www.impawards.com

وحشت تراژدي نيست ،جنبشي براي تحقق بخشيدن و رسيدن به پست مدرنيسم نيست،پلوراليسم و کثرت گرايي در آن منوط به درک وقايع در حال جريان است ، اما شدت آن در حوادث آخرالزماني با طيفي از اضطراب و کنش هاي غير طبيعي همراه است .


پايه مستدل اين امر محکم است که روزگاري فراخواهد رسيد که کودکانمان را با لباس هاس ضد شيميايي بخوابانيم ويا مانند وال ها اقدام به خودکشي دسته جمعي بزنيم .
null

فکر مي کنم نظام هستي که بر اساس حرکت دوار دايره هاست دچار اختلال در محاسبه ها مي شود و روند هندسي جهان تغيير مي کند ، ذرات منحني کلوني بزرگي از بي نظمي و آنارشي گري را تشکيل مي دهند و عصر برخورد ،سقوط ، و ازهم گسيختگي و رهايي از مدارهاي معين ،آغاز مي شود ، هيچ تئوري پيشگيرانه هاي نمي تواند روند جريانات و وقايع آخرالزماني را متوفق کند .

وحشت يک تفکر آخرالزماني است ،که در پرسه ي اجتماعات بشري رخ مي دهد، و ديدگاه هاي فلسفي وابسته به آن بسيارند اما متفاوت با آنچه که در هاليود يا هالووين به خاطر ايجاد فضاي رعب و هراس بکار رفته است ، متغير ودر تضاد با نحله هاي منحرف تعريف شده از فضاي اضطراري و زنگهاي خطري که در فيلم هاي عصر جديد براي مرعوب کردن مخاطب ترسيم شده اند .

ژانر وحشت در شعري که پايه ريزي کرده ام ، سعي در ايجاد هيجان نيست ، روي ديگري از سکه هاي ضرب شده در اين قالب و فضا هم نيز نيست ، واقعيت جاري و سرايت کننده اي هست که غيبت آن قابل وقوع و شاخه هايي از آن به بار نشسته است و اصل آن مناقشه ي بشر براي فزون خواهي و زياده طلبي وبا ديکته کردن اعتقاد خود برصفوف متقابل است ،که گاهي در جريان حرکت زمان يعني تاريخ ، تنازع اين دو ، به رخوت رخ داده ، اما اينها همه جرقه هايي کوجکند در برابر آن جريان در حال وقوعي که مسير تاريخي خود را بايد تکميل و به پايان برساند وبه مرحله رشد خود برسد و کليد بخورد ، آنگاه تحقق مي يابد و محقق شدن آن بستگي به رفتارهاي تاريک انسان آخر زماني دارد .

ظهور اريستوکراسيسم (سرمايه داري) و قطب بندي هاي ناعادلانه بين انسان ها و جوامع جهان پيرامون و حوزه ي قدرت و ثروت بزرگترين چالش و عامل وحشت در دنياست ، فرزندان ناخلف اين نگره ي شوم بي درو پيکر يعني دو ديدگاه مخرب و دو جريان حليه باز خون آشام و ليبراليسم و نئوامپرياليسم همان فرمانده ي بي رحم فلسفي پوچي است که نقطه ي ظهور ميلستاريسم (لشگرکشي) به قطب هاي ضعيف و در حال نابودي جهان براي چپاول ثروت آنها که پايه بي بديل قدرتهاي سيالسيون ليبرال و امپرياليسم جهاني است .

امروزه وحشت گالري خود را رو به جوامع فقير و مرگ زده باز کرده است .

پرمسلم است که کادوهاي سردمداران غربي جز بمب هاي مخرب نيست .

ودرميان اين همه بيغوله و ويراني که به بهانه ي دموکراسي و ثروت درجهان به راه انداخته اند، سعادت و خوشبختي مرگ است .

هيچ کس فکر نمي کرد انيشتين دست به معامله اي کثيف بزند و حاصل تجربه گرايي خود در مورد ذرات ريز هستي (اتم ) را دو دستي به جاني ها بسپارد که بهاي آن از بين بردن مردم هيروشيما و ناکازاکي و ... غيره باشد .

جهان بي فاشيسم و بي نازيسم بي ارتش هاي سرخ و زرد و قرمز براي اينها ضايعه جبران ناپذيري است .

حتي صداي مسيحايي موتسارت يا باخ ، بتهون نمي تواند جلوي جنايات آنها را بگيرد و قالب در پس اين همه زيبايي عوض کنند .


عصر وحشت

عصر خواب هاي طلايي نيست ، عصر شکوه يک ملکه در کندو نيست ، عصراندام واقعيت هايي است که به حقيقت نزديکترند .

و مترقي ترين فلسفه وجودي آن کشتار است و اعلام موجوديت در آن براساس خرافه هايي به نام دموکراسي ، تقسيم ثروت ، فقر زدايي و ... تئوريهاي ظاهر نمايي که از آنسوي آتلانتيس به صورت موجهايي مخوف از برج کج پيزا مي گذرند و تا سرزمين آفتاب مي خزند .

گناه کشته شدگان هيروشيما و ناکازاکي برگردن کيست ؟ معصوميت مرگ دسته جمعي روستاي ديرياسين و کپرقاسم و يا جوخه هاي مرگ در بوسني و فلسطين بر گردن کيست ؟

آفريننده ي کشتارهاي دارفور و ترورهاي کور مثل کشتن انسان هايي بزرگ (پاتريس لومومبا) و زنداني نمودن نلسون ماندلا به مدت 27 سال نتيجه ي کدام نگره است .

نژاد پرستي صهيونيستي کابويي ، در رأس اقدامات وحشيانه و برنامه ريز تمام جنايات عصرحاضر در حوزه ي کشورهاي مختلف است .

صهيونيست ها که با رويه ي قتل وعام و صدور نقشه هاي جنگ هاي خونين ، مغز متفکر نئوامپرياليست جهاني مي باشند .

عملاً ثروتهاي عظيم کارتلهاي جهاني در غرب را هدف قرار داده و منافع نامشروع خود را با ايجاد وحشت از ديگران بالأخص قدرت هاي غربي و کشورهاي تحت اشغال اخاذي مي کنند و با مظلوميت نمايي در مورد قضيه ي مضحک و بي ريشه ي تاريخي هولوکاست خون ديگران را به سادگي بالا مي کشند .

مگر غير از اين است که يک پاي قضيه 11 سپتامبر رژيم صهيونيستي است که عامل تنازع اخير در خاورميانه است .

بررسي عوامل وحشت و رويارويي جبهه هاي حق در برابر باطل به آخرالزمان ختم مي شود .

فلسفه ظهور ناجي و تبعيت آحاد زجر کشيده از اين همه رنج توأمان با انواع فشار حتمي است .

اما عصر وحشت در راه است و اجراي آن منوط به اجراي انفجار در سرزمين هاي فقير است . آفريقا محصول و مستعمره ي بي چون و چراي ، خون آشاماني هست که علاوه بر ديدگاه هاي نژاد پرستي مورد راهزني سياسي غربيها قرار گرفته است .

و آسيا نيز از نقشه هاي شوم استعماري نو و غارت منابع و جنگ نفت به ستوه آمده است ، اين شک ها زاويه ي تزلزل را بالاتر برده اند .

در جهان ميليون ها زن بي گناه قرباني و بازيچه فرضيه پردازاني همچوم فرويد مي شوند .

که در دامنه ي تسلسلي فلسفي چنان به ابطال رسيده اند که قادر به تعريف شايسته اي از انسان و موجوديت آن نيستند / داروينيسم را دست مايه ي تحقير بشر قرار مي دهند تا او را به اميال حيواني خود نزديک تر کنند ، آيا اين آغاز انفجار نيست ؟

در اين خلأ فلسفي ، فيلسوف ها چه مي کنند و يا فلاسفه هنوز در پي کشف رابطه ي علمي و معمولي خلق تخم مرغ و مرغ هستند ؟

واقعيت اينست : که اتوديناميسم انسانها بهم خورده است و مخ هاي پريش فلاسفه مدرن کار دست بشر داده اند .

فرستنده: عزیز کلهر