آسیمه گوییهای زبانسوخته / آریابرزن زاگرسی

زمزمه هایی برای امیر سپهر » ( 1 )
بدان Ú©Ù‡ هیچ سقوطی، هولناکتر Ùˆ ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ بارتر از ÙØ±Ùˆ غلتیدن در « دام موکّلان الاهان Ùˆ خدایان مطلق خواه » نیست Ú©Ù‡ نیست؛ زیرا ایمان ماسیده داشتن به چنان الاهانی Ù…ÛŒ تواند مومنان را به زورگویی Ùˆ ترور Ùˆ ارعاب Ùˆ ارهاب Ùˆ ستمگری در ØÙ‚Ù‘ همنوعان Ùˆ دگر اندیشان، ترغیب Ùˆ مجبور کند.
تاریخ نگارش: هشتم ماه ژانویه سال 2008 میلادی
آسیمه گوییهای زبانسوخته
« زمزمه هایی برای امیر سپهر » ( 1 )
Ùلات Ù†ÙØ±ÛŒÙ† شده گان )- « آزادی Ùˆ میهندوستی در چنگال مخو٠ذهنیّت همگونه گان / کولکتیو [= Collective ] »:
« طالب آملی » می سراید:
صد آرزوی شهیدم، به سینه Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ است ...... اگر غلط نکنم، دشت کربلا اینجاست
ز خاک میکده، بوی نشاط می شنوم ...... که صیقلی که بَرَد زنگ غم ز ما، اینجاست
در Ø¢! به Ú©Ùلبه ÛŒ من، ای Ú©Ù‡ آشنا روئی ...... میار عذر Ú©Ù‡ درد تو را، دوا اینجاست
قدم به دیده ی من نه، گر آشنای دلی ...... غریبخانه ی یاران آشنا اینجاست
...... امیر عزیز!ØŒ تاریخ یکصد سال اخیر ما، تاریخ « ÙØ¬Ø§ÛŒØ¹ Ùˆ Ùلاکتهایی » Ù…ÛŒ باشند Ú©Ù‡ از « ذهنیّت همگونه خواهان »، ریشه Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ Ùˆ Ø¢ÙØª زهر آگین خود را به مویرگها Ùˆ شریانهای ØÛŒØ§ØªÛŒ مردم سراسر اجتماع ایرانزمین، تزریق کرده است. ÙØ±Ùˆ مانده گان در باتلاق ذهنیّت کلکتیوی، شناخت Ùˆ دانش ریشه ای Ùˆ عمیق از پیوندهای درهمگداخته ÛŒ مسائل Ùˆ مناسبات Ø§ÙØ±Ø§Ø¯ اجتماع ندارند؛ زیرا در قالبها Ùˆ کلیشه ها Ùˆ چارچوبهای مذهبی Ùˆ ایدئولوژیکی Ùˆ عقیدتی Ùˆ مرام Ùˆ مسلکی Ùˆ نظریّه ای، پیشاپیش، میخکوب Ùˆ به زنجیر کشیده شده اند. ذهنیّت کلکتیوی، گردآمدی از « ÙØ±Ø¯ÛŒÙ‘تهای نامتعار٠» نیست Ùˆ هرگز چنان « ذهنیّتهای تکرو Ùˆ مستقل اندیش » را نیز بر نمی تابد. ذهنیّت کلکتیوی، Ù…ØØµÙˆÙ„ مشترک « Ú©Ù… مایه گان همعقیده » Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ Ø´ÛŒÙØªÙ‡ Ùˆ دلباخته ÛŒ مذهبی / ایدئولوژی / نظریّه ای / تزی Ùˆ امثالهم Ù…ÛŒ شوند Ùˆ سپس موضوعی Ùˆ مسئله ای را در سمت Ùˆ سوی چنان « ایمان کور » در گستره ÛŒ اÙکار عمومی میهنی Ùˆ جهانی، « عَلَم » Ù…ÛŒ کنند Ùˆ شبانه روز در باره اش، « قنطور نویسیهای بی Ùکر Ùˆ ایده » Ù…ÛŒ کنند.
نگاهی ساده Ùˆ گذرا به تمام آن موضوعهایی Ú©Ù‡ در طول سه دهه ÛŒ اخیر، « Ø¨ØØ« داغ Ùˆ رایج روز » بوده است Ùˆ همچنان Ú©Ú˜ دار Ùˆ مریز، « Ø¨ØØ« داغ داغ » Ù…ÛŒ باشند، اثبات Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ بیشینه شمار ما ایرانیان مدّعو ( = خوبترین خوبان میهن لت Ùˆ پار شده ) هنوز Ú©Ù‡ هنوز است، هیچ « تصوّر Ø´Ùّا٠و گویا Ùˆ ملموسی از آزادیهای ÙØ±Ø¯ÛŒ Ùˆ اجتماعی » نداریم؛ برغم آنکه تمام انرژی Ùˆ سوختمایه ÛŒ ÙØ±ÛŒØ§Ø¯Ù‡Ø§ Ùˆ دار Ùˆ ندار Ùˆ قلمسوزیها Ùˆ کشمکشهای خودمان را با ØÙکّام جور واجور بر ØÙˆÙ„ Ùˆ ØÙˆØ´ چنان « توهّماتی » تا همین ثانیه های گذرا به هدر داده ایم. ذهنیّت کلکتیوی، یک بار، بیرق اسلامیّت را برمی Ø§ÙØ±Ø§Ø²Ø¯ØŒ - ØØ§Ù„ از جنبه های مضØÚ© Ùˆ شارلاتانی Ùˆ راستین نما Ùˆ Ùلان Ùˆ بیسارش نیز بگذریم Ú©Ù‡ قوز بالا قوز Ù…ÛŒ باشند -. یک بار، بیرق مارکسیسم را تکان Ù…ÛŒ دهد. یک بار، بیرق جامعه ÛŒ مدنی! را Ù…ÛŒ آراید. یک بار، بیرق، مدرنیته Ùˆ ØÙ‚وق بشر را رنگ Ùˆ تاب Ù…ÛŒ دهد. یک بار، بیرق پست مدرنیسم Ùˆ سوسیالیسم را گز Ùˆ متر Ù…ÛŒ کند. یک بار، Ù„ØØ§Ù کهنه ÛŒ جمهوریّت Ùˆ لائیک Ùˆ سکولار بودن را وصله تاب Ù…ÛŒ دهد. یک روز دیگر نیز پرچم جگر زلیخائی « سکولاریزم نو! با گارد آهنین! » را رژه Ù…ÛŒ دهد. خنده دار بودن قضیه، زمانی آشکار Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ تمام این « پرچمهای عَلَم Ùˆ Ú©ÙØªÙ„ÛŒ » در کوره ÛŒ سخت Ùˆ شکننده ÛŒ « واقعیّتهای مجهول زندگی Ùˆ عریانی سردسیری Ùˆ غاÙلگیر کننده ÛŒ آنها » در یک چشم بر هم زدن از پا در Ù…ÛŒ آیند Ùˆ Ù…ØÙˆ Ù…ÛŒ شوند.
ذهنیّت کلکتیوی، پیوسته در Ù¾ÛŒ آنست Ú©Ù‡ چیزهایی را از « زندگی Ùˆ جهان »، ØØ°Ù Ùˆ سر به نیست کند. هیچکس از « آزادی » سخن نمی گوید. هیچکس نمی خواهد بداند Ùˆ دریابد Ú©Ù‡ « آزادی » هرگز تØÙÙ‡ ÛŒ ØÚ©ÙˆÙ…تها Ùˆ قدرتپرستان نبوده Ùˆ نیست Ùˆ هیچگاه نیز نخواهد بود. « آزادی »، Ù…ØØµÙˆÙ„ درخشیدن « ستاره گان ÙØ±Ø¯ÛŒÙ‘تهای مستقل اندیش » Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ « راه شیری آزاد زیستی Ùˆ آزاد Ùکری » را تنها Ù…ÛŒ توانند با Ø§ÙØ´Ø§Ù†Ø¯Ù† Ùˆ ÙØ±Ø§ گستردن اÙکار Ùˆ ایده ها Ùˆ تجربیات خودشان در کلامهای ÙØ±Ø¯ÛŒ Ø¨ÛŒØ§ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ø› نه با ذوب شدن Ùˆ رنگ عقیده Ùˆ مذهب Ùˆ ایدئولوژی Ùˆ مرام Ùˆ مسلک جمعی به خود Ú¯Ø±ÙØªÙ†. امیر خوبم!ØŒ نیاز Ùˆ ØØ³Ø±Øª بشر از کهنترین ایّام تا همین امروز برای « آزاد زیستن Ùˆ آزاد اندیشیدن » Ù…ÛŒ باشد؛ زیرا در آزادی Ù…ÛŒ توان از هر خدایی Ùˆ الهی Ùˆ مذهبی Ùˆ ایدئولوژی Ùˆ نظریّه ای Ùˆ دولتی Ùˆ امثالهم گسست Ùˆ کرانه ها Ùˆ اÙقهای دیگر سان Ùˆ بدیع را جست - Ùˆ - جو Ùˆ تجربه کرد؛ بدون آنکه اجتماع انسانها Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…تها، ÙØ±Ø¯ انسان را در پروسه ÛŒ گسستنها Ùˆ گرایشهایش، Ù…ØÚ©ÙˆÙ… Ùˆ مطرود Ùˆ ملعون Ùˆ مجبور کنند Ùˆ همچنین « ØÙ‚وق ÙØ±Ø¯ÛŒ Ùˆ اجتماعی اش » را به غارت ببرند. من در آزادیست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توانم سکولار باشم. Ù…Ù„ØØ¯ باشم. مومن باشم. خداپرست باشم. خدا گریز باشم. عصیانگر باشم Ùˆ معترض. دادخواه باشم Ùˆ دادگزار. آته ایست باشم. شکّاک باشم. مدرن باشم. مرتجع باشم یا Ù…Ø³Ø§ÙØ±ÛŒ کنجکاو Ùˆ جوینده در Ú©ÙˆÚ†Ù‡ پس Ú©ÙˆÚ†Ù‡ های Ø´Ú¯ÙØª انگیز تجربیّات بشری از موزه ای به موزه ÛŒ دیگر در گشت Ùˆ گذار باشم Ùˆ بدانسان بزییم Ùˆ Ø±ÙØªØ§Ø± کنم Ú©Ù‡ دوست Ù…ÛŒ دارم Ùˆ Ù…ÛŒ پسندم Ùˆ آرزو Ù…ÛŒ کنم.
ما هنوز به « شاهپایه بودن ضرورت آزادی Ùˆ وجدان Ø®ÙˆÛŒØ´Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ » Ù¾ÛŒ نبرده ایم تا دریابیم Ú©Ù‡ تصویر هولناک Ùˆ ÙˆØØ´Øª اÙÚ©Ù† « الله » از ویران کننده ترین موانع « پدیدار شدن آزادیها » در میهنمان Ù…ÛŒ باشد. به جای آنکه بیاییم رادمنشانه با چنین تصویری، کاملا عریان Ùˆ Ø´ÙÙ‘Ø§ÙØŒ مرز بندی Ùکری Ùˆ Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒ کنیم، آمده ایم شبانه روز در دیگ مذاب رنگ Ùˆ روغن « خود ÙØ±ÛŒØ¨ÛŒ »، خودمان را آغشته تر Ùˆ آغشته تر Ù…ÛŒ کنیم. اگر Ø·ÛŒÙ ØªØØµÛŒÙ„ کرده گان ایرانی در این جهان پهناور، هنری داشته باشند، بی Ø´Ú© همانا « هنر خود ÙØ±ÛŒØ¨ÛŒ اعجاب انگیز » Ù…ÛŒ باشد؛ Ùˆ گر نه چگونه ممکن بود ایرانزمین در « اسارت ØªÙˆÙ‘ØØ´ÛŒ Ùقها » بماند Ùˆ مردم ایران، Ù…ØÚ©ÙˆÙ… Ùˆ ذلیل « ذهنیّت کولکتیوی »؟. چگونه؟. ما هنوز هیچ « ارزش Ùˆ Ø§ØØªØ±Ø§Ù…ÛŒ » برای « آزادی Ùˆ وجدان Ø®ÙˆÛŒØ´Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ » قائل نیستیم Ùˆ ØØ³Ø±Øª آن را نیز نداریم؛ بلکه Ùقط در Ùکر تبلیغات برای « دوام غلظت ذهنیّت کلکتیوی » هستیم، ØØ§Ù„ به هر نام Ù¾ÙØ± طمطراق Ùˆ با دبدبه Ùˆ کبکبه ای Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهد باشد.
« خیر Ùˆ شرّ » را به سختی Ù…ÛŒ توان از یکدیگر تÙکیک کرد Ùˆ باز شناخت؛ زیرا هر دو، در تار – Ùˆ – پود آدمی، سرشته Ù…ÛŒ باشند؛ طوری Ú©Ù‡ هیچ ØÚ©Ù… اخلاقی Ùˆ امریّه ÛŒ الهی نیز نمی تواند، ماهیّت آنها را روشن Ùˆ آشکار Ùˆ از یکدیگر تÙکیک Ùˆ Ù…Ù†ÙØµÙ„ کند. انسانها هیچگاه نخواهند توانست، « ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ خیر Ùˆ شرّ » بزییند؛ بلکه همواره مابین « خیر Ùˆ شرÙÙ‘ » در نوسان Ù…ÛŒ باشند. شدّت Ùˆ کاهش هر کدام از آنها نیز در مناسبات انسانها با یکدیگر به میزان Ø§ÙØ³Ø§Ø± گسیخته Ú¯ÛŒ سوائق تک، تک انسانها، منوط Ùˆ مشروط Ù…ÛŒ باشند. آیا باید برای چیره شدن بر « خیر Ùˆ شرّ »، در Ùکر Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ جهانزیستی دیگر Ùˆ انسانهای دیگری بود؟. یا شاید هم در Ùکر خدایان Ùˆ الاهان دیگرسان؟. یا شاید هم در Ùکر هیچ کدام؟. در جهانی Ú©Ù‡ « خیر Ùˆ شرّ » به یکدیگر آمیخته باشند، Ù…ÛŒ توان کثیری میلیونی از انسانها را دید Ùˆ شناخت Ú©Ù‡ ØØ§Ø¶Ø±Ù†Ø¯ برای پول اندوزی Ùˆ جاه طلبی Ùˆ قدرتپرستی، جان Ùˆ زندگی دیگر انسانها را قربانی کنند Ùˆ بیازارند. چنان انسانهایی را Ù…ÛŒ توان در هر رده Ùˆ طبقه Ùˆ مقام Ùˆ موقعیّتی Ú©Ø´Ù Ùˆ شناسایی کرد از پزشک Ùˆ پلیس Ùˆ قاضی Ùˆ آخوند Ùˆ Ùقیه Ùˆ سیاستمدارش Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ تا استاد Ùˆ معلّم Ùˆ نویسنده Ùˆ شاعر Ùˆ مبارز سیاسی Ùˆ پژوهشگر Ùˆ غیره Ùˆ ذالک.
امیر جان!ØŒ بدان هر انسانی Ú©Ù‡ « آدمیگری » را در خودش کش٠کند Ùˆ آن را بپروراند Ùˆ میوه های شیرینش را رایگان به دیگران ببخشاید، هم او، « سیّاره ایست نامتعار٠» Ú©Ù‡ بایستی « کتاب آنچه را بالذّات خودش هست »، بازگشاید Ùˆ برای دیگران بخواند. بدان Ùˆ یقین داشته باش Ú©Ù‡ هیچ کتابی، ارزش نوشتن Ùˆ خواندن آن کتابی را ندارد Ú©Ù‡ تو، در « Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯ بودن خودت » هستی Ùˆ Ù…ÛŒ توانی چگونه بودنت را به کلام ÙØ±Ø¯ÛŒ در آوری. هیچ کتابی، زندگی Ùˆ هستی تو را بدانسان Ú©Ù‡ آرزو Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ باشی Ùˆ زندگی کنی، نخواهد توانست واتاب دهد Ùˆ بیان کند. کتاب تو، مجموعه ÛŒ آن جهانخانه ایست Ú©Ù‡ « تو » را Ù…ÛŒ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ Ùˆ Ù…ÛŒ پروراند Ùˆ در بر Ù…ÛŒ گیرد. از این رو، هیچکس نمی تواند آن کتابی را بنویسد Ú©Ù‡ تمام ÙØµÙ„هایش از امیدها Ùˆ هراسها Ùˆ شادکامیها Ùˆ سرخورده گیها Ùˆ Ùلاکتها Ùˆ غمها Ùˆ شادیها Ùˆ ØØ³Ø±ØªÙ‡Ø§ Ùˆ دردها Ùˆ آرزوها Ùˆ انتطارات تو سخن Ù…ÛŒ گوید. تو، تا Ù…ÛŒ توانی Ùˆ Ù†ÙØ³ در بدن داری، کتاب زندگی نامتعار٠خودت را بنویس. کتابی Ú©Ù‡ مرا Ùˆ دیگران را طوری بیانگیزاند Ú©Ù‡ در « نامتعار٠بودن خویش »، آدمیگری یکدیگر را کش٠کنیم Ùˆ پاس بداریم Ùˆ ارج نهیم.
دریغا Ú©Ù‡ چراغ رادمنشی Ùˆ بهمنشی خاموش شده است. بازرگانی Ø´Ø±Ø§ÙØªÙ…ندانه نیز به جهان Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ها تبعید شده است. هر کسی در Ùکر آن است Ú©Ù‡ در کوتاهترین ÙØ§ØµÙ„Ù‡ ÛŒ زمانی به باد آورده ترین ثروتهای قارونی Ùˆ گنجهای سلیمانی Ùˆ خزائن ÙØ±Ø§Ø¹Ù†Ù‡ ای دست یابد Ùˆ برای رسیدن به خردلی از چنان ثروتها ØØ§Ø¶Ø± است هر Ø±ÙØªØ§Ø±ÛŒ Ùˆ Ú¯ÙØªØ§Ø±ÛŒ Ùˆ کرداری را Ú©Ù‡ به صدها نقاب ریاکاری Ùˆ مزوّری Ùˆ ØÙ‚ارتی آلوده باشد، با جان Ùˆ دل، استقبال کند Ùˆ امکانی ØØ³Ø§Ø¨ÛŒ بشمارد. این گونه است Ú©Ù‡ ÙØ±ÙˆØ²Ù‡ های پیدایشی Ùˆ زایشی ÙØ±Ø¯ÛŒÙ‘ـت انسانها Ùˆ شیرازه ÛŒ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ملّی Ùˆ جهانی در چنان مناسباتی از هم Ù…ÛŒ پاشند Ùˆ جای خود را به « آداب معامله گری Ùˆ بده بستانی Ùˆ بساز Ùˆ Ø¨ÙØ±ÙˆØ´ÛŒ Ùˆ ساخت Ùˆ پاخت Ú©Ù†ÛŒ » Ù…ÛŒ دهند.
امیر خوبم!ØŒ انسانها در « Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… ناب Ùˆ راسیونالیستی » نمی زییند؛ بلکه در عریانی واقعیّتهایی Ù…ÛŒ زییند Ú©Ù‡ به تن خویش، روز Ùˆ شب با آنها رویارو Ù…ÛŒ شوند. انسانها در موقعیّتها Ùˆ وضعیّتهای Ù…ØªÙØ§ÙˆØªØŒ پیوسته درگیر Ùˆ گلاویز هستند Ùˆ با تمام هستی خود مجبورند Ú©Ù‡ به چالش ÙØ±Ø¯ÛŒ با چنان مسائل آوار شده بر وجودشان در آویزند. در سایه سار « مرگ » Ùˆ تجربه ÛŒ کرانمندی امکانها Ùˆ توانائیهای ÙØ±Ø¯ÛŒ است Ú©Ù‡ انسان به « ناتوانی Ùˆ عجز خودش » Ù¾ÛŒ Ù…ÛŒ برد. در قلب جهان Ùˆ در میان میلیاردها انسان، هر کدام از ما، « تکواره ای کنکرت » هستیم با تمام آن مسائل شخصی. چیزی به نام « Ù…Ùهوم عام »، هرگز نمی تواند تمام « پیچ Ùˆ خم دنیای وجود » آن « ÙØ±Ø¯ÛŒÙ‘تی » را واتاب دهد Ú©Ù‡ در کرانمندی Ù…Ù†ØØµØ± به ÙØ±Ø¯Ø´ØŒ برای دیگران، سیّاره ای تاریک Ùˆ معمّایی هست.
از من داشته باش این سخن را ای امیر گرانمایه Ú©Ù‡ « ترسیدن » همان Ùˆ به Ùلاکت ممتد Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù† همان. چرا Ù…ÛŒ ترسیم از خودمان؟. این « خود »، کیست Ú©Ù‡ ما از دیدنش Ù…ÛŒ ترسیم؟. آیا تا به ØØ§Ù„ شده Ú©Ù‡ در آیینه نگاه Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ یک Ø¯ÙØ¹Ù‡ از خودت، بترسی یا اینکه خنده ات بگیرد؟. من بارها شده است Ú©Ù‡ از خودم ترسیده ام Ùˆ آنقدر به خودم خندیده ام Ú©Ù‡ ØØ¯ Ùˆ ØØ³Ø§Ø¨ ندارد. امّا آن چیزی Ú©Ù‡ ما را Ù…ÛŒ ترساند، خودمان نیستیم؛ بلکه سایه ÛŒ Ø§Ø´Ø¨Ø§Ø Â« تØÙ…یلی Ùˆ تلقینی » هستند Ú©Ù‡ روان Ùˆ ذهنیّت ما را تسخیر کرده اند Ùˆ آن خود اصیل ما را به اسارت Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اند Ùˆ از زبان او، به کارها Ùˆ Ú¯ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒÛŒ اعترا٠و اقرار Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ ما به شخصه از انجامشان Ùˆ Ú¯ÙØªÙ†Ø´Ø§Ù†ØŒ اکراه داریم؛ یعنی اینکه روان Ùˆ ذهنیّت ما را به میدان گلاویزی سوائقی تبدیل Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ ما از آنها گریزانیم یا از کنترل کردن آنها عاجز Ùˆ درمانده ایم. به همین دلیل است Ú©Ù‡ با دیدن یکدیگر Ùˆ دوختن چشم در چشم همدیگر به آنچه Ú©Ù‡ ما در اصل نیستیم؛ ولی به انجام دادنش یا با رغبت رو آورده ایم یا مجبور شده ایم، Ø¨Ù„Ø§ÙØ§ØµÙ„Ù‡ Ù¾ÛŒ Ù…ÛŒ بریم Ùˆ Ø§ØØ³Ø§Ø³ شرم Ù…ÛŒ کنیم. شرم از خودمان Ú©Ù‡ چرا اینقدر ØÙ‚یر Ùˆ ذلیل شده ایم Ùˆ به چیزهایی تن در داده ایم Ú©Ù‡ ارزش یه پاپاسی را نیز ندارند. ترس ما از وجدان بیدار Ùˆ عریان ماست Ú©Ù‡ هیچ نقابی Ùˆ توجیهی را نمی تواند تاب آورد. ما دوست Ù…ÛŒ داریم بدانسان بر یکدیگر پدیدار شویم Ú©Ù‡ در ØÙ‚یقت هستیم؛ نه بدانسان Ú©Ù‡ Ø§Ø´Ø¨Ø§Ø ØªØÙ…یلی Ùˆ تلقینی Ùˆ ØØ§Ú©Ù… بر وجدان Ùˆ Ø±ÙˆØ Ù…Ø§ Ù…ÛŒ خواهند. در Ø§ØØ³Ø§Ø³ شرم داشتن، گوهر اصیل Ùˆ شاهنشاهی Ùˆ خدایی ماست Ú©Ù‡ از تØÙ‚یر شدن ما به دست خودمان با پوزخندی تلخ، واکنش نشان Ù…ÛŒ دهد Ùˆ ما از کش٠ذلالت خود به هراس Ù…ÛŒ Ø§ÙØªÛŒÙ…. در Ø§ØØ³Ø§Ø³ شرم داشتن Ù…ÛŒ توان شاهکلید کرامت Ùˆ Ø´Ø±Ø§ÙØª Ùˆ شخصیّت بزرگمنش خود را به عیان دید Ùˆ بر ذلالت Ùˆ اسیری خود در چنگال غرائز تاریک وجود خویشتن گریست.
بدان Ú©Ù‡ هیچ سقوطی، هولناکتر Ùˆ ÙØ§Ø¬Ø¹Ù‡ بارتر از ÙØ±Ùˆ غلتیدن در « دام موکّلان الاهان Ùˆ خدایان مطلق خواه » نیست Ú©Ù‡ نیست؛ زیرا ایمان ماسیده داشتن به چنان الاهانی Ù…ÛŒ تواند مومنان را به زورگویی Ùˆ ترور Ùˆ ارعاب Ùˆ ارهاب Ùˆ ستمگری در ØÙ‚Ù‘ همنوعان Ùˆ دگر اندیشان، ترغیب Ùˆ مجبور کند. در « کندوی ایمان ماسیده Ùˆ سمنتی » Ù…ÛŒ توان با ریختن خون انسانها Ùˆ جانداران دیگر به رگهای « اراده ÛŒ توتالیتر خواهی موکّلان Ùˆ مروّجان Ùˆ Ù…Ø¯Ø§ÙØ¹Ø§Ù† چنان الاهانی »، خون تازه Ùˆ بقای تضمینی داد. باید پرسید اگر خدایی / الهی وجود داشته باشد، پس چگونه است Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تواند ØÚ©ÙˆÙ…ت خونریزان Ùˆ مستبدان خون آشام را تاب آورد؟. شاید ساده Ù„ÙˆØØ§Ù† بگویند Ú©Ù‡ وجود « اشرار »، ضرورت دارد تا چیزی به نام « نیکی »، بتواند معنا Ùˆ ارزشی داشته باشد!. شاید!. ولی من، استدلالم اینست Ú©Ù‡ « شرّ » در رگ Ùˆ Ù¾ÛŒ آدمی Ù…ÛŒ باشد Ùˆ Ù…ÛŒ تواند در چهره های Ù…ØªÙØ§ÙˆØª Ùˆ بسیار ضدّ Ùˆ نقیض به خودش پیکر بگیرد. Ú†Ù‡ بسا، آنچه را Ú©Ù‡ ما « خیر یا نیکی » Ù…ÛŒ نامیم، همان « شرّ » باشد، کسی Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ داند؟. تجربیات Ùˆ تامّلاتم به من آموخته اند Ú©Ù‡ هیچ انسانی بر روی زمین، « قدّیس Ùˆ معصوم » نیست Ú©Ù‡ نیست Ùˆ هر کدام از ما Ù…ÛŒ توانیم قربانی آن « پستانسیل معمّایی Ùˆ مجهولی » شویم Ú©Ù‡ در سراسر وجودمان گسترده است Ùˆ منتظر تلنگری تخمیری Ù…ÛŒ باشد تا ما را برده Ùˆ اسیر Ùˆ عبید خود کند. این گونه است است Ú©Ù‡ ناگهان با بر آمدن Ø¢ÙØªØ§Ø¨ØŒ « گریگور زامزا » به موجودی کریه Ùˆ چندش آور تبدیل Ù…ÛŒ شود. این گونه است Ú©Ù‡ « مدّعیان Ø±ÙˆØØ§Ù†ÛŒÙ‘ت » از توسعه دهنده ترین Ø±ÙØªØ§Ø±Ù‡Ø§ÛŒ خشونتی Ùˆ توØÙ‘Ø´ÛŒ Ùˆ ÙˆÙ‚Ø§ØØªÛŒ Ùˆ تبهکاریهای کثی٠می شوند. اینگونه است Ú©Ù‡ منادیان Ùˆ پرچمدان Ùˆ منجیان Ùˆ پیشکسوتان « رهایی » به بزرگترین Ùˆ کلیدی ترین خاصمان آزادی Ùˆ مستبدّانی قسی القلب تبدیل Ù…ÛŒ شوند. انسانی Ú©Ù‡ خودش را بخواهد از « زمینی بودن Ùˆ آغشته بودن به خاک » برهاند Ùˆ در ØØ³Ø±Øª « جنّت الهی یا جنّت اوتو پیایی » با انواع Ùˆ اقسام ریاضتها، خودش را از خاکی بودن، « مبرّا Ùˆ پاک » کند، همانا انسانی خواهد بود Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تواند Ùقط « Ù…ØµØ§Ù„Ø Ø¬Ù‡Ù†Ù‘Ù… استخوانسوز » را برای خودش Ùˆ همنوعانش بر روی زمین، مهیّا کند.
Ù…ÛŒ پرسی در Ú†Ù‡ Ùکری هستم. Ù…ÛŒ خواهم بگویم Ú©Ù‡ سالهاست به این نتیجه رسیده ام، مسائل ما ایرانیان، بیش از آنکه در پیچیده Ú¯ÛŒ مشکلات مادّی Ùˆ زیستی Ùˆ کشوری Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…تی Ùˆ امثالهم باشد، ریشه اش در « ØØ³Ø§Ø¯Øª » Ù…ÛŒ باشد. سائقه ÛŒ ØØ³Ø¯ از خمیر مایه های بشر است Ú©Ù‡ Ù…ØªØ§Ø³ÙØ§Ù†Ù‡ در جامعه ÛŒ ما تا امروز، ÙØ¬Ø§ÛŒØ¹ هولناک Ùˆ توصی٠ناپذیری را در تمام دامنه های اجتماعی به دنبال داشته است. آن طاعون انقلاب اسلامی، دقیقا روند سقط شدن « جنین ایده آلهای ما از زهدان تاریخ Ùˆ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù…ان » بود Ú©Ù‡ باعث آزار Ùˆ مشوّش Ùˆ آلوده Ú¯ÛŒ شدید مادر ( = ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ باهمستان ایرانی ) نیز شده است؛ یعنی کار لایروبی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ باهمستان ایرانزمین، دو چندان شده است. یکی از بزرگترین بدبختیهای جامعه ÛŒ ما در معنای وسیعش همان « ØªØØµÛŒÙ„ کرده گان Ùˆ ÙØ¹Ù‘الان دامنه ÛŒ سیاست » Ù…ÛŒ باشند Ú©Ù‡ به شدّت دارای ذهنیّتی پریشان Ùˆ تاریک Ùˆ تابع Ùˆ دنباله رو Ùˆ ترسو Ùˆ نامستعد Ù…ÛŒ باشند. وقتی Ú©Ù‡ چنین Ø·ÛŒÙی، مغرضانه Ùˆ عمدی Ùˆ هدÙمند به ایزوله Ùˆ منزوی Ùˆ در قرنطینه گذاشتن متÙکّران سرزمین خودش راغب باشد، چگونه Ù…ÛŒ توان انتظار داشت Ú©Ù‡ خودشان Ùˆ مردم، از آنچه هستند Ùˆ آرزو Ù…ÛŒ کنند باشند، آگاهی درخور ÙØ±Ø§Ú†Ù†Ú¯ آورند؟. در کشورهای باختر زمینی، هر انسانی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ اندیشد؛ ولو خردلوار باشد، تمام گرایشهای مختل٠در برابر اÙکار آن انسان، ص٠آرایی Ùکری Ùˆ مستدل Ù…ÛŒ کنند تا هم خودشان چیزی بیاموزند، هم متÙکّر به اÙکاری نو، انگیخته شود. در جامعه ÛŒ ما اگر انسانی به اندازه ÛŒ یک اقیانوس نیز بیندیشد ما هنرمان را در این Ù…ÛŒ دانیم Ú©Ù‡ با بستن چشمان خود به انکار آن اقیانوس بکوشیم Ùˆ ØØªØ§ خشکاندن آن را، Ø§ÙØªØ®Ø§Ø± خود Ù…ÛŒ دانیم. این مصیبت ماست امیر عزیز!. من از آنانی خسته هستم Ú©Ù‡ تمام همّ Ùˆ غم خود را در راه « مومن ماندن به ØÙ…اقتهای خود » Ù…ÛŒ دانند Ùˆ ابلهانه به عنوان معلّم Ùˆ تØÙ„یلگر Ùˆ مدرÙّس Ùˆ پیشکسوت دیگران سخن Ù…ÛŒ گویند بدون آنکه در باره ÛŒ آنچه Ù…ÛŒ نویسند Ùˆ Ù…ÛŒ گویند، ذرّه ای اندیشیده باشند. خلاصه، دردهای ایران ما، درد Ùقط ØÚ©ÙˆÙ…تهای مستبد Ùˆ زور Ú¯Ùˆ Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…تگران بی لیاقت Ùˆ ÙØ±Ù‘ نیست. درد ما، دلیر نبودن Ùˆ رادمنش نزیستن برای « آزاد زیستی Ùˆ آزاد اندیشی » Ù…ÛŒ باشد. تا ÙØ±ØµØªÛŒ Ùˆ آنی گریز پای دیگر، جانت شیرین Ùˆ خوش باد امیر عزیز!. ///