آریابرزن زاگرسی----« از رانده شده گان دو جهان »
[ روزی که آتشکده های خاموش، شعله ور خواهند شد. ]
1- Ø¢Ùرینش جهان باهمستان در ادبیّات
مارتین لوتر ( 1483 - 1546 م.) » می اندیشد: « قلب انسانها، هر گونه ای که باشد، خدایشان نیز بدانسان خواهد بود ». من می اندیشم که
آنچه Ú©Ù‡ در گستره ÛŒ ادبیّات Ù…ÛŒ تواند واقعیّت Ùˆ Øقیقت داشته باشد، جهانی است Ú©Ù‡ ما، کنج Ùˆ کناره ها Ùˆ Ùراز Ùˆ نشیبهایش را تجربه Ù…ÛŒ کنیم Ùˆ Ù…ÛŒ خواهیم Ú©Ù‡ آن را در جهان واقعی، پدیدار کنیم Ùˆ به آن، چهره ÛŒ ایده آلی بدهیم. در پروسه ÛŒ واقعیّت دادن به جهان ایده آلی ماست Ú©Ù‡ جهاننگری ما نیز به وجود Ù…ÛŒ آید Ùˆ به Ú©Ù…Ú© آن، تلاش Ù…ÛŒ کنیم آن جهانی را بشناسیم Ùˆ بÙهمیم Ùˆ دریابیم Ú©Ù‡ در آن، زاده شده ایم. آن جهانی را Ú©Ù‡ ادبیّات Ù…ÛŒ Ø¢Ùریند، جهانی بشری Ù…ÛŒ باشد Ùˆ آن جهانی را Ú©Ù‡ بشر در آن، زاده Ù…ÛŒ شود، جهانیست Ú©Ù‡ معمّایش در Ø¢Ùرینش جهان ادبی Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ شود؛ ولی هرگز کش٠نمی شود. انسانها از زادروز تا مرگروزشان در دو جهان Ù…ÛŒ زییند. یکی جهانی Ú©Ù‡ اسرار آمیز Ù…ÛŒ ماند Ùˆ همیشه انسان را در Ø´Ú¯Ùتی وامی گذارد. دیگری، جهانی Ú©Ù‡ انسانها، ان را به تن خویش Ù…ÛŒ Ø¢Ùرینند Ùˆ در آن، اتراق Ù…ÛŒ کنند. بر خلا٠بسیاری از ملّتها، آن جهانی را Ú©Ù‡ ما ایرانیان در ادبیّاتمان ساخته ایم، جهانیست بسیار زیبا Ùˆ اÙسونگر Ùˆ دلآرا Ùˆ آرزویی Ùˆ ایده ال؛ ولی هنوز Ú©Ù‡ هنوز است در آن نمی زییم. به همین علّّت نیز دائم در تنشهای هویّتی Ùˆ اجتماعی Ùˆ کشوری هستیم. ما، نه جهان Ø¢Ùریده ÛŒ خود را داریم Ú©Ù‡ بتوانیم Ùˆ بخواهیم در آن بزییم، نه آن جهانی را Ú©Ù‡ در آن، Ø¢Ùریده شده ایم. ما، رانده شده گان دو جهانیم.
2- غارتگران معابد خدا.
« مارتین لوتر ( 1483 - 1546 Ù….) » Ù…ÛŒ اندیشد: « قلب انسانها، هر گونه ای Ú©Ù‡ باشد، خدایشان نیز بدانسان خواهد بود ». من Ù…ÛŒ اندیشم Ú©Ù‡ انسان در پروسه ÛŒ زایش Ùˆ مرگ خود از هزاران پیچ Ùˆ خمهای Øوادث برمی گذرد Ùˆ در هر گوشه Ùˆ کنار Øوادث زندگی خود نیز Ú©Ù‡ باشد، سایه ای مرموز Ùˆ مهر ورز Ùˆ بال گسترده بر سرنوشت خویش را اØساس Ù…ÛŒ کند. سایه ای نیکو Ú©Ù‡ همه جا، یار Ùˆ یاور تنهاییها Ùˆ وامانده گیها Ùˆ دلهره های اوست. چنان یاور همیشه Øاضر از گرانبهاترین گوهرهایست Ú©Ù‡ هر انسانی در « گنجینه ÛŒ قلب خود »، آن را پنهان Ù…ÛŒ کند Ùˆ دوستش Ù…ÛŒ دارد Ùˆ به آن مهر Ù…ÛŒ ورزد Ùˆ از داشتن آن، نیرو Ùˆ امید Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ دلشاد Ù…ÛŒ زیید. هزاره ها ایرانی Ù…ÛŒ اندیشید Ú©Ù‡ « سیمرغ درون هر انسانی »، هیچ نامی ندارد Ùˆ « گنجینه ÛŒ پنهان شده در قلب انسانها » بی نام است؛ زیرا آنچه « نام » داشته باشد، Ù…ÛŒ تواند شناخته شود Ùˆ به غارت رود. ایرانیان باستان، چنان گنجینه ÛŒ بی نام را « خدای هر انسانی » Ù…ÛŒ دانستند Ú©Ù‡ « مقدّس بود Ùˆ شایسته ÛŒ ارجگزاری ». از روزی Ú©Ù‡ انسانهایی پیدا شدند تا « خدا » را نامگذاری کنند از همان روز نیز بود Ú©Ù‡ « کلید » گشودن گنجینه ÛŒ پنهانی قلب انسانها به دست متولیّان Ùˆ موکّلانی اÙتاد Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواستند « خدای بی نام » را نامگذاری کنند. آنها با « نامگذاری » خدای مجهول بود Ú©Ù‡ توانستند Ùˆ هنوز Ù…ÛŒ توانند « قلبهای آدمیان » را معلوم کنند Ùˆ آن را بگشایند Ùˆ گنجهای غنی Ùˆ جواهرات پنهانی آنها را به غارت ببرند. خدای مجهولی Ú©Ù‡ معلوم Ùˆ به غارت برده شود، خدایی آلتی Ùˆ مزدور Ùˆ Ù…Ùتعه ÛŒ نامگÙذارن خود خواهد شد Ú©Ù‡ با ابزار شدنش به سیطره یاÙتن بر انسانها Ùˆ برده Ùˆ ذلیل Ùˆ Øقیر Ùˆ صغیر Ùˆ شهید کردن آنها، آمر Ùˆ ÙØ§ØªØ Ùˆ قهّار Ùˆ سلطه گر Ù…ÛŒ شود. کانیبالیستهای Ùقاهتی از غارتگران بی شرم Ùˆ Øریص Ùˆ شهوانی « معابد خدایان انسانها » هستند Ú©Ù‡ در چپاولگری گنجینه ÛŒ درون انسانها، آنها را به ویرانه هایی مخروبه تبدیل Ù…ÛŒ کنند. متولّیان Ùˆ موکّلان هر مذهب Ùˆ ایدئولوژی راسیونالیستی از غارتگران معابد انسانها هستند Ú©Ù‡ جوامع انسانی را به میدان راهزنیهای خونین خود واگردانده اند. در سیطره Ùˆ Øاکمیّت متوکّلان Ùˆ متولّیان « خدایان Ùˆ الاهان با نام Ùˆ معلوم »، هیچ انسانی، امنیّت Ùˆ آسایش Ùˆ رÙاه Ùˆ شادمانی Ùˆ خوشی Ùˆ آزادی ندارد Ú©Ù‡ ندارد. خدایی Ú©Ù‡ « معلوم Ùˆ با نام = الله، یهوه، عیسا Ù…Ø³ÛŒØ Ùˆ امثالهم » باشد، خدایی مستبد Ùˆ خونریز Ùˆ جانستان Ùˆ دلیل قهقرایی Ùرهنگ Ùˆ علّت گسترش شرّ در جهان خواهد بود.
3- قانقاریای انکار.
به نظر من، آنچه آزار Ùˆ نا امیدی ما را امتداد Ù…ÛŒ دهد، وجود Ùرد، Ùرد ما نیست؛ بلکه تاریک بودن Ùˆ معمّایی جلوه کردن Ùˆ Ù†Ùهمیدن « موضوعیست » Ú©Ù‡ ما در باره اش زیاد ØرّاÙÛŒ Ù…ÛŒ کنیم؛ ولی در باره ÛŒ چنان موضوعاتی، رایزنی Ùˆ تÙکّر Ùˆ سنجشگری Ùˆ همپرسی از خود نشان نمی دهیم. ما در Ù†ÙÛŒ Ùˆ انکار هر چیزی، ید طولائی داریم. مهم نیست Ú©Ù‡ چنان انکاری، برØقّ Ù…ÛŒ باشد یا جای چون – Ùˆ – چرا دارد. ما اصل را بر این Ù…ÛŒ گذاریم Ú©Ù‡ « انکار » کنیم؛ زیرا جامعه ÛŒ ما به Øالتهای انکاری، بیش از همه، عادت کرده است تا به منطق « تائید Ùˆ تصدیق Ùˆ سپس سنجشگری رادمنشانه از بهر انکار آنچه نباید باشد برای ارجگزاری به آنچه باید باشد. » تا نکوشیم Ú©Ù‡ چیزی را – مهم نیست در کدام دامنه از مسائل ما باشد – در آغاز به رسمیّت بشناسیم Ùˆ با ژرÙنگری Ùˆ اگاهی سنجنده Ùˆ پرسنده از آن سخن بگوییم، خواه ناخواه نمی توانیم بخشهای « ناپسند » آن را نیز برسنجیم Ùˆ بر بخشهای « پسند آور » آن بیÙزاییم. ما جامعه ÛŒ مبارزان انکاری هستیم Ùˆ Ùلاکت قرن به قرن ما نیز در همین معضل ریشه دارد.
4- شاخص دانائیهای ما.
میزان Ùˆ شاخص « دانائیها Ùˆ ثمره ÛŒ Ùکری تØصیل کرده گان » یک اجتماع را از پیش پا اÙتاده ترین « واقعیّت مضØÚ© Ùˆ Ú†Ù‡ بسا دلخراش » اÙراد همان اجتماع Ù…ÛŒ توان تمییز Ùˆ تشخیص داد. در آن واقعیّتهایی Ú©Ù‡ ما را از خنده، روده بر Ù…ÛŒ کنند، Ù…ÛŒ توان عمق جهالتهای طی٠تØصیل کرده گان اجتماع خود را شناخت. دانائی Ùˆ آگاهی با دوام Ùˆ استقرار جهالتها، رابطه ای معکوس دارد. ما همچنان در مدار جهالتها Ù…ÛŒ چرخیم Ùˆ پرتوی به پیرامونمان نمی درخشد؛ زیرا « واقعیّتهای مضØÚ© »، آیینه ÛŒ تمام نمای « دانائیهای » ما هستند.
5- ناکوک بودن ساز وجود خویشتن.
ما از اÙکار Ùˆ نگرشها Ùˆ ایده های دیگران نمی توانیم در نخستین مرØله، معنایشان را بÙهمیم؛ ولو خیلی آسان Ùˆ ساده جلوه کنند یا بسیار ثقیل Ùˆ چند پهلو نیز باشند. ما در مطالعه ÛŒ آثار Ùکری دیگران در آغاز، « موسیقی کلمات » را Ù…ÛŒ شنویم Ùˆ طنین واریاسیونهای جملات Ùˆ واژگان را Ú©Ù‡ تارهای « ذوق » ما را به ارتعاش در Ù…ÛŒ آورند. وقتی ساز وجود ما، « Ú©ÙˆÚ© » نباشد، آنچه در ما مرتعش Ù…ÛŒ شود، درآمدی برای Ùهمیدن نخواهد بود؛ بلکه دل آشوبه ایست Ú©Ù‡ ممکن است ما را به تهوع نیز بیاورد. پیش از آنکه بخواهیم اÙکار Ùˆ ایده ها Ùˆ نگرشهای متÙکّران Ùˆ ÙیلسوÙان Ùˆ نویسندگان Ùˆ شاعران را بÙهمیم، نیک است Øتما « ساز وجود خویش » را Ú©ÙˆÚ© کنیم تا نتهای کلمات Ùˆ جملات اÙکار آنها بر سیمهای مغز Ùˆ دل ما خوش نشیند Ùˆ آن نغمه هایی را تولید کنند Ú©Ù‡ برای شادابی Ùˆ سر زنده Ú¯ÛŒ Ø±ÙˆØ Ù…Ø§ ضروری هستند.
6- اتّØاد خواهی؛ ولی Øول Ùˆ Øوش کدام پرنسیپها Ùˆ اصلها؟.
برای ساختن سرزمينی کهنسال Ùˆ شالوده ريزی سيستمی Ú©Ù‡ غمخوار Ùˆ همکار Ùˆ رهاننده ÛŒ مردم از مسائل Ùˆ مشکلات باهمزيستی Ùˆ امثالهم باشد، بايستی راهها Ùˆ امکانها Ùˆ توانمنديها Ùˆ استعدادها Ùˆ ابتکارها Ùˆ ايده ها Ùˆ اÙکار Ùˆ روشهای گوناگون را ارزيابی کنیم Ùˆ برسنجيم. ما بدون تقبّل Ùˆ تصديق Ùˆ اØترام توام با مسئوليّت در ارجگزاری به [ پرنسيپها Ùˆ اصلها Ùˆ بنمايه ها ] هرگز نخواهيم توانست آن « اتّØادی را Ú©Ù‡ همه از آن دم Ù…ÛŒ زنند؛ ولی پایبند Ùˆ ÙˆÙادار به آن Ùˆ مجریش نیستند »، واقعيّت پذير کنيم. اگر Ù…ÛŒ پرسید Ú©Ù‡ آن پرنسیپها کدامینند، Ù…ÛŒ گویم Ú©Ù‡ بردارید ÙŠÚ© نگاهی به نقشه ÛŒ ايران کنونی بيندازید. بعد قلمی در دستتان بگيرید Ùˆ نام اقوام Ùˆ مليّتها Ùˆ غيره Ùˆ ذالک را برشمارید. بعدش نيک بينديشید Ú©Ù‡ Øاصل گردآمد انسانهای متÙاوت در سرزمينی به نام ايران، Ú†Ù‡ بوده است؟. آيا سوای Ùرهنگی Ú©Ù‡ زائيده ÛŒ هزاران سال کورمالی نسلها در تاريکی اميد Ùˆ آرزو Ùˆ ايده آل باشد، چيز ديگری Ù…ÛŒ بينید؟. ما Ùرهنگی داريم Ú©Ù‡ شيرازه ÛŒ باهمزيستی ما را در طول تاريخ تا امروز امکانپذير کرده است. در تار Ùˆ بود Ùرهنگ ايرانی ( = عصاره ÛŒ باهم آميختگی Ùˆ درهمسرشتی اقوام Ùˆ مليّتها Ùˆ غيره ) Ù…ÛŒ توان ايده های Øکومت Ùˆ دولت Ùˆ قانون اساسی Ùˆ Øقوق Ùˆ اقتصاد Ùˆ غيره را به Ø´Ú©Ù„ خاکهای بکر Ùˆ دست ناخورده؛ ولی خارق العاده سرشار از ثمربخشی Ùˆ Ù…Ùيد بودن به راØتی ديد Ùˆ کش٠کرد. Ùقط به مغزهايی نياز هست Ú©Ù‡ به جای آويزان شدن Ùˆ تابع Ùˆ مطيع Ùˆ دنباله روی از تزهای قمر در عقرب آکادميکرها Ùˆ اساتيد باختر زميني به شخم زدن زمين Ùرهنگ مردم خود بکوشند Ùˆ بذر انديشه های خويش را در خاک شخم زده ÛŒ آن بکارند Ùˆ با دلسوزی تمام، آنها را آبياری Ùˆ مراقبت کنند تا باغ آرزوها Ùˆ ايده آلهاي مردممان به بار نشيند. با جار Ùˆ جنجالها Ùˆ کليشه های Øاضر Ùˆ آماده Ùˆ قالبی Ùˆ نصّی هرگز نمی توان به آن « اتّØاد ایده آلی » رسيد Ú©Ù‡ آرزوی هزاران يا شايد هم ميليونها ايرانيست.
وقتی Ú©Ù‡ Ùعّالان هر گرايش سياسي در ايرانزمين Ùˆ بيرون از مرزها هنوز Ú©Ù‡ هنوز است در باره ÛŒ « اصلها Ùˆ پرنسيپها » نمی انديشند، چگونه Ù…ÛŒ توان به آن « اتّØاد ایده آلی » رسيد؟. اگر مدّعيان کشورداری Ùˆ عرصه ÛŒ سیاست، واقعا با جان Ùˆ دل، بدون هیچ تبعيضی، عاشق ايران Ùˆ ايرانيان بودند، امروزه روز، ايرانزمين جايگاه شايسته ÛŒ خود را هم در آسيا هم در جهان Ù…ÛŒ داشت. دريغا Ú©Ù‡ مدعّيان Øکومتگری از آخوندهای Ù†Ùهمش گرÙته تا سياستبازان قهّارش به تنها چيزی Ú©Ù‡ نمی انديشند همين « اتّØاد = همگرايی Ùˆ باهمانديشی Ùˆ باهمآزمايی از بهر خشنودی Ùˆ بهزيستی Ø¢Øاد مردم ميهن خود » Ù…ÛŒ باشد. درد اين طيÙها، درد وطن Ùˆ مردم ميهن نيست. کثیری از مدّعیان هنوز Ú©Ù‡ هنوز است نمی توانند از عقايد بی مايه Ùˆ باورها Ùˆ نگرشهای سخی٠خود، دست بردارند Ùˆ گوش شنوا برای ØرÙهای همديگر داشته باشند؛ Ú†Ù‡ رسد به « اتّØاد داشتن از بهر آبادانی ایران Ùˆ نیکبختی مردم ». آرزو کنیم اول از همه، خودمان را کش٠کنيم Ùˆ از ايرانی بودن خود نیز شرمنده نباشيم، بقيّه ÛŒ مسائل را مي شود با ژرÙنگری Ùˆ Øوصله Ùˆ گستاخی Ùˆ دلاوری، نم نم، Øلّ Ùˆ Ùصل کرد.
7- قیچی کردن سبیل گربه وار مومنان در صراط المستقیم:
زن جÙØا، جان بداد. ÙˆÛŒ در کنار پایش نشست Ùˆ زار زار گریست. به او Ú¯Ùتند: « باید در کنار بالینش بنشینی ». جواب داد: « در جایی نشسته ام Ú©Ù‡ مرا بهره Ù…ÛŒ داد ».
- شخصی جÙØا را در گورستان دید. پرسید: « این جا Ú†Ù‡ کار Ù…ÛŒ کنی؟. ». جواب داد: « قبر مادرم، پاره شده بود Ùˆ اکنون مشغول وصله کردن آنم ».
- به جÙØا Ú¯Ùتند: « از الله در باره ÛŒ هول روز قیامت بپرس. » جواب داد: « Ú†Ù‡ کسی در این دنیا تا روز قیامت، زنده Ù…ÛŒ ماند! ».
- جÙØا به Øمّام رÙت. دلّاکی او را کیسه Ù…ÛŒ کشید. چون خواست پهلوی دیگر را کیسه کشد، در Øین برخاستن خایه ÛŒ دلّاک بی چاره پیدا شد. جÙØا، خایه ÛŒ او را بگرÙت. دلّاک بانگ بر آورد Ú©Ù‡: « Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ ØŸ ». جواب داد: « ترسیدم به زمین بخوری! ».
- وقتی جÙØا به شهری رسید، مناره ÛŒ بسیار دید. از یکی پرسید Ú©Ù‡: « اینها چیست؟. ». جواب شنید: « اینها ذَکَرهای ( = کیرهای ) مردم این شهر است ». جÙØا Ú¯Ùت: « لابد Ùروج (= Ú©Ùسهای ) زنان این شهر البته باید آن قدر Ùراخ باشند Ú©Ù‡ از جای این ذَکَرها تنگی نکنند! ».
[ .... از عربي پرسيدند: « Ú©ÙŠÙ Øالک؟ ». در پاسخ Ú¯Ùت: « Øالم خوبست؛ زيرا لباس دينم را با چاقوي گناهان، پاره مي کنم Ùˆ با سوزن استغÙار مي دوزم! ».
- هذه الممنوع عنها ...... Ùˆ انالمØتجّ عنها
مالها تØرم ÙÛŒ الدّنیا ...... Ùˆ ÙÛŒ الجنّة منها؟
« دیوان ابونواس اهوازی / متن عربی / چاپ بیروت »
[= آنچه در دار دنیا، ممنوع می باشد، من می توانم دلیل و برهان برای راز بقایش بیاورم؛ زیرا اگر چیزی در این جهان، ممنوع شود، چگونه می تواند همان چیز در دنیای دیگر(= جنّت )، وجود داشته باشه؟. ]
- رÙع صلوة: [ گویند عربی در یکی از غزوات Ù…Øمّد به جنگ برÙت. در بازگشت از او پرسیدند: « از این جنگ، Ú†Ù‡ غنیمتی بردی؟. ». در پاسخ Ú¯Ùت: « رسول الله، نیمی از نماز را از ما عÙÙˆ کرد Ùˆ برداشت. امیدوارم اگر در جنگ دیگر، شرکت کنم، همه ÛŒ نماز را از ما برگیرد!. ]
- عقرب عاشق گز: [ علی ابن بسام بغدادی گوید: « دائی من، ابن Øمدون ØŒ غلام زیبا چهره ای داشت Ùˆ من، ÙریÙته ÛŒ او بودم. شبی در منزل دائیم خوابیده بودم. نیمه شب Ú©Ù‡ هر آنی در انتطار Ùرصت بودم از رختخواب خود برخاسته Ùˆ به کنار آن جوان رÙته تا کارش بسازم Ùˆ نرد عشقی به او ببازم. در آن Øال، عقربی پایم را گزید Ùˆ ناله از دلم به آسمان کشید. دائیم از خواب، بیدار شد Ùˆ پرسید: چرا از Ù…Øلّ خود به اینجا آمدی؟. Ú¯Ùتم: از Ù…Øلّ خود برخاستم تا بول کنم. دائیم Ú¯Ùت: راست Ú¯Ùتی!Ø› امّا خواستی در مقعد غلام من، بول Ú©Ù†ÛŒ. ]
8- شناخت در Ùاصله ها.
انسانها زمانی نزدیک بودن Ùˆ عجین شدن با دیگران Ùˆ چیزها را در Ù…ÛŒ یابند Ùˆ Ù…ÛŒ Ùهمند Ú©Ù‡ از آن انسانها Ùˆ چیزها Ù…ÛŒ گسلند Ùˆ جدا Ù…ÛŒ شوند. من در Ùاصله هایی Ú©Ù‡ از بسیاری اشخاص Ùˆ اشیاء Ù…ÛŒ گیرم، Ú©Ù… Ú©Ù… Ù…ÛŒ Ùهمم تا Ú†Ù‡ اندازه، خودم در تسخیر عاطÙÛŒ Ùˆ Ùکری Ùˆ روØÛŒ Ùˆ روانی آنها بوده ام. شناخت عمیق Ùˆ تکان دهنده ÛŒ ما از چیزها Ùˆ انسانها در Ùاصله ای اتّÙاق Ù…ÛŒ اÙتد Ú©Ù‡ ما با آنها Ù…ÛŒ گیریم؛ نه در ادغام شده Ú¯ÛŒ ما با آنها Ùˆ برعکس. دانش از پیامدهای کرانمند بودن چیزی Ù…ÛŒ باشد. آنچه ناکرانمند شود Ùˆ بیرون از مرزها Ùˆ امکانهای شناخت آدمی قرار گیرد، از دایره ÛŒ « دانش / علم / ساینس » نیز بیرون Ù…ÛŒ اÙتد. بسیاری از شناختها Ùˆ دانشهای قطعی ما در گستره ÛŒ « کرانمندها » Ù…ÛŒ باشند Ùˆ بسیاری دیگر از شناختها Ùˆ شبه دانشهای نیز در گستره ÛŒ « بیکرانه ها ».
9- معتاد رابطه ها.
وقتی در جامعه ای نتوان بر شالوده ÛŒ توانمندیهای استعدادی Ùˆ آموختگانی Ùˆ تجربی به آن مقام Ùˆ درجه ای دست یاÙت Ú©Ù‡ شایسته ÛŒ آدمی Ù…ÛŒ باشد، آنگاه است Ú©Ù‡ « روابط، جای ضوابط Ùˆ قوانین Ùˆ پرنسیپها » را قبضه Ùˆ مناسبات اجتماعی را Ùلج Ù…ÛŒ کنند. در چنین جوامعی ( مثل ایران ما ) آنچه Ú©Ù‡ Ùونکسیون اجتماعی را امکانپذیر Ù…ÛŒ کند، « باور داشتن Ùˆ مهر به کار کردن » نیست؛ بلکه تزریق اراده ÛŒ کور خود به پشتوانه ÛŒ اسکناسهای بی اعتبار در رگهای اجتماع است Ú©Ù‡ همانند موادّ تخدیری به نشئه Ú¯ÛŒ Ù„Øظات دقیقه ای مدد Ù…ÛŒ رسانند Ùˆ رتق Ùˆ Ùتق مسائل جاری را تسکین Ù…ÛŒ دهند، ولی Øلّ Ùˆ Ùصل نمی کنند؛ زیرا نشئه Ú¯ÛŒ زودگذر، Ø®Ùماری هزاره ای Ùˆ قرن به قرن را به دنبال خود Ù…ÛŒ آورد. ما ایرانیان از نخستین سالهای آشنایی خودمان با تمدّنهای جدید باختری Ùˆ آغاز انقلاب مشروطیّت تا همین امروز Ùقط « نشئه ÛŒ سال Ùˆ ماه٠امروز را بچسب » شده ایم؛ ولی نزدیک به یک قرن است Ú©Ù‡ « Ø®Ùمار Ùلاکتهای تلنبار شده ÛŒ هزاره ای » مانده ایم؛ زیرا « ضوابط Ùˆ قوانین Ùˆ پرنسیپها » را زیر پا گذاشته ایم Ùˆ « روابط تخدیری » را مستØÚ©Ù… کرده ایم. سیستم Ùقاهتی به معتاد شدن ما در دوام « Ùاجعه ÛŒ روابط تخدیری Ùˆ ÙÚ© Ùˆ Ùامیلی Ùˆ ماÙیایی » شدّت داد.
10- صÙات بی Ù…Øتوا.
به هر چیزی Ú©Ù‡ صÙات ایدئولوژیکی Ùˆ مذهبی Ùˆ عقیدتی Ùˆ مرام Ùˆ مسلکی Ùˆ نظریّه ای آویخته شود، آن چیز را Øتما از « Ù…Øتویاتش » خالی کرده اند. در سرزمین ما، هر چیزی Ú©Ù‡ در پیوند با مسائل انسانی باشد به صÙت کریه « اسلامی » آغشته Ùˆ آلوده Ù…ÛŒ باشد؛ زیرا آنچه Ùاقد Ù…Øتوا باشد به توجیهات Ùˆ زیور آلات توصیÙÛŒ Ù…Øتاج Ù…ÛŒ باشد. « جمهوری اسلامی » Ùاقد Ù…Øتوای « جمهوریّت » Ù…ÛŒ باشد. « خطاب برادر Ùˆ خواهر به انسانها » Ùاقد Ù…Øتوای « Ùردیّت Ùˆ شخصیّت Ùˆ استقلال Ùکری » آنهاست. « Øقوق بشر اسلامی!ØŸ »، Ùاقد « Øقانیّت بخشی به Øقوق انسانها بدون تبعیض Ùˆ تمایز » Ù…ÛŒ باشد. همینطور تعلیم Ùˆ تربیت اسلامی، Ùاقد پرنسیپ « آموزش Ùˆ پرورش » Ù…ÛŒ باشد. در همین زمینه، سراسر آن چیزهایی Ú©Ù‡ به صÙات عارضی Ùˆ عاریتی مبتلا هستند از هر گونه Ù…Øتوایی نیز خالی Ù…ÛŒ باشند Ùˆ بسان Ú©Ù Ùˆ Øبابهای آب Ùˆ جلبکهای هرز، تمام Ø³Ø·Ø Ø§Ø¬ØªÙ…Ø§Ø¹ را تسخیر Ù…ÛŒ کنند. جامعه ÛŒ اسلامزده ما، بسان طبلی تهی Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ جیغ Ùˆ Ùریادش بسیار است؛ زیرا هیچ مغزه ای از « ایرانیّت » در آن نیست Ú©Ù‡ نیست.
11- ریشه ÛŒ Ù†Ùرت Ùˆ کینه توزی.
شدّت Ùˆ Øرص کینه توزی Ùˆ Ù†Ùرت تک، تک ما به یکدیگر، نشانگر تایید Ùˆ به رسمیّت شناختن « منÙور شده ها » Ù…ÛŒ باشد. هر چقدر ما از دیگری متنÙّر Ùˆ بیزار باشیم به همان میزان بر Øقّانیّت وجودی دیگری، صØÙ‡ گذاشته ایم. انسانهایی Ú©Ù‡ اØساس « Øقارت » به تار Ùˆ پود وجودشان آغشته Ù…ÛŒ باشد در کینه توزیهای ÙˆØشتناک Ùˆ اÙراطی Ùˆ Ú©Ùشنده نسبت به دیگران، بیش از هر چیزی به آنچه Ú©Ù‡ خود هستند، اعترا٠آشکار Ù…ÛŒ کنند تا به آنچه Ú©Ù‡ در « منÙور شده ها نمی پسندند » . Ù†Ùرت داشتن از صÙات بارز انسانهای تØقیر شده Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ نمی توانند Ùردیّت Ùˆ شخصیّت Ùˆ جایگاه Øقیقی خود را پیدا کنند.
12- Øضور Ùˆ نقش کنشگر Ùهم Ùˆ شعور Ùردی .
انسان مي تواند از دوران بلوغ تا مرگروزش در Ùضاي هر اعتقادي Ú©Ù‡ دوست مي دارد، زندگي خود را سپری کند. ولي در تصميم گيري براي Øضور در مسائل کشوري Ùˆ هنر باهمزيستي بايستي اعتقادات خود را به کناري نهاد Ùˆ با Ùهم Ùˆ شعور Ùˆ نيروي گزينشگر خود در رويارو شدن با مسائل شرکت کرد. جايي Ú©Ù‡ Ùهم Ùˆ شعور انسانها، تابعي ثانوی از اعتقاداتشان باشد، خيلي سريع، مسائل کشوري Ùˆ اجتماعي به اختلالات Ùˆ معضلهاي بØرانزاي اجتماعي Ùˆ منطقه ای Ùˆ جهانی واگردانده مي شوند. مردم ما دوست دارند Ú©Ù‡ با اعتقاداتشان، مسائل پیچيده ÙŠ مملکتي Ùˆ منطقه ای Ùˆ جهاني را رÙع Ùˆ رجوع کنند. ما هنوز در Ùضاي جهان معاصر زندگي نمي کنيم؛ بلکه ما خوابنمائيم Ùˆ سرگردان در هزارتوي مناسبات ميهني Ùˆ جهاني.
13- آزمودن خمیر مایه ها.
آنچه را Ú©Ù‡ ما خواستیم Ùˆ هنوز Ù…ÛŒ خواهیم؛ ولی در آزمونهایمان هرگز به دست نیامد، چیزیست Ú©Ù‡ هنوز در تمام آزمایشهای Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ بزرگ Ùˆ گاه گداری ما، همچنان به دست نیامده است. بنابر این، ما همچنان Ù…ÛŒ آزماییم Ùˆ Ù…ÛŒ جوییم Ùˆ صبوری Ùˆ مدارایی Ù…ÛŒ کنیم تا شاید در Ùرصتهایی مناسب بتوانیم آن چیزهایی را بیازماییم Ú©Ù‡ آرزومند Ùˆ خواهانیم، خیلی سریع، ثمره ÛŒ آزمونهای خود را نیز ببینیم. چیزی Ú©Ù‡ تا کنون در آزمونهای ما ایرانیان هنوز آزموده نشده است Ùˆ ضرورت آزمودنش هست، سراسر آن چیزهاییست Ú©Ù‡ « خمیر مایه ÛŒ خود / بود » ما را Ù…ÛŒ سازند Ùˆ ما از آنها تا امروز غاÙÙ„ بوده ایم. ما سرزمین خود را میدان ترکتازی برای آزمودن « عقاید Ùˆ مذاهب Ùˆ ایدئولوژیها Ùˆ مسلکها Ùˆ تئوریهای جور واجور » کرده ایم؛ ولی هنوز Ú©Ù‡ هنوز است هزاره هاست « بÙنپارهای Ùرهنگ باهمستان ( = مهر Ùˆ داد Ùˆ راستی Ùˆ خدشه ناپذیری جان Ùˆ زندگی ) » خودمان را نیازموده ایم. اینک هزاره ÛŒ تاریخی واقعیّت پذیری Ùˆ تجربه Ùˆ آزمودن « Ùرهنگ جهان آرای ایرانی » Ùرا رسیده است Ùˆ بر ماست Ú©Ù‡ با هوشیاری Ùˆ ذکاوت Ùˆ دانایی Ùˆ بیداری با گامهایی استوار Ùˆ خستگی ناپذیر به آزمودن چیزی رو آوریم Ú©Ù‡ « خود / خویشباشی / هویت » ماست: ایرانی بودن Ùˆ ایرانی زیستن Ùˆ ایرانی اندیشیدن Ùˆ ایرانی Ù…Ùردن = پدیدار کردن ابعاد میهنی Ùˆ گیتایی Ùˆ کیهانی Ùرهنگ باهمستان ایرانزمین.
14- جاذبه ی اعتقادات کهنه.
زمانی Ù…ÛŒ توان از چیزی، معرÙت دقیق Ùˆ ژر٠داشت Ú©Ù‡ ما در برابر مغناطیس بسیار رÙباینده Ùˆ جاذب آن، خود را نبازیم Ùˆ دلباخته ÛŒ آن نیز نشویم. در جذب چیزی شدن نمی توان تمام آن چیز را در ابعاد مختلÙØ´ بازکاوید Ùˆ شناخت؛ زیرا تارهای قدرتمند « جذّابیّت آن چیز » باعث Ù…ÛŒ شوند Ú©Ù‡ امکانهای چشم اندازی ما، ثابت Ùˆ لایتغیر بمانند. از این رو، شناختهای ما، تک بعدی Ùˆ توام با دلبسته Ú¯ÛŒ شدید Ù…ÛŒ شوند. در پروسه ÛŒ گسستن Ùˆ بریدن از اعتقاداتی یا مذاهبی یا ایدئولوژیهایی یا مرام Ùˆ مسلکهایی یا نظریّه های آکادمیکی بایستی بتوان جذب اهرمهای اÙسونگر آنها نشد Ùˆ از تمام Ú†Ù… – Ùˆ – خم آنها، آگاهی درخور Ùˆ سنجیده به دست آورد تا هیچگاه همچون « Ùنر »، پس از گسیختن به جایگاه وابسته Ú¯ÛŒ آغازین بازگشت نکنیم. انسانهایی Ú©Ù‡ مقطعی از زندگی خود را با مذهبی یا ایدئولوژیی یا نظریّه ای به سر Ù…ÛŒ برند Ùˆ سپس در مقطعی دیگر از آن، Ùاصله Ù…ÛŒ گیرند Ùˆ باز در مقطعی دیگر به همان اعتقادات سابق خود باز Ù…ÛŒ گردند، چنان انسانهایی، هیچ شناخت ژر٠و بایسته Ùˆ همه جانبه از مذهب Ùˆ ایدئولوژی Ùˆ نظریّه ÛŒ خود ندارند. به همین دلیل است Ú©Ù‡ دائم، اسیر نیروی ساØر کننده ÛŒ اعتقادات خود Ù…ÛŒ مانند Ùˆ هرگز به استقلال اندیشیدن Ùˆ هنر جوینده Ú¯ÛŒ دست نمی یابند. ///
تاریخ نگارش و ویرایش: بیست و نهم نوامبر سال 2007 میلادی
1- Ø¢Ùرینش جهان باهمستان در ادبیّات
مارتین لوتر ( 1483 - 1546 م.) » می اندیشد: « قلب انسانها، هر گونه ای که باشد، خدایشان نیز بدانسان خواهد بود ». من می اندیشم که
آنچه Ú©Ù‡ در گستره ÛŒ ادبیّات Ù…ÛŒ تواند واقعیّت Ùˆ Øقیقت داشته باشد، جهانی است Ú©Ù‡ ما، کنج Ùˆ کناره ها Ùˆ Ùراز Ùˆ نشیبهایش را تجربه Ù…ÛŒ کنیم Ùˆ Ù…ÛŒ خواهیم Ú©Ù‡ آن را در جهان واقعی، پدیدار کنیم Ùˆ به آن، چهره ÛŒ ایده آلی بدهیم. در پروسه ÛŒ واقعیّت دادن به جهان ایده آلی ماست Ú©Ù‡ جهاننگری ما نیز به وجود Ù…ÛŒ آید Ùˆ به Ú©Ù…Ú© آن، تلاش Ù…ÛŒ کنیم آن جهانی را بشناسیم Ùˆ بÙهمیم Ùˆ دریابیم Ú©Ù‡ در آن، زاده شده ایم. آن جهانی را Ú©Ù‡ ادبیّات Ù…ÛŒ Ø¢Ùریند، جهانی بشری Ù…ÛŒ باشد Ùˆ آن جهانی را Ú©Ù‡ بشر در آن، زاده Ù…ÛŒ شود، جهانیست Ú©Ù‡ معمّایش در Ø¢Ùرینش جهان ادبی Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒ شود؛ ولی هرگز کش٠نمی شود. انسانها از زادروز تا مرگروزشان در دو جهان Ù…ÛŒ زییند. یکی جهانی Ú©Ù‡ اسرار آمیز Ù…ÛŒ ماند Ùˆ همیشه انسان را در Ø´Ú¯Ùتی وامی گذارد. دیگری، جهانی Ú©Ù‡ انسانها، ان را به تن خویش Ù…ÛŒ Ø¢Ùرینند Ùˆ در آن، اتراق Ù…ÛŒ کنند. بر خلا٠بسیاری از ملّتها، آن جهانی را Ú©Ù‡ ما ایرانیان در ادبیّاتمان ساخته ایم، جهانیست بسیار زیبا Ùˆ اÙسونگر Ùˆ دلآرا Ùˆ آرزویی Ùˆ ایده ال؛ ولی هنوز Ú©Ù‡ هنوز است در آن نمی زییم. به همین علّّت نیز دائم در تنشهای هویّتی Ùˆ اجتماعی Ùˆ کشوری هستیم. ما، نه جهان Ø¢Ùریده ÛŒ خود را داریم Ú©Ù‡ بتوانیم Ùˆ بخواهیم در آن بزییم، نه آن جهانی را Ú©Ù‡ در آن، Ø¢Ùریده شده ایم. ما، رانده شده گان دو جهانیم.
2- غارتگران معابد خدا.
« مارتین لوتر ( 1483 - 1546 Ù….) » Ù…ÛŒ اندیشد: « قلب انسانها، هر گونه ای Ú©Ù‡ باشد، خدایشان نیز بدانسان خواهد بود ». من Ù…ÛŒ اندیشم Ú©Ù‡ انسان در پروسه ÛŒ زایش Ùˆ مرگ خود از هزاران پیچ Ùˆ خمهای Øوادث برمی گذرد Ùˆ در هر گوشه Ùˆ کنار Øوادث زندگی خود نیز Ú©Ù‡ باشد، سایه ای مرموز Ùˆ مهر ورز Ùˆ بال گسترده بر سرنوشت خویش را اØساس Ù…ÛŒ کند. سایه ای نیکو Ú©Ù‡ همه جا، یار Ùˆ یاور تنهاییها Ùˆ وامانده گیها Ùˆ دلهره های اوست. چنان یاور همیشه Øاضر از گرانبهاترین گوهرهایست Ú©Ù‡ هر انسانی در « گنجینه ÛŒ قلب خود »، آن را پنهان Ù…ÛŒ کند Ùˆ دوستش Ù…ÛŒ دارد Ùˆ به آن مهر Ù…ÛŒ ورزد Ùˆ از داشتن آن، نیرو Ùˆ امید Ù…ÛŒ گیرد Ùˆ دلشاد Ù…ÛŒ زیید. هزاره ها ایرانی Ù…ÛŒ اندیشید Ú©Ù‡ « سیمرغ درون هر انسانی »، هیچ نامی ندارد Ùˆ « گنجینه ÛŒ پنهان شده در قلب انسانها » بی نام است؛ زیرا آنچه « نام » داشته باشد، Ù…ÛŒ تواند شناخته شود Ùˆ به غارت رود. ایرانیان باستان، چنان گنجینه ÛŒ بی نام را « خدای هر انسانی » Ù…ÛŒ دانستند Ú©Ù‡ « مقدّس بود Ùˆ شایسته ÛŒ ارجگزاری ». از روزی Ú©Ù‡ انسانهایی پیدا شدند تا « خدا » را نامگذاری کنند از همان روز نیز بود Ú©Ù‡ « کلید » گشودن گنجینه ÛŒ پنهانی قلب انسانها به دست متولیّان Ùˆ موکّلانی اÙتاد Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواستند « خدای بی نام » را نامگذاری کنند. آنها با « نامگذاری » خدای مجهول بود Ú©Ù‡ توانستند Ùˆ هنوز Ù…ÛŒ توانند « قلبهای آدمیان » را معلوم کنند Ùˆ آن را بگشایند Ùˆ گنجهای غنی Ùˆ جواهرات پنهانی آنها را به غارت ببرند. خدای مجهولی Ú©Ù‡ معلوم Ùˆ به غارت برده شود، خدایی آلتی Ùˆ مزدور Ùˆ Ù…Ùتعه ÛŒ نامگÙذارن خود خواهد شد Ú©Ù‡ با ابزار شدنش به سیطره یاÙتن بر انسانها Ùˆ برده Ùˆ ذلیل Ùˆ Øقیر Ùˆ صغیر Ùˆ شهید کردن آنها، آمر Ùˆ ÙØ§ØªØ Ùˆ قهّار Ùˆ سلطه گر Ù…ÛŒ شود. کانیبالیستهای Ùقاهتی از غارتگران بی شرم Ùˆ Øریص Ùˆ شهوانی « معابد خدایان انسانها » هستند Ú©Ù‡ در چپاولگری گنجینه ÛŒ درون انسانها، آنها را به ویرانه هایی مخروبه تبدیل Ù…ÛŒ کنند. متولّیان Ùˆ موکّلان هر مذهب Ùˆ ایدئولوژی راسیونالیستی از غارتگران معابد انسانها هستند Ú©Ù‡ جوامع انسانی را به میدان راهزنیهای خونین خود واگردانده اند. در سیطره Ùˆ Øاکمیّت متوکّلان Ùˆ متولّیان « خدایان Ùˆ الاهان با نام Ùˆ معلوم »، هیچ انسانی، امنیّت Ùˆ آسایش Ùˆ رÙاه Ùˆ شادمانی Ùˆ خوشی Ùˆ آزادی ندارد Ú©Ù‡ ندارد. خدایی Ú©Ù‡ « معلوم Ùˆ با نام = الله، یهوه، عیسا Ù…Ø³ÛŒØ Ùˆ امثالهم » باشد، خدایی مستبد Ùˆ خونریز Ùˆ جانستان Ùˆ دلیل قهقرایی Ùرهنگ Ùˆ علّت گسترش شرّ در جهان خواهد بود.
3- قانقاریای انکار.
به نظر من، آنچه آزار Ùˆ نا امیدی ما را امتداد Ù…ÛŒ دهد، وجود Ùرد، Ùرد ما نیست؛ بلکه تاریک بودن Ùˆ معمّایی جلوه کردن Ùˆ Ù†Ùهمیدن « موضوعیست » Ú©Ù‡ ما در باره اش زیاد ØرّاÙÛŒ Ù…ÛŒ کنیم؛ ولی در باره ÛŒ چنان موضوعاتی، رایزنی Ùˆ تÙکّر Ùˆ سنجشگری Ùˆ همپرسی از خود نشان نمی دهیم. ما در Ù†ÙÛŒ Ùˆ انکار هر چیزی، ید طولائی داریم. مهم نیست Ú©Ù‡ چنان انکاری، برØقّ Ù…ÛŒ باشد یا جای چون – Ùˆ – چرا دارد. ما اصل را بر این Ù…ÛŒ گذاریم Ú©Ù‡ « انکار » کنیم؛ زیرا جامعه ÛŒ ما به Øالتهای انکاری، بیش از همه، عادت کرده است تا به منطق « تائید Ùˆ تصدیق Ùˆ سپس سنجشگری رادمنشانه از بهر انکار آنچه نباید باشد برای ارجگزاری به آنچه باید باشد. » تا نکوشیم Ú©Ù‡ چیزی را – مهم نیست در کدام دامنه از مسائل ما باشد – در آغاز به رسمیّت بشناسیم Ùˆ با ژرÙنگری Ùˆ اگاهی سنجنده Ùˆ پرسنده از آن سخن بگوییم، خواه ناخواه نمی توانیم بخشهای « ناپسند » آن را نیز برسنجیم Ùˆ بر بخشهای « پسند آور » آن بیÙزاییم. ما جامعه ÛŒ مبارزان انکاری هستیم Ùˆ Ùلاکت قرن به قرن ما نیز در همین معضل ریشه دارد.
4- شاخص دانائیهای ما.
میزان Ùˆ شاخص « دانائیها Ùˆ ثمره ÛŒ Ùکری تØصیل کرده گان » یک اجتماع را از پیش پا اÙتاده ترین « واقعیّت مضØÚ© Ùˆ Ú†Ù‡ بسا دلخراش » اÙراد همان اجتماع Ù…ÛŒ توان تمییز Ùˆ تشخیص داد. در آن واقعیّتهایی Ú©Ù‡ ما را از خنده، روده بر Ù…ÛŒ کنند، Ù…ÛŒ توان عمق جهالتهای طی٠تØصیل کرده گان اجتماع خود را شناخت. دانائی Ùˆ آگاهی با دوام Ùˆ استقرار جهالتها، رابطه ای معکوس دارد. ما همچنان در مدار جهالتها Ù…ÛŒ چرخیم Ùˆ پرتوی به پیرامونمان نمی درخشد؛ زیرا « واقعیّتهای مضØÚ© »، آیینه ÛŒ تمام نمای « دانائیهای » ما هستند.
5- ناکوک بودن ساز وجود خویشتن.
ما از اÙکار Ùˆ نگرشها Ùˆ ایده های دیگران نمی توانیم در نخستین مرØله، معنایشان را بÙهمیم؛ ولو خیلی آسان Ùˆ ساده جلوه کنند یا بسیار ثقیل Ùˆ چند پهلو نیز باشند. ما در مطالعه ÛŒ آثار Ùکری دیگران در آغاز، « موسیقی کلمات » را Ù…ÛŒ شنویم Ùˆ طنین واریاسیونهای جملات Ùˆ واژگان را Ú©Ù‡ تارهای « ذوق » ما را به ارتعاش در Ù…ÛŒ آورند. وقتی ساز وجود ما، « Ú©ÙˆÚ© » نباشد، آنچه در ما مرتعش Ù…ÛŒ شود، درآمدی برای Ùهمیدن نخواهد بود؛ بلکه دل آشوبه ایست Ú©Ù‡ ممکن است ما را به تهوع نیز بیاورد. پیش از آنکه بخواهیم اÙکار Ùˆ ایده ها Ùˆ نگرشهای متÙکّران Ùˆ ÙیلسوÙان Ùˆ نویسندگان Ùˆ شاعران را بÙهمیم، نیک است Øتما « ساز وجود خویش » را Ú©ÙˆÚ© کنیم تا نتهای کلمات Ùˆ جملات اÙکار آنها بر سیمهای مغز Ùˆ دل ما خوش نشیند Ùˆ آن نغمه هایی را تولید کنند Ú©Ù‡ برای شادابی Ùˆ سر زنده Ú¯ÛŒ Ø±ÙˆØ Ù…Ø§ ضروری هستند.
6- اتّØاد خواهی؛ ولی Øول Ùˆ Øوش کدام پرنسیپها Ùˆ اصلها؟.
برای ساختن سرزمينی کهنسال Ùˆ شالوده ريزی سيستمی Ú©Ù‡ غمخوار Ùˆ همکار Ùˆ رهاننده ÛŒ مردم از مسائل Ùˆ مشکلات باهمزيستی Ùˆ امثالهم باشد، بايستی راهها Ùˆ امکانها Ùˆ توانمنديها Ùˆ استعدادها Ùˆ ابتکارها Ùˆ ايده ها Ùˆ اÙکار Ùˆ روشهای گوناگون را ارزيابی کنیم Ùˆ برسنجيم. ما بدون تقبّل Ùˆ تصديق Ùˆ اØترام توام با مسئوليّت در ارجگزاری به [ پرنسيپها Ùˆ اصلها Ùˆ بنمايه ها ] هرگز نخواهيم توانست آن « اتّØادی را Ú©Ù‡ همه از آن دم Ù…ÛŒ زنند؛ ولی پایبند Ùˆ ÙˆÙادار به آن Ùˆ مجریش نیستند »، واقعيّت پذير کنيم. اگر Ù…ÛŒ پرسید Ú©Ù‡ آن پرنسیپها کدامینند، Ù…ÛŒ گویم Ú©Ù‡ بردارید ÙŠÚ© نگاهی به نقشه ÛŒ ايران کنونی بيندازید. بعد قلمی در دستتان بگيرید Ùˆ نام اقوام Ùˆ مليّتها Ùˆ غيره Ùˆ ذالک را برشمارید. بعدش نيک بينديشید Ú©Ù‡ Øاصل گردآمد انسانهای متÙاوت در سرزمينی به نام ايران، Ú†Ù‡ بوده است؟. آيا سوای Ùرهنگی Ú©Ù‡ زائيده ÛŒ هزاران سال کورمالی نسلها در تاريکی اميد Ùˆ آرزو Ùˆ ايده آل باشد، چيز ديگری Ù…ÛŒ بينید؟. ما Ùرهنگی داريم Ú©Ù‡ شيرازه ÛŒ باهمزيستی ما را در طول تاريخ تا امروز امکانپذير کرده است. در تار Ùˆ بود Ùرهنگ ايرانی ( = عصاره ÛŒ باهم آميختگی Ùˆ درهمسرشتی اقوام Ùˆ مليّتها Ùˆ غيره ) Ù…ÛŒ توان ايده های Øکومت Ùˆ دولت Ùˆ قانون اساسی Ùˆ Øقوق Ùˆ اقتصاد Ùˆ غيره را به Ø´Ú©Ù„ خاکهای بکر Ùˆ دست ناخورده؛ ولی خارق العاده سرشار از ثمربخشی Ùˆ Ù…Ùيد بودن به راØتی ديد Ùˆ کش٠کرد. Ùقط به مغزهايی نياز هست Ú©Ù‡ به جای آويزان شدن Ùˆ تابع Ùˆ مطيع Ùˆ دنباله روی از تزهای قمر در عقرب آکادميکرها Ùˆ اساتيد باختر زميني به شخم زدن زمين Ùرهنگ مردم خود بکوشند Ùˆ بذر انديشه های خويش را در خاک شخم زده ÛŒ آن بکارند Ùˆ با دلسوزی تمام، آنها را آبياری Ùˆ مراقبت کنند تا باغ آرزوها Ùˆ ايده آلهاي مردممان به بار نشيند. با جار Ùˆ جنجالها Ùˆ کليشه های Øاضر Ùˆ آماده Ùˆ قالبی Ùˆ نصّی هرگز نمی توان به آن « اتّØاد ایده آلی » رسيد Ú©Ù‡ آرزوی هزاران يا شايد هم ميليونها ايرانيست.
وقتی Ú©Ù‡ Ùعّالان هر گرايش سياسي در ايرانزمين Ùˆ بيرون از مرزها هنوز Ú©Ù‡ هنوز است در باره ÛŒ « اصلها Ùˆ پرنسيپها » نمی انديشند، چگونه Ù…ÛŒ توان به آن « اتّØاد ایده آلی » رسيد؟. اگر مدّعيان کشورداری Ùˆ عرصه ÛŒ سیاست، واقعا با جان Ùˆ دل، بدون هیچ تبعيضی، عاشق ايران Ùˆ ايرانيان بودند، امروزه روز، ايرانزمين جايگاه شايسته ÛŒ خود را هم در آسيا هم در جهان Ù…ÛŒ داشت. دريغا Ú©Ù‡ مدعّيان Øکومتگری از آخوندهای Ù†Ùهمش گرÙته تا سياستبازان قهّارش به تنها چيزی Ú©Ù‡ نمی انديشند همين « اتّØاد = همگرايی Ùˆ باهمانديشی Ùˆ باهمآزمايی از بهر خشنودی Ùˆ بهزيستی Ø¢Øاد مردم ميهن خود » Ù…ÛŒ باشد. درد اين طيÙها، درد وطن Ùˆ مردم ميهن نيست. کثیری از مدّعیان هنوز Ú©Ù‡ هنوز است نمی توانند از عقايد بی مايه Ùˆ باورها Ùˆ نگرشهای سخی٠خود، دست بردارند Ùˆ گوش شنوا برای ØرÙهای همديگر داشته باشند؛ Ú†Ù‡ رسد به « اتّØاد داشتن از بهر آبادانی ایران Ùˆ نیکبختی مردم ». آرزو کنیم اول از همه، خودمان را کش٠کنيم Ùˆ از ايرانی بودن خود نیز شرمنده نباشيم، بقيّه ÛŒ مسائل را مي شود با ژرÙنگری Ùˆ Øوصله Ùˆ گستاخی Ùˆ دلاوری، نم نم، Øلّ Ùˆ Ùصل کرد.
7- قیچی کردن سبیل گربه وار مومنان در صراط المستقیم:
زن جÙØا، جان بداد. ÙˆÛŒ در کنار پایش نشست Ùˆ زار زار گریست. به او Ú¯Ùتند: « باید در کنار بالینش بنشینی ». جواب داد: « در جایی نشسته ام Ú©Ù‡ مرا بهره Ù…ÛŒ داد ».
- شخصی جÙØا را در گورستان دید. پرسید: « این جا Ú†Ù‡ کار Ù…ÛŒ کنی؟. ». جواب داد: « قبر مادرم، پاره شده بود Ùˆ اکنون مشغول وصله کردن آنم ».
- به جÙØا Ú¯Ùتند: « از الله در باره ÛŒ هول روز قیامت بپرس. » جواب داد: « Ú†Ù‡ کسی در این دنیا تا روز قیامت، زنده Ù…ÛŒ ماند! ».
- جÙØا به Øمّام رÙت. دلّاکی او را کیسه Ù…ÛŒ کشید. چون خواست پهلوی دیگر را کیسه کشد، در Øین برخاستن خایه ÛŒ دلّاک بی چاره پیدا شد. جÙØا، خایه ÛŒ او را بگرÙت. دلّاک بانگ بر آورد Ú©Ù‡: « Ú†Ù‡ Ù…ÛŒ Ú©Ù†ÛŒ ØŸ ». جواب داد: « ترسیدم به زمین بخوری! ».
- وقتی جÙØا به شهری رسید، مناره ÛŒ بسیار دید. از یکی پرسید Ú©Ù‡: « اینها چیست؟. ». جواب شنید: « اینها ذَکَرهای ( = کیرهای ) مردم این شهر است ». جÙØا Ú¯Ùت: « لابد Ùروج (= Ú©Ùسهای ) زنان این شهر البته باید آن قدر Ùراخ باشند Ú©Ù‡ از جای این ذَکَرها تنگی نکنند! ».
[ .... از عربي پرسيدند: « Ú©ÙŠÙ Øالک؟ ». در پاسخ Ú¯Ùت: « Øالم خوبست؛ زيرا لباس دينم را با چاقوي گناهان، پاره مي کنم Ùˆ با سوزن استغÙار مي دوزم! ».
- هذه الممنوع عنها ...... Ùˆ انالمØتجّ عنها
مالها تØرم ÙÛŒ الدّنیا ...... Ùˆ ÙÛŒ الجنّة منها؟
« دیوان ابونواس اهوازی / متن عربی / چاپ بیروت »
[= آنچه در دار دنیا، ممنوع می باشد، من می توانم دلیل و برهان برای راز بقایش بیاورم؛ زیرا اگر چیزی در این جهان، ممنوع شود، چگونه می تواند همان چیز در دنیای دیگر(= جنّت )، وجود داشته باشه؟. ]
- رÙع صلوة: [ گویند عربی در یکی از غزوات Ù…Øمّد به جنگ برÙت. در بازگشت از او پرسیدند: « از این جنگ، Ú†Ù‡ غنیمتی بردی؟. ». در پاسخ Ú¯Ùت: « رسول الله، نیمی از نماز را از ما عÙÙˆ کرد Ùˆ برداشت. امیدوارم اگر در جنگ دیگر، شرکت کنم، همه ÛŒ نماز را از ما برگیرد!. ]
- عقرب عاشق گز: [ علی ابن بسام بغدادی گوید: « دائی من، ابن Øمدون ØŒ غلام زیبا چهره ای داشت Ùˆ من، ÙریÙته ÛŒ او بودم. شبی در منزل دائیم خوابیده بودم. نیمه شب Ú©Ù‡ هر آنی در انتطار Ùرصت بودم از رختخواب خود برخاسته Ùˆ به کنار آن جوان رÙته تا کارش بسازم Ùˆ نرد عشقی به او ببازم. در آن Øال، عقربی پایم را گزید Ùˆ ناله از دلم به آسمان کشید. دائیم از خواب، بیدار شد Ùˆ پرسید: چرا از Ù…Øلّ خود به اینجا آمدی؟. Ú¯Ùتم: از Ù…Øلّ خود برخاستم تا بول کنم. دائیم Ú¯Ùت: راست Ú¯Ùتی!Ø› امّا خواستی در مقعد غلام من، بول Ú©Ù†ÛŒ. ]
8- شناخت در Ùاصله ها.
انسانها زمانی نزدیک بودن Ùˆ عجین شدن با دیگران Ùˆ چیزها را در Ù…ÛŒ یابند Ùˆ Ù…ÛŒ Ùهمند Ú©Ù‡ از آن انسانها Ùˆ چیزها Ù…ÛŒ گسلند Ùˆ جدا Ù…ÛŒ شوند. من در Ùاصله هایی Ú©Ù‡ از بسیاری اشخاص Ùˆ اشیاء Ù…ÛŒ گیرم، Ú©Ù… Ú©Ù… Ù…ÛŒ Ùهمم تا Ú†Ù‡ اندازه، خودم در تسخیر عاطÙÛŒ Ùˆ Ùکری Ùˆ روØÛŒ Ùˆ روانی آنها بوده ام. شناخت عمیق Ùˆ تکان دهنده ÛŒ ما از چیزها Ùˆ انسانها در Ùاصله ای اتّÙاق Ù…ÛŒ اÙتد Ú©Ù‡ ما با آنها Ù…ÛŒ گیریم؛ نه در ادغام شده Ú¯ÛŒ ما با آنها Ùˆ برعکس. دانش از پیامدهای کرانمند بودن چیزی Ù…ÛŒ باشد. آنچه ناکرانمند شود Ùˆ بیرون از مرزها Ùˆ امکانهای شناخت آدمی قرار گیرد، از دایره ÛŒ « دانش / علم / ساینس » نیز بیرون Ù…ÛŒ اÙتد. بسیاری از شناختها Ùˆ دانشهای قطعی ما در گستره ÛŒ « کرانمندها » Ù…ÛŒ باشند Ùˆ بسیاری دیگر از شناختها Ùˆ شبه دانشهای نیز در گستره ÛŒ « بیکرانه ها ».
9- معتاد رابطه ها.
وقتی در جامعه ای نتوان بر شالوده ÛŒ توانمندیهای استعدادی Ùˆ آموختگانی Ùˆ تجربی به آن مقام Ùˆ درجه ای دست یاÙت Ú©Ù‡ شایسته ÛŒ آدمی Ù…ÛŒ باشد، آنگاه است Ú©Ù‡ « روابط، جای ضوابط Ùˆ قوانین Ùˆ پرنسیپها » را قبضه Ùˆ مناسبات اجتماعی را Ùلج Ù…ÛŒ کنند. در چنین جوامعی ( مثل ایران ما ) آنچه Ú©Ù‡ Ùونکسیون اجتماعی را امکانپذیر Ù…ÛŒ کند، « باور داشتن Ùˆ مهر به کار کردن » نیست؛ بلکه تزریق اراده ÛŒ کور خود به پشتوانه ÛŒ اسکناسهای بی اعتبار در رگهای اجتماع است Ú©Ù‡ همانند موادّ تخدیری به نشئه Ú¯ÛŒ Ù„Øظات دقیقه ای مدد Ù…ÛŒ رسانند Ùˆ رتق Ùˆ Ùتق مسائل جاری را تسکین Ù…ÛŒ دهند، ولی Øلّ Ùˆ Ùصل نمی کنند؛ زیرا نشئه Ú¯ÛŒ زودگذر، Ø®Ùماری هزاره ای Ùˆ قرن به قرن را به دنبال خود Ù…ÛŒ آورد. ما ایرانیان از نخستین سالهای آشنایی خودمان با تمدّنهای جدید باختری Ùˆ آغاز انقلاب مشروطیّت تا همین امروز Ùقط « نشئه ÛŒ سال Ùˆ ماه٠امروز را بچسب » شده ایم؛ ولی نزدیک به یک قرن است Ú©Ù‡ « Ø®Ùمار Ùلاکتهای تلنبار شده ÛŒ هزاره ای » مانده ایم؛ زیرا « ضوابط Ùˆ قوانین Ùˆ پرنسیپها » را زیر پا گذاشته ایم Ùˆ « روابط تخدیری » را مستØÚ©Ù… کرده ایم. سیستم Ùقاهتی به معتاد شدن ما در دوام « Ùاجعه ÛŒ روابط تخدیری Ùˆ ÙÚ© Ùˆ Ùامیلی Ùˆ ماÙیایی » شدّت داد.
10- صÙات بی Ù…Øتوا.
به هر چیزی Ú©Ù‡ صÙات ایدئولوژیکی Ùˆ مذهبی Ùˆ عقیدتی Ùˆ مرام Ùˆ مسلکی Ùˆ نظریّه ای آویخته شود، آن چیز را Øتما از « Ù…Øتویاتش » خالی کرده اند. در سرزمین ما، هر چیزی Ú©Ù‡ در پیوند با مسائل انسانی باشد به صÙت کریه « اسلامی » آغشته Ùˆ آلوده Ù…ÛŒ باشد؛ زیرا آنچه Ùاقد Ù…Øتوا باشد به توجیهات Ùˆ زیور آلات توصیÙÛŒ Ù…Øتاج Ù…ÛŒ باشد. « جمهوری اسلامی » Ùاقد Ù…Øتوای « جمهوریّت » Ù…ÛŒ باشد. « خطاب برادر Ùˆ خواهر به انسانها » Ùاقد Ù…Øتوای « Ùردیّت Ùˆ شخصیّت Ùˆ استقلال Ùکری » آنهاست. « Øقوق بشر اسلامی!ØŸ »، Ùاقد « Øقانیّت بخشی به Øقوق انسانها بدون تبعیض Ùˆ تمایز » Ù…ÛŒ باشد. همینطور تعلیم Ùˆ تربیت اسلامی، Ùاقد پرنسیپ « آموزش Ùˆ پرورش » Ù…ÛŒ باشد. در همین زمینه، سراسر آن چیزهایی Ú©Ù‡ به صÙات عارضی Ùˆ عاریتی مبتلا هستند از هر گونه Ù…Øتوایی نیز خالی Ù…ÛŒ باشند Ùˆ بسان Ú©Ù Ùˆ Øبابهای آب Ùˆ جلبکهای هرز، تمام Ø³Ø·Ø Ø§Ø¬ØªÙ…Ø§Ø¹ را تسخیر Ù…ÛŒ کنند. جامعه ÛŒ اسلامزده ما، بسان طبلی تهی Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ جیغ Ùˆ Ùریادش بسیار است؛ زیرا هیچ مغزه ای از « ایرانیّت » در آن نیست Ú©Ù‡ نیست.
11- ریشه ÛŒ Ù†Ùرت Ùˆ کینه توزی.
شدّت Ùˆ Øرص کینه توزی Ùˆ Ù†Ùرت تک، تک ما به یکدیگر، نشانگر تایید Ùˆ به رسمیّت شناختن « منÙور شده ها » Ù…ÛŒ باشد. هر چقدر ما از دیگری متنÙّر Ùˆ بیزار باشیم به همان میزان بر Øقّانیّت وجودی دیگری، صØÙ‡ گذاشته ایم. انسانهایی Ú©Ù‡ اØساس « Øقارت » به تار Ùˆ پود وجودشان آغشته Ù…ÛŒ باشد در کینه توزیهای ÙˆØشتناک Ùˆ اÙراطی Ùˆ Ú©Ùشنده نسبت به دیگران، بیش از هر چیزی به آنچه Ú©Ù‡ خود هستند، اعترا٠آشکار Ù…ÛŒ کنند تا به آنچه Ú©Ù‡ در « منÙور شده ها نمی پسندند » . Ù†Ùرت داشتن از صÙات بارز انسانهای تØقیر شده Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ نمی توانند Ùردیّت Ùˆ شخصیّت Ùˆ جایگاه Øقیقی خود را پیدا کنند.
12- Øضور Ùˆ نقش کنشگر Ùهم Ùˆ شعور Ùردی .
انسان مي تواند از دوران بلوغ تا مرگروزش در Ùضاي هر اعتقادي Ú©Ù‡ دوست مي دارد، زندگي خود را سپری کند. ولي در تصميم گيري براي Øضور در مسائل کشوري Ùˆ هنر باهمزيستي بايستي اعتقادات خود را به کناري نهاد Ùˆ با Ùهم Ùˆ شعور Ùˆ نيروي گزينشگر خود در رويارو شدن با مسائل شرکت کرد. جايي Ú©Ù‡ Ùهم Ùˆ شعور انسانها، تابعي ثانوی از اعتقاداتشان باشد، خيلي سريع، مسائل کشوري Ùˆ اجتماعي به اختلالات Ùˆ معضلهاي بØرانزاي اجتماعي Ùˆ منطقه ای Ùˆ جهانی واگردانده مي شوند. مردم ما دوست دارند Ú©Ù‡ با اعتقاداتشان، مسائل پیچيده ÙŠ مملکتي Ùˆ منطقه ای Ùˆ جهاني را رÙع Ùˆ رجوع کنند. ما هنوز در Ùضاي جهان معاصر زندگي نمي کنيم؛ بلکه ما خوابنمائيم Ùˆ سرگردان در هزارتوي مناسبات ميهني Ùˆ جهاني.
13- آزمودن خمیر مایه ها.
آنچه را Ú©Ù‡ ما خواستیم Ùˆ هنوز Ù…ÛŒ خواهیم؛ ولی در آزمونهایمان هرگز به دست نیامد، چیزیست Ú©Ù‡ هنوز در تمام آزمایشهای Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ بزرگ Ùˆ گاه گداری ما، همچنان به دست نیامده است. بنابر این، ما همچنان Ù…ÛŒ آزماییم Ùˆ Ù…ÛŒ جوییم Ùˆ صبوری Ùˆ مدارایی Ù…ÛŒ کنیم تا شاید در Ùرصتهایی مناسب بتوانیم آن چیزهایی را بیازماییم Ú©Ù‡ آرزومند Ùˆ خواهانیم، خیلی سریع، ثمره ÛŒ آزمونهای خود را نیز ببینیم. چیزی Ú©Ù‡ تا کنون در آزمونهای ما ایرانیان هنوز آزموده نشده است Ùˆ ضرورت آزمودنش هست، سراسر آن چیزهاییست Ú©Ù‡ « خمیر مایه ÛŒ خود / بود » ما را Ù…ÛŒ سازند Ùˆ ما از آنها تا امروز غاÙÙ„ بوده ایم. ما سرزمین خود را میدان ترکتازی برای آزمودن « عقاید Ùˆ مذاهب Ùˆ ایدئولوژیها Ùˆ مسلکها Ùˆ تئوریهای جور واجور » کرده ایم؛ ولی هنوز Ú©Ù‡ هنوز است هزاره هاست « بÙنپارهای Ùرهنگ باهمستان ( = مهر Ùˆ داد Ùˆ راستی Ùˆ خدشه ناپذیری جان Ùˆ زندگی ) » خودمان را نیازموده ایم. اینک هزاره ÛŒ تاریخی واقعیّت پذیری Ùˆ تجربه Ùˆ آزمودن « Ùرهنگ جهان آرای ایرانی » Ùرا رسیده است Ùˆ بر ماست Ú©Ù‡ با هوشیاری Ùˆ ذکاوت Ùˆ دانایی Ùˆ بیداری با گامهایی استوار Ùˆ خستگی ناپذیر به آزمودن چیزی رو آوریم Ú©Ù‡ « خود / خویشباشی / هویت » ماست: ایرانی بودن Ùˆ ایرانی زیستن Ùˆ ایرانی اندیشیدن Ùˆ ایرانی Ù…Ùردن = پدیدار کردن ابعاد میهنی Ùˆ گیتایی Ùˆ کیهانی Ùرهنگ باهمستان ایرانزمین.
14- جاذبه ی اعتقادات کهنه.
زمانی Ù…ÛŒ توان از چیزی، معرÙت دقیق Ùˆ ژر٠داشت Ú©Ù‡ ما در برابر مغناطیس بسیار رÙباینده Ùˆ جاذب آن، خود را نبازیم Ùˆ دلباخته ÛŒ آن نیز نشویم. در جذب چیزی شدن نمی توان تمام آن چیز را در ابعاد مختلÙØ´ بازکاوید Ùˆ شناخت؛ زیرا تارهای قدرتمند « جذّابیّت آن چیز » باعث Ù…ÛŒ شوند Ú©Ù‡ امکانهای چشم اندازی ما، ثابت Ùˆ لایتغیر بمانند. از این رو، شناختهای ما، تک بعدی Ùˆ توام با دلبسته Ú¯ÛŒ شدید Ù…ÛŒ شوند. در پروسه ÛŒ گسستن Ùˆ بریدن از اعتقاداتی یا مذاهبی یا ایدئولوژیهایی یا مرام Ùˆ مسلکهایی یا نظریّه های آکادمیکی بایستی بتوان جذب اهرمهای اÙسونگر آنها نشد Ùˆ از تمام Ú†Ù… – Ùˆ – خم آنها، آگاهی درخور Ùˆ سنجیده به دست آورد تا هیچگاه همچون « Ùنر »، پس از گسیختن به جایگاه وابسته Ú¯ÛŒ آغازین بازگشت نکنیم. انسانهایی Ú©Ù‡ مقطعی از زندگی خود را با مذهبی یا ایدئولوژیی یا نظریّه ای به سر Ù…ÛŒ برند Ùˆ سپس در مقطعی دیگر از آن، Ùاصله Ù…ÛŒ گیرند Ùˆ باز در مقطعی دیگر به همان اعتقادات سابق خود باز Ù…ÛŒ گردند، چنان انسانهایی، هیچ شناخت ژر٠و بایسته Ùˆ همه جانبه از مذهب Ùˆ ایدئولوژی Ùˆ نظریّه ÛŒ خود ندارند. به همین دلیل است Ú©Ù‡ دائم، اسیر نیروی ساØر کننده ÛŒ اعتقادات خود Ù…ÛŒ مانند Ùˆ هرگز به استقلال اندیشیدن Ùˆ هنر جوینده Ú¯ÛŒ دست نمی یابند. ///
تاریخ نگارش و ویرایش: بیست و نهم نوامبر سال 2007 میلادی