منوچهرجمالی ------ما Ú©Ù‡ بـه آواز سیمـÙرغ......
ما Ú©Ù‡ بـه آواز سیمـÙرغ
سخن میگÙته ایم
چرا رقصیدن در اندیشیدن Ù
به آوازسیمرغ را
Ùراموش کرده ایم؟
بزرگترین آماج Ùرهنگ ایران، «زندگی کردن به کردارجشن» بود. زندگی درگیتی، باید « جشن همیشه تازه » باشد . هر روز از زندگی ØŒ باید ØŒ جشنی دیگرباشد. این آماج ØŒ باÙـت ٠« دین وخـدا » ØŒ وروش Ù« جهان آرائی = سیاست ÙˆØکومت» ØŒ Ùˆ ساختـار Ù« اقتصاد» را معین میسازد .« زمان »، هرروزجشنی دیگر، Ùˆ Ú¯Ù€ÙÙ„ÛŒ دیگر، Ùˆ آهنگ وترانه ای دیگر، Ùˆ خدائی دیگر میشود( آنچه Ú©Ù‡ امروز Ø¯Ø±Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø³Ú©ÙˆÙ„Ø§Ø±ÛŒØªÙ‡ ØŒ عرضه میشود ) زمان وزندگی باهمند . زندگی، دگردیسی جشنی درزمان است . این آرمان ØŒ هنگامی واقعیت پذیر بود Ú©Ù‡ « بÙÙ† یا تخم جشن Ùهمیشه تازه شونده » Ú©Ù‡ « Ùرشگرد » نامیده میشد ØŒ درگوهر هرانسانی باشد . پیشوند « Ùرش» درÙرشگرد، همان معنای « Ùرشک » درکردی را داشته است Ú©Ù‡ « آغوز Ùˆ پنیرمایه » میباشد . آغوز، شیرجانورتازه زائیده است Ùˆ مایه ،« اصل تØول دهنده» است .
« زندگی» ØŒ این« آماج یا مزه ویا معنا » را درخود، نهÙته وپوشیده دارد . هیچکسی وهیچ قدرتی Ùˆ هیچ آموزه ای ومذهبی وعقیده ای وعلمی ØŒ ازÙراسوی انسان ØŒ به زندگی ØŒ مزه وغایت ومعنا نمیدهد . هرانسانی، آبستن به آنست .این تخم ØŒ همان زندگی بود Ú©Ù‡ « جی= Ú˜ÛŒ= زی » نامیده میشد، Ùˆ همین « جی= Ú˜ÛŒ= زندگی » ØŒ نام خود٠مادر Ùزمان واصل زندگی ØŒ « رام » بود ØŒ Ú©Ù‡ « خرّم Ùˆ Ùرّخ » هم نامیده میشد .
به عبارت دیگر، گوهرجداناپذیراز زندگی هرانسانی، خدا یا، اصل خرّمی Ùˆ Ùرّخی هست، Ùˆ بدینسان زندگی خرّم، قداست دارد، وخدائیست . خدا، چیزی جز« اصل همیشه تازه شوی زندگی ØŒ Ùˆ اصل جشن سازی همیشگی » نیست.
این بÙÙ† یا « تخم جشن همیشه تازه شونده » ØŒ ازخوشه ای بود Ú©Ù‡ « خوشه همه جانها، وهمه انسانها، یا همه هستان » بود ØŒ Ùˆ نام آن ØŒ « ارتای خوشه، یا سیمرغ، یا سئنا، یا سین، یا سن، یا صنم » بود، وتخم همین « خوشه جشن ساز» Ú©Ù‡ خدا باشد، درتن هرانسانی ØŒ تخم خودرا اÙشانده Ùˆ کاشته بود . تخم ٠خوشه خدای جشن سازیا مطرب ØŒ نطÙÙ‡ در زهدان وجود هرانسانی شده بود. واژه های « خوشه » وخوش(= زهدان) Ùˆ قوش ( باز) یک واژه اند . همچنین « وشی » Ú©Ù‡ خوشه( کردی) باشد Ùˆ به معنای نوزائیست ØŒ درتبری به « باز» هم Ú¯Ùته میشود . پروازپرنده ØŒ پیکریابی اندیشه ازنو، خوشه شوی ØŒ از سر، به کمال رسی ØŒ ازسر، اصل نوآÙرینی شوی بوده است . چنین ویژگی، گوهر خدا هست . همچنین درتـÙرکی ،« بوغدایتو»، نام هماست . این نام ØŒ دو معنا دارد . بوغدای + دایتی Ú©Ù‡ به معنای« خدای خوشه گندم » است . ودراین ترکیب Ù« بوغ + دایتی» ØŒ به معنای « Ù†ÛŒ – خدا» هست. نام دیگر هما درترکی « لوری قوش» هست Ú©Ù‡ به معنای مرغ ٠سرودگوی هست ( لوری دربرهان قاطع به معنای سرودگوی ) .
همچنین واژه « جشن » Ú©Ù‡ « یسنا = یز+ نا » باشد ØŒ دراصل، به معنای « سرود نای » است . معنائی Ú©Ù‡ الهیات زرتشتی به « یز، Ùˆ یزدان وایزد » میدهد ØŒ برای تØری٠ذهن ازگوهراصلی خدا است . ایزد Ùˆ یزد Ùˆ یزید Ùˆ یزدان ØŒ به معنای « خدای موسیقی وسرود وجشن » است. ایزد، اصل سرودن وجشن سازی Ùˆ خرّم سازی است . واژه « دین » هم Ú©Ù‡ « دا ئنا = داء + نای » باشد به معنای « نای، یا زهدان واصل نوازنده ØŒ Ùˆ اندیشنده ØŒ وآÙریننده ØŒ Ùˆ شیردهنده ... » میباشد .ازاین رو هست Ú©Ù‡ دروندیداد ( اوستا ) مرغ « کرشیپ » هست Ú©Ù‡ دین را به شهرجمشید ( =جم ØŒ Ùرزند Ùنای است. شیت= جید= چیت، نای است )ØŒ نخستین انسان، Ú©Ù‡ Ùرزند سیمرغست ØŒ میآورد. این اصل وسرچشمه همیشه نوشوی زندگی است Ú©Ù‡ بنیاد گذار دین ØŒ یا بینش زایشی Ùˆ بینش جشنسازمیباشد .
« مرغ » ØŒ پیکریابی این« آرمان زندگی » بوده است . اÙسانه سازی سیمرغ یا عنقا ( عنق= Ù†ÛŒ= گردن ÙˆØلق هست ) یا هما (= هو+ مایه = مادربه ØŒ یا آب Ùبه، آب، آوه یا آپه ØŒ معنای شیرابه Ú©Ù„ هستی را داشته است ) ØŒ پیکارپیروان میتراس Ùˆ موءمنان به اهورامزدای زرتشت ØŒ برضد این آرمان زندگی بوده است، Ùˆ هنوزنیز هست .
درهزوارش ( یونکر، Ùرهنگ پهلوی) به مرغ ،« تنگوریا» Ú¯Ùته میشود Ú©Ù‡ سپس درشکل « تنگـری » سبک شده است، Ùˆ نام خدا میباشد ( مرغ = خدا ) . مگر مرغ میتواند خدا باشد ØŸ « تن+ گوریا » ØŒ به معنای « زهدان همیشه نو Ø¢Ùرین » است . Ùˆ مرغmeregha ØŒ Ú©Ù‡ « مرmare+ غه gha» باشد به معنای «gha بندنی است، Ú©Ù‡ یک جÙتmare را به هم Ù…ÛŒ بندد، Ùˆ ازآنها یک یوغ، یا اصل Ø¢Ùریننده میسازد . « مر= امرamara» درسانسکریت دارای معانی 1- جÙت 2- سی وسه خدا(ÛŒ زمان ) 3- بیزوال وبیمرگ 4- سیماب 5- جایگاه اندر( وای) است . درکردی به انسان، مه ری ØŒ مه ره Ú¯Ùته میشود Ùˆ این نشان میدهد Ú©Ù‡ واژه « مردم = انسان » ØŒ دراصل، « مر+ تخمه » بوده است ØŒ نه چنانچه الهیات زرتشتی جاانداخته وشکل « مرت + تخمه = تخم میرا » بدان داده است .پس « خدا » = مرغ ØŒ یا تنگوریا ØŒ به سخنی دیگر، « اصل همیشه تازه شوی وتازه Ø¢Ùرینی» ویا « Ùرشگرد زندگی درگیتی » است. Ùرشگرد درالهیات زرتشتی ØŒ به معنای « نوشوی در آخرالزمان Ùˆ درتن پسین » کاسته شده است ØŒ درØالیکه دراصل، روند همیشگی زندگی درهمین گیتی بوده است، ÙˆØادثه یکباره درپایان زمان نیست . غایت یا آماج زندگی ØŒ رسیدن به شادی Ùˆ خوشی، دربهشت پس اززندگی درگیتی ÙˆÙراسوی گیتی نیست . زندگی در گیتی نیز، « زندگی درخدا، Ùˆ زندگی با خدا، Ùˆ زندگی ازخدادرگوهرخودÙانسان » است . اینست Ú©Ù‡ این سراندیشه ØŒ درتصاویرگوناگونی مانده است .
اصل نوشوی همیشه زندگی ØŒ درآغاز به Ø´Ú©Ù„ تخمی ( دایره، یا Ú¯ÙˆÛŒ ) نشان داده میشود، Ú©Ù‡ دارای دوبال گسترده میباشد . سپس همین اندیشه ،به Ø´Ú©Ù„ مرغی با پرهای گسترده نگاشته میشود، Ùˆ بالاخره درنقوش برجسته تخت جمشید به Ø´Ú©Ù„ « انسان با بالهای گسترده »نقش میگردد . دوبال یا چهاربال یا شش بال یا هشت بال ØŒ همه دارای یک Ù…Øتوا هستند Ú©Ù‡ « یوغ بودن = اصل نوآÙرینی بودن » باشد . ضمیرانسان، Ú©Ù‡ تخم سیمرغ باشد، چهارنیرو دارد، Ú©Ù‡ با چهاربال، نقش میشود:
تومرغ چهارپری تا برآسمان پـَرّی
تو ازکجا و ره بـام و نـردبان زکجا
درست آنچه مولوی میگوید Ú©Ù‡ « ضمیرهمائی انسان » ØŒ پیوند مستقیم وبیواسطه با سیمرغ دارد ØŒ ونیاز به نبی ورسول ÙˆØجت Ùˆ خلیÙÙ‡ وامام ولایت Ùقیه ندارد، همین اندیشه درمغزموبدان زرتشتی نیز ØŒ علت « مقراض کردن بالهای ضمیرانسان» گردیده است . برپایه « بی بال ساختن ضمیرانسان = Ùروهر= Ùروشی » است Ú©Ù‡ پروازجمشید به آسمان درشاهنامه ØŒ « پروازی به یاری دیو واهریمن» گردیده است. خرد٠انسان ( جمشید ØŒ بÙÙ† همه انسانهاست )ØŒ یاروهمکار اهریمن است وبدینسان ØŒ بÙÙ† همه جشن های ایران ØŒ نوروز، بÙÙ† گناهکاری وهبوط انسان ومطرودیت انسان واره شدن انسان به دونیمه میگردد . موبدان زرتشتی در روایت جمشید درشاهنامه ØŒ خرد، انسان را همکاراهریمن وضد اهورامزدا میسازند . برپایه همین بی بال کردن ضمیرانسان ازموبدان زرتشتی است Ú©Ù‡ کاوس، دراثر اغوای اهریمن، به اندیشه معراج رÙتن با چهارعقاب میاÙتد، وبدینسان دراثر این هوس بزرگ پیوند مستقیم یاÙتن با خدا ØŒ گناهکارمیشود، ومجبور به توبه کردن میگردد، Ùˆ دست از«وصال مستقیم با خدا» میکشد . این بخش از زندگی کاوس، یک روایت زرتشتی است، Ú©Ù‡ برضد داستان اصلی بوده است . این تصویر Ùروهر( Ùره وشی= خوشه Ùرازبالنده = مرغ معراج = اصل ازنوشوندگی Ùˆ رابطه مستقیم با Øقیقت ) ØŒ آرمان زندگی همیشه جشن درگیتی بود، Ùˆ هیچ ربطی به « دین زرتشتی » ندارد ØŒ Ùˆ Øتا دین زرتشتی ØŒ چنانچه دیده شد، این پرها را برید Ù‡ Ùˆ دورانداخته است، تا انسان پیوند مستقیم با سیمرغ نداشته باشد، Ùˆ به « خوشه جانان= ارتاÙرورد= سیمرغ » نپیوندد . ازاین رودرمتون زرتشتی ØŒ « Ùروهرهای جدا جدای پرهیزکاران وپارسایان » ØŒ همیشه جانشین واژه « ارتا Ùرورد » میگردد، Ú©Ù‡ سیمرغ باشد . ازاین پس موءمنان به زرتشت ØŒ Ùقط پس ازمرگ ،« درپیش = درØضور» اهورامزدا جدا از او ØŒ میایستند، Ùˆ هرگز درگوهرشان به او نمی پیوندند، Ùˆ همخوشه با او نمیشوند . اهورامزدا ØŒ مانند ارتای خوشه ØŒ دیگر، خوشه نیست .
این اصل جشن سازی درگیتی Ùˆ در گشت ٠زمان ØŒ Ú©Ù‡ چیزی جز پیکریابی وگشتن Ùˆ وشتن ٠سیمرغ یا جی، درهرروز Ùˆ هرساعت وهرآن نبود، پس ازکیخسرو، Ú©Ù‡ ناگهان، روی از زندگی درگیتی برگردانید ØŒ تØول یاÙت ØŒ وبا لهراسب وپسرش گشتاسپ، Ú©Ù‡ دنباله رو اندیشه های کیخسرو شـدند ØŒ زمینه برای پیدایش زرتشت آماده شـد ØŒ Ùˆ زرتشت با اندیشه « همزاد بریده ازهم، Ùˆ متضاد با همش »، دوجهان بریده ازهم ( مینو وجهان استومند ) پدید آورد ØŒ ومعنای مرگ Ùˆ با آن ØŒ آرمان زندگی درایران ØŒ متزلزل شد، Ùˆ آماج رسیدن به جشن زندگی به پس از«زندگی درگیتی» انتقال یاÙت ØŒ Ùˆ « جشن » ØŒ Ú©Ù‡ معنای « همگوهرشدن وجÙت ویوغ شدن با سیمرغ یا خدا » را داشت ØŒ ازبین برده شد . بدین سان، جنگ خانواده گشتاسپ، با خانواده سام وزال، آغازشد، Ú©Ù‡ درآن دو جهان بینی متضاد، باهم گلاویزشدند، Ùˆ جنگ میان « اهورامزدای زرتشت » ØŒ با « سیمرغ ،یا ارتای خوشه، یا مرغی Ú©Ù‡ نوای نای منقارش، همچند آهنگ یک ارکستربزرگ موسیقی بود، Ú©Ù‡ هوش مردمان از شنیدن آن میرمید » وازخوشی نعره های شادی وگریه میکردند ØŒ آغازگردید . سیمرغ ØŒ معنای« دین » را ØŒ دراین رنگارنگی آهنگهایش، ودرجشن سازی از زندگی ØŒ میدید . آرمان جشن همیشه درروند زمان دراین گیتی، مسئولیت بسیارسنگین برای قدرتمندان وقدرتخواهان Ùراهم میآورد . این بود Ú©Ù‡ زشت سازی Ùˆ پلشت سازی « اصل جشن ساز زندگی، Ú©Ù‡ سیمرغ باشد»، آغازشد . Ù…Ùهوم « دین » Ú©Ù‡ جستجوی بینش برای تازه سازی وتازه شوی زندگی درگیتی بود ØŒ Ùˆ آنرا مرغی بنام « کرشیپ »، Ú©Ù‡ به معنای « نای Ø´ÛŒÙته سازنده= نای آشوبگر » باشد، به شهرجمشید ( =جهان انسانی) آورده بود، Ú©Ù‡ همان سیمرغ یا ققنس یا هما یا عنقا بوده باشد، به مرغی کاسته شد Ú©Ù‡ Ùقط آموزه زرتشت را طوطی وار درشهرجمشید Ú©Ù‡ درآن هنوز خبری اززرتشت Ùˆ اهورامزدایش نبود، ازبر میخواند . بدینسان ØŒ Ùرهنگ متعالی وژر٠ایران ØŒ تØری٠و مسخ وسرکوب شد.
گرشاسپ Ú©Ù‡ سرسلسله خانواده سام وزال زر Ùˆ رستم میباشد، آزمونهای ژرÙÛŒ از « دیـن » داشته است ØŒ Ú©Ù‡ درگرشاسپ نامه اسدی رد پاهایش بخوبی باقیمانده است . با چیرگی آئین زرتشتی Ú©Ù‡ این پیشینه های دینی ØŒ به Ú©Ù„ÛŒ سرکوب میشد ØŒ این تجربه های درگرشاسپ نامه ØŒ Ø´Ú©Ù„ Øاشیه ÙˆÙرع، دربرابر زورآوری Ùˆ تنومندی Ùˆ پهلوانی گرشاسپ میگیرد. دراین آزمونهای گرشاسپ ØŒ میتوان پیدایش دین سیمرغی را بخوبی بازیـاÙـت.
درشاهنامه دیده میشود که زال زر، که سالیان دراز، ازشیر سیمرغ ( مام ودایه همه انسانها) نوشیده ، و ازاو پرورده شده بود :
اگرچند( زال زر ) مردم نـدیـد بÙـد اوی
زسیمرغ ØŒ آمÙخته بÙـد ØŒ « Ú¯Ùت ÙˆÚ¯ÙˆÛŒ »
برآواز سیمرغ ØŒ Ú¯Ùتی سخن Ùراوان خرد بود Ùˆ دانش ØŒ کهن
زبان وخرد بود و رایش درست به تن نیز یاری زیزدان بجست
زال زر ØŒ مستقیم ازخدا « شیوه Ú¯Ùت ÙˆÚ¯ÙˆÛŒ یا همپرسی » را آموخته بود .او با خدا ØŒ همپرسی میکرد . به عبارت دیگر او یادگرÙته بود با همه انسانها ( Ú©Ù‡ خوشه خدا هستند ) همپرسی کند، وباهمدیگر راز نوزیستی را بجویند . Ùˆ زال زر میتوانست به آواز سیمرغ ØŒ سخن بگوید. این عبارت Ú©Ù‡ زال زر به آواز سیمرغ سخن میگÙته است ØŒ Ú†Ù‡ معنائی دارد ØŸ Ùردوسی ØŒ با آنکه میدانسته معنای آن چیست ØŒ Ø§Ø²ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø¨ÛŒØ´ØªØ±Ø¢Ù† میگذرد . آنگاه از« خرد Ùراوان Ùˆ دانش کهن » او سخن میگوید. ( درباره دانش کهن وداستان کهن وکهن بطورکلی ØŒ مقاله ای جداگانه نوشته خواهد شد . کهن ØŒ به معنای اصیل وسرچشمه ایست ØŒ نه به معنای قدیمی وبسیارکهنه ) . دیده میشود Ú©Ù‡ ØŒ مسئله این نیست Ú©Ù‡ زال زر، Ùرزند خدا ØŒ از خدا ØŒ دستوری وامری Ùˆ تعلیمی میگیرد Ú©Ù‡ باید به انسانها انتقال بدهد . بلکه درکناروهمزیستی با خدا ØŒ ازخرد Ùراوان Ùˆ دانش کهن انسان ØŒ سخن میرود . این خرد Ùروان Ùˆ این دانش کهن واین زبان گویا را زال زر ØŒ ازکجا آورد ØŸ انسان، خلیÙÙ‡ Ùˆ رسول خدا نیست، بلکه همبهره درخرد Ùˆ دانش سرچشمه ای ( کهن ) وشیوه پیوند یابی او درگÙت ÙˆÚ¯Ùˆ هست .
او نزد خدا ØŒ امرونهی کردن، Ùˆ یا « برخیزوبترسان= قوموا Ùانذر » یا « برو بÙرعون چنین وچنان تهدید بکن » را یاد نمیگیرد ØŒ بلکه خدا با او سالهای سال ØŒ « هنرگÙت ÙˆÚ¯Ùˆ کردن » را ØŒ به کردارهمنشین وهمدم ویار ÙˆÙرزند خود ØŒ یاد داده است ØŒ Ú©Ù‡ با هرانسانی بدین شیوه بگوید، Ùˆ بگذارد Ú©Ù‡ انسانها، به او بگویند ØŒ Ùˆ درد دل همه را بشنود . خدا ØŒ به او « امرÙÛŒ ÙˆØÚ©Ù…ÛŒ ونهئی » نمیسپارد، Ú©Ù‡ برود ومردم را چون تازیانه ای برÙرقشان بکوبد وبه ÙˆØشت اندازد Ùˆ اطاعت بطـلـبد . خدا ØŒ با انسان ØŒ Ú¯Ùتگو میکند . خدا ØŒ برای انسان بوسیله پیامبرانش ØŒ کتاب اوامرونواهی نمیÙرستد ØŒ بلکه Ù…ÛŒ نشیند، Ùˆ دست ازخدا بودنش میکشد ومقامات Øاجب ودربان ومنشی Ùˆ سخنگو را Øذ٠میکند، Ùˆ خودش، بی این دارو دسته واسطه ها ØŒ کنارانسان Ù…ÛŒ نشیند Ùˆ یار انسان میشود، تا باهم بجویند وباهم بازی کنند Ùˆ باهم جشن بگیرند Ùˆ باهم درد دل بکنند، Ùˆ باهم دنبال ØÙ„ مسائل بگردند. وبه انسان، به کرداردارانده « خرد Ùروان ØŒ با دانش کهن یا اصیل » ارج Ù…ÛŒ نهد .
او با انسان ØŒ به کردار موجودی جاهل ونادان Ùˆ خرÙت Ùˆ Ùاسد وکندÙهم Ùˆ گناهکاربرخورد نمیکند . این جا، ارج انسان درکنارخدا ØŒ درÙرازکوه ( کوه = نام خوشه پروین است ØŒ Ùرازکوه البرز، نشیمن خدایان میباشد) ØŒ نموده میشود. ولی این Ú©Ù‡ Ùردوسی ØŒ با اشاره ٠کوتاه ولی بسیارگویا میگوید Ú©Ù‡ زال ØŒ به آوازسیمرغ ØŒ سخن میگÙت ØŒ یعنی Ú†Ù‡ ØŸ
این Øقیقت، در تجربه گرشاسپ از دیدار او ازسیمرغ، درجزیره اسکونه( گرشاسپ نامه اسدی توسی ) ØŒ برجسته Ùˆ آشکار میگردد، وما درمی یابیم Ú©Ù‡ زال، Ú†Ù‡ گونه سخن میگÙته است . سیمرغ ØŒ با آوازی Ú©Ù‡ همراه با نواختن ابزارموسیقیست ØŒ دلهارا میرباید Ùˆ این سرودها Ú©Ù‡ هوش مردمان را میرماند وآنهارا ازشادی ودر رقص دیوانه میکند ØŒ «دین » مینامد. سیمرغ ØŒ خدای طرب انگیزوشادی زا Ùˆ جانÙزاست ØŒ نه خدای امردهنده ونهی کننده وقاهرو همه آگاه . گرشاسپ درسیرش درجهان ØŒ Ú©Ù‡ دارنده Ù…Øتویات Ùراوان دین سیمرغیست ØŒ به جزیره اسکونه میرسد، Ùˆ درآنجا با برهمن ( = بهمن ) Ùˆ جندال ونیایشگاهشان آشنا میگردد
درآن خانه شد پهلوان ازشگÙت بسی پیش یزدان نیایش گرÙت
دوصد شمع درگرداو، برÙروخت به خروارها، مشک وعنبربسوخت
وزآن کوه ، با ویژگان سوی دشت درآمد یکی، گرد بیشه بگشت
زناگاه ØŒ دیدند مرغی Ø´Ú¯Ùت
Ú©Ù‡ ازشخ آن Ú©Ù€ÙÙ‡ ØŒ نوا برگرÙت
زسوراخ Ú†Ùˆ نای منقار اوی Ùتاده درآن ØŒ بانگ بسیار اوی
منقارش،همانند نای بود (همگوهری باد، با نواازنای،وای به= نای به )
برآنسان که باد آمدش پیش باز همی زد نواها، به هرگونه ساز
Ùزونترزسوراخ، پنجاه بود Ú©Ù‡ ازوی ØŒ دمـش را برون، راه بود
بهم ، صدهزارش خروش ازدهن همی خاست، هریک بدیگرشکن
تو Ú¯Ùتی: دوصدبربط ÙˆÚ†Ù†Ú¯ ونای
به یک ره شدستند ، دستان سرای
Ùراوان کس ØŒ از خوشی Ù‘ ٠آن خروش
Ùتادند Ùˆ زیشان ØŒ رمان گشت هوش
یکی زو همه نعره وخنده داشت یکی گریه ، زاندازه اندرگذاشت
ازنای منقارسیمرغ ،بیش ازپنجاه سوراخ بود Ú©Ù‡ هریکی ØŒ آهنگی دیگر مینواخت. آوازاو مانند یک ارکستر بزرگی با صدها ابزارموسیقی همنوازی کنند، بود . با شنیدن این آهنگ متنوع سیمرغ ØŒ بسیاری ازمردمان ازخوشی ØŒ هوش ازوجودشان میرمید وازخوشی این نواهای خدائی ØŒ میخندیدند Ùˆ میگریدند ومیخروشیدند . این بیان بسیارظریÙØŒ از تجربه دیوانه شدن انسان ØŒ ازدیداربا خداست . این تجربه اصیل Ù Ùرهنگ ایران، از آمیزش خدا با انسان در طربست ØŒ Ú©Ù‡ « دین » نامیده میشد . این درست تجربه دینیست Ú©Ù‡ هم ازآتشکده های زرتشتی وسپس ازمساجد اسلامی ØŒ تبعید وطرد شد، Ùˆ درتنگنای شرایط این دوØکومت دینی ØŒ Ùقط درخانقاهها Ùˆ یا « گردهمآئیها درغارهای دور ازشهرها یا در زیرمینها » ØŒ ادامه Øیات داد . این شیوه سخن Ú¯Ùتن زال زر بوده است . سخنان او،« بادی بود Ú©Ù‡ ازنای منقار، نوا میشد» ویا بادی بود Ú©Ù‡ ازجنبش پر سیمرغ ØŒ میوزید Ùˆ آتش میاÙروخت ØŒ Ú©Ù‡ آشوبگروشیÙته سازنده ٠گوهرانسانها بود . ازاین رو بود Ú©Ù‡ زال زر، درشاهنامه یا بهمن نامه، همیشه ازخانواده گشاسپ، متهم به اÙسونگری ونیرنگ سازی میشود.
همین نواختن آهنگ هوشربا و« هوش رَمـان » ازسیمرغ یا مرغ ØŒ گوهر « دین » را ØŒ درÙرهنگ ایران معین میساخته است . درک « زیبائی وکشش درموسیقی» ØŒ گوهر دین بشمارمیرÙت . دین ØŒ بینشی است آهنگین، Ú©Ù‡ هرانسانی را چنان به رقص وشادی میانگیزد ومیکشد، Ú©Ù‡ هوش ازاو میرمد . درست این همان چیزیست Ú©Ù‡ عرÙان آن را به نام « سماع= زَما » ØŒ گوهر دین Ùˆ نمازمیشناخت . دراینجا این پرسش Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒØ´ÙˆØ¯ Ú©Ù‡ چنین آهنگ ٠موسیقائی، Ú©Ù‡ هوش انسان را درشادی میرباید ØŒ بایستی با « خرد Ùراوان » ØŒ Ú©Ù‡ ویژه زال زر است ØŒ Ú©Ù‡ همگوهر سیمرغ میباشد ØŒ درتضاد است . چگونه میشود هم خردمند بود Ùˆ هم « غرق دربیهوشی » ØŸ . چگونه میتوان نیروی کشش زیبائی را با « خرد » باهم آمیخت . سیمرغ ØŒ خدائیست Ú©Ù‡ « نیروی کشش زیبائی » را درگوهر هرانسانی ØŒ با « خرد » باهم میآمیزد .
همین مسئله، هم درعرÙان، وهم در زندگی بطورکلی، مطرØست. این بررسی بلاÙاصله دنبال خواهد شد. ولی درآغاز، همان پیوند گوهری مرغ را با « دین» رها نمیکنیم . مرغ ØŒ Ú©Ù‡ اصل همیشه نوشوی ÙˆÙرشگرد است ØŒ پدید آورنده٠« دین میباشد ØŒ Ú©Ù‡ بینش بنیادی را Ú©Ù‡ آورنده اوج خوشیست ØŒ با خود میآورد »، Ùˆ ازاین رو یکی ازمعانی « دین »، در کردی ØŒ « دیوانگی » است .
مرغ ØŒ البته پیکریابی « باد نیک = دم = وای به » بود ØŒ Ú©Ù‡ « نای به » هم خوانده میشد . ازاین هست Ú©Ù‡ مرغ ،« باز= واز= وای » خوانده میشده است . این بود Ú©Ù‡ مرغ ØŒ دین را به شهرجمشید ØŒ میبرد . جمشید، در الهیات زرتشتی به یکی ازمجموعه شاهان، به شاه سوم ØŒ کاسته گردید ØŒ درØالیکه درÙرهنگ سیمرغی ØŒ « نخستین انسان، وبÙÙ† همه انسانها » بوده است . این تاکتیکی برای گرÙتن اصالت از انسان بوده است . چنین تصویرانسانی Ú©Ù‡ Ùرزند مستقیم سیمرغ ØŒ Ùˆ نخستین همپرس با خدا میباشد ØŒ از زرتشت Ùˆ موبدانش ØŒ به کردار« تصویر انسان » پذیرÙـته نـشـد. ولی Ù…Øبوبیت جمشی ØŒ میان ایرانیان چنان بود Ú©Ù‡ بدین آسانی نمیشد ØŒ اورا طرد وتبعید کرد. ازاین رو الهیات زرتشتی راههای گوناگون درپیش گرÙت، تا تصویر جمشید را Ú©Ù‡ « تصویر اصیل انسان درÙرهنگ ایران» بود ØŒ زشت وپلشت Ùˆ مطرود سازد.
هم توبه نامه برای او جعل کرد( Ú©Ù‡ نمونه توبه نامه های جعلی اسلامی شد ) ØŒ Ùˆ هم داستانها گوناگون اززندگی اوساخت، تا این تصویر را خدشـه دارسازد . همان داستان شاهنامه ازجمشید، یکی ازاین مسخسازیهاست، Ú©Ù‡ تصویرانسان وخرد انسان واصالت انسان را تا به امروز، زهرآلود ساخته است، وخواندن آن ØŒ بدون نـقـد ØŒ بسیارزیان آوراست . جمشید باخردش، مدنیت انسانی را میسازد، ولی همین خرد مدنیت ساز جمشیدی ØŒ همگام وهمکار« دیو واهریمن » میشود ØŒ تا به آسمان Ú©Ù‡ گستره خداست، تجاوزکند، Ùˆ خودرا، خداسازد، Ùˆ بدینسان جشن نوروز، جشن هبوط خردانسانی ØŒ به علت همکاری با اهریمن میگردد . ولی دروندیداد ØŒ متـنی Ú©Ù‡ Øاوی داستان جمشید است ØŒ متنی بسیارکهن است Ú©Ù‡ پهلو به متن گاتا یا Øتا پیش ازآن میزند . دراین متن میتوان دم خروس را کش٠کرد . دراین متن، میتوان دید Ú©Ù‡ اهورامزدا نخست با جمشید همپرسی میکند Ùˆ میخواهد Ú©Ù‡ « شغل پیامبری دین مزدیسنان » را به او بسپارد ØŒ ولی او نمی پذیرد . البته الهیات زرتشتی ØŒ جمشید را از« نخستین انسان بودن = بÙÙ† همه انسانها بودن » انداخته است . با درنظرگرÙتن اینکه جمشید ØŒ بÙÙ† همه انسانها ØŒ نخستین همپرس خدا بوده است ØŒ سراسر تØری٠، Ùاش میگردد ØŒ چون « دین » ØŒ چیزی جزهمین « همپرسی انسان با خدا » نیست . تناقضاتی Ú©Ù‡ ازاین داستان بچشم میخورد ØŒ هویت Ùرهنگ اصیل ایران را روشن ومشخص میسازد . همانسان Ú©Ù‡ Ù…Øمد درقرآن ØŒ آدم وابراهیم Ùˆ موسی Ùˆ ... را « مسلمان » میسازد ØŒ وهمانسان Ú©Ù‡ مارکسیست های ما نیز، به همین روش به تاریخ میپردازند ØŒ درشهرجمشیدی Ú©Ù‡ هیچگونه خبری از زرتشت درآینده نداشته اند ØŒ نیز باید مرغ کرشیپ ØŒ دین مزدا پرستی زرتشت را را بدان شهر برده باشد ! در وندیداد ØŒ Ùرگرد سوم ( 42 ) میآید Ú©Ù‡ «
ای دادارجهان استومند ( جهان مادی ) ! ای اشون
چه کسی دین مزداپرستی را بدان جا ، بدان خانه ای « ورجمکرد» بــرد؟
آنگاه اهورامزدا Ú¯Ùت : ای سپیتمان زرتشت ØŒ « کرشÙت مرغ » .
این کرشÙت مرغ ØŒ باز یکی ازهنرنمائیها درمسخسازی برای Ú¯Ù… کردن رد پای سیمرغ میباشد . دارمستتر، کرشÙت را به « تیزپرواز» ترجمه کرده Ùˆ اینهمانی با « آذرخش » داده است . ولی پازند آنرا « چخروای » میداند. « چخر» همان «چرخ وچرغ » است، Ú©Ù‡ به باشه ومرغ شکاری Ú¯Ùته میشود، چون میچرخد ÙˆØلقه میزند . ولی ترکیب « چرخ وای » ØŒ پوششیست Ú©Ù‡ آنچه نهÙته ØŒ زودتر Ùاش میسازد ØŒ چون چرخ ØŒ معنای « آسمان ÙˆÙÙ„Ú© ØŒ و« Øلقه زدن ودورچیزی گردیدن» و« رقصیدن » و« ریسیدن وباÙتن » راهم دارد . چرخ ØŒ به Øلقه رقص Ùˆ « زمان ÙˆÙÙ„Ú© وقرن » « چرخ ÙÙ„Ú© » ودستگاه خرّاطی Ùˆ « کمان» و« طاق » Ùˆ « چرخشت » و« چرخ پنبه ریسی » و« چرخ زدن درویشان درهنگام سماع » Ú¯Ùته میشود . مولوی گوید :
ماه دیدم، شد مرا سودای چرخ آن مهی نی کو بود بالای چرخ
زÙهره را دیدم همی زند Ú†Ù†Ú¯ دوش
ای همه چون دوش ما، شبهای چرخ
جان من با اختران آسمان رقص رقصان گشته درپهنای چرخ
سرÙروکن یکدمی ازبام چرخ تازنم من چرخها، درپای چرخ
آنگاه نام « چخروای= چرخ وای » ØŒ به Ù…Ùهوم اصلی Ú©Ù‡ « وای آسمان » ØŒ « وای Øلقه زننده » ØŒ و« وای رقصنده ورقصاننده » و« وای ریسنده وباÙنده » « ووای درنگ خدای = خدای زمان » باشد ØŒ نزدیک میگردد . ولی« کــرشـیـپ» نامی Ú©Ù‡ درواستا موبدان بدان مرغ داده اند مرکب از« کره + شیپ » میباشد.« کره »، به معنای « Ù†ÛŒ » است . درسانسکریت به جوانه تازه نی، کریره kariraÚ¯Ùته میشود . درÙارسی به نای بزرگ ØŒ « کرنا » Ú¯Ùته میشود . کره ØŒ همان غرهghra همان گراوgraw است Ú©Ù‡ Ù†ÛŒ میباشد ( شادغر) . « ماهی کر» دراوستا نیز همان دلÙین است Ú©Ù‡ دراثرهمانندی بینی اش به Ù†ÛŒ ØŒ « دخس » هم نامیده میشود ( دوخ = Ù†ÛŒ ) . دربختیاری چهارلنگ، به Ú¯Ù„ Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ درمرداب میروید کرپی karpi Ú¯Ùته میشود . درتبری به بیخ گلو « Ú©Ù€Ùر، یا خره » Ú¯Ùته میشود Ùˆ درست xer-kere درتبری به معنای نای است. وپیشوند واژه کریز( کاریز) ØŒ همان کراست Ú©Ù‡ Ù†ÛŒ باشد ØŒ چنانچه گناباد Ú©Ù‡ وین آباد باشد ØŒ وین = Ù†ÛŒ به معنای کاریزاست. کریچ درÙارسی، خانه Ú©ÙˆÚ†Ú© ازنی است . درکردی ØŒ کراک، سرخنای است
پسوند « شیب= شیپ = شیو » ØŒ ریشه واژه های آشÙته وشیÙته است. دربختیاری چهارلنگ شیونیدن به معنای زیرو رو کردن است. درکردی، شیواندن ØŒ پریشان کردن Ùˆ بهم زدن است. درکردی « شیو» به معنای 1- شخم زده 2- عذای پخته . شیپ به معنای بهمن Ùˆ سیلابست.« شیپه» به معنای موج Ùˆ شیهه اسب است . درÙارسی ØŒ شیب به معنای « آشÙته Ùˆ مدهوش Ùˆ سرگشته Ùˆ متØیر» Ùˆ « دیوانه گشتن » Ùˆ پریشان است . درÙارسی شیبانیدن ØŒ شیبیدن، به معنای آمیختن ØŒ مخلوط شدن ØŒ آمیخته شدن است . شپلیدن، صÙیر زدن Ùˆ Ø´ÛŒÙتگی Ùˆ دیوانگی کردنست .درÙارسی ØŒ دو واژه « Ø´ÛŒÙته وآشÙته » Ú©Ù‡ ازهمین ریشه برآمده اند ØŒ درادبیات ایران، Ù†Ùوذ ژرÙÛŒ داشته اند ØŒ Ú©Ù‡ دراصل معنای « منقلب شدن » داشته ند .
پس مرغ کرشیب ØŒ مرغیست Ú©Ù‡ با آهنگ نای منقارش ØŒ همه را Ø´ÛŒÙته وآشÙته ودیوانه میسازد Ùˆ به جهان جذبه میکشد .این « کشش وجاذبه موسیقی Ú©Ù‡ درانسان، ایجـادمیـشـود »، نخستین تجلی یا پیدایش گوهرسیمرغ، یا خداست، وازاین رو ØŒ اصل دین شمرده میشود . «موسیقی Ùˆ عشق»، دوپدیده جÙت باهمند، Ú©Ù‡ گوهرخدا را مینمایند وانسان را به خدا، پیوند میدهند . سیمرغ یا خدا ØŒ با آهنگ ونوا، Ú©Ù‡ ازگوهروجودش برمیخیزد ØŒ همه را در وجد Ùˆ رقص وشع٠، Ø´ÛŒÙته Ùˆ دلباخته Ùˆ مجذوب Ùˆ شیدا Ùˆ واله خود میکند . خدابا موسیقی ØŒ دل وروان وخرد انسانها را شخم میکند ØŒ Ùˆ نوایش ضمیرها به موج میآورد، Ùˆ زیروزبرمیکند . گرشاسپ دراین دیدار سیمرغ Ú©Ù‡ روزگاری Ùوق العاده اهمیت داشته است ØŒ دو تجربه بنیادی میکند، Ú©Ù‡ گوهر دین درÙرهنگ سیمرغیست . یکی آنکه خدا ( سیمرغ )ØŒ در نوای رقص ووجد وخوشی آور، پیدایش Ù…ÛŒ یابد، Ùˆ دیگرآنکه خود Ø´ØŒ با باد پرش، خودش را آتش میزند Ùˆ خاکسترمیشود، وباز ازخاکسترش، ازنو برمیخزد . این همان سراندیشه « Ùرشگرد Ùˆ نوشوی » هست . سیمرغ (= مرغ ) ØŒ اصل Ùرشگرد است . «خاکستر» Ú©Ù‡ دراصل « هاک+ استر» باشد ØŒ به معنای « اÙشاندن وپراکندن خوشه وتخم » است . این دوویژگی ØŒ دو برآیند گوهرسیمرغست . تجلی وپیدایش سیمرغ در1- آهنگیست Ú©Ù‡ جشنی میسازد Ú©Ù‡ گوهرانسان را منقلب میکند، Ùˆ انسان را ناگهان، Ø´ÛŒÙته وعاشق اصل خود میسازد Ùˆ2- دراصل نوشوی Ùˆ Ùرشگرد است . خدا دراین Ùرهنگ ØŒ دردادن امرونهی ودر قدرت نمائی، پیدایش نمی یابد.
ای عاشقان ای عاشقان ، آن کس که بیند روی او
شوریده گردد عقل او ØŒ آشÙته گردد خوی او
معشوق را جویان شود ، دکان او ویران شود
بر رووسـر، پویان شود ، چون آب اندر جوی او
ازاول امروز، Ú†Ùˆ آشÙته Ùˆ مستیم
آشÙته بگوئیم Ú©Ù‡ آشÙته شدستیم
آن باده که دادی تو و ،« این عقل » که ماراست
معذور همی دار ، اگر جام شکستیم
امروز سر زل٠تو مستانه گرÙتیم
صد بار، گشادیمش و صد بار ببستیم
وقتست که خوبان همه دررقص درآیند
انگشت زنان گشته ، که ازپرده بجستیم
بالا همه باغ آمد وپستی همگی گنج
ما بوالعجبانیم ، نه بالا و نه پستیم
خاموش که تا هستی او کرد تجلی
هستیم بدان سان، که ندانیم ، « که ؟ هستیم ؟ »
هرچند پرستیدن بÙت ØŒ مایه Ú©Ùر است
ما کاÙرعشقیم ØŒ گراین بت نپرستیم
دگردیسی ØŒ یا متاموÙوز ٠خـدا( بÙÙ† Ø¢Ùریننده )
به آهنگهای گوناگون،که زندگی رامنقلب میسازند
سیمرغ ØŒ کسی را نمیÙرستد Ú©Ù‡ با پیامش یا با امرونهی اش ØŒ زندگانی قومی یا ملتی یا بشریت را از اسارت یا درد Ùˆ « اژی = اژدها» وستمکاران، نجات بدهد وانتقام ازستمکاران بگیرد ØŒ بلکه خودش ØŒ متاموزÙوز( Ùرگرد ) به آهنگهائی درضمیر همه انسانها Ù…ÛŒ یابد، Ú©Ù‡ همه را درجشن زندگی به رقص میآورد . « بادنیکو= وای به ØŒ Ú©Ù‡ اصل پیوند دهی Ùهمه گوناگونیها واضداد» است ØŒ تبدیل به آهنگهای گوناگون میگردد، Ú©Ù‡ هوش را میربایند ØŒ Ùˆ زندگی را بکلی دگرگونه میسازند . خدا، درآهنگهائی ازموسیقی ظهورمیکند، Ùˆ به خود، تن میگیرد ØŒ Ú©Ù‡ زندگی را به جشن تØول میدهند. موسیقی ورقص وآواز وشادی ØŒ نیایش خدا هست .
برآنسان که« بـــاد » آمدش پیش باز
همی زد نـواهـا ، به هرگونه ساز
Ùزونترزسوراخ، پنجاه بود Ú©Ù‡ ازوی ØŒ دَمــش را برون، راه بود
دمه ØŒ آتش Ùروز، یا اصل نوآوروتازه Ø¢Ùریننده است . دو دمه ØŒ بنا بر ابوریØان بیرونی درالتÙهیم ØŒ بهرام= مریخ، ورام = زÙهره هستند.
بهم ، صدهزارش خروش ازدهن همی خاست، هریک بدیگرشکن
تو Ú¯Ùتی: دوصدبربط ÙˆÚ†Ù†Ú¯ ونای
به یک ره شدستند ، دستان سرای
Ùراوان کس ØŒ از خوشی Ù‘ ٠آن خروش
Ùتادند Ùˆ زیشان ØŒ رمان گشت هوش
یکی زو همه نعره وخنده داشت یکی گریه ، زاندازه اندرگذاشت
ازآهنگها ونواها وآوازهای گوناگون سیمرغ یا خدا ،« هوش انسان میرمد» . این «هوش» درانسان Ú†Ù‡ پدیده ایست Ú©Ù‡ میآید Ùˆ میرود Ùˆ میگردد Ùˆ سرمیتابد Ùˆ بیدارمیشود، Ùˆ گاهی درانسان جمع وگاهی درانسان ØŒ پراکنده است ØŸ این هوش چیست Ú©Ù‡ Øیران میشود ØŸ هنگامی پیرچنگی درمثنوی مینوازد:
ازنوایش مرغ دل، پرّان شدی
وزصدایش هوش جان، Øیران شدی
این هوش چیست که مولوی میگوید آن را بگذاروآنگاه هوش دار!
هوش را بگذارو آنگه هوش دار
گوش را بربند و آنگه گوش دار
این هوش چیست که مولوی میگوید :
Ù…Øرم این هوش، جز بیهوش نیست
مرزبان را مشتری جزگوش نیست
درست باید به بیهوشی رسید تا هوش یاÙت . درست هوش، بهترین مشتری وخریدار بیهوشی است. چرا ØŸ آیا این اندیشه مولوی، پیوندی با « رمیدن هوش انسانها ازنوای نای منقارسیمرغ » دارد ØŸ
یوه تماس گرÙتن انسان با خدا ØŒ درÙرهنگ ایران، بکلی با تماس انسان با خدا ØŒ درÙرهنگ یونان، Ùˆ در شریعت یهود ومسیØیت واسلام، Ùرق Ú©Ù„ÛŒ دارد. تماس انسان با خدا دریهودیت، دچارمرگ میگردد. Ù…Øمد، Øتا ازپیدایش جبرئیل، دچارØمله وغش Ùˆ ÙˆØشت میشد . درÙرهنگ ایران ØŒ خدا، خودش، تØول به« جشن دروجود انسان» Ù…ÛŒ یابد. خودش اصل جشن، دروجود انسان میگردد . « هوش » درÙرهنگ ایران ØŒ نماینده Ú†Ù‡ پدیده ای بوده است ØŸ
« هوش » ØŒ روند ٠پیدایش یا زایش ٠روشنی، از تاریکی ضمیرانسان بوده است . « سØرو سپیده دم »، این مرØله گذروگشت ٠تاریکی به روشنی را بیان میکرده اند. هربینش تازه ای از انسان، « روند ٠سØری» ØŒ « روند زاده شدن اززهدان » را دارد . این روند ٠آگاه شدن ازنو Ùˆ بیدارشدن ازنو را ØŒ « به هوش آمدن » میگÙتند . سروش Ùˆ رشن ØŒ دوخدای جÙت باهم بودند، Ú©Ù‡ مامای بینش تازه ازبÙÙ† بهمنی انسان، به « پیش آگاهی ØŒ به بینش سØرگاهی » درانسان بودند .
بینش ØŒ یکراست ازتاریکی بÙÙ† خدائی انسان ØŒ به گستره روشنی نیمروزی آگاهبود وخردش ØŒ نمیاÙتاد وپرت نمیشد . این « روند بیدارشدن ØŒ وآگاه شدن » ØŒ دردوخدای سروش ورشن عبارت بندی میشدند . میترائیسم Ùˆ زرتشت Ùˆ الهیات زرتشتی ØŒ با نقشهای گوناگون ومتÙاوت دادن به این دو ØŒ Ùˆ Ú©Ù… وبیش کردن نقش هرکدام ازآنها ØŒ الهیات خود را عبارت بندی میکردند .
این گاه میان شب تاریک ÙˆØµØ¨Ø Ø±ÙˆØ´Ù† را ØŒ اوشین گاه ushin» مینامیدند، Ú©Ù‡ Øاوی واژه « هوش » هست . موبدان زرتشتی، دیگربرای سروشی Ú©Ù‡ بینش را ازبÙÙ† هرانسانی بزایاند، جائی درالهیات خود نداشتند ØŒ چون ادعای پیامبری زرتشت Ú©Ù‡ خودش را نجات دهنده زندگی ازدردوآزار ( اژی= ضد زندگی ) میخواند ØŒ نداشتند . اینست Ú©Ù‡ دردویشت موجود درباره سروش، دم ویال سروش را به کردارپیامبراندیشه از« آسن خرد در بÙÙ† هرانسانی » بریده اند Ùˆ دور ریخته اند ØŒ وازاو، شیر بی یال وبی دم وبی چنگال وبی دندان ساخته اند. بدینسان انسان را ازخودجوشی خرد Ù…Øروم ساخته اند . سروش ØŒ « تنو منتره » است . موبدان ØŒ این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø±Ø§ به تجسم یابی اطاعت ÙˆÙرمان ترجمه میکنند . درØالیکه سروش ØŒ تنها چیزی Ú©Ù‡ نبوده است ونمی باشد ØŒ همین پیکریابی اطاعت ÙˆÙرمانبری درخود میباشد .
اساسا، « Ùرمان » ØŒ معنای اطاعت کردن را ندارد . با این ترÙندها Ùرهنگ ایران را ویران کرده اند . Ùرمان ØŒ اندیشه وسگالش هست . « مانتره » ØŒ به هیچ روی « Ùرمان » نیست . « تن »، به معنای زهدان Ùˆ سرچشمه است . « مانتره » درسانسکریت معانی اصلی خودرا نگاهداشته است : 1- آلت تÙکر 2- سخن 3- سرود 4- شعرعرÙانی 5- ورد ÛŒ Ú©Ù‡ اÙسون میکند 6- مشورت 7- راز 8- تصمیم 9- نام ویشنو Ùˆ شیوا ØŒ دوخدای هند . پس سروش، زهدان پیدایش تÙکر وسخن وسرود Ùˆ مشورت Ùˆ راز وتصمیم Ùˆ خدا هست . ازهمین Ú©Ù‡ سروش ØŒ منتره درتن یا زهدان هست ØŒ وبه Ø´Ú©Ù„ اندیشه ورازپنهانی وتصمیم درمیآید ونهÙته درگوش انسان زمزمه میشود ØŒ میتوان این « وجود سØرگونه یا سپیده دمی » اورا دریاÙت .
این ابیاتی Ú©Ù‡ اسدی توسی ،ازچندوچونی آوازسیمرغ آورده است ØŒ سراسر Ùرهنگ گمشده مارا درخود نگاه داشته اند، Ùˆ میتوان بخوبی پیوند وگره خوردگی ٠چند پدیده را باهم دریاÙت .
« دم » Ùˆ « وای = باد نیکو» Ùˆ « منقار= نای » Ùˆ « نوا Ùˆ آهنگ» Ùˆ « آتش Ùروزی » و« جوش وخروش» به هم پیوسته اند .
منقارسیمرغ ، نای است، وازآن بانگهای بسیارو گوناگون ،برون میآیند،
این « باد» است که دراین نای، تبدیل به نواها میشود .
این باد ØŒ همان «دم» سیمرغ هست، Ú©Ù‡ دراین Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ سوراخهای Ùراوان دارد ØŒ صدهزارخروش میشود ØŒ Ùˆ ارکستری ازصدها بربط ÙˆÚ†Ù†Ú¯ ونای میگردد. یک دم، تبدیل به کثرت وتعدد صورتها وآهنگها میگردد . سپس درهمین داستان ØŒ «سیمرغ » ازباد پرخود، آتشی برمیÙروزد Ú©Ù‡ اورا خاکسترکرده Ùˆ ازسربرمیخیزاند . باد یا دم ØŒ آتش Ùروزاست . البته همان واژه « وای » هست Ú©Ù‡ « واز= باز» شده Ú©Ù‡ به معنای مرغ است . باد نیکو یا وای به ØŒ مرغست.
این باد نیکوهست Ú©Ù‡ میدمد ومیوزد Ùˆ آهنگ Ùˆ نوا میشود Ùˆ دمه یا آتش Ùروز میشود . سیمرغ در آهنگ ونای منقارش، ودر جنبش پرش ØŒ اصل باد است . دم (= دمه ) ویژگی آتش Ùروزی را دارد . آتش Ùروز، معنای Ø¢Ùریننده ومبدع را داشته است . دم ØŒ میآÙریند . دم ØŒ آهنگست . دم ( دودمه= دوبینی) پیوند بهرام ورام، یا « بÙÙ† Ø¢Ùرینندگی جهان» است.
دم ، آوازنای وشیپوروکرناست که همه را بجنبش میآورد :
ازآوازسنج Ùˆ دم کرنای تو Ú¯Ùتی بجنید میدان زجای
دم ، باداست
بدوگÙت طوس ای جهاندیده پیر هواگشت پاک ازدم زمهریر
دم ØŒ Ù†Ùسی است Ú©Ù‡ مرده را زنده میکند . دم مسیØائی یا اینکه یهوه یا الله درآدم میدمند ØŒ همه وارث این تصویرند .
کسیکه خوش آواز Ùˆ خوشنوا وخوشخوانست، « خوشدم » است . بالاخره آهنگروزرگر، با دمه خود ØŒ آتش میاÙروزند، Ùˆ ازاین رو ØŒ عنقا یا سیمرغ Ùˆ بهمن درÙرهنگ ایران ØŒ آتش Ùروز یا آتش اÙروز خوانده میشدند( برهان قاطع )ØŒ چون با دمشان، جهان را میآÙریدند، وچون دمشان ØŒ تنها « Ùوت٠خشک Ùˆ خالی » نبود ØŒ همه Ø¢Ùرینش را درجشن شادی ØŒ به جوش وخروش Ùˆ رقص ( چرخ ) میآوردند . اگر نگاهی به نخستین اشعارمثنوی بیندازیم درست همه این پدیده هارا باهم، جمع Ù…ÛŒ بینیم ØŒ Ùقط مولوی درنخستین ابیات مثنوی ØŒ مانند اسدی توسی ØŒ از برقص آمدن همه جمع Ùˆ جوش وخروششان، دمی نمیزند . ولی این آهنگ ونوای سیمرغ ØŒ درضمیرهرانسانی ØŒ هوش را میرماند ØŒ تا « کشش بسوی نوشوی ازسر، تا سیمرغ درانسان »، تا کشش به وصال با سیمرغ ØŒ ازسردروجود او برخیزد . دراین تجربه ØŒ همه انسانها درنهان انبازند . ولی مولوی درغزلی ØŒ مانند اسدی ØŒ جهانی بودن انگیزندگی Ù†ÛŒ را چنین به عبارت میآورد :
ای درآورده « جهـانی » را زپای
بانگ نای وبانگ نای و با نگ نای
چیست نی ، آن « یارشیرین بوسه را »
بوسه جای وبوسه جای و بوسه جای
Ù†ÛŒ Ùوجود هرانسانی، جایگاه بوسه ØŒ یا همبوسی با خداست. بوسه ØŒ بیان همآغوشی Ùˆ آمیزش سیمرغ با انسانست. خدا، به انسان از راه واسطه اش، امرونهی نمیدهد، بلکه مستقیما انسان را میبوسد(میسÙتد= با او عشق میورزد ) .
آن نی بی دست وپا ، بستد زخلق
دست وپای و ، دست و پای و، دست وپای
دست وپا، یا اصل جنبش همه درآهنگ کشنده خدا، دررقصند
نی، بهانه است ، این نه برپای نی است
نیست الا « بانگ پـرّ آن همای »
این کشش ورقص جهانی را نباید به Øساب Ù†ÛŒ نگذاشت ØŒ بلکه این ØŒ همان « بانگ پـرّ همای یا سیمرغ » است. نه، اینهم درست نیست
خود، خدای است ، اینهمه روپوش چیست؟
می کشد اهل خدا را تا خدای
همین تجربه را مولوی در مثنوی ØŒ درآغازکتاب، به Ø´Ú©Ù„ یک تجربه Ùردی انسانی بیان میکند . درØالیکه امکان تجربه را ØŒ درهمه انسانها ØŒ درهمه جامعه ØŒ درهمه بشریت موجود میداند، Ú©Ù‡ باید بسیج ساخته شود. وصال به نیستان ØŒ درهمنوائی، درهمآوائی ØŒ درهمآهنگی نیستان ( خوشه جامعه ØŒ خوشه بشریت ) درهمه نای ها ØŒ درهمه انسانها با هم است . انسانها ØŒ هنگامی سیمرغ میشوند، Ùˆ به اصل خود میرسند Ú©Ù‡ همه با هم ØŒ هم آوا بشوند، Ùˆ همه باهم برقصند، Ùˆ همه باهم جشن بگیرند . سیمرغ ØŒ جشن جامعه باهم ØŒ جش بشریت باهمست .
بشنو این نی، چون Øکایت میکند از جدائیها، شکایت میکند
هرکسی که دورماند ازاصل خویش بازجوید روزگاروصل خویش
من به هرجمعیتی نالان شدم جÙت بدØالان وخوشØالان شدم
هرکسی از ظن خودشد یارمن از درون من نجست اسرارمن
سرّمن از ناله من دورنیست لیک چشم و گوش را آن نورنیست
تن زجان وجان زتن، مستورنیست لیک کس را دید جان دستورنیست
آتش است این بانگ نای Ùˆ ØŒ نیست باد (= Ùوت خالی )
هرکه این آتش ندارد ، نیست باد
آتش عشقست کاندر Ù†ÛŒ Ùتاد جوشش عشقست کاندرمی Ùتاد
نی، Øری٠هرکی ازیاری برید پرده هایش ØŒ پرده های ما درید
همچونی، زهری وتریاقی که دید همچو نی، دمسازومشتاقی که دید
Ù†ÛŒ Øدیث راه پرخون میکند قصه های عشق مجنون میکند
Ù…Øرم این هوش ØŒ جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جزگوش نیست
هرانسانی، Ù†ÛŒ است . نام هرانسانی، درÙرهنگ ایران ØŒ « ئوز» بوده است Ùˆ هنوز دربسیاری ازلهجه ها Ùˆ زبانها به« من» ØŒ « از » میگویند Ú©Ù‡ سبکشده همین « ئوز= Ù†ÛŒ = ئوچ درکردی » است . سیمرغ ØŒ خوشه همه انسانها ØŒ ارکستر همه نای ها با همست . « وای به » Ú©Ù‡ همان « نای به » است ØŒ درجان همه انسانها میدمد ØŒ ونائی درضمیر همه انسانهاست . سیمرغ ØŒ خدائیست Ú©Ù‡ « مطرب همه جانهاست، Ú©Ù‡ با همه، در طرب میآید» ØŒ خدائیست Ú©Ù‡ با همه جشن جهانی را میسازد وبا همه میرقصد » .
سیمرغ ØŒ کیست وچیست ØŸ سیمرغ ØŒ خوشه بشریت ØŒ خوشه جامعه ØŒ نیستانیست Ú©Ù‡ همه نای ها باهم، ازگوهر خود میرویند، وخود را میآÙرینند . آواز او کجاست ØŸ ضمیر هرانسانی ØŒ نائی ازاین نیستانست . سیمرغ ØŒ درجان همه درآوازخواندن وسرودن Ùˆ نواختن Ùˆ دمیدن است . پس چرا ØŒ هیچکدام ازما این آوازشیÙته سازنده سیمرغ یا خدا را نمیشنویم ØŸ چرا باهم نمیخروشیم ØŸ چرا باهم نمیرقصیم ØŸ چرا باهم جشن نمیگیریم ØŸ چون هوش های ما ØŒ آگاهبودهای ما ØŒ عقل های ما ،همه با مذاهب وادیان Ùˆ مکاتب Ùˆ مسالک Ùˆ آموزه ها، سÙت وسخت ومنجمد شده اند، Ùˆ به شکلهای منجمدشده درآمده اند، Ùˆ همه با تیغ برنده عقل ØŒ « روشن ساخته شده اند » . همه این هوشها وعقلها وآگاهبودها ØŒ دیوارو Ù‚Ùس آهنین شده اند، Ú©Ù‡ نامش ØŒ « هویت » Ùˆ « شخصیت» و« Ùردیت» است . همه این هوشها Ùˆ عقلها Ùˆ آگاهبودهای روشن ØŒ کارد وشمشیروتیغ برّنده Ùˆ قاطع وشکاÙنده ساخته شده اند .
ازاین روهست که این هوشها باید برمند ، تا انسانها ازنو، به هوش آیند . ازنو، بیدارشوند :
Ù…Øرم این هوش ØŒ جز بیهوش نیست
هوش را بگذار، و آنگه هوش دار
گوش را بربند و، آنگه گوش دار
هوش، با تØول یا Ùـرشگرد ٠خرد وروان وضمیر، با آگاهشوی ازگونه ای دیگر، کاردارد، Ú©Ù‡ « هوش وعقل وآگاهبود Ùˆ روشنی های صÙلبشده » کهن ØŒ دگردیسی ( Ùرورد = Ùرگرد ) Ù…ÛŒ یابد ØŒ وازیکی به دیگری ØŒ کشیده میشود .
« زندگی» ، آنچه هیچگاه درخود، نمی گنجد
زندگی، اصل Ùسرشاری ولبریزی
سیمرغ ØŒ یا « کرشیپ، نائی Ú©Ù‡ با نواختن سرودش، هرانسانی را منقلب Ùˆ Ø´ÛŒÙته میسازد» یا «همای= هو+ مای = مایه تخمیرکننده وآمیزنده Ùˆ زاینده وآÙریننده »، با « لبریزی وسرشاری جان یا زندگی » کاردارد. ازاین رو سیمرغ، یامرغ کرشیپ، آورنده یا« Øامله به دین » است ØŒ چون گوهر دین ( آبستنی Ùˆ زهدان بودن )ØŒ جانÙزائی است .
روز23 هرماهی « دی به دین » میباشد ( آغازهÙته چهارم ماه )ØŒ Ùˆ به معنای آنست Ú©Ù‡ دین، همان خود ٠دی ( دین ØŒ همان زنخدای مادریا دایه یا سیمرغ ) است . این روزها( دی به آذر، دی به مهر، دی به دین ) ØŒ روزهای صÙربودند ØŒ Ùˆ دو روزپیاپی ØŒ دربرابرنهادن با یکی از منازل ماه ØŒ یکروز بشمار میرÙت . این روز 23 را مردم ( Ú©Ù‡ البته خرمدینان بوده اند )ØŒ « جـانÙـزای » میخواندند( برهان قاطع ) . دین، جانÙزا یا جان اÙزا هست . دین ØŒ اÙزاینده زندگی است، جان را ازخود میرویاند ØŒ جانش ØŒ امتداد Ù…ÛŒ یابد ومیگسترد . اÙزونی afzoonikih Ú©Ù‡ به معنای درترقی Ùˆ تزاید بودنست ØŒ صÙتی است Ú©Ù‡ برای دادار( خدا ) بکار برده میشود( لغت نامه Ùره وشی ) .
چرا؟ این واژه « اÙ+ زای =zaay + af » هست. در سÙغدی eb+zhoon به معنای جوانه ونسل است ( قریب، سغدی ) . « اÙ+ زای » ØŒ به معنای « Ùرا زائی ØŒ بیش زائی، Ùراروئی » است . درکردی ،« زایه» به معنای جنین، متولد شده Ùˆ بچه آورده است . درگزیده های زاداسپرم 3/ 78 میآید Ú©Ù‡ « آتش اÙزونی را خود درگرودمان بیاÙرید .... ÙˆÙزایندگی آن اینست Ú©Ù‡ هرگونه ای را درسرشت خود بیÙزاید ... » . « آتش اÙزونی» ØŒ اصل همه آتشهاست Ú©Ù‡ همه چیزازآن روئیده میشود . درهزوارشها( یونکر، Ùرهنگ پهلوی) میدانیم Ú©Ù‡ « گرو +دمن » Ø´Ú©Ù… ( زهدان ) است، Ùˆ « گرو + دمن » به معنای خانه ومنزل Ù†ÛŒ ( گرو = غرو =گراو) هست ( نیستان، نیزار) . «اÙـزودن » ØŒ امروزه به معنای جمع کردن ØŒ کاسته شده است ØŒ ولی دراصل معنای « Ø¢Ùریدن ØŒ در راستای روئیدن وگسترش وامتدادیاÙتن وکشیده شدن خدا را » داشته است . ازاین رو نیزهست Ú©Ù‡ دراصل، صÙت زنخدای ایران بوده است . پس سیمرغ ØŒ با آهنگ ونوا وموسیقیش ØŒ جان را به جوانه زدن ØŒ به Ùرا روئی Ùˆ Ùرازائی میکشد Ùˆ میانگیزد . سیمرغ ØŒ خدای مطرب، اصل جشن سازجامعه بشریست .
هرجانی، آبستن به سیمرغست Ú©Ù‡ « اصل ناگنجیدنی درهرجانی» هست . اینست Ú©Ù‡ زیستن ØŒ پیدایش جان درسرشاریش، درهمه Øواس Ùˆ درخرد ودرروان ودر ضمیراست.« موسیقی وعشق» Ú©Ù‡ دواصل ازهم جداناپذیرند ØŒ این تخم نهÙته را به جنبش وبه گشایش Ùˆ به لبریزی Ù…ÛŒ انگیزند . « به هوش آمدن » ØŒ همیشه ازآنچه درآن، گنجانیده شده ایم ØŒ بیرون آمدنست .
می نگنجد جان ما درپوست ، از شادی تو
کاین جمال جانÙزا، ازبهرما آورده ای
ساقیا برخاک ما ، چون جرعه ها میریختی
گرنمی جستی جنون ما ، چرا می ریختی
ساقیا آن لط٠کو ،کان روز همچون Ø¢Ùتاب
« نور رقص انگیز» را ، بر ذرّ ها میریختی
« جنون یا دیوانگی » ØŒ این Øالت درآگاهبود روشن خود ØŒ در عقل خود ØŒ درهوش عادی روزانه ØŒ دیگرنگنجیدن است . اصل زندگی Ú©Ù‡ سیمرغ باشد، همیشه درهرپوستی ØŒ خود را درقÙس Ù…ÛŒ یابد. زندگی ØŒ اصل ناگنجا درهرصورتی است . زندگی Ùˆ بینش وروشنی ØŒ اصل آبستنی همیشگیست . زندگی Ùˆ بینش، همیشه روند زایش از بیهوشی یا به هوش آمدن ØŒ از بیخودی به خود آمدن ØŒ Ùˆ از هوش به بیهوشی رÙتن ØŒ واز خود ٠تنگ ØŒ به « بیخودی زاینده شدن » رÙتن است . این تØول بینشی Ùˆ گوهری ØŒ دیگر به درد الهیات زرتشتی نمیخورد .
« برهه سØروسپیده دم » ØŒ Ú©Ù‡ میان تاریکی وروشنی است، وازتاریکی به روشنائی « میگذرد ومیگشتد » ØŒ برهه زنده درهرانسانیست Ú©Ù‡ بینش Ùˆ جان ٠زنده دارد . این بود Ú©Ù‡ سروش Ùˆ رشن درالهیات زرتشتی ØŒ Ùقط گماشته «گذر ازاین جهان به جهان دیگر» گشتند ØŒ وخویشکاری Ø¢Ùرینش بینش Ùˆ اندیشیدن را ازبÙÙ† خود انسان ا ز دست دادند ØŒ Ùˆ Ùقط به آورنده « Ùرمان اطاعت ازاهورا مزدا » کاسته گردیدند . درØالیکه درÙرهنگ سیمرغی ØŒ انسان دربینش Ùˆ درزندگی ØŒ همیشه وضع آبستنی دارد . Ùروهر، همیشه روند گشتن است، Ùˆ همیشه انسان « در روند به هوش آمدن » است . ودرهوشی Ú©Ù‡ میماند، دربیهوشی ÙرومیاÙتد .
زندگی، همیشه ØŒ « گنجانیده شدن درصورتی Ùˆ Øدی Ùˆ اندیشه ای Ùˆ آموزه ای Ùˆ مذهبی » ØŒ Ùˆ سپس لبریزشدن Ùˆ ناگنجاماندن درآنست، Ú©Ù‡ آزادی باشد . ما را هرروز، در Øقیقتی میگنجانند ØŒ درمکتبی ازعقل میگنجانند ØŒ درمذهبی میگنجانند، درآموزه ای علمی، میگنجانند . ولی زندگی ØŒ اصل آبستنی یا اصل جانÙزائیست . آنچه با تیغ برنده عقل، روشن شده Ùˆ خشکانیده Ùˆ سÙت وسخت واستوارساخته شده ØŒ انطباق با منطق دارد ØŒ ولی زندگی نیست . بیهوش شدن Ùˆ به هوش آمدن ØŒ دوروند به هم پیوسته اند . نه اینکه انسان، یکبار برای همیشه از بیهوشی به هوش بیاید، Ùˆ همیشه درآن Øالت بماند .هوش ØŒ « ماندن دریک Øالت Ùˆ دوام داشتن یک Øالت » نیست. درهر « به هوش آمدنی » اگر ما استواربمانیم ØŒ باز به جهان بیهوشی میرویم .
هوش، بیهوشی میشود . سیمرغ یا کرشیپ ØŒ اصل انقلاب کننده روان وضمیر وخرد وجانست. کرشیپ، انسان را درهرآنچه گنجیده ØŒ در هرپوستی ØŒ درهرقÙسی، درهرصورتی Ú©Ù‡ هست، منقلب میسازد . این را « شیواندن ØŒ Ø´ÛŒÙتن ØŒ Ø´ÛŒÙته ساختن » میگÙتند . سیمرغ ØŒ در دین ØŒ اصل Ø´ÛŒÙته شدن را ازهمان آغاز، درجان هرانسانی Ù…ÛŒ اÙشاند . خدا، اصل آشÙته سازنده ØŒ اصل دگردیسی ومتامورÙوز ØŒ اصل شکستن شکلها وصورتها ØŒ اصل بیرون جستن از پرده ها هست . آشÙته بودن Ùˆ Ø´ÛŒÙته شدن ØŒ یک انقلاب Ú©Ù„ÛŒ گوهری Ùˆ ضمیری انسان بوده است .
از اول امروز، Ú†Ùˆ آشÙته ومستیم
آشÙته بگوئیم Ú©Ù‡ آشÙته شدستیم
آن باده که دادی تو و ، این عقل که ماراست
معذور همی دار، اگر « جام شکستیم »
امروز ØŒ سر زل٠تو ØŒ مستانه گرÙتیم
صد بار، گشادیمش و صدبار ببستیم
رندان خرابات ØŒ بخوردند Ùˆ برÙتند
مائیم