آریابرزن زاگرسی ---از گردابهای ناگزیر
Øسّي را كه ما نسبت به ميهن داريم همان Øسّي نمي دانيم كه به هم ميهنانمان داريم. ما از همديگر مي گريزيم Ùˆ Øتا بيزاريم بدون آنكه خردلي از مهر خود، نسبت به ميهن بكاهيم. وطن براي تك، تك ما، درختي بوده است كه ما بسان پيچك به تنه Ùˆ ساقه ها ÙŠ آن، خود را پيچانده ايم Ùˆ به بالا كشيده ايم
( مضØÚ©Ù‡ ÛŒ اقتدار Ùˆ Øاکمیّت مصیبت زای دلقکهای الهی = ..... چون تیمور لنگ بر بایزید، پادشاه عثمانی غلبه کرد، او را در Ù‚Ùس آهنین Ù…Øبوس کرد. به Ù…Øض اینکه تیمور، بایزید را در Ù‚Ùس دید، به خنده در آمد. بایزید به تیمور Ú¯Ùت: « از این پیروزی سرمست مشو! ». تیمور جواب داد: « بر ناپایداری اØوال جهان واقÙÙ… Ùˆ خنده ÛŒ من بر تو از سر خود خواهی Ùˆ غرور نیست؛ بلکه بخت Ùˆ اقبال با برگزیدن دو مرد ناقص مثل من Ùˆ شما برای تقسیم کردن تمام امپراتوری آسیا، واقعا انتخاب عجیبی کرده است؛ زیرا شما از یک چشم، کور Ùˆ من از یک پا، لنگم! ». )
تاریخ نگارش و ویرایش: بیست و پنجم سپتامبر سال 2007 میلادی
از گردابهای ناگزیر
گام به گام تا Ù…Øشر کبرا
( سÙر نامه ÛŒ سانسون / ص. 27 )
1- تراژدي ديالكتيك عشق Ùˆ Ù†Ùرت.
Øسّي را كه ما نسبت به ميهن داريم همان Øسّي نمي دانيم كه به هم ميهنانمان داريم. ما از همديگر مي گريزيم Ùˆ Øتا بيزاريم بدون آنكه خردلي از مهر خود، نسبت به ميهن بكاهيم. وطن براي تك، تك ما، درختي بوده است كه ما بسان پيچك به تنه Ùˆ ساقه ها ÙŠ آن، خود را پيچانده ايم Ùˆ به بالا كشيده ايم. از اين رو، مهر ما به ميهن، مهر به ايده ÙŠ ميهن يا تكه اي خاك در منطقه اي جغراÙيائي نيست؛ بلكه مهر به آن تكيه گاهيست كه ما به آن از كودكي آويخته شده Ùˆ بزرگ شده ايم Ùˆ اكنون نمي دانيم آن تنه Ùˆ ساقه ها چيستند Ùˆ كجايند. مهر سرگشته ÙŠ ما به همان چيزيست كه در تنه Ùˆ ساقه هاي درخت ميهن پیجیده اند Ùˆ ياد از آنها، دلتنگيهاي ما را وسعت مي دهند. دريغا كه ما هنوز نمي دانيم مردم ما، همان تنه Ùˆ ساقه هاي درخت ميهن هستند؛ يعني ما به چيزي مهر مي ورزيم كه با شتابي باور نكردني از آن گريزانيم Ùˆ رو برتاÙته ايم!.
2- انسانها چقدر به « پولیتیک » Ù…Øتاجند؟.
نیازهای آدمی را نبایستی با خواسته های آدمی اینهمانی داد. ما در مسئله ÛŒ باهمزیستی به بسیاری چیزها نیاز نداریم Ùˆ نبایستی چنان چیزهایی را « نیاز خود » به Øساب آورد. « پولیتیک / کشور داری / سیاست / » در اجتماعات بشری از خواسته هاییست Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ توان از نقش Ùˆ Ù†Ùوذ آن در مسائل میهنی بسیار کاست؛ چنانچه انسانها، « Ùرهنگیده رÙتار کردن در Øقّ یکدیگر » را پرنسیپ زندگی باهمستان خود بدانند. جامعه ای Ú©Ù‡ مناسبات Ùرهنگی اش بسیار آسیب ببینند Ùˆ لطمه بردار باشند، جامعه ایست Ú©Ù‡ سراسر آن، سیاسی خواهد شد، خواه چنان سیاستی، بدشگون Ùˆ منØوس Ùˆ آزارنده باشد، خواه سیاستی، امریّه ای Ùˆ قانونتراش Ùˆ بند Ùˆ بست Ùˆ لجام زننده به بسیاری از چیزها باشد. در هر دو صورت، آسیب رسان Ù…ÛŒ باشد Ùˆ بر دشواریهای زندگی انسانها با یکدیگر، دو چندان Ù…ÛŒ اÙزاید. غامض Ùˆ لاینØÙ„ شدن مسئله ÛŒ سیاست Ùقاهتی در ایرانزمین، نشانگر آنست Ú©Ù‡ « Ùرهنگ باهمستان ایرانیان » از دو دهه قبل تا همین امروز، به شدّت آسیب دیده است. ما آنقدرها Ú©Ù‡ مطبوعات Ùˆ رسانه های متنوّع از بامداد تا شامگاه در گوشمان Ùرو Ù…ÛŒ کنند به « پولیتیک » Ù…Øتاج نیستیم Ú©Ù‡ جزو خواسته های ماست Ùˆ Ù…ÛŒ توان از آن، چشم پوشید؛ زیرا وجود آن اثبات کرده است Ú©Ù‡ بر ضدّ پرنسیپ باهمستان Ùˆ Ùرهنگ ماست. سیاست Ùقاهتی در ایرانزمین، ضدّ « نیازهای اساسی Ùˆ Øیاتی ایرانیان » Ù…ÛŒ باشد.
3- Øاکمانی Ú©Ù‡ به Øکومت کردن، Ù…Øکوم هستند.
چیزی را Ú©Ù‡ انسانها یک بار، آگاهانه یا ناآگاهانه Ùˆ توام با هیجانها Ùˆ التهابهای روØÛŒ Ùˆ روانی برمی گزینند Ùˆ Ù…ÛŒ آزمایند Ùˆ سپس در باره ÛŒ پیامدها Ùˆ عواقب آزمونگرایی خود Ù…ÛŒ اندیشند Ùˆ در صدد تجدید نظر برمی آیند، اگر آن چیز یک بار برگزیده شده در موقعیّتی قرار گرÙته باشد Ú©Ù‡ بتواند بر تمام ارگانها Ùˆ تار – Ùˆ – پود Ùونکسیونالیستی کشور، Ù†Ùوذ Ùˆ دخیل Ùˆ آمر شود، آنگاه است Ú©Ù‡ بایستی Ùکر « واژگونی Øاکمان Ùˆ ساقط کردن آنها را از قدرت » ØŒ ریشه ای طرّاØÛŒ کرد. تØصیل کرده گان اجتماع ایرانزمین تا امروز نتوانسته اند سیستمی را از Ù„Øاظ تئوریک برای اداره کردن ایرانزمین در سر بپرورانند؛ طوری Ú©Ù‡ اگر عدّه ای خواسته Ùˆ ناخواسته به قدرت دست یابند، هرگز نتوانند در مدّت اقتدار خود، آنچنان بر Ú©Ùنج Ùˆ کنار Ùˆ ساختار Ùونکسیونالیستی ارگانهای کشوری Ùˆ روان Ùˆ ذهنیّت ملّت بسان سرطان، Ú†Ù†Ú¯ اندازند Ú©Ù‡ هیچ امیدی به ساقط کردن Øکّام نباشد. ایده ÛŒ کشور داری را طوری بایستی اندیشید Ùˆ قوانین Ùˆ قوای ذینÙوذ Ùˆ دخیل را به گونه ای باید ساختمانبندی کرد Ú©Ù‡ هیچ گرایشی نتواند پس از به قدرت رسیدن به طور کامل Ùˆ تمام عیار بر سراسر ساختمان کشور داری Ùˆ ذهنیّت Ùˆ روان مردم چیره شود Ùˆ استیلا یابد. « ولایت Ùقاهتی » در ایرانزمین به « Øکومت کردن »، Ù…Øکوم Ù…ÛŒ باشد؛ زیرا طی٠تØصیل کرده ÛŒ ایرانی از « اندیشیدن در باره ÛŒ ایده ÛŒ کشور داری بر شالوده ÛŒ Ùرهنگ باهمستان »، ناتوان Ùˆ ناجسور است.
4- سناریوی زندگی.
زندگي، كتابيست كه نمي توان آن را پيشاپيش خواند، بدون آنكه آن را نزيسته باشيم. انديشيدن در باره ÙŠ زندگي، یادآوری Ùˆ بازخوانی همان چيزهائيست كه بر سر ما رÙته است Ùˆ تجربه كرده ايم. آناني كه مي خواهند كتاب زندگي را صÙØÙ‡ به صÙØÙ‡ بخوانند، همه بدون استثناء با جدّيتي خاصّ به آن رو مي آورند. ولي آناني كه در باره ÙŠ « زندگي » مي انديشند، مجبورند كه ياد - آشوبهاي خود را از نو بزييند Ùˆ يادآوري كنند. همين انديشيدن در باره ÙŠ زندگي زيسته شده، سراسر جدّي بودن آن را رسوا مي كند. تÙكّر در باره ÙŠ « زندگي زیسته شده » به خنده دار Ùˆ مضØÙƒ بودن Ùˆ تراژيك بودن زندگي مي انجامد؛ زيرا انسان در انتهاي جمعبندی Øماقتها Ùˆ اميدها Ùˆ تلاشها Ùˆ سرخورده گيها Ùˆ جانبازيها Ùˆ ÙˆØشتها Ùˆ خنده ها Ùˆ شادمانيها Ùˆ گريستنها Ùˆ خباثتها Ùˆ تبهکاریهایش مي باشد كه مي تواند به معنائي براي زندگي؛ ولو پوچ باشد دست يابد. قصّه ÙŠ زندگيهای تلخ در بازخواني Ùˆ يادآوري همهمه ÙŠ خاطره هاست كه به سناريويي خنده دار واگردانده مي شود.
5- گریختن ایرانیها از یکدیگر.
ما از یکدیگر Ù…ÛŒ گریزیم؛ زیرا پای رÙتن Ùˆ آمدن به سوی یکدیگر را نداریم. ما گلوله ای شده ایم Ú©Ù‡ در Øالت دوّار بودن Ù…ÛŒ باشیم Ùˆ در هیچ Ùرمی نیز نمی توانیم در کنار یکدیگر بایستیم. ما را باید به یکدیگر ببندند Ùˆ در چارچوبهایی Ù…ØÙوظ Ùˆ دربند کنند تا امکان « گرد آمد » ما امکانپذیر باشد. ملّتی Ú©Ù‡ « اشتیاق Ùˆ درد Ùˆ شور Ùˆ Øال Ùˆ دست Ùˆ پای رÙتن به سوی همدیگر » را ندارد یا به عمد Ùˆ قصد، دست Ùˆ پای خود را از کار انداخته است، ملّتیست Ú©Ù‡ دائم، « بسته Ùˆ اسیر » خواهد ماند؛ ولو عالیترین Ùˆ بهترین امکانها Ùˆ مغزها Ùˆ استعدادها Ùˆ هنرها Ùˆ تواناییها را نیز داشته باشد. ملّت بی دست Ùˆ پا، ملّت صغیر Ùˆ Øقیر Ùˆ Øاجتمند است؛ نه ملّتی Ú©Ù‡ خودش آقای خودش Ù…ÛŒ باشد. چرا ما ایرانیها، اینقدر بی دست Ùˆ پا شده ایم؟.
6- از اخلاقیّات Cash Value تا منش پهلوانی.
زندگی Ùردی Ùˆ جمعی در اجتماع را نمی توان بدون اندیشیدن توام با سنجشگری در باره ÛŒ « اخلاقیّات Øاکم Ùˆ ناÙØ° Ùˆ تعیین کننده » در مناسبات انسانها برتابید. بسیاری از آن چیزهایی را Ú©Ù‡ ما برای ترضیه ÛŒ سوائق Ùˆ نیازها Ùˆ خواستها Ùˆ آرزوها Ùˆ رویاها Ùˆ خیالات متنوّع خود به دنبالشان هستیم با « بینش Ùˆ اعتقادات Ùردی Ùˆ جمعی » ما، عجین Ù…ÛŒ باشند. اینکه هر انسانی در کدامین موقعیّتها Ùˆ Ù„Øظات، کدامین نیازها Ùˆ سوائق عاجل را داشته باشد، در همان Øالتها نیز برای کسب Ùˆ برآوردن چنان سوائقی، مبانی اعتقاداتی خود را کارساز Ù…ÛŒ داند. اگر انسانی برای رسیدن به Ù¾Ùست Ùˆ مقامی در یک « مصاØبه ÛŒ اداری » بداند Ú©Ù‡ با Ú¯Ùتن بعضی دروغهای Ú©ÙˆÚ†Ú© Ùˆ بزرگ یا جعل اسناد ریز Ùˆ دÙرشت Ù…ÛŒ تواند به آن چیزی دست یابد Ú©Ù‡ به Ù†ØÙˆÛŒ پاسخگوی همان نیازها Ùˆ خواستها Ùˆ آرزوها Ùˆ سوائقش باشد، بی گمان با روشهای رÙتاری Ùˆ Ú¯Ùتاری Ùˆ نوشتاری خود در Ùضای « اخلاقیّات مصلØتی Ùˆ Cash Value » Ù…ÛŒ زیید Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ تواند « دلایل توجیهی Ùˆ تÙسیری » برای دروغگوییها Ùˆ تبهکاریهای خودش بتراشد. ولی « منش پهلوانی » در ÙˆÙادار ماندن به آن چیزهاییست Ú©Ù‡ Ùروزه های « Ùردیّت Ùˆ شخصیّت » انسان را رقم Ù…ÛŒ زند Ùˆ Øتّا از مرزهای « خویشتنپایی » نیز برمی گذرد Ùˆ در برابر چیزهایی ص٠آرایی Ù…ÛŒ کند Ùˆ در تضاد با آنها Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ « Ùاقد شایسته Ú¯ÛŒ Ùˆ Ùرّ » هستند Ùˆ به دروغ Ù…ÛŒ خواهند به چیزهایی دست یابند Ú©Ù‡ لیاقت آن را ندارند. اجتماع ایرانزمین در طول تاریخ پر Ùراز نشیب خود، بارها Ùˆ بارها در « Ùضای، گاهی اخلاقیّات Cash Value Ùˆ گاهی، منش پهلوانی » نوسانهای کوتاه Ùˆ بلند داشته است؛ ولی هیچ دوره ای از تاریخ ایران را نمی توان شناخت Ú©Ù‡ Ùقط یک بÙعد توانسته باشد بر سراسر ذهنیّت Ùˆ روان اÙراد اجتماع، استیلا یابد Ùˆ مناسبات انسانها را متعیّن کند. Ùقط با به قدرت رسیدن « ولایت Ùقاهتی » بود Ú©Ù‡ اجتماع ایرانیان، بیش از دو دهه است در « اخلاقیّات پراگماتیست زده ÛŒ Cash Value » غوطه ور است؛ زیرا بی لیاقترینها Ùˆ تبهکارترین جنایتکاران بر سرنوشت آنها، Øاکم Ùˆ آمر شده اند. ملّتی Ú©Ù‡ بخواهد Ùˆ بتواند در کنار قاتلان Ùˆ ویرانگران Ùرهنگ Ùˆ تاریخ خود بایستد، ملّتیست Ú©Ù‡ « یاقوت منش پهلوانی خود » را در بورس تجارت اخلاق به « مناقصه » گذاشته است. بر ما Ú†Ù‡ رÙته است Ú©Ù‡ « خود Ùروش » شده ایم؟.
7- ÙˆØشت از مرگ، ضامن استمرار Øاکمیّت آخوندی.
زندگی Ùˆ مرگ آدمی در جهان، بسان تمام پرسشهای معمّایی بشر، جزوء رازهایی Ù…ÛŒ باشند Ú©Ù‡ برای همیشه، مکتوم خواهند ماند. در آن Ù„Øظه ای Ú©Ù‡ انسانها در برابر مرگ Ùˆ مردن، ÙˆØشت کنند، مسئله ÛŒ آنها، دیگر، مسئله ÛŒ چگونه زیستن Ùˆ دشواریهای زیستی Ùˆ رÙع نیازهای مادّی نیست؛ بلکه یاÙتن راه مقابله با ÙˆØشت از مرگ Ù…ÛŒ باشد. درست در همین هول Ùˆ ولا Ùˆ اضطرابهای درونی Ùˆ روانی Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ آخوندها Ùˆ Ù…Ùلّایان Ùˆ Ùقها Ùˆ کاردینالها Ùˆ پاپها Ùˆ اسقÙها Ùˆ شیّادانی از این دست Ú©Ù‡ بزرگترین Ùˆ کلیدیترین منشاء توسعه ÛŒ « ÙˆØشت از مرگ » Ù…ÛŒ باشند به چاره سازی نیز رو Ù…ÛŒ آورند. آنها با تبلیغ Ùˆ ترویج Ùˆ تØمیل Ùˆ تلقین Ùˆ اماله کردن هجویّاتی Ú©Ù‡ Ùهم Ùˆ تÙسیرش را Ùقط منØصر به اقتدار Ùˆ دÙتر Ùˆ دستک خود Ù…ÛŒ دانند، اراده ÛŒ مستبد Ùˆ قدرتپرست Ùˆ جاه طلب خود را بر ذهنیّت Ùˆ روان انسانها غالب Ù…ÛŒ کنند تا مردم با تابعیّت کردن از Ùتاوی آخوندی به چگونه مقابله کردن با Ù…Ùردن Ùˆ چیره شدن بر ÙˆØشتهای Ùردی رو آورند Ùˆ دست آخر به سعادت دنیوی Ùˆ اخروی برسند. به عبارت دیگر؛ با تن در دادن به اقتدار Ùˆ Øاکمیّت آمرانه ÛŒ آخوندی Ù…ÛŒ توان هم از ÙˆØشت اخروی آزاد شد هم از رنج دنیوی!. ( برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به آثار آیت الله دستغیب Ùˆ امثال او بویژه کتاب: قیامت در قرآن ). پیکار Ùکری « عمر ابن خیّام » با چنین شیّادیها Ùˆ شیّادان بود Ú©Ù‡ امکانهای Øکومت ابدی آخوند Ùˆ Ùقیه را در ذهنیّت Ùˆ روان انسانها متزلزل کرد. او با پادزهر استدلالهای توام با طعنه Ùˆ طنز Ùˆ تمسخر خود به خنثا کردن لاطائلات باÙیهایی رو آورد Ú©Ù‡ آخوند جماعت نیز از وجودشان هیچ اطّلاعی نداشت Ùˆ هنوز ندارد Ú©Ù‡ ندارد. با تزلزل انداختن در ماشین تبلیغاتی Ùقها Ùˆ رشد آگاهیهای Ùردی انسانهاست Ú©Ù‡ پایه های دوام Øکومت آخوندی در ذهنیّت Ùˆ روان انسانها Ùˆ اجتماع، سست تر Ùˆ متزلزل تر Ù…ÛŒ شوند. هر چقدر انسانها از مرگ نهراسند Ùˆ به خوشزیستی بیندیشند Ùˆ به دنبال شاد خواری Ùˆ شاد زیستی بروند به همان میزان نیز Ùˆ توام با Øالتی کاملا تصاعدی از دوام Ùˆ Ù†Ùوذ اقتدار آخوندی در جوامع بشری کاسته خواهد شد.
8- Øقیقت ملموس ما.
جامعه ÙŠ ما در Øقيقتي مي زييد كه بيرون آمدن از آن Øقيقت به منش پهلواني انسانهائي بازبسته است كه مي خواهند خود باشند Ùˆ راه خود را بياÙرينند Ùˆ بدانسان بزييند كه آرزو مي كنند باشند. Øقيقت Øاکم Ùˆ غالب شده بر ذهنیّت ما، دروغها Ùˆ رياكاريها Ùˆ تظاهر كردنها Ùˆ مسئوليت گريزيها Ùˆ Ú©Ù… مايگيهاي هولناك Ùˆ ماسكهاي رنگارنگ Ùˆ تعارÙات تهي Ùˆ خودنمائيهاي بي شرمانه ÛŒ ماست. Øقيقت ما، ستمها Ùˆ كلاهبرداريها Ùˆ Øقّه بازيها Ùˆ تØقير كردنها Ùˆ نيش زدنها Ùˆ آزار دادنها Ùˆ بي اعتنائيهائيست كه هر روز در Øقّ يكديگر روا مي داريم. Øقيقت ما، جانبداريهای Ùرقه ای Ùˆ عقیدتی Ùˆ سكوتهاي مغرضانه Ùˆ نديد گرÙتنها Ùˆ پايمالي هر آن چيزيست كه بويی از آدميگري Ùˆ هنرهاي Ùردي مي دهد. Øقيقت ما، خانه ÙŠ زاد Ùˆ ولد بيمار گونه Ùˆ تكرار سنّت نياكان Ùˆ اجداد Ùˆ پدران Ùˆ Øاكمان ماست. Øقيقت ما، Øقيقيست كه بسان قير به سراپايمان ماليده شده است Ùˆ ما خودمان را با او اينهماني داده ايم. Øقيقت ما، متعÙÙ† ترين Øقيقتيست كه ما را در اسارت خودش گرÙته است Ùˆ با اÙتخاري توام با Øماقتي وص٠نشدني به داشتنش مي نازيم Ùˆ مي باليم. Øقيقت ما، Øقيقتي دروغين هست كه از شدّت آغشتگي به دروغ، Øقيقت مي نمايد. ما، دروغ Øقيقت نما هستيم.
9- « سواره از پیاده خبر ندارد. ».
من Ù…ÛŒ اندیشم Ú©Ù‡ مغزه ÛŒ این ضرب المثل به تجربه ای باز Ù…ÛŒ گردد Ú©Ù‡ ایرانیان از دو « واقعیّت متÙاوت » داشته اند. یکی آنکه بر دوش چیزی آویخته Ùˆ Øمل Ù…ÛŒ شود Ùˆ دیگری بر چیزی Ú©Ù‡ به دوشش آویخته است Ùˆ آن را Øمل Ù…ÛŒ کند. سهیم بودن Ùˆ Ù…Øروم شدن در قدرت سیاسی همانا Øکایت « سواره Ùˆ پیاده » Ù…ÛŒ باشد. از این رو، آنان Ú©Ù‡ در برون مرزها بر آنند « درونمرزیها » را متعیّن بکنند، خشت بر آب Ù…ÛŒ زنند؛ زیرا آنانی Ú©Ù‡ صاØب Ùˆ مالک قدرت هستند هرگز از اØساسات Ùˆ Øالتهای آنانی Ú©Ù‡ Ùاقد قدرت هستند، هیچ خبری ندارند. بنابر این، « متعیّن کردن شروط انتخاباتی برای آنانی Ú©Ù‡ در قدرت هستند »، آنهم از برون مرزها، نشانگر عدم بینش ژر٠پولیتیکی Ù…ÛŒ باشد. آنانی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ خواهند به چیزی برسند، بایستی « شرایط را » بیاÙرینند؛ نه آنکه از « ملغی کننده گان شرایط »، خواهان « شرط Ùˆ شروط » باشند. « خوبترین خوبان » ما، بعد از دهه ها مبارزه ÛŒ دونکیشوتوار خود، هنور Ùرق « سواره را از پیاده » نمی دانند.
10- بر باد رÙتن عÙمر در گاه Ùˆ بی گاه.
با ديگران بودن آسان نيست. بدون ديگران زيستن نيز آسان نيست. گاهي با آناني بودن كه دوستشان مي داريم يا برØسب اتّÙاق با آنها آشنا مي شويم، گاهي گريختن از آناني كه برايمان عزيز هستند، گاهي جستجوي آرامش خود Ùˆ خيره شدن به تصوير خويش در آيينه، گاهي گريستن به Øال Ùˆ بيچارگي خود، گاهي هم ديوانه بازيها Ùˆ قهقهه هاي كودكي زدن، گاهي تامل كردن در معناي آنچه هستيم يا آرزو مي كنيم كه باشيم، گاهي خنديدن به بلاهتهاي خود، گاهي نيز سكوت در باره ÙŠ هر چيزي كه گرداگرد ما گسترده شده است، گاهي هوس خودكشي كردن از سر كنجكاوي، گاهي هم اميدوار شدن به Ù„Øظه هاي شيرين تر Ùˆ دلچسب تر، گاهي سرخورده گيهاي شديد Ùˆ Ù†Ùرت آور از هر چيزي كه تجربه كرده ايم، گاهي به تخم خود نيز Øساب نكردن هر رويدادي Ùˆ Øادثه اي، گاهي دلداري دادن Ùˆ غمخوار ديگران شدن، گاهي رها كردن همه چيز Ùˆ سر به بيابان تنهائي خود گذاشتن، گاهي مصمّم شدن براي انجام دادن كاري كارستان، گاهي پشت پا زدن به هر چيزي كه تهوّع آور باشه Øتا ديدنش Ùˆ شنيدنش، گاهي مات Ùˆ مبهوت شدن از همه چيز. عمر ما در همين گاه به گاه شدنهاست كه به گايدن مي رود Ùˆ اسمش را به دروغ، زندگي Ù…ÛŒ گذاریم!.
11- ایمان تعلیمی، ضدّ یقین Ùردی است.
به هر گوشه ای از جهان Ú©Ù‡ بنگریم، Ù…ÛŒ توان میلیاردها انسان مذهبی Ùˆ معتقد را دید Ú©Ù‡ سÙت Ùˆ سخت به تمام اصول Ùˆ مبانی اعتقاداتی خود، آویزان هستند. ولی هیچ جهانی را نیز نمی توان در منظومه ÛŒ شمسی شناخت Ú©Ù‡ به اندازه ÛŒ مردم کره زمین در « بی اعتقادی Ùˆ بی دینی » ممتاز نباشند. ایمان اکتسابی Ùˆ تعلیمی هیچگاه، شناخت Ùˆ یقین Ùردی نیست. خطای عظیم Ùˆ ویرانگر تمام اجتماعات بشری در « تعلیم Ùˆ تربیت مذهبی » همین است Ú©Ù‡ « ایمان » را تدریس Ùˆ تلقین Ùˆ تØمیل Ùˆ Øقنه Ù…ÛŒ کنند. ایمانی Ú©Ù‡ در « تجربیات Ùˆ شناختها Ùˆ تاملات Ùردی آدمی »، هیچ ریشه ای نداشته باشد Ùˆ به « یقین زاییده از گوهر آدمی » متّصل نباشد، پوسته ایست Ú©Ù‡ به پیکر آدمی آویخته Ù…ÛŒ باشد Ùˆ بر Ùروپاشی مناسبات اجتماعی، تاثیر هلاک کننده ای نیز خواهد داشت؛ زیرا از گوهر آدمی، سرچشمه نمی گیرد Ùˆ هیچ کارکردی ندارد؛ سوای تظاهر نمایی. ایمان تعلیمی Ùˆ اجباری، پدیده ای امّتی Ùˆ اعترا٠به همعقیده Ú¯ÛŒ Ù…ÛŒ باشد، در Øالی Ú©Ù‡ « یقین »، آزمون Ùˆ باور Ùردی Ù…ÛŒ باشد. آن Ú©Ù‡ « یقین دارد » به هیچ ایمان تعلیمی Ùˆ امریّه ای، Ù…Øتاج Ùˆ ملزوم نیست؛ زیرا باور داشتهایش از تجربیّات Ùˆ آزمونهای Ùردی Ùˆ شناختها Ùˆ پرسشها Ùˆ کنکاشهای خودش، انگیخته شده اند. ایمان امّتگرا Ùˆ توده ای، ضدّ یقین Ùردی Ù…ÛŒ باشد. مردم اجتماع ما در « بی یقینی مومن نما »، اسیر Ùˆ وامانده شده اند. به همین دلیل است Ú©Ù‡ معلّمان Ùˆ مدرّسان ایمان هنوز بر آنها، Øاکم Ùˆ آمر مانده اند. برای رسیدن به « یقین Ùردی » بایستی از ایمان تعلیمی Ùˆ امریّه ای Ùˆ روضه ای گسست Ùˆ به آزمونهای Ùردی رو آورد. چرا ما برای رسیدن به یقین Ùردی از « تاریکی نامنتظره ها Ùˆ اسرار آمیزها Ùˆ اÙقهای ناشناخته » Ù…ÛŒ هراسیم؟. چرا؟.
12- جامعه شناسی دم دست.
..... Ù…ÛŒ گوید Ú©Ù‡: « سخترين Ù„Øظات هر انساني اون موقعيّه Ú©Ù‡ تمام اعتقاداتش Ùرو مي ريزه. من ديگه به چيزي Ùˆ کسي، اعتقادي ندارم. قبلا هم Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ اين ØرÙاي من، ديدگاهه. چشم اندازيست به آنچه من مي بينم Ùˆ مي Ùهمم Ùˆ درياÙت مي کنم. برداشتهائيست از آنچه تجربه مي کنم. استنباط مي کنم. من نه رهنمودي براي کسي مي نويسم. نه اساسا راه Ùˆ نشاني متعيّن مي کنم. هر انساني به Ùراخور Ùهم Ùˆ شعور Ùˆ نياز خودش مي تونه از اين نگرشها به Ø¢Ùرينش چيزي انگيخته بشه. ÙلسÙيدن برايم گونه اي به خود آمدنه. گسستن از روزمره Ú¯ÙŠ خسته کننده. پوست انداختن Ùˆ عادت گريزي. شستشوي Ø±ÙˆØ Ùˆ روان Ùˆ ذهنيّت Ùرديست. تکنوازيه. براي انساني Ú©Ù‡ دائم در گشت Ùˆ گذاره Ùˆ از هر چيزي به Ø´Ú¯Ùتي مي رسه. زمزمه خواني Ùˆ سوت زدن در تنهائي Ùˆ خلوت خودمه.
ايران براي من، ÙŠÚ© روياست. رويايي Ú©Ù‡ در تاريکيهاي زندگي ام مثل شمعي رو به باد در Øال سو سو زدنه. بدبخت اونايي هستن Ú©Ù‡ تصوّر مي کنن با سيستمي درگير Ùˆ گلاويزند. اونا خبر ندارن Ú©Ù‡ اقتدار آخوندها Ùˆ Ùقها از Ù„Øاظ ابژکتيو، هيچ واقعيّتي نداره. جامعه ÙŠ ايراني، جامعه ÙŠ کاسبکارها Ùˆ معامله گران Ùˆ بساز Ùˆ بÙروشها شده. از آخوندش گرÙته تا گدايش، همه Ùˆ همه اهل ساخت Ùˆ پاختند. البته هر کس نيز با روش Ùˆ متاع خودش به کاسبکاري اش مشغوله. تغيير، یه آرمانه Ùˆ ایده آل. تغيير در جايي صورت مي گيره Ú©Ù‡ « پرنسيپها Ùˆ اصلهايي »، جوهر خودشون را ØÙظ کنن. امروز، اقتدار Ùˆ ولايت آخوندها با آنچه Ú©Ù‡ مردم هستند، اينهماني منÙعتی Ùˆ کاسبکاری داره جانم!. Ù…Ú¯Ù‡ ميشه در جامعه اي Ú©Ù‡ هر کس، ÙŠÚ© شبه به ميلياردها تومن پول مي رسه، بØØ« تغيير Ùˆ سرنگونی را هم انتظار داشت؟. بله مردم ما از عاداتشون شده Ú©Ù‡ به همه چيز Ùˆ همه کس Ùقط ÙØØ´ بدهند. يارو از ننه اش قهر مي کنه، ÙØØ´ به آخوند Ùˆ خدا Ùˆ دين مي ده. مي خواد تو رختخواب با همسرش بخوابه، ÙØØ´ به آخوند Ùˆ خدا Ùˆ دين مي ده. مي خواد لاستيک ماشينش را عوض کنه، ÙØØ´ به خدا Ùˆ دين Ùˆ آخوند مي ده. مي خواد شلوارش را وصله کنه، ÙØØ´ به خدا Ùˆ دين Ùˆ آخوند مي ده. ولي همين آدمها، امروز ÙØØ´ مي دن، Ùردا دو دستي بر سر خود مي زنند Ùˆ با سينه هاي خونين Ùˆ مالين برا Øسين، عزاداري مي کنن. دو روز بعدش هم در مجلس ميهماني، ويسکي آنچناني مي نوشند Ùˆ روز بعدش نيز، اهل معامله Ùˆ ساخت Ùˆ پاخت هستن. توی ايران امروز، استاد دانشگاهش، هم درس مي ده. هم رمّالي مي کنه. هم شريک دزده. هم رÙيق قاÙله. هم اهل خريد Ùˆ Ùروش Ù…ØµØ§Ù„Ø Ø³Ø§Ø®ØªÙ…Ø§Ù†Ù‡. هم تزهاي آنچناني در باره ÙŠ پيشرÙت Ùˆ توسعه Ùˆ اقتصاد Ù…Øشر مي نويسه. هم قمار باز ØرÙÙ‡ ايه. هم مومن Ùˆ متّقيه. هم کاÙر درجه ÙŠÚ©.
جامعه ÙŠ ما، جامعه ÙŠ کاسبکارها Ùˆ دزدهاي راضي Ùˆ نق زن Ùˆ خدا را شکر Ú©Ù† مي باشه. جامعه آدمايی Ú©Ù‡ مي دونن Ú†Ù‡ جوري ميشه نون را به نرخ روز خورد. برا همينه Ú©Ù‡ آخوند Ùˆ Ùقيه Ùˆ ملّايش نيز اهل معامله Ùˆ بده بستون هستن. آخوند با متاع الله Ùˆ Ù…Øمّد Ùˆ دين Ùˆ غيره به کاسبي مشغوله Ùˆ ديگران نيز با متاع بنجل خود. در اين جامعه، هستند آدمهايي نيز Ú©Ù‡ Ùراسوي اين بساز Ùˆ بÙروشيهاي Øکومتها Ùˆ مردم هستن. ولي خب! اينان نادران Ùˆ کميابان هستن. آدمهايي Ú©Ù‡ ميشه بگي از تب Ùˆ تابهاي خود بيشتر مي سوزند تا از واقعيّتهاي اجتماعي. انساني مثله من از اشتياقهايي شعله وره Ú©Ù‡ تار Ùˆ پودم را Ø¢Ùريده اند. من به گونه اي ديگر نيستم؛ زيرا اين گونه بودنم را خودم رقم زده ام Ùˆ پروريده ام. بنابر اين، من همينيم Ú©Ù‡ هستم. جامعه ÙŠ ما در کلاÙÙŠ ويرانگر از مناسبات بازاريها Ùˆ دلّهالها Ùˆ Ù…Øلّلها Ùˆ صد نبشه های اعجوبه به هم باÙته شده است Ú©Ù‡ خيلي خوب در باهمسازي، کير Ùˆ کون آشنا مي باشن. آخه Ù…Ú¯Ù‡ ميشه در جامعه اي، قيمت يه خونه صد متر مربعي از مرز ميلياردها بگذره!ØŸ. تو، اسم اين Ùاجعه را Ú†ÙŠ ميذاري؟. ما با يه سري آدمها در سرزمينمون روبروئيم Ú©Ù‡ Ùقط « خر پول » هستن. الاغهائي، مملوّ از خورجين خورØین اسکناسهاي بي پشتوانه. آدمهايي با مغزهاي متØجّر Ùˆ بسيار گنديده. جامعه ÙŠ ما، از درون، پوسيده Ùˆ متعÙÙ† شده Ùˆ بوي گندش، سراسر دنيا را جا ورداشته. ايرانزمين، باتلاقيه Ú©Ù‡ هر کسي به سهم خودش در ريده مالي کردن آن، نقش داشته. اگه مي خواي سرزميني بسازي Ú©Ù‡ ارزش زندگي برا تک، تک Ø¢Øادش داشته باشه Ùˆ در Ø³Ø·Ø Ø¬Ù‡Ø§Ù†ÙŠØŒ معتبر باشه!. به تک، تک همونايي Ú©Ù‡ تصوّر مي کني، شق القمر خواهند کرد Ùˆ زير پاي سيستم Ùقاهتی/ کاسبکاری / الهی را خواهند زد، اول بايد ياد بدهي Ú©Ù‡ Ú¯Ù‡ خود را با دستهاي خود بخورند تا Ú©Ù… Ú©Ù… بÙهمند Ú©Ù‡ پايمالي « پرنسيپها Ùˆ اصلها Ùˆ بنمايه ها »، Ú†Ù‡ عواقب Ùلاکت باري مي تونه داشته باشه. نه!. من ديگه هيچ آرزو Ùˆ آرمان Ùˆ رويا Ùˆ ايده آلي ندارم Ú©Ù‡ بخوام خودم را براشون به آب Ùˆ آتيش بزنم. روياهاي من، زماني دود شدن Ùˆ به هوا رÙتن Ú©Ù‡ مدّعيان ايراندوستي با علاقه ÙŠ تام بر سراسر ايران، پا گذاشتن Ùˆ « مام وطن » را‌ در بازار برده Ùروشان Ùروختند. اون مادري Ú©Ù‡ تو دنبالش مي گردي، الان، روسپي خاور ميانه است. »
13- برج عاج نشینان.
..... نوشته Ú©Ù‡: « تو، گمون مي كني همين Øضرات روشنÙكر، كيا هستن؟. بابا جون!. اينا هم، بر Ùˆ بچّه هاي همين ملّتند ديگه. نيگاه نكن كه شش يا Ù‡Ùت ترم مثلا در دانشگاهاي Ùرنگي يا داخلي درس خوندن. Øالا خوبه خودت دائم Ùرياد مي زني كه خرخوني سواي انديشيدنه. مدرک داشت، Ùرزانه بودن نیس!. به اينا از همون بچگي ياد ندادن توی خونواده كه با مغز خودشون Ùكر كنن Ùˆ مسائل Ùˆ مشكلات Ùرديشون را ياد بگيرن با تكيه به توانائيها Ùˆ استعدادها Ùˆ دلاوريها Ùˆ ريسكها Ùˆ اميدها Ùˆ تلاشهاي Ùردي خودشون ØÙ„ Ùˆ Ùصل كنن. هميشه اگه كسي كه كه توی كونش گير مي كرده، خانواده Ùˆ Ùاميل Ùˆ خويشان، Øاضر Ùˆ آماده بودن. خب معلومه كه اين جور آدمها وقتي هم بزرگ بشن به يه عده اي نياز دارن كه درب كونشون را بگيرن. Øالا تو اومدي توقع داري كه Øضرات با مغز خودشون Ùكر كنن. اونم آدمايي كه Ùكر كردن براشون مثل زهر هلاهل مي مونه. ما مصرÙگرا هستيم. هر چقدر مردم عادي در بنجل خریدن Ùˆ كالاهاي Ùرنگي Øريص هستن به همون اندازه، طي٠تØصيل كرده در نشخوار توليد قلمي Ùˆ Ùكري بيگانه ها نيز خشتك پاره مي كنن. Øالا كو تا گوساله گاو بشه Ùˆ يكي دو تا متÙكّر جسور Ùˆ مستقل مثل اون بزرگان Ùرهنگي زیر خاک Ø®Ùته؛ اونهم در عصر اينترنت پا به عرصه بذاره ØŸ. آخه بالام جان. ما هنوز نمي تونيم يه جمع پنج Ù†Ùره Ùˆ منسجم درست كنيم برا رسيدگي به مثلا نظاÙت Ù…Øلّ، اونوقت انتظار داري كه كشور وسيعي مثل ايران را اداره كنيم. اي بابا! دلت خوشه. ما ملّت، وقتي امروز سه Ù†Ùر ميشيم، Ùردا انشعاب مي كنيم Ùˆ پس Ùرداش متّØد مي شيم با انشعابيون از گروه سه Ù†Ùره ديگه برا جنگيدن با اتّØاديون اول Ùˆ بازم منشعب مي شيم Ùˆ همينطور تا به آخر ØŒ عليه هم مي جنگيم Ùˆ اسمش را مي ذاريم مبارزه برا آزادي Ùˆ دمکراسی Ùˆ استقلال Ùˆ آباداني مملكتمون!. »
14- روضه ی قهوه خانه ای برای توی ذوق آدمها زدن.
..... پیغوم Ùˆ پسغوم Ùرستاده Ú©Ù‡: « ما اگه Ù…ÛŒ خواستیم خدمتگزار همدیگه Ùˆ خاک لم یزرع وطن باشیم Ú©Ù‡ دیگه مرض شمشیر کشیدنمون Ú†ÛŒ بود؟. بØØ« سر این نیست Ú©Ù‡ عدّه ای خادم ملّتن Ùˆ عدّه ای خاصم وطن. مسئله اینه Ú©Ù‡ هیچکس منÙعت Ùˆ خوشی خودش را تمییز Ùˆ تشخیص نمیده. هر کسی تصوّر میکنه زندگی یعنی به آلا٠و اولو٠رسیدن Ùˆ کولی گرÙتن از دیگری. برا همین هست Ú©Ù‡ هیچکس دوست نداره اگه کولی نمیگیره، Øداقل کولی هم نده. اینه Ú©Ù‡ همه به همدیگه ØŒ مظنون Ùˆ Ù…Ùتّش هستن. تو مملکتی هم Ú©Ù‡ آدماش، کج قلب Ùˆ مستنطق کون Ùˆ پیزی همدیگه باشن، هیچی بر مدار خودش نمی چرخه. بعدش هم بالام جان!. مخاطبای تو، کدوم آدما هستن؟. اگه مردمت را میگی Ú©Ù‡ باید عرض کنم، این مردم در درجات « شعور Ùˆ Ùهم Ùˆ آگاهی » کاملا متناقض Ùˆ قمر در عقربی هستن. بعدم هیچکس به دلیل همین شلم شوربا بودن Ø³Ø·Ø Ø´Ø¹ÙˆØ±ØŒ سر جای خودش نیست. یارو وزیر مثلا یه وزارتخونه ای میشه، نه برا اینکه از صناعت Ùˆ Ú†Ù… Ùˆ خم اون وزارتخونه مطّلعه Ùˆ چیزی Ù…ÛŒ Ùهمه Ùˆ لیاقت Ùˆ شعور چنان Ù¾Ùست Ùˆ مقامی را داره، نه به جان تو؛ بلکه به دلیل اون پشم بوگندو Ùˆ درازی Ú©Ù‡ داره Ùˆ شیپیش اسلام توی اون، لونه کرده Ùˆ ØریÙØŒ در رکاب وارثان رسول الله، Øسابی قصّابی مومنانه کرده. اینکه ÙلسÙÙ‡ ÛŒ وزارت چیه؟. گور باباش!. مهم اینه Ú©Ù‡ منتصب شده Ùˆ بنده Ú¯ÛŒ خودش را اثبات الهی کرده.
Øالا تو با چنین آدمایی Ú©Ù‡ اصلا لیاقت Ø¢Ùتابه شوری را نیز نداشتن، بعد یه دÙÙ‡ به مقام وزارت میرسن، Ù…ÛŒ خوای مملکتی درست Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ تمام نقشه ها Ùˆ برنامه ها Ùˆ سیاستهاش از روی Ùکر Ùˆ دور اندیشی Ùˆ شعور Ùˆ دانش پا بگیره؟. دلت خوشه به Ú†Ù„ گیسو قسم!. یارو Ù…ÛŒ دونه Ú©Ù‡ اصلا لیاقت نداره Ùˆ به اون Ù¾Ùست Ùˆ وزارت، منتصب شده. اونوقت اجازه بده Ú©Ù‡ آدمای با پرنسیپ، جاش بشینن. خب میره توی خلوت خودش، میگه اگه بشه با خونریزی Ùˆ چار تا صلوات Ùˆ یه توبره ریش عنی به وزارت Ùˆ ریاست جمهوری Ùˆ کذا Ùˆ کذا رسید، Ù…Ú¯Ù‡ Ø®Ùلم Ú©Ù‡ بشینم شبانه روز دود چراغ بخورم Ùˆ بیست سالی مته به خشخاش دروس دانشگاها بذارم Ùˆ مواظب باشم Ú©Ù‡ بعدش توی زندگیم، Øرکاتم اØمقانه Ùˆ ابلهانه Ùˆ آزارنده نباشند. ولللش!. همین Ú©Ùشتن Ùˆ توجیه وجدانی اش به قوه Ùˆ نصّ الهی، زودتر ما را به منÙعتهای نجومی Ù…ÛŒ رسونه تا اونهمه آداب Ùˆ معاشرت آدمیگری. به قول شاعر: « تا زر Ùˆ سیم، راهزن خلقند ..... Ùضل را هیچ قدر Ùˆ قیمت نیست ». Øالا Ùهمیدی رمز Ùˆ راز اون اقلیّتی Ú©Ù‡ قصّاب شدن Ùˆ ملّت کاÙر کیش مسلمون نمای جنابعالی را توی مخمصه گذاشتن، در چیه!ØŸ. ما مشکلمون اینه Ú©Ù‡ آدما نمی دونن، چطوری میشه با رعایت پرنسیپها به منÙعتهای خود رسید؛ گیرم نجومی نیز باشن. مشکل، عزیز جان، Ù†Ùهمی آدماست. تو بیا توی همین جماعت تØصیل کرده Ùˆ مدّعی روشنÙکری Ú©Ù‡ خودتم جزوشون هستی، ببین Ù…ÛŒ تونی یه گردهمایی ساده ازشون درست Ú©Ù†ÛŒ Ú©Ù‡ Ùقط جشن بگیرن Ùˆ Øال کنن. نه جون من!. ببین Ù…ÛŒ تونی؟. یادتم نره Ú©Ù‡ بØØ« Øال کردن Ùˆ خوش بودنه. بØØ« Øکومت Ùˆ دولت Ùˆ Ù¾Ùست Ùˆ مقام Ùˆ Ùلان Ùˆ بیسار نیس.
بابا جون. ما مشکل Ùهم داریم. چرا اینقدر راه دور Ùˆ دراز میری. این جماعت، آخوندش اØمقه. استادش اØمقه. سیاستمدارش اØمقه. چریکش اØمقه. هنرمندش اØمقه. دانشمندش اØمقه. متخصّصش اØمقه. پژوهشگرش اØمقه. مترجمش اØمقه. مهاجرش اØمقه. سازمان سیاسیش اØمقه. نویسنده اش اØمقه Ùˆ میره از قصّابای روباه صÙت Øمایت Ù…ÛŒ کنه. همین سر نخ را بگیر Ùˆ برو تا آخر. در ضمن، اØمق نبودن نیز به این مدرکا دارم Ùˆ اون دکترا را دارم، هیچ ربطی نداره. ما خیلی چیزا داریم Ú©Ù‡ هیچ ملّتی روی کره زمین نداره. ولی آیا ما اون شعور را داریم Ú©Ù‡ ارزش Ùˆ شیوه ÛŒ کاربست داشته های خودمون را بدونیم؟. Ù…ÛŒ بینی Ú©Ù‡ Øقّ با منه. ما اگه در تمام این رده ها، بهره ای کت Ùˆ Ú©Ù„Ùت از Øماقت در وجودمون نبود، امکان نداشت بی لیاقتا بر Ú¯Ùردمون سوار بشن Ùˆ تمام دار Ùˆ ندارمون را به کیر گا بزنن. Øالا تو Ù‡ÛŒ بیا Ùˆ قنطور Ú©Ù† Ùˆ قصّه Ùˆ Øماسه بسرا. والله! ما اØمقیم Ùˆ به Øماقت خودمون واق٠نیستیم. بیا در این باره Ùکر Ú©Ù† Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ جوری میشه از قیر تاریک Øماقت، بیرون جهید؟. Ù‡ÛŒ میگه میشه میشه میشه میشه!. اگه شدنی بود Ú©Ù‡ تا Øالا یه پخی شده بودیم. Ù…ÛŒ بینی Ú©Ù‡ نمیشه به دلیل همون « Øماقته » Ú©Ù‡ میگم. ». ///