منوچهرجمالی -----سـرÙرازی وسرکـشی Ùآتـش زادگاه ٠آزادیست
منوچهرجمالی
سـرÙرازی وسرکـشی Ùآتـش زادگاه ٠آزادیست
---
رجم شیطانی و شیطان هم زتو
ای عجب، دردی و درمان هم زتو
1- نزد زال زر، انسان، تخم آتش است
تخم آتش، یعنی « تخم ارتای خوشه
یا تخم سیمرغست. انسان، Ùرزندوهمگوهرخداست
گوهرانسان، شعله میکشد وگشتگاه٠به گرمی وروشنیست
2- زرتشت، تخم آتش را ازبهشت میآورد
آتش، مخلوق اهورامزدا میشود ، ودیگر،هم گوهرباخدانیست
و اهورامزدا ، دیگر، گوهر خوشه ای ندارد . روشنی ازاین پس
ازمتامورÙوز ٠گوهرانسان، پیدایش نمی یابد.
3- دریونان وغرب، پرومتئوس،
آتش را از زئـوس، خدای خدایان، میدزد د،
که از انسانها، دریغ میدارد
4- دراسلام ، الله ، آتش را که ابلیس است ، خلق میکند
ولی ازاو، برضد Ùطرتش، خمیدن ( =اطاعت ) میخواهد
Ùطرت انسان، « طینی، برضد آتش » است
Ùطرت انسان، اطاعت کردن، برضدآزادی ÙÙطریش هست
نام اردیبهشت Ú©Ù‡ دراصل ØŒ «ارتای خوشه = ارتای شعله » بوده است، Ú©Ù‡ همان سیمرغ باشد، سـرÙـراز( سراÙراز) است، Ú©Ù‡ به معنای « سرکش Ùˆ یاغی » است. هنگامیکه سالک درمصیبت نامه عطار، به دیدارآتش میشتابد، به آتش چنین خطاب میکند :
Ú¯Ùت ای مرّیخ طبع سرÙراز گرم سیر Ùˆ زودسوزو تیز تاز
مریخ،همان نام بهرامست. سرÙراز، Ú©Ù‡ به معنای سربلندو گردنکش ومغرورو متکبرئ بلندمرتبه Ùˆ باعزت Ùˆ سربلند است نام روزسوّمست Ú©Ù‡ درمتون زرتشتی، اردیبهشت نامیده میشود ولی دراصل، ارتای خوشه (= ارتای شعله آتش ) نامیده میشده است ØŒ Ùˆ ازآنجا که« بهرام وارتا = روزبه وصنم » ØŒ جÙت ناگسستنی ازهمند، درهرصÙتی نیز، باهم مشترکند . گرانیگاه Ù Ùرهنگ سیمرغی درشعله آتش ØŒ گرما Ùˆ روشنی ( بینش) بود ØŒ نه سوزندگی . درتبری ØŒ به گرما وهـÙرم ØŒ « سـام » Ú¯Ùته میشود Ú©Ù‡ نام پدر زال میباشد . البته « سامان» نیز دراصل، معنای « Ù†ÛŒ » داشته است( تØÙÙ‡ Øکیم موءمن ) Ùˆ نی، اصل آتش ( تشه = Ù†ÛŒ) میباشد . ودربندهش ( بخش نهم، پاره 140) میآید Ú©Ù‡ رنگهای رنگین کمان ( ازدید الهیات زرتشتی ØŒ اهریمنی هستند ) واخش دیوند ... Ú©Ù‡ ایشان را دیوان سامگان نیزخوانند ..» . البته « واخش ) ØŒ معنای « شعله » هم دارد . عطارادامه میدهد
هم شهاب Ùˆ برق، ازآثارتست گرم رÙتن ØŒ گرم بودن، کارتست
شهاب وبرق ، هم آتش شمرده وهم آتش نامیده میشدند . نام شهاب، شَوله است ( برهان قاطع ) که معربش« شعله » میباشد.
رجم شیطانی و شیطان هم زتو
ای عجب، دردی و درمان هم زتو
شهاب، تیرآتشی بود Ú©Ù‡ درتاریکی اÙکنده میشد . هم شیطان اسلام ØŒ طبع آتس پیدا میکند، Ùˆ هم رجم اوباشهاب Ú©Ù‡ راندن اوست ØŒ بازآتشست، Ùˆ این تضادیست Ú©Ù‡ نماد جمع دو دیدگاه متضاد ازآتش میباشد .
در درون سنگ Ùˆ آهن ØŒ ره تـÙراست
پـاکـبـازی در جهان ، بالله تراست
سنگ و آهن ( آسن = سنگ )، زهدان ٠آتش است
هیزمی ØŒ .... لعل بدخشانی Ú©Ù†ÛŒ آهنی، یاقوت رÙمانی Ú©Ù†ÛŒ
آتش (= گرما ) ØŒ اصل تØول دهنده Ùˆ متامورÙوز است.
« عنصرعالی » ، تو میآئی وبس
با ÙÙ„Ú© ØŒ پهلو تو میسائی وبس
تو عنصرعالی هستی ØŒ Ú©Ù‡ باÙÙ„Ú© پهلو میسائی . این همان اندیشه « یازان به چرخ » درویس ورامین است.
ازسبک روØی، Ø®Ùی٠مطلقی گربسوزی گربسازی ØŒ برØÙ‚ÛŒ
ازدرخت سبز، سربیرون Ú©Ù†ÛŒ موسی مشتاق را، Ù…Ùتون Ú©Ù†ÛŒ
موسی ازتویاÙت راه ØŒ از دور جای
پس مرا درخورد من ، راهی نمای
سالک ØŒ درمصیبت نامه عطار ØŒ چنین گونه ØŒ آتش را تعری٠میکند Ú©Ù‡ درست دیدگاه Ùرهنگ اصیل ایران ازآتش میباشد .
در داستانهای بهرام گور( درشاهنامه )ØŒ این ویژگی« شعله آتش » را میتوان دید Ú©Ù‡ « اصل راه یابی ØŒ Ùˆ نشان رهنما » است . بهرام ØŒ دراثر دیدن آتش Ú©Ù‡ نماد جشن نیزهست ØŒ سوی Øرکت خود را Ù…ÛŒ یابد. غایتش، در« شعله آتش Ùˆ جشنی هست Ú©Ù‡ گرد آتش » روی میدهد . این داستانهای بهرام گور، درواقع ØŒ به داستانهای دوخدای جÙت ایران، « بهرام وارتا » بازمیگردند ØŒ Ú©Ù‡ متضاد با الهیات زرتشتی بوده اند ØŒ Ùˆ بدین روش ØŒ Ùردوسی توانسته است آنها را برای آیندگان نجات بدهد .
دراین اشعارعطار، تجربه Ùرهنگ ایرانی ازشعله آتش، به خوبی باقی مانده است . «عنصرعالی بودن» Ùˆ «پهلو با ÙÙ„Ú© سائیدن » Ùˆ « سرÙرازو سرکش Ùˆ بلندی خواه بودن » ØŒ Ùˆ پاکباز، و« اصل بینش بودن » ØŒ اینها ØŒ گوهر « خوشه ارتا = سیمرغ= شعله آتش » است Ú©Ù‡ در تخمهایش نیز نهÙته است Ú©Ù‡ « بÙÙ† هرانسانی= تخم آتش» میباشند. انسان ØŒ دارای این Ùطرت شعله ارتا ØŒ یا آتش است.
شعله آتش، زادگاه اندیشه سرکشی Ùˆ ایستادگی و« سرپیچی ازخمیدن درمقابل هر قدرتی » است ØŒ چون خمیدن، برضد Ùطرت نیروی براÙراختن Ùˆ یازیدن شعله آتشست . شعله آتش، بـÙÙ† ٠اندیشه Øقانیت ایستادگی وسرکشی انسان یا Jure resistendi است ØŒ Ú©Ù‡ هر قدرتی را Ù…Øدود ومسئول میسازد ØŒ Ùˆ ازاین رو، پیکریابی « آزدیخواهی Ùطرت یا طبیعت انسان » است. با شعله آتش (= البیس= ابلیس ) است Ú©Ù‡ ملت وانسان ØŒ ØÙ‚ ابدی خلع مقامات قدرتی را Ù…ÛŒ یابد . ØÙ‚ انقلاب ØŒ همیشه ØÙ‚ ملت است ØŒ واین ØÙ‚ ازÙطرت خود انسان ØŒ سرچشمه میگیرد .
هیچ خدائی ØÙ‚ ندارد، این ØÙ‚ سرکشی وسرÙرازی را ازانسان، بگیرد . سلب این ØÙ‚ ازانسان، غصب وتجاوزبه گوهرانسانست. این « قدرت » هست Ú©Ù‡ Ùطرتش، همیشه بی اندازگی، یا « تجاوزگری به طبیعت انسانها »است. اینست Ú©Ù‡ انسان، گوهر« یاغی گری » است ØŒ گوهر« گستاخی » است. یاغی بودن Ùˆ گستاخ بودن،به علت همان « شعله آتش » بودن گوهرانسانست . این Ø¯ÙˆØ§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¯Ø±Ø³Øª ØŒ ازواژه « اخوaxv» ساخته شده اند، Ú©Ù‡ همان «huva تخم » میباشد، Ùˆ درÙرهنگ ایران ØŒ 1- تخم « Ø¢Ú¯= هاگ » اینهمانی با 2- آتش « Ø¢Ú© » ( تØÙÙ‡ Øکیم موءمن ) Ùˆ با 3- خاک ( خاکینه ) دارد . انسان تخمیست Ú©Ù‡ اززمین( خاک) میروید Ùˆ شعله میکشد، Ùˆ آهنگ واراده سرکشیدن وآختن ( آختن Ùˆ یازیدن Ùˆ اÙراختن وسراÙراز، همه از واژه اخو ساخته شده اند ) به آسمان را دارد ØŒ تا آسمان (یا ماه وخورشید وپروین ) بشود . انسان ØŒ وجودیست Ú©Ù‡ زمین را به آسمان میکشاند Ùˆ Ù…ÛŒ پیوندد Ùˆ با آسمان ( سیمرغ = خدا ) ØŒ یکی میشود . زمین Ùˆ آسمان درتن انسان، سرو بیخ یک درختند، Ùˆ ازهم جدا ناپذیرند . انسان وجودیست گستاخ . معنای ژر٠گستاخ را از سخنی Ú©Ù‡ کیخسرو در روند وداعش ØŒ Ùˆ رÙتن به پیشوازمرگ میگوید، میتوان دریاÙت :
مباشید گستاخ با این جهان که او دشمنی دارد اندر نهان
گستاخ یا vistaax ØŒ مرکب از دوواژه « aaxu+ vista » دراوستا Ùˆ درپارسی باستان « huva+ vista » است . بخوبی میتوان دید Ú©Ù‡ aaxu همان معنای huva را Ú©Ù‡ تخم باشد . پیشوند « ویستا » Ú©Ù‡ ویستردن باشد، همان واژه « گستردن » امروزیست . تخم یا اخو، یا هاگ یا Ø¢Ú¯ یا Ø¢Ú© یا خاک یا آخ ØŒ همزمان باهم، معانی1- خوشه Ùˆ2- تخم مرغ Ùˆ3- آتش را دارند . اینست Ú©Ù‡ گستاخی ØŒ گستردن Ùˆ گشودن Ùˆ پهن شدن تخم در رویش ØŒ Ùˆ همچنین آتش، درمشتعل شدن را دارد . غالبا درکتابهای لغت، این معنای « اخو» ØŒ Ùراموش گردیده است ØŒ Ùˆ Ùقط پیآیندهای آن آمده است . بررسی این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ØŒ زمینه بسیاری ازپدیده های اجتماعی وسیاسی Ùˆ دینی را درÙرهنگ ایران ØŒ روشن میسازد. «اخو» ØŒ دارای معانی زیرین است:
اصل Øیات ( این معنا ØŒ بیان همان تخم Ùˆ آتش بودنست )
وجود ، جهان
شعورو وجدان و آگاهی
پشتکار
سرور
axvihبه معنای سروری است. سرورداشتن است .
Axvikih به معنای « Øضور ذهن، آرامش خاطر» است
axaastanبه معنای برخاستن (همان واژه خیزیدن )است
aaxezishبه معنای خیزش، بلندشدن، صعود ومعراج Ùˆ رستاخیراست ( Ùره وشی ) .
«تخم = Ø¢Ú¯= هاگ= اخو= اخ »، اینهمانی با« آتش= Ø¢Ú© » داده میشود( تØÙÙ‡ Øکیم موءمن ). « Ø¢Ú¯Ù†ÛŒ= آتش» درسانسکریت ØŒ ازهمین ریشه « Ø¢Ú¯ » برآمده است. اخو، اصل Øیات، اصل جهان Ùˆ وجود شمرده میشود . ازگستردن وبرخاستن وبرجستن Ùˆ شعله ورشدن تخم= آتش، جهان Ùˆ موجودات ØŒ وجود Ù…ÛŒ یابند . همه اصطلاØاتی Ú©Ù‡ با« خیزو خیزش » کار دارند ØŒ همه ازاین « اخزیتن axezitan» شکاÙته شده اند . پگاه خیز، Ùˆ Øاصلخیز، Ùˆ گندم خیز، Ùˆ طوÙان خیز، Ùˆ شب خیز، Ùˆ خیزابه ( موج ) و« خیز» Ú©Ù‡ اهرم باشد، وخیزان، Ú©Ù‡ هم موج وهم ریشه گیاهانست Ú©Ù‡ به هر طر٠پنجه میاندازند، وهم رستاخیز(Ú©Ù‡ درسغدی axazaamande است ØŒ Ùˆ هم به رستاخیرو هم به عروج Ù…Ø³ÛŒØ Ú¯Ùته میشده است) وهم واژه آغاز= aagaazØŒ وهم ،« خیز »، به معنای بیدارشونده ØŒ انگیزنده ØŒ رقصنده ØŒ جهنده ØŒ روند پیدایش ٠« اخو،یا تخم ØŒ Ú©Ù‡ اصل جهان Ùˆ زندگی است» ØŒ میباشد.
بالاخره ØŒ تخم یا آتش، ویژگی آختن = یاختن ( یازیدن ) ØŒ اÙراختن ( Ùرا+ اختن ) را دارد Ú©Ù‡ معنای « سرور» را به اخوaxv داده است . اینست Ú©Ù‡ به شاه Ùˆ سرور اخشیدaxshed میگÙتند . اصطلاØات «آخشیج » و« اخگر» و« اخترکاویان» ØŒ همه ازاین ریشه « اخ = اخو» ساخته شده اند. از این روند سرÙرازی جستن Ù Ùطری تخم یا آتش انسان ØŒ هست ØŒ Ú©Ù‡ واژه « یاغی » نیز به وجود آمده است، Ú©Ù‡ درکردی « آخی = یاخی» هم Ú¯Ùته میشود . این واژه در سغدی yaaxe=yaaxi به معنای « دلیرو شجاع Ùˆ بی پروا»هست . من این گمان را دارم Ú©Ù‡ واژه « آخوند » نیز، ازهمین ریشه است Ùˆ سبکشده « آقا خوانده » نیست . آخوند( اخو+ اند ) ØŒ به معنای « تخم یا اصل Ùسروری خواهی Ùˆ Øکومت طلبی » است . دلاوری Ùˆ شجاعت درسغدی ØŒ یا خاوه yaaaxaawe است . واژه «شعله ٠یازان آتش » Ú©Ù‡ درمقاله پیش آمد ØŒ همین واژه است . ناظم الاطباء ازجمله معانی یاغی ØŒ زمین وارض وخاک را میداند . آخ هم درکردی معنای « خاک» را داردکه دراصل به معنای « تخم » است. و« عاق کول» هم درپشتو Ú©Ù‡ همین واژه « یاغ = آخ = آغ » است ØŒ به معنای سرکشی کردن واظهارعدم اطاعت کردنست .
به هرØال ،« اخو»، دریک رویه اش، « کشش به سروری» ØŒ Ùˆ در رویه دیگرش، « کشش به سرپیچی Ùˆ سرکشی وسرÙرازی» است، وسرÙراز، نام خود « ارتای خوشه یا سیمرغ » است . طبیعت ÙˆÙطرت٠« تخم آتش ØŒ Ú©Ù‡ انسان باشد »، سروری طلبی Ùˆ یاغیگریست . گستاخی نیز که« گسترش همان اخو » هست ØŒ بیان ویژگی « شعله آتش در به روی آوردن گوهر Ùˆ Ùطرت خود» است . شعله آتش ØŒ آنچه در ژرÙای خود دارد، رو میکند ØŒ به رو میآورد . این را راستی Ùˆ یکرو بودن Ùˆ صÙا Ùˆ صمیمیت میگÙتند . کیخسرو، Ú©Ù‡ رابطه اش با گیتی به هم خورده بود Ùˆ برای نخستین باردرÙرهنگ ایران ØŒ به « جهان خاکی» ØŒ پشت میکند Ùˆ به پیشوازمرگ میشتابد، درشعربالا ØŒ میگوید Ú©Ù‡ جهان خاکی ØŒ دوستی است Ú©Ù‡ درنهان ØŒ دشمن است، Ùˆ نمیتوان با او « یک رو Ùˆ راست= گستاخ» بود.
انقلابی Ú©Ù‡ درروان وضمیرکیخسرو، روی داد ØŒ تاریخ ایران را دگرگون ساخت . با این تجربه کیخسرواز مرگ ØŒ اندیشه دوجهان متÙاوت Ùˆ متضاد ازهم، درایران پیدایش یاÙت ونیروگرÙت . درست اندیشه خاک یا Ø¢Ú¯ یا آخ ØŒ Ú©Ù‡ تخم آتش است، Ùˆ به آسمان شعله میکشد، تا اینهمانی با آسمان بیابد، Ùˆ بیان پیوستگی Ùˆ همگوهر خاک( زمین ) Ùˆ آسمانست ØŒ درانقلاب درونی کیخسرو ØŒ بهم خورد Ùˆ متلاشی شد ØŒ وراه ØŒ برای پیدایش زرتشت ØŒ واندیشه دوزخ وبهشت او، Ùˆ وجود دو جهان متضاد باهم او ØŒ بازگردید . کیخسرو، با تعیین لهراسب به جانشینی خود ØŒ بنیاد اختلا٠وتضاد شدید، میان دو جهان بینی درایران را نهاد.
زال زرو خانواده رستم ØŒ درست استواردراندیشه پیشین ماندند، Ùˆ کینه ورزی خانوداه لهراسب Ùˆ پسرش گشتاسپ با خانواده زال، Ú©Ù‡ به همین علت ØŒ بسختی برضد شاهی لهراسب بود ØŒ آغازگردید، Ùˆ طوÙان Ùˆ تراژدی هزاره های تاریخ ایران، ازاین مخالÙت، شروع به برخاستن کرد.
دربهمن نامه ØŒ زال زر، به سرآغاز دشمنی خانواده گشتاسپ با خود وخانواده اش ØŒ اعترا٠میکند . زال زر، به کردارتاج بخش، به نمایندگی ازهمه پهلوانان وبزرگان ØŒ با پیشنهاد کیخسرو درگزینش لهراسب برای شاهی ØŒ ضدیت میکند Ùˆ اورا شایسته شاهی نمیداند . زال زر، ازشیوه تÙکرلهراسب درباره مسئله مرگ Ùˆ همانندیش با کیخسرو آگاه بود، Ùˆ ازاین رومخال٠سرسخت شاهی لهراسب بود Ùˆ با اکراه درونی ومهری Ú©Ù‡ به کیخسرو داشت ØŒ ناچار، تن به این گزینش میدهد ØŒ ولی بو میبرد Ú©Ù‡ این گزینش به Ùاجعه کشیده خواهد شد . زال زرمیگوید:
مرابخت ازآنگه به تاراج داد که لهراسب را خسرو این تاج داد
همی خاک خوردم درآن انجمن
نکوهش Ùراوان رسیده به من
به شاهی نکردم براو Ø¢Ùرین
روانم ، گمانی همی داد ازاین
این اندیشه مرگ Ú©Ù‡ کیخسرو ولهراسب داشتند، به جدائی دوجهان ازهم Ùˆ « ارجمند ناشمردن خاک Ùˆ زندگی درگیتی » کشیده میشد Ú©Ù‡ برضد اندیشه سیمرغ بود Ú©Ù‡ خوشه درآسمان شمرده میشد ØŒ Ùˆ جانها درگیتی دانه های اÙشانده شده او بودند . خدا وگیتی، یک گوهر داشتند Ú©Ù‡ به هم پیوسته بودند وبا چنین اندیشه مرگی ناسازگاربود .
زمین ( خاک = آخو= هاگ) ، همان ارتای خوشه است که درآسمان ، باغست( سبزax-saena ) ودر زمین ، گنج است. زمین ( خاک ) و آسمان ، دوچیز مختل٠و ناهمگوهرباهم نبودند .
خاک( زمین ) بود ØŒ Ú©Ù‡ شعله میکشید وازآن ØŒ آسمان ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ یاÙت. زمین، آسمان میشد Ùˆ آسمان، زمین میشد . این اصل متامورÙوز( Ùروهر= Ùرگرد= دگردیسی ) در« خاک » بود . درجهان بینی میترائیسم ØŒ زÙهره ( ونوس = اÙرودیت = سیمرغ ) اینهمانی با عنصرخاک Ùˆ با « مار» Ùˆ با کبوتر وبا نوزاد زنبورعسل وقتی پر درمیآورد ( پروانه میشود) Ùˆ چراغ دارد . اینها همه ØŒ نماد برای تØول ( گشتگاه= Transitos) هستند . مار، چون هرسالی پوست کهنه اش را میاندازد Ùˆ پوست تازه پیدا میکند، Ùˆ همیشه با جامه نواست، بیان همین اصل تØول بود . همچنین چراغ وشمع، مانند شعله آتش، اصل تØول شمرده میشدند، چنانچه دراشعار عطارآتش( گرما )ØŒ اصل تØول Ùˆ دگردیسی هیزم ØŒ به لعل بدخشان Ùˆ آهن به یا قوت رمانی شمرده میشود . خاک ( هاگ= آخ درکردی، Ùˆ یاغی = زمین )اصل متامورÙوزشمرده میشد ØŒ Ùˆ ربطی به اصل Ùروتنی Ùˆ Ùرودین بودن نداشت . ایرانی ØŒ خاک را( Erde= earth= ارض= ارتا) میبوسید ØŒ چون معشوقه اش ØŒ چون همان سیمرغ بود ØŒ ولی به او سجده، به معنای اسلامی Ú©Ù‡ Ùروتنی کردن Ùˆ خاضع ومطیع شدن باشد ØŒ نمیکرد . بوسیدن خاک ØŒ همبوسی وهمآغوشی انسان با خدا ( عشق ورزی عاشق Ùˆ معشوق ) بود ØŒ نه خمیدن پیش الله Ú©Ù‡ پیکر یابی قدرت مطلقست.
ازاین رو بود که خم شدن ، مسئله اصلی نبود، بلکه میشد انگشت
برخاک زد و لب را با آن آلود و بدینسان ، سوگند خورد . سوگند
یادکردن با بوسیدن خاک ، همارزش و همگوهر با سوگند رویارو
با شعله آتش بود . چنانکه زال زر که نقش تاج بخش را درایران
داشت، بنا برمرجعیتی Ú©Ù‡ « تاج بـخـشی » با خود میآورد ØŒ ØÙ‚
اعتراض Ùˆ سرکشی رویارو با شاه را داشت ØŒ وشاه ØŒ ØÙ‚ سلب چنین قدرتی را ازتاج بخش نداشت .مرجعیت تاج بخشی، قابل عزل ازطر٠شاه نبود . برغم اینکه موبدان زرتشتی
کوشیدند Ú©Ù‡ این ØÙ‚ را ازخانواده رستم Ùˆ پهلوانان، سلب کرده Ùˆ
ازآن خود سازند، Ùˆ طبعا درداستانهائی Ú©Ù‡ درشاهنامه مانده بود، Ùˆ وبا دستکاریها موبدان درعهد ساسانیان این مرجعیت ØŒ Ù…ØÙˆ ساخته شده است ØŒ ولی بازرد پای آن، بخوبی درشاهنامه باقی مانده است . سام نریمان ØŒ پدر زال ØŒ
1- درتجاوز نوذر ازمØدوده وظایÙØ´ ØŒ وزال زر2- درمورد تجاوزخواهی کاوس ولشگرکشی به مازندران Ùˆ3- هم در تعیین جانشین کیخسرو ØŒ Ùˆ روی برگرداندن کیخسرو ازشاهی، Ú©Ù‡ برای زال زر ØŒ Ù†ÙÛŒ « ارجمندی خاک = ارجمندی گیتی » بود ØŒ از ØÙ‚ اعتراض ورایزنی Ùˆ تعیین جانشین Ú©Ù‡ در« مرجعیت تاج بخشی » موجود است ØŒ بهره میبرد، Ú©Ù‡ هیچ شاهی ØÙ‚ سلب این مرجعیت را ازآنها نداشت . « شاهی» درایران، وارونه نتیجه گیریها ئی Ú©Ù‡ ازمطالعات تاریخی شـده ØŒ وهمچنین وارونه Ù…Ùهوم شاهی Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی دردوره ساسانیان داشتند Ùˆ درشاهنامه نیز بازتابیده شده ØŒ استوار براصل« یوغ» بود . سراندیشه یوغ = گواز= امر= همزاد نیز، « بنیاد Ùرهنگی شاهی » بود. « شاه » اساسا ØŒ نام سیمرغ یا رام است ØŒ Ùˆ « پادشاه »، به معنای « جÙت سیمرغ یا رام »است Ú©Ù‡ « بهرام = روزبه » باشد . این اندیشه جÙت بودن دونیرو ،که اصل سه تا یکتائیست، شاهی را معین میساخت . نیروی میانی که، آن دونیرو را به هم جÙت میکند، « پیدایش بهمن ØŒ درمراسپند » است ØŒ Ú©Ù‡ نام سه روزپایان هرماهند . «همکاری سه نیروی برابر باهم ØŒ وجدا ناپذیرازهمدیگر » ØŒ شاهی را معین میساخت .
رام Ùˆ بهرام Ùˆ ماراسپند( Ú©Ù‡ درختش غار، یا ماه بهشتی، یا سنگ یا دهمست = دهم + است = تخم دهم = تخم آتش شعله ور ) برÙرازدرخت هرماهی ØŒ وخوشه = شعله بودن در هرماهی Ùˆ یا زمان هستند. دهم ØŒ همان واژه « ده = داه = داگ »است Ú©Ù‡ درآلمانی تاگ ( روز)Tag ØŒ ودرÙارسی « داغ »، Ùˆ درانگلیسی « دی day» شده است . وواژه « تاج » Ùˆ « تاج بخش » نیز همین واژه است . پیش ازاینکه با دقت این موضوع بررسی شود ØŒ برجسته وچشمگیرساختن این نکته، اهمیت دارد Ú©Ù‡ این سه نیرو، دریک پایه باهم قرارمیگیرند . این« سه نیروباهم » هستند Ú©Ù‡ شاهی را معین میسازند . تا Ú†Ù‡ اندازه این اندیشه درتاریخ ایران ØŒ مراعات شده یا نشده است ØŒ مسئله دیگراست . ولی با این معیاربنیادی Ùرهنگی بود Ú©Ù‡ Øقانیت شاهی درایران ØŒ درضمیرها سنجیده میشد. اینکه تصورمیشود، زال زر Ùˆ رستم، همیشه برغم نگهبانی وپاسداری ایران، غلام وچاکرو غلام Øلقه بگوش شاهان یا ÙˆÙادار بدانها بوده اند، یک خیال کودکانه است . این بستگی، مسئله ÙˆÙاداری نبود ØŒ بلکه مسئله همکاری وهمپرسی سه نیروی برابرو همگوهربود . آنها نمیخواستند Ú©Ù‡ مقام شاهی را تصر٠کنند ØŒ وخودشان شاه بشوند ØŒ چون خودشان، جزو« سه پایه= سه خوشه= سه شعله= سه آتشدان » شاهی بودند ØŒ Ú©Ù‡ درآمیزششان باهم ØŒ « شاهی » معنا ومØتوا داشت. آنها ضامن نگاهبانی ارزشهای سیمرغی درØکومت بودند، واین مرجعیت Ùوق العاده مهمی بود Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی Ù…Ùاهیم آنرا ازاین داستانها زدوده اند، ولی با درک دقیق خود این داستانها، میتوان به وجود واهمیت Ùˆ اشکال گوناگون ٠چنین مرجعیتی، Ù¾ÛŒ برد . دربهمن نامه این اندیشه در« شاهی هما » ØŒ عبارت به خود گرÙته است .دودختر رستم ØŒ یکی « پیشرو» Ùˆ دیگری « رایزن Ù» « هما » میشوند، واین سه باهم ØŒ بنیاد گذارداستانی، یا اسطوره ای سلسله هخامنشی میگردند . هما Ùˆ آذرگشسپ Ùˆ زربانو ØŒ هرسه نام یک خدایند.آذرگشسپ ،« آذرخوش» نیزنامیده میشود( مسعودی درکتاب التبیه والاشرا٠نام این آتشکده را آذرخوش نوشته است ØŒ Ù…Øمدعلی امام شوشتری ) و« گیاه شاه اسپرم »، « خوش اسپرم »نیز نامیده میشود . Ùˆ خوش Ùˆ خوشه Ùˆ قوش(لوری قوش= هما ) بهترین گواه ØŒ بریکی بودن این سه چهره و« سه گوشه بودن٠شاهی» است.
تاج ، خوشه ای بود
که اینهمانی با شعله آتش داشت
تاج بخش، پهلوانان سیمرغی بودند
« تاج » ØŒ نماد سیمرغ بود، چون دربنیاد، خوشه ای بود Ú©Ù‡ اینهمانی با شعله آتش داشت .« تاج » دراصل ØŒ ازاسپرغمها وبستان اÙروز ( تاج خروس= اردشیرجان = ارتا خشتره گان ) Ùˆ خوشه های گندم وجو وبرگ مورد(= مرسین= گیاه خدای خرّم ) Ùˆ برگ بو (= غار= ماه بهشتی= دهمست = دهم+ است= رندLaurel tree=Lorbeer baum ) Ùراهم میشد، Ùˆ شاهان وبزرگان روزهای عید Ùˆ جشن، ومردمان ØŒ در زمان دامادی برسر میگذاردند ( برهان قاطع ) . ردپای این اندیشه، درادبیات باقی مانده است. ازجمله خاقانی گوید :
یا کلاهی کزگیا باÙد شبان برسر تاج کیان خواهم Ùشاند
باتاج خسروی ، چه کنی ازگیا ، کلاه
با ساز ٠باربد ، چه کنی پیشه (= نای ) شبان
نامهای « 1- تاج ØŒ 2- دیهیم ØŒ 3- بساک » همه بهترین گواه براین نکته اند . بساک ØŒ تاجی ازگلها وریاØین Ùˆ اسپرغمها Ùˆ برگ مورد است ØŒ Ú©Ù‡ پادشاهان Ùˆ بزرگان روزهای عید برسرمیگذاردند . این واژه از « بسه » ساخته شده است، Ú©Ù‡ همان «واس= وسه » است Ú©Ù‡ خوشه باشد ØŒ وپیشوند واژه « باسـتـانی » است ØŒ Ú©Ù‡ به «اکلیل الملک» Ú¯Ùته میشود . بسه وبسک ØŒ به دسته گندم وجو دروکرده ØŒ Ú¯Ùته میشود . بسدک ØŒ دسته گندم Ùˆ جو دروکرده Ùˆ اکلیل الملک Ú¯Ùته میشود . بساروب بنا بر رشیدی به خوشه چینی Ú¯Ùته میشود . درپشتو ØŒ « بسیا » به زمین کشت وزرع شده ØŒ Ùˆ آبادی مسکون Ú¯Ùته میشود . نام شهر« Ùسا» ازهمینجا میآید . « خوشه وخرمن » ØŒ همیشه متلازم پدیده« جشن وسور» بود . برسرنهادن تاج خوشه = شعله ØŒ چند معنای جداناپذیرازهم داشت. یکی آنکه بیان اصل آبادکردن است ØŒ دوم آنکه بیان اصل جشن سازیست . سوم آنکه نشان « پیشرو خورشید Ùˆ روشنی بودن » است . پدیده « پیشروبودن » ØŒ مربوط به مقوله« گشتگاه = = مرØله تØول ومتامورÙوز» است ØŒ Ú©Ù‡ یهوه Ùˆ اهورامزدا Ùˆ الله، آنرا ØŒ Ù†ÙÛŒ وطرد میکردند، چون آنها، روشنی را یکراست ØŒ خلق میکردند . این ØŒ تخم آتش بود، Ú©Ù‡ با گشتگاه یا جای متامورÙوزبه شعله ØŒ Ùˆ گشتگاه ازشعله ØŒ به گرمی Ùˆ روشنی کار داشت . این، « درخود ازچیزی به چیز دیگرگشتن » ØŒ بیان اصالت انسان ØŒ واصالت گیتی واصالت ماده( تن Ùˆ خاک ) بود . زرتشت ØŒ Ú©Ù‡ با خلق آتش از روشنی اهورامزدا ØŒ یا آوردن آتش ازبهشت کار داشت، این مرØله گشت را ØŒ منتÙÛŒ Ùˆ نابود ساخت . درتورات ØŒ یهوه ØŒ یکراست ØŒ روشنی( درعبری به روشنی، ئور Or Ú¯Ùته میشود Ú©Ù‡ همان هور= خورشید باشد ) را خلق میکند . روشنی ØŒ متامورÙوزشعله آتش نیست. اینها همه« مرØله تØول یا گشتگاه » ØŒ وطبعا، اصالت گیتی وتن وخاک را، نابود Ùˆ انکار میکنند . ازاین پس، آخوند Ùˆ موبد Ùˆ کاهن Ùˆ کشیش این ادیان ØŒ ازمتامورÙوز گوهر انسانی خودشان به بینش، روی برمیگردانند ØŒ Ùˆ Ùقط بازتابنده روشنی Ù٠یهوه ویا پدرآسمانی ویا الله Ùˆ یا اهورامزدا هستند . درست همین ارث را در ممالک اسلامی به قشر« روشنÙکر» نیز واگذارده اند . روشنی وگرمی ØŒ از متامورÙوز گوهرورندگی خود ٠اینها ØŒ پیدایش نمی یابد ØŒ بلکه مانند آخوندها ØŒ وام گیرنده روشنی هستند.
آنها ازقرآن ØŒ روشنی قرض میکنند ØŒ اینها از متÙکران غرب . ازاین رو پدیده٠« سØرو سپیده دم » ØŒ Ú©Ù‡ بیان « مرØله گشت ازتاریکی به روشنائی » بود، در Ùرهنگ زنخدائی سیمرغی ØŒ ارزش Ùوق العاده داشت. اساسا « ابلیس = البیس » Ú©Ù‡ برق زدن ناگهانی بود ØŒ این Transitos را نشان میداد . دراروپا به شیطان ØŒ لوزیÙرLuzifer میگویند ØŒ درØالیکه لوزیÙر، نام « زÙهره = ونوس» است، Ú©Ù‡ درآسمان، اینهمانی ستاره سØری دارد . چرا ونوس، خدای زیبائی وعشق ØŒ شیطان شد؟ همانسان Ú©Ù‡ سیمرغ ØŒ Ú©Ù‡ برق ناگهانی = البیس هست ØŒ «ابلیس « قرآن ومØمد گردید . لوزیÙر( روشنی Lux+آوردن+ Øمل کردن ferre ) به معنای « آورنده روشنائی= آبستن به روشنائی Ùˆ مامای روشنائی ازتاریکی » است. این توراتست Ú©Ù‡ نمیتوانسته است چنین گشتگاهی= متامورÙوزی= دگردیسی را تاب بیاورد . در اشعیاء خطاب به زÙهره = ونوس کرده میگوید ( 14/12 ) « ای زÙهره ØŒ Ø¯Ø®ØªØ±ØµØ¨Ø ØŒ چگونه ازآسمان Ùرو اÙتاده ای Ú©Ù‡ امتها را ذلیل ساختی . چگونه به زمین اÙکنده شده ای وتو در دل خود میگÙتی Ú©Ù‡ بآسمان صعود نموده کرسی خود را بالای ستارگان خواهم اÙراشت وبرکوه اجتماع دراطرا٠شمال جلوس خواهم نمود. بالای بلندیهای ابر صعودکرده مثل Øضرت اعلی خواهم شد. Ù„Ú©Ù† به هاویه باسÙلهای ØÙره Ùروخواهی شد .... » .
بدینسان ØŒ Ø¯Ø®ØªØ±ØµØ¨Ø ØŒ ستاره سØری یا زÙهره ( درایران، زاور نامیده میشد ) Ú©Ù‡ پیشرو روشنی Ø¢Ùتابست Ùˆ Ø¢Ùتاب را میآورد ØŒ همان « شیطان Ùˆ ابلیس » ملعون میشود . موبدان زرتشتی ØŒ راه دیگری برای برکنارکردن « زÙهره » درپیش گرÙتند Ú©Ù‡ یهودیان . زÙهره ØŒ درÙرهنگ ایران ØŒ « رام ØŒ دخترسیمرغ » بود . « رام » ØŒ زنخدای Ù†ÛŒ نوازی( موسیقی) وجشن وموسیقی نوازی ) وباده Ùˆ برهنگی بود . این زنخدا، Ú©Ù‡ نخستین تابش سیمرغ ( بغ= خدای مهر ) بود ØŒ گوهر سیمرغ را نشان میداد، نزد ایرانیان Ùوق العاده Ù…Øبوب بود . ازاین روموبدان زرتشتی « رام » را، مرد Ùˆ نرینه ساختند ØŒ Ùˆ « Ù†ÛŒ » را در رام یشت ØŒ تبدیل به « نیزه جنگ » کردند. ازدختر سیمرغ ØŒ Ú©Ù‡ اصل عشق Ùˆ موسیقی وجشن بود، خدای جنگ ساختند ! درÙرهنگ ایران به زÙهره ØŒ بیدخت وزاور میگÙتند. بیدخت ØŒ سبکشده « بغ + دخت » است . این مشتبه سازی « رام » با «اناهیت » ازسوی موبدان زرتشتی، از شعرابونواس Ú©Ù‡ خودایرانی بوده است، بخوبی نمایان میگردد.ابونواس میگوید :
اذوجهت ناهیذ نجدیه Ùˆ Øان من بیذخت اعواز
ناهید ازسوی نجد برآمد Ùˆ بیدخت تزدیک ÙرورÙتن است ( ازمØمدعلی امام شوشتری ) .
دراین نکته ØŒ جای هیچ Ø´Ú©ÛŒ نیست Ú©Ù‡ « مهر Ùˆ بغ » نام سیمرغ بوده است Ùˆ خدای مهر، زن بوده است . موبدان زرتشتی، نام خدای مهررا از سیمرغ ØŒ سلب، Ùˆ به میتراس = مهراس = مرداس داده اند Ú©Ù‡ همان ضØاک درشاهنامه میباشد ØŒ Ú©Ù‡ زرتشت بشدت با او مخال٠بوده است . بهترین گواه براینکه « بغ» و« مهر» ØŒ زن است ØŒ ازنام ماه مهرگان در سغدی ØŒ آشکارمیگردد . در سغدی به ماه مهرگان ( میترا گان ) =Baga-kaanich BagakaanchÚ¯Ùته میشود Ú©Ù‡ به معنای « بغ کنیز، زنخدای دوشیزه Ùˆ Ù†ÛŒ نواز» است . کانیا Ùˆ گانیا وگانا ØŒ هم Ù†ÛŒ است وهم زن ( معرب گانا ØŒ غنا ØŒ تغنی است ). « ببر بیان » رستم ØŒ همین بیور بغان ( سگ٠آبی سیمرغ یا خدایان ) میباشد . دو نکته مهم Ú©Ù‡ گوهر این خدا را مشخص میسازد ØŒ یکی لـÙختی Ùˆ برهنگیست، Ùˆ دیگری جشن است. در سغدی به برهنه Ùˆ لخت بغنه bagna Ú¯Ùته میشود Ùˆ به پرستشگاه ومعبد این زنخدا بغن bagn=bagan Ú¯Ùته میشده است . خدا، برهنه ولخت است. آنچه خدائیست ØŒ برهنه ولخت میباشد . همچنین به جشن عروسی « بغنه پیش کته» bagane-pish-kete Ú¯Ùته میشده است . وبه بخشیدن bagd بغد Ú¯Ùته میشده است ØŒ چون گوهراین خدا ØŒ خود اÙشاندن وخود تگاندن= تکاندن ( تاگ = تاج ) است.ازهمین واژه بخوبی میتوان اصل « تاج بخشی » را Øس کرد . « امره = مره» نام سیمرغ ØŒ درمرØله خود تکاندن وخود اÙشاندن است ( پیشوند مردم Ùˆ امرداد ) و« چمره » نام سیمرغ درØالت Ùخود پراکندن وخود پخش کردن است ( تبدیل به جمره ØŒ یا به چمران، شمیران شده است ).
درتورات دیده میشود Ú©Ù‡ با روشنی وبینش ( با خوردن ازدرخت معرÙت ) ØŒ انسان، اندام زایشی ( تن ) خود را میپوشاند . تن Ú©Ù‡ اندام زایشی باشد ØŒ تنها نشان اندام زایشی نبود ØŒ بلکه همه وجود انسان را دربرمیگرÙت . انسان درکل وجودش ØŒ اصل Ø¢Ùریننده هست . آدم ÙˆØوا ØŒ با نخستین بینش وروشنی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ یابند، ازتن خود ØŒ شرمگین میشوند . این، بÙÙ† خوارشماری زندگانی درگیتی Ùˆ زندگانی خاکی ØŒ Ùˆ معنای تازه خاکست Ú©Ù‡ درپیش نداشت . اینست Ú©Ù‡ رام= زهره، دخترسیمرغ، لخت وبرهنه است، چون درست به خاک وتن Ùˆ به زندگانی درگیتی، ارج مینهد، چون « برهنیدن» Ú©Ù‡ Ø¢Ùریدن باشد، دراصل، زائیده شدن درگیتی است . رام دریک دستش، خوشه انگوراست، Ú©Ù‡ هم نماد انگور( باده= نماد متامورÙوز= مستی ) Ùˆ هم نماد « گوهرخوشه ای او » هست. واین خوشه انگوررا به سیمرغ ØŒ هدیه میدهد .
سکولاریته
بازگشت٠زÙهـره یا« رام »
در روان هاست
نه « ترجمه٠مÙاهیم خشک پیچیده ازغرب»
رام،« مادر زندگی» Ùˆ « خدای زمان = زروان » است . با رام است Ú©Ù‡ در« گـَشـت زمان » ØŒ « جشن » ØŒ نقطه Ù…Øوری زندگانی اجتماعی میگردد . اینست Ú©Ù‡ درÙرهنگ سیمرغی ØŒ دین ØŒ « دین جشنی » بود . خویشکاری موبدان وهیربدان ØŒ سازمان دادن جشن ها دراجتماع بود . زمان ØŒ گشتگاه رام ØŒ روند٠جشن بود .« جشن»، گرانیگاه دین سیمرغی بود . جـشـن ØŒ اصل اجتماعساز بود ØŒ نه « ایمان به یک کتاب مقدس یا شخص مقدس». سکولاریته ØŒ هیچگاه درانتظاربهشت یا زمان آخرو ظهوریک منجی، نمی نشیند ØŒ Ùˆ به وعده های توخالی بهشت، گوش Ùرانمیدهد ØŒ بلکه در رندگی درگیتی ØŒ بهشت یا جشن را میخواهد. این، « زندگانی تهی ازجشن درگیتی» هست که، نیاز به وعده Ùˆ روءیای بهشت درآینده ØŒ یا در Ùراسوی این جهان را دارد . زرتشت ØŒ آتش را ازبهشت میآورد . به عبارت دیگر، جایگاه جشن ØŒ درگیتی نیست. درست این ØŒ برضد جهان بینی زال زرو رستم بود . زÙهره یا رام ØŒ بنیاد گذار Ùرهنگ جشن هستند . سکولاریته ØŒ با وارد کردن یک ماده درقانون اساسی ØŒ یا با ترجمه کتابهای گوناگون ازاندیشمندان غرب ØŒ Ø¢Ùریده نمیشود . این پیکر ٠لخت وبرهنه Ùˆ رقصان ÙÙˆ نوازنده Ùˆ ساقی ٠رام یا زÙهره است Ú©Ù‡ آگاهبود همگانی را ØŒ آگاهبود جشنی میسازد . خویشکاری Øکومت(شاهی)،جشن سازیست .
جشنگاه درهرشهری ØŒ باید میان شهرباشد وجایگزین مساجد ومعابد گردد . نیایشگاهها ØŒ باید جشنگاه ها باشند. غایت نیایش وگوهرنیایش، جشن است . معابد Ùˆ مساجد Ùˆ آتشکده ها وکلیساها، باید تبدیل به « جشن گاه زندگی درگیتی » گردند . جشن، نه تنها مرهم برای نابرابریهای اجتماعیست ØŒ بلکه درست برای « ایجاد برابری اجتماعی Ùˆ طبقاتی Ùˆ سیاسی Ùˆ دینی » است . گرانیگاه مسائل ایران ØŒ دوهزارسالست Ú©Ù‡ مسئله « امتیازطبقه موبدان Ùˆ آخوندها ÙˆÙقها Ùˆ علمای دین » ازهمگان است ØŒ نه مسئله تبعیض طبقات اقتصادی . این تبعیض بنیادیست Ú©Ù‡ بایستی نخست ازبین برده شود ØŒ تا « مای اجتماعی ویا مای ملی » ØŒ دراثر« جشن » ØŒ Ø¢Ùریده شود . « دموکراسی » هم ØŒ «جامعه جشنی » است .
بازگشت٠زÙهره یا« رام » ØŒ بزرگترین یاغیگری Ùˆ طغیان وسرکشی دربرابر ادیان نوری ( Ú†Ù‡ مسیØیت ØŒ Ú†Ù‡ اسلام ØŒ Ú†Ù‡ زرتشتی ØŒ Ú†Ù‡ یهودیت ) میباشد. واین پرچم طغیان Ùˆ یاغیگری را مولوی بلخی درÙرهنگ ایران ØŒ بازبا گستاخی بی نظیرش، براÙراشته است . خدایان نوری ØŒ ازیهوه گرÙته تا اهورامزدای زرتشت ØŒ ازپدرآسمانی گرÙته تا الله ØŒ همه بزرگترین دشمن خود را در زهره = اÙرودیت = رام وسیمرغ میدیدند، Ùˆ اورا هست Ú©Ù‡ ابلیس ودجال Ùˆ شیطان Ùˆ اهریمن Ùˆ جمشید Ú©ÙØ´ Ùˆ زدارکامه Ùˆ زائوکش یا « لواط کننده با خود » یا« روسپی= جنده » دانسته اند. واژه « آسیب » Ú©Ù‡ Øتا درغزلیات مولوی به معنای « عشق » است ØŒ تبدیل به « گزند Ùˆ آزار» کرده اند . «عشق » ØŒ اصل آزاراست . همچنین« ویناس» Ú©Ù‡ تبدیل به واژه « گناه » امروزه ما شده است ØŒ به معنای قوناس وقوناخ ( عشق ومهمانی) است. همه اینها ØŒ بیان مسخسازی Ùˆ واژگونه سازی ارزشهای Ù Ùرهنگ اصیل نخستین است .
این مولوی بلخیست Ú©Ù‡ « زÙهره » را Ú©Ù‡ یهودیت ومسیØیت ØŒ تبدیل به شیطان کرده بودند ØŒ ودراسلام نام « ابلیس» بدو داده شده بود ØŒ پیکریابی اندیشه سکولاریته است، با دلیری Ùˆ گستاخی بی نظیری ØŒ از سر، در غزلیات خود ØŒ به کردار اصل عشق Ùˆ طرب Ùˆ زیبائی زنده ساخت . او خدا را، درغزلیات خود ØŒ باز ازنو به کردار « عاشق Ùˆ مطرب Ùˆ ساقی » تصویرکرد .
زÙهره عشق هرسØر، بر درما Ú†Ù‡ میکند ØŸ
دشمن جان صدقمر، بر درما چه میکند ؟
هرکه بدید ازو نظر ، باخبراست وبی خبر
او ملکست یا بشر؟ بر درما چه میکند ؟
زیرجهان ، زبر شده . آب، مرا زسر شده
سنگ ازو، گهرشده ، بر درما چه میکند ؟
در زاهدی شکستم ØŒ به دعا نمود Ù†Ùرین
که برو که روزگارت ، همه بیقرار بادا
تن ما ، به ماه ( سیمرغ ) ماند، که زعشق میگدازد
دل ما ØŒ Ú†Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ زÙهره ØŒ Ú©Ù‡ گسسته تار بادا
به گداز ماه منگر، به گسستگی زÙهره
تو Øلاوت غمش بین ØŒ Ú©Ù‡ بکش هزار بادا
چه عروسی است درجان، که جهان زعکس رویش
چو دو دست نو عروسان، تر و پرنگار بادا
بادا مبارک درجهان، سور و عروسیهای ما
سورو عروسی را خدا ، ببرید بر بالای ما
زÙهره ØŒ قرین شد با قمر، طوطی ØŒ قرین شد با شکر
هرشب، عروسی دگر، ازشاه خوش سیمای ما
این سرکشی Ùˆ سرپیچی Ùˆ یاغیگری ازخود٠گوهر رامی یا زهره ای مولوی بود، Ú©Ù‡ دراو، باز برانگیخته Ùˆ بسیج شده بود . درÙرهنگ ایران ،« روان هرانسانی» ØŒ گوهر « رام = زهره ØŒ خدای عشق Ùˆ موسیقی Ùˆ رقص وشعرو زیبائی Ùˆ شناخت » را دارد( رام = روان ØŒ آنندراج ) . Ùˆ این روان یا رام است Ú©Ù‡ « اÙروزنده آتش جان » هرانسانی است . این رام هست Ú©Ù‡ آراینده Ùˆ نظم موسیقائی به تن میدهد ( گزیده های زاد اسپرم ØŒ 29 ØŒ 7 ). در روز بیست ویکم ØŒ روز رام است، Ú©Ù‡ Ùریدون برضØاک چیره میشود . دراین روزبود Ú©Ù‡ برای چیرگی بر« اصل زندگی آزاری ØŒ ضد قداست جان » ایرانیان ØŒ زنار،یا کمر بند Ú©Ù‡ دراصل، سی وسه رشته ( خدایان زمان) بود، به کمر Ù…ÛŒ بستند ( آثارالباقیه ابوریØان )ØŒ تا سوگند ÙˆÙاداری به این اصل بزرگ، یاد کنند . موبدان زرتشتی ØŒ اینهمانی رام با روان انسان را، دربن انسان ØŒ Øذ٠کرده ØŒ Ùˆ آن را جزو « بن جانوران » کردند ( بندهش ØŒ بخش چهارم، پاره 35 ) . دستانی یا Ù„ØÙ†ÛŒ را Ú©Ù‡ باربد برای « رام جید» Ú©Ù‡ روز 28 ماه باشد، ساخته است ،« نوشین باده یا باده نوشین » نام دارد . گوهرزنخدا رام ( درتصویربالا Ú©Ù‡ با خوشه انگوراست) ØŒ باده نوشین است . ساقی بودن Ùˆ مطرب بودن Ùˆ عشق Ùˆ عاشق Ùˆ معشوق بودن ØŒ گوهر خدای مولوی گردید ØŒ Ú©Ù‡ همه بازتاب تصویر ٠زهره (رام ) وماه ( = سیمرغ ) است .
مرده بÙدم ØŒ زنده شدم ØŒ گریه بÙدم ØŒ خنده شدم
دولت عشق آمد ومن ، دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا ، جان دلیر است مرا
زَهره شیر است مرا ØŒ زÙهره تابنده شدم
زÙهره بـÙدم ØŒ ماه شدم ØŒ چرخ دوصد تاه شدم
یوس٠بودم ( اصل زیبائی) زکنون ، « یوس٠زاینده » شدم
ازتوام ای Ø´Ùهره قمر، درمن Ùˆ درخو دبنگر
کز اثر خنده تو ( هلال ماه ، خندانست) گلشن خندنده شدم
مقبل ترین Ùˆ نیک پی، دربرÙج زهره ØŒ کیست؟ نـی .
زیرا نهد لب بر لبت ، تا ازتو آموزد ، نوا
نی ها وخاصه نیشکر، برطمع آن بسته کمر
رقصان شده درنیستان ، یعنی تعزّ من تشا
بـÙد بی تو، Ú†Ù†Ú¯ Ùˆ نی، Øزین . بÙرد آن کنارو، بوسه این
د٠گÙت : میزن بر رخم ØŒ تا روی من یابد بها
دراینجا Ú©Ù‡ مولوی ØŒ دربرج زÙهره ØŒ Ù†ÛŒ Ù…ÛŒ یابد ØŒ درست نشان بقای تصویر « رام » در ذهن اوست . این زÙهره یا رام است Ú©Ù‡ آرمان هستی یا زندگی انسان برای او میگردد
همیشه دامن شادی کشیدمی سوی خویش
کشد کنون ک٠شادی ، به خویش دامانم
زبامداد کسی غلملیج ( غلغلک= گل خوجه ) میکندم
گزا٠نیست که من ناشتاب ، خندانم
ترانه ها زمن آموزد این زمان ØŒ زÙهره
هزار زÙهره ØŒ غلام دماغ سکرانم
واو ازیاد نمی برد Ú©Ù‡ این شمس تبریزیست Ú©Ù‡ گوهر زÙهره را دروجود او، ازسر برانگیخته است :
شمس تبریز مرا ØŒ طالع زÙهـره داد است
تا Ú†Ùˆ زÙهـره ØŒ همه شب جز به بطرمی نروم
بطر، درشادی Ùˆ نشاط Ùˆ خرّمی به اوج رÙتن است . بطر، گردن Ú©Ø´ÛŒ کردن است . این Ùطرت رامی یا زÙهره ای در مولوی، ازنو بسیج Ùˆ زنده میشود ØŒ Ùˆ این گوهر انسانیست Ú©Ù‡ زندگی را از ملول بودن میرهاند :
ازملولی هرکه گرداند سری درکشم درچرخش و گردان کنم
آن ملولی، دÙنبل « بی عشقی» است
جان اورا عاشق ایشان کنم
عاشـقـی چـبـود ؟ کمال تشنگی
پس بیان چشمه Øیوان کنم
صبرنماندست Ú©Ù‡ من ØŒ گوش سوی نسیه ( Ùردا، بهشت) برم
عقل نماندست که من ، راه به هنجار روم
عقل مزورو مصلØت بین وسرد ØŒ Ú©Ù‡ دنبال راه همه میرود
Ú†Ù†Ú¯ زن ای زÙهره من ØŒ تاکه برین تن تن تن
گوش برین بانگ نهم ، دیده به دیدار برم
بادا مبارک درجهان ، سور و عروسیهای ما
سور وعروسی را خدا ، ببرید بر بالای ما
زÙهره ØŒ قرین شد با قمر، طوطی، قرین شد باشکر
هرشب ، عروسی دگر، از « شاه خوش سیمای ما »
این زÙهره ØŒ دخترصبØÛŒ Ú©Ù‡ تورات دراو، شیطان را میشناسد ØŒ واین زÙهره Ú©Ù‡ دراسلام ØŒ زنیست Ú©Ù‡ هاروت وماروت دل به او Ù…ÛŒ بازند وبدین علت، ازگستره ٠خدائی، طرد میگردند ØŒ ازسر، درÙØ´ خود را برضد « ضØاک زدارکامه Ú©Ù‡ در قربانیهای خونی ØŒ گوهر جشن را Ù…ÛŒ یاÙت » در غزلیات مولوی برمیاÙرازد .
آنگاه این روشنÙکرانی Ú©Ù‡ لوزیÙر( آورنده روشنائی = زÙهره = شیطان= خدای ماما ) ازمتامورÙوز وجود٠خود ٠آنها ØŒ آتش Ù†ÛŒÙروخته ØŒ به مـÙشتی اصطلاØات خشک Ùˆ Ù…Ùاهیم ٠یخزده وزمهریری از ÙلسÙÙ‡ غرب چسبیده اند، تا ایرانیان را سکولار کنند . این پیکر زیبای زÙهره یا رام هست Ú©Ù‡ همه را از زیبائیهای گیتی ØŒ مست Ùˆ خرّم Ùˆ رقصان میکند ØŒ نه چند تا Ù…Ùهوم خشکیده وبی Ø±ÙˆØ Ùˆ یخ زده Ùˆ ترجمه شده ازغرب .
سکولاریته ØŒ عاشق « رام » شدنست Ú©Ù‡ خدای تØول دادن گوهرجشنی خود ØŒ درروند زمان ودرگوهرانسانها ودرگیتی Ùˆ طبیعت هست . درÙØ´ سرکشی برضد خدایان نوری را، Ú©Ù‡ مولوی براÙراشت، هیچ روشنÙکری درایران، تاکنون بوئی هم ازآن نبرده است ØŒ تاچه رسد به اینکه گستاخی وتوانائی آن را داشته باشد Ú©Ù‡ این درÙØ´ را بازبراÙرازد .
خدایان آورنده روشنی از تاریکی
بÙÙ† ها جویندگی Ùˆ بینش Øقیقت درهرانسانی
چیست که هردمی چنین ، میکشدم به سوی او ؟
عنبر، نی . و مشگ ، نی . بوی ویست ، بوی او
چرا رام یا زÙهره ØŒ اینهمانی با« بـوی » دارد ØŸ
چرا، زÙهره ØŒ کسیست Ú©Ù‡ میخواهد
خـدا را ازتخت ، بیندازد ؟
چرا زÙهره، کسیست Ú©Ù‡ قدرتهارا
برروی زمین ، سرنگون میـسازد ؟
ای مطرب دل، زان نغمه خوش
این مغز مرا ØŒ پـÙر مشـغـله Ú©Ù†
ای زÙهره ومَـه ØŒ زان شعـله٠رو
دو چشم مرا ، دو مَـشـعـلـه کن
کجاست مطرب جان( رام ) تا زنعره های صلا
دراÙکند ØŒ دم او ØŒ در هزار سر ØŒ سو دا
اگر زمین بسراسر، بـرÙویـد از « تـوبه »
بیک دم ، آن همه را ، عشق بدرود ، چو گـیا
ازآنکه توبه ، چو بند است ، بـند نپـذیرد
علوّ ٠موج Ú†Ùˆ Ú©Ù€Ùهسار و، غـره دریا
درÙرهنگ ایران ØŒ سه خدا بودند Ú©Ù‡ « آورنده روشنی ازتاریکی » بودند : 1- رام (= زهره ØŒ درایران، زاور، خوانده میشد) Ùˆ2- سروش Ùˆ3- رشن( رشنواد ØŒ کسیکه داراب، Ùرزند هما را برای نخستین بار، میشناسد- درشاهنامه ) . درتورات ØŒ یهوه درهÙت روز خلقت ØŒ اصلا آتش را هم خلق نمیکند ØŒ وصØبتی ازآتش نیزنمیکند، Ùˆ « روشنی Ùˆ گرمی » ،ازآتش برنمیخیزد ØŒ بلکه در آغاز، خود یهوه ØŒ « روشنائی » را خلق میکند . روشنائی یهوه Ùˆ الله ØŒ ازآتش برنخاسته اند . روشنائی Ùˆ گرمی ØŒ متامورÙوز « آتش = تخم » نیست . بدین سان ØŒ انسان وجان ØŒ ازاصالت بطورکلی، Ùˆ از« اصل بینش Ùˆ روشنی بودن » اÙتاده اند. تورات با این عبارت آغازمیشود Ú©Ù‡ : « وخدا Ú¯Ùت : روشنائی بشود Ùˆ روشنائی شد، Ùˆ خدا روشنائی را دید Ú©Ù‡ نیکوست ØŒ Ùˆ خدا روشنائی را از تاریکی، جداساخت » . با جداساختن روشنی ازتاریکی Ùˆ خلق روشنائی مستقیما در آغاز، سرنوشت زÙهره ØŒ معین میگردد، Ú©Ù‡ خدای « آورنده روشنی از تاریکی Lucifer» بود . همینسان این خدایان ) ( زÙهره + سروش + رشن = کاوتÙس ) ØŒ هم در میترائیسم ØŒ وهم دردین زرتشت ØŒ خویشکاری ٠نخستین ٠خود را از دست میدهند . دراین دو دین ØŒ هرچند رام Ùˆ سروش Ùˆ رشن ØŒ نگاه داشته میشوند ( زرتشت درگاتا ØŒ Ùقط یکبارنام سروش را میآورد Ùˆ یادی از رشن نمیکند ) ØŒ ولی ازاصالت، انداخته میشوند ØŒ یا نقشهای «وردستی » به آنها داده میشوند. اهورامزدائی Ú©Ù‡ جایگاهش، روشنائی بیکران است، وهمه چیز را از روشنائی خود( ازهمه آگاهی خود) میآÙریند ØŒ دیگر نمیتواند ØŒ رام ( زاوَر= زÙهره ) Ùˆ سروش Ùˆ رشن را ØŒ به کردار « آورنده روشنائی از بÙÙ† تاریک انسانها » تاب بیاورد . اینست Ú©Ù‡ این هرسه خدا ØŒ از « بÙÙ† انسان » ØŒ تبعید Ùˆ طرد میشوند، Ùˆ ارج روشنی Ùˆ بینشی Ú©Ù‡ درجستجوی مستقیم Ùˆ بلاواسطه خود انسان ودرمتاموروÙوزگوهرخود انسان، یاÙت میشود ØŒ ازبین میرود . درلاتین دیده میشود Ú©Ù‡ لوسیÙرLucifer Ú©Ù‡ به معنای « آورنده روشنی است هم به 1-زنخدای ماه ØŒ وهم 2- به ستاره سØری Ú©Ù‡ زÙهره باشد، Ùˆ هم3- به دیانا DianaÚ¯Ùته میشد Ú©Ù‡ خدای ماما ست Ú©Ù‡ یاری دهنده در زائیدنست، مانند سیمرغ Ú©Ù‡ آل نامیده میشده است، Ùˆ دراصل مامای زائیدن رستم از رودابه بوده است . این معانی سه گانه ØŒ روند زاده شدن خورشید( روشنی روز) از ماه درشب، بوده است . لوسیÙر، یا آورنده روشنائی ازتاریکی ØŒ Ú©Ù‡ بیان پیدایش وزایش روشنی وبینش Ùˆ Ú©Ù„ هستی، ازبÙÙ† وتخم هرچیزیست، راه را برای « خدای خلق روشنی » بکلی Ù…ÛŒ بست. ازاین رو، لوسیÙر، Ùرشته یاغی شد Ú©Ù‡ خدایان نوری را ازتخت میاندازد Ùˆ همچنین ØŒ قدرتهای زمینی را سرنگون میسازد.
این خدایان ) رام ØŒ سروش ØŒ رشن ) ØŒ درالهیات زرتشتی ØŒ نگاهداشته میشوند، ولی همه ØŒ گوهراصلی خود را Ú©Ù‡ در دین سیمرغی یا زال زری داشتند ØŒ از دست میدهند . تصاویرخدایان « رام» Ùˆ « سروش » و« رشن » ØŒ در الهیات زرتشتی، درست نابود سازنده Ùرهنگ اصیل ایران Ùˆ اصالت انسان Ùˆ اصالت گیتی Ùˆ خاک میگردند .
این هرسه ØŒ پیکریابی « آگاهبود سØری، یا سپیده دمی، یا پگاهی » یا بسخنی دیگر، پیکریابی « اصل متامورÙوز مستقیم وبیواسطه Øواس ٠خود Ùانسان، به آگاهی وبینش وروشنی » هستند . رام یا زÙهره ØŒ اینهمانی با « بوی » دارد، Ùˆ بوی ØŒ به « همه Øواس Ùˆ اندام شناخت ÙˆÚ¯Ùتار » ØŒ Ú¯Ùته میشده است . دربندهش( بخش چهارم، پاره 34 ) میآید « روان ØŒ آنکه با بوی درتن است : شنود، بیند Ùˆ گوید Ùˆ داند » . « بوی » درÙرهنگ ایران ØŒ همانسان Ú©Ù‡ به « Øواس » Ú¯Ùته میشده است ØŒ به «آگاهبود Ùˆ شعور Ùˆ وجدان » نیز Ú¯Ùته میشده است . درÙرهنگ ایران ØŒ Øواس ØŒ از آگاهی Ùˆ بینش Ùˆ روشنی، جدا ساخته نمیشوند ØŒ بلکه انسان درهمان آن، Ú©Ù‡ Øس میکند ØŒ روشن Ùˆ آگاه وبیننده نیز میشود . یا درهمان آن Ú©Ù‡ روشن Ùˆ آگاه میشود، Øس نیز میکند . آگاهی وشعورووجدان ØŒ خویشکاری ٠نیروئی Ùراسوی « Øواس» نیست . این اندیشه بسیار ژر٠، در Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« بوی = روان = رام = زÙهره » ریشه دوانیده است .
آگاهبود سØری Ùˆ سپیده دمی ØŒ نه تنها آورنده روشنائی ازژرÙا Ùˆ بÙÙ† تاریکست ØŒ بلکه هنر « پیش روی ØŒ پیش دوی ØŒ پیش تازی ØŒ پیش آهنگی » دارد . روان انسان ØŒ رام یا « بوی » بود . همه Øواس Ùˆ نیروی شناخت انسان، هم آورنده روشنائی ازبÙÙ† تاریک بودند ØŒ Ùˆ هم پیش بین Ùˆ پیش یاب وپیشگام وپیشتاز بودند . سØر Ùˆ سپیده دم بینش Ùˆ آگاهی ØŒ ازبÙÙ† هرچیزی بودند . Øواس Ùˆ خرد ØŒ بو میبرند . Øواس Ùˆ نیروی شناخت انسان ØŒ در« کنـون » نمیایستد Ùˆ نمی ماند ØŒ بلکه در زمان ØŒ به پیش Ù…ÛŒ تازد . این بو بردن ازآینده وپیش آمدها ØŒ Ú©Ù‡ درخود٠گوهر اندام Øسی Ùˆ شناختی » انسان، سرشته شده است، اورا راهبری میکند . آگاهبود سØری یا پگاهی ØŒ نه تنها پیش بینی در دیدن هست ØŒ بلکه دیدن هم ØŒ یکی از بوی ها = Øواس هست . انسان درهمه Øواسش ØŒ پیش بو ØŒ پیش بین Ùˆ پیش یاب وپیشتاز هست . خود جان ØŒ نوعی پیش آگاهی ازخطر Ùˆ آزار را درهمه Øواس پدید میآورد Ú©Ù‡ انسان را راهنمائی میکند . این « ازخود ØŒ درجستجو، راه را گشودن Ùˆ راه را بو بردن » در هرجانی هست.
سروش ØŒ Ú©Ù‡ دربÙÙ† هر انسانی است ØŒ در نخستین داستان شاهنامه ØŒ از توطئه اهریمن برای کشتن کیومرث( بÙÙ† همه انسانها در الهیات زرتشتی ) ØŒ زود آگاه میشود، Ùˆ این آگاهی را درگوش سیامک زمزمه میکند . این سروش دربÙÙ† ٠وجود Ù Ùریدون هست Ú©Ù‡ اورا ازتوطئه برادرانش برای کشتن او ØŒ آگاه میسازد . او بو میبرد Ú©Ù‡ برادرانش میخواهند اورا بکشند . اینست Ú©Ù‡ Øواس ØŒ تنها مستقیم Ùˆ بلاواسطه ØŒ « آنچه درپیششان= Øضورشان هست » درنمی یابند ØŒ بلکه همانسان Ú©Ù‡ واژه « پیش » در Ùرهنگ ایران ØŒ نه تنها بیان « Øضور» است ØŒ بلکه بیان « بسوی آینده= Ùˆ آنچه پیش میآید » نیزهست ØŒ با هرØسی ØŒ گونه ای « پیش Øسی » ØŒ « پیش آگاهی » نیزهست ØŒ Ú©Ù‡ « رازگونه ØŒ در گوش خرد، زمزمه » میشود . Øواس، امتداد Ù…ÛŒ یابند ØŒ به آینده ØŒ کشیده میشوند .
این آگاهی ØŒ ویژگی آمیختگی سیاهی با سپیدی را دارد، دود Ùˆ شعله با همست،« سایه روشن » است. هرØسی،هرشناختی ØŒ پیشرو، پیش دو، پیش کشنده نیز هست . درست با همین ویژگی « بوی = رام » بود Ú©Ù‡ ادیان نوری ØŒ سرسازگاری ندارند ØŒ چون با چنین ویژگی، جان Ùˆ روان انسان ØŒ نیاز به راهنما Ùˆ پیشوا ومرجع تقلید Ùˆ پیامبر Ùˆ واسطه Ùˆ ØÙجـّت ندارند .
آشیانه سیمرغ ØŒ برÙراز « سه درخت خوشـبـو »
بÙÙ† هرجانی، « سه بوی به هم آمیخته» یا عشق است
سیمرغ، یا بÙÙ† هستی، یا خدا، اصل عشق است
درشاهنامه ØŒ برÙرازکوه البرز، سه درخت خوشبو هستند Ú©Ù‡ به هم پیوسته اند ØŒ Ùˆ برÙرازاین سه درخت خوشبو هست Ú©Ù‡ سیمرغ ØŒ آشیانه دارد . به عبارت دیگر، درخت Ú©Ù„ هستی ØŒ مرکب ازسه چوب = سه بوی = سه عشق است، Ú©Ù‡ باهم میآمیزند ØŒ ویک بو یا یک عشق میشوند . « ون van » هم درپهلوی « درخت وجنگل » است و« درخت بس تخمک » Ú©Ù‡ Ùرازش سیمرغست، « ÙˆÙŽÙ† van» نامیده میشود ØŒ Ùˆ واژه « وندیدن vanditan» درپهلوی به معنای « دوست داشتن Ùˆ پرستیدن Ùˆ ستایش کردن » است . همچنین در سانسکریت « ون van » به معنای « عشق Ùˆ دوست داشتن » است Ùˆ هم « وان vaan» به معنای چوب ØŒ عشق ØŒ پرستش » وهم « ونه vana» به معنای « درختستان ØŒ Ùˆ خواهان ومشتاق » است وهم Ù†ÛŒ Ùˆ چوب Ùˆ چوب Ù†ÛŒ « ونسه » میباشد. زÙهره ،که درایران « زاور»، Ùˆ در روم ونوسVenus نامیده میشد از واژه ونس vanas مشتق شده است، Ú©Ù‡ به Ù
سـرÙرازی وسرکـشی Ùآتـش زادگاه ٠آزادیست
---
رجم شیطانی و شیطان هم زتو
ای عجب، دردی و درمان هم زتو
1- نزد زال زر، انسان، تخم آتش است
تخم آتش، یعنی « تخم ارتای خوشه
یا تخم سیمرغست. انسان، Ùرزندوهمگوهرخداست
گوهرانسان، شعله میکشد وگشتگاه٠به گرمی وروشنیست
2- زرتشت، تخم آتش را ازبهشت میآورد
آتش، مخلوق اهورامزدا میشود ، ودیگر،هم گوهرباخدانیست
و اهورامزدا ، دیگر، گوهر خوشه ای ندارد . روشنی ازاین پس
ازمتامورÙوز ٠گوهرانسان، پیدایش نمی یابد.
3- دریونان وغرب، پرومتئوس،
آتش را از زئـوس، خدای خدایان، میدزد د،
که از انسانها، دریغ میدارد
4- دراسلام ، الله ، آتش را که ابلیس است ، خلق میکند
ولی ازاو، برضد Ùطرتش، خمیدن ( =اطاعت ) میخواهد
Ùطرت انسان، « طینی، برضد آتش » است
Ùطرت انسان، اطاعت کردن، برضدآزادی ÙÙطریش هست
نام اردیبهشت Ú©Ù‡ دراصل ØŒ «ارتای خوشه = ارتای شعله » بوده است، Ú©Ù‡ همان سیمرغ باشد، سـرÙـراز( سراÙراز) است، Ú©Ù‡ به معنای « سرکش Ùˆ یاغی » است. هنگامیکه سالک درمصیبت نامه عطار، به دیدارآتش میشتابد، به آتش چنین خطاب میکند :
Ú¯Ùت ای مرّیخ طبع سرÙراز گرم سیر Ùˆ زودسوزو تیز تاز
مریخ،همان نام بهرامست. سرÙراز، Ú©Ù‡ به معنای سربلندو گردنکش ومغرورو متکبرئ بلندمرتبه Ùˆ باعزت Ùˆ سربلند است نام روزسوّمست Ú©Ù‡ درمتون زرتشتی، اردیبهشت نامیده میشود ولی دراصل، ارتای خوشه (= ارتای شعله آتش ) نامیده میشده است ØŒ Ùˆ ازآنجا که« بهرام وارتا = روزبه وصنم » ØŒ جÙت ناگسستنی ازهمند، درهرصÙتی نیز، باهم مشترکند . گرانیگاه Ù Ùرهنگ سیمرغی درشعله آتش ØŒ گرما Ùˆ روشنی ( بینش) بود ØŒ نه سوزندگی . درتبری ØŒ به گرما وهـÙرم ØŒ « سـام » Ú¯Ùته میشود Ú©Ù‡ نام پدر زال میباشد . البته « سامان» نیز دراصل، معنای « Ù†ÛŒ » داشته است( تØÙÙ‡ Øکیم موءمن ) Ùˆ نی، اصل آتش ( تشه = Ù†ÛŒ) میباشد . ودربندهش ( بخش نهم، پاره 140) میآید Ú©Ù‡ رنگهای رنگین کمان ( ازدید الهیات زرتشتی ØŒ اهریمنی هستند ) واخش دیوند ... Ú©Ù‡ ایشان را دیوان سامگان نیزخوانند ..» . البته « واخش ) ØŒ معنای « شعله » هم دارد . عطارادامه میدهد
هم شهاب Ùˆ برق، ازآثارتست گرم رÙتن ØŒ گرم بودن، کارتست
شهاب وبرق ، هم آتش شمرده وهم آتش نامیده میشدند . نام شهاب، شَوله است ( برهان قاطع ) که معربش« شعله » میباشد.
رجم شیطانی و شیطان هم زتو
ای عجب، دردی و درمان هم زتو
شهاب، تیرآتشی بود Ú©Ù‡ درتاریکی اÙکنده میشد . هم شیطان اسلام ØŒ طبع آتس پیدا میکند، Ùˆ هم رجم اوباشهاب Ú©Ù‡ راندن اوست ØŒ بازآتشست، Ùˆ این تضادیست Ú©Ù‡ نماد جمع دو دیدگاه متضاد ازآتش میباشد .
در درون سنگ Ùˆ آهن ØŒ ره تـÙراست
پـاکـبـازی در جهان ، بالله تراست
سنگ و آهن ( آسن = سنگ )، زهدان ٠آتش است
هیزمی ØŒ .... لعل بدخشانی Ú©Ù†ÛŒ آهنی، یاقوت رÙمانی Ú©Ù†ÛŒ
آتش (= گرما ) ØŒ اصل تØول دهنده Ùˆ متامورÙوز است.
« عنصرعالی » ، تو میآئی وبس
با ÙÙ„Ú© ØŒ پهلو تو میسائی وبس
تو عنصرعالی هستی ØŒ Ú©Ù‡ باÙÙ„Ú© پهلو میسائی . این همان اندیشه « یازان به چرخ » درویس ورامین است.
ازسبک روØی، Ø®Ùی٠مطلقی گربسوزی گربسازی ØŒ برØÙ‚ÛŒ
ازدرخت سبز، سربیرون Ú©Ù†ÛŒ موسی مشتاق را، Ù…Ùتون Ú©Ù†ÛŒ
موسی ازتویاÙت راه ØŒ از دور جای
پس مرا درخورد من ، راهی نمای
سالک ØŒ درمصیبت نامه عطار ØŒ چنین گونه ØŒ آتش را تعری٠میکند Ú©Ù‡ درست دیدگاه Ùرهنگ اصیل ایران ازآتش میباشد .
در داستانهای بهرام گور( درشاهنامه )ØŒ این ویژگی« شعله آتش » را میتوان دید Ú©Ù‡ « اصل راه یابی ØŒ Ùˆ نشان رهنما » است . بهرام ØŒ دراثر دیدن آتش Ú©Ù‡ نماد جشن نیزهست ØŒ سوی Øرکت خود را Ù…ÛŒ یابد. غایتش، در« شعله آتش Ùˆ جشنی هست Ú©Ù‡ گرد آتش » روی میدهد . این داستانهای بهرام گور، درواقع ØŒ به داستانهای دوخدای جÙت ایران، « بهرام وارتا » بازمیگردند ØŒ Ú©Ù‡ متضاد با الهیات زرتشتی بوده اند ØŒ Ùˆ بدین روش ØŒ Ùردوسی توانسته است آنها را برای آیندگان نجات بدهد .
دراین اشعارعطار، تجربه Ùرهنگ ایرانی ازشعله آتش، به خوبی باقی مانده است . «عنصرعالی بودن» Ùˆ «پهلو با ÙÙ„Ú© سائیدن » Ùˆ « سرÙرازو سرکش Ùˆ بلندی خواه بودن » ØŒ Ùˆ پاکباز، و« اصل بینش بودن » ØŒ اینها ØŒ گوهر « خوشه ارتا = سیمرغ= شعله آتش » است Ú©Ù‡ در تخمهایش نیز نهÙته است Ú©Ù‡ « بÙÙ† هرانسانی= تخم آتش» میباشند. انسان ØŒ دارای این Ùطرت شعله ارتا ØŒ یا آتش است.
شعله آتش، زادگاه اندیشه سرکشی Ùˆ ایستادگی و« سرپیچی ازخمیدن درمقابل هر قدرتی » است ØŒ چون خمیدن، برضد Ùطرت نیروی براÙراختن Ùˆ یازیدن شعله آتشست . شعله آتش، بـÙÙ† ٠اندیشه Øقانیت ایستادگی وسرکشی انسان یا Jure resistendi است ØŒ Ú©Ù‡ هر قدرتی را Ù…Øدود ومسئول میسازد ØŒ Ùˆ ازاین رو، پیکریابی « آزدیخواهی Ùطرت یا طبیعت انسان » است. با شعله آتش (= البیس= ابلیس ) است Ú©Ù‡ ملت وانسان ØŒ ØÙ‚ ابدی خلع مقامات قدرتی را Ù…ÛŒ یابد . ØÙ‚ انقلاب ØŒ همیشه ØÙ‚ ملت است ØŒ واین ØÙ‚ ازÙطرت خود انسان ØŒ سرچشمه میگیرد .
هیچ خدائی ØÙ‚ ندارد، این ØÙ‚ سرکشی وسرÙرازی را ازانسان، بگیرد . سلب این ØÙ‚ ازانسان، غصب وتجاوزبه گوهرانسانست. این « قدرت » هست Ú©Ù‡ Ùطرتش، همیشه بی اندازگی، یا « تجاوزگری به طبیعت انسانها »است. اینست Ú©Ù‡ انسان، گوهر« یاغی گری » است ØŒ گوهر« گستاخی » است. یاغی بودن Ùˆ گستاخ بودن،به علت همان « شعله آتش » بودن گوهرانسانست . این Ø¯ÙˆØ§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ø¯Ø±Ø³Øª ØŒ ازواژه « اخوaxv» ساخته شده اند، Ú©Ù‡ همان «huva تخم » میباشد، Ùˆ درÙرهنگ ایران ØŒ 1- تخم « Ø¢Ú¯= هاگ » اینهمانی با 2- آتش « Ø¢Ú© » ( تØÙÙ‡ Øکیم موءمن ) Ùˆ با 3- خاک ( خاکینه ) دارد . انسان تخمیست Ú©Ù‡ اززمین( خاک) میروید Ùˆ شعله میکشد، Ùˆ آهنگ واراده سرکشیدن وآختن ( آختن Ùˆ یازیدن Ùˆ اÙراختن وسراÙراز، همه از واژه اخو ساخته شده اند ) به آسمان را دارد ØŒ تا آسمان (یا ماه وخورشید وپروین ) بشود . انسان ØŒ وجودیست Ú©Ù‡ زمین را به آسمان میکشاند Ùˆ Ù…ÛŒ پیوندد Ùˆ با آسمان ( سیمرغ = خدا ) ØŒ یکی میشود . زمین Ùˆ آسمان درتن انسان، سرو بیخ یک درختند، Ùˆ ازهم جدا ناپذیرند . انسان وجودیست گستاخ . معنای ژر٠گستاخ را از سخنی Ú©Ù‡ کیخسرو در روند وداعش ØŒ Ùˆ رÙتن به پیشوازمرگ میگوید، میتوان دریاÙت :
مباشید گستاخ با این جهان که او دشمنی دارد اندر نهان
گستاخ یا vistaax ØŒ مرکب از دوواژه « aaxu+ vista » دراوستا Ùˆ درپارسی باستان « huva+ vista » است . بخوبی میتوان دید Ú©Ù‡ aaxu همان معنای huva را Ú©Ù‡ تخم باشد . پیشوند « ویستا » Ú©Ù‡ ویستردن باشد، همان واژه « گستردن » امروزیست . تخم یا اخو، یا هاگ یا Ø¢Ú¯ یا Ø¢Ú© یا خاک یا آخ ØŒ همزمان باهم، معانی1- خوشه Ùˆ2- تخم مرغ Ùˆ3- آتش را دارند . اینست Ú©Ù‡ گستاخی ØŒ گستردن Ùˆ گشودن Ùˆ پهن شدن تخم در رویش ØŒ Ùˆ همچنین آتش، درمشتعل شدن را دارد . غالبا درکتابهای لغت، این معنای « اخو» ØŒ Ùراموش گردیده است ØŒ Ùˆ Ùقط پیآیندهای آن آمده است . بررسی این Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø ØŒ زمینه بسیاری ازپدیده های اجتماعی وسیاسی Ùˆ دینی را درÙرهنگ ایران ØŒ روشن میسازد. «اخو» ØŒ دارای معانی زیرین است:
اصل Øیات ( این معنا ØŒ بیان همان تخم Ùˆ آتش بودنست )
وجود ، جهان
شعورو وجدان و آگاهی
پشتکار
سرور
axvihبه معنای سروری است. سرورداشتن است .
Axvikih به معنای « Øضور ذهن، آرامش خاطر» است
axaastanبه معنای برخاستن (همان واژه خیزیدن )است
aaxezishبه معنای خیزش، بلندشدن، صعود ومعراج Ùˆ رستاخیراست ( Ùره وشی ) .
«تخم = Ø¢Ú¯= هاگ= اخو= اخ »، اینهمانی با« آتش= Ø¢Ú© » داده میشود( تØÙÙ‡ Øکیم موءمن ). « Ø¢Ú¯Ù†ÛŒ= آتش» درسانسکریت ØŒ ازهمین ریشه « Ø¢Ú¯ » برآمده است. اخو، اصل Øیات، اصل جهان Ùˆ وجود شمرده میشود . ازگستردن وبرخاستن وبرجستن Ùˆ شعله ورشدن تخم= آتش، جهان Ùˆ موجودات ØŒ وجود Ù…ÛŒ یابند . همه اصطلاØاتی Ú©Ù‡ با« خیزو خیزش » کار دارند ØŒ همه ازاین « اخزیتن axezitan» شکاÙته شده اند . پگاه خیز، Ùˆ Øاصلخیز، Ùˆ گندم خیز، Ùˆ طوÙان خیز، Ùˆ شب خیز، Ùˆ خیزابه ( موج ) و« خیز» Ú©Ù‡ اهرم باشد، وخیزان، Ú©Ù‡ هم موج وهم ریشه گیاهانست Ú©Ù‡ به هر طر٠پنجه میاندازند، وهم رستاخیز(Ú©Ù‡ درسغدی axazaamande است ØŒ Ùˆ هم به رستاخیرو هم به عروج Ù…Ø³ÛŒØ Ú¯Ùته میشده است) وهم واژه آغاز= aagaazØŒ وهم ،« خیز »، به معنای بیدارشونده ØŒ انگیزنده ØŒ رقصنده ØŒ جهنده ØŒ روند پیدایش ٠« اخو،یا تخم ØŒ Ú©Ù‡ اصل جهان Ùˆ زندگی است» ØŒ میباشد.
بالاخره ØŒ تخم یا آتش، ویژگی آختن = یاختن ( یازیدن ) ØŒ اÙراختن ( Ùرا+ اختن ) را دارد Ú©Ù‡ معنای « سرور» را به اخوaxv داده است . اینست Ú©Ù‡ به شاه Ùˆ سرور اخشیدaxshed میگÙتند . اصطلاØات «آخشیج » و« اخگر» و« اخترکاویان» ØŒ همه ازاین ریشه « اخ = اخو» ساخته شده اند. از این روند سرÙرازی جستن Ù Ùطری تخم یا آتش انسان ØŒ هست ØŒ Ú©Ù‡ واژه « یاغی » نیز به وجود آمده است، Ú©Ù‡ درکردی « آخی = یاخی» هم Ú¯Ùته میشود . این واژه در سغدی yaaxe=yaaxi به معنای « دلیرو شجاع Ùˆ بی پروا»هست . من این گمان را دارم Ú©Ù‡ واژه « آخوند » نیز، ازهمین ریشه است Ùˆ سبکشده « آقا خوانده » نیست . آخوند( اخو+ اند ) ØŒ به معنای « تخم یا اصل Ùسروری خواهی Ùˆ Øکومت طلبی » است . دلاوری Ùˆ شجاعت درسغدی ØŒ یا خاوه yaaaxaawe است . واژه «شعله ٠یازان آتش » Ú©Ù‡ درمقاله پیش آمد ØŒ همین واژه است . ناظم الاطباء ازجمله معانی یاغی ØŒ زمین وارض وخاک را میداند . آخ هم درکردی معنای « خاک» را داردکه دراصل به معنای « تخم » است. و« عاق کول» هم درپشتو Ú©Ù‡ همین واژه « یاغ = آخ = آغ » است ØŒ به معنای سرکشی کردن واظهارعدم اطاعت کردنست .
به هرØال ،« اخو»، دریک رویه اش، « کشش به سروری» ØŒ Ùˆ در رویه دیگرش، « کشش به سرپیچی Ùˆ سرکشی وسرÙرازی» است، وسرÙراز، نام خود « ارتای خوشه یا سیمرغ » است . طبیعت ÙˆÙطرت٠« تخم آتش ØŒ Ú©Ù‡ انسان باشد »، سروری طلبی Ùˆ یاغیگریست . گستاخی نیز که« گسترش همان اخو » هست ØŒ بیان ویژگی « شعله آتش در به روی آوردن گوهر Ùˆ Ùطرت خود» است . شعله آتش ØŒ آنچه در ژرÙای خود دارد، رو میکند ØŒ به رو میآورد . این را راستی Ùˆ یکرو بودن Ùˆ صÙا Ùˆ صمیمیت میگÙتند . کیخسرو، Ú©Ù‡ رابطه اش با گیتی به هم خورده بود Ùˆ برای نخستین باردرÙرهنگ ایران ØŒ به « جهان خاکی» ØŒ پشت میکند Ùˆ به پیشوازمرگ میشتابد، درشعربالا ØŒ میگوید Ú©Ù‡ جهان خاکی ØŒ دوستی است Ú©Ù‡ درنهان ØŒ دشمن است، Ùˆ نمیتوان با او « یک رو Ùˆ راست= گستاخ» بود.
انقلابی Ú©Ù‡ درروان وضمیرکیخسرو، روی داد ØŒ تاریخ ایران را دگرگون ساخت . با این تجربه کیخسرواز مرگ ØŒ اندیشه دوجهان متÙاوت Ùˆ متضاد ازهم، درایران پیدایش یاÙت ونیروگرÙت . درست اندیشه خاک یا Ø¢Ú¯ یا آخ ØŒ Ú©Ù‡ تخم آتش است، Ùˆ به آسمان شعله میکشد، تا اینهمانی با آسمان بیابد، Ùˆ بیان پیوستگی Ùˆ همگوهر خاک( زمین ) Ùˆ آسمانست ØŒ درانقلاب درونی کیخسرو ØŒ بهم خورد Ùˆ متلاشی شد ØŒ وراه ØŒ برای پیدایش زرتشت ØŒ واندیشه دوزخ وبهشت او، Ùˆ وجود دو جهان متضاد باهم او ØŒ بازگردید . کیخسرو، با تعیین لهراسب به جانشینی خود ØŒ بنیاد اختلا٠وتضاد شدید، میان دو جهان بینی درایران را نهاد.
زال زرو خانواده رستم ØŒ درست استواردراندیشه پیشین ماندند، Ùˆ کینه ورزی خانوداه لهراسب Ùˆ پسرش گشتاسپ با خانواده زال، Ú©Ù‡ به همین علت ØŒ بسختی برضد شاهی لهراسب بود ØŒ آغازگردید، Ùˆ طوÙان Ùˆ تراژدی هزاره های تاریخ ایران، ازاین مخالÙت، شروع به برخاستن کرد.
دربهمن نامه ØŒ زال زر، به سرآغاز دشمنی خانواده گشتاسپ با خود وخانواده اش ØŒ اعترا٠میکند . زال زر، به کردارتاج بخش، به نمایندگی ازهمه پهلوانان وبزرگان ØŒ با پیشنهاد کیخسرو درگزینش لهراسب برای شاهی ØŒ ضدیت میکند Ùˆ اورا شایسته شاهی نمیداند . زال زر، ازشیوه تÙکرلهراسب درباره مسئله مرگ Ùˆ همانندیش با کیخسرو آگاه بود، Ùˆ ازاین رومخال٠سرسخت شاهی لهراسب بود Ùˆ با اکراه درونی ومهری Ú©Ù‡ به کیخسرو داشت ØŒ ناچار، تن به این گزینش میدهد ØŒ ولی بو میبرد Ú©Ù‡ این گزینش به Ùاجعه کشیده خواهد شد . زال زرمیگوید:
مرابخت ازآنگه به تاراج داد که لهراسب را خسرو این تاج داد
همی خاک خوردم درآن انجمن
نکوهش Ùراوان رسیده به من
به شاهی نکردم براو Ø¢Ùرین
روانم ، گمانی همی داد ازاین
این اندیشه مرگ Ú©Ù‡ کیخسرو ولهراسب داشتند، به جدائی دوجهان ازهم Ùˆ « ارجمند ناشمردن خاک Ùˆ زندگی درگیتی » کشیده میشد Ú©Ù‡ برضد اندیشه سیمرغ بود Ú©Ù‡ خوشه درآسمان شمرده میشد ØŒ Ùˆ جانها درگیتی دانه های اÙشانده شده او بودند . خدا وگیتی، یک گوهر داشتند Ú©Ù‡ به هم پیوسته بودند وبا چنین اندیشه مرگی ناسازگاربود .
زمین ( خاک = آخو= هاگ) ، همان ارتای خوشه است که درآسمان ، باغست( سبزax-saena ) ودر زمین ، گنج است. زمین ( خاک ) و آسمان ، دوچیز مختل٠و ناهمگوهرباهم نبودند .
خاک( زمین ) بود ØŒ Ú©Ù‡ شعله میکشید وازآن ØŒ آسمان ØŒ پیدایش Ù…ÛŒ یاÙت. زمین، آسمان میشد Ùˆ آسمان، زمین میشد . این اصل متامورÙوز( Ùروهر= Ùرگرد= دگردیسی ) در« خاک » بود . درجهان بینی میترائیسم ØŒ زÙهره ( ونوس = اÙرودیت = سیمرغ ) اینهمانی با عنصرخاک Ùˆ با « مار» Ùˆ با کبوتر وبا نوزاد زنبورعسل وقتی پر درمیآورد ( پروانه میشود) Ùˆ چراغ دارد . اینها همه ØŒ نماد برای تØول ( گشتگاه= Transitos) هستند . مار، چون هرسالی پوست کهنه اش را میاندازد Ùˆ پوست تازه پیدا میکند، Ùˆ همیشه با جامه نواست، بیان همین اصل تØول بود . همچنین چراغ وشمع، مانند شعله آتش، اصل تØول شمرده میشدند، چنانچه دراشعار عطارآتش( گرما )ØŒ اصل تØول Ùˆ دگردیسی هیزم ØŒ به لعل بدخشان Ùˆ آهن به یا قوت رمانی شمرده میشود . خاک ( هاگ= آخ درکردی، Ùˆ یاغی = زمین )اصل متامورÙوزشمرده میشد ØŒ Ùˆ ربطی به اصل Ùروتنی Ùˆ Ùرودین بودن نداشت . ایرانی ØŒ خاک را( Erde= earth= ارض= ارتا) میبوسید ØŒ چون معشوقه اش ØŒ چون همان سیمرغ بود ØŒ ولی به او سجده، به معنای اسلامی Ú©Ù‡ Ùروتنی کردن Ùˆ خاضع ومطیع شدن باشد ØŒ نمیکرد . بوسیدن خاک ØŒ همبوسی وهمآغوشی انسان با خدا ( عشق ورزی عاشق Ùˆ معشوق ) بود ØŒ نه خمیدن پیش الله Ú©Ù‡ پیکر یابی قدرت مطلقست.
ازاین رو بود که خم شدن ، مسئله اصلی نبود، بلکه میشد انگشت
برخاک زد و لب را با آن آلود و بدینسان ، سوگند خورد . سوگند
یادکردن با بوسیدن خاک ، همارزش و همگوهر با سوگند رویارو
با شعله آتش بود . چنانکه زال زر که نقش تاج بخش را درایران
داشت، بنا برمرجعیتی Ú©Ù‡ « تاج بـخـشی » با خود میآورد ØŒ ØÙ‚
اعتراض Ùˆ سرکشی رویارو با شاه را داشت ØŒ وشاه ØŒ ØÙ‚ سلب چنین قدرتی را ازتاج بخش نداشت .مرجعیت تاج بخشی، قابل عزل ازطر٠شاه نبود . برغم اینکه موبدان زرتشتی
کوشیدند Ú©Ù‡ این ØÙ‚ را ازخانواده رستم Ùˆ پهلوانان، سلب کرده Ùˆ
ازآن خود سازند، Ùˆ طبعا درداستانهائی Ú©Ù‡ درشاهنامه مانده بود، Ùˆ وبا دستکاریها موبدان درعهد ساسانیان این مرجعیت ØŒ Ù…ØÙˆ ساخته شده است ØŒ ولی بازرد پای آن، بخوبی درشاهنامه باقی مانده است . سام نریمان ØŒ پدر زال ØŒ
1- درتجاوز نوذر ازمØدوده وظایÙØ´ ØŒ وزال زر2- درمورد تجاوزخواهی کاوس ولشگرکشی به مازندران Ùˆ3- هم در تعیین جانشین کیخسرو ØŒ Ùˆ روی برگرداندن کیخسرو ازشاهی، Ú©Ù‡ برای زال زر ØŒ Ù†ÙÛŒ « ارجمندی خاک = ارجمندی گیتی » بود ØŒ از ØÙ‚ اعتراض ورایزنی Ùˆ تعیین جانشین Ú©Ù‡ در« مرجعیت تاج بخشی » موجود است ØŒ بهره میبرد، Ú©Ù‡ هیچ شاهی ØÙ‚ سلب این مرجعیت را ازآنها نداشت . « شاهی» درایران، وارونه نتیجه گیریها ئی Ú©Ù‡ ازمطالعات تاریخی شـده ØŒ وهمچنین وارونه Ù…Ùهوم شاهی Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی دردوره ساسانیان داشتند Ùˆ درشاهنامه نیز بازتابیده شده ØŒ استوار براصل« یوغ» بود . سراندیشه یوغ = گواز= امر= همزاد نیز، « بنیاد Ùرهنگی شاهی » بود. « شاه » اساسا ØŒ نام سیمرغ یا رام است ØŒ Ùˆ « پادشاه »، به معنای « جÙت سیمرغ یا رام »است Ú©Ù‡ « بهرام = روزبه » باشد . این اندیشه جÙت بودن دونیرو ،که اصل سه تا یکتائیست، شاهی را معین میساخت . نیروی میانی که، آن دونیرو را به هم جÙت میکند، « پیدایش بهمن ØŒ درمراسپند » است ØŒ Ú©Ù‡ نام سه روزپایان هرماهند . «همکاری سه نیروی برابر باهم ØŒ وجدا ناپذیرازهمدیگر » ØŒ شاهی را معین میساخت .
رام Ùˆ بهرام Ùˆ ماراسپند( Ú©Ù‡ درختش غار، یا ماه بهشتی، یا سنگ یا دهمست = دهم + است = تخم دهم = تخم آتش شعله ور ) برÙرازدرخت هرماهی ØŒ وخوشه = شعله بودن در هرماهی Ùˆ یا زمان هستند. دهم ØŒ همان واژه « ده = داه = داگ »است Ú©Ù‡ درآلمانی تاگ ( روز)Tag ØŒ ودرÙارسی « داغ »، Ùˆ درانگلیسی « دی day» شده است . وواژه « تاج » Ùˆ « تاج بخش » نیز همین واژه است . پیش ازاینکه با دقت این موضوع بررسی شود ØŒ برجسته وچشمگیرساختن این نکته، اهمیت دارد Ú©Ù‡ این سه نیرو، دریک پایه باهم قرارمیگیرند . این« سه نیروباهم » هستند Ú©Ù‡ شاهی را معین میسازند . تا Ú†Ù‡ اندازه این اندیشه درتاریخ ایران ØŒ مراعات شده یا نشده است ØŒ مسئله دیگراست . ولی با این معیاربنیادی Ùرهنگی بود Ú©Ù‡ Øقانیت شاهی درایران ØŒ درضمیرها سنجیده میشد. اینکه تصورمیشود، زال زر Ùˆ رستم، همیشه برغم نگهبانی وپاسداری ایران، غلام وچاکرو غلام Øلقه بگوش شاهان یا ÙˆÙادار بدانها بوده اند، یک خیال کودکانه است . این بستگی، مسئله ÙˆÙاداری نبود ØŒ بلکه مسئله همکاری وهمپرسی سه نیروی برابرو همگوهربود . آنها نمیخواستند Ú©Ù‡ مقام شاهی را تصر٠کنند ØŒ وخودشان شاه بشوند ØŒ چون خودشان، جزو« سه پایه= سه خوشه= سه شعله= سه آتشدان » شاهی بودند ØŒ Ú©Ù‡ درآمیزششان باهم ØŒ « شاهی » معنا ومØتوا داشت. آنها ضامن نگاهبانی ارزشهای سیمرغی درØکومت بودند، واین مرجعیت Ùوق العاده مهمی بود Ú©Ù‡ موبدان زرتشتی Ù…Ùاهیم آنرا ازاین داستانها زدوده اند، ولی با درک دقیق خود این داستانها، میتوان به وجود واهمیت Ùˆ اشکال گوناگون ٠چنین مرجعیتی، Ù¾ÛŒ برد . دربهمن نامه این اندیشه در« شاهی هما » ØŒ عبارت به خود گرÙته است .دودختر رستم ØŒ یکی « پیشرو» Ùˆ دیگری « رایزن Ù» « هما » میشوند، واین سه باهم ØŒ بنیاد گذارداستانی، یا اسطوره ای سلسله هخامنشی میگردند . هما Ùˆ آذرگشسپ Ùˆ زربانو ØŒ هرسه نام یک خدایند.آذرگشسپ ،« آذرخوش» نیزنامیده میشود( مسعودی درکتاب التبیه والاشرا٠نام این آتشکده را آذرخوش نوشته است ØŒ Ù…Øمدعلی امام شوشتری ) و« گیاه شاه اسپرم »، « خوش اسپرم »نیز نامیده میشود . Ùˆ خوش Ùˆ خوشه Ùˆ قوش(لوری قوش= هما ) بهترین گواه ØŒ بریکی بودن این سه چهره و« سه گوشه بودن٠شاهی» است.
تاج ، خوشه ای بود
که اینهمانی با شعله آتش داشت
تاج بخش، پهلوانان سیمرغی بودند
« تاج » ØŒ نماد سیمرغ بود، چون دربنیاد، خوشه ای بود Ú©Ù‡ اینهمانی با شعله آتش داشت .« تاج » دراصل ØŒ ازاسپرغمها وبستان اÙروز ( تاج خروس= اردشیرجان = ارتا خشتره گان ) Ùˆ خوشه های گندم وجو وبرگ مورد(= مرسین= گیاه خدای خرّم ) Ùˆ برگ بو (= غار= ماه بهشتی= دهمست = دهم+ است= رندLaurel tree=Lorbeer baum ) Ùراهم میشد، Ùˆ شاهان وبزرگان روزهای عید Ùˆ جشن، ومردمان ØŒ در زمان دامادی برسر میگذاردند ( برهان قاطع ) . ردپای این اندیشه، درادبیات باقی مانده است. ازجمله خاقانی گوید :
یا کلاهی کزگیا باÙد شبان برسر تاج کیان خواهم Ùشاند
باتاج خسروی ، چه کنی ازگیا ، کلاه
با ساز ٠باربد ، چه کنی پیشه (= نای ) شبان
نامهای « 1- تاج ØŒ 2- دیهیم ØŒ 3- بساک » همه بهترین گواه براین نکته اند . بساک ØŒ تاجی ازگلها وریاØین Ùˆ اسپرغمها Ùˆ برگ مورد است ØŒ Ú©Ù‡ پادشاهان Ùˆ بزرگان روزهای عید برسرمیگذاردند . این واژه از « بسه » ساخته شده است، Ú©Ù‡ همان «واس= وسه » است Ú©Ù‡ خوشه باشد ØŒ وپیشوند واژه « باسـتـانی » است ØŒ Ú©Ù‡ به «اکلیل الملک» Ú¯Ùته میشود . بسه وبسک ØŒ به دسته گندم وجو دروکرده ØŒ Ú¯Ùته میشود . بسدک ØŒ دسته گندم Ùˆ جو دروکرده Ùˆ اکلیل الملک Ú¯Ùته میشود . بساروب بنا بر رشیدی به خوشه چینی Ú¯Ùته میشود . درپشتو ØŒ « بسیا » به زمین کشت وزرع شده ØŒ Ùˆ آبادی مسکون Ú¯Ùته میشود . نام شهر« Ùسا» ازهمینجا میآید . « خوشه وخرمن » ØŒ همیشه متلازم پدیده« جشن وسور» بود . برسرنهادن تاج خوشه = شعله ØŒ چند معنای جداناپذیرازهم داشت. یکی آنکه بیان اصل آبادکردن است ØŒ دوم آنکه بیان اصل جشن سازیست . سوم آنکه نشان « پیشرو خورشید Ùˆ روشنی بودن » است . پدیده « پیشروبودن » ØŒ مربوط به مقوله« گشتگاه = = مرØله تØول ومتامورÙوز» است ØŒ Ú©Ù‡ یهوه Ùˆ اهورامزدا Ùˆ الله، آنرا ØŒ Ù†ÙÛŒ وطرد میکردند، چون آنها، روشنی را یکراست ØŒ خلق میکردند . این ØŒ تخم آتش بود، Ú©Ù‡ با گشتگاه یا جای متامورÙوزبه شعله ØŒ Ùˆ گشتگاه ازشعله ØŒ به گرمی Ùˆ روشنی کار داشت . این، « درخود ازچیزی به چیز دیگرگشتن » ØŒ بیان اصالت انسان ØŒ واصالت گیتی واصالت ماده( تن Ùˆ خاک ) بود . زرتشت ØŒ Ú©Ù‡ با خلق آتش از روشنی اهورامزدا ØŒ یا آوردن آتش ازبهشت کار داشت، این مرØله گشت را ØŒ منتÙÛŒ Ùˆ نابود ساخت . درتورات ØŒ یهوه ØŒ یکراست ØŒ روشنی( درعبری به روشنی، ئور Or Ú¯Ùته میشود Ú©Ù‡ همان هور= خورشید باشد ) را خلق میکند . روشنی ØŒ متامورÙوزشعله آتش نیست. اینها همه« مرØله تØول یا گشتگاه » ØŒ وطبعا، اصالت گیتی وتن وخاک را، نابود Ùˆ انکار میکنند . ازاین پس، آخوند Ùˆ موبد Ùˆ کاهن Ùˆ کشیش این ادیان ØŒ ازمتامورÙوز گوهر انسانی خودشان به بینش، روی برمیگردانند ØŒ Ùˆ Ùقط بازتابنده روشنی Ù٠یهوه ویا پدرآسمانی ویا الله Ùˆ یا اهورامزدا هستند . درست همین ارث را در ممالک اسلامی به قشر« روشنÙکر» نیز واگذارده اند . روشنی وگرمی ØŒ از متامورÙوز گوهرورندگی خود ٠اینها ØŒ پیدایش نمی یابد ØŒ بلکه مانند آخوندها ØŒ وام گیرنده روشنی هستند.
آنها ازقرآن ØŒ روشنی قرض میکنند ØŒ اینها از متÙکران غرب . ازاین رو پدیده٠« سØرو سپیده دم » ØŒ Ú©Ù‡ بیان « مرØله گشت ازتاریکی به روشنائی » بود، در Ùرهنگ زنخدائی سیمرغی ØŒ ارزش Ùوق العاده داشت. اساسا « ابلیس = البیس » Ú©Ù‡ برق زدن ناگهانی بود ØŒ این Transitos را نشان میداد . دراروپا به شیطان ØŒ لوزیÙرLuzifer میگویند ØŒ درØالیکه لوزیÙر، نام « زÙهره = ونوس» است، Ú©Ù‡ درآسمان، اینهمانی ستاره سØری دارد . چرا ونوس، خدای زیبائی وعشق ØŒ شیطان شد؟ همانسان Ú©Ù‡ سیمرغ ØŒ Ú©Ù‡ برق ناگهانی = البیس هست ØŒ «ابلیس « قرآن ومØمد گردید . لوزیÙر( روشنی Lux+آوردن+ Øمل کردن ferre ) به معنای « آورنده روشنائی= آبستن به روشنائی Ùˆ مامای روشنائی ازتاریکی » است. این توراتست Ú©Ù‡ نمیتوانسته است چنین گشتگاهی= متامورÙوزی= دگردیسی را تاب بیاورد . در اشعیاء خطاب به زÙهره = ونوس کرده میگوید ( 14/12 ) « ای زÙهره ØŒ Ø¯Ø®ØªØ±ØµØ¨Ø ØŒ چگونه ازآسمان Ùرو اÙتاده ای Ú©Ù‡ امتها را ذلیل ساختی . چگونه به زمین اÙکنده شده ای وتو در دل خود میگÙتی Ú©Ù‡ بآسمان صعود نموده کرسی خود را بالای ستارگان خواهم اÙراشت وبرکوه اجتماع دراطرا٠شمال جلوس خواهم نمود. بالای بلندیهای ابر صعودکرده مثل Øضرت اعلی خواهم شد. Ù„Ú©Ù† به هاویه باسÙلهای ØÙره Ùروخواهی شد .... » .
بدینسان ØŒ Ø¯Ø®ØªØ±ØµØ¨Ø ØŒ ستاره سØری یا زÙهره ( درایران، زاور نامیده میشد ) Ú©Ù‡ پیشرو روشنی Ø¢Ùتابست Ùˆ Ø¢Ùتاب را میآورد ØŒ همان « شیطان Ùˆ ابلیس » ملعون میشود . موبدان زرتشتی ØŒ راه دیگری برای برکنارکردن « زÙهره » درپیش گرÙتند Ú©Ù‡ یهودیان . زÙهره ØŒ درÙرهنگ ایران ØŒ « رام ØŒ دخترسیمرغ » بود . « رام » ØŒ زنخدای Ù†ÛŒ نوازی( موسیقی) وجشن وموسیقی نوازی ) وباده Ùˆ برهنگی بود . این زنخدا، Ú©Ù‡ نخستین تابش سیمرغ ( بغ= خدای مهر ) بود ØŒ گوهر سیمرغ را نشان میداد، نزد ایرانیان Ùوق العاده Ù…Øبوب بود . ازاین روموبدان زرتشتی « رام » را، مرد Ùˆ نرینه ساختند ØŒ Ùˆ « Ù†ÛŒ » را در رام یشت ØŒ تبدیل به « نیزه جنگ » کردند. ازدختر سیمرغ ØŒ Ú©Ù‡ اصل عشق Ùˆ موسیقی وجشن بود، خدای جنگ ساختند ! درÙرهنگ ایران به زÙهره ØŒ بیدخت وزاور میگÙتند. بیدخت ØŒ سبکشده « بغ + دخت » است . این مشتبه سازی « رام » با «اناهیت » ازسوی موبدان زرتشتی، از شعرابونواس Ú©Ù‡ خودایرانی بوده است، بخوبی نمایان میگردد.ابونواس میگوید :
اذوجهت ناهیذ نجدیه Ùˆ Øان من بیذخت اعواز
ناهید ازسوی نجد برآمد Ùˆ بیدخت تزدیک ÙرورÙتن است ( ازمØمدعلی امام شوشتری ) .
دراین نکته ØŒ جای هیچ Ø´Ú©ÛŒ نیست Ú©Ù‡ « مهر Ùˆ بغ » نام سیمرغ بوده است Ùˆ خدای مهر، زن بوده است . موبدان زرتشتی، نام خدای مهررا از سیمرغ ØŒ سلب، Ùˆ به میتراس = مهراس = مرداس داده اند Ú©Ù‡ همان ضØاک درشاهنامه میباشد ØŒ Ú©Ù‡ زرتشت بشدت با او مخال٠بوده است . بهترین گواه براینکه « بغ» و« مهر» ØŒ زن است ØŒ ازنام ماه مهرگان در سغدی ØŒ آشکارمیگردد . در سغدی به ماه مهرگان ( میترا گان ) =Baga-kaanich BagakaanchÚ¯Ùته میشود Ú©Ù‡ به معنای « بغ کنیز، زنخدای دوشیزه Ùˆ Ù†ÛŒ نواز» است . کانیا Ùˆ گانیا وگانا ØŒ هم Ù†ÛŒ است وهم زن ( معرب گانا ØŒ غنا ØŒ تغنی است ). « ببر بیان » رستم ØŒ همین بیور بغان ( سگ٠آبی سیمرغ یا خدایان ) میباشد . دو نکته مهم Ú©Ù‡ گوهر این خدا را مشخص میسازد ØŒ یکی لـÙختی Ùˆ برهنگیست، Ùˆ دیگری جشن است. در سغدی به برهنه Ùˆ لخت بغنه bagna Ú¯Ùته میشود Ùˆ به پرستشگاه ومعبد این زنخدا بغن bagn=bagan Ú¯Ùته میشده است . خدا، برهنه ولخت است. آنچه خدائیست ØŒ برهنه ولخت میباشد . همچنین به جشن عروسی « بغنه پیش کته» bagane-pish-kete Ú¯Ùته میشده است . وبه بخشیدن bagd بغد Ú¯Ùته میشده است ØŒ چون گوهراین خدا ØŒ خود اÙشاندن وخود تگاندن= تکاندن ( تاگ = تاج ) است.ازهمین واژه بخوبی میتوان اصل « تاج بخشی » را Øس کرد . « امره = مره» نام سیمرغ ØŒ درمرØله خود تکاندن وخود اÙشاندن است ( پیشوند مردم Ùˆ امرداد ) و« چمره » نام سیمرغ درØالت Ùخود پراکندن وخود پخش کردن است ( تبدیل به جمره ØŒ یا به چمران، شمیران شده است ).
درتورات دیده میشود Ú©Ù‡ با روشنی وبینش ( با خوردن ازدرخت معرÙت ) ØŒ انسان، اندام زایشی ( تن ) خود را میپوشاند . تن Ú©Ù‡ اندام زایشی باشد ØŒ تنها نشان اندام زایشی نبود ØŒ بلکه همه وجود انسان را دربرمیگرÙت . انسان درکل وجودش ØŒ اصل Ø¢Ùریننده هست . آدم ÙˆØوا ØŒ با نخستین بینش وروشنی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ یابند، ازتن خود ØŒ شرمگین میشوند . این، بÙÙ† خوارشماری زندگانی درگیتی Ùˆ زندگانی خاکی ØŒ Ùˆ معنای تازه خاکست Ú©Ù‡ درپیش نداشت . اینست Ú©Ù‡ رام= زهره، دخترسیمرغ، لخت وبرهنه است، چون درست به خاک وتن Ùˆ به زندگانی درگیتی، ارج مینهد، چون « برهنیدن» Ú©Ù‡ Ø¢Ùریدن باشد، دراصل، زائیده شدن درگیتی است . رام دریک دستش، خوشه انگوراست، Ú©Ù‡ هم نماد انگور( باده= نماد متامورÙوز= مستی ) Ùˆ هم نماد « گوهرخوشه ای او » هست. واین خوشه انگوررا به سیمرغ ØŒ هدیه میدهد .
سکولاریته
بازگشت٠زÙهـره یا« رام »
در روان هاست
نه « ترجمه٠مÙاهیم خشک پیچیده ازغرب»
رام،« مادر زندگی» Ùˆ « خدای زمان = زروان » است . با رام است Ú©Ù‡ در« گـَشـت زمان » ØŒ « جشن » ØŒ نقطه Ù…Øوری زندگانی اجتماعی میگردد . اینست Ú©Ù‡ درÙرهنگ سیمرغی ØŒ دین ØŒ « دین جشنی » بود . خویشکاری موبدان وهیربدان ØŒ سازمان دادن جشن ها دراجتماع بود . زمان ØŒ گشتگاه رام ØŒ روند٠جشن بود .« جشن»، گرانیگاه دین سیمرغی بود . جـشـن ØŒ اصل اجتماعساز بود ØŒ نه « ایمان به یک کتاب مقدس یا شخص مقدس». سکولاریته ØŒ هیچگاه درانتظاربهشت یا زمان آخرو ظهوریک منجی، نمی نشیند ØŒ Ùˆ به وعده های توخالی بهشت، گوش Ùرانمیدهد ØŒ بلکه در رندگی درگیتی ØŒ بهشت یا جشن را میخواهد. این، « زندگانی تهی ازجشن درگیتی» هست که، نیاز به وعده Ùˆ روءیای بهشت درآینده ØŒ یا در Ùراسوی این جهان را دارد . زرتشت ØŒ آتش را ازبهشت میآورد . به عبارت دیگر، جایگاه جشن ØŒ درگیتی نیست. درست این ØŒ برضد جهان بینی زال زرو رستم بود . زÙهره یا رام ØŒ بنیاد گذار Ùرهنگ جشن هستند . سکولاریته ØŒ با وارد کردن یک ماده درقانون اساسی ØŒ یا با ترجمه کتابهای گوناگون ازاندیشمندان غرب ØŒ Ø¢Ùریده نمیشود . این پیکر ٠لخت وبرهنه Ùˆ رقصان ÙÙˆ نوازنده Ùˆ ساقی ٠رام یا زÙهره است Ú©Ù‡ آگاهبود همگانی را ØŒ آگاهبود جشنی میسازد . خویشکاری Øکومت(شاهی)،جشن سازیست .
جشنگاه درهرشهری ØŒ باید میان شهرباشد وجایگزین مساجد ومعابد گردد . نیایشگاهها ØŒ باید جشنگاه ها باشند. غایت نیایش وگوهرنیایش، جشن است . معابد Ùˆ مساجد Ùˆ آتشکده ها وکلیساها، باید تبدیل به « جشن گاه زندگی درگیتی » گردند . جشن، نه تنها مرهم برای نابرابریهای اجتماعیست ØŒ بلکه درست برای « ایجاد برابری اجتماعی Ùˆ طبقاتی Ùˆ سیاسی Ùˆ دینی » است . گرانیگاه مسائل ایران ØŒ دوهزارسالست Ú©Ù‡ مسئله « امتیازطبقه موبدان Ùˆ آخوندها ÙˆÙقها Ùˆ علمای دین » ازهمگان است ØŒ نه مسئله تبعیض طبقات اقتصادی . این تبعیض بنیادیست Ú©Ù‡ بایستی نخست ازبین برده شود ØŒ تا « مای اجتماعی ویا مای ملی » ØŒ دراثر« جشن » ØŒ Ø¢Ùریده شود . « دموکراسی » هم ØŒ «جامعه جشنی » است .
بازگشت٠زÙهره یا« رام » ØŒ بزرگترین یاغیگری Ùˆ طغیان وسرکشی دربرابر ادیان نوری ( Ú†Ù‡ مسیØیت ØŒ Ú†Ù‡ اسلام ØŒ Ú†Ù‡ زرتشتی ØŒ Ú†Ù‡ یهودیت ) میباشد. واین پرچم طغیان Ùˆ یاغیگری را مولوی بلخی درÙرهنگ ایران ØŒ بازبا گستاخی بی نظیرش، براÙراشته است . خدایان نوری ØŒ ازیهوه گرÙته تا اهورامزدای زرتشت ØŒ ازپدرآسمانی گرÙته تا الله ØŒ همه بزرگترین دشمن خود را در زهره = اÙرودیت = رام وسیمرغ میدیدند، Ùˆ اورا هست Ú©Ù‡ ابلیس ودجال Ùˆ شیطان Ùˆ اهریمن Ùˆ جمشید Ú©ÙØ´ Ùˆ زدارکامه Ùˆ زائوکش یا « لواط کننده با خود » یا« روسپی= جنده » دانسته اند. واژه « آسیب » Ú©Ù‡ Øتا درغزلیات مولوی به معنای « عشق » است ØŒ تبدیل به « گزند Ùˆ آزار» کرده اند . «عشق » ØŒ اصل آزاراست . همچنین« ویناس» Ú©Ù‡ تبدیل به واژه « گناه » امروزه ما شده است ØŒ به معنای قوناس وقوناخ ( عشق ومهمانی) است. همه اینها ØŒ بیان مسخسازی Ùˆ واژگونه سازی ارزشهای Ù Ùرهنگ اصیل نخستین است .
این مولوی بلخیست Ú©Ù‡ « زÙهره » را Ú©Ù‡ یهودیت ومسیØیت ØŒ تبدیل به شیطان کرده بودند ØŒ ودراسلام نام « ابلیس» بدو داده شده بود ØŒ پیکریابی اندیشه سکولاریته است، با دلیری Ùˆ گستاخی بی نظیری ØŒ از سر، در غزلیات خود ØŒ به کردار اصل عشق Ùˆ طرب Ùˆ زیبائی زنده ساخت . او خدا را، درغزلیات خود ØŒ باز ازنو به کردار « عاشق Ùˆ مطرب Ùˆ ساقی » تصویرکرد .
زÙهره عشق هرسØر، بر درما Ú†Ù‡ میکند ØŸ
دشمن جان صدقمر، بر درما چه میکند ؟
هرکه بدید ازو نظر ، باخبراست وبی خبر
او ملکست یا بشر؟ بر درما چه میکند ؟
زیرجهان ، زبر شده . آب، مرا زسر شده
سنگ ازو، گهرشده ، بر درما چه میکند ؟
در زاهدی شکستم ØŒ به دعا نمود Ù†Ùرین
که برو که روزگارت ، همه بیقرار بادا
تن ما ، به ماه ( سیمرغ ) ماند، که زعشق میگدازد
دل ما ØŒ Ú†Ùˆ Ú†Ù†Ú¯ زÙهره ØŒ Ú©Ù‡ گسسته تار بادا
به گداز ماه منگر، به گسستگی زÙهره
تو Øلاوت غمش بین ØŒ Ú©Ù‡ بکش هزار بادا
چه عروسی است درجان، که جهان زعکس رویش
چو دو دست نو عروسان، تر و پرنگار بادا
بادا مبارک درجهان، سور و عروسیهای ما
سورو عروسی را خدا ، ببرید بر بالای ما
زÙهره ØŒ قرین شد با قمر، طوطی ØŒ قرین شد با شکر
هرشب، عروسی دگر، ازشاه خوش سیمای ما
این سرکشی Ùˆ سرپیچی Ùˆ یاغیگری ازخود٠گوهر رامی یا زهره ای مولوی بود، Ú©Ù‡ دراو، باز برانگیخته Ùˆ بسیج شده بود . درÙرهنگ ایران ،« روان هرانسانی» ØŒ گوهر « رام = زهره ØŒ خدای عشق Ùˆ موسیقی Ùˆ رقص وشعرو زیبائی Ùˆ شناخت » را دارد( رام = روان ØŒ آنندراج ) . Ùˆ این روان یا رام است Ú©Ù‡ « اÙروزنده آتش جان » هرانسانی است . این رام هست Ú©Ù‡ آراینده Ùˆ نظم موسیقائی به تن میدهد ( گزیده های زاد اسپرم ØŒ 29 ØŒ 7 ). در روز بیست ویکم ØŒ روز رام است، Ú©Ù‡ Ùریدون برضØاک چیره میشود . دراین روزبود Ú©Ù‡ برای چیرگی بر« اصل زندگی آزاری ØŒ ضد قداست جان » ایرانیان ØŒ زنار،یا کمر بند Ú©Ù‡ دراصل، سی وسه رشته ( خدایان زمان) بود، به کمر Ù…ÛŒ بستند ( آثارالباقیه ابوریØان )ØŒ تا سوگند ÙˆÙاداری به این اصل بزرگ، یاد کنند . موبدان زرتشتی ØŒ اینهمانی رام با روان انسان را، دربن انسان ØŒ Øذ٠کرده ØŒ Ùˆ آن را جزو « بن جانوران » کردند ( بندهش ØŒ بخش چهارم، پاره 35 ) . دستانی یا Ù„ØÙ†ÛŒ را Ú©Ù‡ باربد برای « رام جید» Ú©Ù‡ روز 28 ماه باشد، ساخته است ،« نوشین باده یا باده نوشین » نام دارد . گوهرزنخدا رام ( درتصویربالا Ú©Ù‡ با خوشه انگوراست) ØŒ باده نوشین است . ساقی بودن Ùˆ مطرب بودن Ùˆ عشق Ùˆ عاشق Ùˆ معشوق بودن ØŒ گوهر خدای مولوی گردید ØŒ Ú©Ù‡ همه بازتاب تصویر ٠زهره (رام ) وماه ( = سیمرغ ) است .
مرده بÙدم ØŒ زنده شدم ØŒ گریه بÙدم ØŒ خنده شدم
دولت عشق آمد ومن ، دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا ، جان دلیر است مرا
زَهره شیر است مرا ØŒ زÙهره تابنده شدم
زÙهره بـÙدم ØŒ ماه شدم ØŒ چرخ دوصد تاه شدم
یوس٠بودم ( اصل زیبائی) زکنون ، « یوس٠زاینده » شدم
ازتوام ای Ø´Ùهره قمر، درمن Ùˆ درخو دبنگر
کز اثر خنده تو ( هلال ماه ، خندانست) گلشن خندنده شدم
مقبل ترین Ùˆ نیک پی، دربرÙج زهره ØŒ کیست؟ نـی .
زیرا نهد لب بر لبت ، تا ازتو آموزد ، نوا
نی ها وخاصه نیشکر، برطمع آن بسته کمر
رقصان شده درنیستان ، یعنی تعزّ من تشا
بـÙد بی تو، Ú†Ù†Ú¯ Ùˆ نی، Øزین . بÙرد آن کنارو، بوسه این
د٠گÙت : میزن بر رخم ØŒ تا روی من یابد بها
دراینجا Ú©Ù‡ مولوی ØŒ دربرج زÙهره ØŒ Ù†ÛŒ Ù…ÛŒ یابد ØŒ درست نشان بقای تصویر « رام » در ذهن اوست . این زÙهره یا رام است Ú©Ù‡ آرمان هستی یا زندگی انسان برای او میگردد
همیشه دامن شادی کشیدمی سوی خویش
کشد کنون ک٠شادی ، به خویش دامانم
زبامداد کسی غلملیج ( غلغلک= گل خوجه ) میکندم
گزا٠نیست که من ناشتاب ، خندانم
ترانه ها زمن آموزد این زمان ØŒ زÙهره
هزار زÙهره ØŒ غلام دماغ سکرانم
واو ازیاد نمی برد Ú©Ù‡ این شمس تبریزیست Ú©Ù‡ گوهر زÙهره را دروجود او، ازسر برانگیخته است :
شمس تبریز مرا ØŒ طالع زÙهـره داد است
تا Ú†Ùˆ زÙهـره ØŒ همه شب جز به بطرمی نروم
بطر، درشادی Ùˆ نشاط Ùˆ خرّمی به اوج رÙتن است . بطر، گردن Ú©Ø´ÛŒ کردن است . این Ùطرت رامی یا زÙهره ای در مولوی، ازنو بسیج Ùˆ زنده میشود ØŒ Ùˆ این گوهر انسانیست Ú©Ù‡ زندگی را از ملول بودن میرهاند :
ازملولی هرکه گرداند سری درکشم درچرخش و گردان کنم
آن ملولی، دÙنبل « بی عشقی» است
جان اورا عاشق ایشان کنم
عاشـقـی چـبـود ؟ کمال تشنگی
پس بیان چشمه Øیوان کنم
صبرنماندست Ú©Ù‡ من ØŒ گوش سوی نسیه ( Ùردا، بهشت) برم
عقل نماندست که من ، راه به هنجار روم
عقل مزورو مصلØت بین وسرد ØŒ Ú©Ù‡ دنبال راه همه میرود
Ú†Ù†Ú¯ زن ای زÙهره من ØŒ تاکه برین تن تن تن
گوش برین بانگ نهم ، دیده به دیدار برم
بادا مبارک درجهان ، سور و عروسیهای ما
سور وعروسی را خدا ، ببرید بر بالای ما
زÙهره ØŒ قرین شد با قمر، طوطی، قرین شد باشکر
هرشب ، عروسی دگر، از « شاه خوش سیمای ما »
این زÙهره ØŒ دخترصبØÛŒ Ú©Ù‡ تورات دراو، شیطان را میشناسد ØŒ واین زÙهره Ú©Ù‡ دراسلام ØŒ زنیست Ú©Ù‡ هاروت وماروت دل به او Ù…ÛŒ بازند وبدین علت، ازگستره ٠خدائی، طرد میگردند ØŒ ازسر، درÙØ´ خود را برضد « ضØاک زدارکامه Ú©Ù‡ در قربانیهای خونی ØŒ گوهر جشن را Ù…ÛŒ یاÙت » در غزلیات مولوی برمیاÙرازد .
آنگاه این روشنÙکرانی Ú©Ù‡ لوزیÙر( آورنده روشنائی = زÙهره = شیطان= خدای ماما ) ازمتامورÙوز وجود٠خود ٠آنها ØŒ آتش Ù†ÛŒÙروخته ØŒ به مـÙشتی اصطلاØات خشک Ùˆ Ù…Ùاهیم ٠یخزده وزمهریری از ÙلسÙÙ‡ غرب چسبیده اند، تا ایرانیان را سکولار کنند . این پیکر زیبای زÙهره یا رام هست Ú©Ù‡ همه را از زیبائیهای گیتی ØŒ مست Ùˆ خرّم Ùˆ رقصان میکند ØŒ نه چند تا Ù…Ùهوم خشکیده وبی Ø±ÙˆØ Ùˆ یخ زده Ùˆ ترجمه شده ازغرب .
سکولاریته ØŒ عاشق « رام » شدنست Ú©Ù‡ خدای تØول دادن گوهرجشنی خود ØŒ درروند زمان ودرگوهرانسانها ودرگیتی Ùˆ طبیعت هست . درÙØ´ سرکشی برضد خدایان نوری را، Ú©Ù‡ مولوی براÙراشت، هیچ روشنÙکری درایران، تاکنون بوئی هم ازآن نبرده است ØŒ تاچه رسد به اینکه گستاخی وتوانائی آن را داشته باشد Ú©Ù‡ این درÙØ´ را بازبراÙرازد .
خدایان آورنده روشنی از تاریکی
بÙÙ† ها جویندگی Ùˆ بینش Øقیقت درهرانسانی
چیست که هردمی چنین ، میکشدم به سوی او ؟
عنبر، نی . و مشگ ، نی . بوی ویست ، بوی او
چرا رام یا زÙهره ØŒ اینهمانی با« بـوی » دارد ØŸ
چرا، زÙهره ØŒ کسیست Ú©Ù‡ میخواهد
خـدا را ازتخت ، بیندازد ؟
چرا زÙهره، کسیست Ú©Ù‡ قدرتهارا
برروی زمین ، سرنگون میـسازد ؟
ای مطرب دل، زان نغمه خوش
این مغز مرا ØŒ پـÙر مشـغـله Ú©Ù†
ای زÙهره ومَـه ØŒ زان شعـله٠رو
دو چشم مرا ، دو مَـشـعـلـه کن
کجاست مطرب جان( رام ) تا زنعره های صلا
دراÙکند ØŒ دم او ØŒ در هزار سر ØŒ سو دا
اگر زمین بسراسر، بـرÙویـد از « تـوبه »
بیک دم ، آن همه را ، عشق بدرود ، چو گـیا
ازآنکه توبه ، چو بند است ، بـند نپـذیرد
علوّ ٠موج Ú†Ùˆ Ú©Ù€Ùهسار و، غـره دریا
درÙرهنگ ایران ØŒ سه خدا بودند Ú©Ù‡ « آورنده روشنی ازتاریکی » بودند : 1- رام (= زهره ØŒ درایران، زاور، خوانده میشد) Ùˆ2- سروش Ùˆ3- رشن( رشنواد ØŒ کسیکه داراب، Ùرزند هما را برای نخستین بار، میشناسد- درشاهنامه ) . درتورات ØŒ یهوه درهÙت روز خلقت ØŒ اصلا آتش را هم خلق نمیکند ØŒ وصØبتی ازآتش نیزنمیکند، Ùˆ « روشنی Ùˆ گرمی » ،ازآتش برنمیخیزد ØŒ بلکه در آغاز، خود یهوه ØŒ « روشنائی » را خلق میکند . روشنائی یهوه Ùˆ الله ØŒ ازآتش برنخاسته اند . روشنائی Ùˆ گرمی ØŒ متامورÙوز « آتش = تخم » نیست . بدین سان ØŒ انسان وجان ØŒ ازاصالت بطورکلی، Ùˆ از« اصل بینش Ùˆ روشنی بودن » اÙتاده اند. تورات با این عبارت آغازمیشود Ú©Ù‡ : « وخدا Ú¯Ùت : روشنائی بشود Ùˆ روشنائی شد، Ùˆ خدا روشنائی را دید Ú©Ù‡ نیکوست ØŒ Ùˆ خدا روشنائی را از تاریکی، جداساخت » . با جداساختن روشنی ازتاریکی Ùˆ خلق روشنائی مستقیما در آغاز، سرنوشت زÙهره ØŒ معین میگردد، Ú©Ù‡ خدای « آورنده روشنی از تاریکی Lucifer» بود . همینسان این خدایان ) ( زÙهره + سروش + رشن = کاوتÙس ) ØŒ هم در میترائیسم ØŒ وهم دردین زرتشت ØŒ خویشکاری ٠نخستین ٠خود را از دست میدهند . دراین دو دین ØŒ هرچند رام Ùˆ سروش Ùˆ رشن ØŒ نگاه داشته میشوند ( زرتشت درگاتا ØŒ Ùقط یکبارنام سروش را میآورد Ùˆ یادی از رشن نمیکند ) ØŒ ولی ازاصالت، انداخته میشوند ØŒ یا نقشهای «وردستی » به آنها داده میشوند. اهورامزدائی Ú©Ù‡ جایگاهش، روشنائی بیکران است، وهمه چیز را از روشنائی خود( ازهمه آگاهی خود) میآÙریند ØŒ دیگر نمیتواند ØŒ رام ( زاوَر= زÙهره ) Ùˆ سروش Ùˆ رشن را ØŒ به کردار « آورنده روشنائی از بÙÙ† تاریک انسانها » تاب بیاورد . اینست Ú©Ù‡ این هرسه خدا ØŒ از « بÙÙ† انسان » ØŒ تبعید Ùˆ طرد میشوند، Ùˆ ارج روشنی Ùˆ بینشی Ú©Ù‡ درجستجوی مستقیم Ùˆ بلاواسطه خود انسان ودرمتاموروÙوزگوهرخود انسان، یاÙت میشود ØŒ ازبین میرود . درلاتین دیده میشود Ú©Ù‡ لوسیÙرLucifer Ú©Ù‡ به معنای « آورنده روشنی است هم به 1-زنخدای ماه ØŒ وهم 2- به ستاره سØری Ú©Ù‡ زÙهره باشد، Ùˆ هم3- به دیانا DianaÚ¯Ùته میشد Ú©Ù‡ خدای ماما ست Ú©Ù‡ یاری دهنده در زائیدنست، مانند سیمرغ Ú©Ù‡ آل نامیده میشده است، Ùˆ دراصل مامای زائیدن رستم از رودابه بوده است . این معانی سه گانه ØŒ روند زاده شدن خورشید( روشنی روز) از ماه درشب، بوده است . لوسیÙر، یا آورنده روشنائی ازتاریکی ØŒ Ú©Ù‡ بیان پیدایش وزایش روشنی وبینش Ùˆ Ú©Ù„ هستی، ازبÙÙ† وتخم هرچیزیست، راه را برای « خدای خلق روشنی » بکلی Ù…ÛŒ بست. ازاین رو، لوسیÙر، Ùرشته یاغی شد Ú©Ù‡ خدایان نوری را ازتخت میاندازد Ùˆ همچنین ØŒ قدرتهای زمینی را سرنگون میسازد.
این خدایان ) رام ØŒ سروش ØŒ رشن ) ØŒ درالهیات زرتشتی ØŒ نگاهداشته میشوند، ولی همه ØŒ گوهراصلی خود را Ú©Ù‡ در دین سیمرغی یا زال زری داشتند ØŒ از دست میدهند . تصاویرخدایان « رام» Ùˆ « سروش » و« رشن » ØŒ در الهیات زرتشتی، درست نابود سازنده Ùرهنگ اصیل ایران Ùˆ اصالت انسان Ùˆ اصالت گیتی Ùˆ خاک میگردند .
این هرسه ØŒ پیکریابی « آگاهبود سØری، یا سپیده دمی، یا پگاهی » یا بسخنی دیگر، پیکریابی « اصل متامورÙوز مستقیم وبیواسطه Øواس ٠خود Ùانسان، به آگاهی وبینش وروشنی » هستند . رام یا زÙهره ØŒ اینهمانی با « بوی » دارد، Ùˆ بوی ØŒ به « همه Øواس Ùˆ اندام شناخت ÙˆÚ¯Ùتار » ØŒ Ú¯Ùته میشده است . دربندهش( بخش چهارم، پاره 34 ) میآید « روان ØŒ آنکه با بوی درتن است : شنود، بیند Ùˆ گوید Ùˆ داند » . « بوی » درÙرهنگ ایران ØŒ همانسان Ú©Ù‡ به « Øواس » Ú¯Ùته میشده است ØŒ به «آگاهبود Ùˆ شعور Ùˆ وجدان » نیز Ú¯Ùته میشده است . درÙرهنگ ایران ØŒ Øواس ØŒ از آگاهی Ùˆ بینش Ùˆ روشنی، جدا ساخته نمیشوند ØŒ بلکه انسان درهمان آن، Ú©Ù‡ Øس میکند ØŒ روشن Ùˆ آگاه وبیننده نیز میشود . یا درهمان آن Ú©Ù‡ روشن Ùˆ آگاه میشود، Øس نیز میکند . آگاهی وشعورووجدان ØŒ خویشکاری ٠نیروئی Ùراسوی « Øواس» نیست . این اندیشه بسیار ژر٠، در Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Â« بوی = روان = رام = زÙهره » ریشه دوانیده است .
آگاهبود سØری Ùˆ سپیده دمی ØŒ نه تنها آورنده روشنائی ازژرÙا Ùˆ بÙÙ† تاریکست ØŒ بلکه هنر « پیش روی ØŒ پیش دوی ØŒ پیش تازی ØŒ پیش آهنگی » دارد . روان انسان ØŒ رام یا « بوی » بود . همه Øواس Ùˆ نیروی شناخت انسان، هم آورنده روشنائی ازبÙÙ† تاریک بودند ØŒ Ùˆ هم پیش بین Ùˆ پیش یاب وپیشگام وپیشتاز بودند . سØر Ùˆ سپیده دم بینش Ùˆ آگاهی ØŒ ازبÙÙ† هرچیزی بودند . Øواس Ùˆ خرد ØŒ بو میبرند . Øواس Ùˆ نیروی شناخت انسان ØŒ در« کنـون » نمیایستد Ùˆ نمی ماند ØŒ بلکه در زمان ØŒ به پیش Ù…ÛŒ تازد . این بو بردن ازآینده وپیش آمدها ØŒ Ú©Ù‡ درخود٠گوهر اندام Øسی Ùˆ شناختی » انسان، سرشته شده است، اورا راهبری میکند . آگاهبود سØری یا پگاهی ØŒ نه تنها پیش بینی در دیدن هست ØŒ بلکه دیدن هم ØŒ یکی از بوی ها = Øواس هست . انسان درهمه Øواسش ØŒ پیش بو ØŒ پیش بین Ùˆ پیش یاب وپیشتاز هست . خود جان ØŒ نوعی پیش آگاهی ازخطر Ùˆ آزار را درهمه Øواس پدید میآورد Ú©Ù‡ انسان را راهنمائی میکند . این « ازخود ØŒ درجستجو، راه را گشودن Ùˆ راه را بو بردن » در هرجانی هست.
سروش ØŒ Ú©Ù‡ دربÙÙ† هر انسانی است ØŒ در نخستین داستان شاهنامه ØŒ از توطئه اهریمن برای کشتن کیومرث( بÙÙ† همه انسانها در الهیات زرتشتی ) ØŒ زود آگاه میشود، Ùˆ این آگاهی را درگوش سیامک زمزمه میکند . این سروش دربÙÙ† ٠وجود Ù Ùریدون هست Ú©Ù‡ اورا ازتوطئه برادرانش برای کشتن او ØŒ آگاه میسازد . او بو میبرد Ú©Ù‡ برادرانش میخواهند اورا بکشند . اینست Ú©Ù‡ Øواس ØŒ تنها مستقیم Ùˆ بلاواسطه ØŒ « آنچه درپیششان= Øضورشان هست » درنمی یابند ØŒ بلکه همانسان Ú©Ù‡ واژه « پیش » در Ùرهنگ ایران ØŒ نه تنها بیان « Øضور» است ØŒ بلکه بیان « بسوی آینده= Ùˆ آنچه پیش میآید » نیزهست ØŒ با هرØسی ØŒ گونه ای « پیش Øسی » ØŒ « پیش آگاهی » نیزهست ØŒ Ú©Ù‡ « رازگونه ØŒ در گوش خرد، زمزمه » میشود . Øواس، امتداد Ù…ÛŒ یابند ØŒ به آینده ØŒ کشیده میشوند .
این آگاهی ØŒ ویژگی آمیختگی سیاهی با سپیدی را دارد، دود Ùˆ شعله با همست،« سایه روشن » است. هرØسی،هرشناختی ØŒ پیشرو، پیش دو، پیش کشنده نیز هست . درست با همین ویژگی « بوی = رام » بود Ú©Ù‡ ادیان نوری ØŒ سرسازگاری ندارند ØŒ چون با چنین ویژگی، جان Ùˆ روان انسان ØŒ نیاز به راهنما Ùˆ پیشوا ومرجع تقلید Ùˆ پیامبر Ùˆ واسطه Ùˆ ØÙجـّت ندارند .
آشیانه سیمرغ ØŒ برÙراز « سه درخت خوشـبـو »
بÙÙ† هرجانی، « سه بوی به هم آمیخته» یا عشق است
سیمرغ، یا بÙÙ† هستی، یا خدا، اصل عشق است
درشاهنامه ØŒ برÙرازکوه البرز، سه درخت خوشبو هستند Ú©Ù‡ به هم پیوسته اند ØŒ Ùˆ برÙرازاین سه درخت خوشبو هست Ú©Ù‡ سیمرغ ØŒ آشیانه دارد . به عبارت دیگر، درخت Ú©Ù„ هستی ØŒ مرکب ازسه چوب = سه بوی = سه عشق است، Ú©Ù‡ باهم میآمیزند ØŒ ویک بو یا یک عشق میشوند . « ون van » هم درپهلوی « درخت وجنگل » است و« درخت بس تخمک » Ú©Ù‡ Ùرازش سیمرغست، « ÙˆÙŽÙ† van» نامیده میشود ØŒ Ùˆ واژه « وندیدن vanditan» درپهلوی به معنای « دوست داشتن Ùˆ پرستیدن Ùˆ ستایش کردن » است . همچنین در سانسکریت « ون van » به معنای « عشق Ùˆ دوست داشتن » است Ùˆ هم « وان vaan» به معنای چوب ØŒ عشق ØŒ پرستش » وهم « ونه vana» به معنای « درختستان ØŒ Ùˆ خواهان ومشتاق » است وهم Ù†ÛŒ Ùˆ چوب Ùˆ چوب Ù†ÛŒ « ونسه » میباشد. زÙهره ،که درایران « زاور»، Ùˆ در روم ونوسVenus نامیده میشد از واژه ونس vanas مشتق شده است، Ú©Ù‡ به Ù