منوچهرجمالی /سکولاریته

بازگشت٠زÙهـره یا« رام »
در روان هاست
نه « ØªØ±Ø¬Ù…Ù‡Ù Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… خشک پیچیده ازغرب
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ سه خدا بودند Ú©Ù‡ « آورنده روشنی ازتاریکی » بودند : 1- رام (= زهره ØŒ درایران، زاور، خوانده میشد) Ùˆ2- سروش Ùˆ3- رشن( رشنواد ØŒ کسیکه داراب، ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ هما را برای نخستین بار، میشناسد- درشاهنامه ) . درتورات ØŒ یهوه Ø¯Ø±Ù‡ÙØª روز خلقت ØŒ اصلا آتش را هم خلق نمیکند ØŒ ÙˆØµØØ¨ØªÛŒ ازآتش نیزنمیکند، Ùˆ « روشنی Ùˆ گرمی » ،ازآتش برنمیخیزد ØŒ بلکه در آغاز، خود یهوه ØŒ « روشنائی » را خلق میکند . روشنائی یهوه Ùˆ الله ØŒ ازآتش برنخاسته اند .
رام،« مادر زندگی» Ùˆ « خدای زمان = زروان » است . با رام است Ú©Ù‡ در« گـَشـت زمان » ØŒ « جـشـن گـرÙـتن » ØŒ نقطه Ù…ØÙˆØ±ÛŒ زندگانی اجتماعی میگردد . اینست Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ دین ØŒ « دین جشنی » بود . خویشکاری موبدان وهیربدان ØŒ سازمان دادن جشن ها دراجتماع بود . زمان ØŒ گشتگاه رام ØŒ روند٠جشن بود .« جشن»، گرانیگاه دین سیمرغی بود . جـشـن ØŒ اصل اجتماعساز بود ØŒ نه « ایمان به یک کتاب مقدس یا شخص مقدس». سکولاریته ØŒ هیچگاه درانتظاربهشت، یا زمان آخر، Ùˆ ظهوریک منجی، نمی نشیند ØŒ Ùˆ به وعده های توخالی بهشت، گوش ÙØ±Ø§Ù†Ù…یدهد ØŒ بلکه در رندگی درگیتی ØŒ بهشت یا جشن را میخواهد. این، « زندگانی تهی ازجشن درگیتی» هست که، نیاز به وعده Ùˆ روءیای بهشت درآینده ØŒ یا امید به ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ این جهان را دارد . زرتشت ØŒ آتش را ازبهشت میآورد . به عبارت دیگر، جایگاه جشن ØŒ درگیتی نیست. درست این ØŒ برضد جهان بینی زال زرو رستم بود . زÙهره یا رام ØŒ بنیاد گذار ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ جشن هست . سکولاریته ØŒ با وارد کردن یک ماده درقانون اساسی ØŒ یا با ترجمه کتابهای گوناگون ازاندیشمندان غرب ØŒ Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ نمیشود . این پیکر ٠لخت وبرهنه Ùˆ رقصان ÙÙˆ نوازنده Ùˆ ساقی ٠رام یا زÙهره است Ú©Ù‡ آگاهبود همگانی را ØŒ آگاهبود جشنی میسازد . خویشکاری ØÚ©ÙˆÙ…ت(شاهی)،جشن سازیست .
جشنگاه، درهرشهری ØŒ باید میان شهرباشد، وجایگزین مساجد ومعابد گردد . نیایشگاهها ØŒ باید جشنگاه ها باشند. غایت نیایش وگوهرنیایش، جشن است . معابد Ùˆ مساجد Ùˆ آتشکده ها وکلیساها، باید تبدیل به « جشن گاه زندگی درگیتی » گردند . جشن، نه تنها مرهم برای نابرابریهای اجتماعیست ØŒ بلکه درست برای « ایجاد برابری اجتماعی Ùˆ طبقاتی Ùˆ سیاسی Ùˆ دینی » است . گرانیگاه مسائل ایران ØŒ دوهزارسالست Ú©Ù‡ مسئله « امتیازطبقه موبدان Ùˆ آخوندها ÙˆÙقها Ùˆ علمای دین » ازهمگان است ØŒ نه مسئله تبعیض طبقات اقتصادی . این تبعیض بنیادیست Ú©Ù‡ بایستی نخست ازبین برده شود ØŒ تا « مای اجتماعی ویا مای ملی » ØŒ دراثر« جشن » ØŒ Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ شود . « دموکراسی » هم ØŒ «جامعه جشنی » است .
بازگشت٠زÙهره یا« رام » ØŒ بزرگترین یاغیگری Ùˆ طغیان وسرکشی دربرابر ادیان نوری ( Ú†Ù‡ مسیØÛŒØª ØŒ Ú†Ù‡ اسلام ØŒ Ú†Ù‡ زرتشتی ØŒ Ú†Ù‡ یهودیت ) میباشد. واین پرچم طغیان Ùˆ یاغیگری را مولوی بلخی Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ بازبا گستاخی بی نظیرش، Ø¨Ø±Ø§ÙØ±Ø§Ø´ØªÙ‡ است . خدایان نوری ØŒ ازیهوه Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ تا اهورامزدای زرتشت ØŒ ازپدرآسمانی Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ تا الله ØŒ همه بزرگترین دشمن خود را در زهره = Ø§ÙØ±ÙˆØ¯ÛŒØª = رام وسیمرغ میدیدند، Ùˆ اورا هست Ú©Ù‡ ابلیس ودجال Ùˆ شیطان Ùˆ اهریمن Ùˆ جمشید Ú©ÙØ´ Ùˆ زدارکامه Ùˆ زائوکش یا « لواط کننده با خود » یا« روسپی= جنده » دانسته اند. واژه « آسـیـب » Ú©Ù‡ ØØªØ§ درغزلیات مولوی به معنای « عشق » است ØŒ تبدیل به « گزند Ùˆ آزار» کرده اند . «عشق » ØŒ اصل آزارمیشود . همچنین« ویناس» Ú©Ù‡ تبدیل به واژه « گناه » امروزه ما شده است ØŒ به معنای قوناس وقوناخ ( عشق ومهمانی) است. همه اینها ØŒ بیان مسخسازی Ùˆ واژگونه سازی ارزشهای Ù ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ اصیل نخستین است .
این مولوی بلخیست Ú©Ù‡ « زÙهره » را Ú©Ù‡ یهودیت ومسیØÛŒØª ØŒ تبدیل به شیطان کرده بودند ØŒ ودراسلام نام « ابلیس» بدو داده شده بود ØŒ پیکریابی اندیشه سکولاریته است، با دلیری Ùˆ گستاخی بی نظیری ØŒ از سر، در غزلیات خود ØŒ به کردار اصل عشق Ùˆ طرب Ùˆ زیبائی زنده ساخت . او خدا را، درغزلیات خود ØŒ باز ازنو به کردار « عاشق Ùˆ مطرب Ùˆ ساقی » تصویرکرد .
زÙهره عشق Ù‡Ø±Ø³ØØ±ØŒ بر درما Ú†Ù‡ میکند ØŸ
دشمن جان صدقمر، بر درما چه میکند ؟
هرکه بدید ازو نظر ، باخبراست وبی خبر
او ملکست یا بشر؟ بر درما چه میکند ؟
زیرجهان ، زبر شده . آب، مرا زسر شده
سنگ ازو، گهرشده ، بر درما چه میکند ؟
در زاهدی شکستم ØŒ به دعا نمود Ù†ÙØ±ÛŒÙ†
که برو که روزگارت ، همه بیقرار بادا
تن ما ، به ماه ( سیمرغ ) ماند، که زعشق میگدازد
دل ما ØŒ Ú†Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ زÙهره ØŒ Ú©Ù‡ گسسته تار بادا
به گداز ماه منگر، به گسستگی زÙهره
تو ØÙ„اوت غمش بین ØŒ Ú©Ù‡ بکش هزار بادا
چه عروسی است درجان، که جهان زعکس رویش
چو دو دست نو عروسان، تر و پرنگار بادا
بادا مبارک درجهان، سور و عروسیهای ما
سورو عروسی را خدا ، ببرید بر بالای ما
زÙهره ØŒ قرین شد با قمر، طوطی ØŒ قرین شد با شکر
هرشب، عروسی دگر، ازشاه خوش سیمای ما
این سرکشی Ùˆ سرپیچی Ùˆ یاغیگری ازخود٠گوهر رامی یا زهره ای مولوی بود، Ú©Ù‡ دراو، باز برانگیخته Ùˆ بسیج شده بود . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ،« روان هرانسانی» ØŒ گوهر « رام = زهره ØŒ خدای عشق Ùˆ موسیقی Ùˆ رقص وشعرو زیبائی Ùˆ شناخت » را دارد( رام = روان ØŒ آنندراج ) . Ùˆ این روان یا رام است Ú©Ù‡ « Ø§ÙØ±ÙˆØ²Ù†Ø¯Ù‡ آتش جان » هرانسانی است . این رام هست Ú©Ù‡ آراینده Ùˆ نظم موسیقائی به تن میدهد ( گزیده های زاد اسپرم ØŒ 29 ØŒ 7 ). در روز بیست ویکم ØŒ روز رام است، Ú©Ù‡ ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† Ø¨Ø±Ø¶ØØ§Ú© چیره میشود . دراین روزبود Ú©Ù‡ برای چیرگی بر« اصل زندگی آزاری ØŒ ضد قداست جان » ایرانیان ØŒ زنـّار،یا کمر بند، Ú©Ù‡ دراصل، سی وسه رشته ( خدایان زمان= خدا درتبدیل به گشت درزمان، جشن زندگی میشود= سکولاریته) بود، به کمر Ù…ÛŒ بستند ( آثارالباقیه Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† )ØŒ تا سوگند ÙˆÙØ§Ø¯Ø§Ø±ÛŒ به این اصل بزرگ، یاد کنند . موبدان زرتشتی ØŒ اینهمانی رام با روان انسان را، دربن انسان ØŒ ØØ°Ù کرده ØŒ Ùˆ آن را جزو « بن جانوران » کردند ( بندهش ØŒ بخش چهارم، پاره 35 ) . دستانی یا Ù„ØÙ†ÛŒ را Ú©Ù‡ باربد برای « رام جید» Ú©Ù‡ روز 28 ماه باشد، ساخته است ،« نوشین باده یا باده نوشین » نام دارد . گوهرزنخدا رام ( درتصویربالا Ú©Ù‡ با خوشه انگوراست) ØŒ باده نوشین است . ساقی بودن Ùˆ مطرب بودن Ùˆ عشق Ùˆ عاشق Ùˆ معشوق بودن ØŒ گوهر خدای مولوی گردید ØŒ Ú©Ù‡ همه بازتاب تصویر ٠زهره (رام ) وماه ( = سیمرغ ) است .
مرده Ø¨ÙØ¯Ù… ØŒ زنده شدم ØŒ گریه Ø¨ÙØ¯Ù… ØŒ خنده شدم
دولت عشق آمد ومن ، دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا ، جان دلیر است مرا
زَهره شیر است مرا ØŒ زÙهره تابنده شدم
زÙهره Ø¨Ù€ÙØ¯Ù… ØŒ ماه شدم ØŒ چرخ دوصد تاه شدم
یوس٠بودم ( اصل زیبائی) زکنون ، « یوس٠زاینده » شدم
ازتوام ای Ø´Ùهره قمر، درمن Ùˆ درخو دبنگر
کز اثر خنده تو ( هلال ماه ، خندانست) گلشن خندنده شدم
مقبل ترین Ùˆ نیک پی، Ø¯Ø±Ø¨Ø±ÙØ¬ زهره ØŒ کیست؟ نـی .
زیرا نهد لب بر لبت ، تا ازتو آموزد ، نوا
نی ها وخاصه نیشکر، برطمع آن بسته کمر
رقصان شده درنیستان ، یعنی تعزّ من تشا
Ø¨Ù€ÙØ¯ بی تو، Ú†Ù†Ú¯ Ùˆ نی، ØØ²ÛŒÙ† . Ø¨ÙØ±Ø¯ آن کنارو، بوسه این
Ø¯Ù Ú¯ÙØª : میزن بر رخم ØŒ تا روی من یابد بها
دراینجا Ú©Ù‡ مولوی ØŒ دربرج زÙهره ØŒ Ù†ÛŒ Ù…ÛŒ یابد ØŒ درست نشان بقای تصویر « رام » در ذهن اوست . این زÙهره یا رام است Ú©Ù‡ آرمان هستی یا زندگی انسان برای او میگردد
همیشه دامن شادی کشیدمی سوی خویش
کشد کنون ک٠شادی ، به خویش دامانم
زبامداد کسی غلملیج ( غلغلک= گل خوجه ) میکندم
گزا٠نیست که من ناشتاب ، خندانم
ترانه ها زمن آموزد این زمان ØŒ زÙهره
هزار زÙهره ØŒ غلام دماغ سکرانم
واو ازیاد نمی برد Ú©Ù‡ این شمس تبریزیست Ú©Ù‡ گوهر زÙهره را دروجود او، ازسر برانگیخته است :
شمس تبریز مرا ØŒ طالع زÙهـره داد است
تا Ú†Ùˆ زÙهـره ØŒ همه شب جز به بطرمی نروم
بطر، درشادی Ùˆ نشاط Ùˆ خرّمی به اوج Ø±ÙØªÙ† است . بطر، گردن Ú©Ø´ÛŒ کردن است . این ÙØ·Ø±Øª رامی یا زÙهره ای در مولوی، ازنو بسیج Ùˆ زنده میشود ØŒ Ùˆ این گوهر انسانیست Ú©Ù‡ زندگی را از ملول بودن میرهاند :
ازملولی هرکه گرداند سری درکشم درچرخش و گردان کنم
آن ملولی، دÙنـبـل « بی عشقی» است
جان اورا عاشق ایشان کنم
عاشـقـی چـبـود ؟ کمال تشنگی
پس بیان چشمه ØÛŒÙˆØ§Ù† کنم
صبرنماندست Ú©Ù‡ من ØŒ گوش سوی نسیه ( ÙØ±Ø¯Ø§ØŒ بهشت) برم
عقل نماندست که من ، راه به هنجار روم
عقل مزورو Ù…ØµÙ„ØØª بین وسرد ØŒ Ú©Ù‡ دنبال راه همه میرود
Ú†Ù†Ú¯ زن ای زÙهره من ØŒ تاکه برین تن تن تن
گوش برین بانگ نهم ، دیده به دیدار برم
بادا مبارک درجهان ، سور و عروسیهای ما
سور وعروسی را خدا ، ببرید بر بالای ما
زÙهره ØŒ قرین شد با قمر، طوطی، قرین شد باشکر
هرشب ، عروسی دگر، از « شاه خوش سیمای ما »
این زÙهره ØŒ دخترصبØÛŒ Ú©Ù‡ تورات دراو، شیطان را میشناسد ØŒ واین زÙهره Ú©Ù‡ دراسلام ØŒ زنیست Ú©Ù‡ هاروت وماروت دل به او Ù…ÛŒ بازند وبدین علت، ازگستره ٠خدائی، طرد میگردند ØŒ ازسر، Ø¯Ø±ÙØ´ خود را برضد « Ø¶ØØ§Ú© زدارکامه Ú©Ù‡ در قربانیهای خونی ØŒ گوهر جشن را Ù…ÛŒ ÛŒØ§ÙØª » در غزلیات مولوی Ø¨Ø±Ù…ÛŒØ§ÙØ±Ø§Ø²Ø¯ .
آنگاه این روشنÙکرانی Ú©Ù‡ Ù„ÙˆØ²ÛŒÙØ±( آورنده روشنائی = زÙهره = شیطان= خدای ماما ) ازمتامورÙوز وجود٠خود ٠آنها ØŒ آتشی Ù†ÛŒÙØ±ÙˆØ®ØªÙ‡ ØŒ به Ù…Ù€ÙØ´ØªÛŒ Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª خشک Ùˆ Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… ٠یخزده وزمهریری از ÙلسÙÙ‡ غرب چسبیده اند، تا ایرانیان را سکولار کنند . این پیکر زیبای زÙهره یا رام هست Ú©Ù‡ همه را از زیبائیهای گیتی ØŒ مست Ùˆ خرّم Ùˆ رقصان میکند ØŒ نه چند تا Ù…Ùهوم خشکیده وبی Ø±ÙˆØ Ùˆ یخ زده Ùˆ ترجمه شده ازغرب .
سکولاریته ØŒ عاشق « رام » شدنست Ú©Ù‡ خدای تØÙˆÙ„ دادن گوهرجشنی خود ØŒ درروند زمان ودرگوهرانسانها ودرگیتی Ùˆ طبیعت هست . Ø¯Ø±ÙØ´ سرکشی برضد خدایان نوری را، Ú©Ù‡ مولوی Ø¨Ø±Ø§ÙØ±Ø§Ø´ØªØŒ هیچ روشنÙکری درایران، تاکنون بوئی هم ازآن نبرده است ØŒ تاچه رسد به اینکه گستاخی وتوانائی آن را داشته باشد Ú©Ù‡ این Ø¯Ø±ÙØ´ را Ø¨Ø§Ø²Ø¨Ø±Ø§ÙØ±Ø§Ø²Ø¯ .
خدایان آورنده روشنی از تاریکی
بÙÙ† جویندگی Ùˆ بینش ØÙ‚یقت، درهرانسانی
چیست که هردمی چنین ، میکشدم به سوی او ؟
عنبر، نی . و مشگ ، نی . بوی ویست ، بوی او
چرا رام یا زÙهره ØŒ اینهمانی با« بـوی » دارد ØŸ
چرا، زÙهره ØŒ کسیست Ú©Ù‡ میخواهد
خـدا را ازتخت ، بیندازد ؟
چرا زÙهره، کسیست Ú©Ù‡ قدرتهارا
برروی زمین ، سرنگون میـسازد ؟
ای مطرب دل، زان نغمه خوش
این مغز مرا ØŒ Ù¾Ù€ÙØ± مشـغـله Ú©Ù†
ای زÙهره ومَـه ØŒ زان شعـله٠رو
دو چشم مرا ، دو مَـشـعـلـه کن
کجاست مطرب جان( رام ) تا زنعره های صلا
دراÙکند ØŒ دم او ØŒ در هزار سر ØŒ سو دا
اگر زمین بسراسر، بـرÙویـد از « تـوبه »
بیک دم ، آن همه را ، عشق بدرود ، چو گـیا
ازآنکه توبه ، چو بند است ، بـند نپـذیرد
علوّ ٠موج Ú†Ùˆ Ú©Ù€Ùهسار و، غـره دریا
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ سه خدا بودند Ú©Ù‡ « آورنده روشنی ازتاریکی » بودند : 1- رام (= زهره ØŒ درایران، زاور، خوانده میشد) Ùˆ2- سروش Ùˆ3- رشن( رشنواد ØŒ کسیکه داراب، ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ هما را برای نخستین بار، میشناسد- درشاهنامه ) . درتورات ØŒ یهوه Ø¯Ø±Ù‡ÙØª روز خلقت ØŒ اصلا آتش را هم خلق نمیکند ØŒ ÙˆØµØØ¨ØªÛŒ ازآتش نیزنمیکند، Ùˆ « روشنی Ùˆ گرمی » ،ازآتش برنمیخیزد ØŒ بلکه در آغاز، خود یهوه ØŒ « روشنائی » را خلق میکند . روشنائی یهوه Ùˆ الله ØŒ ازآتش برنخاسته اند . روشنائی Ùˆ گرمی ØŒ متامورÙوز « آتش = تخم » نیست . بدین سان ØŒ انسان وجان ØŒ ازاصالت بطورکلی، Ùˆ از« اصل بینش Ùˆ روشنی بودن » Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù‡ اند. تورات با این عبارت آغازمیشود Ú©Ù‡ : « وخدا Ú¯ÙØª : روشنائی بشود Ùˆ روشنائی شد، Ùˆ خدا روشنائی را دید Ú©Ù‡ نیکوست ØŒ Ùˆ خدا روشنائی را از تاریکی، جداساخت » . با جداساختن روشنی ازتاریکی Ùˆ خلق روشنائی مستقیما در آغاز، سرنوشت زÙهره ØŒ معین میگردد، Ú©Ù‡ خدای « آورنده روشنی از تاریکی Lucifer» بود . همینسان این خدایان ) ( زÙهره + سروش + رشن = Ú©Ø§ÙˆØªÙØ³ ) ØŒ هم در میترائیسم ØŒ وهم دردین زرتشت ØŒ خویشکاری ٠نخستین ٠خود را از دست میدهند . دراین دو دین ØŒ هرچند رام Ùˆ سروش Ùˆ رشن ØŒ نگاه داشته میشوند ( زرتشت درگاتا ØŒ Ùقط یکبارنام سروش را میآورد Ùˆ یادی از رشن نمیکند ) ØŒ ولی ازاصالت، انداخته میشوند ØŒ یا نقشهای « وردستی » به آنها داده میشوند. اهورامزدائی Ú©Ù‡ جایگاهش، روشنائی بیکران است، وهمه چیز را از روشنائی خود( ازهمه آگاهی خود) Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ ØŒ دیگر نمیتواند ØŒ رام ( زاوَر= زÙهره ) Ùˆ سروش Ùˆ رشن را ØŒ به کردار « آورنده روشنائی از بÙÙ† تاریک انسانها » تاب بیاورد . اینست Ú©Ù‡ این هرسه خدا ØŒ از « بÙÙ† انسان » ØŒ تبعید Ùˆ طرد میشوند، Ùˆ ارج روشنی Ùˆ بینشی Ú©Ù‡ درجستجوی مستقیم Ùˆ بلاواسطه خود انسان، ودرمتاموروÙوزگوهرخود انسان، ÛŒØ§ÙØª میشود ØŒ ازبین میرود . درلاتین دیده میشود Ú©Ù‡ Ù„ÙˆØ³ÛŒÙØ±Lucifer Ú©Ù‡ به معنای « آورنده روشنی است هم به 1-زنخدای ماه ØŒ وهم 2- به ستاره Ø³ØØ±ÛŒ Ú©Ù‡ زÙهره باشد، Ùˆ هم3- به دیانا DianaÚ¯ÙØªÙ‡ میشد Ú©Ù‡ خدای ماما ست Ú©Ù‡ یاری دهنده در زائیدنست، مانند سیمرغ Ú©Ù‡ آل نامیده میشده است، Ùˆ دراصل مامای زائیدن رستم از رودابه بوده است . این معانی سه گانه ØŒ روند زاده شدن خورشید( روشنی روز) از ماه درشب، بوده است . Ù„ÙˆØ³ÛŒÙØ±ØŒ یا آورنده روشنائی ازتاریکی ØŒ Ú©Ù‡ بیان پیدایش وزایش روشنی وبینش Ùˆ Ú©Ù„ هستی، ازبÙÙ† وتخم هرچیزیست، راه را برای « خدای خلق روشنی » بکلی Ù…ÛŒ بست. ازاین رو، Ù„ÙˆØ³ÛŒÙØ±ØŒ ÙØ±Ø´ØªÙ‡ یاغی شد Ú©Ù‡ خدایان نوری را ازتخت میاندازد Ùˆ همچنین ØŒ قدرتهای زمینی را سرنگون میسازد.
این خدایان ) رام ØŒ سروش ØŒ رشن ) ØŒ درالهیات زرتشتی ØŒ نگاهداشته میشوند، ولی همه ØŒ گوهراصلی خود را Ú©Ù‡ در دین سیمرغی یا زال زری داشتند ØŒ از دست میدهند . تصاویرخدایان « رام» Ùˆ « سروش » و« رشن » ØŒ در الهیات زرتشتی، درست نابود سازنده ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ اصیل ایران Ùˆ اصالت انسان Ùˆ اصالت گیتی Ùˆ خاک میگردند .
این هرسه ØŒ پیکریابی « آگاهبود Ø³ØØ±ÛŒØŒ یا سپیده دمی، یا پگاهی » یا بسخنی دیگر، پیکریابی « اصل متامورÙوز مستقیم وبیواسطه ØÙˆØ§Ø³ ٠خود ÙØ§Ù†Ø³Ø§Ù†ØŒ به آگاهی وبینش وروشنی » هستند . رام یا زÙهره ØŒ اینهمانی با « بوی » دارد، Ùˆ بوی ØŒ به « همه ØÙˆØ§Ø³ Ùˆ اندام شناخت ÙˆÚ¯ÙØªØ§Ø± » ØŒ Ú¯ÙØªÙ‡ میشده است . دربندهش( بخش چهارم، پاره 34 ) میآید « روان ØŒ آنکه با بوی درتن است : شنود، بیند Ùˆ گوید Ùˆ داند » . « بوی » Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ همانسان Ú©Ù‡ به « ØÙˆØ§Ø³ » Ú¯ÙØªÙ‡ میشده است ØŒ به «آگاهبود Ùˆ شعور Ùˆ وجدان » نیز Ú¯ÙØªÙ‡ میشده است . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ ØÙˆØ§Ø³ ØŒ از آگاهی Ùˆ بینش Ùˆ روشنی، جدا ساخته نمیشوند ØŒ بلکه انسان درهمان آن، Ú©Ù‡ ØØ³ میکند ØŒ روشن Ùˆ آگاه وبیننده نیز میشود . یا درهمان آن Ú©Ù‡ روشن Ùˆ آگاه میشود، ØØ³ نیز میکند . آگاهی وشعورووجدان ØŒ خویشکاری ٠نیروئی ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ « ØÙˆØ§Ø³Â» نیست . این اندیشه بسیار ژر٠، در Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« بوی = روان = رام = زÙهره » ریشه دوانیده است .
آگاهبود Ø³ØØ±ÛŒ Ùˆ سپیده دمی ØŒ نه تنها آورنده روشنائی Ø§Ø²Ú˜Ø±ÙØ§ Ùˆ بÙÙ† تاریکست ØŒ بلکه هنر « پیش روی ØŒ پیش دوی ØŒ پیش تازی ØŒ پیش آهنگی » دارد . روان انسان ØŒ رام یا « بوی » بود . همه ØÙˆØ§Ø³ Ùˆ نیروی شناخت انسان، هم آورنده روشنائی ازبÙÙ† تاریک بودند ØŒ Ùˆ هم پیش بین Ùˆ پیش یاب وپیشگام وپیشتاز بودند . Ø³ØØ± Ùˆ سپیده دم بینش Ùˆ آگاهی ØŒ ازبÙÙ† هرچیزی بودند . ØÙˆØ§Ø³ Ùˆ خرد ØŒ بو میبرند . ØÙˆØ§Ø³ Ùˆ نیروی شناخت انسان ØŒ در« کنـون » نمیایستد Ùˆ نمی ماند ØŒ بلکه در زمان ØŒ به پیش Ù…ÛŒ تازد . این بو بردن ازآینده وپیش آمدها ØŒ Ú©Ù‡ درخود٠گوهر اندام ØØ³ÛŒ Ùˆ شناختی » انسان، سرشته شده است، اورا راهبری میکند . آگاهبود Ø³ØØ±ÛŒ یا پگاهی ØŒ نه تنها پیش بینی در دیدن هست ØŒ بلکه دیدن هم ØŒ یکی از بوی ها = ØÙˆØ§Ø³ هست . انسان درهمه ØÙˆØ§Ø³Ø´ ØŒ پیش بو ØŒ پیش بین Ùˆ پیش یاب وپیشتاز هست . خود جان ØŒ نوعی پیش آگاهی ازخطر Ùˆ آزار را درهمه ØÙˆØ§Ø³ پدید میآورد Ú©Ù‡ انسان را راهنمائی میکند . این « ازخود ØŒ درجستجو، راه را گشودن Ùˆ راه را بو بردن » در هرجانی هست.
سروش ØŒ Ú©Ù‡ دربÙÙ† هر انسانی است ØŒ در نخستین داستان شاهنامه ØŒ از توطئه اهریمن برای کشتن کیومرث( بÙÙ† همه انسانها در الهیات زرتشتی ) ØŒ زود آگاه میشود، Ùˆ این آگاهی را درگوش سیامک زمزمه میکند . این سروش دربÙÙ† ٠وجود Ù ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† هست Ú©Ù‡ اورا ازتوطئه برادرانش برای کشتن او ØŒ آگاه میسازد . او بو میبرد Ú©Ù‡ برادرانش میخواهند اورا بکشند . اینست Ú©Ù‡ ØÙˆØ§Ø³ ØŒ تنها مستقیم Ùˆ بلاواسطه ØŒ « آنچه درپیششان= ØØ¶ÙˆØ±Ø´Ø§Ù† هست » درنمی یابند ØŒ بلکه همانسان Ú©Ù‡ واژه « پیش » در ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ نه تنها بیان « ØØ¶ÙˆØ±Â» است ØŒ بلکه بیان « بسوی آینده= Ùˆ آنچه پیش میآید » نیزهست ØŒ با Ù‡Ø±ØØ³ÛŒ ØŒ گونه ای « پیش ØØ³ÛŒ » ØŒ « پیش آگاهی » نیزهست ØŒ Ú©Ù‡ « رازگونه ØŒ در گوش خرد، زمزمه » میشود . ØÙˆØ§Ø³ØŒ امتداد Ù…ÛŒ یابند ØŒ به آینده ØŒ کشیده میشوند .
این آگاهی ØŒ ویژگی آمیختگی سیاهی با سپیدی را دارد، دود Ùˆ شعله با همست،« سایه روشن » است. Ù‡Ø±ØØ³ÛŒØŒÙ‡Ø±Ø´Ù†Ø§Ø®ØªÛŒ ØŒ پیشرو، پیش دو، پیش کشنده نیز هست . درست با همین ویژگی « بوی = رام » بود Ú©Ù‡ ادیان نوری ØŒ سرسازگاری ندارند ØŒ چون با چنین ویژگی، جان Ùˆ روان انسان ØŒ نیاز به راهنما Ùˆ پیشوا ومرجع تقلید Ùˆ پیامبر Ùˆ واسطه Ùˆ ØÙجـّت ندارند .
آشیانه سیمرغ ØŒ Ø¨Ø±ÙØ±Ø§Ø² « سه درخت خوشـبـو »
بÙÙ† هرجانی، « سه بوی به هم آمیخته»، یا عشق است
سیمرغ، یا بÙÙ† هستی، یا خدا،« اصل عشق » است
درشاهنامه ØŒ Ø¨Ø±ÙØ±Ø§Ø²Ú©ÙˆÙ‡ البرز، سه درخت خوشبو هستند Ú©Ù‡ به هم پیوسته اند ØŒ Ùˆ Ø¨Ø±ÙØ±Ø§Ø²Ø§ÛŒÙ† سه درخت خوشبو هست Ú©Ù‡ سیمرغ ØŒ آشیانه دارد . به عبارت دیگر، درخت Ú©Ù„ هستی ØŒ مرکب ازسه چوب = سه بوی = سه عشق است، Ú©Ù‡ باهم میآمیزند ØŒ ویک بو، یا یک عشق میشوند . « ون van » هم درپهلوی « درخت وجنگل » است و« درخت بس تخمک » Ú©Ù‡ ÙØ±Ø§Ø²Ø´ سیمرغست، « ÙˆÙŽÙ† van» نامیده میشود ØŒ Ùˆ واژه « وندیدن vanditan» درپهلوی به معنای « دوست داشتن Ùˆ پرستیدن Ùˆ ستایش کردن » است . همچنین در سانسکریت « ون van » به معنای « عشق Ùˆ دوست داشتن » است Ùˆ هم « وان vaan» به معنای چوب ØŒ عشق ØŒ پرستش »، وهم « ونه vana» به معنای « درختستان ØŒ Ùˆ خواهان ومشتاق » است، وهم Ù†ÛŒ Ùˆ چوب Ùˆ چوب نی، « ونسه » میباشد. زÙهره ،که درایران « زاور»، Ùˆ در روم ونوسVenus نامیده میشد از واژه ونس vanas مشتق شده است، Ú©Ù‡ به معنای لذت Ùˆ کامست( Stowasser) Ú©Ù‡ درآلمانی هنوز به Ø´Ú©Ù„ « ونه Wonne» بکاربرده میشود(Duden). خدای عشق Ùˆ زیبائی ØŒ با چوب نی، Ùˆ نی، Ùˆ بوئی Ú©Ù‡ درچوب Ùˆ تخم گیاهان Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ است، کار دارد . نه تنها ونوس رومی ØŒ بلکه Ø§ÙØ±ÙˆØ¯ÛŒØª یونانی ØŒ خدای زیبائی وعشق، Ú©Ù‡ همه گستره طبیعت ازتن او میرویند Ùˆ ازاو جان میگیرند ØŒ نیز در اصل دیونه Dioneیا Dio+naia نامیده میشده است، Ú©Ù‡ به معنای « Ù†ÛŒ خدا » هست . سه درخت خوشبو ØŒ سه اصل جهان در درخت Ú©Ù„ هستی میباشند، Ú©Ù‡ باهم آمیخته اند، Ú©Ù‡ گوهر سه اصل، باهم آمیخته Ùˆ یکی شده (« بوی» و« بود » ØŒ یک واژه اند . چیزی «بود» دارد، Ú©Ù‡ بودارد وبو میدهد ØŒ وازØÙˆØ§Ø³ انسان ØŒ ØØ³ کرده Ùˆ شناخته میشود ) Ú©Ù„ هستی میباشند . بدینسان گوهر ٠سیمرغ = ارتای خوشه ØŒ « بوی = عشق = آرزو= امید » هست ØŒ Ú©Ù‡ ازاو درسراسرگیتی، پخش وپراکنده میشود Ùˆ ÙØ¶Ø§ را پرمیکند وهمه ØŒ عشق را Ù…ÛŒ بویند .
بوی آن خوب ختن می آیدم بوی یار سیمتن میآیدم
میرسد درگوش ، بانگ بلبلان بوی با غ و یاسمن میآیدم
درد ØŒ چون آبستنان میگیردم Ø·ÙÙ„ جان ØŒ اندرچمن میآیدم
بوی زل٠مشکبار ٠« Ø±ÙˆØ Ù‚Ø¯Ø³ »
همچو جان ، اندر بدن میآیدم
خدا ØŒ سیبی ( سیب = پیکریابی عشق است ) است Ú©Ù‡ هرجا آن را بشکاÙند، بوی خوشش، همه جا پخش میگردد .
ازآن سیبی Ú©Ù‡ بشکاÙند در رو Ù… رود بوی خوشش، تاچین وماچین
اگر« سیبش» لقب گویم ، وگر« می »
وگر« نرگس»، و گر« گلزار» و « نسرین »
یکی چیزست . دروی چیست ، کان نیست !
دراو چیست که نبوده باشد . دراو، همه چیز، موجود هست.
خدا پاینده دارش ، یارب ، آمین
خدا یا بÙÙ† هستی، « بوی یا عشق» است، Ú©Ù‡ ازهرجانی، بیرون آمد، همه جا پراکنده میشود Ùˆ دریک نقطه نمی ماند، Ùˆ همه را بدون تبعیض ÙØ±Ø§Ù…یگیرد . اینست Ú©Ù‡ رام ØŒ Ú©Ù‡ دخترسیمرغ ØŒ یا نخستین پیدایش اوهست، اینهمانی با «روان = بوی » دارد . خدا یا بÙÙ† هستی، بودارد ØŒ خوشبو هست، چون، « بود= اصل هستی هرچیزی » هست . ØØªØ§ اهورا مزدا، همین ویژگی خوشبوئی گوهری را به خود نسبت میدهد . این بÙÙ† هرجانی یا هرانسانی هست Ú©Ù‡ مارا میکشد. بوی هرچیزی ØŒ مارا به سوی شناخت آن ØŒ ØØ³ کردن آن ØŒ راهبری میکند . همه خدایان ایران ØŒ دارای بوهای خوشند . بوی هرچیزی ØŒ پیامبر اوست .
Ú¯ÙØªØ§ Ú©Ù‡ بود همره ØŸ Ú¯ÙØªÙ… خیالت ای شه
Ú¯ÙØªØ§ Ú©Ù‡ « خواندت » اینجا ØŸ Ú¯ÙØªÙ… Ú©Ù‡ « بوی جانت »
ای روی خوشت ، دین ودل من
ای بوی خوشت ، پیغمبر من
چیست که هردمی چنین ، میکشدم بسوی او
عنبر، نی و، مشک ، نی . بوی ویست ، بوی او
سلسله ایست بی بها ، دشمن جمله توبه ها
توبه شکست . من کیم ؟ سنگ من وسبوی او مولوی
چوب درخت Ú©Ù„ هستی ØŒ بوی مهر دارد ØŒ Ú©Ù‡ میکشد Ùˆ جاذبه دارد . ازاین روی هست Ú©Ù‡ وای به ( = نای به ) Ú©ÙØ´ چوبین دارد ( بندهش ) . این بوی مهر سیمرغ( خوشه سه درخت خوشبو) ØŒ در آشیانه اش هست Ú©Ù‡ سام را بسوی کوه البرز، برای ÛŒØ§ÙØªÙ† Ú¯Ù… کرده اش ØŒ راهبری میکند . Ø¨Ø±ÙØ±Ø§Ø² این سه درخت :
برو بر، نشیمی چو کاخ بلند زهرسو، برو بسته راه گزند
برو اندرون ، بچه مرغ و زال
تو Ú¯ÙØªÛŒ Ú©Ù‡ هستند هردو همال
همی « بـوی مهـر» آمد از باد اوی
به دل ، شادی آورد ، همی باد اوی
Ù†Ø¨Ù€ÙØ¯ راه، برکوه ازهیچ روی دویدم بسی گرد او پوی پوی
مرا « بـویـه پورگم کـرده » خاست
به دلسوزکی ØŒ جان همی Ø±ÙØª خواست
این بوی سیمرغ Ùˆ زال، Ú©Ù‡ شیر را ازپستان خدا مکیده است ØŒ درسام ودرهرانسانی ØŒ « امید، آرزومندی = بویه » Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ ØŒ وهنگامی Ú©Ù‡ سیمرغ ازکوه ØŒ زال را با خود ÙØ±ÙˆØ¯ میآورد :
زکوه اندر آمد Ú†Ùˆ ابر بهار Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ تن زال، اندر کنار
زبـویش، جهانی Ù¾Ù€ÙØ±Ø§Ø²Ù…Ù€ÙØ´Ú© شد
دو دیده مرا با دولب ، خشک شد..
به پیش من آورد ، چون دایه ای
که ازمهرباشد ورا مایه ای
زبانم برو بر، ستایش Ú¯Ø±ÙØª بسیمرغ Ø¨Ù€ÙØ±Ø¯Ù… نمار، ای Ø´Ú¯ÙØª
دراینجا سام نریمان ØŒ نخستین بار Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایرانی ØŒ « تجربه قداست دینی » را میکند ØŒ Ú©Ù‡ ØªÙØ§ÙˆØª Ú©Ù„ÛŒ با تجربه قداست دینی، در یهودیت ودر اسلام دارد . سام نریمانی Ú©Ù‡ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´ زال زر، را درواقع ØŒ Ú©Ù€ÙØ´ØªÙ‡ است، ودرکودکی ØŒ بیرون اÙکنده ØŒ Ùˆ بدست مرگ سپرده است، واکنون برای پوزش ØŒ نزد خدا آمده است، خدا ØŒ نه تنها، دم از گناه بزرگ اوکه برضد قداست جان بوده است، Ùˆ قبول پوزشش ØŒ نمیزند ØŒ بلکه با مهرش، به پیشواز او میشتابد، Ùˆ ÙØ±Ø²Ù†Ø¯Ø´ را Ú©Ù‡ اکنون ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ Ùˆ همال خود ٠سیمرغ یا خدا شده است، به اوازنو هدیه میدهد . عشقی Ú©Ù‡ گناه قتل را ØØªØ§ ÙØ±Ø§Ù…وش میکند، Ùˆ ازمجازات قتل وقصاص ØŒ سخن نمیگوید ØŒ عشقیست Ú©Ù‡ وجود سام را دیگرگونه میسازد . این تجربه عشق خدای ایران، سیمرغست Ú©Ù‡ برعکس تجربه های قداست در یهودیت Ùˆ اسلام ØŒ روبروشدن با خدا Ùˆ دیدار مستقیم او ØŒ در بوی مهری Ú©Ù‡ جهان را ÙØ±Ø§Ù…یگیرد، سام را چنان منقلب میسازد Ú©Ù‡ « خرد ØŒ درسرش دیگر جای نمیگیرد » . این بوی زال، درآشیانه سیمرغست Ú©Ù‡ سام جوینده را به سوی کوه البرزراهبری میکند . جای Ø´Ú¯ÙØª Ùˆ ØÛŒØ±Øª است Ú©Ù‡ شعرای ایران ØŒ این همه از یعقوب Ùˆ بوی پیراهنش ØŒ شعر سروده اند، ولی کسی جز ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒØŒ ازبوی زال وسیمرغ، Ú©Ù‡ چشم سام را روشن میکند، Ùˆ رهگشای بسوی خدای مهراست، سخنی کوتاه هم Ù†Ú¯ÙØªÙ‡ است . سیمرغ ØŒ مهترپریان، همیشه در« بوی وشعله آتش» چهره Ù…ÛŒ نماید . هنگامی زال زر، بیاری سیمرغ برای درمان رستم ورخش نیاز دارد سه مجمر(= آتشدان ) پرازآتش تیز( آتش شعله ور) با عود سوزان، ÙØ±Ø§Ø²Ú©ÙˆÙ‡ میبرد، Ùˆ دراین شعله آتش Ùˆ بوی است Ú©Ù‡ سیمرغ درمیان شب ØŒ تجلی میکند :
هم آنگه چومرغ ازهوا بنگرید درخشیدن آتش تیز دید
نشسته برش زال با داغ ودرد زپرواز، مرغ اندرآمد به گرد
بشد تیزبا عود سوزان ÙØ±Ø§Ø² ستودش ÙØ±Ø§ÙˆØ§Ù† Ùˆ بردش نماز
به پیشش سه مجمر( آتشدان ) Ù¾Ù€ÙØ± از« بـوی » کرد
زخون جگر، بر رخش ، جوی کرد
همیشه بÙÙ† هستی یا خدا یا ØÙ‚یقت، در« بوی برخاسته ازشعله آتش » پیکربه خود میگیرند، نه در« روشـنائی ».این «متامورÙوزخود تن » هست Ú©Ù‡ گوهر خدائیش، تبدیل به روشنی Ùˆ گرمی،به ØÙ‚یقت میگردد.این ÙˆØÛŒ نیست Ú©Ù‡ ازآسمان،عاملی آنرا ÙØ±ÙˆØ¯ بیاورد.این است Ú©Ù‡ مولوی میگوید پیامبران،عود هستندکه هنگامی درآتش Ø§ÙØªØ§Ø¯Ù†Ø¯ØŒ بوی خدا، ازآنها برمیخیزد، ولی اگر تو به چنین بوئی ØŒ قانع نیستی خودت، عودی درآتش بشو، تا معدن Ùˆ سرچشمه ØÙ‚یقت گردی :
عود خلقانند ، این پیغمبران تا رسدشان بوی علـّام الغیوب
گر به بـو ، قانع نه ای . تو هم بسوز
تا که معـدن گـردی . ای کان عیوب
چون بسوزی، Ù¾Ù€ÙØ±Ø´ÙˆØ¯ چرخ از بخور
چون بسوزد دل ØŒ شود ÙˆØÛŒ القلوب
Ùقط توئی Ú©Ù‡ خودت را ازاین متامورÙوز ٠گوهری بازمیداری ØŒ Ùˆ از اصالت بینشی خودت ØŒ روبرمیگردانی .« بو» Ú©Ù‡ « بودت » هست، باید گرم شود ØŒ تا ازخویشتن برآید . در شعله کشیدن وجود خوداست Ú©Ù‡ بوی خوشی Ú©Ù‡ درجانست ØŒ پدیدارمیشود .
بسوز ای دل که تا خامی، نیاید بوی دل ازتو
کجا دیدی که بی آتش ، کسی را بوی عود آمد
همیشه بوی با عود است ØŒ نه Ø±ÙØª ازعود ØŒ نه آمد
یکی گوید که دیرآمد ، یکی گوید که زود آمد
بوی هرکسی را میتوان، بیش Ø§Ø²Ú¯ÙØªØ§Ø±Ùˆ پیش Ø§Ø²Ú¯ÙØªØ§Ø±ØŒ شنید. آنچه کسی نمیگوید Ùˆ ÙØ§Ø´ نمیسازد، میتوان ازآنچه Ú¯ÙØªÙ‡ است ویا ازخاموشی اش ØŒ بو برد. بوی Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ درانسان یا درهرچیزی، غماز است وخودرا لو میدهد . بورا نمیتوان پوشانید. هیچ چیزی نمی تواند ØŒ بوی خود را مخÙÛŒ سازد . بو Ú©Ù‡ گوهر هرجانیست ØŒ به رغم آنکه نهان Ùˆ غیب است ØŒ ولی نیروی کشش برما دارد . ØÙˆØ§Ø³ ما ØŒ بو میکشند ØŒ یا به عبارت دیگر، با بÙÙ† واصل چیزها ØŒ رابطه مستقیم دارند. این کشش به درون Ùˆ باطن Ùˆ گوهر Ù†Ù‡ÙØªÙ‡ هرچیزیست Ú©Ù‡ انسان را به جستجو Ù…ÛŒ انگیزد . هیچ انسانی نیاز بدان ندارد Ú©Ù‡ با اراده Ùˆ عمد ØŒ جوینده بشود . این، جویندگی وپژوهندگی ٠زورکی Ùˆ نمایشی وساختگیست . انسانی، Ú©Ù‡ ØÙˆØ§Ø³Ø´ را Ø®Ø±ÙØª نکرده باشند ØŒ به خودی خود ØŒ جوینده Ùˆ « بوینده » هست . با زور Ùˆ عن٠و اراده Ùˆ تقلید ازشعار « خودجوئی وجستجوی ØÙ‚یقت » ØŒ نباید Ùˆ نمیتوان به جستجوی ØÙ‚یقت Ø±ÙØª ØŒ بلکه باید روزنه های ØÙˆØ§Ø³ خود را Ú©Ù‡ با Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… Ùˆ تصاویر Ùˆ آموزه ها، Ù¾ÙØ± کرده Ùˆ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ اند ØŒ ازاین Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… Ùˆ تصاویر Ùˆ آموزه ها ØŒ آزاد ساخت . روزنه های ØÙˆØ§Ø³ را باید ازاین عادتهای Ùکری Ùˆ ایمانی ØŒ خالی کرد . این ایمانها Ùˆ آموزه ها Ùˆ عقاید هستند Ú©Ù‡ هیاهو راه انداخته اند Ú©Ù‡ ØÙˆØ§Ø³ØŒ به تنهائی ØŒ قادر به درک ØÙ‚یقت وبÙÙ† پدیده ها نیستند . ØÙ‚یقت، غیب است. ØÙ‚یقت ØŒ ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÛŒ ØØ¶ÙˆØ± ØÙˆØ§Ø³ است . ØÙ‚یقت وخدا Ùˆ بÙÙ† همه چیزها ØŒ بدان علت « غیب Ùˆ ÙØ±Ø§Ø³ÙˆÙˆ ترانسندنس » است، چون عقاید Ùˆ عادات Ùکری Ùˆ آموزه های آموخته شده ØŒ روزنه های ØÙˆØ§Ø³ ما را آکنده اند . بوی ØÙ‚یقت وخدا وبÙÙ† هستی ØŒ دیگر نمیتواند به ØÙˆØ§Ø³ انسان راه یابند . ØÙˆØ§Ø³ ØŒ «اخشم » شده اند ØŒ Ùˆ توانا به بو کشیدن نیستند . ØÙ‚یقت یا اصل Ùˆ گوهرچیزها ØŒ در بویشان ØŒ Ú©Ù‡ نادیدنی Ùˆ Ù†Ø§Ú¯Ø±ÙØªÙ†ÛŒ هستند ØŒ درپیرامونشان پخش Ùˆ پراکنده میشوند Ùˆ جهان را پرمیکنند . ÙØ¶Ø§ÛŒ ما، پر ازبوی ØÙ‚یقت Ùˆ بÙÙ† Ùˆ اصل پدیده هاست . Ùقط ما را « اخشم » کرده اند . سراسر وجود ما ØŒ بینی هائی هستند Ú©Ù‡ ØØ³ بویائیشان را دراثر « خشم = تجاوزخواهی = زدارکامگی = بردن به هرقیمت = قهرو قدرت طلبی » ØŒ از دست داده اند . ما به« زکام Ú©Ù„ ØÙˆØ§Ø³= زکام وجودی » ØŒ مبتلا شده ایم . هستی ما ØŒ زکام شده است . وانسانی Ú©Ù‡ برغم داشتن بینی، و« ØÙˆØ§Ø³ÛŒ بینی گونه اش »، نمیتواند بو ببرد، نمیتواند بوی ØÙ‚ایقی را Ú©Ù‡ درسراسر ÙØ¶Ø§ÛŒ اجتماعی Ùˆ سیاسی ودینی اوپخش Ùˆ پراکنده اند، دریابد.غیب بودن، مسئله نیست . بوها همه ،غایب ازنظرند Ùˆ به دست نمیآیند . با Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØªÙ† این بوهاست Ú©Ù‡ بوی جان خود انسان نیز ØŒ برمیخیزد ØŒ Ùˆ نسیم بهاری میگردد :
بیا تا نوبهارعشق باشیم نسیم ازمشک و ازعنبر بگیریم
زمین وکوه و دشت و باغ جان را
همه ØŒ درØÙ„ـّه اخضر بگیریم
دکان نعمت ، از« باطن » گشائیم
چنین خو ، از درخت تر بگیریم
تا بالاخره بجائی برسیم Ú©Ù‡ بوی سیمرغ یا رام یا زÙهره ØŒ از Ú˜Ø±ÙØ§ÛŒ هستی وجان خود مان ØŒ به ØÙˆØ§Ø³Ù…ان برسد
چند باشد غم آنت که زغم ، جان ببرم
خود نباشد هوس آنکه ، « بدانی جان چیست ؟ »
چند گوئی که چه چاره است و مرا درمان چیست ؟
چاره جوینده که کرده است ترا ؟ خود ، آن چیست
بوی نانی که رسیده است ، بران بوی برو
تا همان بوی دهد Ø´Ø±Ø ØŒ ترا کین نان چیست
گرنه ، اندر تتق ازرق ، زیبا روئیست
Ø¯Ø±Ú©Ù Ø±ÙˆØ ØŒ چنین مشعله تابان چیست
آتش دیده مردان ØŒ ØØ¬Ø¨ غیب بسوخت
تو ، پس پرده نشسته ، که به غیب ، ایمان چیست
بوی جان خود را Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØªÙ† ØŒ بوی جان هرکسی را Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØªÙ†Ø³ØªØŒ Ùˆ این راه ÙØ¬Ø³ØªÙ† چاره ØŒ برای رهانیدن جان خود وجانهای دیگر ازغم Ùˆ رسیدن به طرب است . ازجان خود است Ú©Ù‡ میتوان، بوی زهره یا ماه ( سیمرغ ) را Ú©Ù‡ جانان ØŒ Ú©Ù‡ مجموعه همه جانها درعشقست، شنید .
ازکنار خویش یابم هر دمی من بوی یار
چون نگیرم خویش را من هرشبی اندر کنار
تا ÙØ±ÛŒØ§Ø¯ زنیم :
من طربم ØŒ طرب منم ØŒ زÙهره زند نوای من
عشق میان عاشقان ، شیوه کند برای من
این زÙهره یا رام هست Ú©Ù‡ هنگامی درخاک ÙˆÚ¯Ù„ÛŒ Ú©Ù‡ یهوه والله ازآن وجود انسان را برای عبودیت واطاعت ساخته اند ØŒ پنجه خود را بزند ØŒ این Ú¯Ù„ وخاک وجود انسان ØŒ در یک آن ØŒ تبدیل به Ú†Ù†Ú¯ وچغانه میشوند، Ùˆ انسان اصل موسیقی Ùˆ طرب میگردد :
ای زده مطرب غمت در دل ما ترانه ای
در سرو دردماغ جان ØŒ جـَسته زتو ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ای
چونکه خیال خوش دمت ، ازسوی غیب در دمد
زآتش عشق برجهد ØŒ تا به ÙÙ„Ú© زبانه ای
زÙهره عشق ØŒ چون بزد ØŒ پنجه خود « درآب ÙˆÚ¯Ù„ »
قامت ما ، چوچنگ شد، سینه ما ، چغانه ای