منوچهرجمالی -----انـدیـشـه٠روشـن
منوچهرجمالی
چرا انـدیـشـه٠روشـن
درÙرهنگ ایران، پیآیند Ù
گرمی ÙبÙـنمایه٠انسان، هست؟
چرا،عقل برونسوگرا، در روشن کردن،
Ù…Ùـهـر را مـیکÙـشـد ØŸ
درÙرهنگ ایران، گرما، اولویت برروشنی داشت
درزرتشتیگری، روشنی، برگرما، اولویت پیداکرد
آرمان روشنـÙکری امروزه نیز، برشـالـوده Ù
اولویت٠« روشنی برگرما» نهاده شده است
روشنÙکر، ازدید٠Ùرهنگ ایران
کسیست Ú©Ù‡ ازگرمی Ùهستی خودش، روشن میشود
نه ازروشنی Ùزرتشت،مØمّد ،الله ØŒ کانت،مارکس...
بررسی دوداستان ازعـطـّاروÙـردوسی
چرا« مهـر»، درÙرهنگ ایران
« اصل بینـش وروشـنی » هـست؟
Ùرهنگ ایران ØŒ استوار براولوّیت٠« مهـر»
برشریعت ومذهب وایدئولوژی ومکتب است
« پیوند» Ùˆ « مهر» درÙرهنگ ایران، معنای بسیار ژر٠و گسترده ای دارد. « مهـر» یا« پیوند » ØŒ طی٠و مجموعه ٠به هم پیوسته Ùهمه گونه بستگیÙها در سراسراجتماع Ùˆ کیهان است، وتنها بستگی زن با مرد ØŒ یا آموزگار باشاگرد، یا مادروپدربا Ùرزند ØŒ یا خدایان با انسان ØŒ یا ملت با Øکومت ،یا هم مذهبیان وهم Øزبیان وهمنژادان وهمجنسان یا ...هرگونه بستگی اختصاصی Ùˆ تنگ ومØدود دیگر نیست. آنچه « همبستگی اجتماعی وهـمپرسی اجتماعی » نیزخوانده میشود، بخشی ازهمین « مهـر» بود ( همپـÙرسی = باهم روش Ùهمزیستی وهمکامی را جستجوکردن ØŒ ونگران زندگی همدیگر بودن ) .
« پات + وند » Ú©Ù‡ « پـیـونـد » باشد، دراصل به معنای « بـنـد، یا یـوغ ÙجÙت ها » میباشد ØŒ چون « پات = پائیته » به معنای « جÙت» است. درآئین زرتشتی ØŒ چون زرتشت بر ضد اندیشه « همزاد= جÙت= یوغ» بوده است ØŒ به این واژه ØŒ معنای « ضد» داده شده است.
بÙÙ† همه جهان جان Ùˆ زندگی ،« پیوند» یا« مهر» است . درÙرهنگ ایران ØŒ « خـدا » Ú©Ù‡ xva-dhaaya= hu-dhaaya xwa-taay = باشد، معنای « تخم زاینده وآÙریننده » Ùˆ « دایه یا مامای زاینده » را داشته است . درواقع معنای « بÙÙ† یا اصل Ø¢Ùریننده Ùˆ زاینده » را داشته است ØŒ Ùˆ به هیچ روی پیکر « شخص » ØŒ نمی یاÙته است . ازاینرو هـرودت ØŒ با یقین شخصی میگوید Ú©Ù‡ « اینک من بعضی رسوم پارسیان را Ú©Ù‡ به علم شخصی ازآن آگاه هستم یاد میکنم . ساختن مجسمه ومعبد Ùˆ Ù…Ø°Ø¨Ø ØŒ بین آنها مجازنیست Ùˆ هرکس به چنین کارها مبادرت ورزد اورا ابـلـه میخوانند. شاید ازآن جهت Ú©Ù‡ دین پارسیان ØŒ مثل دین یونانیان ØŒ قائل به تشبیه نیست ... » با دین زرتشتی ØŒ Ú©Ù‡ تÙاوت Ú©Ù„ÛŒ با Ùرهنگ ایران داشته است ودارد ØŒ اهورامزدا ØŒ پیکر« شخص » Ù…ÛŒ یابد، Ùˆ با «خواستن »، گیتی را میآÙریند، Ùˆ گیتی، ازاومانند سیمرغ ( Ùروهر) ØŒ روئیده Ùˆ زائیده نمیشود وگوهرش، بÙÙ† وخوشه نیست، Ú©Ù‡ متاموروÙوز به گیتی یابد .
اینست Ú©Ù‡ خدا، بدین معنی، مهریست Ú©Ù‡ تخم Ùˆ بÙÙ† همه پیوندهاست، وازاین رو، همه بستگیها میان انسانها، ومیان اجتماع Ùˆ Øکومت، یا سامانده اجتماع نیز، « مهریا پیوند» بوده است . پس واژه « پیوند یا مهر» را نمیتوان به « عشق ومØبت » برگردانید، ولی Ù…Ùاهیم عشق ومØبت، « بهره ای» از طی٠Ù« مهر= پیوند» هستند . خدای مـهـر Ú©Ù‡ سیمرغ باشد ØŒ مجموعه به هم آمیخته همه گونه مهرها ست، چون این گوهر خودش هست Ú©Ù‡ به همه پیوندها وهمه مهرها تØول Ù…ÛŒ یـابـد .
جبرئیل دراسلام ØŒ Ùرشته جنگ میباشد ØŒ Ú©Ù‡ تضاد گوهری با سیمـرغ دارد . سیمرغ ،« ÙˆØÛŒ » رابرای شخص برگزیده ای نمیآورد، بلکه خودش ØŒ تخمهائیست Ú©Ù‡ در درون ٠تن همه انسانها کاشته میشود ØŒ تاهرکسی، از خودش، سرچشمه روشنی Ùˆ بینش گردد. سیمرغ ØŒ برضد٠« واسطه » ØŒ یعنی رسول ونبی ومظهروÙرستاده Ùˆ ÙˆØÛŒ است .
« بÙـن هستی » ØŒ « پیوند ٠نخستین جÙت نیروها ØŒ یا جÙت اصل ها باهمست » . بÙÙ† هستی ØŒ به هیچ روی ØŒ Ù…Ùهوم خدائی نیست Ú©Ù‡ با خواستش، جهانن را خلق میکند . یکی از نامهای این بـÙÙ† هستی ØŒ یا « پیوندی » Ú©Ù‡ ریشه همه پیوندهاست ØŒ « گرما = بـرما = پـرما = بـرم » بوده است. ازاین « گـرما = بـرما = بـَرَم = Warm ØŒWaerme » ØŒ جنبش Ùˆ روشنی ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ یاÙته است. گاو برمایون ( برما+ یون ) دراوستا و« گاو پـَرمایه » درشاهنامه ØŒ Ú©Ù‡ به معنای « زهدان یا اصل برما یا گرما» هست، Ùˆ به Ùریدون شیرمیدهد ØŒ یا « ارتاÙرورد » Ú©Ù‡ اثـیـر( آذر) یا نخستین عنصراست، همین « بÙÙ† گرمی » هست . Øتا رد پای پیدایش« روشنی ازاین اصل گرما، یا برما+ یون » درشاهنامه باقی مانده
کجا نامور « گاو پـَرمایه » بود
گاوپرمایون ، که نماد « زمین = گیتی » هست ، به معنای جانیست (گاو= گئو= گی=جی= یوغ) که اصل روشنیست
که « روشـنده » ، برتنش پیرایه بود
سپس خواهیم دید Ú©Ù‡ « درخت نرماده یا درخت گویا » Ú©Ù‡ درشهرخرّم ( شهری Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم جÙتی= یوغی= همزادی ØŒ بنیاد اجتماعشان هست ) روئیده است ( این داستان، در داستانهائی Ú©Ù‡ به اسکندر نسبت داده میشود آمده است، ولی مربوط به Ùرهنگ ایرانست ) ØŒ ونماد همان مدنیت ÙˆÙرهنگیست Ú©Ù‡ جهان را بر« پیوند جÙتی ویوغی » Ù…ÛŒÙهمد ØŒ Ùˆ مردمانش ØŒ نه شاه ونه سپاه ( جامعه دموکراسی = شهرخرّم )میشناسند ØŒ از« زمین گرم » میروید .
زمینش، زگـرمی همی بر دمـیـد
این درخت Ú©Ù‡ اصل بینش هست، از« زمین گرم » برمیدمد. سپس الهیات زرتشتی، به « روشنی بی جنبش » ØŒ اولویت داده است، Ùˆ آنرا جایگزین ØŒ اصل « گرما = همه پیوندها» کرده است . از« روشنی= بینش= آموزه = ÙلسÙه، شریعت» است Ú©Ù‡ « پیوندها، معیارپیوندهای اجتماعی وسیاسی Ùˆ دینی..» پیدایش Ù…ÛŒ یابند . سپس ادیان ابراهیمی Ùˆ مکاتب ÙلسÙی، این اولویت « روشنی » بر« گرما » را به ارث برده اند . از« روشنی اهورامزدا یا الله » ØŒ Ú©Ù‡ « آموزه وشریعت وبینشش » باشد، بایستی روابط اجتماعی ÙˆØقوقی واقتصادی وسیاسی پیدایش یابند. درمکاتب ÙلسÙÛŒ ØŒ گرانیگاه ØŒ عقلست Ú©Ù‡ با روشنائیش ØŒ باید همین روابط را پدید آورد. ولی Ùرهنگ اصیل ایران، درست وارونه این اصل بوده است .
آرمان ایرانیان، روشنÙکری نبوده است ØŒ بلکه « گرم Ùکری» بوده است . به قول مولوی ØŒ اندیشه هائی ØŒ جانÙزا وتـروتـازه Ùˆ زندگی پرورند Ú©Ù‡ از« گـرمسـیرضـمـیر» برآمده باشند وبه « گرمسیرضمیر» روان گردند ØŒ وگرنه به Ù…Øض ورود در« گستره عقل سرد» میمیرند .
گرمسیر ضمیر، جای وی است
می بمیرد درین جهان، ازبـَرد(سرما)
همچوماهی ، دمی بخشک طپید
ساعتی دیگرش ، ببینی ســرد( مرده )
درالهیات زرتشتی ØŒ « روشنی بی جنبش»، Ù…Ùهوم « کمال» میشود. درÙرهنگ زال زری، « تخمی Ú©Ù‡ هم بـَر= روشنائی Ùˆ هم بÙÙ†= تاریکی است، چون اصل نوشوی همیشگی است » ØŒ « کمال» است. بدینسان، درالهیات زرتشتی ØŒ Øقیقت ثابت وساکن وتغییرناپذیر، پیدایش Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ « مهروعشق وگرمی » را یا طرد میکند، یا تابع ایمان به شریعت ومکتب ومذهب میسازد . درروشنی بی جنبش، « Øس کردن Ùˆ اندیشیدن Ùˆ جستن Ùˆ رقصیدن Ùˆ موسیقی » نیست . دربخش نخست بندهش، میآید Ú©Ù‡ « هرمزد به همه آگاهی دانست Ú©Ù‡ اهریمن ØŒ هست ... او به مینوئی آن Ø¢Ùریدگان را Ú©Ù‡ برای مقابله با آن اÙزار دربایست ÙرازآÙرید. سه هزارسال Ø¢Ùریدگان به مینوئی ایستادند Ú©Ù‡ بی اندیشه، بیØرکت وناملموس بودند » .
«همه آگاهی» اهورامزدا ØŒ Ú©Ù‡ « روشنی بی جنبش » هست ØŒ نخستنین چیزی Ú©Ù‡ میداند، موجودیت دشمن است، Ùˆ سپس نخستین کاربرد دانشش، Ø¢Ùرینش بÙÙ† جهان، برای « جهاد ابدی با این دشمن » میباشد، Ùˆ این نخستین Ø¢Ùریدگانش، بی اندیشه Ùˆ بیØرکتند Ùˆ ایستاده اند . «مینو» هم ØŒ زمان بی نهایت ولی بیØرکت است . خویشکاری ٠« روشنی بی جنبش » ØŒ Ù…Øدود به جهاد با اهریمن Ú©Ù‡ « شرّ مطلق » است ØŒ میباشد . تنها Øرکت او، جنگ با اهریمن است . هرØقیقت ثابتی، در« جهاد با دشمنش» ØŒ ازملالت واÙسردگی وپژمردگی ØŒ رهائی Ù…ÛŒ یابد. ازاین رو، جهاد دینی دراسلام ØŒ تنها « نجات دهنده مردم از زهـد وتقوا Ùˆ اطاعت دینی است» ØŒ Ú©Ù‡ زندگی آنان را آکنده ازملالت میکند .
درست « ایده » اÙلاتـونPlaton نیزدرتصویر غـارش ØŒ همین « روشنی بی جبنش زرتشتیان » است. این اندیشه « روشنی بی جنبش» ØŒ جانشین « گرمی با جنبش» میگردد، Ú©Ù‡ درÙرهنگ ایران، بÙÙ† « روشنائی Ùˆ بینش» بوده است .
اندیشه « روشنی بی جنبش» درÙلسÙÙ‡ ØŒ تبدیل به « تعریÙ= مرزهای یک اندیشه را دربریدن ازدیگران ØŒ روشن ساختن »، Ùˆ درعلوم تبدیل به قبول « بدیهی » ØŒ Ùˆ درعرÙان ØŒ درنماد « Ù‚Ùس با میله های نا ملموس » تصویر میگردد . انسان، مرغیست Ú©Ù‡ درجستجوی « Ù‚Ùس ایمان، یا ایمان به Øقایق ثابتی Ú©Ù‡ گرداگرد همه چیزها را Ùرامیگیرند » هست . چیزی روشن است Ú©Ù‡ درقÙس ØŒ بسته میشود، ولی Ù…ØÙوظ میگردد . هرگونه ایمانی ØŒ همه چیزهارا بدون استثناء، بدین معنا روشن میکند Ú©Ù‡ گرداگرد هرچیزی درجهان، یک Ù‚Ùس ثابت وسÙت وگذرناپذیرمیسازد.هرچیزسÙت وسخت وثابتی ØŒ گوهرسردی وخشکی دارد ØŒ هرچند خودش نیز انکار کند . Ù‚Ùس، پر ازرخنه است ØŒ ولی Ùقط میتوان کله را از رخنه های Ù‚Ùس تا اندازه ای بیرون کرد .
انسان، درقÙس ایمان ویا ایدئولوژی، Ùˆ یا درقÙس Ù…Ùاهیم واصلاØات یک مکتب ÙلسÙی، میتواند همه چیزها را از درون رخنه های آنها ببیند ØŒ Ùˆ Ù„ÛŒ خودش نمیتواند ازقÙس، درآید و« با تمام وجودش » ØŒ دربیرون Ù‚Ùس بپرد Ùˆ برقصد . مرغ درقÙس، درست از پروازکردن Ù…ÛŒ پرهیزد . مرغ درقÙس، از آزادی ØŒ ÙˆØشت دارد .آنچه غایت رÙتن درقÙس است ØŒ ایمن بودن ازگزند دشمنانست . دشمن، نمیتواند وارد Ù‚Ùس بشود . دشمن نمیتواند به هیچ چیز درجهان او، Ù†Ùوذ کند، چون همه اندیشه ها ورویدادها وآموخته های او، درقÙس، ایمن ازدسترسی وگزند هستند . Ù‚Ùس ØŒ برای زندانی کردن خود نیست ØŒ بلکه برای ایمن ماندن از« ترس Ùˆ ÙˆØشت ازگزند دشمن ØŒ وازناآرامی وبیقراری Ù Øرکت » است .
Ù‚Ùس، دژیست Ú©Ù‡ روان Ùˆ ضمیرانسان ØŒ درآن از دشمن Ù…ØÙوظ میماند . اینکه اسÙندیار Ùموءمن ØŒ برای جنگیدن با سیمرغ ( درهÙتخوان اسÙندیاردرشاهنامه ) ØŒ به درون Ù‚Ùسی میرود Ú©Ù‡ همه میله هایش پوشیده ازتیغ برنده هستند ØŒ درست بیان همین « Ù‚Ùس ایمان » است . موءمن، یا پای بند این ایدئولوژی یا آن مکتب ÙلسÙÛŒ ØŒ « وجود خود» را در بودن درون Ù‚Ùس، « Ù…ÛŒ یابند » . Ùقط درقÙس هست Ú©Ù‡ انسان ØŒ وجود دارد . هرØقیقتی Ùˆ هرپدیده ای برای او « موجودی درقÙس» است . درجهان او، همه چیزها « هستند » ØŒ وقتی « درقـÙـسـند » .
« Ù‚Ùس » هرانسانی، « هویت » اوست .« وجود» یا « Øقیقت » ØŒ « Ù‚Ùس » است . درست عرÙان ØŒ بر ضد چنین Ù…Ùهومی از« وجود » واز« Øقیقت »، واز« انسان » واز« جهان » بود . Øقیقت ØŒ « هست » ØŒ هنگامی Ú©Ù‡ ØŒ درپروازست Ùˆ میجنبد Ùˆ دگرگون میشود ومتامورÙوز Ù…ÛŒ یابد.
چیزی هست Ú©Ù‡ میجنبد ومیرقصد . اندیشه ای هست Ú©Ù‡ هرگز درصورتی Ùˆ درتعریÙÛŒ Ùˆ درمÙهومی ØŒ یخ نمی بندد ونمی اÙسرد .انسان، هنگامی «هست» Ú©Ù‡ بتواند آزادانه پروازکند ØŒ برغم آنکه این Ùضای باز ٠پرواز، برای Ù‚Ùسیان ØŒ « عدم » خوانده شود :
کی بود کز« وجود » باز رهم درعدم ، پـرّم چو طیاری ؟
Ú©ÛŒ بود کزقÙس برون پرد مرغ جانم ØŒ بسوی گلزاری
این Ù…Ùهوم « وجـودگـشـوده » ØŒ یا Øقیقت٠متØول ØŒ پیآیند سراندیشه « گرمی وجبنش» است. این اندیشه ای Ú©Ù‡ هرگز درقÙس Ù…Ùهوم وتعری٠و Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ØŒ نمیتواند بگنجد Ùˆ زندانی نمیشود ØŒ اندیشه ایست Ú©Ù‡ عرÙان میخواهد . ضدیت او با « عقل » ØŒ درست برپایه همین « درقÙس کردن اندیشه ها دراصطلاØات ودرکلمات ودرآموزه ها» هست .
هرصورتی، پرورده معنی است ØŒ لیک اÙسرده ای
« صورت» ،« معنای اÙسرده Ùˆ یخزده هست » ØŒ ازاین رو، روان نیست، وطبعاÙاقد زندگی Ùˆ گرمی هست. صورت را باید درگرما ØŒ آب روان کرد ØŒ تا به معنی رسید .
صورت ، چو معنی شد کنون ، « آغاز» را « روشن شده »
یخ را اگر بیند کسی، و انکس نداند « اصل یخ »
چون دید « کاخر آب شد » ، دراصل یخ بی ظن شده
درجنبشی Ú©Ù‡ ازگرمی، پدید میآید ØŒ ودرهیچ مرزی نمیگنجد ØŒ انسان، درک« روشنی » را میکند. گرمی ØŒ هر مرزوهر Øدی را نرم میکند . انسان درپرواز، درگذر از« مرزها Ùˆ Øدها » ØŒ در« گشتن » ØŒ در « متامورÙوز» ØŒ « هست » .
درداستان هوشنگ ØŒ درشاهنامه دیده میشود Ú©Ù‡ « Ùروغ یا روشنی» ØŒ از«سنگ» پیدایش Ù…ÛŒ یابد. این سخن برای ما، یک Øر٠اÙسانه ئی یا خراÙیست ØŒ چون نمیدانیم Ú©Ù‡ « سنگ» Ú†Ù‡ معنائی داشته است. سنگ ØŒ درست یکی ازاصطلاØات برای همان « پیوند= مهر= بند» بوده است .« سنگ» ØŒ به معنای « امتزاج واتصال میان چیزها ونیروها وانسانها»، میباشد. « پیوند انسانها باهمدیگر» ØŒ « سنگ » یا « گرمی» خوانده میشده است .
اندیشه٠پیدایش « روشنی » ، ازپیوند میان نیروها ومیان انسانها با یکدیگر، درآرمان « همپرسی= جستجوی باهمدیگر » بازتابیده شده بود. روشنی ، ازاهورامزدا یا الله نمی آید. نه الله ، نورالسموات والارض است ، و نه جایگاه اهورامزدا، روشنی بیکران است. بلکه روشنی ، ازهمپرسی وهمکاری وهمروشی انسانها با هم وبا گیتی، پدید میآید .
سرچشمه روشنی، ازماوراء الطبیعه ØŒ به « میان خود انسانها » کشیده میشود . این اندیشه پیدایش روشنی از« سنگ = یوغ شدن، یا پیوند یابی » ØŒ در« پیدایش روشنی ØŒ ازگرمای بÙنمایه هستی انسان» عبارتی دیگر، به خود گرÙته است . درگوهر ٠جان هرانسانی، آتشی ناسوز هست Ú©Ù‡ گرما باشد، وا ین گرمای اصیل بنمایه انسانست Ú©Ù‡ در همه Øواس انسان، تبدیل به روشنی میشود، Ú©Ù‡ به جهان Ù…ÛŒ تابد Ùˆ جهان را ازبÙÙ† هستی خود، روشن میکند ØŒ Ùˆ انسان ØŒ بااین روشنائی زاده ازهستی خودش، میتواند همه پدیده هارا بشناسد . بدینسان، انسان، دراثرگرمای جانش، « ازخـود ØŒ روشــن » است ØŒ Ùˆ « ازخود ØŒ به بینش میرسد». کسی روشنÙکراست Ú©Ù‡ ازگوهرجان وگرما ذاتی خودش، مستقیما با Øواس خودش ØŒ پدیده هارا درگیتی روشن میکند ومیشناسد. امروزه ØŒ آرمان همه ایرانیان ØŒ « روشـنÙکری » شده است ØŒ درØالیکه Ùرهنگ ایران، درست وارونه این آرمان ٠تقلیدی ØŒ استواربر« گرم اندیشی ØŒ یا روشنی زاده ازگرمسیرضمیرانسان» میباشد ØŒ چون Ùرهنگ ایران، در«عـقـل بـرونسـوگـراobjective » ØŒ « روشنائی سرد Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ زندگی زداهست ». دراین Ú¯Ùتار، این مسئله در پیوند با دوداستان ازÙردوسی وعطار درباره بزرگمهر، Ø·Ø±Ø ØŒ Ùˆ بطورگسترده بررسی خواهد شد .
« بینش درتاریکی » ØŒ بینش آرمانی درÙرهنگ ایران بوده است. بینش درتاریکی ØŒ به معنای زایانیدن « روشنی ازدرون تاریکیهاست» . انسان ایرانی، نمیخواسته است، روشنÙکر بشود ØŒ بلکه میخواسته است، ازخودش ØŒ ماما یا دایه٠زایش ٠روشنی از تاریکی، یا ازگرمای تـنـور Ùˆ داش Ùˆ کـوره Ù٠زهدان وجود خود، یا هرانسانی گردد . « دین » Ú©Ù‡ درÙرهنگ ایران ØŒ به معنای « بینش زایشی ازگوهرÙرد » است، بنا بربهرام یشت Ùˆ دین یشت، بینش درتاریکی هست. این اندیشه بسیارژر٠، چهره های گوناگون به خود میگیرد، Ùˆ برغم آنکه زرتشت به آن نیز پشت کرد ØŒ ولی درÙرهنگ ایران، به صورتهای گوناگون استوار باقی ماند . همین شعرÙردوسی نیز، یکی ازعبارت بندی های این اندیشه است
چو بی آزمایش نباشد خرد « سـر ٠مـایـه٠چـیـزهـا» بنگرد
خرد از راه آزمودن ØŒ درپی ٠نگریستن« بÙنمایه چیزها» است . گوهرخرد ØŒ آزمودن است، ولی این آزمودن ØŒ برای غالب شدن برطبیعت وبـÙردن وچاپیدن دیگران نیست ØŒ بلکه بدین غایت است Ú©Ù‡ درپایان ØŒ « بنمایه = سر ٠مایه » چیزها را Ú©Ù‡ همان « پیوند= گرمی» باشد، مستقیما با چشم خودش ØŒ بیابد Ùˆ ببیند . ارزشها ÛŒ زندگی دراجتماع ( معیار ٠خـوب وبــد )ØŒ با نگرش دربنمایه وگوهرچیزها وانسانها بدست میآید .
همچنین این شعرمولوی Ú©Ù‡ جان هرانسانی ØŒ نیک وبد ØŒ یا اصل وبÙÙ† خود را درتاریکی نیز ØŒ مانند Ú©ÙØ´ خود ØŒ ازهمان تنگی وگشادی Ùˆ همآهنگی با Ø´Ú©Ù„ ویژه پایش Ùˆ Øس بسائی پایش، واینکه خودرا درآن راØت Ù…ÛŒ یابد، تشخیص میدهد، میتواند بشناسد ØŒ چون آنها ØŒ جÙت باهم هستند ØŒ ÙˆÙقط به Ø´Ú©Ù„ ویژه اندام جنبش یا پاهای او هستند .
جان، چون نداند« نـقـش خـود » ، یا « عالم جان بخش خود »
پا Ù…ÛŒ نداند Ú©ÙØ´ خود ØŸ کان لایقست Ùˆ بابتی
پارا زکÙØ´ دیگری ØŒ هرلØظه تنگی وشری
وزکÙØ´ خود شد خوشتری ØŒ پارا درآنجا راØتی
جان نیز داند جÙت خود ØŒ Ùˆ زغیب داند نیک وبد
کزغیب ØŒ هرجان را بود ØŒ درخورد هرجان، ساØتی
Ù‡Ùتخوان رستم نیز، Ø·Ø±Ø ÙˆÚ¯Ø³ØªØ±Ø´ همین اندیشه است Ú©Ù‡ رستم درغارتاریک ØŒ جائی Ú©Ù‡ چشم کارنمیکند ØŒ چگونه دیو سپید یا دشمن ( اژی ) را میشناسد ØŒ Ùˆ درتاریکی، با او میجنگد Ùˆ چگونه درهمین تاریکی، توتیای چشم سپاه ایران وکیکاوس را میجوید Ùˆ کش٠میکند . این اندیشه، بکلی با تئوری شناخت اÙلاتون وهمچنین با ادیان نوری درتضاد است .
بزرگمهر بوختکان Ú©Ù‡ « نماد دانائی » دردوره ساسانیان وشاهی انوشیروان شمرده میشده است ØŒ نیز دارای چنین بینشی شمرده میشده است . البته داستان کورکردن بزرگمهرکه شخصیتش « نماد بینش گوهری انسان » بطورکلی بوده است ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ « بینش زایشی Ùˆ بنیادی» از گستره Øکومت ساسانی ØŒ Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی درقبضه خود داشتند، طرد Ùˆ نابود ساخته شده بوده است .
ازبزرگمهر، دوداستان دراین زمینه باقی مانده است، Ú©Ù‡ یکی را Ùردوسی درشاهنامه آورده است، Ùˆ دیگری را شیخ عطاربه گونه ای دیگردرالهی نامه روایت کرده است ØŒ Ùˆ هردوبرای شناخت معنای « بینشی بدون روشنائی ØŒ وبدون چشم» بسیارپرمعنا هستند . هردو، استوار براندیشه پیدایش روشنی وبینش ازگرمی ( ازمهر، ازپیوندیاÙتن انسانها) هستند. « روشنائی » درÙرهنگ سیمرغی یا زال زری، پدیده ای شمرده میشد Ú©Ù‡ ازگوهر ٠خود Ùرد Ùانسان، میتراود، Ùˆ همسان با « روند پیدایش گوهر خود انسان درآزمونهایش درروزگار است » .
در روشنائی با چشم ØŒ بیشتر به روشنائی Ú©Ù‡ انسان ØŒ ازدیگری وام میکند ØŒ ویا از آموزه ای وازآموزگاری ویا از مذهبی ومکتب ÙلسÙÙ‡ ای وام میکند، اعتبارواهمیت داده میشود . در دو داستان عطارو Ùردوسی ازبزرگمهر ØŒ یک معنا تکرارنمیشود، بلکه برآیندهای گوناگون این Ùرهنگ Ú©Ù‡ به این گونه بینش، گره میخورد، عبارت خود را Ù…ÛŒ یابند .
Ùرهنگ٠زال Ùزری (سیمرغی=ارتائی)
بـیـنـش انسان را
پیآیند٠« گـرمای جـان » میدانست
« روشـنـی از گـرمـا »
دراثراینکه پارسها، نخستین امپراطوری ایران را پدید آوردند ØŒ جهان بینی آنها نیز، Ø¢Ùریننده ٠معیار Ù ÙلسÙÙ‡ سیاسی (= جهان آرائی )ایران شد . هرچند یونانیها وسپس همه جهان غرب، به ایران ،« پارس» Ú¯Ùتند ØŒ ولی پارس ها ØŒ خود را هیچگاه ØŒ « پارسی » نمیخواندند . بنا برهرودوت ØŒ پارسیان خودرا « آرتـائـی » مینامیدند . هرودوت ØŒ آگاهیهائی را Ú©Ù‡ درباره مذهب ودین هخامنشان داده است، چون انطباق با روایات زرتشتی ندارند ØŒ Ú©Ù‡ مدتهاست Øاکم بر اذهان شده است Ùˆ معیار شناخت ایران گردیده است ØŒ نادرست یا دروغ شمرده میشود. درØالیکه وارونه اش، درست است. دربرشمردن لشگرخشایارشاه ØŒ هرودوت ØŒ پس ازشمردن لباس Ùˆ اسلØÙ‡ هائی Ú©Ù‡ یک پارسی دربرداشت ØŒ چنین مینویسد : « یونانیان درگذشته آنها را سÙÙ† cephen Ù…ÛŒ خواندند Ùˆ آنها خود Ùˆ همسایگانشان را آرتائی Ù…ÛŒ نامیدند.. » (ترجمه Ùواد روØانی ازتاریخ هرودوت ØŒ صÙØÙ‡ 331 ). همین نشان میدهد Ú©Ù‡ آنها، خود وهمسایگان خود را بنام جهان بینیشان ØŒ « آرتائی» ØŒ یعنی سیمرغی ( ارتای خوشه ) مینامیده اند .
درمقاله پیشین دیده شد Ú©Ù‡ بÙÙ† گرما وخویدی رپیتاوین میباشد( رپه = رÙÙ‡ = خوشه پروین ) ØŒ همان « ارتائی » است Ú©Ù‡ از« بهمن = هخامن » پدید میآید Ùˆ بÙÙ† جان هرانسانی است ØŒ Ú©Ù‡ نام « هخامنشی» ازآن برآمده است . ازسوئی میدانیم Ú©Ù‡ سغدیها، « نخستین عنصر» را Ú©Ù‡ « اثیر» باشد ارتا Ùرورد( artaaw-fravarti ارتای Ùبه Ùرورد) میدانستند ØŒ Ùˆ درست همین « اثیر» ØŒ گرمی جان درتن انسانست . مولوی درمثنوی میگوید:
گـرمـی تـن را همی خواند اثــیــر
که ز« نـاری » ، راه اصـل خـویـش گیر
پس اثیر، همان واژه Ùآذراست( گرمی تن، دراصل، گرمی زهدان میباشد، چون هم آذر یا آگر ØŒ Ùˆ هم تن ØŒ به معنای زهدان هستند ) وآتش زهدان ØŒ گرمائیست Ú©Ù‡ نطÙÙ‡ را میپروراند Ùˆ دگردیسی میدهد Ùˆ روند نوزائی ÙˆÙرشگرد است. درسغدی نیز دیده میشود Ú©Ù‡ روزنهم، « ارت روج» ویا« اش روز » خوانده میشود . پس « ارت = ارتا = اشه » همان ارتا درچهره های گوناگونش ( ارتا ÛŒ خوشه + ارتای Ùرورد + اشی به ) هست . به عبارت دیگر« ارتا = آذر= اثیر» ØŒ همان بنکده گرمی وخویدی هست.
این گرمای گوهری ونهÙته درجان انسان، درÙرهنگ ایران ØŒ سرچشمه « روشنی چشم Ùˆ بینش » شمرده میشد. پیدایش روشنی ازگرما ÛŒ جان Ùˆ خون ،« بینش وشناخت » را ØŒ « پدیده ای زایشی Ùˆ زهشی اززندگی خود انسان » میکرد ØŒ Ùˆ این با انØصارهمه آگاهی ( روشنی ) دراهورامزدای زرتشت، درتضاد بود.
این « اندیشه اولویت گرمی بر روشنی » ØŒ اهمیت خود را درعرÙان نیز نگاه میدارد ØŒ Ùقط دراثر آنکه ما تاریخ پیدایش این اندیشه را، درپیشینه بسیارکهن ایران نمیشناسیم ØŒ این معانی عرÙانی را در چهارچوبه تشبیهات وکنایات واستعارات شاعرانه نادیده میگیریم.
مثلا گرانیگاه Ù« تـابـش خـورشـیدی»، دراشعارمولوی، روشنی خورشید نیست ØŒ بلکه « گرمی Ùˆ ت٠و تاب » خورشید است. درخود واژه « تابش » Ùˆ « تاب= ت٠» ،این گرمی ÙˆØرارتست Ú©Ù‡ گوهر روشنی را معین میسازد ØŒ نه وارونه اش . ازاین رو نیز خورشید ØŒ « Ø¢Ùتاب » ØŒ نامیده شده است . همچنین واژه « پـرتـو » Ú©Ù‡ به شعاع Ø¢Ùتاب Ú¯Ùته میشود « پره para + تپ tap» است، که« به پیش» ویا «به پیرامون» تاÙتن وگرم کردن میباشد . این گرماکه اصل جنبش Ùˆ رقص Ùˆ زایش ( Ø¢Ùرینندگی ) هست ØŒ سرچشمه روشنی( پرتو) میباشد.
در« تابش خورشیدی » ، رقصم به چه می باید
تاذره چو رقص آید ، ازمنش ، بیاد آید
شد Øامله هر ذره ØŒ از « تابش روی او »
هز ذره ازآن لذت ( ازگرمی ) صد ذره همی زاید
درگوهرجان بنگر، اندر صد٠این تن
کز دست « گرانجانی » ، انگشت همی خاید
درخود Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« تابش »، این « اولویت گرما بر روشنی» پوشیده است . ازگرماهست Ú©Ù‡ روشنی برمیآید . اینست Ú©Ù‡ درآغاز، ازگرما، Øرکت وجنبش ورقص( Øرکت شاد ) ØŒ خواسته میشود :
رقصان شو ای قراضه ØŒ کزاصل Ùاصل Ùکـانی
« جویای هرچه هستی، میدانک عین آنی »
این گرمی وگرمشدگی درهرکسی هست Ú©Ù‡ جنبش ورقص بسوی بÙن، یا جویندگی اصل خود را ØŒ پدید میآورد
خورشید رونماید ، وز ذره ، رقـص خـواهـد
آن به که رقص آری ، دامن همی کشانی
روزی کنارگیری ØŒ ای ذره ØŒ Ø¢Ùتابی
سر بر برش نهاده ، این نکته را بدانی
گرانیگاه، روشنی بیØرکت نیست، بلکه رقص Ùˆ پخته شدن ازگرمیست
ما میوه های خامیم ØŒ درتاب Ø¢Ùتابت
رقصی کنیم رقصی ، زیرا تو می پزانی
اØسنت ای پزیدن ØŒ شاباش ای مزیدن
ازآÙتاب جانی ØŒ Ú©Ùˆ را نبود ثانی ( مقصودش شمس است)
Øتا از« روشنی چشم » نیز گرمی میخواهد :
آمده ام چو عقل وجان ، ازهمه دیده ها، نهان
تا سوی جان و دیدگان ، « مشعله نظر» برم
درهÙتخوان رستم نیز، رستم میخواهد چشمهارا با خون جگرودل ومغز، خورشید گونه سازد ØŒ تا بتابند Ùˆ گرم کنند، تا هرکس ازاین گرما، پخته شود Ùˆ بÙÙ† خودا بجوید Ùˆ ازگرمای وجود خودش، روشن شود . اومیخواهد Ú©Ù‡ چشمهای ایرانیان را « مشعله گرما بخش نظر» کند .
تصویرخورشید ØŒ درتعریÙÛŒ Ú©Ù‡ عبید زاکانی ازسپهرچهارم جایگاه خورشید میکند ودرآنجا ØŒ سریری Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ جایگاه شاهست، ولی تهی ازشاهست. یا به عبارتی دیگر، شاه ØŒ انسان زورمندوقهاروقدرتمندی نیست Ú©Ù‡ با امرونهی، ØÚ©Ù… میراند ØŒ بلکه صنمیست Ú©Ù‡ با گرمای رویش دل همه را چنان ازعشق گرم کرده است که، همه جهان ØŒ خود را، ازصمیم قلب ØŒ لشگراو میدانند . Øکومت ØŒ هنگامی Øکومتست Ú©Ù‡ ازته دل مردمان ØŒ خواسته بشود . وچنین Øکومتی یا شاهی ØŒ دیگر، Øکومت وشاه نیست. جاذبه وکشش ØŒ جانشین Ùرمان وزور وتهدید ومجازات ÙˆØشت انگیزی وشمشیرو زندان ودوزخ میگردد . خورشید، نماد Øکومت برپایه مهرو گرمی وجنبش شاد Ùˆ موسیقی است.
Ùرازآن صنمی با هزارغنج ودلال
چودلبران دلاویزو لعبتان خطا
Ú¯Ù‡ÛŒ به زخمه سØرآÙرین ØŒ زدی رگ Ú†Ù†Ú¯
Ú¯Ù‡ÛŒ گرÙته بر دست ØŒ ساغرصهبا
سپهرچهارم Ú©Ù‡ سپهر« میانی » هست ØŒ و« میان » Ú©Ù‡ اصل بستگی Ùˆ پیوند است، نماد گرمی وعشق است. ازاین رو نیزهست Ú©Ù‡ سپس این سپهررا به عیسی منسوب میساخته اند، چون اورا پیامبرمØبت میدانستند ØŒ نه مانند Ù…Øمد Ú©Ù‡ پیامیرشمشیر( سیÙ) است Ùˆ همه عمرش درمدینه ØŒ Ùقط از غزوات انباشته شده است وواسطه اش با الله ØŒ جبرئیل، Ùرشته جنگ است .
جان ازسنگینی وصلب شدگی یا ازگرانی ØŒ هنگامی تØول به سبکی Ù…ÛŒ یابد، Ú©Ù‡ گرم شود . « تاب » و« ت٠» ØŒ دراصل، Øرارت وگرمیست . واژه « تابوت » نیز، درست ازهمین واژه ساخته شده است ØŒ چون تابوت ( تاب+ ئود ) مادروسرچشمه گرمای زهدانست Ú©Ù‡ مرده را Ú©Ù‡ جنین درآن شمرده میشود ØŒ ازسردرآغوش گرم خود میپرورد Ùˆ میزاید. زهدان، داش Ùˆ تنور Ùˆ کوره بØساب Ù…Ùیآمد . تاب یا گرمای خورشید، هر ذره ای را به رقص میآورد ØŒ Øامله میکند Ùˆ سبک برای جنبش وپروازمیسازد . برای بیان همین Ù…Øتواست Ú©Ù‡ ØŒ درگرشاسپ نامه، سیامک Ùˆ تهمورث Ùˆ « سه ویژگی سروش Ú©Ù‡ ازجمله گوهرشب چراغست » ØŒ درتابوت هستند ØŒ چون تابوت ØŒ اصل گرما و«جنبش ازنو» ØŒ Ùˆ Ùرشگرد همیشگیست ØŒ این بدان معناست Ú©Ù‡ « سیامک Ùˆ تهمورث وسه ویژگی سروش » ØŒ همیشه درØال « Ùرشگرد ونوشوی » هستند .
گوهر ٠جان Ùˆ زندگی، گرمی وخویدی است ،ازاین رو Ùرهنگ ایران، در« عقلی» Ú©Ù‡ ازÙلسÙÙ‡ یونان وازÙقه خشک اسلامی آمد ØŒ سردی Ùˆ خشکی، « اصل ضد زندگی = اژی = دروغ » میدید ØŒ وازآن روبرمیگردانید ØŒ چون« خرد ØŒ Ú©Ù‡ چشم جان شمرده میشد »، چنانچه دیده خواهدشد درست ØŒ روشنی Ùهمین گرمی جان ØŒ وگرمی خون ازجگر( بهمن = همآغوشی رام وبهرام، یا زهره ومریخ )ØŒ Ú©Ù‡ بنکده تابستان نامیده میشد، شمرده میشد ØŒ Ú©Ù‡ تÙاوت با « عقل» داشت .
Ùسرده چند نشینی « میان Ùهستی Ùخویش »
دربخش میانی هستی خود ØŒ سرد بودن وبیØرکت ماندن ØŒ مرگست
تنور آتش عشق و زبانه را چه شده است ؟
اگرچه « سـرد٠وجودیت » ، گرم درپیچید
به ره کنش به بهانه ، بهانه را چه شده است ؟
ازآنجا Ú©Ù‡ جان ( جی، جیو= خون ØŒ Ø¢Ú¯Ù†ÛŒ درسانسکریت = آتش + خون ) Ùˆ خرد درگوهرشان به هم بسته بودند، وخرد، درسراسر تن واندامهایش، گسترده وبه هم پیوسته شمرده میشد، سردی وخشکی عقل Ùˆ اندیشه هایش ØŒ به همان اندازه « ضد زندگی = اژی » بود، Ú©Ù‡ سردی وخشکی دراندیشه ها Ùˆ بینش ها . این جداناپذیری جان وخرد ازهم ØŒ وهمگوهربودن جان با خرد است ØŒ Ú©Ù‡ در پدیده عقل یونان ودرعقل شریعتی ÙˆÙقهی، اصل ضد زندگی Ùˆ اژدها دیده میشد .
هرکه بÙسـرد، بروسخت نماید Øرکت
اندکی گرم شو و ، جنبش را آسـان بـیـن
خشک کردی تو ØŒ دماغ ØŒ از طلب بØØ« Ùˆ دلیل
بÙشان خویش زÙکرو ØŒ لمع (= روشنی) برهان بین
هست « میزان معینت » و بدان می سنجی
هله « میزان بگذار» و، زر بی میزان بین
« همیشه با یک میزان ومعیارو Ù…Ùهوم Ùˆ تعریÙ٠» ثابت سنجیدن، همان خشک شدگی واÙسردگی Ùکرو زندگیست.
چون تو، سرسبزشدی ، سبزشود جمله جهان
اتØاد عجبی ØŒ در عرض Ùˆ ابدان بین
زانکه تو جزو جهان ، مثل کل باشی
چونک نو شد صÙتت ØŒ آن صÙت از ارکان بین
همه ارکان، چولباس آمدو ، صنعش، چو بدن
چند مغرورلباسی ؟ بدن انسان بین
آتش Ùجان ØŒ یا گرمی Ùجان
« دوستی ومهر ÙØ¢Ùـریننده » هست
پیدایش روشـنی Ùچشم ØŒ ازگـرمی
درگزیده های زاداسپرم ( بخش 3/ پاره 79 + 80 )ØŒ ودریسنا 17 بند 11 ØŒ آتشهای گوناگون شمرده میشوند Ú©Ù‡ البته همه « Øرارتها یا گرمای گوهری» درابرو درگیاه ودرجانوران هستند . ازجمله، آتشیست Ú©Ù‡ درجان مردمان وگوسپندان ( جانوران بی آزار) است ØŒ Ú©Ù‡ همان « گرمای جان » باشد.
نام این آتش ØŒ به ÙرنÙتار، یا وهو Ùزایانه vohu-frayane» است . درآنجا میآید Ú©Ù‡ آتش به ÙرنÙتارweh-farnaaftaar ØŒ آتشیست Ú©Ù‡ درمردمان وگوسپندان (چهارپایان)
1- گوارش خوردنی
2- گرم کردن تن
3- روشن کردن چشمان ØŒ وظیÙÙ‡ اوست .
نام این گرمای جان ( درجانداران ) Ú©Ù‡ دراصل «fryaane وهو Ùریانه » میباشد، بسیارروشنگراست .fryaane درØقیقت همان واژه « پریان » امروز ماست. Ùقط معنای امروزه این واژه را Ú©Ù‡ جمع پری ها میدانیم، مارا گمراه میسازد.این واژه ØŒ مرکب ازدوبخش« Ùری + یانه» « fry+yaona» است .« Ùری» Ú©Ù‡ همان « پری» باشد، دراصل به معنای « عشق یا جÙتی ویوغی » هست . Ùˆ پسوند « یان» ØŒ Ú©Ù‡ درسانسکریت« یون » هست ØŒ دارای معانی 1- پیوند 2- خانه ومنزل 3- نیرو 4- جایگاه هوایاÙضا هست . پس « Ùریان fryaane» به معنای خانه یا منزل عشق ØŒ جایگاه پیوند دهی وپیوندیابی ØŒ خانه نیرومندی Ùˆ « باد وهوا ÙˆÙضای دوستی وعشق » است. چنانچه درکردی « په ری » به Øجله عروسی Ú¯Ùته میشود ØŒ « پری + یانه » ØŒ دراصل به معنای « جایگاه همآغوشی بهرام Ùˆ رام، یا مریخ Ùˆ زÙهره » است . چنانچه، گاه میان شب، « آباد+ یان» ØŒ جایگاه همآغوشی بÙÙ† Ø¢Ùرینش ØŒ بهرام وارتا Ùرورد است . Ù…Ùهوم « مهر» ØŒ ازپدیده این « جÙتی Ùˆ یوغی وهمزادی Ùˆ سنگی ویانی » ØŒ جدا ناپذیربود. مهر، جÙتی ویوغی Ùˆ سنگی وهمزادی Ùˆ مری ( امری) است. آتش « وهو Ùریان »، زهدان Ùˆ سرچشمه ÙÙˆ خانه ومکان عشق Ùˆ دوستی Ø¢Ùریننده Ùˆ زاینده ( وهو ) هست.
آتش وهوÙریان ØŒ مکان وخانه همآغوشی بهرام Ùˆ زÙهره، خانه عشق وموسیقی است . درست، گرمی جان ØŒ سرچشمه دوستی وعشق Ùˆ Ù…Øبت خوانده میشود. Ùˆ درعبارت بالا ازگزیده های زاد اسپرم ØŒ دیده میشود Ú©Ù‡ این گرمی عشق بهرام ورام Ú©Ù‡ درهرانسانی نزول کرده اند ØŒ چشمان را روشن میکند . درست شعرمولوی ØŒ Øاوی همین اندیشه است :
ز« چشمه چشم » ، « پـریـان » سر برآرند
چومـاه Ùˆ زÙهـره Ùˆ خـورشید Ùˆ پـرویــن
جوشیدن وزهیدن ٠پریان ازچشم ØŒ جزپیدایش« آتش Ùریان» در روشنی چشم نیست . (این پریان : 1- پروین = ارتا وبهمن است ØŒ 2- خورشید وماه ØŒ دوچهره ارتا هستند ØŒ Ùˆ3- زهره یا رام ØŒ دختر ارتا= بیدخت. دربندهش، یک چشم ØŒ ماه Ùˆ چشم دیگر، خورشید شمرده میشود . چشم Ú©Ù‡ پیه است ØŒ ازآن اردیبهشت یا بهرام وارتا هست، چون پیه رگ وپی باهمست ).
این گرمی جان، پیآیند عشق یا همآغوشی خدایان درآسمانست، Ú©Ù‡ نزول میکنند ÙˆÙرود میآیند ودرتن هر انسانی ØŒ تشخص Ù…ÛŒ یابند . دوبینی، دو دمه ( دونای به هم چسبیده ) Ú©Ù‡ اصل دم یا Ù†Ùس وتنÙس Ùˆ اصل یا منشاء زندگی Ùˆ جان هستند ØŒ بنا برابوریØان بیرونی درالتÙیهیم دلالت بر« مریخ وزهره باهم » میکنند ØŒ Ú©Ù‡ همان « بهرام Ùˆ رام » باشند . همچنین در جگر( جیگر) ØŒ مریخ Ùˆ زهره ( بهرام ورام ) باهم مشترکند Ú©Ù‡ بازاصل « خون » ( گرم وخوید = جیو، اصل زندگی Ùˆ جی، اصل یوغ بودنست ) است.
واژه « Ùریان » در« Ùران » درسÙغدی، Ùˆ در « پرانهpraana » درسانسکریت ØŒ سبکشده است . « Ùران fraan» درسغدی به معنای 1- دم 2- Ù†Ùس 3- نسیم 4- اثیر 5- نخستین عنصردر آئین مانی هست.
واژه « Ùریان » ØŒ همان واژه « پرانهpraana » درسانسکریت است . Ú©Ù‡ دارای معانی 1- جان 2- Ù†Ùس 3- باد 4- باد زندگی آور 5- تنÙس 6- اصل زندگی 7- Ø±ÙˆØ ( درÙلسÙÙ‡ سانکهیه ) 8- نیرومندی 9- الهام شاعرانه Ùˆ طبع شاعرانه Ùˆ10 ØŒ ودرصیغه جمع ØŒ Øواس پنجگانه Ùˆ11- هرچیزی Ú©Ù‡ چون جان عزیزوگرانبهاست میباشد Ùˆ12- همچنین نام خدایان ویشنو Ùˆ برهما ( Ú©Ù‡ همان بهمن ایرانی باشد ) وسامن است . این خدایان، اینهمانی با بادگرم وخویدی دارند Ú©Ù‡ اصل جانبخشی هستند . این اندیشه درنام دیگر « آتش وهو Ùریان » ØŒ Ú©Ù‡ ÙرنÙتارfran+aaftaar باشد ،بازتابیده شده است . ÙرنÙتار، مرکب از دوبخشfran+aaftaar میباشد .
aaftaar + fran . بخش نخست Ú©Ù‡ « Ùران = پرانه = پران » باشد، بررسی شد . بخش دوم Ú©Ù‡ Ø¢Ùتار باشد همانavataara درسانسکریت است . avatara= avataara اواتاره، به معنای نزول ÙˆÙرود Ùˆ ظهور Ùˆ بالاخره « Øلول یا تنکردی Ùˆ تجسم یابی الوهیت » است . پس آتش به ÙرنÙتار، Ú©Ù‡ همان وهوÙرنÙتارباشد، نزول Ùˆ تن یابی وتجسم برهما یا بهمن ( بهرام Ùˆ زهره ) دردوبینی( دو دمه = ادو دمه) بهم چسبیده Ùˆ درجگر ودرمـغز ودر دل ودرهمه Øواس میباشد . ازاین رو هست Ú©Ù‡ « آتش درتن = اثیر» ØŒ متصل وهمگوهربا نخستین عنصر، یا ارتا Ùرورد= سیمرغ درآسمانست .
گرمی تن را همی خواند اثیر که ز« ناری»، راه اصل خویش گیر
یا درشعر دیگر مولوی میگوید :
عین آتش، دراثیر آمد یقین پرتوسایه ویست اندر زمین
این باد ÛŒ Ú©Ù‡ « آتش یا گرمای جان = ÙرانÙتار» را میآورد ØŒ دربندهش ومتون دیگر، « باد نیکو» خوانده میشود . این باد Ú©Ù‡ اینهمانی با دم Ùˆ جان Ùˆ نیرومندی Ùˆ الهام وطبع دارد، همان « رام » ØŒ یا « وای به = نای به » خوانده میشود . دربرابر این« باد به= نای به » Ú©Ù‡ رام باشد، دراین متون بادی دیگربنام استویهادastwihaad یا « وای بدترway I wattar» است Ú©Ù‡ مرگ میآورد . این باد استویهاد یا باد بدتر، سپس درادبیات ایران ØŒ به Ø´Ú©Ù„ « بـاد سـرد » نامیده شد . در بخش ششم بندهش پاره 48 میاید « استویهاد Ú©Ù‡ وای بدترخوانده شود ØŒ برضد رام Ú©Ù‡ وای نیکو است . یا در بخش یازدهم بندهش پاره 166 میآید Ú©Ù‡ « رام Ú©Ù‡ اورا وای نیکو ÛŒ درنگ خدای خوانند.... بدان روی رام خوانده شود Ú©Ù‡ رامش بخش به همه Ø¢Ùرینش است ... » .
هرچند الهیات زرتشتی « رامش » را به معنای شادی Ùˆ خوشØالی میکاهند ØŒ ولی « رامش »، چنانچه هنوز درکتابهای لغت میتوان دید به معنای 1- مطرب Ùˆ مغنی وخنیاگر Ùˆ 2- سازونوا ( درشوشتری ) Ùˆ سرود گوئی ازشع٠هست . ازخود واژه « رامشگری » نیز میتوان آنرا دریاÙت . رام Ú©Ù‡ « وای به » است ØŒ نزد مردمان « نـای به » خوانده میشده است . ولی ازآنجا Ú©Ù‡ « نای »، اینهمانی با زهدان Ùˆ زن Ùˆ باد= موسیقی، و« اصل Ø¢Ùرینندگی = مادرزندگی » دارد ØŒ بلاÙاصله روشن میسازد Ú©Ù‡ « رام » ØŒ مادر Ú©Ù„ زندگی وجهان جانست ØŒ Ú©Ù‡ با تصویر « اهورامزدا » ØŒ به کردارآÙریننده جهان ØŒ سازگارنیست . ازاین رو، الهیات زرتشتی ØŒ اینهمانی « وای به » با « نای به » را همه جا Øذ٠وطرد میکنند Ùˆ درهمه رام یشت، واژه های « نای» را تبدیل به « نیزه » کرده اند ! ازاین رو درمتن بالا نیز ØŒ معنای رامش را، به شادی وخوشØالی کاسته اند، Ùˆ رام ØŒ Ùقط بدین معنا « رامش بخش به همه اÙرینش شده است » ØŒ نه « Ø¢Ùریننده وزاینده جهان جان » .
همین « وای به » است Ú©Ù‡ بقول بندهش ( بخشن نخست ØŒ پاره 3 ) « آمیزش دونیرو بدوست » . این دونیرو ØŒ سپنتا مینو Ùˆ انگره مینوهستند، ونزد زرتشتیان ØŒ انگره مینو، به واژه Ù« اهریمن » کاسته شده است ØŒ Ú©Ù‡ همان « اژی= زدارکامه » Ùˆ اصل ضد زندگیست، Ú©Ù‡ باید نابود ساخته شود، Ùˆ هیچگاه نمیتوان با آن آشتی کرد، وخودرا با آن هم آهنگ ساخت . در رام یشت هم میتوان به ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¯ÛŒØ¯ Ú©Ù‡ رام ØŒ یا وای به ØŒ « انگره مینو Ùˆ سپنتامینو» را به هم میرساند، Ùˆ با هم یگانه میسازد .
این بادی Ú©Ù‡ Øامله به اصل گرماهست ØŒ اصل پیوند دادن همه اضداد به همست، Ùˆ ازاین رو ØŒ Ø¢Ùریننده جان Ùˆ تازگی همیشگی است. ولی چنین اندیشه ای ØŒ کاملا برضد تصویر اهورامزدا Ùˆ اندیشه٠بریدگی « Ú˜ÛŒ ØŒ از اژی » زرتشت درگاتا بود .
درÙرهنگ زال زری، وای به = رام Ú©Ù‡ یوغ جدا ناپذیرش، بهرامست ØŒ هیچ اضدادی را درجهان هستی نمیشناسد Ú©Ù‡ نمیتواند باهم آشتی بدهد . بدینسان ØŒ « اژی یا اهریمن » ومÙهوم « دشمن » بطورکلی ØŒ به معنای آئین زرتشتی Ùˆ زرتشت ØŒ درÙرهنگ سیمرغ ØŒ وجود ندارد.
غایت پیدایش انسان درÙرهنگ زال زری، مانند آموزه زرتشت ØŒ پیکاربا اژی= کاÙروملØد ومشرک یا دروند نیست، بلکه همآهنگ سازی همه اضداد( دیگـر گونه ها ) باهمست، واین کار، « رام کـردن ØŒ رامـیـاری » خوانده میشد، Ùˆ اصل مدنیت شمرده میشد . درجهان سیمرغ Ùˆ زال زر، اهریمن وشرّمطلق وکاÙروملØد ودروند، وجود نداشت .
Ùرهنگ زال زری براین استوارهست Ú©Ù‡ درجهان هستی ØŒ شرّ یا دشمنی Ú©Ù‡ مطلقا نمیتوان با آن همآهنگ شد ØŒ وجود ندارد . مسئله این Ùرهنگ ØŒ « موءمن ساختن همه مردمان ØŒ به یک مذهب یا یک آموزه ویاشریعت ویا یک مکتب ÙلسÙÛŒ یا یک خدا » نیست، بلکه مسئله بنیادی ØŒ « همآهنگ ساختن گوناگونیها ورنگارنگیها » است Ú©Ù‡ « رام ساختن » خوانده میشود ØŒ نه « Øذ٠وطرد ونابودساختن گوناگونی ها وتÙاوتها ». « رام ساختن» ØŒ وارونه آنچه به غلط پنداشته میشود ØŒ مطیع ساختن وتابع ساختن غیرخودیها وبیگانگان Ùˆ کاÙران نیست . جهان، جهان رنگارنگ ( دیگرگونگی ها) ورنگین کمانیست Ú©Ù‡ رنگها کنارهم به هم چسبیده اند، نه جهان اضداد . Ù…Ùهوم دشمنی ØŒ Ú©Ù‡ غایت وجود وزندگی انسان را، در« جنگ همیشگی با اهریمن ویا شرّوابلیس ویا کاÙرومشرک وملØد » بداند، درÙرهنگ سیمرغی ØŒ وجود دارند . درÙرهنگ زال زری، جهاد ØŒ وجود ندارد.
به همین علت، نام « رام » در Ùارس، بنا برابو ریØان، « رام جید » است، Ú©Ù‡ به معنای « رام Ù†ÛŒ نواز» است( چیت= شیت= جید= نای ØŒ درعربی جید= گردن میباشد، Ú©Ù‡ Ù†ÛŒ است ) . در روایات Ùرامرزهرمزیاردیده میشود Ú©Ù‡ گردن (گرد نا ) یا گلو ( گرو= Ù†ÛŒ ) اینهمانی با رام داده میشود، Ùˆ ابوریØان ØŒ همه آلات دم کشیدن Ùˆ بوئیدن را ازآن زهره میداند . سنجش این دوباهم ØŒ بخوبی اینهمانی زÙهره را با رام ØŒ پدیدارمیسازد .
اینکه ابوریØان بیرونی ØŒ دو بینی Ú©Ù‡ دونای باشند، به مریخ ( بهرام ) Ùˆ زهره ( رام ) نسبت میدهد ØŒ برای آنست Ú©Ù‡ دم ØŒ Ú©Ù‡ باد شمرده میشود ØŒ اینهمانی با« نای « دارند( بینی = وین = نای )ØŒ Ùˆ نای ØŒ 1 - .هم باد گرم ملایم جانبخش، Ùˆ2- هم اصل زاینده Ùˆ3- هم اصل موسیقی ونوا ئیست Ú©Ù‡ جنبش ورقص میآورد، Ùˆ با آن، جهان Ø¢Ùریده میشود.
این بود Ú©Ù‡ « روشنی بی جنبش » اهورامزدا Ú©Ù‡ زاده نمیشد ( بیکران ØŒ ترجمه ان اگراan+agra ØŒ درØقیقت به معنای ٠بدون زهدان = بدون نای » است ØŒ طبعا ØŒ میبایستی « سرد Ùˆ خشک » باشد . ولی الهیات زرتشتی ØŒ تن به چنین اعتراÙÛŒ نمیدهد .
الهیات زرتشتی ØŒ برغم آنکه اهورامزدا، روشنی بی جنبش است، زیرنÙوذ Ùرهنگ ایران ØŒ به ناچار گوهر اهورامزدارا نیز گرمی وخویدی میداند ØŒ ولی زندگی زاهدانه وپارسایانه زرتشتیان ØŒ زندگی خشک وسرد بود . ازاین رو خرمدینان Ú©Ù‡ پبروان همین رام بودند ØŒ زندگانی گرم Ùˆ تروتازه داشتند . باربد، Ú©Ù‡ بیقین خرمدین بوده است Ùˆ ازنامهای دستانهایش میتوان دید ØŒ روز هشتم را Ú©Ù‡ روز دی ( دایه ) باشد ØŒ « رامش جان » خوانده است، Ùˆ روزهشتم هرماهی ØŒ خرّم نامیده میشده است Ú©Ù‡ نام دیگر رام هست . Ùˆ اهل Ùارس ØŒ روز اول هرماهی را « خرّم » مینامیدند( ابوریØان بیرونی، آثارالباقیه ) . این زرتشتیان هستند Ú©Ù‡ اهورامزدا را جانشین « خرّم = رام = خدای گرمی وخویدی Ùˆ موسیقی وجشن ساز» ساختند . روشنی بی جنبش ØŒ روشنائیست Ú©Ù‡ ازخشکی وسردی برآمده، وبه هرچه نیز بتابد ØŒ خشک وسرد میکند . همین روشنی بی جنبش است Ú©Ù‡ امروزه در« عقل برونسوگرا » Objective معیارزندگی شده است Ùˆ نقش اصلی را درویرانساختن جهان واجتماع بازی میکند ودرسرد بودن، سختدلی وتØمیل منÙعت پرستی Ùˆ قدرت پرستی خود را ØŒ هنروÙضلت اجتماعی وجهانی ساخته است .
خویشکاری گرمای گوهری Ùجان
گواریدن ٠خوردنیهاو آشامدنیهاست
گواریدن ØŒ تØول دادن، درآمیختن باهمست
Gukaarihitaan= vi-kar
چنانچه آمد ، خویشکاری این آتش که « گرمی جان » هست، بنا برگزیده های زاد اسپرم ، نخست « گوارش خوردنی » است.
معنای امروزه واژه های « گوارش وگواریدن وخوشگوارو ناگوار..» ØŒ پدیده اصلی را پوشیده Ùˆ نهان ساخته است . گوارش ØŒ Ùراهم آوردن معجون یا ترکیب یا به هم سرشتن است Ú©Ù‡ موجب سرعت هضم میشود، یا مقوی معده Ùˆ Ù…Øلل Ø±ÛŒØ§Ø Ùˆ Ù…ØµÙ„Ø Ø§ØºØ°ÛŒÙ‡ است . یا سرشتن ادویه با شکرو امثال آنهاست. مثلا در تاریخ بیهقی میآید Ú©Ù‡ « بزرجمهرگÙت Ú©Ù‡ برای خود، گوارشی ساخته ام ازشش چیز، هرروز ازآن لختی میخورم » . گوارش ØŒ مطلقا به معنای « معجون » است . این معجون ها ÛŒ گوناگون بنامهای گوناگون مشهورند 1- گوارش تÙØ§Ø 2- گوارش خسروی 3- گوارش خوزی 4- گوارش سÙرجل 5- گوارش شکر 6- گوارش شهریاران 7- گوارش عنبر 8 – گوارش عود 9- گوارش کاÙور 10 – گوارش لوء لوء ....... .
اساسا هنر آشپزی یا خوالیگری ( خوا = خیا = تخم ) ØŒ باهم پختن دانه ها وچاشنیها وسبزیها Ùˆ...مواد گوناگون Ùˆ ایجاد این گونه ترکیبات است. درست واژه « گواریدن gukaarihitaan» Ú©Ù‡ دراصل از دوواژه « kar + vi » ساخته شده است ØŒ بر پایه این روند آمیختن باهم ساخته شده است. واژه « ÙˆÛŒ =Vi » Ú©Ù‡ درÙارسی ØŒ « گو» شده است ØŒ همان واژه « وای ØŒ وایو ØŒ ویس » است Ú©Ù‡ دراصل ØŒ همان معنای « یوغ= دوتای بهم چسبیده » را داشته است، ولی سپس دراثرنÙوذ ٠الهیات زرتشتی ØŒ معنای « دوتای بریده ازهم = متضاد» به خود گرÙته است . به مرغ یا باز، ÙˆÛŒ = واز= باز Ú¯Ùته میشود ( بازو هم همین واژه است ) ØŒ چون دوبال دارند، Ùˆ چون دوبال درتن مرغ ØŒ بهم چسبیده اند وباهم یکی شده اند ØŒ ودراثراین یوغ شدن، مرغ ØŒ میتواند پروازکند Ùˆ همین واژه نیز به « باد » Ú¯Ùته میشود ( وای به = رام ) . مرغ ØŒ نماد باد میشود . ازاین رو ØŒ سیمرغ ØŒ پیکریابی همان « بادنیکو= نسیم= صبا » هست .
مثلا درسانسکریت به تنوع vi-citra Ú¯Ùته میشود وبه چند لایگی vi-vidha Ú¯Ùته میشود . vikri به معنای تØول یابی Ùˆ تغییرشکل دهی یا علت دگرگونی Ùˆ تØول Ú¯Ùته میشود. ودرست درسانسکریت به خورشید ØŒ به علت آنکه تابشش، مهرمیآÙریند vikarta = ویکرت Ú¯Ùته میشود . ویکریتاvikrita به معنای تØول Ùˆ تغییر یاÙته است . درشعری Ú©Ù‡ دربخش بالا ازعبید زاکان آورده شد ØŒ دیده شد Ú©Ù‡ درست خورشید Ú©Ù‡ سیمرغ آتشین( برهان قاطع ) هست ØŒ صنمیست Ú©Ù‡ دراثرمهرنابش، همه جهان، به او عشق میورزند ودراثرمهربه او، لشگراو هستند.
ویکرت ØŒ Ú©Ù‡ درواقع به معنای کسیست Ú©Ù‡ همه را درگرمی ودرمهر به هم ورزیدن ØŒ تØول میدهد ØŒ یکی ازنامهای سیمرغ یا رام بوده است. هوشنگ ( آسن بغ= سنگ خدا ) Ú©Ù‡ همان بهمن است، Ùˆ ویکرت Ú©Ù‡ هما یا سیمرغ یا ارتا باشد ØŒ سراندیشه Øکومت دموکراسی بوده اند . ایرانیان ØŒ بنا بر ابوریØان بیرونی در دی ماه ( ماه دسامبر) Ú©Ù‡ آنرا خورماه نیزمینامند( ماه خرّم )ØŒ جشن خرّم را Ú©Ù‡ همان جشن Øکومت دموکراسی است ØŒ میگرÙته اند . در آثارالباقیه میآید Ú©Ù‡ : « دراین روز عادت ایرانیان چنین بود Ú©Ù‡ پادشاه ازتخت شاهی بزیر میآمد Ùˆ جامه سپید Ù…ÛŒ پوشید Ùˆ دربیابانها برÙرشهای سپید Ù…ÛŒ نشست، Ùˆ دربانها Ùˆ یساولان Ùˆ قراولان را Ú©Ù‡ هیبت ملک بدانهاست بکنارمیراند ØŒ Ùˆ درامور دنیا Ùارغ البال نظرمینمود Ùˆ هرکس Ú©Ù‡ نیازمند میشد Ú©Ù‡ با پادشاه سخن بگوید خواه Ú©Ù‡ گدا باشد یا دارا وشری٠باشد یا وضیع ØŒ بدون هیچ Øاجب ودربانس بنزد پادشاه میرÙت، Ùˆ بدون هیچ مانعی با او Ú¯Ùتگو میکرد Ùˆ دراین روز، پادشاه با دهقانان Ùˆ برزیگران مجالست میکرد Ùˆ دریک سÙره با ایشان غذا میخورد Ùˆ میگÙت :
من امروز مانند یکی ازشما هستم Ùˆ من باشما برادرهستم ØŒ زیرا قوام دنیا بکارهائیست Ú©Ù‡ بدست شما میشود Ùˆ قوام عمارت آن بپادشاه است، ونه پادشاه را از رعیت ØŒ گریزی است، ونه رعیت را ازپادشاه ØŒ Ùˆ چون Øقیقت امر چنین شد، پس من Ú©Ù‡ پادشاه هستم با شما برزیگران ØŒ برادر خواهم بود Ùˆ مانند دو برادرمهربان خواهیم بود ØŒ بخصوص Ú©Ù‡ دو برادرمهربان ØŒ هوشنگ Ùˆ یـکــرد ØŒ چنین بودند » . هوشنگ Ùˆ ویکرد، همان بهمن وهما ( سیمرغ ) میباشند . بجای این جشن بزرگ دموکراسی Ú©Ù‡ پیشینه هزاره ها درایران داشته است ØŒ در دوره ساسانیان ØŒ این روز را ØŒ روز« شهادت زرتشت» ساخته شد، وجشن دموکراسی ØŒ تبدیل به سوگواری وعزا وماتم زرتشت گردید ØŒ ÙˆÙاتØÙ‡ Ùرهنگ دموکراسی ØŒ درتاریخ، Ùˆ در جشن های ایران خوانده شد.
Øالا این پیشینه بزرگ را همه Ùراموش کرده اند ØŒ Ùˆ کوچکترین اعتنائی هم بدان نمیکنند ØŒ ومØÚ©Ù… به دو جمله کوتاه کوروش چسبیده اند Ú©Ù‡ بدون زمینه Ùرهنگیش، نابسا هست .
اینست Ú©Ù‡ « ویکرت » Ú©Ù‡ درسانسکریت به Ø¢Ùتاب Ú¯Ùته میشود وابوریØان بیرونی نیز د رالتÙهیم ØŒ « معده » را به« شمس » نسبت میدهد ØŒ برای آنست Ú©Ù‡ معده ( Ø´Ú©Ù… = اش+ کام ) با گرمایش، همه آشامدنیها وخوردنیها را باهم میآمیزد Ùˆ دگردیسی میدهد Ùˆ « میپزد » . ولی این کارباهم آمیختن وتØول یابی دراثرگرمی ØŒ دراصل ØŒ خویشکاری همزاد ٠« خرداد وامرداد » با هم بوده است . پس ازاینکه خرداد Ùˆ امرداد دراین ویژگی هم از زرتشتیان وهم از اسلام، مطرود واقع شدند، این خویشکاری به خورشید نسبت داده شد، چون خورشید ( سیمرغ ) با خردادوامرداد ØŒ سه تای یکتا بودند .
این همکاری خرداد وامرداد، درمعده ( شکم ) درالهیات زرتشتی ، به عمد، به پیکار خرداد با ام
چرا انـدیـشـه٠روشـن
درÙرهنگ ایران، پیآیند Ù
گرمی ÙبÙـنمایه٠انسان، هست؟
چرا،عقل برونسوگرا، در روشن کردن،
Ù…Ùـهـر را مـیکÙـشـد ØŸ
درÙرهنگ ایران، گرما، اولویت برروشنی داشت
درزرتشتیگری، روشنی، برگرما، اولویت پیداکرد
آرمان روشنـÙکری امروزه نیز، برشـالـوده Ù
اولویت٠« روشنی برگرما» نهاده شده است
روشنÙکر، ازدید٠Ùرهنگ ایران
کسیست Ú©Ù‡ ازگرمی Ùهستی خودش، روشن میشود
نه ازروشنی Ùزرتشت،مØمّد ،الله ØŒ کانت،مارکس...
بررسی دوداستان ازعـطـّاروÙـردوسی
چرا« مهـر»، درÙرهنگ ایران
« اصل بینـش وروشـنی » هـست؟
Ùرهنگ ایران ØŒ استوار براولوّیت٠« مهـر»
برشریعت ومذهب وایدئولوژی ومکتب است
« پیوند» Ùˆ « مهر» درÙرهنگ ایران، معنای بسیار ژر٠و گسترده ای دارد. « مهـر» یا« پیوند » ØŒ طی٠و مجموعه ٠به هم پیوسته Ùهمه گونه بستگیÙها در سراسراجتماع Ùˆ کیهان است، وتنها بستگی زن با مرد ØŒ یا آموزگار باشاگرد، یا مادروپدربا Ùرزند ØŒ یا خدایان با انسان ØŒ یا ملت با Øکومت ،یا هم مذهبیان وهم Øزبیان وهمنژادان وهمجنسان یا ...هرگونه بستگی اختصاصی Ùˆ تنگ ومØدود دیگر نیست. آنچه « همبستگی اجتماعی وهـمپرسی اجتماعی » نیزخوانده میشود، بخشی ازهمین « مهـر» بود ( همپـÙرسی = باهم روش Ùهمزیستی وهمکامی را جستجوکردن ØŒ ونگران زندگی همدیگر بودن ) .
« پات + وند » Ú©Ù‡ « پـیـونـد » باشد، دراصل به معنای « بـنـد، یا یـوغ ÙجÙت ها » میباشد ØŒ چون « پات = پائیته » به معنای « جÙت» است. درآئین زرتشتی ØŒ چون زرتشت بر ضد اندیشه « همزاد= جÙت= یوغ» بوده است ØŒ به این واژه ØŒ معنای « ضد» داده شده است.
بÙÙ† همه جهان جان Ùˆ زندگی ،« پیوند» یا« مهر» است . درÙرهنگ ایران ØŒ « خـدا » Ú©Ù‡ xva-dhaaya= hu-dhaaya xwa-taay = باشد، معنای « تخم زاینده وآÙریننده » Ùˆ « دایه یا مامای زاینده » را داشته است . درواقع معنای « بÙÙ† یا اصل Ø¢Ùریننده Ùˆ زاینده » را داشته است ØŒ Ùˆ به هیچ روی پیکر « شخص » ØŒ نمی یاÙته است . ازاینرو هـرودت ØŒ با یقین شخصی میگوید Ú©Ù‡ « اینک من بعضی رسوم پارسیان را Ú©Ù‡ به علم شخصی ازآن آگاه هستم یاد میکنم . ساختن مجسمه ومعبد Ùˆ Ù…Ø°Ø¨Ø ØŒ بین آنها مجازنیست Ùˆ هرکس به چنین کارها مبادرت ورزد اورا ابـلـه میخوانند. شاید ازآن جهت Ú©Ù‡ دین پارسیان ØŒ مثل دین یونانیان ØŒ قائل به تشبیه نیست ... » با دین زرتشتی ØŒ Ú©Ù‡ تÙاوت Ú©Ù„ÛŒ با Ùرهنگ ایران داشته است ودارد ØŒ اهورامزدا ØŒ پیکر« شخص » Ù…ÛŒ یابد، Ùˆ با «خواستن »، گیتی را میآÙریند، Ùˆ گیتی، ازاومانند سیمرغ ( Ùروهر) ØŒ روئیده Ùˆ زائیده نمیشود وگوهرش، بÙÙ† وخوشه نیست، Ú©Ù‡ متاموروÙوز به گیتی یابد .
اینست Ú©Ù‡ خدا، بدین معنی، مهریست Ú©Ù‡ تخم Ùˆ بÙÙ† همه پیوندهاست، وازاین رو، همه بستگیها میان انسانها، ومیان اجتماع Ùˆ Øکومت، یا سامانده اجتماع نیز، « مهریا پیوند» بوده است . پس واژه « پیوند یا مهر» را نمیتوان به « عشق ومØبت » برگردانید، ولی Ù…Ùاهیم عشق ومØبت، « بهره ای» از طی٠Ù« مهر= پیوند» هستند . خدای مـهـر Ú©Ù‡ سیمرغ باشد ØŒ مجموعه به هم آمیخته همه گونه مهرها ست، چون این گوهر خودش هست Ú©Ù‡ به همه پیوندها وهمه مهرها تØول Ù…ÛŒ یـابـد .
جبرئیل دراسلام ØŒ Ùرشته جنگ میباشد ØŒ Ú©Ù‡ تضاد گوهری با سیمـرغ دارد . سیمرغ ،« ÙˆØÛŒ » رابرای شخص برگزیده ای نمیآورد، بلکه خودش ØŒ تخمهائیست Ú©Ù‡ در درون ٠تن همه انسانها کاشته میشود ØŒ تاهرکسی، از خودش، سرچشمه روشنی Ùˆ بینش گردد. سیمرغ ØŒ برضد٠« واسطه » ØŒ یعنی رسول ونبی ومظهروÙرستاده Ùˆ ÙˆØÛŒ است .
« بÙـن هستی » ØŒ « پیوند ٠نخستین جÙت نیروها ØŒ یا جÙت اصل ها باهمست » . بÙÙ† هستی ØŒ به هیچ روی ØŒ Ù…Ùهوم خدائی نیست Ú©Ù‡ با خواستش، جهانن را خلق میکند . یکی از نامهای این بـÙÙ† هستی ØŒ یا « پیوندی » Ú©Ù‡ ریشه همه پیوندهاست ØŒ « گرما = بـرما = پـرما = بـرم » بوده است. ازاین « گـرما = بـرما = بـَرَم = Warm ØŒWaerme » ØŒ جنبش Ùˆ روشنی ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ یاÙته است. گاو برمایون ( برما+ یون ) دراوستا و« گاو پـَرمایه » درشاهنامه ØŒ Ú©Ù‡ به معنای « زهدان یا اصل برما یا گرما» هست، Ùˆ به Ùریدون شیرمیدهد ØŒ یا « ارتاÙرورد » Ú©Ù‡ اثـیـر( آذر) یا نخستین عنصراست، همین « بÙÙ† گرمی » هست . Øتا رد پای پیدایش« روشنی ازاین اصل گرما، یا برما+ یون » درشاهنامه باقی مانده
کجا نامور « گاو پـَرمایه » بود
گاوپرمایون ، که نماد « زمین = گیتی » هست ، به معنای جانیست (گاو= گئو= گی=جی= یوغ) که اصل روشنیست
که « روشـنده » ، برتنش پیرایه بود
سپس خواهیم دید Ú©Ù‡ « درخت نرماده یا درخت گویا » Ú©Ù‡ درشهرخرّم ( شهری Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم جÙتی= یوغی= همزادی ØŒ بنیاد اجتماعشان هست ) روئیده است ( این داستان، در داستانهائی Ú©Ù‡ به اسکندر نسبت داده میشود آمده است، ولی مربوط به Ùرهنگ ایرانست ) ØŒ ونماد همان مدنیت ÙˆÙرهنگیست Ú©Ù‡ جهان را بر« پیوند جÙتی ویوغی » Ù…ÛŒÙهمد ØŒ Ùˆ مردمانش ØŒ نه شاه ونه سپاه ( جامعه دموکراسی = شهرخرّم )میشناسند ØŒ از« زمین گرم » میروید .
زمینش، زگـرمی همی بر دمـیـد
این درخت Ú©Ù‡ اصل بینش هست، از« زمین گرم » برمیدمد. سپس الهیات زرتشتی، به « روشنی بی جنبش » ØŒ اولویت داده است، Ùˆ آنرا جایگزین ØŒ اصل « گرما = همه پیوندها» کرده است . از« روشنی= بینش= آموزه = ÙلسÙه، شریعت» است Ú©Ù‡ « پیوندها، معیارپیوندهای اجتماعی وسیاسی Ùˆ دینی..» پیدایش Ù…ÛŒ یابند . سپس ادیان ابراهیمی Ùˆ مکاتب ÙلسÙی، این اولویت « روشنی » بر« گرما » را به ارث برده اند . از« روشنی اهورامزدا یا الله » ØŒ Ú©Ù‡ « آموزه وشریعت وبینشش » باشد، بایستی روابط اجتماعی ÙˆØقوقی واقتصادی وسیاسی پیدایش یابند. درمکاتب ÙلسÙÛŒ ØŒ گرانیگاه ØŒ عقلست Ú©Ù‡ با روشنائیش ØŒ باید همین روابط را پدید آورد. ولی Ùرهنگ اصیل ایران، درست وارونه این اصل بوده است .
آرمان ایرانیان، روشنÙکری نبوده است ØŒ بلکه « گرم Ùکری» بوده است . به قول مولوی ØŒ اندیشه هائی ØŒ جانÙزا وتـروتـازه Ùˆ زندگی پرورند Ú©Ù‡ از« گـرمسـیرضـمـیر» برآمده باشند وبه « گرمسیرضمیر» روان گردند ØŒ وگرنه به Ù…Øض ورود در« گستره عقل سرد» میمیرند .
گرمسیر ضمیر، جای وی است
می بمیرد درین جهان، ازبـَرد(سرما)
همچوماهی ، دمی بخشک طپید
ساعتی دیگرش ، ببینی ســرد( مرده )
درالهیات زرتشتی ØŒ « روشنی بی جنبش»، Ù…Ùهوم « کمال» میشود. درÙرهنگ زال زری، « تخمی Ú©Ù‡ هم بـَر= روشنائی Ùˆ هم بÙÙ†= تاریکی است، چون اصل نوشوی همیشگی است » ØŒ « کمال» است. بدینسان، درالهیات زرتشتی ØŒ Øقیقت ثابت وساکن وتغییرناپذیر، پیدایش Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ « مهروعشق وگرمی » را یا طرد میکند، یا تابع ایمان به شریعت ومکتب ومذهب میسازد . درروشنی بی جنبش، « Øس کردن Ùˆ اندیشیدن Ùˆ جستن Ùˆ رقصیدن Ùˆ موسیقی » نیست . دربخش نخست بندهش، میآید Ú©Ù‡ « هرمزد به همه آگاهی دانست Ú©Ù‡ اهریمن ØŒ هست ... او به مینوئی آن Ø¢Ùریدگان را Ú©Ù‡ برای مقابله با آن اÙزار دربایست ÙرازآÙرید. سه هزارسال Ø¢Ùریدگان به مینوئی ایستادند Ú©Ù‡ بی اندیشه، بیØرکت وناملموس بودند » .
«همه آگاهی» اهورامزدا ØŒ Ú©Ù‡ « روشنی بی جنبش » هست ØŒ نخستنین چیزی Ú©Ù‡ میداند، موجودیت دشمن است، Ùˆ سپس نخستین کاربرد دانشش، Ø¢Ùرینش بÙÙ† جهان، برای « جهاد ابدی با این دشمن » میباشد، Ùˆ این نخستین Ø¢Ùریدگانش، بی اندیشه Ùˆ بیØرکتند Ùˆ ایستاده اند . «مینو» هم ØŒ زمان بی نهایت ولی بیØرکت است . خویشکاری ٠« روشنی بی جنبش » ØŒ Ù…Øدود به جهاد با اهریمن Ú©Ù‡ « شرّ مطلق » است ØŒ میباشد . تنها Øرکت او، جنگ با اهریمن است . هرØقیقت ثابتی، در« جهاد با دشمنش» ØŒ ازملالت واÙسردگی وپژمردگی ØŒ رهائی Ù…ÛŒ یابد. ازاین رو، جهاد دینی دراسلام ØŒ تنها « نجات دهنده مردم از زهـد وتقوا Ùˆ اطاعت دینی است» ØŒ Ú©Ù‡ زندگی آنان را آکنده ازملالت میکند .
درست « ایده » اÙلاتـونPlaton نیزدرتصویر غـارش ØŒ همین « روشنی بی جبنش زرتشتیان » است. این اندیشه « روشنی بی جنبش» ØŒ جانشین « گرمی با جنبش» میگردد، Ú©Ù‡ درÙرهنگ ایران، بÙÙ† « روشنائی Ùˆ بینش» بوده است .
اندیشه « روشنی بی جنبش» درÙلسÙÙ‡ ØŒ تبدیل به « تعریÙ= مرزهای یک اندیشه را دربریدن ازدیگران ØŒ روشن ساختن »، Ùˆ درعلوم تبدیل به قبول « بدیهی » ØŒ Ùˆ درعرÙان ØŒ درنماد « Ù‚Ùس با میله های نا ملموس » تصویر میگردد . انسان، مرغیست Ú©Ù‡ درجستجوی « Ù‚Ùس ایمان، یا ایمان به Øقایق ثابتی Ú©Ù‡ گرداگرد همه چیزها را Ùرامیگیرند » هست . چیزی روشن است Ú©Ù‡ درقÙس ØŒ بسته میشود، ولی Ù…ØÙوظ میگردد . هرگونه ایمانی ØŒ همه چیزهارا بدون استثناء، بدین معنا روشن میکند Ú©Ù‡ گرداگرد هرچیزی درجهان، یک Ù‚Ùس ثابت وسÙت وگذرناپذیرمیسازد.هرچیزسÙت وسخت وثابتی ØŒ گوهرسردی وخشکی دارد ØŒ هرچند خودش نیز انکار کند . Ù‚Ùس، پر ازرخنه است ØŒ ولی Ùقط میتوان کله را از رخنه های Ù‚Ùس تا اندازه ای بیرون کرد .
انسان، درقÙس ایمان ویا ایدئولوژی، Ùˆ یا درقÙس Ù…Ùاهیم واصلاØات یک مکتب ÙلسÙی، میتواند همه چیزها را از درون رخنه های آنها ببیند ØŒ Ùˆ Ù„ÛŒ خودش نمیتواند ازقÙس، درآید و« با تمام وجودش » ØŒ دربیرون Ù‚Ùس بپرد Ùˆ برقصد . مرغ درقÙس، درست از پروازکردن Ù…ÛŒ پرهیزد . مرغ درقÙس، از آزادی ØŒ ÙˆØشت دارد .آنچه غایت رÙتن درقÙس است ØŒ ایمن بودن ازگزند دشمنانست . دشمن، نمیتواند وارد Ù‚Ùس بشود . دشمن نمیتواند به هیچ چیز درجهان او، Ù†Ùوذ کند، چون همه اندیشه ها ورویدادها وآموخته های او، درقÙس، ایمن ازدسترسی وگزند هستند . Ù‚Ùس ØŒ برای زندانی کردن خود نیست ØŒ بلکه برای ایمن ماندن از« ترس Ùˆ ÙˆØشت ازگزند دشمن ØŒ وازناآرامی وبیقراری Ù Øرکت » است .
Ù‚Ùس، دژیست Ú©Ù‡ روان Ùˆ ضمیرانسان ØŒ درآن از دشمن Ù…ØÙوظ میماند . اینکه اسÙندیار Ùموءمن ØŒ برای جنگیدن با سیمرغ ( درهÙتخوان اسÙندیاردرشاهنامه ) ØŒ به درون Ù‚Ùسی میرود Ú©Ù‡ همه میله هایش پوشیده ازتیغ برنده هستند ØŒ درست بیان همین « Ù‚Ùس ایمان » است . موءمن، یا پای بند این ایدئولوژی یا آن مکتب ÙلسÙÛŒ ØŒ « وجود خود» را در بودن درون Ù‚Ùس، « Ù…ÛŒ یابند » . Ùقط درقÙس هست Ú©Ù‡ انسان ØŒ وجود دارد . هرØقیقتی Ùˆ هرپدیده ای برای او « موجودی درقÙس» است . درجهان او، همه چیزها « هستند » ØŒ وقتی « درقـÙـسـند » .
« Ù‚Ùس » هرانسانی، « هویت » اوست .« وجود» یا « Øقیقت » ØŒ « Ù‚Ùس » است . درست عرÙان ØŒ بر ضد چنین Ù…Ùهومی از« وجود » واز« Øقیقت »، واز« انسان » واز« جهان » بود . Øقیقت ØŒ « هست » ØŒ هنگامی Ú©Ù‡ ØŒ درپروازست Ùˆ میجنبد Ùˆ دگرگون میشود ومتامورÙوز Ù…ÛŒ یابد.
چیزی هست Ú©Ù‡ میجنبد ومیرقصد . اندیشه ای هست Ú©Ù‡ هرگز درصورتی Ùˆ درتعریÙÛŒ Ùˆ درمÙهومی ØŒ یخ نمی بندد ونمی اÙسرد .انسان، هنگامی «هست» Ú©Ù‡ بتواند آزادانه پروازکند ØŒ برغم آنکه این Ùضای باز ٠پرواز، برای Ù‚Ùسیان ØŒ « عدم » خوانده شود :
کی بود کز« وجود » باز رهم درعدم ، پـرّم چو طیاری ؟
Ú©ÛŒ بود کزقÙس برون پرد مرغ جانم ØŒ بسوی گلزاری
این Ù…Ùهوم « وجـودگـشـوده » ØŒ یا Øقیقت٠متØول ØŒ پیآیند سراندیشه « گرمی وجبنش» است. این اندیشه ای Ú©Ù‡ هرگز درقÙس Ù…Ùهوم وتعری٠و Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ØŒ نمیتواند بگنجد Ùˆ زندانی نمیشود ØŒ اندیشه ایست Ú©Ù‡ عرÙان میخواهد . ضدیت او با « عقل » ØŒ درست برپایه همین « درقÙس کردن اندیشه ها دراصطلاØات ودرکلمات ودرآموزه ها» هست .
هرصورتی، پرورده معنی است ØŒ لیک اÙسرده ای
« صورت» ،« معنای اÙسرده Ùˆ یخزده هست » ØŒ ازاین رو، روان نیست، وطبعاÙاقد زندگی Ùˆ گرمی هست. صورت را باید درگرما ØŒ آب روان کرد ØŒ تا به معنی رسید .
صورت ، چو معنی شد کنون ، « آغاز» را « روشن شده »
یخ را اگر بیند کسی، و انکس نداند « اصل یخ »
چون دید « کاخر آب شد » ، دراصل یخ بی ظن شده
درجنبشی Ú©Ù‡ ازگرمی، پدید میآید ØŒ ودرهیچ مرزی نمیگنجد ØŒ انسان، درک« روشنی » را میکند. گرمی ØŒ هر مرزوهر Øدی را نرم میکند . انسان درپرواز، درگذر از« مرزها Ùˆ Øدها » ØŒ در« گشتن » ØŒ در « متامورÙوز» ØŒ « هست » .
درداستان هوشنگ ØŒ درشاهنامه دیده میشود Ú©Ù‡ « Ùروغ یا روشنی» ØŒ از«سنگ» پیدایش Ù…ÛŒ یابد. این سخن برای ما، یک Øر٠اÙسانه ئی یا خراÙیست ØŒ چون نمیدانیم Ú©Ù‡ « سنگ» Ú†Ù‡ معنائی داشته است. سنگ ØŒ درست یکی ازاصطلاØات برای همان « پیوند= مهر= بند» بوده است .« سنگ» ØŒ به معنای « امتزاج واتصال میان چیزها ونیروها وانسانها»، میباشد. « پیوند انسانها باهمدیگر» ØŒ « سنگ » یا « گرمی» خوانده میشده است .
اندیشه٠پیدایش « روشنی » ، ازپیوند میان نیروها ومیان انسانها با یکدیگر، درآرمان « همپرسی= جستجوی باهمدیگر » بازتابیده شده بود. روشنی ، ازاهورامزدا یا الله نمی آید. نه الله ، نورالسموات والارض است ، و نه جایگاه اهورامزدا، روشنی بیکران است. بلکه روشنی ، ازهمپرسی وهمکاری وهمروشی انسانها با هم وبا گیتی، پدید میآید .
سرچشمه روشنی، ازماوراء الطبیعه ØŒ به « میان خود انسانها » کشیده میشود . این اندیشه پیدایش روشنی از« سنگ = یوغ شدن، یا پیوند یابی » ØŒ در« پیدایش روشنی ØŒ ازگرمای بÙنمایه هستی انسان» عبارتی دیگر، به خود گرÙته است . درگوهر ٠جان هرانسانی، آتشی ناسوز هست Ú©Ù‡ گرما باشد، وا ین گرمای اصیل بنمایه انسانست Ú©Ù‡ در همه Øواس انسان، تبدیل به روشنی میشود، Ú©Ù‡ به جهان Ù…ÛŒ تابد Ùˆ جهان را ازبÙÙ† هستی خود، روشن میکند ØŒ Ùˆ انسان ØŒ بااین روشنائی زاده ازهستی خودش، میتواند همه پدیده هارا بشناسد . بدینسان، انسان، دراثرگرمای جانش، « ازخـود ØŒ روشــن » است ØŒ Ùˆ « ازخود ØŒ به بینش میرسد». کسی روشنÙکراست Ú©Ù‡ ازگوهرجان وگرما ذاتی خودش، مستقیما با Øواس خودش ØŒ پدیده هارا درگیتی روشن میکند ومیشناسد. امروزه ØŒ آرمان همه ایرانیان ØŒ « روشـنÙکری » شده است ØŒ درØالیکه Ùرهنگ ایران، درست وارونه این آرمان ٠تقلیدی ØŒ استواربر« گرم اندیشی ØŒ یا روشنی زاده ازگرمسیرضمیرانسان» میباشد ØŒ چون Ùرهنگ ایران، در«عـقـل بـرونسـوگـراobjective » ØŒ « روشنائی سرد Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ زندگی زداهست ». دراین Ú¯Ùتار، این مسئله در پیوند با دوداستان ازÙردوسی وعطار درباره بزرگمهر، Ø·Ø±Ø ØŒ Ùˆ بطورگسترده بررسی خواهد شد .
« بینش درتاریکی » ØŒ بینش آرمانی درÙرهنگ ایران بوده است. بینش درتاریکی ØŒ به معنای زایانیدن « روشنی ازدرون تاریکیهاست» . انسان ایرانی، نمیخواسته است، روشنÙکر بشود ØŒ بلکه میخواسته است، ازخودش ØŒ ماما یا دایه٠زایش ٠روشنی از تاریکی، یا ازگرمای تـنـور Ùˆ داش Ùˆ کـوره Ù٠زهدان وجود خود، یا هرانسانی گردد . « دین » Ú©Ù‡ درÙرهنگ ایران ØŒ به معنای « بینش زایشی ازگوهرÙرد » است، بنا بربهرام یشت Ùˆ دین یشت، بینش درتاریکی هست. این اندیشه بسیارژر٠، چهره های گوناگون به خود میگیرد، Ùˆ برغم آنکه زرتشت به آن نیز پشت کرد ØŒ ولی درÙرهنگ ایران، به صورتهای گوناگون استوار باقی ماند . همین شعرÙردوسی نیز، یکی ازعبارت بندی های این اندیشه است
چو بی آزمایش نباشد خرد « سـر ٠مـایـه٠چـیـزهـا» بنگرد
خرد از راه آزمودن ØŒ درپی ٠نگریستن« بÙنمایه چیزها» است . گوهرخرد ØŒ آزمودن است، ولی این آزمودن ØŒ برای غالب شدن برطبیعت وبـÙردن وچاپیدن دیگران نیست ØŒ بلکه بدین غایت است Ú©Ù‡ درپایان ØŒ « بنمایه = سر ٠مایه » چیزها را Ú©Ù‡ همان « پیوند= گرمی» باشد، مستقیما با چشم خودش ØŒ بیابد Ùˆ ببیند . ارزشها ÛŒ زندگی دراجتماع ( معیار ٠خـوب وبــد )ØŒ با نگرش دربنمایه وگوهرچیزها وانسانها بدست میآید .
همچنین این شعرمولوی Ú©Ù‡ جان هرانسانی ØŒ نیک وبد ØŒ یا اصل وبÙÙ† خود را درتاریکی نیز ØŒ مانند Ú©ÙØ´ خود ØŒ ازهمان تنگی وگشادی Ùˆ همآهنگی با Ø´Ú©Ù„ ویژه پایش Ùˆ Øس بسائی پایش، واینکه خودرا درآن راØت Ù…ÛŒ یابد، تشخیص میدهد، میتواند بشناسد ØŒ چون آنها ØŒ جÙت باهم هستند ØŒ ÙˆÙقط به Ø´Ú©Ù„ ویژه اندام جنبش یا پاهای او هستند .
جان، چون نداند« نـقـش خـود » ، یا « عالم جان بخش خود »
پا Ù…ÛŒ نداند Ú©ÙØ´ خود ØŸ کان لایقست Ùˆ بابتی
پارا زکÙØ´ دیگری ØŒ هرلØظه تنگی وشری
وزکÙØ´ خود شد خوشتری ØŒ پارا درآنجا راØتی
جان نیز داند جÙت خود ØŒ Ùˆ زغیب داند نیک وبد
کزغیب ØŒ هرجان را بود ØŒ درخورد هرجان، ساØتی
Ù‡Ùتخوان رستم نیز، Ø·Ø±Ø ÙˆÚ¯Ø³ØªØ±Ø´ همین اندیشه است Ú©Ù‡ رستم درغارتاریک ØŒ جائی Ú©Ù‡ چشم کارنمیکند ØŒ چگونه دیو سپید یا دشمن ( اژی ) را میشناسد ØŒ Ùˆ درتاریکی، با او میجنگد Ùˆ چگونه درهمین تاریکی، توتیای چشم سپاه ایران وکیکاوس را میجوید Ùˆ کش٠میکند . این اندیشه، بکلی با تئوری شناخت اÙلاتون وهمچنین با ادیان نوری درتضاد است .
بزرگمهر بوختکان Ú©Ù‡ « نماد دانائی » دردوره ساسانیان وشاهی انوشیروان شمرده میشده است ØŒ نیز دارای چنین بینشی شمرده میشده است . البته داستان کورکردن بزرگمهرکه شخصیتش « نماد بینش گوهری انسان » بطورکلی بوده است ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ « بینش زایشی Ùˆ بنیادی» از گستره Øکومت ساسانی ØŒ Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی درقبضه خود داشتند، طرد Ùˆ نابود ساخته شده بوده است .
ازبزرگمهر، دوداستان دراین زمینه باقی مانده است، Ú©Ù‡ یکی را Ùردوسی درشاهنامه آورده است، Ùˆ دیگری را شیخ عطاربه گونه ای دیگردرالهی نامه روایت کرده است ØŒ Ùˆ هردوبرای شناخت معنای « بینشی بدون روشنائی ØŒ وبدون چشم» بسیارپرمعنا هستند . هردو، استوار براندیشه پیدایش روشنی وبینش ازگرمی ( ازمهر، ازپیوندیاÙتن انسانها) هستند. « روشنائی » درÙرهنگ سیمرغی یا زال زری، پدیده ای شمرده میشد Ú©Ù‡ ازگوهر ٠خود Ùرد Ùانسان، میتراود، Ùˆ همسان با « روند پیدایش گوهر خود انسان درآزمونهایش درروزگار است » .
در روشنائی با چشم ØŒ بیشتر به روشنائی Ú©Ù‡ انسان ØŒ ازدیگری وام میکند ØŒ ویا از آموزه ای وازآموزگاری ویا از مذهبی ومکتب ÙلسÙÙ‡ ای وام میکند، اعتبارواهمیت داده میشود . در دو داستان عطارو Ùردوسی ازبزرگمهر ØŒ یک معنا تکرارنمیشود، بلکه برآیندهای گوناگون این Ùرهنگ Ú©Ù‡ به این گونه بینش، گره میخورد، عبارت خود را Ù…ÛŒ یابند .
Ùرهنگ٠زال Ùزری (سیمرغی=ارتائی)
بـیـنـش انسان را
پیآیند٠« گـرمای جـان » میدانست
« روشـنـی از گـرمـا »
دراثراینکه پارسها، نخستین امپراطوری ایران را پدید آوردند ØŒ جهان بینی آنها نیز، Ø¢Ùریننده ٠معیار Ù ÙلسÙÙ‡ سیاسی (= جهان آرائی )ایران شد . هرچند یونانیها وسپس همه جهان غرب، به ایران ،« پارس» Ú¯Ùتند ØŒ ولی پارس ها ØŒ خود را هیچگاه ØŒ « پارسی » نمیخواندند . بنا برهرودوت ØŒ پارسیان خودرا « آرتـائـی » مینامیدند . هرودوت ØŒ آگاهیهائی را Ú©Ù‡ درباره مذهب ودین هخامنشان داده است، چون انطباق با روایات زرتشتی ندارند ØŒ Ú©Ù‡ مدتهاست Øاکم بر اذهان شده است Ùˆ معیار شناخت ایران گردیده است ØŒ نادرست یا دروغ شمرده میشود. درØالیکه وارونه اش، درست است. دربرشمردن لشگرخشایارشاه ØŒ هرودوت ØŒ پس ازشمردن لباس Ùˆ اسلØÙ‡ هائی Ú©Ù‡ یک پارسی دربرداشت ØŒ چنین مینویسد : « یونانیان درگذشته آنها را سÙÙ† cephen Ù…ÛŒ خواندند Ùˆ آنها خود Ùˆ همسایگانشان را آرتائی Ù…ÛŒ نامیدند.. » (ترجمه Ùواد روØانی ازتاریخ هرودوت ØŒ صÙØÙ‡ 331 ). همین نشان میدهد Ú©Ù‡ آنها، خود وهمسایگان خود را بنام جهان بینیشان ØŒ « آرتائی» ØŒ یعنی سیمرغی ( ارتای خوشه ) مینامیده اند .
درمقاله پیشین دیده شد Ú©Ù‡ بÙÙ† گرما وخویدی رپیتاوین میباشد( رپه = رÙÙ‡ = خوشه پروین ) ØŒ همان « ارتائی » است Ú©Ù‡ از« بهمن = هخامن » پدید میآید Ùˆ بÙÙ† جان هرانسانی است ØŒ Ú©Ù‡ نام « هخامنشی» ازآن برآمده است . ازسوئی میدانیم Ú©Ù‡ سغدیها، « نخستین عنصر» را Ú©Ù‡ « اثیر» باشد ارتا Ùرورد( artaaw-fravarti ارتای Ùبه Ùرورد) میدانستند ØŒ Ùˆ درست همین « اثیر» ØŒ گرمی جان درتن انسانست . مولوی درمثنوی میگوید:
گـرمـی تـن را همی خواند اثــیــر
که ز« نـاری » ، راه اصـل خـویـش گیر
پس اثیر، همان واژه Ùآذراست( گرمی تن، دراصل، گرمی زهدان میباشد، چون هم آذر یا آگر ØŒ Ùˆ هم تن ØŒ به معنای زهدان هستند ) وآتش زهدان ØŒ گرمائیست Ú©Ù‡ نطÙÙ‡ را میپروراند Ùˆ دگردیسی میدهد Ùˆ روند نوزائی ÙˆÙرشگرد است. درسغدی نیز دیده میشود Ú©Ù‡ روزنهم، « ارت روج» ویا« اش روز » خوانده میشود . پس « ارت = ارتا = اشه » همان ارتا درچهره های گوناگونش ( ارتا ÛŒ خوشه + ارتای Ùرورد + اشی به ) هست . به عبارت دیگر« ارتا = آذر= اثیر» ØŒ همان بنکده گرمی وخویدی هست.
این گرمای گوهری ونهÙته درجان انسان، درÙرهنگ ایران ØŒ سرچشمه « روشنی چشم Ùˆ بینش » شمرده میشد. پیدایش روشنی ازگرما ÛŒ جان Ùˆ خون ،« بینش وشناخت » را ØŒ « پدیده ای زایشی Ùˆ زهشی اززندگی خود انسان » میکرد ØŒ Ùˆ این با انØصارهمه آگاهی ( روشنی ) دراهورامزدای زرتشت، درتضاد بود.
این « اندیشه اولویت گرمی بر روشنی » ØŒ اهمیت خود را درعرÙان نیز نگاه میدارد ØŒ Ùقط دراثر آنکه ما تاریخ پیدایش این اندیشه را، درپیشینه بسیارکهن ایران نمیشناسیم ØŒ این معانی عرÙانی را در چهارچوبه تشبیهات وکنایات واستعارات شاعرانه نادیده میگیریم.
مثلا گرانیگاه Ù« تـابـش خـورشـیدی»، دراشعارمولوی، روشنی خورشید نیست ØŒ بلکه « گرمی Ùˆ ت٠و تاب » خورشید است. درخود واژه « تابش » Ùˆ « تاب= ت٠» ،این گرمی ÙˆØرارتست Ú©Ù‡ گوهر روشنی را معین میسازد ØŒ نه وارونه اش . ازاین رو نیز خورشید ØŒ « Ø¢Ùتاب » ØŒ نامیده شده است . همچنین واژه « پـرتـو » Ú©Ù‡ به شعاع Ø¢Ùتاب Ú¯Ùته میشود « پره para + تپ tap» است، که« به پیش» ویا «به پیرامون» تاÙتن وگرم کردن میباشد . این گرماکه اصل جنبش Ùˆ رقص Ùˆ زایش ( Ø¢Ùرینندگی ) هست ØŒ سرچشمه روشنی( پرتو) میباشد.
در« تابش خورشیدی » ، رقصم به چه می باید
تاذره چو رقص آید ، ازمنش ، بیاد آید
شد Øامله هر ذره ØŒ از « تابش روی او »
هز ذره ازآن لذت ( ازگرمی ) صد ذره همی زاید
درگوهرجان بنگر، اندر صد٠این تن
کز دست « گرانجانی » ، انگشت همی خاید
درخود Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« تابش »، این « اولویت گرما بر روشنی» پوشیده است . ازگرماهست Ú©Ù‡ روشنی برمیآید . اینست Ú©Ù‡ درآغاز، ازگرما، Øرکت وجنبش ورقص( Øرکت شاد ) ØŒ خواسته میشود :
رقصان شو ای قراضه ØŒ کزاصل Ùاصل Ùکـانی
« جویای هرچه هستی، میدانک عین آنی »
این گرمی وگرمشدگی درهرکسی هست Ú©Ù‡ جنبش ورقص بسوی بÙن، یا جویندگی اصل خود را ØŒ پدید میآورد
خورشید رونماید ، وز ذره ، رقـص خـواهـد
آن به که رقص آری ، دامن همی کشانی
روزی کنارگیری ØŒ ای ذره ØŒ Ø¢Ùتابی
سر بر برش نهاده ، این نکته را بدانی
گرانیگاه، روشنی بیØرکت نیست، بلکه رقص Ùˆ پخته شدن ازگرمیست
ما میوه های خامیم ØŒ درتاب Ø¢Ùتابت
رقصی کنیم رقصی ، زیرا تو می پزانی
اØسنت ای پزیدن ØŒ شاباش ای مزیدن
ازآÙتاب جانی ØŒ Ú©Ùˆ را نبود ثانی ( مقصودش شمس است)
Øتا از« روشنی چشم » نیز گرمی میخواهد :
آمده ام چو عقل وجان ، ازهمه دیده ها، نهان
تا سوی جان و دیدگان ، « مشعله نظر» برم
درهÙتخوان رستم نیز، رستم میخواهد چشمهارا با خون جگرودل ومغز، خورشید گونه سازد ØŒ تا بتابند Ùˆ گرم کنند، تا هرکس ازاین گرما، پخته شود Ùˆ بÙÙ† خودا بجوید Ùˆ ازگرمای وجود خودش، روشن شود . اومیخواهد Ú©Ù‡ چشمهای ایرانیان را « مشعله گرما بخش نظر» کند .
تصویرخورشید ØŒ درتعریÙÛŒ Ú©Ù‡ عبید زاکانی ازسپهرچهارم جایگاه خورشید میکند ودرآنجا ØŒ سریری Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ جایگاه شاهست، ولی تهی ازشاهست. یا به عبارتی دیگر، شاه ØŒ انسان زورمندوقهاروقدرتمندی نیست Ú©Ù‡ با امرونهی، ØÚ©Ù… میراند ØŒ بلکه صنمیست Ú©Ù‡ با گرمای رویش دل همه را چنان ازعشق گرم کرده است که، همه جهان ØŒ خود را، ازصمیم قلب ØŒ لشگراو میدانند . Øکومت ØŒ هنگامی Øکومتست Ú©Ù‡ ازته دل مردمان ØŒ خواسته بشود . وچنین Øکومتی یا شاهی ØŒ دیگر، Øکومت وشاه نیست. جاذبه وکشش ØŒ جانشین Ùرمان وزور وتهدید ومجازات ÙˆØشت انگیزی وشمشیرو زندان ودوزخ میگردد . خورشید، نماد Øکومت برپایه مهرو گرمی وجنبش شاد Ùˆ موسیقی است.
Ùرازآن صنمی با هزارغنج ودلال
چودلبران دلاویزو لعبتان خطا
Ú¯Ù‡ÛŒ به زخمه سØرآÙرین ØŒ زدی رگ Ú†Ù†Ú¯
Ú¯Ù‡ÛŒ گرÙته بر دست ØŒ ساغرصهبا
سپهرچهارم Ú©Ù‡ سپهر« میانی » هست ØŒ و« میان » Ú©Ù‡ اصل بستگی Ùˆ پیوند است، نماد گرمی وعشق است. ازاین رو نیزهست Ú©Ù‡ سپس این سپهررا به عیسی منسوب میساخته اند، چون اورا پیامبرمØبت میدانستند ØŒ نه مانند Ù…Øمد Ú©Ù‡ پیامیرشمشیر( سیÙ) است Ùˆ همه عمرش درمدینه ØŒ Ùقط از غزوات انباشته شده است وواسطه اش با الله ØŒ جبرئیل، Ùرشته جنگ است .
جان ازسنگینی وصلب شدگی یا ازگرانی ØŒ هنگامی تØول به سبکی Ù…ÛŒ یابد، Ú©Ù‡ گرم شود . « تاب » و« ت٠» ØŒ دراصل، Øرارت وگرمیست . واژه « تابوت » نیز، درست ازهمین واژه ساخته شده است ØŒ چون تابوت ( تاب+ ئود ) مادروسرچشمه گرمای زهدانست Ú©Ù‡ مرده را Ú©Ù‡ جنین درآن شمرده میشود ØŒ ازسردرآغوش گرم خود میپرورد Ùˆ میزاید. زهدان، داش Ùˆ تنور Ùˆ کوره بØساب Ù…Ùیآمد . تاب یا گرمای خورشید، هر ذره ای را به رقص میآورد ØŒ Øامله میکند Ùˆ سبک برای جنبش وپروازمیسازد . برای بیان همین Ù…Øتواست Ú©Ù‡ ØŒ درگرشاسپ نامه، سیامک Ùˆ تهمورث Ùˆ « سه ویژگی سروش Ú©Ù‡ ازجمله گوهرشب چراغست » ØŒ درتابوت هستند ØŒ چون تابوت ØŒ اصل گرما و«جنبش ازنو» ØŒ Ùˆ Ùرشگرد همیشگیست ØŒ این بدان معناست Ú©Ù‡ « سیامک Ùˆ تهمورث وسه ویژگی سروش » ØŒ همیشه درØال « Ùرشگرد ونوشوی » هستند .
گوهر ٠جان Ùˆ زندگی، گرمی وخویدی است ،ازاین رو Ùرهنگ ایران، در« عقلی» Ú©Ù‡ ازÙلسÙÙ‡ یونان وازÙقه خشک اسلامی آمد ØŒ سردی Ùˆ خشکی، « اصل ضد زندگی = اژی = دروغ » میدید ØŒ وازآن روبرمیگردانید ØŒ چون« خرد ØŒ Ú©Ù‡ چشم جان شمرده میشد »، چنانچه دیده خواهدشد درست ØŒ روشنی Ùهمین گرمی جان ØŒ وگرمی خون ازجگر( بهمن = همآغوشی رام وبهرام، یا زهره ومریخ )ØŒ Ú©Ù‡ بنکده تابستان نامیده میشد، شمرده میشد ØŒ Ú©Ù‡ تÙاوت با « عقل» داشت .
Ùسرده چند نشینی « میان Ùهستی Ùخویش »
دربخش میانی هستی خود ØŒ سرد بودن وبیØرکت ماندن ØŒ مرگست
تنور آتش عشق و زبانه را چه شده است ؟
اگرچه « سـرد٠وجودیت » ، گرم درپیچید
به ره کنش به بهانه ، بهانه را چه شده است ؟
ازآنجا Ú©Ù‡ جان ( جی، جیو= خون ØŒ Ø¢Ú¯Ù†ÛŒ درسانسکریت = آتش + خون ) Ùˆ خرد درگوهرشان به هم بسته بودند، وخرد، درسراسر تن واندامهایش، گسترده وبه هم پیوسته شمرده میشد، سردی وخشکی عقل Ùˆ اندیشه هایش ØŒ به همان اندازه « ضد زندگی = اژی » بود، Ú©Ù‡ سردی وخشکی دراندیشه ها Ùˆ بینش ها . این جداناپذیری جان وخرد ازهم ØŒ وهمگوهربودن جان با خرد است ØŒ Ú©Ù‡ در پدیده عقل یونان ودرعقل شریعتی ÙˆÙقهی، اصل ضد زندگی Ùˆ اژدها دیده میشد .
هرکه بÙسـرد، بروسخت نماید Øرکت
اندکی گرم شو و ، جنبش را آسـان بـیـن
خشک کردی تو ØŒ دماغ ØŒ از طلب بØØ« Ùˆ دلیل
بÙشان خویش زÙکرو ØŒ لمع (= روشنی) برهان بین
هست « میزان معینت » و بدان می سنجی
هله « میزان بگذار» و، زر بی میزان بین
« همیشه با یک میزان ومعیارو Ù…Ùهوم Ùˆ تعریÙ٠» ثابت سنجیدن، همان خشک شدگی واÙسردگی Ùکرو زندگیست.
چون تو، سرسبزشدی ، سبزشود جمله جهان
اتØاد عجبی ØŒ در عرض Ùˆ ابدان بین
زانکه تو جزو جهان ، مثل کل باشی
چونک نو شد صÙتت ØŒ آن صÙت از ارکان بین
همه ارکان، چولباس آمدو ، صنعش، چو بدن
چند مغرورلباسی ؟ بدن انسان بین
آتش Ùجان ØŒ یا گرمی Ùجان
« دوستی ومهر ÙØ¢Ùـریننده » هست
پیدایش روشـنی Ùچشم ØŒ ازگـرمی
درگزیده های زاداسپرم ( بخش 3/ پاره 79 + 80 )ØŒ ودریسنا 17 بند 11 ØŒ آتشهای گوناگون شمرده میشوند Ú©Ù‡ البته همه « Øرارتها یا گرمای گوهری» درابرو درگیاه ودرجانوران هستند . ازجمله، آتشیست Ú©Ù‡ درجان مردمان وگوسپندان ( جانوران بی آزار) است ØŒ Ú©Ù‡ همان « گرمای جان » باشد.
نام این آتش ØŒ به ÙرنÙتار، یا وهو Ùزایانه vohu-frayane» است . درآنجا میآید Ú©Ù‡ آتش به ÙرنÙتارweh-farnaaftaar ØŒ آتشیست Ú©Ù‡ درمردمان وگوسپندان (چهارپایان)
1- گوارش خوردنی
2- گرم کردن تن
3- روشن کردن چشمان ØŒ وظیÙÙ‡ اوست .
نام این گرمای جان ( درجانداران ) Ú©Ù‡ دراصل «fryaane وهو Ùریانه » میباشد، بسیارروشنگراست .fryaane درØقیقت همان واژه « پریان » امروز ماست. Ùقط معنای امروزه این واژه را Ú©Ù‡ جمع پری ها میدانیم، مارا گمراه میسازد.این واژه ØŒ مرکب ازدوبخش« Ùری + یانه» « fry+yaona» است .« Ùری» Ú©Ù‡ همان « پری» باشد، دراصل به معنای « عشق یا جÙتی ویوغی » هست . Ùˆ پسوند « یان» ØŒ Ú©Ù‡ درسانسکریت« یون » هست ØŒ دارای معانی 1- پیوند 2- خانه ومنزل 3- نیرو 4- جایگاه هوایاÙضا هست . پس « Ùریان fryaane» به معنای خانه یا منزل عشق ØŒ جایگاه پیوند دهی وپیوندیابی ØŒ خانه نیرومندی Ùˆ « باد وهوا ÙˆÙضای دوستی وعشق » است. چنانچه درکردی « په ری » به Øجله عروسی Ú¯Ùته میشود ØŒ « پری + یانه » ØŒ دراصل به معنای « جایگاه همآغوشی بهرام Ùˆ رام، یا مریخ Ùˆ زÙهره » است . چنانچه، گاه میان شب، « آباد+ یان» ØŒ جایگاه همآغوشی بÙÙ† Ø¢Ùرینش ØŒ بهرام وارتا Ùرورد است . Ù…Ùهوم « مهر» ØŒ ازپدیده این « جÙتی Ùˆ یوغی وهمزادی Ùˆ سنگی ویانی » ØŒ جدا ناپذیربود. مهر، جÙتی ویوغی Ùˆ سنگی وهمزادی Ùˆ مری ( امری) است. آتش « وهو Ùریان »، زهدان Ùˆ سرچشمه ÙÙˆ خانه ومکان عشق Ùˆ دوستی Ø¢Ùریننده Ùˆ زاینده ( وهو ) هست.
آتش وهوÙریان ØŒ مکان وخانه همآغوشی بهرام Ùˆ زÙهره، خانه عشق وموسیقی است . درست، گرمی جان ØŒ سرچشمه دوستی وعشق Ùˆ Ù…Øبت خوانده میشود. Ùˆ درعبارت بالا ازگزیده های زاد اسپرم ØŒ دیده میشود Ú©Ù‡ این گرمی عشق بهرام ورام Ú©Ù‡ درهرانسانی نزول کرده اند ØŒ چشمان را روشن میکند . درست شعرمولوی ØŒ Øاوی همین اندیشه است :
ز« چشمه چشم » ، « پـریـان » سر برآرند
چومـاه Ùˆ زÙهـره Ùˆ خـورشید Ùˆ پـرویــن
جوشیدن وزهیدن ٠پریان ازچشم ØŒ جزپیدایش« آتش Ùریان» در روشنی چشم نیست . (این پریان : 1- پروین = ارتا وبهمن است ØŒ 2- خورشید وماه ØŒ دوچهره ارتا هستند ØŒ Ùˆ3- زهره یا رام ØŒ دختر ارتا= بیدخت. دربندهش، یک چشم ØŒ ماه Ùˆ چشم دیگر، خورشید شمرده میشود . چشم Ú©Ù‡ پیه است ØŒ ازآن اردیبهشت یا بهرام وارتا هست، چون پیه رگ وپی باهمست ).
این گرمی جان، پیآیند عشق یا همآغوشی خدایان درآسمانست، Ú©Ù‡ نزول میکنند ÙˆÙرود میآیند ودرتن هر انسانی ØŒ تشخص Ù…ÛŒ یابند . دوبینی، دو دمه ( دونای به هم چسبیده ) Ú©Ù‡ اصل دم یا Ù†Ùس وتنÙس Ùˆ اصل یا منشاء زندگی Ùˆ جان هستند ØŒ بنا برابوریØان بیرونی درالتÙیهیم دلالت بر« مریخ وزهره باهم » میکنند ØŒ Ú©Ù‡ همان « بهرام Ùˆ رام » باشند . همچنین در جگر( جیگر) ØŒ مریخ Ùˆ زهره ( بهرام ورام ) باهم مشترکند Ú©Ù‡ بازاصل « خون » ( گرم وخوید = جیو، اصل زندگی Ùˆ جی، اصل یوغ بودنست ) است.
واژه « Ùریان » در« Ùران » درسÙغدی، Ùˆ در « پرانهpraana » درسانسکریت ØŒ سبکشده است . « Ùران fraan» درسغدی به معنای 1- دم 2- Ù†Ùس 3- نسیم 4- اثیر 5- نخستین عنصردر آئین مانی هست.
واژه « Ùریان » ØŒ همان واژه « پرانهpraana » درسانسکریت است . Ú©Ù‡ دارای معانی 1- جان 2- Ù†Ùس 3- باد 4- باد زندگی آور 5- تنÙس 6- اصل زندگی 7- Ø±ÙˆØ ( درÙلسÙÙ‡ سانکهیه ) 8- نیرومندی 9- الهام شاعرانه Ùˆ طبع شاعرانه Ùˆ10 ØŒ ودرصیغه جمع ØŒ Øواس پنجگانه Ùˆ11- هرچیزی Ú©Ù‡ چون جان عزیزوگرانبهاست میباشد Ùˆ12- همچنین نام خدایان ویشنو Ùˆ برهما ( Ú©Ù‡ همان بهمن ایرانی باشد ) وسامن است . این خدایان، اینهمانی با بادگرم وخویدی دارند Ú©Ù‡ اصل جانبخشی هستند . این اندیشه درنام دیگر « آتش وهو Ùریان » ØŒ Ú©Ù‡ ÙرنÙتارfran+aaftaar باشد ،بازتابیده شده است . ÙرنÙتار، مرکب از دوبخشfran+aaftaar میباشد .
aaftaar + fran . بخش نخست Ú©Ù‡ « Ùران = پرانه = پران » باشد، بررسی شد . بخش دوم Ú©Ù‡ Ø¢Ùتار باشد همانavataara درسانسکریت است . avatara= avataara اواتاره، به معنای نزول ÙˆÙرود Ùˆ ظهور Ùˆ بالاخره « Øلول یا تنکردی Ùˆ تجسم یابی الوهیت » است . پس آتش به ÙرنÙتار، Ú©Ù‡ همان وهوÙرنÙتارباشد، نزول Ùˆ تن یابی وتجسم برهما یا بهمن ( بهرام Ùˆ زهره ) دردوبینی( دو دمه = ادو دمه) بهم چسبیده Ùˆ درجگر ودرمـغز ودر دل ودرهمه Øواس میباشد . ازاین رو هست Ú©Ù‡ « آتش درتن = اثیر» ØŒ متصل وهمگوهربا نخستین عنصر، یا ارتا Ùرورد= سیمرغ درآسمانست .
گرمی تن را همی خواند اثیر که ز« ناری»، راه اصل خویش گیر
یا درشعر دیگر مولوی میگوید :
عین آتش، دراثیر آمد یقین پرتوسایه ویست اندر زمین
این باد ÛŒ Ú©Ù‡ « آتش یا گرمای جان = ÙرانÙتار» را میآورد ØŒ دربندهش ومتون دیگر، « باد نیکو» خوانده میشود . این باد Ú©Ù‡ اینهمانی با دم Ùˆ جان Ùˆ نیرومندی Ùˆ الهام وطبع دارد، همان « رام » ØŒ یا « وای به = نای به » خوانده میشود . دربرابر این« باد به= نای به » Ú©Ù‡ رام باشد، دراین متون بادی دیگربنام استویهادastwihaad یا « وای بدترway I wattar» است Ú©Ù‡ مرگ میآورد . این باد استویهاد یا باد بدتر، سپس درادبیات ایران ØŒ به Ø´Ú©Ù„ « بـاد سـرد » نامیده شد . در بخش ششم بندهش پاره 48 میاید « استویهاد Ú©Ù‡ وای بدترخوانده شود ØŒ برضد رام Ú©Ù‡ وای نیکو است . یا در بخش یازدهم بندهش پاره 166 میآید Ú©Ù‡ « رام Ú©Ù‡ اورا وای نیکو ÛŒ درنگ خدای خوانند.... بدان روی رام خوانده شود Ú©Ù‡ رامش بخش به همه Ø¢Ùرینش است ... » .
هرچند الهیات زرتشتی « رامش » را به معنای شادی Ùˆ خوشØالی میکاهند ØŒ ولی « رامش »، چنانچه هنوز درکتابهای لغت میتوان دید به معنای 1- مطرب Ùˆ مغنی وخنیاگر Ùˆ 2- سازونوا ( درشوشتری ) Ùˆ سرود گوئی ازشع٠هست . ازخود واژه « رامشگری » نیز میتوان آنرا دریاÙت . رام Ú©Ù‡ « وای به » است ØŒ نزد مردمان « نـای به » خوانده میشده است . ولی ازآنجا Ú©Ù‡ « نای »، اینهمانی با زهدان Ùˆ زن Ùˆ باد= موسیقی، و« اصل Ø¢Ùرینندگی = مادرزندگی » دارد ØŒ بلاÙاصله روشن میسازد Ú©Ù‡ « رام » ØŒ مادر Ú©Ù„ زندگی وجهان جانست ØŒ Ú©Ù‡ با تصویر « اهورامزدا » ØŒ به کردارآÙریننده جهان ØŒ سازگارنیست . ازاین رو، الهیات زرتشتی ØŒ اینهمانی « وای به » با « نای به » را همه جا Øذ٠وطرد میکنند Ùˆ درهمه رام یشت، واژه های « نای» را تبدیل به « نیزه » کرده اند ! ازاین رو درمتن بالا نیز ØŒ معنای رامش را، به شادی وخوشØالی کاسته اند، Ùˆ رام ØŒ Ùقط بدین معنا « رامش بخش به همه اÙرینش شده است » ØŒ نه « Ø¢Ùریننده وزاینده جهان جان » .
همین « وای به » است Ú©Ù‡ بقول بندهش ( بخشن نخست ØŒ پاره 3 ) « آمیزش دونیرو بدوست » . این دونیرو ØŒ سپنتا مینو Ùˆ انگره مینوهستند، ونزد زرتشتیان ØŒ انگره مینو، به واژه Ù« اهریمن » کاسته شده است ØŒ Ú©Ù‡ همان « اژی= زدارکامه » Ùˆ اصل ضد زندگیست، Ú©Ù‡ باید نابود ساخته شود، Ùˆ هیچگاه نمیتوان با آن آشتی کرد، وخودرا با آن هم آهنگ ساخت . در رام یشت هم میتوان به ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¯ÛŒØ¯ Ú©Ù‡ رام ØŒ یا وای به ØŒ « انگره مینو Ùˆ سپنتامینو» را به هم میرساند، Ùˆ با هم یگانه میسازد .
این بادی Ú©Ù‡ Øامله به اصل گرماهست ØŒ اصل پیوند دادن همه اضداد به همست، Ùˆ ازاین رو ØŒ Ø¢Ùریننده جان Ùˆ تازگی همیشگی است. ولی چنین اندیشه ای ØŒ کاملا برضد تصویر اهورامزدا Ùˆ اندیشه٠بریدگی « Ú˜ÛŒ ØŒ از اژی » زرتشت درگاتا بود .
درÙرهنگ زال زری، وای به = رام Ú©Ù‡ یوغ جدا ناپذیرش، بهرامست ØŒ هیچ اضدادی را درجهان هستی نمیشناسد Ú©Ù‡ نمیتواند باهم آشتی بدهد . بدینسان ØŒ « اژی یا اهریمن » ومÙهوم « دشمن » بطورکلی ØŒ به معنای آئین زرتشتی Ùˆ زرتشت ØŒ درÙرهنگ سیمرغ ØŒ وجود ندارد.
غایت پیدایش انسان درÙرهنگ زال زری، مانند آموزه زرتشت ØŒ پیکاربا اژی= کاÙروملØد ومشرک یا دروند نیست، بلکه همآهنگ سازی همه اضداد( دیگـر گونه ها ) باهمست، واین کار، « رام کـردن ØŒ رامـیـاری » خوانده میشد، Ùˆ اصل مدنیت شمرده میشد . درجهان سیمرغ Ùˆ زال زر، اهریمن وشرّمطلق وکاÙروملØد ودروند، وجود نداشت .
Ùرهنگ زال زری براین استوارهست Ú©Ù‡ درجهان هستی ØŒ شرّ یا دشمنی Ú©Ù‡ مطلقا نمیتوان با آن همآهنگ شد ØŒ وجود ندارد . مسئله این Ùرهنگ ØŒ « موءمن ساختن همه مردمان ØŒ به یک مذهب یا یک آموزه ویاشریعت ویا یک مکتب ÙلسÙÛŒ یا یک خدا » نیست، بلکه مسئله بنیادی ØŒ « همآهنگ ساختن گوناگونیها ورنگارنگیها » است Ú©Ù‡ « رام ساختن » خوانده میشود ØŒ نه « Øذ٠وطرد ونابودساختن گوناگونی ها وتÙاوتها ». « رام ساختن» ØŒ وارونه آنچه به غلط پنداشته میشود ØŒ مطیع ساختن وتابع ساختن غیرخودیها وبیگانگان Ùˆ کاÙران نیست . جهان، جهان رنگارنگ ( دیگرگونگی ها) ورنگین کمانیست Ú©Ù‡ رنگها کنارهم به هم چسبیده اند، نه جهان اضداد . Ù…Ùهوم دشمنی ØŒ Ú©Ù‡ غایت وجود وزندگی انسان را، در« جنگ همیشگی با اهریمن ویا شرّوابلیس ویا کاÙرومشرک وملØد » بداند، درÙرهنگ سیمرغی ØŒ وجود دارند . درÙرهنگ زال زری، جهاد ØŒ وجود ندارد.
به همین علت، نام « رام » در Ùارس، بنا برابو ریØان، « رام جید » است، Ú©Ù‡ به معنای « رام Ù†ÛŒ نواز» است( چیت= شیت= جید= نای ØŒ درعربی جید= گردن میباشد، Ú©Ù‡ Ù†ÛŒ است ) . در روایات Ùرامرزهرمزیاردیده میشود Ú©Ù‡ گردن (گرد نا ) یا گلو ( گرو= Ù†ÛŒ ) اینهمانی با رام داده میشود، Ùˆ ابوریØان ØŒ همه آلات دم کشیدن Ùˆ بوئیدن را ازآن زهره میداند . سنجش این دوباهم ØŒ بخوبی اینهمانی زÙهره را با رام ØŒ پدیدارمیسازد .
اینکه ابوریØان بیرونی ØŒ دو بینی Ú©Ù‡ دونای باشند، به مریخ ( بهرام ) Ùˆ زهره ( رام ) نسبت میدهد ØŒ برای آنست Ú©Ù‡ دم ØŒ Ú©Ù‡ باد شمرده میشود ØŒ اینهمانی با« نای « دارند( بینی = وین = نای )ØŒ Ùˆ نای ØŒ 1 - .هم باد گرم ملایم جانبخش، Ùˆ2- هم اصل زاینده Ùˆ3- هم اصل موسیقی ونوا ئیست Ú©Ù‡ جنبش ورقص میآورد، Ùˆ با آن، جهان Ø¢Ùریده میشود.
این بود Ú©Ù‡ « روشنی بی جنبش » اهورامزدا Ú©Ù‡ زاده نمیشد ( بیکران ØŒ ترجمه ان اگراan+agra ØŒ درØقیقت به معنای ٠بدون زهدان = بدون نای » است ØŒ طبعا ØŒ میبایستی « سرد Ùˆ خشک » باشد . ولی الهیات زرتشتی ØŒ تن به چنین اعتراÙÛŒ نمیدهد .
الهیات زرتشتی ØŒ برغم آنکه اهورامزدا، روشنی بی جنبش است، زیرنÙوذ Ùرهنگ ایران ØŒ به ناچار گوهر اهورامزدارا نیز گرمی وخویدی میداند ØŒ ولی زندگی زاهدانه وپارسایانه زرتشتیان ØŒ زندگی خشک وسرد بود . ازاین رو خرمدینان Ú©Ù‡ پبروان همین رام بودند ØŒ زندگانی گرم Ùˆ تروتازه داشتند . باربد، Ú©Ù‡ بیقین خرمدین بوده است Ùˆ ازنامهای دستانهایش میتوان دید ØŒ روز هشتم را Ú©Ù‡ روز دی ( دایه ) باشد ØŒ « رامش جان » خوانده است، Ùˆ روزهشتم هرماهی ØŒ خرّم نامیده میشده است Ú©Ù‡ نام دیگر رام هست . Ùˆ اهل Ùارس ØŒ روز اول هرماهی را « خرّم » مینامیدند( ابوریØان بیرونی، آثارالباقیه ) . این زرتشتیان هستند Ú©Ù‡ اهورامزدا را جانشین « خرّم = رام = خدای گرمی وخویدی Ùˆ موسیقی وجشن ساز» ساختند . روشنی بی جنبش ØŒ روشنائیست Ú©Ù‡ ازخشکی وسردی برآمده، وبه هرچه نیز بتابد ØŒ خشک وسرد میکند . همین روشنی بی جنبش است Ú©Ù‡ امروزه در« عقل برونسوگرا » Objective معیارزندگی شده است Ùˆ نقش اصلی را درویرانساختن جهان واجتماع بازی میکند ودرسرد بودن، سختدلی وتØمیل منÙعت پرستی Ùˆ قدرت پرستی خود را ØŒ هنروÙضلت اجتماعی وجهانی ساخته است .
خویشکاری گرمای گوهری Ùجان
گواریدن ٠خوردنیهاو آشامدنیهاست
گواریدن ØŒ تØول دادن، درآمیختن باهمست
Gukaarihitaan= vi-kar
چنانچه آمد ، خویشکاری این آتش که « گرمی جان » هست، بنا برگزیده های زاد اسپرم ، نخست « گوارش خوردنی » است.
معنای امروزه واژه های « گوارش وگواریدن وخوشگوارو ناگوار..» ØŒ پدیده اصلی را پوشیده Ùˆ نهان ساخته است . گوارش ØŒ Ùراهم آوردن معجون یا ترکیب یا به هم سرشتن است Ú©Ù‡ موجب سرعت هضم میشود، یا مقوی معده Ùˆ Ù…Øلل Ø±ÛŒØ§Ø Ùˆ Ù…ØµÙ„Ø Ø§ØºØ°ÛŒÙ‡ است . یا سرشتن ادویه با شکرو امثال آنهاست. مثلا در تاریخ بیهقی میآید Ú©Ù‡ « بزرجمهرگÙت Ú©Ù‡ برای خود، گوارشی ساخته ام ازشش چیز، هرروز ازآن لختی میخورم » . گوارش ØŒ مطلقا به معنای « معجون » است . این معجون ها ÛŒ گوناگون بنامهای گوناگون مشهورند 1- گوارش تÙØ§Ø 2- گوارش خسروی 3- گوارش خوزی 4- گوارش سÙرجل 5- گوارش شکر 6- گوارش شهریاران 7- گوارش عنبر 8 – گوارش عود 9- گوارش کاÙور 10 – گوارش لوء لوء ....... .
اساسا هنر آشپزی یا خوالیگری ( خوا = خیا = تخم ) ØŒ باهم پختن دانه ها وچاشنیها وسبزیها Ùˆ...مواد گوناگون Ùˆ ایجاد این گونه ترکیبات است. درست واژه « گواریدن gukaarihitaan» Ú©Ù‡ دراصل از دوواژه « kar + vi » ساخته شده است ØŒ بر پایه این روند آمیختن باهم ساخته شده است. واژه « ÙˆÛŒ =Vi » Ú©Ù‡ درÙارسی ØŒ « گو» شده است ØŒ همان واژه « وای ØŒ وایو ØŒ ویس » است Ú©Ù‡ دراصل ØŒ همان معنای « یوغ= دوتای بهم چسبیده » را داشته است، ولی سپس دراثرنÙوذ ٠الهیات زرتشتی ØŒ معنای « دوتای بریده ازهم = متضاد» به خود گرÙته است . به مرغ یا باز، ÙˆÛŒ = واز= باز Ú¯Ùته میشود ( بازو هم همین واژه است ) ØŒ چون دوبال دارند، Ùˆ چون دوبال درتن مرغ ØŒ بهم چسبیده اند وباهم یکی شده اند ØŒ ودراثراین یوغ شدن، مرغ ØŒ میتواند پروازکند Ùˆ همین واژه نیز به « باد » Ú¯Ùته میشود ( وای به = رام ) . مرغ ØŒ نماد باد میشود . ازاین رو ØŒ سیمرغ ØŒ پیکریابی همان « بادنیکو= نسیم= صبا » هست .
مثلا درسانسکریت به تنوع vi-citra Ú¯Ùته میشود وبه چند لایگی vi-vidha Ú¯Ùته میشود . vikri به معنای تØول یابی Ùˆ تغییرشکل دهی یا علت دگرگونی Ùˆ تØول Ú¯Ùته میشود. ودرست درسانسکریت به خورشید ØŒ به علت آنکه تابشش، مهرمیآÙریند vikarta = ویکرت Ú¯Ùته میشود . ویکریتاvikrita به معنای تØول Ùˆ تغییر یاÙته است . درشعری Ú©Ù‡ دربخش بالا ازعبید زاکان آورده شد ØŒ دیده شد Ú©Ù‡ درست خورشید Ú©Ù‡ سیمرغ آتشین( برهان قاطع ) هست ØŒ صنمیست Ú©Ù‡ دراثرمهرنابش، همه جهان، به او عشق میورزند ودراثرمهربه او، لشگراو هستند.
ویکرت ØŒ Ú©Ù‡ درواقع به معنای کسیست Ú©Ù‡ همه را درگرمی ودرمهر به هم ورزیدن ØŒ تØول میدهد ØŒ یکی ازنامهای سیمرغ یا رام بوده است. هوشنگ ( آسن بغ= سنگ خدا ) Ú©Ù‡ همان بهمن است، Ùˆ ویکرت Ú©Ù‡ هما یا سیمرغ یا ارتا باشد ØŒ سراندیشه Øکومت دموکراسی بوده اند . ایرانیان ØŒ بنا بر ابوریØان بیرونی در دی ماه ( ماه دسامبر) Ú©Ù‡ آنرا خورماه نیزمینامند( ماه خرّم )ØŒ جشن خرّم را Ú©Ù‡ همان جشن Øکومت دموکراسی است ØŒ میگرÙته اند . در آثارالباقیه میآید Ú©Ù‡ : « دراین روز عادت ایرانیان چنین بود Ú©Ù‡ پادشاه ازتخت شاهی بزیر میآمد Ùˆ جامه سپید Ù…ÛŒ پوشید Ùˆ دربیابانها برÙرشهای سپید Ù…ÛŒ نشست، Ùˆ دربانها Ùˆ یساولان Ùˆ قراولان را Ú©Ù‡ هیبت ملک بدانهاست بکنارمیراند ØŒ Ùˆ درامور دنیا Ùارغ البال نظرمینمود Ùˆ هرکس Ú©Ù‡ نیازمند میشد Ú©Ù‡ با پادشاه سخن بگوید خواه Ú©Ù‡ گدا باشد یا دارا وشری٠باشد یا وضیع ØŒ بدون هیچ Øاجب ودربانس بنزد پادشاه میرÙت، Ùˆ بدون هیچ مانعی با او Ú¯Ùتگو میکرد Ùˆ دراین روز، پادشاه با دهقانان Ùˆ برزیگران مجالست میکرد Ùˆ دریک سÙره با ایشان غذا میخورد Ùˆ میگÙت :
من امروز مانند یکی ازشما هستم Ùˆ من باشما برادرهستم ØŒ زیرا قوام دنیا بکارهائیست Ú©Ù‡ بدست شما میشود Ùˆ قوام عمارت آن بپادشاه است، ونه پادشاه را از رعیت ØŒ گریزی است، ونه رعیت را ازپادشاه ØŒ Ùˆ چون Øقیقت امر چنین شد، پس من Ú©Ù‡ پادشاه هستم با شما برزیگران ØŒ برادر خواهم بود Ùˆ مانند دو برادرمهربان خواهیم بود ØŒ بخصوص Ú©Ù‡ دو برادرمهربان ØŒ هوشنگ Ùˆ یـکــرد ØŒ چنین بودند » . هوشنگ Ùˆ ویکرد، همان بهمن وهما ( سیمرغ ) میباشند . بجای این جشن بزرگ دموکراسی Ú©Ù‡ پیشینه هزاره ها درایران داشته است ØŒ در دوره ساسانیان ØŒ این روز را ØŒ روز« شهادت زرتشت» ساخته شد، وجشن دموکراسی ØŒ تبدیل به سوگواری وعزا وماتم زرتشت گردید ØŒ ÙˆÙاتØÙ‡ Ùرهنگ دموکراسی ØŒ درتاریخ، Ùˆ در جشن های ایران خوانده شد.
Øالا این پیشینه بزرگ را همه Ùراموش کرده اند ØŒ Ùˆ کوچکترین اعتنائی هم بدان نمیکنند ØŒ ومØÚ©Ù… به دو جمله کوتاه کوروش چسبیده اند Ú©Ù‡ بدون زمینه Ùرهنگیش، نابسا هست .
اینست Ú©Ù‡ « ویکرت » Ú©Ù‡ درسانسکریت به Ø¢Ùتاب Ú¯Ùته میشود وابوریØان بیرونی نیز د رالتÙهیم ØŒ « معده » را به« شمس » نسبت میدهد ØŒ برای آنست Ú©Ù‡ معده ( Ø´Ú©Ù… = اش+ کام ) با گرمایش، همه آشامدنیها وخوردنیها را باهم میآمیزد Ùˆ دگردیسی میدهد Ùˆ « میپزد » . ولی این کارباهم آمیختن وتØول یابی دراثرگرمی ØŒ دراصل ØŒ خویشکاری همزاد ٠« خرداد وامرداد » با هم بوده است . پس ازاینکه خرداد Ùˆ امرداد دراین ویژگی هم از زرتشتیان وهم از اسلام، مطرود واقع شدند، این خویشکاری به خورشید نسبت داده شد، چون خورشید ( سیمرغ ) با خردادوامرداد ØŒ سه تای یکتا بودند .
این همکاری خرداد وامرداد، درمعده ( شکم ) درالهیات زرتشتی ، به عمد، به پیکار خرداد با ام