٠مدّعیان از نویسنده Ùˆ استاد دانشگاه Ùˆ مبارز Ùˆ شاعر Ùˆ Ùعّال سیاسی اش نتونند کوچکترین اقدام انساندوستانه را پیش ببرند Ùˆ واقعیّت تلخ Ùˆ گزنده Ùˆ نکبتی Ùˆ هراس آور Øکومتگران خبیث را از اقتدار Ùرو اÙکنند.
در اجتماعی Ú©Ù‡ برای جان آدمیزاد تا شیر مرغ Ùقط Ùˆ Ùقط « شرایع قیراطی » یکی از بدوی ترین Ùˆ خشن ترین Ùˆ مزخر٠ترین Ùˆ کثی٠ترین مذاهبی (= اسلامیّت گیوتینی ) Ú©Ù‡ در زهدان « بربریّت Ùˆ توØش» به وجود آمده Ùˆ Ø´Ú©Ù„ گرÙته Ùˆ Øر٠اول Ùˆ آخر را بزند، شرم آور است ادّعاهای آنچنانی کردن. بستن چشمان خود Ùˆ به کری زدن گوشهای خود در برابر چنین واقعیّتهای آزارنده، هیچ معنایی ندارد؛ سوای اینکه Øاکم Ùˆ Ù…Øکوم، اینهمانی دارند؛ ولو در اینهمانی داشتن با یکدیگر به سرØد Ù†Ùرت از یکدیگر نیز رسیده باشند. من تا ذهنیّتم به مبانی اعتقاداتی یا ایدئولوژیی یا مذهبی مخرّب، غرقه نباشه، Ù…Øال است Ú©Ù‡ Øکومتگرانی بتوانند با جان Ùˆ زندگی Ùˆ هستی Ùˆ نیستی من، بازی کنند Ùˆ آن را ملک طلق خودشون بدونند. امکان ندارد. ذهنیّت رÙتاری Ùˆ زیستاری ما ایرانیان – مهم نیست کجا مقیم باشیم Ùˆ کدام ادّعاهای آنچنانی را داشته باشیم – تا امروز ثابت کرده است Ú©Ù‡ بی Ú©Ù… Ùˆ کاست تا خرخره در شرایع باتلاق اسلامیّت شمشیر اقتلویی Ùرو Ø®Ùته ایم Ùˆ تمام اداها Ùˆ اطوارها Ùˆ مدرن نما بازیهایمان Ùقط Ùˆ Ùقط « خود Ùریبی » Ù…ÛŒ باشند Ùˆ خود Ùریبی Ùˆ خود Ùریبی.
آره امیر عزیز!. من به همه چيزي كه تا كنون شناخته ام Ùˆ تجربه كرده ام Ùˆ شنيده ام Ùقط مي خندم. برا اينكه آخر Ùˆ عاقبت آن چيزها را ديده ام. شايد پوزخند هايم از شناختهايم ريشه مي گيرن كه عمق Ùاجعه ها را تجربه كرده ام Ùˆ در گوشه اي ساكت Ùˆ در خود خزيده ام. اينكه ميگن Ùلاني از Ù‡Ùت دولت آزاده، Øكايت منه . اينم كه مي بيني راØت مي تونم در باره ÙŠ موضوعاتي مثل خدا Ùˆ دين Ùˆ انبيا Ùˆ سراي ديگر Ùˆ Øكومت Ùˆ دولت Ùˆ سياست Ùˆ غيره Ùˆ غيره، دیدگاههایم را بنويسم، همه از همين آزاد Ùˆ رها شدن از كمپلكسها مي باشه. اين ØرÙها را براي اونايي مي نويسم كه هنوز در چنبره ÙŠ اينگونه موضوعات اسيرند Ùˆ نمي تونن از بختك اونا راØت بشن. اگر تمام مقالات Ùˆ پاره - انديشه هاي مرا وارسي كني، خواهی دید Ú©Ù‡ همشون در باره ÙŠ واقعيتهائي هستن كه تجربه كرده ام بدون آنكه بخواهم اØکام قطعی صادر کرده باشم. انسان، یه پرتگاه هولناک Ùˆ معمّایی در کائناته، ای امیر نیک مرام. من تا امروز با تته – تته گوییهایم خواسته ام عريان Ùˆ ساده بگويم كه Ú†Ù‡ مي انديشم. گوشه نشيني Ùˆ سكوت اسرار آميزم از پوچي Ùˆ بي معنائي بسياري چيزها نيست كه من شناخته ام Ùˆ تجربه كرده ام؛ بلكه از پرسشي نشات مي گيرند كه بي معنائي را در آن چيزهاي تجربه شده، كش٠كرده ام. برا همينه كه به همه چيز مي خندم Ùˆ پوزخند مي زنم Ùˆ به قول « عبید ذاکانی » : [ از خیر کسان، طمع بریده ام تا به ریش همشون بتونم بخندم ].
من خودم را در خدا Ùˆ دين Ùˆ زمان Ùˆ گذشته Ùˆ اكنون Ùˆ آينده Ùˆ هنر Ùˆ ادبيّات Ùˆ شعر Ùˆ ÙلسÙÙ‡ Ùˆ سينما Ùˆ غيره Ùˆ ذالك، دائم مي جويم Ùˆ نمي يابم خودم را. شايد گردآمد تمام آنچه كه مي جويم Ùˆ نمي يابمش، همان « خود مجهولی » باشه كه تنها در آنات انديشيدن همچون آذرخش، ناگهان پديدار مي شود Ùˆ در يك آن، خاموش مي شود. شايد!. اگر تنهائي نيهيلستي ام از بي Øوصلگيها Ùˆ سرخوردگيها نباشه، مطمئن باش كه از ژرÙنگريها Ùˆ تجربيات عريان Ùˆ بي واسطه Ùˆ تلخي ريشه مي گيرن كه هيچ ايده آل Ùˆ اميد Ùˆ آرزويي را Ùراسوی « واقعیّت تلخ اکنون » نيز برايم باقي نگذاشته اند. سالهاست كه نه به چيزي بازمانده ام Ùˆ نه در دام چيزي اÙتاده ام. Ùقط خنده ام مي گيره از Øرکات آناني كه هنوز هنر گسستن Ùˆ سبكبال Ùˆ چونان اسبان ÙˆØشي زيستن را نياموخته اند Ùˆ گستاخ نيستن كه به آزمونگري در گستره ÙŠ مجهولات Ùˆ نامنتظره ها Ùˆ Ø´Ú¯Ùتيها رو آورند.
من ØرÙÙ… اینه Ú©Ù‡ اگه بخوای آدمیگری Ùˆ انسانیّت Ùˆ Øقوق بشر را ارج بزاری، بایستی جانم یاد گرÙت Ú©Ù‡ از عقاید نصّی Ùˆ ایدئولوژیها Ùˆ مذاهب Ùˆ امثال این صراطها به عنوان تنها نسخه ÛŒ درمان Ùلاکتهای اجتماعی، برا همیشه چشم پوشید Ùˆ Ùرا گذشت. آن آزادی Ùˆ Ù…Øبّت Ùˆ داد ورزی Ùˆ انسانیّت Ùˆ دوستی Ùˆ مهر ورزی Ú©Ù‡ در ظلّ عقیده Ùˆ ایدئولوژی Ùˆ مرام Ùˆ مسلک Ùˆ مذهب Ùˆ امثالهم بخواد اجرا بشه، باور کن، بیش از هر چیز دیگری در Øقّ انسانها، قساوت Ùˆ جنایت Ùˆ تبهکاری ایجاد خواهد کرد. نمونه ÛŒ Øیّ Ùˆ Øاضرش، همین اسلامیّت با عدل الهی اش در ایرانزمین. برای آنکه انسان هم خودش را ببینه هم ديگران را، بايستي از سطØÙŠ Ú©Ù‡ همه در کنار يکديگر هستن، Ùاصله بگيره. چنين Ùاصله اي را یا بايد با به ژرÙا رÙتن به دست آورد يا با به بلنديها صعود کردن. کمتر کساني را مي توان ياÙت Ú©Ù‡ بخواهن اØساس Ùاصله گرÙتن از ديگران را براي شناخت آنچه Ú©Ù‡ « خود » هستن، در سر بپرورانند. ولي انساني Ú©Ù‡ متوجّه ÙŠ « بود » خودش بشه Ùˆ با « خودش » گلاويزي Ùکري پيدا کنه، Ú©Ù… Ú©Ù… از ميدان ديد ديگران ناپديد ميشه با آنکه شدّت Øضور او، ملموس Ùˆ آشکاره. آنگاهه Ú©Ù‡ انسان مي تونه عمق بسياري از واقعيّتهايي را به عيان ببينه Ú©Ù‡ با هيچ کلامي نمیشه آنها را بيان کرد. منظورم عرياني واقعيّتهاي انسانهائیست Ú©Ù‡ شکنجه اي براي Ø±ÙˆØ Ø²ÙŠØ¨Ø§ پسند Ù…ÛŒ شوند. یعنی ابعادي Ú©Ù‡ زمختی اعتقادات کثیری از همنوعان ما را واتاب میدن؛ زیرا « از زایش Ùˆ پدیدار کردن زیبائیهای وجود خودشون »، عاجز Ùˆ ذلیلند.
من به Øقّ، از دل بستن به کسي يا چيزي رميده ام Ùˆ ترسيده ام؛ زيرا نمي دانم آن Ú†Ù‡ را Ú©Ù‡ به آن دل بسته ام Ùˆ دوستش مي دارم تا Ú©ÙŠ Ùˆ چگونه باعث دلخوشيهاي من خواهد بود Ùˆ دل مرا با خود، همراه خواهد داشت. روزي Ú©Ù‡ بخواهم دل بکنم پاره هايي از وجودم به آن شخص يا چيز مي چسبند Ùˆ کنده نمي شوند. سالهايی عزیر Ùˆ هرگز بازنگشتنی از زندگي ام به دل بستن Ùˆ دل کندن سپري شده اند. از اين رو، قلبي پاره پاره دارم Ùˆ آوازي غمناک. درد مرا از زبان « کليم همداني » بشنو:
بدنامي Øيات، دو روزي نبود بيش
گويم « کليم » با تو ،که آن هم، چه سان گذشت
يک روز، صر٠بستن دل شد به اين و آن
روز دگر، به کندن دل از جهان گذشت.
من مي انديشم Ú©Ù‡ « اØساس تنهايي » با « تنها بودن » بسيار متÙاوت از يکديگر هستن. من در تنها بودن خويش، اين امکان را دارم Ú©Ù‡ با ديگران همسخن شوم Ùˆ Ù„Øظه هاي تنهايي خودم را سرشار از Ù„Øظات شادي Ùˆ خوشزيستي Ùˆ Ú¯Ùت – Ùˆ – شنودهاي ثمر بخش کنم. ولي بر « اØساس تنهايي » نمي توان با هيچ چيزي چيره شد. « اØساس تنهايي »، پايانيست بر هر Ù„Øظه اي Ú©Ù‡ بر انسان مي گذرد. Ù…Ùردن زمانيست Ú©Ù‡ انسان، آرزو دارد آن را خوش بزييد؛ ولی دست Ùˆ بالهایش بسته اند. نوعی پوزخند تلخ مرگ به « آنات زندگي » در هر ثانيه است. « اØساس تنهايي »، رنج Ùˆ درد پاره شدن Ùˆ بریدن از انسانها Ùˆ اجتماعيست Ú©Ù‡ « مرا » در مقام ÙŠÚ© انسان نامتعار٠و مستقل اندیش به رسميّت نمي شناسند Ùˆ از خودشان نمي دانند. جامعه اي Ú©Ù‡ اÙرادش نمي تونن دگرانديشان Ùˆ دگرگونه زيستن را تاب آورند، همونها نیز خیلی سریع به آلت قدرتپرستان Ùˆ Øاسدان جاه طلب تبدیل Ù…ÛŒ شوند تا انسانهاي ناهمگونه Ùˆ نامتعار٠و تکرو Ùˆ نیرومند Ùˆ مستقل اندیش را از دامن خود برانند Ùˆ به دور اÙکنند Ùˆ از این راه، يکدستي Ùˆ همگونه Ú¯ÛŒ اÙراد اجتماع، دوام هميشگي داشته باشد.
دگرانديش Ùˆ دگرگونه زيستن، خیزش بلندی کوههائیهاست Ú©Ù‡ بر Ø³Ø·Ø ÛŒÚ©Ø¯Ø³Øª همگونه رÙتار کردن اجتماع گله اي، Ùراز Ùˆ نشيب ايجاد مي کند. از اين رو، تلاش برای واقعیّت پذیر شدن « آزادي » در اينگونه جوامع، ÙŠÚ© روند زايشي برای خیزش کوههای سر به ÙÙ„Ú© کشیده ÛŒ شخصیّتها Ùˆ Ùردیّتهای نامتعار٠و مستقل اندیش Ù…ÛŒ باشد؛ نه Øرکتی خلقتي Ùˆ تصنّعي برای همعقیده گرد آوردن. « آزادي » با زائيده شدن انسان در گيتي، عجين Ùˆ آميخته است. انسان در « آزادي » مي تواند سرچشمه ÙŠ « آسایش » در تمام ابعاد زندگي شود. من به نسلي تعلق دارم Ú©Ù‡ نه امروز را مي تواند بزييد نه آينده اي را Ùرا راه خودش مي بيند. برايم هر Ù„Øظه ای Ú©Ù‡ مي گذرد، ÙŠÚ© خاطره ÛŒ هولناک است. خاطره اي از آنچه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ سوزاند Ùˆ تباه Ù…ÛŒ کند. من با يادآوري Ùˆ باز Ø¢Ùريني خاطره هايم، زنده بودن خودم را در ملعونیّتهای دور اÙکنده شدن، شبيه سازي مي کنم. نسل من، زنده بودن خودش را « Ù…Ùردن ÙˆØشتناک » در پيکري متØرّک مي Ùهمد. اينست Ú©Ù‡ در جست – Ùˆ – جوي زندگي، به سوی اÙقهایی دیگه، نگاه Ù…ÛŒ اÙکنه تا در سپيده دم اميدها Ùˆ آرزوها Ùˆ خيالات شادي Ø¢Ùرين، آنگونه زندگي کنه Ú©Ù‡ آرزو مي کنه؛ نه بدانگونه Ú©Ù‡ Øکومتگران انتظار دارند.
من انسان شکّاکی هستم Ú©Ù‡ به شکهایم، هیچگاه وانموندم Ùˆ اسیر Ùˆ تسلیم آنها نیز نشدم؛ بلکه همواره در جست Ùˆ جوی واقعیّت پذیر شدن آرزوها Ùˆ آرمانها Ùˆ امیدها Ùˆ خیالهای رنگین کمانی گیتائی ام بوده ام. اگر کسانی پیدا شوند Ú©Ù‡ بخواهند با لجاجت Ùˆ تØکّم Ùˆ خونریزی Ùˆ ستم Ùˆ اجØا٠و شانتاژگری بر آن باشند Ú©Ù‡ مبانی عقاید Ùˆ مذاهب Ùˆ ایدئولوژیها Ùˆ تزها Ùˆ نظریّه ها Ùˆ مرام Ùˆ مسلکهای خودشون را « پیش شرط آزادی » بشمارند، پیداست Ú©Ù‡ همانان از پایمال کننده گان Ùˆ خاصمان سر سخت « آزادی » خواهند شد Ùˆ صدها Ùˆ هزاران مثال از تاریخ بشر برای چنین استدلالی Ù…ÛŒ توانم از سراسر جوامع بشری Ùˆ بویژه ایرانزمین بیاورم؛ زیرا « آزادی »، هیچگاه شرط Ùˆ شروط نداشته است Ùˆ ندارد. هر گونه پیش شرط گذاشتن برای « آزادی »، نشانگر مقیّد Ùˆ تØری٠و تقلیب Ùˆ متلاشی کردن آزادیست. آزادی، Ùضا Ùˆ آتمسÙر Ùˆ دامنه ای Ùˆ خاکی مستعد Ùˆ آزاد Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ تخمه ÛŒ وجود نامتعار٠نهال درخت آدمها Ù…ÛŒ توانند در آن ریشه بزنند Ùˆ Ø´Ú©ÙˆÙا شوند Ùˆ به رنگ Ùˆ بوی خویشتن در آیند. یا ما تمام همّ Ùˆ غمّ خود را بایستی بر سر این بگذاریم Ú©Ù‡ Ùضای آزادی را گسترده تر Ùˆ Ù¾Ùر دامنه تر بیندیشیم Ùˆ بپرورانیم Ùˆ نگهبان آن باشیم Ùˆ هر چیزی Ú©Ù‡ بخواهد چنین Ùضایی را تنگ Ùˆ مقیّد کند به دامنه ÛŒ سنجشگری رادیکال بکشانیم – خواه Øقیقتی مطلق Ùراکائناتی باشد. خواه نظریّه ای مطلق راسیونالیستی Ùˆ آکادمیکی باشد. خواه Øقیقتی انØصاری Ùˆ امثالهم. هر چیزی Ú©Ù‡ بخواهد « آزادی » را به رنگ Ùˆ روی خودش در آورد، آن چیز، خاصم بالÙطره ÛŒ آزادی Ù…ÛŒ باشد. « مهاتما گاندی » Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡ « هیچ راهی به سوی ØµÙ„Ø Ù†ÛŒØ³ØªØ› زیرا صلØØŒ خودش راه Ù…ÛŒ باشد. ». من Ù…ÛŒ اندیشم Ú©Ù‡ هیچ پیش شرطی نمی تونه آزادی را تضمین Ùˆ تامین Ùˆ نگاهبانی کند؛ آنهم در هر Ùرمی Ú©Ù‡ بخواهد به خودش، پیکر بگیره؛ زیرا « آزادی »، بالقوّه، « مجهوله » Ùˆ گوهر معمّایی وجود خود انسان نیز بدون شرط Ùˆ شروط Ù…ÛŒ باشه.
یک پرنده را Øتّا اگه بالهایش را نیز قیچی نکنن Ùˆ اونا در Ù‚Ùس، Ù…Øبوس کنن، هرگز نمی توان ادّعا کرد Ú©Ù‡ پرنده ای آزاد است Ùˆ Ù…ÛŒ تونه به هر گوشه ای از Ù‚Ùس Ú©Ù‡ بخواهد بال بگشاید. من زمانی آزاد هستم Ú©Ù‡ در هیچ Ù‚Ùسی Ù…Øکوم به زیستن Ùˆ ماندن نباشم تا بتونم با آزادی Ùˆ مسئولیّت Ùردی خودم به هر سویی Ú©Ù‡ دوست Ù…ÛŒ دارم Ùˆ آرزو Ù…ÛŒ کنم، بال پرواز گشایم یا Ùرود آیم Ùˆ لختی بیاسایم . دهه هاست Ú©Ù‡ بیشینه شمار تØصیل کرده گان Ùˆ مبارزین عرصه ÛŒ سیاست در ایرانزمین Ùقط در سمت Ùˆ سوی « Ù‚Ùس ساختن » برای مردم Ùˆ میهن بوده اند. بØØ« تک Ùˆ توک استثناها را Ù†Ú©Ù† Ú©Ù‡ چنان استثناهایی بسان ستاره ÛŒ سهیل در تاریخ کژبختیهای مردم ما درخشیده اند؛ ولی همگونه گان Ùˆ ØÙکّام تبهکار، آنها را قلع Ùˆ قمع کرده اند. از چنان استثناهایی Ùعلا بگذریم Ú©Ù‡ یاد از آنها نیز اگه ارزنی شعور داشته باشیم، بایست ما را شرمنده کنه Ú©Ù‡ اینقدر ذلیل Ùˆ Øقیر Øکومتگران الهی Ùˆ Ùقاهتی شده ایم. جدّی میگم. زیاد Øاشیه نروم. داشتم Ù…ÛŒ Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ آزادی در Ù‚Ùس، Ú†Ù‡ مصیبت هولناکیه. از Ù‚Ùس اسلامیّت Ùˆ مذاهب تاق Ùˆ جÙت بگیر تا ایدئولوژیهای وارداتی Ùˆ نظریّه های سوپر آکادمیکی Ùˆ علمی نما. در میان اینهمه تاجرهای رنگارنگ، هیچکس به ذهنش خطور نکرده Ú©Ù‡ ما بایستی هنر « آزاد زیستن Ùˆ آزاد اندیشی » را بیاموزیم Ùˆ Øقیقت منØصر به Ùرد « اصالت خود » را بزییم. هر کسی از ما، پرنده ای در Ù‚Ùس Ù…Øبوس عقیده Ùˆ مذهب Ùˆ ایدئولوژی Ùˆ نظریّه Ùˆ تز Ùˆ ادّعاها Ùˆ وعده Ùˆ وعیدهایش را Ù…ÛŒ خواهد. هیچکس در این باره نمی اندیشه Ú©Ù‡ وقتی اسلامیّت یا نمیدونم انواع Ùˆ اقسام « ایسمهای ماتیک سرخابی » یا Ùلان Ùˆ بیسار بخواهند پیش شرطی برای واقعیّت پذیری آزادی به Øساب آیند، آنگاه همه ÛŒ مدّعیان با بیرقهای خودشون همانا در ØÙÚ©Ù… « Ù‚Ùس » برای در بند Ùˆ Ù…Øبوس Ùˆ سر به نیست کردن آزادیهای Ùردی Ùˆ اجتماعی Ù…ÛŒ باشند. هر نوع ایمسی Ùˆ مذهب مطلقگرا Ùˆ نظریّه ÛŒ آکبند؛ ولو مروّجان Ùˆ مومنان Ùˆ مداÙعانشان، شبانه روز در بوق Ùˆ کرّنای « آزادی » بدمند، همه ضدّ « آزادی » هستند؛ زیرا « آزادی »، پرنسیپا ضدّ Ø´Ú©Ù„ Ùˆ قالب Ùˆ Ùرم متعیّنی هست Ùˆ تنها « گستره ÛŒ امکانهای مجهول Ùˆ Ùضای جابجاییها Ùˆ تنوّعهای رنگارنگ » Ù…ÛŒ باشه؛ نه قالبهای Øاضر Ùˆ آماده Ùˆ قیراطی از Ùراکائناتی اش بگیر تا زمینی ترینش.
تو، اگر میخواهی میزان Ùˆ ظرÙیّت مثلا اسلامیّت هارت Ùˆ پورتی را Ùˆ در اینجا Ùˆ اکنون وطن، واقعیّّت عینی Ùˆ ملموس Ùˆ Øاکم – اجرائی اش را برای « شکیبیدن آزادی Ùردی Ùˆ وجدان خویشآÙریده » برآورد Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ بسنجی، بیا همین Ù‡Ùته به جهانیان اعلان کنیم Ú©Ù‡ من Ùˆ تو در Ùلان روز؛ آنهم بعد از سالها دربدری Ùˆ Ù…Øکوم بودن در غربت اجباری بدون آنکه کوچکترین جرمی داشته یا آزاری به یه مورچه رسونده باشیم، بر آنیم Ú©Ù‡ به ایران مراجعت کنیم. اگه کسانی Ú©Ù‡ شبانه روز دارند از آن سÙّاکان Ùˆ سÙله گان بی لیاقت Ùˆ Ùرّ Ùقاهتی Ùˆ آن اسلامیّت شمشیر اقتلویی، دÙاعیّات اØمقانه Ùˆ مغرضانه Ù…ÛŒ کنن، توانستند ثابت بکنند Ú©Ù‡ Øکومت Ùقاهتی Ùˆ اسلامیّت گیوتینی در همان Ùرودگاه، مرا Ùˆ تو را دستگیر Ùˆ آزار Ùˆ به چار میخ نکشند، پس بدان Ùˆ مطمئن شو Ú©Ù‡ « شعارهای دهن Ù¾Ùر Ú©Ù† آنها »، شعار نیست؛ بلکه Øقیقت داره Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گوین مثلا اسلامیّت شمشیر اقتلویی نیز Ù…ÛŒ تواند دگراندیشان Ùˆ Øتّا رادیکالترین سنجشگران خود را برتابد Ùˆ نه تنها Øقوق Ùردی Ùˆ اجتماعی آنها را غارت نمی کند؛ بلکه آنقدر « مسلمانان مصطÙایی »، اÙرادی با شعور Ùˆ Ùهمیده هستند Ú©Ù‡ نمی گذارند Øتّا یه تار مو نیز از سر مخالÙان خودشون کاسته بشه؛ Ú†Ù‡ رسد به اینکه جان Ùˆ هستی Ùˆ نیستی Ùˆ آبا Ùˆ اجداد آنها Ùدای شمشیر الهی شود!. این Ú¯ÙˆÛŒ Ùˆ این میدون امیر نازنین!. به قول آخوندا: « بسم الله! بÙرما ». نه امیر جان!. Ùریب نخوریم. اگه چنین چیزی اتّÙاق بیÙته Ú©Ù‡ ناممکن بودنش با توجّه به وضعیّت سی سال رÙتار Ùˆ Ú¯Ùتار مدّعیان مثلا اپوزیسیون!ØŒ همچون خورشید تابان، معلوم Ùˆ روشنه، من به تو قول شر٠می دهم Ú©Ù‡ از همین جایی Ú©Ù‡ هستم تا اونجایی Ú©Ù‡ تو هستی، لخت Ùˆ عور، ورجه ورجه کنان بدوم Ùˆ هورا بکشم Ú©Ù‡ بالاخره اسلامیّت شمشیر اقتلویی، پس از هزار Ùˆ چهارصد سال خونریزیها Ùˆ Ú©Ùشت Ùˆ کشتارها Ùˆ غارتگریها Ùˆ ترورهای ÙˆØشتناک Ùˆ توصی٠ناپذیر، سرانجام از آن بدویّت توØØ´ÛŒ اش به در آمد Ùˆ پوست اندازی Ùˆ شمشیرش را ذوب Ùˆ معدوم کرد. البته چنین خوشخیالیهایی را در قصّه های Ùانتزی نیز نمی توان متصوّر شد؛ Ú†Ù‡ رسد واقعیّت باهمزیستی. اسلامیّت Ùˆ بدیلهای ایدئولوژیکی آن، زمانی « آزادی Ùˆ وجدان Ùردی » دیگران را ارج خواهند گذاشت Ùˆ با Øرمت از دیگران، یاد خواهند کرد Ùˆ در کنارشان خواهند زیست Ú©Ù‡ هیچگاه، خودشان را مرکز Ùˆ Ù…Øور Ùˆ Øکومت Ùˆ عقل کلّ Ùˆ تنها صراط Ùˆ پیش شرط Ùˆ Øقیقت Ù…Øض نصّی Ùˆ خوشزیستی جنّت مکانی Ùˆ امثال این Ùروزه هایی Ú©Ù‡ « Ù…Øصول آزادی » Ù…ÛŒ باشند، هرگز Ùˆ هرگز ندانند Ùˆ شعارش را نیز عربده Ú©Ø´ÛŒ نکنند.
دریغا Ú©Ù‡ کثیری از ایرانیان برغم داشتن تجربه های بسیار دلخراش Ùˆ خونین Ùˆ ÙˆØشتناک، همچنان خودشون را با این نامهای دلخوشکنکی Ùریب Ù…ÛŒ دهند Ùˆ با کمال میل Ù…ÛŒ گذارند Ùˆ اجازه Ù…ÛŒ دهند Ú©Ù‡ Øکومتگران ستمگر Ùˆ خونریز Ùˆ همچنین مدّعیان قدرت طلب بیایند Ùˆ آنها را به Ú©Ù…Ú© این خودÙریبیها در Ù‚Ùسهای رنگارنگ با برچسبهای دهن Ù¾Ùر کن، Ù…Øبوس Ùˆ اسیر کنند. درد Ùˆ پرسش کلیدی اینجاست Ú©Ù‡ ما نمی خواهیم در برابر تمام موانع Ùˆ سدها Ùˆ خاصمان « آزادی Ùˆ وجدان خویشآÙریده ÛŒ Ùردی »، مرز بندیهای Ùکری داشته باشیم؛ زیرا مناÙع Ùˆ سوائق جاه طلبی Ùˆ قدرتپرستی Ùˆ همگونه خواه Ùˆ کوتوله مغزی را بر هر گونه آزادیی Ú©Ù‡ به زایش Ùˆ پرورش « نامتعارÙها Ùˆ شخصیّتها Ùˆ Ùردیّتها » بیانجامد، Ø§Ø±Ø¬Ø Ù…ÛŒ دهیم. ما هنوز نمی خواهیم بپذیریم Ú©Ù‡ اسلامیّت، ضدّ آزادیست. انواع Ùˆ اقسام ایسمها Ùˆ مذاهب رهائیبخش نیز٠ضدّ آزادی هستند از خراÙاتی اش گرÙته تا سوپر علمی Ùˆ آکادمیکی اش، همه بدون استثناء تا جایی Ú©Ù‡ رنگ Ùˆ Ùˆ روی « توتالیتری Ùˆ تمامیّتی » دارند از خاصمان Ùˆ Ù…ØÙˆ کننده گان هر نوع آزادی Ùردی Ùˆ وجدانی Ù…ÛŒ باشند. در وجود تک، تک آن مدّعیانی Ú©Ù‡ برای « آزادی Ùˆ وجدان Ùردی انسانها »، پیش شرطهای Ùریبنده Ù…ÛŒ گذارند، چهره ای Ùˆ باریگادی Ùˆ Ù†Øله ای Ùˆ نشانه ای Ùˆ Ø·ÛŒÙÛŒ از خاصمان بالقوّه ÛŒ « آزادی » را Ù…ÛŒ توان با تیز بینی Ùˆ ذکاوت، تمییز Ùˆ تشخیص داد.
کثیری از ما نمی خواهیم بر « Ùردیّتهای نامتعار٠»، Ø¢Ùرینها بگوییم؛ در نتیجه به دنبال قالبهای همگونه ساز Ù…ÛŒ گردیم. ما خشتمال قالبگرا هستیم Ùˆ تمام همّ Ùˆ غمّ خود را در این Ù…ÛŒ دانیم Ú©Ù‡ «خاک وجود » دیگران را آجری Ùˆ خشتی برای « Ù‚Ùس آزادی » دیگران کنیم. آنانی Ú©Ù‡ Ùریب « نامهای Ù¾Ùر دبدبه Ùˆ کبکه ÛŒ مختل٠» را راهی به سوی آزادیهای Ùردی Ùˆ وجدانی Ù…ÛŒ دانند، خبر ندارند Ú©Ù‡ به Ú†Ù‡ دامهایی Ùرو خواهند اÙتاد. Øکایت تک بیتیست Ú©Ù‡ « صائب تبریزی » Ú†Ù‡ نیکو سروده:
دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج
شاخه را، مرغ Ú†Ù‡ داند Ú©Ù‡ Ù‚Ùس خواهد شد.
خوبترین خوبان ما تا امروز در باره ÛŒ هر چیزی سخن Ú¯Ùته اند Ùˆ خروارها کاغذ را سیاه کرده اند Ùˆ هزاران هزار ساعت، از طریق رادیوها Ùˆ تلویزیونها Ùˆ پالتاکها Ùˆ تلÙنها Ùˆ امثالهم، هوا را آلوده کرده اند؛ ولی هیچگاه، مسئله ÛŒ « آزادیهای Ùˆ وجدان Ùردی انسانها » را Ù…Øور بØثها Ùˆ کشمکشهای خود نگذاشته اند Ùˆ دهها سال است Ú©Ù‡ به دنبال زرق Ùˆ برق کردن انواع Ùˆ اقسام تزها Ùˆ نظریّه ها Ùˆ مذهبها Ùˆ ایدئولوژیها بوده اند. هر چیزی Ú©Ù‡ بخواهد پیش شرطی برای آزادی به Øساب آید، آن چیز بی گمان، ایدئولوژی Ù…ÛŒ باشه Ùˆ اسارتگاه؛ ولو برای استتار کردن ایدئولوژی نبودنش به صدها دائرة المعار٠توجیهی استناد شود. Øقیقت عریان Ùˆ تلخ زندگی در جهان ماتریالیستی این است Ú©Ù‡ واقعیّتها Ùˆ موقعیّتهای گیتایی Ùˆ کیهانی از رویاهای پریشیده ÛŒ « مجهولی بی نام » Øکایت Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ در گوشه Ùˆ کنار کائنات، رخ Ù…ÛŒ دهند بدون آنکه رخدادها به سوی مقصدی یا اتراقگاهی یا ایستگاهی Ùراسوی کائنات یا « سرای دیگر » یا نقطه ای در انتهای تاریخ، روان باشند. ایمان خشک Ùˆ خارا سنگی داشتن به شخصواره Ú¯ÛŒ خالقی یا قدرتی مرموز در طبیعت پیرامون خود Ùˆ سپس تئولوژیکی برانداز Ùˆ بررسی کردن رویدادهای گیتایی Ùˆ کیهانی Ùˆ اجتماعی باعث شده است Ú©Ù‡ در کثیری از کشورهای مشرق زمینی، « Ùردیّتهای نامتعار٠و شخصیّتهای مستقل اندیش Ùˆ تکواره های قائم به ذات » در هر Ú©ÙˆÛŒ Ùˆ برزنی، ملعون Ùˆ منÙور Ùˆ تØقیر Ùˆ دست آخر، سر به نیست شوند تا استمرار Ùˆ دوام Øکومتهای همگونه خواه Ùˆ امّتگرا Ùˆ توده ای تضمین شود.
ذهنیّت اسلامی، هر رویدادی را در کائنات Ùˆ گیتی از پیامدهای « مشیّت الهی Ùˆ قضا Ùˆ قدر » Ù…ÛŒ داند. در چارچوب چنین اعتقاداتی هرگز نمی توان « معنایی برای راسیونال رÙتار کردن Ùˆ هماندیشی Ùˆ اتّخاذ تصمیمهای کلیدی از بهر کشور داری » پیدا کرد. هم از این روست Ú©Ù‡ « Ù…Ùنجی Ùˆ Ù…Øلّل مسائل » بایستی از Ùراسوی کائنات یا از اعماق چاهی در ناکجا آباد جمکران به در آید Ùˆ یک تنه با کوه مشکلات در بیÙتد. اینگونه است Ú©Ù‡ Ùلج شدن نیروی رایزنی Ùˆ همÙکری Ùˆ همازمایی Ùرد، Ùرد انسانهای یک سرزمین از پیامدهای « هیچ شماری خویشتن Ùˆ تسلیم Ù…Øض شدن به سرنوشت قهّار Ùˆ Øاکم » Ù…ÛŒ باشد Ùˆ تا زمانی Ú©Ù‡ انرژی چنین اعتقادی در خون رگهای انسانها جاری Ùˆ Ùعّال Ù…ÛŒ باشد، هیچ کاری را نمی توان پیش برد. Ù…Øکوم بودن در غÙÙ„ Ùˆ زنجیر جبریّتهای قضا Ùˆ قدری Ùˆ همچنین اعتقاد راسخ داشتن به سرنوشت، به معنای امکانهایی در واقعیّتهای « اینجا Ùˆ اکنون » نیست؛ بلکه به معنای وعده Ùˆ وعیدهای طلایی دادن به انسانها در « سرای دیگر » یا آینده ای بسیار بسیار دور Ùˆ پرت اÙتاده Ù…ÛŒ باشد. به همین سبب، مردم معتقد در جوامع اسلامی در باره ÛŒ چند – Ùˆ – چون ریشه های اعتقادات Ùˆ مذاهب Ùˆ سنّتها Ùˆ آداب Ùˆ اØادیث Ùˆ غیره، هرگز نمی اندیشند Ùˆ پرس – Ùˆ – جو Ùˆ Ø´Ú© Ùˆ سنجشگری نیز نمی کنند تا بتونند از این راه به راز Ùلاکتها Ùˆ مصیبتها Ùˆ بدبختیها Ùˆ سیه روزیهای خوشون Ù¾ÛŒ ببرند Ùˆ در صدد چاره بر آیند؛ بلکه خود را تسلیم نشئه Ú¯ÛŒ اعتقادات Ù…ÛŒ کنند تا از خندق Ùقر Ùˆ Ùلاکت Ùکری Ú©Ù‡ به آن درغلتیده اند در ظاهر گریخته باشند.
در جوامعی Ú©Ù‡ ذهنیّت اسلامی بر آنها غالب Ùˆ چیره ÛŒ تØکّمی Ù…ÛŒ باشد، سخن Ú¯Ùتن از الهیات، بØØ« تÙکّر Ùˆ ایده زایی Ùˆ ÙلسÙیدن نیست؛ زیرا در چنین جوامعی Ùقط « Ùقیه Ùˆ مجتهد Ùˆ قائد اعظم Ùˆ مرجع تقلید Ùˆ آخوند » است Ú©Ù‡ در مسائل اجتماعی Ùˆ Ùردی Ùˆ امّتی، نقشهای کلیدی / روضه ای / خطبه ای ایÙا Ù…ÛŒ کنند. یک Ùقیه یا مجتهد یا مرجع تقلید، شخصی Ù…ÛŒ باشه Ú©Ù‡ در باره ÛŒ « چیستی خدا Ùˆ دین »، هیچگاه Ùˆ هرگز لام تا کام سخنی نمی گوید؛ بلکه در باره ÛŒ « خدا Ùˆ دین » Ùˆ در ایران ما « الله Ùˆ اسلامیّت » به نام Øقیقت ازلی – ابدی Ùˆ هرگز جای چون Ùˆ چرا نداشتن Ùقط قنطور نویسیهای خرواری Ù…ÛŒ کند Ùˆ در تمام قنطور نویسیهای خروار خرواری نمی توان هرگز ردّ پای یک پرسش را یاÙت. Ùقط تا دلت بخواهد، جواب Ùˆ جواب Ùˆ جواب Ùˆ جواب؛ آنهم به پرسشهایی Ú©Ù‡ هرگز Ø·Ø±Ø Ù†Ø´Ø¯Ù‡ اند!. برای همین نیز هست Ú©Ù‡ در جوامع اسلامی از « تÙسیر Ùˆ تÙسیر Ùˆ تÙسیر Ùˆ تÙسیر Ùˆ تÙسیر » سخن Ù…ÛŒ رود. از تÙکّر Ùˆ ایده Ø¢Ùرینی Ùˆ بدعت Ùˆ نو اندیشی Ùˆ نو زایی، هرگز کوچکترین نشان مورچه سان نیز نیست Ú©Ù‡ نیست. تÙکّر Ùˆ ÙلسÙیدن در جوامع اسلامی Ùˆ زیر تیغ اراده ÛŒ توتالیتر خواه خلÙای Øاکم، با تمام امکانها Ùˆ ابزارهای نظری Ùˆ Ùیزیکی به هر Ùرمی Ú©Ù‡ بخواهد آشکار شود، با خشونتی توصی٠ناپذیر، قلع Ùˆ قمع Ù…ÛŒ شود. آنانی Ú©Ù‡ به توهمّات مالیخولیایی دچار هستند Ùˆ از مثلا « ÙلسÙÙ‡ ÛŒ اسلامی!ØŸ » سخن Ù…ÛŒ گویند، پیداست Ú©Ù‡ نه، « ÙلسÙیدن » را Ù…ÛŒ شناسند نه کوچکترین شناختی از اسلامیّت دارند. تÙکّر ÙلسÙی، هرگز بر هیچ « دگمهای ازلی / ابدی » تÙسیر سازی نمی کند؛ بلکه « پرنسیپها Ùˆ اصلها » را از نو، در دامنه های بدیع Ùˆ دیگرسان، « باز اندیشی Ùˆ گسترده اندیشی Ùˆ تلطی٠اندیشی » Ù…ÛŒ کند بدون آنکه به روند اندیشیدنها، اتکیت Øقیقتهای ازلی / ابدی Ùˆ نصوص بدون لم Ùˆ بمّ بچسباند.
Øکومتهای استبدادی Ùˆ الهی Ùˆ Ùقاهتی Ùˆ امثال اینها زمانی از ایرانزمین، Ù…ØÙˆ Ùˆ ناپدید خواهند شد Ú©Ù‡ تلاش برای « آزادی Ùˆ ÙلسÙیدن Ùˆ ایده Ø¢Ùرینی » با جان Ùˆ دل از سوی تمام نیروهای میهندوست Ùˆ « آزاد منش » با دلیری، پشتیبانی Ùˆ پخش Ùˆ گسترده شود. تا چنین کاری در واقعیّتهای دم دست، صورت به خود نگیره، ولایت Ùقاهتی، دوامش بر Øلقوم مردم ایران Ùˆ Ùعّال مایشاء بودن گیوتین اقتلوئی اش مستدام خواهد بود Ùˆ دیر نیست آن روزی Ú©Ù‡ شاهد « شمع آجین کردن انسانها Ùˆ قطع کردن اعضاء بدن Ùˆ انداختن تکه های وجودشان در دیگهای مذاب Ùˆ همچنین دو شقّه کردن انسانها در ملاء عام Ùˆ ریختن روغن گداخته در Øلق متهمّان Ùˆ سوزاندن اعضای بدنشان Ùˆ پوست کندن Ùˆ بر سر دروازه ÛŒ شهر، آویزان کردن Ùˆ کلاه کاغذی بر سر گذاشتن Ùˆ سوار الاغ سیاه Ùˆ سÙید کردن Ùˆ در پوست خیگ چپاندن Ùˆ شیره ریختن بر سر Ùˆ پیکرشان Ùˆ سپس در زیر Ø¢Ùتاب سوزان گذاشتن از برنامه های رسمی Ùˆ تماشایی « Øکومت عدل الهی » در سرزمین جمشید جم Ùˆ سیمرغ گسترده پر » خواهیم بود Ùˆ خوبترین خوبان ما نیز مثل شصت سال گذشته ÛŒ پر اÙتخار Ùˆ مملوّ از متابعتهای مدرنیستی Ùˆ مقلّدی خود، به مشق نویسیهای خودشان در باره ÛŒ « سکولاریسم Ùˆ آته ایسم Ùˆ جامعه مدنی Ùˆ مدرنیته Ùˆ پست مدرنیسم Ùˆ قالَ این Ùیلسو٠و قالَ آن متÙکّر Ùˆ قالَ این پژوهشگر باختر زمینی » با جان Ùˆ دل، سعی بلیغ آکادمیکی / علمی / رزمی خواهند کرد. تا آناتی دیگر Ùˆ لختی درنگ بر این روزگار معمّایی ایرانی، دلت خوش باد امیر عزیز!. » ///