آسیمه گوییهای زبانسوخته / آریابرزن زاگرسی
زمزمه هایی برای امیر سپهر » ( 1 )
بدان Ú©Ù‡ هیچ سقوطی، هولناکتر Ùˆ Ùاجعه بارتر از Ùرو غلتیدن در « دام موکّلان الاهان Ùˆ خدایان مطلق خواه » نیست Ú©Ù‡ نیست؛ زیرا ایمان ماسیده داشتن به چنان الاهانی Ù…ÛŒ تواند مومنان را به زورگویی Ùˆ ترور Ùˆ ارعاب Ùˆ ارهاب Ùˆ ستمگری در Øقّ همنوعان Ùˆ دگر اندیشان، ترغیب Ùˆ مجبور کند.
تاریخ نگارش: هشتم ماه ژانویه سال 2008 میلادی
آسیمه گوییهای زبانسوخته
« زمزمه هایی برای امیر سپهر » ( 1 )
Ùلات Ù†Ùرین شده گان )- « آزادی Ùˆ میهندوستی در چنگال مخو٠ذهنیّت همگونه گان / کولکتیو [= Collective ] »:
« طالب آملی » می سراید:
صد آرزوی شهیدم، به سینه اÙتاده است ...... اگر غلط نکنم، دشت کربلا اینجاست
ز خاک میکده، بوی نشاط می شنوم ...... که صیقلی که بَرَد زنگ غم ز ما، اینجاست
در Ø¢! به Ú©Ùلبه ÛŒ من، ای Ú©Ù‡ آشنا روئی ...... میار عذر Ú©Ù‡ درد تو را، دوا اینجاست
قدم به دیده ی من نه، گر آشنای دلی ...... غریبخانه ی یاران آشنا اینجاست
...... امیر عزیز!ØŒ تاریخ یکصد سال اخیر ما، تاریخ « Ùجایع Ùˆ Ùلاکتهایی » Ù…ÛŒ باشند Ú©Ù‡ از « ذهنیّت همگونه خواهان »، ریشه گرÙته Ùˆ Ø¢Ùت زهر آگین خود را به مویرگها Ùˆ شریانهای Øیاتی مردم سراسر اجتماع ایرانزمین، تزریق کرده است. Ùرو مانده گان در باتلاق ذهنیّت کلکتیوی، شناخت Ùˆ دانش ریشه ای Ùˆ عمیق از پیوندهای درهمگداخته ÛŒ مسائل Ùˆ مناسبات اÙراد اجتماع ندارند؛ زیرا در قالبها Ùˆ کلیشه ها Ùˆ چارچوبهای مذهبی Ùˆ ایدئولوژیکی Ùˆ عقیدتی Ùˆ مرام Ùˆ مسلکی Ùˆ نظریّه ای، پیشاپیش، میخکوب Ùˆ به زنجیر کشیده شده اند. ذهنیّت کلکتیوی، گردآمدی از « Ùردیّتهای نامتعار٠» نیست Ùˆ هرگز چنان « ذهنیّتهای تکرو Ùˆ مستقل اندیش » را نیز بر نمی تابد. ذهنیّت کلکتیوی، Ù…Øصول مشترک « Ú©Ù… مایه گان همعقیده » Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ Ø´ÛŒÙته Ùˆ دلباخته ÛŒ مذهبی / ایدئولوژی / نظریّه ای / تزی Ùˆ امثالهم Ù…ÛŒ شوند Ùˆ سپس موضوعی Ùˆ مسئله ای را در سمت Ùˆ سوی چنان « ایمان کور » در گستره ÛŒ اÙکار عمومی میهنی Ùˆ جهانی، « عَلَم » Ù…ÛŒ کنند Ùˆ شبانه روز در باره اش، « قنطور نویسیهای بی Ùکر Ùˆ ایده » Ù…ÛŒ کنند.
نگاهی ساده Ùˆ گذرا به تمام آن موضوعهایی Ú©Ù‡ در طول سه دهه ÛŒ اخیر، « بØØ« داغ Ùˆ رایج روز » بوده است Ùˆ همچنان Ú©Ú˜ دار Ùˆ مریز، « بØØ« داغ داغ » Ù…ÛŒ باشند، اثبات Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ بیشینه شمار ما ایرانیان مدّعو ( = خوبترین خوبان میهن لت Ùˆ پار شده ) هنوز Ú©Ù‡ هنوز است، هیچ « تصوّر Ø´Ùّا٠و گویا Ùˆ ملموسی از آزادیهای Ùردی Ùˆ اجتماعی » نداریم؛ برغم آنکه تمام انرژی Ùˆ سوختمایه ÛŒ Ùریادها Ùˆ دار Ùˆ ندار Ùˆ قلمسوزیها Ùˆ کشمکشهای خودمان را با ØÙکّام جور واجور بر Øول Ùˆ Øوش چنان « توهّماتی » تا همین ثانیه های گذرا به هدر داده ایم. ذهنیّت کلکتیوی، یک بار، بیرق اسلامیّت را برمی اÙرازد، - Øال از جنبه های مضØÚ© Ùˆ شارلاتانی Ùˆ راستین نما Ùˆ Ùلان Ùˆ بیسارش نیز بگذریم Ú©Ù‡ قوز بالا قوز Ù…ÛŒ باشند -. یک بار، بیرق مارکسیسم را تکان Ù…ÛŒ دهد. یک بار، بیرق جامعه ÛŒ مدنی! را Ù…ÛŒ آراید. یک بار، بیرق، مدرنیته Ùˆ Øقوق بشر را رنگ Ùˆ تاب Ù…ÛŒ دهد. یک بار، بیرق پست مدرنیسم Ùˆ سوسیالیسم را گز Ùˆ متر Ù…ÛŒ کند. یک بار، Ù„Øا٠کهنه ÛŒ جمهوریّت Ùˆ لائیک Ùˆ سکولار بودن را وصله تاب Ù…ÛŒ دهد. یک روز دیگر نیز پرچم جگر زلیخائی « سکولاریزم نو! با گارد آهنین! » را رژه Ù…ÛŒ دهد. خنده دار بودن قضیه، زمانی آشکار Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ تمام این « پرچمهای عَلَم Ùˆ Ú©Ùتلی » در کوره ÛŒ سخت Ùˆ شکننده ÛŒ « واقعیّتهای مجهول زندگی Ùˆ عریانی سردسیری Ùˆ غاÙلگیر کننده ÛŒ آنها » در یک چشم بر هم زدن از پا در Ù…ÛŒ آیند Ùˆ Ù…ØÙˆ Ù…ÛŒ شوند.
ذهنیّت کلکتیوی، پیوسته در Ù¾ÛŒ آنست Ú©Ù‡ چیزهایی را از « زندگی Ùˆ جهان »، ØØ°Ù Ùˆ سر به نیست کند. هیچکس از « آزادی » سخن نمی گوید. هیچکس نمی خواهد بداند Ùˆ دریابد Ú©Ù‡ « آزادی » هرگز تØÙÙ‡ ÛŒ Øکومتها Ùˆ قدرتپرستان نبوده Ùˆ نیست Ùˆ هیچگاه نیز نخواهد بود. « آزادی »، Ù…Øصول درخشیدن « ستاره گان Ùردیّتهای مستقل اندیش » Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ « راه شیری آزاد زیستی Ùˆ آزاد Ùکری » را تنها Ù…ÛŒ توانند با اÙشاندن Ùˆ Ùرا گستردن اÙکار Ùˆ ایده ها Ùˆ تجربیات خودشان در کلامهای Ùردی بیاÙرینند؛ نه با ذوب شدن Ùˆ رنگ عقیده Ùˆ مذهب Ùˆ ایدئولوژی Ùˆ مرام Ùˆ مسلک جمعی به خود گرÙتن. امیر خوبم!ØŒ نیاز Ùˆ Øسرت بشر از کهنترین ایّام تا همین امروز برای « آزاد زیستن Ùˆ آزاد اندیشیدن » Ù…ÛŒ باشد؛ زیرا در آزادی Ù…ÛŒ توان از هر خدایی Ùˆ الهی Ùˆ مذهبی Ùˆ ایدئولوژی Ùˆ نظریّه ای Ùˆ دولتی Ùˆ امثالهم گسست Ùˆ کرانه ها Ùˆ اÙقهای دیگر سان Ùˆ بدیع را جست - Ùˆ - جو Ùˆ تجربه کرد؛ بدون آنکه اجتماع انسانها Ùˆ Øکومتها، Ùرد انسان را در پروسه ÛŒ گسستنها Ùˆ گرایشهایش، Ù…Øکوم Ùˆ مطرود Ùˆ ملعون Ùˆ مجبور کنند Ùˆ همچنین « Øقوق Ùردی Ùˆ اجتماعی اش » را به غارت ببرند. من در آزادیست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توانم سکولار باشم. ملØد باشم. مومن باشم. خداپرست باشم. خدا گریز باشم. عصیانگر باشم Ùˆ معترض. دادخواه باشم Ùˆ دادگزار. آته ایست باشم. شکّاک باشم. مدرن باشم. مرتجع باشم یا مساÙری کنجکاو Ùˆ جوینده در Ú©ÙˆÚ†Ù‡ پس Ú©ÙˆÚ†Ù‡ های Ø´Ú¯Ùت انگیز تجربیّات بشری از موزه ای به موزه ÛŒ دیگر در گشت Ùˆ گذار باشم Ùˆ بدانسان بزییم Ùˆ رÙتار کنم Ú©Ù‡ دوست Ù…ÛŒ دارم Ùˆ Ù…ÛŒ پسندم Ùˆ آرزو Ù…ÛŒ کنم.
ما هنوز به « شاهپایه بودن ضرورت آزادی Ùˆ وجدان خویشآÙریده » Ù¾ÛŒ نبرده ایم تا دریابیم Ú©Ù‡ تصویر هولناک Ùˆ ÙˆØشت اÙÚ©Ù† « الله » از ویران کننده ترین موانع « پدیدار شدن آزادیها » در میهنمان Ù…ÛŒ باشد. به جای آنکه بیاییم رادمنشانه با چنین تصویری، کاملا عریان Ùˆ Ø´ÙّاÙØŒ مرز بندی Ùکری Ùˆ رÙتاری کنیم، آمده ایم شبانه روز در دیگ مذاب رنگ Ùˆ روغن « خود Ùریبی »، خودمان را آغشته تر Ùˆ آغشته تر Ù…ÛŒ کنیم. اگر طی٠تØصیل کرده گان ایرانی در این جهان پهناور، هنری داشته باشند، بی Ø´Ú© همانا « هنر خود Ùریبی اعجاب انگیز » Ù…ÛŒ باشد؛ Ùˆ گر نه چگونه ممکن بود ایرانزمین در « اسارت توّØØ´ÛŒ Ùقها » بماند Ùˆ مردم ایران، Ù…Øکوم Ùˆ ذلیل « ذهنیّت کولکتیوی »؟. چگونه؟. ما هنوز هیچ « ارزش Ùˆ اØترامی » برای « آزادی Ùˆ وجدان خویشآÙریده » قائل نیستیم Ùˆ Øسرت آن را نیز نداریم؛ بلکه Ùقط در Ùکر تبلیغات برای « دوام غلظت ذهنیّت کلکتیوی » هستیم، Øال به هر نام Ù¾Ùر طمطراق Ùˆ با دبدبه Ùˆ کبکبه ای Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهد باشد.
« خیر Ùˆ شرّ » را به سختی Ù…ÛŒ توان از یکدیگر تÙکیک کرد Ùˆ باز شناخت؛ زیرا هر دو، در تار – Ùˆ – پود آدمی، سرشته Ù…ÛŒ باشند؛ طوری Ú©Ù‡ هیچ ØÚ©Ù… اخلاقی Ùˆ امریّه ÛŒ الهی نیز نمی تواند، ماهیّت آنها را روشن Ùˆ آشکار Ùˆ از یکدیگر تÙکیک Ùˆ منÙصل کند. انسانها هیچگاه نخواهند توانست، « Ùراسوی خیر Ùˆ شرّ » بزییند؛ بلکه همواره مابین « خیر Ùˆ شرÙÙ‘ » در نوسان Ù…ÛŒ باشند. شدّت Ùˆ کاهش هر کدام از آنها نیز در مناسبات انسانها با یکدیگر به میزان اÙسار گسیخته Ú¯ÛŒ سوائق تک، تک انسانها، منوط Ùˆ مشروط Ù…ÛŒ باشند. آیا باید برای چیره شدن بر « خیر Ùˆ شرّ »، در Ùکر Ø¢Ùرینش جهانزیستی دیگر Ùˆ انسانهای دیگری بود؟. یا شاید هم در Ùکر خدایان Ùˆ الاهان دیگرسان؟. یا شاید هم در Ùکر هیچ کدام؟. در جهانی Ú©Ù‡ « خیر Ùˆ شرّ » به یکدیگر آمیخته باشند، Ù…ÛŒ توان کثیری میلیونی از انسانها را دید Ùˆ شناخت Ú©Ù‡ Øاضرند برای پول اندوزی Ùˆ جاه طلبی Ùˆ قدرتپرستی، جان Ùˆ زندگی دیگر انسانها را قربانی کنند Ùˆ بیازارند. چنان انسانهایی را Ù…ÛŒ توان در هر رده Ùˆ طبقه Ùˆ مقام Ùˆ موقعیّتی Ú©Ø´Ù Ùˆ شناسایی کرد از پزشک Ùˆ پلیس Ùˆ قاضی Ùˆ آخوند Ùˆ Ùقیه Ùˆ سیاستمدارش گرÙته تا استاد Ùˆ معلّم Ùˆ نویسنده Ùˆ شاعر Ùˆ مبارز سیاسی Ùˆ پژوهشگر Ùˆ غیره Ùˆ ذالک.
امیر جان!ØŒ بدان هر انسانی Ú©Ù‡ « آدمیگری » را در خودش کش٠کند Ùˆ آن را بپروراند Ùˆ میوه های شیرینش را رایگان به دیگران ببخشاید، هم او، « سیّاره ایست نامتعار٠» Ú©Ù‡ بایستی « کتاب آنچه را بالذّات خودش هست »، بازگشاید Ùˆ برای دیگران بخواند. بدان Ùˆ یقین داشته باش Ú©Ù‡ هیچ کتابی، ارزش نوشتن Ùˆ خواندن آن کتابی را ندارد Ú©Ù‡ تو، در « منØصر به Ùرد بودن خودت » هستی Ùˆ Ù…ÛŒ توانی چگونه بودنت را به کلام Ùردی در آوری. هیچ کتابی، زندگی Ùˆ هستی تو را بدانسان Ú©Ù‡ آرزو Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ باشی Ùˆ زندگی کنی، نخواهد توانست واتاب دهد Ùˆ بیان کند. کتاب تو، مجموعه ÛŒ آن جهانخانه ایست Ú©Ù‡ « تو » را Ù…ÛŒ Ø¢Ùریند Ùˆ Ù…ÛŒ پروراند Ùˆ در بر Ù…ÛŒ گیرد. از این رو، هیچکس نمی تواند آن کتابی را بنویسد Ú©Ù‡ تمام Ùصلهایش از امیدها Ùˆ هراسها Ùˆ شادکامیها Ùˆ سرخورده گیها Ùˆ Ùلاکتها Ùˆ غمها Ùˆ شادیها Ùˆ Øسرتها Ùˆ دردها Ùˆ آرزوها Ùˆ انتطارات تو سخن Ù…ÛŒ گوید. تو، تا Ù…ÛŒ توانی Ùˆ Ù†Ùس در بدن داری، کتاب زندگی نامتعار٠خودت را بنویس. کتابی Ú©Ù‡ مرا Ùˆ دیگران را طوری بیانگیزاند Ú©Ù‡ در « نامتعار٠بودن خویش »، آدمیگری یکدیگر را کش٠کنیم Ùˆ پاس بداریم Ùˆ ارج نهیم.
دریغا Ú©Ù‡ چراغ رادمنشی Ùˆ بهمنشی خاموش شده است. بازرگانی شراÙتمندانه نیز به جهان اÙسانه ها تبعید شده است. هر کسی در Ùکر آن است Ú©Ù‡ در کوتاهترین Ùاصله ÛŒ زمانی به باد آورده ترین ثروتهای قارونی Ùˆ گنجهای سلیمانی Ùˆ خزائن Ùراعنه ای دست یابد Ùˆ برای رسیدن به خردلی از چنان ثروتها Øاضر است هر رÙتاری Ùˆ Ú¯Ùتاری Ùˆ کرداری را Ú©Ù‡ به صدها نقاب ریاکاری Ùˆ مزوّری Ùˆ Øقارتی آلوده باشد، با جان Ùˆ دل، استقبال کند Ùˆ امکانی Øسابی بشمارد. این گونه است Ú©Ù‡ Ùروزه های پیدایشی Ùˆ زایشی Ùردیّـت انسانها Ùˆ شیرازه ÛŒ Ùرهنگ ملّی Ùˆ جهانی در چنان مناسباتی از هم Ù…ÛŒ پاشند Ùˆ جای خود را به « آداب معامله گری Ùˆ بده بستانی Ùˆ بساز Ùˆ بÙروشی Ùˆ ساخت Ùˆ پاخت Ú©Ù†ÛŒ » Ù…ÛŒ دهند.
امیر خوبم!ØŒ انسانها در « Ù…Ùاهیم ناب Ùˆ راسیونالیستی » نمی زییند؛ بلکه در عریانی واقعیّتهایی Ù…ÛŒ زییند Ú©Ù‡ به تن خویش، روز Ùˆ شب با آنها رویارو Ù…ÛŒ شوند. انسانها در موقعیّتها Ùˆ وضعیّتهای متÙاوت، پیوسته درگیر Ùˆ گلاویز هستند Ùˆ با تمام هستی خود مجبورند Ú©Ù‡ به چالش Ùردی با چنان مسائل آوار شده بر وجودشان در آویزند. در سایه سار « مرگ » Ùˆ تجربه ÛŒ کرانمندی امکانها Ùˆ توانائیهای Ùردی است Ú©Ù‡ انسان به « ناتوانی Ùˆ عجز خودش » Ù¾ÛŒ Ù…ÛŒ برد. در قلب جهان Ùˆ در میان میلیاردها انسان، هر کدام از ما، « تکواره ای کنکرت » هستیم با تمام آن مسائل شخصی. چیزی به نام « Ù…Ùهوم عام »، هرگز نمی تواند تمام « پیچ Ùˆ خم دنیای وجود » آن « Ùردیّتی » را واتاب دهد Ú©Ù‡ در کرانمندی منØصر به Ùردش، برای دیگران، سیّاره ای تاریک Ùˆ معمّایی هست.
از من داشته باش این سخن را ای امیر گرانمایه Ú©Ù‡ « ترسیدن » همان Ùˆ به Ùلاکت ممتد اÙتادن همان. چرا Ù…ÛŒ ترسیم از خودمان؟. این « خود »، کیست Ú©Ù‡ ما از دیدنش Ù…ÛŒ ترسیم؟. آیا تا به Øال شده Ú©Ù‡ در آیینه نگاه Ú©Ù†ÛŒ Ùˆ یک دÙعه از خودت، بترسی یا اینکه خنده ات بگیرد؟. من بارها شده است Ú©Ù‡ از خودم ترسیده ام Ùˆ آنقدر به خودم خندیده ام Ú©Ù‡ Øد Ùˆ Øساب ندارد. امّا آن چیزی Ú©Ù‡ ما را Ù…ÛŒ ترساند، خودمان نیستیم؛ بلکه سایه ÛŒ Ø§Ø´Ø¨Ø§Ø Â« تØمیلی Ùˆ تلقینی » هستند Ú©Ù‡ روان Ùˆ ذهنیّت ما را تسخیر کرده اند Ùˆ آن خود اصیل ما را به اسارت گرÙته اند Ùˆ از زبان او، به کارها Ùˆ Ú¯Ùتارهایی اعترا٠و اقرار Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ ما به شخصه از انجامشان Ùˆ Ú¯Ùتنشان، اکراه داریم؛ یعنی اینکه روان Ùˆ ذهنیّت ما را به میدان گلاویزی سوائقی تبدیل Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ ما از آنها گریزانیم یا از کنترل کردن آنها عاجز Ùˆ درمانده ایم. به همین دلیل است Ú©Ù‡ با دیدن یکدیگر Ùˆ دوختن چشم در چشم همدیگر به آنچه Ú©Ù‡ ما در اصل نیستیم؛ ولی به انجام دادنش یا با رغبت رو آورده ایم یا مجبور شده ایم، بلاÙاصله Ù¾ÛŒ Ù…ÛŒ بریم Ùˆ اØساس شرم Ù…ÛŒ کنیم. شرم از خودمان Ú©Ù‡ چرا اینقدر Øقیر Ùˆ ذلیل شده ایم Ùˆ به چیزهایی تن در داده ایم Ú©Ù‡ ارزش یه پاپاسی را نیز ندارند. ترس ما از وجدان بیدار Ùˆ عریان ماست Ú©Ù‡ هیچ نقابی Ùˆ توجیهی را نمی تواند تاب آورد. ما دوست Ù…ÛŒ داریم بدانسان بر یکدیگر پدیدار شویم Ú©Ù‡ در Øقیقت هستیم؛ نه بدانسان Ú©Ù‡ Ø§Ø´Ø¨Ø§Ø ØªØمیلی Ùˆ تلقینی Ùˆ Øاکم بر وجدان Ùˆ Ø±ÙˆØ Ù…Ø§ Ù…ÛŒ خواهند. در اØساس شرم داشتن، گوهر اصیل Ùˆ شاهنشاهی Ùˆ خدایی ماست Ú©Ù‡ از تØقیر شدن ما به دست خودمان با پوزخندی تلخ، واکنش نشان Ù…ÛŒ دهد Ùˆ ما از کش٠ذلالت خود به هراس Ù…ÛŒ اÙتیم. در اØساس شرم داشتن Ù…ÛŒ توان شاهکلید کرامت Ùˆ شراÙت Ùˆ شخصیّت بزرگمنش خود را به عیان دید Ùˆ بر ذلالت Ùˆ اسیری خود در چنگال غرائز تاریک وجود خویشتن گریست.
بدان Ú©Ù‡ هیچ سقوطی، هولناکتر Ùˆ Ùاجعه بارتر از Ùرو غلتیدن در « دام موکّلان الاهان Ùˆ خدایان مطلق خواه » نیست Ú©Ù‡ نیست؛ زیرا ایمان ماسیده داشتن به چنان الاهانی Ù…ÛŒ تواند مومنان را به زورگویی Ùˆ ترور Ùˆ ارعاب Ùˆ ارهاب Ùˆ ستمگری در Øقّ همنوعان Ùˆ دگر اندیشان، ترغیب Ùˆ مجبور کند. در « کندوی ایمان ماسیده Ùˆ سمنتی » Ù…ÛŒ توان با ریختن خون انسانها Ùˆ جانداران دیگر به رگهای « اراده ÛŒ توتالیتر خواهی موکّلان Ùˆ مروّجان Ùˆ مداÙعان چنان الاهانی »، خون تازه Ùˆ بقای تضمینی داد. باید پرسید اگر خدایی / الهی وجود داشته باشد، پس چگونه است Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تواند Øکومت خونریزان Ùˆ مستبدان خون آشام را تاب آورد؟. شاید ساده لوØان بگویند Ú©Ù‡ وجود « اشرار »، ضرورت دارد تا چیزی به نام « نیکی »، بتواند معنا Ùˆ ارزشی داشته باشد!. شاید!. ولی من، استدلالم اینست Ú©Ù‡ « شرّ » در رگ Ùˆ Ù¾ÛŒ آدمی Ù…ÛŒ باشد Ùˆ Ù…ÛŒ تواند در چهره های متÙاوت Ùˆ بسیار ضدّ Ùˆ نقیض به خودش پیکر بگیرد. Ú†Ù‡ بسا، آنچه را Ú©Ù‡ ما « خیر یا نیکی » Ù…ÛŒ نامیم، همان « شرّ » باشد، کسی Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ داند؟. تجربیات Ùˆ تامّلاتم به من آموخته اند Ú©Ù‡ هیچ انسانی بر روی زمین، « قدّیس Ùˆ معصوم » نیست Ú©Ù‡ نیست Ùˆ هر کدام از ما Ù…ÛŒ توانیم قربانی آن « پستانسیل معمّایی Ùˆ مجهولی » شویم Ú©Ù‡ در سراسر وجودمان گسترده است Ùˆ منتظر تلنگری تخمیری Ù…ÛŒ باشد تا ما را برده Ùˆ اسیر Ùˆ عبید خود کند. این گونه است است Ú©Ù‡ ناگهان با بر آمدن Ø¢Ùتاب، « گریگور زامزا » به موجودی کریه Ùˆ چندش آور تبدیل Ù…ÛŒ شود. این گونه است Ú©Ù‡ « مدّعیان روØانیّت » از توسعه دهنده ترین رÙتارهای خشونتی Ùˆ توØّشی Ùˆ وقاØتی Ùˆ تبهکاریهای کثی٠می شوند. اینگونه است Ú©Ù‡ منادیان Ùˆ پرچمدان Ùˆ منجیان Ùˆ پیشکسوتان « رهایی » به بزرگترین Ùˆ کلیدی ترین خاصمان آزادی Ùˆ مستبدّانی قسی القلب تبدیل Ù…ÛŒ شوند. انسانی Ú©Ù‡ خودش را بخواهد از « زمینی بودن Ùˆ آغشته بودن به خاک » برهاند Ùˆ در Øسرت « جنّت الهی یا جنّت اوتو پیایی » با انواع Ùˆ اقسام ریاضتها، خودش را از خاکی بودن، « مبرّا Ùˆ پاک » کند، همانا انسانی خواهد بود Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تواند Ùقط « Ù…ØµØ§Ù„Ø Ø¬Ù‡Ù†Ù‘Ù… استخوانسوز » را برای خودش Ùˆ همنوعانش بر روی زمین، مهیّا کند.
Ù…ÛŒ پرسی در Ú†Ù‡ Ùکری هستم. Ù…ÛŒ خواهم بگویم Ú©Ù‡ سالهاست به این نتیجه رسیده ام، مسائل ما ایرانیان، بیش از آنکه در پیچیده Ú¯ÛŒ مشکلات مادّی Ùˆ زیستی Ùˆ کشوری Ùˆ Øکومتی Ùˆ امثالهم باشد، ریشه اش در « Øسادت » Ù…ÛŒ باشد. سائقه ÛŒ Øسد از خمیر مایه های بشر است Ú©Ù‡ متاسÙانه در جامعه ÛŒ ما تا امروز، Ùجایع هولناک Ùˆ توصی٠ناپذیری را در تمام دامنه های اجتماعی به دنبال داشته است. آن طاعون انقلاب اسلامی، دقیقا روند سقط شدن « جنین ایده آلهای ما از زهدان تاریخ Ùˆ Ùرهنگمان » بود Ú©Ù‡ باعث آزار Ùˆ مشوّش Ùˆ آلوده Ú¯ÛŒ شدید مادر ( = Ùرهنگ باهمستان ایرانی ) نیز شده است؛ یعنی کار لایروبی Ùرهنگ باهمستان ایرانزمین، دو چندان شده است. یکی از بزرگترین بدبختیهای جامعه ÛŒ ما در معنای وسیعش همان « تØصیل کرده گان Ùˆ Ùعّالان دامنه ÛŒ سیاست » Ù…ÛŒ باشند Ú©Ù‡ به شدّت دارای ذهنیّتی پریشان Ùˆ تاریک Ùˆ تابع Ùˆ دنباله رو Ùˆ ترسو Ùˆ نامستعد Ù…ÛŒ باشند. وقتی Ú©Ù‡ چنین Ø·ÛŒÙی، مغرضانه Ùˆ عمدی Ùˆ هدÙمند به ایزوله Ùˆ منزوی Ùˆ در قرنطینه گذاشتن متÙکّران سرزمین خودش راغب باشد، چگونه Ù…ÛŒ توان انتظار داشت Ú©Ù‡ خودشان Ùˆ مردم، از آنچه هستند Ùˆ آرزو Ù…ÛŒ کنند باشند، آگاهی درخور Ùراچنگ آورند؟. در کشورهای باختر زمینی، هر انسانی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ اندیشد؛ ولو خردلوار باشد، تمام گرایشهای مختل٠در برابر اÙکار آن انسان، ص٠آرایی Ùکری Ùˆ مستدل Ù…ÛŒ کنند تا هم خودشان چیزی بیاموزند، هم متÙکّر به اÙکاری نو، انگیخته شود. در جامعه ÛŒ ما اگر انسانی به اندازه ÛŒ یک اقیانوس نیز بیندیشد ما هنرمان را در این Ù…ÛŒ دانیم Ú©Ù‡ با بستن چشمان خود به انکار آن اقیانوس بکوشیم Ùˆ Øتا خشکاندن آن را، اÙتخار خود Ù…ÛŒ دانیم. این مصیبت ماست امیر عزیز!. من از آنانی خسته هستم Ú©Ù‡ تمام همّ Ùˆ غم خود را در راه « مومن ماندن به Øماقتهای خود » Ù…ÛŒ دانند Ùˆ ابلهانه به عنوان معلّم Ùˆ تØلیلگر Ùˆ مدرÙّس Ùˆ پیشکسوت دیگران سخن Ù…ÛŒ گویند بدون آنکه در باره ÛŒ آنچه Ù…ÛŒ نویسند Ùˆ Ù…ÛŒ گویند، ذرّه ای اندیشیده باشند. خلاصه، دردهای ایران ما، درد Ùقط Øکومتهای مستبد Ùˆ زور Ú¯Ùˆ Ùˆ Øکومتگران بی لیاقت Ùˆ Ùرّ نیست. درد ما، دلیر نبودن Ùˆ رادمنش نزیستن برای « آزاد زیستی Ùˆ آزاد اندیشی » Ù…ÛŒ باشد. تا Ùرصتی Ùˆ آنی گریز پای دیگر، جانت شیرین Ùˆ خوش باد امیر عزیز!. ///