منوچهرجمالی ---
ماهنوز، Ùردوسی Ùˆ ØاÙظ وعطارومولوی..... را نشناخته ایم وکش٠هم نکرده ایم ØŒ چون هنوز ازآن بیخبریم Ú©Ù‡ چگونه با اصطلاØات دینی ØŒ میتوان درست از درون دین ØŒ برضد دین برخاست .
.......
خـرد، اصـل Ùرادی
تـاج ØŒ نـمـاد Ù
«مرجعـیت ومعـیاروبهم بستگی»
درنظام اجتماع واخلاق بود
تاج ØŒ درتاریخ ØŒ گرÙتار Ùتضاد
« ایمان » با « جـوانمردی » شـد
مسئله تاج ØŒ درپیکاربهمن Ùزرتشتی
با Ùرامرزسیمرغی، پسررÙستم
جوانمردی Ùرامرز ØŒ وناجوانمردی بهمن
گوهر Ùایـمان، ناجـوانمردیـسـت
اخلاص Ùعـمل Ùعـلی ØŒ به بهای ناجـوانمـردیـش
پیشگÙتار
ماهنوز، Ùردوسی Ùˆ ØاÙظ وعطارومولوی..... را نشناخته ایم وکش٠هم نکرده ایم ØŒ چون هنوز ازآن بیخبریم Ú©Ù‡ چگونه با اصطلاØات دینی ØŒ میتوان درست از درون دین ØŒ برضد دین برخاست . همیشه قدرتمندان دینی ( علماء Ùˆ Ùقها وروØانیون ) ازمهماجمان درون دین به دین ØŒ دچاروØشت واضطراب میشوند، نه ازتازندگان بیرون ازدین به دین . هراندیشمند Ø¢Ùریننده ای ØŒ میتواند به Ù‡Ø±Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¯ÛŒÙ†ÛŒ یا ایدئولوژیکی، معنای ضد آن دین، وضد آن ایدئولوژی را بـدهد . با کاربرد اصطلاØات قرآن ویا مارکس ØŒ میتوان قرآن یا مارکس را از درون، درهم ریخت ÙˆÙروپاشید . این کاریست Ú©Ù‡ Ùردوسی به گونه ای ØŒ Ùˆ ØاÙظ وعطارومولوی .. به گونه ای دیگر، با کمال استادی ولطاÙت وگستاخی کرده اند . جوانمردی یا رادی( ارتا) Ú©Ù‡ گرانیگاه دین سیمرغی هست، بنیاد ارزشهای اخلاقی Ùˆ سیاسی Ùˆ اجتماعی ایران پایدارماند ØŒ هرچند نیز Ú©Ù‡ این ارزشها، به گستره روءیا Ùˆ اÙسانه Ùˆ خیال، تبعید شده باشند . این دین جوانمردیست Ú©Ù‡ همیشه دین ایمانی را مضطرب Ùˆ متزلزل میسازد . این دین جوانمردی Ú©Ù‡ گوهر دین درÙرهنگ ایرانست، همیشه رویارو با ادیان نوری ( زرتشتیگری Ùˆ اسلام ) میایستد . ارزشهای جوانمردی درÙرهنگ ایران ØŒ همیشه درتضاد با ارزشهای ایمانی ØŒ میمانند . این دین گوهریست Ú©Ù‡ درآثارÙردوسی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ عطارومولوی ØŒ اضداد Ú©Ùرو ایمان را در ادیان نوری ( زرتشتیگری Ùˆ اسلام .. ) درهم Ù…ÛŒ پیچد . هراندیشه Ùˆ Ú¯Ùتار وعمل ایمانی ØŒ تبدیل به یک عمل ناجوانمردانه برپایه دین سیمرغی ایران Ú©Ù‡ گوهرایرانیست ØŒ میشود .
ما ازآن بیخبریم Ú©Ù‡ ارزشهای والا ØŒ Ú©Ù‡ به نظر، روءیا Ùˆ اÙسانه وخیالات خام میرسند ØŒ میتوانند ناآگاهانه ازسوئی، میزان یا معیار داوری گردند Ùˆ با دید انتقادی به واقعیات بنگرند ØŒ Ùˆ ازسوی دیگر، اعتبارو Øقانیت واقعیات موجود را نا آگاهانه متزلزل سازند ØŒ Ùˆ بالاخره همین ارزشهای اÙسانه ای Ùˆ روءیائی، مردمان را سرانجام متوجه میسازند Ú©Ù‡ آنها Ùقط به علت کمبود گستاخی ودلیری ØŒ روءیا Ùˆ خیال واÙسانه اند .
ازپدیده جوانـمـردی یا رادی
امروزه پدیده « جوانمردیGrossmut – magnanimity » Ú©Ù‡ دراصل « رادی وبـغـی» نامیده میشده است ØŒ دراثرتصویری Ú©Ù‡ غرب ازطبیعت انسان، درهمه اذهان وروانها جا انداخته است، به گستره اسطوره ها، یا خیالات خام Ùˆ روءیاهای باورناکردنی، تبعید شده است،وردپایش دراخلاق که«ازخود گذشتگیaltruism » باشد، جزو پدیده های ریا کاری ÙˆÙریبندگی Ùˆ مکاری درآمده است.
« جوانمردی= رادی = بَـغــی » ØŒ چنانچه پنداشته میشود ØŒ نه تنها با « مردی ØŒ به معنای نرینگی » هیچ کاری ندارد ØŒ بلکه درست ØŒ گوهر Ùهستی Ùزنخدای ایران « سیمرغ یا رام » بوده است ØŒ واین واژه ازنام او « مـر = َامَـر= َامرÙو» Ú©Ù‡ معربش « عمرو» هست، برآمده است، ویکی ازنامهای ابلیس درعربی، Ú©Ù‡ نام این زنخدا ( شاه پریان ) بوده است « ابو مـره » میباشد . اعراب به Muse یا Ùرشته الهام بخش ٠هرشاعری ØŒ عمرو میگÙتند ( شیطان Ùرزدق . Ùرزدق، مرکب ازدوبخش پـرژ + داک است ØŒ پرژ، به معنای اÙشان وپراکنده است ØŒ Ùˆ داک ØŒ مادراست ØŒ پس Ùرزدق = اصل اÙشاننده است ). خویشکاری « سیمرغ » ØŒ یکی 1- خوداÙشانی اش میباشد ØŒ Ú©Ù‡ امروamru نامیده میشد ØŒ Ùˆ 2- دیگر پراکندن این اÙشانه ها به سراسر گیتی میباشد Ú©Ù‡ ØŒ چمرو chamru نامیده میشد (جمره Ùˆ چمران وشمیران همین نامند ) .
جوانمردی ( مـر+ دی ØŒ مر + دایتی ) ØŒ این گوهر « خود اÙشانیش» هست ØŒ Ú©Ù‡ واژه « مـروّت » درعربی، Ùˆ نام زن، « مرء » نیز هردو، ازاین ریشه برآمده اند .
واژه انسان ØŒ Ú©Ù‡ « مردم » باشد، دراصل ØŒ وارونه روایات زرتشتی Ú©Ù‡ «مردم = مرت + تخم = تخم میرا » شمرده میشود ØŒ همین « مره + تخمه » بوده است، Ú©Ù‡ به معنای « تخم، یا Ùرزند سیمرغ، یا اصل اÙشانندگی وجوانمردی » است . بهترین گواه براین ØŒ « مه رو = مرو = مه ری » است Ú©Ù‡ درکردی ØŒ به انسان وآدم Ú¯Ùته میشود . Ùˆ درکردی « مه ر دایتی » ØŒ جوانمردیست، Ú©Ù‡ سبکشده آن « مــر+ دی = مردی » درÙارسی میباشد . « خویشتن اÙشانی » ØŒ روند Ø¢Ùرینندگی سیمرغ ( ارتای خوشه ) است، Ùˆ طبعا گوهر آنچه میآÙریند Ùˆ گوهرانسان، مانند او ØŒ اÙشانندگی است. او خود را Ú©Ù‡ خوشه است میاÙشاند وازتخمهای خوشه اش ØŒ جانها وانسانها وگیتی میشوند .
نام دیگرسیمرغ ØŒ « لـَن بَـغ » بوده است، Ú©Ù‡ درشاهنامه به Ø´Ú©Ù„ « لنبک آبکش » درآمده است . لاندن ولانیدن، به معنای « تکان دادن واÙشاندن » است . لنبغ ØŒ خدای خود جنبان وخود اÙشانست. این داستان لنبک آبکش ( ابرسیاه Ú©Ù‡ سیمرغست، آبکش است ) Ú©Ù‡ Ùردوسی برای ما نگاه داشته است، پیکریابی آرمان جوانمردی Ùˆ رادی درایران بوده است Ú©Ù‡ از ادبیات ایران، Ùراموش ساخته شده است ØŒ Ùˆ ابراهیم Ùˆ Øاتم طائی Ùˆ علی ØŒ سرمشقهای جانشینش شده اند . لنبک آبکش، ازهرچه دارد میگذرد تا سپنج ØŒ یا جشن به هرغریبی وتازه واردی بدهد. البته « آرش کمانگیر» نیز ØŒ Ú©Ù‡ کسی جز همین خدا نیست ØŒ جانش را تبدیل به تیری میکند Ú©Ù‡ تیر عشق میباشد . او با انداختن یک تیر، مرزی را معین میسازد ØŒ تا ایران ØŒ ازگزند Ùˆ آزارتهاجم وتاخت ØŒ ایمن بماند، ولی خودش، به Ù…Øض انداختن تیر، Ù…ØÙˆ میگردد .
برپایه صÙت گوهری این زنخدا ØŒ درویشان، خانقاه را، « لنگر» میخوانده اند ØŒ چون لنگر، جائیست Ú©Ù‡ طعام به همه ØŒ بدون استثناء Ùˆ تبعیض داده میشده است .« لـنـگـر»، جای اÙشاندن وجوانمردی Ùˆ رادیست. « لانه سیمرغ » ØŒ جایگاه اÙشاندن Ùˆ رادیست . در ٠لنگر، درب ٠لانه سیمرغ ØŒ به روی همه باز بوده است( نه تنها به موءمنان یک شریعت ومذهب ØŒ Ùˆ نه تنها به همقومیها وهمØزبیها Ùˆ نه تنها به یک ملت ) ازاین رو خود واژه «dwar ØŒ در، یا دروازه » ØŒ معنای دهنده Ùˆ بخشنده داشته است ودارد .
اÙشاندن ØŒ Ú©Ù‡ ازریشه « ÙØ´ = وش = وه Ø´ÛŒ » برآمده است ØŒ به معنای « خوشه » است ØŒ وپسوند واژه « Ùره وشی = Ùروَرد= Ùروهر » است ØŒ Ú©Ù‡ نام « سیمرغ = ارتاÙرورد » میباشد ونام گوهربالنده Ùˆ بیننده هرانسانیست . سیمرغ ØŒ اÙشاننده یا جوانمرد( مر+ امر) Ùˆ راد ( ارتا = رته ) Ùˆ بغ ( Ú©Ù‡ ریشه واژه بخش شدن است ) میباشد . همچنین ارتا خوشت ØŒ Ú©Ù‡ زرتشت آنرا تبدیل به اردیبهشت کرده است ØŒ ارتای خوشه میباشد.
جوانمردی، سده هاست Ú©Ù‡ درغرب ØŒ بکلی درتضاد با واقعیات سیاسی Ùˆ Øکومت واقتصاد قرارگرÙته است . تنها چیزی Ú©Ù‡ درطبیعت انسان،« واقعی » است ØŒ درÙکرسود٠خود بودن ØŒ برغم زیان رسانیدن به همه جهانست ØŒ ولو اینکه این نیمه ضروریش، پوشیده Ùˆ ناگÙته میماند ØŒ یا آنکه تبدیل به Ùضیلت « سودخواهی برای همه » میگردد . انسانی Ú©Ù‡ Ùقط درÙکرسود خودش هست، ناآگاهبودانه وناخواسته ØŒ برای « سود همگانی » تلاش میکند! این البته ازمعجزات وخراÙات جدید است Ú©Ù‡ عقل ØŒ اختراع کرده است . ولی « اصل رقابت ورشک ØŒ ومÙهوم Ùردیت براصل رقابت » Ú©Ù‡ از« سائقه اگونال agonalدرÙرهنگ یونان » برخاسته ØŒ « بـÙردن وغلبه کردن به هرقیمتی » است . Ù…Ùهوم « Ùردیت » درغرب ØŒ استوار بر سائقه تصر٠و مالکیت ( داشتن ) یا قدرت میباشد . کسی به« Ùردیت» خود میرسد ÙˆÙـرد میشود ØŒ هنگامیکه درمسابقه با دیگران ØŒ Ú©Ù‡ ازاو بـریده اند ØŒ به بَـرَد Ùˆ مالک Ùˆ مقتدر بشود . خود ØŒ نه تنها « داشتن چیزی Ùراسوی خود » است ØŒ بلکه خود، آنگاه ØŒ « خود» میشود ØŒ که« خودش را هم دارد » ØŒ خود دار خویشتن داراست ØŒ چیره برخود است . داشتن یا مالکیت چیزها، به داشتن ومالک خود بودن میکشد . خود داری ØŒ یا مالک خود بودن ØŒ هنگامی ممکن میشود Ú©Ù‡ انسان، نگذارد مقصد Ùˆ نیت Ùˆ غایت Ùˆ خواست واقعی او، آشکارو پیدا شود .
واین کار، درست برضد « اصل راستی » درÙرهنگ ایرانست Ú©Ù‡ « خود اÙشانی» باشد . خود داری ØŒ برضد راستی ( ارتا = رته ) است . من هنگامی به خواستهایم میرسم ØŒ Ú©Ù‡ دیگران آن را ندانند . ازاینجاست Ú©Ù‡ شکا٠و پارگی درانسان ایجاد میشود ØŒ چون خواست پنهانی او، در زیر خواست آشکارش ØŒ پوشانیده شده است. آنچه را انسان « میگوید » ØŒ برای نهÙتن وپوشاندن چیزیست Ú©Ù‡ میخواهد، Ùˆ غایت وهدÙØ´ هست، ولی نمیگوید . بدینسان، انسان برضد Ø´Ú©ÙˆÙائی وراستی خود ØŒ تلاش Ùˆ زندگی میکند . خود (= تخم = uva = xva=خوا) تخمیست که« ازخود»، پخش میشود . انسان باید هستی اش را درپخش شدن دریابد . راستی ( ارتا ) آنست Ú©Ù‡ من هستم ØŒ هنگامیکه اØسای Ø´Ú©Ùتن وبازشدن خود را میکنم . ولی ØŒ وقتی « داشـتـن » ØŒ گرانیگاه وجود من شد، من ØŒ آن گاه « هستم » ØŒ Ú©Ù‡ « دارم ØŒ مالکم ØŒ قدرتمندم » . تلاش برای داشتن Ùˆ دارنده شدن ØŒ باید اØساس Ù« کمبودی ØŒ بی بودی » رادر وجود انسان، همیشه به شدت انگیخت Ùˆ بسیج ساخت . « خواستن » ØŒ همیشه ØŒ انگیختن بیش ازاندازه ٠اØساس Ùقرو Ùقدان Ùˆ عدم درانسانست . ازاین پس، انسان، وجودش را از خواستن درمی یابد . من هستم ØŒ چون چیزی را میخواهم . ولی خواستن ØŒ نشان درک شدید کمبود یا نقص یا نیازانسانست .
انسانها درخواستهایشان ØŒ در درک کمبودشان ØŒ باهمدیگر روبرو میشوند . گرانیگاه درک ٠« خود » ØŒ ازاین پس ،« اراده Ùˆ خواست واختیار »، یعنی کمبودی Ùˆ نقص Ùˆ ناچیزی انسان میشود . ازخود بودن ØŒ « با اراده Ùˆ با اختیارخود بودن » میشود . به خود بودن ØŒ به اختیارخود بودن میشود . انسان میخواهد سرخود ØŒ به اختیار Ùˆ اراده خود باشد ØŒ خود سر باشد ØŒ خود مختار باشد ØŒ خود رای باشد ØŒ خود کام ØŒ خود بها ØŒ خود ساز باشد . درست اراده Ùˆ اختیارو خواست ØŒ Ú©Ù‡ گرانیگاه دوست داشتنی Ùˆ Ùخرآمیز« خود » میگردد ØŒ بیان ØŒ دردیست Ú©Ù‡ انسان ØŒ از کمبود Ùˆ نقص Ùˆ ناچیزی وخواری خود میبرد .
درک کمبود Ùˆ نقص Ùˆ ناچیزی وخواری انسان ØŒ درک اÙشانندگی Ùˆ هنرو بزرگی Ùˆ نیکی وزیبائی انسان را، سرکوب Ùˆ تاریک Ùˆ پنهان میکند . درست همین تصویر انسان ØŒ در تصویر خدایش بازتابیده میشود . « خدای خواهنده Ùˆ اراده کننده » ØŒ جانشین « خدای اÙشاننده » میگردد .
نظام اجتماعی،چنانچه درتئوریهای اجتماعی Ùˆ سیاسی پنداشته میشود ØŒ یکراست برای رسیدن به « خواستهای انسانها یا اÙراد یا گروهها ...» ØŒ پیدایش نیاÙته است ØŒ بلکه برای شوق Ùˆ کشش رسیدن به آرمان بلند « ازخود اÙشانی انسانها » به وجود آمده است . این سائقه است Ú©Ù‡ بذر آرمان پهلوانی درایران بوده است . چیزی Ùراسوی « سود خواهیها » هست Ú©Ù‡ همه انسانها را دراجتماع ØŒ میکشد Ùˆ میکشاند . مردم، در شاه ØŒ دررهبرو پیشوا ØŒ درمدیر، در رئیس جمهور... میخواهند « آرمان خود اÙشانی برای اعتلاء اجتماع به خدا » را ببینند ØŒ نه « مرکز قدرت Ùˆ خدعه برای کسب قدرت ومال خودش یا گروهش وخانواده اش Ùˆ طبقه اش » . مسئله بنیادی رهبریا مدیر یا رئیس Ùˆ رد ØŒ آنست Ú©Ù‡ سائقه خود اÙشانی را درهمه اÙراد، برانگیزد ØŒ نه به کردار وسیله وآلت، برای قدرتیابی Øزب Ùˆ امت وقوم خودش ØŒ بلکه برای شاه شدن ØŒ یا خداشدن همه اجتماع با هم . مسئله آنست Ú©Ù‡ Ùرد، غنای خود را دراÙشانندگی گوهرش ØŒ درهرعملی Ùˆ اندیشه ای ØŒ درک کند ØŒ نه درسود خواهی در رقابت با دیگران ØŒ Ú©Ù‡ از درد ٠کمبود Ùˆ نقص Ùˆ خواری اش ØŒ سرچشمه میگیرد .
کسیکه دچار« بیماری اØساس ٠کمبود ونقص » شد، هرچه نیزکمبودش ØŒ ارضاء گردد ØŒ براØساس درد کمبودش میاÙزاید، وخواستش ØŒ بیشتر میگردد .
Ùــرد، درشیوه تÙکر غرب ØŒ دررقابت هست Ú©Ù‡ ØŒ Ùـرد میشود . البته « رقابت » ØŒ نام مثبت « رشک » است. امروزه کسی دردموکراسی وسوسیالیسم ØŒ دم از« رشک » نمیزند ØŒ بلکه ØŒ « رشک » ØŒ درپوشش « رقابت» ØŒ دلپسند Ùˆ هنرو Ùضیلت شده است . بدینسان ØŒ با چنین Ù…Ùهومی از « Ùـردیت» ØŒ Ùطرت « Ùرد انسان » درجهان اقتصاد وسیاست Ùˆ ورزش Ùˆ... ØŒ ناجوانمردی شده است . Ùˆ این تصویر انسان، Ú©Ù‡ در تصویرخود ٠خدایان نوری بازتابیده شده است، سائقه ای ØŒ مقد س وپاک Ùˆ Ùضیلت ساخته شده است . بدینسان، رشک وخشم Ùˆ مکر، دراین خدایان، مطهرومقدس ساخته شده،وبه گستره انسانی درپاکیش بازمیگردد .
تصاویر خدایان نوری ØŒ براین اصل، نهاده میشوند Ú©Ù‡ هیچ رقیبی را نمی پذیرند . آنچه درادبیات ما به نام « غیرت » مشهوراست ØŒ همین رشک ÙˆØسد میباشد . الله ØŒ نه تنها درگستره قدرت ومالکیت ØŒ بلکه درگستره عشق نیز، گرÙتار همین رشک ÙˆØسد یا غیرت است. چانچه عطار میگوید :
تو Ùارغ از دوعالم ØŒ معشوق خویش دایم
وزغیرت تو هرگز، کس درتو نارسیده
درست « رشک » یعنی « رقابت » ØŒ در Ùرهنگ ایران ØŒ گوهر اهریمن است وشاهنامه درنخستین داستانش، همین رشک اهریمن را ØŒ بÙÙ† Ùساد سیاسی Ùˆ اجتماعی وبÙÙ† « زدارکامگی = تجاوز= اژی » میداند
برشک ، اندر اهریمن بد سگال همی رای زد ، تا ببالید بال
و با رشک است ، که براهریمن ، جهان، سیاه میشود
جهان شد برآن دیو بچه سیاه زبخت سیامک، هم ازبخت شاه
ودرست واژه « ره Ø´ » درکردی به معنای « سیاه » است Ùˆ « ره Ø´Ú© » ØŒ به معنای مردمک چشم Ùˆ دوده است . ره شینه ØŒ مردمک چشم است . « رشک = رقابت = غیرت » ØŒ از این بینش برمیخیزد Ú©Ù‡ دیدن خوبی Ùˆ نیکی وبزرگی Ùˆ پیشرÙت ... را در دیگری نمیتواند تاب بیاورد . اهریمن ØŒ نمیتواند « مهر» را در وجود نخستین انسان، کیومرث، تاب بیاورد ØŒ بجای آنکه بکوشد خودش اصل مهربشود، میکوشد Ú©Ù‡ بازدارکامگی ØŒ کیومرث را ازبین ببرد . با این رشک است Ú©Ù‡ « نخبه کشی» دراجتماع شروع میشود . نخبه Ú©Ø´ÛŒ ØŒ همیشه همعنان با « بزرگی ونیکی Ùˆ هنر وخرد وبدعت » Ú©Ù€ÙØ´ÛŒ میباشد .انسانها ØŒ نمیتوانند ØŒ نیکی Ùˆ بزرگی Ùˆ جوانمردی Ùˆ زیبائی را در دیگران ØŒ تاب بیاورند ØŒ ازاین رو نه تنها ØŒ دیگری را نابود میسازند ØŒ بلکه درست نیکی Ùˆ بزرگی Ùˆ جوانمردی Ùˆ زیبائی را در اجتماع ببینند ØŒ ازبین میبرند . دررقابت یا « همچشمی» ØŒ کوشیده میشود Ú©Ù‡ رقابت ØŒ مسابقه دررسیدن بیشتر یا بهتر یا زودتر به نیکی Ùˆ سودمندی وبزرگی ÙˆØتا Ùضلت وتقوا بشود ØŒ وبرآیند « زدارکامگی Ùˆ اژی آن = ضد زندگی آن » ØŒ بکاهد . سائقه رقابت دردموکراسی بدین گونه ØŒ پذیرÙته وپرورده میشود ØŒ Ú©Ù‡ در رقابت ØŒ « نـبـایـستی » ØŒ رقبا ازبین برده شوند . البته پدیده رقابت ØŒ هنگامی در دموکراسی ØŒ به ازبین بردن رقیب نمیکشد، Ú©Ù‡ Øقایق گوناگون ØŒ در رقابت باهم ØŒ درÙکرنابود ساختن همدیگر نباشند . درØالیکه درادیان نوری ØŒ این خدایان یا Øقایق Ùˆ آموزه هایشان ØŒ درست درÙکرازبین بردن رقبای خود هستند.
نه تنها خدایان دیگر را ازمعابدشان بیرون میاندازند ویا نابود میسازند ØŒ بلکه Øقایق Ùˆ ادیان Ùˆ آموزه هایشان نیز همیشه گرÙتار نابود ساختن ادیان Ùˆ آموزه ها Ùˆ اÙکار ÙˆØقایق دیگراست .
این « تصویرازانسان » ØŒ ادامه تصویر ادیان نوری ازانسانست ØŒ Ú©Ù‡ « دراثرگناه ØŒ ازبهشت ØŒ تبعید میگردد» . انسان در طبیعت ÙˆÙطرتش « بÙÙ† Ùساد » است، ولی تبعیت ازاØکام واوامرو آموزه خدایان نوری، میتوانند اورا بهشتی خو بسازند. انسان، بÙÙ† Ùساد است، چون Ùقط اØساس کمبود درخود میکـنـد. درست ØŒ همین « طبیعت٠ملعون شده ÙˆÙاسد شمرده » را ØŒ ÙلسÙÙ‡ غرب، غسل تطهیرکرد ØŒ و« طبیعت واقعی ÙˆØقیقی وستودنی » نمود . انسان نیازبه آن آموزه ها Ùˆ مربی ها ومعلم ها ندارد ØŒ بلکه خود٠آنچه Ùاسد شمرده شده Ùˆ لعن گردیده ( یعنی اØساس کمبود ) ØŒ میتواند بهشت سازو جامعه بهشتی ساز بشود . اØساس کمبود، میتواند Ø¢Ùریننده شود .این تصویر، چنان بر دنیای اقتصاد وسیاست چیره شده است، Ú©Ù‡ داروها ئی نیزکه برای چاره آن اندیشه میشوند ØŒ نا آگاهبودانه ØŒ خودشان ازهمان اجزاء ترکیب شده اند .
ازخود میپرسیم Ú©Ù‡ چرا یکی ازاندیشه های برجسته درÙرهنگ ایران Ú©Ù‡ Ùراموش ساخته شده است ØŒ آنست Ú©Ù‡ :
1- خـرد اجتماعی( رای زدن باهم )
2- جوانمردی ( رادی، بـخـشـنـدگـی، نـثـار، غــنـای Ùبـود) Ùˆ
3- نظم ( آراسـتگی اجتـماع= جهـان آرائی )
4- پیـشـرÙـت Ùˆ تـØـرّک ( راه وگـردونـه )
چهاررویه جداناپذیرازهم بودند.
سه واژه « رادنیتنraadhenitan » Ùˆ « راینیتنraayenitan » و« راتنیتنraatenitan »، هرسه یک واژه هستند . راتینین ØŒ جوانمرد بودن Ùˆ رادی کردن Ùˆ بخشیدن Ùˆ آزاد منش بودنست . راتraat ØŒ همان واژه ایست Ú©Ù‡ امروزه تبدیل به « را د Ùˆ رادی » شده است. راتraat درسغدی Ùˆ راتهraata دراوستا به معنای هدیه است. البته واژه « بخشیدن Ùˆ پخش کردن » ØŒ از خود واژه « بـغ » Ú©Ù‡ نام زنخدا باشد، برآمده است . این اندیشه Ú©Ù‡ خدا ØŒ « بخشنده = آنکه تقسیم Ùˆ توزیع میکند » هست ØŒ اندیشه ایست Ú©Ù‡ با خدایان نوری آمده است . خدا درÙرهنگ اصیل ایران ØŒ تقسیم کننده بخت وشانس Ùˆ ... نیست ØŒ بلکه بغ یا خدا ØŒ ویژگی گوهریش، پخش شوندگیست . بغ، ازخودش ØŒ Ù…ÛŒ پـخـشــد، وازاین پخش شوی گوهر خودش ØŒ جهان ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ یابد ØŒ Ùˆ جهان آراسته میگردد ØŒ Ùˆ به Øرکت میآید Ùˆ میچرخد ØŒ Ùˆ همه ØŒ بهره مند ازخرد (= رای ) میشوند . خدا ØŒ گوهر« پخش شوندگی » است. او، تقسیم کننده چیزی Ùراسوی خودش نیست Ú©Ù‡ مالکش هست ØŒ ÙˆØتا خودش را نیز، با قصد وخواست واراده ØŒ پخش نمیکند، بلکه خدائی او، درهمین ویژگی ØŒ خود اÙشانی Ùˆ پخش شوندگیش آشکارمیشود . چون گوهرخودش، به خودی خودش ØŒ پخش شده Ùˆ تبدیل به گیتی Ùˆ انسانها میگردد ØŒ وبدینسان ØŒ هم اصل نظم ( آراستن ) Ùˆ هم اصل Øرکت کردن ( راد درآلمانی چرخست ØŒ درایران به راه وگردونه ØŒ رته Ú¯Ùته میشد ) Ùˆ هم در باهم رای زدن ( باهم اندیشیدن با خرد ) ØŒ جهان، آراسته میگردد ØŒ Ùˆ سیاست درایران ،« جهان آرائی ØŒ کشور آرائی » خوانده میشد .
1-خرد ( رای) ØŒ Ùˆ 2- رادی ( جوانمردی ) ØŒ Ùˆ3- آرایش ( نظم ) ØŒ Ùˆ4- Øرکت Ùˆ پیشرÙت ( راه وگردونه Ùˆ Ø¢Ùرینندگی ) ØŒ برآیندهای متامورÙوز خدا ØŒ به جهان Ùˆ جامعه انسانی بودند . چون خدا( بغ ) ØŒ بÙÙ† جهان Ø¢Ùرینش بود، نه خالق آن ØŒ طبعا گوهر آراینده( سامان دهنده ) Ùˆ بخشنده وآÙریننده Ùˆ اندیشنده اونیز ØŒ درهرانسانی بود .
« رام » ØŒ Ú©Ù‡ دراصل « مادرزندگی» Ùˆ خدای زمان ( زرون ) بود، رام Ùراد Ùˆ بغ raam- raatux-baghi خوانده میشد . رام، خدای راد ( جوانمرد ) Ùˆ پخش شوند Ù‡ ( بغ = پخش= بخت = بخش) هست . ازاین رو بود Ú©Ù‡ به Øاکم Ùˆ شاه Ùˆ راهبرو مدیر، « رامیار، یا رامشاه » Ú¯Ùته میشده است . هنوز درکردی ØŒ « رامیاری » ØŒ به معنای « چوپانی » Ùˆ « سیاست » است .
با آمدن اهورامزدا Ùˆ خدایان نوری ØŒ خدا ØŒ ویژگی خوشه بودنش را از دست داد، Ùˆ دیگر، وجود « پخش ناشونده » میگردد ØŒ هرچند نقش « تقسیم کنندگی با اراده Ùˆ همه دانیش » را برای خود نگاه میدارد . او میخواهد تقسیم کننده باشد، ولی Ú©Ù… Ú©Ù… یا یکجا، ازÙکر« تقسیم کردن خود ش» منصر٠میگردد ØŒ Ùˆ اصلا گوهرخود را « پخش ناشونده » میکند . اندیشه مالکیت وقدرت، با پخش شدن خود ØŒ درتضاد هستند . این Ú©Ùر وشرک والØاد Ù…Øضست Ú©Ù‡ الله ØŒ درچیزها یا درگیتی ØŒ ØÙ„ شود. البته این اندیشه برای سیمرغیان، درست به معنای « بی خدا کردن Ùˆ تبعید کرد خدا، Ùˆ طرد کردن خدا ازجانها Ùˆ ازانسانها » بود . با چنین تصویری ازخدا ØŒ انسان، بی خدا میشد .
ازاین پس، « ایمان به خدا ئی » ØŒ جانشین « انسانی Ú©Ù‡ خدا به آن تØول یاÙته » ØŒ شد. « ایمان » ØŒ درست ویژگیهای خدا را Ú©Ù‡ 1- جوانمردی Ùˆ2- ابتکاروآÙرینندگی Ùˆ3- نیروی آراستن اجتماع Ùˆ 4- هم رائی درساماندهی اجتماع باشد، دروجود انسان باشد ØŒ ازوجود انسانها ØŒ زدود Ùˆ نابودساخت . رابطه با خدا ØŒ Ùقط از راه واسطه ØŒ Ùˆ ایمان به اوو آموزه اش ØŒ ممکن میگردید .
با چیرگی چنین تصویری ازخدا ، ما دیگر توانائی پیوستگی چهارویژگی بالا را به هم ، از دست داده ایم .
این « خود ØŒ پخش شوی بÙÙ† جهان هستی » ØŒ بنیاد 1- نظم ( آرایش) Ùˆ2- همرائی ( رایزنی با خرد) Ùˆ3- تقسیم ( داد ) Ùˆ4- Øرکت ( عمل ) Ùˆ ابتکار بود . پس اصل نظم ( = جهان آرائی ÙˆØکومت ) همین « خـود پخشی= رادی » بود . بکار بستن این سراندیشه دراجتماع Ùˆ سیاست Ùˆ اقتصاد Ùˆ اخلاق ØŒ گرانیگاه Ùرهنگ سیمرغی بود . خدائی Ú©Ù‡ خود، درجهان ØŒ پخش شده است ØŒ ازآن پس درجامعه ØŒ در تک تک اÙراد ØŒ در تک تک خردهاهست . پس آنکه خود را شاه یا Øاکم یا رهبریا مدیر یا « جهان آرا » میداند ØŒ به هیچ روی نمیتواند خود را با خدا ( آنکه خودش درهمه پخش میشود ) بدهد ØŒ یا خودش را خلیÙÙ‡ یا نماینده یا مباشریا وکیل یا واسطه او بداند.
Øکومت Ùˆ جهان آراینده ØŒ Ùقط میتواند همان نقش « هد هد = هو توتک » را در داستان عطاربازی کند . هدهد ØŒ بÙÙ† یا اصل گرد هم آوردن Ùˆ انگیختن همه مرغان ØŒ برای Øرکت دادن آنها بسوی سیمرغشدن ØŒ بسوی شاه شدن ØŒ بسوی خداشدن باشد . Øاکم ومدیرو راهگشا ØŒ همه را بدان میانگیرد Ú©Ù‡ باهم، میتوان سیمرغ= شاه = خدا شد . Øکومت ونظام ØŒ بÙÙ† انگیختن به همآرائی ( باهم آراستن ) ØŒ همرائی ( با هم برای سامان دادن اندیشیدن ) ØŒ همروشی ( با هم Øرکت به پیش کردن ) وانبازی ( همبغی = باهم Ø¢Ùریدن ) ØŒ Ùˆ همدادی ( تقسیم کردنی Ú©Ù‡ ازهم نبرد ) میباشد .
با چیرگی تصویرخدایان نوری ( اهورامزدا Ùˆ... ) این چهاربرآیند Ú©Ù‡ شمرده شد ØŒ ازهم پاره گردید . خدا ØŒ با خواست Ùˆ همه آگاهیش ( روشنی بیکرانه اش ) ØŒ بخش ( تقسیم = داد ) میکند ØŒ Ù…Ùیآراید . این بود Ú©Ù‡ مسئله « ایمان به این روشنی بیکران وخواستش » ØŒ پدیده « جوانمردی = پخش شوی = رادی = بغی » را مغشوش Ùˆ پریشان ساخت . « ایمان »، درتضاد کامل با اندیشه« جوانمردی، رادی ØŒ بغی یا همبغی » بود .
جوانمردی یا رادی ØŒ براین پا یه قرار دارد Ú©Ù‡ در گوهر انسان ØŒ سرچشمه غنا وسرشاری هم ØŒ وجود دارد ØŒ ولوآنکه همیشه، پوشیده Ùˆ تاریک Ùˆ نهÙته ساخته میشود . انسان، وارونه ادعای این ادیان نوری ،که بدون « بینش Ùˆ خلود » دروجودش ØŒ دربهشتی Ú©Ù‡ خداساخته ØŒ Ø¢Ùریده شده است. انسان ØŒ خودش ØŒ درختیست Ú©Ù‡ بÙـنـش ØŒ خلود، Ùˆ شاخ وبرگ وبـرش، بینش است . انسان درختیست Ú©Ù‡ خوشه وبرش را نیز ازخود میاÙشاند. انسان ØŒ در وجود خودش ØŒ بهشت است . جوانمردی ØŒ برقبول گوهرو Ùطرت غنی انسان ØŒ بنا شده است، Ú©Ù‡ درعمل واندیشه اش، ازسرشاری ØŒ شاد وسعادتمند میشود ØŒ وتنها Ù…Ùشتی سÙارش Ùˆ اندرزو موعظه برای انگیختن اراده انسان به سخی شدن برضدکمبود طبیعتش نیست .انسان ØŒ درخود اÙشانی ØŒ « ازخود نمیگذرد = خود را قربانی نمیکند » ØŒ بلکه « ازخود اÙشانی، شاد میشود » . انسان درجوانمرد بودن ØŒ گوهر خدائی خود را درمی یابد، وچنین درکی، اورا به اوج شادی وسعادت میرساند .
بازگÙته میشود Ú©Ù‡ « جوانمردی » ØŒ چنانچه ازقیاÙÙ‡ واژه پیداست ØŒ با « مردی ØŒ یا جنس نرینه بودن » ربطی ندارد ØŒ بلکه دراصل، واژه « مردی » ØŒ « مـر+ دی » یا « مه ر+ دایتی » بوده است . مر+ دی ØŒ « اصل Ø¢Ùرینندگی ازمهر» میباشد .« مـر= امـر»، مجموعه سی وسه خدای ایرانند، Ú©Ù‡ باهم دربÙÙ† انسانند ØŒ وازتخم وجود انسان ØŒ Ùوران میکنند . زنخدای روز بیست ونهم نیز، « مرسپنتا=amahra+spent » است Ú©Ù‡ رام جید( روز 28 ) را با بهرام ( روز30 ) پیوند میدهد) سنگ میکند ØŒ درخت غاریا برگ بود Ú©Ù‡ اینهمانی با این خدا دارد ØŒ سنگ نیز نامیده میشود )ØŒ Ùˆ ازاین آمیزش، جهان وزمان ازنو، Ùوران میکند Ùˆ Ùرا اÙشانده میشود . این ÙرااÙشانی، « جوان + مر+ دی » هست . این سه باهم ØŒ بÙÙ† هرجانی وهرانسانی شمرده میشدند .« جوان » Ú©Ù‡ درسانسکریت جیوانه jivana Ùˆ جیوانjivan است ØŒ به معنای « زندگی بخش Ùˆ زنده کننده ØŒ Ùˆ «اوراد جادوهست Ú©Ù‡ موجب Øیات بخشی است » . باد Ùˆ آب وشـیر(Ú©Ù‡ هرسه اینهمانی باسیمرغ دارند ) جوان ( jivana ) نامیده میشوند . درسغدی « ژوان = zhwaan » به معنای زندگی است. جوانمرد، وجودیست Ú©Ù‡ بÙنش، اصل زندگی بخشی وزنده کنندگی است .جوانمرد، وجودی نیست Ú©Ù‡ برای بقای زندگی خودش، با همه میجنگد، Ùˆ با همه رقابت میکند ØŒ Ùˆ ازهمه ØŒ زندگی را میرباید ومیگیرد ØŒ بلکه درست وارونه « تنازع بقا » ØŒ درÙکرزندگی بخشی به همه است . زیستن، زندگی بخشیست. باهم زیستن ØŒ زندگی بخشیدن به همدیگر است .
جوانمردی، برپایه وعظ Ùˆ دستور Ùˆ اندرز یک آموزه Ùˆ شریعت Ùˆ.. Ú©Ù‡ بدان ایمان آورده ØŒ عمل نمیکند ØŒ بلکه برپایه درک ٠وجود « گوهر اÙشاننده Ùˆ لبریز درخود انسان » رÙتارمیکند . دریاÙتن اینکه درانسان، سرچشمه غنائی هست Ú©Ù‡ اÙشاننده است، رÙتاررا جوانمردانه Ùˆ راد میکند . این سرچشمه غنا و« اصل Ø¢Ùرینندگی ÙرااÙشاننده » Ú©Ù‡ بنیاد اصالت انسان ( = همگوهربودن انسان با خدا ) ØŒ همیشه با تلقین آموزه های « کمبود ÙˆÙساد Ùˆ ناداشتی انسان » تاریک وپوشانیده میشود . درهرعمل واندیشه ÙˆÚ¯Ùتاری Ú©Ù‡ این اÙشانندگی هست ØŒ درک همگوهری خودرا با خدا، یا بÙÙ† Ø¢Ùریننده گیتی میکند . اÙشاندن، تبعیض Ùˆ استثناء Ùˆ تÙاوت نمیشناسد . جوانمردی ØŒ یک وعظ Ùˆ اندرزو دستورو سÙارش اخلاقی ( یک آموزه اخلاقی ) نیست ØŒ بلکه بیان شناخت گوهرانسان ورÙتاربرپایه این گوهر اÙشاننده وجود ٠اصیل خود انسان هست. درجوانمردی ØŒ بÙÙ† Ø¢Ùریننده هستی ØŒ یا خدا ØŒ ازآن عمل وازآن اندیشه وازآن Ú¯Ùتار، اÙشانده میشود . طبعا ØŒ تبعیض Ùˆ تمایزو بیگانگی Ùˆ تضاد ØŒ میان Ú©Ùرو ایمان ØŒ زن ومرد ØŒ میان پیروان ادیان Ùˆ عقاید Ùˆ مکاتب گوناگون ØŒ میان نژادها Ùˆ ملل Ùˆ اقوام ØŒ میان طبقات Ùˆ اقشاررا، نمی شناسد . ولی گوهر « ایمان » ØŒ در تضاد یا تمایز با Ú©Ùر( جهان بینی Ùˆ مذهب Ùˆ ایدئوژی Ùˆ اندیشه دیگر ) پیدایش Ù…ÛŒ یابد . ایمان ØŒ بر پایه « روشنی در بریدگی » قرار دارد .
خـرد،اصل رادی یا جوانمردی هست
xratu = خـرد
xra+ratu= hra+ratu
بÙÙ† Ø¢Ùریننده Øرکت وروشنی ونظم ØŒ درÙرهنگ ایران، سراندیشه « یوغ = جÙت= سپنتا = سپنج = امـر= کوات = پات= مهر» بود . « نای » ØŒ دراثر داشتن گره وبند Ùˆ Ù‚Ù ØŒ یکی ازبهترین پیکریابی های این سراندیشه یوغ، یا « دوتائی Ú©Ù‡ با اصل سومی به هم میپوندد ویکی میشود » ØŒ بود . Ù†ÛŒ ØŒ درÙرهنگ ایران نامهای Ùراوانی داشته است Ú©Ù‡ میترائیسم Ùˆ زرتشتیگری ØŒ تا توانسته اند آنها را پوشانیده یا مسخ ساخته یا Øذ٠کرده اند، ولی درزبانهای گوناگون ایرانی Ú©Ù‡ خارج ازگستره Ù†Ùوذ آنها بوده است ØŒ باقی مانده اند . ازجمله نامها ÛŒ Ù†ÛŒ :
1- ئوستره میباشد، Ú©Ù‡ سه Ù†ÛŒ هست ( ئوس+ تره ) Ú©Ù‡ باهم« یک نای » هستند . چون نام Ù†ÛŒ به بانگ Ù†ÛŒ یا ترانه وسرود وآوازو بینش هم داده میشد، معربش « اسطوره » گردیده است . ئوستره یا اسطوره ØŒ سرودهای زنخدایان بوده اند . ئوچ ( درکردی به معنای Ù†ÛŒ است ) Ùˆ ئوس Ùˆ نوز Ùˆ هوز وخوز وعزی ØŒ همه تلÙظ های گوناگون یک واژه اند .
2- سـئـنـا ØŒ Ú©Ù‡ سه Ù†ÛŒ میباشند Ùˆ به سیمرغ ( سین مورو) Ú¯Ùته میشوند ØŒ وسبکشده اش ØŒ سـن (= معربش صنم ) درسانسکریت به Ù†ÛŒ Ú¯Ùته میشود .
3- «خره» و« هره » یک واژه اند .« خرتو» که خرد باشد، مرکب ازدوواژه ( خره + راتو ) میباشد . درهزوارش ( یونکر) دیده میشود که هرhar= kenaa=kani = kanaaاست که به معنای نای و دختر هستند . ازهمین واژه « بهار = ون+ هره = ون+ غره » ساخته شده است که به معنای « نای به » است . شهر« بردع» نیز بنا برنظامی درآغاز، « هروم » خوانده میشده است .
هرومش لقب بود ازآغازکار کنون بردعش خواند آموزگار
«هروم یا هرو» همان « بردع » میباشد، Ú©Ù‡ « بردی = Ù†ÛŒ Ùˆ سنگ ÙˆÚ©Ú†Ù‡ » میباشد. واژه « خره » درشکلهای « خاروخاره » درواژه نامه ها ØŒ باقیمانده است Ú©Ù‡ دارای معانی 1- زن 2- ماه چاردهم 3- سنگ میباشند . درلغت Ùرس، «هره » به معنای کون است . کین= قین= غیم Ú©Ù‡ اندام زایش زن باشد همیشه درشکل کون ØŒ خواروزشت ساخته میشد . دربندهش ØŒ این اصل یوغ Ú©Ù‡ اصل Ø¢Ùریننده است ØŒ به Ø´Ú©Ù„ « خرسه پا » درآمده است Ú©Ù‡ با بانگ شاخ پرازنایش، همه ماهیان دریا را آبستن میسازد . بدینسان روشن میگردد Ú©Ù‡ خرد یا خرتو، « هره + راتو » ØŒ نای ٠اÙشاننده ØŒ نای راد، نای جوانمرد است. خرد، اصل Ø¢Ùریننده است چون بینش Ùˆ روشنی را میاÙشاند ØŒ میزاید . ما امروزه هنگامی دم از نای میزنیم ØŒ نیاز به یک نائی داریم تا آن Ù†ÛŒ رابزند . درØالیکه درشیوه تÙکرآغازین ØŒ چون نای ØŒ اصل Ø¢Ùریننده بود ØŒ درخود ØŒ هم Ù†ÛŒ Ùˆ هم Ù†ÛŒ نواز بود . مثلا مولوی درآغاز مثنوی میگوید :
بشنو « این Ù†ÛŒ = مولوی» ØŒ چون Øکایت میکند
از جدائیها شکایت میکند
ازنیستان تا مرا ببریده اند از Ù†Ùیرم مرد وزن، نالیده اند
« نای به » ØŒ یا سئنا ( سه نای ) یا ئوستره ( ئوز+ تره ) ØŒ یا « خره + راتو = خرد » ØŒ خودش هم Ù†ÛŒ وهم نائیست، ودراثر این جÙتی، Ø¢Ùریننده آوازوسرود Ùˆ بینش Ùˆ روشنی واÙشاندن هسست . همین اندیشه درغزلیات مولوی باقی مانده است :
ای نای ، بس خوشست ، کز اسرار آگهی
کاراو کند که دارد ازکار، آگهی
Ú¯Ùتم به نای : همدم یاری ØŒ مدزد راز
Ú¯Ùتا هلاک تست ØŒ به یکبار Ø¢Ú¯Ù‡ÛŒ
به همین علت « صو٠یا سو٠» Ú©Ù‡ درایران به نای Ú¯Ùته میشود، هم نای است Ùˆ هم سرود Ùˆ بینش وهم راز نای است . صوÙی، به معنای نائیست Ú©Ù‡ ازخود ØŒ میسراید ØŒ مینوازد ØŒ آگاهست ØŒ میاÙشاند ØŒ میاندیشد . سیمرغ ØŒ Ú©Ù‡ نای به یا سئنا، یا نوستره ( اسطوره ) یا ئوز، یا صوÙÛŒ هست،« جÙت نای Ùˆ نائی» وبدین سان، اصل سرود Ùˆ بینش Ùˆ سرّ Ùˆ آگاهی Ùˆ اÙشانندگیست . ازاین رو« خرد = خره + راتو » ØŒ اصل وسرچشمه اÙشانندگی Ùˆ سرود Ùˆ بینش Ùˆ روشنی Ùˆ ساماندهیست Ú©Ù‡ دربررسی Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â«raatenitan را تنیتن Ùˆ raayenitanراینیتن Ùˆraadenitan رادنیتن » دربالا آمد . ازاین رو بود Ú©Ù‡ آموزگار شدن ØŒ زیر مقوله « رادی = اÙشانندگی » میآمد . آموزگار، به علت اینکه با بینش خرد خود ØŒ دیگری را آبستن میسازد Ùˆ میانگیزد ØŒ Øقانیت به برتری Ùˆ قدرت ÙˆØاکمیت پیدانمیکند.
درست درمورد ضØاک (Ú©Ù‡ میتراس باشد، وبا خدای مهرکه سیمرغست ØŒ تÙاوت دارد ) Ùˆ همه ادیان نوری Ú©Ù‡ پس ازآن آمده اند ØŒ نه تنها این اصل ØŒ منتÙÛŒ میگردد ØŒ بلکه آموزگاربودن یهوه Ùˆ پدرآسمانی Ùˆ الله Ùˆ اهورامزدای زرتشت ØŒ ایجاب ØÙ‚ Øاکمیت میکند . طبعا بکار بردن واژه « آموزگار» درمورد اهورامزدا Ùˆ یهوه Ùˆ پدرآسمانی Ùˆ الله ØŒ غلط است . همه سازمانهای آموزشی تا به امروز، براین اصل استوارند Ú©Ù‡ درآموزش وامتØانات ØŒ Øقانیت به قدرت Øاکم را در اذهان ØŒ استوارمیسازند .
درالهیات زرتشتی میتوان بخوبی دید Ú©Ù‡ « زرتشت ØŒ دین را از اهورامزدا Ù…ÛŒ پذیرد تا دین بÙـر دارباشد » . دین ØŒ Ù…Øتویاتی ازبینش، نزد اهورامزداست Ú©Ù‡ او دریاÙت میکند Ùˆ تسلیم Ùˆ مطیع آن میگردد . اهورامزدا، دین را به Ø´Ú©Ù„ Ù…Øتوائی آماده ØŒ بدو Ùراز مینماید Ùˆ او آن بسته را تØویل میگیرد. دین، پیآیند « همپرسی او با اهورامزدا» نیست . دین درÙرهنگ سیمرغی ØŒ Ù…Øتویات گرÙتنی Ùˆ باخود بـÙردنی نیست. همپرسی ØŒ جستجوکردن خدا وانسان باهمست . خدا، با یک Ù†Ùرویژه Ùˆ استثنائی ØŒ همپرسی نمیکند ØŒ بلکه با هرانسانی باهم میجویند . باهم جستن خدا وانسان، درÙرهنگ زال زری ØŒ گرانیگاه بینش Ùˆ دین هست. بدینسان ØŒ معنای Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« همپرسگی » ØŒ Ùˆ « دین Ú©Ù‡ بینش زایشی ازخود « بود ØŒ نزد زرتشت ØŒ بکلی تهی ازمØتوا ساخته میشود . این اندیشه به Ú©Ù„ÛŒ برضد Ùرهنگ سیمرغی بود . ازاینرودر Ùرگرد دوم وندیداد، برغم آنکه اهورامزدا نخستین بار با جم ØŒ همپرسی میکند ØŒ ولی این شیوه « دین برداری » ØŒ برضد Ù…Ùهوم جمشید، از بینش دینی وخرد ورزی بوده است .
ارتا، خوشه ای از تخمهای خرد (= چشم ) است، Ú©Ù‡ درانسانها اÙشانده وپراکنده است . ارتا ØŒ بطور زهشی Ùˆ انبثاقی درهرانسانی هست. دین، نیروی زایندگی بینش ازخود هرانسانیست . دین ØŒ بینشی Ùˆ آموزه ای نیست Ú©Ù‡ به انسان، عرضه شود Ùˆ انسان آن را بپذیرد یا نپذیرد، تابعش بشود یا تابعش نشود . خرد ØŒ اصل اÙشاننده ایست Ú©Ù‡ درهرانسانی، اÙشانده شده هست . اینست Ú©Ù‡ خرد درالهیات زرتشتی ØŒ Ùقط به نیروی برگزیننده میان Ú˜ÛŒ واژی(زندگی= نیکی Ùˆ بدی = ضد زندگی) کاسته میگردد .
البته خرد، نه تنها باید یکی را برگزیند، بلکه با پذیرÙتن آن ØŒ ملتزم Ùˆ متعهد پیکار با دیگری نیز میگردد . بدینسان ØŒ خرد ØŒ Ùقط نقش پذیریش یکی را ندارد ØŒ بلکه نقش ستیزندگی با دیگری را نیز Ù…ÛŒ پذیرد. این نقشی را Ú©Ù‡ زرتشت Ùˆ سپس الهیات زرتشتی به خرد میسپارند، با پدیده خرد در Ùرهنگ سیمرغی ØŒ Ùرق Ú©Ù„ÛŒ دارد .
خـرد، مایه ایست . خرد ، میآمیزد
خـرد ، اصل یوغست
خرد ØŒ باجÙت شدن ØŒ Ø¢Ùریننده میشود
درادبیات ایران ØŒ سخن از« مایه خرد» و« سـر ٠مایه خرد» میرود . ولی این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ØŒ به گستره تشبیهات وکنایات تبعید میشود. درپهلوی ØŒ مایشنmaayishn به معنای مجامعت ومقاربت Ùˆ همخوابگیست . همچنین مایوتmaayut ØŒ به معنای مجامعت Ùˆ جÙت گیری Ùˆ آبستنی است( مایوت ØŒ باید مای + یوت = جوت = جÙت باشد ). خرد، درÙرهنگ سیمرغی، اصل یوغست، Ùˆ درجÙت شدن با هرپدیده ایست Ú©Ù‡ Ø¢Ùریننده میشود . خرد ØŒ درهمبوسی Ùˆ در همآغوشی ( درکردی آمیز= میز= آغوش) با پدیده ها ØŒ اصل بینش Ùˆ روشنی Ùˆ جنبش Ùˆ Ø¢Ùرینندگی وساماندهی( آراستن ) میگردد . ازاین رو درشاهنامه ØŒ خرد ØŒ کلید شمرده میشود . کلید Ùˆ Ù‚ÙÙ„ØŒ هنگامی باهم یوغ وجÙت شدند، آنگاه میتوان بست یا گشود . خرد با یوغشدن با هرچیزی ØŒ آنرا آبستن میکند . خرد، به عبارت امروزه ØŒ با هرپدیده ای عشق میورزد. اندیشیدن ØŒ مهرورزیدن با گیتی هست . درشاهنامه این رد پا به Ùراوانی مانده است :
Ú†Ùˆ بشنید ازاوآÙرین کرد ÙˆÚ¯Ùت Ú©Ù‡ باجان پاکت، خردباد جÙت
مرا داد ایزد، همه هرچ Ú¯Ùت Ú©Ù‡ با این هنرها، خرد باد جÙت
چوبیژن، سخن باÙریبرز Ú¯Ùت نکرداو خرد، با دل خویش،جÙت
Ú†Ùˆ بشنید رستم بگودرزگÙت Ú©Ù‡ Ú¯Ùتارتو با خرد باد جÙت
نخÙت او وروشن روانش، نخÙت Ú©Ù‡ اندرجهان با خردبود جÙت
هنگامی روان با خرد، جÙت است، روان همیشه بیداروروشنست. انسان میتواند بگوید هنربه ورزد ØŒ بی آنکه Ú¯Ùتارش وهنرش را با خرد، جÙت کرده باشد .
جان وهنرها Ùˆ دل Ùˆ Ú¯Ùتارباید با خرد، جÙت بشوند ØŒ تا آبستن گردند ØŒ تا تخمیرگردند . به این علت به خمیرمایه Ùˆ یا مایه ØŒ درکردی ØŒ آمیژه یا « ها وین » ØŒ Ùˆ به نماز، « میژ» میگویند . چون دوچیزهمدیگررا درآغوش میگیرند Ùˆ جÙت میشوند Ùˆ بدینسان ØŒ Ø¢Ùریننده ØŒ میگردند Ùˆ تØول Ù…ÛŒ یابند . ازاین رو آموختن Ùˆ یادگرÙتن نیز، آمیختن وهمآغوشی ØŒ یا یوغ شدن است. آموزگاربا شاگرد، باید یوغ شود تا بینش پیدایش یابد . نماز نیز، همآغوشی Ùˆ آمیخته شدن انسان با خداهست . درکردی به آموختن ویاد گرÙتن ،« ها ووتن » میگویند و« هاوین » به معنای مایه وخمیرمایه است . درست خود واژه « آموزگار= آموژگار» Ùˆ « آموختن Ú©Ù‡ دراصل هاموختن است » ØŒ همین معنای همآغوشی Ùˆ یوغ شدن را دارد .hamoxtan آموختن ØŒ با هم آمیختن یاد دهنده با یاد گیرنده است . استاد وشاگرد، هنگامی باهم یوغ شدند، آنگاه بینش پیدایش Ù…ÛŒ یابد . بینش ودانش، Ø¢Ùرینشی است Ú©Ù‡ دوعنصر، دو شخص ØŒ باهم همپرسی Ùˆ همبوسی میکنند . خدا نیزباید با انسان ØŒ باهم یوغ شوند، تا بینش Ùˆ روشنی ÙˆØقیقت ØŒ پیدایش یابد. Ù…Ùهوم آموختن وآموزگارو آموزنده ØŒ برپایه رابطه یوغی قراردارد ØŒ نه برپایه Øاکمیت وتابعیت . آموختن ØŒ سپردن Ùˆ دادن چیزی ازیکی ØŒ به دیگری ØŒ Ùˆ پذیرÙتن Ùˆ قبول کردن Ùˆ شنیدن Ùˆ اطاعت کردن دیگری نیست . یکی ØŒ ماده پذیرا ( هیولی ) نیست Ú©Ù‡ دیگری به اوصورت بدهد، Ùˆ اورا خلق کند . این روند ØŒ همپرسی( همپرسگی ) Ùˆ همبغی ( انبازی )ØŒ خوانده میشد . درست درÙرگرد دوم وندیداد ØŒ این تضاد ØŒ نموداروبرجسته میگردد .
جمشید ØŒ بینش Ùˆ روشنی را، پیآیند همپرسگی خدا وانسان میدانست Ú©Ù‡ همان یوغ شدن خدا وانسان باهم باشند ØŒ ولی زرتشت ØŒ بینش را Ú©Ù‡ دین باشد ØŒ Ùقط از اهورامزدا، پذیرÙتنی Ùˆ بـÙردنی میدانست . بینش( دین ) نزد زرتشت ØŒ چیزی گرÙتنی Ùˆ وامکردنی Ùˆ سپردنی Ùˆ ستاندنی وبـÙردنی شده است . زرتشت، همپرسگی را به معنای « یوغ شدن خدا وانسان را درجستجوکردن یا پرسیدن » ØŒ رد Ùˆ Ù†ÙÛŒ Ùˆ طرد میکند . بینش، Ùرزند زناشوئی خدا با انسان نیست . درپهلوی،patiruftak پذیرÙتک ØŒ به معنای پسرخوانده Ùˆ Ùرزند خوانده است . درست بینش ازاین پس ØŒ ØÚ©Ù… « Ùرزند خوانده »، یا« پذیرÙته» را دارد . انسان، دین Ùˆ بینش Ùˆ آموزه را از خدا ØŒ Ù…ÛŒ پذیرد . این همان پدیده « امانت » درقرآن است . بینش، سپرده Ùˆ امانتی است . اینست Ú©Ù‡ معنا ومØتوای « همپرسگی وهمپرسی» ØŒ Ùˆ همچنین « خرد » ØŒ در دین زرتشت ØŒ بکلی از اصالت Ùرهنگیش، دور میاÙتد . ازآنجا Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ با تصویر« همزاد٠ازهم بریده Ùˆ متضادش » ØŒ بنیاد اندیشه « یوغ = جÙت = کواد = امر= سنگ = ... » را ازبن کنده بود ØŒ خواه ناخواه، این ویژگی گوهری « خرد» نیزدرمتون مذهبی تا آنجا Ú©Ù‡ ممکن بوده است، Øذ٠وطرد گردیده Ùˆ نامعلوم ساخته شده است .
همپرسگی، Ùقط اصطلاØÛŒ برای دیدارو قبول کردن یک بینش ØŒ Ùˆ اقرارواعترا٠کردن به آن ØŒ واطاعت کردن ازآن میشود . این برداشت زرتشت از همپرسی ØŒ بکلی با برداشت زال زر ازهمپرسگی Ùرق داشت . زال زر، درآغوش سیمرع یا ارتای خوشه ØŒ بزرگ شده بود Ùˆ به آواز سیمرغ ØŒ سخن میگÙت . زال زر، با آهنگ موسیقی ونای ØŒ همانند سیمرغ ØŒ میسرود ØŒ واین سرود ØŒ چنان جاذبه ای داشت Ú©Ù‡ هوش انسانها ازشنیدن آن ØŒ میرمید ØŒ وهمه ازشادی، خندان وگریان میشدند . همین مست شدن ازسرودهای دینی بود Ú©Ù‡ yutmast= یوت مست نامیده میشد Ú©Ù‡ مستی ازیوغ وجÙت شدن با خدا وبÙÙ† جان وهستی میباشد . نام دیگر زال زر Ú©Ù‡ « دستان زند » باشد براین گواهی میدهد . زال زر، نغمه وترانه وسرودیست Ú©Ù‡ آتش اÙروزاست. مقصود از نهادن تاج برسر نیز، همین جÙت ویوغ وکواد شدن خرد، با مرجعیت ونیروی همبستگی Ùˆ زیبائی Ùˆ روشنی چشم Ùˆ قدرت سØرانگیز اخلاقی Ùˆ روØانی بود . چنانکه Ùردوسی میگوید :
Ù†Ú¯Ù‡ Ú©Ù† Ú©Ù‡ خود، تاج ØŒ با سر Ú†Ù‡ Ú¯Ùت
Ú©Ù‡ با مغزای سر، خرد باد جÙت
تاج ( تجن tejana,tejas) Ú©Ù‡ به معنای مرجعیت ØŒ سنگ Ù…ØÚ© ( معیار) Ùˆ بسته گیاه ( همبستگی ) Ùˆ آتش Ùˆ روشنی Ùˆ روشنی چشم Ùˆ زیبائی Ùˆ جوهر ونیروی زنده Ùˆ قدرت سØرانگیزاخلاقی Ùˆ جلال وعظمت Ùˆ شخصیت Ù…Øترم Ùˆ خورشید بود، Ùˆ تجن ØŒ خودش دراصل ØŒ به معنای « نای » میباشد ØŒ ÙˆÙرازسرکه موی وگیسو باشد، اینهمانی با ارتا Ùرورد ( روایات ØŒ هرمزیار Ùرامرز ) دارد، ÙˆØتا «سن = سیمرغ » نامیده میشود . ومعنای « مو » دراصل ØŒ نای بوده است ØŒ چنانکه « موئیدن » ØŒ همان نالیدن Ù†ÛŒ است . وچنانکه آمد ØŒ نای Ú©Ù‡ ئوز uz=usیا هوز.. نیز نامیده میشد با« سرود نای » Ú©Ù‡ Ù…Øتوای بینش شمرده میشد ØŒ اینهمانی داشت . ازاینرو درپهلوی uskaritan ئوس کریتن به معنای اندیشیدن Ùˆ سگالیدن Ùˆ مشاوره کردن Ùˆ ملاØظه کردنست Ùˆuskaar ئوس کار به معنای توجه Ùˆ Ùکرو بررسی Ùˆ ملاØظه وبØØ« ومشاوره است . همچنین ئوزمایشنuz+maayishn ØŒ Ú©Ù‡ آزمایش باشد با همین ئوز= نای = خرد کار دارد . « هوزان » درکردی به معنای شاعرو علامه Ùˆ قصیده شعر است . هوژان وهوژین ØŒ یارگرÙتن Ùˆ آموختن است . « هوزان وان » ØŒ شاعرو سراینده اشعارمردم است . Ùˆ سیمرغ Ú©Ù‡ « ئوزUz= عزّی » بود ØŒ چون نای Ùˆ « نای به » بود ØŒ خودش نیز، سرود بینشی وشادی انگیزبود . بینش سیمرغ ØŒ درسرودهای آهنگین وشادی زا Ùˆ اÙسونگر ØŒ چهره Ù…ÛŒ یاÙت. ازاین رو نیز « دستان زند یا زال زر » Ú©Ù‡ نزد سیمرغ ØŒ پرورده شده بود ØŒ به آوازسیمرغ ØŒ سخن میگÙت ØŒ یا به عبارت دیگر، با سرودهای آهنگین خود ØŒ مردمان را اÙسون میکرد . انسان هم ØŒ ئوز نامیده میشد . ازاین رو ØŒ سرچشمه بینش Ùˆ سرود های شادی انگیزبود .
نه تنها وجود خود انسان ( انسان= ئوز= ئوس= هوز) ØŒ دراثرجÙت ویوغ بودن ØŒ Ø¢Ùریننده دراÙشانندگی Ùˆ آرایندگی Ùˆ جنبش ورایزنی باهمست، بلکه به همانسان « تن = توان = Ù†ÛŒ » ØŒ همین اصالت را دارد ØŒ وبالاخره خرد ( = خره + راتو ) دراثرجÙت بودن « هره = خره = سنگ = Ù†ÛŒ = ماه »، راد Ùˆ سرچشمه رایزنی Ùˆ آرایندگی Ùˆ جنبندگی باهمست . بالاخره درجÙت شدن تاج با سر، همه این یوغها ØŒ نماد ٠آشکارا به خود میگیرند .
وصل Ú©Ù†ÛŒ درخت را ØŒ Øالت او بدل شود
( پیوند زدن به درخت)
چون نشود مها بدل، جان و دل از وصال تو
پیوند زنی درخت ØŒ یکی از بزرگترین پیکریابیهای سراندیشه « یوغ شدن Ùˆ جÙت شدن » بشمارمیرÙت . ازاین روبود Ú©Ù‡ درخت به و« به» Ú©Ù‡ درخت پیوندی بشمارمیرÙت ( بندهش، بخش نهم، پاره 119) ØŒ نام خود سیمرغ( به = weh) را داشت .
این ارزشهای چهارگانه باهم ( 1- جوانمردی یا رادی واÙشانندگی + 2- رای = ساماندهی با مشورت +3- آراستن ونظم وسامان دادن 4- Øرکت دادن Ùˆ پیشرÙت ورقص وسماع = زَما ) ارزشهای بنیادی سیمرغی درØکومترانی یا جهان آرائی Ùˆ شاهی بودند . ازاین رو این تاج را خانواده سام Ùˆ زال زر Ú©Ù‡ سیمرغی بودند ØŒ Ù…ÛŒ بخشیدند( بخشیدن = جوانمردی میکردند ) . بخشیدن یا رادی خانواده سام وزال زر ØŒ درتاج بخشی ØŒ داشتن قدرت به معنای امروزه نبود ØŒ ولی یک مرجعیت اخلاقی Ùˆ روØانی Ùˆ ارزشی اجتماعی بود Ú©Ù‡ نمیشد آن را نادیده گرÙت .
بهمن زرتشتی، دیگرنمیداند جوانمردی چیست
ولی رادی وجوانمردی ØŒ گرانیگاه دین Ù
Ùرامرزسیمرغی، پسر رستمست
داستانهای گلاویزی بهمن پسراسÙندیار، Ú©Ù‡ برای تبلیغ وتØکیم دین زرتشت با خانواده رستم وپسرش، Ùرامرز میجنگد ØŒ دو پدیده «1- ایمان Ú©Ù‡ ناگزیر تØول به تعصب Ù…ÛŒ یابد » Ùˆ2- رادی وجوانمردی ØŒ همیشه برجسته وچشمگیر میشوند . هرچند این داستانها، سپس به مصلØت زمان ØŒ گرد Ù…Øور اندیشه انتقام گیری خصوصی وخانوادگی، روایت شده اند ØŒ ولی جنگهای کامل عیار مذهبی ( میان زرتشتیان وسیمرغیان ) Ùˆ برای نخستین بار، دین زرتشتی ØŒ گوهر جهادی خود را آشکارمیسازد . مرجعیت اخلاقی Ùˆ ارزشی Øاکمیت درایران ØŒ درخانواده سام Ùˆ زال زر Ùˆ رستم بوده است، Ùˆ این با پیدایش زرتشت ØŒ ناسازگار با Øاکمیت خانواده گشتاسپ میگردد . این مرجعیت اخلاقی Ùˆ ارزشی درØکومت ØŒ میبایستی به هرگونه ای هست ØŒ به اندیشه های زرتشت Ùˆ اهورامزدای زرتشت انتقال یابد . اینست Ú©Ù‡ دراین گلاویزی بهمن با Ùرامرز( پسر رستم ØŒ Ú©Ù‡ تاج شاهی را به همین بهمن بخشیده است Ùˆ عملا شاهیش را مرهون رستمست )ØŒ مسئله تاج بخشی Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒÚ¯Ø±Ø¯Ø¯ . بهمن ØŒ درگلاویزی با بهمن، ودرگیری با سام Ùرزند بهمن درنبردی ØŒ کلاه کیانی را به کسی میخواهد ببخشد Ú©Ù‡ سرسام پسر بهمن را بیاورد . وکوهیارکه پهلوانیست Ú©Ù‡ برای دریاÙت چنین کلاهی، به میدان میرود ØŒ ودرنبرد تن به تن با سام ØŒ دراثر زانوزدن ناگهانی اسب سام ØŒ سرسام را میبرد، Ùˆ بهمن ØŒ این سر Ùرزند بهمن را، برایش درطبقی به هدیه Ù…ÛŒÙرستند . بهمن، Ùرزند خوانده٠رستم ØŒ Ùˆ درعمل ØŒ برادرÙرامرز میباشد. ولی Ùرامرز، کوهیار را درÙرصتی Ú©Ù‡ ناگهان Ù…ÛŒ یابد Ùˆ براوچیره میگردد ØŒ تاج کوهیاررا با خود میآورد . بهمن ØŒ درباخبرشدن ازاین شکست، بدون کوچکترین اØساس شرمی ØŒ از بهمن میخواهد Ú©Ù‡ این تاج گرانبها را Ú©Ù‡ قیمت سرپسربهمن بوده است ØŒ برای او پس بÙرستد . برغم این بیشرمی Ùˆ رÙتار ننگ آور، Ùرامرز، بدون کوچکترین درنگی این تاج را به بهمن هدیه میدهد ØŒ وبدینسان ØŒ اوج جوانمردی گوهری خانواده زال Ùˆ رستم ØŒ پدیدار میگردد . دربهمن ØŒ ایمان به زرتشت Ùˆ اهورامزدا ØŒ به همه اعمال Ùˆ اندیشه های او چیره است . ازاین رو، جوانمردی ØŒ ارزشی ØŒ Ùرع ایمان گردیده است ØŒ Ùˆ دربرابر ایمان، Ù…ØÙˆ Ùˆ نابود گردیده است . اینست Ú©Ù‡ درواخواست تاجی Ú©Ù‡ بهای کشتن Ùرزند بهمن بوده است، اØساس کوچکترین شرمی نمیکند . درØالیکه Ùرامرز، درپس Ùرستادن تاج ØŒ Ú©Ù‡ ازدید غنیمت جنگی، ØÙ‚ مسلم اوست ØŒ عظمت وجلال اخلاقی خود را Ú©Ù‡ استوار بر جوانمردی ØŒ به کردار، برترین ارزش است ( نه ایمان ) نشان میدهد . هدیه دادن این تاج به بهمن، بدان معنا هست Ú©Ù‡ من، ازکین ورزی Ùˆ کین توزی با قاتل پسرم Ú©Ù‡ توهستی، دست میکشم .
Ùرامرز، تاجی را Ú©Ù‡ بهای جان ÙÙرزندش هست
به قاتـلـش ( = بهمن زرتشتی) ، هـدیه میدهد
بهمنی Ú©Ù‡ رستم ØŒ تاج شاهی به او بخشیده است، Ùˆ اورا به کردار Ùرزند خود پرورده است، به پهلوانی Ú©Ù‡ پسر دلیر Ùرامرز( Ùرزند رستم ) را Ú©Ù‡ سام نام دارد، میکشد، کلاه کیانی میدهد
میان سپه، بهمن آواز داد Ú©Ù‡ ای نامداران Ùرّخ نژاد
کدامست کامروز، جنگ آورد
سر « سام جنگی»، به چنگ آورد
به یزدان ( اهورامزدا) که چون جان خویش آیدم
اگر با سر سام ، پیش آیدم
به سر برنهمش این « کـیـانـی کــلاه »
که ننهاده برسرچنین ، هیچ شـــاه
کلاهش، همه درّ خوشاب بود کزآن هریکی، قطره آب بود
سراسرÙشانده بدو، زرّ زرد براÙکنده برکارش از لاجورد
یکی سرخ یاقوت ، بر گوی ( ترنج ) اوی
Ú©Ù‡ رخشان بÙدی زان ØŒ همه روی اوی
زتابش ØŒ گرÙته Ùروغ ØŒ Ø¢Ùتاب
شب تیره تابان تر از ماهتاب
توگÙتی، سهیل است با اختران به جوزا درون کردخو
.......
خـرد، اصـل Ùرادی
تـاج ØŒ نـمـاد Ù
«مرجعـیت ومعـیاروبهم بستگی»
درنظام اجتماع واخلاق بود
تاج ØŒ درتاریخ ØŒ گرÙتار Ùتضاد
« ایمان » با « جـوانمردی » شـد
مسئله تاج ØŒ درپیکاربهمن Ùزرتشتی
با Ùرامرزسیمرغی، پسررÙستم
جوانمردی Ùرامرز ØŒ وناجوانمردی بهمن
گوهر Ùایـمان، ناجـوانمردیـسـت
اخلاص Ùعـمل Ùعـلی ØŒ به بهای ناجـوانمـردیـش
پیشگÙتار
ماهنوز، Ùردوسی Ùˆ ØاÙظ وعطارومولوی..... را نشناخته ایم وکش٠هم نکرده ایم ØŒ چون هنوز ازآن بیخبریم Ú©Ù‡ چگونه با اصطلاØات دینی ØŒ میتوان درست از درون دین ØŒ برضد دین برخاست . همیشه قدرتمندان دینی ( علماء Ùˆ Ùقها وروØانیون ) ازمهماجمان درون دین به دین ØŒ دچاروØشت واضطراب میشوند، نه ازتازندگان بیرون ازدین به دین . هراندیشمند Ø¢Ùریننده ای ØŒ میتواند به Ù‡Ø±Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¯ÛŒÙ†ÛŒ یا ایدئولوژیکی، معنای ضد آن دین، وضد آن ایدئولوژی را بـدهد . با کاربرد اصطلاØات قرآن ویا مارکس ØŒ میتوان قرآن یا مارکس را از درون، درهم ریخت ÙˆÙروپاشید . این کاریست Ú©Ù‡ Ùردوسی به گونه ای ØŒ Ùˆ ØاÙظ وعطارومولوی .. به گونه ای دیگر، با کمال استادی ولطاÙت وگستاخی کرده اند . جوانمردی یا رادی( ارتا) Ú©Ù‡ گرانیگاه دین سیمرغی هست، بنیاد ارزشهای اخلاقی Ùˆ سیاسی Ùˆ اجتماعی ایران پایدارماند ØŒ هرچند نیز Ú©Ù‡ این ارزشها، به گستره روءیا Ùˆ اÙسانه Ùˆ خیال، تبعید شده باشند . این دین جوانمردیست Ú©Ù‡ همیشه دین ایمانی را مضطرب Ùˆ متزلزل میسازد . این دین جوانمردی Ú©Ù‡ گوهر دین درÙرهنگ ایرانست، همیشه رویارو با ادیان نوری ( زرتشتیگری Ùˆ اسلام ) میایستد . ارزشهای جوانمردی درÙرهنگ ایران ØŒ همیشه درتضاد با ارزشهای ایمانی ØŒ میمانند . این دین گوهریست Ú©Ù‡ درآثارÙردوسی Ùˆ ØاÙظ Ùˆ عطارومولوی ØŒ اضداد Ú©Ùرو ایمان را در ادیان نوری ( زرتشتیگری Ùˆ اسلام .. ) درهم Ù…ÛŒ پیچد . هراندیشه Ùˆ Ú¯Ùتار وعمل ایمانی ØŒ تبدیل به یک عمل ناجوانمردانه برپایه دین سیمرغی ایران Ú©Ù‡ گوهرایرانیست ØŒ میشود .
ما ازآن بیخبریم Ú©Ù‡ ارزشهای والا ØŒ Ú©Ù‡ به نظر، روءیا Ùˆ اÙسانه وخیالات خام میرسند ØŒ میتوانند ناآگاهانه ازسوئی، میزان یا معیار داوری گردند Ùˆ با دید انتقادی به واقعیات بنگرند ØŒ Ùˆ ازسوی دیگر، اعتبارو Øقانیت واقعیات موجود را نا آگاهانه متزلزل سازند ØŒ Ùˆ بالاخره همین ارزشهای اÙسانه ای Ùˆ روءیائی، مردمان را سرانجام متوجه میسازند Ú©Ù‡ آنها Ùقط به علت کمبود گستاخی ودلیری ØŒ روءیا Ùˆ خیال واÙسانه اند .
ازپدیده جوانـمـردی یا رادی
امروزه پدیده « جوانمردیGrossmut – magnanimity » Ú©Ù‡ دراصل « رادی وبـغـی» نامیده میشده است ØŒ دراثرتصویری Ú©Ù‡ غرب ازطبیعت انسان، درهمه اذهان وروانها جا انداخته است، به گستره اسطوره ها، یا خیالات خام Ùˆ روءیاهای باورناکردنی، تبعید شده است،وردپایش دراخلاق که«ازخود گذشتگیaltruism » باشد، جزو پدیده های ریا کاری ÙˆÙریبندگی Ùˆ مکاری درآمده است.
« جوانمردی= رادی = بَـغــی » ØŒ چنانچه پنداشته میشود ØŒ نه تنها با « مردی ØŒ به معنای نرینگی » هیچ کاری ندارد ØŒ بلکه درست ØŒ گوهر Ùهستی Ùزنخدای ایران « سیمرغ یا رام » بوده است ØŒ واین واژه ازنام او « مـر = َامَـر= َامرÙو» Ú©Ù‡ معربش « عمرو» هست، برآمده است، ویکی ازنامهای ابلیس درعربی، Ú©Ù‡ نام این زنخدا ( شاه پریان ) بوده است « ابو مـره » میباشد . اعراب به Muse یا Ùرشته الهام بخش ٠هرشاعری ØŒ عمرو میگÙتند ( شیطان Ùرزدق . Ùرزدق، مرکب ازدوبخش پـرژ + داک است ØŒ پرژ، به معنای اÙشان وپراکنده است ØŒ Ùˆ داک ØŒ مادراست ØŒ پس Ùرزدق = اصل اÙشاننده است ). خویشکاری « سیمرغ » ØŒ یکی 1- خوداÙشانی اش میباشد ØŒ Ú©Ù‡ امروamru نامیده میشد ØŒ Ùˆ 2- دیگر پراکندن این اÙشانه ها به سراسر گیتی میباشد Ú©Ù‡ ØŒ چمرو chamru نامیده میشد (جمره Ùˆ چمران وشمیران همین نامند ) .
جوانمردی ( مـر+ دی ØŒ مر + دایتی ) ØŒ این گوهر « خود اÙشانیش» هست ØŒ Ú©Ù‡ واژه « مـروّت » درعربی، Ùˆ نام زن، « مرء » نیز هردو، ازاین ریشه برآمده اند .
واژه انسان ØŒ Ú©Ù‡ « مردم » باشد، دراصل ØŒ وارونه روایات زرتشتی Ú©Ù‡ «مردم = مرت + تخم = تخم میرا » شمرده میشود ØŒ همین « مره + تخمه » بوده است، Ú©Ù‡ به معنای « تخم، یا Ùرزند سیمرغ، یا اصل اÙشانندگی وجوانمردی » است . بهترین گواه براین ØŒ « مه رو = مرو = مه ری » است Ú©Ù‡ درکردی ØŒ به انسان وآدم Ú¯Ùته میشود . Ùˆ درکردی « مه ر دایتی » ØŒ جوانمردیست، Ú©Ù‡ سبکشده آن « مــر+ دی = مردی » درÙارسی میباشد . « خویشتن اÙشانی » ØŒ روند Ø¢Ùرینندگی سیمرغ ( ارتای خوشه ) است، Ùˆ طبعا گوهر آنچه میآÙریند Ùˆ گوهرانسان، مانند او ØŒ اÙشانندگی است. او خود را Ú©Ù‡ خوشه است میاÙشاند وازتخمهای خوشه اش ØŒ جانها وانسانها وگیتی میشوند .
نام دیگرسیمرغ ØŒ « لـَن بَـغ » بوده است، Ú©Ù‡ درشاهنامه به Ø´Ú©Ù„ « لنبک آبکش » درآمده است . لاندن ولانیدن، به معنای « تکان دادن واÙشاندن » است . لنبغ ØŒ خدای خود جنبان وخود اÙشانست. این داستان لنبک آبکش ( ابرسیاه Ú©Ù‡ سیمرغست، آبکش است ) Ú©Ù‡ Ùردوسی برای ما نگاه داشته است، پیکریابی آرمان جوانمردی Ùˆ رادی درایران بوده است Ú©Ù‡ از ادبیات ایران، Ùراموش ساخته شده است ØŒ Ùˆ ابراهیم Ùˆ Øاتم طائی Ùˆ علی ØŒ سرمشقهای جانشینش شده اند . لنبک آبکش، ازهرچه دارد میگذرد تا سپنج ØŒ یا جشن به هرغریبی وتازه واردی بدهد. البته « آرش کمانگیر» نیز ØŒ Ú©Ù‡ کسی جز همین خدا نیست ØŒ جانش را تبدیل به تیری میکند Ú©Ù‡ تیر عشق میباشد . او با انداختن یک تیر، مرزی را معین میسازد ØŒ تا ایران ØŒ ازگزند Ùˆ آزارتهاجم وتاخت ØŒ ایمن بماند، ولی خودش، به Ù…Øض انداختن تیر، Ù…ØÙˆ میگردد .
برپایه صÙت گوهری این زنخدا ØŒ درویشان، خانقاه را، « لنگر» میخوانده اند ØŒ چون لنگر، جائیست Ú©Ù‡ طعام به همه ØŒ بدون استثناء Ùˆ تبعیض داده میشده است .« لـنـگـر»، جای اÙشاندن وجوانمردی Ùˆ رادیست. « لانه سیمرغ » ØŒ جایگاه اÙشاندن Ùˆ رادیست . در ٠لنگر، درب ٠لانه سیمرغ ØŒ به روی همه باز بوده است( نه تنها به موءمنان یک شریعت ومذهب ØŒ Ùˆ نه تنها به همقومیها وهمØزبیها Ùˆ نه تنها به یک ملت ) ازاین رو خود واژه «dwar ØŒ در، یا دروازه » ØŒ معنای دهنده Ùˆ بخشنده داشته است ودارد .
اÙشاندن ØŒ Ú©Ù‡ ازریشه « ÙØ´ = وش = وه Ø´ÛŒ » برآمده است ØŒ به معنای « خوشه » است ØŒ وپسوند واژه « Ùره وشی = Ùروَرد= Ùروهر » است ØŒ Ú©Ù‡ نام « سیمرغ = ارتاÙرورد » میباشد ونام گوهربالنده Ùˆ بیننده هرانسانیست . سیمرغ ØŒ اÙشاننده یا جوانمرد( مر+ امر) Ùˆ راد ( ارتا = رته ) Ùˆ بغ ( Ú©Ù‡ ریشه واژه بخش شدن است ) میباشد . همچنین ارتا خوشت ØŒ Ú©Ù‡ زرتشت آنرا تبدیل به اردیبهشت کرده است ØŒ ارتای خوشه میباشد.
جوانمردی، سده هاست Ú©Ù‡ درغرب ØŒ بکلی درتضاد با واقعیات سیاسی Ùˆ Øکومت واقتصاد قرارگرÙته است . تنها چیزی Ú©Ù‡ درطبیعت انسان،« واقعی » است ØŒ درÙکرسود٠خود بودن ØŒ برغم زیان رسانیدن به همه جهانست ØŒ ولو اینکه این نیمه ضروریش، پوشیده Ùˆ ناگÙته میماند ØŒ یا آنکه تبدیل به Ùضیلت « سودخواهی برای همه » میگردد . انسانی Ú©Ù‡ Ùقط درÙکرسود خودش هست، ناآگاهبودانه وناخواسته ØŒ برای « سود همگانی » تلاش میکند! این البته ازمعجزات وخراÙات جدید است Ú©Ù‡ عقل ØŒ اختراع کرده است . ولی « اصل رقابت ورشک ØŒ ومÙهوم Ùردیت براصل رقابت » Ú©Ù‡ از« سائقه اگونال agonalدرÙرهنگ یونان » برخاسته ØŒ « بـÙردن وغلبه کردن به هرقیمتی » است . Ù…Ùهوم « Ùردیت » درغرب ØŒ استوار بر سائقه تصر٠و مالکیت ( داشتن ) یا قدرت میباشد . کسی به« Ùردیت» خود میرسد ÙˆÙـرد میشود ØŒ هنگامیکه درمسابقه با دیگران ØŒ Ú©Ù‡ ازاو بـریده اند ØŒ به بَـرَد Ùˆ مالک Ùˆ مقتدر بشود . خود ØŒ نه تنها « داشتن چیزی Ùراسوی خود » است ØŒ بلکه خود، آنگاه ØŒ « خود» میشود ØŒ که« خودش را هم دارد » ØŒ خود دار خویشتن داراست ØŒ چیره برخود است . داشتن یا مالکیت چیزها، به داشتن ومالک خود بودن میکشد . خود داری ØŒ یا مالک خود بودن ØŒ هنگامی ممکن میشود Ú©Ù‡ انسان، نگذارد مقصد Ùˆ نیت Ùˆ غایت Ùˆ خواست واقعی او، آشکارو پیدا شود .
واین کار، درست برضد « اصل راستی » درÙرهنگ ایرانست Ú©Ù‡ « خود اÙشانی» باشد . خود داری ØŒ برضد راستی ( ارتا = رته ) است . من هنگامی به خواستهایم میرسم ØŒ Ú©Ù‡ دیگران آن را ندانند . ازاینجاست Ú©Ù‡ شکا٠و پارگی درانسان ایجاد میشود ØŒ چون خواست پنهانی او، در زیر خواست آشکارش ØŒ پوشانیده شده است. آنچه را انسان « میگوید » ØŒ برای نهÙتن وپوشاندن چیزیست Ú©Ù‡ میخواهد، Ùˆ غایت وهدÙØ´ هست، ولی نمیگوید . بدینسان، انسان برضد Ø´Ú©ÙˆÙائی وراستی خود ØŒ تلاش Ùˆ زندگی میکند . خود (= تخم = uva = xva=خوا) تخمیست که« ازخود»، پخش میشود . انسان باید هستی اش را درپخش شدن دریابد . راستی ( ارتا ) آنست Ú©Ù‡ من هستم ØŒ هنگامیکه اØسای Ø´Ú©Ùتن وبازشدن خود را میکنم . ولی ØŒ وقتی « داشـتـن » ØŒ گرانیگاه وجود من شد، من ØŒ آن گاه « هستم » ØŒ Ú©Ù‡ « دارم ØŒ مالکم ØŒ قدرتمندم » . تلاش برای داشتن Ùˆ دارنده شدن ØŒ باید اØساس Ù« کمبودی ØŒ بی بودی » رادر وجود انسان، همیشه به شدت انگیخت Ùˆ بسیج ساخت . « خواستن » ØŒ همیشه ØŒ انگیختن بیش ازاندازه ٠اØساس Ùقرو Ùقدان Ùˆ عدم درانسانست . ازاین پس، انسان، وجودش را از خواستن درمی یابد . من هستم ØŒ چون چیزی را میخواهم . ولی خواستن ØŒ نشان درک شدید کمبود یا نقص یا نیازانسانست .
انسانها درخواستهایشان ØŒ در درک کمبودشان ØŒ باهمدیگر روبرو میشوند . گرانیگاه درک ٠« خود » ØŒ ازاین پس ،« اراده Ùˆ خواست واختیار »، یعنی کمبودی Ùˆ نقص Ùˆ ناچیزی انسان میشود . ازخود بودن ØŒ « با اراده Ùˆ با اختیارخود بودن » میشود . به خود بودن ØŒ به اختیارخود بودن میشود . انسان میخواهد سرخود ØŒ به اختیار Ùˆ اراده خود باشد ØŒ خود سر باشد ØŒ خود مختار باشد ØŒ خود رای باشد ØŒ خود کام ØŒ خود بها ØŒ خود ساز باشد . درست اراده Ùˆ اختیارو خواست ØŒ Ú©Ù‡ گرانیگاه دوست داشتنی Ùˆ Ùخرآمیز« خود » میگردد ØŒ بیان ØŒ دردیست Ú©Ù‡ انسان ØŒ از کمبود Ùˆ نقص Ùˆ ناچیزی وخواری خود میبرد .
درک کمبود Ùˆ نقص Ùˆ ناچیزی وخواری انسان ØŒ درک اÙشانندگی Ùˆ هنرو بزرگی Ùˆ نیکی وزیبائی انسان را، سرکوب Ùˆ تاریک Ùˆ پنهان میکند . درست همین تصویر انسان ØŒ در تصویر خدایش بازتابیده میشود . « خدای خواهنده Ùˆ اراده کننده » ØŒ جانشین « خدای اÙشاننده » میگردد .
نظام اجتماعی،چنانچه درتئوریهای اجتماعی Ùˆ سیاسی پنداشته میشود ØŒ یکراست برای رسیدن به « خواستهای انسانها یا اÙراد یا گروهها ...» ØŒ پیدایش نیاÙته است ØŒ بلکه برای شوق Ùˆ کشش رسیدن به آرمان بلند « ازخود اÙشانی انسانها » به وجود آمده است . این سائقه است Ú©Ù‡ بذر آرمان پهلوانی درایران بوده است . چیزی Ùراسوی « سود خواهیها » هست Ú©Ù‡ همه انسانها را دراجتماع ØŒ میکشد Ùˆ میکشاند . مردم، در شاه ØŒ دررهبرو پیشوا ØŒ درمدیر، در رئیس جمهور... میخواهند « آرمان خود اÙشانی برای اعتلاء اجتماع به خدا » را ببینند ØŒ نه « مرکز قدرت Ùˆ خدعه برای کسب قدرت ومال خودش یا گروهش وخانواده اش Ùˆ طبقه اش » . مسئله بنیادی رهبریا مدیر یا رئیس Ùˆ رد ØŒ آنست Ú©Ù‡ سائقه خود اÙشانی را درهمه اÙراد، برانگیزد ØŒ نه به کردار وسیله وآلت، برای قدرتیابی Øزب Ùˆ امت وقوم خودش ØŒ بلکه برای شاه شدن ØŒ یا خداشدن همه اجتماع با هم . مسئله آنست Ú©Ù‡ Ùرد، غنای خود را دراÙشانندگی گوهرش ØŒ درهرعملی Ùˆ اندیشه ای ØŒ درک کند ØŒ نه درسود خواهی در رقابت با دیگران ØŒ Ú©Ù‡ از درد ٠کمبود Ùˆ نقص Ùˆ خواری اش ØŒ سرچشمه میگیرد .
کسیکه دچار« بیماری اØساس ٠کمبود ونقص » شد، هرچه نیزکمبودش ØŒ ارضاء گردد ØŒ براØساس درد کمبودش میاÙزاید، وخواستش ØŒ بیشتر میگردد .
Ùــرد، درشیوه تÙکر غرب ØŒ دررقابت هست Ú©Ù‡ ØŒ Ùـرد میشود . البته « رقابت » ØŒ نام مثبت « رشک » است. امروزه کسی دردموکراسی وسوسیالیسم ØŒ دم از« رشک » نمیزند ØŒ بلکه ØŒ « رشک » ØŒ درپوشش « رقابت» ØŒ دلپسند Ùˆ هنرو Ùضیلت شده است . بدینسان ØŒ با چنین Ù…Ùهومی از « Ùـردیت» ØŒ Ùطرت « Ùرد انسان » درجهان اقتصاد وسیاست Ùˆ ورزش Ùˆ... ØŒ ناجوانمردی شده است . Ùˆ این تصویر انسان، Ú©Ù‡ در تصویرخود ٠خدایان نوری بازتابیده شده است، سائقه ای ØŒ مقد س وپاک Ùˆ Ùضیلت ساخته شده است . بدینسان، رشک وخشم Ùˆ مکر، دراین خدایان، مطهرومقدس ساخته شده،وبه گستره انسانی درپاکیش بازمیگردد .
تصاویر خدایان نوری ØŒ براین اصل، نهاده میشوند Ú©Ù‡ هیچ رقیبی را نمی پذیرند . آنچه درادبیات ما به نام « غیرت » مشهوراست ØŒ همین رشک ÙˆØسد میباشد . الله ØŒ نه تنها درگستره قدرت ومالکیت ØŒ بلکه درگستره عشق نیز، گرÙتار همین رشک ÙˆØسد یا غیرت است. چانچه عطار میگوید :
تو Ùارغ از دوعالم ØŒ معشوق خویش دایم
وزغیرت تو هرگز، کس درتو نارسیده
درست « رشک » یعنی « رقابت » ØŒ در Ùرهنگ ایران ØŒ گوهر اهریمن است وشاهنامه درنخستین داستانش، همین رشک اهریمن را ØŒ بÙÙ† Ùساد سیاسی Ùˆ اجتماعی وبÙÙ† « زدارکامگی = تجاوز= اژی » میداند
برشک ، اندر اهریمن بد سگال همی رای زد ، تا ببالید بال
و با رشک است ، که براهریمن ، جهان، سیاه میشود
جهان شد برآن دیو بچه سیاه زبخت سیامک، هم ازبخت شاه
ودرست واژه « ره Ø´ » درکردی به معنای « سیاه » است Ùˆ « ره Ø´Ú© » ØŒ به معنای مردمک چشم Ùˆ دوده است . ره شینه ØŒ مردمک چشم است . « رشک = رقابت = غیرت » ØŒ از این بینش برمیخیزد Ú©Ù‡ دیدن خوبی Ùˆ نیکی وبزرگی Ùˆ پیشرÙت ... را در دیگری نمیتواند تاب بیاورد . اهریمن ØŒ نمیتواند « مهر» را در وجود نخستین انسان، کیومرث، تاب بیاورد ØŒ بجای آنکه بکوشد خودش اصل مهربشود، میکوشد Ú©Ù‡ بازدارکامگی ØŒ کیومرث را ازبین ببرد . با این رشک است Ú©Ù‡ « نخبه کشی» دراجتماع شروع میشود . نخبه Ú©Ø´ÛŒ ØŒ همیشه همعنان با « بزرگی ونیکی Ùˆ هنر وخرد وبدعت » Ú©Ù€ÙØ´ÛŒ میباشد .انسانها ØŒ نمیتوانند ØŒ نیکی Ùˆ بزرگی Ùˆ جوانمردی Ùˆ زیبائی را در دیگران ØŒ تاب بیاورند ØŒ ازاین رو نه تنها ØŒ دیگری را نابود میسازند ØŒ بلکه درست نیکی Ùˆ بزرگی Ùˆ جوانمردی Ùˆ زیبائی را در اجتماع ببینند ØŒ ازبین میبرند . دررقابت یا « همچشمی» ØŒ کوشیده میشود Ú©Ù‡ رقابت ØŒ مسابقه دررسیدن بیشتر یا بهتر یا زودتر به نیکی Ùˆ سودمندی وبزرگی ÙˆØتا Ùضلت وتقوا بشود ØŒ وبرآیند « زدارکامگی Ùˆ اژی آن = ضد زندگی آن » ØŒ بکاهد . سائقه رقابت دردموکراسی بدین گونه ØŒ پذیرÙته وپرورده میشود ØŒ Ú©Ù‡ در رقابت ØŒ « نـبـایـستی » ØŒ رقبا ازبین برده شوند . البته پدیده رقابت ØŒ هنگامی در دموکراسی ØŒ به ازبین بردن رقیب نمیکشد، Ú©Ù‡ Øقایق گوناگون ØŒ در رقابت باهم ØŒ درÙکرنابود ساختن همدیگر نباشند . درØالیکه درادیان نوری ØŒ این خدایان یا Øقایق Ùˆ آموزه هایشان ØŒ درست درÙکرازبین بردن رقبای خود هستند.
نه تنها خدایان دیگر را ازمعابدشان بیرون میاندازند ویا نابود میسازند ØŒ بلکه Øقایق Ùˆ ادیان Ùˆ آموزه هایشان نیز همیشه گرÙتار نابود ساختن ادیان Ùˆ آموزه ها Ùˆ اÙکار ÙˆØقایق دیگراست .
این « تصویرازانسان » ØŒ ادامه تصویر ادیان نوری ازانسانست ØŒ Ú©Ù‡ « دراثرگناه ØŒ ازبهشت ØŒ تبعید میگردد» . انسان در طبیعت ÙˆÙطرتش « بÙÙ† Ùساد » است، ولی تبعیت ازاØکام واوامرو آموزه خدایان نوری، میتوانند اورا بهشتی خو بسازند. انسان، بÙÙ† Ùساد است، چون Ùقط اØساس کمبود درخود میکـنـد. درست ØŒ همین « طبیعت٠ملعون شده ÙˆÙاسد شمرده » را ØŒ ÙلسÙÙ‡ غرب، غسل تطهیرکرد ØŒ و« طبیعت واقعی ÙˆØقیقی وستودنی » نمود . انسان نیازبه آن آموزه ها Ùˆ مربی ها ومعلم ها ندارد ØŒ بلکه خود٠آنچه Ùاسد شمرده شده Ùˆ لعن گردیده ( یعنی اØساس کمبود ) ØŒ میتواند بهشت سازو جامعه بهشتی ساز بشود . اØساس کمبود، میتواند Ø¢Ùریننده شود .این تصویر، چنان بر دنیای اقتصاد وسیاست چیره شده است، Ú©Ù‡ داروها ئی نیزکه برای چاره آن اندیشه میشوند ØŒ نا آگاهبودانه ØŒ خودشان ازهمان اجزاء ترکیب شده اند .
ازخود میپرسیم Ú©Ù‡ چرا یکی ازاندیشه های برجسته درÙرهنگ ایران Ú©Ù‡ Ùراموش ساخته شده است ØŒ آنست Ú©Ù‡ :
1- خـرد اجتماعی( رای زدن باهم )
2- جوانمردی ( رادی، بـخـشـنـدگـی، نـثـار، غــنـای Ùبـود) Ùˆ
3- نظم ( آراسـتگی اجتـماع= جهـان آرائی )
4- پیـشـرÙـت Ùˆ تـØـرّک ( راه وگـردونـه )
چهاررویه جداناپذیرازهم بودند.
سه واژه « رادنیتنraadhenitan » Ùˆ « راینیتنraayenitan » و« راتنیتنraatenitan »، هرسه یک واژه هستند . راتینین ØŒ جوانمرد بودن Ùˆ رادی کردن Ùˆ بخشیدن Ùˆ آزاد منش بودنست . راتraat ØŒ همان واژه ایست Ú©Ù‡ امروزه تبدیل به « را د Ùˆ رادی » شده است. راتraat درسغدی Ùˆ راتهraata دراوستا به معنای هدیه است. البته واژه « بخشیدن Ùˆ پخش کردن » ØŒ از خود واژه « بـغ » Ú©Ù‡ نام زنخدا باشد، برآمده است . این اندیشه Ú©Ù‡ خدا ØŒ « بخشنده = آنکه تقسیم Ùˆ توزیع میکند » هست ØŒ اندیشه ایست Ú©Ù‡ با خدایان نوری آمده است . خدا درÙرهنگ اصیل ایران ØŒ تقسیم کننده بخت وشانس Ùˆ ... نیست ØŒ بلکه بغ یا خدا ØŒ ویژگی گوهریش، پخش شوندگیست . بغ، ازخودش ØŒ Ù…ÛŒ پـخـشــد، وازاین پخش شوی گوهر خودش ØŒ جهان ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ یابد ØŒ Ùˆ جهان آراسته میگردد ØŒ Ùˆ به Øرکت میآید Ùˆ میچرخد ØŒ Ùˆ همه ØŒ بهره مند ازخرد (= رای ) میشوند . خدا ØŒ گوهر« پخش شوندگی » است. او، تقسیم کننده چیزی Ùراسوی خودش نیست Ú©Ù‡ مالکش هست ØŒ ÙˆØتا خودش را نیز، با قصد وخواست واراده ØŒ پخش نمیکند، بلکه خدائی او، درهمین ویژگی ØŒ خود اÙشانی Ùˆ پخش شوندگیش آشکارمیشود . چون گوهرخودش، به خودی خودش ØŒ پخش شده Ùˆ تبدیل به گیتی Ùˆ انسانها میگردد ØŒ وبدینسان ØŒ هم اصل نظم ( آراستن ) Ùˆ هم اصل Øرکت کردن ( راد درآلمانی چرخست ØŒ درایران به راه وگردونه ØŒ رته Ú¯Ùته میشد ) Ùˆ هم در باهم رای زدن ( باهم اندیشیدن با خرد ) ØŒ جهان، آراسته میگردد ØŒ Ùˆ سیاست درایران ،« جهان آرائی ØŒ کشور آرائی » خوانده میشد .
1-خرد ( رای) ØŒ Ùˆ 2- رادی ( جوانمردی ) ØŒ Ùˆ3- آرایش ( نظم ) ØŒ Ùˆ4- Øرکت Ùˆ پیشرÙت ( راه وگردونه Ùˆ Ø¢Ùرینندگی ) ØŒ برآیندهای متامورÙوز خدا ØŒ به جهان Ùˆ جامعه انسانی بودند . چون خدا( بغ ) ØŒ بÙÙ† جهان Ø¢Ùرینش بود، نه خالق آن ØŒ طبعا گوهر آراینده( سامان دهنده ) Ùˆ بخشنده وآÙریننده Ùˆ اندیشنده اونیز ØŒ درهرانسانی بود .
« رام » ØŒ Ú©Ù‡ دراصل « مادرزندگی» Ùˆ خدای زمان ( زرون ) بود، رام Ùراد Ùˆ بغ raam- raatux-baghi خوانده میشد . رام، خدای راد ( جوانمرد ) Ùˆ پخش شوند Ù‡ ( بغ = پخش= بخت = بخش) هست . ازاین رو بود Ú©Ù‡ به Øاکم Ùˆ شاه Ùˆ راهبرو مدیر، « رامیار، یا رامشاه » Ú¯Ùته میشده است . هنوز درکردی ØŒ « رامیاری » ØŒ به معنای « چوپانی » Ùˆ « سیاست » است .
با آمدن اهورامزدا Ùˆ خدایان نوری ØŒ خدا ØŒ ویژگی خوشه بودنش را از دست داد، Ùˆ دیگر، وجود « پخش ناشونده » میگردد ØŒ هرچند نقش « تقسیم کنندگی با اراده Ùˆ همه دانیش » را برای خود نگاه میدارد . او میخواهد تقسیم کننده باشد، ولی Ú©Ù… Ú©Ù… یا یکجا، ازÙکر« تقسیم کردن خود ش» منصر٠میگردد ØŒ Ùˆ اصلا گوهرخود را « پخش ناشونده » میکند . اندیشه مالکیت وقدرت، با پخش شدن خود ØŒ درتضاد هستند . این Ú©Ùر وشرک والØاد Ù…Øضست Ú©Ù‡ الله ØŒ درچیزها یا درگیتی ØŒ ØÙ„ شود. البته این اندیشه برای سیمرغیان، درست به معنای « بی خدا کردن Ùˆ تبعید کرد خدا، Ùˆ طرد کردن خدا ازجانها Ùˆ ازانسانها » بود . با چنین تصویری ازخدا ØŒ انسان، بی خدا میشد .
ازاین پس، « ایمان به خدا ئی » ØŒ جانشین « انسانی Ú©Ù‡ خدا به آن تØول یاÙته » ØŒ شد. « ایمان » ØŒ درست ویژگیهای خدا را Ú©Ù‡ 1- جوانمردی Ùˆ2- ابتکاروآÙرینندگی Ùˆ3- نیروی آراستن اجتماع Ùˆ 4- هم رائی درساماندهی اجتماع باشد، دروجود انسان باشد ØŒ ازوجود انسانها ØŒ زدود Ùˆ نابودساخت . رابطه با خدا ØŒ Ùقط از راه واسطه ØŒ Ùˆ ایمان به اوو آموزه اش ØŒ ممکن میگردید .
با چیرگی چنین تصویری ازخدا ، ما دیگر توانائی پیوستگی چهارویژگی بالا را به هم ، از دست داده ایم .
این « خود ØŒ پخش شوی بÙÙ† جهان هستی » ØŒ بنیاد 1- نظم ( آرایش) Ùˆ2- همرائی ( رایزنی با خرد) Ùˆ3- تقسیم ( داد ) Ùˆ4- Øرکت ( عمل ) Ùˆ ابتکار بود . پس اصل نظم ( = جهان آرائی ÙˆØکومت ) همین « خـود پخشی= رادی » بود . بکار بستن این سراندیشه دراجتماع Ùˆ سیاست Ùˆ اقتصاد Ùˆ اخلاق ØŒ گرانیگاه Ùرهنگ سیمرغی بود . خدائی Ú©Ù‡ خود، درجهان ØŒ پخش شده است ØŒ ازآن پس درجامعه ØŒ در تک تک اÙراد ØŒ در تک تک خردهاهست . پس آنکه خود را شاه یا Øاکم یا رهبریا مدیر یا « جهان آرا » میداند ØŒ به هیچ روی نمیتواند خود را با خدا ( آنکه خودش درهمه پخش میشود ) بدهد ØŒ یا خودش را خلیÙÙ‡ یا نماینده یا مباشریا وکیل یا واسطه او بداند.
Øکومت Ùˆ جهان آراینده ØŒ Ùقط میتواند همان نقش « هد هد = هو توتک » را در داستان عطاربازی کند . هدهد ØŒ بÙÙ† یا اصل گرد هم آوردن Ùˆ انگیختن همه مرغان ØŒ برای Øرکت دادن آنها بسوی سیمرغشدن ØŒ بسوی شاه شدن ØŒ بسوی خداشدن باشد . Øاکم ومدیرو راهگشا ØŒ همه را بدان میانگیرد Ú©Ù‡ باهم، میتوان سیمرغ= شاه = خدا شد . Øکومت ونظام ØŒ بÙÙ† انگیختن به همآرائی ( باهم آراستن ) ØŒ همرائی ( با هم برای سامان دادن اندیشیدن ) ØŒ همروشی ( با هم Øرکت به پیش کردن ) وانبازی ( همبغی = باهم Ø¢Ùریدن ) ØŒ Ùˆ همدادی ( تقسیم کردنی Ú©Ù‡ ازهم نبرد ) میباشد .
با چیرگی تصویرخدایان نوری ( اهورامزدا Ùˆ... ) این چهاربرآیند Ú©Ù‡ شمرده شد ØŒ ازهم پاره گردید . خدا ØŒ با خواست Ùˆ همه آگاهیش ( روشنی بیکرانه اش ) ØŒ بخش ( تقسیم = داد ) میکند ØŒ Ù…Ùیآراید . این بود Ú©Ù‡ مسئله « ایمان به این روشنی بیکران وخواستش » ØŒ پدیده « جوانمردی = پخش شوی = رادی = بغی » را مغشوش Ùˆ پریشان ساخت . « ایمان »، درتضاد کامل با اندیشه« جوانمردی، رادی ØŒ بغی یا همبغی » بود .
جوانمردی یا رادی ØŒ براین پا یه قرار دارد Ú©Ù‡ در گوهر انسان ØŒ سرچشمه غنا وسرشاری هم ØŒ وجود دارد ØŒ ولوآنکه همیشه، پوشیده Ùˆ تاریک Ùˆ نهÙته ساخته میشود . انسان، وارونه ادعای این ادیان نوری ،که بدون « بینش Ùˆ خلود » دروجودش ØŒ دربهشتی Ú©Ù‡ خداساخته ØŒ Ø¢Ùریده شده است. انسان ØŒ خودش ØŒ درختیست Ú©Ù‡ بÙـنـش ØŒ خلود، Ùˆ شاخ وبرگ وبـرش، بینش است . انسان درختیست Ú©Ù‡ خوشه وبرش را نیز ازخود میاÙشاند. انسان ØŒ در وجود خودش ØŒ بهشت است . جوانمردی ØŒ برقبول گوهرو Ùطرت غنی انسان ØŒ بنا شده است، Ú©Ù‡ درعمل واندیشه اش، ازسرشاری ØŒ شاد وسعادتمند میشود ØŒ وتنها Ù…Ùشتی سÙارش Ùˆ اندرزو موعظه برای انگیختن اراده انسان به سخی شدن برضدکمبود طبیعتش نیست .انسان ØŒ درخود اÙشانی ØŒ « ازخود نمیگذرد = خود را قربانی نمیکند » ØŒ بلکه « ازخود اÙشانی، شاد میشود » . انسان درجوانمرد بودن ØŒ گوهر خدائی خود را درمی یابد، وچنین درکی، اورا به اوج شادی وسعادت میرساند .
بازگÙته میشود Ú©Ù‡ « جوانمردی » ØŒ چنانچه ازقیاÙÙ‡ واژه پیداست ØŒ با « مردی ØŒ یا جنس نرینه بودن » ربطی ندارد ØŒ بلکه دراصل، واژه « مردی » ØŒ « مـر+ دی » یا « مه ر+ دایتی » بوده است . مر+ دی ØŒ « اصل Ø¢Ùرینندگی ازمهر» میباشد .« مـر= امـر»، مجموعه سی وسه خدای ایرانند، Ú©Ù‡ باهم دربÙÙ† انسانند ØŒ وازتخم وجود انسان ØŒ Ùوران میکنند . زنخدای روز بیست ونهم نیز، « مرسپنتا=amahra+spent » است Ú©Ù‡ رام جید( روز 28 ) را با بهرام ( روز30 ) پیوند میدهد) سنگ میکند ØŒ درخت غاریا برگ بود Ú©Ù‡ اینهمانی با این خدا دارد ØŒ سنگ نیز نامیده میشود )ØŒ Ùˆ ازاین آمیزش، جهان وزمان ازنو، Ùوران میکند Ùˆ Ùرا اÙشانده میشود . این ÙرااÙشانی، « جوان + مر+ دی » هست . این سه باهم ØŒ بÙÙ† هرجانی وهرانسانی شمرده میشدند .« جوان » Ú©Ù‡ درسانسکریت جیوانه jivana Ùˆ جیوانjivan است ØŒ به معنای « زندگی بخش Ùˆ زنده کننده ØŒ Ùˆ «اوراد جادوهست Ú©Ù‡ موجب Øیات بخشی است » . باد Ùˆ آب وشـیر(Ú©Ù‡ هرسه اینهمانی باسیمرغ دارند ) جوان ( jivana ) نامیده میشوند . درسغدی « ژوان = zhwaan » به معنای زندگی است. جوانمرد، وجودیست Ú©Ù‡ بÙنش، اصل زندگی بخشی وزنده کنندگی است .جوانمرد، وجودی نیست Ú©Ù‡ برای بقای زندگی خودش، با همه میجنگد، Ùˆ با همه رقابت میکند ØŒ Ùˆ ازهمه ØŒ زندگی را میرباید ومیگیرد ØŒ بلکه درست وارونه « تنازع بقا » ØŒ درÙکرزندگی بخشی به همه است . زیستن، زندگی بخشیست. باهم زیستن ØŒ زندگی بخشیدن به همدیگر است .
جوانمردی، برپایه وعظ Ùˆ دستور Ùˆ اندرز یک آموزه Ùˆ شریعت Ùˆ.. Ú©Ù‡ بدان ایمان آورده ØŒ عمل نمیکند ØŒ بلکه برپایه درک ٠وجود « گوهر اÙشاننده Ùˆ لبریز درخود انسان » رÙتارمیکند . دریاÙتن اینکه درانسان، سرچشمه غنائی هست Ú©Ù‡ اÙشاننده است، رÙتاررا جوانمردانه Ùˆ راد میکند . این سرچشمه غنا و« اصل Ø¢Ùرینندگی ÙرااÙشاننده » Ú©Ù‡ بنیاد اصالت انسان ( = همگوهربودن انسان با خدا ) ØŒ همیشه با تلقین آموزه های « کمبود ÙˆÙساد Ùˆ ناداشتی انسان » تاریک وپوشانیده میشود . درهرعمل واندیشه ÙˆÚ¯Ùتاری Ú©Ù‡ این اÙشانندگی هست ØŒ درک همگوهری خودرا با خدا، یا بÙÙ† Ø¢Ùریننده گیتی میکند . اÙشاندن، تبعیض Ùˆ استثناء Ùˆ تÙاوت نمیشناسد . جوانمردی ØŒ یک وعظ Ùˆ اندرزو دستورو سÙارش اخلاقی ( یک آموزه اخلاقی ) نیست ØŒ بلکه بیان شناخت گوهرانسان ورÙتاربرپایه این گوهر اÙشاننده وجود ٠اصیل خود انسان هست. درجوانمردی ØŒ بÙÙ† Ø¢Ùریننده هستی ØŒ یا خدا ØŒ ازآن عمل وازآن اندیشه وازآن Ú¯Ùتار، اÙشانده میشود . طبعا ØŒ تبعیض Ùˆ تمایزو بیگانگی Ùˆ تضاد ØŒ میان Ú©Ùرو ایمان ØŒ زن ومرد ØŒ میان پیروان ادیان Ùˆ عقاید Ùˆ مکاتب گوناگون ØŒ میان نژادها Ùˆ ملل Ùˆ اقوام ØŒ میان طبقات Ùˆ اقشاررا، نمی شناسد . ولی گوهر « ایمان » ØŒ در تضاد یا تمایز با Ú©Ùر( جهان بینی Ùˆ مذهب Ùˆ ایدئوژی Ùˆ اندیشه دیگر ) پیدایش Ù…ÛŒ یابد . ایمان ØŒ بر پایه « روشنی در بریدگی » قرار دارد .
خـرد،اصل رادی یا جوانمردی هست
xratu = خـرد
xra+ratu= hra+ratu
بÙÙ† Ø¢Ùریننده Øرکت وروشنی ونظم ØŒ درÙرهنگ ایران، سراندیشه « یوغ = جÙت= سپنتا = سپنج = امـر= کوات = پات= مهر» بود . « نای » ØŒ دراثر داشتن گره وبند Ùˆ Ù‚Ù ØŒ یکی ازبهترین پیکریابی های این سراندیشه یوغ، یا « دوتائی Ú©Ù‡ با اصل سومی به هم میپوندد ویکی میشود » ØŒ بود . Ù†ÛŒ ØŒ درÙرهنگ ایران نامهای Ùراوانی داشته است Ú©Ù‡ میترائیسم Ùˆ زرتشتیگری ØŒ تا توانسته اند آنها را پوشانیده یا مسخ ساخته یا Øذ٠کرده اند، ولی درزبانهای گوناگون ایرانی Ú©Ù‡ خارج ازگستره Ù†Ùوذ آنها بوده است ØŒ باقی مانده اند . ازجمله نامها ÛŒ Ù†ÛŒ :
1- ئوستره میباشد، Ú©Ù‡ سه Ù†ÛŒ هست ( ئوس+ تره ) Ú©Ù‡ باهم« یک نای » هستند . چون نام Ù†ÛŒ به بانگ Ù†ÛŒ یا ترانه وسرود وآوازو بینش هم داده میشد، معربش « اسطوره » گردیده است . ئوستره یا اسطوره ØŒ سرودهای زنخدایان بوده اند . ئوچ ( درکردی به معنای Ù†ÛŒ است ) Ùˆ ئوس Ùˆ نوز Ùˆ هوز وخوز وعزی ØŒ همه تلÙظ های گوناگون یک واژه اند .
2- سـئـنـا ØŒ Ú©Ù‡ سه Ù†ÛŒ میباشند Ùˆ به سیمرغ ( سین مورو) Ú¯Ùته میشوند ØŒ وسبکشده اش ØŒ سـن (= معربش صنم ) درسانسکریت به Ù†ÛŒ Ú¯Ùته میشود .
3- «خره» و« هره » یک واژه اند .« خرتو» که خرد باشد، مرکب ازدوواژه ( خره + راتو ) میباشد . درهزوارش ( یونکر) دیده میشود که هرhar= kenaa=kani = kanaaاست که به معنای نای و دختر هستند . ازهمین واژه « بهار = ون+ هره = ون+ غره » ساخته شده است که به معنای « نای به » است . شهر« بردع» نیز بنا برنظامی درآغاز، « هروم » خوانده میشده است .
هرومش لقب بود ازآغازکار کنون بردعش خواند آموزگار
«هروم یا هرو» همان « بردع » میباشد، Ú©Ù‡ « بردی = Ù†ÛŒ Ùˆ سنگ ÙˆÚ©Ú†Ù‡ » میباشد. واژه « خره » درشکلهای « خاروخاره » درواژه نامه ها ØŒ باقیمانده است Ú©Ù‡ دارای معانی 1- زن 2- ماه چاردهم 3- سنگ میباشند . درلغت Ùرس، «هره » به معنای کون است . کین= قین= غیم Ú©Ù‡ اندام زایش زن باشد همیشه درشکل کون ØŒ خواروزشت ساخته میشد . دربندهش ØŒ این اصل یوغ Ú©Ù‡ اصل Ø¢Ùریننده است ØŒ به Ø´Ú©Ù„ « خرسه پا » درآمده است Ú©Ù‡ با بانگ شاخ پرازنایش، همه ماهیان دریا را آبستن میسازد . بدینسان روشن میگردد Ú©Ù‡ خرد یا خرتو، « هره + راتو » ØŒ نای ٠اÙشاننده ØŒ نای راد، نای جوانمرد است. خرد، اصل Ø¢Ùریننده است چون بینش Ùˆ روشنی را میاÙشاند ØŒ میزاید . ما امروزه هنگامی دم از نای میزنیم ØŒ نیاز به یک نائی داریم تا آن Ù†ÛŒ رابزند . درØالیکه درشیوه تÙکرآغازین ØŒ چون نای ØŒ اصل Ø¢Ùریننده بود ØŒ درخود ØŒ هم Ù†ÛŒ Ùˆ هم Ù†ÛŒ نواز بود . مثلا مولوی درآغاز مثنوی میگوید :
بشنو « این Ù†ÛŒ = مولوی» ØŒ چون Øکایت میکند
از جدائیها شکایت میکند
ازنیستان تا مرا ببریده اند از Ù†Ùیرم مرد وزن، نالیده اند
« نای به » ØŒ یا سئنا ( سه نای ) یا ئوستره ( ئوز+ تره ) ØŒ یا « خره + راتو = خرد » ØŒ خودش هم Ù†ÛŒ وهم نائیست، ودراثر این جÙتی، Ø¢Ùریننده آوازوسرود Ùˆ بینش Ùˆ روشنی واÙشاندن هسست . همین اندیشه درغزلیات مولوی باقی مانده است :
ای نای ، بس خوشست ، کز اسرار آگهی
کاراو کند که دارد ازکار، آگهی
Ú¯Ùتم به نای : همدم یاری ØŒ مدزد راز
Ú¯Ùتا هلاک تست ØŒ به یکبار Ø¢Ú¯Ù‡ÛŒ
به همین علت « صو٠یا سو٠» Ú©Ù‡ درایران به نای Ú¯Ùته میشود، هم نای است Ùˆ هم سرود Ùˆ بینش وهم راز نای است . صوÙی، به معنای نائیست Ú©Ù‡ ازخود ØŒ میسراید ØŒ مینوازد ØŒ آگاهست ØŒ میاÙشاند ØŒ میاندیشد . سیمرغ ØŒ Ú©Ù‡ نای به یا سئنا، یا نوستره ( اسطوره ) یا ئوز، یا صوÙÛŒ هست،« جÙت نای Ùˆ نائی» وبدین سان، اصل سرود Ùˆ بینش Ùˆ سرّ Ùˆ آگاهی Ùˆ اÙشانندگیست . ازاین رو« خرد = خره + راتو » ØŒ اصل وسرچشمه اÙشانندگی Ùˆ سرود Ùˆ بینش Ùˆ روشنی Ùˆ ساماندهیست Ú©Ù‡ دربررسی Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â«raatenitan را تنیتن Ùˆ raayenitanراینیتن Ùˆraadenitan رادنیتن » دربالا آمد . ازاین رو بود Ú©Ù‡ آموزگار شدن ØŒ زیر مقوله « رادی = اÙشانندگی » میآمد . آموزگار، به علت اینکه با بینش خرد خود ØŒ دیگری را آبستن میسازد Ùˆ میانگیزد ØŒ Øقانیت به برتری Ùˆ قدرت ÙˆØاکمیت پیدانمیکند.
درست درمورد ضØاک (Ú©Ù‡ میتراس باشد، وبا خدای مهرکه سیمرغست ØŒ تÙاوت دارد ) Ùˆ همه ادیان نوری Ú©Ù‡ پس ازآن آمده اند ØŒ نه تنها این اصل ØŒ منتÙÛŒ میگردد ØŒ بلکه آموزگاربودن یهوه Ùˆ پدرآسمانی Ùˆ الله Ùˆ اهورامزدای زرتشت ØŒ ایجاب ØÙ‚ Øاکمیت میکند . طبعا بکار بردن واژه « آموزگار» درمورد اهورامزدا Ùˆ یهوه Ùˆ پدرآسمانی Ùˆ الله ØŒ غلط است . همه سازمانهای آموزشی تا به امروز، براین اصل استوارند Ú©Ù‡ درآموزش وامتØانات ØŒ Øقانیت به قدرت Øاکم را در اذهان ØŒ استوارمیسازند .
درالهیات زرتشتی میتوان بخوبی دید Ú©Ù‡ « زرتشت ØŒ دین را از اهورامزدا Ù…ÛŒ پذیرد تا دین بÙـر دارباشد » . دین ØŒ Ù…Øتویاتی ازبینش، نزد اهورامزداست Ú©Ù‡ او دریاÙت میکند Ùˆ تسلیم Ùˆ مطیع آن میگردد . اهورامزدا، دین را به Ø´Ú©Ù„ Ù…Øتوائی آماده ØŒ بدو Ùراز مینماید Ùˆ او آن بسته را تØویل میگیرد. دین، پیآیند « همپرسی او با اهورامزدا» نیست . دین درÙرهنگ سیمرغی ØŒ Ù…Øتویات گرÙتنی Ùˆ باخود بـÙردنی نیست. همپرسی ØŒ جستجوکردن خدا وانسان باهمست . خدا، با یک Ù†Ùرویژه Ùˆ استثنائی ØŒ همپرسی نمیکند ØŒ بلکه با هرانسانی باهم میجویند . باهم جستن خدا وانسان، درÙرهنگ زال زری ØŒ گرانیگاه بینش Ùˆ دین هست. بدینسان ØŒ معنای Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« همپرسگی » ØŒ Ùˆ « دین Ú©Ù‡ بینش زایشی ازخود « بود ØŒ نزد زرتشت ØŒ بکلی تهی ازمØتوا ساخته میشود . این اندیشه به Ú©Ù„ÛŒ برضد Ùرهنگ سیمرغی بود . ازاینرودر Ùرگرد دوم وندیداد، برغم آنکه اهورامزدا نخستین بار با جم ØŒ همپرسی میکند ØŒ ولی این شیوه « دین برداری » ØŒ برضد Ù…Ùهوم جمشید، از بینش دینی وخرد ورزی بوده است .
ارتا، خوشه ای از تخمهای خرد (= چشم ) است، Ú©Ù‡ درانسانها اÙشانده وپراکنده است . ارتا ØŒ بطور زهشی Ùˆ انبثاقی درهرانسانی هست. دین، نیروی زایندگی بینش ازخود هرانسانیست . دین ØŒ بینشی Ùˆ آموزه ای نیست Ú©Ù‡ به انسان، عرضه شود Ùˆ انسان آن را بپذیرد یا نپذیرد، تابعش بشود یا تابعش نشود . خرد ØŒ اصل اÙشاننده ایست Ú©Ù‡ درهرانسانی، اÙشانده شده هست . اینست Ú©Ù‡ خرد درالهیات زرتشتی ØŒ Ùقط به نیروی برگزیننده میان Ú˜ÛŒ واژی(زندگی= نیکی Ùˆ بدی = ضد زندگی) کاسته میگردد .
البته خرد، نه تنها باید یکی را برگزیند، بلکه با پذیرÙتن آن ØŒ ملتزم Ùˆ متعهد پیکار با دیگری نیز میگردد . بدینسان ØŒ خرد ØŒ Ùقط نقش پذیریش یکی را ندارد ØŒ بلکه نقش ستیزندگی با دیگری را نیز Ù…ÛŒ پذیرد. این نقشی را Ú©Ù‡ زرتشت Ùˆ سپس الهیات زرتشتی به خرد میسپارند، با پدیده خرد در Ùرهنگ سیمرغی ØŒ Ùرق Ú©Ù„ÛŒ دارد .
خـرد، مایه ایست . خرد ، میآمیزد
خـرد ، اصل یوغست
خرد ØŒ باجÙت شدن ØŒ Ø¢Ùریننده میشود
درادبیات ایران ØŒ سخن از« مایه خرد» و« سـر ٠مایه خرد» میرود . ولی این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ØŒ به گستره تشبیهات وکنایات تبعید میشود. درپهلوی ØŒ مایشنmaayishn به معنای مجامعت ومقاربت Ùˆ همخوابگیست . همچنین مایوتmaayut ØŒ به معنای مجامعت Ùˆ جÙت گیری Ùˆ آبستنی است( مایوت ØŒ باید مای + یوت = جوت = جÙت باشد ). خرد، درÙرهنگ سیمرغی، اصل یوغست، Ùˆ درجÙت شدن با هرپدیده ایست Ú©Ù‡ Ø¢Ùریننده میشود . خرد ØŒ درهمبوسی Ùˆ در همآغوشی ( درکردی آمیز= میز= آغوش) با پدیده ها ØŒ اصل بینش Ùˆ روشنی Ùˆ جنبش Ùˆ Ø¢Ùرینندگی وساماندهی( آراستن ) میگردد . ازاین رو درشاهنامه ØŒ خرد ØŒ کلید شمرده میشود . کلید Ùˆ Ù‚ÙÙ„ØŒ هنگامی باهم یوغ وجÙت شدند، آنگاه میتوان بست یا گشود . خرد با یوغشدن با هرچیزی ØŒ آنرا آبستن میکند . خرد، به عبارت امروزه ØŒ با هرپدیده ای عشق میورزد. اندیشیدن ØŒ مهرورزیدن با گیتی هست . درشاهنامه این رد پا به Ùراوانی مانده است :
Ú†Ùˆ بشنید ازاوآÙرین کرد ÙˆÚ¯Ùت Ú©Ù‡ باجان پاکت، خردباد جÙت
مرا داد ایزد، همه هرچ Ú¯Ùت Ú©Ù‡ با این هنرها، خرد باد جÙت
چوبیژن، سخن باÙریبرز Ú¯Ùت نکرداو خرد، با دل خویش،جÙت
Ú†Ùˆ بشنید رستم بگودرزگÙت Ú©Ù‡ Ú¯Ùتارتو با خرد باد جÙت
نخÙت او وروشن روانش، نخÙت Ú©Ù‡ اندرجهان با خردبود جÙت
هنگامی روان با خرد، جÙت است، روان همیشه بیداروروشنست. انسان میتواند بگوید هنربه ورزد ØŒ بی آنکه Ú¯Ùتارش وهنرش را با خرد، جÙت کرده باشد .
جان وهنرها Ùˆ دل Ùˆ Ú¯Ùتارباید با خرد، جÙت بشوند ØŒ تا آبستن گردند ØŒ تا تخمیرگردند . به این علت به خمیرمایه Ùˆ یا مایه ØŒ درکردی ØŒ آمیژه یا « ها وین » ØŒ Ùˆ به نماز، « میژ» میگویند . چون دوچیزهمدیگررا درآغوش میگیرند Ùˆ جÙت میشوند Ùˆ بدینسان ØŒ Ø¢Ùریننده ØŒ میگردند Ùˆ تØول Ù…ÛŒ یابند . ازاین رو آموختن Ùˆ یادگرÙتن نیز، آمیختن وهمآغوشی ØŒ یا یوغ شدن است. آموزگاربا شاگرد، باید یوغ شود تا بینش پیدایش یابد . نماز نیز، همآغوشی Ùˆ آمیخته شدن انسان با خداهست . درکردی به آموختن ویاد گرÙتن ،« ها ووتن » میگویند و« هاوین » به معنای مایه وخمیرمایه است . درست خود واژه « آموزگار= آموژگار» Ùˆ « آموختن Ú©Ù‡ دراصل هاموختن است » ØŒ همین معنای همآغوشی Ùˆ یوغ شدن را دارد .hamoxtan آموختن ØŒ با هم آمیختن یاد دهنده با یاد گیرنده است . استاد وشاگرد، هنگامی باهم یوغ شدند، آنگاه بینش پیدایش Ù…ÛŒ یابد . بینش ودانش، Ø¢Ùرینشی است Ú©Ù‡ دوعنصر، دو شخص ØŒ باهم همپرسی Ùˆ همبوسی میکنند . خدا نیزباید با انسان ØŒ باهم یوغ شوند، تا بینش Ùˆ روشنی ÙˆØقیقت ØŒ پیدایش یابد. Ù…Ùهوم آموختن وآموزگارو آموزنده ØŒ برپایه رابطه یوغی قراردارد ØŒ نه برپایه Øاکمیت وتابعیت . آموختن ØŒ سپردن Ùˆ دادن چیزی ازیکی ØŒ به دیگری ØŒ Ùˆ پذیرÙتن Ùˆ قبول کردن Ùˆ شنیدن Ùˆ اطاعت کردن دیگری نیست . یکی ØŒ ماده پذیرا ( هیولی ) نیست Ú©Ù‡ دیگری به اوصورت بدهد، Ùˆ اورا خلق کند . این روند ØŒ همپرسی( همپرسگی ) Ùˆ همبغی ( انبازی )ØŒ خوانده میشد . درست درÙرگرد دوم وندیداد ØŒ این تضاد ØŒ نموداروبرجسته میگردد .
جمشید ØŒ بینش Ùˆ روشنی را، پیآیند همپرسگی خدا وانسان میدانست Ú©Ù‡ همان یوغ شدن خدا وانسان باهم باشند ØŒ ولی زرتشت ØŒ بینش را Ú©Ù‡ دین باشد ØŒ Ùقط از اهورامزدا، پذیرÙتنی Ùˆ بـÙردنی میدانست . بینش( دین ) نزد زرتشت ØŒ چیزی گرÙتنی Ùˆ وامکردنی Ùˆ سپردنی Ùˆ ستاندنی وبـÙردنی شده است . زرتشت، همپرسگی را به معنای « یوغ شدن خدا وانسان را درجستجوکردن یا پرسیدن » ØŒ رد Ùˆ Ù†ÙÛŒ Ùˆ طرد میکند . بینش، Ùرزند زناشوئی خدا با انسان نیست . درپهلوی،patiruftak پذیرÙتک ØŒ به معنای پسرخوانده Ùˆ Ùرزند خوانده است . درست بینش ازاین پس ØŒ ØÚ©Ù… « Ùرزند خوانده »، یا« پذیرÙته» را دارد . انسان، دین Ùˆ بینش Ùˆ آموزه را از خدا ØŒ Ù…ÛŒ پذیرد . این همان پدیده « امانت » درقرآن است . بینش، سپرده Ùˆ امانتی است . اینست Ú©Ù‡ معنا ومØتوای « همپرسگی وهمپرسی» ØŒ Ùˆ همچنین « خرد » ØŒ در دین زرتشت ØŒ بکلی از اصالت Ùرهنگیش، دور میاÙتد . ازآنجا Ú©Ù‡ زرتشت ØŒ با تصویر« همزاد٠ازهم بریده Ùˆ متضادش » ØŒ بنیاد اندیشه « یوغ = جÙت = کواد = امر= سنگ = ... » را ازبن کنده بود ØŒ خواه ناخواه، این ویژگی گوهری « خرد» نیزدرمتون مذهبی تا آنجا Ú©Ù‡ ممکن بوده است، Øذ٠وطرد گردیده Ùˆ نامعلوم ساخته شده است .
همپرسگی، Ùقط اصطلاØÛŒ برای دیدارو قبول کردن یک بینش ØŒ Ùˆ اقرارواعترا٠کردن به آن ØŒ واطاعت کردن ازآن میشود . این برداشت زرتشت از همپرسی ØŒ بکلی با برداشت زال زر ازهمپرسگی Ùرق داشت . زال زر، درآغوش سیمرع یا ارتای خوشه ØŒ بزرگ شده بود Ùˆ به آواز سیمرغ ØŒ سخن میگÙت . زال زر، با آهنگ موسیقی ونای ØŒ همانند سیمرغ ØŒ میسرود ØŒ واین سرود ØŒ چنان جاذبه ای داشت Ú©Ù‡ هوش انسانها ازشنیدن آن ØŒ میرمید ØŒ وهمه ازشادی، خندان وگریان میشدند . همین مست شدن ازسرودهای دینی بود Ú©Ù‡ yutmast= یوت مست نامیده میشد Ú©Ù‡ مستی ازیوغ وجÙت شدن با خدا وبÙÙ† جان وهستی میباشد . نام دیگر زال زر Ú©Ù‡ « دستان زند » باشد براین گواهی میدهد . زال زر، نغمه وترانه وسرودیست Ú©Ù‡ آتش اÙروزاست. مقصود از نهادن تاج برسر نیز، همین جÙت ویوغ وکواد شدن خرد، با مرجعیت ونیروی همبستگی Ùˆ زیبائی Ùˆ روشنی چشم Ùˆ قدرت سØرانگیز اخلاقی Ùˆ روØانی بود . چنانکه Ùردوسی میگوید :
Ù†Ú¯Ù‡ Ú©Ù† Ú©Ù‡ خود، تاج ØŒ با سر Ú†Ù‡ Ú¯Ùت
Ú©Ù‡ با مغزای سر، خرد باد جÙت
تاج ( تجن tejana,tejas) Ú©Ù‡ به معنای مرجعیت ØŒ سنگ Ù…ØÚ© ( معیار) Ùˆ بسته گیاه ( همبستگی ) Ùˆ آتش Ùˆ روشنی Ùˆ روشنی چشم Ùˆ زیبائی Ùˆ جوهر ونیروی زنده Ùˆ قدرت سØرانگیزاخلاقی Ùˆ جلال وعظمت Ùˆ شخصیت Ù…Øترم Ùˆ خورشید بود، Ùˆ تجن ØŒ خودش دراصل ØŒ به معنای « نای » میباشد ØŒ ÙˆÙرازسرکه موی وگیسو باشد، اینهمانی با ارتا Ùرورد ( روایات ØŒ هرمزیار Ùرامرز ) دارد، ÙˆØتا «سن = سیمرغ » نامیده میشود . ومعنای « مو » دراصل ØŒ نای بوده است ØŒ چنانکه « موئیدن » ØŒ همان نالیدن Ù†ÛŒ است . وچنانکه آمد ØŒ نای Ú©Ù‡ ئوز uz=usیا هوز.. نیز نامیده میشد با« سرود نای » Ú©Ù‡ Ù…Øتوای بینش شمرده میشد ØŒ اینهمانی داشت . ازاینرو درپهلوی uskaritan ئوس کریتن به معنای اندیشیدن Ùˆ سگالیدن Ùˆ مشاوره کردن Ùˆ ملاØظه کردنست Ùˆuskaar ئوس کار به معنای توجه Ùˆ Ùکرو بررسی Ùˆ ملاØظه وبØØ« ومشاوره است . همچنین ئوزمایشنuz+maayishn ØŒ Ú©Ù‡ آزمایش باشد با همین ئوز= نای = خرد کار دارد . « هوزان » درکردی به معنای شاعرو علامه Ùˆ قصیده شعر است . هوژان وهوژین ØŒ یارگرÙتن Ùˆ آموختن است . « هوزان وان » ØŒ شاعرو سراینده اشعارمردم است . Ùˆ سیمرغ Ú©Ù‡ « ئوزUz= عزّی » بود ØŒ چون نای Ùˆ « نای به » بود ØŒ خودش نیز، سرود بینشی وشادی انگیزبود . بینش سیمرغ ØŒ درسرودهای آهنگین وشادی زا Ùˆ اÙسونگر ØŒ چهره Ù…ÛŒ یاÙت. ازاین رو نیز « دستان زند یا زال زر » Ú©Ù‡ نزد سیمرغ ØŒ پرورده شده بود ØŒ به آوازسیمرغ ØŒ سخن میگÙت ØŒ یا به عبارت دیگر، با سرودهای آهنگین خود ØŒ مردمان را اÙسون میکرد . انسان هم ØŒ ئوز نامیده میشد . ازاین رو ØŒ سرچشمه بینش Ùˆ سرود های شادی انگیزبود .
نه تنها وجود خود انسان ( انسان= ئوز= ئوس= هوز) ØŒ دراثرجÙت ویوغ بودن ØŒ Ø¢Ùریننده دراÙشانندگی Ùˆ آرایندگی Ùˆ جنبش ورایزنی باهمست، بلکه به همانسان « تن = توان = Ù†ÛŒ » ØŒ همین اصالت را دارد ØŒ وبالاخره خرد ( = خره + راتو ) دراثرجÙت بودن « هره = خره = سنگ = Ù†ÛŒ = ماه »، راد Ùˆ سرچشمه رایزنی Ùˆ آرایندگی Ùˆ جنبندگی باهمست . بالاخره درجÙت شدن تاج با سر، همه این یوغها ØŒ نماد ٠آشکارا به خود میگیرند .
وصل Ú©Ù†ÛŒ درخت را ØŒ Øالت او بدل شود
( پیوند زدن به درخت)
چون نشود مها بدل، جان و دل از وصال تو
پیوند زنی درخت ØŒ یکی از بزرگترین پیکریابیهای سراندیشه « یوغ شدن Ùˆ جÙت شدن » بشمارمیرÙت . ازاین روبود Ú©Ù‡ درخت به و« به» Ú©Ù‡ درخت پیوندی بشمارمیرÙت ( بندهش، بخش نهم، پاره 119) ØŒ نام خود سیمرغ( به = weh) را داشت .
این ارزشهای چهارگانه باهم ( 1- جوانمردی یا رادی واÙشانندگی + 2- رای = ساماندهی با مشورت +3- آراستن ونظم وسامان دادن 4- Øرکت دادن Ùˆ پیشرÙت ورقص وسماع = زَما ) ارزشهای بنیادی سیمرغی درØکومترانی یا جهان آرائی Ùˆ شاهی بودند . ازاین رو این تاج را خانواده سام Ùˆ زال زر Ú©Ù‡ سیمرغی بودند ØŒ Ù…ÛŒ بخشیدند( بخشیدن = جوانمردی میکردند ) . بخشیدن یا رادی خانواده سام وزال زر ØŒ درتاج بخشی ØŒ داشتن قدرت به معنای امروزه نبود ØŒ ولی یک مرجعیت اخلاقی Ùˆ روØانی Ùˆ ارزشی اجتماعی بود Ú©Ù‡ نمیشد آن را نادیده گرÙت .
بهمن زرتشتی، دیگرنمیداند جوانمردی چیست
ولی رادی وجوانمردی ØŒ گرانیگاه دین Ù
Ùرامرزسیمرغی، پسر رستمست
داستانهای گلاویزی بهمن پسراسÙندیار، Ú©Ù‡ برای تبلیغ وتØکیم دین زرتشت با خانواده رستم وپسرش، Ùرامرز میجنگد ØŒ دو پدیده «1- ایمان Ú©Ù‡ ناگزیر تØول به تعصب Ù…ÛŒ یابد » Ùˆ2- رادی وجوانمردی ØŒ همیشه برجسته وچشمگیر میشوند . هرچند این داستانها، سپس به مصلØت زمان ØŒ گرد Ù…Øور اندیشه انتقام گیری خصوصی وخانوادگی، روایت شده اند ØŒ ولی جنگهای کامل عیار مذهبی ( میان زرتشتیان وسیمرغیان ) Ùˆ برای نخستین بار، دین زرتشتی ØŒ گوهر جهادی خود را آشکارمیسازد . مرجعیت اخلاقی Ùˆ ارزشی Øاکمیت درایران ØŒ درخانواده سام Ùˆ زال زر Ùˆ رستم بوده است، Ùˆ این با پیدایش زرتشت ØŒ ناسازگار با Øاکمیت خانواده گشتاسپ میگردد . این مرجعیت اخلاقی Ùˆ ارزشی درØکومت ØŒ میبایستی به هرگونه ای هست ØŒ به اندیشه های زرتشت Ùˆ اهورامزدای زرتشت انتقال یابد . اینست Ú©Ù‡ دراین گلاویزی بهمن با Ùرامرز( پسر رستم ØŒ Ú©Ù‡ تاج شاهی را به همین بهمن بخشیده است Ùˆ عملا شاهیش را مرهون رستمست )ØŒ مسئله تاج بخشی Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒÚ¯Ø±Ø¯Ø¯ . بهمن ØŒ درگلاویزی با بهمن، ودرگیری با سام Ùرزند بهمن درنبردی ØŒ کلاه کیانی را به کسی میخواهد ببخشد Ú©Ù‡ سرسام پسر بهمن را بیاورد . وکوهیارکه پهلوانیست Ú©Ù‡ برای دریاÙت چنین کلاهی، به میدان میرود ØŒ ودرنبرد تن به تن با سام ØŒ دراثر زانوزدن ناگهانی اسب سام ØŒ سرسام را میبرد، Ùˆ بهمن ØŒ این سر Ùرزند بهمن را، برایش درطبقی به هدیه Ù…ÛŒÙرستند . بهمن، Ùرزند خوانده٠رستم ØŒ Ùˆ درعمل ØŒ برادرÙرامرز میباشد. ولی Ùرامرز، کوهیار را درÙرصتی Ú©Ù‡ ناگهان Ù…ÛŒ یابد Ùˆ براوچیره میگردد ØŒ تاج کوهیاررا با خود میآورد . بهمن ØŒ درباخبرشدن ازاین شکست، بدون کوچکترین اØساس شرمی ØŒ از بهمن میخواهد Ú©Ù‡ این تاج گرانبها را Ú©Ù‡ قیمت سرپسربهمن بوده است ØŒ برای او پس بÙرستد . برغم این بیشرمی Ùˆ رÙتار ننگ آور، Ùرامرز، بدون کوچکترین درنگی این تاج را به بهمن هدیه میدهد ØŒ وبدینسان ØŒ اوج جوانمردی گوهری خانواده زال Ùˆ رستم ØŒ پدیدار میگردد . دربهمن ØŒ ایمان به زرتشت Ùˆ اهورامزدا ØŒ به همه اعمال Ùˆ اندیشه های او چیره است . ازاین رو، جوانمردی ØŒ ارزشی ØŒ Ùرع ایمان گردیده است ØŒ Ùˆ دربرابر ایمان، Ù…ØÙˆ Ùˆ نابود گردیده است . اینست Ú©Ù‡ درواخواست تاجی Ú©Ù‡ بهای کشتن Ùرزند بهمن بوده است، اØساس کوچکترین شرمی نمیکند . درØالیکه Ùرامرز، درپس Ùرستادن تاج ØŒ Ú©Ù‡ ازدید غنیمت جنگی، ØÙ‚ مسلم اوست ØŒ عظمت وجلال اخلاقی خود را Ú©Ù‡ استوار بر جوانمردی ØŒ به کردار، برترین ارزش است ( نه ایمان ) نشان میدهد . هدیه دادن این تاج به بهمن، بدان معنا هست Ú©Ù‡ من، ازکین ورزی Ùˆ کین توزی با قاتل پسرم Ú©Ù‡ توهستی، دست میکشم .
Ùرامرز، تاجی را Ú©Ù‡ بهای جان ÙÙرزندش هست
به قاتـلـش ( = بهمن زرتشتی) ، هـدیه میدهد
بهمنی Ú©Ù‡ رستم ØŒ تاج شاهی به او بخشیده است، Ùˆ اورا به کردار Ùرزند خود پرورده است، به پهلوانی Ú©Ù‡ پسر دلیر Ùرامرز( Ùرزند رستم ) را Ú©Ù‡ سام نام دارد، میکشد، کلاه کیانی میدهد
میان سپه، بهمن آواز داد Ú©Ù‡ ای نامداران Ùرّخ نژاد
کدامست کامروز، جنگ آورد
سر « سام جنگی»، به چنگ آورد
به یزدان ( اهورامزدا) که چون جان خویش آیدم
اگر با سر سام ، پیش آیدم
به سر برنهمش این « کـیـانـی کــلاه »
که ننهاده برسرچنین ، هیچ شـــاه
کلاهش، همه درّ خوشاب بود کزآن هریکی، قطره آب بود
سراسرÙشانده بدو، زرّ زرد براÙکنده برکارش از لاجورد
یکی سرخ یاقوت ، بر گوی ( ترنج ) اوی
Ú©Ù‡ رخشان بÙدی زان ØŒ همه روی اوی
زتابش ØŒ گرÙته Ùروغ ØŒ Ø¢Ùتاب
شب تیره تابان تر از ماهتاب
توگÙتی، سهیل است با اختران به جوزا درون کردخو
کیوان نوشت