چشمهای من، اقیانوس٠اشکهای ناچکیده اند. /آریابرزن زاگرسی
[ تو را براي آنکه بسان من نيستي، دوست مي دارم. در وجود تو، آن چیزی را دوست دارم که با من، همسان نيست.]
تاریخ نگارش و ویرایش: بیست و هشتم نوامبر سال 2007 میلادی
چشمهای من، اقیانوس٠اشکهای ناچکیده اند.
[ تو را براي آنکه بسان من نيستي، دوست مي دارم. در وجود تو، آن چیزی را دوست دارم که با من، همسان نيست.]
« آندره ژيد ( 1879 – 1951 Ù…. ) » / مائده هاي زميني / متن Ùرانسوي / نشر گاليمار.
1- « هوشنگ الذّنوزی ( Ùرهنگ آیین ) »
انسان Ø¢Ùرینشگری بود. در زندگی، خیلی ساده Ùˆ بی شیله بود Ùˆ در Ùکر، خیلی عمیق Ùˆ صمیمی Ùˆ راستمنش. طنزی بسیار تلخ Ùˆ تند Ùˆ تیزی داشت. Ú¯Ùتند مسمومش کردن. Ùقط همین یه کتاب بسه Ú©Ù‡ نام Ùˆ یاد دلآویز او را در تاریخ Ùˆ Ùرهنگ ما، جاودانه ثبت کنه. کتاب: « هیچی! سیره ÛŒ مبارکه ÛŒ Øضرت امام خمینی » را میگم. از آغاز تا انتهای این کتاب، نه تنها پته ÛŒ تمام اون Ø·ÛŒÙایی را روی آب ریخته Ú©Ù‡ ادّعای روشنÙکری Ùˆ تØصیلات آکادمیکی Ùˆ انترناسیونالگرایی Ùˆ مبارزات ضدّ امپریالیستی Ùˆ مزخرÙاتی از این دست Ùˆ هارت Ùˆ پورتهای آنچنانی داشتن؛ بلکه خیمه ÛŒ بیابونپرستی رسولان Ùˆ مبلّغان بلاهت Ùˆ جهالت مومنان Øجرالذهنی Ùˆ عجوزه بزک Ú©Ù† اسلامیّت را نیز، دریده Ùˆ بر باد داده. طنز گزنده ÛŒ « الذّنوزی » همانا روانکاوی Ùˆ رسوا کردن مسئولیّت گریزیها Ùˆ نیندیشیدنهای اجتماع تØصیل کرده گان ماست Ú©Ù‡ هیچوقت خودشون را جزوی از مردمشون نمی دونن Ùˆ بیرق تاÙته ÛŒ جدا باÙته بودن را در همه جا عَلَم Ù…ÛŒ کنن Ùˆ مردم را اصلا لایق Ùˆ سنگبنای چیزی بودن نمی دون. کتاب « الذّÙنوزی »، شجره نامه ÛŒ تØصیل کرده گان Ùˆ مبارزان عرصه ÛŒ هوچیگری سیاسی است Ú©Ù‡ با غÙلتی خودخواسته به بر آمدن Ùˆ Øاکم شدن گیوتین اقتلویی « ضØّاک جماران »، مدد انترناسیونالیستی کردند. آنها Ú©Ù…Ú© کردند تا آن خبیث خونریز بیاید Ùˆ در معیّت Øرامیان بی وجدانش، قصّاب ایرانیان شود. روضه خوانی چنان ضØّاکی را از زبان « الذّنوزی » بخوانید:
« ....لیکن من تعجّب Ù…ÛŒ کنم از برای این ضدّ انقلاب. اینطور نباشد Ú©Ù‡ توطئه ای باشند آنها Ùˆ یا Ú†Ù‡. Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¨Ø§Ø´Ù†Ø¯ Ùˆ چیز نباشند. اتّکال باشند از برای خداوند تبارک Ùˆ تعالی. اسلام عزیز. اسلام عزیز اینطور است Ùˆ چطور است. لیکن آنها خو٠دارند از اسلام عزیز. مع الاس٠ما هم خو٠داریم از آنها. اینها Ùˆ چیزها. Øضرت رسول هم خو٠داشت از برای ضدّ انقلاب. لیکن داشت. گوش نباشند به اینها. اختلا٠نباشند به آنها. خاتمه بشوند به این توطئه ها. لیکن استکبار بازی Ù…ÛŒ دهد از برای اینها. مراعات باشند یا Ú†Ù‡. اینطور نباشد Ú©Ù‡ اشکال باشند Ùˆ یا چیز باشند. من موعظه Ù…ÛŒ کنم از برای آنها. اینطور نباشد Ú©Ù‡ چطور باشد. Øضرت صاØب ارواØنا لمقدمه الÙدا. امام زمان علیه السّلام. من نصیØت Ù…ÛŒ کنم این امام زمان را. اینطور نباشد Ú©Ù‡ ظهور باشد Ùˆ یا Ú†Ù‡. Øضرت رسول هم اشکال بود. ولیکن مع الاس٠بود. این ریگان ( بخوانید جورج دبلیو بوش ) هم آمریکائی است. لیکن باشد. متØوّل باشند اینها. توطئه نباشند Ú©Ù‡ چیز باشند. لیکن یا چیز. آنها. اختلا٠نباشند. لا شرقیه لا غربیه باشند. این اقشار. لیکن Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø¨Ø§Ø´Ù†Ø¯. اینها سیلی Ù…ÛŒ زنند از برای اسلام عزیز. یا Ú†Ù‡. Ùˆ قدس عزیز. شهدا ولیکن قبرستانها Ùˆ Ú†Ù‡ Ùˆ Ú†Ù‡. اینطور است Ú©Ù‡ چطور است. انگلیس هم استکبار است. لیکن به ما Ú†Ù‡ Ú©Ù‡ هست. من دعا Ù…ÛŒ کنم از برای ضدّ انقلاب. برگردند به آغوش اسلام عزیز. اینطور نباشد Ú©Ù‡ برنگردند. جنگ باشند با شیاطین. لیکن شهید بشوند. اینها. Ù…Øاکمه بشوند اینها از برای ضیاÙت خداوند تبارک Ùˆ تعالی Ùˆ Ú†Ù‡. والسّلام علیکم Ùˆ رØمة الّله Ùˆ برکاته. Ø±ÙˆØ Ø§Ù„Ù‘Ù„Ù‡ الموسوی الخمینی ( ص 421 ) »
اونوقت چنین انسان توانمند Ùˆ با استعدادی را مسموم Ù…ÛŒ کنن. آدم دلش Ù…ÛŒ گیره Ú©Ù‡ آخه توی این مملکت، چیکار باید کرد Ú©Ù‡ به تریج قبای کسی برنخوره. Ù…Ú¯Ù‡ میشه یه مملکتی را بدون سنجشگری رک Ùˆ پوست کنده، سر Ùˆ سامونم داد؟. کجای دنیا چنین کاری امکانپذیره؟. این Ú©Ù‡ نمیشه من دهانم را بدوزم Ùˆ صمّ بÙÚ©Ù… بمونم Ùˆ دیگرون شبانه روز برام تکلی٠تعیین کنن Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ جوری قدم وردارم Ùˆ Ùکر کنم Ùˆ Ú†Ù‡ جوری Ù„Øظه های زندگیمو سپری کنم. آدم دلش از این Ù…ÛŒ سوزه Ú©Ù‡ مدّعیان آکادمیکر Ùˆ مثلا سیاسی Ùˆ روشنÙکر بودن!ØŸ اونقدر خودشان را به Ù†Ùهمی بزنن Ùˆ بیایند با Ù…Ùتعه شدن برای شمشیر کشان Ùˆ رسولان خباثت Ùˆ جنایت Ùˆ ترور، بر آن باشند Ú©Ù‡ اشخاص با شعور Ùˆ Ùهمیده را خونه نشین Ùˆ Øبس Ùˆ شکنجه Ùˆ اعدام Ùˆ دربدر کنن تا جا برای ابلهانی مثل خمینی Ùˆ میراثخوران Ú©Ùتار صÙتش باز کنند. جدا Ú©Ù‡ زکی بر Ùهم Ùˆ شعور چنان مبارزان Ùˆ تØصیل بی Øاصل کرده گان اجتماع ما!.
2- « عبّاس نعلبندیان »
به همون اندازه نامتعار٠بود Ú©Ù‡ نمایشنامه ها Ùˆ داستانها Ùˆ دیگر نوشته هایش. Ú†Ù‡ در سبک نوشتاری. Ú†Ù‡ در چشم اندازی Ú©Ù‡ از زندگی Ùˆ هنر Ùˆ Ø¢Ùرینشهای Ùکری داشت. خیلی با استعداد بود. آخرش نیز دق مرگ شد Ùˆ خودکشی کرد. نه زمانه اش ارزش « نامتعار٠بودن Ùˆ دگر اندیشی Ùˆ تجربیات بی نظیر Ùکری او » را دریاÙت. نه زمانه ÛŒ بیش از سه دهه سپری شدن پس از خودکشی اش، چیزی از « نامتعار٠بودن او » دریاÙت . در تجربیاتش، از چیزهایی غریب، سخن نبود Ú©Ù‡ کسی Ù†Ùهمد؛ بلکه از چیزی سخن بود Ùˆ هست Ú©Ù‡ زندگی Ùˆ واقعیّت نو به نو شونده ÛŒ نسلهای متعدّد Ù…ÛŒ باشد. این جور ژرÙنگران، همانطور Ú©Ù‡ در زندگی Ùردی، تکرو Ùˆ تنها Ù…ÛŒ باشند، در زندگی هنری Ùˆ Ùکری نیز، تنها Ù…ÛŒ زییند Ùˆ تنها Ù…ÛŒ میرند. او یک، نابغه ÛŒ نابهنگام بود. ولی پس از کش٠شدن، همچنان نابهنگام Ùˆ گمنام Ùˆ ناپژوهیده مانده است. Ùقط با زØمات دوستدارانش بود Ú©Ù‡ میراث هنری او، آنهم به صورت پراکنده، گرد آوری شده Ùˆ هنوز ناتمام مانده است همانسان Ú©Ù‡ زندگی Ùˆ هنرش ناتمام ماند مثل تمام نام کتابهایش.
3- « اØمد کسروی »
او را ترور کردند، آنهم در « دادگستری !ØŸ ». Ú©Ùشتن او، Ú©Ùشتن زندگی Ùˆ ارّه کردن شاخه ای عزیز Ùˆ پر بار از درخت Ùرهنگ ایرانزمین بود. Ú©Ùشتن او، Ú©Ùشتن هر آن چیزی بود Ú©Ù‡ نشانه هایی از شعور Ùˆ Ùهم Ùˆ دانش Ùˆ Ùرهیخته Ú¯ÛŒ Ùˆ دانایی Ùˆ مسئولیّت Ùˆ آگاهی Ùˆ بیداری وجدان Ùˆ راد منشی Ùˆ پهلوانی داشت. Ú©Ùشتن او، میدان دادن وسیع به خبیثان جانستان Ùˆ ضدّ آزادی Ùˆ خاصمان سر سخت زندگی Ùˆ جان بود. Ú©Ùشتن او، بهانه ای بود برای رواج دادن خراÙاتیگری Ùˆ تدریس Ùˆ تزریق مبانی عقیدتی بلاهت Ùˆ Øماقت Ùˆ جهالت تØجّری متشرّعین اسلامیّت. Ú©Ùشتن او، رسواگر غÙلت کردنها Ùˆ Ùریب خوردنها Ùˆ خواب آلوده Ú¯ÛŒ آنانی بود Ú©Ù‡ خود را « روشنÙکر Ùˆ مبارز » اجتماع Ù…ÛŒ دانستند . Ú©Ùشتن او، تمسخر سیستمی بود Ú©Ù‡ تصوّر Ù…ÛŒ کرد در قلمرو کشور داری اش، چیزی به نام « Øقوق انسانها » نیز وجود دارد؛ ولی خبر نداشت Ú©Ù‡ « آتوریته ای نامرئی (= اقتدار آخوندها Ùˆ Ùقها Ùˆ مراجع تقلید Ùˆ ملّاها )Ø› ولی بسیار پر Ù†Ùوذ، اختاپوس وار بر چنان سیستمی، Øاکم Ùˆ جابر است. در سرزمینی Ú©Ù‡ قاتل، جرات بکند در « دادگاه!ØŸ بی داد ورزی » جانستانی کند Ùˆ سپس با اÙتخار بیاید Ùریاد بزند: « کسروی را Ú©Ùشتیم!. کسروی را Ú©Ùشتیم! »، آن اجتماع در Ùلاکت بی پرنسیپی ها Ùˆ پوسیده گیهای روØÛŒ Ùˆ Ùرهنگی Ùرو غلتیده است Ùˆ دیر زمانیست Ú©Ù‡ مرده Ùˆ Ùقط لاشه ای از او به جا مانده است. هر روز Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ گذرد کثیری از مردم ما در همداستانی با ضØّاکان خونریز، بر قتل Ùˆ Ø°Ø¨Ø Øقارت آلود Ùرزندان برومند Ùˆ دلیر Ùˆ رادمنش Ùˆ دانشورز ایرانزمین، بیشتر صØّه Ù…ÛŒ گذارند. چرا Ùˆ به Ú†Ù‡ دلیل؟. بر ما Ú†Ù‡ رÙته است؟.
4- « بهرام صادقی »
سیگاری میان انگشتانش Ùˆ شالی دور گردنش Ùˆ پوزخندی غمناک بر لبانش Ùˆ چهره ای آرام Ùˆ با چشمانی ژر٠و پرسنده همچون سایه ای معمّایی در میان ما زیست Ùˆ همچون ابر بهاری از میان ما رخت بر بست. شاهکار بی مانندش Ú©Ù‡ با بسیاری از شاهکارهای نویسنده گان نامدار ادبیاّت جهان، پهلو به پهلو Ù…ÛŒ زند Ùˆ Øتّا در بسیاری از پاساژها بر آثار آنها Ù…ÛŒ چربد، همان « سنگر Ùˆ قمقمه های خالی » بود. سنگری Ú©Ù‡ « تØصیل کرده گان Ùˆ مبارزان عرصه ÛŒ سیّاسیگری در معنای وسیع با مغزهایی تهی Ùˆ سترون Ùˆ تابع (= قمقمه ) » به جنگ با واقعیّتهایی رÙته بودند Ú©Ù‡ هیچ شناخت عمیقی از آنها نداشتند. طنز رسواگر Ùˆ پیام هشدار دهنده ÛŒ او را شاید انگشت شماری Ùهمیدند Ùˆ شاید همچنان، دیگرانی پیدا شوند Ú©Ù‡ بÙهمند. نثر او، تلخ بود. گونه ای طپش Ùˆ بی قراری درونی بود Ú©Ù‡ وقتی در کلماتش آشکار Ù…ÛŒ شد، خیلی خنده آور، جلوه Ù…ÛŒ کرد. خنده ای Ú©Ù‡ از بستر « دردهای عمیق Ùردیّت Ùˆ ÙلسÙÛŒ او » برخاسته بودند. کسانی Ú©Ù‡ او را از نزدیک Ù…ÛŒ شناختند، نیک Ù…ÛŒ دانستند Ú©Ù‡ « بهرام » از هر چیزی Ú©Ù‡ بوی « Ù…ØاÙÙ„ به Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±ÙˆØ´Ù†Ùکری آنهم از نوع خیلی مترقّی اش » Ù…ÛŒ دهد، چقدر گریزان Ùˆ پرهیزکار است. اگر او را با آن Ù¾Ùلیور یخه اسکی Ùˆ سیگار لای انگشتان در Øال قدم زن در گوشه ای Ù…ÛŒ دیدی، کاÙÛŒ بود Ú©Ù‡ با Ú¯Ùتن سلامی به او، راهش را کج کند Ùˆ از مسیری دیگر برود. او دق مرگ شد؛ آنهم از عارضه ÛŒ بغض « نامتعارÙÛŒ » Ú©Ù‡ در گلویش پیچیده بود Ùˆ سالهای سال هرگز نمی ترکید. دق مرگی او، خاموش شدن یکی از با استعدادترین نوابغ داستانویسی در عرصه ÛŒ میهنی / جهانی بود. یادش به جاودانه Ú¯ÛŒ نامش باد Ú©Ù‡ صمیمیّت Ùˆ صداقتی « بهرام منش » داشت.
5- « Ù…Øمّد مسعود »
از آن گلهای منØصر به Ùردی بود Ú©Ù‡ در جهنّم همگونه گان رویید؛ ولی پَرپَر Ùˆ سوزانده شد. مایه های اصیل Ùˆ بسیار وزین در وجودش بود Ú©Ù‡ رقیبان Ùˆ Øاسدانش، Øسرت آنها را Ù…ÛŒ خوردند. او دلیر بود Ùˆ رادمنش. هم در سخن Ú¯Ùتن. هم در زیستن Ùˆ زندگی Ùردی اش. او را ترور کردند؛ آنهم آنانی Ú©Ù‡ در تمام رسانه های تبلیغاتی Ùˆ نوکر صÙتی Ùˆ جاسوسی Ùˆ خودÙروشی خودشان از بامداد تا شامگاه، عربده Ù…ÛŒ کشیدند: « خلق ! خلق ! خلق! ». Ùردای همان روز نیز Ù…ÛŒ دیدند Ú©Ù‡ خلق آنها برای خریدن Ùˆ خواندن « مرد امروز »، به ص٠ایستاده Ùˆ نوبت خود را با شور Ùˆ شوق، انتظار Ù…ÛŒ کشیدند. او را Øکومتگرانی Ú©Ù‡ مالک قدرت بودند، Ù†Ú©Ùشتند؛ بلکه مدّعیانی ترور کردند Ú©Ù‡ از Ù…ØÙˆ Ùˆ سر به نیست کردن مثلا جهنّم مناسبات اجتماعی Ù…ÛŒ خواستند « بهشت سوسیالیسم » را برای « خلق » بسازند. Ùاجعه ÛŒ « قلع Ùˆ قمع کردن تÙکّر مستقل Ùˆ نابالنده گیهای آن » در اجتماع ما، Ùقط Ù…Øصول Øکومتگران خاصم Ùˆ ضدّ Ùرهنگ نمی باشد؛ بلکه طی٠کثیر Øاسدان Ùˆ رقیبان Ú©Ù… مایه Ùˆ بی مایه Ùˆ نوکر صÙت هستند Ú©Ù‡ « Ú©Ùمپلکس بغرنجهای سرسام آور اجتماعی » را به دلیل جاه طلبیها Ùˆ قدرت پرستیها Ùˆ Ùانتزی باÙیهای بی جاذبه ÛŒ خود، شدّت Ù…ÛŒ دهند. Ú†Ù‡ کسانی Ù…ÛŒ توانستند آن روزها Ùˆ Øتّا همین روزها بپذیرند Ú©Ù‡ قاتل « زنده یاد Ù…Øمّد مسعود »، همان اÙسر عزیز Øزب توده ÛŒ روسیه Ù…ÛŒ باشد؛ یعنی رÙیق کبیر: « خسرو روزبه ».
6- « Ùروغ Ùرّخزاد »
زنده یاد Ùریدون Ùرّخزاد با چشمانی گریان Ùˆ چهره ای Ù¾Ùر از Øسرت در خانه ÛŒ یکی از دوستانم Øکایت کرده بود: « .... Ù…ÛŒ Ú¯Ùتند Ú©Ù‡ جنده اس. Ú©Ùس Ù…ÛŒ ده اورت. شعرهاش، همه بند تنبونی هستن. خیلی رمانتیک Ùˆ سانتیمانتاله. همش در باره ÛŒ پایین تنه Ùˆ اندامش، Ú©Ùسشعر میگه. هیچ پخی نیس. شعراش همه چرتند. متعهد Ùˆ مترّقی نیستن. ». ولی همین شاعر بزرگ Ùˆ استثنایی را مگر چند Ù†Ùر بودند Ùˆ هنوز هستند Ú©Ù‡ بتوانند ارزش شخصیّت Ùˆ شعور بسیار Ùرهیخته Ùˆ Ùهم عمیق Ùˆ نازکخیال او را بÙهمند Ùˆ ارج گزارند؟. Ùقط انگشت شماری از انسانهایی همچون خودش بودند Ú©Ù‡ ژرÙنگری Ùˆ لطاÙت Ø±ÙˆØ Ùˆ ظراÙتهای انسانی « اشعار او » را شناختند Ùˆ تÙاوت بسیار اساسی Ùˆ مایه ای آنها را از سیاه مشقهای هزاران چیز نویس دیگر، تمییز Ùˆ تشخیص دادند Ùˆ با اØترامی توصی٠ناپذیر در برابر دریای معرÙت Ùˆ آدمیگری او به ستایشگری ایستادند. « Ùروغ » در شعرهایش به جست – Ùˆ – جوی آن مرغزارهایی از مناسبات بشری Ùˆ اÙت Ùˆ خیر با انسانهایی بود Ú©Ù‡ « زندگی » را در واقعیّت گوهری اش Ù…ÛŒ Ùهمیدند Ùˆ Ù…ÛŒ شناختند Ùˆ Ù…ÛŒ زیستند؛ نه بدانسان Ú©Ù‡ در چارچوبها Ùˆ شابلونها Ùˆ قالبهای مذهبی Ùˆ ایدئولوژیکی Ùˆ سنّتی Ùˆ آداب Ùˆ رسومی Ùˆ Ú†Ùت Ùˆ بست شده در اØکام [ « = اخلاقیّات عام = Moral » ] باتلاقی از آن، سخن Ù…ÛŒ Ú¯Ùتند Ùˆ Ù…ÛŒ گویند Ùˆ هنوز غوطه ور در آن هستند. او Ù…ÛŒ دانست Ú©Ù‡ آغازگاه Ùˆ بستر Ùˆ خاک پر.رنده ÛŒ زندگی، همان « خواهشهای تن Ùˆ جان » آدمی Ù…ÛŒ باشند Ú©Ù‡ میوه ÛŒ درخت بالنده Ùˆ پرورده شده اش به « روØÛŒ گسترده دامن Ùˆ خیالاتی موسیقایی در رÙتار Ùˆ سخن آدمی » مختوم Ù…ÛŒ شود. او Ù…ÛŒ دانست Ú©Ù‡ در اوج Ø¢Ùرینشهای Ùردی هست Ú©Ù‡ انسان به تخمه ای وامی گردد تا در باغچه ÛŒ « تن Ùˆ جان خویشتن » از نو، کاشته Ùˆ Ø´Ú©ÙˆÙا شود.[ دستانم را در Øیاط باغچه Ù…ÛŒ کارم .... Ù…ÛŒ دانم سبز خواهم شد، سبز ]. زندگی برای او هرگز معنایی « خطّی Ùˆ زاد Ùˆ مرگی » نداشت؛ بلکه پروسه ای چرخ Ùˆ ÙÙ„Ú©ÛŒ بود Ú©Ù‡ در هر پدیده ای، شیرازه ÛŒ مهر گیاهی داشت Ùˆ به خود، پیکر Ù…ÛŒ گرÙت. شعر او، شعر رقصهای پر شور Ùˆ Øال آنات زندگی Ù…ÛŒ باشند Ú©Ù‡ همچون اسبهای ÙˆØØ´ÛŒ با یالهای اÙشانده در زنبق درّه های « Ùردیّت Ùˆ اصالت اندیشیدن Ùˆ ÙˆÙاداری به تن Ùˆ جان خویش » با جهان Ùˆ کائنات Ùˆ موجودات، پیوندی هارمونیک دارند. او شاعری بود Ú©Ù‡ « انسان بودن Ùˆ Ùردیّتش » را با گستاخی Ùˆ دلیری سرود؛ نه مادینه Ú¯ÛŒ Ùˆ زنانه Ú¯ÛŒ جنسیّت خود را. او شاعری بود Ú©Ù‡ در جسم آدمی Ùˆ سوائق آن، بالگشایی Ø±ÙˆØ Ù¾Ø±Ù†Ø¯Ù‡ ÛŒ اوج نشین خود را بر ستیغ کوهستانها Ùˆ قلّه های رÙیع آزادی تجربه Ù…ÛŒ کرد. اروتیک برای او، مغزه ÛŒ زندگی Ùˆ آزادی بود. گستره ای Ú©Ù‡ گلهای آرزومند Ùˆ رنگارنگی رویاهایش Ù…ÛŒ توانستند Ø´Ú©ÙˆÙا شوند Ùˆ رایØÙ‡ ÛŒ خود را بسان آبشاری بر کویر تشنه ÛŒ خواهشها Ùˆ آرزوها Ùˆ رویاهای او Ùرو ببارند. برای همین نیز بود Ú©Ù‡ بر خلا٠کژبرداشتهای « اخلاقیستهای Ú©Ù… مایه Ùˆ بی مایه » Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهند از اشعار Ùˆ شخصیّت منØصر به Ùرد او، « قدّیسه ای باکره » بسازند، ÙˆÛŒ با صراØتی لطی٠در اشعارش از « شادخواریهای زندگی » Ù…ÛŒ سÙراید. یادش به جاودانه Ú¯ÛŒ زندگی باد Ú©Ù‡ نامش هنوز « معنای سپیده دم آزادی » را Ùرّخنگار Ù…ÛŒ آراید.
7- « صادق چوبک »
مثل آنانی نبود Ú©Ù‡ « همگونه Ùˆ همعقیده ÛŒ یکدیگر » هستند. او، بدان گونه بود Ú©Ù‡ « خودش » Ù…ÛŒ اندیشید Ùˆ Ù…ÛŒ زیست. نامتعارÙÛŒ او را در « زبان داستان نویسی اش » نباید کاوید؛ بلکه در بستر شناساننده ÛŒ آن « واقعیّتهایی » بایستی جست – Ùˆ – جو کرد Ú©Ù‡ باز Ø¢Ùریده ÛŒ ذهنیّت Ø¢Ùرینشگر Ùˆ چشمان ژرÙنگر Ùˆ وجدان بیدار او بودند. او مناسبات انسانهای پیرامون خود را توصی٠نمی کرد؛ بلکه آن چیزهایی را به ما نشان Ù…ÛŒ داد Ú©Ù‡ « Øقیقت تلخ » روزمرگیهایمان بودند Ùˆ همچنان هستند Ùˆ در غیاب چنان عزیز از دست رÙته ای، هنوز Ú©Ù‡ هنوزه، چنان واقعیّتهایی با Øالتی نکبت بار Ùˆ آزارنده، پابرجا هستند. در داستانها Ùˆ نمایشنامه های او Ù…ÛŒ توان جهانی را کش٠کرد Ú©Ù‡ پروسه ÛŒ پوسیده Ú¯ÛŒ خودش را Ø·ÛŒ کرده بود Ùˆ Ùقط ویرانه هایش به جا مانده بودند. در چنان آوارها Ùˆ ویرانشده گیها بود Ú©Ù‡ « نامتعارÙÛŒ نویسنده ای دریا Ùهم » در باتلاق همگونه گیهای ما عقب مانده گان به تقصیر، به تلاطم Ùˆ جنب – Ùˆ – جوش Ùˆ تکاپوهایی نو، به پا خاست. دوران او، دوران بلوغ Ø±ÙˆØ Ùˆ مغز Ùˆ استقلال Ùکر Ùˆ پرورشگاه Ùهم Ùˆ شعور Ùردیّتها نبود؛ بلکه دوران « متابعتها Ùˆ دنباله رویها Ùˆ ایدئولوژی گرویها Ùˆ نوکر صÙتیها Ùˆ Øزبی نویسیهای بی مایه Ùˆ سوژه » بود. دوران Ú©Ùشتن استعدادهای تکرو Ùˆ Ø¢Ùرینشگر Ùˆ مستقل بود. آنچه در داستانهای « زنده یاد صادق چوبک » به « ناتورالیسم »، تشبیه Ù…ÛŒ شود، خطاییست Ú©Ù‡ Ù…Øصول همان دنباله رویهای ایدئولوژیکی Ù…ÛŒ باشد. در آثار « چوبک »، زندگی ملّتی ترسیم Ùˆ زنده Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ از درون، متلاشی Ùˆ در امتداد زمان به باتلاقی متعÙّن در مناسبات اجتماعی تبدیل شده است. مهاجرت او از وطن، چیزی نبود سوای « تبعید تÙکّر Ùˆ Ø¢Ùرینشگری Ùˆ هنرمندی Ùˆ استعداد بار آور Ùˆ مسئولیّت Ùˆ بیدارچشمی » از سرزمینی Ú©Ù‡ با تمام تار – Ùˆ – پودش در ریزترین گوشه هایش نیز ریشه دوانیده بود. « صادق چوبک » را آنانی دقمرگ کردند Ú©Ù‡ هیچگاه تÙاوت « دوغ را از دوشاب » نمی دانستند Ùˆ هنوز نیز نمی دانند. از استثناء ها Ú©Ù‡ برگذریم، اجتماع تØصیل کرده گان ما – مهم نیست Ú©Ù‡ کدام گرایش اعتقاداتی را داشته باشند – گشوده Ùکری Ùˆ Ùهم Ùرهیخته برای ارجگزاری Ùˆ Ø¢Ùرینگویی به « نامتعارÙÛŒ Ùˆ Ùردیّت انسانها را » نداشت Ùˆ ندارد. گویا قاعده ÛŒ اجتماع ما بر این Ù…Øور Ù…ÛŒ چرخد Ú©Ù‡ استثناء ها را یکی یکی، شناسایی Ùˆ مطرود Ùˆ ملعون Ùˆ خاموش Ùˆ دقمرگ کنیم تا قاعده ÛŒ « همگونه Ú¯ÛŒ Ùˆ همعقیده ای Ùˆ هم مرامی »، هرگز آسیبی نبیند Ùˆ خارا سنگی خود را همیشه ØÙظ کند. زنده یاد « صادق چوبک » را با داستان تکاندهنده ÛŒ « شبی Ú©Ù‡ دریا طوÙانی شد. »، شناختم Ùˆ هنوز Ú©Ù‡ هنوز است با اØترامی صمیمی Ùˆ مهری به وسعت کهکشان با یاد Ùˆ مطالعه ÛŒ آثار او، به شوق Ùˆ ذوق Ù…ÛŒ آیم.
8- « Ù…Øمّد مصدّق »
در تمام آنچه تا کنون در باره ÛŒ او نوشته اند Ùˆ Ú¯Ùته اند Ùˆ ثبت کرده اند، نمی توان Øقیقتی بی غل Ùˆ غش را در باره ÛŒ « واقعیّت چیستی Ùˆ راز قیام او »، کش٠کرد Ùˆ شناخت. از این رو، Ú©Ø´Ù Ùˆ شناخت « شخصیّت Ùˆ خاستگاه نبردهای زنده یاد Ù…Øمّد مصدّق » را بایستی در آن « آرمانها Ùˆ آرزوها Ùˆ ایده آلهایی » به دنبالش رÙت Ú©Ù‡ شیرازه ÛŒ « Ùرهنگ باهمستان ایرانزمین » را از کهنترین ایّام تا همین امروز Ùˆ Ùرداها استوار نگاه داشته اند. سراسر کارها Ùˆ تلاشها Ùˆ سرکشیها Ùˆ اعتراضها Ùˆ کشمکشها Ùˆ Øتّا شکست جنبشهای Ùرهنگی Ùˆ دقمرگی شخصیّتهایی امثال او را Ù…ÛŒ توان Ùقط از چشم انداز « اسطوره ÛŒ جمشید جم » در باره شان اندیشید Ùˆ داوری کرد؛ یعنی اسطوره ای Ú©Ù‡ ایده آل ایرانی از Ùرمانروای دادگزار Ùˆ مهرگستر Ùˆ دارنده ÛŒ Ùرّ Ù…ÛŒ باشد. بیرون از چشم انداز اساطیری به شناختن Ùˆ کسب آگاهی درخور در باره ÛŒ قیام Ùˆ شکست جنبش او رÙتن باعث Ù…ÛŒ شود Ú©Ù‡ هر گونه قضاوتی به اغراض Ùˆ اهدا٠خاصّی آغشته Ùˆ چهره ÛŒ جنبش او ØŒ تیره Ùˆ تار شود. زنده یاد « مصدّق » در راستای واقعیّت پذیری آن آرمانهایی بود Ú©Ù‡ هزاره ها در تبعیدگاه سلاطین بی « Ùرّ » در زنجیر بودند Ùˆ مردم ایران در Ùراق آنها، غزلها Ùˆ قصیده ها Ùˆ رباعیها Ùˆ ترانه های رنگارنگ Ù…ÛŒ سرودند تا در Ùضای اثیری آن سرایشها بتوانند ستمگریهای Øکّام بی لیاقت را تاب آوردند به امید آنکه، روزی روزگاری، « جمشید جم » از میان آنها بپا خیزد. خیزش Ùˆ جنبش Ùˆ شکست تلاشهای زنده یاد « Ù…Øمّد مصدّق » Ùˆ یارانش را بایستی Ùقط در امتداد اسطوره ÛŒ جمشید جم Ùˆ شیرازه ÛŒ Ùرهنگ ایرانزمین(= مهر Ùˆ داد Ùˆ راستی Ùˆ گزند ناپذیر جان Ùˆ زندگی ) پژوهید Ùˆ سنجشگری کرد. پژوهشهایی Ú©Ù‡ Ùراسوی چنین معیارهایی نوشته Ùˆ منتشر شده باشند، همه بدون استثناء Ùاقد ارزش شنیداری Ùˆ مطالعاتی Ùˆ انگیزشی Ùˆ رستاخیزی هستند.
9- « Ùریدون Ùرّخزاد »
Ùقط ماÙیای Ùقاهتی نبود Ú©Ù‡ در « ترور شنیع Ùˆ Ùجیع » این انسان « رادمنش Ùˆ ایراندوست Ùˆ دوست داشتنی Ùˆ بسیار با شعور »، دست داشت؛ بلکه صدی نود آنانی Ú©Ù‡ خود را « روشنÙکر Ùˆ مبارز سیاسی Ùˆ پرچمدار مثلا آزادی » Ù…ÛŒ دونستن Ùˆ هنوز Ù…ÛŒ دونن، از Ù„Øاظ Ùکری Ùˆ رÙتاری Ùˆ Ùرهنگی Ùˆ روانی Ùˆ Ùیزیکی نیز در « ترور Ùˆ سکوت مغرضانه ÛŒ خود در باره ÛŒ زندگی Ùˆ دگراندیشی Ùرّخزاد » سهیم بودن. کاÙیه اون « شوی بسیار خوب Ùˆ رسواگر ماسک پلید Ùاجعه ÛŒ Ùقاهتی » را در لندن ببینید تا متوجّه شوید Ú©Ù‡ « Ùریدون Ùرّخزاد »، Ú†Ù‡ انسان دلیر Ùˆ مهربانی بود. Ú†Ù‡ تهمتهایی Ú©Ù‡ به این انسان عزیز نزدند. Ù…ÛŒ Ú¯Ùتن جل٠و سبکه. کونیه. ورّاجه Ùˆ لوس Ùˆ لیم Ùˆ لهر. کسی اون شعور را نداشت Ú©Ù‡ بگه. بابا جون، زندگی خصوصی دیگرون به من چه؟. مهم اینه Ú©Ù‡ این انسان، استعدادها Ùˆ توانائیهای Ùکری Ùˆ Øاضر جوابیهای رک Ùˆ پوست کنده Ùˆ ذوق Ùˆ سلیقه هایی داره Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تونه بر شادمانیهای دیگران بیÙزاید Ùˆ آنها را ساعتهای متمادی خوش Ùˆ دلشاد Ù†Ú¯Ù‡ داره. چرا ما ارزش اینهمه Ùروزه های شوخ Ùˆ شنگ او را ندونیم Ùˆ لذّت ببریم از شادی Ø¢Ùرینیهای او . نه!. کلاه خودمون را قاضی کنیم Ùˆ بپرسیم در این گیتی پهناور، Ú†Ù‡ چیزی در تضاد با زندگیه؟. تروریسم Ùˆ خونریزی Ùˆ شکنجه گری Ùˆ جلّادی Ùˆ مستبدی یا همجنسگرا Ùˆ خوش Ùˆ شاد بودن Ùˆ توام با مهر ورز زیستن ØŸ. کثیری از ما ایرانیهای نجیب نما، هم خرما را Ù…ÛŒ خواهیم هم دنیا Ùˆ آخرت را. هم خدا Ùˆ دین Ùˆ مرام Ùˆ آداب Ùˆ ادّعاهای آبرومندی خود را Ù…ÛŒ خواهیم. هم عیّاشیگریها Ùˆ Ùˆ جنده بازیها Ùˆ ولگردیها Ùˆ لومپن بازیها Ùˆ قمار بازیها Ùˆ صدها کار ریز Ùˆ درشت از این دست را. آنهم Ú†Ù‡ جوری Ùˆ Ú†Ù‡ ریختی؟. با یه عمری زیر جÙÙ„ÛŒ به گا دادن خود در زیر Øجاب Ùˆ نجابت نمایی Ùˆ ØªØ³Ø¨ÛŒØ Ú¯Ø±Ø¯Ø§Ù†ÛŒ Ùˆ اداهای اسلامی در آوردن به تعبیری Ú©Ù‡ « ایرج میرزا » میگه البته: « به Ú©Ùس دادن همانا وقع نگذاشت .... Ú©Ù‡ با رو گرÙتن، الÙت بیشتر داشت ».
باور کنید « اØمدی نژادها » Ù…Øصول همین نادانیها Ùˆ Øماقتهای زنگار گرÙته ÛŒ مغز Ùˆ روان ما هستند Ú©Ù‡ اینقدر در عرصه ÛŒ میهنی Ùˆ جهانی Ùˆ منطقه ای، ÙˆÙ‚ÛŒØ Ùˆ شدّاد Ùˆ خونخواه، جلوه Ù…ÛŒ کنن. ما اگه قدر آدمهای نایاب Ùˆ استثنائی مثل « Ùریدون Ùرّخزاد » را Ù…ÛŒ دونستیم، امروزه روز، Øال Ùˆ روزمان خیلی زیبا Ùˆ Ú©Ù… دغدغه Ùˆ خالی از دردهای آزارنده Ù…ÛŒ بود. ولی دریغا! ما نه آن Ùهم را داریم Ú©Ù‡ زندگی Ùˆ دگرزیستی آدمها را اونجوری Ú©Ù‡ هستند Ùˆ دوست Ù…ÛŒ دارند پدیدار بشن، به رسمیّت بشناسیم Ùˆ ارج گزاریم، نه اون دلیری را داریم Ú©Ù‡ به چنان آدمایی « Ø¢Ùرین » بگوییم. ما از اون رندای زرنگ Ùˆ آب زیر کاه شده ایم. توی دلمون یه جور دیگه هستیم Ùˆ توی مغزمون، یه جور دیگه Ùکر Ù…ÛŒ کنیم Ùˆ ورد زبونمو نیز یه جورایی دیگه، زرت Ùˆ پرت Ù…ÛŒ کنیم برا همدیگه. چقدر خوبه آدما زبونشون Ùˆ Ùکرشون Ùˆ کردارشون، یکی باشه. در این غربت وانÙسا، منهای اون طی٠از دوستداران Ùˆ دوستان Ùˆ آشنایان « Ùریدون Ùرّخزاد » Ú©Ù‡ یاد او را همیشه گرامی Ù…ÛŒ دارند، تنها انسان با شعور Ùˆ رادمنشی Ú©Ù‡ با مسئولیّت Ùˆ آگاهی Ùˆ هدÙمند Ùˆ با مهری ستودنی به بزرگداشت خاطره ÛŒ دلاویز « Ùریدون Ùرّخزاد » همّت بی دریغ کرد، شاعر عزیز Ùˆ گرانمایه، « میرزا آقا عسگری ( مانی ) » بود. او واقعا سنگ تمام گذاشته است در گرامیداشت Ùˆ ارجگزاری به استعداد Ùˆ شراÙت Ùˆ کرامت Ùˆ Øیثیّت انسانی Ú©Ù‡ ناجوانمردانه ترور شد. Ø¢Ùرینهای من بر « میرزا آقا عسگری » باد Ú©Ù‡ نه تنها درØقّ « Ùرّخزاد »، دادگزاری Ùˆ نام Ùˆ یاد او را « جاودانه » کرد؛ بلکه شعور Ùˆ Ùهم Ùˆ درایت Ùˆ بیداری خودش را نیز در عصر Øاکمیّت ضØّاکان خونریز Ùˆ خونخوار Ùˆ زندگی Ú©ÙØ´ Ùˆ جانستان با مهری سوگوار Ùˆ دوست داشتنی به ثبت رسانید. خواندن Ùˆ دریاÙتن کتاب « خنیاگر در خون » را از دست ندهید Ùˆ همچنین تمام ویدئوها Ùˆ خاطره هایی Ú©Ù‡ از زنده یاد « Ùریدون Ùرّخزاد » به یادگار مونده اند.
10- « دلآرام مشهوری در آیینه ی رگ تاک »
اگر در تمام عمرش نیز هیچ کتابی دیگر ننویسد Ùˆ قلمش را نیز کنار بگذارد Ùˆ لام تا کام، ØرÙÛŒ بر زبان نراند، همین تک کتاب بسیار شایان Ø¢Ùرین Ùˆ سنجیده Ùˆ ژرÙکاویده ÛŒ او، بس است تا ما بÙهمیم Ú©Ù‡ « تاریخ پژوهی Ùˆ تاریخ نویسی »؛ یعنی رادمنش بودن Ùˆ ÙˆÙادار ماندن به وجدان سختگیر Ùˆ ظریÙنگر Ùˆ Ùرهنگیده ÛŒ خود. کتاب « رگ تاک ( 2 جلد )/ دلآرام مشهوری / انتشارات خاوران / پاریس / 1379 شمسی »، کتابیست Ú©Ù‡ هر ایرانی باید آن را بخواند Ùˆ سطر به سطر آن را بÙهمد Ùˆ دریابد. اگر در سرزمین ما هستند « قلمزنهایی Ú©Ù‡ هنر Ùˆ اÙتخار Ùˆ استعداد خود » را هنوز در تØری٠و تقلیب Ùˆ کتمان Ùˆ تØقیر Ùˆ پایمال کردن « داشته ها Ùˆ Øقایق Ùˆ Ùرهنگ Ùˆ آرمانها Ùˆ ایده آلها Ùˆ آرزوهای مردم » Ù…ÛŒ دانند Ùˆ خوشایند نویس Øکّام بی Ùرّ Ùˆ لیاقت Ù…ÛŒ باشند Ùˆ خروار خروار، کاغذها برای توجیه جنایتها Ùˆ تبهکارهای آنها سیاه Ù…ÛŒ کنند، Ùقط یک سطر کلام Ùرزانه Ùˆ دلاورانه از زبان انسانهایی همچون « دلارام مشهوری » کاÙیست تا آن هجویّاتی را Ú©Ù‡ « قلم به دستان مزدور » Ù…ÛŒ نویسند Ùˆ منتشر Ù…ÛŒ کنند، خط بطالت Ùˆ پوچی بر سراسر آن بکشند. تاریخ نویسی Ú©Ù‡ نتواند « Ùهم Ùˆ شعور Ùˆ رادمنشی Ùˆ وجدان Ùرهیخته Ùˆ آموزش دیده ÛŒ خود » را در آثار Ùردی اش به دیگران نشان دهد، چنان تاریخ نویسی، یک سیاه مشق نویس Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ کانالهای تخریب Ùˆ ویرانگری « Ùرهنگ یک اجتماع » را خواسته Ùˆ ناخواسته مهیّا Ù…ÛŒ کند. چنان مشق نویسانی در دستگاه Øکّام Ùقاهتی، بس بسیارانند. ولی « دلارام مشهوری » از آن طی٠مورّخان برجسته Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ تاریکترین Ùˆ اساسی ترین بخش تاریخ معاصر ما را با دلیری، کنکاوی کرده است. درسنامه ÛŒ تاریخی او، آشکار Ùˆ رسوا کردن آن چهره ها Ùˆ کانالهای مرموزیست Ú©Ù‡ تمام Ùلاکتها Ùˆ مصیبتها Ùˆ رنجهای لاعلاج مردم اجتماع Ùˆ قهقرایی سرزمین ایران را تا امروز رقم زده اند. سکوت مغرضانه ای Ú©Ù‡ تا امروز در برابر Ù…Øتویات Ùˆ سنجشگریهای این « پژوهش بی مانند در تاریخ معاصر ما » از طر٠خیل کثیری با گرایشهای کلیشه ای شده است، خود به خود نشان Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ عمق Ùاجعه بار پروسه ÛŒ « روشنگری Ùˆ نو زایی » در سرزمین ما، اسیر کدامین اهرمهای قطور « چیزنویسان ذینÙع Ùˆ مثلا آکادمیکر Ùˆ نان به نرخ روز خوران » Ù…ÛŒ باشد Ùˆ گره کور « نیندیشیدنهای تØصیل کرده گان ما » با Ùرو رÙتن در کدامین باتلاقهای مذهبی Ùˆ ایدئولوژیکی Ùˆ نظریّه ای، همچنان زنگار گرÙته، پایدار مانده است. خواندن Ùˆ Ùهمیدن کتاب « رگ تاک » را هیچگاه از یاد نبرید. تک Ùˆ توکی پاساژهای مختصر از همان جملات آغازین کتاب Ù…ÛŒ توانند ارزشمندی سراسر Ù…Øتویات آن را به راØتی اثبات کنند:
[ .... انØصار متولّیان اسلام بر « کتابت » تا یک قرن پیش، بزرگترین ضربه ÛŒ ممکن را بر هویّت Ùˆ ØاÙظه ÛŒ تاریخی جامعه ÛŒ ایرانی وارد ساخته بود. از دیدگاه رساله نویسان عمّامه به سر، نه تنها تاریخ ایران پیش از ظهور اسلام ( عصر جاهلیّت !. ) قابل توجه نبود Ú©Ù‡ از آن پس نیز هر آنچه بیرون از Øیطه ÛŒ تسلط اسلام بر ایران گذشته، جزء « جریانات الØادی » بود Ùˆ تاریخ ایران، چیزی نیست جز تاریخ گسترش اسلام ناب Ù…Øمّدی Ú©Ù‡ به اراده ÛŒ الهی Ùˆ مبارزات مداÙعان اسلام راستین، قدم به قدم، پیش رÙته است......... تهاجم ایدئولوژیک جریانات « Ú†Ù¾ » بر تاریخ Ùˆ هویّت ایرانی در راهگشایی این پیروزی اسلامی، نقش عمده بر عهده داشته است. ........ جهانبینی Ú†Ù¾ Ùˆ در درجه ÛŒ اول، تاریخنگری این جریان توانست نگرش اسلامی به تاریخ ایران Ùˆ رÙتار ستیز جویانه با آن را جانی تازه بخشد. ............ همآوازی با نگرش اسلامی از سوی ایدئولوژیگرایان Ú†Ù¾ به تاریخ ایران، انتخابی آگاهانه Ùˆ هدÙمند در جهت نزدیکی به رهبری مذهبی بوده است ........ چپهای ایرانی با بهره گیری از قوانین جهانشمول مارکسیسم – لنینیسم در پرداختن تصویری Ù†Ùرت انگیز از ایران باستان ( نظام کاستی – شیوع برده داری – Ùساد در بار – شیوه ÛŒ تولید آسیایی Ùˆ خزعبلات مشابه ) قلمها زدند Ùˆ Øمله ÛŒ اعراب به ایران را هجوم « انقلابیون پا برهنه » به دستگاه ظلم Ùˆ Ùساد توصی٠کردند. به « تازه مسلمانان ایرانی » مژده دادند Ú©Ù‡ « مارکس » در آثارش، اسلام را به عنوان « انقلاب Ù…Øمّدی » ستایش کرده است Ùˆ نه تنها در توجیه Ùˆ Øتّا ضرورت Øمله ÛŒ اعراب به ایران سخن راندند Ú©Ù‡ در این زمینه از رساله نویسهای عمّامه به سر نیز Ùراتر رÙتند ...... در میان این « تاریخ نگاران » Øتّا یک Ù†Ùر را نمی توان یاÙت Ú©Ù‡ از دید ایرانیان Ùˆ مناÙع تاریخی ایران به Øمله ÛŒ اعراب نگریسته باشد. مطالعه ÛŒ تاریخهایی Ú©Ù‡ اینان نوشته اند، این سئوال را به ذهن خطور Ù…ÛŒ دهد Ú©Ù‡ آیا اینان اصلا ایرانیان بیش از اسلام را ایرانی Ù…ÛŒ دانستند؟. آن میلیونها تنی Ú©Ù‡ در طول دویست سالی Ú©Ù‡ لشگر اسلام، ایران را به خاک Ùˆ خون کشید، جان Ùˆ مال خود را از دست دادند، در کجای تاریخ ایران قرار دارند؟. .... تهاجم موÙّق اعراب، دلایل اجتماعی Ùˆ تاریخی عمیقتری از اÙسانه پردازی متولّیان اسلام داشته است. مهمترین این دلایل را باید در ویژه Ú¯ÛŒ Ùرهنگ شهر نشینی Ùˆ « مادرشاهانه ای = زنخدایی » جست – Ùˆ – جو کرد Ú©Ù‡ جامعه ÛŒ ایرانی را به گردونه ÛŒ Ùرهنگها از چهار سوی جهان آن روزگار بدل کرده بود ..... ]
11- « پرویز ناتل خانلری و عمر دو هزار و پانصد ساله اش »
بزرگمنش بود Ùˆ Ùرهیخته Ùˆ مسئولیّت پذیر. آموزگاری دلسوز بود Ùˆ در گستره ÛŒ « Ùرهنگ آرایی »، بینشی بسیار Ùراخ دامنه داشت. بسان بÙنمایه ÛŒ شعر « عقابی » بود Ú©Ù‡ وص٠آن، « گوهر بزرگی جوی » خود او بود. Øاسدان زیادی داشت از جمله آن نمک به Øرامانی Ú©Ù‡ Øتّا به شاگردی او رÙتند Ùˆ از چشمه ÛŒ جوشان شعور Ùˆ Ùهم Ùˆ دانش او ØŒ بهره برداریها کردند Ùˆ سپس با چیره شدن « ضØّاکیان » بر ایرانزمین به استقبال « قصّابان خونریز » شتاÙتند Ùˆ به دشنامگویی Ùˆ هرزه درایی بر ضدّ استاد خویش برخاستند تا عقده ÛŒ کمداشتها Ùˆ Øسادتها Ùˆ بی مایه گیهای خود را با مجیزگویی ستمگران، ترضیه کنند Ùˆ « نام Ùˆ شخصیّت Ùˆ کرامت Ùˆ شعور بزرگ استاد خانلری » را Ù„Ú©Ù‡ دار کنند. ولی آن سیه مغزان Øاسد نمی دانستند Ú©Ù‡ « سیمرغ وجود استاد »، بسیار والامنش Ùˆ آزادمنش Ùˆ بهنواز Ù…ÛŒ باشد Ùˆ هرگز از بد پوزیهای « خسهای کاهکی » Ùˆ بالا نشستنهای تکبّری نخواهند توانست دریا دلی Ùˆ دریا شعوری را Ú©Ù‡ « استاد خانلری » بود، آلوده کنند. شاهکار بزرگ Ùˆ بی مانند « پرویز ناتل خانلری » همان ایده ÛŒ « سپاه دانش » بود Ú©Ù‡ نقش عظیمی در « Ùرا بالاندن شعور Ùˆ دانش Ùˆ آگاهی مردم میهنمان در پروژه های میهنی – آبادنی عصر پهلوی » ایÙا کرد Ùˆ « سربازان دیپلمه » را تا دور اÙتاده ترین روستاهای ایرانی برای آموزش روستائیان، تشویق Ùˆ ترغیب Ùˆ اعزام Ù…ÛŒ کردند. Øضور او در وزارت Ùرهنگ باعث شد Ú©Ù‡ آتش کینه توزیهای بی مایه گان Øاسد Ùˆ ستیزه جو Ùˆ متعه ÛŒ گرایشهای ایدئولوژیکی Ùˆ مذهبی در خصومت با نقش بسیار مثبت Ùˆ کارگشا Ùˆ اساسی ÙˆÛŒ در عرصه ÛŒ « Ùرهنگ ایرانزمین »، بسیار شدّت بگیرد. آنچه باعث شد « استاد خانلری »، خانه نشین شود، هرگز خواست « شاهنشاهی پهلوی » نبود؛ بلکه زورگوییها Ùˆ کارشکنیهای رقیبان غبطه خور Ùˆ Øاسد Ùˆ نوکر صÙت بیگانه گان بودند Ú©Ù‡ باعث شدند، او از مقام « وزارت Ùرهنگ »، استعÙا بدهد Ùˆ خانه نشین شود. ولی « سیمرغ درون او » از شعله های شوق Ùˆ شور Ùˆ اشتیاق به « ایرانزمین Ùˆ Ùرهنگ جهان آرای آن » هرگز Ùرو کاسته نشد Ú©Ù‡ نشد Ùˆ تا آخرین Ù„Øظه های زندگی خویش در گستره ÛŒ « Ùرهنگ ایرانزمین » به پژوهش غمخوارانه Ùˆ توام با سختگیری Ùˆ مسئولیّت ادامه داد Ùˆ آنقدر در این راستا، « ... بالا Ùˆ بالا Ùˆ بالاتر شد تا سرانجام، هیچ [= سیمرغ / عنقا ] شد. ». او در واپسین Ù†Ùسهایش زیر لب به « زنده یاد سعیدی سیرجانی » Ú¯Ùته بود Ú©Ù‡ من در این Ù„Øظه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ میرم، « دو هزار Ùˆ پانصد سال » است Ú©Ù‡ عمر کرده ام. یادش Ùˆ نامش Ùˆ میراث گهر بارش، جاودانه باد! .
12- « بیژن Ù…Ùید »
استعداد Ùˆ نبوغ او Ùقط در Ø¢Ùرینش Ùˆ اجرای « نمایشنامه ها » نبود؛ بلکه هنرمندی Ùˆ مایه دار بودن او در شاخکهای Øسّاس شعور Ùˆ Ùهم Ùˆ بینش ژرÙنگرش بود Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توانست تا تاریکترین Ùˆ ریزترین گوشه Ùˆ کناره های دردناک Ùˆ گریه آور « اجتماع ایرانزمین » را استشمام کند Ùˆ دریابد. شاهکار تکاندهنده Ùˆ جاودان او ( = شهر قصّه ) ØŒ آیینه ÛŒ تمام نمای آن Ù…Ùعضلات کلیدی جامعه ÛŒ ایرانی Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ غÙÙ„ Ùˆ زنجیرهای سنگین به ذهنیّت Ùˆ روان انسانها را نشان Ù…ÛŒ دهد Ùˆ رسواگر آن سدّ ضخیمی Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ در برابر تØوّلات Ùˆ یاÙتن اÙقهای تازه به تازه در اجتماع ایرانی ایجاد کرده اند. « شهر قصّه »، Øکایتگر غصّه ها Ùˆ جهالتها Ùˆ Ú©Ùمپلکسها Ùˆ مسائل جانسوز ماست. « قصه ÛŒ تنهایی ایرانزمین Ùˆ شیّادان زرنگ Øاکم بر آن » Ù…ÛŒ باشد. قصّه ای Ú©Ù‡ هنوز « اکنونبوده Ú¯ÛŒ » Ùˆ گویایی Ùˆ Ùزّلالی Ùˆ تاثیر آموزنده ÛŒ خود را هرگز از دست نداده است. تعمّق استدلالی Ùˆ طنز بسیار کوبنده ÛŒ « بیژن » با هارمونی دیالگوهایی Ú©Ù‡ معانی متناظر Ùˆ متناقض Ùˆ چند صدایی را همزمان انتقال Ù…ÛŒ دهند، شیواترین Ùˆ تاثیر گذارترین Ùرمی بود Ú©Ù‡ او برای پدیدار کردن « تجربیات بی واسطه ÛŒ خود » از مسائل Ùˆ Ùلاکتها Ùˆ بدبختیها Ùˆ دردهای مردم ایرانزمین به کش٠آن، موÙّق Ùˆ کامیاب شده بود.[ ... هر خری، شاعر نمیشه. هر شاعری، خر نمیشه! ] بعدها، روش او، سرمشق بسیاری از اÙراد شد؛ ولی « بیژن Ù…Ùید » Ùقط یک Ù†Ùر بود Ùˆ « نامتعارÙÛŒ » او را، هیچکس نمی تواند مکرّر کند. یادش Ùˆ نامش، به مانده گاری هنرهایش باد!.
13- « کورش آریا منش ( رضا مظلومان ) »
غصیانگری بی همتا بود. بیدار وجدان بود Ùˆ آگاه. نگهبان جان Ùˆ زندگی بود. خنیاگر آوازهای شادخواری بود. از سلاله ÛŒ Ø¢Ùرینشگران Ùˆ همدردان بود. شور Ø¢Ùرین خوشمستیها در روزهای تاریک Ùˆ تلخ Ùˆ گزنده ÛŒ میهن اسیر شده در چنگال کانیبالیستها بود. آتشکده ای Ùروزان بود بر اوجگاه ایرانزمین. او خاری بود در استخوان بی مغز خاصمان جان Ùˆ زندگی. موکّلان Ùˆ شمشیرکشان باتلاق اسلامیّت، او را ترور کردند؛ زیرا رسالت Ùˆ ذات « خالق Ùˆ رسولشان » بر روی زمین، Ùقط ترور Ùˆ Ú©Ùشتار Ùˆ خونریزی Ùˆ آزار Ù…ÛŒ باشد. آنها زنده Ú¯ÛŒ Ùˆ Ùرزانه Ú¯ÛŒ Ùˆ چراغ روشناییها را خاموش کردند تا همه جا را تاریکی Ùراگیرد Ùˆ هیچکس نتواند « زشت سیمایی الله» را در Øاکمیّت ضØّاکوارش ببیند. آنچه شمشیر کشان الهی به دلیل Ùقر Ùکری Ùˆ سترونی ذاتی خود Ù†Ùهمیدند Ùˆ هنوز نمی Ùهمند، این بود Ú©Ù‡ « سیمرغ در شب خاکستر »، از هزار نای خوش آواز خویش، هزاران تخمه ÛŒ نوزایی خویش را در جهان Ùرامی گستراند. سیاهمغزان الهی، زنده یاد « کورش آریامنش » را سلّاخی کردند؛ ولی اکنون هزاران هزار « آریامنشها » در جهان به پا خاسته اند؛ زیرا او « تخمه ÛŒ سیمرغ گسترده پر » بود. یادش Ùˆ نامش Ùˆ آثارش Ùˆ پیامش به جاودانه Ú¯ÛŒ ایرانزمین باد!.
14- « صادق هدایت »
در باره ÛŒ کتابهایش Ùˆ شخصیّت نامتعار٠و بی نظیرش، زیاد نوشته اند Ùˆ هنوز Ù…ÛŒ نویسند؛ ولی به ندرت Ù…ÛŒ توان اÙرادی را پیدا کرد Ú©Ù‡ تلاش کرده باشند در باره ÛŒ « Ù…Ùعضلات Ùکری او » بیندیشند Ùˆ میزان Ùˆ کرانه های Ùهم Ùˆ شعور Ùردی خود را در شناخت Ùˆ سنجشگری « Ù…Ùعضلات Ùکری او » بیازمایند Ùˆ به Ù…ØÚ© بزنند. اکثر کسانی Ú©Ù‡ با آثار Ùˆ زندگی Ùˆ نامه های « صادق هدایت » به گونه ای، خود را مشغول داشته اند، Ùقط چیزهایی را بازگویی Ùˆ تکرار کرده اند Ùˆ Ù…ÛŒ کنند Ú©Ù‡ « اعتقاد عام Ùˆ کلیشه ای در باره ÛŒ او Ùˆ آثارش » Ù…ÛŒ باشد. وقتی نیز « چیز نویسانی » پیدا شوند Ú©Ù‡ بخواهند در باره ÛŒ او، سیاه مشق نویسی کنند، بلاÙاصله « ناسیونالیسم !ØŸ » را در آثارش، Ú©Ø´Ù Ù…ÛŒ کنند. چنان « چیز نویسانی »، آن Ùهم Ùˆ شعور را ندارند تا بتوانند تمییز Ùˆ تشخیص دهند Ú©Ù‡ هرگونه « به خود آیی Ùˆ استقلال Ùˆ خویشباشی » در نخستین گامها، همواره با هر چیزی Ú©Ù‡ رنگ Ùˆ بویی از بیگانه گان را داشته باشد، مرز بندی Ù…ÛŒ کند تا Ú©Ù… Ú©Ù… با « پیدا کردن خودش » به Ú©Ø´Ù Ùˆ شناخت دیگران، ساعی Ùˆ راغب شود. شعور Ùˆ Ùهم Ùرهیخته Ù…ÛŒ خواهد تمییز Ùˆ تشخیص دادن چنین نکته ای. « صادق هدایت »، یک نویسنده ÛŒ ایرانی در معنای وسیع Ùرهنگی آن بود Ú©Ù‡ « وسعت Ùˆ ریشه ÛŒ بدبختیها Ùˆ رنجها Ùˆ بلاهتها Ùˆ مصیبتها Ùˆ مسائل Ùˆ Ùلاکتهای ایران Ùˆ مردمش » را در ریزترین جزئیاتش Øسّ Ùˆ استشمام Ùˆ در رگ Ùˆ Ù¾ÛŒ وجود خویش گواریده بود Ùˆ عصاره ÛŒ « دردهای میهن Ùˆ مردم سرزمینش » را در آثار بدیع Ùˆ تلخ Ùˆ گزنده اش واتابیده است. آثار او را بسیاری Ù…ÛŒ خوانند Ùˆ Ùقط به مقایسه ÛŒ شخصیّت Ùˆ Ùردیّت او با برخی از نویسنده گان جهان رو Ù…ÛŒ آورند Ùˆ آثارش را نیز در رده های خاصّی از آثار مشهور ادبیّات جهان، ارزشگذاری Ù…ÛŒ کنند. امّا هیچکس به خود زØمت نمی دهد Ú©Ù‡ از خویشتن بپرسد: « Ù…Ùعضلات Ùکری هدایت »، کدامین زخمهای روØسوز را در وجود او ایجاد کردند Ùˆ چرا آنچه را Ú©Ù‡ او، تمییز Ùˆ تشخیص داده بود در هیچ کجا، « موضوع اندیشیدن Ùˆ سنجشگری معاصرانش Ùˆ نسلهای پس از او » نشد Ú©Ù‡ نشد؟. چرا؟. در باره ÛŒ « صادق هدایت »، بسیار زیاد قنطور Ù…ÛŒ شود؛ ولی دریغا از Ùقدان آن مغزهای بیدار چشمی Ú©Ù‡ « دردهای خوره سان Ø±ÙˆØ Ø§Ùˆ » را دریابند Ùˆ بÙهمند Ùˆ به راههای درمانگری انگیخته شوند. Ùریاد او را پس از سالها خاموشی اش هنوز هیچکس نشنیده است؛ وگر نه چطور ممکن بود Ú©Ù‡ « زخمهای درون او »، همچنان در سراسر میهن Ù†Ùرین شده، پابرجا Ùˆ خانمانسوز Ùˆ مستمر بمانند؟. چگونه؟.
15- « پرویز یاØقّی »
او همین چند وقت پیش نبود Ú©Ù‡ Ù…Ùرد؛ بلکه 28 سال پیش، او را « Ú©Ùشتیم ». ما او را در اوج نبوغ Ùˆ استعداد Ø¢Ùریننده Ú¯ÛŒ اش به « جÙرم Ùˆ اتّهام پنجه های آبشار سان داشتن Ùˆ شور انگیختنهای گسترده ÛŒ Ø±ÙˆØ Ù¾Ùر اشتیاقش » به قتل رساندیم. ما او را به اتّهام Ùˆ جÙرم تلاش « برای Ø¢Ùرینش آهنگهای روبخش Ùˆ رستاخیزنده ÛŒ مرده گان زندگی سوخته Ùˆ Ø§Ø±ÙˆØ§Ø Ù¾Ú˜Ù…Ø±Ø¯Ù‡ »، به هلاکت رساندیم. اتّهام او، « چشمه شدن برای اÙشاندن مهر ورزی Ùˆ شورانگیزی رقصهای بسیار شوق Ø¢Ùرین در ستایش از زندگی » بود. او را ما ملّت « خوبترین خوبان » Ú©Ùشتیم Ùˆ Øتّا سالهای سال به جنازه ÛŒ اعتکاÙÛŒ اش نیز نگاه نکردیم Ùˆ اهمیّتی به او ندادیم؛ زیرا ما همه Ú¯ÛŒ در « صÙو٠نیزه داران نکبت Ùˆ شرّ Ùˆ عزا ایستاده بودیم Ùˆ هنوز بی شرمانه با آخرین Ù†Ùسهایمان ایستاده ایم ». ما « شادی Ø¢Ùرینان » را Ú©Ùشتیم تا « طبل نوØÙ‡ خوانی » را به صدا در آوریم Ùˆ زنجموره های Øقارت Ùˆ صغارت خود را « سرود ملّی » کنیم. ما « خوبترین خوبانیم » Ú©Ù‡ متّهم به Ú©Ùشتن نوابغ میهن Ù…ÛŒ باشیم؛ نه آن ØÙکّامی Ú©Ù‡ « دژخیمان Ùˆ ماموران غضّب الهی » هستند. Ú†Ù‡ انسانها Ùˆ Ú†Ù‡ خردمندان Ùˆ Ú†Ù‡ زیباییهایی Ú©Ù‡ ما ملّت به دست خود Ù†Ú©Ùشتیم Ùˆ سر به نیست نکردیم تا تابوت Ú©Ø´ « زندگی » باشیم؛ نه « باغبان زندگی ». ما اگر « هنر شناس Ùˆ هنرمند پرور » بودیم، اینگونه به دامچاله ÛŒ Øقارتها Ùˆ صغارتها در سیطره ÛŒ خونریزترین مستبدان الهی، گرÙتار نمی شدیم. ما بودیم Ùˆ هنوز هستیم Ú©Ù‡ « پرویز یاØقّی ها » را با دستان خود Ù…ÛŒ Ú©Ùشیم؛ زیرا نه آن گوشها را داریم Ú©Ù‡ آوای « Ø±ÙˆØ Ù†ØºÙ…Ù‡ خوان دیگری » را بشنویم. نه آن Ùهم Ùˆ دریا دلی را داریم Ú©Ù‡ بر « هنرها Ùˆ استعدادها Ùˆ Ùرّ بی همتای نامتعارÙان »، Ø¢Ùرین بگوییم. او، « تنها بود Ùˆ تنها زجر کشید Ùˆ تنها Ù…Ùرد با یاوری ( = ویولن ) Ú©Ù‡ او را در تمام Ù„Øظه های قطره قطره Ù…Ùردنش » همپای غمگینی شعله های ققنوسی اش، تراژیک Ù…ÛŒ نواخت Ùˆ Ù…ÛŒ سرود. یادش Ùˆ نامش Ùˆ یادگارهایش، جاودانه باد!. ///