منوچهرجمالی -----انـدیـشـه٠روشـن
منوچهرجمالی
چرا انـدیـشـه٠روشـن
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، پیآیند Ù
گرمی ÙØ¨Ùـنمایه٠انسان، هست؟
چرا،عقل برونسوگرا، در روشن کردن،
Ù…Ùـهـر را مـیکÙـشـد ØŸ
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، گرما، اولویت برروشنی داشت
درزرتشتیگری، روشنی، برگرما، اولویت پیداکرد
آرمان روشنـÙکری امروزه نیز، برشـالـوده Ù
اولویت٠« روشنی برگرما» نهاده شده است
روشنÙکر، Ø§Ø²Ø¯ÛŒØ¯Ù ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران
کسیست Ú©Ù‡ ازگرمی Ùهستی خودش، روشن میشود
نه ازروشنی ÙØ²Ø±ØªØ´ØªØŒÙ…ØÙ…ّد ،الله ØŒ کانت،مارکس...
بررسی دوداستان ازعـطـّاروÙـردوسی
چرا« مهـر»، Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران
« اصل بینـش وروشـنی » هـست؟
ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ استوار براولوّیت٠« مهـر»
برشریعت ومذهب وایدئولوژی ومکتب است
« پیوند» Ùˆ « مهر» Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، معنای بسیار ژر٠و گسترده ای دارد. « مهـر» یا« پیوند » ØŒ طی٠و مجموعه ٠به هم پیوسته Ùهمه گونه بستگیÙها در سراسراجتماع Ùˆ کیهان است، وتنها بستگی زن با مرد ØŒ یا آموزگار باشاگرد، یا مادروپدربا ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ ØŒ یا خدایان با انسان ØŒ یا ملت با ØÚ©ÙˆÙ…ت ،یا هم مذهبیان وهم ØØ²Ø¨ÛŒØ§Ù† وهمنژادان وهمجنسان یا ...هرگونه بستگی اختصاصی Ùˆ تنگ ÙˆÙ…ØØ¯ÙˆØ¯ دیگر نیست. آنچه « همبستگی اجتماعی وهـمپرسی اجتماعی » نیزخوانده میشود، بخشی ازهمین « مهـر» بود ( Ù‡Ù…Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ÛŒ = باهم روش Ùهمزیستی وهمکامی را جستجوکردن ØŒ ونگران زندگی همدیگر بودن ) .
« پات + وند » Ú©Ù‡ « پـیـونـد » باشد، دراصل به معنای « بـنـد، یا یـوغ ÙØ¬Ùت ها » میباشد ØŒ چون « پات = پائیته » به معنای « Ø¬ÙØªÂ» است. درآئین زرتشتی ØŒ چون زرتشت بر ضد اندیشه « همزاد= Ø¬ÙØª= یوغ» بوده است ØŒ به این واژه ØŒ معنای « ضد» داده شده است.
بÙÙ† همه جهان جان Ùˆ زندگی ،« پیوند» یا« مهر» است . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ « خـدا » Ú©Ù‡ xva-dhaaya= hu-dhaaya xwa-taay = باشد، معنای « تخم زاینده ÙˆØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ » Ùˆ « دایه یا مامای زاینده » را داشته است . درواقع معنای « بÙÙ† یا اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ زاینده » را داشته است ØŒ Ùˆ به هیچ روی پیکر « شخص » ØŒ نمی ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است . ازاینرو هـرودت ØŒ با یقین شخصی میگوید Ú©Ù‡ « اینک من بعضی رسوم پارسیان را Ú©Ù‡ به علم شخصی ازآن آگاه هستم یاد میکنم . ساختن مجسمه ومعبد Ùˆ Ù…Ø°Ø¨Ø ØŒ بین آنها مجازنیست Ùˆ هرکس به چنین کارها مبادرت ورزد اورا ابـلـه میخوانند. شاید ازآن جهت Ú©Ù‡ دین پارسیان ØŒ مثل دین یونانیان ØŒ قائل به تشبیه نیست ... » با دین زرتشتی ØŒ Ú©Ù‡ ØªÙØ§ÙˆØª Ú©Ù„ÛŒ با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران داشته است ودارد ØŒ اهورامزدا ØŒ پیکر« شخص » Ù…ÛŒ یابد، Ùˆ با «خواستن »، گیتی را Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ØŒ Ùˆ گیتی، ازاومانند سیمرغ ( ÙØ±ÙˆÙ‡Ø±) ØŒ روئیده Ùˆ زائیده نمیشود وگوهرش، بÙÙ† وخوشه نیست، Ú©Ù‡ متاموروÙوز به گیتی یابد .
اینست Ú©Ù‡ خدا، بدین معنی، مهریست Ú©Ù‡ تخم Ùˆ بÙÙ† همه پیوندهاست، وازاین رو، همه بستگیها میان انسانها، ومیان اجتماع Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…ت، یا سامانده اجتماع نیز، « مهریا پیوند» بوده است . پس واژه « پیوند یا مهر» را نمیتوان به « عشق ÙˆÙ…ØØ¨Øª » برگردانید، ولی Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… عشق ÙˆÙ…ØØ¨ØªØŒ « بهره ای» از طی٠Ù« مهر= پیوند» هستند . خدای مـهـر Ú©Ù‡ سیمرغ باشد ØŒ مجموعه به هم آمیخته همه گونه مهرها ست، چون این گوهر خودش هست Ú©Ù‡ به همه پیوندها وهمه مهرها تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یـابـد .
جبرئیل دراسلام ØŒ ÙØ±Ø´ØªÙ‡ جنگ میباشد ØŒ Ú©Ù‡ تضاد گوهری با سیمـرغ دارد . سیمرغ ،« ÙˆØÛŒ » رابرای شخص برگزیده ای نمیآورد، بلکه خودش ØŒ تخمهائیست Ú©Ù‡ در درون ٠تن همه انسانها کاشته میشود ØŒ تاهرکسی، از خودش، سرچشمه روشنی Ùˆ بینش گردد. سیمرغ ØŒ برضد٠« واسطه » ØŒ یعنی رسول ونبی ÙˆÙ…Ø¸Ù‡Ø±ÙˆÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯Ù‡ Ùˆ ÙˆØÛŒ است .
« بÙـن هستی » ØŒ « پیوند ٠نخستین Ø¬ÙØª نیروها ØŒ یا Ø¬ÙØª اصل ها باهمست » . بÙÙ† هستی ØŒ به هیچ روی ØŒ Ù…Ùهوم خدائی نیست Ú©Ù‡ با خواستش، جهانن را خلق میکند . یکی از نامهای این بـÙÙ† هستی ØŒ یا « پیوندی » Ú©Ù‡ ریشه همه پیوندهاست ØŒ « گرما = بـرما = پـرما = بـرم » بوده است. ازاین « گـرما = بـرما = بـَرَم = Warm ØŒWaerme » ØŒ جنبش Ùˆ روشنی ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است. گاو برمایون ( برما+ یون ) دراوستا و« گاو پـَرمایه » درشاهنامه ØŒ Ú©Ù‡ به معنای « زهدان یا اصل برما یا گرما» هست، Ùˆ به ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† شیرمیدهد ØŒ یا « Ø§Ø±ØªØ§ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ » Ú©Ù‡ اثـیـر( آذر) یا نخستین عنصراست، همین « بÙÙ† گرمی » هست . ØØªØ§ رد پای پیدایش« روشنی ازاین اصل گرما، یا برما+ یون » درشاهنامه باقی مانده
کجا نامور « گاو پـَرمایه » بود
گاوپرمایون ، که نماد « زمین = گیتی » هست ، به معنای جانیست (گاو= گئو= گی=جی= یوغ) که اصل روشنیست
که « روشـنده » ، برتنش پیرایه بود
سپس خواهیم دید Ú©Ù‡ « درخت نرماده یا درخت گویا » Ú©Ù‡ درشهرخرّم ( شهری Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم Ø¬ÙØªÛŒ= یوغی= همزادی ØŒ بنیاد اجتماعشان هست ) روئیده است ( این داستان، در داستانهائی Ú©Ù‡ به اسکندر نسبت داده میشود آمده است، ولی مربوط به ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایرانست ) ØŒ ونماد همان مدنیت ÙˆÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒØ³Øª Ú©Ù‡ جهان را بر« پیوند Ø¬ÙØªÛŒ ویوغی » Ù…ÛŒÙهمد ØŒ Ùˆ مردمانش ØŒ نه شاه ونه سپاه ( جامعه دموکراسی = شهرخرّم )میشناسند ØŒ از« زمین گرم » میروید .
زمینش، زگـرمی همی بر دمـیـد
این درخت Ú©Ù‡ اصل بینش هست، از« زمین گرم » برمیدمد. سپس الهیات زرتشتی، به « روشنی بی جنبش » ØŒ اولویت داده است، Ùˆ آنرا جایگزین ØŒ اصل « گرما = همه پیوندها» کرده است . از« روشنی= بینش= آموزه = ÙلسÙه، شریعت» است Ú©Ù‡ « پیوندها، معیارپیوندهای اجتماعی وسیاسی Ùˆ دینی..» پیدایش Ù…ÛŒ یابند . سپس ادیان ابراهیمی Ùˆ مکاتب ÙلسÙی، این اولویت « روشنی » بر« گرما » را به ارث برده اند . از« روشنی اهورامزدا یا الله » ØŒ Ú©Ù‡ « آموزه وشریعت وبینشش » باشد، بایستی روابط اجتماعی ÙˆØÙ‚وقی واقتصادی وسیاسی پیدایش یابند. درمکاتب ÙلسÙÛŒ ØŒ گرانیگاه ØŒ عقلست Ú©Ù‡ با روشنائیش ØŒ باید همین روابط را پدید آورد. ولی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ اصیل ایران، درست وارونه این اصل بوده است .
آرمان ایرانیان، روشنÙکری نبوده است ØŒ بلکه « گرم Ùکری» بوده است . به قول مولوی ØŒ اندیشه هائی ØŒ Ø¬Ø§Ù†ÙØ²Ø§ وتـروتـازه Ùˆ زندگی پرورند Ú©Ù‡ از« گـرمسـیرضـمـیر» برآمده باشند وبه « گرمسیرضمیر» روان گردند ØŒ وگرنه به Ù…ØØ¶ ورود در« گستره عقل سرد» میمیرند .
گرمسیر ضمیر، جای وی است
می بمیرد درین جهان، ازبـَرد(سرما)
همچوماهی ، دمی بخشک طپید
ساعتی دیگرش ، ببینی ســرد( مرده )
درالهیات زرتشتی ØŒ « روشنی بی جنبش»، Ù…Ùهوم « کمال» میشود. Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری، « تخمی Ú©Ù‡ هم بـَر= روشنائی Ùˆ هم بÙÙ†= تاریکی است، چون اصل نوشوی همیشگی است » ØŒ « کمال» است. بدینسان، درالهیات زرتشتی ØŒ ØÙ‚یقت ثابت وساکن وتغییرناپذیر، پیدایش Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ « مهروعشق وگرمی » را یا طرد میکند، یا تابع ایمان به شریعت ومکتب ومذهب میسازد . درروشنی بی جنبش، « ØØ³ کردن Ùˆ اندیشیدن Ùˆ جستن Ùˆ رقصیدن Ùˆ موسیقی » نیست . دربخش نخست بندهش، میآید Ú©Ù‡ « هرمزد به همه آگاهی دانست Ú©Ù‡ اهریمن ØŒ هست ... او به مینوئی آن Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ú¯Ø§Ù† را Ú©Ù‡ برای مقابله با آن Ø§ÙØ²Ø§Ø± دربایست ÙØ±Ø§Ø²Ø¢Ùرید. سه هزارسال Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ú¯Ø§Ù† به مینوئی ایستادند Ú©Ù‡ بی اندیشه، Ø¨ÛŒØØ±Ú©Øª وناملموس بودند » .
«همه آگاهی» اهورامزدا ØŒ Ú©Ù‡ « روشنی بی جنبش » هست ØŒ نخستنین چیزی Ú©Ù‡ میداند، موجودیت دشمن است، Ùˆ سپس نخستین کاربرد دانشش، Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ بÙÙ† جهان، برای « جهاد ابدی با این دشمن » میباشد، Ùˆ این نخستین Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ú¯Ø§Ù†Ø´ØŒ بی اندیشه Ùˆ Ø¨ÛŒØØ±Ú©ØªÙ†Ø¯ Ùˆ ایستاده اند . «مینو» هم ØŒ زمان بی نهایت ولی Ø¨ÛŒØØ±Ú©Øª است . خویشکاری ٠« روشنی بی جنبش » ØŒ Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ به جهاد با اهریمن Ú©Ù‡ « شرّ مطلق » است ØŒ میباشد . تنها ØØ±Ú©Øª او، جنگ با اهریمن است . هرØÙ‚یقت ثابتی، در« جهاد با دشمنش» ØŒ ازملالت ÙˆØ§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÛŒ وپژمردگی ØŒ رهائی Ù…ÛŒ یابد. ازاین رو، جهاد دینی دراسلام ØŒ تنها « نجات دهنده مردم از زهـد وتقوا Ùˆ اطاعت دینی است» ØŒ Ú©Ù‡ زندگی آنان را آکنده ازملالت میکند .
درست « ایده » اÙلاتـونPlaton نیزدرتصویر غـارش ØŒ همین « روشنی بی جبنش زرتشتیان » است. این اندیشه « روشنی بی جنبش» ØŒ جانشین « گرمی با جنبش» میگردد، Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، بÙÙ† « روشنائی Ùˆ بینش» بوده است .
اندیشه « روشنی بی جنبش» درÙلسÙÙ‡ ØŒ تبدیل به « تعریÙ= مرزهای یک اندیشه را دربریدن ازدیگران ØŒ روشن ساختن »، Ùˆ درعلوم تبدیل به قبول « بدیهی » ØŒ Ùˆ Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ØŒ درنماد « Ù‚ÙØ³ با میله های نا ملموس » تصویر میگردد . انسان، مرغیست Ú©Ù‡ درجستجوی « Ù‚ÙØ³ ایمان، یا ایمان به ØÙ‚ایق ثابتی Ú©Ù‡ گرداگرد همه چیزها را ÙØ±Ø§Ù…یگیرند » هست . چیزی روشن است Ú©Ù‡ Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ ØŒ بسته میشود، ولی Ù…ØÙوظ میگردد . هرگونه ایمانی ØŒ همه چیزهارا بدون استثناء، بدین معنا روشن میکند Ú©Ù‡ گرداگرد هرچیزی درجهان، یک Ù‚ÙØ³ ثابت ÙˆØ³ÙØª وگذرناپذیرمیسازد.Ù‡Ø±Ú†ÛŒØ²Ø³ÙØª وسخت وثابتی ØŒ گوهرسردی وخشکی دارد ØŒ هرچند خودش نیز انکار کند . Ù‚ÙØ³ØŒ پر ازرخنه است ØŒ ولی Ùقط میتوان کله را از رخنه های Ù‚ÙØ³ تا اندازه ای بیرون کرد .
انسان، Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ ایمان ویا ایدئولوژی، Ùˆ یا Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… ÙˆØ§ØµÙ„Ø§ØØ§Øª یک مکتب ÙلسÙی، میتواند همه چیزها را از درون رخنه های آنها ببیند ØŒ Ùˆ Ù„ÛŒ خودش نمیتواند Ø§Ø²Ù‚ÙØ³ØŒ درآید و« با تمام وجودش » ØŒ دربیرون Ù‚ÙØ³ بپرد Ùˆ برقصد . مرغ Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ØŒ درست از پروازکردن Ù…ÛŒ پرهیزد . مرغ Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ØŒ از آزادی ØŒ ÙˆØØ´Øª دارد .آنچه غایت Ø±ÙØªÙ† Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ است ØŒ ایمن بودن ازگزند دشمنانست . دشمن، نمیتواند وارد Ù‚ÙØ³ بشود . دشمن نمیتواند به هیچ چیز درجهان او، Ù†Ùوذ کند، چون همه اندیشه ها ورویدادها وآموخته های او، Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ØŒ ایمن ازدسترسی وگزند هستند . Ù‚ÙØ³ ØŒ برای زندانی کردن خود نیست ØŒ بلکه برای ایمن ماندن از« ترس Ùˆ ÙˆØØ´Øª ازگزند دشمن ØŒ وازناآرامی وبیقراری Ù ØØ±Ú©Øª » است .
Ù‚ÙØ³ØŒ دژیست Ú©Ù‡ روان Ùˆ ضمیرانسان ØŒ درآن از دشمن Ù…ØÙوظ میماند . اینکه اسÙندیار Ùموءمن ØŒ برای جنگیدن با سیمرغ ( Ø¯Ø±Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† اسÙندیاردرشاهنامه ) ØŒ به درون Ù‚ÙØ³ÛŒ میرود Ú©Ù‡ همه میله هایش پوشیده ازتیغ برنده هستند ØŒ درست بیان همین « Ù‚ÙØ³ ایمان » است . موءمن، یا پای بند این ایدئولوژی یا آن مکتب ÙلسÙÛŒ ØŒ « وجود خود» را در بودن درون Ù‚ÙØ³ØŒ « Ù…ÛŒ یابند » . Ùقط Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ هست Ú©Ù‡ انسان ØŒ وجود دارد . هرØÙ‚یقتی Ùˆ هرپدیده ای برای او « موجودی Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³Â» است . درجهان او، همه چیزها « هستند » ØŒ وقتی « درقـÙـسـند » .
« Ù‚ÙØ³ » هرانسانی، « هویت » اوست .« وجود» یا « ØÙ‚یقت » ØŒ « Ù‚ÙØ³ » است . درست Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ØŒ بر ضد چنین Ù…Ùهومی از« وجود » واز« ØÙ‚یقت »، واز« انسان » واز« جهان » بود . ØÙ‚یقت ØŒ « هست » ØŒ هنگامی Ú©Ù‡ ØŒ درپروازست Ùˆ میجنبد Ùˆ دگرگون میشود ومتامورÙوز Ù…ÛŒ یابد.
چیزی هست Ú©Ù‡ میجنبد ومیرقصد . اندیشه ای هست Ú©Ù‡ هرگز درصورتی Ùˆ درتعریÙÛŒ Ùˆ درمÙهومی ØŒ یخ نمی بندد ونمی Ø§ÙØ³Ø±Ø¯ .انسان، هنگامی «هست» Ú©Ù‡ بتواند آزادانه پروازکند ØŒ برغم آنکه این ÙØ¶Ø§ÛŒ باز ٠پرواز، برای Ù‚ÙØ³ÛŒØ§Ù† ØŒ « عدم » خوانده شود :
کی بود کز« وجود » باز رهم درعدم ، پـرّم چو طیاری ؟
Ú©ÛŒ بود Ú©Ø²Ù‚ÙØ³ برون پرد مرغ جانم ØŒ بسوی گلزاری
این Ù…Ùهوم « وجـودگـشـوده » ØŒ یا ØÙ‚یقت٠متØÙˆÙ„ ØŒ پیآیند سراندیشه « گرمی وجبنش» است. این اندیشه ای Ú©Ù‡ هرگز Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ Ù…Ùهوم وتعری٠و Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ØŒ نمیتواند بگنجد Ùˆ زندانی نمیشود ØŒ اندیشه ایست Ú©Ù‡ Ø¹Ø±ÙØ§Ù† میخواهد . ضدیت او با « عقل » ØŒ درست برپایه همین « Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ کردن اندیشه ها Ø¯Ø±Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª ودرکلمات ودرآموزه ها» هست .
هرصورتی، پرورده معنی است ØŒ لیک Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ù‡ ای
« صورت» ،« معنای Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ù‡ Ùˆ یخزده هست » ØŒ ازاین رو، روان نیست، ÙˆØ·Ø¨Ø¹Ø§ÙØ§Ù‚د زندگی Ùˆ گرمی هست. صورت را باید درگرما ØŒ آب روان کرد ØŒ تا به معنی رسید .
صورت ، چو معنی شد کنون ، « آغاز» را « روشن شده »
یخ را اگر بیند کسی، و انکس نداند « اصل یخ »
چون دید « کاخر آب شد » ، دراصل یخ بی ظن شده
درجنبشی Ú©Ù‡ ازگرمی، پدید میآید ØŒ ودرهیچ مرزی نمیگنجد ØŒ انسان، درک« روشنی » را میکند. گرمی ØŒ هر مرزوهر ØØ¯ÛŒ را نرم میکند . انسان درپرواز، درگذر از« مرزها Ùˆ ØØ¯Ù‡Ø§ » ØŒ در« گشتن » ØŒ در « متامورÙوز» ØŒ « هست » .
درداستان هوشنگ ØŒ درشاهنامه دیده میشود Ú©Ù‡ « ÙØ±ÙˆØº یا روشنی» ØŒ از«سنگ» پیدایش Ù…ÛŒ یابد. این سخن برای ما، یک ØØ±Ù Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ئی یا خراÙیست ØŒ چون نمیدانیم Ú©Ù‡ « سنگ» Ú†Ù‡ معنائی داشته است. سنگ ØŒ درست یکی Ø§Ø²Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª برای همان « پیوند= مهر= بند» بوده است .« سنگ» ØŒ به معنای « امتزاج واتصال میان چیزها ونیروها وانسانها»، میباشد. « پیوند انسانها باهمدیگر» ØŒ « سنگ » یا « گرمی» خوانده میشده است .
اندیشه٠پیدایش « روشنی » ، ازپیوند میان نیروها ومیان انسانها با یکدیگر، درآرمان « همپرسی= جستجوی باهمدیگر » بازتابیده شده بود. روشنی ، ازاهورامزدا یا الله نمی آید. نه الله ، نورالسموات والارض است ، و نه جایگاه اهورامزدا، روشنی بیکران است. بلکه روشنی ، ازهمپرسی وهمکاری وهمروشی انسانها با هم وبا گیتی، پدید میآید .
سرچشمه روشنی، ازماوراء الطبیعه ØŒ به « میان خود انسانها » کشیده میشود . این اندیشه پیدایش روشنی از« سنگ = یوغ شدن، یا پیوند یابی » ØŒ در« پیدایش روشنی ØŒ ازگرمای بÙنمایه هستی انسان» عبارتی دیگر، به خود Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است . درگوهر ٠جان هرانسانی، آتشی ناسوز هست Ú©Ù‡ گرما باشد، وا ین گرمای اصیل بنمایه انسانست Ú©Ù‡ در همه ØÙˆØ§Ø³ انسان، تبدیل به روشنی میشود، Ú©Ù‡ به جهان Ù…ÛŒ تابد Ùˆ جهان را ازبÙÙ† هستی خود، روشن میکند ØŒ Ùˆ انسان ØŒ بااین روشنائی زاده ازهستی خودش، میتواند همه پدیده هارا بشناسد . بدینسان، انسان، دراثرگرمای جانش، « ازخـود ØŒ روشــن » است ØŒ Ùˆ « ازخود ØŒ به بینش میرسد». کسی روشنÙکراست Ú©Ù‡ ازگوهرجان وگرما ذاتی خودش، مستقیما با ØÙˆØ§Ø³ خودش ØŒ پدیده هارا درگیتی روشن میکند ومیشناسد. امروزه ØŒ آرمان همه ایرانیان ØŒ « روشـنÙکری » شده است ØŒ Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، درست وارونه این آرمان ٠تقلیدی ØŒ استواربر« گرم اندیشی ØŒ یا روشنی زاده ازگرمسیرضمیرانسان» میباشد ØŒ چون ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، در«عـقـل بـرونسـوگـراobjective » ØŒ « روشنائی سرد Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ زندگی زداهست ». دراین Ú¯ÙØªØ§Ø±ØŒ این مسئله در پیوند با دوداستان Ø§Ø²ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ وعطار درباره بزرگمهر، Ø·Ø±Ø ØŒ Ùˆ بطورگسترده بررسی خواهد شد .
« بینش درتاریکی » ØŒ بینش آرمانی Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران بوده است. بینش درتاریکی ØŒ به معنای زایانیدن « روشنی ازدرون تاریکیهاست» . انسان ایرانی، نمیخواسته است، روشنÙکر بشود ØŒ بلکه میخواسته است، ازخودش ØŒ ماما یا دایه٠زایش ٠روشنی از تاریکی، یا ازگرمای تـنـور Ùˆ داش Ùˆ کـوره Ù٠زهدان وجود خود، یا هرانسانی گردد . « دین » Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ به معنای « بینش زایشی Ø§Ø²Ú¯ÙˆÙ‡Ø±ÙØ±Ø¯ » است، بنا بربهرام یشت Ùˆ دین یشت، بینش درتاریکی هست. این اندیشه بسیارژر٠، چهره های گوناگون به خود میگیرد، Ùˆ برغم آنکه زرتشت به آن نیز پشت کرد ØŒ ولی Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، به صورتهای گوناگون استوار باقی ماند . همین Ø´Ø¹Ø±ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ نیز، یکی ازعبارت بندی های این اندیشه است
چو بی آزمایش نباشد خرد « سـر ٠مـایـه٠چـیـزهـا» بنگرد
خرد از راه آزمودن ØŒ درپی ٠نگریستن« بÙنمایه چیزها» است . گوهرخرد ØŒ آزمودن است، ولی این آزمودن ØŒ برای غالب شدن برطبیعت ÙˆØ¨Ù€ÙØ±Ø¯Ù† وچاپیدن دیگران نیست ØŒ بلکه بدین غایت است Ú©Ù‡ درپایان ØŒ « بنمایه = سر ٠مایه » چیزها را Ú©Ù‡ همان « پیوند= گرمی» باشد، مستقیما با چشم خودش ØŒ بیابد Ùˆ ببیند . ارزشها ÛŒ زندگی دراجتماع ( معیار ٠خـوب وبــد )ØŒ با نگرش دربنمایه وگوهرچیزها وانسانها بدست میآید .
همچنین این شعرمولوی Ú©Ù‡ جان هرانسانی ØŒ نیک وبد ØŒ یا اصل وبÙÙ† خود را درتاریکی نیز ØŒ مانند Ú©ÙØ´ خود ØŒ ازهمان تنگی وگشادی Ùˆ همآهنگی با Ø´Ú©Ù„ ویژه پایش Ùˆ ØØ³ بسائی پایش، واینکه خودرا درآن Ø±Ø§ØØª Ù…ÛŒ یابد، تشخیص میدهد، میتواند بشناسد ØŒ چون آنها ØŒ Ø¬ÙØª باهم هستند ØŒ ÙˆÙقط به Ø´Ú©Ù„ ویژه اندام جنبش یا پاهای او هستند .
جان، چون نداند« نـقـش خـود » ، یا « عالم جان بخش خود »
پا Ù…ÛŒ نداند Ú©ÙØ´ خود ØŸ کان لایقست Ùˆ بابتی
پارا Ø²Ú©ÙØ´ دیگری ØŒ Ù‡Ø±Ù„ØØ¸Ù‡ تنگی وشری
ÙˆØ²Ú©ÙØ´ خود شد خوشتری ØŒ پارا درآنجا Ø±Ø§ØØªÛŒ
جان نیز داند Ø¬ÙØª خود ØŒ Ùˆ زغیب داند نیک وبد
کزغیب ØŒ هرجان را بود ØŒ درخورد هرجان، Ø³Ø§ØØªÛŒ
Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† رستم نیز، Ø·Ø±Ø ÙˆÚ¯Ø³ØªØ±Ø´ همین اندیشه است Ú©Ù‡ رستم درغارتاریک ØŒ جائی Ú©Ù‡ چشم کارنمیکند ØŒ چگونه دیو سپید یا دشمن ( اژی ) را میشناسد ØŒ Ùˆ درتاریکی، با او میجنگد Ùˆ چگونه درهمین تاریکی، توتیای چشم سپاه ایران وکیکاوس را میجوید Ùˆ کش٠میکند . این اندیشه، بکلی با تئوری شناخت اÙلاتون وهمچنین با ادیان نوری درتضاد است .
بزرگمهر بوختکان Ú©Ù‡ « نماد دانائی » دردوره ساسانیان وشاهی انوشیروان شمرده میشده است ØŒ نیز دارای چنین بینشی شمرده میشده است . البته داستان کورکردن بزرگمهرکه شخصیتش « نماد بینش گوهری انسان » بطورکلی بوده است ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ « بینش زایشی Ùˆ بنیادی» از گستره ØÚ©ÙˆÙ…ت ساسانی ØŒ Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی درقبضه خود داشتند، طرد Ùˆ نابود ساخته شده بوده است .
ازبزرگمهر، دوداستان دراین زمینه باقی مانده است، Ú©Ù‡ یکی را ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ درشاهنامه آورده است، Ùˆ دیگری را شیخ عطاربه گونه ای دیگردرالهی نامه روایت کرده است ØŒ Ùˆ هردوبرای شناخت معنای « بینشی بدون روشنائی ØŒ وبدون چشم» بسیارپرمعنا هستند . هردو، استوار براندیشه پیدایش روشنی وبینش ازگرمی ( ازمهر، Ø§Ø²Ù¾ÛŒÙˆÙ†Ø¯ÛŒØ§ÙØªÙ† انسانها) هستند. « روشنائی » Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی یا زال زری، پدیده ای شمرده میشد Ú©Ù‡ ازگوهر ٠خود ÙØ±Ø¯ ÙØ§Ù†Ø³Ø§Ù†ØŒ میتراود، Ùˆ همسان با « روند پیدایش گوهر خود انسان درآزمونهایش درروزگار است » .
در روشنائی با چشم ØŒ بیشتر به روشنائی Ú©Ù‡ انسان ØŒ ازدیگری وام میکند ØŒ ویا از آموزه ای وازآموزگاری ویا از مذهبی ومکتب ÙلسÙÙ‡ ای وام میکند، اعتبارواهمیت داده میشود . در دو داستان عطارو ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ ازبزرگمهر ØŒ یک معنا تکرارنمیشود، بلکه برآیندهای گوناگون این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ú©Ù‡ به این گونه بینش، گره میخورد، عبارت خود را Ù…ÛŒ یابند .
ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù زال ÙØ²Ø±ÛŒ (سیمرغی=ارتائی)
بـیـنـش انسان را
پیآیند٠« گـرمای جـان » میدانست
« روشـنـی از گـرمـا »
دراثراینکه پارسها، نخستین امپراطوری ایران را پدید آوردند ØŒ جهان بینی آنها نیز، Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ٠معیار Ù ÙلسÙÙ‡ سیاسی (= جهان آرائی )ایران شد . هرچند یونانیها وسپس همه جهان غرب، به ایران ،« پارس» Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ ØŒ ولی پارس ها ØŒ خود را هیچگاه ØŒ « پارسی » نمیخواندند . بنا برهرودوت ØŒ پارسیان خودرا « آرتـائـی » مینامیدند . هرودوت ØŒ آگاهیهائی را Ú©Ù‡ درباره مذهب ودین هخامنشان داده است، چون انطباق با روایات زرتشتی ندارند ØŒ Ú©Ù‡ مدتهاست ØØ§Ú©Ù… بر اذهان شده است Ùˆ معیار شناخت ایران گردیده است ØŒ نادرست یا دروغ شمرده میشود. Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه وارونه اش، درست است. دربرشمردن لشگرخشایارشاه ØŒ هرودوت ØŒ پس ازشمردن لباس Ùˆ اسلØÙ‡ هائی Ú©Ù‡ یک پارسی دربرداشت ØŒ چنین مینویسد : « یونانیان درگذشته آنها را سÙÙ† cephen Ù…ÛŒ خواندند Ùˆ آنها خود Ùˆ همسایگانشان را آرتائی Ù…ÛŒ نامیدند.. » (ترجمه Ùواد Ø±ÙˆØØ§Ù†ÛŒ ازتاریخ هرودوت ØŒ ØµÙØÙ‡ 331 ). همین نشان میدهد Ú©Ù‡ آنها، خود وهمسایگان خود را بنام جهان بینیشان ØŒ « آرتائی» ØŒ یعنی سیمرغی ( ارتای خوشه ) مینامیده اند .
درمقاله پیشین دیده شد Ú©Ù‡ بÙÙ† گرما وخویدی رپیتاوین میباشد( رپه = رÙÙ‡ = خوشه پروین ) ØŒ همان « ارتائی » است Ú©Ù‡ از« بهمن = هخامن » پدید میآید Ùˆ بÙÙ† جان هرانسانی است ØŒ Ú©Ù‡ نام « هخامنشی» ازآن برآمده است . ازسوئی میدانیم Ú©Ù‡ سغدیها، « نخستین عنصر» را Ú©Ù‡ « اثیر» باشد ارتا ÙØ±ÙˆØ±Ø¯( artaaw-fravarti ارتای ÙØ¨Ù‡ ÙØ±ÙˆØ±Ø¯) میدانستند ØŒ Ùˆ درست همین « اثیر» ØŒ گرمی جان درتن انسانست . مولوی درمثنوی میگوید:
گـرمـی تـن را همی خواند اثــیــر
که ز« نـاری » ، راه اصـل خـویـش گیر
پس اثیر، همان واژه ÙØ¢Ø°Ø±Ø§Ø³Øª( گرمی تن، دراصل، گرمی زهدان میباشد، چون هم آذر یا آگر ØŒ Ùˆ هم تن ØŒ به معنای زهدان هستند ) وآتش زهدان ØŒ گرمائیست Ú©Ù‡ نطÙÙ‡ را میپروراند Ùˆ دگردیسی میدهد Ùˆ روند نوزائی ÙˆÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯ است. درسغدی نیز دیده میشود Ú©Ù‡ روزنهم، « ارت روج» ویا« اش روز » خوانده میشود . پس « ارت = ارتا = اشه » همان ارتا درچهره های گوناگونش ( ارتا ÛŒ خوشه + ارتای ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ + اشی به ) هست . به عبارت دیگر« ارتا = آذر= اثیر» ØŒ همان بنکده گرمی وخویدی هست.
این گرمای گوهری ÙˆÙ†Ù‡ÙØªÙ‡ درجان انسان، Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ سرچشمه « روشنی چشم Ùˆ بینش » شمرده میشد. پیدایش روشنی ازگرما ÛŒ جان Ùˆ خون ،« بینش وشناخت » را ØŒ « پدیده ای زایشی Ùˆ زهشی اززندگی خود انسان » میکرد ØŒ Ùˆ این با Ø§Ù†ØØµØ§Ø±Ù‡Ù…Ù‡ آگاهی ( روشنی ) دراهورامزدای زرتشت، درتضاد بود.
این « اندیشه اولویت گرمی بر روشنی » ØŒ اهمیت خود را Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† نیز نگاه میدارد ØŒ Ùقط دراثر آنکه ما تاریخ پیدایش این اندیشه را، درپیشینه بسیارکهن ایران نمیشناسیم ØŒ این معانی Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ را در چهارچوبه تشبیهات وکنایات واستعارات شاعرانه نادیده میگیریم.
مثلا گرانیگاه Ù« تـابـش خـورشـیدی»، دراشعارمولوی، روشنی خورشید نیست ØŒ بلکه « گرمی Ùˆ ت٠و تاب » خورشید است. درخود واژه « تابش » Ùˆ « تاب= ت٠» ،این گرمی ÙˆØØ±Ø§Ø±ØªØ³Øª Ú©Ù‡ گوهر روشنی را معین میسازد ØŒ نه وارونه اش . ازاین رو نیز خورشید ØŒ « Ø¢ÙØªØ§Ø¨ » ØŒ نامیده شده است . همچنین واژه « پـرتـو » Ú©Ù‡ به شعاع Ø¢ÙØªØ§Ø¨ Ú¯ÙØªÙ‡ میشود « پره para + تپ tap» است، که« به پیش» ویا «به پیرامون» ØªØ§ÙØªÙ† وگرم کردن میباشد . این گرماکه اصل جنبش Ùˆ رقص Ùˆ زایش ( Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ ) هست ØŒ سرچشمه روشنی( پرتو) میباشد.
در« تابش خورشیدی » ، رقصم به چه می باید
تاذره چو رقص آید ، ازمنش ، بیاد آید
شد ØØ§Ù…له هر ذره ØŒ از « تابش روی او »
هز ذره ازآن لذت ( ازگرمی ) صد ذره همی زاید
درگوهرجان بنگر، اندر صد٠این تن
کز دست « گرانجانی » ، انگشت همی خاید
درخود Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« تابش »، این « اولویت گرما بر روشنی» پوشیده است . ازگرماهست Ú©Ù‡ روشنی برمیآید . اینست Ú©Ù‡ درآغاز، ازگرما، ØØ±Ú©Øª وجنبش ورقص( ØØ±Ú©Øª شاد ) ØŒ خواسته میشود :
رقصان شو ای قراضه ØŒ کزاصل ÙØ§ØµÙ„ Ùکـانی
« جویای هرچه هستی، میدانک عین آنی »
این گرمی وگرمشدگی درهرکسی هست Ú©Ù‡ جنبش ورقص بسوی بÙن، یا جویندگی اصل خود را ØŒ پدید میآورد
خورشید رونماید ، وز ذره ، رقـص خـواهـد
آن به که رقص آری ، دامن همی کشانی
روزی کنارگیری ØŒ ای ذره ØŒ Ø¢ÙØªØ§Ø¨ÛŒ
سر بر برش نهاده ، این نکته را بدانی
گرانیگاه، روشنی Ø¨ÛŒØØ±Ú©Øª نیست، بلکه رقص Ùˆ پخته شدن ازگرمیست
ما میوه های خامیم ØŒ درتاب Ø¢ÙØªØ§Ø¨Øª
رقصی کنیم رقصی ، زیرا تو می پزانی
Ø§ØØ³Ù†Øª ای پزیدن ØŒ شاباش ای مزیدن
Ø§Ø²Ø¢ÙØªØ§Ø¨ جانی ØŒ Ú©Ùˆ را نبود ثانی ( مقصودش شمس است)
ØØªØ§ از« روشنی چشم » نیز گرمی میخواهد :
آمده ام چو عقل وجان ، ازهمه دیده ها، نهان
تا سوی جان و دیدگان ، « مشعله نظر» برم
Ø¯Ø±Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† رستم نیز، رستم میخواهد چشمهارا با خون جگرودل ومغز، خورشید گونه سازد ØŒ تا بتابند Ùˆ گرم کنند، تا هرکس ازاین گرما، پخته شود Ùˆ بÙÙ† خودا بجوید Ùˆ ازگرمای وجود خودش، روشن شود . اومیخواهد Ú©Ù‡ چشمهای ایرانیان را « مشعله گرما بخش نظر» کند .
تصویرخورشید ØŒ درتعریÙÛŒ Ú©Ù‡ عبید زاکانی ازسپهرچهارم جایگاه خورشید میکند ودرآنجا ØŒ سریری Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ جایگاه شاهست، ولی تهی ازشاهست. یا به عبارتی دیگر، شاه ØŒ انسان زورمندوقهاروقدرتمندی نیست Ú©Ù‡ با امرونهی، ØÚ©Ù… میراند ØŒ بلکه صنمیست Ú©Ù‡ با گرمای رویش دل همه را چنان ازعشق گرم کرده است که، همه جهان ØŒ خود را، ازصمیم قلب ØŒ لشگراو میدانند . ØÚ©ÙˆÙ…ت ØŒ هنگامی ØÚ©ÙˆÙ…تست Ú©Ù‡ ازته دل مردمان ØŒ خواسته بشود . وچنین ØÚ©ÙˆÙ…تی یا شاهی ØŒ دیگر، ØÚ©ÙˆÙ…ت وشاه نیست. جاذبه وکشش ØŒ جانشین ÙØ±Ù…ان وزور وتهدید ومجازات ÙˆØØ´Øª انگیزی وشمشیرو زندان ودوزخ میگردد . خورشید، نماد ØÚ©ÙˆÙ…ت برپایه مهرو گرمی وجنبش شاد Ùˆ موسیقی است.
ÙØ±Ø§Ø²Ø¢Ù† صنمی با هزارغنج ودلال
چودلبران دلاویزو لعبتان خطا
Ú¯Ù‡ÛŒ به زخمه Ø³ØØ±Ø¢Ùرین ØŒ زدی رگ Ú†Ù†Ú¯
Ú¯Ù‡ÛŒ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بر دست ØŒ ساغرصهبا
سپهرچهارم Ú©Ù‡ سپهر« میانی » هست ØŒ و« میان » Ú©Ù‡ اصل بستگی Ùˆ پیوند است، نماد گرمی وعشق است. ازاین رو نیزهست Ú©Ù‡ سپس این سپهررا به عیسی منسوب میساخته اند، چون اورا Ù¾ÛŒØ§Ù…Ø¨Ø±Ù…ØØ¨Øª میدانستند ØŒ نه مانند Ù…ØÙ…د Ú©Ù‡ پیامیرشمشیر( سیÙ) است Ùˆ همه عمرش درمدینه ØŒ Ùقط از غزوات انباشته شده است وواسطه اش با الله ØŒ جبرئیل، ÙØ±Ø´ØªÙ‡ جنگ است .
جان ازسنگینی وصلب شدگی یا ازگرانی ØŒ هنگامی تØÙˆÙ„ به سبکی Ù…ÛŒ یابد، Ú©Ù‡ گرم شود . « تاب » و« ت٠» ØŒ دراصل، ØØ±Ø§Ø±Øª وگرمیست . واژه « تابوت » نیز، درست ازهمین واژه ساخته شده است ØŒ چون تابوت ( تاب+ ئود ) مادروسرچشمه گرمای زهدانست Ú©Ù‡ مرده را Ú©Ù‡ جنین درآن شمرده میشود ØŒ ازسردرآغوش گرم خود میپرورد Ùˆ میزاید. زهدان، داش Ùˆ تنور Ùˆ کوره Ø¨ØØ³Ø§Ø¨ Ù…Ùیآمد . تاب یا گرمای خورشید، هر ذره ای را به رقص میآورد ØŒ ØØ§Ù…له میکند Ùˆ سبک برای جنبش وپروازمیسازد . برای بیان همین Ù…ØØªÙˆØ§Ø³Øª Ú©Ù‡ ØŒ درگرشاسپ نامه، سیامک Ùˆ تهمورث Ùˆ « سه ویژگی سروش Ú©Ù‡ ازجمله گوهرشب چراغست » ØŒ درتابوت هستند ØŒ چون تابوت ØŒ اصل گرما و«جنبش ازنو» ØŒ Ùˆ ÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯ همیشگیست ØŒ این بدان معناست Ú©Ù‡ « سیامک Ùˆ تهمورث وسه ویژگی سروش » ØŒ همیشه Ø¯Ø±ØØ§Ù„ « ÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯ ونوشوی » هستند .
گوهر ٠جان Ùˆ زندگی، گرمی وخویدی است ،ازاین رو ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، در« عقلی» Ú©Ù‡ ازÙلسÙÙ‡ یونان وازÙقه خشک اسلامی آمد ØŒ سردی Ùˆ خشکی، « اصل ضد زندگی = اژی = دروغ » میدید ØŒ وازآن روبرمیگردانید ØŒ چون« خرد ØŒ Ú©Ù‡ چشم جان شمرده میشد »، چنانچه دیده خواهدشد درست ØŒ روشنی Ùهمین گرمی جان ØŒ وگرمی خون ازجگر( بهمن = همآغوشی رام وبهرام، یا زهره ومریخ )ØŒ Ú©Ù‡ بنکده تابستان نامیده میشد، شمرده میشد ØŒ Ú©Ù‡ ØªÙØ§ÙˆØª با « عقل» داشت .
ÙØ³Ø±Ø¯Ù‡ چند نشینی « میان Ùهستی ÙØ®ÙˆÛŒØ´ »
دربخش میانی هستی خود ØŒ سرد بودن ÙˆØ¨ÛŒØØ±Ú©Øª ماندن ØŒ مرگست
تنور آتش عشق و زبانه را چه شده است ؟
اگرچه « سـرد٠وجودیت » ، گرم درپیچید
به ره کنش به بهانه ، بهانه را چه شده است ؟
ازآنجا Ú©Ù‡ جان ( جی، جیو= خون ØŒ Ø¢Ú¯Ù†ÛŒ درسانسکریت = آتش + خون ) Ùˆ خرد درگوهرشان به هم بسته بودند، وخرد، درسراسر تن واندامهایش، گسترده وبه هم پیوسته شمرده میشد، سردی وخشکی عقل Ùˆ اندیشه هایش ØŒ به همان اندازه « ضد زندگی = اژی » بود، Ú©Ù‡ سردی وخشکی دراندیشه ها Ùˆ بینش ها . این جداناپذیری جان وخرد ازهم ØŒ وهمگوهربودن جان با خرد است ØŒ Ú©Ù‡ در پدیده عقل یونان ودرعقل شریعتی ÙˆÙقهی، اصل ضد زندگی Ùˆ اژدها دیده میشد .
هرکه Ø¨ÙØ³Ù€Ø±Ø¯ØŒ بروسخت نماید ØØ±Ú©Øª
اندکی گرم شو و ، جنبش را آسـان بـیـن
خشک کردی تو ØŒ دماغ ØŒ از طلب Ø¨ØØ« Ùˆ دلیل
Ø¨ÙØ´Ø§Ù† خویش زÙکرو ØŒ لمع (= روشنی) برهان بین
هست « میزان معینت » و بدان می سنجی
هله « میزان بگذار» و، زر بی میزان بین
« همیشه با یک میزان ومعیارو Ù…Ùهوم Ùˆ تعریÙ٠» ثابت سنجیدن، همان خشک شدگی ÙˆØ§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÛŒ Ùکرو زندگیست.
چون تو، سرسبزشدی ، سبزشود جمله جهان
Ø§ØªØØ§Ø¯ عجبی ØŒ در عرض Ùˆ ابدان بین
زانکه تو جزو جهان ، مثل کل باشی
چونک نو شد ØµÙØªØª ØŒ آن ØµÙØª از ارکان بین
همه ارکان، چولباس آمدو ، صنعش، چو بدن
چند مغرورلباسی ؟ بدن انسان بین
آتش ÙØ¬Ø§Ù† ØŒ یا گرمی ÙØ¬Ø§Ù†
« دوستی ومهر ÙØ¢Ùـریننده » هست
پیدایش روشـنی Ùچشم ØŒ ازگـرمی
درگزیده های زاداسپرم ( بخش 3/ پاره 79 + 80 )ØŒ ودریسنا 17 بند 11 ØŒ آتشهای گوناگون شمرده میشوند Ú©Ù‡ البته همه « ØØ±Ø§Ø±ØªÙ‡Ø§ یا گرمای گوهری» درابرو درگیاه ودرجانوران هستند . ازجمله، آتشیست Ú©Ù‡ درجان مردمان وگوسپندان ( جانوران بی آزار) است ØŒ Ú©Ù‡ همان « گرمای جان » باشد.
نام این آتش ØŒ به ÙØ±Ù†Ùتار، یا وهو ÙØ²Ø§ÛŒØ§Ù†Ù‡ vohu-frayane» است . درآنجا میآید Ú©Ù‡ آتش به ÙØ±Ù†Ùتارweh-farnaaftaar ØŒ آتشیست Ú©Ù‡ درمردمان وگوسپندان (چهارپایان)
1- گوارش خوردنی
2- گرم کردن تن
3- روشن کردن چشمان ØŒ وظیÙÙ‡ اوست .
نام این گرمای جان ( درجانداران ) Ú©Ù‡ دراصل «fryaane وهو ÙØ±ÛŒØ§Ù†Ù‡ » میباشد، بسیارروشنگراست .fryaane درØÙ‚یقت همان واژه « پریان » امروز ماست. Ùقط معنای امروزه این واژه را Ú©Ù‡ جمع پری ها میدانیم، مارا گمراه میسازد.این واژه ØŒ مرکب ازدوبخش« ÙØ±ÛŒ + یانه» « fry+yaona» است .« ÙØ±ÛŒÂ» Ú©Ù‡ همان « پری» باشد، دراصل به معنای « عشق یا Ø¬ÙØªÛŒ ویوغی » هست . Ùˆ پسوند « یان» ØŒ Ú©Ù‡ درسانسکریت« یون » هست ØŒ دارای معانی 1- پیوند 2- خانه ومنزل 3- نیرو 4- جایگاه Ù‡ÙˆØ§ÛŒØ§ÙØ¶Ø§ هست . پس « ÙØ±ÛŒØ§Ù† fryaane» به معنای خانه یا منزل عشق ØŒ جایگاه پیوند دهی وپیوندیابی ØŒ خانه نیرومندی Ùˆ « باد وهوا ÙˆÙØ¶Ø§ÛŒ دوستی وعشق » است. چنانچه درکردی « په ری » به ØØ¬Ù„Ù‡ عروسی Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ØŒ « پری + یانه » ØŒ دراصل به معنای « جایگاه همآغوشی بهرام Ùˆ رام، یا مریخ Ùˆ زÙهره » است . چنانچه، گاه میان شب، « آباد+ یان» ØŒ جایگاه همآغوشی بÙÙ† Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ ØŒ بهرام وارتا ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ است . Ù…Ùهوم « مهر» ØŒ ازپدیده این « Ø¬ÙØªÛŒ Ùˆ یوغی وهمزادی Ùˆ سنگی ویانی » ØŒ جدا ناپذیربود. مهر، Ø¬ÙØªÛŒ ویوغی Ùˆ سنگی وهمزادی Ùˆ مری ( امری) است. آتش « وهو ÙØ±ÛŒØ§Ù† »، زهدان Ùˆ سرچشمه ÙÙˆ خانه ومکان عشق Ùˆ دوستی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ زاینده ( وهو ) هست.
آتش ÙˆÙ‡ÙˆÙØ±ÛŒØ§Ù† ØŒ مکان وخانه همآغوشی بهرام Ùˆ زÙهره، خانه عشق وموسیقی است . درست، گرمی جان ØŒ سرچشمه دوستی وعشق Ùˆ Ù…ØØ¨Øª خوانده میشود. Ùˆ درعبارت بالا ازگزیده های زاد اسپرم ØŒ دیده میشود Ú©Ù‡ این گرمی عشق بهرام ورام Ú©Ù‡ درهرانسانی نزول کرده اند ØŒ چشمان را روشن میکند . درست شعرمولوی ØŒ ØØ§ÙˆÛŒ همین اندیشه است :
ز« چشمه چشم » ، « پـریـان » سر برآرند
چومـاه Ùˆ زÙهـره Ùˆ خـورشید Ùˆ پـرویــن
جوشیدن وزهیدن ٠پریان ازچشم ØŒ جزپیدایش« آتش ÙØ±ÛŒØ§Ù†Â» در روشنی چشم نیست . (این پریان : 1- پروین = ارتا وبهمن است ØŒ 2- خورشید وماه ØŒ دوچهره ارتا هستند ØŒ Ùˆ3- زهره یا رام ØŒ دختر ارتا= بیدخت. دربندهش، یک چشم ØŒ ماه Ùˆ چشم دیگر، خورشید شمرده میشود . چشم Ú©Ù‡ پیه است ØŒ ازآن اردیبهشت یا بهرام وارتا هست، چون پیه رگ وپی باهمست ).
این گرمی جان، پیآیند عشق یا همآغوشی خدایان درآسمانست، Ú©Ù‡ نزول میکنند ÙˆÙØ±ÙˆØ¯ میآیند ودرتن هر انسانی ØŒ تشخص Ù…ÛŒ یابند . دوبینی، دو دمه ( دونای به هم چسبیده ) Ú©Ù‡ اصل دم یا Ù†ÙØ³ ÙˆØªÙ†ÙØ³ Ùˆ اصل یا منشاء زندگی Ùˆ جان هستند ØŒ بنا Ø¨Ø±Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی درالتÙیهیم دلالت بر« مریخ وزهره باهم » میکنند ØŒ Ú©Ù‡ همان « بهرام Ùˆ رام » باشند . همچنین در جگر( جیگر) ØŒ مریخ Ùˆ زهره ( بهرام ورام ) باهم مشترکند Ú©Ù‡ بازاصل « خون » ( گرم وخوید = جیو، اصل زندگی Ùˆ جی، اصل یوغ بودنست ) است.
واژه « ÙØ±ÛŒØ§Ù† » در« ÙØ±Ø§Ù† » Ø¯Ø±Ø³ÙØºØ¯ÛŒØŒ Ùˆ در « پرانهpraana » درسانسکریت ØŒ سبکشده است . « ÙØ±Ø§Ù† fraan» درسغدی به معنای 1- دم 2- Ù†ÙØ³ 3- نسیم 4- اثیر 5- نخستین عنصردر آئین مانی هست.
واژه « ÙØ±ÛŒØ§Ù† » ØŒ همان واژه « پرانهpraana » درسانسکریت است . Ú©Ù‡ دارای معانی 1- جان 2- Ù†ÙØ³ 3- باد 4- باد زندگی آور 5- ØªÙ†ÙØ³ 6- اصل زندگی 7- Ø±ÙˆØ ( درÙلسÙÙ‡ سانکهیه ) 8- نیرومندی 9- الهام شاعرانه Ùˆ طبع شاعرانه Ùˆ10 ØŒ ودرصیغه جمع ØŒ ØÙˆØ§Ø³ پنجگانه Ùˆ11- هرچیزی Ú©Ù‡ چون جان عزیزوگرانبهاست میباشد Ùˆ12- همچنین نام خدایان ویشنو Ùˆ برهما ( Ú©Ù‡ همان بهمن ایرانی باشد ) وسامن است . این خدایان، اینهمانی با بادگرم وخویدی دارند Ú©Ù‡ اصل جانبخشی هستند . این اندیشه درنام دیگر « آتش وهو ÙØ±ÛŒØ§Ù† » ØŒ Ú©Ù‡ ÙØ±Ù†Ùتارfran+aaftaar باشد ،بازتابیده شده است . ÙØ±Ù†Ùتار، مرکب از دوبخشfran+aaftaar میباشد .
aaftaar + fran . بخش نخست Ú©Ù‡ « ÙØ±Ø§Ù† = پرانه = پران » باشد، بررسی شد . بخش دوم Ú©Ù‡ Ø¢ÙØªØ§Ø± باشد همانavataara درسانسکریت است . avatara= avataara اواتاره، به معنای نزول ÙˆÙØ±ÙˆØ¯ Ùˆ ظهور Ùˆ بالاخره « ØÙ„ول یا تنکردی Ùˆ تجسم یابی الوهیت » است . پس آتش به ÙØ±Ù†Ùتار، Ú©Ù‡ همان ÙˆÙ‡ÙˆÙØ±Ù†Ùتارباشد، نزول Ùˆ تن یابی وتجسم برهما یا بهمن ( بهرام Ùˆ زهره ) دردوبینی( دو دمه = ادو دمه) بهم چسبیده Ùˆ درجگر ودرمـغز ودر دل ودرهمه ØÙˆØ§Ø³ میباشد . ازاین رو هست Ú©Ù‡ « آتش درتن = اثیر» ØŒ متصل وهمگوهربا نخستین عنصر، یا ارتا ÙØ±ÙˆØ±Ø¯= سیمرغ درآسمانست .
گرمی تن را همی خواند اثیر که ز« ناری»، راه اصل خویش گیر
یا درشعر دیگر مولوی میگوید :
عین آتش، دراثیر آمد یقین پرتوسایه ویست اندر زمین
این باد ÛŒ Ú©Ù‡ « آتش یا گرمای جان = ÙØ±Ø§Ù†Ùتار» را میآورد ØŒ دربندهش ومتون دیگر، « باد نیکو» خوانده میشود . این باد Ú©Ù‡ اینهمانی با دم Ùˆ جان Ùˆ نیرومندی Ùˆ الهام وطبع دارد، همان « رام » ØŒ یا « وای به = نای به » خوانده میشود . دربرابر این« باد به= نای به » Ú©Ù‡ رام باشد، دراین متون بادی دیگربنام استویهادastwihaad یا « وای بدترway I wattar» است Ú©Ù‡ مرگ میآورد . این باد استویهاد یا باد بدتر، سپس درادبیات ایران ØŒ به Ø´Ú©Ù„ « بـاد سـرد » نامیده شد . در بخش ششم بندهش پاره 48 میاید « استویهاد Ú©Ù‡ وای بدترخوانده شود ØŒ برضد رام Ú©Ù‡ وای نیکو است . یا در بخش یازدهم بندهش پاره 166 میآید Ú©Ù‡ « رام Ú©Ù‡ اورا وای نیکو ÛŒ درنگ خدای خوانند.... بدان روی رام خوانده شود Ú©Ù‡ رامش بخش به همه Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ است ... » .
هرچند الهیات زرتشتی « رامش » را به معنای شادی Ùˆ Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ÛŒ میکاهند ØŒ ولی « رامش »، چنانچه هنوز درکتابهای لغت میتوان دید به معنای 1- مطرب Ùˆ مغنی وخنیاگر Ùˆ 2- سازونوا ( درشوشتری ) Ùˆ سرود گوئی ازشع٠هست . ازخود واژه « رامشگری » نیز میتوان آنرا Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØª . رام Ú©Ù‡ « وای به » است ØŒ نزد مردمان « نـای به » خوانده میشده است . ولی ازآنجا Ú©Ù‡ « نای »، اینهمانی با زهدان Ùˆ زن Ùˆ باد= موسیقی، و« اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ = مادرزندگی » دارد ØŒ Ø¨Ù„Ø§ÙØ§ØµÙ„Ù‡ روشن میسازد Ú©Ù‡ « رام » ØŒ مادر Ú©Ù„ زندگی وجهان جانست ØŒ Ú©Ù‡ با تصویر « اهورامزدا » ØŒ به Ú©Ø±Ø¯Ø§Ø±Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ جهان ØŒ سازگارنیست . ازاین رو، الهیات زرتشتی ØŒ اینهمانی « وای به » با « نای به » را همه جا ØØ°Ù وطرد میکنند Ùˆ درهمه رام یشت، واژه های « نای» را تبدیل به « نیزه » کرده اند ! ازاین رو درمتن بالا نیز ØŒ معنای رامش را، به شادی ÙˆØ®ÙˆØ´ØØ§Ù„ÛŒ کاسته اند، Ùˆ رام ØŒ Ùقط بدین معنا « رامش بخش به همه Ø§ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ شده است » ØŒ نه « Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ وزاینده جهان جان » .
همین « وای به » است Ú©Ù‡ بقول بندهش ( بخشن نخست ØŒ پاره 3 ) « آمیزش دونیرو بدوست » . این دونیرو ØŒ سپنتا مینو Ùˆ انگره مینوهستند، ونزد زرتشتیان ØŒ انگره مینو، به واژه Ù« اهریمن » کاسته شده است ØŒ Ú©Ù‡ همان « اژی= زدارکامه » Ùˆ اصل ضد زندگیست، Ú©Ù‡ باید نابود ساخته شود، Ùˆ هیچگاه نمیتوان با آن آشتی کرد، وخودرا با آن هم آهنگ ساخت . در رام یشت هم میتوان به ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¯ÛŒØ¯ Ú©Ù‡ رام ØŒ یا وای به ØŒ « انگره مینو Ùˆ سپنتامینو» را به هم میرساند، Ùˆ با هم یگانه میسازد .
این بادی Ú©Ù‡ ØØ§Ù…له به اصل گرماهست ØŒ اصل پیوند دادن همه اضداد به همست، Ùˆ ازاین رو ØŒ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ جان Ùˆ تازگی همیشگی است. ولی چنین اندیشه ای ØŒ کاملا برضد تصویر اهورامزدا Ùˆ اندیشه٠بریدگی « Ú˜ÛŒ ØŒ از اژی » زرتشت درگاتا بود .
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری، وای به = رام Ú©Ù‡ یوغ جدا ناپذیرش، بهرامست ØŒ هیچ اضدادی را درجهان هستی نمیشناسد Ú©Ù‡ نمیتواند باهم آشتی بدهد . بدینسان ØŒ « اژی یا اهریمن » ومÙهوم « دشمن » بطورکلی ØŒ به معنای آئین زرتشتی Ùˆ زرتشت ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغ ØŒ وجود ندارد.
غایت پیدایش انسان Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری، مانند آموزه زرتشت ØŒ پیکاربا اژی= Ú©Ø§ÙØ±ÙˆÙ…Ù„ØØ¯ ومشرک یا دروند نیست، بلکه همآهنگ سازی همه اضداد( دیگـر گونه ها ) باهمست، واین کار، « رام کـردن ØŒ رامـیـاری » خوانده میشد، Ùˆ اصل مدنیت شمرده میشد . درجهان سیمرغ Ùˆ زال زر، اهریمن وشرّمطلق ÙˆÚ©Ø§ÙØ±ÙˆÙ…Ù„ØØ¯ ودروند، وجود نداشت .
ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری براین استوارهست Ú©Ù‡ درجهان هستی ØŒ شرّ یا دشمنی Ú©Ù‡ مطلقا نمیتوان با آن همآهنگ شد ØŒ وجود ندارد . مسئله این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ØŒ « موءمن ساختن همه مردمان ØŒ به یک مذهب یا یک آموزه ویاشریعت ویا یک مکتب ÙلسÙÛŒ یا یک خدا » نیست، بلکه مسئله بنیادی ØŒ « همآهنگ ساختن گوناگونیها ورنگارنگیها » است Ú©Ù‡ « رام ساختن » خوانده میشود ØŒ نه « ØØ°Ù وطرد ونابودساختن گوناگونی ها ÙˆØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ ». « رام ساختن» ØŒ وارونه آنچه به غلط پنداشته میشود ØŒ مطیع ساختن وتابع ساختن غیرخودیها وبیگانگان Ùˆ Ú©Ø§ÙØ±Ø§Ù† نیست . جهان، جهان رنگارنگ ( دیگرگونگی ها) ورنگین کمانیست Ú©Ù‡ رنگها کنارهم به هم چسبیده اند، نه جهان اضداد . Ù…Ùهوم دشمنی ØŒ Ú©Ù‡ غایت وجود وزندگی انسان را، در« جنگ همیشگی با اهریمن ویا شرّوابلیس ویا Ú©Ø§ÙØ±ÙˆÙ…شرک ÙˆÙ…Ù„ØØ¯ » بداند، Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ وجود دارند . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری، جهاد ØŒ وجود ندارد.
به همین علت، نام « رام » در ÙØ§Ø±Ø³ØŒ بنا برابو Ø±ÛŒØØ§Ù†ØŒ « رام جید » است، Ú©Ù‡ به معنای « رام Ù†ÛŒ نواز» است( چیت= شیت= جید= نای ØŒ درعربی جید= گردن میباشد، Ú©Ù‡ Ù†ÛŒ است ) . در روایات ÙØ±Ø§Ù…رزهرمزیاردیده میشود Ú©Ù‡ گردن (گرد نا ) یا گلو ( گرو= Ù†ÛŒ ) اینهمانی با رام داده میشود، Ùˆ Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† ØŒ همه آلات دم کشیدن Ùˆ بوئیدن را ازآن زهره میداند . سنجش این دوباهم ØŒ بخوبی اینهمانی زÙهره را با رام ØŒ پدیدارمیسازد .
اینکه Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی ØŒ دو بینی Ú©Ù‡ دونای باشند، به مریخ ( بهرام ) Ùˆ زهره ( رام ) نسبت میدهد ØŒ برای آنست Ú©Ù‡ دم ØŒ Ú©Ù‡ باد شمرده میشود ØŒ اینهمانی با« نای « دارند( بینی = وین = نای )ØŒ Ùˆ نای ØŒ 1 - .هم باد گرم ملایم جانبخش، Ùˆ2- هم اصل زاینده Ùˆ3- هم اصل موسیقی ونوا ئیست Ú©Ù‡ جنبش ورقص میآورد، Ùˆ با آن، جهان Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ میشود.
این بود Ú©Ù‡ « روشنی بی جنبش » اهورامزدا Ú©Ù‡ زاده نمیشد ( بیکران ØŒ ترجمه ان اگراan+agra ØŒ درØÙ‚یقت به معنای ٠بدون زهدان = بدون نای » است ØŒ طبعا ØŒ میبایستی « سرد Ùˆ خشک » باشد . ولی الهیات زرتشتی ØŒ تن به چنین اعتراÙÛŒ نمیدهد .
الهیات زرتشتی ØŒ برغم آنکه اهورامزدا، روشنی بی جنبش است، زیرنÙوذ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ به ناچار گوهر اهورامزدارا نیز گرمی وخویدی میداند ØŒ ولی زندگی زاهدانه وپارسایانه زرتشتیان ØŒ زندگی خشک وسرد بود . ازاین رو خرمدینان Ú©Ù‡ پبروان همین رام بودند ØŒ زندگانی گرم Ùˆ تروتازه داشتند . باربد، Ú©Ù‡ بیقین خرمدین بوده است Ùˆ ازنامهای دستانهایش میتوان دید ØŒ روز هشتم را Ú©Ù‡ روز دی ( دایه ) باشد ØŒ « رامش جان » خوانده است، Ùˆ روزهشتم هرماهی ØŒ خرّم نامیده میشده است Ú©Ù‡ نام دیگر رام هست . Ùˆ اهل ÙØ§Ø±Ø³ ØŒ روز اول هرماهی را « خرّم » مینامیدند( Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی، آثارالباقیه ) . این زرتشتیان هستند Ú©Ù‡ اهورامزدا را جانشین « خرّم = رام = خدای گرمی وخویدی Ùˆ موسیقی وجشن ساز» ساختند . روشنی بی جنبش ØŒ روشنائیست Ú©Ù‡ ازخشکی وسردی برآمده، وبه هرچه نیز بتابد ØŒ خشک وسرد میکند . همین روشنی بی جنبش است Ú©Ù‡ امروزه در« عقل برونسوگرا » Objective معیارزندگی شده است Ùˆ نقش اصلی را درویرانساختن جهان واجتماع بازی میکند ودرسرد بودن، سختدلی وتØÙ…یل Ù…Ù†ÙØ¹Øª پرستی Ùˆ قدرت پرستی خود را ØŒ Ù‡Ù†Ø±ÙˆÙØ¶Ù„ت اجتماعی وجهانی ساخته است .
خویشکاری گرمای گوهری ÙØ¬Ø§Ù†
گواریدن ٠خوردنیهاو آشامدنیهاست
گواریدن ØŒ تØÙˆÙ„ دادن، درآمیختن باهمست
Gukaarihitaan= vi-kar
چنانچه آمد ، خویشکاری این آتش که « گرمی جان » هست، بنا برگزیده های زاد اسپرم ، نخست « گوارش خوردنی » است.
معنای امروزه واژه های « گوارش وگواریدن وخوشگوارو ناگوار..» ØŒ پدیده اصلی را پوشیده Ùˆ نهان ساخته است . گوارش ØŒ ÙØ±Ø§Ù‡Ù… آوردن معجون یا ترکیب یا به هم سرشتن است Ú©Ù‡ موجب سرعت هضم میشود، یا مقوی معده Ùˆ Ù…ØÙ„Ù„ Ø±ÛŒØ§Ø Ùˆ Ù…ØµÙ„Ø Ø§ØºØ°ÛŒÙ‡ است . یا سرشتن ادویه با شکرو امثال آنهاست. مثلا در تاریخ بیهقی میآید Ú©Ù‡ « Ø¨Ø²Ø±Ø¬Ù…Ù‡Ø±Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ برای خود، گوارشی ساخته ام ازشش چیز، هرروز ازآن لختی میخورم » . گوارش ØŒ مطلقا به معنای « معجون » است . این معجون ها ÛŒ گوناگون بنامهای گوناگون مشهورند 1- گوارش ØªÙØ§Ø 2- گوارش خسروی 3- گوارش خوزی 4- گوارش Ø³ÙØ±Ø¬Ù„ 5- گوارش شکر 6- گوارش شهریاران 7- گوارش عنبر 8 – گوارش عود 9- گوارش کاÙور 10 – گوارش لوء لوء ....... .
اساسا هنر آشپزی یا خوالیگری ( خوا = خیا = تخم ) ØŒ باهم پختن دانه ها وچاشنیها وسبزیها Ùˆ...مواد گوناگون Ùˆ ایجاد این گونه ترکیبات است. درست واژه « گواریدن gukaarihitaan» Ú©Ù‡ دراصل از دوواژه « kar + vi » ساخته شده است ØŒ بر پایه این روند آمیختن باهم ساخته شده است. واژه « ÙˆÛŒ =Vi » Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ ØŒ « گو» شده است ØŒ همان واژه « وای ØŒ وایو ØŒ ویس » است Ú©Ù‡ دراصل ØŒ همان معنای « یوغ= دوتای بهم چسبیده » را داشته است، ولی سپس دراثرنÙوذ ٠الهیات زرتشتی ØŒ معنای « دوتای بریده ازهم = متضاد» به خود Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است . به مرغ یا باز، ÙˆÛŒ = واز= باز Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ( بازو هم همین واژه است ) ØŒ چون دوبال دارند، Ùˆ چون دوبال درتن مرغ ØŒ بهم چسبیده اند وباهم یکی شده اند ØŒ ودراثراین یوغ شدن، مرغ ØŒ میتواند پروازکند Ùˆ همین واژه نیز به « باد » Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ( وای به = رام ) . مرغ ØŒ نماد باد میشود . ازاین رو ØŒ سیمرغ ØŒ پیکریابی همان « بادنیکو= نسیم= صبا » هست .
مثلا درسانسکریت به تنوع vi-citra Ú¯ÙØªÙ‡ میشود وبه چند لایگی vi-vidha Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . vikri به معنای تØÙˆÙ„ یابی Ùˆ تغییرشکل دهی یا علت دگرگونی Ùˆ تØÙˆÙ„ Ú¯ÙØªÙ‡ میشود. ودرست درسانسکریت به خورشید ØŒ به علت آنکه تابشش، Ù…Ù‡Ø±Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ vikarta = ویکرت Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . ویکریتاvikrita به معنای تØÙˆÙ„ Ùˆ تغییر ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است . درشعری Ú©Ù‡ دربخش بالا ازعبید زاکان آورده شد ØŒ دیده شد Ú©Ù‡ درست خورشید Ú©Ù‡ سیمرغ آتشین( برهان قاطع ) هست ØŒ صنمیست Ú©Ù‡ دراثرمهرنابش، همه جهان، به او عشق میورزند ودراثرمهربه او، لشگراو هستند.
ویکرت ØŒ Ú©Ù‡ درواقع به معنای کسیست Ú©Ù‡ همه را درگرمی ودرمهر به هم ورزیدن ØŒ تØÙˆÙ„ میدهد ØŒ یکی ازنامهای سیمرغ یا رام بوده است. هوشنگ ( آسن بغ= سنگ خدا ) Ú©Ù‡ همان بهمن است، Ùˆ ویکرت Ú©Ù‡ هما یا سیمرغ یا ارتا باشد ØŒ سراندیشه ØÚ©ÙˆÙ…ت دموکراسی بوده اند . ایرانیان ØŒ بنا بر Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی در دی ماه ( ماه دسامبر) Ú©Ù‡ آنرا خورماه نیزمینامند( ماه خرّم )ØŒ جشن خرّم را Ú©Ù‡ همان جشن ØÚ©ÙˆÙ…ت دموکراسی است ØŒ Ù…ÛŒÚ¯Ø±ÙØªÙ‡ اند . در آثارالباقیه میآید Ú©Ù‡ : « دراین روز عادت ایرانیان چنین بود Ú©Ù‡ پادشاه ازتخت شاهی بزیر میآمد Ùˆ جامه سپید Ù…ÛŒ پوشید Ùˆ دربیابانها Ø¨Ø±ÙØ±Ø´Ù‡Ø§ÛŒ سپید Ù…ÛŒ نشست، Ùˆ دربانها Ùˆ یساولان Ùˆ قراولان را Ú©Ù‡ هیبت ملک بدانهاست بکنارمیراند ØŒ Ùˆ درامور دنیا ÙØ§Ø±Øº البال نظرمینمود Ùˆ هرکس Ú©Ù‡ نیازمند میشد Ú©Ù‡ با پادشاه سخن بگوید خواه Ú©Ù‡ گدا باشد یا دارا وشری٠باشد یا وضیع ØŒ بدون هیچ ØØ§Ø¬Ø¨ ودربانس بنزد پادشاه Ù…ÛŒØ±ÙØªØŒ Ùˆ بدون هیچ مانعی با او Ú¯ÙØªÚ¯Ùˆ میکرد Ùˆ دراین روز، پادشاه با دهقانان Ùˆ برزیگران مجالست میکرد Ùˆ دریک Ø³ÙØ±Ù‡ با ایشان غذا میخورد Ùˆ Ù…ÛŒÚ¯ÙØª :
من امروز مانند یکی ازشما هستم Ùˆ من باشما برادرهستم ØŒ زیرا قوام دنیا بکارهائیست Ú©Ù‡ بدست شما میشود Ùˆ قوام عمارت آن بپادشاه است، ونه پادشاه را از رعیت ØŒ گریزی است، ونه رعیت را ازپادشاه ØŒ Ùˆ چون ØÙ‚یقت امر چنین شد، پس من Ú©Ù‡ پادشاه هستم با شما برزیگران ØŒ برادر خواهم بود Ùˆ مانند دو برادرمهربان خواهیم بود ØŒ بخصوص Ú©Ù‡ دو برادرمهربان ØŒ هوشنگ Ùˆ یـکــرد ØŒ چنین بودند » . هوشنگ Ùˆ ویکرد، همان بهمن وهما ( سیمرغ ) میباشند . بجای این جشن بزرگ دموکراسی Ú©Ù‡ پیشینه هزاره ها درایران داشته است ØŒ در دوره ساسانیان ØŒ این روز را ØŒ روز« شهادت زرتشت» ساخته شد، وجشن دموکراسی ØŒ تبدیل به سوگواری وعزا وماتم زرتشت گردید ØŒ ÙˆÙØ§ØªØÙ‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ دموکراسی ØŒ درتاریخ، Ùˆ در جشن های ایران خوانده شد.
ØØ§Ù„ا این پیشینه بزرگ را همه ÙØ±Ø§Ù…وش کرده اند ØŒ Ùˆ کوچکترین اعتنائی هم بدان نمیکنند ØŒ ومØÚ©Ù… به دو جمله کوتاه کوروش چسبیده اند Ú©Ù‡ بدون زمینه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒØ´ØŒ نابسا هست .
اینست Ú©Ù‡ « ویکرت » Ú©Ù‡ درسانسکریت به Ø¢ÙØªØ§Ø¨ Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ÙˆØ§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی نیز د رالتÙهیم ØŒ « معده » را به« شمس » نسبت میدهد ØŒ برای آنست Ú©Ù‡ معده ( Ø´Ú©Ù… = اش+ کام ) با گرمایش، همه آشامدنیها وخوردنیها را باهم میآمیزد Ùˆ دگردیسی میدهد Ùˆ « میپزد » . ولی این کارباهم آمیختن وتØÙˆÙ„ یابی دراثرگرمی ØŒ دراصل ØŒ خویشکاری همزاد ٠« خرداد وامرداد » با هم بوده است . پس ازاینکه خرداد Ùˆ امرداد دراین ویژگی هم از زرتشتیان وهم از اسلام، مطرود واقع شدند، این خویشکاری به خورشید نسبت داده شد، چون خورشید ( سیمرغ ) با خردادوامرداد ØŒ سه تای یکتا بودند .
این همکاری خرداد وامرداد، درمعده ( شکم ) درالهیات زرتشتی ، به عمد، به پیکار خرداد با ام
چرا انـدیـشـه٠روشـن
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، پیآیند Ù
گرمی ÙØ¨Ùـنمایه٠انسان، هست؟
چرا،عقل برونسوگرا، در روشن کردن،
Ù…Ùـهـر را مـیکÙـشـد ØŸ
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، گرما، اولویت برروشنی داشت
درزرتشتیگری، روشنی، برگرما، اولویت پیداکرد
آرمان روشنـÙکری امروزه نیز، برشـالـوده Ù
اولویت٠« روشنی برگرما» نهاده شده است
روشنÙکر، Ø§Ø²Ø¯ÛŒØ¯Ù ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران
کسیست Ú©Ù‡ ازگرمی Ùهستی خودش، روشن میشود
نه ازروشنی ÙØ²Ø±ØªØ´ØªØŒÙ…ØÙ…ّد ،الله ØŒ کانت،مارکس...
بررسی دوداستان ازعـطـّاروÙـردوسی
چرا« مهـر»، Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران
« اصل بینـش وروشـنی » هـست؟
ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ استوار براولوّیت٠« مهـر»
برشریعت ومذهب وایدئولوژی ومکتب است
« پیوند» Ùˆ « مهر» Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، معنای بسیار ژر٠و گسترده ای دارد. « مهـر» یا« پیوند » ØŒ طی٠و مجموعه ٠به هم پیوسته Ùهمه گونه بستگیÙها در سراسراجتماع Ùˆ کیهان است، وتنها بستگی زن با مرد ØŒ یا آموزگار باشاگرد، یا مادروپدربا ÙØ±Ø²Ù†Ø¯ ØŒ یا خدایان با انسان ØŒ یا ملت با ØÚ©ÙˆÙ…ت ،یا هم مذهبیان وهم ØØ²Ø¨ÛŒØ§Ù† وهمنژادان وهمجنسان یا ...هرگونه بستگی اختصاصی Ùˆ تنگ ÙˆÙ…ØØ¯ÙˆØ¯ دیگر نیست. آنچه « همبستگی اجتماعی وهـمپرسی اجتماعی » نیزخوانده میشود، بخشی ازهمین « مهـر» بود ( Ù‡Ù…Ù¾Ù€ÙØ±Ø³ÛŒ = باهم روش Ùهمزیستی وهمکامی را جستجوکردن ØŒ ونگران زندگی همدیگر بودن ) .
« پات + وند » Ú©Ù‡ « پـیـونـد » باشد، دراصل به معنای « بـنـد، یا یـوغ ÙØ¬Ùت ها » میباشد ØŒ چون « پات = پائیته » به معنای « Ø¬ÙØªÂ» است. درآئین زرتشتی ØŒ چون زرتشت بر ضد اندیشه « همزاد= Ø¬ÙØª= یوغ» بوده است ØŒ به این واژه ØŒ معنای « ضد» داده شده است.
بÙÙ† همه جهان جان Ùˆ زندگی ،« پیوند» یا« مهر» است . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ « خـدا » Ú©Ù‡ xva-dhaaya= hu-dhaaya xwa-taay = باشد، معنای « تخم زاینده ÙˆØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ » Ùˆ « دایه یا مامای زاینده » را داشته است . درواقع معنای « بÙÙ† یا اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ زاینده » را داشته است ØŒ Ùˆ به هیچ روی پیکر « شخص » ØŒ نمی ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است . ازاینرو هـرودت ØŒ با یقین شخصی میگوید Ú©Ù‡ « اینک من بعضی رسوم پارسیان را Ú©Ù‡ به علم شخصی ازآن آگاه هستم یاد میکنم . ساختن مجسمه ومعبد Ùˆ Ù…Ø°Ø¨Ø ØŒ بین آنها مجازنیست Ùˆ هرکس به چنین کارها مبادرت ورزد اورا ابـلـه میخوانند. شاید ازآن جهت Ú©Ù‡ دین پارسیان ØŒ مثل دین یونانیان ØŒ قائل به تشبیه نیست ... » با دین زرتشتی ØŒ Ú©Ù‡ ØªÙØ§ÙˆØª Ú©Ù„ÛŒ با ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران داشته است ودارد ØŒ اهورامزدا ØŒ پیکر« شخص » Ù…ÛŒ یابد، Ùˆ با «خواستن »، گیتی را Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ØŒ Ùˆ گیتی، ازاومانند سیمرغ ( ÙØ±ÙˆÙ‡Ø±) ØŒ روئیده Ùˆ زائیده نمیشود وگوهرش، بÙÙ† وخوشه نیست، Ú©Ù‡ متاموروÙوز به گیتی یابد .
اینست Ú©Ù‡ خدا، بدین معنی، مهریست Ú©Ù‡ تخم Ùˆ بÙÙ† همه پیوندهاست، وازاین رو، همه بستگیها میان انسانها، ومیان اجتماع Ùˆ ØÚ©ÙˆÙ…ت، یا سامانده اجتماع نیز، « مهریا پیوند» بوده است . پس واژه « پیوند یا مهر» را نمیتوان به « عشق ÙˆÙ…ØØ¨Øª » برگردانید، ولی Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… عشق ÙˆÙ…ØØ¨ØªØŒ « بهره ای» از طی٠Ù« مهر= پیوند» هستند . خدای مـهـر Ú©Ù‡ سیمرغ باشد ØŒ مجموعه به هم آمیخته همه گونه مهرها ست، چون این گوهر خودش هست Ú©Ù‡ به همه پیوندها وهمه مهرها تØÙˆÙ„ Ù…ÛŒ یـابـد .
جبرئیل دراسلام ØŒ ÙØ±Ø´ØªÙ‡ جنگ میباشد ØŒ Ú©Ù‡ تضاد گوهری با سیمـرغ دارد . سیمرغ ،« ÙˆØÛŒ » رابرای شخص برگزیده ای نمیآورد، بلکه خودش ØŒ تخمهائیست Ú©Ù‡ در درون ٠تن همه انسانها کاشته میشود ØŒ تاهرکسی، از خودش، سرچشمه روشنی Ùˆ بینش گردد. سیمرغ ØŒ برضد٠« واسطه » ØŒ یعنی رسول ونبی ÙˆÙ…Ø¸Ù‡Ø±ÙˆÙØ±Ø³ØªØ§Ø¯Ù‡ Ùˆ ÙˆØÛŒ است .
« بÙـن هستی » ØŒ « پیوند ٠نخستین Ø¬ÙØª نیروها ØŒ یا Ø¬ÙØª اصل ها باهمست » . بÙÙ† هستی ØŒ به هیچ روی ØŒ Ù…Ùهوم خدائی نیست Ú©Ù‡ با خواستش، جهانن را خلق میکند . یکی از نامهای این بـÙÙ† هستی ØŒ یا « پیوندی » Ú©Ù‡ ریشه همه پیوندهاست ØŒ « گرما = بـرما = پـرما = بـرم » بوده است. ازاین « گـرما = بـرما = بـَرَم = Warm ØŒWaerme » ØŒ جنبش Ùˆ روشنی ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است. گاو برمایون ( برما+ یون ) دراوستا و« گاو پـَرمایه » درشاهنامه ØŒ Ú©Ù‡ به معنای « زهدان یا اصل برما یا گرما» هست، Ùˆ به ÙØ±ÛŒØ¯ÙˆÙ† شیرمیدهد ØŒ یا « Ø§Ø±ØªØ§ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ » Ú©Ù‡ اثـیـر( آذر) یا نخستین عنصراست، همین « بÙÙ† گرمی » هست . ØØªØ§ رد پای پیدایش« روشنی ازاین اصل گرما، یا برما+ یون » درشاهنامه باقی مانده
کجا نامور « گاو پـَرمایه » بود
گاوپرمایون ، که نماد « زمین = گیتی » هست ، به معنای جانیست (گاو= گئو= گی=جی= یوغ) که اصل روشنیست
که « روشـنده » ، برتنش پیرایه بود
سپس خواهیم دید Ú©Ù‡ « درخت نرماده یا درخت گویا » Ú©Ù‡ درشهرخرّم ( شهری Ú©Ù‡ Ù…Ùهوم Ø¬ÙØªÛŒ= یوغی= همزادی ØŒ بنیاد اجتماعشان هست ) روئیده است ( این داستان، در داستانهائی Ú©Ù‡ به اسکندر نسبت داده میشود آمده است، ولی مربوط به ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایرانست ) ØŒ ونماد همان مدنیت ÙˆÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒØ³Øª Ú©Ù‡ جهان را بر« پیوند Ø¬ÙØªÛŒ ویوغی » Ù…ÛŒÙهمد ØŒ Ùˆ مردمانش ØŒ نه شاه ونه سپاه ( جامعه دموکراسی = شهرخرّم )میشناسند ØŒ از« زمین گرم » میروید .
زمینش، زگـرمی همی بر دمـیـد
این درخت Ú©Ù‡ اصل بینش هست، از« زمین گرم » برمیدمد. سپس الهیات زرتشتی، به « روشنی بی جنبش » ØŒ اولویت داده است، Ùˆ آنرا جایگزین ØŒ اصل « گرما = همه پیوندها» کرده است . از« روشنی= بینش= آموزه = ÙلسÙه، شریعت» است Ú©Ù‡ « پیوندها، معیارپیوندهای اجتماعی وسیاسی Ùˆ دینی..» پیدایش Ù…ÛŒ یابند . سپس ادیان ابراهیمی Ùˆ مکاتب ÙلسÙی، این اولویت « روشنی » بر« گرما » را به ارث برده اند . از« روشنی اهورامزدا یا الله » ØŒ Ú©Ù‡ « آموزه وشریعت وبینشش » باشد، بایستی روابط اجتماعی ÙˆØÙ‚وقی واقتصادی وسیاسی پیدایش یابند. درمکاتب ÙلسÙÛŒ ØŒ گرانیگاه ØŒ عقلست Ú©Ù‡ با روشنائیش ØŒ باید همین روابط را پدید آورد. ولی ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ اصیل ایران، درست وارونه این اصل بوده است .
آرمان ایرانیان، روشنÙکری نبوده است ØŒ بلکه « گرم Ùکری» بوده است . به قول مولوی ØŒ اندیشه هائی ØŒ Ø¬Ø§Ù†ÙØ²Ø§ وتـروتـازه Ùˆ زندگی پرورند Ú©Ù‡ از« گـرمسـیرضـمـیر» برآمده باشند وبه « گرمسیرضمیر» روان گردند ØŒ وگرنه به Ù…ØØ¶ ورود در« گستره عقل سرد» میمیرند .
گرمسیر ضمیر، جای وی است
می بمیرد درین جهان، ازبـَرد(سرما)
همچوماهی ، دمی بخشک طپید
ساعتی دیگرش ، ببینی ســرد( مرده )
درالهیات زرتشتی ØŒ « روشنی بی جنبش»، Ù…Ùهوم « کمال» میشود. Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری، « تخمی Ú©Ù‡ هم بـَر= روشنائی Ùˆ هم بÙÙ†= تاریکی است، چون اصل نوشوی همیشگی است » ØŒ « کمال» است. بدینسان، درالهیات زرتشتی ØŒ ØÙ‚یقت ثابت وساکن وتغییرناپذیر، پیدایش Ù…ÛŒ یابد Ú©Ù‡ « مهروعشق وگرمی » را یا طرد میکند، یا تابع ایمان به شریعت ومکتب ومذهب میسازد . درروشنی بی جنبش، « ØØ³ کردن Ùˆ اندیشیدن Ùˆ جستن Ùˆ رقصیدن Ùˆ موسیقی » نیست . دربخش نخست بندهش، میآید Ú©Ù‡ « هرمزد به همه آگاهی دانست Ú©Ù‡ اهریمن ØŒ هست ... او به مینوئی آن Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ú¯Ø§Ù† را Ú©Ù‡ برای مقابله با آن Ø§ÙØ²Ø§Ø± دربایست ÙØ±Ø§Ø²Ø¢Ùرید. سه هزارسال Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ú¯Ø§Ù† به مینوئی ایستادند Ú©Ù‡ بی اندیشه، Ø¨ÛŒØØ±Ú©Øª وناملموس بودند » .
«همه آگاهی» اهورامزدا ØŒ Ú©Ù‡ « روشنی بی جنبش » هست ØŒ نخستنین چیزی Ú©Ù‡ میداند، موجودیت دشمن است، Ùˆ سپس نخستین کاربرد دانشش، Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ بÙÙ† جهان، برای « جهاد ابدی با این دشمن » میباشد، Ùˆ این نخستین Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ú¯Ø§Ù†Ø´ØŒ بی اندیشه Ùˆ Ø¨ÛŒØØ±Ú©ØªÙ†Ø¯ Ùˆ ایستاده اند . «مینو» هم ØŒ زمان بی نهایت ولی Ø¨ÛŒØØ±Ú©Øª است . خویشکاری ٠« روشنی بی جنبش » ØŒ Ù…ØØ¯ÙˆØ¯ به جهاد با اهریمن Ú©Ù‡ « شرّ مطلق » است ØŒ میباشد . تنها ØØ±Ú©Øª او، جنگ با اهریمن است . هرØÙ‚یقت ثابتی، در« جهاد با دشمنش» ØŒ ازملالت ÙˆØ§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÛŒ وپژمردگی ØŒ رهائی Ù…ÛŒ یابد. ازاین رو، جهاد دینی دراسلام ØŒ تنها « نجات دهنده مردم از زهـد وتقوا Ùˆ اطاعت دینی است» ØŒ Ú©Ù‡ زندگی آنان را آکنده ازملالت میکند .
درست « ایده » اÙلاتـونPlaton نیزدرتصویر غـارش ØŒ همین « روشنی بی جبنش زرتشتیان » است. این اندیشه « روشنی بی جنبش» ØŒ جانشین « گرمی با جنبش» میگردد، Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، بÙÙ† « روشنائی Ùˆ بینش» بوده است .
اندیشه « روشنی بی جنبش» درÙلسÙÙ‡ ØŒ تبدیل به « تعریÙ= مرزهای یک اندیشه را دربریدن ازدیگران ØŒ روشن ساختن »، Ùˆ درعلوم تبدیل به قبول « بدیهی » ØŒ Ùˆ Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ØŒ درنماد « Ù‚ÙØ³ با میله های نا ملموس » تصویر میگردد . انسان، مرغیست Ú©Ù‡ درجستجوی « Ù‚ÙØ³ ایمان، یا ایمان به ØÙ‚ایق ثابتی Ú©Ù‡ گرداگرد همه چیزها را ÙØ±Ø§Ù…یگیرند » هست . چیزی روشن است Ú©Ù‡ Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ ØŒ بسته میشود، ولی Ù…ØÙوظ میگردد . هرگونه ایمانی ØŒ همه چیزهارا بدون استثناء، بدین معنا روشن میکند Ú©Ù‡ گرداگرد هرچیزی درجهان، یک Ù‚ÙØ³ ثابت ÙˆØ³ÙØª وگذرناپذیرمیسازد.Ù‡Ø±Ú†ÛŒØ²Ø³ÙØª وسخت وثابتی ØŒ گوهرسردی وخشکی دارد ØŒ هرچند خودش نیز انکار کند . Ù‚ÙØ³ØŒ پر ازرخنه است ØŒ ولی Ùقط میتوان کله را از رخنه های Ù‚ÙØ³ تا اندازه ای بیرون کرد .
انسان، Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ ایمان ویا ایدئولوژی، Ùˆ یا Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ Ù…ÙØ§Ù‡ÛŒÙ… ÙˆØ§ØµÙ„Ø§ØØ§Øª یک مکتب ÙلسÙی، میتواند همه چیزها را از درون رخنه های آنها ببیند ØŒ Ùˆ Ù„ÛŒ خودش نمیتواند Ø§Ø²Ù‚ÙØ³ØŒ درآید و« با تمام وجودش » ØŒ دربیرون Ù‚ÙØ³ بپرد Ùˆ برقصد . مرغ Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ØŒ درست از پروازکردن Ù…ÛŒ پرهیزد . مرغ Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ØŒ از آزادی ØŒ ÙˆØØ´Øª دارد .آنچه غایت Ø±ÙØªÙ† Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ است ØŒ ایمن بودن ازگزند دشمنانست . دشمن، نمیتواند وارد Ù‚ÙØ³ بشود . دشمن نمیتواند به هیچ چیز درجهان او، Ù†Ùوذ کند، چون همه اندیشه ها ورویدادها وآموخته های او، Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ØŒ ایمن ازدسترسی وگزند هستند . Ù‚ÙØ³ ØŒ برای زندانی کردن خود نیست ØŒ بلکه برای ایمن ماندن از« ترس Ùˆ ÙˆØØ´Øª ازگزند دشمن ØŒ وازناآرامی وبیقراری Ù ØØ±Ú©Øª » است .
Ù‚ÙØ³ØŒ دژیست Ú©Ù‡ روان Ùˆ ضمیرانسان ØŒ درآن از دشمن Ù…ØÙوظ میماند . اینکه اسÙندیار Ùموءمن ØŒ برای جنگیدن با سیمرغ ( Ø¯Ø±Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† اسÙندیاردرشاهنامه ) ØŒ به درون Ù‚ÙØ³ÛŒ میرود Ú©Ù‡ همه میله هایش پوشیده ازتیغ برنده هستند ØŒ درست بیان همین « Ù‚ÙØ³ ایمان » است . موءمن، یا پای بند این ایدئولوژی یا آن مکتب ÙلسÙÛŒ ØŒ « وجود خود» را در بودن درون Ù‚ÙØ³ØŒ « Ù…ÛŒ یابند » . Ùقط Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ هست Ú©Ù‡ انسان ØŒ وجود دارد . هرØÙ‚یقتی Ùˆ هرپدیده ای برای او « موجودی Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³Â» است . درجهان او، همه چیزها « هستند » ØŒ وقتی « درقـÙـسـند » .
« Ù‚ÙØ³ » هرانسانی، « هویت » اوست .« وجود» یا « ØÙ‚یقت » ØŒ « Ù‚ÙØ³ » است . درست Ø¹Ø±ÙØ§Ù† ØŒ بر ضد چنین Ù…Ùهومی از« وجود » واز« ØÙ‚یقت »، واز« انسان » واز« جهان » بود . ØÙ‚یقت ØŒ « هست » ØŒ هنگامی Ú©Ù‡ ØŒ درپروازست Ùˆ میجنبد Ùˆ دگرگون میشود ومتامورÙوز Ù…ÛŒ یابد.
چیزی هست Ú©Ù‡ میجنبد ومیرقصد . اندیشه ای هست Ú©Ù‡ هرگز درصورتی Ùˆ درتعریÙÛŒ Ùˆ درمÙهومی ØŒ یخ نمی بندد ونمی Ø§ÙØ³Ø±Ø¯ .انسان، هنگامی «هست» Ú©Ù‡ بتواند آزادانه پروازکند ØŒ برغم آنکه این ÙØ¶Ø§ÛŒ باز ٠پرواز، برای Ù‚ÙØ³ÛŒØ§Ù† ØŒ « عدم » خوانده شود :
کی بود کز« وجود » باز رهم درعدم ، پـرّم چو طیاری ؟
Ú©ÛŒ بود Ú©Ø²Ù‚ÙØ³ برون پرد مرغ جانم ØŒ بسوی گلزاری
این Ù…Ùهوم « وجـودگـشـوده » ØŒ یا ØÙ‚یقت٠متØÙˆÙ„ ØŒ پیآیند سراندیشه « گرمی وجبنش» است. این اندیشه ای Ú©Ù‡ هرگز Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ Ù…Ùهوم وتعری٠و Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ØŒ نمیتواند بگنجد Ùˆ زندانی نمیشود ØŒ اندیشه ایست Ú©Ù‡ Ø¹Ø±ÙØ§Ù† میخواهد . ضدیت او با « عقل » ØŒ درست برپایه همین « Ø¯Ø±Ù‚ÙØ³ کردن اندیشه ها Ø¯Ø±Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª ودرکلمات ودرآموزه ها» هست .
هرصورتی، پرورده معنی است ØŒ لیک Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ù‡ ای
« صورت» ،« معنای Ø§ÙØ³Ø±Ø¯Ù‡ Ùˆ یخزده هست » ØŒ ازاین رو، روان نیست، ÙˆØ·Ø¨Ø¹Ø§ÙØ§Ù‚د زندگی Ùˆ گرمی هست. صورت را باید درگرما ØŒ آب روان کرد ØŒ تا به معنی رسید .
صورت ، چو معنی شد کنون ، « آغاز» را « روشن شده »
یخ را اگر بیند کسی، و انکس نداند « اصل یخ »
چون دید « کاخر آب شد » ، دراصل یخ بی ظن شده
درجنبشی Ú©Ù‡ ازگرمی، پدید میآید ØŒ ودرهیچ مرزی نمیگنجد ØŒ انسان، درک« روشنی » را میکند. گرمی ØŒ هر مرزوهر ØØ¯ÛŒ را نرم میکند . انسان درپرواز، درگذر از« مرزها Ùˆ ØØ¯Ù‡Ø§ » ØŒ در« گشتن » ØŒ در « متامورÙوز» ØŒ « هست » .
درداستان هوشنگ ØŒ درشاهنامه دیده میشود Ú©Ù‡ « ÙØ±ÙˆØº یا روشنی» ØŒ از«سنگ» پیدایش Ù…ÛŒ یابد. این سخن برای ما، یک ØØ±Ù Ø§ÙØ³Ø§Ù†Ù‡ ئی یا خراÙیست ØŒ چون نمیدانیم Ú©Ù‡ « سنگ» Ú†Ù‡ معنائی داشته است. سنگ ØŒ درست یکی Ø§Ø²Ø§ØµØ·Ù„Ø§ØØ§Øª برای همان « پیوند= مهر= بند» بوده است .« سنگ» ØŒ به معنای « امتزاج واتصال میان چیزها ونیروها وانسانها»، میباشد. « پیوند انسانها باهمدیگر» ØŒ « سنگ » یا « گرمی» خوانده میشده است .
اندیشه٠پیدایش « روشنی » ، ازپیوند میان نیروها ومیان انسانها با یکدیگر، درآرمان « همپرسی= جستجوی باهمدیگر » بازتابیده شده بود. روشنی ، ازاهورامزدا یا الله نمی آید. نه الله ، نورالسموات والارض است ، و نه جایگاه اهورامزدا، روشنی بیکران است. بلکه روشنی ، ازهمپرسی وهمکاری وهمروشی انسانها با هم وبا گیتی، پدید میآید .
سرچشمه روشنی، ازماوراء الطبیعه ØŒ به « میان خود انسانها » کشیده میشود . این اندیشه پیدایش روشنی از« سنگ = یوغ شدن، یا پیوند یابی » ØŒ در« پیدایش روشنی ØŒ ازگرمای بÙنمایه هستی انسان» عبارتی دیگر، به خود Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است . درگوهر ٠جان هرانسانی، آتشی ناسوز هست Ú©Ù‡ گرما باشد، وا ین گرمای اصیل بنمایه انسانست Ú©Ù‡ در همه ØÙˆØ§Ø³ انسان، تبدیل به روشنی میشود، Ú©Ù‡ به جهان Ù…ÛŒ تابد Ùˆ جهان را ازبÙÙ† هستی خود، روشن میکند ØŒ Ùˆ انسان ØŒ بااین روشنائی زاده ازهستی خودش، میتواند همه پدیده هارا بشناسد . بدینسان، انسان، دراثرگرمای جانش، « ازخـود ØŒ روشــن » است ØŒ Ùˆ « ازخود ØŒ به بینش میرسد». کسی روشنÙکراست Ú©Ù‡ ازگوهرجان وگرما ذاتی خودش، مستقیما با ØÙˆØ§Ø³ خودش ØŒ پدیده هارا درگیتی روشن میکند ومیشناسد. امروزه ØŒ آرمان همه ایرانیان ØŒ « روشـنÙکری » شده است ØŒ Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، درست وارونه این آرمان ٠تقلیدی ØŒ استواربر« گرم اندیشی ØŒ یا روشنی زاده ازگرمسیرضمیرانسان» میباشد ØŒ چون ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، در«عـقـل بـرونسـوگـراobjective » ØŒ « روشنائی سرد Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ زندگی زداهست ». دراین Ú¯ÙØªØ§Ø±ØŒ این مسئله در پیوند با دوداستان Ø§Ø²ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ وعطار درباره بزرگمهر، Ø·Ø±Ø ØŒ Ùˆ بطورگسترده بررسی خواهد شد .
« بینش درتاریکی » ØŒ بینش آرمانی Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران بوده است. بینش درتاریکی ØŒ به معنای زایانیدن « روشنی ازدرون تاریکیهاست» . انسان ایرانی، نمیخواسته است، روشنÙکر بشود ØŒ بلکه میخواسته است، ازخودش ØŒ ماما یا دایه٠زایش ٠روشنی از تاریکی، یا ازگرمای تـنـور Ùˆ داش Ùˆ کـوره Ù٠زهدان وجود خود، یا هرانسانی گردد . « دین » Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ به معنای « بینش زایشی Ø§Ø²Ú¯ÙˆÙ‡Ø±ÙØ±Ø¯ » است، بنا بربهرام یشت Ùˆ دین یشت، بینش درتاریکی هست. این اندیشه بسیارژر٠، چهره های گوناگون به خود میگیرد، Ùˆ برغم آنکه زرتشت به آن نیز پشت کرد ØŒ ولی Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، به صورتهای گوناگون استوار باقی ماند . همین Ø´Ø¹Ø±ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ نیز، یکی ازعبارت بندی های این اندیشه است
چو بی آزمایش نباشد خرد « سـر ٠مـایـه٠چـیـزهـا» بنگرد
خرد از راه آزمودن ØŒ درپی ٠نگریستن« بÙنمایه چیزها» است . گوهرخرد ØŒ آزمودن است، ولی این آزمودن ØŒ برای غالب شدن برطبیعت ÙˆØ¨Ù€ÙØ±Ø¯Ù† وچاپیدن دیگران نیست ØŒ بلکه بدین غایت است Ú©Ù‡ درپایان ØŒ « بنمایه = سر ٠مایه » چیزها را Ú©Ù‡ همان « پیوند= گرمی» باشد، مستقیما با چشم خودش ØŒ بیابد Ùˆ ببیند . ارزشها ÛŒ زندگی دراجتماع ( معیار ٠خـوب وبــد )ØŒ با نگرش دربنمایه وگوهرچیزها وانسانها بدست میآید .
همچنین این شعرمولوی Ú©Ù‡ جان هرانسانی ØŒ نیک وبد ØŒ یا اصل وبÙÙ† خود را درتاریکی نیز ØŒ مانند Ú©ÙØ´ خود ØŒ ازهمان تنگی وگشادی Ùˆ همآهنگی با Ø´Ú©Ù„ ویژه پایش Ùˆ ØØ³ بسائی پایش، واینکه خودرا درآن Ø±Ø§ØØª Ù…ÛŒ یابد، تشخیص میدهد، میتواند بشناسد ØŒ چون آنها ØŒ Ø¬ÙØª باهم هستند ØŒ ÙˆÙقط به Ø´Ú©Ù„ ویژه اندام جنبش یا پاهای او هستند .
جان، چون نداند« نـقـش خـود » ، یا « عالم جان بخش خود »
پا Ù…ÛŒ نداند Ú©ÙØ´ خود ØŸ کان لایقست Ùˆ بابتی
پارا Ø²Ú©ÙØ´ دیگری ØŒ Ù‡Ø±Ù„ØØ¸Ù‡ تنگی وشری
ÙˆØ²Ú©ÙØ´ خود شد خوشتری ØŒ پارا درآنجا Ø±Ø§ØØªÛŒ
جان نیز داند Ø¬ÙØª خود ØŒ Ùˆ زغیب داند نیک وبد
کزغیب ØŒ هرجان را بود ØŒ درخورد هرجان، Ø³Ø§ØØªÛŒ
Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† رستم نیز، Ø·Ø±Ø ÙˆÚ¯Ø³ØªØ±Ø´ همین اندیشه است Ú©Ù‡ رستم درغارتاریک ØŒ جائی Ú©Ù‡ چشم کارنمیکند ØŒ چگونه دیو سپید یا دشمن ( اژی ) را میشناسد ØŒ Ùˆ درتاریکی، با او میجنگد Ùˆ چگونه درهمین تاریکی، توتیای چشم سپاه ایران وکیکاوس را میجوید Ùˆ کش٠میکند . این اندیشه، بکلی با تئوری شناخت اÙلاتون وهمچنین با ادیان نوری درتضاد است .
بزرگمهر بوختکان Ú©Ù‡ « نماد دانائی » دردوره ساسانیان وشاهی انوشیروان شمرده میشده است ØŒ نیز دارای چنین بینشی شمرده میشده است . البته داستان کورکردن بزرگمهرکه شخصیتش « نماد بینش گوهری انسان » بطورکلی بوده است ØŒ به معنای آنست Ú©Ù‡ « بینش زایشی Ùˆ بنیادی» از گستره ØÚ©ÙˆÙ…ت ساسانی ØŒ Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی درقبضه خود داشتند، طرد Ùˆ نابود ساخته شده بوده است .
ازبزرگمهر، دوداستان دراین زمینه باقی مانده است، Ú©Ù‡ یکی را ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ درشاهنامه آورده است، Ùˆ دیگری را شیخ عطاربه گونه ای دیگردرالهی نامه روایت کرده است ØŒ Ùˆ هردوبرای شناخت معنای « بینشی بدون روشنائی ØŒ وبدون چشم» بسیارپرمعنا هستند . هردو، استوار براندیشه پیدایش روشنی وبینش ازگرمی ( ازمهر، Ø§Ø²Ù¾ÛŒÙˆÙ†Ø¯ÛŒØ§ÙØªÙ† انسانها) هستند. « روشنائی » Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی یا زال زری، پدیده ای شمرده میشد Ú©Ù‡ ازگوهر ٠خود ÙØ±Ø¯ ÙØ§Ù†Ø³Ø§Ù†ØŒ میتراود، Ùˆ همسان با « روند پیدایش گوهر خود انسان درآزمونهایش درروزگار است » .
در روشنائی با چشم ØŒ بیشتر به روشنائی Ú©Ù‡ انسان ØŒ ازدیگری وام میکند ØŒ ویا از آموزه ای وازآموزگاری ویا از مذهبی ومکتب ÙلسÙÙ‡ ای وام میکند، اعتبارواهمیت داده میشود . در دو داستان عطارو ÙØ±Ø¯ÙˆØ³ÛŒ ازبزرگمهر ØŒ یک معنا تکرارنمیشود، بلکه برآیندهای گوناگون این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ Ú©Ù‡ به این گونه بینش، گره میخورد، عبارت خود را Ù…ÛŒ یابند .
ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯Ù زال ÙØ²Ø±ÛŒ (سیمرغی=ارتائی)
بـیـنـش انسان را
پیآیند٠« گـرمای جـان » میدانست
« روشـنـی از گـرمـا »
دراثراینکه پارسها، نخستین امپراطوری ایران را پدید آوردند ØŒ جهان بینی آنها نیز، Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ ٠معیار Ù ÙلسÙÙ‡ سیاسی (= جهان آرائی )ایران شد . هرچند یونانیها وسپس همه جهان غرب، به ایران ،« پارس» Ú¯ÙØªÙ†Ø¯ ØŒ ولی پارس ها ØŒ خود را هیچگاه ØŒ « پارسی » نمیخواندند . بنا برهرودوت ØŒ پارسیان خودرا « آرتـائـی » مینامیدند . هرودوت ØŒ آگاهیهائی را Ú©Ù‡ درباره مذهب ودین هخامنشان داده است، چون انطباق با روایات زرتشتی ندارند ØŒ Ú©Ù‡ مدتهاست ØØ§Ú©Ù… بر اذهان شده است Ùˆ معیار شناخت ایران گردیده است ØŒ نادرست یا دروغ شمرده میشود. Ø¯Ø±ØØ§Ù„یکه وارونه اش، درست است. دربرشمردن لشگرخشایارشاه ØŒ هرودوت ØŒ پس ازشمردن لباس Ùˆ اسلØÙ‡ هائی Ú©Ù‡ یک پارسی دربرداشت ØŒ چنین مینویسد : « یونانیان درگذشته آنها را سÙÙ† cephen Ù…ÛŒ خواندند Ùˆ آنها خود Ùˆ همسایگانشان را آرتائی Ù…ÛŒ نامیدند.. » (ترجمه Ùواد Ø±ÙˆØØ§Ù†ÛŒ ازتاریخ هرودوت ØŒ ØµÙØÙ‡ 331 ). همین نشان میدهد Ú©Ù‡ آنها، خود وهمسایگان خود را بنام جهان بینیشان ØŒ « آرتائی» ØŒ یعنی سیمرغی ( ارتای خوشه ) مینامیده اند .
درمقاله پیشین دیده شد Ú©Ù‡ بÙÙ† گرما وخویدی رپیتاوین میباشد( رپه = رÙÙ‡ = خوشه پروین ) ØŒ همان « ارتائی » است Ú©Ù‡ از« بهمن = هخامن » پدید میآید Ùˆ بÙÙ† جان هرانسانی است ØŒ Ú©Ù‡ نام « هخامنشی» ازآن برآمده است . ازسوئی میدانیم Ú©Ù‡ سغدیها، « نخستین عنصر» را Ú©Ù‡ « اثیر» باشد ارتا ÙØ±ÙˆØ±Ø¯( artaaw-fravarti ارتای ÙØ¨Ù‡ ÙØ±ÙˆØ±Ø¯) میدانستند ØŒ Ùˆ درست همین « اثیر» ØŒ گرمی جان درتن انسانست . مولوی درمثنوی میگوید:
گـرمـی تـن را همی خواند اثــیــر
که ز« نـاری » ، راه اصـل خـویـش گیر
پس اثیر، همان واژه ÙØ¢Ø°Ø±Ø§Ø³Øª( گرمی تن، دراصل، گرمی زهدان میباشد، چون هم آذر یا آگر ØŒ Ùˆ هم تن ØŒ به معنای زهدان هستند ) وآتش زهدان ØŒ گرمائیست Ú©Ù‡ نطÙÙ‡ را میپروراند Ùˆ دگردیسی میدهد Ùˆ روند نوزائی ÙˆÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯ است. درسغدی نیز دیده میشود Ú©Ù‡ روزنهم، « ارت روج» ویا« اش روز » خوانده میشود . پس « ارت = ارتا = اشه » همان ارتا درچهره های گوناگونش ( ارتا ÛŒ خوشه + ارتای ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ + اشی به ) هست . به عبارت دیگر« ارتا = آذر= اثیر» ØŒ همان بنکده گرمی وخویدی هست.
این گرمای گوهری ÙˆÙ†Ù‡ÙØªÙ‡ درجان انسان، Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ سرچشمه « روشنی چشم Ùˆ بینش » شمرده میشد. پیدایش روشنی ازگرما ÛŒ جان Ùˆ خون ،« بینش وشناخت » را ØŒ « پدیده ای زایشی Ùˆ زهشی اززندگی خود انسان » میکرد ØŒ Ùˆ این با Ø§Ù†ØØµØ§Ø±Ù‡Ù…Ù‡ آگاهی ( روشنی ) دراهورامزدای زرتشت، درتضاد بود.
این « اندیشه اولویت گرمی بر روشنی » ØŒ اهمیت خود را Ø¯Ø±Ø¹Ø±ÙØ§Ù† نیز نگاه میدارد ØŒ Ùقط دراثر آنکه ما تاریخ پیدایش این اندیشه را، درپیشینه بسیارکهن ایران نمیشناسیم ØŒ این معانی Ø¹Ø±ÙØ§Ù†ÛŒ را در چهارچوبه تشبیهات وکنایات واستعارات شاعرانه نادیده میگیریم.
مثلا گرانیگاه Ù« تـابـش خـورشـیدی»، دراشعارمولوی، روشنی خورشید نیست ØŒ بلکه « گرمی Ùˆ ت٠و تاب » خورشید است. درخود واژه « تابش » Ùˆ « تاب= ت٠» ،این گرمی ÙˆØØ±Ø§Ø±ØªØ³Øª Ú©Ù‡ گوهر روشنی را معین میسازد ØŒ نه وارونه اش . ازاین رو نیز خورشید ØŒ « Ø¢ÙØªØ§Ø¨ » ØŒ نامیده شده است . همچنین واژه « پـرتـو » Ú©Ù‡ به شعاع Ø¢ÙØªØ§Ø¨ Ú¯ÙØªÙ‡ میشود « پره para + تپ tap» است، که« به پیش» ویا «به پیرامون» ØªØ§ÙØªÙ† وگرم کردن میباشد . این گرماکه اصل جنبش Ùˆ رقص Ùˆ زایش ( Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ ) هست ØŒ سرچشمه روشنی( پرتو) میباشد.
در« تابش خورشیدی » ، رقصم به چه می باید
تاذره چو رقص آید ، ازمنش ، بیاد آید
شد ØØ§Ù…له هر ذره ØŒ از « تابش روی او »
هز ذره ازآن لذت ( ازگرمی ) صد ذره همی زاید
درگوهرجان بنگر، اندر صد٠این تن
کز دست « گرانجانی » ، انگشت همی خاید
درخود Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« تابش »، این « اولویت گرما بر روشنی» پوشیده است . ازگرماهست Ú©Ù‡ روشنی برمیآید . اینست Ú©Ù‡ درآغاز، ازگرما، ØØ±Ú©Øª وجنبش ورقص( ØØ±Ú©Øª شاد ) ØŒ خواسته میشود :
رقصان شو ای قراضه ØŒ کزاصل ÙØ§ØµÙ„ Ùکـانی
« جویای هرچه هستی، میدانک عین آنی »
این گرمی وگرمشدگی درهرکسی هست Ú©Ù‡ جنبش ورقص بسوی بÙن، یا جویندگی اصل خود را ØŒ پدید میآورد
خورشید رونماید ، وز ذره ، رقـص خـواهـد
آن به که رقص آری ، دامن همی کشانی
روزی کنارگیری ØŒ ای ذره ØŒ Ø¢ÙØªØ§Ø¨ÛŒ
سر بر برش نهاده ، این نکته را بدانی
گرانیگاه، روشنی Ø¨ÛŒØØ±Ú©Øª نیست، بلکه رقص Ùˆ پخته شدن ازگرمیست
ما میوه های خامیم ØŒ درتاب Ø¢ÙØªØ§Ø¨Øª
رقصی کنیم رقصی ، زیرا تو می پزانی
Ø§ØØ³Ù†Øª ای پزیدن ØŒ شاباش ای مزیدن
Ø§Ø²Ø¢ÙØªØ§Ø¨ جانی ØŒ Ú©Ùˆ را نبود ثانی ( مقصودش شمس است)
ØØªØ§ از« روشنی چشم » نیز گرمی میخواهد :
آمده ام چو عقل وجان ، ازهمه دیده ها، نهان
تا سوی جان و دیدگان ، « مشعله نظر» برم
Ø¯Ø±Ù‡ÙØªØ®ÙˆØ§Ù† رستم نیز، رستم میخواهد چشمهارا با خون جگرودل ومغز، خورشید گونه سازد ØŒ تا بتابند Ùˆ گرم کنند، تا هرکس ازاین گرما، پخته شود Ùˆ بÙÙ† خودا بجوید Ùˆ ازگرمای وجود خودش، روشن شود . اومیخواهد Ú©Ù‡ چشمهای ایرانیان را « مشعله گرما بخش نظر» کند .
تصویرخورشید ØŒ درتعریÙÛŒ Ú©Ù‡ عبید زاکانی ازسپهرچهارم جایگاه خورشید میکند ودرآنجا ØŒ سریری Ù…ÛŒ بیند Ú©Ù‡ جایگاه شاهست، ولی تهی ازشاهست. یا به عبارتی دیگر، شاه ØŒ انسان زورمندوقهاروقدرتمندی نیست Ú©Ù‡ با امرونهی، ØÚ©Ù… میراند ØŒ بلکه صنمیست Ú©Ù‡ با گرمای رویش دل همه را چنان ازعشق گرم کرده است که، همه جهان ØŒ خود را، ازصمیم قلب ØŒ لشگراو میدانند . ØÚ©ÙˆÙ…ت ØŒ هنگامی ØÚ©ÙˆÙ…تست Ú©Ù‡ ازته دل مردمان ØŒ خواسته بشود . وچنین ØÚ©ÙˆÙ…تی یا شاهی ØŒ دیگر، ØÚ©ÙˆÙ…ت وشاه نیست. جاذبه وکشش ØŒ جانشین ÙØ±Ù…ان وزور وتهدید ومجازات ÙˆØØ´Øª انگیزی وشمشیرو زندان ودوزخ میگردد . خورشید، نماد ØÚ©ÙˆÙ…ت برپایه مهرو گرمی وجنبش شاد Ùˆ موسیقی است.
ÙØ±Ø§Ø²Ø¢Ù† صنمی با هزارغنج ودلال
چودلبران دلاویزو لعبتان خطا
Ú¯Ù‡ÛŒ به زخمه Ø³ØØ±Ø¢Ùرین ØŒ زدی رگ Ú†Ù†Ú¯
Ú¯Ù‡ÛŒ Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ بر دست ØŒ ساغرصهبا
سپهرچهارم Ú©Ù‡ سپهر« میانی » هست ØŒ و« میان » Ú©Ù‡ اصل بستگی Ùˆ پیوند است، نماد گرمی وعشق است. ازاین رو نیزهست Ú©Ù‡ سپس این سپهررا به عیسی منسوب میساخته اند، چون اورا Ù¾ÛŒØ§Ù…Ø¨Ø±Ù…ØØ¨Øª میدانستند ØŒ نه مانند Ù…ØÙ…د Ú©Ù‡ پیامیرشمشیر( سیÙ) است Ùˆ همه عمرش درمدینه ØŒ Ùقط از غزوات انباشته شده است وواسطه اش با الله ØŒ جبرئیل، ÙØ±Ø´ØªÙ‡ جنگ است .
جان ازسنگینی وصلب شدگی یا ازگرانی ØŒ هنگامی تØÙˆÙ„ به سبکی Ù…ÛŒ یابد، Ú©Ù‡ گرم شود . « تاب » و« ت٠» ØŒ دراصل، ØØ±Ø§Ø±Øª وگرمیست . واژه « تابوت » نیز، درست ازهمین واژه ساخته شده است ØŒ چون تابوت ( تاب+ ئود ) مادروسرچشمه گرمای زهدانست Ú©Ù‡ مرده را Ú©Ù‡ جنین درآن شمرده میشود ØŒ ازسردرآغوش گرم خود میپرورد Ùˆ میزاید. زهدان، داش Ùˆ تنور Ùˆ کوره Ø¨ØØ³Ø§Ø¨ Ù…Ùیآمد . تاب یا گرمای خورشید، هر ذره ای را به رقص میآورد ØŒ ØØ§Ù…له میکند Ùˆ سبک برای جنبش وپروازمیسازد . برای بیان همین Ù…ØØªÙˆØ§Ø³Øª Ú©Ù‡ ØŒ درگرشاسپ نامه، سیامک Ùˆ تهمورث Ùˆ « سه ویژگی سروش Ú©Ù‡ ازجمله گوهرشب چراغست » ØŒ درتابوت هستند ØŒ چون تابوت ØŒ اصل گرما و«جنبش ازنو» ØŒ Ùˆ ÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯ همیشگیست ØŒ این بدان معناست Ú©Ù‡ « سیامک Ùˆ تهمورث وسه ویژگی سروش » ØŒ همیشه Ø¯Ø±ØØ§Ù„ « ÙØ±Ø´Ú¯Ø±Ø¯ ونوشوی » هستند .
گوهر ٠جان Ùˆ زندگی، گرمی وخویدی است ،ازاین رو ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران، در« عقلی» Ú©Ù‡ ازÙلسÙÙ‡ یونان وازÙقه خشک اسلامی آمد ØŒ سردی Ùˆ خشکی، « اصل ضد زندگی = اژی = دروغ » میدید ØŒ وازآن روبرمیگردانید ØŒ چون« خرد ØŒ Ú©Ù‡ چشم جان شمرده میشد »، چنانچه دیده خواهدشد درست ØŒ روشنی Ùهمین گرمی جان ØŒ وگرمی خون ازجگر( بهمن = همآغوشی رام وبهرام، یا زهره ومریخ )ØŒ Ú©Ù‡ بنکده تابستان نامیده میشد، شمرده میشد ØŒ Ú©Ù‡ ØªÙØ§ÙˆØª با « عقل» داشت .
ÙØ³Ø±Ø¯Ù‡ چند نشینی « میان Ùهستی ÙØ®ÙˆÛŒØ´ »
دربخش میانی هستی خود ØŒ سرد بودن ÙˆØ¨ÛŒØØ±Ú©Øª ماندن ØŒ مرگست
تنور آتش عشق و زبانه را چه شده است ؟
اگرچه « سـرد٠وجودیت » ، گرم درپیچید
به ره کنش به بهانه ، بهانه را چه شده است ؟
ازآنجا Ú©Ù‡ جان ( جی، جیو= خون ØŒ Ø¢Ú¯Ù†ÛŒ درسانسکریت = آتش + خون ) Ùˆ خرد درگوهرشان به هم بسته بودند، وخرد، درسراسر تن واندامهایش، گسترده وبه هم پیوسته شمرده میشد، سردی وخشکی عقل Ùˆ اندیشه هایش ØŒ به همان اندازه « ضد زندگی = اژی » بود، Ú©Ù‡ سردی وخشکی دراندیشه ها Ùˆ بینش ها . این جداناپذیری جان وخرد ازهم ØŒ وهمگوهربودن جان با خرد است ØŒ Ú©Ù‡ در پدیده عقل یونان ودرعقل شریعتی ÙˆÙقهی، اصل ضد زندگی Ùˆ اژدها دیده میشد .
هرکه Ø¨ÙØ³Ù€Ø±Ø¯ØŒ بروسخت نماید ØØ±Ú©Øª
اندکی گرم شو و ، جنبش را آسـان بـیـن
خشک کردی تو ØŒ دماغ ØŒ از طلب Ø¨ØØ« Ùˆ دلیل
Ø¨ÙØ´Ø§Ù† خویش زÙکرو ØŒ لمع (= روشنی) برهان بین
هست « میزان معینت » و بدان می سنجی
هله « میزان بگذار» و، زر بی میزان بین
« همیشه با یک میزان ومعیارو Ù…Ùهوم Ùˆ تعریÙ٠» ثابت سنجیدن، همان خشک شدگی ÙˆØ§ÙØ³Ø±Ø¯Ú¯ÛŒ Ùکرو زندگیست.
چون تو، سرسبزشدی ، سبزشود جمله جهان
Ø§ØªØØ§Ø¯ عجبی ØŒ در عرض Ùˆ ابدان بین
زانکه تو جزو جهان ، مثل کل باشی
چونک نو شد ØµÙØªØª ØŒ آن ØµÙØª از ارکان بین
همه ارکان، چولباس آمدو ، صنعش، چو بدن
چند مغرورلباسی ؟ بدن انسان بین
آتش ÙØ¬Ø§Ù† ØŒ یا گرمی ÙØ¬Ø§Ù†
« دوستی ومهر ÙØ¢Ùـریننده » هست
پیدایش روشـنی Ùچشم ØŒ ازگـرمی
درگزیده های زاداسپرم ( بخش 3/ پاره 79 + 80 )ØŒ ودریسنا 17 بند 11 ØŒ آتشهای گوناگون شمرده میشوند Ú©Ù‡ البته همه « ØØ±Ø§Ø±ØªÙ‡Ø§ یا گرمای گوهری» درابرو درگیاه ودرجانوران هستند . ازجمله، آتشیست Ú©Ù‡ درجان مردمان وگوسپندان ( جانوران بی آزار) است ØŒ Ú©Ù‡ همان « گرمای جان » باشد.
نام این آتش ØŒ به ÙØ±Ù†Ùتار، یا وهو ÙØ²Ø§ÛŒØ§Ù†Ù‡ vohu-frayane» است . درآنجا میآید Ú©Ù‡ آتش به ÙØ±Ù†Ùتارweh-farnaaftaar ØŒ آتشیست Ú©Ù‡ درمردمان وگوسپندان (چهارپایان)
1- گوارش خوردنی
2- گرم کردن تن
3- روشن کردن چشمان ØŒ وظیÙÙ‡ اوست .
نام این گرمای جان ( درجانداران ) Ú©Ù‡ دراصل «fryaane وهو ÙØ±ÛŒØ§Ù†Ù‡ » میباشد، بسیارروشنگراست .fryaane درØÙ‚یقت همان واژه « پریان » امروز ماست. Ùقط معنای امروزه این واژه را Ú©Ù‡ جمع پری ها میدانیم، مارا گمراه میسازد.این واژه ØŒ مرکب ازدوبخش« ÙØ±ÛŒ + یانه» « fry+yaona» است .« ÙØ±ÛŒÂ» Ú©Ù‡ همان « پری» باشد، دراصل به معنای « عشق یا Ø¬ÙØªÛŒ ویوغی » هست . Ùˆ پسوند « یان» ØŒ Ú©Ù‡ درسانسکریت« یون » هست ØŒ دارای معانی 1- پیوند 2- خانه ومنزل 3- نیرو 4- جایگاه Ù‡ÙˆØ§ÛŒØ§ÙØ¶Ø§ هست . پس « ÙØ±ÛŒØ§Ù† fryaane» به معنای خانه یا منزل عشق ØŒ جایگاه پیوند دهی وپیوندیابی ØŒ خانه نیرومندی Ùˆ « باد وهوا ÙˆÙØ¶Ø§ÛŒ دوستی وعشق » است. چنانچه درکردی « په ری » به ØØ¬Ù„Ù‡ عروسی Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ØŒ « پری + یانه » ØŒ دراصل به معنای « جایگاه همآغوشی بهرام Ùˆ رام، یا مریخ Ùˆ زÙهره » است . چنانچه، گاه میان شب، « آباد+ یان» ØŒ جایگاه همآغوشی بÙÙ† Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ ØŒ بهرام وارتا ÙØ±ÙˆØ±Ø¯ است . Ù…Ùهوم « مهر» ØŒ ازپدیده این « Ø¬ÙØªÛŒ Ùˆ یوغی وهمزادی Ùˆ سنگی ویانی » ØŒ جدا ناپذیربود. مهر، Ø¬ÙØªÛŒ ویوغی Ùˆ سنگی وهمزادی Ùˆ مری ( امری) است. آتش « وهو ÙØ±ÛŒØ§Ù† »، زهدان Ùˆ سرچشمه ÙÙˆ خانه ومکان عشق Ùˆ دوستی Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ Ùˆ زاینده ( وهو ) هست.
آتش ÙˆÙ‡ÙˆÙØ±ÛŒØ§Ù† ØŒ مکان وخانه همآغوشی بهرام Ùˆ زÙهره، خانه عشق وموسیقی است . درست، گرمی جان ØŒ سرچشمه دوستی وعشق Ùˆ Ù…ØØ¨Øª خوانده میشود. Ùˆ درعبارت بالا ازگزیده های زاد اسپرم ØŒ دیده میشود Ú©Ù‡ این گرمی عشق بهرام ورام Ú©Ù‡ درهرانسانی نزول کرده اند ØŒ چشمان را روشن میکند . درست شعرمولوی ØŒ ØØ§ÙˆÛŒ همین اندیشه است :
ز« چشمه چشم » ، « پـریـان » سر برآرند
چومـاه Ùˆ زÙهـره Ùˆ خـورشید Ùˆ پـرویــن
جوشیدن وزهیدن ٠پریان ازچشم ØŒ جزپیدایش« آتش ÙØ±ÛŒØ§Ù†Â» در روشنی چشم نیست . (این پریان : 1- پروین = ارتا وبهمن است ØŒ 2- خورشید وماه ØŒ دوچهره ارتا هستند ØŒ Ùˆ3- زهره یا رام ØŒ دختر ارتا= بیدخت. دربندهش، یک چشم ØŒ ماه Ùˆ چشم دیگر، خورشید شمرده میشود . چشم Ú©Ù‡ پیه است ØŒ ازآن اردیبهشت یا بهرام وارتا هست، چون پیه رگ وپی باهمست ).
این گرمی جان، پیآیند عشق یا همآغوشی خدایان درآسمانست، Ú©Ù‡ نزول میکنند ÙˆÙØ±ÙˆØ¯ میآیند ودرتن هر انسانی ØŒ تشخص Ù…ÛŒ یابند . دوبینی، دو دمه ( دونای به هم چسبیده ) Ú©Ù‡ اصل دم یا Ù†ÙØ³ ÙˆØªÙ†ÙØ³ Ùˆ اصل یا منشاء زندگی Ùˆ جان هستند ØŒ بنا Ø¨Ø±Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی درالتÙیهیم دلالت بر« مریخ وزهره باهم » میکنند ØŒ Ú©Ù‡ همان « بهرام Ùˆ رام » باشند . همچنین در جگر( جیگر) ØŒ مریخ Ùˆ زهره ( بهرام ورام ) باهم مشترکند Ú©Ù‡ بازاصل « خون » ( گرم وخوید = جیو، اصل زندگی Ùˆ جی، اصل یوغ بودنست ) است.
واژه « ÙØ±ÛŒØ§Ù† » در« ÙØ±Ø§Ù† » Ø¯Ø±Ø³ÙØºØ¯ÛŒØŒ Ùˆ در « پرانهpraana » درسانسکریت ØŒ سبکشده است . « ÙØ±Ø§Ù† fraan» درسغدی به معنای 1- دم 2- Ù†ÙØ³ 3- نسیم 4- اثیر 5- نخستین عنصردر آئین مانی هست.
واژه « ÙØ±ÛŒØ§Ù† » ØŒ همان واژه « پرانهpraana » درسانسکریت است . Ú©Ù‡ دارای معانی 1- جان 2- Ù†ÙØ³ 3- باد 4- باد زندگی آور 5- ØªÙ†ÙØ³ 6- اصل زندگی 7- Ø±ÙˆØ ( درÙلسÙÙ‡ سانکهیه ) 8- نیرومندی 9- الهام شاعرانه Ùˆ طبع شاعرانه Ùˆ10 ØŒ ودرصیغه جمع ØŒ ØÙˆØ§Ø³ پنجگانه Ùˆ11- هرچیزی Ú©Ù‡ چون جان عزیزوگرانبهاست میباشد Ùˆ12- همچنین نام خدایان ویشنو Ùˆ برهما ( Ú©Ù‡ همان بهمن ایرانی باشد ) وسامن است . این خدایان، اینهمانی با بادگرم وخویدی دارند Ú©Ù‡ اصل جانبخشی هستند . این اندیشه درنام دیگر « آتش وهو ÙØ±ÛŒØ§Ù† » ØŒ Ú©Ù‡ ÙØ±Ù†Ùتارfran+aaftaar باشد ،بازتابیده شده است . ÙØ±Ù†Ùتار، مرکب از دوبخشfran+aaftaar میباشد .
aaftaar + fran . بخش نخست Ú©Ù‡ « ÙØ±Ø§Ù† = پرانه = پران » باشد، بررسی شد . بخش دوم Ú©Ù‡ Ø¢ÙØªØ§Ø± باشد همانavataara درسانسکریت است . avatara= avataara اواتاره، به معنای نزول ÙˆÙØ±ÙˆØ¯ Ùˆ ظهور Ùˆ بالاخره « ØÙ„ول یا تنکردی Ùˆ تجسم یابی الوهیت » است . پس آتش به ÙØ±Ù†Ùتار، Ú©Ù‡ همان ÙˆÙ‡ÙˆÙØ±Ù†Ùتارباشد، نزول Ùˆ تن یابی وتجسم برهما یا بهمن ( بهرام Ùˆ زهره ) دردوبینی( دو دمه = ادو دمه) بهم چسبیده Ùˆ درجگر ودرمـغز ودر دل ودرهمه ØÙˆØ§Ø³ میباشد . ازاین رو هست Ú©Ù‡ « آتش درتن = اثیر» ØŒ متصل وهمگوهربا نخستین عنصر، یا ارتا ÙØ±ÙˆØ±Ø¯= سیمرغ درآسمانست .
گرمی تن را همی خواند اثیر که ز« ناری»، راه اصل خویش گیر
یا درشعر دیگر مولوی میگوید :
عین آتش، دراثیر آمد یقین پرتوسایه ویست اندر زمین
این باد ÛŒ Ú©Ù‡ « آتش یا گرمای جان = ÙØ±Ø§Ù†Ùتار» را میآورد ØŒ دربندهش ومتون دیگر، « باد نیکو» خوانده میشود . این باد Ú©Ù‡ اینهمانی با دم Ùˆ جان Ùˆ نیرومندی Ùˆ الهام وطبع دارد، همان « رام » ØŒ یا « وای به = نای به » خوانده میشود . دربرابر این« باد به= نای به » Ú©Ù‡ رام باشد، دراین متون بادی دیگربنام استویهادastwihaad یا « وای بدترway I wattar» است Ú©Ù‡ مرگ میآورد . این باد استویهاد یا باد بدتر، سپس درادبیات ایران ØŒ به Ø´Ú©Ù„ « بـاد سـرد » نامیده شد . در بخش ششم بندهش پاره 48 میاید « استویهاد Ú©Ù‡ وای بدترخوانده شود ØŒ برضد رام Ú©Ù‡ وای نیکو است . یا در بخش یازدهم بندهش پاره 166 میآید Ú©Ù‡ « رام Ú©Ù‡ اورا وای نیکو ÛŒ درنگ خدای خوانند.... بدان روی رام خوانده شود Ú©Ù‡ رامش بخش به همه Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ است ... » .
هرچند الهیات زرتشتی « رامش » را به معنای شادی Ùˆ Ø®ÙˆØ´ØØ§Ù„ÛŒ میکاهند ØŒ ولی « رامش »، چنانچه هنوز درکتابهای لغت میتوان دید به معنای 1- مطرب Ùˆ مغنی وخنیاگر Ùˆ 2- سازونوا ( درشوشتری ) Ùˆ سرود گوئی ازشع٠هست . ازخود واژه « رامشگری » نیز میتوان آنرا Ø¯Ø±ÛŒØ§ÙØª . رام Ú©Ù‡ « وای به » است ØŒ نزد مردمان « نـای به » خوانده میشده است . ولی ازآنجا Ú©Ù‡ « نای »، اینهمانی با زهدان Ùˆ زن Ùˆ باد= موسیقی، و« اصل Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ú¯ÛŒ = مادرزندگی » دارد ØŒ Ø¨Ù„Ø§ÙØ§ØµÙ„Ù‡ روشن میسازد Ú©Ù‡ « رام » ØŒ مادر Ú©Ù„ زندگی وجهان جانست ØŒ Ú©Ù‡ با تصویر « اهورامزدا » ØŒ به Ú©Ø±Ø¯Ø§Ø±Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ جهان ØŒ سازگارنیست . ازاین رو، الهیات زرتشتی ØŒ اینهمانی « وای به » با « نای به » را همه جا ØØ°Ù وطرد میکنند Ùˆ درهمه رام یشت، واژه های « نای» را تبدیل به « نیزه » کرده اند ! ازاین رو درمتن بالا نیز ØŒ معنای رامش را، به شادی ÙˆØ®ÙˆØ´ØØ§Ù„ÛŒ کاسته اند، Ùˆ رام ØŒ Ùقط بدین معنا « رامش بخش به همه Ø§ÙØ±ÛŒÙ†Ø´ شده است » ØŒ نه « Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ وزاینده جهان جان » .
همین « وای به » است Ú©Ù‡ بقول بندهش ( بخشن نخست ØŒ پاره 3 ) « آمیزش دونیرو بدوست » . این دونیرو ØŒ سپنتا مینو Ùˆ انگره مینوهستند، ونزد زرتشتیان ØŒ انگره مینو، به واژه Ù« اهریمن » کاسته شده است ØŒ Ú©Ù‡ همان « اژی= زدارکامه » Ùˆ اصل ضد زندگیست، Ú©Ù‡ باید نابود ساخته شود، Ùˆ هیچگاه نمیتوان با آن آشتی کرد، وخودرا با آن هم آهنگ ساخت . در رام یشت هم میتوان به ÙˆØ¶ÙˆØ Ø¯ÛŒØ¯ Ú©Ù‡ رام ØŒ یا وای به ØŒ « انگره مینو Ùˆ سپنتامینو» را به هم میرساند، Ùˆ با هم یگانه میسازد .
این بادی Ú©Ù‡ ØØ§Ù…له به اصل گرماهست ØŒ اصل پیوند دادن همه اضداد به همست، Ùˆ ازاین رو ØŒ Ø¢ÙØ±ÛŒÙ†Ù†Ø¯Ù‡ جان Ùˆ تازگی همیشگی است. ولی چنین اندیشه ای ØŒ کاملا برضد تصویر اهورامزدا Ùˆ اندیشه٠بریدگی « Ú˜ÛŒ ØŒ از اژی » زرتشت درگاتا بود .
Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری، وای به = رام Ú©Ù‡ یوغ جدا ناپذیرش، بهرامست ØŒ هیچ اضدادی را درجهان هستی نمیشناسد Ú©Ù‡ نمیتواند باهم آشتی بدهد . بدینسان ØŒ « اژی یا اهریمن » ومÙهوم « دشمن » بطورکلی ØŒ به معنای آئین زرتشتی Ùˆ زرتشت ØŒ Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغ ØŒ وجود ندارد.
غایت پیدایش انسان Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری، مانند آموزه زرتشت ØŒ پیکاربا اژی= Ú©Ø§ÙØ±ÙˆÙ…Ù„ØØ¯ ومشرک یا دروند نیست، بلکه همآهنگ سازی همه اضداد( دیگـر گونه ها ) باهمست، واین کار، « رام کـردن ØŒ رامـیـاری » خوانده میشد، Ùˆ اصل مدنیت شمرده میشد . درجهان سیمرغ Ùˆ زال زر، اهریمن وشرّمطلق ÙˆÚ©Ø§ÙØ±ÙˆÙ…Ù„ØØ¯ ودروند، وجود نداشت .
ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری براین استوارهست Ú©Ù‡ درجهان هستی ØŒ شرّ یا دشمنی Ú©Ù‡ مطلقا نمیتوان با آن همآهنگ شد ØŒ وجود ندارد . مسئله این ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ØŒ « موءمن ساختن همه مردمان ØŒ به یک مذهب یا یک آموزه ویاشریعت ویا یک مکتب ÙلسÙÛŒ یا یک خدا » نیست، بلکه مسئله بنیادی ØŒ « همآهنگ ساختن گوناگونیها ورنگارنگیها » است Ú©Ù‡ « رام ساختن » خوانده میشود ØŒ نه « ØØ°Ù وطرد ونابودساختن گوناگونی ها ÙˆØªÙØ§ÙˆØªÙ‡Ø§ ». « رام ساختن» ØŒ وارونه آنچه به غلط پنداشته میشود ØŒ مطیع ساختن وتابع ساختن غیرخودیها وبیگانگان Ùˆ Ú©Ø§ÙØ±Ø§Ù† نیست . جهان، جهان رنگارنگ ( دیگرگونگی ها) ورنگین کمانیست Ú©Ù‡ رنگها کنارهم به هم چسبیده اند، نه جهان اضداد . Ù…Ùهوم دشمنی ØŒ Ú©Ù‡ غایت وجود وزندگی انسان را، در« جنگ همیشگی با اهریمن ویا شرّوابلیس ویا Ú©Ø§ÙØ±ÙˆÙ…شرک ÙˆÙ…Ù„ØØ¯ » بداند، Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ سیمرغی ØŒ وجود دارند . Ø¯Ø±ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ زال زری، جهاد ØŒ وجود ندارد.
به همین علت، نام « رام » در ÙØ§Ø±Ø³ØŒ بنا برابو Ø±ÛŒØØ§Ù†ØŒ « رام جید » است، Ú©Ù‡ به معنای « رام Ù†ÛŒ نواز» است( چیت= شیت= جید= نای ØŒ درعربی جید= گردن میباشد، Ú©Ù‡ Ù†ÛŒ است ) . در روایات ÙØ±Ø§Ù…رزهرمزیاردیده میشود Ú©Ù‡ گردن (گرد نا ) یا گلو ( گرو= Ù†ÛŒ ) اینهمانی با رام داده میشود، Ùˆ Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† ØŒ همه آلات دم کشیدن Ùˆ بوئیدن را ازآن زهره میداند . سنجش این دوباهم ØŒ بخوبی اینهمانی زÙهره را با رام ØŒ پدیدارمیسازد .
اینکه Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی ØŒ دو بینی Ú©Ù‡ دونای باشند، به مریخ ( بهرام ) Ùˆ زهره ( رام ) نسبت میدهد ØŒ برای آنست Ú©Ù‡ دم ØŒ Ú©Ù‡ باد شمرده میشود ØŒ اینهمانی با« نای « دارند( بینی = وین = نای )ØŒ Ùˆ نای ØŒ 1 - .هم باد گرم ملایم جانبخش، Ùˆ2- هم اصل زاینده Ùˆ3- هم اصل موسیقی ونوا ئیست Ú©Ù‡ جنبش ورقص میآورد، Ùˆ با آن، جهان Ø¢ÙØ±ÛŒØ¯Ù‡ میشود.
این بود Ú©Ù‡ « روشنی بی جنبش » اهورامزدا Ú©Ù‡ زاده نمیشد ( بیکران ØŒ ترجمه ان اگراan+agra ØŒ درØÙ‚یقت به معنای ٠بدون زهدان = بدون نای » است ØŒ طبعا ØŒ میبایستی « سرد Ùˆ خشک » باشد . ولی الهیات زرتشتی ØŒ تن به چنین اعتراÙÛŒ نمیدهد .
الهیات زرتشتی ØŒ برغم آنکه اهورامزدا، روشنی بی جنبش است، زیرنÙوذ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ ایران ØŒ به ناچار گوهر اهورامزدارا نیز گرمی وخویدی میداند ØŒ ولی زندگی زاهدانه وپارسایانه زرتشتیان ØŒ زندگی خشک وسرد بود . ازاین رو خرمدینان Ú©Ù‡ پبروان همین رام بودند ØŒ زندگانی گرم Ùˆ تروتازه داشتند . باربد، Ú©Ù‡ بیقین خرمدین بوده است Ùˆ ازنامهای دستانهایش میتوان دید ØŒ روز هشتم را Ú©Ù‡ روز دی ( دایه ) باشد ØŒ « رامش جان » خوانده است، Ùˆ روزهشتم هرماهی ØŒ خرّم نامیده میشده است Ú©Ù‡ نام دیگر رام هست . Ùˆ اهل ÙØ§Ø±Ø³ ØŒ روز اول هرماهی را « خرّم » مینامیدند( Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی، آثارالباقیه ) . این زرتشتیان هستند Ú©Ù‡ اهورامزدا را جانشین « خرّم = رام = خدای گرمی وخویدی Ùˆ موسیقی وجشن ساز» ساختند . روشنی بی جنبش ØŒ روشنائیست Ú©Ù‡ ازخشکی وسردی برآمده، وبه هرچه نیز بتابد ØŒ خشک وسرد میکند . همین روشنی بی جنبش است Ú©Ù‡ امروزه در« عقل برونسوگرا » Objective معیارزندگی شده است Ùˆ نقش اصلی را درویرانساختن جهان واجتماع بازی میکند ودرسرد بودن، سختدلی وتØÙ…یل Ù…Ù†ÙØ¹Øª پرستی Ùˆ قدرت پرستی خود را ØŒ Ù‡Ù†Ø±ÙˆÙØ¶Ù„ت اجتماعی وجهانی ساخته است .
خویشکاری گرمای گوهری ÙØ¬Ø§Ù†
گواریدن ٠خوردنیهاو آشامدنیهاست
گواریدن ØŒ تØÙˆÙ„ دادن، درآمیختن باهمست
Gukaarihitaan= vi-kar
چنانچه آمد ، خویشکاری این آتش که « گرمی جان » هست، بنا برگزیده های زاد اسپرم ، نخست « گوارش خوردنی » است.
معنای امروزه واژه های « گوارش وگواریدن وخوشگوارو ناگوار..» ØŒ پدیده اصلی را پوشیده Ùˆ نهان ساخته است . گوارش ØŒ ÙØ±Ø§Ù‡Ù… آوردن معجون یا ترکیب یا به هم سرشتن است Ú©Ù‡ موجب سرعت هضم میشود، یا مقوی معده Ùˆ Ù…ØÙ„Ù„ Ø±ÛŒØ§Ø Ùˆ Ù…ØµÙ„Ø Ø§ØºØ°ÛŒÙ‡ است . یا سرشتن ادویه با شکرو امثال آنهاست. مثلا در تاریخ بیهقی میآید Ú©Ù‡ « Ø¨Ø²Ø±Ø¬Ù…Ù‡Ø±Ú¯ÙØª Ú©Ù‡ برای خود، گوارشی ساخته ام ازشش چیز، هرروز ازآن لختی میخورم » . گوارش ØŒ مطلقا به معنای « معجون » است . این معجون ها ÛŒ گوناگون بنامهای گوناگون مشهورند 1- گوارش ØªÙØ§Ø 2- گوارش خسروی 3- گوارش خوزی 4- گوارش Ø³ÙØ±Ø¬Ù„ 5- گوارش شکر 6- گوارش شهریاران 7- گوارش عنبر 8 – گوارش عود 9- گوارش کاÙور 10 – گوارش لوء لوء ....... .
اساسا هنر آشپزی یا خوالیگری ( خوا = خیا = تخم ) ØŒ باهم پختن دانه ها وچاشنیها وسبزیها Ùˆ...مواد گوناگون Ùˆ ایجاد این گونه ترکیبات است. درست واژه « گواریدن gukaarihitaan» Ú©Ù‡ دراصل از دوواژه « kar + vi » ساخته شده است ØŒ بر پایه این روند آمیختن باهم ساخته شده است. واژه « ÙˆÛŒ =Vi » Ú©Ù‡ Ø¯Ø±ÙØ§Ø±Ø³ÛŒ ØŒ « گو» شده است ØŒ همان واژه « وای ØŒ وایو ØŒ ویس » است Ú©Ù‡ دراصل ØŒ همان معنای « یوغ= دوتای بهم چسبیده » را داشته است، ولی سپس دراثرنÙوذ ٠الهیات زرتشتی ØŒ معنای « دوتای بریده ازهم = متضاد» به خود Ú¯Ø±ÙØªÙ‡ است . به مرغ یا باز، ÙˆÛŒ = واز= باز Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ( بازو هم همین واژه است ) ØŒ چون دوبال دارند، Ùˆ چون دوبال درتن مرغ ØŒ بهم چسبیده اند وباهم یکی شده اند ØŒ ودراثراین یوغ شدن، مرغ ØŒ میتواند پروازکند Ùˆ همین واژه نیز به « باد » Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ( وای به = رام ) . مرغ ØŒ نماد باد میشود . ازاین رو ØŒ سیمرغ ØŒ پیکریابی همان « بادنیکو= نسیم= صبا » هست .
مثلا درسانسکریت به تنوع vi-citra Ú¯ÙØªÙ‡ میشود وبه چند لایگی vi-vidha Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . vikri به معنای تØÙˆÙ„ یابی Ùˆ تغییرشکل دهی یا علت دگرگونی Ùˆ تØÙˆÙ„ Ú¯ÙØªÙ‡ میشود. ودرست درسانسکریت به خورشید ØŒ به علت آنکه تابشش، Ù…Ù‡Ø±Ù…ÛŒØ¢ÙØ±ÛŒÙ†Ø¯ vikarta = ویکرت Ú¯ÙØªÙ‡ میشود . ویکریتاvikrita به معنای تØÙˆÙ„ Ùˆ تغییر ÛŒØ§ÙØªÙ‡ است . درشعری Ú©Ù‡ دربخش بالا ازعبید زاکان آورده شد ØŒ دیده شد Ú©Ù‡ درست خورشید Ú©Ù‡ سیمرغ آتشین( برهان قاطع ) هست ØŒ صنمیست Ú©Ù‡ دراثرمهرنابش، همه جهان، به او عشق میورزند ودراثرمهربه او، لشگراو هستند.
ویکرت ØŒ Ú©Ù‡ درواقع به معنای کسیست Ú©Ù‡ همه را درگرمی ودرمهر به هم ورزیدن ØŒ تØÙˆÙ„ میدهد ØŒ یکی ازنامهای سیمرغ یا رام بوده است. هوشنگ ( آسن بغ= سنگ خدا ) Ú©Ù‡ همان بهمن است، Ùˆ ویکرت Ú©Ù‡ هما یا سیمرغ یا ارتا باشد ØŒ سراندیشه ØÚ©ÙˆÙ…ت دموکراسی بوده اند . ایرانیان ØŒ بنا بر Ø§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی در دی ماه ( ماه دسامبر) Ú©Ù‡ آنرا خورماه نیزمینامند( ماه خرّم )ØŒ جشن خرّم را Ú©Ù‡ همان جشن ØÚ©ÙˆÙ…ت دموکراسی است ØŒ Ù…ÛŒÚ¯Ø±ÙØªÙ‡ اند . در آثارالباقیه میآید Ú©Ù‡ : « دراین روز عادت ایرانیان چنین بود Ú©Ù‡ پادشاه ازتخت شاهی بزیر میآمد Ùˆ جامه سپید Ù…ÛŒ پوشید Ùˆ دربیابانها Ø¨Ø±ÙØ±Ø´Ù‡Ø§ÛŒ سپید Ù…ÛŒ نشست، Ùˆ دربانها Ùˆ یساولان Ùˆ قراولان را Ú©Ù‡ هیبت ملک بدانهاست بکنارمیراند ØŒ Ùˆ درامور دنیا ÙØ§Ø±Øº البال نظرمینمود Ùˆ هرکس Ú©Ù‡ نیازمند میشد Ú©Ù‡ با پادشاه سخن بگوید خواه Ú©Ù‡ گدا باشد یا دارا وشری٠باشد یا وضیع ØŒ بدون هیچ ØØ§Ø¬Ø¨ ودربانس بنزد پادشاه Ù…ÛŒØ±ÙØªØŒ Ùˆ بدون هیچ مانعی با او Ú¯ÙØªÚ¯Ùˆ میکرد Ùˆ دراین روز، پادشاه با دهقانان Ùˆ برزیگران مجالست میکرد Ùˆ دریک Ø³ÙØ±Ù‡ با ایشان غذا میخورد Ùˆ Ù…ÛŒÚ¯ÙØª :
من امروز مانند یکی ازشما هستم Ùˆ من باشما برادرهستم ØŒ زیرا قوام دنیا بکارهائیست Ú©Ù‡ بدست شما میشود Ùˆ قوام عمارت آن بپادشاه است، ونه پادشاه را از رعیت ØŒ گریزی است، ونه رعیت را ازپادشاه ØŒ Ùˆ چون ØÙ‚یقت امر چنین شد، پس من Ú©Ù‡ پادشاه هستم با شما برزیگران ØŒ برادر خواهم بود Ùˆ مانند دو برادرمهربان خواهیم بود ØŒ بخصوص Ú©Ù‡ دو برادرمهربان ØŒ هوشنگ Ùˆ یـکــرد ØŒ چنین بودند » . هوشنگ Ùˆ ویکرد، همان بهمن وهما ( سیمرغ ) میباشند . بجای این جشن بزرگ دموکراسی Ú©Ù‡ پیشینه هزاره ها درایران داشته است ØŒ در دوره ساسانیان ØŒ این روز را ØŒ روز« شهادت زرتشت» ساخته شد، وجشن دموکراسی ØŒ تبدیل به سوگواری وعزا وماتم زرتشت گردید ØŒ ÙˆÙØ§ØªØÙ‡ ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ دموکراسی ØŒ درتاریخ، Ùˆ در جشن های ایران خوانده شد.
ØØ§Ù„ا این پیشینه بزرگ را همه ÙØ±Ø§Ù…وش کرده اند ØŒ Ùˆ کوچکترین اعتنائی هم بدان نمیکنند ØŒ ومØÚ©Ù… به دو جمله کوتاه کوروش چسبیده اند Ú©Ù‡ بدون زمینه ÙØ±Ù‡Ù†Ú¯ÛŒØ´ØŒ نابسا هست .
اینست Ú©Ù‡ « ویکرت » Ú©Ù‡ درسانسکریت به Ø¢ÙØªØ§Ø¨ Ú¯ÙØªÙ‡ میشود ÙˆØ§Ø¨ÙˆØ±ÛŒØØ§Ù† بیرونی نیز د رالتÙهیم ØŒ « معده » را به« شمس » نسبت میدهد ØŒ برای آنست Ú©Ù‡ معده ( Ø´Ú©Ù… = اش+ کام ) با گرمایش، همه آشامدنیها وخوردنیها را باهم میآمیزد Ùˆ دگردیسی میدهد Ùˆ « میپزد » . ولی این کارباهم آمیختن وتØÙˆÙ„ یابی دراثرگرمی ØŒ دراصل ØŒ خویشکاری همزاد ٠« خرداد وامرداد » با هم بوده است . پس ازاینکه خرداد Ùˆ امرداد دراین ویژگی هم از زرتشتیان وهم از اسلام، مطرود واقع شدند، این خویشکاری به خورشید نسبت داده شد، چون خورشید ( سیمرغ ) با خردادوامرداد ØŒ سه تای یکتا بودند .
این همکاری خرداد وامرداد، درمعده ( شکم ) درالهیات زرتشتی ، به عمد، به پیکار خرداد با ام